10.12.2023

قانون نفی نفی چه چیزی را بیان می کند؟ قوانین اساسی دیالکتیک: قانون نفی نفی قانون نفی. بنیانگذار قانون نفی مضاعف


انتقالی که در فرآیند خودسازی، خودسازماندهی، بهبود خود یک چیز از یکی از حالات آن به حالت دیگر با حفظ همه چیز مثبتی که در حالت اولیه بود رخ می دهد. این قانون منعکس کننده جهت توسعه است، یعنی همه چیز در امتداد یک مارپیچ توسعه می یابد که از نوبت به نوبت گسترش می یابد. این ارتباط بین گذشته و آینده از طریق حال است. این قانون لحظه ای جداگانه (شکل تجلی) قانون توسعه یک اندازه گیری است.

تعریف عالی

تعریف ناقص ↓

قانون نفی نفی (قانون سنتز دیالکتیکی)

یکی از قوانین اساسی دیالکتیک است که جهت، شکل و نتیجه فرآیند توسعه، وحدت پیشرفت و تداوم در توسعه، ظهور جدید و تکرار نسبی برخی از جنبه های قدیمی را مشخص می کند. بر اساس این قانون، توسعه در چرخه‌هایی انجام می‌شود که هر یک از سه مرحله تشکیل می‌شود: حالت اولیه شیء، تبدیل آن به مقابل آن (نفی)، تبدیل مخالف به مقابل آن (نفی نفی).

تعریف عالی

تعریف ناقص ↓

قانون نفی نفی

یکی از قوانین دیالکتیک، مشخص کننده روند توسعه، وحدت پیشرفت و تداوم در توسعه، ظهور جدید با تکرار نسبی برخی از جنبه های قدیمی. فرموله شده توسط هگل، که آن را فقط برای توسعه تفکر به کار برد. به گفته وی، توسعه در چرخه هایی انجام می شود که هر یک شامل سه مرحله است: موقعیت اولیه (تز)، تبدیل این موقعیت به مقابل خود (ضد تز) و تبدیل این نقطه مقابل به مخالف خود (سنتز). دنباله چرخه ها را می توان به شکل یک مارپیچ نشان داد: توسعه، همانطور که بود، مراحلی را که قبلاً گذرانده اید، اما در سطح بالاتر تکرار می کند. اگر تز در آنتی تز «حذف شود» (یعنی به عنوان یک کل نفی شود و در عین حال همه چیز ارزشمند از مرحله قبل حفظ شود) در آن صورت آنتی تز با سنتز حذف می شود. قانون بیانگر تداوم، توسعه مارپیچ، ارتباط بین قدیم و جدید و توسعه مترقی است. مارپیچ و سه گانه اشکال تجلی این قانون هستند.

تعریف عالی

تعریف ناقص ↓

منکرات قانون منکرات

یکی از اصلی ترین قوانین دیالکتیک اولین بار در سیستم ایده آلیستی هگل فرموله شد. O. O. ساعت بیانگر تداوم، توسعه مارپیچی، ارتباط جدید با قدیمی، نوعی تکرار در بالاترین مرحله توسعه برخی از ویژگی های تعدادی از مراحل پایین تر، ماهیت مترقی توسعه را توجیه می کند. مقوله نفی در دیالکتیک به معنای تبدیل شیء به شیء دیگر با انتقال همزمان اولی به جایگاه عنصر فرعی و دگرگون شده در دومی است که به آن وابستگی می گویند. این فضا را برای توسعه بیشتر باز می کند و به عنوان یک لحظه ارتباط با حفظ تمام محتوای مثبت مراحل تکمیل شده عمل می کند. نفی دیالکتیکی توسط قوانین درونی یک پدیده ایجاد می شود و به عنوان خود انکار عمل می کند. از ماهیت نفی دیالکتیکی، ویژگی توسعه ناشی می شود که با نفی مضاعف یا نفی نفی بیان می شود. خودسازی یک شی ناشی از تضادهای درونی آن (قانون وحدت و مبارزه اضداد)، وجود نفی خود است. تضاد در حرکت شی (و شناخت) حل می شود، که به معنای ظهور یک «سوم» در رابطه با دو متضاد است. و از آنجایی که آنها نه تنها یکدیگر را حذف می کنند، بلکه به یکدیگر نفوذ می کنند، "سوم" چنین نفی است که در عین حال به عنوان حفظ (Sublation) عمل می کند. «...نفی دقیقاً (از جنبه صورت در نظر گرفته می شود) اصل محرکه همه توسعه است: تقسیم به اضداد، مبارزه و حل آنها، و (در تاریخ تا حدی، در تفکر کامل) بر اساس تجربه اکتسابی آغاز اولیه. نقطه دوباره به دست می آید، اما در سطحی بالاتر» (Marx K., Engels F. T. 20. P. 640-641). شرایط و پیش نیازهایی که شیء را به وجود آورده است با توسعه آن ناپدید نمی شود، بلکه توسط آن بازتولید می شود و "بازگشت به ظاهر قدیمی" (لنین) را شکل می دهد. و در تفکر، این از طریق نفی نفی، از طریق درک عمیق تر در مرحله جدیدی از توسعه نظریه لحظه های حقیقت از قبل به دست آمده بیان می شود. از اصل وحدت دیالکتیک، منطق و تئوری معرفت چنین بر می آید که تنها از طریق مطالعه O.o. ساعت به عنوان یک قانون فعالیت عملی و نظری، جهانی بودن آن را می توان معنادار تفسیر کرد. از آنجا که اساس روابط انسان با جهان خارج عمل است، ویژگی های آن نگرش نظری (شناختی) را نیز تعیین می کند. این واقعیت شامل این واقعیت است که بازتولید یک شیء در حال توسعه فقط در تاریخ دانش آن، از طریق نظریه ها و مفاهیمی انجام می شود که به طور دیالکتیکی یکدیگر را انکار می کنند. حضور در یک شی (و در تئوری) امکان نفی خود از طریق فعالیتی آشکار می شود که خارج از آن غیر قابل درک است. دانش در هر مرحله از رشد خود یک طرفه است، یعنی تعاریف جهانی یک شی را از طریق بازتولید آن به شکلی خاص آشکار می کند. این تضاد در فعالیتی حل می‌شود که لحظه آن دانش است، زیرا دائماً در محصولات کار انسانی عینیت می‌یابد و به همان اندازه دائماً عینیت‌زدایی می‌شود. در این حرکت، توسعه دانش به عنوان جهانی رخ می دهد، نفی یک نظریه دیگر، قوانین حرکت جهان عینی به عنوان نفی یکی از حالات آن از حالت دیگر آشکار می شود، همچنین حاوی توضیحی است که در آن وجود دارد. حالت انکار شده کنار گذاشته نمی شود، بلکه به شکلی تغییر یافته حفظ می شود. از این گذشته، برخورد یک سویه به یک شیء نیز چیزی ماندگار را در آن آشکار می کند که در جریان نفی حفظ می شود. بنابراین، توسعه یک نظریه علمی تنها در صورتی امکان پذیر است که محتوای مثبت دانش رد شده حفظ شود و در نظریه جدید گنجانده شود. در علوم طبیعی این رابطه بین نظریات قدیم و جدید مطابق اصل بیان می شود. به این ترتیب دیالکتیک خود جهان عینی آشکار می شود. به همین دلیل O. o. ساعت هم به عنوان قانون دانش و هم به عنوان قانون جهان عینی عمل می کند.

تعریف عالی

تعریف ناقص ↓

قانون منکرات،

یکی از اصلی ترین قوانین دیالکتیک، مشخص کننده جهت روند توسعه، وحدت پیشرفت و تداوم در توسعه، ظهور جدید و تکرار نسبی برخی از لحظات قدیمی. اولین بار توسط هگل فرموله شد، اگرچه بخش. ویژگی های این قانون (دیالکتیکی بودن نفی، نقش تداوم در توسعه، ماهیت غیرخطی جهت توسعه) در تاریخ قبلی فلسفه نیز ثبت شده است. در نظام دیالکتیک هگلی، توسعه، ظهور منطق است. تناقضات و رفع آن؛ به این معنا، منشأ درونی است. انکار مرحله قبل و سپس انکار این منکر. از آنجایی که نفی یک نفی قبلی از طریق تصعید رخ می دهد، همیشه، به یک معنا، بازیابی آنچه قبلاً انکار شده بود، بازگشت به مرحله ای از پیشرفت است که قبلاً سپری شده است. با این حال، این یک بازگشت ساده به نقطه شروع نیست، بلکه «... مفهومی جدید، اما مفهومی بالاتر و روانتر از مفهوم قبلی، زیرا با نفی یا مخالفت آن غنی شده است. بنابراین، مفهوم قبلی را در بر می گیرد، اما در خود بیشتر از آن را در بر می گیرد، و وحدت آن و مخالف آن وجود دارد. 108). در هگل O.o. ساعت بنابراین معلوم می شود که شکلی جهانی از انشعاب یکی و انتقال اضداد به یکدیگر، یعنی تجلی جهانی قانون وحدت و مبارزه اضداد است. کاهش O. o. هگل برای توسعه مفاهیم، ​​معنای سه گانه را به عنوان شکلی از عمل این قانون مبالغه کرد. او به دنبال آن بود که تمام فرآیندهای تغییر و توسعه را تحت آن "تغییر" کند.

در ماتریالیستی دیالکتیک O. o. ساعت قانون توسعه طبیعت، جامعه و تفکر محسوب می شود. اگر قانون وحدت و مبارزه اضداد منبع توسعه را آشکار می کند و قانون انتقال تغییرات کمی به تغییرات کیفی مکانیسم توسعه است، O. o. ساعت توسعه را در جهت، شکل و نتیجه آن بیان می کند. اقدام O. o. ساعت زمانی که امکان ثبت یک نتیجه کم و بیش کامل (از نظر جهت توسعه) وجود داشته باشد، به طور کامل تنها در یک فرآیند جامع و نسبتاً تکمیل شده توسعه، از طریق زنجیره ای از گذارهای به هم پیوسته آشکار می شود. در هر بخش در مرحله، این قانون معمولاً فقط به عنوان یک گرایش آشکار می شود.

پایه ای مقوله های مشخص کننده این قانون عبارتند از: نفی، تداوم، توسعه. در افشای مطالب O. o, z. چ. مفهوم دیالکتیک نقش دارد. انکار بدون انکار کهنه، تولد و بلوغ جدید امکان پذیر است و بنابراین روند توسعه غیر ممکن است. به گفته O.o. h. ، توسعه در چرخه هایی انجام می شود که هر یک از سه مرحله تشکیل شده است: حالت اولیه جسم. تبدیل آن به ضد آن، یعنی نفی; این مخالف را به مخالف خود تبدیل می کند.

اگر تکامل گرایی مسطح، مشخصه رویزیونیسم جناح راست، O.o را به رسمیت نمی شناسد. ج، سپس فیلسوفان متافیزیکی اندیش، نفی را دور انداختن، از بین بردن کهنه می دانند. در، ای. لنین نوشت که دیالکتیک حاوی «نه نفی آشکار، نه نفی بیهوده...، بلکه نفی به عنوان لحظه اتصال، به عنوان لحظه توسعه، با حفظ امر مثبت است...» (PSS, vol. 29، ص 207)، که «تداوم در ناپیوسته»، تداوم در توسعه را تشکیل می دهد. O. O. 8. مشخص می کند «... تکرار در بالاترین مرحله از ویژگی های شناخته شده، ویژگی های ... پایین تر و ... بازگشت ظاهرا به قدیم ...» (همان، ص 203). نمونه درخشانی از تحلیل چنین نفی دیالکتیکی را مارکس در فصل بیست و چهارم از جلد اول سرمایه ارائه کرده است (رجوع کنید به ک. مارکس و اف. انگلس، آثار، جلد 23، ص 770-73)، به کاوش در جنبش. مالکیت از ماقبل سرمایه داری به اشکال سوسیالیستی گذار به سوسیالیسم از مالکیت خصوصی. روابطی که جایگزین مالکیت اشتراکی بدوی، به اصطلاح زمانه شد. نه تنها به معنای بازگشت "ظاهر به گذشته" است، یعنی تکرار برخی از لحظات ضروری آن بر مبنای متفاوت و بسیار توسعه یافته تر، بلکه انتقال به یک چرخه جدید با چرخه های داخلی بسیار متفاوت است. تضادها و قوانین حرکت

دنباله چرخه هایی که زنجیره توسعه را تشکیل می دهند را می توان به صورت مجازی به صورت مارپیچ نشان داد. "توسعه، گویی مراحلی را تکرار می کند که قبلاً سپری شده است، اما آنها را به گونه ای دیگر تکرار می کند، بر پایه ای بالاتر ("نفی نفی")، توسعه، به اصطلاح، در یک مارپیچ، و نه در یک خط مستقیم" (لنین V.I.، PSS. ، ت 26، ص 55). با این تصویر، هر چرخه به عنوان یک چرخش در توسعه ظاهر می شود، و خود مارپیچ به عنوان زنجیره ای از چرخه ها ظاهر می شود. اگرچه مارپیچ فقط تصویری است که ارتباط بین دو یا چند نقطه در فرآیند توسعه را بیان می کند، این تصویر با موفقیت مسیر کلی توسعه انجام شده مطابق با O.o را به تصویر می کشد. h.: ​​بازگشت به آنچه قبلاً گذشته است کامل نیست ، توسعه مسیرهای تعیین شده را تکرار نمی کند ، اما مطابق با تغییرات شرایط خارجی مسیرهای جدیدی را پیدا می کند. و داخلی شرایط؛ تکرار ویژگی‌ها و ویژگی‌های شناخته‌شده که قبلاً در مراحل قبلی رخ داده‌اند، همیشه نسبی‌تر، فرآیند توسعه پیچیده‌تر است.

مارپیچی نه تنها شکل فرآیند توسعه، بلکه سرعت این فرآیند را نیز مشخص می کند: با هر چرخش جدید مارپیچ، بیشتر و بیشتر بر آن غلبه می شود. مسیر، بنابراین می توان گفت که روند توسعه با شتاب سرعت، با تغییر مداوم در درونی همراه است. مقیاس زمانی سیستم در حال توسعه این الگو هم در توسعه جامعه و طبیعت و هم در توسعه علم یافت می شود. دانش

تعریف عالی

تعریف ناقص ↓

منکرات قانون منکرات

یکی از اصلی ترین قوانین توسعه طبیعت، جامعه و تفکر. بر اساس این قانون، توسعه متشکل از عوامل خاصی است. چرخه هایی که در چارچوب آنها تناقضات ذاتی هر یک از آنها حل می شود. خاص روش و در عین حال محتوای گذار از مرحله ای از توسعه به مرحله دیگر در چارچوب چنین چرخه ای نفی است و زنجیره نفی ها که به گونه ای خاص به هم پیوسته اند، محتوای توسعه را تشکیل می دهند. O. O. ساعت نقش هر نفی در توسعه، ارتباط بین آنها و همچنین نتیجه نفی مضاعف - اساسی را آشکار می کند. روند، جهت توسعه. O. O. ساعت اولین بار توسط هگل تدوین شد، اگرچه بخش ویژگی های این قانون (دیالکتیکی بودن نفی، نقش مهم تداوم در توسعه، ماهیت غیرخطی جهت توسعه) در تاریخ قبلی فلسفه نیز ثبت شده است. در نظام دیالکتیک هگلی، توسعه، ظهور منطق است. تناقضات و حذف آن در آینده؛ به این معنا، منشأ درونی است. نفی مرحله قبل، و سپس نفی این نفی، حذف منفی (رجوع کنید به Hegel, Soch., vol. 6, M., 1939, pp. 309-10). از آنجایی که نفی یک نفی قبلی از طریق تصعید اتفاق می افتد، همیشه، به معنایی معین، بازیابی چیزی است که نفی شده است، بازگشت به مرحله ای از پیشرفت که قبلاً سپری شده است. با این حال، این یک بازگشت ساده به نقطه شروع نیست، بلکه «... مفهومی جدید است، اما مفهومی بالاتر و غنی تر از مفهوم قبلی، زیرا با نفی یا مخالفت آن غنی شده است؛ بنابراین، حاوی مفهوم قدیمی است. مفهوم، بلکه در بیش از این مفهوم است و وحدت آن و مخالف آن وجود دارد» (همان، ج 5، م، 1937، ص 33). O. O. ساعت بنابراین معلوم می شود که شکلی جهانی از انشعاب یکی و انتقال اضداد به یکدیگر یا به عبارت دیگر تجلی جهانی قانون وحدت و مبارزه اضداد از طرف شکل آن است. شایستگی مهم هگل نیز در اثبات این واقعیت بود که نتیجه توسعه در خود مجموعه ای کامل از تضادهای حل شده را ترکیب می کند و نه k.-l. یکی از آنها در همان زمان، محدودیت‌های کلی دیالکتیک هگلی نیز در درک او از O.o منعکس شد. z.: هگل در معنای سه گانه به عنوان شکلی از کنش O.o اغراق کرده است. Z.، کوشید تا تمام فرآیندهای تغییر و توسعه را تحت آن قرار دهد (برای مثال، به بحث او در مورد کشش - همان، ج 2، M.–L.، 1934، ص 180 مراجعه کنید). نکته اصلی این است که O. o. ساعت هگل قانون رشد عضلات شکم دارد. روح، در ارتباط با جهان که به عنوان چیزی که از بیرون بر آن تحمیل شده عمل می کند. در ماتریالیستی دیالکتیک O. O. ساعت قانون توسعه خود پدیده های جهان مادی و بازتاب آن در دانش تلقی می شود. علاوه بر این، اگر قانون وحدت و مبارزه اضداد منبع توسعه را نشان دهد و قانون انتقال تغییرات کمی به تغییرات کیفی مکانیسم توسعه را نشان دهد، O. o. ساعت توسعه را در جهت، شکل و نتیجه آن به تصویر می کشد و بر این اساس، وحدت و مبارزه اضداد، انتقال کمیت به کیفیت را می توان به عنوان یک تعریف مشخص کرد. فرآیند توسعه به عنوان یک کل و بخش های آن. اجزاء، مراحل ویژگی O. o. ساعت این است که عمل آن به طور کامل تنها در یک فرآیند جامع و نسبتاً کامل توسعه آشکار می شود، از طریق زنجیره ای از گذارهای به هم پیوسته، زمانی که امکان ثبت نتیجه کم و بیش کامل (از نظر جهت توسعه) وجود داشته باشد. در هر بخش در مرحله، این قانون معمولاً فقط به عنوان یک گرایش آشکار می شود و بنابراین همیشه کامل و آشکار نیست. در افشای مطالب O. o. ساعت چ. مفهوم دیالکتیک نقش دارد. نفی، با در نظر گرفتن لحظه اتصال بین جدید و قدیم، وجود تداوم. به شکل O. o. ساعت این ارتباط عمیق‌تر بیان می‌شود و به‌عنوان «... تکرار در مرحله‌ای بالاتر از صفات، ویژگی‌ها و غیره شناخته‌شده یک پایین‌تر و... بازگشتی ظاهراً به قدیم...» (لنین V.I. ، سوچ، ج 38، ص 214-15). «بازگشت ظاهراً به گذشته» قبل از هر چیز بیانگر این واقعیت است که در تعریف. زنجیره توسعه، به عنوان منبع این دومی، ازدحام خاصی از توابع اساسی است. تناقضی که در هر مرحله از فرآیند تنها حل جزئی پیدا می کند. و چون اثر این تناقض در مراحل مختلف باقی می ماند، مبنای تکرار ویژگی های معروف مرحله قبل نیز محفوظ است; از آنجایی که تضاد حرکت می کند و آشکار می شود، این فرآیند دقیقاً به عنوان یک فرآیند توسعه ظاهر می شود و نه بازتولید ساده حالت های تجربه شده قبلی. نفی (یا حتی زنجیره معینی از نفی های متوالی) در هر فرآیند تغییر صورت می گیرد. نفی مضاعف در چنین فرآیندهایی می تواند به بازتولید حالت اولیه شی منجر شود. به طور رسمی، O. o را می توان به چنین فرآیندی "ضمیمه" کرد. با این حال، در اصل چنین کاربردی این قانون را از دیالکتیکی عمیق محروم می کند. یعنی: با «انکار» آب می‌توان بخار یا یخ گرفت و «نفی» این‌ها دوباره آب می‌دهد. اما در این مورد و موارد مشابه دیگر توسعه وجود ندارد و بنابراین O. o برای آنها قابل اجرا نیست. ساعت دقیقاً با در نظر گرفتن شخصیت O. o. ساعت لنین به عنوان قانون توسعه از بازگشت به گذشته صحبت می کند. یک مثال درخشان از تحلیل این نوع بازگشت توسط مارکس در فصل بیست و چهارم از جلد اول سرمایه ارائه شده است (نگاه کنید به. ک. مارکس و اف. انگلس، آثار، چاپ دوم، ج 23، ص. 770-73)، کاوش حرکت مالکیت از پیش سرمایه‌داری به سوسیالیستی. تشکیل می دهد. تحلیل مارکس فرآیند کل نگر توسعه را پوشش می دهد که در چارچوب آن تضاد بین ماهیت تولید و اشکال مالکیت پدید می آید و حل می شود. گذار به سوسیالیسم از این منظر. نه تنها به معنای بازگشت ظاهراً به قدیمی، یعنی. تکرار برخی از لحظات ضروری آن بر مبنایی متفاوت و بسیار توسعه یافته تر، اما همچنین تکمیل تعریف. چرخه توسعه، انتقال به یک چرخه جدید با داخلی به طور قابل توجهی متفاوت است. تضادها و قوانین حرکت دنباله چرخه‌هایی که زنجیره توسعه را تشکیل می‌دهند را می‌توان به صورت مجازی در قالب یک مارپیچ نشان داد: «...توسعه از طریق تضاد، یا نفی نفی، شکل مارپیچی توسعه است» (F. Engels, ibid. ج 20 ص 343). "توسعه، گویی مراحلی را تکرار می کند که قبلاً سپری شده است، اما آنها را به گونه ای دیگر تکرار می کند، بر پایه ای بالاتر ("نفی نفی")، توسعه، به اصطلاح، در یک مارپیچ، و نه در یک خط مستقیم" (لنین V.I.، آثار. ، ج 21، ص 38). با چنین تصویری، هر چرخه به عنوان یک چرخش در توسعه ظاهر می شود، و خود مارپیچ به عنوان یک چرخش بالای پیچ ها ظاهر می شود، یعنی. زنجیره چرخه اگرچه مارپیچ فقط تصویری است که ارتباط بین دو یا چند نقطه در فرآیند توسعه را بیان می کند، این تصویر با موفقیت مسیر کلی توسعه انجام شده مطابق با O.o را به تصویر می کشد. h.: ​​بازگشت به آنچه قبلاً پوشش داده شده است کامل نیست. توسعه مسیرهای تعیین شده را تکرار نمی کند، بلکه مسیرهای جدیدی را پیدا می کند که با تغییرات خارجی و داخلی سازگار است. شرایط؛ تکرار ویژگی‌های شناخته شده، ویژگی‌هایی که قبلاً در مراحل قبلی اتفاق افتاده‌اند، همیشه هر چه نسبی‌تر، تقریبی‌تر، و فرآیند توسعه پیچیده‌تر باشد. در اصل، توسعه را می توان هم به عنوان یک منحنی بسته و هم به عنوان یک خط مستقیم نشان داد. چنین عقایدی در تاریخ فلسفه رایج است. و جامعه شناس افکار ("سال جهانی" فیثاغورثی ها، ایده چرخه گرایی در امپدوکلس، ماتریالیست های فرانسوی قرن 18، مورخ و جامعه شناس انگلیسی مدرن توینبی، و غیره). O. O. ساعت بر یکجانبه بودن هر دوی این رویکردها غلبه می کند و آنها را با درک توسعه به عنوان یک فرآیند مارپیچی در تضاد قرار می دهد. مارپیچی نه تنها شکل فرآیند توسعه، بلکه سرعت این فرآیند را نیز مشخص می کند: با هر چرخش جدید مارپیچ، بیشتر و بیشتر بر آن غلبه می شود. مسیر، بنابراین می توان گفت که روند توسعه همیشه با شتاب سرعت، با تغییر مداوم در درونی همراه است. مقیاس زمانی سیستم در حال توسعه این الگو هم در توسعه جامعه و طبیعت و هم در توسعه علم یافت می شود. دانش تاریخ علم نشان می دهد که شناخت نیز در رشد خود تابع عمل دانش علمی است. ساعت با این حال، در اینجا به ویژه مهم است که این واقعیت را در نظر بگیریم که O. o. ساعت تنها در فرآیندهای توسعه جامع یافت می شود. یکی از اشکال خاص تجلی O. o. ساعت در علمی شناخت اصل مطابقت است. با t.zr. مشخصات عمل O. o. ساعت در جامعه توسعه بزرگترین علمی و عملی شناسایی ویژگی های شکل پیشرفت اجتماعی در شرایط کمونیستی مهم است. تشکیلات اگر در سرمایه داری، غیرمستقیم توسعه با وجود تضادهای طبقاتی تشدید می شود، که مانع از گذار به نفی دوم می شود، در سوسیالیسم زمان صرف شده برای اجرای چرخه کامل توسعه یک پدیده خاص، یعنی. نفی مضاعف تمایل دارد تا به حدود حداقل ضروری عینی کاهش یابد. دکتر. ویژگی نفی دوم در توسعه آنتاگونیستی. تشکل ها این است که در اینجا، به عنوان یک قاعده، خارج از مرزهای شکلی که اولین نفی در آن انجام شده است، انجام می شود. این یکی از فصول است. دلایل یک جانبه بودن پیشرفت در شرایط تضاد طبقاتی. فرماسیون کمونیستی خود به عنوان نفی نفی عمل می کند و قید یک جانبه گرایی را از جوامع برمی دارد. پیش رفتن. O. O. ساعت مورد هجوم منتقدان مختلف مارکسیسم قرار گرفته و دارد. برخی از آنها درک مارکس و هگل از این قانون را شناسایی می کنند و بر این اساس سعی می کنند تفسیر مارکس از O.o را نسبت دهند. ساعت به عنوان یک ابزار ساده برای ساختن شواهد (Dühring، Mikhailovsky). دیگران (به عنوان مثال، مرلوپونتی) به شدت O. o را به هم متصل می کنند. ساعت با غایت شناسی هگل و دیدگاه مارکس از کمونیسم را به عنوان پایان تاریخ نسبت می دهند یا سعی می کنند در مفهوم پیشرفت او تناقضی بیابند (A. Niel). این نوع «نقد» آن ماتریالیسم را در نظر نمی گیرد. دیالکتیک حذف تضاد را مطلق نمی داند، بلکه آن را جایگزینی یک تضاد با تضاد دیگر می داند، یعنی. به عنوان یک برداشت نسبی روشن: Kedrov B. M.، در مورد تکرارپذیری در فرآیند توسعه، M.، 1961; Moroz K.V., The Law of Negation of Negation, M., 1957; وروبیف؟ ?.، قانون نفی نفی، م.، 1958; Rutkevich M. N.، در مورد ماهیت قانون نفی نفی و دامنه عمل آن، "FN" (NDVSh)، 1958، شماره 4; Lebedev S.P., در مورد مسئله محتوای قانون نفی نفی، "VF"، 1958، شماره 7; Melyukhin S.T.، در مورد دیالکتیک توسعه معدنی. طبیعت، م.، 1960; برجانو ک.، ای علمی. ماهیت مفهوم پیشرفت، در: مسائل فلسفه، ترجمه. از رومانی، M.، 1960; باگیروف ز. قانون نفی نفی، باکو، 1960; Morozov V.D., The Law of Negation of Negation, Minsk, 1960; Domrachev G., Efimov S., Timofeeva?., Law of Negation of Negation, M., 1961. همچنین به شرح زیر مراجعه کنید. در هنر پیشرفت، توسعه، اصل انطباق. I. Isaev (خاباروفسک)، ب. سمنچف (مسکو) S. Shalyutin (Kurgan)، A. Minasyan (Rostov-on-Don).

2. مفهوم «نفی نفی».

3. اصل قانون نفی نفی.

1. این قانونی است که جهت توسعه را نشان می دهد - توسعه از ساده به پیچیده، از پایین به بالاتر به صورت خطی پیش نمی رود، بلکه با انتقال به نقطه مقابل خود، از طریق ظهور و تخریب، که در نتیجه توسعه حاصل می شود. شکل مارپیچی

اگر قانون تضاد دیالکتیکی جنبه درونی توسعه را آشکار کند و قانون تغییرات کمی و کیفی جنبه بیرونی شکل توسعه را آشکار کند، آنگاه قانون نفی نفی- وحدت دو طرف داخلی و خارجی، سنتز آنها.

روند توسعه، شکل و چگونگی تحقق پیوند و تداوم تاریخی بین جدید و قدیم را بیان می کند. بدون نفی کهنه، ظهور یک جدید کامل تر غیر ممکن است.

بخور متافیزیکی و دیالکتیکیدرک نفی

متافیزیکی –انکار مخرب که پس از آن توسعه غیرممکن است.

نفی دیالکتیکیآنچه را که می تواند در خدمت جدید باشد، در قدیم حفظ می کند، یعنی نابودی کهنه و حفظ چیزهای مثبت. اینکه دقیقاً چه چیزی بوجود می آید، چه چیزی به عنوان مثبت حفظ می شود و چه چیزی از بین می رود بستگی به سیستم و شرایط خاص توسعه دارد.

هیچ نفی بدون ابهامی وجود ندارد؛ هر نفی چند ارزشی است: از یک جهت مترقی است، از جنبه دیگر قهقرایی است، و از یک جهت می تواند هم نسبت به پیشرفت و هم از پسرفت بی طرف باشد.

هر انکار باید از 3 جهت در نظر گرفته شود:

نسبت به حالت قبلی؛

در رابطه با تغییرات در عناصر دیگر یا سیستم؛

در رابطه با کل سیستم خود-سازنده کل نگر.

ما علاقه مند به نفی های مرتبط با توسعه مترقی و پیشرو هستیم، که احتمال توسعه بیشتر، امکان نفی جدید، به عنوان لحظه ارتباط با مثبت سیستم قدیم، نفی به عنوان تأیید جدید را پیش فرض می گیرد.

بدین ترتیب،

1. نفی دیالکتیکی لغو یک نظام مادی توسط نظام دیگر است.

2. نه در مسیر شکل گیری و توسعه تضادها، بلکه در مسیر حل آنها، نه از طریق تغییرات کمی، بلکه از طریق تغییرات کیفی، نه در مسیر توسعه تکاملی، بلکه در مسیر تحول انقلابی انجام می شود.

3. نفی دیالکتیکی تخریب عریان نیست، بلکه نفی در قدیم تنها چیزی است که دیگر با شرایط داده شده مطابقت ندارد و حفظ هر چیز مثبت و انتقال آن به هسته، به عنوان مبنای توسعه بیشتر.

4. نفی دیالکتیکی بیانگر لحظه تداوم هستی، لحظه پیوند بین کهنه و جدید است و بنابراین تداوم در توسعه

5. محتوای خاص نفی دیالکتیکی پیوند جهانی فروتر با بالاتر است که از طریق حفظ و توسعه بیشتر در جدید همه محتوای مثبتی که در قدیم بود تحقق می یابد.

2. مفهوم "نفی نفیات"

هر پدیده ای نتیجه نفی پدیده های قبلی است و امکان نفی خود را در خود دارد، یعنی این نفی با نفی جدید برطرف می شود; جدید توسعه می یابد، قدیمی می شود، توسط جدید حذف می شود و غیره.

چه ارتباطی بین نفی اول و بعدی وجود دارد؟

نفی دوم در مقایسه با قدیم چه چیز جدیدی ارائه می دهد؟

چه الگویی در زنجیره کلی نفی متناوب عمل می کند؟

نفی نفی جهانی است:

دانه گیاه غلات

پروانه لارو پروانه

گیاه غلات را انکار می کند، دانه های جدیدگیاه را انکار کنید و مانند آن عمل کنید انکار انکارنفی اول و دوم به عنوان یک توسعه صعودی عمل می کند.

هگل اینطور بیان کرد:


پایان نامه (اصلی) –مرحله دوم؛

آنتی تز -در رابطه با اولین (پایان نامه) به عنوان نفی;

سنتز (مرحله سوم ) – نفی مرحله دوم (سنتز) است و در رابطه با مرحله اول به عنوان عمل می کند انکار انکاردر اینجا، همانطور که بود، بازگشت به گذشته، و در عین حال، مرحله سوم یک چرخه توسعه خاص، اولین مرحله از یک چرخه توسعه جدید، یک سه گانه جدید است. نفی و تداوم به عنوان اضداد دیالکتیکی به هم پیوسته اند که با هم فرآیند واحد شدن را تشکیل می دهند.

گویی تکرار آنچه در توسعه تدریجی پوشش داده شده است نامیده می شود قانون نفی نفی ( قانون توسط هگل تدوین شد ).

3. ذات این قانون این است که در بالاترین مرحله توسعه انگار بازگشت به قدیمی، گویی تکرار برخی ویژگی ها، ویژگی ها، که در هر مرحله از توسعه رخ داد، متعاقباً از دست رفت و دوباره به دست آمد، اما به شکل تغییر یافته (در فلسفه - توسعه ماتریالیسم - عنصر طبیعی - ماتریالیسم متافیزیکی - ماتریالیسم دیالکتیکی - تکرار ماتریالیسم باستان فقط به شکل کلی).

· برای اینکه قانون نفی نفی عمل کند، نه هر تغییری، نه هر تغییری باید اتفاق بیفتد، بلکه به شدت تعریف شده است، که در آن توسعه رخ می دهد.

ویژگی مهم این قانون این است که بیانگر تکرار ساده ویژگی‌ها و ویژگی‌های قدیمی در جدید نیست، بلکه تأیید یک آموزش کیفی جدید، غنی‌تر از نظر محتوا و از نظر شکل بالاتر است.

· نفی نفی به عنوان حفظ عمل می کند، به عنوان ترکیبی از هر چیزی مثبت که در دو مرحله اول توسعه بود. سنتز در نفی نشان دهنده "حذف" مراحل قبلی و شکل گیری جدید با کیفیت بالاتر است. این هم مرحله نهایی در توسعه فرآیند و هم نقطه شروع جدیدی برای توسعه بیشتر است.

· نفی نفی توسعه تدریجی - صعود از ساده به پیچیده را بیان می کند (انحراف وجود دارد، اما در اصل چنین است).

فرمتوسعه قانون - مارپیچ

این فرم تصادفی نبود. این به وضوح جنبه هایی از توسعه دیالکتیکی را پوشش می دهد:

تداوم؛

تکرار و پیشرفت؛ برگشت ناپذیری؛ مقاومت ناپذیری جدید در حال توسعه.

آگاهی از این قانون به ارزیابی تغییرات به ویژه در جامعه کمک می کند و معیارهای عینی را برای چنین ارزیابی ارائه می دهد.

اگر در مورد اهمیت دیالکتیک به طور کلی برای دانش و فعالیت عملی صحبت می کنیم، این بدان معناست که فرد نباید از تضادها اجتناب کند، بلکه آنها را شناسایی کند، سعی کند آنها را حل کند، سعی کند خوش بین باشد و به یاد داشته باشد: هیچ چیز وجود ندارد. در دنیا مستقر شده اید و اگر زندگی برای شما مناسب نیست سعی کنید آن را تغییر دهید و بنابراین زندگی شما معنی دارد!

سینرژتیک

دیالکتیک یکی از شاخه های فلسفه است که در آن تصویری نظری از توسعه جهان شکل می گیرد. دیالکتیک یک آموزه فلسفی کلیات (ارتباطات جهانی وجود و توسعه همه چیز) است، یک نظریه فلسفی توسعه، روشی از تفکر که در آن جهان اطراف یک فرد به عنوان یک کل واحد و پویا درک می شود.

دیالکتیک عینی وجود دارد - فرآیندهای تعامل و توسعه در دنیای بیرونی و دیالکتیک ذهنی - انعکاس این فرآیندها در آگاهی فرد، این حرکت افکار و ایده های او است.

سؤالات اصلی دیالکتیک عبارتند از: توسعه چیست؟ چرا این اتفاق می افتد؟ چگونه پیش می رود؟ توسعه به کجا می رود؟

در پایان قرن بیستم، بر اساس اکتشافات در ریاضیات، سایبرنتیک، شیمی و زیست شناسی، مفهوم جدیدی از تحقیقات علمی میان رشته ای پدیدار شد - سینرژتیک(هماهنگ، مشترک). این ایده ها توسط دانشمندان بلژیکی به رهبری پریگوژین، در روسیه - سامارسکی، کوردیوموف و دیگران مطرح شد.

سینرژتیک الگوهای کلی فرآیندهای خودسازماندهی سیستم های باز را مطالعه می کند. سیستم باز سیستمی است که دائماً با محیط در تعامل است، ماده، انرژی و اطلاعات را مبادله می کند. در هر سیستم باز، فرآیندهای خود سازمان دهی رخ می دهد، به عنوان مثال. سازمان، که به دلایل داخلی است. در تعامل با محیط، این سیستم پایدار تحت شرایط خاصی شروع به تغییر می کند - ناپایدار می شود و می تواند در معرض انحرافات تصادفی (نوسانات) قرار گیرد. یک ساختار پایدار جدید پدیدار می شود. انحرافات و نوسانات تصادفی منجر به یک فرآیند توسعه غیرخطی می شود، به عنوان مثال. این سیستم می تواند در امتداد یکی از بسیاری از مسیرهای ممکن توسعه یابد و یکی از بسیاری از ساختارهای ممکن را تشکیل دهد.

که یک سیستم پایدار (تعادل) جدید از بی ثباتی در نتیجه عمل شانس شکل می گیرد. بی ثباتی باعث ایجاد ثبات می شود. از هرج و مرج نظم می آید. سیستم خود سازماندهی می کند.

تصادفی بودن نقش مهمی در سیستم های غیرخطی باز دارد.

این تأثیر تعیین کننده بر روند خودسازماندهی سیستم دارد و جهت توسعه آن را تعیین می کند. این یک ویژگی اساسی توسعه غیرخطی و چند متغیره است و مسیرهای زیادی را برای تکامل باز می کند. شانس مکمل ضرورت است، تحت شرایط خاص، می تواند عامل تغییرات اساسی، گذار به یک وضعیت کیفی جدید باشد. اینها می تواند فاجعه در طبیعت و جامعه باشد.

سینرژتیکتعدادی از مقررات دیالکتیک را تکمیل و روشن می کند. مفاهیمی مانند خودسازی، نظم و بی نظمی، ثبات و بی ثباتی را به شیوه ای جدید تفسیر می کند. در اینجا توسعه یک خطی، یک طرفه، همراه با ضرورت نیست، بلکه توسعه است که امکان انتخاب یکی از مسیرهای متعدد را در خود دارد، انتخابی که به طور تصادفی تعیین می شود. در هم افزایی، بی ثباتی و هرج و مرج چیزی مخرب نیست، انحراف از مسیر اصلی توسعه، بلکه به عنوان یک مرحله ضروری، اصول سازنده ای عمل می کند که منجر به سازماندهی سیستم های جدید و پیچیده تر می شود. با توجه به پیشرفت خود سازماندهی، مراحل توسعه، نقش حوادث - هم افزایی شرایطی را برای ایجاد یک مفهوم جهانی از تکامل جهانی و همچنین تکامل در جهان ایجاد می کند. این یک پارادایم تحقیق کلی را تشکیل می دهد، مفهوم دیالکتیکی توسعه را گسترش می دهد و عمیق می کند.

الگوهای کشف شده توسط هم افزایی نشان می دهد که مدیریت سیستم های پیچیده در صورتی موثر است که با فرآیندهای داخلی خود سازمان دهی سازگار باشد. حتی یک تأثیر هماهنگی ضعیف (یعنی رزونانس) مؤثرتر از تأثیر قوی، اما نه هماهنگ بر روی سیستم است که منجر به پیامدهای منفی می شود. طبیعت را نباید تسخیر کرد، بلکه باید در هماهنگی با آن زندگی کنیم و یاد بگیریم که طنین انداز کنیم. در اقتصاد، سیاست، فرهنگ و روابط اجتماعی نیز باید همین کار را کرد.


اطلاعات مربوطه.


قانون نفی نفی نوعی ادامه و تکمیل هسته دیالکتیک است. معنای کلی آن در این ایده نهفته است که هر تحول دیالکتیکی به طور طبیعی از سه مرحله می گذرد که به طور متعارف می توان آن را به عنوان موقعیت، نفی و نفی نامگذاری کرد. هگل مثالی کلاسیک (بیشتر مجازی تا معنادار) از نفی نفی ارائه کرد: دانه ای که توسط گیاهی که از آن رشد می کند نفی می شود و به نوبه خود با دانه های جدید نفی می شود. عمل قانون نفی نفی به وضوح در یک فرآیند تاریخی یکپارچه بیان می شود: توسعه جامعه با ماهیت اجتماعی کار و مالکیت عمومی آغاز می شود (نظام اشتراکی اولیه) و توسط یک سری شکل گیری های متضاد مبتنی بر خصوصی نفی می شود. ماهیت کار و مالکیت خصوصی، که توسط فرماسیون کمونیستی با ماهیت اجتماعی کار و مالکیت اجتماعی آن نفی می شود، بی اندازه پیچیده تر از یک جامعه بدوی.

این قانون در اصل توسط هگل تدوین شد که آن را به عنوان یک قانون جهانی دیالکتیک در نظر گرفت. در دیالکتیک ماتریالیستی، قانون نفی تفسیر جدیدی بر اساس ماتریالیسم دریافت کرد و کلاسیک های مارکسیسم نیز آن را جهانی دانستند. در علم فلسفی شوروی، هنوز بحث طولانی بین طرفداران به رسمیت شناختن جهانی بودن قانون و کسانی که چنین تفسیری از آن را به چالش می کشند، تکمیل نشده است.

7.1.3.3.2. عناصر اساسی قانون

نفی. مهمترین مقوله قانون است نفی، به عنوان مبارزه جدید با کهنه، بالاتر با پایین تر درک می شود. بنابراین، این یک مقوله کاملاً جدید از دیالکتیک نیست، در رابطه با آنهایی که قبلاً در نظر گرفته شده است، بلکه مقوله ای از تضاد است که در یک جنبه خاص مورد توجه قرار گرفته است. مبارزه بین جدید و قدیم به اشکال مختلف همراه با تضادهای متضاد، غیر متضاد و سایر اشکال وجود دارد. انکار تناقضی است که در سه مرحله رشد آشکار می شود.

تداوم در توسعه. نقطه مقابل انکار است تداوم. توسعه نفی همه چیزهای قبلی نیست، بلکه بخش قابل توجهی از محتوای مثبت انباشته شده مرحله قبل را حفظ می کند و هر چیزی را که منسوخ، منسوخ شده و با نیازهای توسعه مطابقت ندارد حذف می کند. در این راستا، نفی دیالکتیکی از «ضایع»، نفی مفرط متمایز می شود. دانه می تواند جوانه بزند و گیاه جدیدی تولید کند، اما می تواند به سادگی از بین برود. در روند تحولات سوسیالیستی، چیزی که باید حفظ و توسعه می‌یابد ممکن است از دست برود. اشتباهاتی از این دست در جریان ساخت و ساز سوسیالیستی در کشور ما مرتکب شد: انکار «بیهوده» روابط کالایی و پولی، رد نیهیلیستی برخی روندهای فرهنگی، فروپاشی شتابزده کشاورزی کوچک دهقانی و غیره. لنین در سخنرانی در سومین کنگره سراسری اتحادیه جوانان نسبت به دست کم گرفتن دستاوردهای فرهنگی گذشته هشدار داد و فرمولی عمیق و مستدل برای نگرش به فرهنگ جهانی بیان کرد. لنین گفت: «شما فقط زمانی می توانید کمونیست شوید که حافظه خود را با دانش تمام ثروت هایی که بشریت تولید کرده است، غنی کنید.» 1 . با این حال، همانطور که می دانیم، متعاقباً کارهای زیادی انجام شد که طبق نظر لنین در تضاد با نظریه مارکسیسم نبود. در سال های اخیر، نسخه جدیدی از یک اشتباه قدیمی ظهور کرده است - انکار دستاوردهای مثبت جامعه شوروی.

ماهیت پیشرونده توسعه. انکار کهنه و تداوم دو عنصر متضاد توسعه هستند که شکل می گیرند ترقی خواهماهیت توسعه قانون نفی نفی برخلاف دو قانون دیالکتیک به صراحت جهت توسعه از پایین به بالاتر را نشان می دهد. هر مرحله بعدی از رشد در دیالکتیک بالاتر و پیچیده تر از مرحله قبلی در نظر گرفته می شود.

چرا جدید

مقاومت ناپذیر؟

قانون نفی با بیان ماهیت مترقی توسعه، به عنوان یکی از "مولفه ها" شامل می شود. قانون مقاومت ناپذیری جدید، بالاتر هر چیز جدیدی که در ابتدا به شکل شاخه های ضعیف ظاهر می شود، در نهایت خود را در زندگی تثبیت می کند و برنده می شود. جوانه‌های سبک زندگی سوسیالیستی آینده، که در قالب کارخانه‌های تعاونی کارگران نشان داده می‌شود، در دهه 40 ظهور کردند. قرن نوزدهم، علیرغم رقابت شدید شرکتهای بزرگ سرمایه داری، نه تنها تا به امروز در کشورهای سرمایه داری دوام آورده اند، بلکه اکنون بخش قابل توجهی از شرکت ها را تشکیل می دهند. (درست است، در حالی که 45٪ از جمعیت شاغل در کشورهای اروپای غربی را اشغال می کنند، تنها 2.5٪ از درآمد ملی را تامین می کنند). علیرغم تمام مشکلات و اشتباهاتی که در زمان ساخت سوسیالیستی در کشور ما صورت گرفت، ایده سوسیالیسم مقاومت ناپذیر است، زیرا بیانگر نیازهای عینی پیشرفت اجتماعی است.

جدید مقاومت ناپذیر است زیرا پیچیده تر و بالاتر است. با این حال، این بیان کافی نیست، زیرا لازم است بیشتر به این سوال پاسخ دهیم که چرا مجموعه بایدبرای تسخیر ساده تر، پایین تر؟ از برخی موقعیت ها، به عنوان مثال، قانون دوم ترمودینامیک، باید تشخیص داد که پیچیده، بالاتر، کمتر از ساده است. ایجاد پیچیدگی در طبیعت از نظر انرژی بسیار «گران‌تر» از انتقال به حالت‌های ساده‌تر و تعادلی است. با این حال، کل تصویر جهان پیروزی آشکار پیشرفت بسیار گران قیمت، حرکت از پایین تر به بالاتر را به ما نشان می دهد. بنابراین، در علم مدرن، ایده وجود گرایش در طبیعت و جامعه بر خلاف قانون دوم ترمودینامیک به طور فزاینده ای تثبیت شده است. روندهای خودسازماندهی. با این حال، خود سازماندهی جنبه ای از فرآیند توسعه است که از جامعیت توسعه دور است. تحقیقات مدرن در مورد خودسازماندهی (هم افزایی) اساساً ایده اساسی دیالکتیک - ایده توسعه خود - را در یک شکل علمی مشخص دوباره کشف کرده است. ایده خودسازماندهی تبیین خود را در نظریه توسعه دیالکتیکی- ماتریالیستی می یابد. پاسخ "نهایی" به سوال چرا جدید مقاومت ناپذیر است؟ما قبلا به شکل کمی متفاوت در نظر گرفتیم.

سه مرحله ای یا ماهیت سه مرحله ای توسعه. بیشترین شدت بحث در مورد جهانی بودن یا غیرجهانی بودن قانون نفی نفی مربوط به سه گانهتوسعه. چرا توسعه باید دقیقاً سه مرحله را طی کند؟ این عدد سه "کابالیستی" از کجا می آید؟ بسیاری از محققین بر این باورند که انکار به سه مرحله محدود نمی شود و می تواند از هر تعدادی از آنها عبور کند. در واقع، به نظر می رسد تاریخ بشر در دوره بندی خود، به ندرت این عدد مرموز "سه" را آشکار می کند. توسعه جامعه از پنج مرحله عمده مرتبط با پنج شکل گیری اجتماعی-اقتصادی می گذرد. بنابراین، علم تاریخی از دوره‌بندی بسیار چند مرحله‌ای فرآیند تاریخی استفاده می‌کند.

نفی ماهیت سه مرحله ای توسعه به معنای نفی جهانی بودن قانون مورد بررسی است. این قانون مورد عالی دیگری را در اختیار ما قرار می‌دهد که به ما امکان می‌دهد تا ویژگی‌های مفهوم توسعه، ویژگی‌های تفکر فلسفی به طور کلی و عدم کاربرد عقل سلیم معمولی را برای توضیح توسعه درک کنیم.

در علم فلسفی، مطلق گویی هگل از رشد سه گانه مورد انتقاد قرار گرفت، اما این انتقاد اغلب سطحی بود. در فلسفه هگل، همانطور که قبلاً ذکر شد، آخرین تلاش غول پیکر در وسعت انجام شد تا دانش علمی خصوصی را تابع منطق فلسفه و طرح‌های فلسفی کند. با در نظر گرفتن هرگونه فرآیند طبیعی و اجتماعی، هگل به دنبال آن بود که آنها را در طرحی سفت و سخت از سه گانه قرار دهد: همه فرآیندهای خصوصی باید از سه مرحله توسعه می گذشتند. بنابراین، در طبیعت این مراحل مکانیک، فیزیک و آلی بود. اشتباه اساسی هگل این بود خصوصی، خاص، کاملاً آن را با منطق تنظیم کرد جهانی، اساساً ویژگی خاص را انکار می کند. اشتباه نویسندگانی که جهانی بودن قانون را مورد مناقشه قرار می دهند، به نظر ما در این واقعیت نهفته است که آنها همچنین سعی می کنند سه گانه ها را در فرآیندهای خصوصی خاص کشف کنند، و زمانی که معلوم می شود تعداد چنین مراحلی به ندرت برابر با سه است. ، نتیجه می گیرند که قانون نفی نفی جهانی نیست.

قانون نفی نه در فرآیندهای خصوصی، بلکه در فرآیندهای خصوصی عمل می کند جوهر دیالکتیکی عمیقتوسعه، "در سطح" توسعه در تعداد متفاوتی از مراحل خصوصی بیان می شود. قبلاً در بالا گفته شد که توسعه را نمی توان با استفاده از یک رویکرد ساده "فرکانس" ، روش القایی ساده تشخیص داد. این خود را فقط در فواصل انتگرالی بزرگ از فرآیندها نشان می دهد. برای کشف تأثیر قانون نفی نفی، لازم است پدیده هایی به اندازه کافی بزرگ و کل نگر که دارای جوهره کل نگر هستند، به لحاظ نظری انتزاع شوند. ساده لوحانه است که به دنبال "سه گانه" در حرکت آونگ، عملکرد تراکتور، اقدامات فردی و رویدادهای اجتماعی فردی باشیم. با این حال، اگر حوزه های بزرگی از واقعیت را در نظر بگیریم که جوهرهای جدایی ناپذیر خود را دارند، به عنوان مثال، انسان، جامعه انسانی، در منطق عمیق توسعه تاریخی آنها منطق نفی نفی به وضوح آشکار می شود.

هر پنج شکل‌گیری اجتماعی-اقتصادی با همه تنوع شکل‌های انتقالی و مراحل مختلف، در سه مرحله اصلی رشد جوهره انسانی یعنی جامعه انسانی قرار می‌گیرند. شکل‌گیری اشتراکی اولیه با ویژگی اجتماعی اولیه کار و مالکیت اولین مرحله تاریخی رشد بشر است که گوهر واقعی انسان - ماهیت اجتماعی او را بیان می‌کند. خصلت جامعه بدوی در اینجا با ماهیت انسان به عنوان یک موجود اجتماعی منطبق است، اما تنها یک مرحله ابتدایی و ساده در رشد این جوهر را نشان می دهد. سه شکل‌گیری اجتماعی-اقتصادی متضاد بعدی، مرحله دوم و بالاتر رشد جوهره انسان را تشکیل می‌دهند. آنها مبتنی بر ماهیت خصوصی کار و مالکیت هستند، یعنی جنبه فرعی جوهر اجتماعی انسان - فردیت انسان را بیان می کنند. بنابراین، در مرحله دوم رشد تاریخی جوهر انسانی، فرد، خاص در ذات انسانی، به منصه ظهور می رسد و جنبه اصلی و جدایی ناپذیر جوهر انسانی - شخصیت اجتماعی آن را تابع می کند. هگل عمیقاً متوجه شد که مرحله نفی نسبت به مراحل اول و آخر توسعه دارای ویژگی محدودتر (ویژه) است. بنابراین، جوامع متضاد، از جمله سرمایه داری، جوهر انسانی را تغییر شکل می دهند و به معنایی خاص، امر خاص را بالاتر از جوهر جهانی انسان قرار می دهند.

در ذات انسان دو جنبه متضاد وجود دارد - عمومیشخصیت جوهر انسان به عنوان یک کل و فردیتتک تک افراد یک فرد در درون خود حامل یک اصل اجتماعی و اصلی است و در عین حال فردی است. اگر سیستم اشتراکی بدوی به بیانی مستقیم از جوهر اجتماعی انسانی تبدیل شود، آنگاه سه شکل‌گیری متضاد که فرد و امر خصوصی را بالاتر از عمومی قرار می‌دهند، جوهر انسانی را تغییر می‌دهند. این تغییر شکل در تقسیم جامعه به طبقات، تقسیم کار ذهنی و بدنی بیان می شود. جوهر تغییر شکل ماهیت انسان، همانطور که مارکس عمیقاً خاطرنشان کرد، این است که وجود و توسعه برخی افراد از طریق جذب نیروهای حیاتی دیگران، از طریق استثمار به دست می آید. «...توسعه توانایی‌های نسل بشر، اگرچه در ابتدا به هزینه اکثریت افراد و حتی کل طبقات بشری رخ می‌دهد، اما در نهایت این تضاد را از بین می‌برد و با رشد هر فرد همزمان می‌شود...» 1.

فرماسیون کمونیستی، بر اساس ماهیت اجتماعی کار و مالکیت عمومی، وحدت جوهر انسانی را احیا می کند، تغییر شکل های آن را از بین می برد، استثمار و تقسیم کار ذهنی و بدنی را از بین می برد. بنابراین، نظم اجتماعی، ساختار اجتماعی با ماهیت واقعی انسان منطبق است، که جامعه را به یک جامعه واقعاً انسانی و انسانی تبدیل می کند. هدف یک جامعه کمونیستی توسعه هر فرد است. توسعه ثروت طبیعت انسان به عنوان یک هدف فی نفسه» 2. کمونیسم بالاترین و از این نظر "آخرین شکل ساختار نژاد بشر" 3 است که قادر به توسعه بی پایان است.

قانون نفی نفی، قانون آشکار شدن متناقض یک جوهر انتزاعی است. می توان ماهیت واقعی، جهانی بودن آن را تنها با در نظر گرفتن نهادهای کل نگر و در مقیاس بزرگ، و نه تکه های منفرد واقعیت، تثبیت کرد.

برخی از دانشمندان معتقدند که قانون نفی فقط در فرآیندهای متناهی عمل می کند. با این حال، دقیقاً در بی نهایت است که این قانون به وضوح عمل می کند. هر متناهی نتیجه و نوعی نفی روند نامتناهی رشد ماده است که پیش از آن وجود دارد؛ هر متناهی تنها با بی نهایت می تواند متولد شود. به نوبه خود، توسعه نامتناهی بعدی ("نیمه بی نهایت دوم") به عنوان نفی این متناهی عمل می کند: . بنابراین، روش ساخت توسعه بی پایان مبتنی بر منطق نفی نفی است. طرح انتزاعی فوق از نفی نفی در توسعه بی پایان را می توان با طرح ملموس تر تکمیل کرد، اگر ما متناهی را نه یک چیز انتزاعی، بلکه یک شخص را به عنوان نتیجه و اوج رشد بی پایان ماده در نظر بگیریم، که با آن شاخه جدیدی از توسعه بی پایان آغاز می شود - تاریخ بشر: چ.

ظاهراً به گذشته برگردید. عنصر منحصر به فرد بعدی قانون، تکرار ویژگی های انتزاعی مرحله اول توسعه در بالاترین، سوم، یا مرحله است. ظاهراً به گذشته برگرد. ماهیت الگوی بازگشت به اصل از موارد فوق روشن می شود - مرحله سوم توسعه نشان دهنده بازگشت به یک جوهر کل نگر است، همزمانی با ماهیتی که در شکل اولیه اولیه خود در مرحله اول توسعه بیان شد. با این حال، این بازگشت به گذشته بر مبنایی جدید، بالاتر و معنادارتر است و نه تکرار ساده آنچه گذشت. کمونیسم انتزاعی ترین ویژگی های «کمونیسم بدوی» را تکرار می کند - ماهیت اجتماعی کار و مالکیت، با این حال، هم کار و هم دارایی یک جامعه کمونیستی مملو از محتوای بی اندازه بیشتر است که با نیروهای تولیدی و دانش به شدت افزایش یافته است، انسانی که به طور غیر قابل مقایسه ای توسعه یافته تر است. ذات.

آیا اشتراک در حال توسعه است؟

در اینجا باید به یک مورد توجه کرد: از منظر دیالکتیک، کلی مرده و بی حرکت نیست؛ کلی انتزاعی می تواند محتوایی را پنهان کند که از نظر پیچیدگی و غنا کاملاً متفاوت است.

ماهیت مارپیچی توسعه. قانون نفی نفی دو ایده را ترکیب می کند که در نگاه اول متقابل به نظر می رسد. از یک سو، توسعه پیشرفت را نشان می دهد، یک «حرکت رو به بالا»، از پایین به بالاتر. از سوی دیگر دایره ای وجود دارد، تکرار آنچه گذشت. این دو ویژگی با ایده ماهیت مارپیچی توسعه بیان می شود: توسعه ماهیتی مترقی دارد، اما در عین حال، به معنای خاصی، آنچه انجام شده را تکرار می کند.

قانون نفی نفی- یکی از قوانین اساسی دیالکتیک. ابتدا در سیستم ایده آلیستی G.V.F شکل گرفت و شکل گرفت. هگل

قانون نفی نفی این است که جدید همیشه قدیم را نفی می کند، اما به تدریج خود کهنه می شود و توسط جدیدتر نفی می شود. قانون تداوم، پیوند جدید با کهنه، تکرار در بالاترین مرحله رشد برخی از ویژگی های مرحله پایین را بیان می کند و ماهیت مترقی توسعه را توجیه می کند.

در دیالکتیک، مقوله «نفی» به معنای تبدیل یک شی به شی دیگر و همزمان «ویران کردن» شی اولی است. اما این نوعی "تخریب" است که فضا را برای توسعه بیشتر باز می کند و تمام محتوای مثبت مراحل گذرانده را حفظ می کند. نفی دیالکتیکیایجاد شده توسط قوانین درونی پدیده، به عنوان خود نفی عمل می کند.

از ماهیت نفی دیالکتیکی یک ویژگی تکوینی ناشی می شود که با نفی مضاعف یا نفی نفی بیان می شود. خودسازی یک شیء ناشی از تضادهای درونی آن (قانون وحدت و مبارزه اضداد)، وجود نفی خود در آن است. تضاد در حرکت شی (و شناخت) حل می شود، که به معنای ظهور یک «سوم» در رابطه با دو متضاد است.

فقط از طریق تحقیق قانون نفی نفیبه عنوان یک قانون فعالیت عملی و نظری، جهانی بودن آن را می توان معنادار تفسیر کرد. از آنجایی که اساس روابط انسان با دنیای خارج عمل است، ویژگی های آن نگرش نظری (شناختی) را نیز تعیین می کند. این امر شامل این واقعیت است که یک شیء در حال توسعه تنها در تاریخ دانش خود، از طریق نظریه ها و مفاهیمی که به طور دیالکتیکی یکدیگر را انکار می کنند، بازتولید می شود.

حضور در یک شی (و در تئوری) امکان نفی خود از طریق فعالیتی آشکار می شود که خارج از آن غیر قابل درک است. دانش در هر مرحله از رشد خود یک طرفه است، یعنی تعاریف جهانی یک شی را از طریق بازتولید آن به شکلی خاص آشکار می کند. این تضاد در فعالیتی حل می شود که لحظه آن دانش است. در این حرکت، توسعه دانش به عنوان جهانی رخ می دهد، نفی یک نظریه توسط نظریه دیگر، قوانین حرکت جهان عینی به عنوان نفی یکی از حالات آن توسط دیگری آشکار می شود.

همچنین حاوی توضیحی در مورد این واقعیت است که حالت نفی کنار گذاشته نمی شود، بلکه به شکل تبدیل شده حفظ می شود. به هر حال، برخورد یک سویه به یک شی، چیزی ماندگار را در آن آشکار می کند که در جریان نفی حفظ می شود. بنابراین، توسعه یک نظریه علمی تنها در صورتی امکان پذیر است که تمام محتوای مثبت دانش رد شده حفظ شود و در نظریه جدید گنجانده شود.

در علوم طبیعی این رابطه بین نظریه های قدیم و جدید به عنوان یک اصل بیان می شود. اینگونه است که دیالکتیک خود جهان عینی آشکار می شود. به همین دلیل است که قانون نفی هم به عنوان قانون معرفت و هم به عنوان قانون جهان عینی عمل می کند. قانون به چرخه های بزرگ توسعه اشاره می کند که شکل این توسعه را در رابطه با کل شکل می دهد. فراتر از چارچوب آن یک کل در حال توسعه جدید پدیدار می شود.

نفی نفی فرآیند پیدایش حالت جدیدی از ذهن است که با تشدید تضادهای درونی (نفی اول)، حل این تضادها (نفی دوم) و ظهور محتوای جدید ذهن مشخص می شود.

بنابراین، با کمک این دو نفی، تفکر گام به گام از مفاهیم ساده به مفاهیم پیچیده ارتقا می یابد و عقل به تدریج بر پیچیدگی حالت خود می افزاید و حرکتی رو به جلو انجام می دهد - این جوهر قانون دیالکتیکی نفی هگل است. .

از آنجا که توسعه واقعیت جهانی، به گفته هگل، توسعه ایده مطلق است، بنابراین، توسعه واقعیت جهانی نتیجه رشد درونی خود شخص، حرکت خود ذهن مطلق است که به صورت چرخه ای، یعنی در همان نوع مراحل و فازها رخ می دهد.

مراحل اصلی توسعه واقعیت جهانی از نظر هگل سه مرحله اصلی آن است:

1. پایان نامه. در این مرحله، پوزیشن، شکل گیری یک واقعیت تثبیت شده معین و تایید آن به عنوان واقعیت اولیه وجود دارد.

2. آنتی تز. در این مرحله، تناقض داده شدن اولیه به خود وجود دارد، یعنی انکار خود به خودی خود به شکل رشد در درون خود تضاد خاصی که حالت فعلی آن را انکار می کند و مستلزم حرکت به سوی حالت جدید است، که به سمت حل آن است.

3. سنتز. مرحله سنتز حذف، رفع تضاد درونی داده اصلی است، یعنی نفی اولین نفی آن به دلیل تشکیل حالت جدیدی از این داده شده.

بنابراین، یک حالت جدید از داده شدن از حالت قدیمی خود رشد می کند و بر ناهماهنگی برخی از تضادهای درونی موجود غلبه می کند، و بنابراین هر حالت جدید همیشه هماهنگ تر از حالتی است که آن را انکار می کند.

اگر در مورد ذهن صحبت کنیم، این هماهنگی با درجه بیشتری از رویکرد به حقیقت بیان می شود و اگر در مورد پدیده های مادی صحبت کنیم، این هماهنگی با درجه بیشتری از رویکرد به هدف تعیین شده توسط مطلق بیان می شود. ایده در پایان توسعه جهان.

از آنجایی که توسعه به دلیل شکل گیری مداوم تضادهای درونی یک فرآیند بدون توقف است، مرحله سنتز در این فرآیند به طور دیالکتیکی به مرحله تز تبدیل می شود و همه چیز از ابتدا شروع می شود.

بنابراین، توسعه از نظر هگل را نمی توان به عنوان توالی معینی از حالات واقعیت تفسیر کرد که به صورت خطی به سمت بالا افزایش می یابد، زیرا سنتز تبدیل به یک تز، بازگشت واقعیت به حالت اولیه خود است، حتی با کیفیتی کامل تر و جدیدتر.

بنابراین، توسعه، به گفته هگل، در یک مارپیچ انجام می شود - در یک بازگشت ثابت، پس از نفی مضاعف آن، به موقعیت اولیه، که در حال حاضر در سطح کمی بالاتر از توسعه خود است.


مسیر پیشروی توسعه، یعنی جهت آن از پایین به بالاتر، با این واقعیت تضمین می شود که هر مرحله از توسعه غنی تر، پیچیده تر و از نظر محتوا هماهنگ تر است. این به دلیل این واقعیت است که نفی هگل خود دیالکتیکی است و ماهیت متافیزیکی ندارد. ماهیت تفاوت نفی متافیزیکی با نفی دیالکتیکی و هگلی چیست؟

این است که:

نفی در متافیزیک عبارت است از دور انداختن و در نهایت حذف کهنه. نفی در مابعدالطبیعه عمل ظهور امر جدید است که خود را به جای کهنه صرفاً با این واقعیت که آن را به سادگی با خود جایگزین می کند، اثبات می کند.

در دیالکتیک، نفی به عنوان گذار حالت قدیم به حالت جدید با حفظ تمام بهترین چیزهایی که در آن بود، درک می شود.

بنابراین، با نفی مضاعف، انتقال دائمی بهترین های موجود در قدیم به جدید وجود دارد. اینگونه است که یک مارپیچ رو به گسترش واقعیت شکل می گیرد که دائماً تناقضی را در خود کشف می کند، خود را انکار می کند و سپس این انکار را انکار می کند و تضاد کشف شده را حل می کند و در هر یک از این مراحل پیچیده تر و پیشروتر می شود. محتوا.

به طور کلی، درک دیالکتیکی از نفی از این واقعیت ناشی می شود که جدید به طور کامل کهنه را از بین نمی برد، بلکه تمام بهترین هایی را که در آن بود را برای خود حفظ می کند، آن را پردازش می کند، آن را به سطح جدید و بالاتر ارتقا می دهد. یعنی انکار مضاعف واقعیت هر بار مستلزم نوعی نوآوری مترقی است که ماهیت مترقی کل توسعه واقعیت را تعیین می کند.

برای جمع بندی معنای اصلی قانون نفی نفی می توان گفت:

در نتیجه نفی اول، این یا آن تناقض ابتدا کشف می شود و سپس با نفی دوم حل می شود.

در نتیجه، کهنه از بین می رود و جدید استقرار می یابد;

با ظهور یک تحول جدید متوقف نمی شود، زیرا هر چیز جدید برای همیشه منجمد جدید نمی ماند، بلکه تضاد جدیدی در آن شکل می گیرد، یعنی نفی دوباره شروع می شود و غیره.

بنابراین توسعه به عنوان تعداد بی شماری از نفی های متوالی، به عنوان یک جایگزین بی پایان، غلبه بر کهنه توسط جدید، پایین تر توسط بالاتر ظاهر می شود.

از آنجایی که جدید، ضمن انکار کهنه، ویژگی های مثبت خود را حفظ و توسعه می دهد، توسعه خصلتی پیشرو پیدا می کند.

توسعه به صورت مارپیچی با تکرار در مراحل بالاتر جدید جنبه های فردی و ویژگی های مراحل پایین تر پیش می رود.

قانون نفی نفی هگل، مربوط به مفهوم ایده آلیستی توسعه جهانی، توسط جنبش فلسفی ماتریالیسم دیالکتیکی برای شکل دادن به مفهوم ماتریالیستی از توسعه واقعیت استفاده شد.

از دیدگاه بنیانگذاران ماتریالیسم دیالکتیکی، مارکس و انگلس، نفی یک لحظه جدایی ناپذیر در توسعه خود واقعیت مادی است. به عنوان مثال، توسعه پوسته زمین از یک سری دوره های زمین شناسی گذشت، که در آن هر دوره جدید بر اساس دوره قبلی به وجود آمد، یعنی دوره جدید قدیم را انکار کرد. در دنیای ارگانیک، هر گونه گیاهی یا جانوری جدید که بر اساس قدیمی ها پدید می آید، در عین حال نفی آن است. تاریخ جامعه نیز زنجیره ای از نفی نظم های اجتماعی قدیمی توسط نظم های جدید است: جامعه بدوی - برده داری، برده داری - فئودالی، فئودالیسم - سرمایه داری.

نفی نیز در رشد دانش و علم ذاتی است، زیرا هر نظریه علمی جدید، نظریه قدیمی را انکار می کند. در عین حال ارتباط بین کهنه و جدید حفظ می شود و بهترین های کهنه در جدید حفظ می شود. بنابراین، ارگانیسم های بالاتر، با انکار موجودات پایین تر که بر اساس آن پدید آمدند، ساختار سلولی ذاتی خود را حفظ کردند. نظام اجتماعی جدید در عین انکار نظام قدیمی، پایگاه اقتصادی خود، دستاوردهای علم، فناوری و فرهنگ را حفظ می کند. در شناخت، در علم، دانش جدید نیز مبتنی بر بهترین چیزهایی است که در مراحل قبلی شناخت و تحقیقات علمی به دست آمده است.

بنابراین، در دیالکتیک ماتریالیستی، قانون نفی به عنوان قانون رشد طبیعت، جامعه و تفکر در نظر گرفته می شود که توسط ویژگی های درونی ماده تعیین می شود.

نتیجه

برای جمع بندی و جمع بندی موارد فوق، قانون نفی را می توان به عنوان قانون دیالکتیک تعریف کرد که بیانگر شکل خاصی از حرکت است که توسط مبارزه اضداد ایجاد می شود. این تعریف تنها به ماهیت یا هسته قانون اشاره می کند، اما برای تعیین کامل ماهیت، باید شکل خاص توسعه از طریق تضاد را نیز در نظر گرفت.

یک تعریف کامل باید حاکی از این باشد که این توسعه گام به گام ماهیت دارد، که در هر مرحله شامل تقسیم به اضداد، مبارزه آنها و رفع تضادها می شود، که تولید و رفع تضادها به طور طبیعی انجام می شود. بر اساس مکانیسم‌های خاص خود نفی و سنتز که این شکل خاص توسعه ترکیبی از تنوع و تداوم، پیشرفت و بازتولید جزئی عناصر گذشته، صراحت و ظاهراً بازگشت به حالت‌های اولیه است. فهرست این لحظات در رابطه متقابل آنها با یکدیگر و در وابستگی آنها به تز اولیه، به مبارزه طرف های مقابل، محتوای کامل قانون نفی نفی را تشکیل می دهد.

بنابراین، قانون نفی نفی، قانون آشکار شدن متناقض یک جوهر است. می توان ماهیت واقعی، جهانی بودن آن را تنها با در نظر گرفتن نهادهای کل نگر و در مقیاس بزرگ، و نه تکه های منفرد واقعیت، تثبیت کرد.


2024
polyester.ru - مجله دخترانه و زنانه