نظریه های جایگزین تجارت بین الملل عبارتند از:
گروه 1 - نظریه هایی که اصول نظریه های کلاسیک را توسعه می دهند و آنها را به تعداد بیشتری از کالاها، کشورها و عوامل تولید تعمیم می دهند و نشان می دهند که با وجود افزایش تعداد متغیرها، فرضیه های اساسی نظریه همچنان معتبر هستند:
نظریه عوامل خاص تولید (قضیه ساموئلسون جونز)؛
نظریه تأثیر تغییرات قیمت کالاها بر قیمت عوامل تولید (قضیه استولپر-ساموئلسون).
نظریه تأثیر رشد عوامل تولید بر رشد تولید (قضیه ریبچینسکی).
گروه 2 - نظریه هایی که بدون زیر سوال بردن اعتبار نظریه های کلاسیک به عنوان یک کل، جنبه های خاصی از تجارت بین الملل را مطالعه می کنند که چه به دلیل مفروضات و انتزاعات عمدی نویسندگان و چه به دلیل نقص خود نظریه ها تحت پوشش آنها نیست:
تئوری تقاضای متقاطع (Linder);
گروه 3 - جدیدترین نظریه ها که ادعا می کنند نظریه های کلاسیک تجارت بین المللی مدرن را توضیح نمی دهند و باید با نظریه های جدید جایگزین شوند:
تئوری اقتصادهای مقیاس (پل کروگمن، ک. لنکستر).
تئوری تجارت درون صنعتی (بالاسا);
نظریه چرخه عمر محصول (ورنون);
نظریه شکاف فناوری (پوزنر)؛
نظریه مزیت رقابتی.
نظریه عوامل خاص تولید- تجارت بینالملل بر اساس تفاوت قیمتهای نسبی کالاها است که به دلیل برخورداری کشورهای مختلف با عوامل تولید خاص، با عوامل خاص بخش صادرات در حال توسعه و عوامل ویژه بخش رقیب واردات کاهش مییابد.
مفروضات: کشور دو کالا تولید می کند: کالا 1 و خوب 2. از سه عامل تولید استفاده می شود: نیروی کار، سرمایه، زمین. نیروی کار عامل متحرک تولید است، سرمایه و زمین مشخص است. برای تولید کالای 1 از نیروی کار و سرمایه و برای تولید کالای 2 از نیروی کار و زمین استفاده می شود.
عامل خاص- عامل تولیدی که فقط مختص یک صنعت معین است و قادر به جابجایی بین صنایع نیست.
فاکتور موبایل- عامل تولید که آزادانه بین صنایع حرکت می کند.
جدول 3.2 - عوامل خاص و متحرک تولید
قضیه ساموئلسون جونز– در نتیجه تجارت، درآمد صاحبان یک عامل خاص صنایع صادراتی افزایش مییابد و درآمد صاحبان عامل مخصوص صنایعی که با واردات رقابت میکنند کاهش مییابد.
نظریه تأثیر تغییرات قیمت کالاها بر قیمت عوامل تولید(قضیه استولپر-ساموئلسون) - تجارت بینالمللی منجر به افزایش قیمت عاملی میشود که برای تولید کالایی که قیمت آن در حال افزایش است بهطور نسبتاً فشردهتری استفاده میشود و قیمت عاملی که برای کالایی که قیمت آن در حال کاهش است بهطور نسبتاً فشردهتر استفاده میشود کاهش مییابد.
نظریه تأثیر رشد عوامل تولید بر رشد تولید(قضیه ریبچینسکی)- عرضه فزاینده یکی از عوامل تولید منجر به افزایش نامتناسب درصد بیشتر تولید و درآمد صنعتی می شود که این عامل به طور نسبی بیشتر برای آن استفاده می شود و به کاهش تولید و درآمد در صنعتی که این عامل برای آن استفاده می شود. با شدت نسبتاً کمتر استفاده می شود.
پیامدهای قضیه ریبچینسکی برای تجارت بینالملل به شرح زیر است. بر اساس نظریه نسبت عامل هکسچر-اوهلین، یک کشور کالاهای تولید شده توسط عاملی را صادر می کند که نسبتاً بهتر از آن برخوردار است. به گفته رفیق ریبچینسکی، گسترش تولید برای صادرات با کمک یک عامل نسبتاً اضافی منجر به کاهش تولید در سایر صنایعی می شود که این عامل برای آنها نسبتاً اضافی نیست. نیاز به کالاهای وارداتی در این صنایع افزایش می یابد. در مقابل، گسترش یک عامل نسبتاً ناکافی منجر به افزایش تولید در صنایع جایگزین واردات و کاهش نیاز به واردات خواهد شد. قضیه ریبچینسکی یک مورد کلی تر از «بیماری هلندی» است و نشان می دهد که گسترش فعال تولید و صادرات در برخی صنایع ناگزیر به رکود یا حتی کاهش تولید و نیاز به واردات در صنایع دیگر می شود. در برخی موارد، چنین کاهشی میتواند مخرب باشد، یعنی از منافع حاصل از توسعه تولید و رشد صادرات فراتر رود و حتی منجر به صنعتیزدایی شود.
نظریه شکاف فناوری (قضیه پوزنر، 1961) - شرکتی که محصول جدیدی را معرفی می کند می تواند از انحصار صادرات خود برخوردار شود تا زمانی که شرکت های تقلید با محصول مشابه در بازار ظاهر شوند.
تجارت بین کشورها می تواند ناشی از تغییرات تکنولوژیکی باشد که در یک صنعت واحد در یکی از کشورهای تجاری رخ می دهد. این کشور مزیت نسبی به دست می آورد: فناوری جدید به آن امکان می دهد کالاها را با هزینه کم تولید کند. اگر محصول جدیدی ایجاد شود، شرکت نوآور برای مدت معینی شبه انحصار دارد، یعنی. سود اضافی دریافت می کند.
در نتیجه نوآوری های فنی، شکاف فناوری بین کشورها شکل گرفته است. این شکاف به تدریج برطرف خواهد شد، زیرا کشورهای دیگر شروع به کپی برداری از نوآوری کشور نوآور خواهند کرد. پوزنر برای توضیح تجارت بین المللی همیشه حاضر، مفهوم «جریان نوآوری» را معرفی می کند که در طول زمان در صنایع مختلف و کشورهای مختلف ظهور می کند.
هر دو کشور تجاری از این نوآوری سود می برند. با گسترش فناوری جدید، کشورهای کمتر توسعه یافته به سود خود ادامه می دهند در حالی که کشورهای توسعه یافته تر مزایای خود را از دست می دهند. بنابراین، تجارت بینالملل حتی اگر کشورها دارای ویژگیهای یکسانی از عوامل تولید باشند، وجود دارد.
تئوری چرخه عمر محصول (ورنون)توسعه تجارت جهانی محصولات نهایی را بر اساس مراحل زندگی آنها در بازار توضیح می دهد: ظهور، رشد تقاضا، اشباع و کاهش.
چرخه عمر محصول شامل 4 مرحله است:
1. پیاده سازی در این مرحله، یک محصول جدید در پاسخ به یک نیاز نوظهور در داخل کشور توسعه می یابد. تولید در مقیاس کوچک است، به کارگران بسیار ماهر نیاز دارد و در کشور نوآوری متمرکز است. سازنده موقعیت تقریباً انحصاری را اشغال می کند. تنها بخش کوچکی از محصول به بازار خارجی می رسد.
2-رشد. تقاضا برای این محصول در حال رشد است، تولید آن در حال گسترش است و به سایر کشورهای توسعه یافته سرایت می کند. محصول استاندارد می شود. رقابت در حال افزایش است و صادرات در حال گسترش است.
3. بلوغ. این مرحله با تولید در مقیاس بزرگ مشخص می شود؛ عامل قیمت در رقابت غالب است. کشور نوآور دیگر مزیت رقابتی ندارد. تولید شروع به حرکت به کشورهای در حال توسعه می کند، جایی که نیروی کار ارزان تر است.
4. زوال. در کشورهای توسعه یافته، تولید در حال کاهش است و بازارهای فروش در کشورهای در حال توسعه متمرکز شده است. کشور نوآور به یک واردکننده خالص تبدیل می شود.
نظریه مزیت رقابتی- یک کشور به دلیل تعامل بین مزیت های رقابتی در چهار عامل تعیین کننده ملی (مشخصات کشور) به موفقیت بین المللی در یک صنعت خاص می رسد: شرایط عامل، شرایط تقاضا، صنایع مرتبط و خدماتی، استراتژی شرکت، ساختار و رقابت آن.
تئوری تقاضای متقاطع (استفان لیندر، 1961)- از آنجایی که مصرف کنندگان در کشورهایی با سطح درآمد تقریباً یکسان، سلیقه های تقریباً مشابهی دارند، برای هر کشوری صادرات آن دسته از کالاهایی که در تولید و تجارت آنها تجربه زیادی در بازار داخلی دارند، آسان تر است.
نظریه اقتصادهای مقیاس (پل کروگمن، ک. لنکستر) –یک توضیح جایگزین برای تجارت بینالملل مبتنی بر صرفهجویی در مقیاس است. ماهیت اثر این است که با یک تکنولوژی خاص و سازماندهی تولید، هزینه های متوسط بلندمدت با افزایش حجم تولید کاهش می یابد، یعنی. صرفه جویی در مقیاس به دلیل تولید انبوه وجود دارد.
بر اساس این نظریه، بسیاری از کشورها به نسبت های مشابه عوامل اساسی تولید را در اختیار دارند و بنابراین تجارت بین خود با تخصص در صنایعی که با وجود اثر تولید انبوه مشخص می شود، برای آنها سودآور خواهد بود. تخصص به شما امکان می دهد حجم تولید را گسترش دهید، هزینه ها و قیمت ها را کاهش دهید. برای اینکه صرفه جویی در مقیاس محقق شود، یک بازار بزرگ مورد نیاز است، به عنوان مثال. جهان
اقتصاد مقیاس- توسعه تولید که در آن افزایش هزینه های عوامل تولید به ازای هر واحد منجر به افزایش بیش از یک واحدی تولید به دلیل تغییرات ساختاری بیرونی و داخلی می شود.
صرفه جویی در مقیاس خارجی عبارت است از کاهش هزینه های واحد در یک شرکت در نتیجه افزایش مقیاس تولید در صنعت به عنوان یک کل.
صرفه جویی در مقیاس داخلی عبارت است از کاهش هزینه های واحد در یک شرکت در نتیجه افزایش مقیاس تولید آن.
توسعه بیشتر نظریه هکسچر-اولین را می توان در نظر گرفت نظریه شکاف فناوریاگر نوآوری های تکنولوژیکی در یک صنعت خاص به کار گرفته شوند، کشور از این طریق مزیت های نسبی به دست می آورد. با تولید کالا با هزینه کمتر نسبت به قبل، می تواند سود بیشتری در بازار جهانی دریافت کند. از این رو صادرکنندگان علاقمند به افزایش تولید این محصول و فروش آن در بازارهای جهانی هستند. با این حال، نوآوری های تکنولوژیک نمی توانند توسط یک کشور یا کشور دیگر غصب شوند: آنها به تدریج به مالکیت سایر کشورها تبدیل می شوند. در نتیجه، شکاف تکنولوژیکی که قبلاً شکل گرفته بود برطرف می شود و مزایای اولیه از بین می رود. اما تا زمانی که این شکاف وجود دارد، تاثیر مثبتی بر صادرات کالاهایی دارد که در تولید آنها از فناوریهای نوین استفاده میشود. در عین حال، توسعه اقتصاد کشور واردکننده را نیز تحریک می کند. در حالت اول، نوعی «رانت تکنولوژیک» اتفاق میافتد؛ در حالت دوم، محصولاتی از نظر فنی پیشرفتهتر خریداری میشوند که استفاده از آنها افزایش کارایی اقتصاد را ممکن میسازد.
به طور کلی، نظریه شکاف فناوری را می توان به عنوان توسعه بیشتر نظریه مزیت نسبی در نظر گرفت. با این حال، همانطور که عمل نشان می دهد، تجارت ادامه می یابد حتی اگر پتانسیل های تکنولوژیکی دو کشور برابر شود. بنابراین، میدان کاربرد این نظریه محدود شده است و نظریه هکشر-اوهلین تحت فرضیاتی صحیح است و به طور کلی با توسعه تجارت جهانی در دوره پس از جنگ تأیید می شود. اما بیشتر در تحلیل تجارت خارجی کشورهایی با سطوح توسعه نابرابر کاربرد دارد. تحلیل ساختار تجارت جهانی در دهه 90. قرن بیستم نشان می دهد که برخی از کشورهای در حال توسعه - صادرکنندگان محصولات نهایی، که به افزایش حضور خود در بازار جهانی دست یافته اند، تنها به دلیل کاهش هزینه های تولید ملی، در درجه اول نیروی کار، توانستند این کار را انجام دهند.
منتقدان این نظریه خاطرنشان می کنند که اگرچه طراحی این نظریه منطقی است، اما مشکل این است که بر اساس تعدادی از فرضیات است که در حال حاضر از واقعیت دور هستند. یکی از معایب اصلی این نظریه را می توان ایستایی بیش از حد آن دانست، در حالی که در نیمه دوم قرن بیستم، تولید و تجارت جهانی بسیار پویا بود. محاسبات انجام شده توسط دانشمند آمریکایی V.A. Leontiev نشان داد که بر خلاف انتظارات، شدت سرمایه واردات ایالات متحده، قدرت برتر تکنولوژیکی جهان، در سال های 1947 و 1951 بود. بالاتر از شدت سرمایه صادرات بود. محاسبات برای برخی از کشورهای دیگر نیز نتایج نظریه هکسچر-اوهلین را تایید نکرد. در این راستا تلاشهای زیادی برای توضیح این پدیده صورت گرفته است که این نام را به خود اختصاص داده است پارادوکس لئونتیفبه ویژه اشاره شد که میزان تحرک درونی عوامل تولید بسیار کمتر از آن چیزی است که تئوری فرض می کند. که ترکیبات مختلفی از عوامل تولید ممکن است برای تولید یک محصول مشابه در کشورهای مختلف استفاده شود. بنابراین، کشاورزی در کشورهای صنعتی مدرن شده است و بنابراین سرمایه بر است، در حالی که در کشورهای در حال توسعه هنوز عمدتاً بر اساس کار یدی است. بنابراین مقایسه ساده کالاهای صادراتی و وارداتی بدون در نظر گرفتن فناوری هایی که در تولید آنها به کار رفته است می تواند تصویر واقعی را مخدوش کند. علاوه بر این، برخلاف پیشبینیهای این نظریه، تفاوتهای بزرگ در دستمزدها همچنان ادامه دارد.
در دهه های پایانی قرن بیستم، تغییرات قابل توجهی در جهت ها و ساختار تجارت بین الملل رخ داد که همیشه توسط نظریه کلاسیک تجارت بین الملل توضیح داده نمی شود. از جمله این تغییرات کیفی، باید به تبدیل پیشرفت علمی و فنی به یک عامل غالب در تجارت بینالملل، افزایش سهم از تحویل کالاهای صنعتی مشابه اشاره کرد. نیاز به در نظر گرفتن این تأثیر در تئوری های تجارت بین المللی وجود داشت. در توسعه نظریه های جایگزین تجارت بین الملل دو جهت قابل تشخیص است. اولی نظریه هایی است که نویسندگان آن به دنبال تعمیق مفاهیم مکتب کلاسیک هستند. علاوه بر این، آنها توجه خود را بر جنبه هایی متمرکز می کنند که در آثار پیشینیان خود پوشش کافی را دریافت نکرده اند. دوم نظریه هایی است که نویسندگان آنها از نیاز به بازنگری انتقادی رویکرد سنتی موجود برای تحلیل تجارت بین الملل و تلاش برای ایجاد مفاهیم اصلی خود استفاده می کنند.
تئوری چرخه عمر محصولدر دهه 60 گسترش یافت و در سال 1966 توسط اقتصاددان انگلیسی R. Vernon پیشنهاد شد. این مفهوم مبتنی بر این ایده است که هر محصول جدید یک چرخه "زندگی" منحصر به فرد را طی می کند. همانطور که در طبیعت زنده و بی جان می توان چندین مرحله از رشد موجودات و پدیده ها را تشخیص داد، در زندگی یک محصول جدید نیز مراحل معرفی، رشد سریع (انبساط)، بلوغ و پیری وجود دارد. در مرحله اول (معرفی)، هزینه های تولید یک محصول جدید نسبتاً بالا است، فقط در دسترس حلقه محدودی از افراد با درآمد بالا است و صادرات به طور کلی ناچیز است. در مرحله دوم (رشد)، با افزایش تقاضا برای محصول (که مشاهده می شود اگر نیازهای اجتماعی از قبل شکل گرفته یا بالقوه را برآورده کند، اولاً بازار محلی و سپس بازار جهانی)، تولید محصول تبدیل می شود. سریال، هزینه های تولید آن کاهش می یابد. حجم محصولات صادراتی در حال افزایش است. در ابتدا، تقاضای بازار جهانی با عرضههایی که عمدتاً از کشوری که محصول در آن معرفی شده بود برآورده میشود، اما به تدریج این محصول در کشورهای دیگر شروع به تولید میکند. برای این منظور، یک شرکت پیشگام می تواند شعبه، سرمایه گذاری مشترک و فروش انواع مجوزها ایجاد کند. در مرحله سوم (سررسید)، حجم کل خروجی به حداکثر مقدار خود می رسد. با این حال، از آنجایی که بازار در حال حاضر اشباع شده است، افزایش بیشتری در تولید وجود ندارد. در عین حال، شرکت های خارجی که بر تولید کالا مسلط شده اند، سعی در رقابت بیشتر با این شرکت پیشگام در بازار داخلی خود دارند. در نهایت در مرحله چهارم (نزول)، به دلیل ظهور کالاهای جدید که نیازهای یکسان را به طور کاملتری برآورده میکنند، تقاضا برای محصول اصلی کاهش مییابد که منجر به کاهش تولید آن میشود.
تئوری چرخه عمر محصول منعکس کننده برخی روابط واقعاً موجود در اقتصاد جهانی است (به عنوان مثال، رهبری ایالات متحده و تا حدی دیگر کشورهای دارای اقتصاد بازار توسعه یافته در توسعه و معرفی محصولات جدید)، اما به طور کلی می تواند طیف نسبتاً محدودی از پدیده ها را توضیح دهد. بنابراین، تقاضای ثابتی برای مواد خام و برخی محصولات غذایی (به ویژه مشروبات الکلی) وجود دارد. این در حالی است که نمی توان تولید آنها را در مقیاس قابل توجهی افزایش داد و یا به کشورهای دیگر منتقل کرد.
در اوایل دهه 80. P. Krugman، K. Lancaster و برخی دیگر از اقتصاددانان قرن بیستم، جایگزینی را برای توضیح کلاسیک تجارت بینالملل پیشنهاد کردند، بر اساس اصطلاحات اثر مقیاسماهیت تئوری اثر این است که با یک فناوری خاص و سازماندهی تولید، هزینه های متوسط بلندمدت با افزایش حجم تولید کاهش می یابد، یعنی صرفه جویی به دلیل تولید انبوه ایجاد می شود.
بر اساس این نظریه، بسیاری از کشورها (به ویژه کشورهای صنعتی) به نسبت یکسان عوامل اساسی تولید را در اختیار دارند و در این شرایط برای آنها سودآور خواهد بود که ضمن تخصص در صنایعی که دارای ویژگیهای خاص هستند، با یکدیگر تجارت کنند. وجود اثر تولید انبوه در این مورد، تخصص به شما این امکان را می دهد که حجم تولید را گسترش دهید و محصولی را با هزینه کمتر و در نتیجه با قیمت کمتر تولید کنید. برای تحقق این اثر تولید انبوه، یک بازار به اندازه کافی بزرگ ضروری است. تجارت بین المللی نقش تعیین کننده ای در این امر ایفا می کند، زیرا امکان گسترش بازارها را فراهم می کند. به عبارت دیگر، امکان تشکیل یک بازار یکپارچه واحد را فراهم میکند که از بازار هر کشوری فراگیرتر باشد. در نتیجه، محصولات بیشتری با قیمت پایینتر به مصرفکنندگان ارائه میشود. در عین حال، اجرای صرفه جویی در مقیاس، به عنوان یک قاعده، منجر به نقض رقابت کامل می شود، زیرا با تمرکز تولید و ادغام شرکت هایی که به انحصار تبدیل می شوند، همراه است. ساختار بازارها بر این اساس تغییر می کند. آنها یا با غلبه تجارت بین صنعتی در محصولات همگن، انحصاری می شوند، یا بازارهای رقابت انحصاری با تجارت توسعه یافته درون صنعتی در محصولات متمایز. در این مورد، تجارت بینالملل به طور فزایندهای در دست شرکتهای بزرگ بینالمللی، شرکتهای فراملیتی متمرکز میشود، که به ناچار منجر به افزایش حجم تجارت درون شرکتی میشود، که جهتهای آن اغلب بر اساس اصل مزیت نسبی تعیین نمیشود. تفاوت در دسترس بودن عوامل تولید، اما با اهداف استراتژیک خود شرکت.
یک اقتصاددان آمریکایی رویکردی کاملاً جدید برای مشکلات تجارت بینالملل در نظر میگیرد. مایکل پورتردر مطالعه خود "مزایای رقابتی کشور" که در سال 1991 منتشر شد. او معتقد است که «شرکت ها، نه کشورها، در بازار بین المللی رقابت می کنند. درک چگونگی ایجاد و حفظ مزیت رقابتی یک شرکت برای درک نقش کشور در این فرآیند ضروری است. بسته به انتخاب صحیح یک استراتژی خاص شرکت، عملکرد موفق در بازار خارجی بستگی دارد. این جالب ترین و مدرن ترین نظریه در این مرحله است.
واحد اقتصادی اصلی رقابت از نظر ام پورتر صنعت است، یعنی. گروهی از رقبا که کالاهای مشابه تولید می کنند یا خدمات ارائه می دهند و به طور مستقیم با یکدیگر رقابت می کنند. رقابت در صنعت تحت تأثیر عوامل زیر است: امکان ظهور رقبای جدید. امکان ظهور محصولات و خدمات جدید؛ قدرت چانه زنی تامین کنندگان؛ قدرت چانه زنی خریداران؛ سطح رویارویی بین رقبای موجود این عوامل بر موقعیت شرکت در صنعت تأثیر میگذارند: اینکه آیا مزیت رقابتی دارد یا نه، که بر قیمتها، هزینهها، سرمایهگذاریهای شرکت و در نهایت سودآوری نه تنها خود شرکت، بلکه بر صنعت نیز تأثیر میگذارد.
بنگاه ها در صورتی به موفقیت و نتایج بالایی می رسند که راه های جدیدی برای رقابت در صنعت خود بیابند و با آنها وارد بازار شوند. اینها می توانند محصولات جدید یا در حال تغییر، یا فرآیند تولید به روز شده، یا رویکردی جدید برای بازاریابی از طریق فروش کالا و غیره باشند. شرکت هایی که به سرعت به تغییرات رخ داده در صنعت، به تغییرات در ساختار بازار واکنش نشان می دهند، مزیت دریافت می کنند. که به آنها امکان کاهش هزینه ها، انتخاب کانال های توزیع سودآورتر برای کالاها و منابع مواد خام و غیره را می دهد. این اصول استراتژی رقابتی می توانند به طور یکسان در بازارهای خارجی و داخلی اعمال شوند. اما در کنار این، رقابت بین المللی ویژگی های خاص خود را دارد که به نوع صنعت بستگی دارد. M. Porter بسته به ویژگی های رقابت دو نوع صنعت را متمایز می کند: 1. صنایع چند ملیتی، i.e. در مقیاس بین المللی، مجموعه ای از صنایع ملی را نشان می دهد. اجرای یک استراتژی واحد در چنین صنایعی امکان پذیر نیست. نمونه ای از این صنعت بانک های پس انداز است. 2. صنایع جهانی که دارای یک عرصه رقابت در سراسر جهان هستند. در چنین صنایعی است که لازم است نه تنها یک استراتژی رقابتی، بلکه یک استراتژی جهانی با رویکردی واحد برای فروش محصولات در بسیاری از کشورها ایجاد شود.
بنابراین، نظریه پورتر به طور کامل مهمترین عوامل تعیین کننده مزیت های رقابتی یک کشور را منعکس می کند. برای بازار ملی، این طبقه بندی ناچیز است، اما در بازار خارجی نقش کلیدی ایفا می کند: کشوری که دولت آن بر شرکت های صنعت نوع دوم تمرکز کند، در تجارت بین المللی به موفقیت دست خواهد یافت.
به طور خلاصه، ما متذکر می شویم که هیچ یک از تئوری ها امروز ارتباط خود را از دست نداده است، فقط برخی روندهای توسعه تجارت جهانی مدرن را تا حد زیادی تحت تأثیر قرار می دهند و توضیح می دهند و برخی دیگر به میزان کمتری. با این حال، باید توجه داشت که تجارت بینالملل در آغاز قرن بیست و یکم تفاوت قابل توجهی با نیمه اول قرن گذشته دارد، عمدتاً به این دلیل که بخش بسیار مهمی از آن توسط گردش مالی درون شرکتی بین شرکت مادر و شرکت فرعی است. شرکت ها و شعبه های بزرگترین شرکت ها. بنابراین، تبیین مبنای اقتصادی تجارت بینالملل بر اساس تئوری مزیت نسبی نتایج کافی قانعکننده به دست نمیدهد.
III. نظریههای «جایگزین» تجارت بینالملل در نیمه دوم قرن بیستم.
تغییرات قابل توجهی که در نظام اقتصاد جهانی و روابط بینالملل در دوره پس از جنگ رخ داد، منجر به ظهور تعدادی از عوامل شد که همیشه در تئوری کلاسیک مزیت نسبی نمی گنجد. این عوامل جدید به اندازه ای نظریه کلاسیک را رد نمی کنند، بلکه تا حدی واقعیت های جدید روابط اقتصادی بین المللی را منعکس می کنند.
III.1 نظریه های نو فناوری.
یکی از نظریههای جدید تجارت بینالملل، مفهوم «شکاف فناوری» است. پایه های آن در سال 1961 در کار اقتصاددان انگلیسی M. Posner گذاشته شد. بعدها، این مدل در آثار R. Vernon، R. Findlay، E. Mansfield توسعه یافت.
هنگام تحلیل مبادلات درون صنعتی بین کشورهایی با ساختارهای اقتصادی مشابه، نویسندگان این مفهوم بر شکاف زمانی تولید و صادرات محصولات مشابه در کشورهای مختلف تمرکز میکنند. تخصص در این رویکرد با دنباله شروع تولید محصولات در کشورهای مختلف با استفاده از عوامل تولیدی تعیین می شود که به آنها امکان می دهد در شرایط ورود خود به بازار جهانی در زمان های مختلف موقعیت قدرتمندی را اشغال کنند.
نویسندگان این نظریه معتقد بودند که تجارت بین کشورها ناشی از تغییرات تکنولوژیکی است که در یک صنعت در یکی از کشورهای تجاری رخ می دهد. این کشور مزیت نسبی به دست می آورد: فناوری جدید به آن امکان می دهد کالاها را با هزینه کم تولید کند. اگر محصول جدیدی ایجاد شود، شرکت نوآور برای مدت معینی شبه انحصار دارد، یعنی. سود اضافی دریافت می کند. کشوری که در تولید محصول جدید تسلط داشته باشد به دلیل انحصار در بازار این محصول نسبت به سایرین مزیت نسبی دارد و رضایت مصرف داخلی و تقاضای خارجی را تضمین می کند.
تئوری شکاف فناوری توسعه تجارت جهانی محصولات نهایی را به چند مرحله تقسیم میکند: ظهور، رشد تقاضا، اشباع و کاهش. انتقال یک محصول از یک مرحله به مرحله دیگر فرصت های جدیدی را برای مکان یابی تولید در کشورهای مختلف با درجات مختلف فراهم می کند و شرایط تولید لازم را دارد، زیرا ماهیت تولید، سطح مورد نیاز صلاحیت نیروی کار و غیره تغییر می کند.
ظهور یک محصول جدید در یک کشور خاص با تفاوت در پتانسیل علمی و فنی، سطح صلاحیت نیروی کار (از جمله دستمزد) و میزان درک دستگاه تولید از دستاوردهای پیشرفت علمی و فناوری توضیح داده می شود. در این مرحله که محصول در دسته های کوچک تولید می شود، پرسنل علمی و مهندسین از مهمترین عوامل هستند.
در طول دوره رشد، تولید گسترده تر می شود، محصولات تقلیدی در کشورهای دیگر ظاهر می شود و دانش گسترش می یابد. در این مرحله، تولید محصول به سمت کشورهایی که از نظر علمی و فناوری کمتر توسعه یافته اند، حرکت می کند.
در مرحله سوم چرخه، تعداد محصولات رقیب افزایش می یابد و تقاضا با کاهش قیمت ها حفظ می شود. مشکلات کاهش هزینه های تولید به چشم می خورد. در نتیجه، تمایل به انتقال تولید به کشورهایی وجود دارد که هزینه های تولید کمتر است. تامین تقاضای این محصول در کشورهای پیشرفته به دلیل واردات آن از کشورهای با هزینه تولید پایین است. در کشوری که این محصول تولید شده است، فناوری محصول در حال بهبود است یا به جای آن محصول نسبتا جدیدی ساخته می شود.
تئوری «چرخه عمر محصول»، در حالی که واقعیتهای توسعه خاصی را برای بسیاری از محصولات منعکس میکند، توضیحی جهانی از روند تجارت جهانی نیست. بسیاری از محصولات (به عنوان مثال، محصولات با چرخه عمر کوتاه، هزینه های حمل و نقل بالا، فرصت های قابل توجه برای تمایز بر اساس کیفیت، و طیف محدودی از مصرف کنندگان بالقوه) وجود دارند که در تئوری «چرخه عمر محصول» نمی گنجند.
آنچه در این نظریه جدید است موارد زیر است: استراتژی بهینه برای شرکت ها این است که نه آنچه نسبتاً ارزان تر است، بلکه آنچه همه به آن نیاز دارند، اما هنوز هیچکس نمی تواند تولید کند، تولید کنند. به محض اینکه دیگران بتوانند بر این فناوری مسلط شوند، چیز جدیدی تولید خواهند کرد.
نگرش نسبت به دولت نیز تغییر کرده است. طبق مدل هکسچر-اوهلین، وظیفه دولت عدم دخالت در شرکت هاست. اقتصاددانان جهت "فناوری" معتقدند که دولت باید از تولید کالاهای صادراتی با فناوری پیشرفته حمایت کند و در محدود کردن صنایع منسوخ دخالت نکند.
III.2 نظریه عوامل خاص تولید توسط P. Samuelson، R. Jones
نظریه عوامل خاص تولید توسط اقتصاددانان آمریکایی پل ساموئلسون و رونالد جونز در دهه 70 ارائه شد. قرن بیستم بر اساس مفاد اساسی نظریه هکسچر-اولین. با این حال، نویسندگان این نظریه برخلاف پیشینیان خود، از این واقعیت استنباط میکنند که نه دو، بلکه سه عامل در تولید کالا دخیل هستند: نیروی کار، سرمایه و زمین.
هم نظریه مزیت نسبی ریکاردو و هم نظریه روابط عاملی هکشر-اولین فرض میکردند که یک کشور دارای عوامل تولیدی است که میتوانند آزادانه بین صنایع حرکت کنند، اما نه بین کشورها. در مورد تئوری مزیت نسبی، این عامل نیروی کار است که می تواند بدون محدودیت به صنایعی سرازیر شود که برای آن هزینه بیشتری می پردازند. در تئوری رابطه بین عوامل تولید، عوامل متحرک هر دو عامل (کار و سرمایه) در نظر گرفته شد که می تواند بین صنایع نیز حرکت کند. با این حال، در دنیای واقعی، تحرک کامل عوامل، حداقل در کوتاه مدت، چندان واضح نیست: به عنوان مثال، منابع طبیعی مورد استفاده در مهندسی مکانیک را نمی توان به راحتی در کشاورزی استفاده کرد، و همچنین نمی توان سرمایه ای را که در تجهیزات فولادسازی تجسم می یابد، استفاده کرد. نمی توان بلافاصله برای رشد گندم استفاده کرد. یک سوال موجه مطرح شد: اگر برخی از عوامل تولید متحرک نباشند و نتوانند بین صنایع حرکت کنند، یعنی فقط مختص یک صنعت خاص باشد، تجارت بینالمللی چگونه توسعه مییابد؟
تئوری عوامل خاص تولید به شرح زیر است: اساس تجارت بینالملل تفاوت قیمتهای نسبی کالاها است که به دلیل تفاوت در برخورداری کشورها از عوامل تولید خاص، با عوامل خاص بخش صادرات در حال توسعه است. و عوامل ویژه بخش رقابت با واردات رو به کاهش است.
تئوری عوامل خاص تولید مبتنی بر قانون بازده کاهشی است که از تئوری عمومی اقتصادی شناخته میشود، که بیان میکند هر واحد کار اضافی که در تولید سرمایهگذاری میشود رشد کمتر و کمتری را در حجم آن تضمین میکند.
مدل عوامل خاص تولید، همه عوامل را به عوامل متحرک که میتوانند آزادانه بین صنایع حرکت کنند و عوامل خاصی که فقط مختص صنایع خاصی هستند، تقسیم میکند. وقف عوامل کشورهای مختلف منجر به تفاوت در عرضه نسبی کالاها و قیمت نسبی آنها می شود که کشورها را به تجارت با یکدیگر تشویق می کند. در نتیجه تجارت بین المللی، عوامل ویژه بخش صادرات ارتقا یافته و عوامل ویژه بخش رقیب واردات کاهش می یابد. درآمد صاحبان یک عامل ویژه صنایع صادراتی افزایش می یابد، در حالی که درآمد صاحبان یک عامل ویژه صنایع رقیب وارداتی کاهش می یابد. عوامل سیار که آزادانه بین این صنایع حرکت می کنند، می توانند توسعه یابند یا کاهش یابند. در غیاب جریان سرمایه بین المللی، حجم واردات یک کشور با درآمد حاصل از صادرات به قیمت های نسبی فعلی محدود می شود.
با توسعه تئوری رابطه بین عوامل تولید، نظریه ساموئلسون-جونز در مورد عوامل خاص تولید نشان داد که در نتیجه تجارت، درآمد همه صاحبان یک عامل مازاد تولید افزایش نمییابد، بلکه فقط کسانی که مالک یک عامل تولید هستند، افزایش مییابد. عامل خاص صنایع صادراتی کشور است و درآمد همه مالکان از عوامل تولید نسبتاً ناکافی کاهش نمییابد، بلکه فقط آنهایی که دارای عوامل ویژه صنایع رقابتی با واردات هستند، کاهش مییابد.
مفهوم عملی واضح است: به احتمال زیاد، همه صاحبان عوامل تولید نسبتاً فراوان طرفدار تجارت آزاد نیستند، بلکه فقط کسانی که عاملی خاص برای صنایع صادراتی دارند. به همین ترتیب، همه صاحبان عوامل تولید نسبتاً کمیاب با تجارت آزاد مخالفت نمیکنند، بلکه فقط کسانی که عاملی خاص برای بخشهای رقیب واردات دارند، مخالفت خواهند کرد. در عین حال، تجارت بینالملل تأثیر روشنی بر درآمد صاحبان عوامل تلفن همراه ندارد که میتواند افزایش یا کاهش یابد.
III.3 نظریه ریبچینسکی
اقتصاددان انگلیسی لهستانی الاصل، بعدها اقتصاددان ارشد شرکت انگلیسی Lasard Bros. T.M. ریبچینسکی در سال 1955، زمانی که هنوز دانشجو بود، توجه خود را به این واقعیت جلب کرد که توسعه سریع برخی از صنایع اغلب تأثیر ناامیدکننده ای بر برخی دیگر دارد و قضیه رابطه بین رشد عرضه عامل و افزایش تولید را اثبات کرد.
ریبچینسکی با در نظر گرفتن تقریباً همان فرضیه استولپر-ساموئلسون، به جز فرض تغییرات قیمت ها که ثابت در نظر گرفته می شود، نشان داد که بین رشد عوامل تولید در یک صنعت و رکود یا حتی کاهش رابطه مستقیم وجود دارد. در تولید در دیگران
قضیه ریبچینسکی این است که عرضه فزاینده یکی از عوامل تولید منجر به افزایش نامتناسب درصد بیشتری در تولید و درآمد در صنعتی می شود که این عامل به طور نسبی برای آن بیشتر استفاده می شود و به کاهش تولید و درآمد در صنعت منجر می شود. که از این عامل نسبتاً شدیدتر استفاده می شود.
توجیه زیر برای این گفته ارائه شده است. برای ثابت ماندن قیمت کالاها باید قیمت عوامل تولید ثابت بماند. قیمت عوامل تنها در صورتی می تواند ثابت بماند که نسبت فاکتورهای مورد استفاده در دو صنعت ثابت بماند. در صورت رشد یک عامل، این امر تنها در صورتی می تواند اتفاق بیفتد که تولید در صنعتی که آن عامل در آن به شدت مورد استفاده قرار می گیرد افزایش یابد و تولید در صنعت دیگری کاهش یابد که منجر به آزاد شدن عامل ثابت می شود که در دسترس خواهد بود. برای استفاده همراه با عامل رو به رشد در صنعت در حال گسترش.
پیامدهای قضیه ریبچینسکی برای تجارت بینالملل به شرح زیر است. بر اساس نظریه نسبت عامل هکسچر-اوهلین، یک کشور کالاهای تولید شده را با کمک عاملی که نسبتاً بهتر از آن برخوردار است صادر می کند. قضیه ریبچینسکی نشان می دهد که گسترش تولید برای صادرات با کمک یک عامل نسبتاً اضافی منجر به کاهش تولید در سایر صنایعی می شود که این عامل برای آنها نسبتاً اضافی نیست. نیاز به کالاهای وارداتی در این صنایع افزایش می یابد. در مقابل، گسترش یک عامل نسبتاً ناکافی منجر به افزایش تولید در صنایع جایگزین واردات و کاهش نیاز به واردات خواهد شد. قضیه ریبچینسکی حاکی از آن است که گسترش فعال تولید و صادرات در برخی صنایع به ناچار منجر به رکود یا حتی کاهش تولید و نیاز به واردات در سایر صنایع می شود. در برخی موارد، چنین کاهشی میتواند ویرانگر باشد، یعنی از مزایای مثبت ناشی از گسترش تولید و رشد صادرات فراتر رود و حتی منجر به صنعتیزدایی شود.
بنابراین، از قضیه ریبچینسکی نتیجه می گیرد که توسعه میادین جدید، به عنوان مثال، نفت و گاز، می تواند توسعه سایر صنایع، به ویژه صنعت تولید را کند کند. برعکس، سرمایه گذاری فعال و افزایش صلاحیت نیروی کار در یک اقتصاد با رشد سریع با تجارت خارجی توسعه یافته می تواند منجر به کاهش تولید مواد خام و افزایش وابستگی به واردات آنها شود.
عمل نتیجه گیری های اقتصاددان انگلیسی را تایید کرده است. روندهایی که او شناسایی کرد خود را در فرآیندهای توسعه اقتصادی ایالات متحده و ساختار بخشی آن در روابط اقتصادی خارجی نشان داد. ایالات متحده از یک صادرکننده خالص به یک واردکننده خالص مواد معدنی تبدیل شده است که بخشی از آن در نتیجه انباشت سرمایه و نیروی کار ماهر فزاینده است. نتیجهگیری قضیه ریبچینسکی نیز توسط عمل توسعه فعال مواد خام (نفت، گاز) توسط کانادا، بریتانیا، هلند و نروژ به ضرر صنعت تولید و صادرات محصولات آن تأیید شد.
III.4 نظریه مزیت رقابتی ام پورتر
تلاشی برای شناسایی عوامل جدید تعیین کننده توسعه تجارت بین المللی مدرن توسط اقتصاددان آمریکایی M. Porter انجام شد. او در آثار خود که به مطالعه رقابت بینالمللی اختصاص دارد، چهار پارامتر اصلی را که توسعه کشورها را تعیین میکنند، شناسایی میکند: عوامل تولید. شرایط تقاضا؛ صنایع مرتبط و خدماتی؛ استراتژی شرکت و رقابت
پورتر در نظریه خود مفهوم رقابت پذیری کشور را معرفی می کند. از دیدگاه او این رقابت ملی است که موفقیت یا شکست را در بخشهای خاص تولید و جایگاهی که یک کشور در نظام اقتصادی جهان دارد تعیین میکند.
رقابت ملی با توانایی صنعت برای توسعه و تولید مداوم نوآوری تعیین می شود. در ابتدا، شرکت های ملی با تغییر مبنایی که بر اساس آن رقابت می کنند، به مزیت رقابتی دست می یابند. آنچه به آنها اجازه می دهد مزیت خود را حفظ کنند، بهبود مداوم محصول، روش تولید و سایر عوامل است، آنقدر سریع که رقبا نمی توانند به آنها برسند و از آنها پیشی بگیرند. رقابت تعادل نیست، بلکه تغییر دائمی است. بهبود و به روز رسانی صنعت یک فرآیند مستمر است. بنابراین، در مرکز تبیین مزیت رقابتی یک کشور، نقش کشور مبدا در تحریک نوسازی و بهبود (یعنی تحریک تولید نوآوری) قرار دارد. بنابراین، معلوم می شود که فرآیند ایجاد و حفظ رقابت پذیری به شدت بومی شده است. تفاوت در اقتصاد کشورها، در فرهنگ، جمعیت، زیرساخت ها، حکومت، ارزش های ملی و حتی در تاریخ - همه اینها به یک درجه یا دیگری بر رقابت پذیری شرکت های ملی تأثیر می گذارد. پورتر نشان می دهد که علیرغم اهمیت روزافزون جهانی شدن، رقابت ملی توسط مجموعه ای از عوامل تعیین می شود که به شرایط خاص و محلی بستگی دارد.
مزیت رقابتی یک کشور در بازار بین المللی توسط مجموعه خاصی از عوامل تعیین می شود که نویسنده آن را "الماس ملی" می نامد. شامل چهار جزء است:
شرایط فاکتور، یعنی آن عوامل خاص (مثلاً نیروی کار ماهر یا زیرساخت) که برای رقابت موفقیت آمیز در یک صنعت خاص مورد نیاز است.
شرایط تقاضا، یعنی تقاضا در بازار داخلی برای محصولات یا خدمات ارائه شده توسط یک صنعت معین چقدر است.
صنایع وابسته و پشتیبان، یعنی وجود یا عدم حضور صنایع مرتبط و پشتیبان در کشور که در بازارهای بین المللی قابل رقابت هستند. آنها توسعه تجارت خارجی شرکت را تعیین می کنند و حضور یک فرد شایسته، بسیار حرفه ای و با سنت های عمیق محیط تولید را مشخص می کنند که بر فعالیت های شرکت تأثیر می گذارد.
استراتژی شرکت، ساختار و رقبای آن. هنگام توسعه یک استراتژی رقابتی، شرکت ها به دنبال یافتن فرصت هایی برای رقابت موثر و طولانی مدت در صنعت خود هستند. M. Porter می گوید: «یک استراتژی رقابتی جهانی وجود ندارد. تنها یک استراتژی که با فعالیتهای یک صنعت خاص، مهارتها و سرمایهای که در اختیار یک شرکت خاص است، میتواند موفقیت را به ارمغان بیاورد.»
دو متغیر دیگر وجود دارد که به طور قابل توجهی بر وضعیت کشور تأثیر می گذارد:
رویدادهای تصادفی، یعنی رویدادهایی که مدیریت شرکت نمی تواند آنها را کنترل کند.
سیاست عمومی.
به گفته پورتر، دولت ها باید نقش نوعی کاتالیزور برای رقابت را ایفا کنند. دولت با سیاست های خود می تواند بر هر چهار مولفه الماس ملی تأثیر بگذارد، اما این تأثیر می تواند مثبت و منفی باشد. بنابراین، تدوین شفاف اولویت های سیاست عمومی بسیار مهم است. توصیه های کلی عبارتند از: تشویق انواع توسعه، افزایش رقابت در بازار داخلی، تحریک تولید نوآوری.
مجموعه اقدامات دولت برای حفظ و افزایش رقابت پذیری کشور باید شامل موارد زیر باشد:
1) تأثیر دولت بر شرایط عامل
تاکید بر ایجاد عوامل (زیرساخت، نیروی کار ماهر، تحقیق و توسعه و غیره)؛
تصمیمات سیاستی شایسته در مورد بازار عوامل و بازار ارز (سیاست های مالیاتی و پولی، تنظیم بازار انرژی و تنظیم فرآیند انعقاد قراردادهای دسته جمعی).
2) تأثیر دولت بر شرایط تقاضا:
تدارکات عمومی (تحریک تقاضای اولیه، رقابت داخلی، تولید نوآوری)؛
تنظیم محصولات و فرآیندها (ایجاد یک سیستم مشخص از استانداردهای فنی و فناوری برای بیرون راندن محصولات بی کیفیت از بازار).
تأثیر بر ساختار صنایعی که به عنوان خریدار عمل می کنند (سیاست دولت در مورد مالکیت دولتی).
تحریک تقاضای اولیه یا پیچیده (با استفاده از مکانیسمهای لیزینگ و سایر اشکال وامدهی غیرمستقیم).
ارائه اطلاعات کامل و با کیفیت به مشتریان؛
معرفی استانداردهای فنی (برای اطمینان از سازگاری انواع مختلف دستگاه ها)؛
کمک های خارجی و ارتباطات سیاسی (نمونه کلاسیک طرح تعامل بین یک مستعمره و یک کلان شهر است)
3) تأثیر دولت بر صنایع مرتبط و حمایت کننده:
سیاست رسانه ای دولت؛
تشکیل خوشه ها (به تعبیر پورتر - ایجاد ساختارهای یکپارچه عمودی که اعضای مختلف زنجیره فناوری را از تامین کنندگان مواد خام تا تولید کنندگان محصولات نهایی متحد می کند).
سیاست منطقه ای (تحریک توسعه مناطق عقب مانده).
4) تأثیر دولت بر استراتژی، ساختار و رقابت شرکت ها:
بینالمللیسازی (تشویق جهتگیری بینالمللی و صادرات) تأثیرگذار بر اهداف کارآفرینان انفرادی و کل بنگاهها تنظیم رقابت در داخل کشور (قوانین ضد انحصار، حمایتگرایی و غیره) شکلگیری سیاست تجاری جدید شرکتها (ضروری است که دسترسی به بازارها باز شود و نه سوء استفاده از حمایت گرایی) جذب سرمایه گذاری خارجی
تحقیقات M. Porter به رسمیت شناخته شده است. او در توسعه توصیه های عملی در مورد سیاست های دولت برای افزایش رقابت کالاهای ملی در ایالات متحده آمریکا، استرالیا و نیوزیلند شرکت کرد.
III. 5 نظریه اثر مقیاس توسط P. Krugman، K. Lancaster.
در اوایل دهه 80. P. Krugman و K. Lancaster در قرن بیستم توضیح دیگری را برای تجارت بینالمللی بر اساس صرفهجویی در مقیاس ارائه کردند.
تجارت بین کشورهایی که از نظر برخورداری از عوامل تولید یکسان یا بسیار مشابه هستند، با تخصص کشورها در کالاهای خاص نه به دلیل مزیت نسبی، بلکه به دلیل صرفه جویی در مقیاس توضیح داده می شود، که توسعه تولید است که در آن هزینه های عوامل تولید افزایش می یابد. در هر واحد منجر به افزایش تولید بیشتر از هر واحد می شود.
صرفههای مقیاس خارجی به این معنی است که تعداد شرکتهایی که محصول مشابهی تولید میکنند افزایش مییابد در حالی که اندازه هر یک ثابت میماند و در نتیجه رقابت کاملی ایجاد میشود.
صرفه جویی در مقیاس داخلی به این معنی است که حجم تولید یک کالا ثابت می ماند، اما تعداد شرکت های تولید کننده آن کاهش می یابد. صرفه جویی در مقیاس داخلی منجر به رقابت ناقص می شود (انحصار خالص در حالت شدید) که در آن تولیدکنندگان می توانند بر قیمت کالاهای خود تأثیر بگذارند و با کاهش قیمت ها فروش را افزایش دهند.
مدل تجارت تحت رقابت انحصاری فرض می کند که تجارت بین المللی اندازه بازار را افزایش می دهد. هنگامی که دو کشور با یکدیگر مبادله می کنند، کل بازار از مجموع ساده بازارهای دو کشور، تعداد بنگاه ها و در نتیجه تنوع کالایی که تولید می کنند افزایش می یابد و قیمت واحد کالا کاهش می یابد.
ماهیت اثر مقیاس نیز در این واقعیت نهفته است که با یک سازمان فناوری و تولید خاص، با افزایش حجم تولید، هزینههای متوسط بلندمدت کاهش مییابد. صرفه جویی در مقیاس به دلیل تولید انبوه وجود دارد.
بر اساس این نظریه، بسیاری از کشورها به نسبت های مشابه عوامل اساسی تولید را در اختیار دارند و بنابراین تجارت بین خود با تخصص در صنایعی که با وجود اثر تولید انبوه مشخص می شود، برای آنها سودآور خواهد بود. تخصص به شما امکان می دهد حجم تولید را گسترش دهید، هزینه ها و قیمت ها را کاهش دهید. برای اینکه صرفه جویی در مقیاس محقق شود، یک بازار بزرگ مورد نیاز است، به عنوان مثال. جهان
تئوری تأثیر مقیاس تولید نیز جهانی نیست، زیرا تنها بخشی از دامنه تجارت خارجی را در نظر می گیرد.
همچنین باید توجه داشت که اجرای صرفه جویی در مقیاس، به عنوان یک قاعده، منجر به نقض اصول رقابت کامل می شود، زیرا با تمرکز تولید و ادغام شرکت هایی که به انحصار تبدیل می شوند، همراه است. ساختار بازارها بر این اساس تغییر می کند. آنها یا با غلبه تجارت بین صنعتی در محصولات همگن، انحصاری می شوند، یا بازارهای رقابت انحصاری با تجارت توسعه یافته درون صنعتی در محصولات متمایز. در این مورد، تجارت بینالمللی به طور فزایندهای در دست شرکتهای بینالمللی غولپیکر، شرکتهای فراملی (TNCs) متمرکز میشود، که به ناچار منجر به افزایش حجم تجارت درون شرکتی میشود که جهتهای آن اغلب بر اساس اصول تعیین نمیشود. مزیت نسبی یا تفاوت در دسترس بودن عوامل تولید، اما با اهداف استراتژیک خود شرکت ها - TNK.
نتیجه
توسعه و پیچیدگی تجارت بینالملل در تکامل نظریههایی که نیروهای محرک این فرآیند را توضیح میدهند، منعکس میشود. در شرایط مدرن، تفاوتها در تخصص بینالمللی را فقط میتوان بر اساس کلیت همه مدلهای کلیدی تقسیم کار بینالمللی تحلیل کرد.
این مقاله شرح مختصری از به اصطلاح نظریههای کلاسیک تجارت بینالملل ارائه میدهد که توسط A. Smith، D. Riccardo، و همچنین E. Heckscher و B. Ohlin توسعه یافتهاند. توجه دقیق تری به نظریه هایی که در نیمه دوم قرن بیستم به وجود آمد، معطوف شد که نویسندگان آنها M. Posner، P. Samuelson، R. Jones، T. Rybchinsky، M. Porter، P. Krugman و دیگران بودند.
نظریههای تجارت بینالملل، چه کلاسیک و چه مدرن، اگرچه نمیتوانند پاسخی برای کل طیف سؤالاتی که در روند توسعه روابط تجاری خارجی ایجاد میشوند، ارائه دهند، اما شرایط ظهور آن مزیتهایی را نشان میدهند که به لطف آن کشورها و شرکتها موقعیت های قوی در بازار جهانی کسب کند.
کتابشناسی - فهرست کتب.
1. Avdokushin E.F. روابط اقتصادی بین المللی آموزش. M.: YURIST، 1999
2. Kireev A.P. اقتصاد بین المللی. در 2 بخش - بخش اول. اقتصاد خرد بین المللی: حرکت کالاها و عوامل تولید. کتاب درسی برای دانشگاه ها. - م.: روابط بین الملل، 1376
3. Lindert P.H. اقتصاد روابط اقتصادی جهان. - م.: روابط بین الملل، 1992
4. روابط بین الملل اقتصادی: کتاب درسی برای دانشگاه ها/، ویرایش. پروفسور E.F. ژوکوا -- M.: UNITY-DANA، 2000
5. Nikolaeva I.P. اقتصاد جهانی. - M.: Prospekt، 2007
پیامدهای مشارکت در تجارت خارجی برای اقتصاد ملی توسط اقتصاددانان با استفاده از مفهوم کالاها و خدمات قابل مبادله و غیرقابل تجارت مشخص شده است.
بر اساس این مفهوم، کلیه کالاها و خدمات به دو دسته قابل مبادله یعنی شرکت در مبادلات بین المللی (صادراتی و وارداتی) و غیرقابل تجارت تقسیم می شوند، یعنی فقط در جایی مصرف می شوند که تولید می شوند و موضوع تجارت بین المللی نیستند. . سطح قیمت کالاهای غیرقابل تجارت در بازار داخلی تعیین می شود و به قیمت بازار جهانی بستگی ندارد. در عمل، اکثر کالاها و خدمات تولید شده در کشاورزی، معدن و تولید قابل تجارت هستند. در مقابل، اکثر کالاها و خدمات تولید شده در زمینه های ساختمانی، حمل و نقل و ارتباطات، خدمات عمومی، خدمات عمومی و شخصی غیرقابل تجارت هستند.
تقسیم کالا و خدمات به قابل مبادله و غیر قابل تجارت مشروط است. این تقسیم بندی کالاها و خدمات بر تغییرات ساختاری اقتصاد که تحت تأثیر مشارکت کشور در تجارت جهانی در کشور رخ می دهد تأثیر می گذارد. این امر به این دلیل است که تقاضا برای کالاها و خدمات غیرقابل تجارت تنها از طریق تولید داخلی تامین می شود، در حالی که تقاضا برای کالاها و خدمات قابل تجارت از طریق واردات نیز تامین می شود.
1. قضیه ریبچینسکی
T. Rybchinsky، اقتصاددان انگلیسی، نتایج نظریه Heckscher-Ohlin را در مورد رابطه بین عوامل تولید روشن کرد. وی این قضیه را اثبات کرد که بر اساس آن با توجه به ثابت بودن قیمت های جهانی و وجود تنها دو بخش در اقتصاد، گسترش استفاده از عامل مازاد در یکی از آنها منجر به کاهش تولید و تولید کالا در بخش دیگر می شود. بیایید قضیه ریبچینسکی را با استفاده از یک مثال خاص در نظر بگیریم (شکل 3).
فرض کنید یک کشور دو کالا تولید می کند: X و Y با استفاده از دو عامل تولید - سرمایه و نیروی کار. در این مورد، محصول X نسبتاً کار فشردهتر است و محصول Y نسبتاً سرمایهبرتر است. بردار OF ترکیب بهینه نیروی کار و سرمایه مبتنی بر استفاده از کارآمدترین فناوری در تولید کالاهای X و بردار OE - به ترتیب در تولید کالا Y را نشان می دهد. تامین منابع نیروی کار برای کل کشور. و سرمایه با نقطه G نشان داده می شود، به این معنی که کشور دارای نیروی کار OJ و سرمایه JG است. در غیاب تجارت خارجی، محصول X در حجم F و محصول Y در حجم E تولید می شود.
اگر کشوری وارد تجارت بینالمللی شود، تولید کالای Y در بخش صادرات افزایش مییابد و از عامل مازاد - سرمایه - به میزان بیشتری استفاده میشود. این منجر به افزایش سرمایه به کار گرفته شده در GG1 می شود. با اندازه ثابت عامل دیگر مورد استفاده - نیروی کار - نسبت تولید کالاهای X و Y با پارامترهای متوازی الاضلاع جدید نشان داده می شود.
تولید کالای سرمایه بر صادراتی Y به نقطه E1 منتقل می شود، یعنی EE1 افزایش می یابد. برعکس، تولید کالای پرکار X به نقطه F1 می رود، یعنی FF1 کاهش می یابد. علاوه بر این، حرکت سرمایه به سمت صادرات محور
بخش درجه بندی شده منجر به افزایش نامتناسب زیادی در تولید Y خوب می شود.
2. "بیماری هلندی"
مفهوم کالاهای قابل مبادله و غیرقابل تجارت و قضیه ریبچینسکی توضیح مشکلاتی را که بسیاری از کشورها در دهه های پایانی قرن بیستم با شروع توسعه فشرده منابع جدید صادرات مواد خام از جمله نفت، گاز و غیره با آن مواجه بودند، ممکن می سازد. بیماری به اصطلاح هلندی این پدیده نام خود را مدیون این واقعیت است که در اواخر دهه 60 و اوایل دهه 70، توسعه گاز طبیعی در دریای شمال در هلند با گسترش بعدی صادرات آن آغاز شد. منابع اقتصادی شروع به انتقال به تولید گاز کردند.
در نتیجه درآمدهای جمعیت افزایش یافت و این امر منجر به افزایش تقاضا برای کالاهای غیرقابل تجارت و افزایش تولید آنها شد. همزمان، کاهش تولید در صنایع تولیدی صادراتی سنتی و گسترش واردات کالاهای گمشده وجود داشت.
کاهش متعاقب قیمت کالاها باعث ایجاد مرحله جدیدی از بیماری هلندی شد. کاهش درآمد خانوارها، کاهش تولید کالاهای غیرقابل تجارت و خروج منابع از صنایع صادراتی مواد خام بود. جایگاه صنایع تولید سنتی صادراتی بار دیگر تقویت شده است. تغییرات ساختاری ناشی از بیماری هلندی منجر به مشکلات اجتماعی جدی می شود. "بیماری هلندی" نروژ، بریتانیای کبیر، مکزیک و سایر کشورها را در طول سال ها تحت تاثیر قرار داد. در روسیه نیز باید تجربیات این کشورها را در نظر گرفت.
3. نظریه مزیت رقابتی کشور مایکل پورتر
تئوری مزیت نسبی بیشتر در آثار اقتصاددان آمریکایی ام. پورتر توسعه یافت. بر اساس تجزیه و تحلیل مواد آماری گسترده، M. Porter یک نظریه اصلی از مزیت رقابتی کشور ایجاد کرد. اساس این نظریه به اصطلاح "الماس ملی" است که تعیین کننده های اصلی اقتصاد را نشان می دهد که محیط کلان رقابتی را که شرکت های آن کشور در آن فعالیت می کنند، تشکیل می دهند.
"الماس ملی" سیستمی از عوامل تعیین کننده را شناسایی می کند که در هنگام تعامل، یک محیط مساعد یا نامساعد برای تحقق مزیت های رقابتی بالقوه کشور ایجاد می کند.
این عوامل تعیین کننده عبارتند از:
1. پارامترهای عامل بیانگر شرایط مادی و ناملموس لازم برای ایجاد مزیت رقابتی برای کل کشور و صنایع پیشرو صادرات محور آن است.
2. استراتژی، ساختار و رقابت شرکت ها نقش مهمی در تضمین مزیت رقابتی ملی ایفا می کند. اگر استراتژی یک شرکت معطوف به فعالیت در یک محیط رقابتی نباشد، این گونه شرکت ها معمولاً مزیت رقابتی در بازار خارجی ندارند.
3. پارامترهای تقاضا، اول از همه، ظرفیت تقاضا، پویایی توسعه آن، تمایز انواع محصول و الزامات خریدار برای کیفیت کالا و خدمات است. در بازار داخلی است که محصولات جدید قبل از ورود به بازار جهانی باید تست شوند.
4. صنایع وابسته و پشتیبان، مواد، محصولات نیمه تمام، قطعات، اطلاعات لازم را در اختیار بنگاه های صنایع صادرات محور قرار می دهند و به عنوان شرط لازم برای ایجاد و حفظ مزیت رقابتی در تجارت جهانی برای بنگاه های صنایع مربوطه عمل می کنند.
در تصویر کلی از مزیت های رقابتی، ام پورتر نیز نقشی را به شانس و دولت اختصاص می دهد
در دهه های اخیر، تغییرات قابل توجهی در جهت و ساختار تجارت جهانی رخ داده است که همیشه نمی توان آن را به طور کامل در چارچوب تئوری های تجارت کلاسیک توضیح داد. این امر هم باعث توسعه بیشتر نظریه های موجود و هم توسعه مفاهیم نظری جایگزین شد. از جمله این تغییرات کیفی عبارتند از: تبدیل پیشرفت تکنولوژی به یک عامل مسلط در تجارت جهانی. سهم روزافزون در تجارت تحویل متقابل کالاهای مشابه تولید شده در کشورهایی با عوامل تولید تقریباً یکسان؛ افزایش شدید سهم گردش تجارت جهانی که به تجارت درون شرکتی نسبت داده می شود.
به مدل های جایگزین مربوط بودن:
■ مدل چرخه عمر محصول.
■ مدل صرفه جویی در مقیاس.
■ مدل های تجارت داخلی.
■ نظریه شکاف تکنولوژی؛
■ نظریه دزدی رشد.
■ مدل تخصصی دانش فشرده.
■ نظریه های رفتار صادراتی و غیره.
مدلهای جایگزین، با در نظر گرفتن وجود کشورهایی با سطوح مختلف توسعه اقتصادی و فناوری، تجارت را عمدتاً از دیدگاه کالاهای دانشبر جدید تحلیل میکنند. آنها با تمرکز بر مزیت های نسبی پویا مشخص می شوند که در طول زمان ایجاد می شوند، بوجود می آیند و ناپدید می شوند.
جنبه های تجارت بین الملل در اواسط دهه 1960 توسط اقتصاددان آمریکایی ریموند ورنون توسعه یافت. تئوری های چرخه عمر محصول، که در آن توسعه تجارت جهانی کالاها بر اساس مراحل زندگی آنها توضیح داده می شود، یعنی دوره زمانی که یک محصول در بازار دوام می آورد و به اهداف فروشنده می رسد. بر اساس این نظریه، هر محصول چهار مرحله را طی می کند: الف) معرفی به بازار. ب) توسعه؛ ج) بلوغ؛ د) کاهش
ماهیت این نظریه این است که یک محصول یکسان در کشورهای مختلف در مراحل مختلف چرخه زندگی خود به طور همزمان است. و کشورها نیز به نوبه خود به کشورهای مبتکر، کشورهای پیرو و کشورهای دیگر تقسیم می شوند که در دومی شروع به مصرف و تولید کالا می کنند. این مدل نشان میدهد که چگونه در طول زمان، کشور مبتکر از صادرکننده اصلی یک محصول به واردکننده آن تبدیل میشود و کشور پیرو از واردکننده به صادرکننده اصلی در بازار جهانی تبدیل میشود. سایر کشورها نیز ممکن است در طول زمان به صادرکننده تبدیل شوند، اما در مرحله ای که محصول گسترده و استاندارد شده است. کشور مبتکر از تولید این محصول در شرایط تئوری های قبلا بحث شده انتقال عامل و شکاف تکنولوژیک خودداری می کند.
تئوری چرخه عمر محصول کاملاً تکامل بسیاری از صنایع را منعکس می کند، اما توضیحی جهانی از روند توسعه تجارت بین المللی نیست. بسیاری از محصولات هستند که در تئوری چرخه عمر (با چرخه عمر کوتاه، هزینه های حمل و نقل بالا، متمایز از کیفیت، با دایره باریکی از مصرف کنندگان بالقوه و غیره) قرار نمی گیرند.
در اوایل دهه 1980، پی کروگمن و برخی دیگر از اقتصاددانان، توضیحی جایگزین برای توضیح کلاسیک تجارت بینالملل ارائه کردند که بر اساس اصطلاحاً صرفهجویی در مقیاس بود، یعنی کاهش متوسط بلندمدت هزینههای تولید با افزایش تولید. .
مطابق با نظریه های صرفه جویی در مقیاس، تولیدی که با افزایش مقیاس تولید، منافع اقتصادی را به همراه دارد، باید در کشورهایی با بازار داخلی پر ظرفیت قرار گیرد. تجارت بین المللی نقش تعیین کننده ای در این امر ایفا می کند، زیرا امکان گسترش بازارها را فراهم می کند. در نتیجه، محصولات بیشتری با قیمت پایینتر به مصرفکنندگان ارائه میشود. نکته اصلی در این نظریه این فرض است که کشورهای توسعه یافته دارای عوامل تولید تقریباً یکسانی هستند، بنابراین تجارت بین آنها در صورت تخصص در تولید کالا در صنایع مختلف توصیه می شود و به آنها امکان می دهد از طریق تولید انبوه هزینه ها را کاهش دهند. . به طور کلی نتیجه این است که فقط کشورهای بزرگ می توانند مزیت های نسبی متناظر داشته باشند و کشورهای کوچک یا باید در کالاهایی که هزینه آنها با افزایش حجم تولید تغییر نمی کند تخصص داشته باشند یا تقاضای تضمینی برای کالاهای صادراتی خود در سایر کشورها داشته باشند.
در سال 1991، اقتصاددان آمریکایی، ام. پورتر، در کتاب خود "مزایای رقابتی کشورها"، رویکرد جدیدی را برای تحلیل توسعه تجارت بینالملل پیشنهاد کرد. بر اساس این واقعیت که شرکت ها، نه کشورها، در بازار جهانی رقابت می کنند. M. Porter نشان می دهد که چگونه یک شرکت مزیت رقابتی ایجاد و حفظ می کند و نقش دولت در این فرآیند چیست.
نظریه مزیت رقابتی M. Porter استدلال می کند که مزیت های رقابتی که به یک شرکت اجازه می دهد در بازار جهانی به موفقیت دست یابد، از یک سو به یک استراتژی رقابتی به درستی انتخاب شده و از سوی دیگر به تعادل عواملی که این مزیت های رقابتی را تعیین می کنند، بستگی دارد. انتخاب استراتژی رقابتی یک شرکت به دو عامل اصلی بستگی دارد: ساختار صنعتی که شرکت در آن فعالیت می کند و موقعیتی که شرکت در حوزه خود دارد و به همین دلیل سودآوری خود را تضمین می کند. استحکام موقعیت در رقابت یا با سطح پایین تر هزینه نسبت به رقبا و یا با تمایز محصول تولید شده تضمین می شود. برای موفقیت در بازار جهانی، ترکیب استراتژی رقابتی درست انتخاب شده شرکت با مزیت های رقابتی کشور ضروری است. M. Porter چهار عامل تعیین کننده مزیت رقابتی یک کشور را شناسایی می کند (شکل 3.1):
برنج. 3.1. عوامل تعیین کننده مزیت های رقابتی نوشته ام. پورتر
■ عوامل تولید، از جمله منابع طبیعی و عوامل ایجاد شده توسط کشور (زیرساخت، نیروی کار ماهر).
■ حجم و ماهیت تقاضا از سوی مصرف کنندگان داخلی، نوآوری و بهبود کیفیت محصول را تحریک می کند و شرکت ها را برای ورود به بازار خارجی سوق می دهد.
■ وجود یا عدم وجود تامین کنندگان ملی و صنایع مرتبط با یکدیگر که در سطح بین المللی قابل رقابت هستند و محصولات مکمل تولید می کنند.
■ استراتژی شرکت، رقابت ملی داخلی و شرایط ایجاد، سازماندهی و مدیریت شرکتها.
این دو متغیر اضافی را در نظر می گیرد - نقش دولت که سیاست های اقتصادی هدفمند را دنبال می کند و بر هر چهار عامل تعیین کننده مزیت های رقابتی یک کشور تأثیر می گذارد و شرایط تصادفی که نمی توان در مقیاس فعلی تولید نادیده گرفت. بر اساس نتایج مطالعات شرکتها در کشورهای مختلف، M. Porter نتیجه میگیرد که کشورهایی بیشترین شانس موفقیت را در صنایعی دارند که هر چهار عامل تعیینکننده مزیت رقابتی (به اصطلاح ملی "الماس") مطلوبترین هستند. علاوه بر این، یک "الماس" ملی سیستمی است که اجزای آن متقابلاً تقویت می شوند و هر یک از عوامل تعیین کننده بر سایرین تأثیر می گذارد.
بنابراین، بر اساس تئوری مزیت رقابتی، رقابت فرآیندی پویا است که مبتنی بر نوآوری و به روز رسانی مداوم فناوری است. بنابراین، برای تبیین مزیت رقابتی، باید دریابیم که چگونه شرکت ها و کشورها کیفیت عوامل تولید را بهبود می بخشند، کارایی استفاده از آنها را افزایش می دهند و عوامل جدید ایجاد می کنند.
سزاوار توجه ویژه است الگوهای تجارت درون صنعتی از آنجایی که آنها بر مطالعه یکی از روندهای کلیدی در تجارت بین المللی مدرن - تا اواسط قرن 20 متمرکز شده اند. تجارت بینالملل منحصراً ماهیتی بین صنعتی داشت و در شرایط مدرن تجارت درون صنعتی از جمله بین کشورهای توسعه یافته غالب است.
در سال 1961، پیتر لیندرت، اقتصاددان سوئدی این فرضیه را مطرح کرد که حجم و ساختار تجارت کالاهای تولیدی (یعنی کالاهای تولیدی اصلی ترین آنها در تجارت درون صنعتی هستند) نه تحت تأثیر شرایط عرضه، بلکه تحت تأثیر شرایط و ماهیت تقاضا است که توسط آن تعیین می شود. همان یا مشابه سطح تولید ناخالص ملی سرانه در کشورهای در حال توسعه. در چنین کشورهایی، مصرف کنندگان مزایای مصرفی قابل مقایسه ای دارند که می تواند با محصولات هر یک از این کشورها راضی باشد. علاوه بر این شرط اساسی، کارشناسان عوامل دیگری را نیز در توسعه تجارت درون صنعتی دوجانبه شناسایی کرده اند: نزدیکی سطوح درآمد سرانه! نزدیکی قیمت فاکتورها و هزینه های تولید! نزدیکی به سطح موانع تعرفه ای و غیر تعرفه ای؛ ارزش اسمی هزینه های حمل و نقل برای تجزیه و تحلیل سطح مشارکت کشور در تجارت درون صنعتی، از یک شاخص خاص استفاده می شود - شاخص تجارت درون صنعتی با فرمول تعیین می شود:
جایی که هی و Mi - صادرات و واردات این صنعت در یکی از کشورهای شریک تجاری.
مدل شکاف فناوری تجارت بین کشورها را با وجود تفاوت در سطوح توسعه فناوری آنها پیوند می دهد. بر اساس این نظریه، این فناوری های پیشرفته هستند که به کشور در مبارزه برای بازارهای صادراتی امتیاز می دهند. در توسعه این نظریه، اقتصاددان آمریکایی M. Posner مفهوم تاخیر شبیه سازی را در نظر گرفت که از تاخیر تقاضا و تاخیر پاسخ تشکیل شده است. تاخیر تقاضا دوره زمانی مورد نیاز برای ایجاد تقاضا برای یک محصول صادراتی جدید است. تاخیر پاسخ به مدت زمان مورد نیاز برای تولیدکنندگان در کشور واردکننده برای پاسخگویی به رقابت خارج از کشور با شروع تولید داخلی یک محصول مشابه اشاره دارد. تفاوت بین این دو عقب ماندگی تجارت بین المللی را تعیین می کند. با کپی برداری از نوآوری ها در کوتاه ترین زمان ممکن می توان بر شکاف فن آوری غلبه کرد، با این حال، کشوری که "جریان" نوآوری ها را انجام می دهد، به عنوان یک قاعده، شرایطی را برای مزایای تکنولوژیکی پایدار و تخصص مربوطه کشور فراهم می کند.
مفاهیم تجارت بینالملل که بیانگر ویژگیهای مشکلات توسعه کشورهای در حال توسعه است نیز شایسته توجه است.
بنابراین، نظریه سرقت رشد، اولین بار توسط J. Bhagwati پیشنهاد شد و توسط H. Johnson و K. Alejandro تکمیل شد، بر مواردی تمرکز دارد که جهت گیری عینی تعیین شده کشورهای در حال توسعه برای گسترش صادرات مواد خام بر وضعیت اقتصادی آنها تأثیر منفی می گذارد. این وضعیت زمانی رخ میدهد که افزایش عرضه کالاها منجر به کاهش قابل توجه قیمتهای جهانی آنها میشود که به نوبه خود باعث بدتر شدن شرایط تجارت برای کشورهای در حال توسعه میشود.
مدل تخصصی دانش فشرده تخصص کشورهای توسعه یافته را در تولید و صادرات کالاهای دانشبر و پیچیده فناوری توجیه میکند و برای کشورهای در حال توسعه، تخصص در تولید و صادرات مواد اولیه و کالاهای منابعبر پیشنهاد میشود.
نظریه های اقتصاد خرد تجارت بین الملل - نظریه های رفتار صادراتی- تمرکز اصلی بر این است که چگونه یک شرکت صادراتی فعالیت های صادراتی خود را آغاز و توسعه می دهد، انگیزه ها و استراتژی های صادراتی شرکت، پتانسیل بازاریابی آن و موارد مشابه را تجزیه و تحلیل می کند.
تکامل تئوری تجارت بینالملل که به اندازه کافی مهمترین تغییرات در سیستم تقسیم کار بینالمللی را منعکس میکند، روشی را برای مطالعه مشکلات مدرن اقتصاد جهانی تشکیل میدهد.