12.02.2024

چه بر سر جان خودکشی ها می آید و چگونه می توان به آنها کمک کرد؟ خودکشی پس از مرگ کجا می رود؟روح خودکشی را آرام کن


کسی که به طور غیر طبیعی می میرد حق ندارد روی صلح در جهان دیگر حساب کند. آمار نشان می دهد: در روسیه به ازای هر 100000 نفر سالانه 25 خودکشی رخ می دهد. روانشناسان بر این باورند که انگیزه اصلی خودکشی میل به شکستن گره نفرین شده مشکلات و عذاب یک بار برای همیشه، یافتن آرامش در فراموشی است...

اما آیا وجود دارد، این نیستی؟ و آیا صلحی که مدتها مورد انتظار بود در آن وجود دارد؟ افسوس، هرکسی که امیدوار است به جای آرامش، آن را از طریق خودکشی بیابد، در دام عذاب اخلاقی بزرگتر می افتد.

دنیای دیگر آنطور که بسیاری از مردم تصور می کنند، از دست دادن آگاهی کامل و ابدی نیست، فراموشی همه چیز و همه نیست. بعد از مرگ بدن فیزیکی، آگاهی نه تنها به وجود عقلانی خود ادامه می دهد، بلکه کارمای زندگی زمینی را نیز درو می کند، یعنی وارد دنیای پیامدهای پس از مرگ افکار و اعمال زمینی می شود. فردی که تحت شرایط دشوار زندگی قرار دارد نیز در زندگی پس از مرگ خود توسط مشکلاتی که نتوانسته است در زمین حل کند عذاب خواهد کشید. کسانی که به دنیای دیگری رفته اند، مشکلات زمینی خود را در آنجا با شدت بیشتری احساس خواهند کرد. اما، بر خلاف سطح فیزیکی، در دنیای دیگر او عملا هیچ فرصتی برای اصلاح چیزی نخواهد داشت - فقط یک واکنش عاطفی به صحنه هایی که از جلوی چشمانش می گذرد باقی می ماند. این دقیقاً همان چیزی است که در کلمات نامفهوم اناجیل بیان شده است: "هر چه در زمین باز کنید، در بهشت ​​نیز باز خواهد شد."

گره از شرایط سخت کارمایی فقط در سطح فیزیکی ممکن است!

اگر شخصی به‌جای نتیجه‌ای، این هواپیما را به میل خود به دنیای دیگری ترک کند، این بدان معناست که گره‌های باز شده او را در زندگی پس از مرگ بیشتر عذاب می‌دهند و روح را با خاطرات-توهمات عذاب می‌دهند، که به این صورت درک و تجربه می‌شود. به طور حاد به عنوان وقایع واقعی زندگی زمینی .

وحشت خودکشی نه تنها در این واقعیت نهفته است که مشکلاتی که منجر به چنین پایانی شده است به همان اندازه حاد باقی می مانند و آگاهی را حتی دردناک تر عذاب می دهد. علاوه بر این، خودکشی با نقض مهمترین قوانین کارمایی - هدف زندگی یک فرد و مدت زندگی او بر روی زمین - همراه است.

اسیران جهنم اختری.

هر فردی در زمین با مأموریت خاصی در رابطه با رشد معنوی شخصی خود به دنیا می آید و اگر این روحیه با استعداد و عالی باشد، این مأموریت نه تنها خود، بلکه بسیاری از افراد دیگر را نیز پوشش می دهد. روح یک شخص، حتی قبل از تجسم او بر روی زمین، می داند که این عالی ترین هدف معنوی چیست. اما وقتی جسمی به خود می گیرد، ماده جسمانی شناخت روح را پنهان می کند و هدف زندگی فراموش می شود.

برای انجام سرنوشت خود، یک دوره معینی از زندگی روی زمین و مقدار متناظری از انرژی حیاتی توسط خود کارما به شخص داده می شود. اگر کسى قبل از زمانى که براى او در نظر گرفته شده است، از عالم جسمانى خارج شود، بر این اساس به سرنوشت خود عمل نمى کند. پتانسیل انرژی داده شده به او نیز محقق نشده باقی می ماند.

این بدان معنی است که انرژی حیاتی انجام نشده روح خودکشی را به همان اندازه که قرار بود روی زمین زندگی کند، به سطح فیزیکی جذب می کند.

روح (یا به زبان علمی مدرن، مجموعه انرژی) فردی که به مرگ طبیعی مرده است، به راحتی و بدون درد از سطح فیزیکی جدا می شود و به صفحه اختری، مملو از موسیقی مسحور کننده و رنگ های روشن بالا می رود. گواه این امر تجربیات افرادی است که حالت مرگ بالینی را تجربه کرده اند.

اما با یک زندگی غیرطبیعی قطع شده، مجموعه انرژی انسان، به دلیل پتانسیل انرژی مصرف نشده، معلوم می شود که به لایه های پایینی جهان اختری، نزدیک به دنیای فیزیکی گره خورده است و - افسوس! - پر از انرژی سنگین و منفی

طبق آموزه های باطنی، در لایه های پایین و تاریک صفحه اختری است که روح گناهکاران زندگی می کند. در ادیان به این لایه های جهان موازی جهنم می گویند. حتی اگر خودکشی فرد بدی نبوده باشد، نمی تواند از جاذبه لایه های پایین و جهنمی فرار کند. و بنابراین، اگر قرار بود شخصی، مثلاً 70 سال زندگی کند، و او در بیست سالگی خودکشی کرد، پس از نیم قرن باقی مانده، زندانی جهنم اختری خواهد بود، محکوم به سرگردانی دردناک و دردناک بین این و دیگری. جهان

حتی در زمان های قدیم، اشاره شد که ارواح پس از مرگ، مظاهر و سایر پدیده ها، به عنوان یک قاعده، پیامدهای خودکشی هستند. همچنین مشخص است که اجسام اختری خودکشی‌ها، همراه با روح‌هایشان که به زور به زمین زنجیر شده‌اند و قادر به رفتن به لایه‌های بالاتر هواپیمای اختری نیستند، اغلب به شکل ارواح در آن گوشه‌های زمین ظاهر می‌شوند. یک تصمیم مرگبار

یکی دیگر از دلایل غیرقابل قبول بودن خودکشی به عنوان تلاش برای حل یک موقعیت دشوار زندگی، شهادت روشن بینان است. بسیاری از روشن بینان می توانند زنده یا مرده بودن یک فرد را از روی عکس او تشخیص دهند. اما در مورد خودکشی، روشن بینان ادعا می کنند که آنها شخص را نه در میان زنده ها و نه در میان مردگان "نمی بینند".

میزان دردناک بودن این وضعیت توسط افرادی که مرگ بالینی را در نتیجه یک اقدام ناموفق خودکشی تجربه کردند و دوباره به زندگی بازگردانده شدند نشان می دهد. معلوم می‌شود که حتی چنین فرصت کوتاه‌مدتی برای نگاه کردن به دنیای دیگری که در هنگام مرگ بالینی در اختیار آگاهی فرد قرار می‌گیرد، می‌تواند دانش زیادی در مورد وجود ماورایی ارائه دهد. و این به طور قانع کننده ای توسط تحقیقات مدرن در مورد مرگ و وجود آگاهی پس از مرگ، که توسط دکتر R. Moody از ایالات متحده انجام شده است، اثبات می شود.

یکی از بیماران مودیز که بر اثر اقدام به خودکشی در حالت اغما قرار گرفته بود، گفت: زمانی که آنجا بودم احساس کردم دو چیز برایم کاملاً حرام است: خودکشی یا کشتن شخص دیگری. اگر خودکشی می کردم. هديه به وجه خدا مي انداختم با كشتن يك نفر فرمان خدا را مي شكنم». و در اینجا سخنان زنی است که پس از مصرف دوز کشنده قرص خواب به زندگی بازگردانده شد: "احساس واضحی داشتم که کار بدی انجام داده ام. نه طبق هنجارهای جامعه، بلکه طبق بالاترین دستورات من آنقدر از این مطمئن بودم که به شدت می خواستم به بدن برگردم و زندگی کنم."

همانطور که محققان بریتانیایی A. Landsberg و C. Faye خاطرنشان کردند، دکتر Moody بیان کردند: احساسات پس از مرگ بیماران نشان می دهد که مرگ طبیعی با احساس آرامش و احساس مشخص می شود: "همه چیز درست است، این تکمیل کار من است. سرنوشت.» در حالی که خودکشی با احساسات مختلط، اضطراب و احساس خاصی مشخص می شود که «این اشتباه است، باید برگردم و منتظر مرگم باشم».

و روح از ترس به اطراف می شتابد.

نتیجه گیری دکتر مودی نیز توسط تحقیقات یک دانشمند روسی از سنت پترزبورگ به نام K. Korotkov تایید می شود که پدیده مرگ را با استفاده از اثر Kirlian مطالعه می کند که به فرد اجازه می دهد تا وضعیت انرژی بدن انسان را در اولین ساعات مشاهده کند. و چند روز پس از مرگشطبق مشاهدات کوروتکوف، حالات پس از مرگ افرادی که با مرگ طبیعی در اثر کهولت سن و مرگ غیرطبیعی در نتیجه خودکشی جان خود را از دست داده اند، ماهیت های پرانرژی متفاوتی دارند. برای مثال، این دانشمند سه نوع درخشش را در انگشتان افرادی که به دلایل مختلف جان خود را از دست داده اند، شناسایی کرد.

این درخشش با استفاده از عکاسی با فرکانس بالا ثبت شده است.

نوع اول درخشش، مشخصه مرگ طبیعی، دارای دامنه کمی از نوسانات انرژی است. پس از افزایش انرژی در اولین ساعات پس از مرگ، کاهش آرام و آرام رخ می دهد.

درخشش نوع دوم، مشخصه مرگ "ناگهانی" در نتیجه تصادفات، همچنین دارای دامنه کمی از نوسانات انرژی با حضور یک قله مشخص است.

درخشش نوع سوممشخصه مرگ ناشی از ترکیبی از شرایطی است که در شرایط مساعدتر می شد از آن اجتناب کرد.

این نوع درخشش با دامنه وسیعی از نوسانات انرژی که در یک دوره زمانی طولانی رخ می دهد مشخص می شود. دقیقاً همین حالت انرژی است که مشخصه مرگ ناشی از خودکشی است.

به گفته این محقق سن پترزبورگ، افزایش و کاهش شدید انرژی در بدن فردی که خودکشی کرده است به دلیل وضعیت انرژی مضاعف او است - بدن اختری (یا ظریف) که پوسته فیزیکی خود را زودتر از موعد از دست داده است، به زور انجام شده است. از سطح فیزیکی به دنیایی دیگر «رانده شده» و فرصتی برای آغاز وجود طبیعی در جهان دوم ندارد. به عبارت دیگر، بدن ظریف یک خودکشی به معنای واقعی کلمه بین پوسته فیزیکی دور ریخته شده و هواپیمای اختری هجوم می‌آورد، بدون اینکه راهی برای خروج پیدا کند.

راز وحشتناک دیگری در پدیده خودکشی وجود دارد که مربوط به دنیای دیگر است. بسیاری از افرادی که قصد خودکشی داشتند، اما پزشکان آنها را نجات دادند، مطمئن شدند که تصمیم خودکشی توسط "صداهای" خاصی از دنیای دیگر به آنها پیشنهاد شده است، که در آن آنها اغلب صدای بستگان متوفی خود را می شناسند.

این پدیده به‌عنوان یک عامل غیرمستقیم و در برخی موارد، عامل مستقیم خودکشی بسیار بیشتر از آن چیزی است که برخی معتقدند. صداهای دنیای دیگری که هشیاری یا ناخودآگاه خودکشی های آینده را پردازش می کند، البته ربطی به بستگان مرده و نیروهای نورانی هواپیمای اختری ندارد. آنها متعلق به یک طبقه بسیار خطرناک و مضر از موجودات هستند که پزشک بزرگ قرون وسطایی پاراسلسوس آنها را عنصری یا ارواح اولیه نامیده است.

در میان آنها موجودات مثبت و مضر نیز وجود دارد. دومی ها انرژی حیاتی مردم را شکار می کنند و ترجیح می دهند خودشان انرژی استخراج نکنند، بلکه آن را بدزدند. زیرا در لحظه مرگ یک فرد، مقدار زیادی انرژی روانی در فضا آزاد می شود که می تواند به غذای مورد نظر برای خون آشام های خارج از ماده تبدیل شود. با هدف دستیابی به آن است که عناصر عنصری اغلب خود را به هاله افرادی که در حالت استرس یا افسردگی هستند متصل می کنند و پردازش ذهنی خود را آغاز می کنند و قربانی را به خودکشی تحریک می کنند.

روانشناسان اغلب می‌توانند کانال‌های ارتباطی مشابه با خون‌آشام‌های اختری را در هاله‌ی فرد شناسایی کنند و این کانال‌ها را «پیوندها»، «اتصالات» و «ساکنان» بنامند. گاهی اوقات پردازش خودکشی های بالقوه به صورت ظریف تر و در سطح ناخودآگاه انجام می شود. در چنین مواردی، خودکشی نه با صداها، بلکه با افکار وسواسی با همان برنامه خود تخریبی تحریک می شود. و به عنوان یک قاعده، مردم این افکار را که از بیرون الهام گرفته اند به عنوان میل خود می گیرند.

بحث در مورد اینکه آیا یک شخص حق دارد خودسرانه از زندگی خود خلاص شود منشأ نسبتاً قدیمی دارد.

برای مثال، رومیان پرشور و پرشور، خود را حق دارند که از موهبت الهی - زندگی - استفاده کنند. اما این حق جهل بود - نه بیشتر. البته، اراده آزاد یک فرد می تواند تصمیم بگیرد: "بودن یا نبودن." اما در دنیایی دیگر، هیچکس کسی را که تصمیم گرفته به زندگی خود پایان دهد، از عواقب طبیعی یک تصمیم اشتباه رها نخواهد کرد.

اشراف رومی عمل خودکشی را نشانه ای از اراده قوی می دانستند - و در این مورد عمیقاً در اشتباه بودند.

اشراف واقعی روح نه در میل به اجتناب از رنج روحی، بلکه در توانایی شجاعانه پذیرفتن و تحمل آن برای ظاهر شدن در صحنه مبارزه سخت زندگی به عنوان یک جنگجو و نه به عنوان یک قربانی است. علاوه بر این، حکمت باستانی می گوید: هر فردی در زندگی دقیقاً به همان اندازه رنج می برد که می تواند تحمل کند - نه بیشتر.

هیچ شرایطی وجود ندارد که اراده و ذهن انسان نتواند بر آن غلبه کند.

اما برای این ما نیاز داریم که به قدرت نهفته در روح انسان پی ببریم.

زیرا اراده و ذهن او واقعاً موهبتی الهی است.

از بین بردن عادلانه آن وظیفه هر یک از ما است، به ویژه کسانی که خود را با در هم تنیدگی دشوار مشکلات زندگی مواجه می کنند.

ناتالیا کووالوا، کاندیدای علوم فلسفی.

http://ufo.kulichki.com/anomaly_dn_039.htm


این تاپیک پاسخی به جمله دوستم از دونتسک بود: "ما 10 ماه با یک دختر و یک بچه مانده ایم. حالا چطور می توانیم زندگی کنیم؟ من نمی خواهم زندگی کنم ..." او این را نوشت. مرگ یکی از عزیزان خانواده آنها

به درخواست بسیاری از بچه ها، ما دوباره در مورد روح کسانی صحبت خواهیم کرد که خودشان تصمیم گرفتند سفر خود را به روشی خشونت آمیز به پایان برسانند.

افرادی که به دنبال کمک هستند، اغلب یا در ذهن خود ایده خودکشی را مرور می کنند یا قبلاً اقدام به انجام این کار کرده اند.

آنها اساساً دختران و زنان جوان هستند.

من داده های آماری ندارم، اما آنها کسانی هستند که به من مراجعه می کنند. فرآیندها یکسان است، اما خود پس از مرگ با یک مرگ معمولی فاصله زیادی دارد.

بیایید این موضوع را با جزئیات بیشتری بررسی کنیم.

پس بیایید یک مثال بزنیم. دختر جوان 22 ساله. عشق ناراضی مرد جوان او را نزد کودک گذاشت. کودک چهار ساله است. آنها با پدر و مادر خود زندگی می کنند. یک بچه کوچک دیگر در خانواده تقریباً همسن و سال دارد. برادر کوچکش. بچه ها با هم خیلی صمیمی هستند. اما پس از آن یک تراژدی اتفاق می افتد. دنیا فرو ریخته است. آن پسر رفت. او همچنین بسیار جوان است و هنوز برای بزرگسالی آماده نشده بود. دختر به طبقه دوازدهم بالا می رود و روی لبه می ایستد.

اما در آخرین ثانیه که تقریباً پرواز را از نظر فیزیکی احساس کرد و برخورد بدنش به آسفالت و ترکیدن اعضای داخلی و شکستن استخوان ها را احساس کرد، عقب نشینی کرد.

دختره اومد سمتم و ما با او شروع به کشف این موضوع کردیم که پس از ترک بدنش چه اتفاقی برای او خواهد افتاد. پس از همه، او چگونه فکر می کرد. حالا بکوبید روی زمین من تصادف می کنم و تمام مشکلات من فورا ناپدید می شوند.

اما واقعیت این است که آنها در این لحظه تازه شروع می کنند. شخص نمی داند که باید چه چیزی را پشت سر بگذارد.

من به او نشان دادم که اگر بدنت را از دست بدهی، که هنوز می‌توانی همه چیز را در آن درست کنی، با همان مشکلات تبدیل به موجودی روحانی خواهی شد.

اما تصور کنید که در هر ثانیه رنجی را که بر عزیزان و فرزندانتان تحمیل خواهید کرد، ببینید و احساس کنید.

پسرت مامان را فریاد می زند، و تو در همان نزدیکی می ایستی و نمی توانی به او بفهمانی که در نزدیکی هستی.

اینجاست که رنج واقعی آغاز خواهد شد.

هیچ جسم فیزیکی در دنیای معنوی وجود ندارد. شما نمی توانید تنش را در آنجا با اشک از بین ببرید. همه چیز لو می رود. انسان خودش درد می شود.

در حالت خودکشی، مسیر شخص معمولاً در لایه های پایینی دنیای معنوی قرار دارد. اما قبل از رفتن به آنجا، شخص به عنوان یک روح ناآرام در کنار عزیزان خود سرگردان می شود.

تا زمانی که یک شخص به یاد می‌آید، و بنابراین تغذیه می‌شود. برای اینکه در نزدیکی باشیم، روح ما در این حالت نیاز به انرژی دارد. و چه بخواهد و چه نخواهد این انرژی را از عزیزانش خواهد گرفت.

بدترین چیز این است که انسان یک بار فکر کند و بس. اما همه چیز ثابت خواهد ماند. فقط بدون بدن متراکم فکر، حس، احساس خواهید کرد. و بدون آن شما نمی توانید چیزی را تغییر دهید. وقتی فردی می میرد، به حالت دیگری می رود، بدون بدن متراکم.

در عین حال، هر چیزی که او احساس کرد، حس کرد، دوست داشت، متنفر بود، یعنی جوهر او، دقیقاً همان چیزی است که در طول زندگی وجود دارد.

این جهنم نیست؟

برای پرسه زدن به عنوان یک روح ناآرام و تماشای سوگواری عزیزانتان. برای آنها فریاد بزنید که او زنده است و نمرده است.

اما کسی نمی شنود.

روح انسان در رنج و درد به مکان های دلبستگی می رود. بازدید از مکان هایی که در طول زندگی برای او عزیز بوده است. تعداد زیادی از چنین روح های ناآرامی وجود دارد.

با چنین روح هایی است که همه معنویت ها و نویز سفید و غیره در ارتباط هستند. در جریان عادی حوادث، یعنی مرگ بر اثر کهولت سن، فرد ملاقات می کند. و خیلی اوقات ، چند روز قبل از مرگ ، شخص قبلاً تا حدی دنیای معنوی را می بیند. دوستان و اقوام مرده را می بیند. و تعجب می کند که چگونه دیگران آنها را نمی بینند. این بسیار رایج است. من بارها با این مورد مواجه شده ام.

بسیاری از روح‌های بی‌قرار نمی‌خواهند ترک کنند، زیرا می‌دانند که باید از به اصطلاح برزخ عبور کنند.

برزخ مرتبه ای است که یک یا آن روح مطابق با برنامه های ناخودآگاه خود به آن سقوط می کند. این دنیای ترس ها، افکار، اعمال ماست.

یک مثال ساده

دیوانه قاتل. در ذهن او چه می گذرد؟ واضح است: خون. و همچنین گریه و ترس. ترس از قربانیان شما و بنابراین او می میرد و به دنیای ظریف ختم می شود. جایی که هر فکری بلافاصله تحقق می یابد.

پس تصور کنید که این برای او چه معنایی دارد.

هشیاری شما، به اصطلاح، مکانی را تشکیل می دهد که در لحظه مرگ در آن به پایان می رسید. اگرچه همه این مکان ها تنها واقعیت ذهنی هر فرد در مجموعه ای از برنامه های او هستند.

بیخود نیست که همه ادیان یاد می دهند که به خدا فکر کنید و افکار پاک داشته باشید و توبه قبل از مرگ مهم است.

اگر شخصی دست به خودکشی زد، در هر صورت این بدان معناست که او مشکلات جدی داشته است که نتوانسته است آنها را رسیدگی کند. این مشکلات پس از رفتن او برطرف نخواهد شد.

تحقق پیدا خواهند کرد. و او در دنیای ترس های خود خواهد بود.

وقتی دختر متوجه شد که تقریباً کاری را انجام داده است که اصلاح آن زمان زیادی طول می کشد، هیستریک شد. اما رهایی بخش بود. اکنون همه چیز به سرعت در حال بهبود است.

دانش و اطلاعات از کسانی می آید که می دانند. از راهنمایان معنوی یا فرشتگان نگهبان.

http://ok.ru/profile/519684838733/statuses/65069538956621

من مطالب را از سایت های مختلف گرفتم. می دانم که موضوع می تواند واکنش شدیدی ایجاد کند، اما به نظر من زمان آن رسیده است که به ما یادآوری کنیم که در آن دنیای دیگر چه چیزی در انتظار خودکشی است.

البته توصیه به افرادی که چنین غم و اندوهی را تجربه کرده اند دشوار است، زیرا هیچ یک از سخنان ما، هر چقدر هم که محبت آمیز، گرم و صمیمانه باشد، نمی تواند این ضایعه وحشتناک را جبران کند. غم و اندوه است وقتی عزیز شما از دنیا می رود. بدترین چیز این است که این اتفاق برای یک کودک بیفتد. و احتمالاً زنده ماندن تا آخر، درک، پذیرش این امر غیرممکن است. این دردی است که انسان باید تا آخر عمر با آن زندگی کند.

اغلب اطرافیان ما سعی می کنند از این موضوع اجتناب کنند. و اصلاً نه به این دلیل که می ترسند تعادل روانی خود را به هم بزنند یا روحیه خود را خراب کنند، بلکه از ترس این که یک بار دیگر زخم را آزار دهند و باز کنند.

یقین دارم که انسان را هرگز نباید تنها گذاشت، بدون توجه، اگر خودش دنبال تنهایی نباشد. بیشتر مشکلات اصلی زندگی مدرن دقیقاً ناشی از عدم ارتباط و عدم توجه به یکدیگر است. معلوم شد ما کاملاً نمی توانیم به هم توجه کنیم و با درد و بدبختی یک نفر دیگر زندگی کنیم. و این غم ماست ما یکی از اصول اصلی اولین جماعت مسیحی را کاملاً فراموش کرده‌ایم، جایی که غریبه‌ای وجود نداشت، جایی که همه با هم خویشاوند بودند و درد و شادی همه درد و شادی کل جامعه بود. امروزه حتی نام کسی را که در معبد کنار ما می ایستد و نماز می خواند نمی دانیم (تنها چیزی که در مورد او می دانیم این است که او یک کت قرمز دارد که آزار دهنده است).

افرادی که غم و اندوه و درد از دست دادن عزیزی را تجربه کرده اند، باید ده برابر بیشتر از دیگران به آنها عشق، توجه و مراقبت نشان داده شود. این کمک می کند که انشاءالله حداقل اندکی از درد کم شود.

و البته باید برای هم دعا کنیم. اگر این اتفاق برای عزیزان افتاد، باید برای آنها دعا کنید! اگر فردی که این بدبختی با او اتفاق افتاده برای شما غریبه نیست، باید برای او دعا کنید! زیرا دعا همان چیزی است که ما را با یکدیگر پیوند می دهد. اگر از دعا کردن برای شخصی امتناع کنیم، به این ترتیب می گوییم که او با ما غریبه است، که او را دوست نداریم. آن وقت تمام ابراز همدردی ما ریا است. هیچ کس و هیچ چیز نمی تواند ما را از نماز باز دارد.

البته، ممکن است دستورالعمل هایی وجود داشته باشد - سنت ها، رویه های ثابت شده، ممنوعیت های روحانیون - که این یا نوع دیگری از بزرگداشت های مذهبی را محدود می کند. اما به این سادگی نیست. الحمدلله الان در این مورد بحث شده است. اصولاً در اینجا نمی توان کلیشه ای داشت. هیچ قانون نهایی یا جزمیاتی نمی تواند وجود داشته باشد که نماز انسان را تنظیم کند.

در طول یک فاجعه، کسانی که نمی توانند به خود کمک کنند اول از همه نجات می یابند: کودکان، سالمندان و معلولان. اما در کلیسا معلوم می شود که مراسم تشییع جنازه برای مسیحیان برگزار می شود، اما خودکشی ها بدون بزرگداشت کلیسا باقی می مانند.

من دیدگاه شخصی خود را، به عنوان یک کشیش، به عنوان یک مسیحی بیان خواهم کرد: به اعتقاد راسخ من، سنتی که در کلیسای ارتدوکس روسیه ایجاد شده است، امتناع از مراسم تشییع جنازه و محدود کردن مراسم بزرگداشت کلیسا در صورت خودکشی شخصی است. رویه ای که در دوران پیش از انقلاب شکل گرفته و صرفاً با ملاحظات تربیتی تعیین شده است. در آن زمان، آن مرد می دانست که اگر خودکشی کند، از مراسم تشییع جنازه کلیسا محروم می شود، پشت حصار قبرستان دفن می شود و عزیزانش هرگز نمی توانند برای او دعا کنند.

همه این عوامل تأثیر روانی بسیار قوی داشتند، که اگر نگوییم همه، بسیاری از افرادی که به این گام فکر می کردند یا بر می داشتند متوقف شد. این یک استدلال آموزشی قدرتمند بود که کار خود را انجام داد.

امروز، صادقانه بگویم، همه اینها افراد کمی را متوقف می کند. مردم در چنین وضعیتی اساساً نگران بزرگداشت کلیسا نیستند. بنابراین، من معتقدم که در صورت درخواست اقوام و مسیحی بودن فرد، باید مراسم خاکسپاری خودکشی را انجام دهیم.

به طور رسمی به قانون چهاردهم تیموتای اسکندریه اشاره می کنیم که می گوید خودکشی ها نمی توانند مراسم تشییع جنازه داشته باشند. باید بگویم که امروزه ما با قوانین خیلی سست رفتار می کنیم، بعضی چیزها را رها می کنیم، بعضی چیزها را رها نمی کنیم. و ما به راحتی می توانیم قانونی برای توجیه یا تأیید این یا آن قضاوت یا عمل پیدا کنیم. غالباً می گوییم که در حقوق شرعی مفاهیم «اکونومیا» و «اکریویا» وجود دارد. من معتقدم اجازه دادن به تشییع جنازه برای خودکشی ها دقیقاً همان راه رحمت و اقتصاد است که باید دنبال کنیم. نمونه‌های زیادی وجود دارد که ما مراسم تشییع جنازه را برای افرادی انجام می‌دهیم که به طور رسمی مسیحی بودند، به مرگ طبیعی مردند، اما در طول زندگی خود کفرگو و ملحد بودند. زندگی اخلاقی و اخلاقی آنها زیر سوال است، اما ما می خوانیم "با اولیای الهی استراحت کن" و هیچ چیز روح ما را عذاب نمی دهد. این نیز کاملا اشتباه است.

موارد شناخته شده زیادی وجود دارد که افراد خودکشی کردند، مرتکب این گناه وحشتناک شدند، جنایتی وحشتناک نسبت به روح خود و البته نسبت به اطرافیانشان - اما در عین حال آنها مسیحی بودند. ما نمی دانیم در روح هر فردی که تصمیم به انجام این کار می گیرد چه می گذرد. این یک راز است. در دستور دفن کلمات شگفت انگیزی وجود دارد: مرگ یک مراسم مقدس است. خداوند تنها روح انسان را قضاوت خواهد کرد.

پارادوکس: از طرفی ما برای افراد زیادی که شاید اصلاً تمایلی به برگزاری مراسم ترحیم ندارند، مراسم ترحیم انجام می دهیم...

من معتقدم که این موضوعی در حوزه مسئولیت شبانی است که نمی توان به سادگی به صورت رسمی به آن پرداخت. اگر مدرکی دال بر بیماری روانی خودکشی بیاورید، اجازه تشییع جنازه را می دهند. به من اجازه دهید مراسم خاکسپاری پسرم را که خودکشی کرد انجام دهم. - از بیمارستان روانی برای ما گواهی بیاور که مریض است، بعد به او مشروب بدهیم. این خیلی اوقات اتفاق می افتد.

اخیراً مردی به دیدن من آمد که پسرش خودکشی کرده بود. جایی برای خودش پیدا نمی کرد، شبانه روز دنبالم می آمد. به روحانیون روی آورد. به او گفتند: از بیمارستان روانی گواهی بیاور. و به دلیل سلامت روانی پسرش از آوردن گواهی امتناع کرد. او این دروغ را هم خیانت می‌دانست - مانند هر اتفاقی که برای پسرش افتاد، آن را نتیجه خیانت به او می‌دانست. من فکر می کنم این درست است.

آنها مراسم تشییع جنازه مارینا تسوتاوا را برگزار کردند و همچنین مراسم خاکسپاری بسیاری از افراد دیگر را برگزار کردند. این بدان معناست که ما می توانیم برای کسی مراسم خاکسپاری برگزار کنیم. اگر کسی را شفاعت کنی دیگر برای او گناه محسوب نمی شود. اگر یک فرد عالی رتبه یا گواهی از روانپزشک بیاورید یا با اسقف به توافق برسید ... اما اگر نمی توانید به اسقف بروید ، اگر در سیبری و به طور کلی در روستا زندگی می کنید و نمیدونی چیکار کنم پسرت یا دخترت مجازات نمیشن...

هر مورد باید جداگانه بررسی شود، زیرا مرگ ناگهانی تحت هیچ قانونی قرار نمی گیرد. مهم است که کشیش مرگ هر فرد را کاملاً شخصی بداند. اگر بخواهد وارد درد کسی شود که به سراغش آمده است، فکر می کنم بتواند تصمیم درستی بگیرد.

خدا را شکر که اکنون "آیین تسلیت دعا برای بستگان کسانی که بدون اجازه درگذشته اند" داریم. به نظر من کوتاه است، کاملاً قابل درک نیست، کمی تأثیر عجیبی به جا می گذارد، اما خدا را شکر که به عنوان یک شروع وجود دارد. این در حال حاضر نوعی تسلی برای بستگان است، زیرا دعا برای آرامش هم برای روح شخصی که خودکشی کرده و هم مهمتر از همه برای بستگان مورد نیاز است. زیرا وقتی فرزند شما می رود، چیزی در زندگی باقی نمی ماند که بتواند این ضرر را جبران کند. و دعا می تواند حمایت کند، می تواند از سایر خودکشی ها جلوگیری کند. او می تواند روح این افراد را شفا دهد، آنها را به خدا معطوف کند و آنها را تشویق کند تا در زندگی خود تجدید نظر کنند.

اگر قبلاً خودکشی ها به دلایل آموزشی تشییع جنازه برگزار نمی شد ، اکنون لازم است که مراسم خاکسپاری - همچنین به دلایل آموزشی (در رابطه با بستگان آنها) برگزار شود. یک بار دیگر تکرار می کنم که این نظر شخصی من است.

اگر اقوام اجازه برگزاری مراسم بزرگداشت کلیسا به آنها داده نشد، کجا باید به دنبال امید و تسلی باشند؟

من معتقدم که باید تمام تلاش خود را انجام داد تا مراسم خاکسپاری برگزار شود. این در اختیار نزدیکان است. شما باید کشیش و سلسله مراتب را با درخواست ها آزار دهید، تسلیم نشوید، هرگز ناامید نشوید. وقتی به چیزی نیاز داریم می توانیم کوه ها را جابجا کنیم. و اگر به چیزی نیاز داریم، باید روز و شب در مورد آن صحبت کنیم، فریاد بزنیم، بخواهیم، ​​مطالبه کنیم، راه برویم، چیز دیگری. و اگر دعا نکنیم، اگر نخواهیم، ​​نیازی به آن نداریم.

اگر مراسم تشییع جنازه به دلایلی اتفاق نیفتد (یا برعکس، اتفاق می افتد)، پس دوباره باید درک کنید که مراسم تشییع جنازه خود عفو نیست، همانطور که عدم وجود آن یک جمله نیست. این تنها چیزی نیست که می تواند زندگی یک فرد را در آینده تغییر دهد، این حکم نهایی نیست. میلیون‌ها نمونه از راهبان صحرا وجود دارد که بی‌تفاوت نبودند. بسیاری از مقدسین وجود دارند که با بدنشان بعد از مرگ بسیار کفرآمیز رفتار شد. من خودکشی را با راهبان زاهد مقایسه نمی‌کنم، اما می‌گویم که مراسم تشییع جنازه زندگی انسان را در ابدیت تعیین نمی‌کند.

در نهایت، مراسم تشییع جنازه چیست؟ در این صورت خود کشیش هیچ عمل مقدسی را انجام نمی دهد. از طرف جامعه جمع شده با صدای بلند صلوات به درگاه خداوند را بیان می کند. و اگر آنها را با صدای بلند نگفت، بیایید همه دور هم جمع شویم و خودمان این کلمات را بگوییم. بله، البته، من نماز سلول را با خدمات کلیسا یکسان نمی دانم، به هیچ وجه. اما نیازی نیست همه چیز را به کشیش منتقل کنید و از این طریق مشکل را حل کنید. خودت باید دعا کنی شما باید این را در تمام زندگی خود به خاطر بسپارید. اینطور نیست که روحم مریض باشد، بالاخره مراسم تشییع جنازه را انجام دادند، زمین را برکت دادند، آن را به قبرستان بردند، آنجا ریختند و سنگ از روح من برداشته شد. هیچ چیز شبیه این نیست. شما باید تمام زندگی خود را برای یک نفر دعا کنید.

اما هیچ کس نمی تواند ما را از دعای شخصی منع کند. نماز چیزی است که زمان و مکان و حد و مرز دیگری برای آن وجود ندارد. اگر احساس می کنیم با یکی از عزیزان ارتباط داریم، باید هر روز و هر ساعت برای او دعا کنیم. دعا کنید که خداوند همه چیزهایی را که خودش در این زندگی وقت درخواست بخشش نداشت، او را ببخشد. دعا کنیم که خداوند این گناه او را ببخشد، به او رحم کند، خداوند ما را عاقل کند، چگونه رفتار کنیم تا بتوانیم به افرادی که خداوند در کنار ما روی این زمین قرار داده اند، کمک کنیم. قدرت انسان فقط در دعاست. نماز چیزی است که مردم را با یکدیگر پیوند می دهد. هیچ چیز دیگری نمی تواند این ارتباط را بازیابی کند.

البته ما گریه می کنیم. چون دلمون میسوزه... اول از همه برای خودمون. این یک ویژگی طبیعی انسان است. اما اگر نسبت به سرنوشت روح یک مرحوم بی تفاوت نباشیم، باید برای او دعا کنیم.

ما معتقدیم که با دعای زندگان، خداوند سرنوشت مردگان را تغییر می دهد. کلیسا در عبادت خود به وضوح در مورد این صحبت می کند. در روز پنطیکاست مقدس، تثلیث، در دعاهای زانو زده خود "برای کسانی که در جهنم نگهداری می شوند" دعا می کنیم. این بدان معنی است که ما اطمینان داریم که از طریق دعاهای جامعه خداوند قادر است سرنوشت این افراد را تغییر دهد. پس چرا با گفتن این که این غیرممکن است، قضاوت خداوند را پیش بینی می کنیم؟ علاوه بر این، ما باید برای خودکشی دعا کنیم و روح آنها را، مانند روح هر فرد، در برابر قضاوت خداوند تسلیم کنیم.

یک باور رایج وجود دارد که دعا برای خودکشی به معنای آسیب رساندن به خود است. افسانه است؟

البته این یک افسانه است. وارد شدن به آب و نجات یک نفر، آسیب رساندن به خود نیز است. افرادی که دیگران را در کریمسک نجات دادند به خود آسیب رساندند. در بهترین حالت، این ذات‌الریه است و در بدترین حالت، نمونه‌هایی از افرادی را می‌شناسیم که در حین نجات دیگران می‌میرند. اگر خیلی با دقت با خودتان رفتار کنید، می توانید با هر چیزی به خودتان آسیب برسانید. ما اغلب خود را با احتیاط انجام می دهیم، می ترسیم "خودمان را بریزیم". اگر قلم جوهر بردارید، روی شلوارتان لکه می‌کنید و به خودتان هم آسیب می‌رسانید. پس در مورد نماز چه بگوییم... دعا برای مردم یعنی ریختن خون به قول راهب سیلوان. اگر سخت است که خود را با چیزی از جمله دعا سنگین کنید، آن را فراموش کنید و به آن فکر نکنید، مراقب سلامتی خود باشید.

دعا چیست؟ اول از همه، گفتگو با خدا. چگونه می توانید با صحبت با خدا ضرر کنید؟

یه چیزی به خودت بیار...

اگر خدا را یک جور قاضی قدرتمند بدانیم که به خاطر خواسته‌ای که از کسی خواسته‌ایم، سیلی به سرمان خواهد زد. اگر برای شخص دیگری از خدا طلب بخشش کنید چگونه می توانید به خود آسیب برسانید؟ نه برای خودتان - این بسیار مهم است. ما خیلی وقت ها از خودمان می خواهیم. اگر از دیگری بخواهیم، ​​چگونه می توانیم به خود آسیب برسانیم؟ این همان چیزی است که خداوند منتظر آن است. این دعا ده برابر به خدا نزدیکتر از دعا برای خودمان است. زیرا او فداکار است، زیرا او برای کسانی است که دیگر نمی توانند خود را بخواهند. شاید خداوند ما را روی زمین تحمل کند تا بتوانیم برای شخص دیگری دعا کنیم.

زوسیما بزرگ در برادران کارامازوف می گوید: "هر روز و هر زمان که می توانید، با خود تکرار کنید: "خداوندا، به همه کسانی که امروز در برابر تو ایستاده اند رحم کن." زیرا در هر ساعت و هر لحظه، هزاران نفر زندگی خود را بر روی این زمین ترک می کنند و روحشان در برابر خداوند می ایستد - و چه تعداد از آنها در انزوا از زمین جدا شده اند، هیچ کس نمی داند، در غم و اندوه، که هیچ کس این کار را نخواهد کرد. از آنها پشیمان است و اصلاً درباره آنها نمی داند: زندگی کرده اند یا نه.»

همه ما باید این فرمان را به خاطر بسپاریم. هر روز و هر ساعت برای کسی که خداوند او را از زمین فرا خواند دعا کنید.

دلایل رفتن چه بود - بسپاریم به دست خدا. در دنیای بعدی شگفتی های زیادی در انتظار ما است. ما در آنجا با کسی ملاقات خواهیم کرد که مطلقاً انتظار ملاقات با او را نداریم و شاید کسی را نخواهیم دید که در سرنوشت اخروی او تردیدی نداشتیم. بنابراین، این را به قضاوت خداوند واگذار می کنیم. و خداوند با عشق قضاوت می کند.

ما عشق کافی نداریم ما اغلب در مورد عدالت و حقیقت صحبت می کنیم. عدالت و حقیقت کلماتی پوچ و بدون عشق هستند. علاوه بر این، درک ما از عدالت و حقیقت بدون عشق تحریف شده است. قضاوت خداوند با قضاوت انسان بسیار متفاوت است.

ما بارها داستان هایی شنیده ایم که خداوند یک خودکشی را در آخرین لحظه نجات داد - طناب پاره شد یا شخصی ناگهان به ملاقات آمد. و بستگان کسانی که خودکشی کردند متحیر هستند: چرا خداوند برخی را نجات می دهد، اما برخی را نه؟

نمی توان پاسخی داد که چرا خداوند این گونه عمل می کند و نه غیر از این. چرا خداوند مردم را در یک لحظه، برخی را زودتر، برخی را دیرتر می برد. چرا خداوند به درد و رنج روی این زمین اجازه می دهد. البته می توانیم بگوییم: احتمالاً این اتفاق برای ما افتاده است، زیرا این طور است. احتمالا امروز لیز خوردم و زمین خوردم، چون امروز صبح عجله داشتم سر کار می رفتم و پیرزن را به آن طرف خیابان نرساندم. ما می‌توانیم برخی توضیحات را پیدا کنیم، اگرچه همه آنها بسیار بسیار دور از ذهن خواهند بود. البته خداروشکر که کم کم داریم خودمون رو عمیق میکنیم و دنبال جواب میگردیم...

تنها پاسخ صحیح به هر اتفاقی که می افتد خواست خداست. اگر می‌توانستیم تصمیم‌های خدا را توضیح دهیم، خودمان در یک سطح با خدا می‌ایستیم - «من همه چیز را می‌دانم، می‌توانم اراده خدا را تفسیر کنم». ما نمی توانیم او را بشناسیم.

خداوند به شیوه ای کاملاً نامفهوم و غیرقابل توضیح برای ذهن و درک انسان و گاه پذیرفتن آن برای قلب دشوار است، خداوند مردم را به سوی رستگاری هدایت می کند و آن را طوری ترتیب می دهد که همه چیز برای صلاح روح باشد. و ما باید به خدا توکل کنیم، زندگی خود را به خدا بسپاریم: "پروردگارا، نمی توانم درک کنم، نمی توانم درک کنم، نمی فهمم، کنار آمدن با آن بسیار سخت است، اما من به تو ایمان دارم، من اعتماد دارم. شما." شما باید به خدا اعتماد کنید و هر اتفاقی که می افتد را با توکل به خدا بپذیرید. با سپاسگزاری اگر بتوانیم آن را ارائه دهیم، اما بالاتر از همه با اعتماد.

غیر قابل توضیح است که چرا خداوند این کار را می کند. بعضی چیزها را بعد از مدتی می‌فهمیم، بعضی چیزها را در زمین نمی‌فهمیم، اما در زندگی ابدی خواهیم فهمید، اما مشیت خدا برای هر یک از ما چنین است. همیشه نیازی نیست که به مکانیزم های زندگی بپردازید. تمام سقوط های ما از این واقعیت است که به خدا اعتماد نداریم.

"ما اعتماد نداریم" به چه معناست؟

ما همیشه می خواهیم او را اصلاح کنیم، آنچه را که بر ما می آید در دل نمی پذیریم.

اعتماد به معنای حرکت با جریان نیست. اغلب اتفاق می افتد که ما ارتدکس ها می گوییم: "این اراده خدا است. پس خدا اینطور برکت داد» و ما با خوشحالی دستهایمان را میشویم. به خصوص اگر بر ایده های ما در مورد اینکه چگونه باید عمل می کردیم تأثیر بگذارد.

اما شما نیاز دارید، بدون اینکه از مشارکت در زندگی خود دست بکشید، هر چیزی را که اتفاق می‌افتد - اعم از غم و شادی - بپذیرید و قاطعانه باور کنید که از جانب خداست. "من آن را قبول دارم، پروردگار. بدون شکایت قبول میکنم خواهش می‌کنم به من کمک کنید تا از این امر جان سالم به در ببرم، با آن زندگی کنم، در چارچوبی که شما مشخص کرده‌اید، عمل کنم.» این توکل به خداست.

بسیاری از بستگان خودکشی احساس گناه می کنند که نتوانستند به موقع جلوی آن را بگیرند، ندیدند که اتفاق وحشتناکی برای فرد اتفاق می افتد. چگونه می توانید از شر این احساس گناه خلاص شوید؟

به هیچ وجه. و نیازی به رهایی از احساس گناه نیست. یا این شخص را فراموش کنید، او را از قلب خود پاک کنید. اگر احساس گناه می کنیم، تقصیر خودمان است و نیازی به پاک کردن آن نیست. خود خداوند این درد را شفا و تسکین خواهد داد. به نحوی زخم التیام می یابد، خداوند تسلی می دهد. اما تلاش برای فهمیدن اینکه چگونه می توانیم این را فراموش کنیم اشتباه است، زیرا اگر این اتفاق برای شخصی رخ داده است، پس تقصیر هر یک از ماست.

هیچ چیز برای هیچ اتفاقی نمی افتد. تقصیر شخص دیگری نیست. ما مقصریم - کسانی که در کنار این مرد زندگی می کردند. ریشه تراژدی خودکشی همیشه خیانتی است که عزیزان مرتکب شده اند. ما آن را نشنیدیم، نخواستیم بشنویم، ندیدیم، نخواستیم ببینیم، به عقب نگاه نکردیم، نگاه نکردیم، نپرسیدیم ، ما نبودیم ، دوباره نپرسیدیم ، عشق را رد کردیم ، توجه را رد کردیم. هر گونه امتناع از توجه به یک عزیز خیانت به او است. زیرا همه ما فراخوانده شده ایم که به یکدیگر عشق بورزیم، مراقب یکدیگر باشیم. خداوند به شکل یک مرد به زمین آمد، او همیشه از طریق یک مرد پاسخ می دهد و از طریق یک مرد به ما می آید.

ما اغلب به هم خیانت می کنیم. هر کس خیانت را متفاوت تجربه می کند. گاهی آن را پاک می‌کردیم و فراموش می‌کردیم، گاهی توجه نمی‌کردیم، گاهی دل‌مان به درد می‌آمد و رابطه دوباره برقرار می‌شد. و گاهی اتفاقی می افتد که قابل تغییر نیست. متأسفانه نمی توان زندگی را به صورت پیش نویس نوشت و سپس به طور کامل بازنویسی کرد. چیزهایی وجود دارد - اگر امروز آنها را انجام دهیم، فردا نمی توانیم آنها را لغو کنیم. یا برعکس - اگر امروز کاری را انجام نداده باشیم، دیگر هرگز نمی توانیم آن را انجام دهیم.

بنابراین، شما باید تمام زندگی خود را با احساس گناه زندگی کنید. و باید زندگی کنیم و تمام عمر برای خودمان و آن مرحوم از خداوند طلب آمرزش کنیم. یادآوری این مسئولیت بسیار مهم است.

بستگان یک خودکشی چه کار دیگری می توانند برای عزیزشان که خودکشی کرده انجام دهند؟

قطعاً کار خیر است. خداوند برخی از ما را گرفت، اما ما را روی زمین گذاشت. این فقط برای ما نیست که راه برویم و آسمان را دود کنیم. هدف انسان چیست؟ و هدف ما عشق ورزیدن و دادن عشق خود به دیگران است. بنابراین، ما باید به کسانی که در این دنیا با ما می مانند عشق بورزیم. به کسانی که می توانیم کمک کنیم کمک کنید. و اغلب کمک ما، کاملاً ناچیز، برای ما معنی ندارد، می تواند آن را آسان تر کند، و گاهی اوقات به طور اساسی زندگی فرد دیگری را تغییر دهد. برای ما مقداری پول یک چیز کوچک است، اما برای کسی این پول امروز جان او را نجات می دهد.

متاسفانه همه چیز با پول حل نمی شود. شما باید چیزی جهانی از خود بدهید، هم از نظر مادی و هم اخلاقی. در اخلاق و جسم. نظر شخصی من این است که خداوند با دیدن اعمال خیر و کمک ما به آن مرحوم بیش از پیش رحم خواهد کرد. بیهوده نیست که ما مراسم ترحیم برگزار می کنیم، فقرا و بیماران را دعوت می کنیم و به یاد درگذشتگان غذا می دهیم. این رحمت ما مورد نیاز خدا نیست، نیاز روح انسان است. خداوند این قربانی را می پذیرد.

بیایید شاهکار قدیس خزنیای پترزبورگ را به یاد بیاوریم که چگونه پس از مرگ شوهرش حماقت را به عهده گرفت. برای چی؟ به منظور تسکین سرنوشت پس از مرگ همسری که به طور ناگهانی و بدون توبه درگذشت. و با اعمال رحمت و دعا و وقف کامل به خدا به این هدف رسید.

گاهی توصیه می شود صدقه بدهید و از نظر ذهنی به خدا بگویید این چه جور آدمی است.

خود خداوند آن را حل خواهد کرد. صدقه را نه برای کسی، بلکه به کسی باید داد، زیرا این شخص نیازمند است. شما باید آن را به او بدهید و خداوند آن را حساب خواهد کرد. او آن را به حساب ما می گذارد، به حساب آن مرحوم - خدا حساب های خودش را دارد. اگر کسی را نیازمند دیدید، آن را بیرون بیاورید و بدهید.

بدون فکر کردن به اینکه آیا این یک فرد نیازمند واقعی است؟

سوالی بسیار دشوار که من پاسخ قطعی خود را برای آن ندارم. ما کلاهبرداران زیادی داریم که از کودکان نیز سوء استفاده می کنند. البته باید استدلال هم داشته باشید. دادن یک روبل و در نتیجه پرداخت، حذف گناه از روح شما آسان نیست. البته، شما باید به نحوی به کسانی که واقعاً به آن نیاز دارند، بدهید.

اما بهتر است در جهت دیگر اشتباه کنید تا اینکه اصلاً ندهید. می دانی، ما آنقدر کم می دهیم و می دهیم که فهم ما که به ناحق داده ایم، اینقدر فریب است، آنقدر دروغ! ما صد بار گذر کرده ایم و به کسی که می دانیم دقیقا به آن نیاز دارد نداده ایم.

بیخود نیست که در شهرهای ما - نزدیک دیوارهای کلیساها، نزدیک پله برقی ها، نزدیک ایستگاه های مترو - تعداد زیادی از مردم نیازمند، فقیر، بدبخت، فلج وجود دارد. این یکی از نشانه های زندگی ماست. خداوند اینگونه به قلب ما می زند.

موضوع خودکشی موضوع خوشایندی نیست. بسیاری از ما، حتی زمانی که رو در رو با آن روبرو می شویم، ترجیح می دهیم در سکوت آن را در درون خود زندگی کنیم، سوالات زیادی بپرسیم و سعی کنیم بفهمیم واقعا چیست: تجلی اراده آزاد انسان یا گناه وحشتناک.

شخصی در تاریک ترین لحظات سفر زندگی خود با انتخابی مشابه روبرو شد و سعی کرد انتخابی دردناک را انجام دهد. و کسی دوستان یا عزیزان خود را از دست داد، درد، ناامیدی، ناتوانی، سوء تفاهم، و شاید حتی گناه...

من پیشنهاد می کنم که حجاب این پدیده را کمی برداشته و نه از موضع جامعه مدرن، بلکه از دیدگاه روح جاودانه شما به آن نگاه کنید. او چنین تصمیمی را چگونه ارزیابی می کند؟ بعد از خودکشی چه اتفاقی برای روح می افتد؟ آیا او با مجازات و چشم پوشی مواجه خواهد شد؟

خودکشی در تاریخ و دین

نگرش نسبت به خودکشی در دوره های مختلف و در فرهنگ های مختلف بسیار مبهم است. قاطعانه است محکوممثل این ادیان جهانیمانند اسلام، یهودیت، مسیحیت.

حتی در بعضی جاها خودکشی ها را با همه مردم در یک قبرستان مشترک دفن نمی کنند، آنها پشت حصار استراحت می کنند. متون مقدس مسیحی وحشتناک ترین مجازات ها را برای کسانی که داوطلبانه از زندگی دست می کشند، پیش بینی می کند. شما نمی توانید برای آنها دعا کنید و شمع روشن کنید. به نظر می رسد آنها از فهرست وجود خط خورده اند.

در حالی که در فرهنگ شرق خودکشی بیشتر است شخصیت آیینیو یک عمل افتخاری است. به عنوان مثال، سامورایی ها در ژاپن برای جلوگیری از اسیر شدن توسط دشمن یا برای جبران گناه، سپپوکو را مرتکب شدند.

در هند، افراد مسن برای اینکه خانواده خود را زیر بار ناتوانی نگذارند، دست به خودسوزی می زدند. زنان با شوهران مرده خود رفتند، اجرای آیین باستانی ساتی.

سلت های باستان و جنگجویان دانمارکی معتقد بودند برای یک جنگجو شرم آور است که تا پیری و ناتوانی زندگی کند. و آنها به میل خود این جهان را ترک کردند و خود را از "صخره اجدادشان" پرتاب کردند.

در تاریخ نیز آیین های بسیاری وجود دارد فدا کردن خودبه نام خدایان به عنوان یک قاعده، مقدم بر آمادگی طولانی و آموزش ایدئولوژیک، آگاهی از فداکاری است.

بنابراین، می توانید ببینید که حتی در بین مردم نیز هیچ درک متفقی از خود مرگ وجود ندارد. نگرش های متفاوتی نسبت به ارزش خود زندگی وجود دارد. اما روح چگونه با این رابطه ارتباط دارد؟

آنچه کریون در مورد خودکشی می گوید

در زمان ما، ما همچنین این فرصت را داریم که با موجودات معنوی از سطوح ظریف تر ارتباط برقرار کنیم، که در زمین تجسم نشده اند، بلکه به مردم کمک می کنند تا دوره ای دشوار در تاریخ ما را پشت سر بگذارند.

یکی از این دسته از معلمان روحانی کریون است که از او سوالی در مورد خودکشی پرسیده شد.

سوال: معمولاً گفته می شود افرادی که خودکشی می کنند در مکانی بسیار تاریک در بهشت ​​«گیر کرده اند». آیا این توصیفات درست است یا با اعتقادات شخصی مزین شده است؟ و در مورد کسانی که مانند تروریست های ایدئولوژیک، نه به دلیل افسردگی و ناتوانی در ادامه زندگی، بلکه «به خاطر هدفی بالاتر» خودکشی می کنند، چطور؟ یا افرادی که عمداً به دلیل ابتلا به سرطان لاعلاج و غیرقابل تحمل شدن درد، کشته شدن را انتخاب می کنند؟

پاسخ: انرژی خودکشی برای کسانی است که زنده مانده اند، نه برای کسانی که این عمل را انجام داده اند. در واقع، یک انسان غرایز بسیار قوی برای بقا دارد تا او را از خودکشی باز دارد، اما برای کسانی که این کار را انجام می دهند، انگ یا مجازاتی وجود ندارد. و هیچ جا گیر نمی کنند. معمولاً از همان ابتدا امکان خودکشی در قرارداد پیش بینی شده است، بنابراین اغلب اطرافیان با این تصور باقی می مانند که "این مدت طولانی است."

سوال: اگر انسان واقعاً باور داشته باشد که زندگی جسمانی اش به پایان رسیده است و واقعاً بخواهد آن را ترک کند و لذت ترک هواپیمای زمینی و بازگشت به خانه را تجربه کند، چه؟ آیا او در نهایت به جهنم می رسد؟

پاسخ: نه! آن روح زیبا که پذیرفته است پتانسیل این انرژی را به خانواده خود بیاورد، دقیقاً همان استقبال را در آن سوی حجاب دریافت می کند که کسی که تمام راه را تا مرگ طبیعی رفته است. مَثَل پسر ولگرد را در کتاب مقدس خود بخوانید. این دقیقاً همان چیزی است که او در مورد آن صحبت می کند.

بنابراین، موجودات روحانی به ما می گویند که هیچ محکومیت یا مجازاتی در طرف مقابل وجود ندارد. اکنون شما را به خواندن داستان های کسانی که شخصاً تجربیات مشابهی را پشت سر گذاشته اند دعوت می کنم.

روح در مورد خودکشی چه احساسی دارد؟

در فضای موسسه تناسخ به بررسی این موضوع پرداختیم. دانش‌آموزان زمانی که زندگی گذشته خود را با خودکشی به پایان رساندند به یاد آوردند.

اما جالب ترین چیز پس از خروج روح از بدن بود، زمانی که او تصمیم گرفته شده را تجزیه و تحلیل کرد و آن را با مربیان خود در میان گذاشت. مشخص می شود که آیا این خودکشی برنامه ریزی شده بوده یا تصمیمی لحظه ای، ضعف یا نقض نقشه بوده است.

و همچنین از تجربه شخصی، شرکت‌کنندگان دیدند که روح‌ها پس از خودکشی به کجا ختم می‌شوند، خواه با مجازات وحشتناکی مواجه شوند یا انکار.


در اطراف تجسم با خودکشی برنامه ریزی شده. این توافق بین ارواح قبل از تجسم بود. من یک پسر هستم. تا 5 سالگی شادی کامل به واسطه مادرم وجود داشت که مرا دوست داشت و در پرتوهای او زندگی پر از نور بود.


در 5 سالگی مادر می میرد. آنها این واقعیت را از من پنهان می کنند، اما من احساس می کنم چیزی اشتباه است. به مرور زمان کناره گیری می کنم و سعی می کنم به عمه ام ثابت کنم که مادرم را «جایگزین» کرده ام، خوبم، حاضرم او را دوست داشته باشم و دوست داشته باشم. اما از آنجایی که او فردی بدجنس و بی تفاوت هستم، نمی تواند احساسات گرمی از خود نشان دهد و من همچنان تلاش می کنم و سعی می کنم عشقم را به او ثابت کنم...


در نتیجه در 18 سالگی تصمیم گرفتم مچ دستم را قطع کنم تا ثابت کنم لایق عشق هستم. و آخرین لحظه قبل از ترک بدن، صورت و چشمان او را پر از اشک می بینم... این دقیقاً همان چیزی است که من باید در او تداعی کنم - عشق او! در آن لحظه من خودم پر از عشق و احساس موفقیت در این تجسم.


مربیان به گرمی از من استقبال کردند و بعد از تجسم گفتند که هر کسی یک دکمه قرمز اضطراری برای خروج از تجسم دارد اگر شرایط آنقدر ضخیم شده باشد که نمی توان کار دیگری برای روح انجام داد. این است که چگونه استقامت آزمایش می شود، زیرا راهی برای خروج از هر موقعیتی وجود دارد.


غالبا خودکشی - فرار. و در عالم ارواح گناه قابل مجازات نیست. همیشه همه چیز برای روح انجام می شود که در حال حاضر برای او بهترین است. و از آنجایی که همه ارواح تجربیات مختلفی را پشت سر می گذارند، تصمیمات متفاوتی برای هر کس در اعمال و اعمال وجود دارد.


مارینا ا.

خوب یا بد، این درک انسانی است، من در آنجا هیچ محکومیتی احساس نکردم، فقط یک مورد درک و عشقفهمیدم چرا این کار را کردم...در لحظه خروج احساس آرامش زیادی کردم.


پولینا اس.

ژاپن. هاراکیری در حدود 40 سالگی ساخته شد. و همه به این دلیل که او نمی خواست به امپراتور جدید خدمت کند. رفتن و ترک همسر و فرزندانم سخت بود. احساس می کردم با شمشیر خودم را در خانه سوراخ کرده ام در حالی که هیچ کس در ناحیه سینه درست بالای قلب آنجا نبود.


و پس از رفتن و ارتباط با مربیان، متوجه شدم که او برای مدت طولانی حکومت نمی کرد، زیرا در عرض یکی دو سال فرصت داشتم تا مردم را جمع کنم و او را سرنگون کنم. من هیچ مجازاتی دریافت نکرده ام و نخواهم گرفت، زیرا قبلاً فقط 3 چنین خروجی از زندگی وجود داشته است. برای 3-5 درمان متوالیزودتر از موعد از زندگی برای نوعی "درمان" روح فرستاده شد.


و بنابراین دیگر "مجازاتی" وجود ندارد. همچنین 2 مورد خودکشی رخ داد. یکی به خودش شلیک کرد و دومی از صخره سقوط کرد. اما آنها برنامه ریزی نشده بودند، همه به این دلیل که من برای نتیجه گیری عجله داشتم.


ماکسیم اس.

دختری را دیدم که با احساس بی فایده ای و نفرت پدر و مادرش بزرگ شد. در اوایل جوانی به شدت به مردی وابسته شد، می ترسید او را از دست بدهد، می خواست به او نیاز داشته باشد. وقتی برعکس شد، او سم زد و خود و فرزند متولد نشده اش را کشت.


روح بعداً از این انتخاب پشیمان شد. مربیان گفتند که او تجربه را پشت سر نگذاشت، او گزینه ضعف و اجتناب از مسئولیت را انتخاب کرد. در عالم ارواح هیچ محکومیتی برای خودکشی وجود ندارد، اما تشویق نمی شوددر آنجا، اگر روح بدین وسیله از مسئولیت فرار کند.


مارینا ژ.


من اعلانی از مربیان دریافت کردم مبنی بر اینکه EXIT کمتر ما را مجبور می کند چنین راهی برای خروج از زندگی داشته باشیم.
در واقع ما باید این را بدانیم همیشه یک راه خروج وجود دارد. باورهای محدود ما را از دیدن آن باز می دارد. ترس، شرم، ناامیدی، گناه، پشیمانی و غیره.


ایرا اف.

دختری را دیدم، دختر تاجری. پدرم همیشه مسافرت می رفت. و نوعی داستان تاریک با پدرم وجود داشت، انواع شایعات پخش شد و خانواده شروع به "آزار و اذیت" کردند. انگشت نشان دادن، فریاد زدن برخی چیزهای زننده بعد از او. در نتیجه دختر (من) خود را در انبار حلق آویز کرد.


دختر برای به دست آوردن خرد به این آزارها نیاز داشت. با گذشت زمان، او تبدیل به یک زن تأثیرگذار می شد، او صاحب خانواده می شد. مربیان در بیشتر موارد چنین می گویند نیازی به خودکشی نیستدر صورت لزوم، مرگ خود به خود می آید.


اولگا آ.

من پسر بچه دانمارکی هانس هستم. در تمام دوران کودکی ام توسط پدر و مادرم و افراد دیگر مورد ضرب و شتم و تحقیر قرار گرفتم. وقتی 15 ساله بودم، عاشق دختری پولدار و زیبای خز شدم. و در خیابان در حضور او تحقیر شدم. من نمی توانستم تحقیر، خنده بلند او را به من تحمل کنم. در کمد هق هق کرد و بطری سمی را که در جایی دزدیده بود نوشید.


با بیرون آمدن از بدنم احساس گیجی می کنم. در دنیای ارواح، من خجالت می کشم و احساس خجالت می کنم زیرا نتوانستم خودم را کنترل کنم و تسلیم شدم. برنامه ای وجود داشت که از سختی ها قوی تر شوم و مردی قوی شوم. برنامه ای برای ایجاد رابطه با یک دختر و مشارکت با یک دوست کارآفرین وجود داشت.


آنها او را شخصیت دیگری برای یک زوج پیدا کردند، از کسانی که در ابتدا تجسم معمولی را برنامه ریزی کرده بودند. و برای دختر، آنها پسر دیگری به دنیا آوردند))) این برای من تعجب آور بود، من قبلاً چنین چیزی ندیده بودم.


در مجموع 28 مورد خودکشی داشتم که فقط تعداد کمی از آنها برنامه ریزی شده بود. در دنیای ارواح هیچ محکومیتی وجود ندارد، فقط تلاشی برای درک اینکه چرا شخص شجاعت تحمل این آزمایشات را ندارد. بدون مجازات، مکان های خاص.


ناتالیا جی.

از داستان های شرح داده شده، می توانید متوجه شوید که گاهی روح چنین خروجی را از تجسم خود و از قبل برنامه ریزی می کند. اما بیشتر اوقات، این یک "خروج اضطراری" است و هیچ کس گناه یا فاجعه ای در آن نمی بیند.

چیز دیگر این است که روح برنامه ها و وظایف خاصی برای تجسم داشت و شخص که قادر به "کنترل کردن" نبود آنها را نقض می کرد.

و اکنون روح دوباره باید تجسم مشابهی را برنامه ریزی کند، متولد شود و دوباره در یک بدن جدید رشد کند و از همان ابتدا از همه چیز عبور کنید.

مطمئنی اینه بهترین گزینه?

وقتی واقعا سخت است چه باید کرد

خودکشی رخ می دهد زیرا فرد احساس تنهایی، رها شده، ناخواسته می کندو هیچ قدرتی برای کنار آمدن با مشکلات پیش آمده وجود ندارد. گاهی اوقات شدت و رنج آنقدر غیرقابل تحمل است که من حاضرم برای جلوگیری از آن دست به هر کاری بزنم. زندگی بیشتر فایده ای ندارد. چه باید کرد؟

  • فقط به یاد داشته باشید که همیشه چالش ها و قدرت برای عبور از آنها به ما داده می شود. گاهی اوقات، فرد بدبخت در آخرین لحظه "فرار" می کند و پس از آن تسکین از قبل ظاهر می شود. اما او دیگر این را نمی داند.
  • تمرین‌ها و مراقبه‌هایی وجود دارد که درک و این احساس را به ما می‌دهد که تنها نیستیم، حمایت مربیان، فرشتگان، خود برتر وجود دارد. فقط باید در مواقع سخت از آنها کمک و حمایت بخواهید و بلافاصله احساس گرما و گرما خواهید کرد. آرامش در سراسر بدن شما پخش می شود و تسکین.
  • و تنها پس از آن می توانید از آنها برای یافتن راهی برای خروج و درک وضعیت، پاسخ به سؤالات خود یا مشاوره در مورد آنچه که باید انجام دهید کمک بخواهید.
  • یک تمرین خوب زمانی که سخت و دردناک است این است که در حین زندگی همزمان از بیرون به خود نگاه کنید. به نظر می رسد تمرین "ماتریوشکا" از دوره توسط ماریس درشمانیس. این به کاهش درد و ارزیابی دقیق‌تر وضعیت کمک می‌کند.
  • همچنین مهم است که به خود یادآوری کنید که این فقط درد موقتی است. در حال حاضر، بله، غیر قابل تحمل است. اما اگر تا صبح صبر کنید، راحت تر است! دقیقا! بررسی شد! فقط باید سخت ترین لحظه را تحمل کنی.
  • و البته به یاد داشته باشید، بهتر است به خودتان فشار بیاورید و این مسیر را تا انتها طی کنید، تا اینکه دوباره از اولین قدم ها شروع کنید و همان کار را انجام دهید یا حتی بدتر.

زندگی ما به خودی خود ارزشمند و شگفت انگیز است! دنیای خودمان فقط تا زمانی وجود دارد که ما وجود داریم. و هر تجربه ای ارزشمند و منحصر به فرد است، این را به خاطر بسپارید و روی زیبایی که در آن است تمرکز کنید!

و اگر علاقه مند به کاوش در تجربه خودکشی خود هستید، مراقبه ماریس درشمانیس در این امر به شما کمک خواهد کرد.

در حالی که روح افراد به طور طبیعی در آن دنیا تسکین و حتی شادی را تجربه می کند، برعکس، روح افراد خودکشی یک بار در آن دنیا دچار سردرگمی و رنج می شود. یکی از متخصصان در زمینه خودکشی این حقیقت را با این عبارت مناسب بیان کرد: «اگر با روحی ناآرام از زندگی جدا شوید، با روحی ناآرام به دنیای دیگر خواهید رفت». خودکشی ها برای "پایان دادن به همه چیز" خودکشی می کنند، اما معلوم می شود که اینجاست که همه چیز برای آنها تازه شروع شده است.

در اینجا چند داستان معاصر وجود دارد که وضعیت ماورایی خودکشی را نشان می دهد. مردی که به شدت به همسرش عشق می ورزید هنگام مرگ همسرش خودکشی کرد. او امیدوار بود که برای همیشه با او متحد شود. با این حال، معلوم شد که کاملا متفاوت است. زمانی که دکتر موفق به احیای او شد، گفت: "من در نهایت به مکانی کاملاً متفاوت از جایی که او بود رسیدم... یک جور جای وحشتناکی بود... و بلافاصله متوجه شدم که اشتباه بزرگی مرتکب شده ام" ( Raymond A. Moody, MD, Life After Life, Bantam Books, NY 1978, p. 143).

هیرونیموس بوش. قطعه ای از سه تایی "آخرین داوری" - جناح راست "جهنم"، 1504

برخی از خودکشی‌هایی که به زندگی بازگردانده شدند، توصیف کردند که پس از مرگ خود را در نوعی سیاه‌چال یافتند و احساس کردند که برای مدت طولانی در اینجا خواهند ماند. آنها متوجه شدند که این مجازات آنها برای زیر پا گذاشتن قانون تعیین شده است که طبق آن هر فرد باید سهم خاصی از غم را تحمل کند. پس از اینکه به طور داوطلبانه باری را که بر دوش آنها گذاشته شده است کنار گذاشته اند، باید در دنیای دیگر حتی بیشتر را تحمل کنند.

مردی که مرگ موقت را تجربه کرده بود گفت: وقتی به آنجا رسیدم متوجه شدم که دو چیز مطلقاً حرام است: خودکشی و کشتن یک نفر دیگر. هدیه داده شده. گرفتن جان شخص دیگری به منزله نقض نقشه خدا برای او خواهد بود.» (Raymond A. Moody, MD, Life after Life, Bantam Books, NY 1978, p. 144).

تصور عمومی پزشکان احیا این است که خودکشی مجازات بسیار شدیدی دارد. دکتر بروس گریسون، روانپزشک در بخش اورژانس دانشگاه کانکتیکات که این موضوع را به طور گسترده مورد مطالعه قرار داده است، گواهی می دهد که هیچ کس که مرگ موقتی را تجربه می کند هرگز نمی خواهد پایان زندگی خود را تسریع کند (ریموند ای. مودی، دکتر، نور فراتر از آن). , Bantam Books, NY 1990, p. 99). اگرچه آن جهان به طور غیرقابل مقایسه ای بهتر از جهان ما است، زندگی در اینجا ارزش مقدماتی بسیار مهمی دارد. فقط خدا تصمیم می گیرد که چه زمانی یک فرد به اندازه کافی برای ابدیت رسیده باشد.

بورلی چهل و هفت ساله از اینکه چقدر خوشحال بود از زنده بودنش صحبت کرد. او در کودکی از پدر و مادر ظالمش که هر روز با او آزار و اذیت می کردند، اندوه زیادی متحمل شد. از قبل در بزرگسالی، او نمی توانست بدون احساس در مورد کودکی خود صحبت کند. یک روز در سن هفت سالگی که توسط پدر و مادرش ناامید شده بود، خود را به سر انداخت و سرش را روی سیمان کوبید. در طول مرگ بالینی، روح او کودکان آشنا را در اطراف خود دید. بدن بی جان او ناگهان نور درخشانی در اطراف بورلی تابید، که از آن صدای ناشناخته ای به او گفت: "تو اشتباه کردی، زندگی تو مال تو نیست و باید برگردی." به این بورلی اعتراض کرد: "اما هیچ کس مرا دوست ندارد و هیچ کس نمی خواهد از من مراقبت کند." صدا پاسخ داد: "درست است، و در آینده هیچ کس از شما مراقبت نخواهد کرد. بنابراین، یاد بگیرید که از خود مراقبت کنید." پس از این سخنان، بورلی برف و چوب خشک را در اطراف خود دید. اما بعد از جایی بوی گرما به گوش رسید، برف ها آب شدند و شاخه های خشک درخت با برگ ها و سیب های رسیده پوشیده شدند. با نزدیک شدن به درخت، شروع به چیدن سیب و خوردن آنها با لذت کرد. سپس متوجه شد که هم در طبیعت و هم در هر زندگی دوره هایی از زمستان و تابستان وجود دارد که یک کل واحد را در برنامه خالق تشکیل می دهند. وقتی بورلی به زندگی رسید، شروع کرد به زندگی به روشی جدید. در بزرگسالی با مرد خوبی ازدواج کرد، صاحب بچه شد و خوشحال بود (Melvin Morse, MD, Closer to the Light Ivy Books, انتشارات Ballantine Books, 1990. "To Hell and Back" 1993, p. 184).

بهشت و جهنم

بهشت چیست؟ کجاست؟ در گفتار عامیانه مردم بهشت ​​را «بالا» و جهنم را «پایین» می‌خوانند. افرادی که وضعیت جهنم را در طول مرگ بالینی خود دیدند، همواره رویکرد به آن را دقیقاً یک فرود توصیف کردند. اگرچه، البته، "بالا" و "پایین" مفاهیم متعارفی هستند، اما همچنان اشتباه است که بهشت ​​و جهنم را فقط حالت های متفاوت در نظر بگیریم: آنها دو مکان متفاوت هستند، اگرچه نمی توان آنها را از نظر جغرافیایی توصیف کرد. فرشتگان و ارواح مردگان فقط می توانند در یک مکان خاص باشند، خواه بهشت، جهنم یا زمین. ما نمی توانیم مکان دنیای معنوی را تعیین کنیم، زیرا خارج از "مختصات" سیستم فضا-زمان ما قرار دارد. آن فضایی از نوع متفاوت، که از اینجا شروع می‌شود، در جهتی جدید و نامحسوس برای ما امتداد می‌یابد.

موارد متعددی از زندگی قدیسان نشان می‌دهد که چگونه این نوع دیگر از فضا به فضای دنیای ما نفوذ می‌کند. بدین ترتیب، ساکنان جزیره الوی، روح قدیس هرمان آلاسکا را در حال بالا رفتن در ستونی از آتش، و سرافیم بزرگ گلینسکی، روح در حال صعود سرافیم ساروف را مشاهده کردند. الیشع نبی دید که چگونه الیاس نبی را با ارابه آتشین به بهشت ​​بردند. مهم نیست که چقدر بخواهیم با افکارمان به "آنجا" نفوذ کنیم، با این واقعیت محدود می شود که آن "مکان ها" خارج از فضای سه بعدی ما هستند.

بیشتر داستان‌های مدرن افرادی که مرگ بالینی را تجربه کرده‌اند، مکان‌ها و حالات «نزدیک» به دنیای ما، حتی در این سوی «مرز» را توصیف می‌کنند. با این حال، همچنین توصیفی از مکان هایی وجود دارد که یادآور بهشت ​​یا جهنم هستند، که کتاب مقدس از آنها صحبت می کند.

به عنوان مثال، در پیام های دکتر جورج ریچی، بتی مالتز، ماتریکس راولینگ و دیگران، جهنم نیز ظاهر می شود - "مارها، خزندگان، بوی بد غیر قابل تحمل، شیاطین". دکتر ریچی در کتاب خود "بازگشت از فردا" در مورد اتفاقی که در سال 1943 با دیدن تصاویر جهنم برای او افتاد صحبت می کند. در آنجا دلبستگی گناهکاران به آرزوهای زمینی سیری ناپذیر بود. او قاتلانی را دید که به نظر می رسید به قربانیان خود زنجیر شده بودند. قاتلان گریه می کردند و از کسانی که کشته بودند طلب بخشش می کردند، اما آنها صدایشان را نمی شنیدند. این اشک ها و درخواست های بیهوده بود.

توماس ولش می گوید که چگونه هنگام کار در یک کارخانه چوب بری در پورتلند، اورگان، لیز خورد، به داخل رودخانه افتاد و توسط کنده های بزرگ له شد. کارگران بیش از یک ساعت طول کشید تا جسد او را پیدا کنند و از زیر کنده ها بیرون بیاورند. چون هیچ نشانه ای از حیات در او ندیدند، او را مرده پنداشتند. خود توماس، در حالت مرگ موقت، خود را در ساحل اقیانوس آتشین عظیمی دید. منظره امواج سوزان گوگرد او را مات و مبهوت کرد. جهنم آتشینی بود که هیچ واژه ای انسانی برای توصیف آن وجود ندارد. درست همانجا، در سواحل جهنم آتشین، چند چهره آشنا را که قبل از او مرده بودند، شناخت. همه با گیجی از وحشت ایستاده بودند و به میله های آتش می نگرند. توماس فهمید که راهی برای ترک اینجا وجود ندارد. او شروع به پشیمانی کرد که قبلاً به نجات خود اهمیت چندانی نداده بود. آه، اگر می دانست چه چیزی در انتظارش است، کاملاً متفاوت زندگی می کرد.

در این هنگام متوجه کسی شد که از دور راه می‌رفت. چهره غریبه قدرت و مهربانی زیادی داشت. توماس بلافاصله متوجه شد که خداوند است و تنها او می تواند روح او را که محکوم به جهنم است نجات دهد. توماس امیدوار بود که خداوند متوجه او شود. اما خداوند از کنارش گذشت و به جایی دوردست نگاه کرد، توماس فکر کرد: "او در شرف ناپدید شدن است، و سپس همه چیز تمام خواهد شد." ناگهان خداوند صورت خود را برگرداند و به توماس نگاه کرد. این تمام چیزی است که طول کشید - فقط یک نگاه از پروردگار! توماس در یک لحظه در بدنش بود و زنده شد. قبل از اینکه حتی وقت باز کردن چشمانش را داشته باشد، به وضوح دعای کارگرانی را که در اطراف ایستاده بودند شنید. سال‌ها بعد، توماس همه چیزهایی را که «آنجا» می‌دید با تمام جزئیات به یاد می‌آورد. فراموش کردن این حادثه غیرممکن بود (او مورد خود را در کتاب "معجزه شگفت انگیز اورگان"، مسیح در برابر ملل، شرکت، 1976 شرح داد.

کشیش کنت ای. هاگین به یاد می آورد که چگونه در آوریل 1933، زمانی که در مک کینی، تگزاس زندگی می کرد، قلبش از تپش ایستاد و روحش از بدنش خارج شد. "بعد از آن، من شروع به پایین آمدن پایین و پایین تر کردم، و هر چه بیشتر پایین می آمدم، تاریک تر و گرم تر می شد. سپس، حتی عمیق تر، متوجه شدم روی دیوارهای غارها سوسو زدن برخی نورهای شوم - بدیهی است جهنمی." بالاخره شعله بزرگی شعله ور شد و من را کشید، سال ها از این اتفاق می گذرد و من هنوز هم مثل واقعیت این شعله جهنمی را در مقابلم می بینم.

با رسیدن به ته پرتگاه، وجود روحی را در نزدیکی خود احساس کردم که شروع به راهنمایی کرد. در این زمان، صدای قدرتمندی بر فراز تاریکی جهنمی به صدا درآمد. نفهمیدم چی گفت ولی حس کردم صدای خداست. قدرت این صدا باعث شد که تمام عالم اموات به لرزه درآید، مثل برگ های درخت پاییزی که باد می وزد. بلافاصله روحی که مرا هل می‌داد رها کرد و گردباد مرا به سمت بالا برد. کم کم نور زمینی دوباره شروع به درخشیدن کرد. خودم را در اتاقم دیدم و مانند مردی که داخل شلوارش می پرد، به داخل بدنم پریدم، سپس مادربزرگم را دیدم که شروع به گفتن کرد: پسر، فکر کردم مرده ای.

پس از مدتی، کنت کشیش یکی از کلیساهای پروتستان شد و زندگی خود را وقف خدا کرد. او این واقعه را در بروشور «شهادت من» شرح داد.

دکتر رالینگ یک فصل کامل از کتاب خود را به داستان افرادی که در جهنم بوده اند اختصاص داده است. به عنوان مثال، برخی در آنجا میدان بزرگی را دیدند که در آن گناهکاران، در نبرد بدون استراحت، یکدیگر را معلول می کردند، می کشتند و به آنها تجاوز می کردند. هوای آنجا مملو از فریاد، نفرین و نفرین غیر قابل تحمل است. برخی دیگر مکان‌های کار بیهوده را توصیف می‌کنند، جایی که شیاطین ظالم با حمل بارها از مکانی به مکان دیگر بر روح گناهکاران ظلم می‌کنند.

تحمل‌ناپذیری عذاب جهنمی با دو داستان زیر از کتاب‌های ارتدکس بیشتر نشان داده می‌شود. یک فلج که سالها رنج کشیده بود، سرانجام به درگاه خداوند دعا کرد و از او خواست که از رنجش دست بردارد. فرشته ای بر او ظاهر شد و گفت: گناهانت مستلزم پاک شدن است، خداوند به تو پیشنهاد می کند به جای یک سال رنج روی زمین که با آن پاک می شوی، سه ساعت عذاب در جهنم را تجربه کنی، انتخاب کن. رنجور فکر کرد و سه ساعت در جهنم را انتخاب کرد. پس از این، فرشته روح او را به عالم زیرین جهنم برد. همه جا تاریکی بود، شرایط تنگ، همه جا ارواح شیطانی، فریاد گناهکاران، همه جا فقط رنج بود. روح فلج در ترس و کسالت غیرقابل بیانی فرو رفت، فریادهای او تنها با پژواک جهنم و جوشش شعله های آتش جهنم پاسخ داده شد. هیچ کس به ناله و خروش او توجه نکرد، همه گناهکاران به عذاب خود مشغول بودند. به نظر دردمند می آمد که قرن ها گذشته است و فرشته او را فراموش کرده است.

اما بالاخره فرشته ای ظاهر شد و پرسید: چه احساسی داری برادر؟ رنجور گفت: "تو مرا فریب دادی!" فرشته پرسید: «چه سالی؟!» فقط یک ساعت گذشته است و هنوز باید دو ساعت دیگر رنج بکشی. سپس رنجور شروع به التماس کردن از فرشته کرد تا او را به زمین بازگرداند، جایی که او پذیرفت تا هر چند سالی که می خواهد رنج بکشد، فقط برای ترک این مکان وحشت. فرشته پاسخ داد: بسیار خوب، خداوند رحمت عظیم خود را به تو نشان خواهد داد.

رنجور که دوباره خود را بر بالین دردناک خود می‌دید، رنج خود را با نرمی تحمل می‌کرد و وحشت‌های جهنمی را به یاد می‌آورد که در آن بدتر بود (از نامه‌های سویاتوگورتس، ص 183، نامه 15، 1883).

در اینجا داستانی در مورد دو دوست است که یکی از آنها به صومعه ای رفت و در آنجا زندگی مقدسی داشت و دیگری در دنیا ماند و زندگی گناه آلودی داشت. هنگامی که دوستی که با گناه زندگی می کرد به طور ناگهانی درگذشت، دوست راهب او شروع به دعا از خدا کرد تا سرنوشت رفیقش را برای او آشکار کند. روزی دوست مرده ای در خواب به او ظاهر شد و شروع به گفتن از عذاب طاقت فرسا کرد و اینکه چگونه کرمی بی پایان او را می جوید. با گفتن این حرف، لباسش را تا زانو بلند کرد و پایش را که کاملاً با کرم مهیبی که آن را خورده بود پوشانده بود نشان داد. چنان بوی بدی از زخم های پایش می آمد که راهب بلافاصله از خواب بیدار شد. او از حجره ها بیرون پرید و در را باز گذاشت و بوی تعفن سلول ها در تمام صومعه پخش شد. از آنجایی که بوی تعفن با گذشت زمان کاهش پیدا نکرد، همه راهبان مجبور شدند به مکان دیگری نقل مکان کنند. و راهب که زندانی جهنمی را دید، نتوانست از شر بوی تعفن که در تمام عمر به او چسبیده بود خلاص شود (از کتاب "اسرار ابدی زندگی پس از مرگ" که توسط صومعه سنت پانتلیمون در آتوس منتشر شد).

در مقابل این تصاویر ترسناک، توصیف بهشت ​​همیشه روشن و شاد است. به عنوان مثال، توماس N.، دانشمند مشهور جهان، در پنج سالگی در یک استخر غرق شد. خوشبختانه یکی از نزدیکانش متوجه او شد و او را از آب بیرون کشید و به بیمارستان رساند. وقتی بقیه اقوام در بیمارستان جمع شدند، دکتر به آنها خبر داد که توماس درگذشته است. اما به طور غیرمنتظره برای همه، توماس زنده شد. توماس بعداً گفت: "وقتی خودم را زیر آب دیدم، احساس کردم که از طریق یک تونل طولانی پرواز می کنم. در انتهای دیگر تونل نوری را دیدم که آنقدر درخشان بود که می توانستم آن را لمس کنم. آنجا خدا را دیدم. روی تخت و افراد زیر یا احتمالاً فرشتگانی که تخت را احاطه کرده اند. وقتی به خدا نزدیک شدم، او به من گفت که هنوز وقت من نرسیده است، می خواستم بمانم، اما ناگهان خود را در بدنم دیدم. توماس ادعا می کند که این بینش به او کمک کرد تا مسیر درست زندگی را پیدا کند. او می خواست دانشمند شود تا جهان آفریده خدا را بهتر درک کند. او مطمئناً در این مسیر گام های بزرگی برداشت (Melvin Morse, MD, Closer to the Light Ivy Books, منتشر شده توسط Ballantine Books, 1990. "To Hell and Back," 1993, p. 167).

بتی مالتز در کتابی که در سال 1977 برای همیشه دیدم، توضیح می‌دهد که چگونه بلافاصله پس از مرگش، خود را بر روی تپه‌ای سبز و شگفت‌انگیز یافت. او از اینکه با وجود داشتن سه زخم جراحی، ایستاده بود و آزادانه و بدون درد راه می‌رفت تعجب کرد. آسمان آبی روشن بالای سر او وجود دارد. خورشید وجود ندارد، اما نور همه جا را فرا گرفته است. زیر پاهای برهنه او علف هایی به رنگ روشن است که هرگز روی زمین ندیده است. هر تیغ علف انگار زنده است. تپه شیب دار بود، اما پاهایم به راحتی و بدون تلاش حرکت می کردند. گل های روشن، بوته ها، درختان. در سمت چپ او یک مرد در عبایی دیده می شود. بتی فکر کرد: "این فرشته نیست؟" آنها بدون صحبت راه می رفتند، اما او متوجه شد که او غریبه نیست و او را می شناسد. او احساس جوانی، سلامت و شادی می کرد. «احساس می‌کردم هر چیزی را که همیشه می‌خواستم، داشتم، همان چیزی بود که همیشه می‌خواستم باشم، می‌رفتم به جایی که همیشه آرزوی بودن را داشتم.» سپس تمام زندگی او از جلوی چشمانش گذشت. او خودخواهی او را دید و شرمنده شد، اما در اطراف خود احساس مراقبت و عشق می کرد. او و همراهش به یک قصر نقره‌ای شگفت‌انگیز نزدیک شدند، «اما هیچ برجی وجود نداشت». موسیقی، آواز. او کلمه "عیسی" را شنید. دیوار از سنگ های قیمتی؛ دروازه ساخته شده از مروارید وقتی دروازه برای لحظه ای باز شد، خیابان را در نور طلایی دید. او کسی را در این نور ندید، اما فهمید که او عیسی است. او می خواست وارد قصر شود، اما به یاد پدرش افتاد و به جسد خود بازگشت. این تجربه او را به خدا نزدیکتر کرد. او اکنون مردم را دوست دارد.

قدیس سالویوس آلبیا، سلسله مراتب گالیک قرن ششم، پس از مرگ بیشتر روز زنده شد و به دوستش گریگوری تورز گفت: چهار روز پیش وقتی سلولم به لرزه افتاد و مرا مرده دیدی، دو فرشته مرا بلند کردند و به بلندترین قله بهشت ​​بردند و آنگاه زیر پایم به نظر می‌رسید که نه تنها این زمین بدبخت، بلکه خورشید نیز نمایان است. ، ماه و ستارگان. سپس من را از دروازه ای که درخشان تر از خورشید می درخشید هدایت کردم و به ساختمانی هدایت شدم که در آن تمام طبقات با طلا و نقره می درخشیدند. نور قابل توصیف نیست. مکان پر از مردم بود و آنقدر از همه طرف امتداد یافتیم که پایانی در آن دیده نمی شد فرشتگانی که از جلوی من پاک شدند مسیری از میان این جمعیت بود و ما وارد جایی شدیم که نگاهمان به آن معطوف بود حتی در زمانی که دور نبودیم بالاتر از این مکان ابر سبکی که از خورشید سبکتر بود در هوا معلق بود و از آن صدایی مانند صدای آبهای بسیار شنیدم.

سپس موجودات خاصی از من استقبال کردند که برخی از آنها لباس روحانیت و برخی دیگر لباس معمولی بر تن داشتند. همراهانم برایم تعریف کردند که اینها شهدا و دیگر مقدسین هستند. در حالی که ایستاده بودم، چنان عطر مطبوعی مرا در بر گرفت که گویی با آن آغشته شده بود، نیازی به غذا و نوشیدنی احساس نکردم.

سپس صدایی از ابر گفت: "بگذارید این مرد به زمین بازگردد، زیرا کلیسا به او نیاز دارد." و من به سجده افتادم و گریه کردم. گفتم: افسوس، افسوس، پروردگارا، چرا این همه را به من نشان دادی تا دوباره آن را از من بگیری؟ اما صدا پاسخ داد: با آرامش برو من از تو مراقبت خواهم کرد تا اینکه دوباره تو را به این مکان برگردانم. سپس با گریه از دروازه ای که از آن وارد شده بودم، برگشتم.»

یکی دیگر از رؤیاهای قابل توجه از بهشت ​​توسط سنت اندرو احمق برای مسیح، اسلاویی که در قرن نهم در قسطنطنیه زندگی می کرد، توصیف شده است. یک بار در یک زمستان سخت، سنت اندرو در خیابان دراز کشید و از سرما مرد. ناگهان گرمای خارق‌العاده‌ای را در درون خود احساس کرد و جوانی زیبا را دید که چهره‌ای مانند خورشید می‌درخشید. این جوان او را به بهشت ​​هدایت کرد، به بهشت ​​سوم. این چیزی است که St. آندری در بازگشت به زمین گفت:

"به خواست الهی دو هفته در رؤیایی شیرین ماندم... خود را در بهشت ​​دیدم و در اینجا از جذابیت وصف ناپذیر این مکان زیبا و شگفت انگیز شگفت زده شدم. باغ های زیادی پر از درختان بلند بود که در حال تاب خوردن بودند. با قله‌هایشان دیدم را شاد می‌کرد و عطری دلنشین از شاخه‌هایشان می‌پیچید... این درختان را نمی‌توان از نظر زیبایی با هیچ درخت زمینی مقایسه کرد، در آن باغ‌ها پرندگان بی‌شماری با بال‌های طلایی، سفید برفی و چند رنگ بودند. بر شاخه های درختان بهشتی نشستند و آنقدر زیبا می خواندند که از آواز دلنشینشان یادم نمی آمد...

بعد از آن به نظرم رسید که در بالای فلک ایستاده ام و در مقابل من جوانی با چهره ای به نور خورشید و لباس ارغوانی راه می رفت... وقتی دنبالش رفتم دیدم صلیبی بلند و زیبا مانند رنگین کمان و اطراف او خوانندگان آتش مانندی بودند که برای ما بر روی صلیب مصلوب شده بودند و خداوند را می خواندند و ستایش می کردند. مرد جوانی که از جلوی من راه می‌رفت و به صلیب نزدیک می‌شد، آن را بوسید و به من نشان داد که همین کار را بکنم... با بوسیدن صلیب، سرشار از شادی وصف ناپذیری شدم و عطر را قوی‌تر از قبل احساس کردم.

جلوتر رفتم، به پایین نگاه کردم و زیر سرم چیزی شبیه پرتگاه دریا دیدم. مرد جوان رو به من کرد و گفت: نترس، زیرا ما باید حتی بالاتر برویم و دستش را به من داد. وقتی آن را گرفتم، قبلاً بالای فلک دوم بودیم. در آنجا مردان شگفت انگیزی را دیدم که شادی آنها به زبان انسانی وصف نشدنی است... و به این ترتیب بر فراز آسمان سوم بلند شدیم، جایی که قدرت های آسمانی بسیاری را دیدم و شنیدم که در حال آواز خواندن و ستایش خداوند بودند. ما به نوعی پرده ای نزدیک شدیم که مثل رعد و برق می درخشید، که در مقابل آن مردان جوانی ایستاده بودند که شبیه شعله های آتش بودند... و مرد جوانی که مرا رهبری می کرد به من گفت: "وقتی پرده باز شود، مسیح خداوند را خواهی دید. سپس تعظیم کن. به تخت جلال او.» ... و سپس دستی آتشین پرده را باز کرد و من مانند اشعیای نبی خود خداوند را دیدم که بر تختی بلند و رفیع نشسته بود و سرافیم به دور او پرواز کرد. او لباس قرمز مایل به قرمز پوشیده بود. صورتش درخشید و با عشق به من نگاه کرد. چون این را دیدم به روی خود در برابر او افتادم و در برابر نورانی و عرش جلالش تعظیم کردم.

شادی که از تأمل در چهره او بر من غالب شد، با کلمات قابل بیان نیست. الان هم که آن چشم انداز را به یاد می آورم، سرشار از شادی وصف ناپذیر می شوم. من با هیبت در برابر استادم دراز کشیدم. پس از این، تمام لشکر آسمانی آهنگی شگفت انگیز و غیرقابل توصیف را خواندند، و سپس - من خودم نمی دانم چگونه دوباره خود را در بهشت ​​یافتم.

(جالب است اضافه کنیم که وقتی سنت اندرو، مریم باکره را ندید، پرسید که او کجاست، فرشته به او توضیح داد: "آیا فکر کردی ملکه را اینجا ببینی؟ او اینجا نیست. او به دنیای پریشان فرود آمد - برای کمک به مردم و تسلی عزا، مکان مقدس او را به شما نشان می‌دهم، اما اکنون فرصتی نیست، زیرا باید برگردید.)

بنابراین، طبق زندگی قدیسان و داستان های کتاب های ارتدکس، روح پس از خروج از این جهان و عبور از فضای بین این جهان و بهشت ​​به بهشت ​​می رود. اغلب این قسمت با دسیسه های شیاطین همراه است. در عین حال، فرشتگان همیشه روح را به بهشت ​​هدایت می کنند و هرگز به تنهایی به آنجا نمی رسد. یوحنای کریزوستوم قدیس نیز در این باره نوشته است: «سپس فرشتگان ایلعازار را بردند... زیرا روح به خودی خود به آن زندگی نمی رود که برایش محال است. یک رهبر، پس هر چه بیشتر در کتابهای راهنما به روح نیاز داریم که از بدن جدا می شود و به زندگی آینده ارائه می شود. بدیهی است که داستان‌های مدرن درباره نور و مکان‌های زیبایی شگفت‌انگیز، بازدید واقعی از این مکان‌ها را منتقل نمی‌کنند، بلکه تنها «دیدگاه‌ها» و «انتظارات» آن‌ها را از راه دور بیان می‌کنند.

بازدید واقعی از بهشت ​​همیشه با نشانه های آشکار فیض الهی همراه است: گاهی عطری شگفت انگیز، همراه با تقویت معجزه آسا در تمام قدرت های انسان. به عنوان مثال، این عطر آنقدر سنت ساولی را تغذیه کرد که او بیش از سه روز به غذا و نوشیدنی نیاز نداشت و تنها زمانی که او در مورد آن گفت، عطر ناپدید شد. تجربه عمیق بازدید از بهشت ​​با احساس احترام به عظمت خداوند و آگاهی از بی لیاقتی خود همراه است. در عین حال، تجربه شخصی بهشت ​​برای توصیف دقیق غیرقابل دسترس است، زیرا "چشم ندید، گوش نشنید و چیزی که خدا برای دوستدارانش آماده کرده بود به ذهن انسان خطور نکرد." و "اکنون ما گویی از شیشه ای تاریک، فال می گیریم، اما رو در رو می بینیم" (اول قرنتیان 2: 9 و 13: 12).

الکساندر میلانت،
از کتاب «در آستانه مرگ و زندگی».

زندگی با مسیح را انتخاب کنید!

"زیرا خدا دنیا را بسیار دوست داشت،

که پسر یگانه خود را داد تا هر که به او ایمان آورد هلاک نگردد، بلکه حیات جاودانی داشته باشد.» (یوحنا 3:16).


«زندگی را انتخاب کن تا تو و نسلت زنده بمانید، یهوه خدای خود را دوست داشته باشید، به صدای او گوش فرا دهید و به او بچسبید، زیرا در این است زندگی و طول روزهای شما...» (تثنیه 30:19). -20)

طبق قوانین کلیسا، خودکشی ها (این نیز شامل کشته شدگان در دوئل، جنایتکاران کشته شده در جریان سرقت، افرادی که اصرار بر اتانازی داشتند) و حتی کسانی که مظنون به خودکشی هستند (برگزاری مراسم تشییع جنازه برای کسانی که در شرایط ناشناخته غرق شده اند مرسوم نیست. شرایط) را نمی توان در کلیسا دفن کرد یا در نماز کلیسا در طول مراسم مذهبی و مراسم تشییع جنازه یاد کرد. خودکشی ها در گورستان های نزدیک کلیساها دفن نمی شوند. نظراتی وجود دارد که "عاشقان" مرده "ورزش های شدید" را می توان به عنوان خودکشی طبقه بندی کرد ، زیرا آنها با درک خطر مرگبار چنین فعالیت هایی ، هنوز هم زندگی خود را به خاطر شادی پوچ به خطر انداختند. در واقع، معتادان به مواد مخدر، مصرف کنندگان مواد و الکلی ها خودکشی می کنند.

با این حال، در کتابچه راهنمای معروف قبل از انقلاب برای روحانیون S.V. بولگاکف، با اشاره به قطعنامه شورای مقدس 10 ژوئیه 1881، بیان می کند که افرادی که در اثر نوشیدن زیاد الکل جان خود را از دست داده اند (مگر اینکه ثابت شود که آنها با هدف مسموم کردن خود با الکل مشروبات الکلی مصرف کرده اند) بر این اساس خودکشی محسوب نمی شوند. که «...زیرا مرگ ناشی از مشروبات الکلی، مسبوق به ابهام عقل است، که با استفاده از سایر وسایل خودکشی آگاهانه اتفاق نمی افتد...».اگرچه، بدیهی است که تقریباً همه مست ها می دانند که مصرف بیش از حد الکل برای سلامتی کشنده است. در موارد مرگ معتادان به مواد مخدر در اثر مصرف بیش از حد همه چیز ساده نیست، زیرا بلافاصله قبل از مصرف دارو، معتاد به مواد مخدر هوشیار است، بر خلاف یک معتاد الکلی که آخرین بخش های الکل از قبل کشنده را در حالتی کاملاً دیوانه مصرف می کند.

استثنافقط برای خودکشی هایی انجام می شود که از آسیب شناسی روانی آشکار رنج می برند و در ثبت رسمی روانپزشکی هستند. در چنین مواردی، لازم است که یک گواهی از مؤسسه روانپزشکی که زمانی بر این فرد بدبخت نظارت داشته است، به اسقف حاکم اسقف تان ارائه دهید و طومار مربوطه را بنویسید و از او بخواهید که مراسم بزرگداشت کلیسای چنین شخصی را برکت دهد. تقریباً همیشه چنین نعمتی داده می شود ...

کی را فریب می دهیم، خودمان یا خدا؟

با این حال، همانطور که تمرین نشان می دهد، مردم ما، به ویژه آنهایی که ایمان کمی دارند و "رفتاران" کلیسا، اهمیت بیش از حد و کاذبی به مراسم تشییع جنازه کلیسا می دهند، به عنوان نوعی عمل جادویی، که پس از آن متوفی به طور خودکار به بهشت ​​می رود.

در این میان، طبق آموزه های کلیسا، روح انسان در روز سوم پس از مرگ، سختی های وحشتناکی را پشت سر می گذارد. در این زمان روح متوفی نیاز شدیدی به کمک دعای بستگان و کلیسا دارد. برای تسهیل انتقال روح به زندگی دیگر، قانون و مزمور توسط بستگان بر روی تابوت خوانده می شود و مراسم خاکسپاری در کلیسا انجام می شود. اهمیت اولیه این سرویس است آرامش روح آن مرحومو تنها پس از آن درخواست رحمت از خداوند برای روح، درخواست گناهان، که، افسوس، به طور خودکار در همه موارد مطلقا بخشیده نمی شود.

به سختی می توان دید که والدین با اصرار ساده دیوانه وار تقریباً از روحانیون برای مراسم تشییع جنازه فرزندان خودکشی خود که هرگز از اختلالات روانی رنج نبرده اند، اخاذی می کنند. چه کسی را فریب می دهیم؟ کشیش، رو به خداوند، می خواند: "... با مقدسین استراحت کن...". با چه کسانی آرام می گیرید؟! خودکشی کردن؟! علاوه بر این، چه کسی سالها کلیسای مسیح را تحقیر کرد، درست مانند والدینش، که تنها زمانی که رعد و برق وحشتناکی شروع به غسل ​​تعمید کردند؟

قدیس اینوکنتس ایرکوتسک، از جمله قوانین حواری، از بستگانی که مرده را برای مراسم تشییع جنازه به کلیسا آورده بودند، پرسید: "آخرین باری که او در خدمت بود کی بود؟" - "حدود شش ماه پیش." - "تابوت را بردارید. ما حق نداریم برای چنین افرادی مراسم ترحیم انجام دهیم."

کلیسا فقط برای اعضای خود دعا می کند، اما تقریباً همیشه افرادی که مدت ها پیش خودسرانه از بدن کلیسا جدا شده اند، در نهایت خودکشی می کنند. خداوند فرمود: «من تاک هستم و شما شاخه‌ها، هر که در من بماند و من در او، میوه بسیار می‌دهد، زیرا بدون من کاری نمی‌توانید انجام دهید، هر که در من بماند مانند شاخه بیرون رانده می‌شود و پژمرده می‌شود. و این گونه شاخه ها را جمع می کنند و در آتش می اندازند و می سوزانند».(یوحنا 15:5-6) - آنها هم شامل تسلی بزرگ برای مسیحیان وفادار و هم هشداری وحشتناک برای کم ایمانان و مرتدان هستند.

در اینجا دو نامه از ارشماندریت جان کرستیانکین، اعتراف کننده صومعه Pskov-Pechersk وجود دارد:

"عزیز A. در خداوند! شما نمی توانید مادر خود را در کلیسا به یاد بیاورید و برای او دعا کنید، زیرا قوانینی وجود دارد که نمی توان از آنها اطاعت کرد. نافرمانی عواقب وحشتناکی برای نافرمان به دنبال خواهد داشت. او خود را به قدرت دشمن خواهد سپرد. چه ممکن است - او در مورد این اسقف بنیامین می نویسد. و ما برای شما قانون در مورد کسی که بدون اجازه مرده است می فرستیم. این قانون را هر روز به مدت 40 روز در خانه بخوانید و دعای لئو اپتینا را برای مادر خود در تمام زندگی بخوانید. همچنین برای مادرت به نیازمندان صدقه بده، دیگر کاری نمی توان کرد. حتی اگر کسی به شما اجازه دهد که در کلیسا دعا کنید، هم به ضرر مادرتان و هم به ضرر شما خواهد بود.، زیرا هیچ کس نمی تواند قوانین کلیسا را ​​لغو کند. و اطاعت از آنها خداوند را بر تو و مادرت رحمت خواهد کرد. خدا تو را حفظ کند!".

"بنده خدا V.! شما نمی توانید قوانین کلیسا را ​​بدون مجازات نقض کنید. شما نمی توانید برای برادر خود در کلیسا دعا کنید. شما در مورد مراسم تشییع جنازه او غوغا می کردید، اکنون حداقل خشم خدا را بر سر خود جمع نکنید. شما فقط می توانید برای آن دعا کنید. خودکشی را در خانه انجام دهید، و اصلاً آنها را در کلیسا، نه در مراسم مذهبی و نه در مراسم یادبود گزارش نکنید. خداوند قاضی آنهاست و شما به خاطر نافرمانی رنج می برید.»

تداوم جنون آمیز خویشاوندان خودکشی اغلب ناشی از تمایل ناخودآگاه برای انتقال تمام مسئولیت سرنوشت آینده فرزند کشته شده خود به کلیسا است. در این میان، بزرگ‌ترین تقصیر اولاً بر گردن والدینی است که در کفر زندگی می‌کنند و از کودکی به فرزند خود ایمان درستی نداده‌اند که در روزهای سخت به راحتی می‌توانست به آن تکیه کند.

پس درست تر است که خودمان مسؤولیت بپذیریم و به طور خصوصی (در خانه) شاهکار نماز را بر عهده بگیریم (اما نه خودسرانه، بلکه نعمت و تحت شرایطی خاص)، با ایمان به اینکه خداوند به روح یک خودکشی آرامش می دهد.

با این حال، همه چیز در اینجا به این سادگی نیست ...

دعا کن اما با احتیاط

در طول چند سال گذشته، بروشورهای متعددی منتشر شده است که حاوی یادبودی در مورد خودکشی در خانه با شعار "ای کسانی که بدون اجازه مرده‌اید" و دعای سنت لئو، پیر اپتینا، در دست است. این یک نشریه از یکی از محله های مسکو است (به هر حال، بدون برکت حضرت عالیجناب چاپ شده است). انتشار صومعه خوابگاه مقدس Pskov-Pechersky (همچنین بدون برکت archpastoral)؛ این قانون و دعا در کتاب منتشر شده توسط صومعه سرتنسکی - "دعا برای مردگان" گنجانده شده است (من شخصاً این نشریه را ندیده ام و نمی دانم که آیا توسط حضرت عالی پدرسالار برکت داده شده است). کتاب کوچکی به نام «چگونه برای خودکشی دعا کنیم» که نسخه‌ای از دو کتاب اول با تعدادی اضافات است، در سال 2004 به برکت اسقف اعظم نیکون از اوفا و استرلیتاماک منتشر شد.

علیرغم این واقعیت که خالق این قانون، متروپولیتن ونیامین (فدچنکوف) یک زاهد برجسته ارتدکس قرن بیستم بود، در گزارش مقدس پدرسالار مسکو و الکسی دوم تمام روسیه در شورای اسقف ها در سال 1997 http: //www.sedmitza.ru/index.html؟sid=50&did=40 می گویند "کنترل بیشتری بر انتشار و معرفی متون مذهبی جدید لازم است تا از سوء تفاهم هایی مانند انتشار "قانون کسانی که بدون اجازه مرده اند" توسط یکی از کلیسای مسکو از نظر الهیات و شرعی مشکوک باشد.در واقع، قابل توجه است که تمام دعاهای مربوط به خودکشی که اکنون با احتیاط خاصی برای خواندن خصوصی (خانگی) توصیه می شود، فقط مربوط به قرن گذشته است. در کتابچه راهنمای مفصل قبل از انقلاب برای روحانیون همان S.V. بولگاکف، متأسفانه، هیچ توضیحی در مورد چگونگی برگزاری مراسم بزرگداشت خودکشی در خانه وجود ندارد، به جز شاید:

در سال 1894 توسط مجلس روحانی سامارا، امتناع یکی از روحانیون از دفن زنی که در حال مستی خود را حلق آویز کرده بود، طبق آیین ارتدکس، صحیح تشخیص داد و مقام معظم رهبری در مورد این قطعنامه کنسرسیوم اعلام کردند. در رابطه با زن مذكور تصويب زير را ارسال كنيد: «فقط اجازه مي‌دهم مراسم بزرگداشت را با صدقه به یاد او انجام دهید، اما من جرات نمی کنم مراسم تشییع جنازه او را طبق آیین ارتدکس برگزار کند."

یک نظر کلیسا در مورد هدفحجله نماز (خانه) یادبود روح خودکشی ها،
تا حال آنها را در جهنم تسکین دهد یا حتی آنها را از جهنم نجات دهدنه

یکی از بروشورها که در مورد امکان بزرگداشت خودکشی ها صحبت می کرد، به یکی از داستان های قبل از انقلاب اشاره می کرد.

"در شهر بوزولوکی، نزدیک اورنبورگ، زمانی مرد ثروتمندی زندگی می کرد، او پسر محبوبی داشت، در آن زمان برای او عروسی یافتند که مورد پسند او نبود، آنها می خواستند با او ازدواج کنند. او از عصبانیت خود را حلق آویز کرد. برای پدر و مادرش این ضربه وحشتناکی بود. آنها مؤمن هستند، آنها به کلیساها و صومعه ها مراجعه کردند - آنها خواستند دعا کنند. و همه نپذیرفتند. ما به شهر مقدس اورشلیم رفتیم و در آنجا نپذیرفتند. کوه مقدس آتوس امتناع کرد... آنها یک گوشه نشین را پیدا کردند که به آنها توصیه کرد با هزینه خود در یک کارخانه ناقوس زنگ بزنند، بزرگترین ناقوس را به کلیسا ببخشند. و آنها نیز چنین کردند. وقتی اسقف شروع به تقدیس آن کرد. ناقوس را 12 بار زد، همانطور که لازم بود، صدای سنگین و غم انگیز بیرون آمد و اسقف گفت: "شما نمی توانید آنها را چه در روزهای تعطیل و چه در روزه داری زنگ بزنید، بلکه فقط زمانی که متوفی را بیرون می آورند." برج ناقوس اغلب مه می گرفت، از این رطوبت، کف برج ناقوس مدام پوسیده می شد و اغلب تعویض می شد و سپس نامه ای از کوه مقدس آمد که در آن نوشته شده بود: ما سعی کردیم برای خودکشی دعا کنیم، اما خداوند دعای ما را قبول نمی کند، حتی صدای زنگ را هم قبول نمی کند... زنگ را پایین آوردند و در خاک دفن کردند.»

مرد جوانی که خودکشی کرد جوان بود، غسل تعمید داده بود، فکر می کنم، مثل بقیه در آن زمان، او خیلی بیشتر از مسیحیان کم ایمان امروزی در مراسم الهی شرکت می کرد، عشاء ربانی می گرفت، روزه می گرفت، به گناهان خود نزد کشیش اعتراف می کرد، و قضاوت می کرد. از نظر اخلاقیات آن زمان بعید است که مرتکب گناهی سخت شده باشد. و چرا این جوان مورد عفو قرار گرفت؟ افسوس که اکنون جوانان در سن بیست سالگی از تمام دایره های جهنم عبور می کنند: بی ایمانی، نفرت از والدین، زنا، سقط جنین، حسادت، دروغ، مواد مخدر، زبان ناپسند، علاقه به غیبت... اما از دیدگاه انسانی، حتی چنین غیرت باورنکردنی والدین - تلاش در قرن نوزدهم، به نظر می رسد که سفر به سراسر اروپا سزاوار توجه و اغماض خداوند باشد. با این حال، خداوند هر کاری که شما را در حال انجام آن بیابد قضاوت خواهد کرد...

از طرفی ارشماندریت جان (دهقان)، اعتراف کننده صومعه Pskov-Pechersk ، در یکی از نامه های خود به مادری که پسرش خودکشی کرد نوشت: "اما شما واقعا نمی توانید برای پسر خود در کلیسا دعا کنید - این تعریف مجالس مقدس پدران مقدس است، این قانون است. دعا در خانه، با تمام روح غمگین و مجروح خود در مقابل خدا، کاملاً ضروری است. پاسخ کار خداست، ما نمی توانیم آن را پیش بینی کنیم و تصمیم بگیریم، ما نمی توانیم خدا، با حفظ اطاعت از کلیسا، امید رحمت خداوند را در دعای مادر خود در روح خود بگذارید. برای کسی که خودسرانه زندگی او را قطع کرد، قانون بخوانید(نوشته شده توسط متروپولیتن بنیامین - تقریبا ام‌اس)،در صورت امکان و تمایل برای اولین بار سعی کنید روزانه 40 روز مطالعه کنید. و دعایی که در شرع است هر روز شما را تسلی دهد و به پسرتان کمک کند. صدقه دادن به نیازمندان برای پسرت خوب است. امید و ایمان چراغ های زندگی ما هستند. و خداوند رحمت و محبت است. این همان چیزی است که ما به آن امیدواریم."

تمام این یادبودهای گردآوری شده در این بروشور فقط نظر خصوصی اعضای کلیسا است. حقانیت و قداست آنها، افسوس که ضامن صحت نصیحت یا سازگاری آنها با اراده خداوند نیست. متأسفانه اکنون پر از افرادی شده ایم که کورکورانه نظر یک پیر یا زاهد را با نظر خود خداوند یکی می دانند، مانند «کلام بزرگان، کلام خدا».

هیرونیموس بوش. قطعه ای از سه تایی "آخرین داوری" - جناح راست "جهنم"، 1504

هر روح سیاهی را نمی توان به رحمت و لطف خدا سفید کرد

رسول مقدس یوحنا، رسول «عشق» که گاهی در کلیسا او را می نامند، دستور داد: «هر کس ببیند برادرش گناهی مرتکب می شود که منجر به مرگ نمی شود، دعا کند و خداوند او را زنده کند، یعنی گناهی کند که منجر به مرگ نمی شود...»با این حال، او بلافاصله هشدار داد «... گناهی است که منجر به مرگ می شود: منظورم این نیست که باید نماز بخواند».(اول یوحنا 5:16)، یعنی افرادی که در چنان حالت سقوط کرده اند که هر دعایی برای نجات آنها بیهوده.

یا اینجا - "کسی که خداوند عیسی مسیح را دوست نداشته باشد، ماران آفا است."(اول قرنتیان 16:22). کلمات وحشتناک!

کتب مقدس انجیل و رساله های رسولی دلیلی برای این باور ندارند که مسیح می تواند مردم را به زور نجات دهد، و بعید است روح شخصی که در طول زندگی خود از طریق توبه و ایمان به مسیح آن را پاکسازی کند، پاک نمی شود. به خداوند سوگند، حتی اگر خویشاوندان مشتاقانه برای آن دعا کنند.

ارشماندریت آمبروز (یوراسوف)این داستان را می دهد:

«خداوند نمی‌خواهد گناهکار بمیرد و هر که به او روی آورد نجات می‌یابد. او همه را به توبه می‌خواند، همه را دوست دارد و می‌خواهد که یک نفر هم از بین نرود. ، به زمین آمد و برای ما عذاب کشید، این یعنی او برای همه عذاب کشید، مهم نیست در دنیا چند نفر بوده، هستند و خواهند بود.

اما به انسان اراده آزاد داده می شود - توبه کند، مسیح زنده را بپذیرد، یا او را طرد کند.

زمانی که در کلیسای جامع تبدیل شدن خدمت می‌کردم، اغلب مجبور بودم به خدمات در سراسر شهر بروم. یک روز تماس گرفتم. وارد آپارتمان می شوم، آنها به من سلام می کنند و می گویند: "پدر، اینجا مردی است - او 51 ساله است، نامش آناتولی است - باید به او عیش و نوش داده شود." داخل شدم و نگاه کردم: بعد از عمل، یک بیمار آنجا دراز کشیده بود، روده اش را در معده اش برده بودند. در کنار آن یک بطری آب است که یک پستانک روی آن قرار دارد. لب هایش مدام خشک می شود، این پستانک را در دهانش نگه می دارد. من می پرسم:

-آناتولی کی اعتراف کردی؟

- هرگز.

- آیا می خواهی اعتراف کنی و عشایت کنی؟

- اما من چیزی برای توبه ندارم!

-خب چطور؟ تو هرگز در زندگیت به کلیسا نرفتی، با خدا دعا نکردی، فحش دادی، مشروب خوردی، سیگار کشیدی، دعوا کردی، با همسرت مجرد زندگی کردی. تمام زندگی گناه محض است.

- من نمی خواهم از این توبه کنم!

و زنانی که در نزدیکی ایستاده بودند گفتند:

- آناتولی، چطور؟! بالاخره قبول کردی که با کشیش تماس بگیری. شما باید توبه کنید - روح شما بلافاصله احساس خوبی می کند.

- من نمی خواهم توبه کنم.

من با او صحبت کردم، 20 دقیقه وقت گذاشتم و گفتم:

- اکنون - تصور کنید - مسیح خود در اسرار مقدس نزد شما آمده است و منتظر توبه شماست. اگر توبه نکنی و عشرت نگیری، می میری - ارواح شیطانی روحت را می گیرند. و من خوشحال خواهم شد که بعداً توبه کنم، خوشحال خواهم شد که پیشرفت کنم - اما شما دیگر چنین فرصتی نخواهید داشت. تا زنده ایم باید توبه کنیم.

- من به چیزی که لیاقتش را دارم می رسم! - صحبت می کند

صحبتم تموم شد و شروع کردم به لباس پوشیدن. و زنان (همسایه ها) شروع به متقاعد کردن او کردند و گفتند: "آناتولی، به خود بیا - چه می گویی! از این گذشته، برای هر فرد (مخصوصاً بیمار) بسیار مهم است که قبل از مرگ توبه کند!" و به آنها می گوید:

- سعی نکن من را متقاعد کنی.

لباس پوشیدم:

-خب خداحافظ اگر می خواهد اعتراف کند، خبر بده، می آییم.

و یکی از آنها مناسب است:

- پدر، برای آخرین بار با او صحبت کن: شاید موافقت کند. بلند شدم و کنارش نشستم:

-خب، آناتولی، می خواهی توبه کنی یا نه؟

او ساکت است. نگاه می کنم و چشمانش برق می زند. من صحبت می کنم:

- آره داره میمیره.

زنان:

- چطور؟ او احساس خوبی داشت!

"او در حال مرگ است"، می بینم: او سه بار آه کشید - و روحش بیرون آمد. البته شیاطین این روح ناتوبه را گرفتند. ترس، وحشت اینجاست! بالاخره انسان این دنیا را برای ابدیت ترک کرده است. میلیاردها سال رنج در آتش خواهد گذشت - این تازه آغاز است، هرگز پایانی وجود نخواهد داشت. و این یک فرصت فوق العاده برای توبه بود! همه مردم شایسته این نیستند که یک کشیش نزد آنها بیاید و اسرار مقدس - بدن و خون مسیح را بیاورد... اینها مرگ های وحشتناکی هستند که اتفاق می افتد.

آیا خداوند می تواند چنین فردی را که نمی خواهد نجات یابد نجات دهد؟و چه کسی می تواند تضمین کند که خودکشی در زمان مرگ همان نگرش را نسبت به خدا و کلیسای او نداشته است؟

برخی ممکن است به طور منطقی متذکر شوند که در اینجا عوام فریبی وجود دارد - آیا دعا با دعای خانگی برای خودکشی مفید است یا نه؛ با توجه به رحمت و شفقت مسیحی، دعا برای چنین مواردی ضروری است و خداوند قضاوت خواهد کرد.در برداشت اول، چنین قضاوت هایی موجه به نظر می رسد. با این حال...

هنگام دعا، برای وسوسه های جدی آماده شوید

دعای واقعی مراقبه وجدآمیز نیست، کار است، اما دعا برای خودکشی ها، افراد غسل تعمید نیافته و گناهکاران بزرگ است. کار سخت! در طی آن با وسوسه های روحی قوی و رو به وخامت سلامت نه تنها خود کتابدار نماز، بلکه احتمالاً همه اعضای خانواده اش روبرو خواهید شد.

دلیلی وجود دارد که باور کنیم، با درک خاطره روح متوفی، فردی که در همان زمان دعا می کند، گویی همدم حالت معنوی خود می شود، وارد منطقه آرزوهای معنوی خود می شود، با او تماس می گیرد. با گناهانش که با توبه پاک نشده است.

اگر متوفی یک مسیحی ارتدکس بود و یک بار در زندگی زمینی با درخواست دعا برای رحمت و بخشش به خداوند متوسل شد ، آنگاه کسی که با همان دعاها برای او دعا می کند به رحمت و بخشش خداوند تعظیم می کند. چه می شود اگر روح با روحیه ای خصمانه با کلیسا به دنیای دیگری برود؟ چگونه می توان با دعا برای شخص غسل تعمیدیده یا شخص غسل تعمید یافته ای که از دین خارج شده است، به خود اجازه داد تا با آن حال و هوای الحادی که روح او به آن مبتلا شده بود، تماس پیدا کند؟ چگونه می توان آن همه تمسخر، توهین، سخنان دیوانه وار و افکاری را که روح آنها پر بود در روح خود بپذیرید؟ آیا این به معنای قرار دادن روح خود در معرض خطر ابتلا به چنین احساساتی نیست؟ کسانی که کلیسا را ​​به دلیل بی رحمی سرزنش می کنند باید در مورد همه اینها فکر کنند.

یک مورد شاخص از زندگی مقدس سرافیم ساروف است، او گفت که او موفق شد یک گناهکار بزرگ را التماس کند و پس از آن، او، یک مرد صالح بزرگ، یک راهب، چندین ماه به شدت بیمار بود.

چه چیزی در انتظار مسیحیان است که به اندازه سنت مقدس نیستند. سرافیم ساروف که با دعای خود متعهد شد یکی از اقوام عزیز را که خودکشی کرده نجات دهد؟! وسوسه های بزرگ و مشکلات سلامتی.

تجربه نشان می دهد که با شروع یک مراسم بزرگداشت نماز خصوصی، نه حتی در مورد خودکشی، بلکه در مورد پدر و مادری که تعمید نیافته بودند، افسوس که در کمال ناباوری فوت کردند، تقریباً بلافاصله بیماری تقریباً بلافاصله به نمازگزار و سپس به همسر (شوهر) سرایت کرد. و سپس به بچه ها. بخشش داشته باشید سرورم! من زنی را می شناسم که در دوران بارداری برای پدر تعمید نیافته اش دعا کرد - این به سقط جنین ختم شد.

یکی از کشیشان اوفا موردی را به من گفت که در سالهای دور شوروی، مرد جوانی که با غیرت شروع به رفتن به کلیسا کرد، به دلیل غیرت بیش از حد خود، تصمیم گرفت ارواح مردگان را که اجساد آنها در دمسکویه قرار دارد نجات دهد. گورستان در نزدیکی شهر اوفا. در آنجا فهرست بزرگی با اسامی متوفیان تهیه کرد و برای همه دعا کرد. رسوایی های وحشیانه ای در خانواده بین او و همسرش آغاز شد، به طلاق رسید، فرزندان او که از قبل بالغ شده بودند، همه گناهان سخت را مرتکب شدند. البته بیماری هایی ظاهر شد و زندگی معنوی این شخص به سمت بهتر شدن تغییر نکرد. موسی ارجمند اوفا، که این مسیحی سپس برای مشاوره به او مراجعه کرد، اول از همه از او پرسید که برای چه کسی دعا می کند. هنگامی که او در مورد "شاهکار" دعایی خود صحبت کرد، اولین کلمات راهب اصلاً کتاب مقدس نبود: "آیا تو احمقی؟!" و سپس او را به شدت از این کار منع کرد و اشاره کرد که گناهکاران جدی زیادی در آنجا وجود دارد: خودکشی ها، آتئیست ها، مست ها و غیره

دعا برای بستگانی که در ارتدکس تعمید نگرفته اند نیز آسان نیست.

گفتگو در مورد افراد تعمید نیافته تصادفی شروع نشده است. در عمل معلوم می شود که فرد نه تنها خودکشی می کند، بلکه یک غیر مسیحی نیز هست.

کانن به سنت معروف است. شهید عر برای افراد غسل تعمید نیافته. با این حال، تعداد کمی از مردم داستان همراه این قانون را به دقت مطالعه کردند که چگونه با دعای این مرد صالح، یک جوان غسل تعمید نیافته مورد عفو قرار گرفت و آنچه را که گفته شد به زندگی تفسیر کرد.

این جوان اولاً جوان بود، جناس را ببخشید، یعنی به دلیل سن و سالش مجال انجام گناهان زیاد و سخت را نداشت. ثانیاً، ظاهراً متقی بود; ثالثاً، او یک مادر مسیحی بسیار وارسته داشت (موافق هستید، این مهم است). چهارم ، او درباره مسیح می دانست و ظاهراً برای دریافت غسل تعمید مقدس آماده می شد ، اما وقت نداشت (پیش از این ، مسیحیان نه برای یک یا دو هفته ، بلکه برای ماه ها یا حتی سال ها به کاتچومن می رفتند). خامساً، کسانی که در آن روزگار کاتخمین بودند، لزوماً صادقانه از گناهان خود توبه کردند، حتی بدون اعتراف کشیش، پس چه کسی می تواند به من اعتراض کند که چنین توبه خالصانه از گناه از نظر معنوی مفید و بی فایده نیست؟ من دقیقا به چه چیزی منجر می شوم؟ چنین مرد جوان وارسته ای، پسر یک مادر مسیحی وارسته، که قبلاً به مسیح خوش اخلاق بود، ارزش این را نداشت که از قدیس هور در پیشگاه خدا التماس کند.

حالا بیایید مثلاً زنی را تصور کنیم که در سنین بالا مرده است، در کفر زندگی کرده، فحش داده، زنا کرده، سقط جنین کرده، دزدی کرده است (چه کسی در زمان شوروی دزدی نکرده است؟) و غیره، خلاصه، با عظمت. انواع گناهان پشیمان نشده هنگام دعا برای نجات او به شفیع مقدس عر، به چه می توان امیدوار بود؟!

با این حال، روح اقوام همچنان در ناامیدی مضطرب است؛ آیا واقعاً نجات یا بهبود وضعیت خودکشی ها و بستگان غسل تعمید نشده غیرممکن است؟

اگر همسرتان باردار است، در صورت وجود نوزادان و فرزندان کوچک در خانواده، اکیداً از دعا در منزل برای افراد خودکشی و غسل تعمید نیافته بخصوص برای خودکشی های غسل تعمید نشده خودداری کنید تا از مشکلات سلامتی برای اعضای کوچک خانواده، زنان باردار و شیرده جلوگیری شود.

البته اگر همه شرایط فوق برای شما صدق نمی کند، می توانید سعی کنید این شاهکار نماز خانه را جرأت کنید. با این حال لزومااز کشیش برکت بگیرید و اگر امتناع کرد، ظالمانه رفتار نکنید - این کار به خوبی ختم نمی شود و به یاد داشته باشید که "اطاعت از روزه و نماز بزرگتر است."

اگر چهل روز پس از مرگ کسی به طور خصوصی برای چنین مردگانی نماز نخوانده است، بهتر است کار نماز خود را با روزه گرفتن (لازماً با برکت!) یا در روزه های چند روزه آغاز کنید. نکتری راهب اپتینا حداقل به سه مسیحی توصیه کرد که در یک زمان با هم دعا کنند. قبل و در حین دعا، اعتراف کنید و غالباً، ترجیحاً حتی به صورت هفتگی (باز هم با برکت) عشای ربانی داشته باشید. هر روز یک تکه نعناع و آب مقدس بخورید. در مورد سلامت خود و اعضای نزدیک خانواده یک زاغی سفارش دهید. به یاد داشته باشید، دعا برای خودکشی ها و گناهکاران بزرگ یک شاهکار معنوی بزرگ است، این کار را هرازگاهی انجام ندهید. باز هم می گویم، ممکن است با درک یاد روح آن مرحوم، نمازگزار در همان حال، گویی همدم حال روحی خود شود، وارد حوزه آرزوهای معنوی او شود، بیاید. در تماس با گناهان خود که با توبه حل نشده است. طبیعتاً نمی توان انتظار خوبی از این داشت. حتی برای زاهد بزرگی مانند سرافیم ساروف دعا کردن برای یک گناهکار بزرگ دشوار بود.

من فکر می کنم یک راه بسیار وارسته و درست برای دریافت رحمت از جانب خداوند برای شخص وجود دارد. همراه با دعا، انجیل را برای نجات روح او، یک یا دو فصل در روز بخوانید - "پس ایمان از شنیدن می آید و شنیدن از کلام خدا."(روم. 10:17). اگر نداند ایمان نجات دهنده به مسیح برای متوفی تعمید نیافته و خودکشی کم ایمان از کجا می آید؟ "کلمات خدا"? افسوس، این بدبختی مشترک ما است - بسیاری از مسیحیان ارتدوکس، حتی مادربزرگ هایی که تقریباً هر روز در خدمات الهی شرکت می کنند، کتاب مقدس را نمی خوانند یا کمی می خوانند.

اگر شروع به دعا کردید و شما عزیزان، فرزندانتان دچار مشکلات جدی سلامتی شدید، بلافاصله از تلاش خود دست بکشید و با اعتماد به رحمت خداوند در مورد سرنوشت روح این شخص، به سادگی استعفا دهید.

عدل خدا اشتباه نمی کند و با این کار تا جایی که ممکن است به خود آرامش دهید. - ارشماندریتی که قبلاً ذکر شد خردمندانه نوشت جان (دهقان).

استعفا دادبا واقعیت خودکشی یک فرد نزدیک به شما، یک زندگی مسیحی شایسته و صالح با ایمان به مسیح منجی داشته باشید تا روح شما پس از مرگ در بهشت ​​با خداوند متحد شود و در آنجا مستقیماً از خود او پی ببرید. اراده الهی برای این قضیه. اگر دعای شما فایده خاصی برای خودکشی دارد، در حالی که قبلاً در ملکوت خدا هستید، با اشتیاق دعا کنید. مسیحیان از اولیای خدا که اکنون در بهشت ​​در برابر او ایستاده اند برای خود و بستگان درگذشته خود دعاهای صالح می خواهند. پس چه چیزی مانع از آن می شود که مسیحی که خود را در بهشت ​​می بیند برای خویشاوندان خود که در جهنم هستند دعا کند؟

خودتان را نجات دهید و هزاران نفر در اطراف شما نجات خواهند یافت - این سخنان سنت سرافیم ساروف را فراموش نکنید.

پروردگارا، رحم کن و ما را نجات بده!

ماکسیم استپاننکو،سرپرست

دپارتمان مبلغین حوزه اسقف اوفا

کلیسای ارتدکس روسیه

Ufa Diocesan Gazette، شماره 2-3، 2006. –P. 8-9.

زندگی با مسیح را انتخاب کنید!

"زیرا خدا دنیا را بسیار دوست داشت،

که پسر یگانه خود را داد تا هر که به او ایمان آورد هلاک نگردد، بلکه حیات جاودانی داشته باشد.» (یوحنا 3:16).


«زندگی را انتخاب کن تا تو و نسلت زنده بمانید، یهوه خدای خود را دوست داشته باشید، به صدای او گوش فرا دهید و به او بچسبید، زیرا در این است زندگی و طول روزهای شما...» (تثنیه 30:19). -20)


2024
polyester.ru - مجله دخترانه و زنانه