15.09.2020

ترجمه از ماریا اسپیواک. بیوگرافی و زندگی شخصی مترجم روسی ماریا اسپیواک. در زمان هری پاتر بود


به محض اینکه انتشارات روسی "ماخائون" اعلام کرد که در حال آماده سازی تجدید چاپ همه کتاب های هری پاتر در حال ترجمه است. ماریا اسپیواک، تحریریه به معنای واقعی کلمه با پیام ها و اتهامات خشم آلود بمباران شد. اینترنت به جوش آمد وقتی حامیان ترجمه اسپیواک از خواب بیدار شدند ... خبرنگار سایتدی گری تصمیم گرفت به خاطر بیاورد که چرا در آغاز دهه 2000 او، مانند بسیاری از خوانندگان و منتقدان دیگر، ترجمه اسپیواک را به انتشار رسمی از ROSMEN ترجیح داد.

اول از همه، من می خواهم توجه داشته باشم که مقایسه ترجمه های Potter از Marina Litvinova و تیم او (ROSMEN) و ماریا Spivak از یک پدیده جدید در Runet دور است. آنها همیشه با هم مقایسه می شدند: متنوع ترین متون در مورد این موضوع نوشته شده است: از انشاهای مدرسهو پست های انجمن به مقالات روزنامه ها و پایان نامه ها. نقد ادبی، که شخصاً برای من کاملاً طبیعی به نظر می رسد، پیوسته از ترجمه های اسپیواک حمایت می کرد. مشهورترین مثال نقل قولی از روزنامه Vlast است که تحلیلگر آن خاطرنشان کرد که ترجمه ماریا ویکتورونا دارای تمام مزایایی است که یک نشریه از ROSMEN فاقد آن است. در سال 2001، ترجمه ماریا ویکتورونا از پاتریان حتی نامزد جایزه بوکر کوچک شد (علاوه بر این، اسپیواک یک جایزه نقره برای اسب شاخدار و جایزه شیر برای ترجمه رمان نیکلاس درایسون دارد).

کاملاً قابل پیش بینی بود که این نارضایتی در درجه اول به دلیل تصمیم اسپیواک برای اقتباس از نام شخصیت های خودش بود. علاوه بر این، متداول ترین استدلال علیه تصمیم او این جمله بود: «اسامی خاص هرگز ترجمه نمی شوند! این قانون است!" عجیب ترین چیز این است که برخی از کسانی که چنین خطوطی را می نویسند، خود را مترجم معتبر یا دانشجوی دانشکده های فیلولوژی می نامند. نویسنده این مقاله نمی تواند مدرک تحصیلی خود را به رخ بکشد، اگرچه او اصلاً با ترجمه بیگانه نیست. با این حال، من این حق را برای خود محفوظ می دانم که بپرسم چنین قانونی از کجا آمده است. شاید، رفقا، اینها اعتقادات شخصی شما باشد. با این حال، ارائه اعتقادات خود به عنوان قانون، حداقل، عجیب است.

هر کتابی را که به‌عنوان کتاب کلاسیک ادبیات جهان برای کودکان شناخته می‌شود، از قفسه کتاب خود بردارید (و هری پاتر، هر چه می‌گویید، اساساً برای کودکان نوشته شده است، و این واقعیت که برای مخاطب بزرگسال جالب است، فقط از استعداد و استعداد نویسنده سخن می‌گوید. امکان همتراز کردن کار با مثلاً «آلیس در سرزمین عجایب»). در اینجا، به هر حال، در مورد "آلیس". آیا واقعاً برای کسی شرم آور است که Tweedledee و Tweedledee در صفحات ترجمه کلاسیک Demurova به جای Tweedledum و Tweedledee اصلی ظاهر شوند؟ آیا خجالت آور است که دختر ویلای مرغ برای ما به عنوان پیپی جوراب بلند شناخته می شود و نه به عنوان پیپی لانگسترامپ؟ و همه ما Thumbelina، Cinderella، Captain Hook را می شناسیم.

چرا ارزش ایجاد سروصدای زیادی در اطراف ریتا وریتر، آلاستور مودی یا اسورکارول چاروالد دارد؟ برخی از اقتباس‌های اسپیواک از نام‌ها و القاب، یافته‌های واقعی هستند. مرگ خواران، خیابان پریوت، "در زاویتوش و کلیاکتس"، خوشحال ... بسیاری از خوانندگانی که از همان ابتدا با "هری پاتر" همراه بودند، نمی توانستند در این گزینه های بومی سازی عاشقانه راهروهای قلعه هاگوارتز را احساس کنند. مخالفان شروع به کنایه زدن می کنند: چرا هری پاتر را ایگور گورشکوف صدا نمی زنیم؟ و چون ترجمه اسامی برای اسپیواک به خودی خود هدف نیست. او آنها را تنها زمانی ترجمه می‌کند که برایش ضروری به نظر می‌رسد که سایه‌های معنایی را که رولینگ به یک نام خاص می‌دهد، یا برای اینکه به اندازه کافی جناس و جناس را منتقل کند، منتقل کند.

به طور سنتی، پروفسور بیچاره اسنیپ بیشترین بهره را از ناراضی ها می برد (اینگونه بود که اسپیواک نام خانوادگی اسنیپ را اقتباس کرد). به هر حال ، نام خانوادگی وی در ترجمه های رسمی غربی نیز بومی سازی شد (روگ - در فرانسه ، پیتون - در ایتالیا ، کالکاروس - در فنلاند ...).

این بدون شک سلیقه ای است. این همه هیاهو با نام ها را می توان سلیقه ای نامید. با این حال، من هنوز نمی توانم عصبانی را درک کنم. از این گذشته، هرکسی که ناراضی است، هنوز هم می تواند کتاب های ترجمه شده توسط ROSMEN را بخرد، که ناگهان بسیاری شروع به تمجید از آنها به عنوان بهترین کردند (برای چه کسی ما را ترک کرد!)، اگرچه واقعاً شکایت های زیادی از او وجود دارد. در نهایت، اصل همیشه باقی می ماند.

در مورد اسامی بس است. بیایید در مورد مزایای جدی تر ترجمه ماریا ویکتورونا صحبت کنیم. همانطور که خود او در مصاحبه ای با پورتال ما گفت، "ترجمه های من "روح و نامه" آثار رولینگ را به دقت بیان می کند. و این حقیقت واقعی است. اسپیواک واقعاً توانست با استادی سبک نویسنده مادر رو را منتقل کند. اگر پاتریان را در اصل بخوانید، متوجه نمی‌شوید که زبان رولینگ چقدر ساده است: هیچ اشاره‌ای به زرق و برق بیش از حد وجود ندارد، هیچ انبوهی از ساخت‌های کلامی وجود ندارد، هیچ ترحم و غرور نامناسبی وجود ندارد (همه موارد با این حال، ویژگی های فوق به دلایلی در ترجمه از ROSMEN وجود دارد).

روایت رولینگ پروانه ای زنده، بال بال، نسبتاً روشن و در نتیجه برازنده است. ترجمه لیتوینووا تلاشی است برای گذاشتن این پروانه روی سوزن و خشک کردن آن. علاوه بر این، بال های او نیز با نشانگرها نقاشی می شد: مشخص است که لیتوینوا به طور دوره ای پیشنهادات رولینگ را بازنویسی می کرد، تحریف می کرد و گاهی اوقات مواردی را که در اصل نبود اضافه می کرد. استعاره پروانه ممکن است از نام انتشارات ماخائون الهام گرفته باشد. در این مورد مانند نام شخصیت های رولینگ صحبت می کند. شاید ترجمه اسپیواک بی نقص نباشد، اما او به پروانه ما امان داد.

احتمالاً در طول سال‌های بحث و جدل، همه این «استدلال‌ها برای اسپیواک» بیش از یک بار ارائه شده است. اما پس از اینکه فهمیدم تصمیم ماچائون برای انتشار پاتر در این ترجمه خاص چند ادعا «شایسته» بود، منطقی به نظرم رسید که همین استدلال‌ها را به طرفداران پاتر یادآوری کنم. و در پایان، متذکر می شوم که من نیز مانند بسیاری دیگر از این تصمیم بسیار خوشحال بودم. این واقعا همان "هری پاتر" است که ما منتظرش بودیم.

برچسب ها:

آیا اخبار را دوست دارید؟ با دوستانتان به اشتراک بگذارید!

در مورد من، من یک روزمن معمولی هستم. من حتی ترجمه ماریا اسپیواک را با یک چشم ندیدم (مگر اینکه در مورد بیمار بد شیطانی شنیده باشم). اما اکنون پس از خواندن این مقاله، تمایل دارم که این گزینه را نیز ارزیابی کنم.

در روانشناسی، مفهوم مهمی از "نقاط گذاری" وجود دارد، یعنی تثبیت اولین برداشت.
متأسفانه در حوزه تلقی از آثار هنری، کلیشه ها غالباً بر اکثریت مردم حاکم است.
پاک اندیشی یکی از غم انگیزترین ویژگی های روان انسان است. مردم با اتخاذ یک سیستم نامگذاری، به طور غریزی در مقابل دیگری مقاومت می کنند، این اجتناب ناپذیر است.
اما برای کسانی که موفق به غلبه بر این می شوند، اکتشافات شادی آور زیادی در انتظار است)
من هم به سهم خودم آنقدر منتظر این نسخه جدید G.P هستم که از نسخه قبلی بسیار ناراحت شدم. به نظر من جلدها بسیار تأسف آور است، با روح کتاب همخوانی ندارد و نشریه بی دقتی و بدون عشق است.
و کاغذهای پایانی؟ به من بگویید، آیا کاغذهای پایانی خالی نیز در نسخه Makhaon وجود دارد؟
(من کاغذ پایانی با طراحی هنرمندانه را نشانه کتابی می دانم که با عشق منتشر شده است و اگر کاغذ پایانی اول با آخری متفاوت باشد، این نشان دهنده سلیقه بسیار خوب ناشر است))

رتبه بندی فروش کتاب در بزرگترین کتابفروشی های مسکو اکنون منتشر شده است.
ترجمه جدید «سنگ فیلسوف» وارد ده کتاب پرفروش شد.
بنابراین پیش بینی ها مبنی بر خرید نشدن کتاب هنوز محقق نشده است.

مانی اسپواک (آیا می توانم نام او را هم تسخیر کنم، او چطور است - قهرمانان رولینگ؟) از کسانی که نمی خواهند فرزندانشان پس از خواندن کتاب کودکان بخواهند "بستنی بریزند" می ترسند، با گروهی تماس نگیرید. از غریبه‌ها «انبوه احمق‌ها» یا «مجموعه احمق‌هایی که لباس‌های کرتینی به تن داشتند»، از بچه‌های نه ساله سؤال نشد: «مامان، «مهتاب» چیست؟ و «کلیوکنول» به چه معناست؟
به طور خلاصه، کسانی که به زبان روسی احترام می گذارند و می دانند که کیفیت گفتار = کیفیت ذهن است.

به نظر من بهتر است اسامی اصلاً ترجمه نشوند تا طعم اصلی حفظ شود، اما مثلاً در یادداشت ها ترجمه یا معنی آنها را ذکر کنید.
اسامی رولینگ اغلب دارای معنی یا معانی اساطیری و غیره هستند.
بنابراین شیطان شروع شد به کسی که اسنیپ را به دلایلی اسنیپ، لانگ باتم لانگ باتم و غیره نامید.

بنابراین شیطان شروع شد به کسی که اسنیپ را به دلایلی اسنیپ، لانگ باتم لانگ باتم و غیره نامید.
و ماریا اسپیواک آن را بیشتر تشدید کرد. من هم فکر می کنم اصلا ارزش ترجمه نام ها را نداشت، این ترجمه را در پاورقی می گذاشتیم.

اینجا خیلی ها روی اسم ها تکیه می کنند.
پس بیایید عینی باشیم.
ترجمه شده از Rosman، نام دانشکده هایی که توسط اسلیترین و گریفیندور حفظ شده است.
و Rovenclaw (به افتخار بنیانگذار Rowena Rovenclaw، و نه Candida Ravenclaw) به دلایلی به نام خود تغییر نام داد.
ریونکلاو. و هافلپاف به پوفندوی تغییر نام داد (باید به هویندوی تغییر نام داد)
و این افراد ماریا اسپیواک را برای تغییر نام ها مقصر می دانند؟ همه متهمان 10 Psak.
یا مثلاً نام هرمیون در انگلیسی «هرمینا» تلفظ می شود.
پس چه کسی «هرمیون» او را ساخته است؟ آ؟ نادمازگی. و از این قبیل نمونه ها زیاد است.
یک "عاشق شاتل خروس" ارزش چیزی را دارد. "کوک مرگ" - چگونه آن را دوست دارید؟ به جای ولدمورت
و پروفسور مودی (اصلی به زبان انگلیسی. Moody - تاریک). چرا او منتقل شد، تبدیل به یک "Mood" شد؟
و چه چیزی "مودی" را بدتر می کند؟ مودی حداقل با نسخه اصلی همخوانی دارد.

P.s. بسیار خوشحالم که این نسخه با ترجمه ماریا اسپیواک منتشر شده است.
با کمال میل من آن را برای مجموعه خریداری خواهم کرد.

اسپیواک یک مترجم آماتور است. او تحصیلات خاصی برای مقابله با چنین تجارت مسئولانه ای ندارد. او با زندگی بریتانیایی ها، با غذاهای آنها، جغرافیا (نه تنها انگلیسی، بلکه به طور کلی) آشنا نیست. حتی پا را از متر هم تشخیص نمی دهد. پس اصلاً چگونه می توان او را مترجم نامید و چگونه می توان ترجمه او را برای چاپ انتخاب کرد؟
اما این تنها مشکل نیست. اسپیواک با زبان روسی هم مشکل دارد. او جملات را بی‌سواد می‌سازد، و علائم نگارشی را همانطور که در اصل قرار داده‌اند، قرار می‌دهد. او حتی به جای بیضی یک خط تیر می گذارد. ظاهراً اسپیواک نمی داند که علائم نگارشی روسی و انگلیسی متفاوت است. و چند تا اشتباه داره چون معنی کلمات رو نمیدونه؟ نم نم نم نم نم نم باران را با یخبندان، شنل با اسکله، فرش ها را با ملیله ها اشتباه می گیرد... بگو، چیزهای کوچک؟ خوب، اگر می خواهید فرزندانتان بی سواد بزرگ شوند، چشمانتان را با وجدان راحت ببندید.

حالا در مورد اینکه چرا تصمیم گرفتیم که اسامی قابل ترجمه نیستند. و در کجا دیدید که انجام شده است دنیای واقعی? اگر مثلاً در اخبار از فلان آقای براون صحبت شود، او به «آقای براون» منتقل نمی شود. و اگر شخصی به نام اسمیت به روسیه بیاید، کوزنتسوف نمی شود.
بله، نام هایی مانند Thumbelina و Cinderella ترجمه شده است. اما اینها اسم های ساختگی هستند و بیشتر شبیه اسم مستعار هستند، پس اشکالی ندارد. اما نام لاکهارت واقعی است! چرا باید او را به Lokons یا Charuaeld تبدیل کرد؟ علاوه بر این، به دلیل این همه اسامی روسی شده، این احساس که عمل در انگلستان اتفاق می افتد از بین می رود. در اینجا شما نویسنده محترم مقاله، آیا خودتان معتقدید که یک انگلیسی را می توان Svercarol نامید؟

و نیازی به گفتن نیست که اسپیواک نام ها را ترجمه می کند تا معنایی را در آنجا منتقل کند. زیرا در این مورد مشخص نیست که چرا نام مالفوی برای او بی معنی است، اما به دلایلی او نیاز به بازسازی وود به یک درخت داشت. منطق اینجا چیست؟ فکر می کنید رولینگ به این موضوع اشاره می کرد که الیور چوبی است؟ وزیر فاج توسط اسپیواک لمس نشد، اما به دلایلی مادام پینس مادام شیپتس را صدا کرد. این کتابدار است! فورسپس چه ربطی بهش داره؟ و او در آنجا کسی را نیشگون نگرفت!
و چیزی که من اصلا متوجه نمی شوم این است که اسپیواک با چه منطقی برای این همه نام خانوادگی با ریشه روسی پایان ها را انتخاب کرده است؟ به نظر او مادام ساموگونی چه ملیتی دارد؟ اگر او قبلاً روسیه‌سازی را برعهده گرفته است، بگذارید او این کار را به طور کامل انجام دهد: ساموگونکینا، ساموگونوا، یا بهتر است فقط مهتاب.

دیروز در بوکوئدا با یک همکلاسی نسخه Makhaon GP را بررسی کردیم. وحشت زده. در این کتاب ها علاوه بر طراحی جلد، از هیچ چیز دیگری راضی نبودیم.
من کاملا با نه چندان موافقم!
راستش من از ترجمه اسپیواک شوکه شدم. به طور دقیق تر، در مورد اینکه او چگونه تصمیم گرفت نام ها و عناوین را ترجمه کند. به من بگویید، چرا چنین تغییرات شدید؟ به راحتی می توان فهمید که اکثریت در نسخه Rosman بزرگ شده اند. بله، خوانندگان دو ترجمه، با بحث درباره کتاب، به سادگی حتی قادر به درک یکدیگر نخواهند بود! طرفداران ماجراهای شرلوک هلمز به دو دسته تقسیم می شوند که می گویند «واتسون» و آنهایی که می گویند «واتسون»، اما هم برای آنها و هم برای آنها واضح است که ما در مورد یک نفر صحبت می کنیم. بنابراین، دامبلدور هنوز هم می‌تواند از عمرش گذشته باشد، اما چرا اسنپ باید به اسنیپ تغییر می‌کرد؟ برای چی؟ من دلیل خاصی برای این موضوع نمی بینم. اسنپ ​​را می توان با اسنیپ جایگزین کرد و این بیش از حد کافی بود.
نسخه Rosman نیز ایده آل نیست، با این حال، همانطور که آقای نه چندان درست اشاره کرد، روح بریتانیا حداقل در آنجا قابل توجه است. من این تغییرات روسی شده را درک نمی کنم. برای چی؟ آنها این تصور را ایجاد می کنند که عمل در همان جهان با خانه دار ما Kuzey اتفاق می افتد.
اگر اسپیواک متوجه نام‌های متکلم شد و تصمیم گرفت آنها را ترجمه کند، چرا باید بیان صوتی را فراموش کرد؟ اسنیپ شرور توسط خوانندگان روسی به اندازه سوروس اسنیپ توسط بریتانیایی ها درک نمی شود. این تفسیر از نام مرا به یاد گروبینیا اسکلپووا از یک کتاب معروف می اندازد. به طور کلی، بسیاری از ترجمه اسپیواک واقعیت های جهان تانیا گروتر را یادآوری می کند. اما بر خلاف GP جدید، چنین نام ها و عناوینی در آنجا کاملاً مناسب به نظر می رسد، آنها گوش را قطع نمی کنند و به طور ارگانیک با بابا یاگا یا کوشچی جاودانه (که اتفاقاً به انگلیسی نیز نامیده می شوند) ادغام می شوند. به طور خلاصه، اسپیواک ترکیبی از دو فرهنگ را به دست آورد.
من همچنین این جایگزینی صدای "a" را برای صدای "y" دوست ندارم، مانند دامبلدور، ماگلز، فوجا... ممکن است فکر کنید که همه قهرمانان منچستر هستند ... مصلحت چنین تغییراتی اگرچه اینجا فقط می توانم ایراد بگیرم ...
در کل خدا رو شکر که فرصت دارم اصل رو بخونم چون هیچوقت نمیتونم ترجمه اسپیواک رو قبول کنم.

"همانطور که خودش در مصاحبه ای با پورتال ما گفت،" ترجمه های من "روح و نامه" آثار رولینگ را به دقت بیان می کند. "و این حقیقت واقعی است. اسپیواک واقعاً توانسته است سبک نویسنده را از مادر رو به استادی منتقل کند. شما پاتریان را در اصل خواندید، متوجه نمی‌شوید که زبان رولینگ چقدر ساده است: هیچ اشاره‌ای به زرق و برق بیش از حد، هیچ انبوهی از ساخت‌های کلامی، هیچ رقت‌انگیز و غرور نامناسبی وجود ندارد (اما همه ویژگی‌های بالا، به دلایلی در ترجمه از ROSMEN وجود دارد).

من صمیمانه "روح و حرف" را بدون زرق و برق، ساختارهای کلامی و انبوهی از ROSMEN درک نمی کنم."، در یک کلمه.

نه-آن-نه-چنان و امثال او، من مشترک هر کلمه ای هستم.

ترجمه Spivak - ترجمه مرده IMHO.
من بیشتر از 2-3 صفحه اول را نخواندم (اصلاً نمی توانم این را بخوانم) بنابراین نمی توانم در مورد واژگان چیزی بگویم ، اما طبق بررسی های کلی "احمق" ، "احمق" ، "احمق" و غیره - این کتاب هرگز در قفسه های من نخواهد بود. این یک ادبیات روسی نیست، این یک پادزابورنی حیاط است، ببخشید. چه کسانی آن را دوست دارند و برای او قصیده می خوانند؟

ترجمه نام های خاص ... برای یک دقیقه، نام های خاص واقعا ترجمه نمی شوند. این یک قانون است، اما مثل همیشه در بزرگان و توانا - بدون استثنا نیست. با این حال، نمونه آلیس رنج کشیده نمونه بسیار بدی است. آلیس نه یک، نه دو و نه سه ترجمه دارد (که در آن حتی خود او هم سونیا و هم آنیا بود)، تا زمانی که ترجمه ای کم و بیش با کیفیت بالا و معنی دار ظاهر شد که به طور جدی ایده انگلیسی و واژگان روسی را نقض نکرد. . اما این ترجمه با چنان کار و عرقی پدیدار شد که اسپیواک هرگز رویای آن را هم نمی دید - این یکی، دو - توسط یک متخصص سطح بالا ساخته شده است که تاریخ ترجمه های قبلی را تجزیه و تحلیل کرده و تحقیقات خود را در مورد کتاب انگلیسی زبان انجام داده است. آیا واقعاً معتقدید که این ترجمه ها قابل مقایسه هستند؟
بیایید چیز دیگری را نیز از انگلستان به یاد بیاوریم - آثار J.R.R. تالکین "الف. این واقعاً چیزی نزدیک به هری پاتر است - همچنین یک چیز فرقه ای که جهان بینی تعداد نامحدودی از مردم را تغییر داد، همچنین بدون ترجمه نهایی با کیفیت بالا. و چقدر بحث و جدل وجود داشت؟ چند بحث؟ در واقع؟ ما ترجمه می کنیم، اگر برای او نیست؟) بهترین ترجمه، ترجمه ای است بدون ترجمه اسامی خاص (در جاهایی با چشم بسته به واژگان)، علیرغم اینکه خود استاد ترجمه را توصیه می کردند، اما این فقط منجر به این شد که شما جلد اول را باز می کنید - آنجا بگینز، کولوبرد، رازدول، جلد دوم را باز می کنید - سامکینز، سرگردان، ریوندل ... کیست؟ اگر او نبود، می توانستم بفهمم، اما او هست، و او تثبیت شده است.
و خوب، اگر اسپیواک همه نام ها را صادقانه ترجمه کرده است ... اما کجاست؟ اساس این ترجمه از سوروس اسنیپ چیست (بله، رنج طولانی، زیرا ام اس آن را چنین ساخته است)؟ چرا Zledeus Zley (یا هر چیز دیگری؟)، چرا Severe Uryupinsk، برای مثال، نه؟ Severus = خشن، و اسنیپ نام روستا است ... بنابراین ترجمه صادقانه تر است، اتفاقا. =) و منطقاً هم دور از واقعیت نیست: آیا استاد خشن است؟ شدید! و چه ارتباطی با Uryupinsk در روسیه وجود دارد؟ همچنین نه مثبت ترین (خوب، یا بیایید چلیابینسک را بگیریم))) و حتی بهتر - چرنوبل !!! این به طور کلی کامل است).
ساماگونی چیست؟ چگونه است؟ برای کیست؟ برای بچه ها؟ به طور جدی؟
(ص. درسته که هاگ کاکسورث شد؟؟؟؟ ._. وقتی خوندمش باورم نمیشد)

علاوه بر این، به فرانسه، ایتالیا و سایر کشورها مراجعه کنید "اما آنها این کار را در آنجا انجام دادند!" حتی گزینه بدتری است آنچه در آنجا مرتبط خواهد بود لزوماً در اینجا مرتبط نخواهد بود - من در مورد این از دیدگاه ادبیات صحبت می کنم. تاریخ هزاران بار این را ثابت کرده است، اما ما همچنان انگشتان خود را در آن جهت نشانه می‌گیریم و هر حماقت خود را توجیه می‌کنیم. برای چی؟
و "روح و نامه" غرورآفرین به خصوص خوشحال می شود ... یکی دیگر از قوانین ادبی این است که هرگز به معنای واقعی کلمه ترجمه نکنید! هرگز! خب دایره لغاتشون با ما جور در نمیاد، دایره لغات ادبیشون فرق میکنه، کلا، کلا. ROSMAN، آیا "پیشنهاد را تحریف کرد"، "اضافه شد"، "بازنویسی" را مشاهده کردید. و برای ترجمه ادبی، این طبیعی است، آیا می دانید؟ در مورد "حتی یک اشاره ای به زرق و برق بیش از حد وجود ندارد، هیچ انبوهی از ساخت و سازهای کلامی وجود ندارد، هیچ رقت و غرور نامناسبی وجود ندارد"، برعکس، من این را در ام اس می بینم، اما در ROSMEN که در یک نفس قورت داد نه. ... کتاب پنجم فقط در 20 ساعت خوانده شد، به معنای واقعی کلمه بلعیده شد و من در هیچ کجا به ساختارهای پیچیده، ترحم بیش از حد و گستاخی برخورد نکردم. جایی که؟ مثال ها؟ و از آنجایی که ما در مورد M.S صحبت می کنیم. - نمونه های دوگانه بیایید ادبیات را با هم مقایسه کنیم.
بر اساس همه اینها، هنوز یک سوال بزرگ وجود دارد که "پروانه را روی سوزن" کیست؟
بدون شک م.س. لحظات مثبتی در متن وجود دارد (او روی "ولدمورت" آه کشید، علامت نرمی را خط زد و لبخند زد)، اما هیچ چیز بیشتر از همان ROSMAN وجود ندارد، اما برای تعداد قریب به اتفاق خوانندگان، تمام مزایای ممکن جسورانه رد شده است. با ترجمه اسامی.
(P.P.S. چرا "غافلگیرانه"؟ بیایید به فن فیکشن نگاهی بیندازیم ... من حتی یک مورد را در آنجا ندیده ام، و این هنوز هم نشانگر گونه های معتبر موجود ترجمه اسامی است)
خانم. از یک طرف کتابی برای یک سن (نام قهرمانان "کودکان") و از سوی دیگر - برای دیگری (فحاشی) صادر کرد. بنابراین، اولی (تا 16-18) نمی تواند کتاب را بدهد، و دومی (18+) به سادگی به آن نیاز ندارد، زیرا تحریف شده و کودکانه است. خب حالا باهاش ​​چیکار کنیم؟

به طور کلی، من با حسرت به کتاب های جدید نگاه می کنم و می فهمم که تنها کاری که می توانم با آنها انجام دهم کاری است که پاتر با کتاب شاهزاده دورگه انجام داد: متن اسپیواک را از روی جلد جدا کنید و ترجمه ROSMEN را در آنجا بچسبانید. فقط این واقعیت نیست که اندازه آن مطابقت دارد.
جلدها بسیار متاسفم - کیفیت بالا (
P.P.P.S. من ادعا نمی کنم که ROSMEN بی نقص ترجمه شده است (قسمت سوم به نظر می رسد که اصلاً از مصحح یا ویراستار نرفته است) اما قطعاً ترجمه آنها از M.S بهتر است.

در آستانه انتشار کتاب جدید جی‌کی رولینگ به زبان روسی، گروهی از طرفداران پاتر داخلی به شدت علیه ترجمه‌های این مجموعه نوشته ماریا اسپیواک صحبت کردند. در اینترنت، آنها حتی برای، که اکنون حقوق پاتر در روسیه را در اختیار دارد، امضا جمع آوری کردند. ترجمه‌های ماریا اسپیواک باعث بررسی‌های بحث‌برانگیز بسیاری می‌شود، اگرچه برای مدت طولانی جایگزین خوبی برای ترجمه‌هایی به حساب می‌آمدند که در آن‌ها کتاب‌های هری پاتر برای اولین بار به زبان روسی منتشر شد. اما تعداد کمی از مردم می دانند که چه نوع فردی پشت این متن ها پنهان شده است. تصمیم گرفتیم با ماریا در مورد پاترین، شهرت غیرمنتظره و کتاب‌های خودش گپ بزنیم.

پرونده: ماریا اسپیواک

ماریا ویکتورونا اسپیواک در 26 اکتبر 1962 در مسکو به دنیا آمد. او فارغ التحصیل دانشکده ریاضیات کاربردی در یک دانشگاه فنی، متخصص در مهندسی ریاضیات است. نویسنده رمان های «سال ماه سیاه» و دنیایی در جای دیگر (نوشته شده به زبان انگلیسی). به خاطر ترجمه هایش از مجموعه هری پاتر معروف است. او در سال 2001 نامزد جایزه بوکر کوچک برای بهترین ترجمه از زبان انگلیسی شد. او در سال 2009 نامزد جایزه تک شاخ و شیر برای بهترین ترجمه ادبیات معاصر بریتانیا و ایرلند شد.

"هری پاتر" برای طرفداران - مذهب "

نظر شما در مورد جمع آوری امضا علیه ترجمه شما از هری پاتر و کودک نفرین شده چیست؟

اینجا، جلال، تو به من آمدی، فکر کنم. درست است، نه به شکلی که در خواب تو را دیدم.

رفتار طرفدارانی که از ترجمه قدیمی حمایت می کنند را چگونه توضیح می دهید؟ به هر حال، انتقاد بیشتر از سوی خوانندگان می آید، نه از سوی مترجمان حرفه ای. به عنوان مثال، ماکسیم نمتسوف معروف که «جرات کرد» دوباره «The Catcher in the Rye» را ترجمه کند که باعث خشم بسیاری نیز شد، معتقد است «هری پاتر» شما بهتر از راسمن است. آیا با این هیستری پیرامون ترجمه هایتان سرگرم نمی شوید؟

چرا طرفداران متعصب هستند؟ الف- مقدماتی. این ماهیت این پدیده است. "هری پاتر" برای آنها یک دین است نه یک اثر ادبی، بنابراین هرگونه نقض قانون برای آنها کفرآمیز به نظر می رسد. و برخی از آنها، به نظر من، صادقانه متقاعد شده اند که ترجمه، در واقع، فقط در جابجایی نام ها و عناوین است. آنها نمی دانند که یک متن خارجی می تواند (و کاملاً مشروع) تفسیرهای زیادی داشته باشد.

حداقل "وینی پو" (که در یک نسخه Shasvirnus وجود دارد و در نسخه دیگر - Skrabudu فوق العاده زیبا!) یا "Alice" را در نظر بگیرید. هیستری زیاد مرا سرگرم نمی کند، اما جذابیت های خاص خود را نیز دارد - به عنوان مثال، خشم وحشتناکی از این واقعیت که من جرات کردم Privet Drive را Privet Drive صدا کنم و نه Yew Alley. در همین حال، privet دقیقاً همان privet است که برای پرچین های انگلیسی معمول است. از طرف دیگر، طرفداران از آن اطلاعی ندارند و نمی خواهند بدانند، آنها جناس را به نام یک خیابان شرافتمندانه با وقار نمی بینند - آنها فقط نیاز به حفظ سیستم مختصات معمول خود دارند. و این، تکرار می‌کنم، طبیعی است، زیرا ما در مورد ادبیات صحبت نمی‌کنیم، بلکه درباره یک فرقه صحبت می‌کنیم.

طرفداران بیشتر از برخی از نام ها و عناوین ناراضی هستند. اصلاً چرا آنها را به روسی ترجمه کردید؟ شاید ارزشش را داشته باشد که واژه نامه ای با فاش شدن معنای آنها بسازیم و نام اصلی را در متن بگذاریم؟ برای مثال، اسنیپ زلوتئوس (در اصل حتی ویلین) شخصیتی سرد و عبوس است، اما اصلاً یک شخصیت شرور نیست.

اسنیپ به لطف ویرایشگر باقی ماند - به استثنای موارد نادر، من اصراری بر ذخیره نام ها نداشتم. شاید در ابتدا ارزش ساخت یک واژه نامه را داشت. اما این داستان من نخواهد بود. من اسامی و عناوین را ترجمه کردم. چرا؟ برای من طبیعی به نظر می رسید (مخصوصاً که همه چیز با یک کتاب کودک شروع شد). الان چیکار کنم؟ نمیدانم. به احتمال زیاد، من اصلاً «هری پاتر» را نمی پذیرم - البته نه به دلیل نارضایتی طرفداران، بلکه به این دلیل که «هر سبزی میوه خاص خود را دارد».

قبلاً گفته بودید که طرفداران پاتر حتی برای شما نامه هایی با تهدید به مرگ نوشتند. این البته وحشتناک است، اما آیا واقعاً شما را ترساند؟

فکر می‌کنم هر کسی در جای من احساس ناخوشایندی و کمی ناراحتی می‌کند، اما با این واقعیت که زمان زیادی را صرف سفر می‌کنم و «به ما نمی‌رسند» خودم را دلداری می‌دهم.


«هری پاتر» از کتاب به سرعت در حال تبدیل شدن به چیزی شبیه به پوکمون است

چرا ترجمه‌های آنلاین شما در آن زمان توسط بسیاری از طرفداران بالاتر از ترجمه‌های Rosman مورد استقبال قرار می‌گرفتند، و در آن زمان ترجمه‌های آنلاین شما اینقدر منفی است؟

فکر می‌کنم «سمیزدات» غیررسمی هنوز در ذهن مردم جذاب است، بعلاوه «هری پاتر» آن زمان هنوز فقط یک کتاب بود. و کیفیت ترجمه های من واقعا بالاتر بود. اما اکنون، برای طرفداران بزرگ‌تر، این کیفیت مطلقاً مهم نیست، بلکه مهم این است که همه به آن عادت کرده‌اند، زیرا «هری پاتر» به سرعت در حال تبدیل شدن از یک کتاب به چیزی شبیه به پوکمون است. به طور کلی، زندگی سخت است، منفی در رابطه با همه چیز در جهان بیش از حد انباشته شده است و نیاز به خروج دارد.

چرا با نام مستعار Em روی ترجمه پاتریان کار کردید؟ تاسامایا (یا M. همان)؟ من شنیده ام که نام مستعار اغلب به دلیل نام خانوادگی "غیر جذاب" گرفته می شود، اما این در مورد شما صدق نمی کند.

در مقطعی، عوامل رولینگ درخواستی را برای حذف ترجمه‌های من به موسسه تحقیقاتی هری پاتر در آن زمان ما ارسال کردند. ما حذف کردیم و بعضی از علاقه مندان (یادم نیست کیست، اما خیلی ممنونم) آنها را با نام مستعار پست کردند که گرفتن آن اصلا ضروری نبود، اما جالب بود. ام اینگونه به وجود آمد. تاسامایا - به عنوان یک شوخی.

ترجمه اصلی چهار کتاب هری پاتر که با علامت "آماتور" در اینترنت منتشر شده است، چقدر با نسخه نهایی که قبلاً به طور رسمی توسط "ماچائون" منتشر شده است تفاوت دارد؟

من مقایسه نکردم، بنابراین نمی دانم چقدر است. اما من می دانم که چه چیزی متفاوت است - در ویرایش اجتناب ناپذیر است.

چه کسی ترجمه را خودتان یا ویراستار تصحیح کرده است؟ آیا فکر نمی کنید آنها کمی ... نیمه دل به نظر می رسند؟ برخی از نام ها و عناوین به اصل بازگشتند و برخی ترجمه شده باقی ماندند.

من با ویرایشگر روی تغییرات کار کردم (مترجم معروف آناستازیا گریزونووا - تقریبا MirF). سازش در چنین مواردی اجتناب ناپذیر است. بنابراین، از طرفداران ترجمه قبلی ام، نامه های زیادی با نفرین دریافت کردم که "آنها را هری کشت." به طور مستقیم به نقل از خرمس: یک ایده جدید کسی را می کشد که برای آن آماده نیست.

به ترجمه های سفالگران از روزمان چه امتیازی می دهید؟ تفاوت های کلیدی بین ترجمه های روزمان و شما چیست؟

من نمی توانم آنها را ارزیابی کنم زیرا آنها را نخوانده ام. من با ترجمه های مارینا لیتوینووا آشنا نشدم، قبل از او ترجمه را شروع کردم، ترجمه من قبلاً در اینترنت بود، مردم می نوشتند و بیشتر می خواستند، بنابراین من انگیزه زیادی برای کار بیشتر داشتم. و کتابها به دلیل پایان یافتن حق ترجمه رسمن مجدداً چاپ شدند و انتشاراتی که حقوق را خریده بود به کار من ترجیح داد. و اکنون، تا آنجا که من می دانم، فروش کتاب ها بسیار خوب است، حتی فراتر از انتظار ناشران.

درباره تصمیم رولینگ برای ادامه حماسه هری پاتر چه احساسی دارید؟

این حق اوست و علیرغم نگرش من به تجاری سازی برند هری پاتر، مطمئنم که به عنوان ادبیات، کار جدید او کمتر از همه کارهای قبلی زیبا نخواهد بود.

درباره کتاب جدید


«مترجم بازیگر است، نقاب «نویسنده و قهرمانان» را می‌زند.

"ماشا اسپیواک از کودکی آرزو داشت مترجم شود ، اما بنا به دلایلی یاد گرفت که یک مهندس ریاضیدان باشد ... اما سرنوشت مطلوب بود - در طول بحران 98 ، ماشا شغل خود را از دست داد." هم غمگین به نظر می رسد و هم کمی طعنه آمیز. نمی دانم این متن پشت جلد کتاب «سال سیاه ماه» توسط شما نوشته شده است؟ آن وقت حس شوخ طبعی داری.

من دیگر تمام شرایط نوشتن حاشیه نویسی برای جلد سال سیاه ماه را به یاد ندارم. فکر می کنم این یک کار مشترک بود - من و ناشران. در مورد اخراج و از دست دادن شغل، معلوم شد که برای من اصلا ناراحت کننده نبود، برعکس، به معنای واقعی کلمه به هدیه سرنوشت تبدیل شد و از طرف من ناسپاسی است که در مورد آن به طعنه صحبت کنم (اگرچه گاهی اوقات سخت است مقاومت به خاطر یک حرف شفاهی). اما من مدتهاست می دانم که چقدر راحت به یک جواب طعنه آمیز از بهشت ​​برخورد می کنم و سعی می کنم یک بار دیگر با آنها شوخی نکنم.


کتاب شما A World Elsewhere به زبان انگلیسی نوشته شده است. آیا می توانید تفاوت بین نوشتن کتاب به زبان روسی و انگلیسی - به عنوان فردی که آن را برای خودش تجربه کرده است، توضیح دهید؟

بین زبان ها تفاوتی وجود دارد، و هیچ تفاوتی بین ایجاد یک کتاب به یک زبان یا زبان دیگر وجود ندارد - جریان کلمات از جایی بالا آمده است، فقط وقت داشته باشید آن را بنویسید. انگلیسی، شاید، مانند هر "نقاب شخص دیگری" کمی آزادی بیشتری می دهد، اما نه چیزی بیشتر.

پسر شما نیکیتا بر روی ترجمه ان تایلر Spool of Blue Thread کار کرده است. آیا او مترجم ادبی هم هست؟ آیا در این زمینه به زحمات او کمک کردید؟

"کویل" اولین ترجمه نیکیتا است، زمان نشان می دهد که آیا او مترجم ادبی می شود یا خیر. اما، شاید، بتوانیم با اطمینان بگوییم که من به مشارکت او در ترجمه کمک کردم - به لطف من او متولد شد و به لطف هویج و چوب من تقریباً از گهواره انگلیسی تدریس کرد. بقیه پیچیدگی های سرنوشت و دستاوردهای شخصی اوست (او قبلاً پنج زبان می داند).

در حال حاضر روی چه ترجمه هایی کار می کنید و آیا ایده ای برای کتاب های خودتان وجود دارد؟ من فقط از ترجمه کتاب «پسر بالای کوه» نوشته جان بوین خبر دارم.

من روی ویرایش Spools of Blue Thread هم کار کردم، اما در غیر این صورت الان کارهایی را که می نویسم برای خودم انجام می دهم. خوب، من سفر می کنم و از آزادی موقت نهایت استفاده را می کنم.

به نظر شما مترجم هنرمند است؟ چقدر برای او جایز است که در طرح دیگری، در اثری که قبلاً نوشته شده، بیافریند؟

مترجم بیشتر یک بازیگر است: در روند کار، «نقاب» نویسنده و شخصیت‌هایش را می‌پوشد. در مورد طرح شخص دیگری، کلمه کلیدی در اینجا "بیگانه" است، در یک زبان خارجی - در یک محیط متفاوت، هر اثری ناگزیر به تناسخ تبدیل می شود. ترجمه شبیه به اقتباس فیلم است - کاملاً بستگی به این دارد که چه کسی نقش را بازی کرده و چگونه و با چه لحنی یک عبارت خاص را بیان کرده است. جعبه های مرزی تار هستند. برای مثال یک جوک مبتنی بر جناس را در نظر بگیرید. آیا می توان آن را بدون آزادی عمل، بدون تغییر کامل عبارت برای خنده دار نگه داشتن آن ترجمه کرد؟ اما آیا می توان در عین حال کاملاً از حس موقعیتی نهفته در آن منحرف شد؟ پاسخ "نه" به هر دوی این سوالات شما را وادار می کند بین کلمات و معانی مانور دهید - گاهی اوقات به معنای واقعی کلمه سر به سر.

در سال 1971، میخائیل گاسپاروف، منتقد ادبی و فیلولوژیست مشهور شوروی، در مقاله خود "بریوسف و لفظ گرایی"، اندیشه فتنه انگیزی را بیان کرد که نباید برای جهانی بودن مطلق تلاش کرد، که "خوانندگان مختلف به آن نیاز دارند. انواع متفاوتترجمه ها ". آیا با نظر او موافق هستید؟

آیا شما مفهوم خود را از ترجمه ادبی دارید؟

نه، و من می ترسم که به آن بزرگ نشم.

فکر می کنید در حال حاضر چه ژانری از ادبیات در بازار بر سایر ژانرها غالب است؟ و به نظر شما چه کسی لحن را سفارش می دهد - آیا واقعاً یک خواننده انبوه است یا برعکس، این تقاضا توسط ناشران بزرگ سازماندهی شده است؟

در دنیای بد سازماندهی شخصی من، اغلب به نظر می رسد که فقط و منحصراً «هری پاتر» بر همه ژانرها غالب است و برای همیشه پیروز خواهد شد (و هیچ کس نه تنها به آثار ناگوار خودم، بلکه به سایر ترجمه های بسیار شگفت انگیز من نیز علاقه مند نخواهد شد. ). اما جدی، داستان های علمی تخیلی و پلیسی، چنین حسی در نگاه اول ایجاد می شود، نه؟ با این حال، بهتر است از ناشران بزرگ در مورد اینکه چه کسی آهنگ را سفارش می دهد - یا از خواننده عمومی، اگر اتفاقی گرفتار شدید، بپرسید.

با قضاوت بر اساس سایت خود، شما نسبت به آهنگ های سرگئی شابوتسکی بی تفاوت نیستید و حتی هنگام نوشتن کتاب از آنها الهام گرفته اید. دوست دارید به چه هنرمندان دیگری گوش دهید؟

نه اینکه از آنها الهام گرفته باشم، فقط می خواستم آنها را به شکلی در دسترس برای مردم بیاورم. در واقع، من آهنگ نویسنده را خیلی دوست ندارم (در کنار شابوتسکی، شچرباکوف نیز وجود دارد، اما نه به دلایل الفبایی) و سلیقه موسیقی من کاملاً التقاطی است. برای مثال، در یک قطب، رقص ماکابر و برت آمبروز سنت سان با ارکستر خود، و در قطب دیگر - گروه لنینگراد (انتخاب نام ها ناچیز و تصادفی است، درست همان چیزی که به ذهنم رسید).

در یکی از قسمت‌های سیمپسون‌ها، لیزا سیمپسون حقیقت «وحشتناک» در مورد صنعت کتاب «نوجوانان» را کشف می‌کند: این که همه کتاب‌های مورد علاقه‌اش در اتاق‌های کنفرانس خاص خلق می‌شوند، داستان‌ها بر اساس تحقیقات بازار هستند و توسط کارگرانی که روی تبلت‌ها نشسته‌اند نوشته شده‌اند. نیاز فوری به پول و ناشران غرق در سود هستند و نوجوانان سالی ده کتاب می گیرند که توسط یک نویسنده ساختگی نوشته شده است. آیا فکر می‌کنید چنین چشم‌اندازی در آینده امکان‌پذیر است یا شاید امروز تا حدودی اجرا شده باشد؟

این بسیار محتمل است، مانند تمام سناریوهای دیستوپیایی وجود و توسعه بیشتر دنیای دیوانه و دیوانه ما. اما، من فکر می کنم، جوانه های واقعی، خوب، ابدی همیشه از جایی بیرون می آیند، به نحوی از بین می روند.

اولین بار چه زمانی هری پاتر را خواندید؟

در سال 2000، یکی از دوستان از آمریکا این کتاب را برای من فرستاد. شوهرش در روسیه کار می کرد - او هری پاتر را به عنوان هدیه آورد. یادم می‌آید با کتابی روی مبل دراز کشیدم و تا پایان خواندن از آن بلند نشدم.

آیا در مدرسه انگلیسی یاد گرفتید؟

نه، من در مدرسه آلمانی خواندم. من زبان انگلیسی را نزد معلمی خواندم که پدر و مادرم مرا گرفتند.

چه زمانی میل به مترجم شدن ظاهر شد؟

به طور کلی، من با تحصیلات یک مهندس ریاضی هستم، از MIIT فارغ التحصیل شدم. پس از فارغ التحصیلی از دانشگاه، چندین سال متون علمی را برای فرهنگستان علوم ترجمه کرد و سپس به عنوان مدیر در دفتری که کامپیوتر و نرم افزار می فروخت، استخدام شد و شروع به ترجمه دستورالعمل ها و سایر موارد فنی برای آنها کرد. رئیس این شرکت نیز انگلیسی می دانست - و شروع به آوردن کتاب های مورد علاقه خود برای من کرد. او واقعاً داگلاس آدامز را دوست داشت - و معمولاً اگر کسی کتاب را تحسین کند تسلیم می شوم. من کتاب راهنمای سفر به کهکشان را خواندم و شروع به ترجمه آن کردم تا برای خانواده ام با صدای بلند بخوانم. بعد سال 1377 اتفاق افتاد، من اخراج شدم و شوهرم به من گفت: "به دنبال کار نباش، بیا مترجم می شوی." نه آنطور که باید. اما اگر بخواهم چه می توانم.

آن موقع نمی دانستم چه نوع حرفه ای است - فقط آن را همانطور که هست ترجمه کردم. سپس متوجه شدم که کلمات زیادی را تکرار می کنم، و شروع به بازنویسی، استفاده از مترادف ها، خلاص شدن از شر ساختارهای غیرمعمول برای زبان روسی با انبوهی از بندهای فرعی کردم. در کل ترجمه دانشجویی بود. هری پاتر خیلی متفاوت پیش می رفت.

آیا شما ابتدا هری پاتر را برای شوهر و پسرتان ترجمه می کردید؟

آره. حالا به نظرم می رسد که واقعاً جادوگری بوده است: من کتاب را در یک جلسه خواندم و روز بعد خود را پشت یک کامپیوتر بزرگ دیدم. اگرچه نیکیتا (پسر ماریا اسپیواک. - اسکوایر) سپس او 13-14 ساله بود و شاید قبلاً می توانست به انگلیسی بخواند. بنابراین، در نسخه من، او فقط کتاب اول را می داند. بعد از هیچ کدام از ترجمه ها، کتاب ها و داستان های من، او نخواند. خجالتی.

از چی خجالت میکشی می ترسید که آن را دوست نداشته باشید، و آن را ناخوشایند کند؟

نمیدانم. خجالتی. من مادرش هستم، مترجم نیستم. اگرچه او در ترجمه آخرین نمایشنامه به من کمک کرد (در مورد نمایشنامه «هری پاتر و فرزند نفرین شده» صحبت می کنیم. درخواست کنید).

و ترجمه های آماتور "هری پاتر" توسط شما ساخته شده است، نه؟

بله، مترجمان زیادی در اینترنت وجود داشت، ما در سرعت با یکدیگر رقابت کردیم - برای ما این یک بازی واقعا سرگرم کننده بود. شوهرم سعی کرد ترجمه من را به انتشارات بدهد و وقتی او را نگرفتند، سایت موسسه تحقیقاتی هری پاتر را ایجاد کرد و این متون را در آنجا قرار داد. او سایت را به تنهایی ساخت، اگرچه آن را به عنوان یک پروژه جدی با تعداد زیادی از افرادی که ظاهراً روی آن کار می کنند ارائه کرد. شوهرم کامنت ها را برای من خواند - البته آنها از من بسیار تعریف کردند. سه هزار نفر به سایت آمدند و همه پیام های شادی آور نوشتند، من چه آدم خوبی هستم. طبیعتاً این دلگرم کننده بود. اما، در واقع، تنها عشق واقعی من فقط کتاب اول بود. سپس مردم شروع به مطالبه کردند و من برای آنها ترجمه کردم - جایی برای رفتن وجود نداشت. نمی دانستم که این داستان به نوعی ادامه خواهد داشت.

یعنی فقط به کتاب اول عشق داشتی؟ و به بقیه؟

دوست نداشتن مطرح نیست. برای مدت طولانی، من از هر چیزی که آنجا بود راضی بودم. سپس، با کتاب چهارم، یک فیلم منتشر شد - و خود رولینگ، تحت فشار، شروع به تصمیم گیری های خاصی کرد. و این لحظات کمی مرا ناراحت کرد. ولی بازم واقعا نخوندم ترجمه کردم. و وقتی کتاب را می بینید این ضخامت است، که برای مدت طولانی پشت رایانه می نشینید، عشق زیادی وجود نخواهد داشت - این مانند دراز کشیدن روی مبل و سپس رفتن به پیاده روی نیست.

در ابتدا «هری پاتر» فقط یک کتاب بود، اما اکنون یک فرقه، «هری پاتر» است. هیچ کتاب دیگری چنین تأثیری بر زندگی مردم نداشته است.

به هر حال من هیچ وقت از فانتزی خوشم نمی آمد. در ابتدا، "هری پاتر" فقط یک افسانه بود، و سپس این جزئیات افزایش یافت - قهرمانان شروع به نوشتن بیوگرافی کردند. برای مثال رولینگ می‌گفت دامبلدور همجنس‌گرا بود. خوب، چرا در کتاب کودک آمده است؟ یه جورایی دیگه زیاد جالب نیست

ترجمه سنگ فیلسوف چقدر طول کشید؟

من با اطمینان نمی گویم، اما نه زیاد، حدود سه یا چهار ماه. نه اینکه هجوم آوردم - چیزهای دیگری هم وجود داشت. برخی چیزها در پرواز اختراع شدند - خوب و نه خیلی خوب.

ببینید، در ابتدا «هری پاتر» فقط یک کتاب بود و شما باید با آن مانند یک کتاب رفتار می‌کردید: در بسیاری از کشورها، نام‌ها مانند من ترجمه می‌شد، زیرا آنها صحبت می‌کنند. تا یک لحظه همینطور بود و بعد «هری پاتر» شد... هنوز هم نفهمیدم چیست. این چیزی منحصر به فرد است. و یک کتاب، و یک فیلم، و یک بازی کامپیوتری، و یک فرقه عبادت - همه اینها هاری پوتریا... و این پدیده به نظر من مشابهی ندارد - هیچ کتاب دیگری تا این حد بر زندگی مردم در سراسر جهان تأثیر نداشته است.

حالا من هم در مورد اسم ها نظر دیگری دارم. حالا به نظر من باید مثل نسخه اصلی باشند. اما نمی‌توانستم یک فرقه جهانی را پیش‌بینی کنم، و سپس عوض کردن کفش احمقانه بود. زمانی که ماخون تصمیم گرفت ترجمه من را منتشر کند، دیگر اصلاً به این داستان فکر نمی کردم. کتاب هفتم را تحت فشار زیاد کسانی که به سبک من عادت کرده اند، بر عهده گرفتم. این احساس را می توان با ازدواج تشبیه کرد: سال اول با یک فرد مانند سی ام نیست و عشق از روی اشتیاق مانند عشق به پول نیست.

آیا هری پاتر اکنون برای شما یک داستان تجاری است؟

نه اینطور نیست در سال 2013، زمانی که راسمن مالکیت حقوق انحصاری هری پاتر در روسیه را متوقف کرد، انتشارات آزبوکا-آتیکوس پیشنهاد انتشار ترجمه من را داد. نپذیرفتم چون از ویرایش خشن راضی نبودم - وقتی سردبیر خودش را مهمتر از من می داند. این برای من خیلی گران است. به طور کلی، من به ندرت ویرایش می شوم، بنابراین در این زمینه دمدمی مزاج هستم. شش ماه بعد، «ماخون» خیلی به سراغم آمد شرایط بهتر("Makhaon" بخشی از گروه انتشاراتی "Azbuka-Atticus" است. - اسکوایر). آنها گفتند که همه چیز را همانطور که هست می گذارند. چنین رویکرد محترمانه ای برای من مناسب بود، زیرا مهمترین چیز برای من این است که توهین نکنم. به علاوه، آنها یک ویرایشگر بسیار خوب منصوب کردند: نستیا کورزونووا بسیار باهوش است، او نقص هایی را مانند رایانه می بیند. من با آرامش متن را به او سپردم و به من اجازه دادم تا چیزهای زیادی تغییر دهم: به معنای واقعی کلمه دو نام را که خواستم لمس نکنم و هر چیز دیگری - لطفا.

این دو نام چیست؟

من خواستم که Moogles را ترک کنم. به نظرم معنی را بهتر می رساند. در این کلمه تحقیر وجود دارد - بر خلاف کلمه "قاتل"، از نظر آوایی شبیه به "جادوگر". رولینگ این اصطلاح را ابداع کرد ماگلدر زمانی که بحثی از صحت سیاسی مطرح نبود، این کلمه از تکبر اشباع شده است ( ماگل- ناشی شدن از لیوان، که در زبان عامیانه بریتانیایی به معنای "فرد احمقی که به راحتی فریب می خورد." - اسکوایر) و به نظر من در روسی ماگل ها این نگرش را خیلی بهتر منتقل می کنند. حداقل آن موقع به نظر من اینطور بود. حالا برام مهم نیست ماگل می خواهید، ماگل بگیرید.

و دومی؟

هاگرید، نه هاگرید، چون چیزی در مورد نام هاگرید وجود دارد. و هاگرید کمی غول است.

اسم و عناوین را خودتان به ذهنتان خطور کرد یا با کسی مشورت کردید؟

بیشتر توسط خودش آنها به اندازه کافی آسان بودند، اما این اتفاق افتاد که من در برخی از آنها گیر کردم. و سپس من و شوهرم با فکر این نام به رختخواب رفتیم - و فکر کردیم، فکر کردیم. اما به ندرت چیز خوبی به ذهنش می رسید.

به یاد نمی آورید با چه نام هایی مشکل داشتید؟

با قلم ریتا وریتا سخت بود. در اصل آن است Quick-Qotes Quillو من او را اصولگرا نامیدم («قلم تندنویس» در ترجمه رسمن. - اسکوایر). ما مدت زیادی فکر کردیم و به چیزهای خوب زیادی رسیدیم، اما همه چیز درست نبود. در نتیجه، معنی کمی متفاوت بود، اما به نظر من یک فرد روسی چنین بازی با کلمات را مانند هیچ کس دیگری درک نمی کند.

خیابانی که دورسلی ها در آن زندگی می کردند چطور؟ طرفداران در مورد گزینه شما بسیار حساس هستند.

چرا پریوچینایا؟ شگفت انگیز در همین نزدیکی در اصل به آن گفته می شود درایو Privet، از انگلیسی خصوصیترجمه شده به عنوان "privet" - این یک گیاه معمولی برای انگلستان است، کلاسیک، خسته کننده، اما بسیار مقاوم است. در "Rosman" آنها نام خیابان را Tisovaya گذاشتند - به چه دلیل کاملاً غیرقابل درک است. این همیشه مرا شگفت زده کرده است.

طرفداران یک جایگزین پیشنهاد کردند: اصلاً نام خیابان ها را ترجمه نکنید. حالا چه کار می کنی؟

خیابان ها، شاید، هنوز هم ترجمه می کردم. با این حال، زمینه باید روشن باشد: همه انگلیسی صحبت نمی کنند. به طور کلی، بسیاری از نکات بحث برانگیز وجود دارد. مثلا اسم کارگردان من دامبلدور است. ویراستار این نام را گذاشت، زیرا فکر می‌کرد بهتر از دامبلدور به نظر می‌رسد - کنایه از زنبوری که زمزمه می‌کند (نام دامبلدوراز انگلیسی می آید زنبور عسل... به گفته رولینگ، او این نام را به دلیل علاقه اش به موسیقی به این شخصیت داد: او را در حال راه رفتن و زیر لب زمزمه تصور کرد. - درخواست کنید). و من موافقت کردم، زیرا دامبلدور یک شی داشت که من آن را "دبلدوم" نامیدم (در ترجمه "Rosman" - حوضچه ای از حافظه؛ در اصل - متفکر... این کلمه به نوبه خود از انگلیسی آمده است متفکر(متفکر) و ریشه لاتین دارد: pensareیعنی فکر کردن - اسکوایر). با دامبلدور، باید او را جور دیگری صدا می کردم. این تنها دلیلی است که اجازه داده ام دامبلدور را ترک کنم. و بنابراین من فکر کردم: بگذار همانطور که مردم عادت کرده اند باشد.

احتمالاً می دانید که چه جنجالی در اینترنت در مورد نام ها وجود داشت ...

من همه چیز را نمی دانم، اما چیزی می دانم. غیرممکن است که ندانید چه زمانی در تلفن خود «مرده، حرامزاده» می شوید.

به طور جدی؟

بله، آنها مرا تهدید کردند، می خواستند مرا بکشند. اما من به چنین چیزهایی اعتقاد دارم، شروع به ترسیدن می کنم. در مورد نام ها: یک زمانی ترجمه من منطقی بود. و حالا آنها [طرفداران] تا حدودی حق دارند، زیرا هری پاتر یک جهان کامل است، و بهتر است همه چیز یکسان باشد. حتی با ناشرم صحبت کردم که خوب است این سریال را دوباره منتشر کنیم، اما نام ها را عوض کنیم. من، البته، دیگر این کار را نمی کنم، اما اگر سردبیر آن را گرفته، پس چرا که نه؟ من نمی فهمم چرا این همه سخت است. پیش از این، هر تعداد ترجمه ممکن بود منتشر شود - مانند "آلیس در سرزمین عجایب" یا "وینی پو". شاید با «هری پاتر» تصمیم بگیرند. به هر حال، خود متن من - و من از این مطمئنم - بهتر از ترجمه روسی دیگری است، زیرا خیلی سریع انجام شده است. به همین دلیل، اگر فقط.

به نظر می رسد ترجمه روسمان را نخوانده اید؟

خیر من فقط هری پاتر را به انگلیسی خواندم و سپس در حال حرکت. اما در مقطعی، فیلم ها شروع به انتشار کردند - اینگونه فهمیدم که ترجمه اورانسکی، لیتوینوا و دیگران چگونه به نظر می رسد. اصولاً متوجه شدم که چنین ترجمه‌ای به سینما برای من مناسب است، اگرچه من واقعاً فیلم را دوست ندارم. سپس راسمن مترجمان بسیار خوبی پیدا کرد، اما آنها گروگان ترجمه همکاران خود شدند: یعنی آنها هافلپاف را مطرح نکردند، که به نظر من بسیار عجیب به نظر می رسد.

آیا با مردم روزمان صحبت کرده اید؟

نه، ناشران نه می خواستند مرا ببینند و نه بشنوند، از من متنفر بودند.

حقیقت؟ و این چگونه بیان شد؟

شوهرم به من گفت که در روزمان در مورد من چه گفتند. نه آنقدرها مشمئز کننده، اما از سخنان آنها معلوم شد که شناختن من غیرممکن است و من با ترجمه خود به آن تهی که واقعاً وجود دارد فرو رفته بودم. یه چیزی شبیه اون. بنابراین، حتی اگر همه مترجمان از آنها فرار می کردند، مرا نمی گرفتند.

این نگرش از کجا می آید؟

چون در اینترنت محبوب بودم. سپس دارندگان حق چاپ، عوامل رولینگ، من را از آپلود ترجمه منع کردند - و من سایت را در اختیار طرفداران قرار دادم. هنوز به شکلی وجود دارد، اما من اصلاً آنجا نمی روم.

آیا قهرمان مورد علاقه ای دارید؟

برای من کار نمی کند. بسیاری وجود دارد.

آیا لازم است خود را به شکلی خاص در شخصیت ها غرق کنید تا مانند آنها صحبت کنید؟

به خودی خود برای من اتفاق می افتد. اگرچه مثلاً همان هاگرید این را می گوید، زیرا من نماینده دوست مدرسه ام بودم - او پرستار بخش مراقبت های ویژه کودکان است. البته نه به طور کامل، اما آنها یک چیز مشترک دارند.

قبل از ترجمه، چه کتاب هایی را دوست داشتید؟

اوه، من کتاب های مورد علاقه زیادی دارم و نمی توان بهترین آنها را نام برد. به عنوان مثال، حماسه Forsyte حتی مورد علاقه من نیست، اما نوعی کتاب خاص برای من است. من آن را در 12 سالگی خواندم و تقریباً هر سال دوباره آن را خواندم. اگرچه در انگلیسی داستان اول اصلاً مرا تحت تأثیر قرار نداد. این کار یک مترجم بود که مرا مجذوب خود کرد. برای مدت طولانی، ناباکوف او را بسیار دوست داشت. حالا به دلایلی ناگهان ایستاد. در مورد استاد و مارگاریتا هم همینطور است.

هری پاتر مرا تبدیل به مترجمی کرد که به دنیا آمدم - فقط از آن خبر نداشتم. آنها با چوب جادو به من دست زدند و من راه خودم را رفتم.

از زمانی که مترجم شدم، تقریباً دیگر خواننده نبودم. برای خودم، من فقط به زبان انگلیسی مطالعه کردم، زیرا با متن روسی، یک رفلکس برای من کار کرد و شروع به ویرایش ذهنی آن کردم. بنابراین اساساً من ادبیات آمریکایی، انگلیسی و معمولاً انواع مزخرفات را می خوانم، زیرا قبل از خواب.

اولین کار ترجمه جدی را به خاطر دارید؟

بله، «اسکمو» به من برای ترجمه داد عاشق آتشفشانسوزان سونتاگ. آنقدر احساس مسئولیت می کردم که آن را در چهار ماه تمام کردم. کتاب خیلی سخت بود، در واقع مجبور شدم آن را بازنویسی کنم. ترجمه دیگری از این رمان وجود دارد - پس مثل مزخرف به نظر می رسد. و خیلی زیبا نوشتم هر روز مدت زیادی می نشستم. پسرم به مدرسه رفت، شوهرم سر کار رفت و من پشت کامپیوتر نشستم و تا عصر نشستم و بعد روی مبل افتادم.

آیا این در زمان هری پاتر بود؟

به سختی در همان زمان. من به خاطر هری پاتر مورد توجه قرار گرفتم. یک فرد نسبتاً شناخته شده در این زمینه، ماکس نمتسوف، در مورد من باخبر شد و تصمیم گرفت برای ترجمه کمک بخواهد - معلوم شد که او از من یک مترجم واقعی ساخته است. ما در یک کافه با هم آشنا شدیم، مدت زیادی در مورد رولینگ، به طور کلی در مورد کتاب ها، در مورد این و آن صحبت کردیم. احساس می کردم به طور تصادفی به دست مقدسین افتادم و از اینکه اجازه یافتم بخشی از جامعه شوم خوشحال شدم. و بعد مکس کتابی را برای ترجمه به من داد - مثل یک کارآگاه فراموش کردم کدام یک - و اصلاً آن را دوست نداشتم. این را صادقانه گفتم. و سپس مکس خوشحال شد - او گفت که این یک آزمایش است و در واقع او قرار است کتاب را به سونتاگ بدهد. خوب، در حال حاضر بدون صحبت - من، بدون خواندن، نشستم تا ترجمه کنم. در این روند، قبلاً مشخص شد که ترجمه این کتاب بسیار دشوار است، اما به هر حال آن را مدیریت کردم. درست است، من ابتدا کتاب های زیر را خواندم.

آیا در حال حاضر روی چیزی کار می کنید؟

خیر من یک سری داستان در سال 2013 نوشتم، اما بعد از آن چیزهای زیادی پیش آمد، بنابراین اکنون آن را تمام کردم. من می خواهم آن را در جایی منتشر کنم. من هنوز نمی دانم از آن چه خواهد آمد.

الان میخوای خودت بنویسی؟

من خیلی وقت پیش اینو میخواستم اگرچه باید اعتراف کنم که کار روی «هری پاتر» چندان مکرر و سخت نبود، اما خوشحالم که وقت آزادمزخرف می کرد پس شاید من آنقدرها هم نویسنده نیستم. اگرچه همه واقعاً چرخه داستان ها را دوست دارند - من آن را در افراد مختلف بررسی کردم.

بیایید به این داستان ترسناک هواداران برگردیم. کی شروع شد؟

به محض اینکه «ماخون» کتاب را با ترجمه من منتشر کرد، شروع شد - و هر چه جلوتر، بدتر. و قبل از نمایش (هری پاتر و کودک نفرین شده. - درخواست کنید) قبلاً خشمگین شده بودند: در عریضه امضا جمع می کردند تا مرا بیرون بیندازند و به من نوشتند که بمیرم و مرا بکشند. آنها نوشتند که من را دنبال می کنند، اما من بلافاصله به این موضوع اعتقاد دارم.

آیا این تهدیدها هرگز به عمل واقعی تبدیل شدند؟

هنوز نه خداروشکر شاید کسی مرا تعقیب می کرد، اما من او را ندیدم. دوست ندارم به خاطر بسپارم

آیا ترسی از خروج از خانه به این دلیل ندارید؟

خدا را شکر، من به سرعت همه چیز را فراموش می کنم، بنابراین خیلی نمی ترسم. حالا من با شما صحبت می کنم و برای مدتی می ترسم.

این بسیار ترسناک است که طرفداران دنیای جادوگری "هری پاتر" برای کسی آرزوی مرگ کنند.

به نوعی اخیراً در کشور ما پذیرفته شده است. در واقع می خواهند خیلی ها را بکشند.

چرا با وجود تهدیدها و درخواست ها، نمایش را به عهده گرفتید؟ اگر علاقه قبلی به «هری پاتر» دیگر وجود نداشت، چرا برای شما مهم بود؟

به خاطر پول مبلغی به من پیشنهاد شد که به مترجمان دیگر پیشنهاد نمی شود - نه به صورت صفحه، بلکه برای اینکه من موافقت کنم. می توان گفت که «هری پاتر» انگار به من هدیه داد تا بتوانم در آرامش زندگی کنم. بنابراین طبیعتاً نگران سرنوشت «فرزند نفرین شده» بودم. سپس انتشارات به من گفت که حتی با وجود درخواست، حتی فکر نمی کردند شخص دیگری را قبول کنند. چون کتاب های با ترجمه من خیلی خوب خریدند و این یک شاخص است. اگرچه، شاید آنها آن را برای من ساخته اند.

آیا حتی به بررسی ها اهمیت می دهید؟ آیا گوش می دهید یا سعی می کنید از نظرات منفی خودداری کنید؟

دوره ای بود که سعی می کردم از هر گونه اظهار نظری پرهیز کنم، زیرا آنها به شدت بر من تأثیر گذاشتند که ترجمه من برایم وحشتناک به نظر می رسید. دلم می خواست مرا فراموش کنند و چیزی نگویند. سپس گذشت، همچنین به این دلیل که انواع افراد باهوشی که من به آنها اعتماد داشتم، گفتند که این حماقت است. به هر حال، یک ویراستار، ناشران وجود دارد - و آنها احتمالاً بهتر می فهمند چه چیزی خوب است و چه چیزی بد.

نمی‌دانم می‌توانیم درباره تو درباره غرور صحبت کنیم یا نه، اما آیا به کار خود افتخار می‌کنی؟

هر که بخواهد البته می تواند [از باطل صحبت کند].

من به شما علاقه مندم در مورد کار خود چه احساسی دارید؟

بنابراین یک نسخه جدید منتشر می شود.

آیا مذاکرات با ناشر برای تجدید چاپ کتاب ها به نوعی پیش می رود؟

در حال حاضر، ناشر که هر چند وقت یکبار با من تماس می گیرد تا از وضعیت من مطلع شود، با حوصله به صحبت های من گوش می دهد و می گوید که آنها "آهسته با عوامل در مورد این موضوع صحبت می کنند." این چقدر درست است، من نمی دانم.

فکر می کنید «هری پاتر» شما را خوشحال کرد یا برعکس، مشکلات بیشتری برایتان به ارمغان آورد؟

او مرا تبدیل به مترجمی کرد که به دنیا آمدم - فقط در مورد آن نمی دانستم. بنابراین چیزی جادویی در این داستان وجود دارد. و به همین دلیل، من هری پاتر را تحسین می کنم. آنها با چوب جادو به من دست زدند و من راه خودم را رفتم. حتی شخصیت من هم تغییر کرده است. من به کسی حسادت نمی کردم، زیرا به کار خودم فکر می کردم. و من به خوبی به یاد دارم که برعکس چه اتفاقی افتاد، زمانی که من کارهای مزخرفی انجام دادم. به لطف "هری پاتر" من توانستم یک مترجم واقعی شوم و علاوه بر این، خودم شروع به نوشتن کردم - و از کودکی در این مورد به من گفته اند: شما با ما نویسنده هستید.

آیا هری پاتر چیزی به شما یاد داد؟ خود کتاب، با آن کار نمی کند.

آره. من معتقد بودم که جادو وجود دارد.

آیا مدرکی پیدا می کنید؟

آره. البته، جادو متفاوت از کتاب - بدون عصا - کار می کند. اما وجود دارد. فقط ما خیلی سفت هستیم و از آن استفاده نمی کنیم. من می توانم آن را احساس کنم.

امروز من یک آفتوپیک کوچک را پیشنهاد می کنم - مرواریدها نه از روی فن تخیلی، بلکه از ترجمه. از ترجمه معروف «هری پاتر» اثر بی نظیر ماریا اسپیواک. بسیاری در مورد آن شنیده اند و عمدتاً به دلیل انواع نام ها و نام ها آن را دوست ندارند. به عنوان مثال، اسپیواک کویرل را پروفسور بلکا، مادام هوچ - مهتاب، لاکهارت - اسورکارول چاروالد را صدا می کند. اسنیپ به طور کلی تبدیل به شیطان شرور شد و باتیلدا باگشات به باتیلدا ژوکپوک تبدیل شد. و سپس نویل لانگنوپاپ است. و اینها نمونه هایی از معروف ترین نام ها هستند. با این حال، اسپیواک طرفداران خاص خود را دارد و در آغاز قرن ترجمه او بهترین به حساب می آمد. اگر از طرفداران اسپیواک بپرسید که چه چیزی در مورد ترجمه او خوب است، آنها پاسخ می دهند که او دقیق ترین، صحیح ترین است، همان فضای انگلیسی را که در نسخه اصلی بود احساس می کند، و اسپیواک نیز بسیار باسواد است، روسی را خوب می داند و زبان های انگلیسیو به طور کلی - راسمن گگ داشت، اما اسپیواک نداشت. در واقع، همه اینها درست نیست - هیچ اسپیواک سواد ندارد، او خودش در هر مرحله اشتباهات و تبلیغات دارد، و فقط کسانی که اصل را نخوانده اند می توانند ادعا کنند که او فضای اصلی را دقیقاً منتقل کرده است. با زبان ها، اسپیواک مشکلات آشکاری دارد - به نظر می رسد که روسی زبان مادری او نیست و او اصلاً انگلیسی را مطالعه نکرده است، فقط آلمانی. با این وجود، این مانع از این نشد که او خود را به عنوان یک مترجم تصور کند و حتی اعلام کند که به بهترین شکل توانسته است سبک رولینگ را به قول خودش - "روح و نامه" اصلی منتقل کند.

بنابراین من جالب ترین نقل قول ها را از ترجمه های او از چهار کتاب اول مورد توجه شما قرار می دهم. برای روشن شدن مطلب، این یک ترجمه قدیمی از آن است که در اینترنت منتشر شده است و نه ترجمه ای که به طور رسمی توسط ماچائون منتشر شده است.


آقا و خانم دورسلی

خانم دورسلی، بلوند لاغر، دو گردن داشت

دورسلی ها پسر کوچکی به نام دادلی داشتند

نشستن در ترافیک روزانه صبحگاهی * معمولا مردم در ترافیک هستند و فقط در اسپیواک می نشینند. یا عمو ورنون واقعاً در جاده آنجا نشسته است؟

بینندگانی از کنت، یورکشایر و داندی در تمام طول روز با پیام هایی تماس گرفتند که به جای بارانی که دیروز قول داده بودم، بارش شهابی دارند! به نظر می رسد که مردم از قبل شروع به جشن گرفتن روز توطئه باروت کرده اند ...
* یعنی به گفته مترجم روزهای تعطیل مردم ترتیب می دهند بارش شهابی? باشه، می بینم. *

چشمان آبی از زیر عینک هلالی شکلی که روی بینی بلند قلابی که به نظر می رسید حداقل در دو جا شکسته شده بود * مثل یک شاخه * می درخشید. نام این مرد آلبوس دامبلدور بود. * ممنون که دامبلدور را نکردی.

دامبلدور با خونسردی گفت، تو مرا چاپلوسی می کنی. ولدمورت فرصت هایی دارد که من هرگز نخواهم داشت.
"فقط به این دلیل که شما بیش از حد - ممم - نجیب هستید که نمی توانید از آنها استفاده کنید.
- خیلی خوبه که الان هوا تاریکه. از زمانی که از مادام پامفری شنیدم که چکمه‌های جدیدم را دوست دارد، آنقدر سرخ نشدم.
* چکمه، دمپایی برای کودکان یک ساله است. آیا دامبلدور آن ها را روی گوش هایش گذاشته است؟ خوب لازم بود که چیزی شبیه به آن ارائه شود ... در اصل، در واقع در مورد هدفون های خز بود.

بله، البته حق با شماست دامبلدور. اما پسر چگونه به اینجا می رسد؟
او با مشکوک به لباس های او نگاه کرد، انگار که خطوط بدن کودکی را زیر آن حدس می زد.
* خوب، منطقی است - چون دامبلدور چکمه می پوشد، به این معنی است که او اندامی کودکانه دارد.

او از عنکبوت نمی ترسید، مدتها بود که به آنها عادت کرده بود - کمد زیر پله ها پر از عنکبوت بود و هری آنجا خوابید.

عمه پتونیا اغلب دادلی را فرشته خطاب می کرد - هری او را "میخچه کلاه گیس گذاشت".
* یا هری دادلی را جاسوسی با کلاه گیس خطاب می کرد، یا او یک خبره آلمانی بود ... *

عمو ورنون خندید.
- راکون کوچولو ارزش خود را می داند - همه چیز در پدر. آفرین دادلی!
* و ما حتی نمی‌دانستیم که کارتون‌هایمان در انگلیس چقدر محبوب هستند.

در اسمیلتینگز، پسرها ژاکت شرابی، قد نارنجی تا روی زانو و کلاه‌های حصیری تخت به نام قایق‌ران می‌پوشیدند.
* و طبق این نسخه شلوار نپوشیدند. چون اسپیواک شلوار را به زانو بلند تبدیل کرده است.

دقیقاً ما همدیگر را نمی شناختیم. روبئوس هاگرید، باربر و سرایدار در هاگوارتز.
* آیا تا به حال هاگرید را با جارو دیده اید؟

هاگرید پاسخ داد: "کار یاس. می بینم، آنها می خواستند دامبلدور را به عنوان وزیر بگذارند، اما او هرگز هاگوارتز را ترک نمی کرد، خوب، آنها پیرمرد فوج را گرفتند. کورنلیوس فوج. یک کفاش، من چنین خواهم گفت. هر روز دامبلدور. با جغدها بمباران می شود - مشاوره می خواهد.

مردی کوتاه قد با کلاه بالا داشت با ساقی پیرمردی صحبت می کرد که کچل بود و شبیه گردوی بی دندان بود.
* و معمولا گردو با دندان می آید، درست است؟

"Madam Malkin - لباس برای همه موارد" * اونجا هم لباس زندان هست؟

آیا شما حتی کویدیچ بازی می کنید؟

در هر عصای اولیواندر یک ماده جادویی قدرتمند وجود دارد، آقای پاتر * اسپیواک برای نوشتن کلمه "آقا" تنبل است *... ما از خز تکشاخ، پرهای دم ققنوس و رشته های روح اژدها استفاده می کنیم. *رشته های روح؟ این چیه؟ آیا آنها مادی هستند؟ آیا آنها برای گیتار خوب هستند؟ *

یک جادوگر بلند قد با موهای تیره در عبایی سبز زمردی جلوی در ایستاده بود.
* هاگوارتز حتی رپیدهای روپوشی نیز دارد.

مرتب سازی یکی از مهم ترین مراسم در مدرسه ما است زیرا تا زمانی که در دیوارهای آن هستید، دانشگاه شما مانند خانواده شما است. شما در ساختمان کالج خود تحصیل خواهید کرد
* به من نشان دهید که ساختمان های کالج در هاگوارتز کجا هستند؟

و بعد اتفاقی افتاد که باعث شد تقریباً یک متر به بالا بپرد
* اسپیواک یک پا و یک متر دارد - همه چیز یکسان است ... *

- خوش آمدی! او فریاد زد. - به شروع سال تحصیلی جدید در هاگوارتز خوش آمدید! قبل از شروع ضیافت، می خواهم چند کلمه بگویم. و سخنان من خواهد بود: Tyutya! غرش! راوکلیا! DAC! با تشکر!

معلم دماغ قلابی روی عمامه پروفسور سنجاب مستقیماً در چشمان هری نگاه کرد.

جغد
*آره و برای جوجه ها - یک سیگاری.

در بالا درب جلویییک کمان پولادی و دو گالش آویزان شد.
* خود اسپیواک نمی بیند که اشتباه نوشته است؟ یا خانه خودش گالش هایی روی در آویزان است؟

جغد مالفوی * این چه نوع جهش یافته ای است؟روزانه جعبه های شیرینی می آورد

دست راستت را روی جارو دراز کن - دستور داد مادام ساموگونی که در مقابل شاگردانی که پشت سر هم ردیف شده بودند ایستاده - و بگو: «بایست!
* بایست، چوب جارو، برخیز! آفرین. حالا بشین!.. *

قبل از رفتن فرد و جورج، شخصیت های دیگری ظاهر شدند که بسیار کمتر دلپذیر بودند: مالفوی با همراهی یک اسکورت، کراب و گویل.
"شام خداحافظی، ها، پاتر؟" قطار به موگلند ساعت چند است؟
هری با یخ گفت: «شما در مورد جذابیت های خود بسیار شجاع هستید.

هرمیون در حال تایپ یک پله از پله ها بالا رفت

پرتره خاله تولستوی * نه، خانم چاق به «خاله چاق» ترجمه نمی شود. ترجمه ساده توسط Spivak برای کوچکترین ها طراحی شده است.

او یک چوب گلف کوتاه، کوتاه و بیسبال مانند به هری داد.
* فکر می کردی بیس بال با چوب بازی می شود؟ شما در اشتباه بودید. *

فصل دوازدهم آینه پنهان
* سیلی بر سر مترجمی که مرموز بودن عناوین اصلی را اینگونه می کشد *

کتابدار خانم موچین

هری و فرد یک ترقه جادویی را برای دو نفر شکستند، و آن فقط ترک نکرد - با برخورد توپ منفجر شد و بچه ها را در ابرهای دود آبی پوشاند و کلاهک کنترادمیرال و چندین موش سفید زنده از داخل پریدند.
* اوه، چه مزخرفی ... ترقه را شکستند، لعنتی. رولینگ در واقع یک ترقه داشت!

سپس نویل با سر به اتاق نشیمن افتاد. * از سقف، واضح است *... اینکه چگونه او حتی توانست وارد سوراخ پشت پرتره شود یک راز باقی ماند - در نگاه اول مشخص بود که پاهای او با غل و زنجیر نفرین بسته شده بود.

بله، و وقتی هرمیون دائماً بر روح من آویزان بود، جدا شدن از مطالعه آسان نبود * هرمیون، روی روحت آویزان نشو!

او یک جغد فوری از وزارت سحر و جادو گرفت

سنجاب به خودش فحش داد.
* و هری ظاهراً روانی است، زیرا این را شنیده است. خوب، اسپیواک تفاوتی بین "بی سر و صدا" و "به خود" نمی بیند.

عمامه افتاد. سر سنجاب بدون آن کوچک به نظر می رسید. سپس سر به آرامی بر روی محور خود چرخید.
* و معلوم شد که نام اصلی استاد بلکا نیست، جغد است!
رولینگ خودش کویرل را برگرداند، نه سرش را.

هری دید که دراکو مالفوی لیوان نقره ای را روی میز می کوبد.
* این تصویر را تصور کنید - مالفوی با لیوانی مانند سوسک کوبیده می شود *

«فکر می‌کنی من نمی‌دانم اگر جغد نفرت انگیزت را رها کنی، آخرش چطور می‌شود؟»
* اگر عموی رولینگ ورنون می گوید "جغد"، اسپیواک می گوید "جغد بد".

خانم میسون می‌توانم شما را تا اتاق غذاخوری همراهی کنم؟ - دادلی سخنان خود را به طور متواضعانه بیان کرد و دستش را در یک چوب شور چاق تا کرده بود به خانمی نامرئی.

هری پاتر زنده ماند، لرد سیاه شکسته شد
* اسپیواک چقدر بد آشناست فرهنگ عامهاگر نداند که لردها تاریک هستند نه سیاه. شرم و شرم.*

چیزی پیدا کردی بابا؟ فرد مشتاقانه پرسید.
- بله، نه به خصوص * به خصوص آن را پیدا نکردید؟، چند کلید کوچک شونده * تعجب می کنم، آنها روی چه می نشینند؟و یک کتری گازدار، "آقای وسلی خمیازه کشید. - درسته، اونجا یه جور زشت بود، ولی تو بخش ما نه. Deadomorris را بردند، او اشکالات بسیار بسیار مشکوکی پیدا کرد * یادتان هست، راسمن به فرت می گفت گوفر؟ بنابراین، در فرت های اسپیواک به طور کلی به اشکال تبدیل می شود.

آقای وسلی در حالی که خودش را نیشگون گرفت، به خودش اطمینان داد: «نگران نباش، مولی، او خوب خواهد شد.
* او بود که خود را با باروت پرنده درمان کرد. خوب، اشتهای مبارک.

سخنان لوسیوس مالفوی:
شایعات مداوم در مورد قانونی جدید برای محافظت از موگل ها وجود دارد - بدون شک پشت آن این احمق پروانه خورده، موگلوفیل آرتور وسلی است.

دراکو گفت: "تقصیر من نیست، همه معلمان موارد مورد علاقه خود را دارند، مثلاً هرمیون گرنجر احمق...
* اگر دراکوی رولینگ می گوید "هرمیون گرنجر"، اسپیواک می گوید "هرمیون گرنجر احمق".

«روز بخیر، آقای بورگین. من فردا در عمارتم منتظر شما هستم، جایی که شما کالاهای خود را دریافت خواهید کرد.
به محض اینکه در پشت سر بازدیدکنندگان بسته شد، آقای بورگین فورا آداب چاپلوس خود را فراموش کرد و خش خش کرد:
- و شما هم آنجا، آقای مالفوی، اگر شایعات دروغ نگویند، نصف آنچه در عمارتتان پنهان است را به من نفروختید...
* گفتگوی عادی
- موفق باشید.
- و تو هم اونجا. *

هاگوارتز اکسپرس مانند یک مار زرشکی در پایین پرواز کرد.
* در اسپیواک همه چیز زرشکی است - قطار زرشکی است، لباس کوئیدیچ گریفیندورها نیز زرشکی است. یکی از دو چیز - یا او فکر می کند که اسکارلت به معنای "سرمه ای" است، یا او قرمز و زرشکی دارد - این یک چیز است.

در پایان، هاگرید، پشمالو و عظیم الجثه نشسته بود و از جامی که روی سرش انداخته بود، جرعه های طولانی می نوشیدند.

به دلایلی نمی توانست به چشمان دامبلدور نگاه کند و به همین دلیل شروع به صحبت کردن با زانوهایش کرد. * باید این را بفهمی، زانوهایش جوابش را دادند.

حالت مغرورانه صورت مالفوی برای یک ثانیه محو شد.
به نظر می رسید که او تف می کند: "و هیچ کس نظر شما را نپرسید، ای لیوان پست."

خدمه اسلیترین از خنده فلج شدند. فلینت دو برابر شد و به جاروش تکیه داد تا نیفتد. مالفوی چهار دست و پا بود و با مشت به زمین می کوبید.
* اما چه فلج عجیبی.
در اصل نوشته بود «تیم اسلیترین از خنده فلج شد»، اما مترجم باید فکر کند که دارد می‌نویسد. این در انگلیسی طبیعی است، اما در روسی باید نوشته شود که مثلاً می خندیدند.

رون در حالی که عرق ابروهایش را با دستی لرزان پاک می‌کرد، گفت: «مزاحم‌آور است که کسی را با این کلمه صدا کنی. خون کثیف، می بینید.
* پس در این ترجمه مالفوی چیزی در مورد خون کثیف نگفته است. پس رون خودش آن را اختراع کرد؟
به همین دلیل است که مترجم باید آنطور که هست ترجمه کند، نه اینکه حرف خودش را بیاورد. موگرودیه، لعنتی.

دیدی روی دیوار چی نوشت! او در دفتر من پیدا کرد ... او می داند که من ... که من ... - صورت فیلچ به طرز دردناکی منحرف شده بود، - او می داند که من - بخیه می زند، - او تمام کرد.

هری دید که جورج با یک سیلی بلند، مهاجم را مستقیماً نزد آدریان پوزی فرستاد. * فکر کردی با خفاش می زدند؟ اما نه - آنها کتک می زنند!

میلیسنت بیچشایدر

پروفسور فلیتویک و پروفسور سینیستر از بخش نجوم جاستین را به بخش بیمارستان بردند.
* بله، برای ما اسنیپ شرور کافی نبود، معلوم شد که پروفسور سینیستر هم آنجاست. و به گفته اسپیواک چند معلم شرور دیگر در هاگوارتز؟
و بله، این تقسیم بندی نجومی چیست؟ این اولین بار است که در مورد برخی از تقسیمات در مؤسسات آموزشی می شنوم.

از کجا باید آن را تهیه کرد - یک تکه پوست بومسلنگ - نیز مشکل دیگری است *هنوز این کار را انجام می داد! بومسلنگ چنین مار است. آیا تا به حال مار با پوست دیده اید؟

هری تعدادی از موها را که پیشانی پایین گویل را پوشانده بود بیرون آورد. * آیا موهایش حتی روی پیشانی اش رشد می کند؟

پروفسور اسپارگلا دستور هرس روغن انجیر حبشی را داد.
* آقایان گیاه شناسی، بنویسید - به خواست اسپیواک، اکنون درخت انجیر را "فیگیسماسل" می نامند. چون خنک تره *

چیزی در شکمم سوسو زد. * چه کسی در شکم هری است؟ آیا زنومورف روشن شده است؟ *

"راهنمای جیبی برای جاروهای سلف سرویس" * همانطور که فهمیدم، خود جارو باید این کتاب راهنما را بخواند.

در پنجمین سالگرد تولد دادلی، عمه مارگی با چوب به پاهای هری زد تا او از کتک زدن "بچه ما" در "دریا نگران است" دست بردارد. * در نسخه اصلی، او به سادگی با چوب به پای او ضربه زد و او را به طرز دردناکی کتک نزد. و "دریا آشفته است" - بله، این بازی مورد علاقه انگلیسی ها است. *

- دودلکای من کجاست؟ - خاله مارگی وارد شد. - برادرزاده من کجاست؟
دادلی با قدم های بلند وارد سالن شد و پاهایش را تند کرد. موهای بلوندش محکم به سر چربش چسبیده بود. پروانه زیر چانه های متعدد به سختی دیده می شد. عمه مارگی چمدان را در شکم هری کوبید، روح را کاملاً از آن بیرون انداخت، دادلی را در آغوشی یک دست فشار داد و بوسه ای خیس روی گونه چاق برادرزاده اش کاشت.
* بسیاری از مرواریدها در یک قطعه کوچک ... *

یک جارو مسابقه ای پیشرفته با دسته ساده ساخته شده از خاکستر انتخاب شده. * از خاکستر، آره از درخت خاکستر، از درخت خاکستر! *

آیا اطلاعات زیادی در مورد هاگزمید دارید؟ چشمان هرمیون روشن شد. - من خواندم که این تنها شهرک در بریتانیا است که در آن حتی یک موگل وجود ندارد ...
رون با حالتی عادی گفت: «آره، حدس می‌زنم که همین‌طور است، اما به این دلیل نیست که می‌خواهم به آنجا بروم. من دوست دارم به "Rakhatlukull" برسم!
* Hogsmead، Rakhatlukull ... و شخص دیگری ادعا می کند که ترجمه Spivak همان فضای انگلیسی را حفظ کرده است که در اصل بود.

به نظر می رسید کراب و گویل فقط برای خدمت به مالفوی در بسته ها وجود داشتند. آنها هم مربع و هم عضلانی بودند. خرچنگ بلندتر است، زیر یک گلدان بریده شده و دارای گردنی قدرتمند است. گویل موهای کوتاه و درشت و بازوهایی بلند و گوریل مانند دارد.

پروفسور اسنیپ، معلم پزشکی، به پروفسور لوپین خیره شد. * و در دو کتاب اول اسنیپ به آموزش معجون پرداخت. ظاهراً او درجه بندی شده است.

دانش‌آموزان پشت پروفسور ترلاونی جمع شدند و سعی کردند محتویات فنجان را بهتر ببینند.
پروفسور ترلاونی چشمان بزرگ خود را به طرز چشمگیری گشاد کرد: «عزیزم، تو خراب می شوی.
- چی دارم؟ - هری متوجه نشد.
* خراب می شود. این یک فعل نیست، یک اسم است. به معنای موجودی افسانه ای است که منحصراً در سر اسپیواک زندگی می کند.

می بینم.» پروفسور مک گونگال با چشمان پرنده مانندش به پسر خیره شد. * در این ترجمه چندین بار اشاره شده است که مک گونگال دارای چشمان پرنده است. در اصل آنها مهره ای هستند. مترجمان دیگر آن را «کوچک» ترجمه کرده اند.

- ارواح عاشق فضاهای تاریک و محصور هستند - شروع کرد به گفتن پروفسور لوپین - کمد لباس ها، مکان های زیر تخت، کابینت های زیر سینک - و یک بار با چنین روحی ملاقات کردم که در ساعت پدربزرگ ساکن شد. این یکی دیروز بعد از ظهر اینجا مستقر شد و من از مدیر مدرسه اجازه گرفتم که فعلاً او را ترک کنم تا کلاس سومی ها کمی تمرین کنند.
اولین سوالی که باید از خود بپرسیم این است: روح چیست؟
هرمیون دستش را بلند کرد.
او گفت: «این یک تغییر است.

آنها بوده اند - همه جا! در درویش و حشیش در فروشگاه لوازم جادویی; در خوخمازین زونکو; در "سه جارو" آنها از لیوان های بزرگ لذت گرم می نوشیدند. و خیلی جاهای دیگر

هری، رون و هرمیون از پله ها به سمت لابی رفتند.
* در اسپیواک همه از پله ها بالا می روند. آنها بلند نمی شوند، نمی روند، اما دقیقاً بالا می روند. ظاهراً روی چهار دست و پا. *

جبران نکن، هاگرید. - فقط بچه های کلاهک شوک تیپ مجری قانون جادویی فرصت مقابله با سیاه را داشتند. * دیگ! اون جا موگلیون نداشت؟ یا آبگوشت دیگری؟ *

او با عجله اضافه کرد، شما همچنین می توانید شطرنج بازی کنید، یا بلینگ. پرسی مجموعه را ترک کرد ...
* Trinkets یک بازی مهد کودک نیست، همانطور که از نام آن پیداست. اینها "سنگ های تف" هستند که توسط مترجمان عادی ترجمه شده است.

کراب تلوتلو خورد - و با یک پنجه غول پیکر روی لبه شنل نامرئی اش قدم گذاشت. * غول پیکر، اوه ها. کراب چنین غولی است. اسپیواک عموماً لقب هایی را دوست دارد که در اندازه واقعی اغراق می کنند.

سریع‌تر وارد شوید، چوب‌هایتان را بگیرید، امروز در حال آزمایش با خاخاچرها هستیم
* پروفسور فلیتویک خاخاچارا را به دانش آموزان سال سوم آموزش می دهد. آنها در ابتدا Cheering Charms نامیده می شدند. راستی چرا آن را به «خاخاچری» ترجمه نمی کنید؟ از این گذشته ، جادوگران بسیار کودکانه هستند - آنها لذت می نوشند ، با ریزه کاری ها بازی می کنند و خانمی که از پرتره گرفته شده است عمه تولستوی نام دارد. به طور طبیعی، آنها نمی توانند به طلسم خود اسامی عادی تری بدهند.

اما در پایان بازبینی معلم توسط پرستار مدرسه با عبارات بسیار تدبیری، چیزی نسبت داده شد که نه عمو و نه عمه نتوانستند به آن اعتراض کنند. مهم نیست که عمه پتونیا چقدر از این که پسرش استخوان بزرگی دارد و وزنش بیشتر بچه چاق است و بدن در حال رشد نیاز به تغذیه مناسب دارد، ناله می‌کرد، این واقعیت همچنان پابرجاست: در انبار مدرسه هیچ قد تا زانو به این اندازه وجود نداشت.
* چه دردسری! چگونه می توانم بدون آن یاد بگیرم؟
نه شلواری بود، نه گلف! اما اسپیواک هم در کتاب اول و هم در کتاب چهارم همین اشتباهات را دارد.

لباس‌ها برای یک کنسرت راک کاملاً مناسب هستند و چکمه‌ها، همانطور که هری متوجه شد، چرمی نبودند، بلکه پوسته اژدها بودند.
* اژدهایی با صدف؟ .. آه، این احتمالاً اژدهای بازی در مورد ماریو است! *

و ... چرا جغد را "خوک" می نامید؟ هری از رون پرسید.
جینی گفت: "چون رون احمق است."
* Hsiu-hu-hu... من هرگز باور نمی کنم که جینی سیزده ساله چنین می گوید. او مستقیماً به شما خواهد گفت که رون یک احمق است.

لودو شولمن * خب، اسپیواک بهتر می داند ملیتش چیست.

آقای اسگوربز؟ پرسی وارد صحنه شد و ناگهان موضع عمیق‌ترین مخالفت را کنار گذاشت. او به معنای واقعی کلمه از خوشحالی می لرزید. - او بیش از دویست نفر را می شناسد! او با یک پری دریایی و یک ترول و یک کاباره مهم صحبت می کند ...
* واژنوکادابرا، لعنتی... زبان گابلین است، اما کاسادابرا مهم نیست!

الیور وود که به تازگی از دبیرستان فارغ التحصیل شده بود، هری را برای ملاقات با والدینش به چادر خود کشاند و با خوشحالی گفت که او در تیم ذخیره مالولتستون یونایتد ثبت نام کرده است.

آرتور، لوسیوس کمک بسیار سخاوتمندانه ای به سنت. فلپ - موسسه آسیب ها و آسیب شناسی های عجیب و غریب.

بی عیب و نقص * Leprechauns. عجیب است که اسپیواک در همان زمان نام اژدهاها، گنوم ها و سنتورها را به روش خود تغییر نداد. فانتزی کافی نیست؟ *

ترفند ورالسکی * ورونسکی ظاهری. اسپیواک حتی اصطلاحات ورزشی مهدکودک را نیز دارد.
و همچنین، طبق نسخه خود، هرمیون فقط یک احمق تمام عیار است، اگر نتواند چنین عبارت ساده ای را به خاطر بیاورد و به جای "فریب ورالسکی" بگوید "Boning of Kralsky".

آن طرف زلوسترا بیشتر از همه می نشست معلم بی دوستهری، معلم معجون قلاب دار، اسنیپ. * اسنیپ ترفیع گرفت - به موقعیت قبلی خود بازگشت.
و اگر در نقطه گذاری ایرادی پیدا کنید، معلوم می شود که سه نفر نشسته اند: معلم دوست داشتنی، معلم قلاب دار و اسنیپ. *

آقای فیلچ، سرایدار، درخواست کرده است که به شما اطلاع دهد که لیست اقلام ممنوعه در دیوارهای قلعه امسال گسترش یافته است و شامل uy-yosh زشت، مفت دندانه دار، و بومرنگ بومرنگ است.
* تعطیلات شیرخوارگی ادامه دارد. اگرچه، با قضاوت بر اساس نام، اسباب بازی دوم نه فقط برای کوچکترها، بلکه برای عقب مانده های ذهنی در نظر گرفته شده است.

مسابقات سه حکیم

جام سه حکیم

به این نگاه کن! شولمان فریاد زد. - فقط نگاه! جوان ترین قهرمان اول تخم را گرفت! * اگر هری آخرین نفری بود که در مسابقه شرکت می کرد، چگونه می توانست اولین نفری باشد که تخم مرغ را به دست می آورد؟ شاید او سریعترین تخم مرغ را بدست آورد؟ آنها یکسان نیستند، می دانید.

پروفسور مودی نیز بسیار خوشحال بود، چشم جادویی او در حفره می رقصید.

مثلا؟ وقتی جوی جنکینز بازیکن کاننز، مهاجم را به سمت شکارچی خفاش های رامبلد پرت کرد، هری با کنجکاوی پرسید. * آیا این تیمی از شهر ندوتپسک است؟ یا به قول اسپیواک، کسی آنقدر تیمش را دوست ندارد که اسمش را گذاشته باشد؟

او به هری اعتراف کرد که هنگام شانه زدن موهایش برای توپ از مقدار باورنکردنی اسموت کلاجر استفاده کرده است.
* این را در چه مقطعی خواندید؟ حالا سعی کنید آن را تلفظ کنید.

فیلچ چیزی برای خانم نوریس توییت کرد

دابی می داند آقا! هری پاتر باید به دریاچه بپرد و Vessey را پیدا کند ...
- چه چیزهایی؟
- ویسی! Vessey را از پری دریایی بگیرید!
- چیه - وسی؟
- وسی شما، آقا، ویسی شما - وسی که به دابی جامپر داد!

خب ببینیم کی چی گل زده! هاگرید اعلام کرد. - سکه های خود را بشمار! و دزدیدن آنها بی فایده است، گویل، "او چشمان سوسک خود را باریک کرد" این طلا غیرقابل انکار است. چند ساعت دیگر ناپدید می شود.

- آره! کارکاروف هول کرد. "همچنین تراورز - او به کشتن مک‌کینون‌ها کمک کرد! مولچیبر متخصص در نفرین تبعیت بود و افراد زیادی را مجبور به ارتکاب جنایات وحشتناک کرد! گدوود ... او یک جاسوس است که اطلاعات خود وزارتخانه را به کسی که نباید به خاطر بسپارد منتقل می کند!
این بار مشخصاً کارکاروف به معدن طلا حمله کرد. تماشاگرانی که در سکوت مشاهده می کردند ناگهان شروع به وزوز کردند.
- گدوود؟ آقای اسگوربز تکرار کرد و به جادوگری که روبرویش نشسته بود اشاره کرد و او فوراً با قیچی روی پوسته جیر جیر کرد. - آگوستوس گدوود از بخش اسرار؟
کارکاروف به راحتی تایید کرد: «آن یکی».
* مردی به نام گدوود طرف ولدمورت است! این یک خبر است، چه کسی فکرش را می کرد؟ و همچنین بگویید - نام های صحبت کردن! اگر کسی متوجه نشود آنها چه نوع بلندگوهایی هستند؟
گدوود روکوود است، اگر چیزی باشد.

آی تی؟ دامبلدور پاسخ داد: به این می گویند دوگانه. * ما در مورد یک استخر حافظه صحبت می کنیم که در اصل در واقع Pensieve است.

درباره مادام ماکسیم است.
رون آهسته گفت: «ما به او فکر نکرده بودیم. - و او خون غول پیکری دارد و آن را انکار می کند ...
* و کار درست را در انکار انجام می دهد. زیرا خون نمی تواند غول پیکر باشد.
این مروارید به این دلیل به وجود آمد که اسپیواک غول ها را نه غول ها، همانطور که در همه افسانه ها مرسوم است، بلکه غول می نامد.

دامبلدور با شنل خود مودی را پوشاند و آن را با احتیاط بالا آورد و از قفسه سینه خارج شد. سپس فلاسک را از روی میز برداشت و درب آن را باز کرد و فلاسک را زیر و رو کرد. قطرات یک مایع غلیظ و چسبناک روی زمین افتاد.
* اگر فلاسک گردن بالا بود، چگونه سقوط کردند؟ .. آه، جادوگران مردم را دوست ندارند.

صدای خش خش ملایم بال ها به گوش می رسید. فینیکس یونگوس جای خود را ترک کرد، در سراسر دفتر پرواز کرد و روی زانوی هری نشست.
* اسپیواک یک سوف دارد، یک جا... یا فاکس، که به دلایلی اینجا یانگوس شد (به افتخار یک واعظ چک، یا چی؟)، در نسخه اسپیواک تخم می گذارد؟ اما اگر او در یک اتاق نشسته بود، پس شاید او اصلاً در دفتر نبود، بلکه در مرغداری بود؟
با این حال، این بدترین چیز نیست. قبلاً در همان ترجمه عموماً گفته می شد که ققنوس روی یک تیرک نشسته است. ظاهراً او را مثل چوب روی این تیرک نشانده اند.

چند روز پیش، زمانی که گروهی از علاقه مندان شروع به جمع آوری امضا علیه ترجمه های ماریا اسپیواک از Potterian کردند، بمب کوچکی در میان ساکنان رونت که به ادبیات علاقه داشتند منفجر شد. بعد از مشاهده این بوچ از کنار، خواستم پنج کوپک خودم را وارد کنم.

من قید می کنم که موارد زیر یک نظر کاملا شخصی است. نه موضع مجله «دنیای خیال»، نه نظر سردبیر قسمت کتاب این مجله. و فقط نظر یکی از طرفداران داستان های علمی تخیلی با تجربه خواندن بسیار قوی.

ابتدا کمی تاریخچه زمانی که راسمن به تازگی انتشار کتاب‌های رولینگ را در روسیه آغاز کرد، این چرخه قبلاً یک کتاب پرفروش بین‌المللی بود، اما جنون جهانی پیرامون آن تازه شروع شده بود. فقط پژواک ها به ما رسید، بنابراین، به نظر می رسد، ناشران می ترسیدند که این سریال "کار نخواهد کرد". در غیر این صورت، نمی توان توضیح داد که چرا بهترین نیروها در ترجمه این مگا ضربه احتمالی نقش نداشته اند. از این گذشته، مترجمان واقعاً برجسته ای از زبان انگلیسی در روسیه وجود دارند که کارهای درخشان زیادی انجام داده اند. مثلاً لیخاچف یا دوبرخوتوف مایکوف. بسیاری دیگر وجود دارد. اما مشخص است که کار یک مترجم باکیفیت هزینه دارد. و برای ترجمه "یک خوک در یک پوک" این به سادگی قابل جذب نیست. احتمالاً کتابهای مربوط به پاتر را چنین "گربه" می دانستند، زیرا فانتزی نوجوانان در آن روزها در کشور ما نقل قول نمی شد. کافی است بگوییم که اولین تیراژ کتاب برای چنین موفقیتی 30 هزار نفر بود. بعداً بود که پیش‌چاپ‌هایی وجود داشت - تقریباً نیم میلیون، بدون ذکر دوباره چاپ‌های متعدد.

به طور کلی، «روسمن» به شیوه‌ای «چپ‌گرا»، ایگور اورانسکی، روزنامه‌نگار ورزشی را برای کار روی «سنگ فیلسوف» جذب کرد، که در همان زمان به ترجمه داستان‌های علمی تخیلی مشغول بود. خود اورانسکی خاطرنشان کرد که نسبت به متن رولینگ کاملاً بی تفاوت است. در نتیجه، خواندن کتاب به سادگی جالب نبود. همه هیاهوی پیرامون رمان و چرخه در غرب کاملاً غیرقابل درک بود. آیا آنها آنجا دیوانه هستند؟ چرا این مزخرفات غم انگیز و ساده لوحانه تبدیل به یک کتاب پرفروش جهانی می شود؟

از همین کتاب ها، بسیاری آشنایی خود را با «هری پاتر» آغاز کردند.

پایگاه طرفداران پاتر که قبلاً تأسیس شده بود (بالاخره، بسیاری از مردم اینجا انگلیسی می خوانند) به معنای واقعی کلمه منفجر شد! آه، چه طوفان هایی در وب موج می زد! با میل شدید (به هر حال، اینترنت تقریباً همه چیز را به خاطر می‌آورد)، می‌توانید در این سوابق باستانی سال 2000 عمیق شوید و لذت ببرید... ترجمه نارنجی به سادگی مصلوب شد، و اگرچه تعدادی از اشتباهات در نسخه‌های بعدی تصحیح شد، اما "سیاه" مارک» محکم در این اثر جا افتاده بود. نکته خنده دار این است که حتی این گزینه بحث برانگیز نیز موفقیت قابل توجهی داشت، اگرچه هیستری جهانی احتمالاً به تبلیغات در اطراف Potteriana کمک کرده است.

و در برابر این پس زمینه، "ترجمه های عامیانه" در وب ظاهر شد - هم اولین و هم جلدهای دیگر که قبلاً در غرب منتشر شده بودند. آنها وحشتناک بودند - کلمه به کلمه واقعی که همه و همه ویرایش کرده بودند. و یکی از این سموپال‌ها ترجمه ماشا اسپیواک بود که در میان سنگفرش‌ها با پس‌زمینه دیگران مانند الماس خودنمایی می‌کرد.

علاوه بر این، Potterian از Spivak (و او به تدریج شروع به ترجمه بقیه کتاب ها کرد) در بین طرفداران بسیار بالاتر از نسخه های رسمی از Rosman نقل شد! اگرچه با شروع از جلد دوم، انتشارات نیروهای محکمی را جذب کرد. «تالار اسرار»، «زندانی آزکابان» و بخشی از آن «جام آتش» توسط فیلسوف برجسته حرفه ای مارینا لیتوینوا ترجمه شده است. و یک تیم درخشان در کار بر روی کتاب های بعدی شرکت کردند که در میان آنها ستارگان ترجمه ادبی روسی مانند ویکتور گولیشف، ولادیمیر بابکوف، لئونید موتیلف، سرگئی ایلین، مایا لاخوتی بودند. اگرچه در اینجا نیز با bloopers مواجه شد. برای مثال، رمان پایانی این چرخه، یادگاران مرگ، مچاله شده بود. برای کارآمدی، این کتاب توسط سه نفر به طور همزمان ترجمه شد - ایلین، لاخوتی، سوکولسکایا، به همین دلیل است که رمان از نظر سبکی بسیار ناهمگون بود. برای اصلاح چنین کاستی هایی است که یک ویراستار ادبی وجود دارد که به نظر می رسد این نشریه به سادگی نداشت ...

«هری پاتر» نوشته راسمن: «سریال سیاه»

در آن زمان، ترجمه های اسپیواک تقریباً ممنوع بود، زیرا آنها رسماً دزدی دریایی تلقی می شدند. داستان شکار آنها یک آهنگ جداگانه است! و به محض اینکه طرفداران ساختگی نشدند و با سیستم دست و پنجه نرم کردند - "ام. تاسامایا "به یک الگوی رفتاری واقعی تبدیل شد ...

و حالا که حقوق انتشارات پاتریان ها تغییر کرد، «ماخائون» و «آزبوکا آتیکوس» از ترجمه های اسپیواک (البته در مقایسه با نسخه های شبکه به شدت ویرایش شده) استفاده کردند. در حالی که بحث تجدید چاپ کتاب هایی بود که ظاهراً تقریباً در همه خانه ها وجود داشت، اما این موضوع سر و صدای زیادی ایجاد نکرد. با این حال، با ظهور کتاب جدیدی درباره پاتر، وضعیت تغییر کرده است. همه کسانی که از طرفداران پاتر هستند احتمالاً می خواهند یک رمان جدید بخرند - اما اکثریت قریب به اتفاق توسط ترجمه راسمن "پوشش داده شده" است و نسخه اسپیواک برای آنها بیگانه به نظر می رسد. بنابراین هیاهو قابل درک است.

من فرض نمی کنم که مزایا و معایب نسبی راسمن و نسخه الفبایی را مثلاً از نظر تئوری واقعی قضاوت کنم. علاوه بر این، به زودی مقاله مفصلی در مورد این موضوع خواهیم داشت. من فقط به عنوان فردی که هر دو نسخه را خوانده ام نظر خود را بیان می کنم. من شخصاً Potter از Spivak را خیلی بیشتر دوست دارم و دلیلش این است.

اسپیواک به وضوح روح پاتر را تسخیر کرد. ترجمه آن اغلب به «کودکی» بودن متهم می شود، اما، رحم کن، این چرخه در درجه اول برای کودکان نوشته شده است! در رمان اول، قهرمان فقط یازده سال دارد، با هر کتابی که بزرگ می شود، این اتفاق برای خوانندگانش نیز می افتد. و رویکرد انتخاب شده توسط اسپیواک کاملاً موجه است. ما قبل از هر چیز افسانه های جذابی داریم «با معنا» و با هر جلد جدید افسانه ها کمتر و معنی بیشتر و بیشتر می شود. رمان‌های مربوط به پاتر نسخه اسپیواک ترکیبی معقول از افسانه‌های جذاب، خودانگیختگی کودکانه، شیفتگی بیرونی و محتوای معنایی کاملاً جدی است. این دقیقاً همان چیزی است که ترجمه Rosman فاقد آن است - جادوی نویسنده که بدون آن چنین موفقیت دیوانه کننده ای از سریال وجود نداشت، به سادگی وجود ندارد! ترجمه توسط افراد جدی انجام شد که حرفه ای و مسئولانه کار کردند. ولی دیگه هیچی...

اگرچه اشتباه محاسباتی اصلی، شاید دقیقاً در این واقعیت است که نسخه راسمن در مجموع توسط دوازده نفر ترجمه شده است! این وضعیت می‌توانست توسط یک ویراستار ادبی ONE تصحیح شود، که ترجمه ناسازگار را به یک مخرج مشترک می‌رساند. خوب، به عنوان مثال، الکساندر ژیکارنتسف، که زمانی بر ترجمه های تری پراچت در Eksmo نظارت می کرد - افراد زیادی نیز در آنجا کار می کردند و همه ترجمه ها به یک اندازه خوب نبودند. اما افسوس.

از این نظر، ترجمه های اسپیواک بسیار کاملتر است. از حرف اول تا آخر سریال یک نفر مشغول ترجمه بود که به علاوه صمیمانه به اصل علاقه داشت و با جان و دل کار می کرد. و این نیز مهم است ... این "روح" است که در نسخه از Spivak - متن رولینگ زندگی می کند و بازی می کند، نفس می کشد و می درخشد. شما آن را با لذت می خوانید، با شادی، واقعا "خوشمزه" است، مانند یک کیسه شیرینی رنگارنگ از زیر درخت کریسمس... با این پس، نسخه Rosman از اول، دوم، سوم مانند یک ناهار غلیظ و دلچسب به نظر می رسد. مغذی، سالم - بله، ممکن است. فقط افسوس که جالب نبود.

چنین نسخه زیبایی از "هری پاتر" در "Machaon" منتشر شد.

شاید ایراد اصلی نسخه اسپیواک که به سد راه تبدیل شد، ترجمه نام های مناسب و تعدادی عنوان باشد. در اینجا شاید بتوانیم تا حدی با ناراضی ها هم عقیده باشیم. اگر در جلدهای اولیه، بی خیال ترین و افسانه ای این چرخه، نام های "گفتار" همچنان، هرچند عجیب و غریب، اما کم و بیش مناسب به نظر می رسید، پس در کتاب های تاریک تر، کودکانه بودن صریح آنها به سادگی مضحک به نظر می رسد. Zloteus Zlei، brrr ... از طرفی در ترجمه های Rosman چنین گوهرهایی نیز وجود دارد که شما راک خواهید کرد - مثلاً Longbottom. شاید بهتر باشد که اصلاً اسامی را ترجمه نکنیم، و خودمان را به پاورقی ها یا یک واژه نامه مفصل محدود کنیم. اما آنچه انجام شده انجام شده است - در هر دو مورد.

با این حال، اگر نام‌ها و اصطلاحات را کنار بگذاریم (مخصوصاً از آنجا که بسیاری از آنها با موفقیت کاملاً ماهیت شخصیت‌ها، نام‌ها و اشیاء را منعکس می‌کنند)، بقیه ادعاهای ترجمه‌های اسپیواک به سادگی به خاک می‌افتد.

علاوه بر این، من صد در صد مطمئن هستم: اگر راسمن از همان ابتدا پاتریان را در ترجمه اسپیواک آزاد می کرد، همه کسانی که اکنون از دهانشان کف می کنند و فریاد می زنند «هی!» با همان شور و حرارت از آنها دفاع می کردند. .. زیرا اصلاً سوال بر سر کیفیت واقعی ترجمه ها نیست. حق زاد و ولد و امر عادت راز است. اکثریت قریب به اتفاق خوانندگان پاتر دقیقاً در ترجمه "Rosman" با کتاب ها آشنا شدند - و تازه به آن عادت کردند. حتی اگر حتی یک میلیون بار بدتر از ترجمه های اسپیواک باشد، عشق اول زنگ نمی زند...

اما برای کسانی که به تازگی با کتاب های رولینگ آشنا می شوند، از صمیم قلب توصیه می کنم: خودتان آن را بخوانید و این چرخه را از اسپیواک به فرزندان خود بدهید. لذت بسیار صمیمانه تری دریافت کنید! و بقیه باید کنار بیایند یا مسیر شکست خورده طرفداران "صفر" را دنبال کنند و سایت هایی با "ترجمه عامیانه" جلد هشتم مجموعه ایجاد کنند ...


2021
polyester.ru - مجله دخترانه و زنانه