29.12.2023

بیوگرافی Machiavelli Niccolo. ماکیاولی نیکولو: فلسفه، سیاست، ایده ها، دیدگاه ها ماموریت به رم


نیکولو ماکیاولی سیاستمدار، مورخ، نظریه پرداز نظامی و فیلسوف برجسته ایتالیایی، بنیانگذار «دکترین رئالیسم سیاسی» است.

ماکیاولی در فلورانس به دنیا آمد. از 1498 تا 1512 به عنوان منشی صدراعظم دوم جمهوری فلورانس در خدمت عمومی بود. ماکیاولی در این دوره تجربه و شناختی از نهادهای سیاسی و اخلاق انسانی کسب کرد که در نوشته های او نمود پیدا کرد.

مهم ترین مشکلات فلسفه ماکیاولی دلایل ظهور و سقوط دولت ها، شرایط ایجاد یک دولت قوی، نقش حاکم در آن، تأثیر فرد بر روند وقایع تاریخی، انگیزه ها بود. از اعمال انسان آثار اصلی ماکیاولی «شاهزاده»، «گفتمان‌هایی درباره دهه اول تیتوس لیویوس»، «گفت‌وگو درباره هنر جنگ» است.

نظریه دولت ماکیاولی

ماکیاولی یکی از اولین فیلسوفان رنسانس بود که مفهوم تئوکراتیک دولت را که طبق آن دولت به کلیسا به عنوان بالاترین مقام روی زمین وابسته است، رد کرد. او معتقد بود که نظام‌های سیاسی متولد می‌شوند، به عظمت و قدرت می‌رسند و سپس زوال، زوال و نابودی می‌یابند، یعنی. وابسته به تقدیر الهی نباش. ماکیاولی معتقد است وضعیت و ماهیت قوانین حاکم بر آن را باید بر اساس عقل و تجربه فهمید.

ماکیاولی استدلال می کند که دیدگاه های اجتماعی و حقوقی، فضایل مدنی مردم، فقط توسط دولت قابل آموزش است، نه کلیسا. برعکس، کلیسا پایه‌های قدرت دولتی را به لرزه درآورد و سعی کرد قدرت معنوی و سکولار را در دستان خود ترکیب کند و تمایل مردم به خدمت به دولت را تضعیف کرد. دولت بالاترین تجلی روح انسان است; ماکیاولی در خدمت به او هدف و سعادت زندگی انسان را می بیند.

ماکیاولی جمهوری را بهترین شکل دولت می داند، اما تأسیس آن تنها در شرایط خاص تاریخی امکان پذیر است. ماکیاولی با ارزیابی انتقادی وضعیت سیاسی کشورش، شخصیت شهروندان کاملاً عاری از فضایل مدنی، به این نتیجه می رسد که امکان ندارد ایتالیا را تحت یک دولت جمهوری خواه متحد کرد. او متقاعد شده است که واقعیت ایتالیا مستلزم استقرار خودکامگی و ایجاد یک کشور ملی مستقل و قوی است.

ماکیاولی در رساله خود، شاهزاده، راه های ایجاد یک دولت قوی را مورد بحث قرار می دهد. او معتقد است برای رسیدن به این هدف می توان از هر وسیله ای اعم از خشونت، قتل، فریب و خیانت استفاده کرد. بنابراین، ماکیاولی مسئول توجیه این اصل است: هدف وسیله ای را توجیه می کند که بر اساس آن ابزارهای مورد استفاده یک سیاستمدار با اهدافی که او برای خود تعیین می کند توجیه می شود.

ماکیاولی برای ایجاد یک دولت قوی، اخلاق و خیر فردی را قربانی می کند. اصول اخلاقی فقط در مورد زندگی خصوصی افراد صدق می کند، نه در مورد سیاست. علاقه دولت بسیار مهم است. ماکیاولی می‌نویسد که هرگاه باید درباره‌ی مسئله‌ای بحث کرد که نجات دولت صرفاً به آن بستگی دارد، نباید در مورد عدالت یا بی‌عدالتی، انسانیت یا ظلم، شکوه یا شرم توقف کرد. پس از آن، اصطلاح "ماکیاولیسم" ظاهر شد که نشان دهنده سیاستی است که قوانین اخلاقی را نادیده می گیرد و از ابزارهای غیر انسانی برای دستیابی به اهداف سیاسی استفاده می کند.

با این بینش دولت، نقش ویژه ای در آن متعلق به حاکم است.

دکترین قدرت سیاسی و ویژگی هایی که یک حاکم باید داشته باشد

قدرت حاکم در درک ماکیاولی نامحدود است. اساس حکومت و قانون، زور است که هر چیزی را که مخالف منافع دولتی است (آرمان قدرت قوی) از بین می برد. به همین دلیل است که یک حاکم می تواند قوانین اخلاقی را در فعالیت های خود نادیده بگیرد.

همچنین، حاکم باید ذات شیطانی انسان را در نظر بگیرد. فیلسوف معتقد است که انگیزه فعالیت افراد خودخواهی و علاقه مادی است. به گفته ماکیاولی، مردم «ناسپاس، تظاهرکنندگان متزلزل، فراری از خطر، حریص» هستند و ترجیح می دهند مرگ پدر خود را فراموش کنند تا محرومیت از اموال.

ماکیاولی معتقد است که «همه اعتراف می‌کنند که بهتر است شاهزاده‌ای وجود داشته باشد که همه ویژگی‌های خوب شناخته شده باشد، اما از آنجایی که شرایط وجودی انسان به آن‌ها اجازه نمی‌دهد همه آن‌ها را داشته باشند و به طور پیوسته آنها را اجرا کنند، شاهزاده باید آنقدر عاقل باش که بتوان از شرم آن رذیلت هایی که می تواند او را از دولت محروم کند دوری کند... و همچنین نمی تواند از محکومیت آن رذیلت هایی که بدون آن ها حفظ دولت دشوار است، نترسد.»

رئیس دولت «نباید سرزنش ظلم را به حساب آورد، اگر فقط چنین شکوهی لازم است تا رعایای خود را در وحدت و اطاعت نگه دارند. از این گذشته، کسی که خود را محدود به مجازات های بسیار اندک می کند، مهربان تر از کسانی است که به دلیل رحمت نامناسب، اجازه می دهند بی نظمی رشد کند و باعث قتل و سرقت شود، زیرا این دومی برای کل جامعه یک فاجعه است. در حالی که مجازات هایی که از سوی شاهزاده صادر می شود فقط به افراد مربوط می شود.

چه چیزی برای یک حاکم بهتر است - دوست داشته شدن یا ترسیدن؟ البته خوب است که هم دوست داشته باشیم و هم از او بترسیم. با این حال، از آنجایی که ترکیب این دو احساس بسیار دشوار و به سادگی غیرممکن است، بهتر است بترسید. عشق تنها با یک رابطه تعهدی پشتیبانی می شود که به دلیل فسق افراد در هر برخورد با منافع شخصی از بین می رود، در حالی که ترس با ترس از مجازات حفظ می شود که هرگز عمل نمی کند. در عین حال، حاکم باید بدون ایجاد نفرت، ترس را برانگیزد.

حاکم باید مراقب باشد که بیهوده، ترسو و بلاتکلیف تلقی نشود. او باید تمام تلاش خود را بکند تا تصمیمش غیرقابل برگشت باشد و نظر عمومی در مورد او طوری باشد که هیچکس حتی به فکر فریب او نباشد. در مورد وفاداری به وعده‌های خود، اگر این عمل بر ضد خود و منافع کشور باشد، حاکم می‌تواند از آنها غفلت کند.

به طور خلاصه، باید به ابهام دیدگاه‌های اجتماعی و فلسفی ماکیاولی اشاره کرد. از یک سو، نقش مهمی در تاریخ توسعه نظریه دولت و قدرت، رویکرد او به مسئله دولت از منظر سکولار، بر اساس داده های تاریخی و با در نظر گرفتن وضعیت واقعی سیاسی بود. از سوی دیگر، ماکیاولی از این ایده دفاع می کند که هر وسیله ای برای رسیدن به اهداف سیاسی قابل قبول است. به نظر او خیر دولت می تواند با خشونت، قتل، فریب و بی توجهی به اصول اخلاقی همراه باشد. با این حال، این غیرممکن است، زیرا خیر دولت تنها بر اساس ارزش های اخلاقی و قانونی قابل دستیابی است.

آیا میدانستید، آزمایش فکری، آزمایش گدانکن چیست؟
این یک عمل غیرموجود، یک تجربه ی ماورایی، تخیل چیزی است که در واقع وجود ندارد. آزمایش های فکری مانند رویاهای بیداری هستند. آنها هیولا به دنیا می آورند. برخلاف آزمایش فیزیکی، که یک آزمون آزمایشی فرضیه‌ها است، یک «آزمایش فکری» به طور جادویی آزمایش تجربی را با نتایج دلخواه جایگزین می‌کند که در عمل آزمایش نشده‌اند، و ساختارهای منطقی را که در واقع خود منطق را نقض می‌کنند با استفاده از مقدمات اثبات‌شده به‌عنوان موارد اثبات‌شده، دستکاری می‌کند. است، با جایگزینی. بنابراین، وظیفه اصلی متقاضیان "آزمایش های فکری" فریب شنونده یا خواننده با جایگزینی یک آزمایش فیزیکی واقعی با "عروسک" آن است - استدلال ساختگی در آزادی مشروط بدون تأیید فیزیکی خود.
پر کردن فیزیک با "آزمایش های فکری" خیالی منجر به ظهور تصویری پوچ، سورئال و گیج کننده از جهان شده است. یک محقق واقعی باید چنین "نبات های بسته بندی" را از ارزش های واقعی تشخیص دهد.

نسبیت‌گرایان و پوزیتیویست‌ها استدلال می‌کنند که «آزمایش‌های فکری» ابزار بسیار مفیدی برای آزمایش تئوری‌ها (همچنین در ذهن ما) برای سازگاری است. در این کار آنها مردم را فریب می دهند، زیرا هر تأییدی فقط می تواند توسط منبعی مستقل از هدف تأیید انجام شود. خود متقاضی فرضیه نمی تواند آزمونی برای بیان خود باشد، زیرا دلیل این اظهارات خود عدم وجود تناقض در بیانیه قابل مشاهده برای متقاضی است.

این را در مثال SRT و GTR می بینیم که به نوعی دین کنترل کننده علم و افکار عمومی تبدیل شده اند. هیچ مقدار واقعیتی که با آنها در تضاد باشد نمی تواند بر فرمول انیشتین غلبه کند: "اگر واقعیتی با نظریه مطابقت ندارد، واقعیت را تغییر دهید" (در نسخه دیگری، "آیا واقعیت با نظریه مطابقت ندارد؟ - برای واقعیت خیلی بدتر است. ”).

حداکثر چیزی که یک «آزمایش فکری» می تواند ادعا کند، فقط سازگاری درونی فرضیه در چارچوب منطق خود متقاضی است که اغلب به هیچ وجه درست نیست. این انطباق با عمل را بررسی نمی کند. راستی‌آزمایی واقعی فقط می‌تواند در یک آزمایش فیزیکی واقعی انجام شود.

آزمایش یک آزمایش است زیرا پالایش فکر نیست، بلکه آزمایش فکر است. فکری که خودسازگار است نمی تواند خود را تأیید کند. این را کورت گودل ثابت کرد.

(ایتالیایی)روسیو حاوی درخواستی برای به رسمیت شناختن حق خانواده وی بر زمین های مورد مناقشه خانواده پازی بود.

شروع کاریر

در زندگی نیکولو ماکیاولی دو مرحله قابل تشخیص است: در مرحله اول، او عمدتاً درگیر امور دولتی بود. در سال 1512، مرحله دوم آغاز شد که با حذف اجباری ماکیاولی از سیاست فعال و نوشتن آثاری که بعدها نام او را مشهور کرد مشخص شد.

زندگی ماکیاولی در دوران جالب اما خطرناکی گذشت، زمانی که پاپ می‌توانست یک ارتش کامل داشته باشد و شهرهای ثروتمند ایتالیا تحت سلطه دولت‌های خارجی - فرانسه، اسپانیا یا امپراتوری مقدس روم - قرار گرفتند. زمان اتحادهای غیرقابل اعتماد، مزدوران فاسدی بود که حاکمان خود را بدون اخطار رها کردند، زمانی که قدرت در چند روز سقوط کرد و قدرت جدیدی جایگزین آن شد. شاید مهم ترین رویداد در این سلسله آشوب های آشفته سقوط رم در سال 1527 بود. شهرهای ثروتمندی مانند جنوا مانند رم در پنج قرن پیش، زمانی که توسط ارتش آلمانی های بربر سوزانده شد، رنج زیادی متحمل شدند.

در سال 1494، ارتش چارلز هشتم، پادشاه فرانسه، وارد ایتالیا شد و در نوامبر به فلورانس رسید. پیرو دی لورنزو د مدیچی جوان، که خانواده اش تقریباً 60 سال بر شهر حکومت کردند، با عجله به اردوگاه سلطنتی رفت، اما تنها به امضای یک پیمان صلح تحقیرآمیز، تسلیم چندین قلعه کلیدی و پرداخت غرامت هنگفت دست یافت. پیرو صلاحیت قانونی برای انعقاد چنین توافقی را نداشت، به خصوص بدون تحریم سینیوریا. در نتیجه توسط مردم خشمگین از فلورانس اخراج شد و خانه اش غارت شد.

راهب ساونارولا در راس سفارت جدید پادشاه فرانسه قرار گرفت. در این دوران پر دردسر، ساوونارولا حاکم واقعی فلورانس شد. تحت تأثیر او، جمهوری فلورانس در سال 1494 احیا شد و نهادهای جمهوری بازگردانده شدند. به پیشنهاد ساوونارولا، «شورای بزرگ» و «شورای هشتاد» تأسیس شد.

پس از اعدام ساونارولا، ماکیاولی به لطف توصیه مقتدرانه نخست وزیر جمهوری، مارچلو آدریانی، مجدداً به عضویت شورای هشتاد، مسئول مذاکرات دیپلماتیک و امور نظامی انتخاب شد. (ایتالیایی)روسیاومانیست معروفی که معلم او بود.

به طور رسمی، صدراعظم اول جمهوری فلورانس مسئول امور خارجی و صدراعظم دوم مسئول امور داخلی و شبه نظامیان شهری بود. اما اغلب چنین تمایزی بسیار خودسرانه به نظر می رسید و امور جاری توسط کسی تصمیم می گرفت که شانس بیشتری برای دستیابی به موفقیت از طریق ارتباطات، نفوذ یا توانایی ها داشت.

در این موقعیت، از سال 1499 تا 1512، به نمایندگی از دولت، نیکولو بارها مأموریت های دیپلماتیک را در دادگاه های لویی دوازدهم در فرانسه، فردیناند دوم، و دربار پاپ در رم انجام داد.

در آن زمان ایتالیا به دوازده ایالت تقسیم شد و جنگ بین فرانسه و امپراتوری مقدس روم بر سر پادشاهی ناپل آغاز شد. سپس جنگ ها توسط ارتش های مزدور انجام شد و فلورانس مجبور شد بین رقبای قوی مانور دهد و ماکیاولی با آنها روابط دیپلماتیک برقرار کرد. علاوه بر این، محاصره پیزا شورشی زمان و تلاش زیادی را از دولت فلورانس و نماینده تام الاختیار آن در ارتش، نیکولو ماکیاولی گرفت.

در 14 ژانویه 1501، ماکیاولی توانست بار دیگر به فلورانس بازگردد و به سن سی و دو سالگی، طبق معیارهای فلورانسی، به مقامی عالی رسید و موقعیتی عالی در جامعه و درآمد مناسبی برای او فراهم کرد. در آگوست همان سال، نیکولو با زنی از خانواده ای قدیمی و سرشناس به نام ماریتا کورسینی ازدواج کرد.

خانواده کورسینی نسبت به شاخه ماکیاولی که نیکولو به آن تعلق داشت، سطح بالاتری در سلسله مراتب اجتماعی داشت. با این حال، این ازدواج برای دو طرف سودمند بود: از یک سو، رابطه با کورسینی نشان دهنده صعود نیکولو به نردبان اجتماعی بود، و از سوی دیگر، خانواده ماریتا این فرصت را داشتند که از ارتباطات سیاسی ماکیاولی استفاده کنند.

نیکولو برای همسرش همدردی عمیق داشت؛ آنها پنج فرزند داشتند. در طول سالیان متمادی، به برکت تلاش‌های روزمره و زندگی مشترک در غم و شادی، ازدواج آنها که به خاطر قرارداد اجتماعی منعقد شد، به عشق و اعتماد تبدیل شد. آنچه قابل توجه است این است که نیکولو هم در اولین وصیت نامه سال 1512 و هم در آخرین وصیت نامه 1523 همسر خود را به عنوان سرپرست فرزندان خود انتخاب می کند، اگرچه اغلب اقوام مرد منصوب می شدند.

زمانی که ماکیاولی در خارج از کشور برای مدت طولانی در امور دیپلماتیک بود، معمولاً روابط خود را با زنان دیگر آغاز کرد.

تاثیر چزاره بورجیا

از سال 1502 تا 1503، نیکولو سفیر دربار دوک چزاره بورجیا، پسر پاپ الکساندر ششم، یک رهبر نظامی و فرمانروای بسیار باهوش و موفق بود که با شمشیر و دسیسه دارایی های خود را در مرکز ایتالیا گسترش داد. سزار همیشه شجاع، محتاط، با اعتماد به نفس، محکم و گاهی ظالم بود.

در ژوئن 1502، ارتش پیروز بورجیا، با به صدا درآوردن سلاح های خود، به مرزهای فلورانس نزدیک شد. جمهوری وحشت زده بلافاصله سفیران خود را برای مذاکره نزد او فرستاد - فرانچسکو سودرینی، اسقف ولترا، و منشی ده، نیکولو ماکیاولی. در 24 ژوئن آنها در مقابل Borgia ظاهر شدند. نیکولو در گزارشی به دولت خاطرنشان کرد:

«این حاکم زیبا، باشکوه و جنگجو است که هر کار بزرگی برای او بی اهمیت است. او اگر تشنه شکوه یا فتوحات جدید باشد، باز نمی ایستد، همانطور که نه خستگی می شناسد و نه ترس. ..و همچنین مورد لطف دائمی فورچون قرار گرفت" .

در یکی از کارهای اولیه او [ ] ماکیاولی خاطرنشان کرد:

بورجیا یکی از مهمترین ویژگی های یک مرد بزرگ را دارد: او یک ماجراجوی ماهری است و می داند چگونه از فرصتی که به او داده شده است به بهترین نحو استفاده کند.

ماه‌هایی که در همراهی چزاره بورجیا سپری شد، انگیزه‌ای برای درک ماکیاولی از ایده‌های «حکومت دولتی، مستقل از اصول اخلاقی» بود، که بعداً در رساله «شاهزاده» منعکس شد. ظاهراً به دلیل رابطه بسیار نزدیکش با «بانو لاک»، سزار برای نیکولو بسیار جذاب بود.

ماکیاولی در سخنرانی‌ها و گزارش‌های خود مدام از «سربازان ثروت» انتقاد می‌کرد و آنها را خائن، ترسو و حریص می‌خواند. نیکولو می خواست نقش مزدوران را کم اهمیت جلوه دهد تا از پیشنهاد خود برای ایجاد ارتشی منظم دفاع کند که جمهوری بتواند به راحتی آن را کنترل کند. داشتن ارتش خود به فلورانس این امکان را می دهد که به مزدوران و کمک فرانسه وابسته نباشد. از نامه ای به ماکیاولی:

تنها راه برای کسب قدرت و قدرت، تصویب قانونی است که بر ارتش در حال ایجاد حکومت و حفظ آن در نظم مناسب باشد. ».

در دسامبر 1505، ده نفر سرانجام ماکیاولی را مأمور ساخت یک شبه نظامی کردند. و در 15 فوریه، یک گروه منتخب از شبه نظامیان پیکمن در خیابان های فلورانس با تشویق پرشور جمعیت رژه رفتند. همه سربازان با یونیفورم مناسب قرمز و سفید (به رنگ های پرچم شهر)، «در کویراس، مسلح به پیک و آرکبوس» بودند. فلورانس اکنون ارتش خود را دارد.

ماکیاولی "پیامبر مسلح" شد.

«به همین دلیل است که همه پیامبران مسلح پیروز شدند و همه غیرمسلح ها مردند، زیرا علاوه بر آنچه گفته شد، باید در نظر داشت که شخصیت افراد متزلزل است و اگر تبدیل آنها به آن آسان باشد. ایمان شما سخت است که آنها را در آن نگه دارید، بنابراین باید به زور آماده باشید تا کسانی را که ایمان خود را از دست داده اند ایمان بیاورید.. نیکولو ماکیاولی. پادشاه

پس از آن، ماکیاولی فرستاده لویی دوازدهم، ماکسیمیلیان اول هابسبورگ بود، قلعه ها را بازرسی کرد و حتی توانست سواره نظام را در شبه نظامیان فلورانس ایجاد کند. کاپیتولاسیون پیزا را پذیرفت و بر قرارداد تسلیم امضا کرد.

هنگامی که مردم فلورانس که از سقوط پیزا مطلع شدند، به شادی پرداختند، نیکولو نامه ای از دوست خود آگوستینو وسپوچی دریافت کرد: "با ارتش خود، کار بی عیب و نقصی انجام دادید و به نزدیکتر شدن زمان کمک کردید که فلورانس دوباره آن چیزی را به دست آورد. حقاً به آن تعلق داشت.»

فیلیپو کاساوکیا، که هرگز در توانایی‌های نیکولو تردید نداشت، نوشت: «باور ندارم که احمق‌ها قطار افکار شما را درک کنند، در حالی که خردمندان اندک هستند. هر روز به این نتیجه می‌رسم که شما حتی از پیامبرانی که در میان یهودیان و سایر ملل متولد شده‌اند برتری».

بازگشت مدیچی ها به فلورانس

ماکیاولی توسط حاکمان جدید شهر برکنار نشد. اما او با ادامه بیان دائمی افکار خود در مورد موضوعات موضوعی، چندین اشتباه مرتکب شد. اگرچه کسی از او نپرسید و نظرش با سیاست داخلی مقامات جدید بسیار متفاوت بود. او با بازگرداندن اموال به مدیچی‌های بازگشته مخالفت کرد و به آنها پیشنهاد پرداخت غرامت ساده داد و دفعه بعد در درخواست تجدیدنظر «به پالشچی» (II Ricordo ag Palleschi) از مدیچی‌ها خواست که به کسانی که به آنها مراجعه کرده‌اند اعتماد نکنند. سمت پس از سقوط جمهوری.

ننگ، بازگشت به خدمت و استعفا دوباره

ماکیاولی خود را در سرافکندگی و محرومیت از امرار معاش یافت و در سال 1513 نیز به توطئه علیه مدیچی ها متهم و دستگیر شد. اما حتی زمانی که در قفسه شکنجه شد، او دخالت خود را انکار کرد و در نهایت آزاد شد، اما تنها به لطف عفو. نیکولو پس از رهایی از حکم اعدام، به ملک خود در سنت آندریا در پرکوسینا در نزدیکی فلورانس بازنشسته شد و شروع به نوشتن کتاب هایی کرد که جایگاه او را در تاریخ فلسفه سیاسی تضمین می کرد.

از نامه ای به نیکولو ماکیاولی:

با طلوع آفتاب بلند می شوم و به سمت نخلستان می روم تا هیزم شکن ها را در حال قطع کردن جنگلم تماشا کنم، از آنجا به سمت نهر و سپس به سمت جریان پرنده شکار می روم. من با کتابی در جیب راه می روم، یا با دانته و پترارک، یا با تیبولوس و اوید. سپس وارد مسافرخانه ای در سر راه بزرگ می شوم. صحبت کردن با افرادی که از آنجا می گذرند، از اخبار در سرزمین های خارجی و در خانه مطلع می شوند و مشاهده می کنند که سلیقه ها و خیالات مردم چقدر متفاوت است، جالب است. وقتی ساعت ناهار فرا می رسد، با خانواده ام در یک وعده غذایی متوسط ​​می نشینم.

عصر که می شود، به خانه برمی گردم و به اتاق کارم می روم. دم در، لباس دهقانی‌ام را که سرتاسر خاک و لجن پوشیده بود، در می‌آورم، لباس‌های درباری می‌پوشم و با لباسی متین، به دربارهای باستانی مردمان دوران باستان می‌روم. در آنجا، با استقبال مهربانانه آنها، از غذایی که تنها برای من مناسب است و برای آن به دنیا آمده ام راضی هستم. در آنجا از گفت و گو با آنها و پرسیدن معنای اعمالشان ابایی ندارم و آنها با انسانیت ذاتی خود به من پاسخ می دهند. و برای چهار ساعت هیچ غمگینی نمی‌بینم، همه نگرانی‌هایم را فراموش می‌کنم، از فقر نمی‌ترسم، از مرگ نمی‌ترسم و کاملاً به آنها منتقل شده‌ام.

در نوامبر 1520 به فلورانس فراخوانده شد و منصب تاریخ نگاری را دریافت کرد. "تاریخ فلورانس" را در 1520-1525 نوشت. در ابتدا، کار فقط یک سال بود، اما نیکولو توانست مشتریان را متقاعد کند که نیاز به ادامه کار دارند. حقوق او افزایش یافت و کارش تقریباً 5 سال به طول انجامید. پاپ پس از خواندن این کتاب، همچنین به ماکیاولی جایزه 100 فلورین طلا داد. او چندین نمایشنامه - "Clizia"، "Belfagoras"، "Mandrake" - نوشت که با موفقیت زیادی روی صحنه رفت.

ماکیاولی به عنوان یکی از مقامات رژیم گذشته مورد اعتماد نبود. او انواع عریضه ها را تقدیم کرد و از دوستانش خواست که یک کلمه برای او بیان کنند. او شروع به واگذاری مأموریت های دیپلماتیک یکباره پاپ کرد و سرانجام زمانی که هابسبورگ ها شروع به تهدید جمهوری کردند، موقعیت جدیدی دریافت کرد. پاپ به ماکیاولی دستور داد تا با معمار نظامی پدرو ناوارو - یک دزد دریایی سابق، اما قبلاً متخصص در جنگ محاصره - برای بازرسی دیوارهای قلعه فلورانس و تقویت آنها در ارتباط با محاصره احتمالی شهر برود. آنها نیکولو را به این دلیل انتخاب کردند که او یک متخصص در امور نظامی به حساب می آمد: از این گذشته، او یک کتاب کامل "درباره هنر جنگ" نوشت و یک فصل کامل در آن به محاصره شهرها - و طبق عقاید عمومی پذیرفته شده - اختصاص داشت. ، در کل کتاب بهترین بود. برخی از توصیه های نیکولو به کتاب بسیار دور از واقعیت بود، اما همین واقعیت تألیف چنین کتابی او را از نظر پاپ در زمینه استحکامات متخصص ساخت. حمایت دوستان Guicciardini و Strozzi نیز نقش داشت - آنها با موفقیت در این مورد با پاپ مذاکره کردند.

  • در 9 مه 1526، شورای صد، به درخواست کلمنت هفتم، نهاد جدیدی را در دولت فلورانس تأسیس کرد - کالج پنج برای تقویت دیوارها، نیکولو ماکیاولی به عنوان دبیر آن منصوب شد.

اما انتظارات ماکیاولی مبنی بر بازگشت به کار و افتخارات شایسته از بین رفت. در سال 1527، پس از غارت رم و از دست دادن نفوذ پاپ بر فلورانس، حکومت جمهوری احیا شد. ماکیاولی خود را برای پست دبیری کالج ده نامزد کرد. اما او انتخاب نشد؛ دولت جدید دیگر به او نیازی نداشت.

این روحیه ماکیاولی را تضعیف کرد، سلامتی او نتوانست تجربیات منفی را تحمل کند و 10 روز بعد در 2 ژوئن 1527 در سان کاسیانو در چند کیلومتری فلورانس درگذشت. محل قبر او مشخص نیست; با این حال، یک سنوتاف به افتخار او در کلیسای سانتا کروچه در فلورانس قرار دارد. این کتیبه بر روی بنا حک شده است: هیچ سنگ نوشته ای نمی تواند عظمت این نام را بیان کند..

1469–1527) سیاستمدار، نویسنده و دیپلمات ایتالیایی. دبیر کمیسیون ده جمهوری فلورانس (1498-1512). نویسنده آثار سیاسی که در آنها نظریه دیپلماسی و مدیریت عمومی خود را توسعه داد: "شاهزاده" (1513)، "گفتارهایی در مورد دهه اول تی لیوی" (1513-1519)، "تاریخ فلورانس" (1520-1525) نیکولو ماکیاولی در 3 مه 1469 در خانواده یک وکیل به دنیا آمد. پدرش برناردو ماکیاولی نیز از زمین هایش درآمد اندکی داشت. مادر نیکولو، دونا بارتولومیا، یک زن مذهبی بود، او سرودها و کانسون هایی را به افتخار مریم مقدس می ساخت و در گروه کر در کلیسای Saita Trinita آواز می خواند. نیکولو در هفت سالگی وارد مدرسه استاد ماتئو شد و سپس به مدرسه شهر فرستاده شد. در پایان تحصیلات، لاتین را به خوبی می دانست و دوره سبک شناسی لاتین را گذراند. متوسط ​​درآمد خانواده ماکیاولی اجازه نمی داد نیکولو به دانشگاه برود. معلمان او نویسندگان باستانی تیتوس لیوی، تاسیتوس، سیسرو، سزار، ویرژیل، سوتونیوس، اووید و همچنین تیبولوس و کاتولوس بودند. ظاهراً برناردو ماکیاولی پسرش را با مبانی علم و عمل حقوقی آشنا کرد. در 18 فوریه 1498، ماکیاولی برای پست دبیری صدراعظم دوم جمهوری نامزد شد و از نامزد حزب ساوونارولا ساونارولا، ساونارولا، نامزد حزب دومینیکن شکست خورد. اما قبلاً در آوریل ، حزب ساونارولا شکست خورد و خود دومینیکن در 23 مه در پیاتزا دلا سیگنوریا اعدام شد ... پنج روز پس از این رویداد ، ماکیاولی با شکست دادن نامزد حزب مدیچی منصوب شد و در 18 ژوئن منصوب شد. تصویب به عنوان دبیر شورای عالی دوم؛ در 23 تیر نیز دفتر کمیسیون ده که متولی امور خارجی و نظامی بود به او سپرده شد. خیلی زود سینیوریا فلورانسی متقاعد شد که در انتخاب خود اشتباه نکرده است. نیکولو ماکیاولی 29 ساله با موفقیت از عهده وظایف خود بر آمد. در طول چهارده سال، او هزاران نامه دیپلماتیک، گزارش، دستورات دولتی، دستورات نظامی، پیش نویس قوانین ایالتی را گردآوری کرد. سیزده سفر دیپلماتیک و نظامی - دیپلماتیک با مأموریت های بسیار پیچیده به حاکمان و دولت های ایتالیایی مختلف جمهوری ها، به پاپ، امپراتور و چهار بار به پادشاه فرانسه انجام داد. او به عنوان دبیر کمیسیون ده، سازمان دهنده و شرکت کننده در مبارزات نظامی و آغازگر ایجاد شبه نظامی جمهوری خواه بود. در مارس 1499، ماکیاولی به پونتدرا نزد حاکمان پیومبینو، واقع در حدود صد کیلومتری جنوب غربی فلورانس رفت. دبیر 30 ساله کمیسیون ده موفق شد دآپیانو، این رهبر نظامی تاجگذاری شده را متقاعد کند که تقاضای افزایش پرداخت برای خدمت سربازی به جمهوری فلورانس را نداشته باشد، جمهوری فلورانس که قبلاً مبالغ هنگفتی را برای کندوتیرهای مزدور خرج می کرد. در ژوئیه همان سال، ماکیاولی با نامه ای رسمی از اولین صدراعظم فلورانس، مارچلو ویرجیلیو آدریانی، شاگرد پولیزیانو، به فرمانروای یک نقطه استراتژیک مهم برای جمهوری - فورلی، دختر گالیاز اسفورزا، کاتارینا فرستاده شد. ، استاد ادبیات. علیرغم تمام ترفندهای حاکم مکار و با تجربه، فرستاده فلورانس اولین امتحان دیپلماتیک را با موفقیت پشت سر گذاشت: او موفق شد دوستی خود را با حاکم فورلی حفظ کند که در شرایط مبارزه شدید برای مهمترین تجارت بسیار مهم بود. مرکز پیزا در همین حین، ابرها بر فراز ایتالیا جمع شده بودند. در اکتبر 1499، نیروهای فرانسوی وارد میلان شدند و اوایل سال آینده، حاکم آن، لودوویکو مورئو، دستگیر و به فرانسه برده شد. سرنوشت ایالات ایتالیا اکنون به لویی دوازدهم بستگی داشت، که جمهوری فلورانس در ژوئیه 1500 یک هیئت دیپلماتیک متشکل از نیکولو ماکیاولی و فرانچسکو کاسا را ​​به سوی او فرستاد. پیش از این، موضوع پیزا توسط فلورانس تصمیم گیری می شد، از این پس در دادگاه فرانسه تصمیم گیری می شد که مبالغ هنگفتی برای کمک نظامی می خواست. ماکیاولی از سفیران تشریفاتی نبود که به مناسبت های تشریفاتی فرستاده می شدند، بلکه سخنور-دیپلماتی بود که به قول خودش «راه را برای خداوند آماده می کرد» و بدون داشتن «وسیله و وزن» همه چیز را با خود به دست می آورد. استعداد و هوش فلورانسی بزرگ نه تنها از دستورات رسمی پیروی کرد، بلکه به دقت وضعیت، مردم و آداب و رسوم را مشاهده و ارزیابی کرد. ماکاولی از لیون، نورس، ملیا و پاریس بازدید کرد. پیام های او به سینیوریا فلورانسی کمتر از مذاکرات اهمیت نداشت. ماکیاولی و کاسا نوشتند: «فرانسوی‌ها با قدرت خود کور شده‌اند» و تنها کسانی را در نظر می‌گیرند که سلاح دارند یا حاضرند پول بدهند. به زودی کازا بیمار شد و ماکیاولی تنها نماینده جمهوری در دربار باقی ماند. او نه تنها سیاست فرانسه را مطالعه کرد، بلکه سعی کرد بر آن تأثیر بگذارد. هنگامی که کاردینال روئن یک بار گفت که ایتالیایی ها از امور نظامی چیزی نمی فهمند، ماکیاولی پاسخ داد که "فرانسوی ها چیزی از سیاست نمی فهمند، زیرا اگر می فهمیدند، اجازه نمی دادند پاپ به چنین قدرتی دست یابد." توصیه فلورانسی دربار فرانسه را مجبور کرد که سیاست های پاپ را جدی تر بگیرد. در همان مأموریت در فرانسه، او خود را روانشناس زیرک نشان داد. در مورد فراری از اردوگاه آراگون، جولیو دو اسکروسیاتیو، بازرس آینده پاپ، که در دربار فرانسه بود، به سیگنوریا گزارش داد: «در اولین نامه شما در اینجا نقش صاعقه را بازی خواهد کرد... او سخنور است. بسیار شجاع، آزاردهنده، وحشتناک، هیچ محدودیتی در علایق خود نمی شناسد و بنابراین، او می تواند در تمام تلاش های خود به نتیجه ای برسد. پس از بازگشت از فرانسه در سال 1501، دبیر کمیسیون ده به مسائل مربوط به پیستویای تابع، اما همیشه سرکش پرداخت: او مکاتبه کرد، دستور نوشت و سه بار برای حل مناقشه به منطقه شورشی سفر کرد. در همان سال، او تعدادی مأموریت را در سینا و کاسینا انجام داد. در سال 1502، ماکیاولی با سزار بورجیا - دوک والنتینو، ملاقات کرد که تأثیر زیادی بر او گذاشت - یک ظالم، حیله گر، بدون در نظر گرفتن معیارهای اخلاقی، اما یک حاکم شجاع، قاطع و بصیر. او سزار بورجیا را ایده آل نکرد، اما زمانی که سعی کرد تمام مناطق ایتالیا را تحت سلطه و متحد کند، اقدامات او را مطالعه کرد. ماکیاولی چندین بار دیگر با این قهرمان شمشیر و شراب مسموم ملاقات کرد و در گزارش های خود به ویژگی های این سیاستمدار اشاره کرد که شایسته است به عنوان ماده ای برای تعمیم های نظری باشد. ماکیاولی به همراه اسقف ولترا، فرانچسکو سودرینی، وارد اوربینو شد و توسط سزار دستگیر شد. سودرینی و ماکیاولی در ساعت دو بامداد روز 24 ژوئن 1502 پذیرایی شدند. برداشت کلی آنها در این گزارش آمده بود: "دوک آنقدر شجاع است که بزرگترین کار برای او آسان به نظر می رسد. در تلاش برای شکوه و دارایی های جدید، او به خود استراحت نمی دهد، خستگی را نمی شناسد، خطرات را تشخیص نمی دهد. او قبل از اینکه خبر رفتنش را از جای دیگر بشنوید به جایی می رسد. او از لطف سربازان خود برخوردار است و موفق شد بهترین افراد ایتالیا را دور خود جمع کند. علاوه بر این، او دائماً خوش شانس است. همه اینها در کنار هم باعث می شود دوک پیروز و وحشتناک باشد. این پرتره از یک رهبر نظامی و سیاستمدار را می توان اولین پیش نویس رساله معروف «شاهزاده» دانست که توسط ماکیاولی در سال 1513 تکمیل شد. در سپتامبر 1502، پست گونفالویر مادام العمر در جمهوری فلورانس معرفی شد، که پیرو سودرینی، برادر اسقف ولترا، که با ماکیاولی به اوربینو سفر کرد، شد. او رئیس سینیوریا بود و حق ابتکار قانونگذاری و مداخله در امور قضایی را داشت. سودرینی سخنران خوبی بود، اما استعداد قابل توجهی نداشت. ماکیاولی به نمایندگی از کمیسیون ده، شتاب کرد تا انتخاب خود را به گونفالونییر جدید اعلام کند و برای کار موفق او ابراز امیدواری کرد. ماکیاولی به زودی اعتماد نامحدودی به سودرینی پیدا کرد و مشاور همیشگی او شد. اگر چه صدراعظم دوم جمهوری اولین نفر در راس دولت بود، اما به انجام وظایف پیچیده دیپلماتیک ادامه داد، زیرا هیچ کس نمی توانست با دقت و دقت بیشتری فضای سیاسی یک کشور خارجی را ارزیابی کند و رهبران آن را مشخص کند. وقتی سیگنوریا او را برای ارسال گزارش عجله کرد، او پاسخ داد: "... چیزهای جدی را نمی توان حدس زد... اگر نمی خواهید داستان ها و رویاها را ارائه دهید، باید همه چیز را بررسی کنید." و سیگنوریا متقاعد شده بود که ماکیاولی درست می‌گوید: «به راستی، در دو نامه آخر شما آنقدر قدرت وجود دارد، ذهن شما به قدری واضح در آنها منعکس شده است که حتی نمی‌توان آن‌ها را آنطور که شایسته است تحسین کرد.» به طور خاص، من در این مورد با پیرو سودرینی صحبت کردم. او کاملاً غیرممکن می‌بیند که شما را از آنجا به یاد آورد... استدلال و توصیفات شما متملق‌کننده‌ترین ستایش‌ها را برمی‌انگیزد. اکنون همه آنچه را که من شخصاً در شما متوجه شده‌ام تشخیص می‌دهند: وضوح، صحت، قابل اعتماد بودن اخبار شما که می‌توان کاملاً بر آن تکیه کرد.» بنابراین، در لحظات دشوار تاریخ ایتالیا و اروپا، این ماکیاولی بود که به ایالات دیگر و کشورهای خارجی فرستاده شد. خودت قضاوت کن در سال 1503، او در ارتش سزار بورجیا بود که قلعه‌های پروجا، آسیسی و سینا را اشغال کرد. سپس در ارتباط با مرگ اسکندر ششم و انتخاب پاپ جدید، ژولیوس دوم، فوراً به رم فرستاده شد. در سال 1504، او برای دومین بار در لیون، با دستورات جدیدی به سفیر فلورانس در لویی دوازدهم، نیکولو والوری، وارد فرانسه شد، که در نامه‌هایی به ده، با تملق در مورد ماکیاولی صحبت می‌کرد که با نصیحت به او کمک کرد. سال بعد او به مأموریت‌های دیپلماتیک نزد ارباب پروجا باگلیونی، مارکیز مانتوآ و ارباب سیه‌نا پاندولفو پتروچی فرستاده شد و یک سال بعد او به نمایندگی از جمهوری تحت رهبری جولیوس دوم، که در راس نیروهایش، با پروجا و بولونیا مخالفت کرد. سفیر فلورانس باید به صورت دیپلماتیک به پاپ جنگجو اطلاع می داد که فلورانس، اگرچه متحد او بود، هنوز نمی تواند به او در «آسیب مقدس» کمک کند. در دسامبر 1507، ماکیاولی با دستورات جدیدی برای سفیر فلورانس نزد امپراتور ماکسیمیلیان به تیرول فرستاده شد. نتیجه آشنایی او با اوضاع سرزمین های آلمان گزارش «شرح وقایع رخ داده در آلمان» بود. در سال 1509، او به مانتوا فرستاده شد تا سهم جمهوری را به پادشاه ماکسیمیلیان بپردازد، و سپس به ورونا، از آنجا که پیشرفت خصومت ها بین ونیز و متحدان فلورانس را مشاهده کرد. سال بعد، ماکیاولی برای سومین بار به یک مأموریت دیپلماتیک به فرانسه رفت تا در مورد مبارزه مشترک علیه جمهوری ونیز مذاکره کند. پس از این سفر، "شرح وقایع در فرانسه" او ظاهر شد. چند ماه بعد او دوباره از طریق میلان به فرانسه فرستاده شد تا درباره شورای کلیسای پیزا که توسط لویی دوازدهم علیه پاپ ژولیوس دوم سازماندهی شده بود بحث کند. این کلیسای جامع در نوامبر 1511 افتتاح شد و ماکیاولی توسط جمهوری به آنجا فرستاده شد تا بر تحولات نظارت کند. ماکیاولی با انجام وظایف متعدد و پیچیده به مقامی خسته کننده تبدیل شد. او شخصیتی سرزنده و اجتماعی داشت، دوست داشت خوب لباس بپوشد و برای آن پول دریغ نمی کرد، حتی زمانی که زیاد نبود. او زمانی که نماینده جمهوری در برابر حاکمان خارجی بود مراقبت ویژه ای از لباس خود داشت. شوخ طبع و خوش گذران بود و در مهمانی هایی که گاهی اعضای کمیسیون ده می گذاشتند، همیشه زندگی مهمانی بود. ماکیاولی در سی و سه سالگی با ماریتا کورسینی ازدواج کرد و در سی و چهار سالگی پدر اولین فرزندش شد. او خیلی به خانواده‌اش اهمیت می‌داد و به شوخی آنها را «تیم» خود خطاب می‌کرد. ماکیاولی به عنوان دبیر کمیسیون نظامی ده نیز کارهای زیادی انجام داد و خود را در این زمینه نه تنها به عنوان یک مجری، بلکه به عنوان یک سازمان دهنده نشان داد. در سال 1512، رویدادهای دراماتیکی رخ داد که منجر به مرگ جمهوری فلورانس شد و فعالیت سیاسی شدید نیکولو ماکیاولی را متوقف کرد. در 11 آوریل، ارتش اسپانیا پراتو را تصرف کرد و در آنجا قتل عام و غارت بی رحمانه انجام داد. پیرو سودرینی از فلورانس، جایی که علامت مدیچی بازسازی شده بود، گریخت. در نتیجه کودتا، ماکیاولی موقعیت خود را از دست داد و به مدت یک سال از شهر اخراج شد. سال بعد، یک توطئه ضد پزشکی به رهبری بوسکی فاش شد. ماکیاولی که مظنون به همدستی بود، در مارس 1513 به زندان انداخته شد و شکنجه شد - شش ضربه شلاق به او زدند. او تنها به لطف عفو اعلام شده در رابطه با انتخاب جیووانی مدیچی به تاج و تخت پاپ که نام لئو ایکس را به خود اختصاص داد از زندان آزاد شد. ماکیاولی به عنوان تبعیدی غیرقابل اعتماد اجازه یافت در املاک کوچک سنت آندریا زندگی کند. در Percussino، که متعلق به او، واقع در نزدیکی فلورانس است. ماکیاولی محکوم به انفعال اجباری بود. او با دوستانش سودرینی و وتوری مکاتبه کرد. ماکیاولی نوشت: «این نمی‌تواند برای مدت طولانی ادامه یابد، چنین زندگی غیرفعالی وجود من را تضعیف می‌کند.» با این حال، او آماده بود فقط به دولت خود خدمت کند، نه هر کسی، در هر کجا. این امر با امتناع او از منشی شدن کاردینال پروسپرو کولونا در سال 1521 مشهود است، که با رد پاپ و روحانیون توضیح داده شد. او همچنین از خدمت به سلطنت فرانسه امتناع ورزید و در پایان عمر خود اعلام کرد: «ترجیح می‌دهم در فلورانس از گرسنگی بمیرم تا از سوء هاضمه در فونتنبلو». افسوس که مدیچی ها به ماکیاولی اعتماد نکردند و به مدت پانزده سال به او اجازه شرکت در فعالیت های سیاسی را ندادند. ماکیاولی خلاق شد. در دوره تبعید (1513-1520) او "حاکمیت"، "گفتارهایی در مورد دهه اول تیتوس لیویوس"، "گفتارهایی در مورد شیوه های سازماندهی امور در فلورانس پس از مرگ دوک لورنزو"، "شرح وقایع" نوشت. در شهر لوکا، «تاریخ فلورانس» آغاز شد «... او از انجام وظایف کاری جزئی، مانند سفر به کارپی به صومعه فرانسیسکن، که در نامه‌ای به گیچیاردینی «جمهوری صندل‌های چوبی» نامیده بود، امتناع نکرد. یا به ونیز برای حفاظت از منافع بازرگانان فلورانسی. در 4 مه 1527، رم به تصرف لندسکنت آلمان درآمد. فلورانس با قیام ضد پزشکی و احیای جمهوری به این امر پاسخ داد. ماکیاولی 58 ساله خود را برای پست صدراعظم جمهوری فلورانس نامزد کرد. این موضوع در شورای بزرگ جمهوری در 10 می 1527 حل شد. با این حال، سال‌های حکومت مدیسیا تأثیر خود را گذاشت: تنها ۱۲ رأی به ماکیاولی داده شد و ۵۵۵ رأی مخالف بودند. در ۲۱ ژوئن ۱۵۲۷ نیکولو ماکیاولی درگذشت و یک روز بعد در کلیسای سانتا کروچه به خاک سپرده شد. پانتئون فلورانس میکل آنژ، گالیله و دیگر بزرگان ایتالیایی در کنار ماکیاولی استراحت می کنند.

نیکولو ماکیاولی (زاده 3 مه 1469 - درگذشته 21 ژوئن 1527) - متفکر، نویسنده، سیاستمدار ایتالیایی (وزیر امور خارجه در فلورانس).

نیکولو ماکیاولی در سال 1469 در روستای سان کاسیانو در نزدیکی ایالت فلورانس ایتالیا متولد شد و دومین پسر برناردو دی نیکولو ماکیاولی (1426–1500) وکیل و بارتولومئا دی استفانو نلی بود. تحصیلات او به او شناخت کاملی از کلاسیک لاتین و ایتالیایی داد. ماکیاولی در دوران پرآشوبی متولد شد که در آن پاپ می توانست ارتش را رهبری کند و شهرهای ثروتمند ایتالیا یکی پس از دیگری به دست فرانسه، اسپانیا و امپراتوری مقدس روم افتادند. زمان تغییر مداوم اتحادها بود، مزدورانی که بدون هشدار به طرف رقبا می رفتند، زمانی که قدرت پس از چندین هفته وجود فروپاشید و قدرت جدیدی جایگزین آن شد. شاید مهم ترین رویداد در طول این آشوب آشفته سقوط رم در سال 1527 بود. شهرهای ثروتمندی مانند فلورانس و جنوا مانند رم در 12 قرن پیش که توسط ارتش آلمان سوزانده شد، آسیب دیدند.

هدف وسیله را توجیه می کند.

ماکیاولی نیکولو

در سال 1494، فلورانس جمهوری را احیا کرد و خانواده مدیچی را که تقریباً 60 سال حاکمان شهر بودند، برکنار کرد. ماکیاولی در سال 1498 به عنوان منشی و سفیر در خدمات عمومی ظاهر شد.

ماکیاولی به عنوان مسئول مذاکرات دیپلماتیک و امور نظامی در شورا منصوب شد. بین سال‌های 1499 و 1512 او مأموریت‌های دیپلماتیک زیادی را در دربار لویی دوازدهم فرانسه، فردیناند دوم و دربار پاپ در رم انجام داد. از سال 1502 تا 1503 او شاهد روش‌های مؤثر برنامه‌ریزی شهری کشیش چزاره بورجیا، یک رهبر نظامی و دولتمرد فوق‌العاده توانا بود که هدفش در آن زمان گسترش دارایی‌های خود در مرکز ایتالیا بود. ابزار اصلی او شجاعت، احتیاط، اعتماد به نفس، صلابت و گاهی ظلم بود.

از 1503 تا 1506، ماکیاولی مسئول شبه نظامیان فلورانسی، از جمله دفاع از شهر بود. او به مزدوران بی اعتماد بود (موضعی که به تفصیل در گفتارهای دهه اول تیتوس لیویوس و شاهزاده توضیح داده شده است) و شبه نظامی تشکیل شده از شهروندان را ترجیح می داد. در اوت 1512، پس از یک سلسله گیج کننده از نبردها، قراردادها و اتحادها، مدیچی ها با کمک پاپ ژولیوس دوم، دوباره قدرت را در فلورانس به دست آوردند و جمهوری منسوخ شد. ماکیاولی که نقش مهمی در حکومت جمهوری داشت، خود را در شرم دید؛ در سال 1513 به توطئه متهم و دستگیر شد. علیرغم همه چیز، او هرگونه دخالت را رد کرد و در نهایت آزاد شد. او به ملک خود در Sant'Andrea در Percussina نزدیک فلورانس بازنشسته شد و شروع به نوشتن رساله‌هایی کرد که جایگاه او را در تاریخ فلسفه سیاسی تثبیت کرد. ماکیاولی در سال 1527 در سان کاسیانو، چند کیلومتری فلورانس درگذشت. محل قبر او مشخص نیست. با این حال، یک سنوتاف به افتخار او در کلیسای سانتا کروچه در فلورانس قرار دارد.

او حامی قدرت دولتی قوی بود و در صورت لزوم اجازه می داد از هر وسیله ای برای تقویت آن استفاده کند ("شاهزاده" منتشر شده در 1532). نویسنده آثار نظری نظامی. یک نماینده معمولی اومانیسم - جهان بینی سکولار رنسانس.

ماکیاولی در آثار خود «شاهزاده» و «گفتارهایی درباره دهه اول تیتوس لیوی» دولت را وضعیت سیاسی جامعه می داند: رابطه بین حاکمان و حاکمان، وجود قدرت سیاسی با ساختار مناسب و سازمان یافته، نهادها. ، و قوانین ماکیاولی سیاست را "علم تجربی" می نامد که گذشته را توضیح می دهد، حال را هدایت می کند و قادر به پیش بینی آینده است.

اما باید بدانید که هیچ تجارتی وجود ندارد که سازماندهی آن دشوارتر، مدیریت آن خطرناک تر و موفقیت آن مشکوک تر از جایگزینی سفارش های قدیمی با سفارش های جدید باشد.

ماکیاولی نیکولو

از نظر تاریخی، ماکیاولی به عنوان یک بدبین ظریف معرفی شده است که معتقد است رفتار سیاسی مبتنی بر سود و قدرت است و سیاست باید مبتنی بر زور باشد و نه اخلاق، که در صورت وجود هدف خوب می توان از آن غفلت کرد. با این حال، چنین ایده هایی را باید به تصویر شکل گرفته تاریخی ماکیاولی نسبت داد تا واقعیت عینی. شاید تصویر مذکور متأثر از رویکرد مستقیم و صادقانه ماکیاولی، توانایی او در نامیدن بیل بیل و همچنین برداشت معاصران او که آثار او را از منظر عقاید مذهبی، آرمان گرایانه خود و نزدیک شدن به دوران های مختلف می نگریست. احساسات گرایی و رمانتیسم در قرن بیست و یکم، بعید است که آثار ماکیاولی بدبینانه تر از هر مقاله روزنامه ای به نظر برسد. علاوه بر این، روانشناسی انسان در اینجا باید مورد توجه قرار گیرد: افراد باهوش به دلیل غیرقابل درک بودن آنها ترس را القا می کنند، بنابراین سیاستمداران مدرن، با کار بر روی تصویر خود، سعی می کنند برای توده ها قابل درک به نظر برسند.


2023
polyester.ru - مجله دخترانه و زنانه