30.12.2023

ارزش های اخلاقی در شعر متسیری چیست؟ انشا: چه ارزش هایی در شعر لرمانتوف متسیری تأیید شده است. چه کسی و چگونه شعر مثیری را سروده است


شعر از M.Yu. "متسیری" لرمانتوف به حق یکی از قله های خلاقیت شاعرانه ام یو. لرمانتوف کار با خلق و خوی مشترک متحد شده است. نویسنده در آن شخصیت یک کوهنورد جوان با قدرت و شجاعت استثنایی را خلق کرد.

پسر در کودکی اسیر شد و به دلیل بیماری در دیوارهای صومعه ماندگار شد. با این حال، همانطور که رشد یک گل چمنزار در باغ دشوار است، Mtsyri نیز در اسارت رنج دردناکی را متحمل شد. دلتنگی او را عذاب می‌داد، و «به مشرق می‌نگریست، آه می‌کشید»، در عذاب دلتنگی. این احساس میهن پرستانه ناخودآگاه، به طور غریزی، گویی با شیر مادر وارد زندگی او شد. به تدریج متسیری به اسارت عادت کرد:

من شروع به درک یک زبان خارجی کردم،

توسط پدر مقدس غسل تعمید داده شد

و ناآشنا با نور پر سر و صدا،

از قبل در اوج زندگی تحت تعقیب بودم

نذر خانقاهی خود را بنویس

اما قوت شخصیت اجازه نداد کوهنورد مغرور خود را فروتن کند و برای همیشه در صومعه خانقاه بماند. او با به خطر انداختن جان خود فرار کرد. وی در اعترافات خود از چگونگی گذراندن سه روز در آزادی گفت:

من کم زندگی کردم و در اسارت زندگی کردم.

چنین دو نفر در یک زندگی می کنند،

اما فقط پر از اضطراب،

اگر می توانستم آن را معاوضه می کردم

با خوشحالی فریاد می زند. این وفاداری به سبک زندگی قبیله ای، همراه با انگیزه غم انگیز یتیمی، همدردی غیرارادی را برای کوهنورد جوان برمی انگیزد. جوانی سرافراز و آزادی خواه به قیمت جانش حق تجربه نفس آزادی، دیدن قله های قفقاز خاکستری را پرداخت. با این حال، Mtsyri با عادی ترین و طبیعی ترین احساسات انسانی مشخص می شود. به عنوان مثال، او ترس را در لبه پرتگاه تجربه می کند. قلبش با شنیدن صدای زن جوان گرجی آب می شود.

جالب است که مضمون میهن پرستانه در شعر نه چندان از طریق اظهارات اعلامی متسیری که از طریق تحسین زیبایی قفقاز آشکار می شود.

مرد جوان خود را ترسو می نامد، از نا امیدی از پیدا نکردن راه روستای زادگاهش هق هق می کند. اما عزم او، تمایل به دیدن کشور مادری خود به هر قیمتی، برعکس، گواه بر استحکام ذهنی قهرمان است. در راه از گرسنگی رنج می برد، اما به عقب برنمی گردد. پس از مبارزه با یک پلنگ قدرتمند، او متوجه می شود که می تواند "در سرزمین پدرانش باشد، نه یکی از آخرین جسوران." لرمانتوف در صحنه نبرد متسیری و پلنگ با صراحت و صراحت بر روحیه جنگاوری در شخصیت قهرمانش تاکید می کند. او قبل از هر چیز یک مبارز است و در یک مبارزه خونین غرایز شکار باستانی او آشکار می شود.

پس از نبرد با پلنگ، مجروح متسیری احساس می کند که در حال مرگ است. لرمانتوف از طریق افکار در حال مرگ خود، عمق و لطافت روح مرد جوان را نشان می دهد. فقط یک طبیعت با استعداد خلاق و غنی می تواند طبیعت را تا این حد ظریف درک کند.

لرمانتوف با استفاده از نمونه تصویر متسیری، می آموزد که زندگی را با تمام وجود دوست داشته باشید، به سرزمین مادری خود اختصاص دهید، زیرا هر فرد در جایی که به دنیا آمده است تا آنجا که ممکن است خوشحال است، جایی که قرار است با خدا و سرنوشت زندگی کند. . متسیری با فکر وطن می میرد و وصیت می کند که او را به باغی که قفقاز از آنجا نمایان است منتقل کند و امیدوار است با نسیمی خنک آخرین درودهایش را به پسر ولگردش بفرستد.

شعر «مثیری» سرود انسان تسخیر نشده است. البته متسیری به عنوان یک قهرمان رمانتیک خلق شده است، اما نزدیکی دیدگاه های او به نویسنده آشکار است. بنابراین ، می توانیم با اطمینان بگوییم که ایده آل لرمانتوف از یک شخص یک قهرمان مبارز آزاد است که به طور فعال به زندگی نزدیک می شود و قادر است نه تنها دنیای اطراف خود را دوست داشته باشد و ظریفانه احساس کند، بلکه برای تحقق رویاهای خود نیز مبارزه کند. N.P. اوگارف معتقد بود که متسیری "روشن ترین و تنها ایده آل شاعر است".

شعر M. Yu. Lermontov "Mtsyri" از بسیاری جهات خلاصه ای از افکار شاعر در مورد انسان ، جهان ، رابطه بین فرد و جامعه ، انسان و طبیعت بود. خلاقیت شاعرانه لرمانتوف مبتنی بر جهان بینی رمانتیکی بود که لرمانتف از بایرون به ارث برده بود - از این رو تأکید بر تنهایی یک فرد در جهان و درک این تنهایی به عنوان نشانه ای از انتخاب. ویژگی بارز کار شاعر، به تصویر کشیدن سوء تفاهم قهرمان غنایی توسط نزدیکترین افراد (حتی محبوبش) و طرد او توسط جامعه بود. غرور "شیطانی" مانفردی چنین قهرمانی ، جستجوی سرپناه او و در عین حال عدم امکان یافتن آن به دلیل ویژگی های شخصیتی خود کانون توجه لرمانتوف قرار گرفت.
منبع دیگر شعر سنت دکابریست با ایده هایش در مورد سرنوشت انسان برای خدمت به میهن، طرد شدید سیستم اجتماعی، رویاهای تغییرات لیبرال در روسیه و تأمل در سرنوشت آن بود. به همین دلیل است که در غزلیات لرمانتوف ترکیبی از محتوای مدنی، فلسفی و شخصی مکرر می شود و قهرمان غزلی حامل شخصیتی فردگرا، شاعر متفکر و شهروندی است که در مورد آزادی و بردگی، زندگی و مرگ تأمل می کند. همه این ایده ها در آثار لرمانتوف فقید و به ویژه در شعر "متسیری" مورد بازنگری قابل توجهی قرار می گیرند.
قهرمان شعر زود به صومعه ختم شد، دلتنگ زادگاهش بود، مدتی فرار کرد و سپس دوباره خود را در زندان سابق خود یافت، جایی که آنچه را که در آزادی دید، گفت. بنابراین، یکی از مضامینی که به وضوح در شعر به تصویر کشیده شده، موضوع رابطه انسان و خداست. این موضوع برای خود لرمانتوف بسیار دردناک بود. شاعر معتقد بود که خداوند انسان را حامل احساسات آتشین، در جستجوی مداوم، ناسازگار با آرامش و حتی شادی آفریده است. با این حال، خداوند راهی را به انسان نشان نداد که باید آن را طی کند تا به هر چیزی که او را نگران می کند، پی ببرد و آنچه را که مشتاقانه به دنبال آن است بیابد. روزی روزگاری، یک گسست غم انگیز بین انسان و خدا، آسمان و زمین رخ داد، پس از آن انسان خود را محکوم به پوچی درونی و جستجوی خود و خدا می دید، تحت تأثیر شر قرار می گرفت - این چنین است که تصویر دیو در شعر لرمانتوف ظاهر می شود. با این حال، در شعر "متسیری" خواننده دفاع از موضعی کاملاً متفاوت را می بیند. متسیری در صومعه ریشه نمی گیرد، اما نه به این دلیل که نمی توان خدا را در صومعه پیدا کرد، بلکه به این دلیل که متسیری با ساکنان صومعه بسیار متفاوت است. مسیر آنها به سوی خدا، تقدس و پری زندگی نمی تواند مسیر او شود - به همین دلیل است که او از صومعه فرار می کند، زیرا احساس می کند: هدف جستجوی او فراتر از دیوارهای صومعه است.
پس از آزادی، Mtsyri برای مدتی احساس می کند که در یک هماهنگی مطلق با دنیای اطراف خود است، که به او نزدیک تر از دنیای مردم است. قهرمان احساس می کند جزئی از طبیعت است و از همه مهمتر طعم آزادی را تجربه می کند. لرمانتوف در اشعار اولیه خود به طبیعت به عنوان نوعی جهان ایده آل اشاره کرد که برای ادغام با آن به عنوان راهی برای هماهنگی مطلق انسان باید تلاش کند. آنچه در طبیعت اتفاق می افتد را می توان نمادی از آنچه در درون خود شخص اتفاق می افتد در نظر گرفت که برای قهرمان غنایی لرمانتوف که قبل از هر چیز یک "انسان درونی" در ساختار خود است بسیار مهم است. این دقیقاً بیداری روح است که متسیری با گوش دادن به آنچه در اطراف او اتفاق می افتد تجربه می کند.
اما به تدریج خواننده تغییراتی را در جهان بینی و احساس خود متسیری مشاهده می کند. او متوجه می شود که ادغام کامل با دنیای اطراف برای او غیرممکن است - اگر فقط به این دلیل که در سازمان فیزیکی ضعیف آن، شبیه به جهان طبیعی نیست، که حتی برای او خطرناک است. متسیری می‌داند که بالاترین نقطه رویکرد او به طبیعت، تفکر در آن است، اما او هرگز به این جهان تعلق نخواهد داشت. علاوه بر این، در دنیای طبیعی، قهرمان هرگز آرامش واقعی را که برای آن تلاش می کند (نه به معنای انفعال، بلکه به معنای پر بودن وجود) نخواهد یافت. در اینجا قهرمان محکوم به سرگردانی ابدی است - نه یک انتخاب آزاد، بلکه جلوه ای از سرنوشت شیطانی. و سرانجام، طبیعت مانعی بر سر راه متسیری به خانه، به وطنش است.
وطن، در درک خود لرمانتوف، خاکی است که زمانی به انسان زندگی می بخشد و او برای همیشه با آن در ارتباط است. اگر این ارتباط قطع شود، آنگاه فرد محکوم به سرگردانی بی پایان است. در حافظه متسیری، وطن جزء اصلی، شخصیت، محتوای حافظه است. قدرت گذشته غیرقابل اجتناب است - قهرمان اگر نتواند به عقب برگردد هرگز هماهنگی مورد نظر را پیدا نمی کند. برای او، گذشته پیوسته در زمان حال حاضر است - و گاهی حتی ملموس‌تر و واقعی‌تر از حال ناخواسته‌ای است که فقط رنج می‌آورد. اما، گذشته از دردی که شکاف بین گذشته و حال ایجاد می کند، و او دائماً از آن آگاه است، گذشته همچنین تنها منبع خاطرات یک ایده آل اصلی است که زمانی واقعاً در زندگی او رخ داده است - یعنی وجود دارد. به امید یافتن این ایده آل از این لحظه به بعد در شعر، ندای طبیعت به وسوسه‌ای بزرگ تبدیل می‌شود که قهرمان برای همیشه هر فرصتی را برای رسیدن به وطن و در نتیجه یافتن هماهنگی خود از دست می‌دهد.
قهرمان هوشیاری خود را از دست می دهد و به صومعه ای می رسد که از آنجا به آزادی مورد نظر خود فرار کرده است. او آنچه را که به دنبالش بود پیدا نکرد: ایده آل دست نیافتنی بود، تلاش برای یافتن خانه و بازگشت به وطن با شکست کامل به پایان رسید. با این حال، Mtsyri همانطور که یک قهرمان رمانتیک انجام می دهد، همه چیز اطراف خود را نفرین نمی کند. متسیری متوجه می شود که او قبل از هر چیز به دنبال شخص دیگری بود که قادر به درک و همدردی باشد. به همین دلیل است که او به راهب در مورد آنچه در آن سه روزی که دور بود می گوید - قهرمان لرمانتوف اولیه هرگز چنین عملی را انجام نمی داد: او به تنهایی خود به عنوان نشانه ای از یک مأموریت خاص افتخار می کرد. اما در شعر "متسیری" قهرمان رمانتیک با دنیای اطراف خود کنار می آید، اگرچه جایگاه خاص خود را در آن پیدا نمی کند. بنابراین، در میان آن ارزش‌های اخلاقی که اشعار اولیه لرمانتوف تأیید می‌کردند (آزادی، استقلال، آگاهی از انتخاب خود، جستجوی مداوم و بی‌قراری معنوی)، یک ارزش جدید و بسیار مهم ظاهر می‌شود: نیاز به صلح، نزدیکی معنوی و تفاهم بین مردم.

موضوع 51. چه ارزش های اخلاقی در شعر M.Yu تأیید شده است. لرمانتوف "متسیری"؟

می توانید بحث خود را با سرودن شعر شروع کنید. در واقع، به لطف نمایش، خواننده داستان Mtsyri را حتی قبل از اینکه قهرمان شروع به بیان آن کند، می داند. همچنین مشخص است که زمان صومعه - زندان Mtsyri را ویران کرد و در مواجهه با ابدیت به نظر می رسید "برابر می شوند". با این حال ، صومعه به خودی خود در اینجا ارزشمند نیست ، بلکه فقط به عنوان "نگهبان" تاریخ راهب جوان است.

این داستان در قالب اعتراف - اول شخص - روایت می شود. پیش روی ما بازنگری واضحی از ژانر است: به جای داستان راهب در مورد گناهان و توبه، داستان پرشور مرد جوانی وجود دارد که حدود سه روز را "در آزادی" سپری کرده است.

بنابراین، توجه خواننده بر روی چیز اصلی متمرکز است - دنیای درونی قهرمان. B. Eikhenbaum در "مقالاتی در مورد لرمانتوف" نوشت که در شعر "Mtsyri" "مشکل مبارزه برای ارزش های اخلاقی، رفتار انسانی، غرور و اعتقادات، مشکل "ایمان غرورآفرین به مردم و زندگی دیگر" مطرح شده است. ”

مضمون خیر و شر به شکلی خاص در شعر شکسته شده است. این راهب است که Mtsyri را از مرگ نجات می دهد؛ صومعه پناهگاه کودک ضعیفی می شود که به دلیل جنگ از وطن خود محروم شده است. اما همین صومعه یک "زندان" برای Mtsyri است. به گفته Yu.V. مان، «شر تنها به صورت خشونت علیه اراده، علیه احساس طبیعی وطن وجود دارد. زندانی شدن تنها با تسلیم شدن در برابر نظم موجود به دست می آید.» این تصویری از محافظت است، نزدیک به تصاویر صلح، که وعده امتناع از مبارزه برای آرمان های خود را می دهد.

مکرراً تأکید می شود که او "با افتخار" می میرد: به عنوان پسر و در جوانی. در غرور اعتراض و چالش وجود دارد، این احساسی است که از بسیاری جهات با فروتنی مسیحی بیگانه است. "نگاه مغرور" همان چیزی است که پدرش را در ذهن متسیری مشخص می کند. در مقاله ای که قبلاً توسط Yu.V. مان خاطرنشان می کند که متسیری با میل به بخشش ، ایده های فروتنی مسیحی بیگانه است ، او از خدا شکایت نمی کند ، اما به او روی نمی آورد - این دلیل تنهایی او است. و این اتفاق می افتد زیرا "سرزمین مطلوب و بومی متسیری خارج از دایره قابل مشاهده قابل مشاهده از پدیده ها است ... در "دنیای خدا" ، جایی که همه چیز در جای خود است ، Mtsyri یک پیوند اضافی است.

میهن و آزادی در یک نماد چند ارزشی ترکیب شده اند. "و چگونه در یک کشور خارجی زندگی کردم ، // برده و یتیم خواهم مرد" - عدم امکان حضور در سرزمین مادری با ناتوانی در غلبه بر شرایط ارتباط نزدیکی دارد (از این رو ، ظاهراً کلمه "برده") و فقدان روح خویشاوند به خاطر این سرزمین مادری، قهرمان آماده است تا بهشت ​​و ابدیت را رها کند. زنگ می زند و به او اشاره می کند. "یک کودک در قلب" - "یک راهب از نظر سرنوشت" مهمترین نقطه مقابل است: طبیعی بودن ، آزادی درونی را نمی توان با زندگی "متوقف" و منظم صومعه ترکیب کرد. انگیزه زندانی به انگیزه محکومیت به تنهایی تبدیل می شود. اما این تنهایی نیز نمی تواند حالت قهرمان باشد - او یا باید "نذر رهبانی بپذیرد" یا با "نوشیدن جرعه ای آزادی" بمیرد. این دو زندگی، دو احتمال آشتی ناپذیر است، و انتخاب با آرزوهای درونی قهرمان تعیین می شود - "شور آتشین" که در او زندگی می کند.

موضوع فروتنی با صومعه مرتبط است - چشم پوشی از وطن، خانواده، دوستان ("نمی توانستم به کسی بگویم // کلمات مقدس "پدر" و "مادر." // البته می خواستی، پیرمرد، // تا عادت در صومعه بودن را از دست بدهم // از این نام های شیرین»). متسیری فروتنی را نمی پذیرد و بنابراین "دعای بخشش نمی کند".

«زندگی پر از نگرانی» متسیری را با «زندگی در اسارت»، «دنیای شگفت‌انگیز از نگرانی‌ها و جنگ‌ها» با «سلول‌ها و نیایش‌ها» در تضاد قرار می‌دهد. او تا آخر به آرمان های خود وفادار می ماند. و این قدرت اخلاقی اوست. راه رسیدن به وطن، تلاش برای یافتن "روح خویشاوند" تنها امکان وجود می شود.

مسیر متسیری نه تنها راه رسیدن به سرزمین مادری، بلکه مسیر زندگی است؛ تصادفی نیست که برخی از محققان با "کمدی الهی" دانته تشابه می‌دهند. و انتخاب اخلاقی متسیری دور از مسیری است که زندگی برای او انتخاب کرده است، از مسیری که با ظاهر یک زن زیبای گرجی ترسیم شده است، از مسیر جذاب آواز ماهی. این همان مسیر زندگی است که زمانی انتخاب شده بود، با «اشک و مالیخولیا» تغذیه می‌شد، «پیش از آسمان و زمین» شناخته می‌شد، و وفاداری به آن با سوگند تضمین می‌شود.

روزهایی که در آزادی سپری می‌شوند، زندگی واقعی هستند، تنها معنای ممکن برای Mtsyri - کانون شادی، خطر و مبارزه.

Mtsyri هماهنگی طبیعت را احساس می کند و تلاش می کند تا با آن ادغام شود. او عمق و رمز و راز آن را احساس می کند. در این مورد، ما در مورد زیبایی واقعی و زمینی طبیعت صحبت می کنیم، نه در مورد آرمانی که فقط در تخیل وجود دارد. Mtsyri به صدای طبیعت گوش می دهد و پلنگ را به عنوان یک حریف شایسته تحسین می کند. و روح خود متسیری علیرغم بیماری جسمانی او تزلزل ناپذیر است.

همچنین مهم است که زیبایی زمین برای او به طور مستقیم با ایده آزادی مرتبط باشد - تصادفی نیست که هدف او این است که "پیدا کند که آیا زمین زیبا است یا خیر. // بفهم برای آزادی یا زندان // ما به دنیا می آییم.

مرگ برای Mtsyri پایان رنج است، اما همچنین چشم پوشی از زندگی با تمام کامل آن است. او امیدی به دیدار با سرزمین مادری خود "آن سوی قبر" ندارد و بنابراین برای او مهم است که سرزمین رویاهای خود را برای آخرین بار ببیند و نفس آن را احساس کند.

به گفته D.E. ماکسیموف، "معنای شعر تجلیل از جستجو، قدرت اراده، شجاعت، شورش و مبارزه است، مهم نیست که به چه نتایج غم انگیزی منجر شود."

متسیری اثری عاشقانه است که توسط میخائیل یوریویچ لرمانتوف پس از سفر به قفقاز نوشته شده و یکی از بهترین آثار نویسنده به شمار می رود و عملاً آخرین نمونه شعر عاشقانه روسی نیز به شمار می رود.

شعر متسیری را چه کسی و چگونه سروده است؟

میخائیل یوریویچ لرمانتوف شاعر و نثر نویس مشهور روسی در آن روزها که در حال سفر به اطراف قفقاز بود، شعر "متسیری" را تصور کرد.

به طور کلی، باید توجه داشت که آثار لرمانتوف اغلب انگیزه های مدنی، فلسفی و شخصی را با هم ترکیب می کنند. در همان زمان، او در آثار خود اغلب از نمونه هایی از کارهایی که بایرون انجام می داد الهام می گرفت. به اصطلاح قهرمان بایرونیک شخصیتی با بالاترین کیفیت، شورشی، طبیعت آتشینی است که هیچ شرایطی قادر به شکستن آن نیست. لرمانتوف همچنین در لحظاتی که Mtsyri را ایجاد کرد از بایرون الهام گرفت.

این شعر در سال 1839 سروده شد و در سال 1840 در تنها نسخه دوران زندگی لرمانتوف منتشر شد. شاهدان عینی می گویند که هنگام سفر در امتداد جاده نظامی گرجستان، راهبی را ملاقات کرد که به او گفت که چگونه او را در کودکی به صومعه برده بودند، غمگین بود، تلاش هایی برای فرار انجام داد و یکی از آنها تقریباً او را به مرگ رساند.

اینکه آیا این واقعاً اتفاق افتاده است - هیچ مدرک مستندی وجود ندارد. با این حال، دقیقاً این طرح بود که اساس شعر "متسیری" را تشکیل داد.

چرا Mtsyri یک قهرمان رمانتیک است؟

همانطور که قبلاً گفتم ، لرمانتوف ، با الهام از شخصیت های بایرونیک دوران رمانتیک ، شخصیت های اصلی خود را با ویژگی های مشابه اعطا کرد: شورش ، طبیعت آتشین ، آزادی روح ، بدون شرایط و سرنوشت.

این دقیقاً همان چیزی است که میخائیل یوریویچ با دقت شخصیت اصلی خود را می نویسد. همچنین باید توجه داشت که روایت در شعر از روایت های دست اول - این یکی از تکنیک های اصلی رمانتیسم است - نوعی اعتراف است. داستان هم احساسی و هم صمیمانه می شود.

چرا متسیری از صومعه فرار کرد؟

او زمانی که هنوز کوچک بود به یک صومعه ختم شد - او توسط یک ژنرال روسی دستگیر شد و در یک صومعه قرار گرفت. او ذاتاً یاغی است، نمی تواند وطن خود را فراموش کند و از ملاقات با آن امتناع کند. به همین دلیل است که با وجود اینکه راهبان برای او آزاری نمی خواهند، او بارها و بارها سعی می کند فرار کند.

بیهوده نیست که لرمانتوف در یک شب طوفانی صحنه ای از فرار را ترسیم می کند - در تضاد شورش طبیعت با زندگی آرام در یک سلول. در این لحظه، همه راهبان از ترس خشم خدا در حال دعا هستند، اما برعکس برای متسیری یاغی، این باعث حمله میل به اتحاد مجدد با طبیعت سرکش می شود.

چرا متسیری مرد؟

تلاش برای فرار چندان موفقیت آمیز نبود. او تنها چند روز در آزادی اعطا شد، جایی که متسیری با یک پلنگ درگیر شد.

صحنه مرکزی کل اثر. متسیری یک جنگجو و فرزند طبیعت است. او موفق می شود پلنگ را شکست دهد، اما مجروح شده و توسط راهبان به سلول خود بازگردانده می شود. از این لحظه تراژدی واقعی قهرمان آغاز می شود.

او متوجه می شود که هیچ کس منتظر او نیست، او هیچ خویشاوندی ندارد و آزادی که او را بسیار جذب می کند در واقع تنهایی است. چند روز بعد می میرد. او با نگاهی که به آزادی خیره شده است، می میرد، حتی با این آگاهی که در آنجا کاملاً تنها است. این نیز رمانتیسم خاصی را آشکار می کند.

متسیری چند سال دارد؟

با توجه به توضیحات، شخصیت اصلی باید حدوداً 16-18 ساله باشد. یک شخصیت به اندازه کافی جوان برای تمام اتفاقاتی که برای او در نظر گرفته شده بود.

در داستان آمده است که او در کودکی در حدود شش سالگی ربوده شده است. در همان زمان حدود 10 سال نزد راهبان ماند. معلوم می شود 16-18 ساله است.

چه ارزش های اخلاقی در شعر M.Yu تأیید شده است. لرمانتوف "متسیری"؟

لرمانتوف در شعر خود "متسیری" سؤالاتی را در مورد ارزش های انسانی مانند خیر و شر، غرور و اعتقاد مطرح می کند. داستان به صورت اول شخص روایت می شود. داستان مرد جوانی که چندین روز را دور از صومعه خود در آزادی سپری می کند. اینجاست که او در بسیاری از چیزها در زندگی خود تجدید نظر می کند و همچنین در نگرش خود نسبت به جهان و هستی تجدید نظر می کند.

این شعر مضمون تواضع را نیز مطرح می کند. این در طرد دوستان خانوادگی و همچنین در طرد وطن منعکس می شود. در روح قهرمان مقایسه دائمی واقعیت های مختلف وجود دارد. از یک سو، این زندگی رهبانی یا اسارت است، همانطور که خود قهرمان آن را می نامد، از سوی دیگر، این زندگی در آزادی است - پر از اضطراب و جنگ است.

در پایان، می خواهم بگویم که لایت موتیف اصلی کل شعر مبارزه برای رویای خود است، برای هدفی که قهرمان تمام زندگی خود به سمت آن حرکت کرده است. معنای کار لرمانتوف "متسیری" تجلیل از ویژگی های انسانی مانند اراده و شجاعت است. این ویژگی های روح انسان است که شخصیت اصلی آن را نشان می دهد. در این مورد، اصلاً مهم نیست که عواقب آن چقدر غم انگیز باشد، هم برای خود قهرمان و هم برای کل موقعیت.

سوال برای خوانندگان

به احتمال زیاد به این دلیل به این صفحه آمدید که سؤالی از شعر متسیری در مورد ادبیات از شما پرسیده شده است. آیا توانستیم به آن پاسخ دهیم؟ شاید چیزی مبهم باقی بماند؟ نظرات خود را برای ما بنویسید و در صورت لزوم حتما مقاله را اصلاح خواهیم کرد.

چه ارزش هایی در شعر لرمانتوف Mtsyri تأیید شده است

شعر از M.Yu. "متسیری" لرمانتوف به حق یکی از قله های خلاقیت شاعرانه ام یو. لرمانتوف کار با خلق و خوی مشترک متحد شده است. نویسنده در آن شخصیت یک کوهنورد جوان با قدرت و شجاعت استثنایی را خلق کرد.

پسر در کودکی اسیر شد و به دلیل بیماری در دیوارهای صومعه ماندگار شد. با این حال، همانطور که رشد یک گل چمنزار در باغ دشوار است، Mtsyri نیز در اسارت رنج دردناکی را متحمل شد. دلتنگی او را عذاب می‌داد، و «به مشرق می‌نگریست، آه می‌کشید»، در عذاب دلتنگی. این احساس میهن پرستانه ناخودآگاه، به طور غریزی، گویی با شیر مادر وارد زندگی او شد. به تدریج متسیری به اسارت عادت کرد:

من شروع به درک یک زبان خارجی کردم،

توسط پدر مقدس غسل تعمید داده شد

و ناآشنا با نور پر سر و صدا،

از قبل در اوج زندگی تحت تعقیب بودم

نذر خانقاهی خود را بنویس

اما قوت شخصیت اجازه نداد کوهنورد مغرور خود را فروتن کند و برای همیشه در صومعه خانقاه بماند. او با به خطر انداختن جان خود فرار کرد. وی در اعترافات خود از چگونگی گذراندن سه روز در آزادی گفت:

من کم زندگی کردم و در اسارت زندگی کردم.

چنین دو نفر در یک زندگی می کنند،

اما فقط پر از اضطراب،

اگر می توانستم آن را معاوضه می کردم

با خوشحالی فریاد می زند. این وفاداری به سبک زندگی قبیله ای، همراه با انگیزه غم انگیز یتیمی، همدردی غیرارادی را برای کوهنورد جوان برمی انگیزد. جوانی سرافراز و آزادی خواه به قیمت جانش حق تجربه نفس آزادی، دیدن قله های قفقاز خاکستری را پرداخت. با این حال، Mtsyri با عادی ترین و طبیعی ترین احساسات انسانی مشخص می شود. به عنوان مثال، او ترس را در لبه پرتگاه تجربه می کند. قلبش با شنیدن صدای زن جوان گرجی آب می شود.

جالب است که مضمون میهن پرستانه در شعر نه چندان از طریق اظهارات اعلامی متسیری که از طریق تحسین زیبایی قفقاز آشکار می شود.

مرد جوان خود را ترسو می نامد، از نا امیدی از پیدا نکردن راه روستای زادگاهش هق هق می کند. اما عزم او، تمایل به دیدن کشور مادری خود به هر قیمتی، برعکس، گواه بر استحکام ذهنی قهرمان است. در راه از گرسنگی رنج می برد، اما به عقب برنمی گردد. پس از مبارزه با یک پلنگ قدرتمند، او متوجه می شود که می تواند "در سرزمین پدرانش باشد، نه یکی از آخرین جسوران." لرمانتوف در صحنه نبرد متسیری و پلنگ با صراحت و صراحت بر روحیه جنگاوری در شخصیت قهرمانش تاکید می کند. او قبل از هر چیز یک مبارز است و در یک مبارزه خونین غرایز شکار باستانی او آشکار می شود.

پس از نبرد با پلنگ، مجروح متسیری احساس می کند که در حال مرگ است. لرمانتوف از طریق افکار در حال مرگ خود، عمق و لطافت روح مرد جوان را نشان می دهد. فقط یک طبیعت با استعداد خلاق و غنی می تواند طبیعت را تا این حد ظریف درک کند.

لرمانتوف با استفاده از نمونه تصویر متسیری، می آموزد که زندگی را با تمام وجود دوست داشته باشید، به سرزمین مادری خود اختصاص دهید، زیرا هر فرد در جایی که به دنیا آمده است تا آنجا که ممکن است خوشحال است، جایی که قرار است با خدا و سرنوشت زندگی کند. . متسیری با فکر وطن می میرد و وصیت می کند که او را به باغی که قفقاز از آنجا نمایان است منتقل کند و امیدوار است با نسیمی خنک آخرین درودهایش را به پسر ولگردش بفرستد.

شعر «مثیری» سرود انسان تسخیر نشده است. البته متسیری به عنوان یک قهرمان رمانتیک خلق شده است، اما نزدیکی دیدگاه های او به نویسنده آشکار است. بنابراین ، می توانیم با اطمینان بگوییم که ایده آل لرمانتوف از یک شخص یک قهرمان مبارز آزاد است که به طور فعال به زندگی نزدیک می شود و قادر است نه تنها دنیای اطراف خود را دوست داشته باشد و ظریفانه احساس کند، بلکه برای تحقق رویاهای خود نیز مبارزه کند. N.P. اوگارف معتقد بود که متسیری "روشن ترین و تنها ایده آل شاعر است".


2023
polyester.ru - مجله دخترانه و زنانه