30.12.2023

لشکر 103 هوابرد هنگ 317. چهره های جنگ افغانستان - تقدیم به ادوارد انوشین. تیپ متحرک جداگانه - جانشین لشکر


جزئیات ایجاد 05/06/2013 08:40 به روز رسانی 01/04/2014 14:32

این هنگ در شهر بیخوف، منطقه موگیلف در اتحاد جماهیر شوروی بلاروس تشکیل شد. تشکیل در 29 دسامبر 1944 آغاز شد و در 8 ژانویه 1945 به پایان رسید. اساس تشکیل، تیپ 3 هوابرد گارد از لشکر 13 هوابرد گارد بود. پس از تشکیل، این هنگ به نام "هنگ تفنگ 317 سپاه پاسداران از لشکر 103 تفنگ پاسداران" نامگذاری شد.

از 29 دسامبر 1944 تا 15 ژانویه 1945، هنگ تفنگ 317 گارد در شهر بیخوف، منطقه موگیلف مستقر شد.

از 15 ژانویه 1945 تا 21 فوریه 1945، هنگ تفنگ 317 گارد از ایستگاه بیخوف به سمت ایستگاه Titsobicki (مجارستان) حرکت کرد.
از 25/02/1945 تا 05/09/1945، هنگ تفنگ 317 گارد در نبردهای مجارستان و اتریش شرکت کرد.

با حکم هیئت رئیسه شورای عالی اتحاد جماهیر شوروی در تاریخ 26 آوریل 1945، برای نبردها در هنگام شکست یک گروه تانک دشمن در جنوب غربی بوداپست و عبور از رودخانه راب، هنگ تفنگ 317 گارد نشان اسکندر اعطا شد. نوسکی و دیپلم ویژه شورای عالی اتحاد جماهیر شوروی.

از تاریخ 07/09/1945 تا 01/09/1946، هنگ تفنگ 317 گارد در روستای Aldier (مجارستان) و شهر Szeget (مجارستان) مستقر شد.

از تاریخ 01/09/1946 تا 08/01/1946، هنگ تفنگ 317 سپاه پاسداران در روستای سلتسی منطقه ریازان مستقر بود.

از 15 ژوئن 1946 تا 25 ژوئن 1946، در اردوگاه سلتسی، منطقه ریازان، بر اساس فرمان تفنگ 317 سپاه پاسداران هنگ الکساندر نوسکی، هنگ 317 گارد فرود هوابرد الکساندر نوسکی هنگ هنگ 103 هوابرد بود. تشکیل شده است. فرمان پرچم قرمز بخش هوابرد کوتوزوف.

از تاریخ 08/01/1946 تا 05/09/1948، هنگ هوابرد فرود 317 گارد در شهر پولوتسک مستقر شد.

از 20 می 1948 تا 25 دسامبر 1979 در شهر ویتبسک. با دستور فرمانده نیروی هوابرد شماره 1466131 مورخ 18/02/1949، فرمان 317 پاسداران هوابرد هنگ الکساندر نوسکی از 103 سپاه پاسداران پرچم سرخ هوابرد لشکر کوتوزوف تغییر نام داد و به نام Orderneth Guards of31 داده شد. هنگ الکساندر نوسکی.

در سال 1968، هنگ هوابرد فرود 317 گارد در یک تمرین فرود تاکتیکی در GDR شرکت کرد.

در 25 دسامبر 1979، هنگ چتر نجات 317 گارد با نیروی هوایی از فرودگاه های ویتبسک و منطقه پرجمعیت منتقل شد. Balbasovo (اورشا) به جمهوری دموکراتیک افغانستان (DRA)، برای ارائه کمک بین المللی در دفاع در برابر فتوحات و تجاوزات انقلابی.

افتخار چتربازان بهره برداری های گروهبان ارشد همکار گارد نیکلای چپیک و الکساندر میروننو بود. آنها پس از مرگ لقب قهرمان اتحاد جماهیر شوروی را دریافت کردند و برای همیشه در لیست های این واحد قرار گرفتند.

به دستور وزیر دفاع اتحاد جماهیر شوروی به تاریخ 30 اپریل 1980، به دلیل انجام نمونه وظایف در زمینه کمک رسانی بین المللی به جمهوری دموکراتیک افغانستان، نشان دادن ویژگی های اخلاقی و تجارتی، مهارت بالا، عزم و شجاعت، نشان افتخار به وی اعطا شد. وزیر دفاع اتحاد جماهیر شوروی.

در 5 ژانویه 1990 ، هنگ چتر نجات 317 گارد به عنوان بخشی از لشگر هوابرد 103 گارد از نیروهای هوابرد خارج شد و به نیروهای مرزی KGB اتحاد جماهیر شوروی منتقل شد.

در 27 اوت 1991 ، هنگ چتر نجات 317 گارد به عنوان بخشی از لشکر هوابرد 103 گارد از نیروهای مرزی KGB اتحاد جماهیر شوروی خارج شد و در اختیار وزارت دفاع و اتحاد جماهیر شوروی قرار گرفت.

در 2 اکتبر 1991، هنگ چتر نجات 317 گارد به عنوان بخشی از لشکر 103 هوابرد گارد به نیروهای هوابرد منتقل شد.
در 15 جولای 1992، هنگ چتر نجات 317 گارد با انتساب کد 52287 بخشی از نیروهای مسلح جمهوری بلاروس شد.

در 1 سپتامبر 1995، هنگ چتر نجات 317 گارد به تیپ متحرک جداگانه 317 گارد، که شامل جانشین آن، گردان متحرک 3171 گارد جداگانه بود، سازماندهی شد.

در 20 سپتامبر 2002، بر اساس 317، 350 تیپ متحرک مجزای گارد و مدیریت نیروهای متحرک، فرمان سیار جداگانه 103 گارد لنین، فرمان پرچم سرخ درجه کوتوزوف، به نام 60مین سالگرد اتحاد جماهیر شوروی تیپ با ارائه لشکر 1 هوابرد بنر 103 و گردان گارد جداگانه 317 - بنر نبرد هنگ 317 چتر نجات با نام "317 گردان متحرک گارد جداگانه" تشکیل شد.

در 5 نوامبر 2002، رئیس ستاد اصلی نیروهای زمینی نیروهای مسلح جمهوری بلاروس، پرچم نبرد را به 317 گردان جداگانه گارد گردان متحرک الکساندر نوسکی اهدا کرد.

چتربازان مشهور 317 گارد جداگانه گردان متحرک الکساندر نوسکی بارها در تمرینات متعددی شرکت کردند که در طی آن آموزش های هوایی و میدانی، تکنیک ها و روش های انجام عملیات رزمی را بهبود بخشیدند و بر انواع سلاح ها و تجهیزات جدید تسلط یافتند.

از سال 2005، این گردان در رژه های روز استقلال جمهوری بلاروس شرکت کرده است.

پرچم نیروهای هوابرد گارد 103. VDD. در این صفحه تاریخچه چتربازان ویتبسک و همچنین این واقعیت را خواهید آموخت که لشکر معروف اکنون تیپ متحرک 103 نامیده می شود.

مشخصات

  • 103 نگهبان VDD
  • 103 نگهبان VDD
  • ویتبسک
  • واحد نظامی 07197

پرچم نیروهای هوابرد گارد 103. VDD

مطلقاً همه تشکیلات نیروهای هوابرد به دلیل استحکام و توانایی خود برای انجام مأموریت در سخت ترین شرایط زمین و مقاومت شدید دشمن، شایسته احترام فراوان هستند. اما در بین تمام واحدها و واحدهای افسانه ای، مواردی وجود دارند که می توان برای مدت طولانی در مورد آنها صحبت کرد و چتربازان می توانند به خصوص به آنها افتخار کنند. بدون شک 103 گارد. VDD از این شماره.

لشکر 103 ویتبسک به عنوان بخشی از نیروهای هوابرد اتحاد جماهیر شوروی

در ژوئن 1946، یک لشکر هوابرد به جای لشکر 103 گارد تشکیل شد. ترکیب اولیه تشکیلات شامل: 39 نگهبان بود. PDP، 317 نگهبان. PDP و 322 گارد. PDP و همچنین 15 گارد. هنگ توپخانه، واحدهای پشتیبانی و پشتیبانی.

در اواسط دهه 50 ، لشکر 114 هوابرد منحل شد که از این تعداد 350 نفر از گاردها بودند. هنگ هوابرد و گارد 357. PDP ها بخشی از بخش هوایی ویتبسک می شوند. این هنگ ها جایگزین هنگ های منحل شده 39 و 322 چتر نجات می شوند.

بهار پراگ در سال 1968 به آزمونی برای چتربازان تبدیل شد. سربازان لشکر 103 با انجام وظیفه دولت اتحاد جماهیر شوروی و فرماندهی نیروهای هوابرد بدون خدشه دار کردن رنگ نیروهای هوابرد خود را بسیار شایسته نشان دادند.

افغانستان

عملیات بایکال-79 که اولین مأموریت رزمی نیروهای شوروی در افغانستان بود، عمدتاً بر دوش لشکر 103 گارد نیروهای هوابرد افتاد. برنامه های عملیاتی لشکر شامل 17 هدف کلیدی بود که باید تصرف و نگهداری می شدند. مشهورترین مورد برای طیف گسترده ای از افراد علاقه مند به جنگ در DRA، حمله به کاخ امین - قلعه معروف تاج بیگ است. وادیم آلکسیویچ کرپیچنکو حمله را رهبری کرد و چتربازان ویتبسک نقش اصلی را بازی کردند.

شاید در کل نیروهای مسلح اتحاد جماهیر شوروی چنین لشگری وجود نداشته باشد که در این همه عملیات فرماندهی رسمی و غیر رسمی شرکت کند. هر دقیقه، واحدهای لشکر ویتبسک: 350 PDP، 357 PDP، 317 PDP آماده بودند تا محل استقرار دائمی خود را ترک کرده و به هر نقطه از این کشور کوهستانی و کویری بروند. می توان از یک چیز مطمئن بود - جایی که فرود ما باشد، آنجا پیروزی است.

تقریباً 10 سالی که در افغانستان سپری شد، قهرمانان زیادی به این کشور داد. به حدود 11 هزار چترباز این لشکر مدال و حکم نظامی اعطا شد ، 7 سرباز و فرمانده عنوان قهرمان اتحاد جماهیر شوروی را دریافت کردند. چتربازان لشکر از آخرین افرادی بودند که افغانستان را ترک کردند. او پس از باز کردن پرچم های نبرد ، در 5 فوریه 1989 از مرز 317 گارد شوروی عبور کرد. هنگ چتر نجات، هنگ هوابرد 7 - 357 و هنگ هوابرد 12 - 350 فوریه. تا 14 فوریه، میدان هوایی در کابل توسط یک آرایش یکپارچه مبتنی بر کندک لشکر 357 هوابرد محافظت می شد.

تیپ متحرک 103 - جانشین لشکر

از 20 مه 1992، لشکر 103 هوابرد (فرمانده - کالابوخوف گریگوری آندریویچ) بخشی از نیروهای مسلح جمهوری بلاروس است. فرماندهی نیروهای مسلح بلاروس تصمیم گرفت تا ساختار ارتش را بر اساس تیپ بازسازی کند. در نتیجه، بر اساس مدیریت این بخش، مدیریت نیروهای متحرک جمهوری بلاروس ایجاد شد (در حال حاضر به مدیریت نیروهای عملیات ویژه تبدیل شده است). لشکر 317 هوابرد به تیپ متحرک 317 و هنگ 350 هوابرد به تیپ سیار 350 سازماندهی شد. تصمیم گرفته شد که 357 PDP به گردان 357 (گردان آموزشی جداگانه) تبدیل شود. هنگ توپخانه و سایر واحدها در سال 1990-1991 از لشکر خارج شدند.

در سال 2002، تیپ 317 متحرک نشان نبرد گارد 103 را دریافت کرد. نیروی هوابرد و تیپ سیار مجزا 103 نامیده می شود. امروزه تیپ 103 متحرک مجزای گارد، یگانی آموزش دیده است که سنت های سلف خود را ادامه می دهد. در صورت عبور دشمن از مرزهای جمهوری بلاروس، تیپ 103 ویتبسک همچنان آماده است تا هر لحظه وارد نبرد شود.

طبق آخرین اطلاعات ، احتمالاً در سال 2014-2015 ، تیپ 103 متحرک ویتبسک را ترک می کند و به پادگان دیگری در قلمرو بلاروس نقل مکان می کند.

در طول سالها، هزاران چترباز شجاع از لشکر 103 هوابرد و جانشین آن عبور کردند و نشان دادند که جنگجویان واقعی باید چه باشند.


بلاروس بلاروس

(خلاصه گارد 103 بخش هوابرد) - تشکیلاتی که بخشی از نیروهای هوابرد نیروهای مسلح اتحاد جماهیر شوروی و نیروهای مسلح جمهوری بلاروس بود.

تاریخچه شکل گیری

جنگ بزرگ میهنی

این بخش در سال 1946 در نتیجه سازماندهی مجدد گارد 103 تشکیل شد. تقسیم تفنگ

در 18 دسامبر 1944 بر اساس دستور ستاد فرماندهی عالی، لشکر تفنگ 103 گارد بر اساس لشکر 13 هوابرد گارد تشکیل شد.

تشکیل این بخش در شهر بیخوف، منطقه موگیلف، SSR بلاروس انجام شد. این بخش از محل قبلی خود به اینجا رسید - شهر Teykovo، منطقه ایوانوو RSFSR. تقریباً همه افسران لشکر دارای تجربه رزمی قابل توجهی بودند. بسیاری از آنها در سپتامبر 1943 به عنوان بخشی از تیپ 3 هوابرد گارد در پشت خطوط آلمانی چتربازی کردند و از عبور نیروهای ما از دنیپر اطمینان حاصل کردند.

تا اوایل ژانویه 1945، واحدهای لشکر به طور کامل به پرسنل، سلاح و تجهیزات نظامی مجهز شدند (تولد لشکر 103 هوابرد گارد، 1 ژانویه 1945 در نظر گرفته شده است).

او در عملیات تهاجمی وین در جنگ در منطقه دریاچه بالاتون شرکت کرد.

در 1 مه، فرمان هیئت رئیسه شورای عالی اتحاد جماهیر شوروی به تاریخ 26 آوریل 1945 مبنی بر اعطای نشان پرچم سرخ و کوتوزوف درجه 2 به این بخش برای پرسنل قرائت شد. 317و هنگ تفنگ 324 گاردبه لشکرها نشان الکساندر نوسکی اعطا شد و هنگ تفنگ 322 گارد- حکم کوتوزوف درجه 2.

در 12 مه، واحدهای لشکر وارد شهر تربون چکسلواکی شدند و در مجاورت آن اردو زدند و آموزش رزمی برنامه ریزی شده را آغاز کردند. این پایان شرکت لشکر در نبردهای علیه فاشیسم بود. در کل دوره خصومت ها، این لشکر بیش از 10 هزار نازی را نابود کرد و حدود 6 هزار سرباز و افسر را اسیر کرد.

برای قهرمانی خود به 3521 نفر از نیروهای لشکر جوایز و مدال اعطا شد و به پنج پاسدار عنوان قهرمان اتحاد جماهیر شوروی اعطا شد.

دوران پس از جنگ

تا 9 مه 1945، این بخش در نزدیکی شهر Szeged (مجارستان) متمرکز شد، جایی که تا پایان سال باقی ماند. در 10 فوریه 1946، او به محل استقرار جدید خود در اردوگاه سلسی در منطقه ریازان رسید.

در 3 ژوئن 1946، مطابق با قطعنامه شورای وزیران اتحاد جماهیر شوروی، این تقسیم به سازماندهی مجدد شد. فرمان پرچم سرخ 103 گارد کوتوزوف، درجه 2 هوابردو دارای ترکیب زیر بود:

  • مدیریت بخش و ستاد
  • فرمان 317 پاسداران هنگ چتر نجات الکساندر نوسکی
  • فرمان 322 نگهبانی هنگ چتر نجات کوتوزوف
  • فرمان پرچم سرخ 39 پاسداران هنگ چتر نجات درجه 2 سووروف
  • هنگ توپخانه 15 گارد
  • گردان توپخانه ضد تانک شکاری 116 گارد جداگانه
  • لشکر 105 توپخانه ضد هوایی جداگانه گارد
  • ۵۷۲مین لشکر خودکششی بنر قرمز Keletsky جداگانه
  • گردان آموزش نگهبان جداگانه
  • گردان مهندسی 130 مجزا
  • 112 شرکت شناسایی گارد جداگانه
  • سیزدهمین شرکت ارتباطات گارد جدا
  • 274 شرکت تحویل
  • نانوایی صحرایی 245
  • ششمین شرکت پشتیبانی هوابرد جداگانه
  • 175 شرکت مجزای پزشکی و بهداشتی

در 5 آگوست 1946، پرسنل آموزش رزمی را طبق برنامه نیروهای هوابرد آغاز کردند. به زودی این لشکر به شهر پولوتسک اعزام شد.

در سالهای 1955-1956 ، لشکر هوابرد بنر قرمز 114 گارد وین ، که در منطقه ایستگاه بورووخا در منطقه پولوتسک مستقر بود ، منحل شد. دو هنگ آن - فرمان پرچم سرخ 350 گارد سووروف، درجه 3، هنگ چتر نجات و 357 پاسداران پرچم سرخ سووروف، هنگ چتر نجات درجه 3 - بخشی از لشکرهای هنگ هوابرد گارد 103 شدند. فرمان 322 گارد کوتوزوف، درجه 2، هنگ چتر نجات و فرمان 39 پاسداران سرخ پرچم سووروف، درجه 2، هنگ چتر نجات، که قبلا بخشی از لشکر 103 هوابرد بود، نیز منحل شدند.

مطابق دستورالعمل ستاد کل 21 ژانویه 1955 شماره org/2/462396 به منظور بهبود سازماندهی نیروهای هوابرد تا 25 آوریل 1955 در گارد 103. لشکر هوابرد 2 هنگ باقی مانده است. گارد 322 منحل شد. pdp.

در رابطه با ترجمه از لشکرهای هوابرد محافظت می کندبه یک ساختار سازمانی جدید و افزایش تعداد آنها به عنوان بخشی از لشکر 103 هوابرد گارد تشکیل شد:

  • 133 لشکر جداگانه توپخانه ضد تانک (به تعداد 165 نفر) - یکی از لشکرهای هنگ توپخانه 1185 لشکر هوابرد 11 گارد استفاده شد. نقطه استقرار شهر ویتبسک است.
  • 50 یگان هوایی جداگانه (به تعداد 73 نفر) - از واحدهای هوانوردی هنگ های لشکر 103 هوابرد گارد استفاده شد. نقطه استقرار شهر ویتبسک است.

در 4 مارس 1955، دستورالعمل ستاد کل در مورد ساده سازی شماره گذاری واحدهای نظامی صادر شد. بر اساس آن در 30 آوریل 1955 شماره سریال از 572 گردان توپخانه خودکششی جداگانهگارد 103 بخش هوابرد در 62.

29 دسامبر 1958 بر اساس دستور وزیر دفاع اتحاد جماهیر شوروی به شماره 0228 7 اسکادران های هوایی حمل و نقل نظامی جداگانه (ovtae) هواپیمای An-2 VTA (هر کدام 100 نفر) به نیروی هوابرد منتقل شد. بر اساس این دستور در تاریخ 15 دی 1338 به دستور فرمانده نیروی هوابرد در گارد 103. بخش هوابرد منتقل شد 210 اسکادران جداگانه حمل و نقل هوایی نظامی (اوتای 210) .

از 21 اوت تا 20 اکتبر 1968، گارد 103. بخش هوابرد، به دستور دولت، در قلمرو چکسلواکی بود و در سرکوب مسلحانه بهار پراگ شرکت کرد.

شرکت در رزمایش بزرگ نظامی

گارد 103 بخش هوابرد در تمرینات اصلی زیر شرکت کرد:

شرکت در جنگ افغانستان

فعالیت رزمی لشکر

در 25 دسامبر 1979، واحدهای این لشکر از طریق هوا از مرز شوروی و افغانستان عبور کردند و بخشی از گروه محدود نیروهای شوروی در افغانستان شدند.

این لشکر در تمام مدت اقامت خود در خاک افغانستان، در عملیات نظامی در ابعاد مختلف شرکت فعال داشت.

برای تکمیل موفقیت آمیز ماموریت های رزمی محول شده در جمهوری افغانستان، لشکر 103 بالاترین نشان دولتی اتحاد جماهیر شوروی - نشان لنین را دریافت کرد.

اولین مأموریت جنگی که به لشکر 103 محول شد، عملیات بایکال-79 برای تصرف تأسیسات مهم در کابل بود. در این طرح عملیات تصرف 17 شی مهم در پایتخت افغانستان پیش بینی شده بود. از جمله ساختمان‌های وزارتخانه‌ها، ستاد، زندان زندانیان سیاسی، مرکز رادیو و تلویزیون، پست و تلگرافخانه. همزمان، قرار شد تا مقر فرماندهی، واحدهای نظامی و تشکیلات نیروهای مسلح DRA مستقر در پایتخت افغانستان با چتربازان و واحدهای لشکر 108 تفنگ موتوری که به کابل می‌رسند، محاصره شود.

واحدهای لشگر از آخرین کسانی بودند که افغانستان را ترک کردند. در 7 فوریه 1989، افراد زیر از مرز دولتی اتحاد جماهیر شوروی عبور کردند: هنگ چتر نجات 317 گارد - 5 فوریه، کنترل لشکر، هنگ چتر نجات 357 گارد و هنگ توپخانه 1179. هنگ چتر نجات 350 گارد در 12 فوریه 1989 خارج شد.

گروه تحت فرماندهی سرهنگ گارد V.M. Voitko که اساس آن یک تقویت شده بود. گردان سوم چتر نجاتهنگ 357 (فرمانده گارد سرگرد V.V. Boltikov) از اواخر ژانویه تا 14 فوریه از فرودگاه کابل محافظت می کرد.

در آغاز مارس 1989، کل پرسنل لشکر به محل قبلی خود در SSR بلاروس بازگشتند.

جوایز شرکت در جنگ افغانستان

در جریان جنگ افغانستان، به 11 هزار افسر، افسر ضمانت، سرباز و گروهبان که در این لشکر خدمت می کردند، حکم و مدال اعطا شد:

در پرچم نبرد لشکر، نشان لنین به نشان پرچم سرخ و کوتوزوف درجه 2 در سال 1980 اضافه شد.

قهرمانان اتحاد جماهیر شوروی از لشکر هوابرد 103 گارد

به دلیل شجاعت و قهرمانی که در ارائه کمک های بین المللی به جمهوری افغانستان نشان دادند، با احکام هیئت رئیسه شورای عالی اتحاد جماهیر شوروی، به پرسنل نظامی زیر گارد 103 عنوان قهرمان اتحاد جماهیر شوروی اعطا شد. wdd:

  • چکیک- نیکولای- پتروویچ (روسی). وب سایت "قهرمانان کشور".
  • میروننکو-الکساندر-گریگوریویچ (روسی). وب سایت "قهرمانان کشور".- 28 آوریل 1980 (پس از مرگ)
  • اسرافیلوف-عباس-اسلامویچ (روسی). وب سایت "قهرمانان کشور".- 26 دسامبر 1990 (پس از مرگ)
  • اسلیوسار-آلبرت-اودوکیموویچ (روسی). وب سایت "قهرمانان کشور".- 15 نوامبر 1983
  • سولویانوف-الکساندر-پتروویچ (روسی). وب سایت "قهرمانان کشور".- 23 نوامبر 1984
  • کوریاوین الکساندر ولادیمیرویچ (روسی). وب سایت "قهرمانان کشور".
  • زادوروژنی-ولادیمیر-ولادیمیرویچ (روسی). وب سایت "قهرمانان کشور".- 25 اکتبر 1985 (پس از مرگ)
  • گراچف-پاول-سرگیویچ (روسی). وب سایت "قهرمانان کشور".- 5 مه 1988

ترکیب گارد 103. بخش هوابرد

  • دفتر بخش
  • هنگ چتر نجات 317 گارد
  • هنگ چتر نجات 357 گارد
  • هنگ توپخانه پرچم سرخ 1179 گارد
  • گردان 62 تانک جداگانه
  • گردان سیگنال 742 گارد جداگانه
  • 105 لشکر جداگانه موشکی ضد هوایی
  • گردان تعمیرات جداگانه 20
  • گردان مهندس 130 نگهبان جداگانه
  • گردان 1388 تدارکات جداگانه
  • گردان جداگانه پزشکی 175
  • 80 شرکت شناسایی گارد جداگانه

توجه داشته باشید :

  1. با توجه به لزوم تقویت واحدهای لشکر 62 لشکر توپخانه خودکششی جداگانهدر سال 1985 که به پایه های توپخانه خودکششی قدیمی ASU-85 مجهز بود، دوباره سازماندهی شد گردان 62 تانک جداگانهو تانک های T-55AM را برای خدمت دریافت کرد. با خروج نیروها این واحد نظامی منحل شد.
  2. از سال 1982، در هنگ های خط لشکر، همه BMD-1 ها با BMP-2 های محافظت شده و قوی تر جایگزین شدند که عمر طولانی دارند.
  3. همه هنگ ها به عنوان غیر ضروری منحل شدند شرکت های پشتیبانی هوابرد
  4. 609 گردان پشتیبانی هوابرد جداگانه در دسامبر 1979 به افغانستان اعزام نشد.

تقسیم در دوره پس از خروج از افغانستان و قبل از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی

سفر کاری به قفقاز

در ژانویه 1990، به دلیل شرایط دشوار ماوراء قفقاز، آنها از ارتش شوروی به سربازان مرزی KGB اتحاد جماهیر شوروی منتقل شدند. لشکر 103 هوابرد گاردو لشکر 75 تفنگ موتوری. مأموریت رزمی این تشکل ها تقویت یگان های نیروهای مرزی بود که از مرزهای دولتی اتحاد جماهیر شوروی با ایران و ترکیه محافظت می کردند. این تشکل ها از 4 ژانویه 1990 تا 28 اوت 1991 تابع PV KGB اتحاد جماهیر شوروی بودند. .
همزمان از گارد 103. VDD حذف شدند هنگ توپخانه 1179 لشکر, 609 گردان پشتیبانی هوابرد جداگانهو 105 لشکر جداگانه موشکی ضد هوایی.

لازم به ذکر است که واگذاری مجدد این بخش به بخش دیگر باعث ارزیابی های متفاوتی در رهبری نیروهای مسلح اتحاد جماهیر شوروی شد:

باید گفت لشکر 103 یکی از پرافتخارترین ها در نیروی هوابرد است. تاریخچه باشکوهی دارد که به جنگ بزرگ میهنی برمی گردد. این لشکر در دوران پس از جنگ هرگز حیثیت خود را در هیچ کجا از دست نداد. سنت‌های باشکوه نظامی در آن زنده بود. احتمالاً به همین دلیل است که در دسامبر 1979 تقسیم در. از اولین کسانی بود که وارد افغانستان شد و از آخرین کسانی بود که در فوریه 1989 از آن خارج شد. افسران و سربازان لشکر به وضوح وظیفه خود را در قبال میهن انجام دادند. در طول این نه سال، لشکر تقریباً پیوسته جنگید. به صدها و هزاران نفر از پرسنل نظامی آن جوایز دولتی اعطا شد ، بیش از ده نفر عنوان قهرمان اتحاد جماهیر شوروی را دریافت کردند ، از جمله ژنرال ها: A. E. Slyusar ، P. S. Grachev ، سرهنگ دوم A. N. Siluyanov. این یک بخش معمولی و خنک هوابرد بود که انگشت خود را در دهانش نمی‌کردید. در پایان جنگ در افغانستان، این لشکر به بومی خود ویتبسک بازگشت و اساساً هیچ نتیجه ای نداشت. نزدیک به ده سال است که آب زیادی از زیر پل عبور کرده است. انبار مسکن پادگان به واحدهای دیگر منتقل شد. محل های دفن زباله غارت شد و به شدت ویران شد. این بخش در سمت بومی خود با تصویری روبرو شد که به تعبیر مناسب ژنرال D.S. Sukhorukov یادآور «یک قبرستان روستایی قدیمی با صلیب‌های کج» بود. لشکر (که تازه از نبرد بیرون آمده بود) با دیواری غیر قابل نفوذ از مشکلات اجتماعی روبرو بود. "سران باهوش" وجود داشتند که با استفاده از تنش فزاینده در جامعه، یک حرکت غیر متعارف را پیشنهاد کردند - انتقال بخش به کمیته امنیت دولتی. بدون تقسیم - بدون مشکل. و ... آن را تحویل دادند و شرایطی را ایجاد کردند که این لشکر دیگر "ودویش" نبود، بلکه "KGB" نیز نبود. یعنی اصلاً کسی به آن احتیاج نداشت. "شما دو خرگوش خوردید، من یکی را نخوردم، اما به طور متوسط ​​- هر کدام یک خرگوش." افسران نظامی به دلقک تبدیل شدند. کلاه ها سبز، بند های شانه سبز، جلیقه ها آبی، نمادهای روی کلاه، بند شانه و سینه در هوا هستند. مردم به درستی به این ترکیب وحشی از اشکال «رسانا» لقب دادند.

چه تعداد از پسران آنها که در بلگورسک، منطقه آمور به دنیا آمده اند، از افغانستان دیدن کردند؟ هیچکس فکر نمیکرد...
مثل آهنگ افغانی "از صحرا بپرس چند تا هست"! از چندین نام و از جمله ادیک انوچین مطلع شدم.

آنوچین ادوارد دمیتریویچ
افسر ارشد ضمانت نامه شرکت شناسایی 103 بخش هوابرد 317 pdp


در 23 نوامبر 1959 در Belogorsk، منطقه آمور متولد شد. او از دبیرستان در بولگراد فارغ التحصیل شد.
در 23 اکتبر 1978 به نیروهای مسلح اتحاد جماهیر شوروی فراخوانده شد. از سال 1978 تا 1980 در بخش مرزی کرکینسکی KGB اتحاد جماهیر شوروی خدمت کرد.
او از مدرسه پرچمدار هوابرد در روکلا در لیتوانی فارغ التحصیل شد.
از اکتبر 1983 ، او وظیفه بین المللی خود را در DRA انجام داد - او سرکارگر شرکت شناسایی لشکر 103 هوابرد لشکر 317 هوابرد بود.
او در 17 عملیات رزمی و 28 کمین شرکت کرد (اما چه کسی آنها را شمارش کرد؟).
در عملیات های رزمی در منطقه تنگه لوگر با مجروح شدن یکی از فرماندهان دسته های گروهان، فرماندهی دسته را بر عهده گرفت.
به طرز غم انگیزی در 22 اکتبر 1985 درگذشت. برای شجاعت و شجاعت به او نشان پرچم سرخ (پس از مرگ) اعطا شد. در بولگراد، منطقه اودسا به خاک سپرده شد.
ما می توانیم به این پایان دهیم. به دنیا آمد، درس خواند، مرد...

اما کامنت‌های زیر عکس‌های افغانی دوستانش نشان می‌دهد که ادوارد رزمنده‌ترین و یکی از بهترین افسران ارتش چهلم بوده است. نه در گروه شناسایی و نه حتی در لشکر 103 هوابرد گارد، بلکه در کل ارتش. و این یعنی چیزی! همرزمانش که در عملیات های رزمی دوشادوش او بودند، چنین ستایش بالایی از او کردند.
بنابراین، می خواستم در مورد او با جزئیات بیشتری بنویسم. اما هر چه بیشتر این موضوع را درک کردم، بیشتر متوجه شدم که باید نه تنها درباره او بنویسم. دروغ نمی گویم، لحظه ای بود که می خواستم این ایده را رها کنم، اما دوستانم مرا متقاعد کردند که باید بنویسم!

ادیک کودکی خود را تا 10 سالگی در بلاگورسک گذراند ، جایی که در آن زمان 60٪ از جمعیت نظامی بودند - واحدهای 98 سپاه پاسداران هوابرد Svir Red Banner Order of Kutuzov در این شهر قرار داشتند. بسیاری از پسران شهر آرزوی سرباز شدن را داشتند. آنها و حتی دختران با چتر نجات می پریدند.
پدر ادوارد، دیمیتری استپانوویچ آنوچین، به عنوان پرچمدار در هنگ 299 هوابرد خدمت کرد که در سپتامبر 1969 به بولگراد منتقل شد. در بولگراد، او به عنوان یک افسر ارشد ضمانت در یک اسکادران جداگانه از لشکر 98 هوابرد - مکانیک پرواز در AN-2 خدمت کرد.
مادر Anuchin، Evdokia Alekseevna، کارمند ارتش شوروی بود و در یک تعمیرگاه چتر نجات کار می کرد. دیمیتری استپانوویچ - استاد ارجمند چتربازی. او بیش از 3000 پرش دارد. طبیعتاً پدر برای پسرش الگو بود. در چنین فضایی بود که شخصیت ادوارد شکل گرفت. حتی برخی او را یک هولیگان و عاشق دعوا می دانند. حتی در آن زمان، ادیک در بین همسالانش به خاطر شخصیتش متمایز بود، کسی را ناامید نمی کرد، به نظر می رسید که از هیچ چیز و هیچ کس جز پدرش نمی ترسید. و وقتی کاری می کرد، رفیق بزرگتری را با خود صدا می زد، به امید اینکه مجازات کمتر شود، اما پدرش سرسخت بود... و ادیک به خاطر چنین تربیتی از پدرش سپاسگزار بود!



ادوارد در بولگراد (جایی که پدر و مادرش با لشکر نقل مکان کردند)، دبیرستان و مدرسه رانندگی در ازمیل فارغ التحصیل شد، برای کار در کارخانه اتالون رفت، از آنجا به سربازان مرزی در شهر کرکی در مرز این کشور فراخوانده شد. ترکمنستان و افغانستان یگان مرزی کرکینسکی در دهه 80 به یک افسانه تبدیل شد.
او در حین خدمت در کرکی در پروازهایی به طرف همسایه برای نابودی باندهای مجاهدین شرکت کرد. در یکی از پروازها، او در همان هلیکوپتر با رئیس شناسایی نیروهای KSAPO، سرلشکر A.A. Artykbaev بود، در طول عملیات او شجاعت نشان داد و آرتیکبایف او را برای مدال "برای شجاعت" نامزد کرد.


پس از اعزام به مدرسه، او وارد مدرسه فرماندهی عالی قرمز به نام کیروف در Ordzhonikidze (ولادیکاوکاز فعلی) شد. او معاون فرمانده دسته بود و در آرام کردن شورش (انقلاب اوستیا 1981) شرکت کرد. اما نتوانست از دانشگاه فارغ التحصیل شود و به دلیل جراحات وارده مرخص شد.







اینگونه است که شاهد عینی اولگ بوریسنکو این وقایع را توصیف می کند.

دانش‌آموزان لشکر ویژه سال چهارم با پا چکمه‌های خود را در راهرو کوبیدند، فرمانده دسته، ادیک آنوچین، کلاس را ترک کرد، سپس برگشت و دو دانشجو را با خود برد.

ده یا یازده کلاه ایمنی سرباز و یک رادیو R-105 آوردند.
آنوچین توضیح داد: «همین، لعنتی.» در حالی که «چاپنده‌ها» در حال کلیک کردن بودند، تمام کلاه ایمنی‌ها توسط جوخه‌های دیگر برچیده شدند. شما بی سیم فرمانده گردان هستید! - ادیک به من گفت و واکی تاکی را در دستانش گذاشت و افزود:
- شما حق داشتن کلاه ایمنی ندارید. در هر صورت، می توانید خود را با کلاه بپوشانید.
- از کی؟ - من پرسیدم.
- نه از کسی، از چه چیزی! از سنگ ها، احمق! در آنجا کرگدن ها در حال برچیدن بنای یادبود سرگو ارجونیکیدزه هستند! و این سنگ مرمر است، به سرش خواهی زد، سپس تمام عمرت را صرف نشان دادن انجیر به گنجشک خواهی کرد.
- و بقیه؟ آیا کلاه ایمنی کافی برای یک جوخه وجود ندارد؟ - من تسلیم نشدم. به عنوان یک سازمان دهنده گردان Komsomol، من تا حدودی حق داشتم با فرماندهان جوان بحث کنم.

آنوچین روی چهارپایه ای که پشت میز فرمانده ایستاده بود، رفت.
- جوخه توجه! مثل من انجام بده! - با این حرف ها لبه کلاهش را با گوش های پایین برگرداند.
همه ما شبیه آلمانی‌های اسیر شده‌ایم که در اطراف مسکو هدایت می‌شوند...
تشکیل شدن در محل رژه! - فرمان به صدا در آمد.
ما به آرایش بیرون رفتیم و جلوی دماغمان دانش آموزان سال اولی بودند که توسط بازوان دانشجویان سال چهارم هدایت می شدند، با صورت و سر شکسته. آنها همچنین تجهیزات حفاظتی داشتند، چهل کلاه ایمنی برای سه شرکت - نه بیشتر.
- یکی از کادت یا گروهبان ارشد با بانداژ روی سرش فریاد زد:
با دست خالی کجا میری؟؟؟ مدفوع را بشکنید و پاها را جدا کنید.
متوجه شدم که هیچ چوب لاستیکی در مدرسه وجود ندارد. بلافاصله از خودم سوالی پرسیدم و چهارپایه جوخه را شکستم، فکر کردم:
- چگونه می توانم با پای چوبی آجدار به سر یک انسان زنده ضربه بزنم؟ به دردش میخوره! اما تاکنون فقط دانشجویان سال چهارم درد داشتند. من خودم را با این واقعیت دلداری دادم که یک پای چوبی هنوز بهتر از گلوله است. بالاخره به گروهان دوازدهم گلوله جنگی دادند و در پادگان منتظر فرمان «فاس» نشستند...»

و ما می رویم... ما از مشت، چوب، قطعات گرانیت، سنگ فرش، گیلاس پرنده، کیسه های مواد منفجره استفاده کردیم... کادت ها تجربه رزمی خوبی داشتند.

پس از مصدومیت، ادوارد مرخص شد، اما او تسلیم نشد، بلکه تمام مدارک پزشکی خود را دور انداخت و برای ثبت نام در مدرسه افسری حکم هوابرد در روکلا در لیتوانی، به ویژه در مدرسه چتربازان، رفت، زیرا به سادگی خود را نمی دید. به هر طریق دیگر. نمونه شخصی پدرش، درس های آموخته شده در خدمت، شرکت در خصومت ها در DRA، همه اینها او را به مسیر یک مرد نظامی سوق داد.

در نوامبر 1983 او قبلاً در افغانستان بود.

از خاطرات میشا خوجائف (نصرولو).
روز اول ورود ایشان به گروهان، من افسر وظیفه گروهان بودم و گروهان به حالت آماده باش درآمدند، چون هنوز سرباز نشده بود، اسلحه ام را به او دادم. و از اولین دقایق حضور در افغانستان، خود را در یک منطقه جنگی دید! با این واقعیت که او در زادگاه من در ترکمنستان خدمت سربازی کرد، ما را گرد هم آورد. من مترجم بودم از افغانی به روسی ترجمه شده است. او آنچه را که اسرا و غیرنظامیان در گروهان، هنگ و لشکر درباره آن صحبت می کردند، ترجمه کرد. یک بار به استخبارات غیرنظامی عمیق فرستاده شدم، به صحبت های افغان ها گوش دادم و اطلاعات جمع آوری کردم. من بارها با ادوارد به جنگ رفتم. و چند بار او در جنگ و در کمین بود، هیچ کس نمی تواند بگوید من حتی نمی توانم مال خودم را بشمارم. و سال‌های 1984 و 1985 فعال‌ترین سال‌ها در عملیات‌های رزمی بودند.

از خاطرات آندری پولیشچوک
..."آنوچین ادیک وقتی من آنجا بودم به گروهان آمد. و با من در زندگی شرکت جا افتاد. آفرین، جا افتاد! پذیرفته شدن توسط سربازان و یکی از آنها بودن ارزش زیادی داشت. نه یگان شناسایی با قوانین ناگفته خود زندگی می کرد. آنها معیارهای خود را برای ارزیابی افراد داشتند: سربازان و افسران. برای همه مناسب نبود. ادیک، گمان می‌کنم، هم خیلی خوشحال بود، آن‌هایی که جا نمی‌افتادند بیرون بودند، مردی که خودش آن را ترک کرد یا «حذف شد».

در گروهان حدود چهل نفر با افسران بودند. آنها فقط تابع رئیس اطلاعات و رئیس ستاد هنگ بودند. وقتی به جنگ رفتند به یک آتش نشان توپخانه، یک علامت دهنده، یک خمپاره انداز، یک شیمیدان، یک سنگ شکن و یک مربی پزشکی کمک کردند. جمعاً حدود پنجاه نفر بودند.

از خاطرات نیکولای فرولوف
...- «به محض اینکه پاهای ما بر خاک افغانستان گذاشت، نمایندگانی از هنگ 317 پیاده به هنگ ما آمدند و به طرف ما آمدند و پرسیدند: «کی می‌خواهد به شناسایی برود؟»
البته ما سریعترین بودیم. آنها نیاز به استخدام دو اپراتور توپچی و توپچی داشتند. محل شرکت که بلافاصله به آنجا رسیدیم خالی بود، زیرا شرکت در حال جنگ بود.
وقتی شرکت برگشت، آشنایی ما شروع شد - ما افراد کاملا قهوه ای را دیدیم که مانند غزال های گواتر لاغر بودند. البته بلافاصله مجبور شدیم مهمات را جدا کرده و به اتاق اسلحه ببریم. بعد نظافت در شرکت بود، شام، و فقط بعد از آن سرکارگر ما را به صف کرد. او کمی دمدمی مزاج بود، او به ما می‌گوید: «اگر یکی از شما بتواند کاری را که من اکنون روی نوار افقی اجرا می‌کنم تکرار کند، از دست «جوان‌ها» رهایی خواهد یافت. به سفارش های مختلف از قدیمی ها پرواز نخواهد کرد. به طور خلاصه، او شروع به چرخش خورشید روی میله افقی بدون کمربند ایمنی می کند. آرواره هایمان افتاد و متوجه شدیم که نمی توانیم از دویدن دور فرار کنیم. این اولین آشنایی با سرکارگر بود.
سپس شخصاً با او بیشتر آشنا شدم. در سال اول زره را به عنوان اپراتور توپچی روی یک نفربر زرهی سوار کردم و مکانیک آن ژنیا سوتلیتسکی بود و پس از تیراندازی موفق، سرکارگر خدمه ما را برای سفر در مأموریت های مختلف جنگی انتخاب کرد.
ادوارد به ما گفت که او را ژورا صدا کنیم. و فقط در مقابل افسران طبق مقررات او را مورد خطاب قرار دادند - رفیق افسر ارشد ضمانت. من هرگز در زندگی ام چنین افرادی را ندیده بودم، او واقعاً شجاع بود! و حتی ماموریت های رزمی را با کمی تعصب انجام می داد و البته این را به همه ما القا کرد. ما با تماشای امضای او با نمد روی مین های ضدنفر، سعی کردیم در این مورد از او تقلید کنیم و در کل می خواستیم در همه چیز مانند سرکارگر باشیم.
در غیاب افسر، ژورا به عنوان فرمانده دسته ایفای نقش می کرد. اعتماد زیادی به او وجود داشت و رفتن به کوه های تحت امر او را افتخار می دانستیم. همه افسران گارانتی در لشکر به جنگ نمی رفتند، اما ژورای ما همیشه این کار را می کرد. زیرا این مرد برای مبارزه به دنیا آمده است. من به طور کلی از روح بی باک او شگفت زده شدم. به همین دلیل است که در مورد او می گوییم که او از همه پرچمداران مبارز است!


یک بار که روی زره ​​بودم، در جاده گردیز کمین کردیم. من تمام مهمات را مصرف کردم و بچه ها به صورت دستی به من کمک کردند تا کمربندها را تجهیز کنم تا بتوانم شلیک کنم. در این هنگام گروهبان بالای ماشین بود و از مسلسل شلیک می کرد. از میان دید، عمامه ها و تکه های خونی گوشت را دیدیم که در حال پرواز بودند. فقط جهنم بود و همه ما از این جهنم بیرون آمدیم. لوله های مسلسل نارنجی شد. به محض ورود به هنگ متوجه شدم که ناشنوا شده ام و در حین بار کردن کمربند، گونه ام را با مسلسل سوخته ام. شما باید ژورا را در چنین لحظاتی می دیدید - او به یک رفیق سخت تبدیل شد.


یادم می آید که چگونه در پنجشیر فرود آمدیم و مثل همیشه در آنجا منتظر ما بودند! گلوله باران به قدری متراکم بود که نمی شد سرت را بلند کرد. گروهبان دستور می دهد: "گروه را به جلو دستگیر کنید، به دنبال آن یک گروه پوشش دهید، بدوید!" کوه را به معنای واقعی کلمه در یک نفس می گیریم. و هنگامی که می دوید، فواره های کمانه در این نزدیکی وجود دارد. به لطف سرکارگر زنده ماندیم و کوه را گرفتیم!

یک روز گروهان ما به همراه گروهان شناسایی لشکر برای کمین به راه افتادند. ما تمام شب را در میان کوه ها پیاده روی کردیم و حدود 50 کیلومتر را طی کردیم. صبح به محل استقرار رسیدیم، از آخرین تپه که خسته شده بودیم بالا رفتیم و دستور ساخت پست های دیده بانی به ما داده شد. سپس یک رویا با نگهبانان بود و سرانجام ارواح ظاهر شدند. هفت نفر بودند که با فاصله از هم راه می رفتند و حدود بیست متر دراز بودند. اجازه دادیم نزدیک‌تر شوند و یک آتش‌سوزی بسیار سخت شروع شد؛ آنها بلافاصله سه نفر از آنها را در مسیر کشتند و دو نفر دیگر را کمی پایین‌تر در تنگه کشتند. دو نفر از کوه دویدند و در زهکشی دراز کشیدند و نفر هفتم (ما بعداً متوجه شدیم) از کوه مقابل بالا رفت و به عنوان یک تک تیرانداز به ما نوک زد. دو نفر در زهکشی نیز نابود شدند. و هفتم را فراموش کردند. یکی از سربازان ما مجروح شد و گلوله ای وارد گردن جوخه شد و از کنار شریان کاروتید گذشت و از کنار مهره بیرون آمد - پسری با پیراهنش به دنیا آمد! همه خسته بودند، فرمانده گروهان دیمیتری گوربونوف دستور استراحت داد، از تپه بالا رفت و مستقر شد. صبح آن نفر هفتم را دیدیم، فقط او خیلی دور رفته بود. و طبق داده های شناسایی، در این تنگه سه انبار با مهمات و چیزها وجود داشت - کیسه خواب، تجهیزات کوهستانی، به طور کلی، همه چیز لازم برای جنگ کوهستانی. کل تنگه را شانه زدیم، اما چیزی پیدا نکردیم. و چندین بار در طول مسیر با سنگ بزرگی که در نزدیکی آن قرار داشت قدم زدیم که مانند چاقو بریده شده بود و روی این برش خطوط - کتیبه هایی وجود داشت. از بیرون به نظرمان می رسید که معمولاً می نویسند "واسیا اینجا بود." اما این ژورا آنوچین است که می گوید: «بیایید روی این سنگفرش توقف کنیم و آن را با نقشه و زمین مقایسه کنیم. و صد در صد حق داشت. این واقعاً یک نقشه بود - ما همه انبارها را با استفاده از این برگه تقلب پیدا کردیم. اینگونه بود که به لطف درایت سرکارگر، سلاح، مهمات و تجهیزات از بین رفت.


در عکس ، شرکت شناسایی 317 لشکر هوابرد 103 لشکر هوابرد با فرمانده نیروهای هوابرد اتحاد جماهیر شوروی D.S. Sukhorokuvym در مرکز ، فرمانده هنگ A.V. Kinzersky در سمت راست. فرمانده گروه، ستوان A.N. Kolpachenko در سمت راست است (در حال حاضر سپهبد). کابل، تابستان 1985، محل رژه در نزدیکی دیوار ارگ ریاست جمهوری. بعد از راهپیمایی تشریفاتی به مناسبت ورود فرمانده. او به لشکر پرواز کرد و در شرکت بود، چون از حوادث کنر شنیده بود، اینجا در جلال آباد است. سپس شناسایی و شناسایی لشکر جداگانه، همراه با سایر بچه ها، در معادن الماس با "لک لک سیاه" مبارزه کردند - این نام باند ارواح بود که در آن نیجرها و مزدوران مختلف به همراه "ناریک های" سرمازده بودند. و طرفداران اسلام در آنجا، با تلاش ما، بیش از پانصد نفر از این "هیولاها" نابود شدند. البته بچه هایی که آرد سوخاری داشتند از هوا کمک کردند. از طرف ما نیز تلفاتی در آن زمان وجود داشت - سه کشته و پانزده زخمی. صدمات شدید عمدتاً در اندام‌ها بود، زیرا فشنگ های شلیک شده با گلوله های انفجاری. هلیکوپترها برای مدت طولانی پرواز نکردند و اعضای بدن بچه ها به دلیل تورنیکت های اعمال شده و گرما می مردند. به هر حال، منطقه‌ای استوایی با درختان نخل و مارمولک‌هایی که یک متر طول دارند، به علاوه پشه‌ها، عقرب‌ها، فالانژها و مارها وجود دارد. به هر چیز دیگری که باید بیماری ها را اضافه کنید - از یرقان گرفته تا تب گرمسیری و تیفوس.

جدید 1985 در جنگ، در کوه ها ملاقات کردند. ژورا یک درخت کریسمس واقعی آورد، فقط خدا می داند که آن را از کجا آورده است! ولی معلومه که یه جایی از قبل دستور داده، عاقل بوده! آنها آن را با وسایل بداهه پوشاندند - به جای اسباب بازی، فشنگ، نارنجک، پرتاب موشک وجود داشت و از بانداژ باران می باریدند.


ژورا با یک گیتار و بچه ها در یک میز بداهه سال نو.


ژورا یک جنگجوی ماهری بود! و همچنین می دانست که چگونه آرام بگیرد. و توجه داشته باشید که افسران و سربازان فقط نمی نشینند و قوطی خورش می خورند. خب، البته، ما همه چیز داشتیم تا از جنگ استراحت خوبی داشته باشیم، وگرنه ممکن بود دیوانه شویم. فرق داشت... این هم شد که شب رفتیم بیمارستان، اما اسیر شدن راحت بود. سپس یک "برچسب قیمت" خونین وجود داشت - برای هر سرباز کشته شده ارتش افغانستان - هفت هزار، برای یک فعال حزب - تا 15 هزار، برای یک افسر - 30 هزار، برای یک تانک منهدم شده - 100 هزار افغانی. برای «شوروی» ضریب افزایشی تعیین شد.


همانطور که او را صدا زدیم، با ما بیا! اما او نپذیرفت، پس گفت: من به یک جنگ دیگر می روم و تمام! وقتی نامه‌ای از «پسر» مبنی بر مرگ سرکارگر دریافت کردم، به شدت گریه کردم.


ادوارد آن موقع 25-26 ساله بود، اما برای سربازان 18-20 ساله یک مرجع عالی بود! او نه تنها از نظر سنی و ظاهر خشن با همه متفاوت بود (ذاتاً ادیک از نظر بدنی بسیار قوی بود و تنها کسی بود که بدون کمربند ایمنی "خورشید" را روی میله متقاطع می چرخاند. تجربه رزمی، مهارت، توانایی رهبری و رفتار پدرانه با همه همسایگان.

او رهبر نمونه سربازان گروهان خود بود و مسئول انجام صحیح خدمت، نظم و انضباط نظامی، نظم داخلی و ایمنی اسلحه و سایر اموال بود. از فرمانده گروهان اطاعت کرد و در غیاب افسر وظایف خود را بی نقص انجام داد. بیخود نیست که رفقای او او را بهترین افسر ضمانت تمام دوران می دانند! او جان بسیاری از سربازان را نجات داد.


و یکی از دوستان دوران کودکی اش فکر کند که سرکارگر بودن راه او نیست! اما آیا کسی می تواند برای او تصمیم بگیرد که چه چیزی مال اوست و چه چیزی مال او نیست؟! او با برخوردش با زیردستانش خلاف آن را ثابت کرد! او از بدو تولد یک رهبر بود و در برقراری ارتباط با افراد طبقات مختلف دارای جذابیت و مغناطیس خاصی بود! او یک تکنسین با حافظه عالی و اراده قوی بود. همه این ویژگی ها به او اجازه می داد که در رشته خود یک متخصص خوب و یک سرکارگر انسانی و دلسوز باشد!

از خاطرات رامیل فیضوف
...مرد خوب و فرمانده ای عالی بود. یک بار مادرم نامه ای برای او نوشت، ظاهراً در جوانی مدت زیادی بود که ننوشته بودم. پس مجبورم کرد نامه بنویسم، خودش مهر و موم کرد و فرستاد... حتی شرمنده شدم!

از خاطرات ایگنات پوپوف
...ژورا همیشه تصمیماتی می گرفت که معمولی، جسورانه و قانع کننده نبود.
یادم هست در شهریور 1364، او و پنج سرباز در کمین بودند، تیراندازی مسلسل از غار می آمد و دو نقطه تیر در بالای آن بود. نه چندان دور از غار درختی روییده بود. ادیک مبارز را صدا کرد و مأموریت جنگی را برای او توضیح داد - دویدن به سمت این درخت، که اگر نتواند این کار را انجام دهد، همه اینجا خواهند مرد. تمام امید به اوست! بچه ها دراز کشیدند و شروع کردند به شلیک حواس پرتی، و در این بین جنگنده به سمت درخت دوید و وظیفه ای را که به او محول شده بود انجام داد - او یک گلوله از "بامبلبی" درست به سمت غار شلیک کرد. بعد از آن، بقیه بچه ها دویدند و هفت نفر را از غار بیرون آوردند! آن پنج نفر هفت نفر را به پایگاه میدانی آوردند. ارواح خشمگین بودند و نمی توانستند بفهمند چگونه این اتفاق افتاد. در پايگاه جايي براي اسرا در نظر گرفته شد و نگهباني نيز نصب شد.

ژورا در روستاها، پس از شانه زدن، یادداشت هایی برای میزبانان مهمان نواز نوشت که رئیس اطلاعات نیروهای هوابرد، ژورا یا ژرژ، اینجا بوده و بازرسی انجام داده است. بنابراین، او کشاورز را متقاعد کرد که اگر مردم ما بیایند، برگه را نشان دهید و دیگر شما را بررسی نخواهند کرد. جسارت خاصی در این کار وجود داشت!

آنهایی که در افغانستان خدمت نکردند شاید نفهمیدند، اما آنهایی که خدمت کردند قضاوت نخواهند کرد!

از خاطرات ایگور موسیف
من و ژورا کمی در کابل سفر کردیم. زمانی که در منطقه کومسومولسک بودم، تصمیم گرفتم یک فندک قدیمی را که نسوخته بود با فندکی جدید در دوکان عوض کنم. مرد دوکان متوجه این موضوع شد و شروع به عصبانیت کرد. سپس ژورا مشتی به او زد، شیشه پنجره را شکست و یک کلاه راسو روی سرش گذاشت و به من گفت هر فندکی را انتخاب کنم.

در نبرد، او مانند یک قله بود، یک فرد کاملاً متفاوت، به معنای خوب کلمه، یک جنگجو بدون برج، نگران همه بود، برای بهترین ها تلاش می کرد و بدترین ها را پیش بینی می کرد و در پایگاه تبدیل به فردی آرام می شد. ، سرکارگر متعادل و دلسوز! شجاع ترین و شجاع ترین سرکارگر، پرسنل شرکت شناسایی را بسیار دوست داشت و به آنها احترام می گذاشت. او سزاوار خیلی بیشتر است!


...گناه البته ولی خنده! شما نمی توانید آن را از حافظه خود پاک کنید! یک روز ژرژ به دیدن من می آید - او چهره ای جدی دارد و در حال چیزی است. آدرس ها: "رفیق ستوان! چکمه های آبی فلنل زمستانی برای افسران به انبار لباس رسیده است، می توانم آنها را دریافت کنم؟" به او گفتم: "جورج، کسی آنها را اینجا نمی پوشد، چرا ما به آنها نیاز داریم؟" او: "بعداً اجازه دهید آن را بگیرم! من آن را به نگهبان افغان می دهم، آنها یخ زده اند!" "باشه، حباب داری!" عصر، ژرژ شاد 100 گرم برای افسران شام ریخت و اوه خوب! صبح روز بعد... همه افسران گارد افغان با زیر شلواری افسری آبی برای ورزش دویدند!!! آنها با افتخار در اطراف کاخ رژه می روند! معلوم می شود که ژرژ جون های بلند ما را به عنوان... لباس ورزشی «شوروی» به افغان ها فروخته است! اون سرکارگر بود! تمام هنگ خندیدند! خوب، چگونه می توانم او را برای این کار مجازات کنم؟ هرچند که البته مجازات شدند.

از خاطرات ایگور کوروستلف
..."....من او را می شناختم سلام کردم من سرباز بودم و او افسر ارشد بود اینها دسته بندی های متفاوتی هستند درجه از من خیلی بالاتر بود اما مثل یک آدم ساده حرف می زد. به یک نفر.طبق آئین نامه باید به ارشد در رتبه افتخار کنی.من طبق مقررات عمل کردم.اما یک روز گفت: «لازم نیست سلام کنی فقط سلام کن و تمام. " ما همه انسان هستیم!» وقتی تمام شدیم به سیگار کمک کرد، اگرچه من در شرکت شناسایی او خدمت نکردم. اتفاق دیگری رخ داد (فکر نمی کنم لازم باشد در این مورد بنویسم) اما برای من بسیار مهم است. .تا آخر عمرم به یاد دارم!و هیچوقت ادوارد انوشین سرکارگر شرکت شناسایی ما را فراموش نمیکنم.او با اتحادیه به تعطیلات میرفت.یادمه با حقوقش برای همسرش کت پوستین روباه خریده بود! این کت خز را نشان داد و پرسید که کت خز زیبایی است یا نه و بعد پرسید: «سرباز، چه چیزی برایت بیاورم؟» از وطن؟ چه چیزی می توانستم بخواهم؟ من یک سرباز ساده هستم و او گروهبان سرگرد... و به طور تصادفی گفتم می خواهم آبجو بخورم. من یک سال و نیم است که آبجو ننوشیده ام. نمیدونی... سه روز اول که از مرخصی برگشت به کابل با دوستانش ملاقات کرد و بعد از اتاقش بیرون آمد و گفت: سرباز بیا داخل! آبجو میده و میگه: قول دادم!!! شوک بود!!! کل جوخه یک جرعه آن را می نوشید! آبجو شوروی ما! اون همون آدمی بود...
اطلاع از مرگ او چقدر دردناک بود! او گفت: من به آخرین جنگ زندگی ام می روم. وقتی آنها از جنگ برگشتند، به نبردها نزدیک شدم و پرسیدم: چطور شد؟ در جواب شنیدم که ژورا کشته شد... همه از این اتفاق به سادگی افسرده شده بودند... او مردی بود با M بزرگ. سربازان عادی محترم. تا جایی که می توانستم به آنها کمک کردم.
دیدن درد دوستش که از تعطیلات آمده بود ترسناک بود؛ او قبل از ادوارد به اتحادیه رفت. ادوارد از طریق او برای همسرش هدایایی می داد. پرچمدار گفت که او یک ماه را در خانه با همسرش گذراند و سپس به خانه ادوارد رفت تا به همسرش هدیه بدهد. من به سمت آنها رفتم و آنجا یک تابوت با ادوارد بود ...

از خاطرات دیمیتری گوربونوف
...سپاه آنوچین سرکارگر گروهان شناسایی بود، من فرمانده گروهان. ما خیلی و خوب با او دعوا کردیم! او یک مبارز و رفیق واقعی بود. او در سراسر هنگ مورد احترام بود، سربازان او را دوست داشتند. وقتی این فاجعه اتفاق افتاد، من قبلاً فرمانده گردان بودم و گروهان شناسایی سابق من جداگانه عمل می کرد. با این حال، من شخصا تحقیقات را انجام دادم.
نکته پایانی: گروهان شناسایی پس از انجام ماموریت، شبانه در ستونی از نیروهای اصلی روی زره ​​برگشتند. پیش از این، سنگ شکن ها یک بخش مین گذاری شده از جاده را کشف کردند و در حال پاکسازی مین بودند. ستون ایستاد. ادوارد سوار کابین اورال خود بود که حاوی لوازم شرکت بود. من گرسنه ام او راننده را به عقب فرستاد تا یک میان وعده کنسرو شده «صبحانه توریستی» را پیدا کند و بیاورد. جنگنده مدت زیادی بود که رفته بود، پس خودش رفت. غذای کنسرو شده را باز کرد و با چاقو شروع به خوردن کرد.


به دنبال اورال، 5 متر دورتر، یک BMP-2 وجود داشت که در آن یک همکار جوان با استفاده از توقف، تصمیم گرفت تجهیزات تفنگ هواپیمای شلیک سریع 30 میلی متری را که روی BMP-2 نصب شده بود، مطالعه کند. و از گروهبان - اپراتور توپچی در این مورد پرسید. جایش را به او داد، تمام مدارهای الکتریکی را خاموش کرد و شروع به نشان دادن او کرد. اما یک همکار جوان و کم تجربه به طور تصادفی پای خود را روی یک ماشه مکانیکی فشار داد که حتی به وجود آن مشکوک هم نبود! صدای انفجار 3 گلوله HE (شمولیت انفجاری شدید) شنیده شد! درست توی سینه و شکم ادیک!!! او به دو قسمت تقسیم شد و بلافاصله جان باخت.
راننده، کایزافر راشیتوویچ ولیاخمتوف، که پشت سرکارگر ایستاده بود نیز جان باخت. ظفر مرد بزرگی بود، بسیار متواضع و کم حرف، اما از ماشین بسیار مراقبت می کرد، همیشه سالم و تمیز بود. و ماشین به یک آبکش بریده شد.
این یک مرگ قهرمانانه برای گروهبان نیست. چند بار در جنگ بود، حتی یک بار هم مجروح نشد، و بعد سه روز قبل از رفتنش و یک ماه قبل از تولدش به طرز احمقانه ای مرد!
پس از مرگ او نشان پرچم سرخ را دریافت کرد.


اما یاد و خاطره کشته شدگان توسط همرزمانشان، خانواده ها و عزیزانشان به صورت مقدس حفظ می شود.و این خاطره تا زمانی که ما آن را به یاد داریم زنده خواهد ماند. و ما حق نداریم این را فراموش کنیم!


پیوند به آلبوم عکس -

خون اول.
سیگنال "STORM-333"،
عملیات "بایکال-79"
25 دسامبر 1979 فرا رسید، تاریخ تاریخی غم انگیز - از
نقطه درست در تاریخ جنگ افغانستان. در این روز به گفته دی-
دستور وزیر دفاع، واحدهای شوروی و تشکیلات ارتش 40
شروع به عبور از مرز دولتی اتحاد جماهیر شوروی و DRA کرد. موتور سواری-
لشکرهای نظامی در دو جریان وارد افغانستان شدند. از طریق ترمز
(شهر در جنوب ازبکستان، بندر در آمودریا) 108 ام اس دی به
مرز پاکستان (پلی-خمری و کندز) و پنجمین MRD از طریق کوشک
(ترکمنستان، جنوبی ترین نقطه اتحاد جماهیر شوروی) در جهت هرات، شین-
دند آن ها تا مرز ایران
اولین فرمانده ارتش چهلم، سرهنگ ژنرال را به یاد می آورد
Yu.V. توخارینوف: «برنامه کلی این بود که اطمینان حاصل شود که در دو
مسیرها: ترمز – حیرتان – پولی – خمری – کابل – غزنی و کوشک
– هرات – شیندند – قندهار وارد قلمرو DRA شده و بدین ترتیب
تا حیاتی ترین مراکز جمهوری را با حلقه محاصره کنند.
قرار بود یگان ها به عنوان پادگان در آنها مستقر شوند و بدین وسیله
ایجاد شرایط برای تضمین حیات افغانستان.
با این حال، درست قبل از شروع راه اندازی، این طرح دستخوش تغییراتی شد.
تغییر می کند. من دستوراتی را دریافت کردم که ابتدا گذرگاه را ارسال کنم
تقسیم نه به کابل، بلکه به قندوز. ورود لشکر دوم - از کوشکین -
جهت آسمان - کمی بعد انجام شد. گروه بندی
نیروهای هوابرد (لشکر 103 هوابرد با نیروی کامل، و همچنین گردان سوم و دیگران
واحدهای هنگ 345) با روش فرود قرار شد
در میدان هوایی کابل و بگرام فرود بیایید.
به یاد بیاوریم که در آستانه ورود عمومی نیروهای شوروی در 25 دسامبر
در بگرام در قلمرو "شوروی" قبلاً اولین (اوش سابق) و دوم وجود داشت
گردان های گروهی هنگ 345 هوابرد. اینجا از 23 آذر هم ماند.
مدیریت واحد به سرپرستی فرمانده هنگ گارد، سرهنگ ستوان
com N.I. سردیوکوف این دسته از چتربازان به
اطمینان از پذیرش نیروهای اصلی گروه نیروهای هوابرد - بخش هایی از لشکر 103 هوابرد و
واحدهای 345 GPDP که تا 25 دسامبر در آن باقی ماند
اتحاد. اتصال. در شب 24-25 دسامبر 1979 در بگرام، فرود آمدن
لشکر توپخانه و همچنین جوخه ها و واحدها با چتر نجات فرود آمدند
پشتیبانی از هنگ 345. از 25 دسامبر، هنگ 345 (بدون سومین با-
تالیون که در میدان هوایی کابل فرود آمد) آغاز می شود
حصول اطمینان از پذیرش پرسنل و تجهیزات نظامی هنگ ها و پشتیبانی
لشکرهای 103 لشکر هوابرد گارد ویتبسک
ضیا
فرود در بگرام چتربازان هنگ 357 و افراد فرعی
بخش های بخش هوابرد ویتبسک چشمگیر بود
ارائه تصویر در مقیاس و سازماندهی آن. در اینجا نحوه انجام
افسر هنگ 357 ولادیمیر شولگا این لحظه را به یاد آورد: "در کیف -
راما در شب فرود آمد. سریع، دقیق، بدون تاخیر. پنج
IL-76 در فواصل سه دقیقه ای بین هواپیماها وارد شد.
در آنجا، بلافاصله تجهیزات را تخلیه کرد و بلافاصله برای برخاستن حرکت کرد. در پنج
ده دقیقه طول کشید تا گروه بعدی فرود آمد. آفتاب؛ محاسبه شد
فکر شده، اشکال زدایی شده است. فرود، برخاستن، فرود دوباره. زمزمه توربین ها، طرفدار
صدای سنگین موتورها، صدای جنگ آهن. تجهیزات شروع به گرم شدن بیشتر کردند. V
هواپیما؛ تاه. در زمستان، جیوه در افغانستان در شب کاهش یافت
به منفی چهل علیرغم این واقعیت که IL-76 برای جلوگیری از گرم شدن گرم شد
از تردیدهای پیش بینی نشده اجتناب کنید، موتورها زودتر از موعد گرم شدند.
نه تنها سربازان، بلکه افسران لشکر 103 ویتبسک،
وقتی آنها به بگرام رسیدند، نمی دانستند که این پایگاه هوایی بزرگ قبلاً در آن قرار دارد
همکاران آنها، چتربازان هنگ 345 فرغانه، در حال نبرد هستند. رانندگی؛ m
گزیده ای از خاطرات سرهنگ گارد یوری ایوانوویچ دوو-
گروشف که در پایان دسامبر 1979 فرماندهی این گروه را برعهده داشت
لشکر 103 هوابرد که در بگرام فرود آمد (قبل از ورود نیروها به DRA Yu.I.
دووگروشف معاون فرمانده بخش ویتبسک بود
پدافند هوایی هوابرد. از موقعیت مکانی لذت برد
V.F. مارگلووا در آغاز جنگ افغانستان او اولین نظامی بود
قوماندان کابل به مدت 27 ماه در DRA بود: «هنگام تخلیه
آخرین هواپیما رو به پایان بود، در زمین صاف ظاهر شد
وسایل نقلیه ای که با چراغ های جلو به سمت ما حرکت می کنند. با دانستن اینکه
در نزدیکی یک واحد تانک ارتش افغانستان با چند نفر قرار دارد
دستور تهیه یک نارنجک را دریافت کردند؛ شما توسط گروهی متوقف شدند
گرفتن در کمال تعجب همگان، این واحد شامل یک چترباز از
گردان - سرگرد O.G. هنگ 345 چتر نجات خالی است،
که با ماشین GAZ-66 آب آشامیدنی آورد. فرود با-
یک هنگ 345 چتر نجات به افغانستان اعزام شد
اردوگاه به درخواست دولت افغانستان تحت پوشش فنی
خدمات هوانوردی به میدان هوایی بگرام، جایی که شوروی در آن قرار داشت
هواپیماها و هلیکوپترهای اسکی. البته در این مورد به ما نگفتند زیرا
شناخته شده (تاکید شده توسط ما - D.S.). تخلیه گروه به پایان رسید
به سرعت، بدون قرار گرفتن در معرض حادثه یا آتش. یه سوال داشتم:
کجا و چگونه بمانیم؟ در ماشینی که ایستادیم اضافه کردم
به سمت فرماندهی گردان دوید. با بازگشت به گردان موافقت کردم
فرماندهی کل گروه را بر عهده گرفت. در نه؛ شامل 357 RPD،
گردان مهندس، گردان ضدهوایی، گردان تعمیرات، پزشکی
گردان چینگ، شرکت شناسایی، شرکت خودروسازی. وضعیت باقی ماند
کاملا واضح. من تصمیم گرفتم - دفاع محیطی را انجام دهم
در حومه فرودگاه..."
تا صبح، چتربازان ویتبسک کار را کامل کردند.
با وجود آمدن پاسداران، مواضع آماده شد
سعی کردم در تاریکی زمین سنگی را بچرخانم. با سحر قبل
سربازان گروه لشکر 103 هوابرد چشم انداز شگفت انگیزی از کوه ها را باز کردند
هیچ کشوری نزدیک موقعیت گروه یک بزرگراه بود که در امتداد آن
انبوهی از وسایل نقلیه با اندازه های مختلف از آنجا عبور می کردند. ماشین های زیادی باقی مانده است
سرازیر شد، و به زودی اینجا، نزدیک مواضع چتربازان، الف
جمعیت زیادی از مردم عادی افغانستان. با توجه به ما
ویدت ها، شهروندان افغان با "شوروی" مهربان بودند.
و حتی بسیاری با دستان بالا به سربازان ما سلام کردند.
با این حال، یک شرایط روحیه چتربازان را تیره کرد.
نه چندان دور از مواضع ما روی یک تپه یک باتری ضد هوایی وجود داشت
محاسبات ارتش افغانستان لوله های توپ های ضد هوایی افغانستان تهدید کننده است
به نیروی فرود شوروی نگاه کرد. قابل توجه بود که سربازان افغان
تاریخ ها غیر دوستانه بودند، محاسبات آنها در نبرد کامل بود
با آمادگی، اسلحه های ضد هوایی آنها می توانند هر لحظه یک حمله خرد کننده انجام دهند
شلیک به مواضع ما با این حال، این اتفاق نیفتاد. تیراندازی به
پایگاه هوایی بگرام تا یک روز دیگر آغاز می شود و افسوس که اولین ها ظاهر می شوند
قربانیان.
بنابراین، در پایان روز در 25 دسامبر 1979، دو نفر بودند
گروه بندی نیروهای هوابرد: هنگ 345 به فرماندهی سرهنگ دوم گارد
نیکا N.I. سردیوکوف و همچنین هنگ 357 لشکر 103 هوابرد با جداگانه
واحدهای همان بخش ویتبسک به فرماندهی
سرهنگ ستوان گارد یو.آ. دووگروشف. چترباز ارشد، ژنرال
N.N. گوسکوف، فرمانده گروه عملیاتی نیروهای هوابرد در افغانستان،
قبلاً در کابل بود، جایی که در یک روز کمی پیش
هدایت عملیات برای تصرف حقوق اصلی توسط چتربازان بود
نظامی دولتی و سایر امکانات.
بنابراین، در بگرام در همان لحظه وحدت فرماندهی وجود نداشت.
نام مستعاری که این دو گروه هوابرد تابع آن بودند.
در همین حال، همانطور که تاریخ نشان خواهد داد، ظرف یک روز (27 دسامبر،
تولد V.F مارگلوف به سبک قدیمی) فرغانه و وی-
چتربازان تبسکی باید مشترکاً نظامی و
امکانات فنی در این پایگاه هوایی قدرتمند افغانستان.
ظاهراً در 26 دسامبر، معاون فرمانده نیروی هوابرد برای رزم
آماده سازی، سپهبد V. Kostyl؛ دستور ورود را صادر کرد
هنگ 345 بخشی از گروه 103 لشکر هوابرد به رهبری Yu.I بود.
دووگروشف. حالا که واحدهای فرود در بگرام قرار بود
نشان دادن یک گروه با یک e; فرمانده موقت
طبیعتاً این سؤال در مورد سازماندهی تعامل مطرح شد. قبل از
در مجموع لازم بود سیستم میز مذاکره و
سیگنال های کد طبق خاطرات Yu.I. دووگروشوا، دوباره
میز صحبت شامل شش سیگنال متوالی بود:
1. - "طوفان-333" - عملیات رزمی را آغاز کرد.
2. - "Zarevo-555" - به شیء رفت.
3. - "طوفان" - کار را تکمیل کرد.
4. - "Calm-888" - من کار را کامل می کنم.
5. - "طوفان-777" - من می جنگم.
6. - "Silence-999" - بدون مقاومت
بنابراین، فقط یک روز بعد، سربازان گروه نیروهای هوابرد متحد
مجبور شد مجموعه ای از اشیاء و ساختمان هایی را که در آن واقع شده بودند تصرف کند
تحت کنترل اداره نظامی افغانستان قرار داشتند. در صورت مقاومت
تظاهرات طرف افغان (عمدتا توپچی های ضد هوایی)، شوروی
بابانوئل به ناچار محکوم به زیان های جبران ناپذیر بود. بنابراین، همکاری
فرماندهی گروه نیروهای هوابرد و تصمیم گرفت تا تاکتیک های صلح آمیز را امتحان کند
توصیه ها با این حال، مشکل این بود که برکناری رئیس جمهور
افغانستان ح. امین از قدرت هنوز; اتفاق نیفتاد (این رویداد تصادفی است)
یک روز در میان، 27 دسامبر) و در میان نظامیان افغان در بگرام می خواند
مریدان مؤمن او به ویژه در میان افسران بودند. دوباره
در روند مذاکرات با طرف افغان تصمیم گرفته شد که به این شورا سپرده شود
به مستشاران نظامی که تحت این توافقنامه در افغانستان حضور دارند،
واحدهای غنا در بگرام برای پرسنل شناخته شده بودند.
در درجه اول به افسران افغان. مشاوران نظامی سخت کار کردند،
به طور کلی، موثر آنها افغان ها را متقاعد کردند که همکاری نکنند
مقاومت در برابر نیروهای شوروی در صورت تغییر قدرت (امین) و
پیشرفت در جهت رهبری کشور توسط نیروهای مترقی. نصیحت ها ادامه یافت
تمام روز جمع شدند و در ساعت 16:00 روز 27 دسامبر، فرماندهی گروه
اعیاد در ZKP گزارش داد که تقریبا تمام واحدهای نظامی افغانستان
تضمین دادند که با شوروی مخالفت نکنند. استثناها
محاسبات باطری ضد هوایی بود که بشکه های آن بود
هنوز به سمت نیروهای شوروی چرخیده بودند.
در همین حال، انتقال واحدهای نیروهای هوابرد، بخش ویتبسک از طریق هوا
xy قبلاً در این نقطه به پایان رسیده بود. همانطور که می دانید آخرین لاین
با سربازان شوروی در 14 در خاک افغانستان فرود آمد
ساعت 30 دقیقه 27 دسامبر. اکنون کل گروه کلی نیروهای هوابرد (103
لشکر هوابرد و لشکر 345 دفاع غیرنظامی) جمع شده و منتظر دستور عمل بودند.
زمانی که "H" نزدیک بود، سرنوشت غیرمنتظره جنگ در راه بود
همسر انجام شد
رئیس گروه نگهبان، سرهنگ دوم یو.I. دووگروشف
ستاد فرماندهی کلیه واحدها و زیرواحدهای نیروهای هوابرد را به ZKP فرا می خواند
در بگرام، که به یک درجه باید در آن شرکت می کردند
یورش به تأسیسات نظامی در پایگاه هوایی بگرام. طبق دستور،
گروه های اسیر مجبور بودند در هنگام شب به طور پنهانی نزدیک شوند.
به اشیاء تعیین شده بروید و منتظر سیگنال "Storm-333" باشید
به دست آوردن آن برای تصرف تاسیسات و خلع سلاح نظامیان افغان
کارمندان
چتربازان هنگ 345 بدیهی است که بیشترین داده شده است
وظیفه ای مسئول و خطرناک مجبور شدند مواضع را تصرف کنند
لشکر ضد هوایی که فرودگاه را هدف قرار داده بود. چگونه
قبلاً اشاره شد، لوله های ضد هوایی در این منطقه مستقر شده بود
موقعیت های چترباز چتربازان فرغانه نیز باید اسیر می کردند
پادگان های نظامی و تعدادی امکانات دیگر وجود دارد. با توجه به خاطره
به یاد جانبازان زنده یاد هنگ 345 که شرکت کردند
در آن وقایع، از جمله این اشیا، مقر پادگان افغانستان بود
واحدهای نظامی در بگرام، انبار بمب، مسلسل های چهار لول
ماشین ابزار (KPVT).
لشکر ضد هوایی افغانستان می تواند مهره سختی برای شکستن باشد.
در طول حمله به این مرکز، چتربازان مسلح به سلاح های سبک
با سلاح های خودکار، البته آنها می توانند متحمل خسارات سنگینی شوند.
بنابراین تصمیم گرفته شد که گروه های اسیر از هنگ 345 با دو نفر تقویت شوند
باتری های ضد هوایی این لشکر ضد هوایی (فرمانده گارد
سرهنگ دوم V.P. ساویتسکی) دستور داده شد تا روی پشت بام آتش گشود
ساختمان ها، در صورتی که طرف افغان ترجیح دهد مقاومت کند
تنبلی.
و اکنون ساعت "H" فرا رسیده است. این اتفاق در ساعت 19-30 رخ داد. درست در این زمان در
عملیات بایکال-79 در کابل آغاز شد که در آن 103 شرکت داشت
لشکر هوابرد، و همچنین دو واحد از هنگ 345، یعنی نهم

شرکت و شرکت شناسایی. چتربازان همراه با نیروهای ویژه
KGB مجبور شد مهمترین تأسیسات نظامی و دولتی را تصرف کند
پروژه ها، حذف خ.امین از قدرت، فلج کردن نیروهای وفادار به شر
دیو قرار بود جای امین را ببرک کارمل بگیرد که بود
مخلوق رهبری شوروی در این لحظه رئیس جمهور آینده
افغانستان در بگرام تحت حفاظت چتربازان ما بود و
نیروهای ویژه. کارمال (به قول خودش "کلکا بوبروف") در ترس است.
سربازان ما را در بگرام نامید) مطیعانه منتظر سرنوشت او بودند.
در بگرام همزمان عملیات تصرف اشیا آغاز شد
پلیس، مانند کابل.
بنابراین، چگونه وقایع در این پایگاه هوایی عظیم رخ داد؟
از کابل 60 کیلومتری شمال امتداد دارد؟ خواننده به وضوح موافقت خواهد کرد،
که بهتر است به شهود مستقیم و
شرکت کنندگان در حوادث 27 دسامبر 1979 در بگرام که در تاریخ
در ادبیات فنی معمولاً به آنها عملیات طوفان-333 می گویند. که در
ما ارزشمندترین منبع تاریخی - خاطرات را در اختیار داریم
سرهنگ ستوان گارد Yu.I. دووگروشف، که همانطور که قبلا ذکر شد،
آغاز شد، در آن لحظه او فرماندهی یک گروه متحد از نیروهای هوابرد را بر عهده گرفت
بگرام. پس قلمم را برای مدتی زمین گذاشتم و حرف را دادم
یوری ایوانوویچ: "در ساعت 19 و 30 دقیقه. تلفن ZAS زنگ خورد.
من فوری به دستگاه دعوت شدم. از گروه ضربت فراخوانده شد
نیروهای هوابرد E; به ریاست جانشین فرمانده سپهبد
N.N. گوسکوف، که انتقال لشکر 103 هوابرد و 345 دفاع مدنی را رهبری کرد.
PDP، و همچنین مستقیماً تمام نیروهای موجود را کنترل کرد
افغانستان در زمان سرنگونی رژیم امین. بود
گروه ضربت در کابل مورد انتظار
سیگنال "طوفان-333" که بلافاصله به سربازان گزارش شد.
در حالی که منتظر گزارش واحدها در مورد دریافت سیگنال و اجرای آن هستیم.
ننیا یخ زد... ارتباط با همه واحدها و گروه ها قطع شد.
همزمان زوزه بکش نکته اصلی در یک موقعیت جنگی از دست دادن ارتباطات است
zi. "یخ زدگی" از این فکر که کنترل از دست رفته بود از بدنم گذشت.
یون. چرا، چرا و چرا، من نمی دانستم. فوری دستور داد
همه انواع ارتباطات را بررسی کنید زمان به کندی می گذشت. کم
چند دقیقه سکوت عمومی، اتصال به آرامی شروع به کار کرد. چرا ارتباط برقرار شد؟
قطع شده، تا امروز برای من یک راز باقی مانده است.
فرودگاه بلافاصله جان گرفت. تیراندازی در یک گفتگوی واحد ادغام شد و
زمزمه از ترکیدن ردیاب تقریباً سبک شد. نامشخص بود
چرا چنین تیراندازی سازمان یافته ای رخ داد؟ پس از همه، تضمین
این مشاوران قانع کننده بودند. اولین کسی که آتش گشود یک مجرد بود
با شلیک های سنگین، تانک T-54 که در نزدیکترین فاصله به ZKP قرار داشت. دوباره
قبل از من یک سرگرد قوی هیکل، معاون Egorov وجود داشت
فرمانده یک لشکر ضد هوایی برای تسلیحات، با یک نارنجک؛ بعد و آنجا
برای سرکوبش اجازه خواست. خوشبختانه تانک به خودی خود ساکت شد و
هرگز گلوله دیگری شلیک نکرد اولین گزارش رسید
از گروهی که پارکینگ هواپیمای MIG-21 و پادگانی که در آن مستقر بود را تصرف کردند.
ترکیب فنی و فنی شیا. گروه ضبط صاعقه
پارکینگ را تصاحب کرد خلبانان با دریافت دستور برخاستن، با عجله به سمت هواپیما رفتند
می گویند آنجا، اما دیگر دیر شده بود. پس از ملاقات با چتربازان، آنها
آنها به پادگان عقب نشینی کردند، مواضع دفاعی گرفتند و آماده مبارزه بودند. کومان-
مدیر باتری ضد هوایی، ستوان ارشد V.A. گتالوف قبل از حمله
پادگان چندین توپ ضد هوایی (ZU-23) منفجر کرد.
پرتابه های روی سقف ساختمان بلافاصله سفید ظاهر شد
پرچم. باتری بدون شلیک وارد پادگان شد و 84 را خلع سلاح کرد
مرد ترکیب فنی و فنی. فرمانده باتری تصمیم گرفت
برنامه این است که همه آنها را در اتاق دیگ بخار تحت امنیت شدید قرار دهند. عمل
بدون تلفات از هر دو طرف گذشت.
در جریان تسخیر پادگانی که پرسنل افغان در آن مستقر بودند
گردان توپخانه ضدهوایی، عارضه ای به وجود آمد. چه زمانی
گروه اسیر وارد پادگان شد، اعصاب فرمانده لشکر
نتوانستند آن را تحمل کنند و وعده های آنها مبنی بر عدم مقاومت نمی شد
عقب نگه داشت. به محض اینکه اولین چترباز از کنار او گذشت، نامه او را ربود
تولت کرد و از پشت به او شلیک کرد. خوب است که همه چیز؛ فقط هزینه دارد
جراحت.
نبرد داغی در آشیانه های هواپیما و برای فرماندهی شعله ور شد
(نقطه کنترل. آنها خواهان یک نتیجه مسالمت آمیز نبودند و به همکاری ادامه دادند.
محاسبات مقاومت DShK. باتری ضد هوایی کالیبر بزرگ که
رایا چتربازان و ZKP را زیر اسلحه نگه داشت، اگرچه او آماده بود.
من حتی وقت نداشتم اسلحه ها را پر کنم.
بعد از چهل دقیقه جنگ شروع به آرام شدن کرد. شروع به دریافت گزارش کردم
گزارش می دهد که همه اشیاء، برج مراقبت و هوا مسدود شده اند
هسته آماده پذیرش هواپیما است. به گردان پزشکی که
برای پذیرایی و امدادرسانی به مجروحان مستقر شد، آنها رسیدند
سه نفر در بگرام از جانب ما کشته نشدند (تاکید-
اما توسط ما - D.S.). گلوله های کالیبر بزرگ و تفنگ های تک خودکار
به تیراندازی ادامه دادند.
در ZKP، تلفن ZAS به شدت زنگ خورد (طبقه بندی خودکار
اتصال آسمان). من فوری به دستگاه دعوت شدم. به محض برداشتن لوله ها -
که، صدای زن را شنیدم که به من هشدار داد که چه اتفاقی برایم می افتد
وزیر دفاع صحبت خواهد کرد. طبیعتا تعجب کردم. توسط-
صدای آرامی شنیده شد اولین چیزی که شنیدم این سوال بود: «چطور
وضعیت؟" من گزارش دادم که کار انجام شد، کسی کشته نشد. در پاسخ
صدای "متشکرم" به صدا درآمد و دستگاه ساکت شد.
دوباره تلفن به تندی زنگ خورد. این بار معاون تماس گرفت
فرمانده نیروهای هوابرد برای آموزش رزمی، سپهبد V. Kos-
عقب، که دستور را ابلاغ کرد: «تنها یک سیصد و چهل و پنجمین RPD در بگرام باقی مانده است.
357 RPD، تمام یگان های ویژه و ZKP در 30 دقیقه عازم شهر خواهند شد
طایفه کابل پس از ورود به سایت، وظایف را دریافت کنید. سعی کردم توضیح بدم
به او بگویید که من نمی توانم سی دقیقه دیگر بروم، زیرا می روم.
فلش. یک ساعت دیگر اجازه ورود خواستم. در پاسخ صدای تیز شنیدم
فحش و تهدید که به محاکمه خواهم رفت. من باید این درخواست را می کردم
با رئیس عملیات، سپهبد N.N. گوسکوف
بعد از اینکه با دقت به حرفهای من گوش داد، اجازه داد همه گروه بروند
در یک ساعت. همه فرماندهان یگان ها را به مقر فرماندهی فراخواندم و
شروع به تنظیم وظایف کرد. همین که چراغ قوه را روشن کرد و روشن شد
کارت را کشید و شلیک کرد. خوشبختانه هیچکس آسیب ندید. همه مجبور بودند
فوراً حرکت کنید و پشت خودروهای جنگی پناه بگیرید. هنگام خروج
از بگرام ستون چندین بار با مسلسل تک شلیک شد
کی، اما همه تلفات جانی نداشت پس از اتمام راهپیمایی، همه نیروها به آنجا رسیدند
شهر کابل تا میدان هوایی. ما با نمایندگان عملیاتی ملاقات کردیم
گروه ها..."
به یاد بیاوریم که نیروهای اصلی در بگرام متمرکز بودند
هنگ 345، یعنی: اولین (هنگ "اوش" سابق از هنگ 111) و
گردان های دوم، لشکر توپخانه و فرماندهی هنگ به رهبری
سرهنگ گارد N.I. سردیوکوف گردان سوم تحت امر
توسط گارد کاپیتان A.M. Aliyev در شب 25 دسامبر 1979.
در میدان هوایی کابل پیاده شد.
کابل پایتخت ظاهر شد
نیروی فرود آماده است.
BMD غرش کرد و همه برداشتند
برای مسلسل دستور به سربازان خوانده شد.
نیروهای اصلی لشکر 103 ویتبسک شروع به رسیدن به اینجا کردند.
نیروهای هوابرد zi (350 RPD و 317 RPD) که در شامگاه 27 دسامبر
در حال حاضر در کابل بوده و در عملیات بایکال-79 شرکت کرده است
برنامه ریزی برای تصرف 17 تاسیسات مهم دولتی از جمله
و کاخ ریاست جمهوری تاج بیگ که حفیظ الله در آن قرار داشت
آمین. به گردان سوم هنگ 345 و همچنین به PDB اول و دوم
در بگرام، گرفتن اشیاء در میدان هوایی کابل ضروری بود
بلافاصله پس از دریافت سیگنال طوفان-333. این نشانه تاریخی
پول نقد در آن زمان در ساعت 20:30 در فرودگاه دریافت شد.
روزهای من چتربازان کاپیتان علی اف وظیفه دارند موارد ذکر شده را دستگیر کنند
تأسیسات میدان هوایی کابل به سرعت تکمیل شد. در 21
برای یک ساعت فرودگاه در دست نگهبانان بالدار بود.
یگان شناسایی هنگ 345 قرار بود در 27 دسامبر در
عملیات بایکال-79. طرح این عملیات نتیجه یک جمعی بود
فعالیت فعال وزارت دفاع و KGB اتحاد جماهیر شوروی. از جمله توسعه آن است
بوچیکوف همچنین نماینده نیروهای هوابرد، سرهنگ گارد A.V. کوکوشکین،
رئیس اطلاعات هوابرد. (پس از فارغ التحصیلی از مدرسه نظامی در
1943 در جبهه های جنگ بزرگ میهنی جنگید. دو نفر بودند
منتظر زخمی شدن در عملیات برلین شرکت کرد. از 1948 تا 1951
در دانشکده نظامی تحصیل کرد. فرونزه، سپس در دالنی خدمت کرد
شرق در سپاه 37 هوابرد گارد. در سال 1968
در عملیات وارد کردن نیروها به چکسلواکی شرکت کرد. تحت V.F.
مارگلوف رئیس اطلاعات هوابرد بود. در دسامبر 1979 - ژانویه
دم 1980 - رئیس ستاد گروه عملیاتی نیروهای هوابرد در افغانستان
نیستن مشارکت در برنامه ریزی و سازماندهی ورود واحدها
نیروهای هوابرد در DRA. 43 سال در نیروهای مسلح خدمت کرد که 34 سال آن در نیروی هوابرد).
بر اساس طرح عملیات بایکال-79، نیروهای شورای متحد
گروه آسمان (حدود 10 هزار نفر)، متشکل از نیروهای هوابرد (لشکر 103 هوابرد،
واحدهای لشکر 345 دفاع غیرنظامی)، گروه های ویژه KGB (Grom)، KUOS (Ze-
nit")، شرکت های مرزبانی و نیروهای ویژه ستاد کل GRU ("مسلمان" با-
تالیون)، تصرف 17 مهم ترین شیء دولتی ضروری بود
از اهمیت نظامی و نظامی برخوردار است. از جمله این اشیا رادیو و تلویزیون بود
مرکز تصرف این ساختمان ها به پیشاهنگان هنگ 345 سپرده شد.
تصادفی نیست که این وظیفه به شرکت شناسایی سپرده شده است که
به فرماندهی ستوان ارشد A.V. پوپوف این واحد نخبه
تقسیم هنگ فرغانه باید به هر قیمتی تصرف می شد
مرکز رادیو و تلویزیون؛ بالاخره ببرک کارمل که تا آخر روز 27 ساله شد
دسامبر که قرار بود رئیس جمهور جدید DRA شود، باید صحبت می کرد
با فراخوانی برای شهروندان افغانستان بنوشید.
بیشتر؛ در 21 دسامبر 1979، شرکت شناسایی الکساندر پوپوف برای چهار نفر
p;x BMD دوباره به کابل مستقر شده است. این شرکت توسط یک تیم تقویت شد
توپچی های ضد هوایی (ZU-23) و گروه دستگیری شامل چندین جنگنده از
نیروهای ویژه "زنیت" به فرماندهی سرگرد آناتولی
ریابینینا.
قبل از شروع عملیات تصرف این اشیاء وجود نداشت
چند روز. در این مدت باید شناسایی انجام می شد. نه-
لازم بود برای دستیابی به هدف، گزینه های گروه تسخیر محاسبه شود
در آنجا، سیستم دفاعی و محل سلاح های آتش و زره را مطالعه کنید
افراد غیر فنی رهبران گروه با این وظیفه کنار آمدند، نقشه این بود
برنامه مرکز صدا و سیما در آستانه ساعت «ح» تنظیم شد. اصل
طرح به شرح زیر بود. قلمرو خارجی اشیاء
یک شرکت تانک زخمی شد (یازده تانک و چندین BMP-1). مبارزان
قرار بود شرکت های شناسایی ناگهان به قلمرو نفوذ کنند، قطع شده است
اکیپ های آتش نشانی از خودروهای جنگی، در نتیجه از افغان جلوگیری کردند
تانکرها برای پاسخ به آتش شرط بندی روی غافلگیری انجام شد،
زیرا چتربازان فقط چهار "بامداشکی" داشتند. پس از انحلال
کمربند حفاظتی خارجی توسط چتربازان، افسران شرکت شناسایی -
نیروهای زنیت به ساختمان مرکز رادیو و تلویزیون حمله کردند و سرکوب کردند
مقاومت از سوی امنیت داخلی، اشیاء را تصرف کرده و آنها را بردارید
تحت دفاع مشکل این بود که در طول حمله به داخل
لازم بود به هر قیمتی به محل آنها آسیبی وارد نشود
تجهیزات رادیویی تلویزیونی و ارتباطات الکتریکی؛ تقریبا
بلافاصله پس از سرنگونی امین و تصرف مهمترین اشیاء کابل
در رادیو با فراخوانی برای مردم افغانستان قرار بود
رهبر جدید افغانستان و حزب دموکراتیک خلق ببرک کارمل را بنوشید. طرح
از رهبری گروه عملیاتی نیروهای هوابرد در کابل تاییدیه دریافت کرد.
سرهنگ A.V. کوکوشین شرکت شناسایی هنگ 345 را با تجهیزات مربوطه تامین کرد.
یک کار چالش برانگیز
آغاز عملیات عمومی در کابل "بایکال-79" قرار بود
19 ساعت 30 دقیقه. 15-20 دقیقه قبل از ساعت "H"، شناسایی
او مخفیانه به سمت اشیاء پیشروی کرد و برای حمله آماده شد. دقیقا در
در زمان مشخص شده، عملیات آغاز شد. طبق برنامه ریزی یکبار
چتربازان از دو جهت (از سفارت آمریکا
و مرکز ارتباطات) به قلمرو خارجی مرکز رادیو و تلویزیون نفوذ کردند
آنها کاملاً ناگهانی مانند مارگلوف جسورانه و جسورانه عمل کردند.
نگهبانان تقریباً بلافاصله سه نارنجک ضد تانک را کوبیدند
تانک و یک خودروی جنگی پیاده نظام. این خودروهای زرهی افغان را منهدم کردند
باید تا صبح زود بسوزد و جو را با انفجارها تکان دهد
گلوله ها در قفسه مهمات منفجر می شوند. آفتاب؛ خیلی غیر منتظره اتفاق افتاد
افغان ها، که اراده و روحیه جنگندگی شان در مقاومت فلج شد
این افراد قادر به فریب دادن نبودند. سه خودروی جنگی پیاده نظام آماده شلیک، هفت
تانک ها (علاوه بر تانک هایی که ناک اوت شده بودند) به سمت چتربازان شلیک نکردند. د-
خوب انجام شد افسران زنیت به سرعت وارد شدند
ساخت و به آن یورش برد. برخی از شهروندان افغانستان
کادر فنی مرکز صدا و سیما همانطور که از برخی مشخص است
منابع، از سربازان شوروی برای رهایی از یوغ تشکر کردند
آمنه." باید به یک واقعیت توجه کرد. اشیاء مورد هجوم توسط شناسایی
شرکت و نیروهای ضدهوایی، از سفارت آمریکا دور نبودند
stva در جریان این درگیری که به طور ناگهانی آغاز شد،
هوا آنقدر بر اثر انفجار و شلیک گلوله تکان خورد که کارگران سفارت
دولت ایالات متحده با دیدن صف های ترافیکی دچار حمله وحشت شد
گلوله های پرنده؛ کارگران دیپلماتیک شروع به پنهان شدن در زیر صدها کردند
تخت و تخت، کسی از ترس موفق شد در زیرزمین پنهان شود -
NI. به زودی، ببرک کارمل، رئیس جمهور تازه تاسیس DRA در رادیو پخش شد
از مردم افغانستان درخواست کرد.
در طول این نبرد تقریبا زودگذر (کمی بیش از نیم ساعت)،
طرف شوروی متحمل خسارات جبران ناپذیری نشد. از شرکت شناسایی
چهار رزمنده مورد انتقاد قرار گرفتند، یکی از آنها ضربه سنگین (به پاها) دریافت کرد. در گروه
هیچ سرباز زنیت مجروح نشد. در میان افغانها هفت جنگجو بودند
کشته شده. کل نیروهای امنیتی این مرکز (کمی بیش از 100 نفر) بود
n;n
بدین ترتیب عملیات با موفقیت انجام شد. کومان-
مدیر شرکت شناسایی، ستوان ارشد الکساندر پوپوف و معاونانش
تل لوکتف نشان ستاره سرخ را دریافت کرد. مبارزه در-
به چند تن از رزمندگان این یگان نیز تگرگ اهدا شد. از طریق
روز پس از پایان عملیات عمومی "بایکال-79" شرکت شناسایی بود
به پایگاه هوایی بگرام که تقریباً کل 345 در آنجا مستقر بود، بازگشت
هنگ GO RDP.
همانطور که قبلاً اشاره شد، طرح کلی برای عملیات بایکال-79 بود
پیش بینی هایی برای تصرف 17 ایالت مهم توسط طوفان در نظر گرفته شده است
تأسیسات نظامی و نظامی در کابل. ایده اصلی این اپرا این است
این کار به حذف فیزیکی امین از سکان ختم شد
قدرت و فرصت را به وفاداران این رئیس جمهور لعنتی ندهیم
قدرت برای حفظ رژیم بنابراین، طبق نقشه عملیات بایکال-
79»، عملیات جداگانه و مهمی برای آن پیش بینی شده بود
تصرف کاخ ریاست جمهوری تاج بیگ و انحلال فیزیکی آمی
بر روی این عملیات با اسم رمز «عقیق» به
توسط نیروهای KGB و GRU منطقه مسکو انجام شود، یعنی: دو گروه
افسر نیروهای ویژه - "Grom" و "Zenith" و همچنین به اصطلاح. «مسلمانان
گردان "اسکی" (مسبت). همه این واحدها بودند
تابع سرهنگ گارد G.I. بویرینوف (تنها مقام
تسر که قبلاً تجربه رزمی در انجام عملیات ویژه داشت). مشاوره-
رهبری نظامی چین در کابل تصمیم به تقویت «مسبط» گرفت.
یک واحد هوابرد نخبه از هنگ 345. انتخاب افتاد
گروهان نهم ستوان ارشد والری وستروتین. یادآوری کنیم که این
این شرکت اولین شرکت فر-
هنگ غنا (1 دسامبر 1979). صبح روز 5 آذر به سفارش
فرمانده هنگ N.I. شرکت سردیوکوف نهم V.A. Vostrotin، و همچنین یک جوخه مدرسه حرفه ای
تحت فرماندهی کاپیتان گارد آژیسلاموف و ستوان A.
سووستیانوف به کابل، به ساختمان دارالامان فرستاده شدند. رو-
به آنها دستور داده شد که گردان «مسلمان» را تقویت کنند. در مورد آینده
چتربازان حمله عمومی را نمی دانستند. در محوطه این تسهیلات موقت وجود دارد
اینجا محل استقرار گردان «مسلمان» (520 نفر) بود که
رسما باید از شخص امین محافظت می کرد. برای چتربازان
مکان به دو اتاق در طبقه دوم این ساختمان اختصاص یافته بود.
در اینجا محافظان لباس سربازان ارتش افغانستان را پوشیده بودند
و یک سرباز مصبت. برخی از چتربازان با قد زیاد دارند
تبدیل شدن به شکل خارجی مشکل ساز بود. V.A. وستروتین
به یاد می آورد: "کارکنان شرکت در یک اتاق قرار داشتند.
افسران در دیگری هستند. به ما یونیفورم افغانی دادند و دستور دادند
لباس سربازی بپوش یونیفرم بیشتر کوچک بود و من بیشترین مقدار را داشتم
سرباز کوچولو 1 متر و 78 سانتی متر قد داشت اما هیچ چیز - آنها لباس عوض کردند.
افسران کا گ ب هم با ما لباس عوض کردند.»
بنابراین، گروه حمله به رهبری سرهنگ
G.I. بویرینوف مجبور شد یک کار تقریبا غیرممکن را انجام دهد -
با نیروهای اندک برای تسخیر کاخ ریاست جمهوری امین که
در آن شرایط، هدف تسخیر ناپذیری برای «شوروی» بود. این
کاخ هنوز ساخته شده بود. در دهه 30 قرن XX معماران آلمانی،
بر روی تپه 20 متری در حومه کابل قرار داشت و اطراف آن را احاطه کرده بود
دیوارهای قدرتمند کاخ دارای سیستم دفاعی قوی، رویکردها بود
به سمت آن مین گذاری شدند، از سمت کابل یک واحد وجود داشت
جاده مارپیچ وین. بر اساس طرح عملیات آگات،
نقش جدیدی در تصرف تاج بیگ به گروه های ویژه تندر واگذار شد (24
مردم، به رهبری سرگرد M. Romanov) و زنیت (30 نفر، به رهبری
تل سرگرد Ya. Sem;nov)، که پس از انفجار در داخل ساختمان کاخ،
امین باید حذف می شد. گردان «مسلم» (154
OO SpN) گردان های 1 و 3 تانک افغان ها را مسدود می کند.
ساخت کاخ ریاست جمهوری، به مهاجم اصلی این فرصت را می دهد
گروهی برای نفوذ به تاج بک و گرفتن شی.
27 دسامبر 1979 فرا رسید - لحظه ای که عملیات عمومی آغاز شد
"بایکال-79". در این روز تاریخی، واحدهای حمله
گروه بندی وظایف چندین بار تنظیم شد. معلوم است که فرماندهان
واحدها سه بار برای تعیین وظایف مونتاژ شدند: اولی
پخش - در 14.00، دوم - در 15.00 و سوم - در 18.15. در آخرین
در جلسه (سومین) زمان شروع عملیات تعیین شد
19.00.
فرمانده گروهان نهم 345 دفاع غیرنظامی PDP را از سرلشکر دریافت کرد
یو.آی. ماموریت رزمی دروزدوف برای مسدود کردن و خنثی کردن 2
گردان تفنگ موتوری افغان. Vostrotintsy باید داشته باشد
به خطی که او نشان داده است (محل رژه گردان) بروید و از همه جا شلیک کنید.
سلاح (از جمله اسلحه و گلوله از BMD آنها) برای سرکوب مقاومت
مقاومت گردان دوم، مسدود کردن آن.
ابتدای ساعت هشت شب، گروهان نهم در «بامداش» وارد شد
در یک ستون مشترک، که در پشت نفربرهای زرهی مصبت قرار داشت، صف کشیده بودند. که در
ساعت هشت و نیم ستون به سمت خطوط تعیین شده حرکت کرد. چه زمانی
صفی از خودروهای جنگی پیاده نظام به کاخ تاج بیگ نزدیک شد، چتربازان باز شدند
آتش سوزی در پنجره های طبقه دوم و سوم تاسیسات. این اقدام بود
توسط وظیفه ارائه شده است. با این حال جنگجویان به سمت کاخ تیراندازی کردند
با گروه نهم فقط می شد با سلاح های خودکار جنگید ، زیرا از جلو
بارویی از داخل کاخ می گذشت که اجازه شلیک به تاج را نمی داد.
Beku از تفنگ های صاف با BMD. فقط در چند دقیقه 9-
من گروهان رفتم محل گردان دوم افغان. چتربازان
شروع به انجام وظیفه محول شده کرد.
خود والری الکساندرویچ این اقدام نظامی را اینگونه توصیف می کند
وستروتین: "پس از پیشروی به محل رژه گردان دوم، ما چرخیدیم.
وارد زنجیره شد و از همه بشکه های پادگان آتش گشود. برای ما باز کردند
آتش از عقب از مقر گردان عقب گذاشتیم. از آن رهبری کردند
آتش به ما ضرر داریم. سرباز کالماگامبتوف درگذشت.
سرباز باریشنیکوف زخمی شد. به معاونم دستور دادم که
مهار آتش از مقر گردان دسته 1 به پهلو چرخید
مقر فرماندهی و به سوی او تیراندازی کردند. بعد از مدتی آتش از آنجا بلند شد
کشته شد و افغانها در آنجا به رهبری فرمانده گردان
به عنوان زندانی به ما تسلیم شد. فرمانده گردان پیشنهاد رفتن به گردان را داد
گردان و توافق بر آتش بس و تسلیم گردان. من با-
خواندن. به خلبایف گزارش شد. او به من فحش داد. قول داده که بدهد
من دادگاه نظامی بودم به معاونم دستور دادم که فرماندهی را برگرداند
گردان را. او توانست به او برسد و او را برگرداند. تا صبح مقاومت
شادی فروکش کرد ما کسانی را که فرار نکردند اسیر کردیم و به آنجا بردیم
گودال کنار مقر گردان یک دسته به سمت جبهه حرکت کرد
راگ از درم الامان.
پس از مدتی، چتربازان برای ملاقات با آنها بیرون آمدند - 3 BMD
و یک جوخه از یک لشکر توپخانه (3 اسلحه D-30) از هنگ 350 لشکر 103.
به ملاقات آنها رفتم و خودم را معرفی کردم. آنها توسط بزرگتر فرماندهی می شدند
ستوان سولداتنکو، که با او در ریازان درس خواندیم
مدرسه او شروع به بررسی کرد که آیا من واقعا همانی هستم که فکر می کردم هستم
می دهم: شروع کردم به پرسیدن سوال در مورد اینکه چه کسی فرمانده گروهان در مدرسه بود و
و غیره. وقتی مرا شناخت، نزدیکتر شد. کمی صحبت کردیم
رایلی. نه او و نه من وظایفمان را فاش نکردیم. بعد از صحبت با من، او
گروهش را برگرداند و آنها عقب راندند. در طول زمان
خلبایف تماس گرفت و هشدار داد که تانک ها به سمت ما می آیند.
احتمالاً باید پذیرفت که اقدامات جسورانه و مؤثر
اقدامات چتربازان گروهان نهم در خط گردان دوم افغان
یا چیز دیگر؛ همچنین به دلیل پشتیبانی آتش قوی "شیعه" است.
lok"، ZSU-23 (نصب چهارگانه ضدهوایی 23 میلی متری بر روی خود مشترک
پایه دویدن). در طول حمله، چندین "شیلوک" به شدت با هم جنگیدند
تیراندازی به سمت تاج بک و همچنین خودروهای جنگی پیاده نظام تفنگ موتوری 3 افغان
شرکت ها دارا بودن سرعت آتش بسیار بالا (2 هزار گلوله)
گرفتن در دقیقه از یک بشکه)، "شیلکاس" یک سلاح مهیب بود،
ایجاد وحشت و هیبت برای جنگجویان افغان. دو مورد دیگر از این قبیل
اسلحه های خودکششی، با آتش طوفان خود، صادقانه پشتیبانی می شوند
گروهان نهم زندگی می کرد و گردان دوم افغان را خنثی می کرد.
با سرکوب مقاومت، کندک دوم افغان شرکت کرد
نهمین شرکت عملیات ویژه Vostrotin "Agat" به پایان نرسید. تقریبا
فوراً چتربازان مجبور شدند در کارهای بیشتری شرکت کنند. یک اقدام نظامی
فرمانده - «مصبت» سرگرد خ.ت. خلبایف را به وستروتین سپرد
رادیوها که ستون های تانک های افغان به سمت تاج بیگ می روند. بعدا چطوری-
مشخص بود که این گردان تانک تنها واحد است
گارنیزیون کابل که تصمیم گرفت به کمک امین بیاید. Vale-
ری الکساندرویچ وستروتین به یاد می آورد: "ما مطرح کردیم
ATGM ها شروع به انتظار کردند. بعد از مدتی 3 ستون ظاهر شد
تانک ها با تعداد تانک ها مشخص کردیم که چه چیزی به سمت ما می آید
گردان تانک وقتی آنها نزدیک شدند، چند تیراندازی کردیم
تانک‌های ko از ATGM، یک تانک T-55 و یک تانک BRDM سعی کردند فرار کنند
سمت کاخ ستاد کل، اما ما به آنها رسیدیم و آنها را متوقف کردیم. آنجا پیدا می کنیم
فرمانده گردان هم نگران بود. در همین حال، خدمه تانک های باقی مانده
کوو نیز تسلیم شد. همه آنها را با بقیه زندانیان در دیگ ریختیم.
ون. کمی که اوضاع آرام شد به تاج بیگ رفتم و
از اتمام کار گزارش داد. درزدوف از من تشکر کرد و گفت:
که نماینده من برای قهرمان اتحاد جماهیر شوروی خواهد بود. بعد از دکتر
باشه به شرکت برگشتم پس از مدتی کامیون های باری وارد شدند
لاستیک هایی که زندانیان را در آن بار می کردیم. کشته ها و مجروحان ما
ما سوار ماشین های خود شدیم که قرار بود همراهی کنیم
زندانیان در موقعیت من با آنها رفتم."
عملیات ویژه «آگات» برای برکناری حفیظ الله امین از قدرت
در کمتر از یک ساعت با موفقیت به پایان رسید. در جریان حمله
کاخ تاج بیگ توسط افسران "تندر"، "زنیت" و "مسلم"
رئیس گردان امین کشته شد. دو نفر نیز در این تیراندازی کشته شدند
پسر خردسالش دختر خردسال رئیس جمهور، خ.
در حین حمله یک تپانچه شلیک کرد و از ناحیه پا مجروح شد. e; و دیگران
بسیاری از نزدیکان امین در زندان سیاسی پولیچار زندانی بودند.
هی). تا ساعت نه شب عملیات عمومی "بایکال-79" آغاز شد
به طور کلی تکمیل شده است. همانطور که برنامه ریزی شده است، مهم ترین دولت
اشیاء کابل و بگرام در دست نیروهای شوروی و ویژه بود
نازا در ساعت 20:45، ببرک کار، رئیس جمهور جدید DRA
مال از مردم افغانستان درخواست کرد (یا بهتر است بگوییم، به گفته
دیوکونیکشن آدرس کارمال ضبط شده را بازتولید کرد
از قبل به ضبط صوت).
برای موفقیت عملیات بایکال-79 که در 27 دسامبر انجام شد
1979 در کابل و بگرام، چتربازان لشکر 345 دفاع مدنی و لشکر 103 هوابرد
با زیان های جبران ناپذیر پرداخت می شود. اولین خون ریخته شد
اولین تلفات ظاهر شد. طبق لیست سربازان هنگ 345 هوابرد،
از سال 1979 تا 1989 در خاک افغانستان در روزی که
سیگنال "طوفان-333" به صدا درآمد، 8 نگهبان با زندگی خود وداع کردند -
چتربازان؛ در فهرست مشخص شده 412 نام، اینها اولین کسانی هستند که می میرند
رزمندگان ما با شماره های: 71، 89، 137، 143، 266، 280، 305، 396 فهرست شده اند.
در اینجا نام آنها آمده است:
1. سرجوخه نگهبان، هنر. اپراتور ATGM Golovnya Oleg Pavlo-
HIV – 27 دسامبر 1979;
2. گروهبان جوان نگهبان، فرمانده گروهان دو نفره
الکسی سرگیویچ - 27 دسامبر 1979، پایگاه هوایی بگرام؛
3. سرجوخه نگهبان، تیرانداز نارنجک؛ چیک کالماگومبتوف
آمانگلدی شمشیتوویچ - 27 دسامبر 1979، رئیس جمهور-
کاخ تاج بیگ;
4. سرباز محافظ کشکین والری یوریویچ - 27 دسامبر
1979;
5. خصوصی نگهبانان، تیرانداز ولادیمیر ایوانوویچ اوچکین - 27 ساله
دسامبر 1979، پایگاه هوایی بگرام;
6. نگهبان خصوصی، مکانیک راننده ولادیمیر پووروزنیوک
واسیلیویچ - 27 دسامبر 1979؛
7. نگهبان خصوصی و توپچی ضد هوایی ساووسکین ولادیمیر وا-
سیلیویچ - 27 دسامبر 1979؛
8. نگهبان خصوصی، هنر. میخائیل شلستوف، رادیوتلگرافیست
واسیلیویچ - 27 دسامبر 1979

یادشان گرامی باد!


2024
polyester.ru - مجله دخترانه و زنانه