26.12.2023

سرنگونی یوغ مغول تاتار. روس در زیر یوغ


شاهزادگان روسی قبل از یوغ تاتار-مغول و دولت مسکو پس از کسب استقلال قانونی، به قول خودشان، دو تفاوت بزرگ هستند. اغراق نخواهد بود که دولت متحد روسیه، که روسیه مدرن وارث مستقیم آن است، در دوره یوغ و تحت نفوذ آن شکل گرفت. سرنگونی یوغ تاتار-مغول نه تنها هدف گرامی هویت روسی در نیمه دوم قرن 13-15 بود. همچنین معلوم شد که وسیله ای برای ایجاد دولت، ذهنیت ملی و هویت فرهنگی است.

نزدیک شدن به نبرد کولیکوو...

ایده اکثر مردم در مورد روند سرنگونی یوغ تاتار-مغول به یک طرح بسیار ساده می رسد، که طبق آن، قبل از نبرد کولیکوو، روس به بردگی گروه هورد درآمده بود و حتی به مقاومت فکر نمی کرد، و پس از آن در نبرد کولیکوو، یوغ صد سال دیگر صرفاً به دلیل سوء تفاهم به طول انجامید. در واقعیت، همه چیز پیچیده تر بود.

این واقعیت که شاهزادگان روسیه، اگرچه به طور کلی موقعیت رعیت خود را در رابطه با گروه ترکان طلایی به رسمیت می شناختند، از تلاش برای مقاومت دست نکشیدند، یک واقعیت تاریخی ساده نشان می دهد. از زمان استقرار یوغ و در تمام طول آن، حدود 60 عملیات تنبیهی عمده، تهاجمات و حملات گسترده نیروهای هورد به روسیه از تواریخ روسی شناخته شده است. بدیهی است که در مورد سرزمین های کاملاً فتح شده ، چنین تلاش هایی لازم نیست - این بدان معنی است که روس قرن ها مقاومت کرد ، فعالانه مقاومت کرد.

نیروهای هورد اولین شکست نظامی قابل توجه خود را در قلمرو تحت کنترل روسیه حدود صد سال قبل از نبرد کولیکوو متحمل شدند. درست است ، این نبرد در طول جنگ داخلی برای تاج و تخت سلطنتی ولادیمیر رخ داد که بین پسران الکساندر نوسکی شعله ور شد. . در سال 1285 ، آندری الکساندرویچ شاهزاده هورد التورای را به سمت خود جذب کرد و با ارتش خود علیه برادرش دیمیتری الکساندرویچ که در ولادیمیر سلطنت می کرد ، رفت. در نتیجه ، دیمیتری الکساندرویچ پیروزی قانع کننده ای را بر سپاه مجازات تاتار-مغول به دست آورد.

علاوه بر این، پیروزی های فردی در درگیری های نظامی با گروه ترکان و مغولان رخ داد، اگرچه نه خیلی اوقات، اما با ثبات پایدار. شاهزاده مسکو دانیل الکساندرویچ، کوچکترین پسر نوسکی که به صلح طلبی و تمایل خود به راه حل های سیاسی برای همه مسائل متمایز بود، در سال 1301 گروه مغول را در نزدیکی پریاسلاول-ریازان شکست داد. در سال 1317 میخائیل تورسکوی ارتش کاوگادی را شکست داد که توسط یوری مسکو به سمت او جذب شد.

هر چه به نبرد کولیکوو نزدیکتر می شد، امپراطوری های روسی اعتماد به نفس بیشتری پیدا می کردند و ناآرامی و ناآرامی در گروه ترکان طلایی مشاهده می شد که نمی توانست بر تعادل نیروهای نظامی تأثیر بگذارد.

در سال 1365، نیروهای ریازان، گروه هورد را در نزدیکی جنگل شیشفسکی شکست دادند؛ در سال 1367، ارتش سوزدال در پیانا به پیروزی رسید. سرانجام، در سال 1378، دمیتری مسکو، دونسکوی آینده، در تمرین لباس خود در رویارویی با هورد پیروز شد: در رودخانه وژا، او ارتشی به فرماندهی مورزا بیگیچ، یکی از نزدیکان مامایی را شکست داد.

سرنگونی یوغ تاتار-مغول: نبرد بزرگ کولیکوو

لازم نیست یک بار دیگر در مورد اهمیت نبرد کولیکوو در سال 1380 صحبت کنیم و همچنین جزئیات روند فوری آن را بازگو کنیم. از دوران کودکی، همه از جزئیات دراماتیک چگونگی فشار دادن ارتش مامایی به مرکز ارتش روسیه و چگونگی هنگ کمین در قاطع ترین لحظه به هورد و متحدان آنها در عقب ضربه زدند و سرنوشت نبرد را تغییر دادند. همچنین به خوبی شناخته شده است که برای خودآگاهی روسیه، زمانی که برای اولین بار پس از استقرار یوغ، ارتش روسیه توانست نبردی گسترده را به مهاجمان بدهد و پیروز شود، به رویدادی بسیار اهمیت تبدیل شد. اما شایان ذکر است که پیروزی در نبرد کولیکوو، با تمام اهمیت اخلاقی عظیم خود، به سرنگونی یوغ منجر نشد.

دیمیتری دونسکوی موفق شد از موقعیت دشوار سیاسی در گروه ترکان طلایی استفاده کند و توانایی های رهبری خود و روحیه رزمی ارتش خود را تجسم بخشد. با این حال، تنها دو سال بعد، مسکو توسط نیروهای خان قانونی گروه هورد، توختامیش (تمنیک مامایی غاصب موقتی بود) تسخیر شد و تقریباً به طور کامل ویران شد.

شاهزاده جوان مسکو هنوز آماده نبرد در شرایط برابر با هورد ضعیف اما همچنان قدرتمند نبود. توختامیش خراج بیشتری را به شاهزاده تحمیل کرد (خراج قبلی به همان میزان حفظ شد، اما جمعیت در واقع به نصف کاهش یافت؛ علاوه بر این، مالیات اضطراری نیز در نظر گرفته شد). دیمیتری دونسکوی متعهد شد که پسر ارشد خود واسیلی را به عنوان گروگان به گروه ترکان بفرستد. اما گروه ترکان و مغولان قبلاً قدرت سیاسی خود را بر مسکو از دست داده بودند - شاهزاده دیمیتری ایوانوویچ توانست به طور مستقل و بدون هیچ برچسبی از طرف خان ، قدرت را از طریق ارث منتقل کند. علاوه بر این، چند سال بعد توختامیش توسط فاتح شرقی دیگر به نام تیمور شکست خورد و برای مدتی خراج روس را متوقف کرد.

در قرن پانزدهم، خراج عموماً با نوسانات جدی پرداخت می شد و از دوره های مداوم بی ثباتی داخلی در گروه هورد استفاده می شد. در دهه 1430 - 1450، فرمانروایان هورد چندین لشکرکشی ویرانگر را علیه روسیه انجام دادند - اما در اصل این حملات فقط حملات غارتگرانه بود و نه تلاش برای بازگرداندن برتری سیاسی.

در واقع یوغ در سال 1480 به پایان نرسید...

در برگه های امتحان مدرسه در مورد تاریخ روسیه، پاسخ صحیح به این سوال "چه زمانی و با چه رویدادی دوره یوغ تاتار-مغول در روسیه پایان یافت؟" "در سال 1480، ایستاده بر روی رودخانه اوگرا" در نظر گرفته خواهد شد. در واقع، این پاسخ صحیح است - اما از منظر رسمی، با واقعیت تاریخی مطابقت ندارد.

در واقع، در سال 1476، دوک بزرگ مسکو، ایوان سوم، از ادای خراج به خان هورد بزرگ، آخمت خودداری کرد. تا سال 1480، اخمت با دشمن دیگر خود، خانات کریمه برخورد کرد و پس از آن تصمیم گرفت حاکم شورشی روسیه را مجازات کند. دو ارتش در شهریور 1380 در رودخانه اوگرا به هم رسیدند. تلاش هورد برای عبور از رودخانه توسط نیروهای روسی متوقف شد. پس از این، خود ایستادگی آغاز شد و تا اوایل نوامبر ادامه داشت. در نتیجه ایوان سوم توانست بدون تلفات جانی غیرضروری اخمت را مجبور به عقب نشینی کند. اولاً، در راه روس‌ها نیروهای تقویتی قوی وجود داشت. ثانیاً سواره نظام اخمت با کمبود علوفه مواجه شد و بیماری ها در خود ارتش شروع شد. ثالثاً ، روسها یک گروه خرابکارانه را به عقب اخمت فرستادند که قرار بود پایتخت بی دفاع هورد را غارت کند.

در نتیجه، خان دستور عقب نشینی داد - و این به یوغ تاتار-مغول تقریباً 250 ساله پایان داد. با این حال، از یک موقعیت رسمی دیپلماتیک، ایوان سوم و دولت مسکو برای 38 سال دیگر در وابستگی به هورد بزرگ باقی ماندند. در سال 1481، خان اخمت کشته شد و موج دیگری از مبارزه برای قدرت در هورد به وجود آمد. در شرایط دشوار اواخر قرن پانزدهم و اوایل قرن شانزدهم، ایوان سوم مطمئن نبود که هورد قادر به بسیج مجدد نیروهای خود و سازماندهی یک لشکرکشی گسترده جدید علیه روسیه نیست. بنابراین، به دلیل اینکه در واقع یک حاکم مستقل بود و دیگر به هورد خراج نمی داد، به دلایل دیپلماتیک در سال 1502، رسماً خود را به عنوان یک دست نشانده گروه ترکان بزرگ به رسمیت شناخت. اما به زودی گروه ترکان و مغولان سرانجام توسط دشمنان شرقی خود شکست خورد، به طوری که در سال 1518 کلیه روابط رعیت، حتی در سطح رسمی، بین ایالت مسکو و گروه ترکان خاتمه یافت.

الکساندر بابیتسکی


هر کس با شمشیر نزد ما بیاید به شمشیر خواهد مرد.

الکساندر نوسکی

در نیمه دوم قرن سیزدهم. مردم بارها علیه یوغ و ظلم خراج گیران قیام کردند. هم شهرها و هم کل مناطق افزایش یافتند. همه قیام ها با لشکرکشی های تلافی جویانه تاتار-مغول ها به پایان رسید که هر گونه تلاش برای مقاومت را به طرز وحشیانه ای سرکوب کردند.

جنگ داخلی در داخل گروه ترکان و مغولان، کنترل بر سرزمین های روسیه را تضعیف کرد، که به ظهور مسکو بر دیگر شاهزادگان و نفوذ آن بر آنها کمک کرد.

در سال 1380 تمنیک مامایی که پس از چندین سال مبارزه داخلی در هورد به قدرت رسید، سعی کرد سلطه متزلزل گروه ترکان طلایی را بر شاهزادگان روسیه بازگرداند. مامایی پس از انعقاد اتحاد با شاهزاده لیتوانیایی یاگیل، نیروهای خود را به روسیه هدایت کرد.

در 6 سپتامبر، ارتش متحد روسیه به رهبری دیمیتری ایوانوویچ دونسکوی به سواحل دون نزدیک شد. در شب 8 سپتامبر، نیروهای روسی به دستور دیمیتری دونسکوی از رودخانه عبور کردند.

این نبرد در 17 شهریور 1380 در ساحل شاخه سمت راست رودخانه دون رخ داد. نپریادوا، در منطقه ای به نام میدان کولیکوو. در ابتدا ، هورد موفق شد هنگ های روسی را به عقب براند. سپس یک هنگ کمین به فرماندهی شاهزاده ولادیمیر آندریویچ و فرماندار باتجربه دیمیتری بابروک-ولینسکی علیه آنها بیرون آمد. ارتش مامایی نتوانست در برابر هجوم نیروهای تازه نفس روس مقاومت کند و فرار کرد. نبرد به تعقیب دشمن در حال عقب نشینی بی نظم تبدیل شد.

اهمیت تاریخی پیروزی نیروهای روسی در میدان کولیکوو بسیار زیاد بود. نیروهای اصلی گروه ترکان طلایی شکست خوردند. در سرزمین های روسیه، ایده ای در مورد امکان خلاص شدن از حکومت هورد آغاز شد. پیروزی بر مامایی اقتدار مسکو را به عنوان مرکزی برای متحد کردن شاهزادگان ناهمگون روسیه تقویت کرد.

از اواخر قرن 14. افول تدریجی گروه ترکان طلایی آغاز شد. در طول قرن 15. اندازه ادای احترام به گروه ترکان و مغولان دائماً در حال کاهش بود تا اینکه سرانجام ایوان سوم پرداخت آن را لغو کرد.

خان اخمت، در تلاش برای بازگرداندن قدرت سابق هورد، در سال 1480 دست به کار شد. راهپیمایی به روسیه او اتحاد لیتوانی را تضمین کرد، اما شاهزاده لیتوانی هرگز به کمک او نیامد. در انتظار نزدیک شدن لیتوانیایی ها، تاتارها جرات حمله به ارتش روسیه را نداشتند. رویارویی بین نیروهای روس و تاتار در رودخانه اوگرا با خروج تاتارها بدون جنگ به پایان رسید. یوغ مغول تاتار سرنگون شد.

نتیجه

بدین ترتیب حکومت مغولان بر روسیه به طرز ناشکوهی پایان یافت. این دوران سخت سپری نشد و زخم عمیقی در تاریخ میهن ما بر جای گذاشت که تا به امروز مشهود است. "حکومت" مغول بر سرزمین روسیه، که دو قرن به طول انجامید، توسعه بیشتر کشور را برای قرن ها کند کرد.

این مرحله از تاریخ صرفاً برای روسیه ضروری بود، مهم نیست که چقدر اعتراف به آن تلخ باشد، نشان داد که تکه تکه شدن کشور، اختلاف نظرها، مبارزه برای قدرت در محافل حاکمان می تواند دولت را به فاجعه و به بردگی بکشاند. توسط کشورهای دیگر، همان چیزی است که اتفاق افتاد... یک قبیله به ظاهر وحشی با نظمی که از توسعه جامعه متمدن روسیه در این دوره از تاریخ عقب مانده بود، توانست کشور را تسخیر کند. من به نظر من مهمترین دلیل را برجسته می کنم - تکه تکه شدن روسیه در قرن سیزدهم.

پیروزی بر مغول ها برای مردم روسیه آسان نبود. با کمال تعجب، همین مبارزه داخلی به فرار از اسارت در روسیه کمک کرد، تنها نه در کشور بومی، بلکه در گروه ترکان طلایی، که به لطف آن نفوذ آن بر روسیه تضعیف شد و اتحاد سرزمین های روسیه امکان پذیر شد.

تکه تکه شدن بیماری هر تمدنی است...

یوغ: سیستمی از روابط بین روس و هورد.

تا اوایل قرن دوازدهم. قلمرویی که مغول های امروزی در آن زندگی می کنند توسط خود مغول ها، نایمان ها، تاتارها و بسیاری از قبایل دیگر زندگی می کردند که جنگ های مداومی را بین خود به راه انداختند. در نیمه دوم قرن دوازدهم. مبارزه برای اتحاد قبایل مغولی و ایجاد یک دولت مغولی واحد به ویژه شدت گرفت. در سال 1206، چنگیز خان در کورولتای تمام مغولان به عنوان خان تمام مغولستان اعلام شد. دولت یکپارچه مغول یک نظام سلطنتی-فئودالی مطلق بود که بر اساس نظام اعشاری سازماندهی شده بود. کل قلمرو کشور به دو ناحیه بزرگ تقسیم می شد که به نوبه خود به "هزار" (هر کدام 10 هزار نفر جمعیت)، "هزار"، "صدها" و "ده ها" تقسیم شدند. این واحدهای نظامی-اداری توسط نیروهای هسته ای وفادار به چنگیزخان اداره می شدند. در حدود سال 1219، نیروهای مغول به آسیای مرکزی حمله کردند. این لشکرکشی مرحله اولیه تسخیر کشورهای آسیای غربی و اروپای شرقی توسط مغولان شد.10-20. قرن 13 ام چین را فتح کرد؛ ایران را فتح کند و از سواحل دریای خزر قفقاز شمالی عبور کند. روسیه و هورد در قرن های سیزدهم تا پانزدهم. آغاز تاریخ سیاسی گروه ترکان طلایی به سال 1243 باز می گردد، زمانی که باتو از لشکرکشی به اروپا بازگشت. در همان سال، دوک بزرگ یاروسلاو اولین نفر از فرمانروایان روسیه بود که برای یک برچسب سلطنتی به مقر خان مغول رسید. مغول ها سلسله های محلی را حفظ کردند، پادگان های نظامی مستقر نکردند و کلیسا را ​​مورد آزار و اذیت قرار ندادند. شاهزادگان دست نشانده باتو و وارثان او بودند. مغول ها از سیستم گروگان گیری استفاده می کردند. 1257-1259 - سرشماری جمعیت روسیه برای جمع آوری خراج. نوع اصلی خراج جمع آوری شده در نقره، خروج هورد نامیده می شود. در مجموع 14 نوع خراج شامل خراج خون وجود داشت (جوانان را به سپاه مغول بردند). در ابتدا خراج توسط باسکاک ها و پس از قیام ها توسط شاهزادگان جمع آوری شد. روابط بین روس و هورد اشکال قابل پیش بینی و پایدار به خود گرفت - پدیده ای به نام "یوغ مغول" متولد شد. با این حال، در همان زمان، تمرینات تنبیهی دوره ای تا قرن چهاردهم متوقف نشد. بسیاری از شاهزادگان روسی مورد رعب و وحشت قرار گرفتند تا از اعتراضات ضد هورد جلوگیری شود. فعالیت های اسقف ارتدکس در هورد بیهوده نبود. پس از سال 1318، جریانی از تاتارهای ارتدکس به روسیه نقل مکان کردند. بیشتر آنها توسط شاهزاده مسکو که در اتحاد با کلیسای ارتدکس بود به خدمت سربازی پذیرفته شدند. مسکو قدرت سایر حکومت‌ها را تحت الشعاع قرار داد و جنگجویانی را که به دلیل آموزش عالی رزمی و همبستگی نظامی ویژه‌شان مشابه نداشتند، در جوخه خود پذیرفت. قبلاً در پایان قرن سیزدهم ، گروه هورد مجموعه خراج را به شاهزادگان روسی منتقل کرد که فرصت های آنها را برای مانورهای مالی و سیاسی تسهیل کرد. ایوان کالیتا و دیگر نوادگان الکساندر نوسکی همچنان به دنبال سیاست "حکمت فروتنانه" بودند و به تدریج پیش نیازهای تغییر در آنچه در حال رخ دادن بود را جمع آوری کردند. گروه ترکان طلایی در امتداد ولگا به 2 قسمت تقسیم شد. خراج 1371 دیگر توسط دونسکوی پرداخت نشد. مامایی نیاز داشت دوباره روسیه را فتح کند. نقطه عطف در سال 1380 رخ داد، زمانی که در میدان کولیکوو، ارتش مسکو، با جذب توده‌های داوطلب از تمام سرزمین‌های روسیه، با زندانی هورد، مامای، با حمایت لیتوانی و جنوا مخالفت کرد. معانی: روسیه موفق شد از منافع خود دفاع کند، روابط بین هورد و روس در حال تغییر است، مغول ها برای جنگ بیرون نرفتند، خراج، پس از سال 1382 بازسازی شد، نقش یک مزرعه را به عهده می گیرد، ارتش مسکو است. با تقویت، ایده اتحاد غالب می شود. پس از الحاق سرزمین نووگورود، شاهزاده مسکو به یک دولت بزرگ و قوی تبدیل شد. در این زمان، گروه ترکان طلایی سقوط کرده بود. خانات کازان، آستاراخان، کریمه و سیبری از آن جدا شدند و در خصومت دائمی بین خود زندگی می کردند. ایوان سوم پس از انعقاد اتحاد با کریمه خان منگلی-گیر، شروع به آماده شدن برای جدایی با گروه ترکان کرد. در سال 1478، ایوان سوم، در حضور پسران مسکو و سفرای هورد، قرارداد با هورد را پاره کرد و زیر پا گذاشت و اعلام کرد که دیگر از خان اطاعت نخواهد کرد و خراج نمی پردازد. سفیران خان از مسکو اخراج شدند. یوغ هورد تأثیر قدرتمندی بر روند تاریخ روسیه داشت. 200 سال پس از ایجاد دولت مغول توسط خان باتو، به چندین بخش تقسیم شد: گروه ترکان بزرگ، آستاراخان، قازان، کریمه، خانات سیبری و هورد نوگای. در همان زمان، روسیه مسکووی، برعکس، در حال تحکیم و کسب قدرت بود. پس از فروپاشی گروه ترکان و مغولان طلایی، میراث ژئوپلیتیکی آن به ناچار به کسی منتقل شد - به روسیه رسید. تاریخ ها و رویدادهای اصلی: 1237-1240. - مبارزات باتو علیه روسیه؛ 1380 - نبرد کولیکوو. 1480 - ایستادن بر روی رودخانه Ugra ، انحلال حکومت هورد در روسیه. اصطلاحات و مفاهیم اساسی: یوغ; برچسب؛ باسکاک. شخصیت های تاریخی: باتو; ایوان کالیتا; دیمیتری دونسکوی؛ مامایی توختامیش; ایوان سوم. طرح پاسخ: 1) نقطه نظرات اصلی در مورد ماهیت رابطه روس و گروه ترکان و مغولان در قرون XIII-XV. 2) ویژگی های توسعه اقتصادی سرزمین های روسیه تحت حاکمیت مغول-تاتارها. 3) تغییرات در سازمان قدرت در روسیه. 4) کلیسای ارتدکس روسیه تحت حکومت هورد; 5) پیامدهای حاکمیت گروه ترکان طلایی در سرزمین های روسیه. مطالبی برای پاسخ: مشکلات حاکمیت هورد باعث ارزیابی ها و دیدگاه های متفاوتی در ادبیات تاریخی داخلی شده و می شود. 1. S.M. سولوویف، V.O. کلیوچفسکی و اکثر مورخان  یوغ برای روسیه فاجعه بزرگی بود یوغ سیستمی از روابط بین فاتحان (مغول ها) و مغلوبین (روس ها) است که خود را در موارد زیر نشان داد: - وابستگی سیاسی شاهزادگان روسی به خان ها از گروه ترکان طلایی، که برچسب ها (نامه هایی) را برای حق سلطنت در سرزمین های روسیه صادر کردند. - وابستگی خراجی روسیه به گروه ترکان و مغولان. روس به هورد طلایی (غذا، صنایع دستی، پول، بردگان) ادای احترام کرد. -وابستگی نظامی - تامین سربازان روسی به سربازان مغولستان. 2. N.M. Karamzin خاطرنشان کرد که تسلط مغول-تاتارها در روسیه یک پیامد مثبت مهم داشت - این امر اتحاد شاهزادگان روسیه و احیای یک دولت متحد روسیه را تسریع بخشید. این امر زمینه را برای برخی از مورخان زمان های بعد فراهم کرد تا در مورد تأثیر مثبت مغول ها صحبت کنند. 3. A. Fomenko، V. Nosovsky معتقدند که اصلاً یوغ مغول-تاتاری وجود نداشت. تعامل شاهزادگان روسیه با گروه ترکان طلایی بیشتر یادآور روابط متفقین بود: روس خراج می داد (و اندازه آن چندان بزرگ نبود) و گروه ترکان در ازای آن امنیت مرزهای شاهزاده های ضعیف و پراکنده روسیه را تضمین می کرد. به نظر می رسد که هر یک از این دیدگاه ها تنها بخشی از مشکل را پوشش می دهد. لازم است بین مفاهیم «تهاجم» و «یوغ» تمایز قائل شد: در مورد اول، ما در مورد حمله باتو صحبت می کنیم که روسیه را ویران کرد و در مورد اقداماتی که خان های مغول هر از گاهی در رابطه با آن انجام می دادند. شاهزادگان سرکش؛ در دوم - در مورد سیستم روابط بین مقامات و سرزمین های روسیه و هورد. اراضی روسیه توسط هورد به عنوان بخشی از قلمرو خود در نظر گرفته می شد که دارای درجه خاصی از استقلال بود. حاکمان موظف بودند خراج نسبتاً قابل توجهی به گروه ترکان و مغولان بپردازند (حتی آن سرزمین هایی که توسط گروه ترک تسخیر نشده بودند آن را پرداخت کردند). در آماده سازی برای لشکرکشی های جدید، خان ها از شاهزادگان روسی نه تنها پول، بلکه سربازان نیز خواستند. در نهایت، "کالاهای زنده" از سرزمین های روسیه در بازارهای برده داران گروه هورد ارزش زیادی داشت. روسیه از استقلال سابق خود محروم شد. شاهزاده ها تنها پس از دریافت برچسب سلطنت می توانستند حکومت کنند. خان های مغول به درگیری ها و نزاع های متعدد بین شاهزادگان دامن زدند. بنابراین، در تلاش برای به دست آوردن برچسب، شاهزادگان آماده هر اقدامی بودند که به تدریج ماهیت قدرت شاهزاده در سرزمین های روسیه را تغییر داد. در همان زمان ، خان ها به موقعیت کلیسای ارتدکس روسیه تجاوز نکردند - آنها بر خلاف شوالیه های آلمانی در کشورهای بالتیک مانع از باور جمعیت تحت کنترل آنها به خدای خود نشدند. این امر با وجود شرایط سخت سلطه بیگانگان، حفظ آداب و سنن و ذهنیت ملی را ممکن ساخت. اقتصاد شاهزادگان روسیه پس از یک دوره ویران کامل به سرعت و از آغاز قرن چهاردهم بازسازی شد. به سرعت شروع به توسعه کرد. از آن زمان، ساخت و ساز سنگی در شهرها احیا شد و بازسازی معابد و قلعه های تخریب شده در جریان حمله آغاز شد. خراج ثابت و ثابت خیلی زود دیگر بار سنگینی به حساب نمی آمد. و از زمان ایوان کالیتا ، بخش قابل توجهی از وجوه جمع آوری شده به نیازهای داخلی خود سرزمین های روسیه اختصاص یافت. روابط روسیه و گروه ترکان طلایی. 5.1. نوعی وابستگی پس از تهاجم، روس به دولت مغول وابسته شد که بعدها نام هورد طلایی را گرفت و از کارپات تا سیبری غربی و خوارزم امتداد یافت. پایتخت آن شهر سارای بود که توسط باتو در پایین دست ولگا تأسیس شد. مغول ها خسته شده بودند و علاوه بر این، سرزمین های روس پوشیده از جنگل برای عشایر وحشی و برای دامداری نامناسب به نظر می رسید. بنابراین، روسیه نظم داخلی خود را حفظ کرد. 5.1.1. وابستگی اقتصادی آن به پرداخت خراج (به اصطلاح "خروج هورد" که تا اوایل قرن 18 توسط نمایندگان ویژه خان - بسکاک ها جمع آوری می شد)، عوارض اضطراری و همچنین انتصاب دوک بزرگ ولادیمیر به عنوان خان، که در اصطلاح آن زمان به فرمانروایی عالی شاهزادگان روسی تبدیل شد - "شاه" در اصطلاح آن زمان. فقط روحانیون و همچنین دانشمندان، پزشکان و گدایان از مالیات معاف بودند. مغولان یک سرشماری از جمعیت روسیه - "تعداد" - انجام دادند تا بتوانند خراج خانوار را در نظر بگیرند. 5.1.2. وابستگی سیاسی و نظامی علاوه بر این، سربازان روسی به دستور حاکم اعظم مجبور به شرکت در عملیات نظامی در طرف مغولان، اغلب بسیار فراتر از مرزهای روسیه شدند. فقط الکساندر نوسکی توانست امتیازی از خان بگیرد و او را از این وظیفه "خون" معاف کند. روسیه، در حالی که دولت خود را حفظ کرد، به بخشی از گروه ترکان طلایی تبدیل شد - ابتدا اولوس غربی امپراتوری مغول و تا دهه 80. قرن سیزدهم یک کشور مستقل وابستگی رعیت شاهزادگان روسی به هورد خان با دریافت برچسب شاهزاده " ارشد" روسی برای سلطنت بزرگ ولادیمیر آشکار شد. 5.2. توسعه سیاسی روسیه در زیر یوغ. اولین شاهزاده ای که برچسب سلطنت بزرگ را در هورد دریافت کرد، برادر یوری متوفی، یاروسلاو وسوولودوویچ بود که به زودی در قراقوروم به دلیل دسیسه های سیاسی مسموم شد. در اواسط قرن 111. دو گروه در میان شاهزادگان روسی پدید آمدند. یکی به رهبری آندری یاروسلاویچ (دوک اعظم ولادیمیر از 1249 تا 1252) و دانیل رومانوویچ از گالیتسک، با حمایت شاهزادگان سرزمین های غربی که کمترین تأثیر را از تهاجم داشته اند، با به رسمیت شناختن وابستگی به هورد مخالفت کردند. دیگری، که عمدتاً شامل شاهزادگان شمال شرقی روسیه بود، تمایل به موافقت داشت. این موضع مورد حمایت کلیسا نیز قرار گرفت که امتیازات متعددی از فاتحان دریافت کرد و به برنامه های نمایندگان گروه ضد مغول برای توافق با کشورهای غربی و کوریا پاپ مشکوک بود. الکساندر نوسکی شروع به اجرای فعالانه سیاست سازش با گروه ترکان کرد. وی که مخالفت آشکار با مغولان را فاجعه بار می‌دانست، امیدوار بود که از قدرت آنها برای مبارزه با خطر کاتولیک غربی استفاده کند، خطری که در اذهان مردم آن عصر تهدیدی جدی‌تر برای ایمان ارتدوکس و در نتیجه برای موجودیت تلقی می‌شد. از خود روسیه علاوه بر این، غرب روسیه را نیز به مبارزه‌ای سوق داد که می‌توانست به‌دلیل ترس از لشکرکشی‌های جدید مغول، بدون اینکه قصد کمک نظامی واقعی به آن داشته باشد، قدرت آن را کاملاً از بین ببرد. به گفته مورخ مهاجر روسی G.V. ورنادسکی: - «الکساندر نوسکی برای حفظ آزادی مذهبی، آزادی سیاسی را قربانی کرد و دو سوء استفاده اسکندر - مبارزه با غرب و فروتنی او در برابر شرق - یک هدف واحد داشت - حفظ ارتدکس به عنوان منبع قدرت اخلاقی و سیاسی. از مردم روسیه." اسکندر با کمک تاتارها برادرش آندری را سرنگون کرد و برچسب سلطنت بزرگ (1252-1263) را دریافت کرد. او مجبور بود جنبش های مردمی ضد هورد را که در اثر سرشماری جمعیت ایجاد شده بود، سرکوب کند. (یکی از آنها در سال 1257 در نووگورود به رهبری پسرش واسیلی رخ داد). با این حال، با وجود این، او به عنوان یک حاکم خردمند و مدافع سرزمین روسیه در حافظه مردم باقی ماند. 8. ویژگی های تشکیل دولت روسیه پایان پانزدهم - آغاز قرن شانزدهم در پایان قرن سیزدهم - آغاز قرن چهاردهم، روسیه از ویرانی شروع به بهبودی کرد. کشاورزی رشد کرد. تکه تکه شدن فئودالی به عنوان یک سیستم دولتی شروع به تضاد با توسعه اجتماعی-اقتصادی کشور کرد. یک تهدید خارجی روند اتحاد سرزمین های روسیه را تسریع کرد. مسکو از نظر جغرافیایی موقعیت مهمی را اشغال می کند: از جنوب و شرق در برابر تهاجمات گروه ترکان و مغولان توسط شاهزادگان سوزدال-نیژنی نووگورود و ریازان، از شمال غرب توسط شاهزاده Tver و ولیکی نووگورود محافظت می شد. جنگل های اطراف مسکو برای سواره نظام مغول-تاتار صعب العبور بود. همه اینها باعث هجوم جمعیت به سرزمین های شاهزاده مسکو شد. مسکو به مرکز صنایع دستی توسعه یافته، تولیدات کشاورزی و تجارت تبدیل شد. معلوم شد که این مرکز مهمی برای مسیرهای تجاری زمینی و آبی است. ظهور مسکو با سیاست هدفمند و منعطف شاهزادگان مسکو نیز توضیح داده می شود که توانستند سایر اصحاب و کلیسا را ​​به سمت خود جذب کنند. بنیانگذار سلسله شاهزادگان مسکو، کوچکترین پسر الکساندر نوسکی، دانیل بود. رشد قدرت مسکو در زمان ایوان کالیتا (1325-1340) آغاز شد. او به عنوان دوک بزرگ در کل سرزمین روسیه از جانب خان هورد طلایی به رسمیت شناخته شد. تقویت مسکو نیز با انتقال کلان شهر به آن تسهیل شد. با این حال ، تا اواسط قرن چهاردهم ، مرکز دیگری برای اتحاد سرزمین های روسیه در حال ظهور بود - شاهزاده بزرگ لیتوانی-روس. مبارزه برای سلطنت پس از گردباد ویتاوتاس در سال 1430 - درگیری های ملی و مذهبی این اصالت را تضعیف کرد، در حالی که شاهزاده مسکو زیر نظر پسران ایوان کالیتا، سیمئون گورد (1340-1353) و ایوان سرخ (1353-135U) به تقویت خود ادامه داد. . . تا پایان قرن چهاردهم. شاهزاده مسکو شامل موروم، نیژنی نووگورود و اراضی در حومه روسیه بود. این قلمرو در مقایسه با آغاز قرن تقریباً 30 برابر شده است. در سال 1480 یوغ مغول تاتار که تقریباً 240 سال ستمگر بود سرنگون شد. در اواسط قرن پانزدهم، شاهزاده مسکو به یک توده قدرتمند تبدیل شد. در مرحله نهایی اتحاد سرزمین های روسیه، شدیدترین مبارزه با جمهوری الیگارشی نووگورود بود. اشراف محلی که از انزوای خود دفاع می کردند، به روس خیانت کردند و قدرت عالی شاهزاده لیتوانیایی را به رسمیت شناختند. در ژوئیه 1471، در سواحل رودخانه شلونی، نیروهای فئودال نووگورود شکست خوردند. در سال 1478، سرزمین های نووگورود بزرگ بخشی از یک ایالت واحد شد. در سال 1485 مسکو تور را ضمیمه کرد. در سال 1510، انزوای پسکوف حذف شد، و در سال 1520 - ریازان. این اساساً اتحاد سیاسی سرزمین های روسیه را تکمیل کرد. در پایان قرن پانزدهم. با حمایت مردم اوکراین و بلاروس، روسیه مبارزه برای بازگرداندن سرزمین های روسیه را که توسط فئودال های لیتوانیایی در ساحل چپ دنیپر، دسنا و اوکا تصرف شده بود، آغاز کرد. اتحاد نهایی سرزمین های روسیه در اطراف مسکو به یک دولت متمرکز در زمان سلطنت ایوان سوم، که اولین کسی بود که عنوان - حاکم بر تمام روسیه را گرفت، تکمیل شد. در این زمان، عقاب دو سر به نماد ایالت ما تبدیل شد، کرملین از آجر قرمز ساخته شد، اولین قانون قانون ایجاد شد (1497)، تشکیل هیئت های حاکمه آغاز شد و سفرای خارجی در اتاق پذیرایی شدند. از وجوه ایوان سوم اصطلاح "روسیه" را معرفی کرد. تحت او علائم خاصی از حیثیت بزرگ دوک اتخاذ شد: "کلاه مونوخ" که به نمادی از خودکامگی ، مانتوهای گرانبها - برما و عصا تبدیل شد. توجیه ایدئولوژیک قدرت نامحدود دوک بزرگ، به اصطلاح «نظریه روم سوم» بود. معنای آن به رسمیت شناختن دوک بزرگ به عنوان وارث امپراتورهای روم و بیزانس بود. تحت ایوان سوم، پایه های یک سلطنت نماینده املاک برپا شد. در زمان ایوان سوم، تشکیل مقامات مرکزی - دستورات - آغاز شد. کارهای اداری در دستورات توسط منشیان و منشیان انجام می شد. در آغاز قرن شانزدهم در روسیه تا ده دستور وجود داشت. بنابراین، فرمان کاخ متولی دارایی های خود دوک اعظم بود، فرمان سفیر مسئول روابط خارجی، دستور تخلیه مسئول امور نظامی و غیره بود. غلبه بر تجزیه فئودالی، آموزش و تقویت دولت روسیه منجر شد. بویار دوما به فعالیت خود ادامه داد، نهادهای حکومت مرکزی - دستورات - رشد کردند، نقش اشراف افزایش یافت و حقوق اشراف فئودالی را محدود کرد. اما بقایای چندپارگی فئودالی ادامه داد و بر سیاست داخلی روسیه تأثیر گذاشت.

نقش هورد در شکل گیری دولت روسیه در مفهوم اوراسیا.

یورواسیاگرایی یکی از بزرگترین گرایشات در اندیشه علمی و اجتماعی روسیه در قرن بیستم است. در سال 1921 در میان مهاجرت روسیه توسعه یافت و دوره بیشترین شکوفایی آن در دهه 20-30 رخ داد. در این دوره، اوراسیاگرایان آثار علمی اختصاص داده شده به جغرافیا، طبیعت، تاریخ کشور ما به طور کلی، و، به ویژه، تاریخ قومی مردم روسیه ایجاد کردند. علاوه بر مطالعات روسی، اوراسیاگرایان به ایجاد و اثبات اصول کیفی جدید ایدئولوژی ملی روسیه مشغول بودند و بر اساس آنها اقدامات سیاسی انجام می دادند.

دکترین اوراسیاها بر پایه علم عالی است. این با این واقعیت توضیح داده می شود که شرکت کنندگان در جنبش اوراسیا دانشمندان برجسته روسی نیمه اول قرن بیستم بودند، یعنی: فیلسوف مشهور جهان N.S. تروبتسکوی (1890-1938)، اقتصاددان و جغرافیدان P.N. ساویتسکی (1895-1968)، وکیل و فیلسوف N.N. آلکسیف (1879-1964) و دیگران. دولتمرد M.V. که برای خوانندگان مدرن کمتر شناخته شده بود، اوراسیاگرایان را متقاعد کردند. شاخماتوف (1888-1943) و فیلسوف G.N. سرهنگ ها (1902-1973). یکی از پدیدآورندگان مفهوم تاریخی اوراسیایسم، مورخ G.V. ورنادسکی. فیلسوف مذهبی V.N متعلق به اوراسیاها بود. ایلین.

مهمترین متون اوراسیاگرایی کلاسیک که در آنها ایده های اصلی این دکترین بیان شده است، کتاب های "خروج به شرق"، "اوراسیا موقت" است.

در طی 10-15 سال گذشته، مطالب زیادی در مورد موضوع اوراسیائیسم در نشریات علمی و سایر نشریات منتشر شده است: مقالات V.N. توپوروا، A.V. سوبولوا، I.A. ساوکینا، N.S. سمنکینا، I.A. توگارینوف و دیگران در میان آنها، شایان ذکر است که مقاله V.N. توپوروف، که آثار N.S. تروبتسکوی انتشارات S.Yu بسیار جالب توجه است. کلیوچنیکوف و V.V. کوژینوف در مجله "معاصر ما" که توجه را به دیدگاه های ضد غربی اوراسیائی ها جلب می کند.

مورخان و فیلسوفان مدرن ارزیابی نسبتاً دوگانه ای از نقش اوراسیاگرایی در اندیشه اجتماعی و فلسفی روسیه دارند. در اینجا لازم است به آثار نویسندگانی چون M.G. واندالکوفسکایا، N.A. Omelchenko، L.I. نوویکووا، I.N. سیزمسکایا. از دیدگاه این نویسندگان، اوراسیایسم یک جریان نسبتاً بدیع و متناقض از اندیشه روسی است که فقط تا حدی تحت تأثیر انقلاب 1917 به وجود آمد. تقابل شرق و غرب، روسیه و اروپا در میان اوراسیائیان اولیه توسط این نویسندگان به عنوان حلقه ضعیفی در مفهوم فلسفی و اجتماعی فرهنگی اوراسیائی ها تلقی می شود. در آثار L.I. نوویکووا و I.N. Sizemskaya مفاهیم اساسی اوراسیاگرایی را تجزیه و تحلیل می کند. توجه ویژه ای به ارتباط مفاد اصلی دکترین اوراسیا شده است. دو گلچین گردآوری شده توسط این نویسندگان، "روسیه بین اروپا و آسیا: اغوای اوراسیا" و "دنیای روسیه - اوراسیا" شامل مهمترین آثار رهبران فکری جنبش اوراسیا بود.

لازم به ذکر است که در حال حاضر تنها بخش کوچکی از آثار اوراسیائیست های دهه 20-30 بازنشر شده است. بیشتر مطالب اوراسیائیست های دهه 30 نه تنها بازنشر نمی شود، بلکه به دلیل مشکلات مالی توسط خود اوراسیائی ها منتشر نمی شود و در آرشیو نگهداری می شود.

اگرچه اکثر آثار علمی مدرن در مورد اوراسیایسم ادعا می کنند که اوراسیاگرایی دهه 30-20. با این حال، بدیهی است که بدون وجود مجموعه ای کم و بیش کامل از آثار اوراسیائی ها، به سختی می توان در مورد ارزیابی نهایی صحبت کرد. در واقع، یک مطالعه علمی جدی درباره اوراسیاگرایی که باید بر مبنای متنی مستحکم باشد، هنوز در پیش است.

در این راستا، هدف اصلی این اثر، تلاش برای بررسی دقیق‌تر مسائل پیدایش و تحول تاریخی اوراسیاگرایی روسی و در نتیجه تلاش برای دستیابی به درک کامل‌تری از این مفهوم است.

پیش نیازهای ظهور اوراسیاگرایی

بسیاری از مخالفان آن (به ویژه N.A. بردایف) در مورد دلایل پیدایش اوراسیایسم استدلال کردند که اگرچه در ایدئولوژی خود اصیل نبود، اما به طور انحصاری خود به خود و تحت تأثیر وضعیت فاجعه بار پس از انقلاب به وجود آمد. این فقط تا حدودی درسته. در واقع، این جنگ جهانی و انقلاب بود که بسیاری از مردم، از جمله اوراسیاهای آینده را وادار کرد تا به طور جدی به سرنوشت سرزمین خود فکر کنند. اما اساس مفهومی اوراسیایسم در ذهن دو رهبر اصلی آن - P.N. ساویتسکی و N.S. Trubetskoy حتی قبل از این حوادث. مدتها بود که یک تغییر ملی در ذهن روشنفکران روسیه شکل گرفته بود. شرایط غم انگیز دهه های اول قرن بیستم فقط شروع آن را تسریع کرد.

اوراسیایسم از ناکجاآباد پدید نیامد، بلکه مطابق با یک سنت اصیل و پر جنب و جوش توسعه یافت. اوراسیائی‌ها پیشینیان خود را آن سنت تفکر اجتماعی و فلسفی در روسیه می‌دانستند که برای آن «... باید انکار فرهنگ اروپایی را که برای بشریت جهانی است، به‌ویژه به‌ویژه ادعای نامناسب بودن آن برای پیوند در خاک روسیه؛ افشای اصالت فرهنگ روسیه و استقلال آن از فرهنگ اروپایی، به دلیل این واقعیت که فرهنگ روسی ریشه در ارتدکس بیزانس و خودکامگی قبیله ای دارد. چرخش های ویژه، D.I. مندلیف، V.O. Klyuchevsky و بسیاری دیگر" "اگر کسی را می توان و باید پیشینیان ایدئولوژیک اوراسیائی ها در نظر گرفت، پس دقیقاً این افراد هستند که به نوعی در اظهارات خود با این یا آن اظهارات منطبق شده اند. اوراسیائی ها." - نتیجه گیری K.I. فلوروسکایا.

با این حال، باید توجه داشت که اوراسیاها همیشه خود را از اسلاووفیل ها جدا می کردند و می گفتند که ایده های اسلاووفیل (اما به هیچ وجه خود روح آن) تا حدی منسوخ شده است. بسیاری از اظهارات اسلاووفیلی اواسط قرن نوزدهم. اوراسیائی ها قاطعانه تجدید نظر کرده اند.

سلف مفهوم جغرافیایی پ.ن. ساویتسکی جغرافیدان و شخصیت عمومی V.I. لامانسکی (1833-1914)، پایه های ژئوپلیتیک روسیه را نیز می توان در آثار D.I. مندلیف. بنابراین، اوراسیایسم، علیرغم تفاوت های معین، به طور کلی، سنت از قبل تثبیت شده و نسبتاً توسعه یافته تفکر اسلاووفیل و مبتنی بر خاک (پس از اسلاووفیل) را ادامه داد (K.N. Leontiev، N.Ya. Danilevsky). مفهوم تاریخی اوراسیاگرایی که در آن جایگاه قابل توجهی به تاریخ مردمان کوچ نشین اوراسیا، یوغ مغول-تاتار و ارزیابی آن داده شد، در شخص متفکر محافظه کار نیمه اول قرن نوزدهم پیشینهای داشت. M.L. مگنیتسکی (1778-1855)، که در مجادله با N.M. کرمزین همچنین در مورد جنبه های مثبت پدیده اخیر صحبت کرد.

در حال حاضر در قرن ما، V.F. را می توان یک سلف منحصر به فرد و برجسته اوراسیایسم در نظر گرفت. ارنا (1882-1917)، فیلسوف مذهبی و روزنامه‌نگار. ن.ا نیز به این موضوع اشاره کرد. بردیایف، ارن را "یک خلق و خوی معمولی اوراسیایی" خطاب کرد. اما برای بردایف، ظاهراً این قیاس صرفاً با شباهت خلق و خوی عاطفی هر دو توضیح داده شده است. با این حال، محققان مدرن همچنین به پیش بینی ایدئولوژیک ارن از اوراسیاگرایی اشاره می کنند. ما در مورد مجموعه ای از سخنرانی های او صحبت می کنیم "زمان اسلاووفیلیزه می کند ..." که به سال 1914 برمی گردد و ناشی از خیزش ملی است که بخشی از جامعه روسیه در ارتباط با وقوع جنگ بزرگ تجربه کرده است. این عبارت تبدیل به یک عبارت جذاب شد و از جمله در محیط اوراسیا مورد استفاده قرار گرفت، جایی که به شیوه‌ای دیگر تکرار شد: "زمان در حال اوراسیز کردن است." تز اصلی ارن این بود که خود زمان، یعنی کلیت شرایط زندگی جدید. ، تفکر انتزاعی نیست، بلکه یک واقعیت تاریخی جدید اسلاووفیلیسم را به احیای تشویق می کند و باید دوباره قدرت پیدا کند. او نوشت: «با توجه به موقعیتم، می‌خواهم بگویم که آگاهی توده‌ای مردم تحصیل‌کرده روسیه هرچه باشد، ما در واقع وارد دوران اسلاووفیل می‌شویم [به طور کلی، ایون اصطلاحی در فلسفه گنوسی است؛ اینجا یک دوره است] از دوران ما. تاریخ." او به درستی به روند موجود اشاره کرد. در واقع، رهنمودهای ایدئولوژیک قدیمی روشنفکران به سمت اروپامحوری بی قید و شرط، که مبتنی بر خدایی شدن تمدن اروپایی بود، با شروع جنگ جهانی کاملاً ترحم انسانی خود را از دست دادند. تاریخ بدون قید و شرط چنین ایدئولوژی را رد کرده است و طبیعی است که دیدگاه های اسلاووفیلی که قبلاً در پس زمینه بودند، به زندگی جدیدی بیدار شدند. زمینه برای توسعه اوراسیاگرایی فراهم شد و مرحله ای جدید و از نظر کیفی متفاوت در شکل گیری ایده ملی با دوره های قبلی را رقم زد.

ظهور اوراسیایسم طبیعی و مشروط به کل منطق توسعه تفکر اصیل روسی بود. انقلاب و جنگ داخلی، که با شکست جنبش سفید، که اوراسیائی ها، به هر نحوی، به آن تعلق داشتند، پایان یافت، تنها بهانه ای برای توسعه اوراسیاگرایی شد.

اوراسیایسم با جذب سازنده ترین عناصر مفاهیم قبلی ایدئولوژی ملی روسیه و شکل گیری در یک وضعیت کاملاً جدید پس از انقلاب که تقاضاهای فزاینده ای را بر حاملان هویت روسی می گذاشت، به اوج خود تبدیل شد و در عین حال کامل ترین و در عین حال مظهر آن شد. زمان دکترین ملی مدرن روسیه.

اوراسیایسم کلاسیک (دهه 30-20 قرن بیستم)

اوراسیایسم کلاسیک وارث ایدئولوژیک اسلاووفیلیسم بود. اما علیرغم اینکه به گفته پ.ن. ساویتسکی: «البته اوراسیایسم در یک حوزه مشترک با اسلاووفیل ها قرار دارد... مشکل رابطه بین هر دو جنبش را نمی توان به جانشینی ساده تقلیل داد.» منحصر به فرد بودن اوراسیاگرایی، به گفته نویسنده، در این واقعیت نهفته است که ترکیبی اصلی از سه آموزه بود:

بیزانس اسلاووفیل های متاخر، یعنی. به رسمیت شناختن سنت بیزانس و کلیسای ارتدکس به عنوان عنصر اساسی فرهنگ روسیه، همراه با رد تمدن اروپایی عصر جدید؛

شرق شناسی «روی به شرق (آسیا)»، یعنی. به رسمیت شناختن نقش مثبت یوغ تاتار-مغول و وحدت سرنوشت تاریخی و فرهنگ مردم روسیه و تورانی (شرق)؛

یک دکترین سیاسی-اقتصادی اصیل، نزدیک به مارکسیسم در نتیجه گیری های سیاسی آن (اوراسیائی ها تاکتیک های بلشویک ها را به معنای ساختار سازمانی و نظام سیاسی خود کاملاً پذیرفتند).

ترکیب این سه آموزه از یک سو بر اساس تحلیل فرهنگ و تاریخ روسیه و از سوی دیگر بر اساس یکی از اولین تئوری های ژئوپلیتیک جهان، یعنی. همبستگی اشکال سیاسی و ملی وجود ارگانیک زندگی مردم با فضای جغرافیایی یا رویکرد تمدنی.

به گزارش پ.ن. ساویتسکی، «روسیه-اوراسیا مرکز دنیای قدیم است. این مرکز و تمام بخش های دیگر آن را از بین ببرید، کل این سیستم حومه قاره (اروپا، آسیای غربی، ایران، هند، هندوچین، چین، ژاپن) به معبدی پراکنده تبدیل می شود... اروپا و آسیا به طور مساوی حومه دنیای قدیم را نشان می دهند. " از دیدگاه روسیه-اوراسیا، اروپا همان طور که گفته شد هر چیزی است که در غرب مرز روسیه قرار دارد و آسیا هر چیزی است که در جنوب و جنوب شرقی آن قرار دارد «... روسیه نه آسیا است و نه آسیا. اروپا، اما نشان دهنده یک جهان جغرافیایی خاص است.

اجازه دهید نقاط عطف تاریخی اصلی در ظهور و توسعه ایدئولوژی اوراسیاگرایی کلاسیک را در نظر بگیریم. نقطه شروع آن را کتاب N.S. تروبتسکوی "اروپا و انسانیت" که در سال 1920 در صوفیه منتشر شد. او در این اثر می نویسد: «روشنفکران مردم اروپائی شده باید چشم بند را که رومی-ژرمن ها بر روی آنها گذاشته اند ببندند و خود را از وسواس ایدئولوژی رومی-ژرمنی رها کنند. او باید کاملاً واضح، قاطعانه و غیرقابل برگشت بفهمد: ... فرهنگ اروپایی چیزی مطلق نیست ... بلکه فقط ایجاد یک گروه قومی یا قوم نگاری محدود و خاص از مردم است ... که بنابراین اروپایی شدن یک شر مطلق است. برای هر قوم غیر رومی-ژرمنی... و اینکه تنها یک مخالف واقعی وجود دارد: رومی-ژرمن ها - و همه مردمان دیگر جهان، اروپا و بشریت.

در سال 1921، اولین مجموعه اوراسیاها (Trubetskoy N.S.، Suvchinsky P.P.، Florovsky G.V.، Savitsky P.N.) به نام «خروج به شرق» منتشر شد. پیش‌بینی‌ها و دستاوردها. تایید اوراسیائی ها." این مجموعه نه تنها مشکل رهایی از سلطه فرهنگ غرب، بلکه مشکل سیاسی به موقع بودن و توجیه انقلاب روسیه را نیز ترسیم کرد.

در سال 1922 مجموعه جدیدی به نام "در مسیرها" منتشر شد. تأیید اوراسیاها» که در آن مقاله ای برنامه ای توسط P.N. Savitsky منتشر شد. "استپ ها و سکونتگاه". این مقاله در مورد نقش مثبت "استپ" در شکل گیری روسیه بحث می کند. تاتار-مغول ها با هجومشان به قول پ.ن. ساویتسکی، «... به روسیه توانایی سازماندهی نظامی، ایجاد یک مرکز دولتی اجباری و دستیابی به ثبات را داد. آنها به آن کیفیت تبدیل شدن به یک گروه ترکی قدرتمند را دادند.»

در همین مجموعه G.V. فلوروفسکی نگرش اوراسیائی ها به انقلاب و بلشویک ها را اینگونه بیان می کند: «مهم نیست که برنامه بلشویکی را چگونه به معنای مطابقت آن با نیازهای واقعی زندگی ببینیم، باید وفاداری غریزه ای را که آنها را هدایت می کرد، تشخیص داد. آنها فهمیدند که نیاز به شکستن و ایجاد دوباره دارند"

عمده ترین وظایفی که اوراسیایسم به عنوان یک جنبش ایدئولوژیک و سیاسی در این سال ها بر عهده خود گذاشته است چیست؟

با شروع از رد تمدن رومی-ژرمنی، وظیفه ایجاد تمدن اصیل روسی (روسیه-اوراسیا) را بر اساس اصول ارتدکسی تعیین کرد. پ.ن. ساویتسکی در مقاله خود "اوراسیائیسم" نوشت: "اوراسیائی ها... بر اساس سنت ایستاده اند. آنها روسیه-اوراسیا را یک اتحاد می دانند... نکته این است که در داخل مرزهای آن اشکال مناسب همزیستی ملل را پیدا کنیم. اوراسیایی‌ها روسیه را «کلیسای جامع خلق‌ها» می‌دانند و مطمئن هستند که ویژگی‌های به اصطلاح ملی به نوعی هماهنگی تبدیل می‌شود و پدیده‌های ناسیونالیسم پاناوراسیایی گسترده و خلاقانه را پدید می‌آورد.

اما علاوه بر این، اوراسیائی‌ها برای اثبات موضع خود نیاز داشتند که ایده‌های رایج ایدئولوژی‌های اروپامحور در مورد آسیا به عنوان توده‌ای تاریک و وحشی از مردمان بی فرهنگ را رد کنند و بدین ترتیب ایده انحصار روشنگری غرب را تضعیف کنند. این ایده به طرز درخشانی توسط N.S. تروبتسکوی در مقاله "نگاهی به تاریخ روسیه نه از غرب، بلکه از شرق".

اوراسیائی ها نیز وظیفه درک انقلاب روسیه در سال 1917 را بر عهده داشتند. و ایدئولوژی مارکسیستی به طور کلی با جوانب مثبت و منفی آن. درک انقلاب برای توجیه مردم روسیه و فرهنگ روسیه در چشم سفیدپوستان که ایمان خود را به آرمان اسلاووفیل قدیمی «مردم خدادار» از دست داده بودند، ضروری بود.

بر اساس مطالعه تجربه ایجاد یک کشور جدید در روسیه توسط بلشویسم، اوراسیائی ها یک استراتژی سیاسی نسبتاً بدیع ایجاد کردند و دکترین ایدئوکراسی را مطرح کردند. Trubetskoy N.S. نوشته است: «...یک دولت ایدئوکراتیک، نظام اعتقادی خود را دارد، ایده ـ فرمانروای خود را (که حامل آن قشر حاکم متحد در یک سازمان دولتی-ایدئولوژیک واحد است)... ایده حاکم یک دولت ایدئوکراتیک واقعی فقط می تواند به نفع کلیت مردمی باشد که در یک دنیای خاص خودکامه ساکن هستند.» اوراسیائی ها اظهار داشتند که ساختار موجود مقامات سیاسی در اتحاد جماهیر شوروی با ایده های آنها مطابقت دارد. با این حال، اوراسیائی ها قصد داشتند نخبگان ملی اوراسیا را جایگزین نخبگان بلشویکی که مردم را به سمت سرمایه داری دولتی (به معنای NEP) سوق می دادند، بسازند. قرار بود ارتدکس مانند سایر ادیان سنتی در این پروژه کاملاً از دولت رها شود و سیاست مستقل خود را در جامعه دنبال کند. با این حال، خود اوراسیائی ها خود را ارتدکس می دانستند و ارتدکس را به عنوان مهم ترین دین برای وجود روسیه-اوراسیا به عنوان یک کل واحد می شناختند. پس از به قدرت رسیدن، آنها قصد داشتند مدل مارکسیستی اجتماعی-اقتصادی را تکمیل کنند و در آن سرمایه داری دولتی را با مقررات اقتصادی اجباری با "نظام اقتصاد عمومی - خصوصی" جایگزین کنند. ترکیب یک مدل پدرانه از مدیریت اقتصادی دولتی و ابتکار عمل خصوصی گسترده از پایین (شبیه به مدل اقتصادی مدرن چین). به گفته N.N. آلکسیوا «... دارایی خصوصی یک امتیاز است. ...دولت نه تنها باید نظم مالکیت خصوصی را تنظیم کند، بلکه از آن خواسته می شود که به مالک خصوصی بگوید: اگر امتیازی دارید، آن را به خوبی مدیریت کنید، حقوق خود را نه به ضرر، بلکه به ضرر عموم سلب کنید. سود."

توسعه واقعی اوراسیایسم در دوره 1925 تا 1927 اتفاق افتاد. درست در این زمان، عملیات OGPU "تراست" (عملیاتی برای کنترل مهاجرت سفیدپوستان و سازمان های نظامی-سیاسی آن از طریق تقلید از ظهور سازمان مخفی سلطنتی ضد بلشویکی روسیه مرکزی (MOCR)) و اساس ایدئولوژیک کنگره در حال آماده شدن بود. اوراسیائی ها با عوامل OGPU تماس گرفتند، به وعده های آنها ایمان آوردند و سعی کردند سازمان موهوم ضد بلشویکی را به سمت مسیر اوراسیایسم هدایت کنند.

در سال 1928، تراست افشا شد. چند شهروند اوراسیا در روسیه جان باختند. مطبوعات مهاجر از این امر استفاده فراوان کردند. و اگرچه بسیاری از سازمان‌های سیاسی مهاجر دیگر در تراست شرکت کردند، اما این اوراسیاها بودند که متهم به داشتن ارتباط با کمونیست‌ها شدند. تحت تأثیر همه این عوامل، سازمان اوراسیا مجبور شد به یک مبارزه نیمه قانونی روی آورد، به انتشار روزنامه "اوراسیا".

24 اکتبر 1928 را می توان سرآغاز تجزیه جریان ایدئولوژیک و سیاسی اوراسیا دانست. رهبران اوراسیایسم N.S. تروبتسکوی، پ.ن. ساویتسکی، N.N. آلکسیف به سردبیران روزنامه "اوراسیا" مراجعه کرد و اظهار داشت که موضعی که این روزنامه بیان می کند هیچ شباهتی با اوراسیاگرایی ندارد. بنابراین تروبتسکوی نوشت: «شکاف واقعیتی است که نمی توان آن را ساکت کرد. به ویژه، باید توجه داشت که روزنامه "اوراسیا" در شماره های منتشر شده تاکنون تقریباً به طور انحصاری تنها یکی از جریان های اوراسیاگرایی را منعکس کرده است، علاوه بر این، گرایشی که تمایل به جایگزینی مواضع ایدئولوژیک اوراسیا ارتدکس با عناصری از آموزه های دیگر دارد که هیچ چیز ندارند. مشترک با اوراسیایسم (مارکسیسم، فدورویسم)... بنابراین، من استعفای خود را از روزنامه "اوراسیا" و سازمان اوراسیا اعلام می کنم. من از اعتقاداتم چشم پوشی نمی‌کنم، اما در شرایط کنونی نمی‌توانم و نمی‌خواهم مسئولیت تحول کنونی اوراسیایسم را بر عهده بگیرم.»

در نتیجه تقریباً همه رهبران اوراسیائیسم جنبش اوراسیا را ترک کردند. پی.پی طرف روزنامه اوراسیا را گرفت. سووچینسکی، P.S. آراپوف، L.P. کارساوین. به موازات آن، مقدمات برگزاری دومین کنگره اوراسیا که قرار بود تضادها را از بین ببرد، در حال انجام بود. با این حال، این کنگره که در سال 1931 برگزار شد، تناقضات را از بین نبرد و به این واقعیت منجر شد که اوراسیاگرایی به یکی از جنبش های کوچک مهاجر تبدیل شد و اهمیت سابق خود را از دست داد.

در سال 1932 آخرین مجموعه اوراسیا منتشر شد. اگرچه فعالیت انتشاراتی اوراسیاها پس از سال 1932 تا 1938 ادامه یافت (دفترهای اوراسیا منتشر شد)، اما دیگر با وحدت ایدئولوژیک آنها ارتباطی نداشت.

بنابراین، پس از سال 1928، افول اوراسیایسم آغاز می شود: فعالیت آنها ضعیف می شود، مهاجرت به دلیل ارتباط آنها با عملیات تراست از آنها دور می شود، اختلافات ایدئولوژیکی در صفوف آنها آغاز می شود که در سال 1931 منجر به فروپاشی می شود و تا سال 1938 اوراسیاگرایی از بین می رود. دلایل اصلی این فروپاشی عبارت بودند از:

اوراسیایسم با انتقاد از متنوع ترین جنبش های سیاسی چه در مهاجرت و چه در روسیه شوروی، عملاً خود را خارج از روند فرهنگی-تاریخی اندیشه روسی قرار داد و خود را قاضی تاریخ ساخت. اوراسیائی‌ها شدیدترین انتقادها را هم به لیبرال‌های قدیمی غرب‌گرا و جدید «سفید» و هم اسلاووفیل‌ها و صدها سیاه‌پوست قدیمی و بلشویک‌ها می‌کردند و ایده‌های اجتماعی آنها را به عنوان ایده اصلی رد می‌کردند، آنها را به دلیل «دیکتاتوری روشنفکران» و انتقاد می‌کردند. برای غربی شدن مارکسیسم؛

وجهه اوراسیائیسم به دلیل ارتباط او با تراست به شدت آسیب دید. اوراسیائی‌ها متهم به کوته‌اندیشی شدید و کاملاً منصفانه بودند: آنها متوجه نشدند که چگونه در پس ایده تغییر نخبگان بلشویکی، خودشان وسیله‌ای مناسب برای جاسوسی و کنترل مهاجرت شدند.

در اوایل دهه 30 بود که بلشویسم به عنوان یک ایدئولوژی تغییر کرد؛ آن ویژگی هایی که اوراسیائی ها آن را محکوم کردند (بی توجهی کامل به اصل ملی، انکار حافظه تاریخی، کل فرهنگ قبلی، اخلاق طبقاتی و غیره) از آن ناپدید شد. بلشویسم که از افراط و تفریط پاک شده است، شبیه اوراسیایسم می شود. حتی رهبر اوراسیایسم چپ، N. Ustryalov، که در دهه 30 به اتحاد جماهیر شوروی بازگشت، خاطرنشان کرد که بسیاری از سخنرانی های استالین به او برنامه اوراسیائیستی را به شکل کاهش یافته یادآوری می کند. در نتیجه، برخی از اوراسیاگرایان (کارساوین، سووچینسکی) به سمت مواضع اوراسیایسم چپ حرکت می کنند، در حالی که مرکز محافظه کار در مواضع قبلی خود باقی می ماند.

اوراسیایسم به عنوان یک جنبش سیاسی-اجتماعی شکست خورد، اما ایده های آن بسیار مثمر ثمر بود.

مبارزه مردم روسیه علیه تهاجم مغول و تاتار. سرنگونی یوغ هورد طلایی.

تشکیل امپراتوری مغول. مغول ها (به نام قبیله اصلی تاتارها نیز نامیده می شوند) که در قرن دوازدهم اشغال کردند. قلمرو وسیع آسیای مرکزی، دوره ای از تجزیه نظام قبیله ای و ظهور روابط فئودالی اولیه را تجربه کرد. دولت مغولستان توسط اشراف، که مراتع وسیع و گله های دام داشتند، اداره می شد. جنگ های متعددی که مغولان به راه انداختند به دلیل منافع غارتگرانه فئودال هایی بود که به دنبال منابع جدید غنی سازی بودند. اشراف مغولستان بر جوخه های نظامی متکی بود. در تلاش برای تقویت قدرت، اربابان فئودال مغولستان در سال 1206 در یک کورولتای (کنگره) یکی از برجسته ترین فرمانروایان اشراف استپ، تموجین را به عنوان فرمانروای تمام مغولستان، خان بزرگ، تحت نام چنگیزخان معرفی کردند. .

او با ایجاد یک ارتش مجهز و متحرک، تحت نظم و انضباط شدید، شروع به تسخیر کشورها و مردم همسایه کرد. در نتیجه جنگ های فتوح در نیمه اول قرن سیزدهم. امپراتوری (قدرت) فئودالی مغول پدید آمد. شامل سیبری، شمال غربی چین، آسیای مرکزی و ماوراء قفقاز بود. مغول ها از طریق دره های کوهستانی به استپ های قفقاز شمالی رسیدند و با شکست دادن پولوفتسیان و آلان ها به سمت مرزهای روسیه حرکت کردند.

مبارزه مردم روسیه علیه یوغ تاتار-مغول. اولین ملاقات نیروهای ترکیبی شاهزادگان روسی (کیف، گالیسی، چرنیگوف، اسمولنسک) و پولوفتسیان با سربازان مغول در 31 مه 1223 در رودخانه کالکا برگزار شد. نبرد خونینی رخ داد. اقدامات ناهماهنگ نیروهای روسی و پولوفسیا منجر به شکست وحشیانه شد. سربازان مغول با رسیدن به دنیپر به آسیا برگشتند. پس از نبرد کالکا، فئودال های مغول تصمیم خود را برای حرکت به سمت غرب تقویت کردند. نوه چنگیز خان ، باتو (باتو) در راس نیروهای متعددی قرار گرفت که در سال 1236 سرزمین های بلغارهای کاما را فتح کردند و در زمستان 1237 وارد شاهزاده ریازان شدند. پس از یک نبرد پنج روزه که در آن سربازان و ژنرال های روسی کشته شدند، ریازان گرفته شد و همه ساکنان کشته شدند. در مدت کوتاهی، کلومنا، مسکو، ولادیمیر، سوزدال، یاروسلاول، تور، کوستروما و شهرهای دیگر تصرف و ویران شدند. باتو قبل از رسیدن به 100 کیلومتری نووگورود، ارتش خود را به عقب برگرداند. مهاجمان از سرزمین های شرقی امپراتوری اسمولنسک و چرنیگوف عبور کردند. دشمنان همه جا با مقاومت شجاعانه مواجه شدند. این امر نیروهای مغول را مجبور به عقب نشینی از ولگا کرد. اما در پاییز 1239، باتوخان دوباره به روسیه نقل مکان کرد، اکنون به جنوب و جنوب غربی. پس از مقاومت شدید، پریااسلاول-یوژنی، چرنیگوف، کیف، گالیچ، ولادیمیر-ولینسکی و سایر شهرهای روسیه تصرف شدند. فقط سرزمین های پولوتسک-مینسک و نووگورود از تهاجم جان سالم به در بردند. روس ویران و غارت شد. فتح مغول منجر به افول اقتصادی، سیاسی و فرهنگی طولانی مدت سرزمین روسیه شد.

پس از بازگشت در سال 1243 از یک لشکرکشی به اروپا، باتو خان ​​و اشراف اطراف او در ولگا پایین مستقر شدند، جایی که دولت جدیدی به وجود آمد - گروه ترکان طلایی، با پایتخت آن در سارای-باتو (نزدیک آستاراخان مدرن)، در نیمه اول. قرن 14. پایتخت به سارای برکه (که توسط خان برکه تأسیس شد) منتقل شد. قلمرو تحت حاکمیت گروه ترکان طلایی از ایرتیش تا دانوب، شامل سرزمین های مردمان مناطق ولگا و اورال، در جنوب - کریمه و قفقاز شمالی، امتداد داشت. گروه ترکان طلایی یک انجمن دولتی مصنوعی و شکننده با جمعیتی متنوع بود: بلغارهای ولگا، موردوی ها، روس ها، یونانی ها و غیره. بخش عمده ای از کوچ نشینان قبایل ترکی از پولوفتس ها، تاتارها، قرقیزها و غیره بودند. سرزمین های بومی روسیه نبود. بخشی از گروه ترکان طلایی، اما در وابستگی به او خراج پرداختند (یاساک).

خراج خان به شدت بر دوش مردم روسیه افتاد که نتوانستند آشتی کنند و از جنگ علیه فاتحان دست برنداشتند. هرازگاهی در نووگورود، پسکوف، روستوف، سوزدال، ولادیمیر و... قیام هایی بر ضد مغولان برپا می شد و در سال 1327 قیام بزرگی در توور رخ داد.

آغاز اتحاد سرزمین های روسیه. از نیمه دوم قرن چهاردهم. مسکو به مرکز مقاومت در برابر گروه ترکان تبدیل شد. قدرت خان ها در روس رو به تضعیف بود. تقویت مسکو باعث ایجاد نگرانی در گروه ترکان و مغولان شد که تحت حاکمیت تمنیک مامایی و تا پایان دهه 70 بود. قرن چهاردهم حملات به شهرهای روسیه تشدید شد. مامایی در تلاش برای شکستن قدرت مردم روسیه و تسلیم مجدد سرزمین های روسیه، شروع به تدارک لشکرکشی بزرگ علیه مسکو کرد. تمام مردم روسیه برای دفاع از میهن قیام کردند. رهبری توسط شاهزاده دیمیتری ایوانوویچ (دانسکوی آینده) انجام شد. او به طرز ماهرانه ای شناسایی را سازماندهی کرد و ابتکار عمل را مدام در دستان خود نگه داشت. او با نظارت دقیق بر پیشروی نیروهای مامایی، مکانی مناسب برای نیروهای روسی در میدان کولیکوو، جایی که نبرد معروف کولیکوو در 8 سپتامبر 1380 در آن رخ داد، انتخاب کرد. این نبرد با پیروزی قابل توجه ارتش روسیه بر نیروهای هورد مامایف پایان یافت که متحمل شکست کامل شدند. نبرد کولیکوو از اهمیت بین المللی زیادی برخوردار بود. این آغاز پایان اردوی طلایی و رهایی تعدادی از مردم از یوغ فاتحان بود. این اولین موفقیت در سطح کشور بود. پیروزی در میدان کولیکوو نشان داد که نیروهای متحد شاهزادگان روسیه می توانند کشور را از سلطه خارجی خلاص کنند. اما تنها یک قرن بعد یوغ مغول-تاتار سرانجام سرنگون شد.

سقوط گروه ترکان و مغولان طلایی. در قرن 15 گروه ترکان و مغولان طلایی، در نتیجه مبارزه داخلی، به خانات های جداگانه تجزیه شد. در سال 1476 تزار روسیه ایوان سوم خراج هورد را متوقف کرد. خان احمد در سال 1480 چندین بار برای دستیابی به اطاعت از ایوان سوم تلاش کرد. اما او استحکام و عزم زیادی از خود نشان داد که در نتیجه دولت روسیه سرانجام از ادای احترام به هورد متوقف شد.

حکومت مغول تاتار سرانجام سرنگون شد. در روند مبارزه با فاتحان، اتحاد مردم رشد کرد و احیای دولت روسیه اتفاق افتاد. پیروزی بر فاتحان که توسط مبارزات آزادیبخش مردم قهرمان تدارک دیده شده بود، اهمیت تاریخی بسیار زیادی داشت. این توسعه مستقل بیشتر روسیه را تضمین کرد.

سرنگونی حکومت مغول تاتار

دوک نشین بزرگ مسکو: نیژنی نووگورود، ریازان، پرسلاول-زالسکی، خانات اوگرا کازان

تمایل گروه ترکان برای تقویت قدرت بر روسیه و بازگرداندن وابستگی شدید.

پیروزی مسکو، سقوط یوغ مغول-تاتار.

مخالفان

دوک نشین بزرگ مسکو

خانات کازان

خانات کریمه

گروه ترکان بزرگ

خانات کاسیموف

دوک نشین بزرگ لیتوانی

فرماندهان

واسیلی دوم تاریکی

خانات کازان

ایوان سوم کبیر

ایوان مولودوی

سید احمد اول

محمود خان

منگلی من گیرای

ابراهیم خان

کازیمیر چهارم یاگیلونچیک

روند غلبه بر وابستگی سیاسی و خراجی سرزمین های سلطنت بزرگ ولادیمیر و ولیکی نووگورود از گروه ترکان طلایی در قرن پانزدهم به رهبری دوک نشین بزرگ مسکو، که در شرایط فروپاشی انجام شد. گروه ترکان طلایی به چندین خانات (هورد بزرگ، کریمه، کازان، آستاراخان و خانات سیبری، نوگای هورد).

زمینه

بخش قابل توجهی از قلمرو شاهزادگان روسیه که در اواسط قرن سیزدهم به امپراتوری مغول و گروه ترکان طلایی وابسته شدند، در سالهای 1320-1404 توسط دوک نشین بزرگ لیتوانی و لهستان ضمیمه شدند و بدین وسیله به وابستگی سیاسی پایان دادند. از این سرزمین ها در گروه ترکان طلایی، اما در مورد از سرگیری موقت وابستگی خراجی به گروه ترکان و مغولان جنوبی سرزمین های روسیه در لیتوانی در نیمه دوم قرن چهاردهم شناخته شده است. چشمگیرترین موفقیت توسط دوک اعظم لیتوانی اولگرد گدیمینوویچ به دست آمد که در سال 1362 گروه هورد را در آبی آبی در طول دوره "آشفتگی بزرگ" (مبارزه برای قدرت) در هورد پس از مرگ خان بردیبک (1359) شکست داد. . دوک بزرگ ولادیمیر و مسکو دیمیتری ایوانوویچ پس از شکست دادن هورد در سال 1380 در نبرد کولیکوو، توانست برای اولین بار در 140 سال (1389) سلطنت بزرگ را بدون برچسب خان به پسرش واسیلی منتقل کند. خان توختامیش که هورد (1380) را متحد کرد و وابستگی خراجی سلطنت بزرگ ولادیمیر و ولیکی نووگورود (1384) را احیا کرد، در سال 1395 در نبرد ترک توسط تیمور شکست خورد. ادیگی تحت الحمایه تیمور در سال 1399 توانست سربازان لیتوانی-روسی ویتاوتاس را در نبرد ورسکلا که در آن برخی از قهرمانان اصلی نبرد کولیکوو درگذشت، شکست دهد، گروه هورد را دوباره متحد کند و از واسیلی اول پرداخت خراج را از سر بگیرد. (1408) ، اما به زودی حاکمان مسکو از حاکمان پیروی کردند لیتوانیایی ها خودشان شروع به مداخله در مبارزه برای قدرت در گروه ترکان کردند.

منشا درگیری. واسیلی دارک

در سال 1425 دوک بزرگ مسکو واسیلی اول دمیتریویچ در حال مرگ دستور داد

در سال 1426، تاج و تخت هورد توسط متحد دوک بزرگ لیتوانی ویتاوتاس اولو-محمد اشغال شد. در سال 1431، یکی از مدعیان تاج و تخت مسکو، یوری دیمیتریویچ، و نماینده واسیلی واسیلیویچ، ایوان وسوولوژسکی، به سارای آمدند و اگر یوری از سنت ارث و اراده دیمیتری دونسکوی به عنوان استدلال استفاده می کرد، ایوان وسوولوژسکی به برچسب خان ها اشاره می کرد. به خود واسیلی واسیلیویچ و پدرش:

اولو محمد واسیلی را به عنوان یک سلطنت بزرگ تأیید کرد و در همان سال برچسبی برای سرزمین های لیتوانی-روسی به سویدریگیل اولگردوویچ صادر کرد که پس از مرگ ویتاوتاس تاج و تخت را به دست گرفت و در طی آن رویارویی بین اشراف لهستانی و لیتوانیایی-روسی در اراضی دوک نشین بزرگ لیتوانی منجر به یک جنگ علنی شد که از هر دو طرف به سرقت از کلیساها و انتقام جویی علیه روحانیون همراه بود. اولو محمد که در سال 1436 توسط برادرزاده خود از تاج و تخت سرنگون شد ، خود را در ولگا میانی تقویت کرد ، کازان خان شد ، در سال 1439 نیژنی نووگورود را گرفت و لشکرکشی را علیه مسکو آغاز کرد. واسیلی دوم دفاع از پایتخت را به فرماندار یوری سپرد و خود به ولگا رفت. اولو محمد به مسکو رسید، اما نتوانست آن را بگیرد، او فقط شهرک ها را سوزاند.

پسر اولو محمد، شاهزاده مصطفی نیز در سالهای 1441-1444 علیه مسکو لشکرکشی کرد. او به سرزمین های ریازان رسید، پریاسلاول-ریازان را اشغال کرد، اما به زودی از شهر اخراج شد. هنگامی که واسیلی دوم لشکری ​​را علیه مصطفی فرستاد، در کناره رودخانه لیستانی از شاهزاده پیشی گرفت. مصطفی در جنگ کشته شد.

در 1444-1445، اولو محمد با پسرانش محمود و یعقوب دوباره نیژنی نووگورود را گرفت و به مورم نقل مکان کرد. واسیلی تاریکی علیه آنها سخن گفت و از سوزدال و واسیلی یاروسلاویچ سرپوخوفسکی حمایت کرد. در 7 ژوئیه 1445، ارتش یک و نیم هزار واسیلی به 3000 تاتار در نزدیکی صومعه افیم حمله کرد. در نتیجه روس ها شکست خوردند و واسیلی دوم و پسر عمویش میخائیل وریسکی اسیر شدند. تاتارها برای تأیید دستگیری دوک بزرگ، صلیب سینه او را به مسکو فرستادند. به زودی اولو محمد از نیژنی نووگورود به سمت کورمیش در سوره، نزدیکتر به کازان حرکت کرد. در سپتامبر 1445، پس از پرداخت باج هنگفت و موافقت با اختصاص ارثی در سرزمین مشچرا به پسر اولو محمد، قاسم، واسیلی دوم به مسکو بازگشت. در سال 1446 ، واسیلی دوم در Trinity-Sergius Lavra اسیر شد و از طرف دیمیتری یوریویچ شمیاکا ، ایوان موژایسکی و بوریس تورسکوی کور شد ، که همانطور که مورخ N.M. Karamzin می نویسد ، به او دستور داد که بگوید:

در سال 1439، تحت فشار ترکان عثمانی، سران کلیساهای یونانی به امید کمک کشورهای اروپایی، موافقت کردند که اتحادیه فلورانس را که توسط متروپولیتن مسکو به رسمیت شناخته نشده بود، منعقد کنند. در سال 1444، پادشاه لهستان و مجارستان، ولادیسلاو سوم، در نبرد با ترک ها درگذشت. در سال 1453 قسطنطنیه تحت حملات ترک ها قرار گرفت و در سال 1458 متروپلیس کیف مستقل از مسکو تشکیل شد.

در سال 1449، واسیلی تاریک با پادشاه لهستان و دوک بزرگ لیتوانی، کازیمیر چهارم، قرارداد صلح منعقد کرد، که شامل شرایط به رسمیت شناختن متقابل مرزهای پادشاهی های بزرگ لیتوانی و مسکو، انصراف کازیمیر از ادعای نووگورود و ... امتناع هر دو طرف از کمک به مخالفان سیاسی داخلی طرف مقابل. به زودی، واسیلی تاریکی موفق شد مدعی تاج و تخت مسکو، دیمیتری شمیاک (1453) را حذف کند و پیمان صلح نابرابر یاژلبیتسکی را بر جمهوری نووگورود (1456) تحمیل کند. منشور معنوی واسیلی دوم (متوفی در سال 1462) حاوی عبارتی مشابه عبارت منشور معنوی پدرش است:

در سال‌های 1449، 1451، 1455، هورد حملات جدیدی انجام داد. در سال 1459، پسر ارشد و وارث واسیلی تاریک، ایوان، حمله سیداحمد را دفع کرد.

مبارزه ایوان کبیر با خانات کازان

در سال 1467، قاسم، حاکم خانات کاسیموف، متحد مسکو، همراه با نیروهای روسی لشکرکشی را علیه کازان علیه خان ابراهیم آغاز کرد. اما ابراهیم به لشکر قاسم اجازه عبور از ولگا را نداد و او مجبور به بازگشت شد.

در آوریل 1469، جمع آوری یک گروه دیگر در نیژنی نووگورود برای مبارزه با خانات کازان آغاز شد. قبلاً در ماه مه ، سربازان از کلومنا ، موروم ، ولادیمیر ، سوزدال ، دمیتروف ، موژایسک ، اوگلیچ ، یاروسلاول ، روستوف ، کوستروما وارد شهر شدند. وویود کنستانتین به فرماندهی آنها منصوب شد. از مسکو یک گروه به فرماندهی شاهزاده پیتر اوبولنسکی. ارتش دیگری در Ustyug جمع آوری شد ، جایی که گروه دوک اعظم و گروه ولوگدا شاهزاده آندری کوچک در آن قرار داشتند. به زودی، فرماندار کنستانتین بزوبتسف توسط ایوان رونو جایگزین شد، که به دستور دوک بزرگ به کازان رفت. در 21 مه 1469، ارتش روسیه ایوان رونو به کازان نزدیک شد، شهرک را تصرف کرد، اما نتوانست در نبرد با نیروهای برتر تاتارها مقاومت کند و عقب نشینی کرد. در همین حال، ارتش دوم با کشتی هایی در امتداد Vyatka و Kama به سمت شمال حرکت می کرد. او زمانی به کازان نزدیک شد که نیروهای ولگا قبلاً عقب نشینی کرده بودند. تاتارها با کشتی های روسی در محل تلاقی کاما و ولگا ملاقات کردند. در نتیجه یک نبرد شدید، با تلفات فراوان، روس ها همچنان توانستند به ولگا نفوذ کنند.

در اوت 1469 ، کشتی ها و دسته های سواره نظام شاهزاده یوری واسیلیویچ در یک کارزار جدید شرکت کردند. این بار موفق شدیم کازان را محاصره کنیم. طبق معاهده صلح در 1 سپتامبر 1469، خانات کازان تمام زندانیان اسیر را آزاد کرد.

در سال 1478، پس از لشکرکشی مردم کازان به خلینوف، نیروهای روسی مجدداً به سمت کازان لشکرکشی کردند و پیمان صلح جدیدی با همان شرایطی که در سال 1469 انجام شد منعقد شد.

پس از مرگ خان ابراهیم (1479)، خانات کازان تحت فشارهای دیپلماتیک و نظامی مداوم مسکو قرار گرفت. مبارزه عمدتاً در داخل خانات بین حزب طرفدار مسکو و مخالفان آن جهت گیری شرقی آغاز شد. در سال 1487، ایوان سوم عنوان "شاهزاده بلغارستان" را گرفت. نفوذ روسیه بر خانات کازان به میزان قابل توجهی افزایش یافت.

روابط با گروه ترکان بزرگ و خانات کریمه

خان اخمت در سال 1468 در هورد به قدرت رسید و در همان سال هورد به سلطنت ریازان و گالیچ-مرسکی حمله کرد. در سال 1471، Novgorod Ushkuiniki حمله جسورانه ای به ولگا انجام داد و سارای را غارت کرد.

در سال 1472، ایوان سوم از پرداخت خراج امتناع ورزید و با کریمه خان منگلی-گیر ائتلاف کرد، در حالی که اخمت در همان زمان با کازیمیر چهارم علیه مسکو ائتلاف کرد. اخمت با نیروهای اصلی به سمت مسکو حرکت کرد. ایوان مردم کلومنا را به همراه فرماندار فئودور لنگ علیه او فرستاد. سپس گروه های دانیلا خوالمسکی و فرماندار پسکوف ایوان واسیلیویچ استریگا اوبولنسکی به این گروه پیوستند. در ژوئیه 1472، برادران ایوان کبیر یک گروه را در سواحل اوکا مستقر کردند. در 29 ژوئیه، گروه اخمت به شهر ضعیف الکسین حمله کرد و پس از مدت کوتاهی آن را به آتش کشید. گروه ایوان سوم شروع به حرکت به سمت کولومنا کرد و پسرش ایوان جوان به همراه دسته ها به سمت روستوف حرکت کرد. در همین حین، اخمت برای عبور از اوکا تلاش کرد. گروه های کوچک پیوتر چلیادنین و سمیون بکلیمیشف در برابر او مقاومت کردند. به نظر می رسید که نبرد شکست می خورد ، اما جداشدگان واسیلی میخائیلوویچ بلوزرسکی و یوری دمیتروفسکی که به موقع وارد شدند به حفظ مواضع در Oka کمک کردند. شاهزاده ایوان سوم و گروهش در نزدیکی روستیسلاو ، دانیار ، شاهزاده کاسیموف - در کلومنا و شاهزاده آندری بولشوی - در سرپوخوف بودند. در همان زمان، اخمت خبر حمله محمد شیبانی به یوز خود را دریافت کرد. خان اخمت با عجله عقب نشینی کرد.

در سال 1476، ایوان سوم از آمدن به هورد برای دریافت برچسب سلطنت بزرگ خودداری کرد. در سال 1476 ، اخمت موفق شد کریمه را تصرف کند ، اما قبلاً در سال 1478 ، کریمه خان منگلی-گیر با پشتیبانی ارتش ترکیه توانست به عنوان یک دست نشانده امپراتوری عثمانی به کریمه بازگردد.

ایوان سوم با برادران بوریس و آندری بولشوی بر سر تقسیم املاک مرحوم یوری واسیلیویچ اختلاف نظر داشت. در سال 1479، زمانی که خادمان ایوان سوم یک بویار را که خدمات مسکو را درست در حیاط بوریس ترک کرده بود، دستگیر کردند، تقریباً یک درگیری آشکار رخ داد. بوریس و آندری با سربازان خود به مرز غربی عقب نشینی کردند و سعی کردند با نووگورود و لیتوانی ارتباط برقرار کنند.

لیتوانی و گروه ترکان و مغولان تاریخ حمله را تعیین کردند - بهار 1480. لیتوانیایی ها قصد داشتند حدود 8 هزار نفر را به رهبری کاپیتان های باتجربه میدان دهند. ایوان سوم مجدداً با دشمن هورد بزرگ، کریمه خان منگلی-گیر، که قول داده بود در صورت قیام مسکو علیه آخمت، به لیتوانی حمله کند، وارد اتحاد شد.

در ماه مه 1480 لشکرکشی اخمت آغاز شد. نیروهای روسی شروع به گرفتن مواضع در Oka کردند. در ژوئن، گروه ترکان و مغولان سرزمین های بین کالوگا و سرپوخوف را ویران کردند. ایوان جوان به سمت هورد پیشروی کرد. نیروهای اصلی گروه ترکان و مغولان در حال بالا رفتن از دان بودند. درگیری‌های کوچکی بین گروه‌های نگهبان در رودخانه اوکا رخ داد. ایوان کبیر از مسکو حرکت کرد و یک دسته بزرگ را به سمت کولومنا هدایت کرد. در همین حال، پسکوف توسط شوالیه های آلمانی محاصره شد. وقایع نگار لیوونی گزارش داد که استاد برند فون در بورش

در انتظار ارتش کازیمیر، اخمت از طریق Mtsensk و Odoev به سمت دهانه رودخانه Ugra حرکت کرد و در سمت راست آن، ساحل جنوبی، یعنی در قلمرو لیتوانی مستقر شد. گروه های ایوان ایوانوویچ و آندری منشی به زودی به ساحل مقابل اوگرا رسیدند. به زودی نیروهای اصلی ایوان سوم و آخمت به طور همزمان به اوگرا نزدیک شدند.

هر دو طرف چندین بار سعی کردند از رودخانه عبور کنند. یکی از آنها توسط گروه ترکان و مغولان در Opakov، 60 کیلومتر بالاتر از دهانه Ugra انجام شد. به زودی، گروه های شاهزاده آندری و بوریس به کرمنتس، محل اردوگاه ایوان سوم، رسیدند و ایوان سوم تصمیم گرفت در این شرایط به آنها امتیاز بدهد. لیتوانیایی ها به دلیل حمله کریمه خان به پودولیا نتوانستند به کمک آخمت بیایند. به زودی گروه ترکان دچار کمبود غذا شد. خان اخمت اطلاعاتی در مورد شورش در گروه ترکان بزرگ و پیشروی یک ارتش روسیه دیگر از ولگا به سمت سرای دریافت کرد. به زودی ایوان سربازان خود را به بوروفسک هدایت کرد ، گویی از آخمت دعوت می کند تا از اوگرا یخ زده برای نبردی سرنوشت ساز عبور کند ، اما در عین حال امکان شروع خود به خودی نبرد را رد کند. در 11 نوامبر، اخمت تصمیم به عقب نشینی گرفت، که نشان دهنده آزادی نهایی روسیه از یوغ تاتار-مغول بود.

آخمت در حال عقب نشینی، دوازده ولست را در امتداد ساحل راست اوکا بالا، از جمله کوزلسک - متعلق به کازیمیر چهارم، غارت کرد. او پس از اطلاع از تعقیب خود توسط نیروهای برادران ایوان سوم، به استپ ها بازگشت. به زودی، در 6 ژانویه 1481، خان اخمت توسط تیومن خان ایبک کشته شد.

عواقب

در سالهای 1480-1481 ، کازیمیر موفق شد شورش بستگان خود را سرکوب کند و از این طریق نقشه ایوان سوم برای گسترش نفوذ شاهزاده مسکو به سرزمین های کیف را از بین ببرد. با این حال، تقریباً بلافاصله پس از آن، در سال 1482، منگلی-گیره کیف را ویران کرد و به نشانه پیروزی عمومی، جام و اختراع را از کلیسای جامع سنت سوفیا به ایوان سوم فرستاد. از سال 1492، Mengli-Girey مبارزات سالانه را علیه زمین های متعلق به لیتوانی و لهستان آغاز کرد.

در سال 1491، دوک بزرگ به برادران دستور داد تا فرمانداران خود را برای کمک به منگلی-گیر بفرستند، آندری کبیر از دستور اطاعت نکرد، دستگیر و زندانی شد (19 سپتامبر 1492)، جایی که در سال 1493 درگذشت. هنگامی که متروپولیتن برای آندری غمگین شد، دوک بزرگ اینگونه پاسخ داد:

در سالهای 1501-1502، ایوان سوم، که مشغول جنگ با لیتوانی بود، آمادگی خود را برای اعتراف به "نوکر بودن" خود ابراز کرد و ادای احترام به پسر اخمت شیخ احمد، آخرین خان گروه گروه بزرگ قبل از انحلال آن را از سر گرفت. انحلال گروه ترکان بزرگ (1502) مرزهای مشترک ایالت مسکو را با خانات کریمه ایجاد کرد و در همان سال اختلافاتی بین ایوان سوم و منگلی گیر به وجود آمد: خان کریمه تبعید قازان را تأیید نکرد. خان عبداللطیف به اسارت روسها درآمد. پس از مرگ ایوان سوم (1505)، حملات مداوم کریمه ها به سرزمین هایی که متعلق به دولت روسیه بود آغاز شد.

یوغ تاتار-مغول در روسیه در سال 1237 آغاز شد. روسیه بزرگ متلاشی شد و تشکیل دولت مسکو آغاز شد.

یوغ تاتار-مغول به دوره وحشیانه حکومت اشاره دارد که در آن روس تابع گروه ترکان طلایی بود. یوغ مغول-تاتار در روسیه توانست تقریباً دو هزار و نیم دوام بیاورد. تاریخ به 240 سال پاسخ می دهد که خودسری گروه هورد در روسیه چقدر طول کشید.

وقایعی که در این دوره رخ داد بر شکل گیری روسیه تأثیر زیادی گذاشت. بنابراین این موضوع تا به امروز مطرح بوده و هست. یوغ مغول-تاتار با شدیدترین وقایع قرن سیزدهم همراه است. اینها اخاذی های وحشیانه از جمعیت، ویرانی کل شهرها و هزاران و هزاران کشته بود.

حکومت یوغ تاتار-مغول توسط دو قوم تشکیل شد: سلسله مغول و قبایل کوچ نشین تاتارها. اکثریت قریب به اتفاق هنوز تاتارها بودند. در سال 1206 جلسه طبقات عالی مغول تشکیل شد که در آن رهبر قبیله مغول تموجین انتخاب شد. تصمیم گرفته شد که دوران یوغ تاتار-مغول آغاز شود. رهبر چنگیزخان (خان بزرگ) نام داشت. توانایی های سلطنت چنگیز خان بسیار باشکوه بود. او توانست همه اقوام کوچ نشین را متحد کند و پیش نیازهای توسعه فرهنگی و اقتصادی کشور را ایجاد کند.

توزیع نظامی تاتار-مغول

چنگیزخان یک دولت بسیار قوی، جنگجو و ثروتمند ایجاد کرد. جنگجویان او به طرز شگفت انگیزی ویژگی های بسیار مقاومی داشتند؛ آنها می توانستند زمستان را در یورت خود، در میان برف و باد بگذرانند. هیکلی لاغر و ریشی نازک داشتند. آنها مستقیم شلیک می کردند و سوارکاران عالی بودند. در طول حملات به ایالت ها، او مجازات هایی برای ترسوها داشت. اگر یک سرباز از میدان نبرد فرار می کرد، تمام ده سرباز تیرباران می شدند. اگر یک دوجین نبرد را ترک کنند، صد نفری که به آنها تعلق داشتند تیرباران می شود.

فئودال های مغول حلقه محکمی را به دور خان بزرگ بستند. آنها با ارتقاء او به ریاست، قصد داشتند ثروت و جواهرات زیادی دریافت کنند. تنها یک جنگ افسارگسیخته و غارت بی رویه کشورهای فتح شده می تواند آنها را به هدف مورد نظر برساند. به زودی، پس از ایجاد دولت مغولستان، مبارزات فتح آغاز شد تا نتایج مورد انتظار را به ارمغان آورد. دزدی حدود دو قرن ادامه داشت. تاتارهای مغول در آرزوی حکومت بر تمام جهان و مالکیت همه ثروت بودند.

فتح یوغ تاتار-مغول

  • در سال 1207 مغول ها خود را با حجم زیادی از فلز و سنگ های ارزشمند غنی کردند. حمله به قبایل واقع در شمال سلنگا و در دره Yenisei. این واقعیت به توضیح ظهور و گسترش اموال سلاح کمک می کند.
  • همچنین در سال 1207، ایالت تنگوت از آسیای مرکزی مورد حمله قرار گرفت. تانگوت ها شروع به خراج دادن به مغول کردند.
  • 1209 آنها در تصرف و سرقت سرزمین خیقوروف (ترکستان) دست داشتند.
  • 1211 شکست بزرگی از چین رخ داد. نیروهای امپراتور درهم شکسته و فرو ریختند. دولت غارت شد و ویران شد.
  • تاریخ 1219-1221 کشورهای آسیای مرکزی شکست خوردند. نتیجه این جنگ سه ساله با لشکرکشی های قبلی تاتارها تفاوتی نداشت. ایالت ها شکست خوردند و غارت شدند، مغول ها صنعتگران با استعداد را با خود بردند. تنها خانه های سوخته و مردم فقیر را پشت سر گذاشت.
  • در سال 1227، سرزمین های وسیعی در شرق اقیانوس آرام تا غرب دریای خزر به تصرف فئودال های مغول درآمد.

عواقب حمله تاتار و مغول نیز همین است. هزاران کشته و همین تعداد برده برده. کشورهای ویران شده و غارت شده ای که بازیابی آنها زمان بسیار بسیار طولانی می طلبد. در زمانی که یوغ تاتار-مغول به مرزهای روسیه نزدیک شد، ارتش آن بسیار زیاد بود و تجربه در جنگ، استقامت و سلاح های لازم را به دست آورده بود.

فتوحات مغولان

حمله مغول به روسیه

آغاز یوغ تاتار-مغول در روسیه از دیرباز 1223 در نظر گرفته شده است. سپس ارتش مجرب خان بزرگ به مرزهای دنیپر بسیار نزدیک شد. در آن زمان، پولوفتسی ها کمک کردند، زیرا سلطنت در روسیه درگیر اختلافات و اختلافات بود و قابلیت های دفاعی آن به میزان قابل توجهی کاهش یافت.

  • نبرد رودخانه کالکا. 31 اردیبهشت 1223 یک لشکر 30 هزار نفری مغول از کومان ها شکافت و با ارتش روس روبرو شد. اولین و تنها کسانی که ضربه را خوردند، نیروهای شاهزاده مستیسلاو اودال بودند که از هر شانسی برای شکستن زنجیره متراکم مغول-تاتارها برخوردار بودند. اما از دیگر شاهزادگان حمایتی دریافت نکرد. در نتیجه ، مستیسلاو درگذشت و تسلیم دشمن شد. مغول ها اطلاعات نظامی ارزشمند زیادی را از اسرای روسی دریافت کردند. خسارات بسیار زیادی داشت. اما هجوم دشمن همچنان برای مدت طولانی متوقف شد.
  • تهاجم در 16 دسامبر 1237 آغاز شد. ریازان اولین نفر در راه بود. در آن زمان چنگیزخان از دنیا رفت و جای او را نوه اش باتو گرفت. ارتش تحت فرماندهی باتو کم از خشن نبود. آنها همه چیز و هرکسی را که در مسیر ملاقات می کردند، جارو کردند و غارت کردند. این حمله هدفمند و با دقت برنامه ریزی شده بود، بنابراین مغول ها به سرعت به عمق کشور نفوذ کردند. شهر ریازان پنج روز در محاصره به طول انجامید. علیرغم اینکه اطراف شهر را دیوارهای مستحکم و بلند احاطه کرده بود، زیر فشار سلاح های دشمن، دیوارهای شهر فرو ریخت. یوغ تاتار-مغول ده روز مردم را غارت کرد و کشت.
  • نبرد در نزدیکی کلومنا. سپس ارتش باتو شروع به حرکت به سمت کلومنا کرد. در راه، آنها با ارتشی متشکل از 1700 نفر روبرو شدند که تابع Evpatiy Kolovrat بودند. و علیرغم اینکه تعداد مغولها چندین برابر از ارتش اوپاتی پیشی گرفت، او دست به کار نشد و با تمام توان با دشمن جنگید. در نتیجه آسیب قابل توجهی به او وارد کرد. ارتش یوغ تاتار-مغول به حرکت خود ادامه داد و در امتداد رودخانه مسکو به شهر مسکو رفت که پنج روز در محاصره به طول انجامید. در پایان نبرد شهر در آتش سوخت و بیشتر مردم کشته شدند. باید بدانید که قبل از رسیدن به شهر ولادیمیر، تاتار-مغول ها در تمام مسیر در برابر جوخه پنهان روسیه اقدامات دفاعی انجام دادند. آنها باید بسیار مراقب بودند و همیشه برای یک نبرد جدید آماده بودند. نبردها و زد و خوردهای زیادی با روس ها در راه بود.
  • دوک بزرگ ولادیمیر یوری وسوولودویچ به درخواست کمک شاهزاده ریازان پاسخ نداد. اما پس از آن او خود را در معرض خطر حمله قرار داد. شاهزاده زمان بین نبرد ریازان و نبرد ولادیمیر را عاقلانه مدیریت کرد. او ارتش بزرگی را به خدمت گرفت و آنها را مسلح کرد. تصمیم گرفته شد که شهر کولومنا به عنوان محل نبرد انتخاب شود. در 4 فوریه 1238، طرح شاهزاده یوری وسوولودویچ اجرای خود را آغاز کرد.
  • این بلندپروازانه ترین نبرد از نظر تعداد نیروها و نبرد داغ تاتار-مغول ها و روس ها بود. اما او هم گم شد. تعداد مغول ها هنوز به طور قابل توجهی بیشتر بود. حمله تاتار و مغول به این شهر دقیقا یک ماه به طول انجامید. پایان یافت در 4 مارس 1238، سالی که روسها شکست خوردند و همچنین غارت شدند. شاهزاده در نبردی سنگین سقوط کرد و خسارات بزرگی به مغول وارد کرد. ولادیمیر آخرین شهر از چهارده شهر فتح شده توسط مغول ها در شمال شرقی روسیه بود.
  • در سال 1239 شهرهای چرنیگوف و پرسلاول شکست خوردند. سفر به کیف برنامه ریزی شده است.
  • 6 دسامبر 1240. کیف تسخیر شد. این بیشتر ساختار متزلزل کشور را تضعیف کرد. کیف قدرتمند با اسلحه های کوبنده و تندروهای عظیم شکست خورد. مسیر جنوب روسیه و اروپای شرقی باز شد.
  • 1241 شاهزاده گالیسیا-ولین سقوط کرد. پس از آن اقدامات مغولان برای مدتی متوقف شد.

در بهار 1247، تاتارهای مغول به مرز مقابل روسیه رسیدند و وارد لهستان، جمهوری چک و مجارستان شدند. باتو "هورد طلایی" ایجاد شده را در مرزهای روسیه قرار داد. در سال 1243، آنها شروع به پذیرش و تأیید شاهزادگان مناطق در گروه ترکان کردند. شهرهای بزرگی نیز مانند اسمولنسک، پسکوف و نووگورود بودند که در برابر گروه ترکان و مغولان جان سالم به در بردند. این شهرها سعی کردند مخالفت خود را بیان کنند و در برابر حکومت باتو مقاومت کنند. اولین تلاش توسط آندری یاروسلاوویچ بزرگ انجام شد. اما تلاش های او مورد حمایت اکثریت فئودال های کلیسایی و سکولار قرار نگرفت که پس از این همه جنگ و حملات، سرانجام با خان های مغول رابطه برقرار کردند.

به طور خلاصه، پس از برقراری نظم، شاهزادگان و فئودال‌های کلیسا نخواستند محل خود را ترک کنند و پذیرفتند که قدرت خان‌های مغول و اخذ خراج از مردم را به رسمیت بشناسند. سرقت اراضی روسیه ادامه خواهد داشت.

این کشور بیشتر و بیشتر از یوغ تاتار-مغول متحمل حملات شد. و به طور فزاینده ای دشوار می شد که به سارقین پاسخی شایسته بدهیم. علاوه بر این که کشور قبلاً بسیار خسته بود، مردم فقیر و تحت ستم بودند، دعواهای شاهزادگانی نیز باعث شد که از زانو بلند شوند.

در سال 1257، گروه هورد سرشماری جمعیت را آغاز کرد تا به طور قابل اعتماد یوغ را برقرار کند و خراج غیرقابل تحملی را بر مردم تحمیل کند. فرمانروای تزلزل ناپذیر و بلامنازع سرزمین های روسیه شوید. روسیه موفق شد از نظام سیاسی خود دفاع کند و حق تشکیل یک قشر اجتماعی و سیاسی را برای خود محفوظ داشت.

سرزمین روسیه تحت تهاجمات دردناک بی پایان مغول ها قرار گرفت که تا سال 1279 ادامه داشت.

سرنگونی یوغ تاتار-مغول

پایان یوغ تاتار-مغول در روسیه در سال 1480 فرا رسید. گروه ترکان و مغولان طلایی به تدریج شروع به متلاشی شدن کرد. بسیاری از شاهزادگان بزرگ تقسیم شده و در تضاد دائمی با یکدیگر زندگی می کردند. آزادی روسیه از یوغ تاتار-مغول خدمت شاهزاده ایوان سوم است. از 1426 تا 1505 سلطنت کرد. شاهزاده دو شهر بزرگ مسکو و نیژنی نووگورود را متحد کرد و به سمت هدف سرنگونی یوغ مغول-تاتار حرکت کرد.

در سال 1478، ایوان سوم از پرداخت خراج به هورد خودداری کرد. در نوامبر 1480، "ایستادن روی رودخانه Ugra" معروف اتفاق افتاد. این نام با این واقعیت مشخص می شود که هیچ یک از طرفین تصمیم به شروع نبرد ندارند. خان اخمت سرنگون شده پس از یک ماه ماندن در رودخانه، اردوگاه خود را بست و به هورد رفت. چند سالی است که حکومت تاتار و مغول که مردم روسیه و سرزمین های روسیه را ویران و نابود کرد، اکنون می توان با اطمینان پاسخ داد. یوغ مغول در روسیه


2023
polyester.ru - مجله دخترانه و زنانه