25.08.2020

هاکسلی دنیای شگفت انگیزی است. Aldous Huxley - دنیای جدید شجاع. بازخوانی ها و بررسی های دیگر برای خاطرات خواننده


رمان "دنیای جدید شجاع" خلاصه که در این مقاله است ، نوشته شده توسط نویسنده انگلیسی Aldous Huxley. این کتاب برای اولین بار در سال 1932 منتشر شد. عنوان عبارتی از نمایشنامه "طوفان" ساخته ویلیام شکسپیر است.

دولت جهانی

اقدام رمان Brave New World ، که خلاصه آن اکنون می خوانید ، به دولت داستانی جهان منتقل شده است. سال 632 از دوران اصطلاحاً ثبات یا همان دوران نام فورد است ، همانطور که بسیاری در اینجا آن را می خوانند.

فورد یک شخصیت تاریخی واقعی است که امپراتوری مشهور اتومبیل سازی را در ابتدای قرن بیستم تأسیس کرد. اکنون او به عنوان خود خدا پرستش می شود. در زندگی روزمره چنین نامیده می شود: "لرد ما فورد".

تکنوکراسی در جامعه توصیف شده در Brave New World حاکم است (خلاصه این موضوع را تأیید می کند). بچه ها از مادر و پدر به دنیا نمی آیند ، اما در دستگاه های جوجه کشی مخصوص بزرگ می شوند ، تخم ها به طور مصنوعی بارور می شوند.

جالب اینجاست که کودکان در شرایط مختلفی تربیت می شوند. این چندین کلاس متمایز ایجاد می کند. آلفا نمایندگان آینده طبقه نخبگان هستند ، به طور معمول ، آنها نه با دست ، بلکه با سر کار می کنند. بتا ، گاما ، دلتا و اپسیلون نیز وجود دارد. دومی نماینده طبقه پایین هستند که فقط قادر به کار یکنواخت و یکنواخت هستند.

در همان ابتدا ، جنین تحت شرایط کاملاً مشخصی نگهداری می شود. و تولد خودش زایمان از بطری شیشه ای است. به این کار Uncorking می گویند. از همان نوزادی کودکان به روش های مختلفی تربیت می شوند. هر طبقه دارای احترام نسبت به طبقات دارای امتیاز بیشتر و تحقیر نسبت به طبقه های پایین است. برای تمیزتر کردن از یکدیگر ، هر طبقه از لباس های خاص خود استفاده می کند. اپسیلون ها لباس سیاه و آلفا ها خاکستری می پوشند.

استاندارد سازی جامعه

رمان "دنیای جدید شجاع" (خلاصه آن را سریعتر از کل اثر بخوانید) درباره جامعه ای است که در آن استاندارد سازی به عنوان اصل اصلی در نظر گرفته شده است. این شعار ، که تحت آن سیاره زندگی می کند ، شامل سه جز: است: ثبات ، هویت و جامعه است. همه چیز در اطراف به نفع دیگران و خود تمدن مصلحت است.

پس از خواندن این مقاله ، خواهید فهمید که Brave New World چیست. خلاصه درک جامعی از این موضوع را ارائه می دهد. حقایقی که جامعه بر اساس آنها بنا شده است حتی در رویاهای آنها نیز به کودکان القا می شود. آنها در سطح ناخودآگاه ثبت می شوند. بنابراین ، هنگامی که یک بزرگسال با مشکلی روبرو می شود ، بلافاصله دستور العمل نجات بخشی را که از همان نوزادی آنجا گذاشته شده است ، از ضمیر ناخودآگاه خود می گیرد.

یکی دیگر از ویژگی های این جهان این است که برای امروز زندگی کنیم ، نه اینکه به تجربه نسل های گذشته نگاه کنیم. گویی تاریخ بشریت را فراموش کرده است.

رابطه با جهان پیشفورد

در دنیای شجاع جدید (خلاصه ای برای تازه سازی سریع طرح کمک می کند) با بی احترامی به جهان قبل از فوردیان برخورد می شود. احساسات و عواطفی که در آن زمان حکمرانی می کردند ، همانطور که معاصران معتقدند ، فقط مانع از آن می شود که شخص کاملاً خود را درک کند.

سپس همه پدر و مادر ، خانه خود و بسیاری از بستگان خود داشتند ، اما این فقط رنج هایی را به همراه داشت. شعار دوران مدرن می گوید هر شخصی متعلق به خودش نیست بلکه به جامعه ای که در آن زندگی می کند تعلق دارد. تجربیات عشق از گذشته است ؛ کودکان از سنین پایین با بازی های وابسته به عشق شهوانی سازگار می شوند به گونه ای که رابطه جنسی را فقط به عنوان یک راه لذت تلقی می کنند. آنها همچنین بر این اطمینان سرمایه گذاری می کنند که بهتر است این شریک زندگی را هرچه بیشتر تغییر دهید.

در این دنیا هیچ هنری وجود ندارد. فقط صنعت سرگرمی وجود دارد. این گلف الکترونیکی ، موسیقی مصنوعی ، فیلم هایی با وقایع پیشگیرانه است که با تماشای آنها می توانید اتفاقات مربوط به شخصیت های روی صفحه را حس کنید. و هنگامی که خلق و خوی فرد خراب می شود ، داروی سبک در دسترس او است که در اینجا "سوما" نامیده می شود. یک گرم برای آرامش و روحیه کافی است.

شخصیت های اصلی

شخصیت اصلی رمان هاوکسلی Brave New World (در خلاصه ای کوتاه به او توجه ویژه خواهیم کرد) برنارد ماکس است. او به بالاترین طبقه آلفا پلاس تعلق دارد. اما در عین حال تفاوت چشمگیری با همرزمانش دارد.

او بیش از حد مالیخولیایی است ، اغلب در خودش فرو می رود ، مستعد عاشقانه است. با این حال ، او بازی های محبوب ورزشی را دوست ندارد ، به همین دلیل ضعیف و ضعیف باقی می ماند. اعتقاد بر این است که هنگامی که او در دستگاه جوجه کشی رویان بود ، به طور تصادفی الکل به جای جایگزین خون تزریق می شد. آنها می گویند که این اتفاق می افتد.

قهرمان مهم رمان Brave New World ، که اکنون خلاصه آن را مطالعه می کنید ، لنینا تاج است. متعلق به کلاس بتا است. او لاغر ، جذاب و سکسی است. او جذب برنارد می شود ، اگرچه رفتارهای ماکس اغلب برای او نامفهوم است.

هنگامی که شروع به بحث در مورد برنامه های تعطیلات خود در مقابل دیگران می کند ، او سرگرم می شود. ماکس در عین حال بسیار خجالت می کشد. اما او واقعاً می خواهد با او به یک مکان طبیعی در نیومکزیکو برود ، جایی که رسیدن به آنجا بسیار دشوار است. بنابراین ، او سعی می کند به چنین چیزهای جزئی توجه نکند.

سفر به ذخیره

ذخیره در رمان Brave New World جایگاه مهمی را به خود اختصاص داده است. خلاصه کار به کسانی که رمان را می خوانند یادآوری می کند که در آنجا مردم به اصطلاح وحشی باقی مانده اند. این نامی است به کسانی که قبل از دوران فورد مانند تمام بشریت زندگی می کنند.

آنها هنوز از پدر و مادر زنده به دنیا آمده اند ، نسبت به یکدیگر احساساتی دارند ، پیر می شوند و می میرند. در دنیای جدید ، آنها خود را در رزرو هند می یابند.

در آنجاست که لنینا و برنارد با وحشی عجیبی روبرو می شوند. او به هیچ وجه شبیه سرخپوستان اطراف خود نیست ، بلوند و در عین حال انگلیسی کاملاً خالص صحبت می کند ، با این حال منسوخ شده است. راز این وحشی این است که او به یک کتاب از شکسپیر برخورد کرد ، که تقریباً قلباً آن را یاد گرفت.

داستان وحشی

بعداً معلوم می شود که والدین وحشی ، مانند برنارد و لنینا ، یک بار نیز برای گشت و گذار در محل ذخیره آمده اند. نام آنها توماس و لیندا بود. درست در هنگام رزرو ، آنها توسط یک رعد و برق شدید گرفتار شدند ، فقط توماس موفق شد به دنیای متمدن برود. همه تصمیم گرفتند که لیندا مرده است.

اما او موفق شد زنده بماند و به رزرو رضایت دهد. در آنجا صاحب پسری شد و در دنیای متمدن باردار شد. به همین دلیل ، لیندا نمی خواست برگردد. از این گذشته ، طبق قوانین جامعه مدرن ، به دنیا آوردن کودک بزرگترین گناه است.

او شروع به نوشیدن زیاد کرد ، mezcal هندی به او کمک کرد تا مشکلات را فراموش کند. هندی ها با او بی احترامی رفتار می کردند ، زیرا او رفتار انحرافی داشت و با مردان مختلف همگرایی می کرد. او به یاد آورد که رابطه در دنیای فورد یک لذت خالص است. در جامعه هند ، این فسق و فجور تلقی می شد.

عزیمت به نور

رمان "دنیای شجاع جدید" (همچنین خلاصه ای مختصر در مورد "مختصر" نیز وجود دارد) می گوید که برنارد تصمیم گرفت لیندا و جان را که نام این وحشی بود ، به جهان Zaogradny ببرد.

وقتی این موفقیت حاصل می شود ، افراد اطراف او هنوز از لیندا بیزار هستند ، زیرا او مادر شد ، اما جان به یک کنجکاوی محلی تبدیل می شود. برنارد او را با مزایای تمدن آشنا می کند. اما غافلگیر کردنش سخت است. وی در پاسخ فقط از شکسپیر نقل قول می کند.

جان خیلی زود عاشق لنینا می شود و او را با ژولیت زیبا اشتباه می گیرد. دختر بدش نمی آید که علائم متقابل توجه را به او نشان دهد ، اما وقتی به او صمیمیت می دهد ، جان وحشی می شود و او را فاحشه می خواند. لنینا باز هم ضرر کرده است.

چالش تمدن

لیندا خیلی زود در بیمارستان درگذشت. از نظر جان ، این یک فاجعه است ، اما اطرافیان او مرگ را به عنوان یک روند فیزیولوژیکی طبیعی درک می کنند. اینها را از کودکی به آنها آموزش داده می شود.

وحشی پس از مرگ مادرش ، دیگران را متقاعد به ترک سوما می کند ، زیرا این تنها می تواند مغز را کدر کند. مردم وحشت می کنند ، مردم به سختی می توانند اطمینان کنند و وحشی و برنارد را به یکی از حاکمان ارشد موند احضار می کنند.

لوموند برای آنها توضیح داد که تصادفی نبود که هنر و علم اصیل در دنیای جدید کنار گذاشته شد. این تنها راه ایجاد جامعه ای مرفه و پایدار است. موند اذعان می کند که وی در جوانی به علم علاقه داشت ، اما هنگامی که از او خواستند انتخاب کند - به عنوان رئیس ارشد یا تبعید به جزیره ای که همه نظرات مخالف در آن جمع شده است ، به نفع راحتی انتخاب کرد. اکنون او ضامن ثبات و نظم است.

وحشی از تمدن خارج می شود

جان که در اطرافیان خود تفاهم پیدا نکرد ، جهان متمدن را ترک می کند. او در یک فانوس دریایی متروکه مستقر می شود. او فقط ضروری ترین چیزها را می خرد و شروع به پرورش نان ، دعا می کند. فقط مشخص نیست که چه کسی - عیسی مسیح یا خدای هند Pukong.

افرادی که از آنجا رد می شوند به گونه ای متوجه وحشی می شوند که در دامنه تپه خود را بزهکاری می کند. جمعی از افراد کنجکاو بلافاصله ظاهر می شوند. برای آنها ، این دوباره فقط سرگرمی است. در میان آنها وحشی متوجه لنینا می شود که همراه با دیگران شعار می دهد: "ما یک آفت می خواهیم". او با گریه خودش را به سمت او پرتاب می کند: "خرخر". بنابراین تاریخچه کوتاه او با شکوه تمام می شود.

روز بعد او را در فانوس دریایی مرده یافتند. وحشی خودش را حلق آویز کرد.

این رمان dystopian در یک کشور داستانی جهانی قرار دارد. این 632 سال از دوران ثبات ، دوران فورد است. فورد ، که بزرگترین شرکت اتومبیل سازی جهان را در آغاز قرن بیستم تأسیس کرد ، در ایالت جهانی برای پروردگار خدا مورد احترام است. آنها او را چنین صدا می کنند - "لرد ما فورد". این ایالت توسط تکنوکراسی اداره می شود. کودکان در اینجا متولد نمی شوند - تخم های بارور شده مصنوعی در دستگاه های جوجه کشی مخصوص رشد می کنند. علاوه بر این ، آنها در شرایط مختلف رشد می کنند ، بنابراین افراد کاملاً مختلفی بدست می آیند - آلفا ، بتا ، گاما ، دلتا و اپسیلون. آلفا ، همانطور که بود ، افرادی از طبقه اول ، کارگران ذهنی هستند ، اپسیلون ها افراد طبقه پایین هستند ، فقط قادر به کار فیزیکی یکنواخت هستند. ابتدا جنین تحت شرایط خاصی نگهداری می شود ، سپس از بطری های شیشه ای متولد می شوند - این بسته بندی نامیده می شود. بچه ها به روش های مختلفی تربیت می شوند. هر کاست باعث احترام به کاست بالاتر و تحقیر نسبت به کاست های پایین می شود. لباس های هر طبقه از رنگ خاصی برخوردار است. به عنوان مثال ، آلفا به رنگ خاکستری ، گاما به رنگ سبز ، اپسیلون به رنگ سیاه است.

استاندارد سازی جامعه در کشور جهانی مسئله اصلی است. "جامعه ، هویت ، ثبات" شعار کره زمین است. در این دنیا همه چیز به نفع تمدن تابع مصلحت است. در خواب ، حقایقی به کودکان آموزش داده می شود که در ناخودآگاه آنها نوشته شده است. و یک فرد بزرگسال ، با هر مشکلی روبرو می شود ، بلافاصله برخی از دستورالعمل های صرفه جویی را که از نوزادی به یاد می آورد ، به یاد می آورد. این جهان با فراموش کردن تاریخ بشر برای امروز زندگی می کند. "تاریخ مزخرف محض است." احساسات ، احساسات چیزی است که فقط می تواند مانع آدمی شود. در جهان قبل از فورد ، همه پدر و مادر ، خانه پدری داشتند ، اما این چیزی جز درد و رنج غیر ضروری برای مردم نداشت. و اکنون - "همه متعلق به دیگران هستند." چرا عشق ، چرا تجربه و درام؟ بنابراین ، از کودکی به کودکان به بازی های وابسته به عشق شهوانی آموزش داده می شود ، و برای لذت بردن از وجود یک جنس مخالف به یک شریک زندگی آموزش داده می شود. و مطلوب است که این شرکا هرچه بیشتر تغییر کنند ، زیرا همه متعلق به دیگران هستند. در اینجا هیچ هنری وجود ندارد ، فقط صنعت سرگرمی است. موسیقی مصنوعی ، گلف الکترونیکی ، "احساس درخشش" - فیلم هایی با طرح اولیه ، که تماشای آنها را واقعاً احساس می کنید چه اتفاقی روی صفحه می افتد. و اگر به دلایلی خلق و خوی شما تیره شده است ، رفع آن آسان است ، فقط باید یک یا دو گرم سوما بخورید ، یک داروی سبک که بلافاصله شما را آرام کرده و سرگرم خواهد کرد. "Soma گرم - و هیچ درامی".

برنارد مارکس یک آلفای کلاس برتر است. اما او با همرزمانش متفاوت است. بیش از حد جوانمردانه ، مالیخولیایی ، حتی عاشقانه. درمان ، تنبیه کردن و بازی های ورزشی را دوست ندارد. شایعات حاکی از آن است که به طور تصادفی به جای جایگزین خون در دستگاه جوجه کشی جنین به او الکل تزریق شده است ، به همین دلیل معلوم شد که او بسیار عجیب است.

Lenina Crown یک دختر بتا است. او زیبا ، لاغر ، سکسی است (آنها در مورد چنین افرادی می گویند "پنوماتیک") ، برنارد برای او دلپذیر است ، اگرچه چیز زیادی در رفتار او نمی فهمد. به عنوان مثال ، او از اینكه او خجالت می كشد وقتی كه در حضور دیگران ، برنامه هایی را برای سفر تفریحی آینده خود با او در میان می گذارد سرگرم می شود.

آلدوس هاکسلی

دنیای جدید شجاع

ثابت شد که آرمانشهرها بسیار بیشتر از آنچه که در گذشته به نظر می رسید ، کارایی بیشتری داشتند. و اکنون یک سوال دردناک دیگر وجود دارد ، اینکه چگونه از تحقق نهایی آنها جلوگیری کنیم ... آرمانشهرها عملی هستند ... زندگی به سمت مدینه فاضله در حال حرکت است. و شاید یک قرن جدید رویاهای روشنفکران و لایه فرهنگی در مورد چگونگی جلوگیری از مدینه فاضله ، نحوه بازگشت به جامعه غیر اتوپیایی ، به جامعه ای "کمال" و آزادتر ، باز شود.

نیکولای بردیایف

با اجازه از The Estate of Aldous Huxley و آژانس Reece Halsey ، The Fielding Agency و Andrew Nurnberg تجدید چاپ شد.

© آلدوس هاکسلی ، 1932

© ترجمه O. Soroka ، وراث ، 2011

© نسخه به زبان روسی توسط انتشارات AST ، 2016

فصل اول

ساختمان اسکوات خاکستری فقط سی و چهار طبقه ارتفاع دارد. بالای ورودی اصلی یک کتیبه وجود دارد: "مرکز انکوباتوری مرکزی لندن و آموزش و پرورش" و روی سپر هیرالدیک - شعار دولت جهانی: "جامعه ، هویت ، ثبات".

سالن عظیم طبقه همکف مانند استودیوی هنری رو به شمال است. بیرون تابستان است ، در سالن هوا گرم است ، اما نور سرد و آبکی زمستانی مانند که با حرص و طمع از میان این پنجره ها می رود در جستجوی مانکنهای زیبا و طبیعت برهنه ، البته کمرنگ و جوش زده ، و فقط نیکل ، شیشه ، ظروف چینی آزمایشگاهی براق. زمستان زمستان را ملاقات می کند. روپوش های سفید تکنسین های آزمایشگاه ، دستکش های ساخته شده از لاستیک سفید رنگ و به رنگ لاشه بر روی دستان آنها. نور یخ زده ، مرده ، شبح است. فقط روی لوله های زرد میکروسکوپ به نظر می رسد که او آبدار است و زردی زنده را وام می گیرد ، گویی کره این لوله های صیقلی را که به شکل طولانی روی میز کار ایستاده اند ، لکه می زند.

مدیر مرکز جوجه کشی و پرستاری با باز کردن در گفت: "ما در اینجا یک اتاق باروری داریم."

با خم شدن به سمت میکروسکوپ ها ، سیصد کود تقریباً در سکوت نفس غوطه ور شدند ، مگر اینکه کسی غیبت خیز بخورد یا در غلظت جدا شده زیر لب سوت بزند. روی پاشنه رئیس مدرسه ، با ترسو و بدون خستگی ، عده ای از دانشجویان تازه وارد ، جوان ، صورتی و نوپا را دنبال کردند. هر جوجه یک دفترچه داشت و همین که زودتر شخص بزرگ دهان او را باز کرد ، دانش آموزان شروع به قلم زدن شدید با مداد کردند. از لب های خردمندانه - دست اول. هر روز چنین امتیاز و افتخاری نیست. مدیر مرکز اطلاعات و محاسبات مرکزی لندن همیشه وظیفه خود می داند که دانشجویان جدیدالورود را از طریق سالنها و بخشها راهنمایی کند. وی هدف از پیمایش را توضیح داد: "برای اینکه یک ایده کلی به شما بدهم." مطمئناً ، باید حداقل ایده کلی - برای انجام کار با درک کار - ارائه شود ، اما فقط در دوز حداقل داده می شود ، در غیر این صورت آنها افراد خوب و خوشبختی در جامعه نخواهند ساخت. پس از همه ، همانطور که همه می دانند ، اگر می خواهید خوشحال و بافضل باشید ، کلیت ندهید ، اما به جزئیات دقیق بچسبید. ایده های کلی یک شر عقلی اجتناب ناپذیر است. نه فیلسوفان ، بلکه گردآورندگان تمبر و برش قاب ها ستون فقرات جامعه را تشکیل می دهند.

وی افزود: "فردا ، با محبت و کمی تهدیدآمیز به آنها لبخند می زند ،" زمان آن فرا می رسد که به یک کار جدی بپردازیم. وقت تعمیم نخواهید داشت. در عین حال ... "

در این میان ، افتخار بسیار خوبی ارائه شده است. از لب های خردمند و مستقیم به دفترهای یادداشت. جوانان مانند غرایز خط خطی می کردند.

مدیر قد بلند ، لاغر ، اما در کمترین حالت خمیده ، وارد سالن شد. مدیر یک چانه بلند داشت و دندانهای بزرگ از زیر لبهای تازه و پر کمی بیرون زده بودند. جوان است یا پیر؟ سی ساله؟ پنجاه؟ پنجاه و پنج؟ گفتنش سخت بود. و این س forال برای شما پیش نیامده است؛ اکنون ، در 632 امین سال از دوران ثبات ، دوران فورد ، چنین سوالاتی به ذهن خطور نمی کرد.

- بیایید از ابتدا شروع کنیم ، - مدیر گفت ، و جوانترین کوشا بلافاصله ضبط کردند: "بیایید از اول شروع کنیم." او با دست اشاره کرد: "در اینجا ، ما دستگاه های جوجه کشی داریم. - او درب محکم را باز کرد ، و ردیف های لوله های آزمایش شماره دار ظاهر شدند - قفسه های قفسه ای ، قفسه های قفسه ای. - دسته تخم مرغ هفتگی. ذخیره شده ، او در سی و هفت درجه ادامه داد. در مورد گامتهای نر - در اینجا او در دیگری باز کرد - آنها باید در سی و پنج نگه داشته شوند. دمای خون آنها را عقیم می کند. (اگر یک قوچ را با پشم پنبه بپوشانید ، فرزندی حاصل نخواهید کرد).

و بدون اینکه محل را ترک کند ، ادامه داد خلاصه فرآیند لقاح مدرن - و مدادها همچنان در حال کار هستند ، و به طور غیرقانونی روی کاغذ خط می خورند. او البته با یک عمل جراحی برای این فرآیند شروع کرد - با عملیاتی "که یکی از آن داوطلبانه انجام می دهد ، به نفع جامعه ، حتی برای یک پاداش برابر با شش ماه حقوق". سپس راهی را که در آن تخمدان خارج شده زنده و رشد یافته را لمس کرد. در مورد درجه حرارت مطلوب ، گرانروی ، نمک صحبت کرد. در مورد مایعات غذایی که تخمهای جدا شده و رسیده در آن ذخیره می شود. و بخشهای خود را به میزهای کار آورده و به روشنی آنها را با نحوه گرفتن این مایع از لوله های آزمایش آشنا کرد. چگونه قطره قطره بر روی اسلایدهای میکروسکوپ مخصوص گرم می شود. چگونه تخمها در هر قطره از نظر نقص بررسی می شوند ، شمارش می شوند و در یک ظرف تخم مرغ متخلخل قرار می گیرند. چگونه (او دانش آموزان را بیشتر راهنمایی کرد ، بگذارید اینها را نیز مشاهده کنند) گیرنده در یک آبگوشت گرم با اسپرم شناور آزاد غوطه ور شد ، که وی تأکید کرد ، غلظت آن نباید از صد هزار در میلی لیتر باشد. و چگونه بعد از ده دقیقه گیرنده را از آبگوشت بیرون آورده و دوباره به مطالب آن نگاه می كنند. چگونه ، اگر همه تخمها بارور نشده باشند ، رگ دوباره غوطه ور می شود ، اما برای سومین بار لازم است ؛ چگونه تخم های بارور شده به دستگاه های جوجه کشی برگردانده می شوند و در آنجا آلفا و بتا باقی می مانند تا زمانی که آنها را دربند کنند و گاما ، دلتا و اپسیلون ، سی و شش ساعت بعد ، دوباره از قفسه ها برای پردازش طبق روش بوکانوفسکی حرکت می کنند.

مدیر تکرار کرد: "طبق روش بوکانوفسکی ،" و دانش آموزان این کلمات را در دفترچه های خود خط می کشند.

یک تخم ، یک جنین ، یک بزرگسال - این طرح توسعه طبیعی است. تخم مرغ ، که تحت Bokanovskisation قرار دارد ، تکثیر می شود - جوانه. هشت تا نود و شش جوانه خواهد داد و هر جوانه به یک جنین کاملاً شکل گرفته و هر جنین به یک بالغ با اندازه طبیعی تبدیل می شود. و ما نود و شش نفر به دست می آوریم که قبلا فقط یک نفر بزرگ شده بود. پیش رفتن!

مدادهای خط خورده: "تخم مرغ جوانه می زند."

به سمت راست اشاره کرد. تسمه نقاله ، که یک باتری کامل از لوله های آزمایش را به همراه داشت ، خیلی آرام درون یک جعبه بزرگ فلزی حرکت کرد و از طرف دیگر جعبه یک باتری که قبلاً پردازش شده بود ، بیرون کشید. ماشین ها به آرامی زمزمه می کردند. مدیر گفت: پردازش یک رک لوله هشت دقیقه طول می کشد. هشت دقیقه اشعه ایکس سخت حد مجاز تخمها است. برخی نمی ایستند ، می میرند. از بقیه ، ماندگارترین ها به دو قسمت تقسیم می شوند. بیشتر آنها چهار جوانه تولید می کنند. بعضی حتی هشت؛ سپس تمام تخمها به دستگاههای جوجه کشی برگشته و جوانه ها شروع به رشد می کنند. پس از دو روز ، آنها به طور ناگهانی سرد می شوند ، و مانع رشد می شوند. در پاسخ ، آنها دوباره تکثیر می شوند - هر کلیه دو ، چهار ، هشت جوانه جدید می دهد - و بلافاصله آنها تقریباً با الکل کشته می شوند. در نتیجه ، آنها برای سومین بار دوباره جوانه می زنند ، و پس از آن اجازه می یابد با آرامش رشد کنند ، زیرا سرکوب بیشتر رشد ، به عنوان یک قاعده ، منجر به مرگ می شود. بنابراین ، از یک تخمک اولیه چیزی از هشت تا نود و شش جنین داریم - باید بپذیرید که بهبود روند طبیعی خارق العاده است. علاوه بر این ، این دوقلوها یکسان و یکسان هستند - و دوقلوها یا سه قلوهای بدبختی نیستند ، مانند اوایل زندگی پر جنب و جوش ، که تخم مرغ گاه به گاه توسط یک فرصت ناب تقسیم می شد ، و ده ها دوقلو.

امروز ، پیشگویی های وحشتناک آلدوس هاکسلی کسی را متعجب نخواهد کرد. آنچه در نیمه اول قرن بیستم ، قرن بیست و یکم نفرت انگیز ، نفرت انگیز ، غیر طبیعی و در عین حال بعید به نظر می رسید ، واقعیت های زندگی ما را می سازد ، البته اگر از نزدیک نگاه کنید. ما در حال گذراندن دوره ای هستیم که می توان پیش بینی های یک قرن پیش را بررسی و ارزیابی کرد که نویسنده آنها چقدر به حقیقت نزدیک بوده است. مردم دوباره اورول ، زامیاتین (رمان "ما") ، اودویوسکی ، هاکسلی را دوباره می خوانند ، انتقاد می کنند ، فکر می کنند ، بررسی می کنند: چه کسی حدس زده است؟ چه کسی آن را گرفت؟ به عبارت دقیق تر ، کدام سناریو از دست دادن کل واقعی ترین واقعیت است؟

دنیای جدید شجاعانه مبتنی بر قدرتمندترین کشور جهانی است. در حیاط 632 امین سال از ثبات ، دوران فورد - خدای و الهام بخش دوران. فورد خالق بزرگترین شرکت خودروسازی جهان است. "لرد فورد ما" هم به لحاظ مذهبی جایگزین خدا می شود (او را دعا می کنند و هم آئین هایی را به احترام او برگزار می کنند) و هم در سطح روزمره (مردم می گویند چیزی مانند "فورد او را می شناسد" یا "فورد را نگه دارید"). تکنوکراسی همه دنیا را فرا گرفت ، بجز رزروهای ویژه ، که به عنوان ذخیره باقی مانده بودند ، زیرا شرایط آب و هوایی در آن مکان ها از نظر اقتصادی برای ایجاد ثبات زیان آور نبود.

ویژگی اصلی دیستوپی هاکسلی این است که در جهان او با کشف های بیولوژیکی (روش بوکانوفسکی) امکان برنامه ریزی ژنتیکی را فراهم می کند: تخم های بارور شده مصنوعی در دستگاه های جوجه کشی مخصوص با استفاده از روش های مختلف رشد می کنند. نتیجه یک جامعه طبقه ای است ، که در آن هر گروه از قبل برای یک بار عملیاتی خاص آماده می شود.

نام Brave New World از کجا آمده است؟ جان آن را در رمان تلفظ می کند ، این یک نقل قول از طوفان شکسپیر است (کلمات میراندا). وحشی چندین بار آن را تکرار می کند ، و لحن را از شوق (مانند شکسپیر) به کنایه (در پایان رمان) تغییر می دهد.

چه ژانری: مدینه فاضله یا دیستوپی؟

ژانر بودن رمان در قطعیت آن هیچ شکی باقی نمی گذارد. اگر مدینه فاضله حکایت از آینده ای خوش است که فرد دوست دارد به آن دست یابد ، پس دیستوپیا سناریویی از آینده است که دوست دارد از آن اجتناب کند. مدینه فاضله یک ایده آل است ، تحقق آن غیرممکن است ، بنابراین مسئله اجرای آن از دسته شعارها است. اما در مورد نقطه مقابل آن ، نویسندگان می خواهند بشریت را هشدار دهند ، به خطر اشاره کنند و از فراتر رفتن از صفحات کتاب جلوگیری کنند. البته ، با توجه به مجموع ویژگی ها ، Brave New World یک دیستوپی است.

اما در این رمان جنبه های آرمان شهری نیز وجود دارد. بسیاری از مردم متذکر می شوند که برنامه ریزی طبیعی مردم ، ذهنیت مصرف و قشر از پایه های ثبات است که بسیار کم است دنیای مدرن... در حقیقت ، هاکسلی تمام مشکلات سوزان بشریت را حل کرد و کره زمین را کاملاً مطیع خواست و آگاهی دولت جهانی کرد. حتی قوانین بیولوژیکی و فیزیکی نیز در برابر فکر نیرومند آلفا سجده کردند. آیا این رویای نهایی نیست؟ هیچ جنگی وجود ندارد ، هیچ اپیدمی ، هیچ نابرابری اجتماعی وجود ندارد (هیچ کس آن را درک نمی کند ، همه از مکانی که اشغال می کند راضی است) ، همه چیز عقیم است ، تأمین شده ، تأمل شده. حتی مخالفان مورد آزار و اذیت قرار نمی گیرند ، بلکه به سادگی از کشور اخراج می شوند و با افراد همفکر زندگی می کنند. آیا این چیزی نیست که همه ما برای آن تلاش می کنیم؟ بنابراین بفهمید ، آیا نویسنده یک مدینه فاضله است؟

اما در یک افسانه زیبا ، واقعیت به وضوح پدیدار می شود: اخلاق ، فرهنگ ، هنر ، نهادهای خانواده و ازدواج ، و همچنین اصل انتخاب ، فدای نظم می شوند ، زیرا زندگی بشر از همان ابتدا از پیش تعیین شده و برنامه ریزی شده است. برای Ebsilon ، بگویید ، توانایی نفوذ به آلفا در سطح ژنتیکی از بین می رود. این بدان معنی است که تمام ایده های ما در مورد آزادی ، عدالت ، عشق به سود آسایش از بین می رود. ارزششو داره؟

شرح کست ها

استاندارد سازی افراد شرط اصلی هماهنگی در دوره فورد و یکی از موضوعات اصلی رمان است. "اجتماع ، هویت ، ثبات" شعاری است که به اسم آن همه آنچه در روح انسان است از بین رفته است. همه چیز در اطراف منوط به مصلحت ، مواد و محاسبه خشن است. هر کس "متعلق به همه" است و برای امروز زندگی می کند ، تاریخ را رد می کند.

  1. آلفا- افراد کلاس اول ، آنها مشغول کار ذهنی هستند. امتیازات آلفا موقعیت های پیشرو را اشغال می کنند (مصطفی موند پیشوای وی است) ، منفی های آلفا درجات پایین تری هستند (فرمانده رزرو). آنها از بهترین پارامترهای فیزیکی و همچنین سایر فرصت ها و امتیازات برخوردار هستند.
  2. بتا - زنانی که برای آلفا زوج هستند. یک بتا و منفی بتا وجود دارد: به ترتیب دقیق تر و بی روح تر. آنها زیبا ، همیشه جوان و باریک ، به اندازه کافی باهوش هستند که مسئولیت های کار را به عهده می گیرند.
  3. گاما, دلتاها و در نهایت اپسیلون - کلاسهای کارگری. دلتاها و گاماها پرسنل خدماتی ، کارگران کشاورزی و اپسیلون ها اقشار پایین جامعه هستند ، که عقب مانده ذهنی از کارهای مکانیکی معمول هستند.
  4. ابتدا جنین در شرایط کاملاً مشخصی قرار دارد ، سپس از بطری های شیشه ای "خارج می شوند" - "بدون لک". البته افراد از طرق مختلف تربیت می شوند. هر یک از آنها احترام به طبقه بالاتر و تحقیر نسبت به طبقه های پایین را پرورش می دهند. حتی لباس آنها نیز متفاوت است. تفاوت در رنگ است: آلفا به رنگ خاکستری ، اپسیلون به رنگ سیاه ، دلتا به حالت خاکی و غیره

    شخصیت های اصلی رمان

    1. برنارد مارکس... نام او ترکیبی از نام های برنارد شاو (نویسنده ای که از سوسیالیسم و \u200b\u200bکمونیسم در اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیست استقبال می کند) و کارل مارکس (ایدئولوژیست سوسیالیسم) است. نویسنده با استهزا از رژیم شوروی ، که او آن را نمونه اولیه دولت خیالی خود می دانست ، به همین دلیل نام قهرمانانی را که از نظر ایدئولوژی اتحاد جماهیر شوروی شوروی بسیار قابل توجه بودند ، به قهرمان خود اختصاص داد. ، مانند سوسیالیسم ، در ابتدا دلپذیر به نظر می رسید ، با مخالفت با شیطان برای جلال خیر ، پیروز شد ، اما در پایان رمان ، او زیر و بم های خود را نشان داد.
      آلفا با بالاترین درجه گاهی اوقات از رده خارج می شوند ، زیرا بیش از حد توسعه یافته اند. این همچنین روانشناس برنارد مارکس بود ، کاراکتر اصلی آثار "دنیای جدید شجاع". او در مورد كل نظم مترقی جهان تردید دارد. دوست او ، معلم هلمولتز ، نیز مخالف است. برداشت منفی برنارد از واقعیت به این دلیل بود که "الکل به جای خون او ریخته شد". او 8 سانتیمتر کوچکتر و زشت تر از بقیه آلفا است. او حقارت خودش را احساس می کند و حداقل به خاطر این واقعیت که نمی تواند از تمام مزایایی که به او تعلق می گیرد بهره ببرد ، دنیا را انتقاد می کند. دختران او را نادیده می گیرند ، بدخلقی و "عجیب" دوستانش را می ترساند. روسا نیز نسبت به کارمند نگرش منفی دارند و احساس ترفند در او می کنند ، اما برنارد خوب کار می کند ، بنابراین موفق می شود جایگاه خود را نجات دهد و حتی از موقعیت رسمی خود برای جذب زنان استفاده کند. اگر در قسمت اول ، قهرمان نقش مثبت داشته باشد ، در پایان جوهر ناپسند و ناجوانمردانه او آشکار می شود: او به خاطر پوچی و مزایای مشکوک دنیای خود ، به دوستانش خیانت می کند ، که او آنرا به صراحت انکار کرد.
    2. جان (وحشی) - دومین شخصیت اصلی رمان "دنیای جدید شجاع!" شخصیت وی تحت تأثیر حجم شکسپیر قرار گرفت که در این رزرو پیدا کرد. لیندا به او خواندن را آموخت و از سرخپوستان عادتها ، فلسفه زندگی و اشتیاق به کار را پذیرفت. او از رفتن خوشحال بود ، زیرا پسر "پوست سفید" "عوضی شیطان" (لیندا "که با همه استفاده می شد) در قبیله پذیرفته نشد. اما به محض ورود به دنیای جدید ، ناامیدی او حد و مرزی نداشت. لنینا ، که عاشق او شده بود ، می تواند توسط هر مردی برای شب به محل خود دعوت شود. برنارد از یک دوست به یک مرد حریص رقت انگیز تبدیل شد: او از جان استفاده کرد تا جامعه را دوست بدارد و خودش را بپذیرد. لیندا ، فراموش به سوما (داروی مصنوعی که به عنوان درمان دارنده احساسات و غم و اندوه به همه افراد جامعه داده می شود) حتی او را نشناخت و در نهایت ، درگذشت. جان علیه دنیای جدید قیام کرد و شورشی به پا کرد: او گربه ماهی را بیرون ریخت و گله ای از دلتا را به آزادی فرا خواند و آنها در جواب او را کتک زدند. او در نزدیکی لندن و در یك فرودگاه متروك به تنهایی مستقر شد. Savage با بیرون انداختن رذیله از بدن ، خودش را با شلاق بداهه شکنجه کرد ، تمام شب نماز خواند و در حد توان خود کار کرد. با این حال ، خبرنگاران و كنجكاوی لندنی ها بی وقفه او را تعقیب می كردند و دائماً به زندگی او حمله می كردند. یک روز ، جمعیت زیادی از تماشاگران وارد شدند و در میان آنها لنینا. قهرمان در کمال ناامیدی و عصبانیت از هوس خود ، دختر را به لذت تماشاگران پریشان کتک زد. روز بعد وحشی خودش را حلق آویز کرد. بنابراین ، پایان رمان جمله ای است برای آن دنیای مترقی خفقان آور ، جایی که همه به همه تعلق دارند و ثبات بیشتر از اصل وجود انسان است.
    3. هلمهولتز واتسون - حروف اول وی از نام فیزیکدان آلمانی هلمهولتز و بنیانگذار رفتارگرایی ، واتسون بریده شده است. از اینها واقعاً افراد موجود شخصیت تمایل مداوم و محکم برای دانش جدید را به ارث برد. به عنوان مثال ، او صمیمانه به شکسپیر علاقه مند است ، ناقص بودن هنر جدید را درک می کند و سعی می کند بر این بدبختی در خود غلبه کند و به تجربه نیاکان خود تسلط یابد. پیش از ما یک دوست وفادار و یک شخصیت قوی است. او به عنوان معلم کار می کرد و با برنارد دوست بود و با نظرات او همدردی می کرد. بر خلاف دوستش ، او واقعاً شهامت مقاومت در برابر رژیم را تا آخر داشت. قهرمان صمیمانه می خواهد احساسات صمیمانه را بیاموزد و با پیوستن به هنر ارزشهای اخلاقی را کسب کند. او به ناسازگاری زندگی در دنیایی شگفت انگیز پی می برد و پس از شرکت در اقدام اعتراضی جان به جزیره مخالفان می رود.
    4. تاج لنینا - نام او از نام مستعار ولادیمیر لنین گرفته شده است. احتمالاً نویسنده می خواسته ذات شرور قهرمان را با این نام نشان دهد ، گویی كه اشاره به توانایی اولیانوف در جلب رضایت ما و شما دارد ، زیرا بسیاری از محققان هنوز او را یك جاسوس آلمانی می دانند كه با یك مبلغ مرتب كودتا در روسیه ترتیب داد. بنابراین ، این دختر به همان اندازه غیراخلاقی است ، اما او از این طریق برنامه ریزی شده بود: در میان آنها حتی عدم تغییر یک شریک جنسی برای مدت طولانی ناشایست تلقی می شد. جوهر کل قهرمان این است که او همیشه آنچه را که هنجار تلقی می شود انجام می دهد. او سعی نمی کند از مسیر خارج شود ، حتی یک احساس صمیمانه نسبت به جان نمی تواند او را از درستی و خطا بودن سیستم اجتماعی منصرف کند. لنینا به او خیانت می کند ، هیچ هزینه ای برای او ندارد. اما بدترین چیز این است که او از خیانت خود آگاهی ندارد. سهل انگاری ، سلیقه های بدوی و مبتذل ، حماقت و پوچی درونی - همه اینها به شخصیت پردازی او از صفحه اول تا آخرین اشاره دارد. با این کار ، نویسنده تأکید می کند که او یک شخص نیست ، دیالکتیک روح برای او غیر معمول است.
    5. مصطفی موند - نام او به بنیانگذار ترکیه تعلق دارد که پس از جنگ جهانی اول کشور را بازسازی کرد (کمال مصطفی آتاتورک). او یک اصلاح طلب بود ، در ذهنیت سنتی شرقی بسیار تغییر کرد ، به ویژه ، او سیاست سکولاریسم را آغاز کرد. با تشکر از فعالیت های او ، کشور روی پاهای خود قرار گرفت ، اگرچه نظم زیر نظر او ملایم نبود. نام خانوادگی قهرمان متعلق به سرمایه دار انگلیسی ، بنیانگذار صنایع شیمیایی امپریال ، آلفرد موند است. او مرد نجیب و ثروتمندی بود و دیدگاه های وی با رادیکالیسم و \u200b\u200bرد قاطع جنبش کارگری متمایز بود. ارزش ها و اندیشه های دموکراتیک برابری برای او بیگانه بود ، او فعالانه مخالف هرگونه امتیاز دادن به خواسته های پرولتاریا بود. این نویسنده تأکید کرد که قهرمان متناقض است: از یک سو ، او یک رهبر زیرک ، باهوش و سازنده است و از طرف دیگر ، او با هر آزادی مخالف ، طرفدار متقاعد سیستم اجتماعی کاست است. با این حال ، در دنیای هاکسلی به طور هماهنگ ادغام می شود.
    6. مورگانا روچیلد - نام او متعلق به بزرگ بانکی آمریکایی جان پیرپونت مورگان ، یک انسان دوست و کارآفرین با استعداد است. با این حال ، او همچنین یک نقطه تاریک در زندگی نامه خود دارد: جنگ داخلی او اسلحه داد و ستد کرد و از خونریزی ثروت به دست آورد. ظاهراً این به نویسنده ، یک اومانیست متقاعد ، لطمه زده است. نام خانوادگی قهرمان از خاندان بانکی روچیلدها بود. غنی سازی موفقیت آمیز آنها افسانه ای است و شایعات مربوط به توطئه های مخفی و تئوری های توطئه در اطراف خانواده آنها به گوش می رسد. جنس بزرگ است ، شاخه های زیادی دارد ، بنابراین نمی توان گفت دقیقاً نویسنده درباره چه کسی فکر می کرده است. اما ، احتمالاً ، همه ثروتمندان فقط به این واقعیت رسیده اند که ثروتمند هستند و تجمل آنها بسیار ناعادلانه است ، در حالی که دیگران به سختی زندگی خود را تأمین می کنند.

    مشکل ساز

    ثبات جهان جدید در خط کنترل عالی توصیف شده است:

    همه خوشحالند. هر کس آنچه را که می خواهد به دست می آورد و هیچ کس هرگز نمی خواهد آنچه را که نمی تواند بدست آورد. آنها امن هستند ، ایمن هستند آنها هرگز بیمار نمی شوند. آنها از مرگ نمی ترسند. پدر و مادر آنها را آزار نمی دهند. آنها هیچ همسر ، فرزندی و عاشقی ندارند که تجارب زیادی را به ارمغان آورند. ما آنها را تطبیق می دهیم و بعد از آن آنها نمی توانند رفتاری متفاوت از آنچه باید داشته باشند.

    مشکل اصلی این است که برابری مصنوعی ، که به نظر می رسد توتالیتاریسم بیولوژیکی است ، و ساختار طبقه جامعه نمی تواند رضایت افراد متفکر را فراهم کند. بنابراین ، برخی از آلفا (برنارد ، هلمهولتز) قادر به سازگاری با زندگی نیستند ، آنها احساس وحدت نمی کنند ، بلکه احساس تنهایی ، بیگانگی از دیگران می کنند. اما بدون اعضای آگاه جامعه ، یک دنیای جدید شجاع امکان پذیر نیست ، این آنها هستند که مسئولیت برنامه نویسی و رفاه همه افراد را دارند ، از عقل ، اختیار و فردیت محروم هستند. چنین افرادی یا خدمت را به عنوان کار سخت (مانند مصطفی موند) تلقی می کنند ، یا در شرایط اختلاف نظر دردناک با جامعه عازم جزایر می شوند.

    اگر همه بتوانند عمیق بیندیشند و احساس کنند ثبات سقوط خواهد کرد. اگر مردم از این حقوق محروم شوند ، به کلون های کدر و مبهم تبدیل می شوند که فقط قادر به مصرف و تولید هستند. به این معنا که جامعه به معنای معمول دیگر وجود نخواهد داشت ، کستهای عملکردی جایگزین خواهند شد ، که به عنوان انواع جدیدی از سیب زمینی پرورش یافته اند. بنابراین ، حل مشکلات ساختار اجتماعی با برنامه ریزی ژنتیکی و از بین بردن تمام نهادهای اساسی آن ، همان نابودی جامعه به منظور حل مشکلات آن است. گویی شخصی به دلیل دردی که در سر دارد ، خود را سر برید ...

    منظور از کار چیست؟

    درگیری در دیستوپی شجاع دنیای جدید تنها اختلاف بین جهان بینی قدیم و جدید نیست. این تقابل دو پاسخ به سوال ابدی "آیا هدف خوب وسیله ای را توجیه می کند؟" مصطفی موند (تجسم ایدئولوگ دنیای جدید) معتقد است که آزادی ، هنر ، فردیت و ایمان را می توان فدای خوشبختی کرد. برعکس ، وحشی می خواهد به خاطر همه اینها از پس انداز ثبات دست بردارد ، او معتقد است که ارزش آن را ندارد. هر دو توسط آموزش و پرورش برنامه ریزی شده اند ، بنابراین درگیری به یک برخورد تبدیل می شود. وحشی "دروغ نجات" را که بر اساس آن "جهان شجاع جدید" ساخته شده است ، قبول نمی کند ، او توسط ایده های بسیار اخلاقی زمان شکسپیر پرورش یافته است ، و مصطفی آگاهانه ثبات را انتخاب می کند ، او تاریخ بشر را می داند و از آن ناامید است ، بنابراین او معتقد است که هیچ چیز برای برگزاری مراسم وجود ندارد ، و همه ابزارها برای دستیابی به این "خوب" خوب هستند. این معنای کار است.

    هاکسلی باید راضی باشد. بسیاری خاطرنشان می کنند که این نویسنده بود که وقتی با "حسی" (سینما بدون معنی ، اما به طور کامل بازتولید احساسات شخصیت ها) ، "سوما" (دارویی معادل علف هرز امروز ، LSD ، که حتی یک کودک می تواند آن را بدست آورد) ، "استفاده متقابل" درست بود آنالوگ عشق آزاد ، رابطه جنسی بدون تعهد) و غیره نه تنها اشکال همزمان هستند (هلیکوپتر ، گلف الکترو مغناطیسی ، آنالوگ مصنوعی غذا) ، که هنوز هم می تواند به پیشرفت فنی تمدن نسبت داده شود ، بلکه ویژگی های اساسی نیز وجود دارد: روح و حرف "دنیای جدید شجاع" توسط واقعیت ما جذب شده است. اولاً ، افراد در هر سنی به جنسیت وسواس دارند ، نه به عشق: آنها جوان می شوند ، بدن برهنه خود را در شبکه می گذارند ، لباسهای آشکار می پوشند تا زیبا ، نه ، سکسی نباشند. زنان متاهل مردان متاهل، بچه های کوچک ، پدربزرگ و مادربزرگشان ، زوج های جوان در برابر قلب پلاستیکی چاق در روز ولنتاین - هرکسی برای تأیید واهی پیروان خود ، خود را می فروشد ، لخت می کند و چهره می کند. آنها با انتشار عکسهای صریح ، جزئیاتی از زندگی شخصی ، نشانی ها ، شماره تلفن ها ، محل کار و غیره ، اطلاعات و اطلاعات خود را به نمایش عمومی می گذارند. ثانیا ، اوقات فراغت و سرگرمی در حال حاضر یک اجتماع مست است ، مانند عمل وحدت هاکسلی: زن و مرد سوما می گیرند ، توهم می بینند و در سرخوشی سعادت مواد مخدر احساس نزدیکی می کنند. منافع یا عقاید مشترک از بین می رود ، مردم به سادگی چیزی برای گفتگو ندارند ، این بدان معناست که هیچ دلیلی برای اتحاد وجود ندارد ، به جز سوما ، الکل یا سایر محرک های شادی. شما می توانید آن را برای مدت طولانی لیست کنید ، اما یک فرد مدرن خودش می فهمد چه چیزی چیست.

    جالب هست؟ آن را بر روی دیوار خود نگه دارید!

رمان dystopian خواننده را به وضعیت جهانی می برد. این جهان توسط فورد اداره می شود ، كه ساكنان او را خدایی می دانند. کودکان در این دنیا متولد نمی شوند ، بلکه در لوله های آزمایش رشد می کنند و سپس لخته نمی شوند. هر کودک ظاهر می شود و قبلاً به یک گروه خاص از آلفا ، بتا ، گاما یا اپسیلون تعلق دارد. هر طبقه دارای حقوق و مسئولیت های خاص خود و همچنین لباس هایی با رنگ های مختلف است.

ثبات مهمترین چیز در این حالت است. مردم در اینجا پایه ها ، قوانین ، دستورات و لذت های جامعه منسوخ را رها کرده اند. در خواب به كودكان تعليم داده مي شود ، جايي كه هرکس به فعاليت هاي كاست خود آموزش داده شود. همچنین در اینجا ، راه حل همه مشکلات سوما دارویی است ، که افراد از کودکی و از طریق خواب نیز مزایای آن را می آموزند.

قهرمان این اثر برنارد مارکس است ، او نماینده آلفای کاست است ، اما با وجود این از نظر جسمی با تعریف آن متناسب نیست. او عاشق دختری به نام Lina Crown می شود که نماینده بتا کاست است ، اما بسیار زیبا و سکسی است. آنها با هم راهی سفری به سمت ذخیره شدند. هنوز هم افراد وحشی وجود دارند که به روشی طبیعی بچه به دنیا می آورند ، می توانند غمگین باشند ، رنج بکشند و به زندگی عادی بپردازند.

در ذخیره ، آنها با جان وحشی ملاقات می کنند ، او را به دنیای جدید و ایده آل خود منتقل می کنند. جان عاشق لنینا می شود ، اما در دنیای او فقط یک موضوع مطالعه و سرگرمی عمومی است. جان دنیای جدید را نمی پذیرد و همه ساکنان آن را ترغیب می کند که به زندگی طبیعی گذشته خود برگردند. اما با وجود همه تلاش های او ، هیچ کس به حرف های جدا گوش نمی دهد و زندگی به همان شکل باقی می ماند. جان بسیار مورد آزار و اذیت مردم قرار می گیرد ، تحقیق می کند و تصمیم می گیرد تمدن را ترک کند. او یک خانه ایده آل برای خودش ، یک فانوس دریایی قدیمی رها شده پیدا می کند و به زودی در آنجا هستند که او را به دار آویخته می شوند.

این رمان زندگی یک کشور ایده آل ، بدون جنگ ، حملات تروریستی و درگیری را نشان می دهد. با این حال ، مهم نیست ، زندگی جذابیت بیشتری پیدا نکرده است. هاکسلی به خوانندگان می آموزد که فردی باشند و زندگی کنند که چگونه برای هر شخص جداگانه درست به نظر می رسد.

هاکسلی را تصویر کنید یا نقاشی کنید - شجاع دنیای جدید

بازخوانی ها و بررسی های دیگر برای خاطرات خواننده

  • کاورین

    نام خانوادگی واقعی ونیامین کاورین Zilber است. از زمان کودکی ، نویسنده شعر می سرود و فعالیت خلاقیت خود را با انتشار در کتاب "برادران سراپیون" آغاز کرد

  • خلاصه ای از کیسل سالتیکوف-شوچدرین

    آشپز ژله را پخت ، و همه را به میز دعوت کرد. آقایان با لذت طعم غذا را چشیدند و فرزندانشان را سیر کردند. همه ژله را دوست داشتند ، بسیار خوشمزه بود. به آشپز گفته شد هر روز این غذا را بپزید

  • خلاصه ای از والریک لرمونتوف

    این شعر در قالب نامه ای از راوی به محبوبش ظاهر می شود. در خطوط اول ، اشاره ای به پیام Onegin به تاتیانا بدنام وجود دارد. در این حالت قهرمان به خانم اطلاع می دهد که بعد از جدایی طولانی بیدار شدن منطقی نیست

  • خلاصه Jansson Fairy Winter

    این یکی از داستان های ماجراهای مومین است - موجودی افسانه. خانواده مومین در موم دول زندگی می کردند. و در زمستان ، طبق عادت ، همه آنها در خانه خود می خوابیدند.

  • خلاصه Turgenev دو زمین دار

    ادبیات کلاسیک ادبیات روسیه در آثار وی دو فرد کاملاً متفاوت را توصیف می کند که در سلسله مراتب اجتماعی روسیه تزاری در یک سطح هستند. نگرش دو صاحب زمین از استان نسبت به زندگی ، املاک و رعیتشان کاملاً متفاوت است


2020
polyester.ru - مجله دخترانه و زنانه