29.12.2023

هادس، خدای دنیای زیرین مردگان. خدای یونان باستان هادس. نمادهای خدای هادس. اسطوره های یونان باستان هادس شاه خواه ناخواه


پروردگار پادشاهی مردگان - هادس هادس (گالس) - پسر ارشد کرونوس و رئا و دو برادرش تمام جهان را بین خود تقسیم کردند.

هادس

تندرر بر زمین و همه ساکنان آن، اقیانوس - بر گستره دریا و رودخانه، و هادس - الهام بخش ترس و احترام است، حاکم پادشاهی مردگان.

انسان‌های فانی در برابر خدایان برتر احترام می‌گذاشتند و می‌لرزیدند، اما هادس، پادشاه عالم اموات که از آنجا بازگشتی نیست، بیشترین ترس و هیبت را به آنها برانگیخت.

فانی ها آنقدر از او می ترسیدند که سعی می کردند هرگز نام او را با صدای بلند به زبان نیاورند. "نامرئی"، "جاودانه"، "غنی"، "مهمان نواز"، "دریافت کننده هدایا" - اینها تنها تعدادی از نام هایی هستند که فرمانروای پادشاهی سایه ها را می نامند.

نه، او را خونخوار و ظالم نمی دانستند، منصف و منطقی بود، اما هیچ کس نمی توانست از قضاوت او فرار کند. در نگاهش نفرتی از مردم وجود نداشت، اما وقتی چشمان سردش را به مردی دوخته بود، هیچکس نمی توانست دروغ بگوید.

همه اعمال بد و خوب به روی این خدای غمگین باز بود و فقط او می توانست تصمیم بگیرد که در ملکوتش برای روح چه اتفاقی می افتد: آیا محکوم به رنج ابدی است یا در سکوت و ناخودآگاهی آرام می گیرد.

پادشاهی زیرزمینی مردگان

سه رودخانه تاریک و سرد راه انسان‌ها را به پادشاهی هادس مسدود کردند:

  • از طریق اولین آچرون، هرون کشتی‌بان قدیمی ارواح را منتقل می‌کند، اما او فقط کسانی را حمل می‌کند که می‌توانند هزینه کار او را بپردازند، بنابراین بستگان مرده همیشه یک سکه نقره کوچک در دستان خود می‌گذارند.
  • دوم - لته - رودخانه فراموشی،
  • سومین استیکس - سواحل پادشاهی سایه ها را می شوید.

وحشتناک ترین و ناگسستنی ترین سوگند در میان خدایان و مردم، آب استیکس است که هیچ کس جرات شکستن آن را ندارد. پرتوهای خورشید هرگز به عالم اموات نفوذ نمی کند، سایه های مردگان هرگز بر سطح زمین ظاهر نمی شوند و یک انسان زنده هرگز نمی تواند به ملکوت مردگان نفوذ کند.

برای جلوگیری از این اتفاق، ورود به دنیای اموات توسط سگ سربروس (Kerberus) به شدت محافظت می شود، هر سه سر او با هوشیاری بر نظم نظارت می کنند، مارهای سمی به شکل توپی روی گردن او در هم می پیچند و بزاق سمی از نیش هایش به زمین می چکد. .

موضوعات هادس

این خود هادس بزرگ نیست که ارواح فانی را می گیرد، بلکه خدمتکار و شریک او، خدای مرگ، تاناتوس، تابع اوست. او در یک شنل مشکی پهن بر روی بالهای رزینی عظیم، بر فراز زمین پرواز می کند و روح مردم را با خود می برد. هر که به دستان قوی او بیفتد دیگر فرار نمی کند! ارینیه های بی رحم، انتقام گیر الهه ها با شلاق در دست، افرادی را تعقیب می کنند که قانون را زیر پا گذاشته اند.

هیچ جایی برای پنهان شدن از خشم آنها وجود ندارد، آنها مردم را با شلاق می زنند و مردم را با وجدان بد نیش می زنند و دیر یا زود روح آنها را به داوری هادس خواهند برد. ارواح انسانهای نیکوکار و نیکوکار با هرمس به سوی ملکوتی که از آنجا بازگشتی وجود ندارد همراهی می شود. او آنها را به ترابری می برد و به آنها کمک می کند تا وارد قایق شوند.

کاخ هادس (گالسا) عظیم، تاریک و زیبا است. در مرکز پادشاهی مردگان ایستاده است، نه ناله، نه فریاد، نه شادی و نه شادی در آنجا رخنه نمی کند. در تالار بزرگ تختی طلایی وجود دارد که پروردگار عالم بر آن می نشیند. هیچ کس با تصمیمات او بحث نمی کند. او با کسی دشمنی ندارد. او از کسی نمی ترسد. او سعی نمی کند مردم را وسوسه کند، از آنها محبت و احترام نمی خواهد.

هادس می داند که روزی همه برای قضاوت به قلمرو او خواهند آمد. هادس یک قرنیز در دستان خود دارد، میوه های رسیده و سنگ های قیمتی از آن بیرون می ریزند، اما روح مرده دیگر به این نیاز ندارد. در نزدیکی تاج و تخت، تاناتوس مهیب و برادر مهربانش هیپنوس، خدای خواب، ایستاده اند. مرگ بی رحم و بی رحم است، اما خواب آرزوی همه است، آرامش می بخشد، قوت و سلامتی را باز می گرداند، تسلی می دهد و در غم و اندوه تسکین می دهد.

هکات بی امان

یکی از وحشتناک‌ترین الهه‌های اساطیر یونان، هکاته، نیز در پادشاهی هادس زندگی می‌کند. حامی جادوهای سیاه، جادوگران و ارواح، او اغلب در شب های بدون ماه به زمین می آید و در جستجوی قربانیان سرگردان است. الهه سه بدن و سه چهره وحشتناک دارد، بنابراین معابدی برای او در تقاطع سه راه ساخته شد. جادوگران و جادوگران این الهه را می پرستند، او به آنها در کارهای تاریک کمک می کند. قربانی های خونین در معابد برای او آورده می شود: سگ، گربه، و گاهی اوقات نوزادان.

پرسفون

در کنار هادس، همسر زیبای جوانش پرسفون، دختر دمتر، نشسته است. هادس که هرگز او را دوست نداشت عاشق او شد و او را از مادرش دزدید. همه از ارباب پادشاهی مردگان می ترسند و فقط پرسفون می تواند برای کسی کلمه خوبی بیان کند.

روح های شجاعی هستند که زنده به دنیای سایه ها فرود آمدند:

  • اورفئوس برای نجات اوریدیس محبوبش،
  • روان ملایم فراتر از کوپید،
  • هرکول به دستور پادشاه سگ سربروس را آورد.

اما شما نمی توانید به میل خود پادشاهی مردگان را ترک کنید، شما به خود هادس نیاز دارید که چنین اجازه ای را بدهد. و نباید زودتر از موعد در این دنیا زنده ظاهر شد، زیرا هرکس موعد مقرر دارد.

افسانه های تاریک در مورد خدای پلوتون در جزئیات پراکنده است. در اساطیر یونان باستان، او هادس (هادس) است، هومر او را به عنوان زئوس زیرزمینی ستود. پلوتون، با اراده سرنوشت، برای انجام یک ماموریت شادی آور انتخاب شد - برای جلوگیری از گسترش نیروهای تاریک جهان پایین، به طور قابل اعتماد آن را قفل کرده و با حرارت از آن محافظت می کند. او خدای مرگ است که در اعماق زمین سلطنت می کند. تلفظ نام او کاملاً ممنوع بود. در عین حال، او فرمانروای تمام ثروت های زمینی است که در اعماق پنهان است.

دوران کودکی

خدای پلوتون کودکی غم انگیزی داشت، زیرا پدرش زحل (کرونوس) بود که فرزندانش را از ترس سرنگونی یکی از آنها می بلعید. خوشبختانه برای او، او یک مادر دوست داشتنی و حیله گر به دست آورد - اوپا (رئا) که همه فرزندانش را با فریب نجات داد. او پلوتون و مشتری، نپتون و جونو، سرس و وستا را نجات داد. ترس کرونوس بیهوده نبود؛ مشتری سرانجام پدرش را سرنگون کرد و خدایان جوان بالای المپوس را اشغال کردند.

مبارزه با تایتان ها و تقسیم جهان

زمانی که تیتان ها با خدایان المپیا وارد جنگ شدند، استورمز و سیکلوپ به کمک خدایان المپیا آمدند و خدایان پیروز شدند. برای قدردانی، به مشتری (زئوس) تیرهای رعد و برق داده شد، نپتون (پوزیدون) سه گانه خود را دریافت کرد، و پلوتون خدای روم باستان کلاه ایمنی دریافت کرد که به او اجازه می داد نامرئی شود.

بعداً، برادران تصمیم گرفتند که افسار حکومت جهان را به اشتراک بگذارند و قرعه بزرگ‌ترین آنها، پلوتون را به عنوان فرمانروای ارواح مردگان و کل عالم اموات منصوب کرد. او پس از بازنشستگی در خانه سخت خود، شکوه پانتئون المپیک را برای همیشه از دست داد و از این پس زندگی بی‌نشاطی را رهبری کرد. با این حال، او میزبان مهمان نوازی بود، او هر کسی را به خانه خود راه داد، اما حتی یک نفر راه بازگشت را پیدا نکرد.

شریک زندگی وفادار

طبق افسانه، خدای پلوتون یک همسر داشت - دختر الهه باروری دمتر و زئوس، پروسرپینا زیبا (پرسفون). او را با فریب به پادشاهی سایه های خود برد و از موهبت سیکلوپ استفاده کرد و خود را نامرئی کرد.

این زوج بدون فرزند بودند، اما ملکه که روزی انار میوه عشق را از دست شوهرش چشید، به او ارادت داشت. او پیوند خاصی را بین زنده و مرده نشان داد و در عین حال هم دختر پارسا الهه باقی ماند و هم زمین را به ثمر رساند و هم همدم قابل اعتماد خدا که نشانه های زندگی را از همه می گیرد.

بیرون رفتن به دنیا و ارتباط با زندگان

پلوتون خدای روم است که زندگان را می ترساند. این شخصیت غم انگیز در المپ به قدری نادر ظاهر شد که دیگر در پانتئون المپیک قرار نگرفت. فقط چند بار پادشاهی تاریک خود را ترک کرد.

بنابراین، هنگامی که هرکول او را زخمی کرد، پلوتون مجبور شد صومعه خود را ترک کند و برای التیام زخم او به المپوس برود. او دومین خروج خود را از عالم اموات انجام داد تا همسر آینده اش را بدزدد.

افسانه اورفئوس که برای همسر مرده خود به پناهگاه سایه ها رفت، بسیار بدیع است. قلب پلوتون و پروزرپین، حاکمان آنجا، چندان بی رحم نبود، زیرا آنها از آواز زیبای شوهر غمگینشان چنان تحت تأثیر قرار گرفتند که موافقت کردند اوریدیک را به زمین بازگردانند. و این واقعیت که هرگز این اتفاق نیفتاد تقصیر اورفئوس بود و نه بیشتر.

ترتیب پادشاهی ارواح مرده

آخرین پناهگاه برای ارواح مردگان چندین نام داشت که زندگان را به وحشت می انداخت: اورک، تارتاروس، اربوس و هادس. شما می توانید در امتداد رودخانه مقدس Styx با قایق Charon قدیمی که هزینه خاصی را برای خدمات خود دریافت می کند، به آن برسید.

برای جنایتکاران و کسانی که به نحوی خدایان را آزار داده اند، وجود در پادشاهی مردگان محکوم به رنج ابدی است: در آنجا سیزیف همواره سنگ سنگینی را به بالای کوه می کشد، تانتالوس تا گردنش در رودخانه می ایستد. و دانایدا بشکه ای را که ته ندارد پر از آب می کند. بقیه ارواح مردگان در اینجا به عنوان سایه های رقت انگیز و خالی از خاطره زمینی زندگی می کنند.

خدای روم باستان، پلوتون، به همراه دستیارانش، قهرمانان سقوط کرده معروف به خرد خود، با هوشیاری آنچه را که در پادشاهی او اتفاق می افتد، نظارت می کند: رادامانتوس، مینوس، آئاکوس. دومی همچنین به عنوان دروازه بان در پادشاهی خدای پلوتون عمل می کند.

سیاه چال تاریک، طبق اساطیر، محل سکونت هیولاها و شیاطین است، و در ورودی پادشاهی مردگان، موجود وحشتناک دیگری - سربروس - یک سگ سه سر نشسته است که مارها روی گردنش با صدای هیس ترسناکی می پیچند. هیچ کس نمی تواند پادشاهی فراموشی را ترک کند، زیرا سگ شیطانی و وفادار مرتباً خدمات خود را انجام می دهد.

پلوتون به شدت تضمین می کند که حتی یک موجود از دنیای زیرین تحت کنترل او فرار نکند، و اگر این اتفاق بیفتد، با قاطعیت کوچکترین نسل شیطانی را آرام می کند و آن را به سیاه چال برمی گرداند. او پادشاهی خود را برای یکپارچگی بازرسی می کند تا نور خورشید از شکاف ها عبور نکند و تاریکی حاکم بر آنجا را از بین نبرد.

او آنقدر ترسیده بود که به ندرت به تصویر کشیده می شد - گاهی با یک میله در دست، که به او کمک می کرد نظم را در زندگی پس از مرگ بازگرداند، و گاهی با یک قرنیز، به عنوان صاحب همه ثروت های زمینی. اما تصویر او از یک شوهر بالغ با سربروس وفادار در پای او بدون تغییر باقی ماند. و تنها یکی از معابد واقع در الیس به پلوتون، این شوالیه مرگ نجیب که داوطلبانه خود را قربانی کرد، منصفانه و بی‌طرفانه حکومت کرد، تقدیم شد.

خدا هادس یکی از خدایان برتر پانتئون یونان باستان است. سرد، غمگین، بی رحم - اینگونه است که مردم پسر کرونوس و رئا، برادر زئوس و پوزئیدون را می بینند. هادس با دستی محکم بر جهان اموات حکومت می کند؛ تصمیمات او قابل تجدید نظر نیستند. چه چیزی در مورد او شناخته شده است؟

خاستگاه، خانواده

نسب شناسی پیچیده یکی از ویژگی های اساطیر یونان باستان است. خدا هادس پسر ارشد تیتان کرونوس و خواهرش رئا است. یک روز، فرمانروای جهان، کرونوس، پیش بینی شد که پسرانش او را نابود خواهند کرد. از این رو تمام بچه هایی را که همسرش به دنیا آورده بود بلعید. این امر ادامه یافت تا اینکه رئا توانست یکی از پسرانش به نام زئوس را نجات دهد. تندرر پدرش را مجبور کرد تا بچه های بلعیده شده را بیرون بیاندازد، با برادران و خواهرانش در مبارزه با او متحد شد و پیروز شد.

پس از شکست کرونوس، پسران او زئوس، هادس و پوزیدون جهان را بین خود تقسیم کردند. آنها شروع به تسلط بر او کردند. با اراده قرعه، خدای هادس جهان زیرین را به عنوان میراث خود دریافت کرد و سایه های مردگان تابع او شدند. زئوس بر آسمان فرمانروایی کرد و پوزئیدون بر دریا.

ظاهر، صفات قدرت

حاکم یک پادشاهی تاریک چگونه به نظر می رسد؟ یونانیان باستان صفات شیطانی را به خدای هادس نسبت نمی دادند. او به عنوان یک مرد بالغ و ریشو به آنها ظاهر شد. معروف ترین ویژگی حاکم پادشاهی مردگان یک کلاه ایمنی است که به لطف آن می تواند نامرئی شود و به مکان های مختلف نفوذ کند. مشخص است که این هدیه توسط Cyclopes به هادس اهدا شد که او به دستور تندرر آنها را آزاد کرد.

جالب اینجاست که اغلب تصویری از این خدا با سرش به عقب وجود دارد. این به این دلیل است که هادس هرگز به چشمان همکار خود نگاه نمی کند، زیرا آنها برای او مرده هستند.

همچنین برادر زئوس و پوزیدون صاحب یک عصا و یک سگ سه سر است. سربروس از ورودی پادشاهی زیرزمینی محافظت می کند. یکی دیگر از ویژگی های معروف هادس چنگال دو شاخه است. خدای یونان باستان ترجیح می داد با ارابه ای که توسط اسب های سیاه کشیده می شد سفر کند.

نام ها

یونانیان باستان ترجیح می دادند نام خدای عالم اموات هادس را تلفظ نکنند، زیرا می ترسیدند مشکلی برای خود ایجاد کنند. درباره او بیشتر به صورت تمثیلی صحبت می کردند. این خدا را "نامرئی" یا "غنی" می نامیدند. در یونانی، نام خانوادگی شبیه "پلوتون" بود، که رومیان باستان شروع به نامیدن هادس کردند.

نمی توان نام هایی را که زیاد مورد استفاده قرار نمی گیرند ذکر نکرد. "مشاور"، "مهربان"، "مشهور"، "بستن دروازه"، "میهمان نواز"، "منفور" - تعداد زیادی از آنها وجود دارد. بر اساس برخی منابع، این خدا را "زئوس زیرزمینی"، "زئوس زیرزمینی" نیز می نامیدند.

پادشاهی

در مورد پادشاهی خدای هادس چه می توانید بگویید؟ یونانیان باستان هیچ شکی نداشتند که این مکان بسیار تاریک و تاریک است که در اعماق زمین قرار دارد. غارها و رودخانه های زیادی در قلمرو این پادشاهی وجود دارد (Styx، Lethe، Cocytus، Acheron، Phlegethon). پرتوهای خورشید درخشان هرگز در آنجا نفوذ نمی کند. سایه‌های روشن مردگان بر مزارع بیش از حد رشد کرده شناور است، و ناله‌های بدبخت شبیه خش‌خش آرام برگ‌هاست.


هنگامی که شخصی برای خداحافظی با زندگی آماده می شود، پیام آور هرمس با صندل های بالدار برای او فرستاده می شود. او روح را به سواحل رودخانه غم انگیز Styx هدایت می کند که دنیای مردم را از پادشاهی سایه ها جدا می کند. در آنجا متوفی باید صبورانه منتظر یک قایق باشد که توسط شیطان شارون کنترل می شود. او خود را پیرمردی با موهای خاکستری با ریش ژولیده معرفی می کند. برای جابجایی باید سکه ای بپردازید که به طور سنتی هنگام دفن آن را زیر زبان متوفی می گذاشتند. هر کس که پولی برای پرداخت هزینه سفر ندارد، شارون بی رحمانه با پارو از خود دور می کند. جالب است که مردگانی که از استیکس عبور می کنند مجبور می شوند خودشان پارو بزنند.

چه جزئیات دیگری در مورد پادشاهی مردگان از اساطیر شناخته شده است؟ خدای هادس از رعایای خود در تالار اصلی کاخ خود پذیرایی می کند. او بر تختی می نشیند که از طلای خالص ساخته شده است. برخی منابع ادعا می کنند که خالق تاج و تخت هرمس است، در حالی که برخی دیگر این واقعیت را رد می کنند.

استیکس و لته

استیکس و لته شاید معروف ترین رودخانه های پادشاهی مردگان باشند. Styx رودخانه ای است که یک دهم جریانی را تشکیل می دهد که از طریق تاریکی به قلمرو زیرزمینی نفوذ می کند. برای انتقال روح مردگان استفاده می شود. یک افسانه باستانی می گوید که به لطف رودخانه Styx بود که قهرمان معروف آشیل آسیب ناپذیر شد. مادر پسر، تتیس، او را در آبهای مقدس فرو برد و پاشنه او را نگه داشت.

لته به رودخانه فراموشی معروف است. مرده به محض ورود به پادشاهی باید آب آن را بنوشد. این به آنها اجازه می دهد تا گذشته خود را برای همیشه فراموش کنند. کسانی که باید به زمین بازگردند نیز ملزم به نوشیدن آب مقدس هستند، این به آنها کمک می کند همه چیز را به خاطر بسپارند. این همان جایی است که عبارت معروف "غرق در فراموشی" آمده است.

پرسفون

هادس خدای یونان باستان با پرسفون زیبا ازدواج کرد. او متوجه دختر خردسال زئوس و دمتر زمانی شد که در چمنزار سرگردان بود و گل می چید. هادس عاشق زیبایی شد و تصمیم گرفت او را بدزدد.


جدایی با دخترش یک تراژدی واقعی برای الهه باروری دیمتر بود. ضایعه آنقدر زیاد بود که او مسئولیت خود را فراموش کرد. زئوس تندرر از قحطی که زمین را فرا گرفته بود به طور جدی نگران شد. خداوند متعال به هادس دستور داد پرسفونه را به مادرش بازگرداند. حاکم عالم اموات نمی خواست از همسرش جدا شود. او همسرش را مجبور کرد که چندین دانه انار را ببلعد که در نتیجه او دیگر نمی توانست پادشاهی مردگان را به طور کامل ترک کند.

طرفین مجبور به توافق شدند. زئوس استدلال کرد که پرسفونه دو سوم سال را با مادرش و بقیه زمان را با شوهرش زندگی خواهد کرد.

سیزیف

قدرت خدای یونانی هادس بدون شک بود. هر فردی پس از مرگ باید به پادشاهی خود می رفت و تابع او می شد. با این حال، یک فانی همچنان سعی کرد از این سرنوشت اجتناب کند. ما در مورد سیزیف صحبت می کنیم - مردی که سعی کرد مرگ را فریب دهد. او همسرش را متقاعد کرد که او را دفن نکند تا روحش بین خانه زنده و مرده بماند. سیزیف پس از مرگش به پرسفونه متوسل شد تا به او اجازه دهد همسرش را که به درستی از دفن او مراقبت نکرد مجازات کند. همسر هادس به سیزیف رحم کرد و به او اجازه داد تا به دنیای زندگان بازگردد تا بتواند نیمه دیگر خود را مجازات کند. با این حال، مرد حیله گر که از پادشاهی مردگان فرار کرد، حتی به بازگشت به آنجا فکر نکرد.

وقتی این داستان برای هادس شناخته شد، بسیار عصبانی شد. خداوند به بازگشت سیزیف سرکش به دنیای مردگان دست یافت و سپس او را به مجازات سختی محکوم کرد. مرد بدبخت هر روز مجبور شد سنگ بزرگی را از کوه بلندی بلند کند و سپس سقوط آن و غلتیدن آن را تماشا کند. از اینجاست که اصطلاح «کار سیزیفی» که وقتی از کار سخت و بی معنی صحبت می شود به کار می رود.

آسکلپیوس

حادثه ای که در بالا توضیح داده شد به وضوح نشان می دهد که هادس آن را تحمل نمی کند وقتی کسی قدرت او را زیر سوال می برد و تصمیم می گیرد در برابر اراده او مقاومت کند. سرنوشت اسکلپیوس به عنوان تأیید این امر عمل می کند. پسر خدای آپولو و یک زن فانی در هنر شفابخشی بسیار موفق بود. او نه تنها زنده ها را شفا داد، بلکه مردگان را نیز زنده کرد.

هادس از اینکه اسکلپیوس رعایای جدید خود را می برد خشمگین بود. خداوند برادرش زئوس را متقاعد کرد که شفا دهنده متکبر را با صاعقه بزند. اسکلپیوس درگذشت و به صف ساکنان دنیای زیرین پیوست. با این حال، بعداً او همچنان توانست به دنیای زندگان بازگردد.

جالب اینجاست که هادس خودش قادر است مردگان را زنده کند. با این حال، خداوند اغلب به این موهبت متوسل نمی شود. او متقاعد شده است که نمی توان قوانین زندگی را زیر پا گذاشت.

هرکول

تاریخ خدای هادس نشان می دهد که او نیز گاهی اوقات مجبور به شکست می شد. معروف ترین مورد، نبرد بین حاکم عالم اموات و هرکول است. قهرمان معروف زخمی جدی بر هادس وارد کرد. خدا مجبور شد برای مدتی دارایی خود را ترک کند و به المپوس برود، جایی که دکتر Paeon از او مراقبت کرد.

اورفئوس و اوریدیک

هادس در داستان های اورفئوس نیز ظاهر می شود. قهرمان مجبور شد برای نجات همسر مرده خود اوریدیک به پادشاهی مردگان برود. اورفئوس با نواختن غنچه و آواز توانست هادس و پرسفون را مجذوب خود کند. خدایان با آزادی اوریدیک موافقت کردند، اما یک شرط گذاشتند. اورفئوس نباید وقتی همسرش را از پادشاهی مردگان بیرون کرد به عقب نگاه می کرد. قهرمان در این کار شکست خورد و اوریدیک برای همیشه در عالم اموات ماند.

فرقه

در یونان، آیین هادس نادر بود. مکان های مورد احترام او عمدتاً در نزدیکی غارهای عمیق قرار داشت که دروازه هایی به جهان زیرین محسوب می شدند. همچنین مشخص است که ساکنان دنیای باستان گاوهای سیاه معمولی را قربانی هادس می کردند. مورخان توانستند تنها یک معبد اختصاص داده شده به این خدا را کشف کنند که در الیس قرار داشت. فقط روحانیون اجازه ورود به آنجا را داشتند.

در هنر، ادبیات

در این مقاله عکس هایی از خدای هادس یا بهتر است بگوییم عکس هایی از تصاویر او ارائه شده است. آنها به اندازه فرقه این خدا نادر هستند. بیشتر تصاویر مربوط به دوران اخیر است.


تصویر هادس شبیه به تصویر برادرش زئوس است. یونانیان باستان او را مردی قدرتمند و بالغ می دانستند. به طور سنتی، این خدا نشسته بر تخت طلایی تصویر می شود. او در دست خود میله یا بیدنت و در برخی موارد قرنیه می گیرد. همسرش پرسفونه گاهی در کنار هادس است. همچنین در برخی از تصاویر می توانید سربروس را مشاهده کنید که در پای این خدا قرار دارد.

در ادبیات نیز ذکری از حاکم پادشاهی مردگان دیده می شود. به عنوان مثال، هادس قهرمان کمدی "قورباغه ها" اثر آریستوفان است. این خدا همچنین در مجموعه آثار علمی تخیلی «پرسی جکسون و المپیک‌ها» اثر ریک ریوردان ظاهر می‌شود.

در سینما

البته سینما هم نمی توانست به خدای یونان باستان توجه نکند. در فیلم های خشم تایتان ها و برخورد تایتان ها هادس به عنوان یکی از شخصیت های اصلی ظاهر می شود. در این فیلم ها، تصویر فرمانروای پادشاهی مردگان توسط رالف فاینس بازیگر بریتانیایی تجسم یافته بود.


هادس همچنین در فیلم پرسی جکسون و دزد رعد و برق ظاهر می شود. او از جمله شرورانی است که به دنبال صاعقه زئوس هستند. در مجموعه تلویزیونی Call of Blood، این خدا پدر شخصیت اصلی بو است. هادس را می توان در مجموعه انیمیشن "Fun of the Gods" نیز مشاهده کرد که داستان آن از بازی به همین نام وام گرفته شده است. در پروژه تلویزیونی "روزی روزگاری" او نقش یک آنتاگونیست را بازی می کند که با خوبی ها مبارزه می کند.

پادشاهی زیرزمینی مردگان.

اسطوره هادس

هادس پسر تیتان کرونوس و تیتانید رئا است. پس از تولد توسط پدرش بلعیده شد و سپس توسط برادرش زئوس نجات یافت.

پس از اتحاد خدایان، فرزندان کرونوس به رهبری زئوس، تیتان ها را شکست دادند، برادران، زئوس، هادس و پوزیدون، جهان را بین خود تقسیم کردند.

هادس پادشاهی مردگان را دریافت کرد.

هادس از آنجایی که خدای مرگ بود، کمترین عشق را داشت و از او می ترسیدند.

شما به طور طبیعی می توانید پس از مرگ به پادشاهی هادس یا به سادگی هادس، همانطور که یونانیان باستان دنیای زیرین می گفتند، برسید.

هنگامی که شخصی به مرگ نزدیک بود، هرمس را برای روح او فرستادند، او با متوفی به سواحل رودخانه استیکس رفت، جایی که کشتی بان، شارون، و نگهبان دنیای مردگان، سگ سه سر سربروس، منتظر او بودند

دنیای زیرین مردگان و تارتاروس را نباید اشتباه گرفت. تارتاروس پرتگاه زیر دنیای مردگان است، جایی که تیتان ها و سیکلوپ ها پرتاب شدند.

هنگامی که هادس سیکلوپ و تارتاروس را آزاد کرد، برای قدردانی به او کلاهی جادویی دادند که صاحب آن را نامرئی کرد.

هادس همچنین یک چنگال دو شاخه داشت که با مجسمه یک سگ سه سر تزئین شده بود.

وسیله حمل و نقل خدای مردگان ارابه ای بود که چهار اسب آن را به سیاهی تاریک ترین شب می کشیدند.

بر روی این ارابه بود که هادس به میدانی رسید که پرسفونه، دختر زئوس و دمتر، مشغول چیدن گل بود. هادس عاشق او بود و دختر را با خود به پادشاهی مردگان برد.

با این حال، این منجر به این واقعیت شد که مادرش که در جستجوی دختر گمشده خود بود، وظایف خود را به عنوان الهه باروری فراموش کرد و قحطی زمین را فرا گرفت.

زئوس با دیدن این موضوع به هادس دستور داد دخترش را برگرداند، اما هادس به ترفندی متوسل شد: او به پرسفونه داد تا چندین دانه انار بخورد و او دیگر نمی توانست برای همیشه ترک کند، زیرا انار در یونان نماد وفاداری زناشویی به حساب می آمد، بنابراین پرسفونه همسر هادس شد.

زئوس اختلاف بین دمتر و هادس را به گونه ای حل کرد که پرسفونه هشت ماه از سال را با مادرش می گذراند و چهار ماه را در دنیای زیرین با شوهرش می گذراند. دیمتر باید کنار می آمد، اما از این پس به نشانه اندوه او، زمستان چهار ماه در یونان آمد.

هیچ کس نمی تواند پادشاهی مردگان را ترک کند، اما یک روز اورفئوس وارد آنجا شد تا همسر مرده خود اوریدیک را بازگرداند. اورفئوس هادس و پرسفونه را بر روی چنگ می نواخت و زن و شوهر موافقت کردند که اوریدیس را رها کنند، به شرطی که اورفئوس، پادشاهی مردگان را ترک کند، هرگز به دور خود برنگردد، اما او با این حال چرخید، و اوریدیس نتوانست دنیای هادس را ترک کند. .

سیزیف همچنین با هادس و عبارت معروف "کار سیزیف" مرتبط است. سیزیف پس از مرگش که خود را در دنیای هادس پیدا کرده بود، مجبور شد سنگ سنگینی را به بالای کوه بغلتاند که بارها و بارها پایین آمد. از اینجاست که تعبیر «کار سیزیفی» به معنای کار و عذاب سخت، بی پایان و بی نتیجه است.


اساطیر یونانی پادشاهی مردگان را مکانی بسیار تاریک توصیف می کند. چگونه خدای عالم اموات هادس به فرمانروای عالی پادشاهی مردگان تبدیل شد و توانست آن را به یک پادشاهی تاریک تبدیل کند.

آخرین بار این واقعیت را ترک کردیم که هادس و دیگر پسران کرونوس در کودکی توسط پدرشان بلعیده شدند. البته از آنجایی که خدایان بودند، نمردند، بلکه به سادگی در رحم او قرار گرفتند. هادس و برادران و خواهرانش در رحم پدرشان بزرگ شدند، همه به جز زئوس - او توانست از خشم کرونوس بگریزد. پس از آن، زمانی که زئوس بزرگ شد، نزد پدرش باز می گردد و برادران و خواهرانش را آزاد می کند.
پس از آزادی، فرزندان کرونوس با یکدیگر متحد شدند و خدایان المپیا شدند. آنها قدرت را به زور به دست گرفتند و پدران خود را در یک نبرد بزرگ - Titanomachy - سرنگون کردند.

پس از پیروزی در این نبرد، خدایان اعلام شده المپیا مجبور بودند به نحوی قدرت را به اشتراک بگذارند. سه برادر زئوس پوزیدون هادس- سه مرد المپیکی توافق کردند که دارایی خود را محدود کنند. برای هادس، این لحظه تعیین کننده ای بود که برای همیشه موازنه قدرت را در میان خدایان تعیین کرد. طبق قانون آن زمان هادس به عنوان پسر ارشد در اولویت بود. او حق داشت بیشتر آن را به ارث ببرد. اما برادر کوچکترش زئوس نمی خواست تسلیم هادس شود، او قرعه کشی را پیشنهاد کرد. هر کس به بهشت ​​برسد، برترین حاکم جهان خواهد شد.
خدایان قرعه کشی کردند. پوزئیدون دریا را به دست آورد، زئوس آسمان را به دست آورد، در نتیجه در اساطیر یونان باستان به حاکم برتر تبدیل شد. هادس بدترین گزینه را به دست آورد - سرزمین مردگان.

در یونان باستان، نگرش نسبت به مردگان تفاوت چندانی با امروز نداشت. بنابراین، هادس کاملاً متفاوت از دیگر خدایان مورد احترام بود. خدایان دیگر نیز نزد او نیامدند، زیرا از مرگ متنفر بودند. پادشاهی مردگان او همیشه تاریک و ظالمانه است، مکانی پر از رنج برای بسیاری از ارواح. پادشاهی مردگاناساطیر یونانی آن را سرزمینی وسیع از غارها و رودخانه های تاریک تصور می کرد. جای خاکستری و تاریکی است که بوی پوسیدگی بر آب می پیچد.
غارها در یونان باستان چیزی شبیه به نقاط انتقال از زمین به زندگی زیرزمینی بودند. یونانیان باستان از هادس و پادشاهی او می ترسیدند. اما آنها حتی بیشتر از ارواح مرده ای که نمی توانستند وارد پادشاهی مردگان شوند می ترسیدند. طبق افسانه، این ارواح بازگشتند و زنده ها را شکار کردند.

بعد از مدتی خدای عالم اموات هادسشروع به تبدیل دنیای مردگان خود به یک پادشاهی واقعی کرد. همانطور که شایسته یک پادشاه است، نیکوکاران را پاداش و بدکاران را مجازات می کرد. بنابراین، هادس گروهی از نگهبانان را برای مراقبت از روح مردگان جمع کرد. سربروس - یک سگ سه سر بی رحم. Hecatoncheires یا نگهبانان صد مسلح تارتاروس. و وفادارترین پیرو او - شارون. این شارون بود که روح افراد مرده را به رودخانه استیکس منتقل کرد. تنها با کمک شارون می توان به هادس رسید. علاوه بر این، هیچ کس نمی توانست به صورت رایگان از Styx عبور کند. برای حمل و نقل، هر روح موظف بود یک سکه به حامل بدهد. اگر روحی پولی برای پرداخت شارون نداشته باشد، برای همیشه بدون استراحت در نزدیکی ساحل Styx سرگردان خواهد بود. از این رو یونانیان همیشه یک سکه بر روی پلک های متوفی یا زیر زبان می گذاشتند. این یک مراسم اجباری بود و انجام ندادن آن به شدت مجازات می شد. از این گذشته ، در غیر این صورت متوفی می تواند به این دنیا بازگردد و این می تواند همه را تحت تأثیر قرار دهد.

در اساطیر یونان باستان، افرادی که این جهان را در جوانی ترک کردند، با مرگی خشونت آمیز جان خود را از دست دادند و کسانی که طبق همه قوانین دفن نشدند، به ارواح ناآرام تبدیل شدند. این ارواح نمی توانند وارد پادشاهی مردگان شوند، بنابراین آنها ناآرام، ناراحت و شرور هستند. همان روح هایی که به هادس ختم شدند برای همیشه در آنجا ماندند.


مجازات کسانی که سعی در فرار از پادشاهی مردگان داشتند بسیار ظالمانه بود. اما برخی از آنها همچنان سعی در فرار داشتند.
اسطوره کار سیزیفیدر مورد مردی صحبت می کند که برای اولین بار جرات کرد برخلاف میل هادس حرکت کند. نام او سیزیف است. سیزیف در اواخر عمر زمینی خود تصمیم گرفت مرگ را فریب دهد. از همسرش خواست که او را دفن نکند. می دانست که اگر دفن نشود، روحش بین عالم زندگان و مردگان باقی می ماند.
فریب دادن خود هادس بسیار دشوار است، بنابراین سیزیف به پرسفونه روی آورد. او به او گفت که چقدر عصبانی است زیرا همسرش حتی او را دفن نکرد! پرسفونه از او خوشش آمد و با همسرش قهر کرد. او به سیزیف اجازه داد تا به طبقه بالا برود و همسرش را کتک بزند. البته سیزیف حتی به بازگشت به پادشاهی مردگان فکر نمی کرد.

همانطور که می گوید افسانه سیزیف، هادس ، با فهمیدن اینکه وی فریب خورده است ، بسیار عصبانی است. او بلافاصله سیزیفوس را به زیرزمین بازگشت. مجازات او دردناک و ابدی بود. او به تارتاروس فرستاده شد ، جایی که مجبور شد یک سنگ بزرگ بزرگ را به سمت کوه بزرگی بچرخاند. و در عصر ، او که تقریباً به بالا می رسید ، او ، خسته ، مجبور شد تماشا کند که سنگ دوباره از بین می رود و به پایین می چرخد. او مجبور بود هر روز برای همیشه و همیشه این عذاب ها را تحمل کند ، از این رو این بیان - کار سیسفی.


2023
polyester.ru - مجله دخترانه و زنانه