25.01.2024

چرا خدا به زن ها خوشبختی نمی دهد چرا خداوند خداوند به من زن نمی دهد، زیرا می دانم که بدون آن به زنا می افتم؟


تعداد ورودی: 120

سلام. من 30 ساله هستم، مدت زیادی است که رابطه جدی با مردان نداشته ام. من 2.5 سال با یک مرد متاهل قرار گذاشتم و عمیقاً عاشق او بودم. وقتی یک سال بعد رابطه مان را تمام کردیم، با او تماس گرفتم و با هم آشنا شدیم. معلوم شد که او طلاق گرفته است زیرا همسرش عاشق مرد دیگری شده و او را ترک کرده است. مشخص بود که او از این بابت نگران است، اما برای من این شادی و فرصتی بود تا بدون عذاب وجدان و رنج به رابطه ادامه دهم. از تمام کارهایش می توانم بفهمم که او من را دوست ندارد و او در مورد آن به من گفت. من هنوز نسبت به او احساس دارم، نمی توانم رابطه برقرار کنم یا با کسی به جز او قرار بگذارم. اما او به صراحت می گوید که نیازی به این رابطه ندارد. مکاتباتش را با زنان دیگر هم دیدم که با آنها معاشقه می کند. و به یکی نوشت که همسرش را دوست دارد. دردناک است که وقتی برای اولین بار با او ملاقات کردیم، او با من کلمات محبت آمیز گفت و هنگام رفتن من را برگرداند. معلوم شد فریب خوردم و در نابودی خانواده سهیم بودم. و حالا من تنهام من نمی‌خواهم وقتم را برای روابط بیهوده تلف کنم، می‌خواهم شخص خودم را ملاقات کنم که بتوانم به او اعتماد کنم و بتوانم با او خانواده بسازم. خانواده ای بدون رفاه کاذب، فریب و خیانت. ما با این مرد کار می کنیم و گاهی همدیگر را ملاقات می کنیم. این اتفاق می افتد که او در مقابل من به زنان دیگر توجه می کند، این همه دردناک است. اما من همه چیز او را می بخشم زیرا دوستش دارم. چگونه باید با این وضعیت برخورد کنم؟

جولیا

شما نمی توانید از احساسات خود نسبت به این شخص انتظار خوبی داشته باشید. متاسفم، شما این احساسات را اختراع کردید... آنها به سادگی به عنوان جبران روابط عادی عمل می کنند. ما باید با اعتراف در "رهایی" خود از این شور شروع کنیم. هرچه بیشتر در آن گیر کنید، حساب کردن روی رفاه خانواده در آینده دشوارتر خواهد بود.

کشیش ماکسیم خیژی

برکت بده پدر من نمی دانم چی کار کنم. من عاشق آن مرد شدم و حدود 5 سال منتظر او بودم، اما هرگز پیشنهادی دریافت نکردم. و حالا دل گاهی او را به یاد می آورد. اما احتمالاً نیاز به ادامه زندگی دارید، تنهایی و ناتوانی در مراقبت از عزیزتان همچنان روزهای شما را به رنج تبدیل می کند، مهم نیست که چقدر مشغول کار، دوره ها و چیزهای دیگر هستید. یک مرد جوان ظاهر شد، ما ارتباط برقرار می کنیم، اما به نوعی قلب ما دروغ نمی گوید. و ترس از آینده، من نمی توانم به او به عنوان یک مرد آماده برای ازدواج تکیه کنم. او اخیراً از سربازی برگشته است، 24 ساله، خانه ای اجاره می کند، شغلی دارد (نقاش آیکون) فقط برای اینکه خودش زنده بماند. همه اینها را می بینم چون عاشق نیستم. اما نمی دانم چه کار کنم، به نظر می رسد خود شخص خوب است، ارتدوکس است، با این حال، گاهی اوقات کلمات بی ادبانه به افراد دیگری که خیلی خوب عمل نمی کنند سر می خورد. این هشدار دهنده است. اما شما نمی توانید به خاطر خانواده تشکیل خانواده دهید؟ بدون عشق، یا خواهد آمد؟ شاید این آشنایی را خدا فرستاده است؟ و آیا نیاز به آشتی دارید؟ اما بیشتر اوقات کسی را که منتظرش بودم به یاد می‌آورم و ناخواسته مقایسه می‌کنم، حتی اگر یک سال از آخرین ملاقات و جدایی گذشته باشد. باید چکار کنم؟ اکنون پنج سال است که در حال مبارزه هستم و هیچ راهی برای رهایی پیدا نمی کنم. من دعا می کنم، به کلیسا می روم. به کی دیگه دعا کنم؟ چه باید کرد؟

کسنیا

Ksenia، عزیز! چرا اینقدر افسرده ای! شما هنوز خیلی جوان هستید که با زندگی خود اینگونه رفتار کنید. شما نباید با یک شخص اولیه «خوب» ازدواج کنید. شما باید با یکی از عزیزان، یکی از نزدیکان خود، که دوست شما نیز خواهد بود، خانواده ای ایجاد کنید. البته هیچ کس بدون کمبود نیست. شما این سوال را مطرح می کنید: "یا شاید او را خدا فرستاده است؟" و من از شما می پرسم: "دوست داری او پدر فرزندانت شود؟" اگر پاسخ این سوال منفی است، بحث بیشتر در مورد این موضوع فایده ای ندارد.

کشیش ماکسیم خیژی

پدر، پدرم من و فرزند متولد نشده ام را رها کرد. او تقاضای فرزند کرد، خوشحال شد که گفتند پسر خواهد شد و مرا به سونوگرافی برد. و وقتی مهلت به 7 ماه رسید، گفت: بهتر است این حرامزاده بمیرد! و ما را بدون کمک و حمایت رها کرد. من خودم نمیتونم از پسش بر بیام خداوند به ما می آموزد که برای دشمنانمان دعا کنیم و آنها را ببخشیم، اما من نمی دانم چگونه می توان چنین چیزی را ببخشد. من با ذهنم می فهمم که باید ببخشم، اما نمی توانم. چگونه به چه کسی دعا کنم تا در روحم آرامش پیدا کند؟ من اخیراً شروع کردم به رفتن به کلیسا، اعتراف کردم، عشای ربانی گرفتم، کتاب دعا، انجیل را خواندم، در زندگی قبلی خود تجدید نظر کردم، اما آرامشی در روحم وجود ندارد.

تاتیانا

تانیا، شوهرم مرا ترک کرد، خدا تو را رها نکند! بچه رو نجات بده شادی و تسلی پیدا خواهید کرد. و خائن را به خواست خدا بسپار. هیچ معنایی از آن نخواهد بود، اما شما باید عاقل باشید، سپس صلح فرا خواهد رسید. در ذهن کودک نباشید.

کشیش ماکسیم خیژی

سلام پدر! من در زندگی شرایط بسیار سختی دارم. من با پسرم زندگی می کنم، او هنوز در حال تحصیل است. سه سال پیش شوهرم به خانواده دیگری رفت. او اخیراً کمک به پسرش را متوقف کرده است و به سختی با او ارتباط برقرار می کند. برای ما خیلی سخت شد. شرکتی که من در آن کار می کنم در شرف تعطیلی است، پیدا کردن کار در اینجا بسیار دشوار است، به خصوص بدون کمک. من میخوام کار با بچه ها پیدا کنم، خیلی طول میکشه تا گواهینامه کار بگیرم (از پلیس تا کار در موسسات کودک)، تقریبا جایی پیدا کردم و الان اینجا نگران نشسته ام. من واقعاً می خواهم با بچه ها سر کار بروم، می ترسم در حالی که گواهی در حال پردازش است، بدون جایی بمانم. در صورت امکان از دعای شما کمک می خواهم. من خودم هم هر روز از خدا کمک می خواهم، تنها امیدم به اوست. متشکرم.

جولیا

خدا کمکت کنه جولیا! برات دعا کنیم خوب است که تمام امید خود را به خداوند بسته اید، از او کمک بخواهید، کلماتی را که او به ما یاد داد دعا کنیم را فراموش نکنید: "اراده تو انجام شود..." اگر آنها را فراموش کنیم، می توانیم نادیده بگیریم. رحمتی که او خواهد داد، زیرا ما فضای خود را با اراده محدود کرده ایم - من آن را اینگونه می خواهم! خداوند بدون شک چیزی برای شما دارد و آن را برای شما خواهد فرستاد. خدا تو را حفظ کند!

کشیش سرگیوس اوسیپوف

با مشاوره کمک کنید! من 37 سال دارم، در زندگی به موفقیت های زیادی دست یافته ام، اما نکته این است که بچه دار شوم! این عزیزترین آرزوی من است! الان به فکر رفتن به مرکز برنامه ریزی و لقاح مصنوعی با اسپرم اهدایی هستم. آیا کارم درست است؟ من درک می کنم که خانواده باید کامل باشد، اما کاملاً می ترسم تنها بمانم. مهمترین چیز در زندگی فرزندان است. چگونه می توانم نماز را درست بخوانم؟ باید چکار کنم؟

اولگا

اولگا عزیز، در زندگی یک مسیحی مهمترین چیز نه شوهر است، نه فرزندان، بلکه خدا! فرزندان باید ثمره محبت همسران باشند نه هدفی برای زن. اگر خداوند برای شما شوهر بفرستد، به شما فرزندان نیز خواهد داد. و لقاح مصنوعی با اسپرم اهداکننده برای یک مسیحی غیرقابل قبول است. می‌توانید در https://mospat.ru/ru/documents/social-concepts/xii/ درباره موضع کلیسا در مورد این موضوع اطلاعات بیشتری کسب کنید. خدا تو را حفظ کند!

کشیش آندری افانوف

سلام من مردی رو خیلی دوست دارم خیلی از من بزرگتره سربازیه و تو یه شهر دیگه زندگی میکنه. او من را دوست دارد، من این را می دانم. متاهل نبود. او یک فرد کاملاً عادی و کافی است. میگه نمیخوام زندگیمو خراب کنه من جوونم و بعدا میذارمش، همکارانش همینو بهش میگن هزار بار خودش رفت و من رفتنش رو قبول کردم ولی خودش بازگشت. خودش و من را شکنجه می کند. من برای او، برای خودم دعا کردم و دعا می کنم، نمی دانم چه کنم، 6 سال است که اینطور زندگی می کنم. خیلی زیاد است. و من می دانم که هیچ چیز از طرف او تغییر نخواهد کرد، اما او من را نگران می کند و اجازه نمی دهد بروم. به موازات آن، در زندگی من مردی وجود دارد که 4 سال متوالی دست من را می پیچد، او هم از من خیلی بزرگتر است، او در شهر من زندگی می کند. او مهربان، خوب، ثروتمند است، همه کارها را برای من انجام می دهد، اما من حتی نمی توانم با او دوست باشم، من حتی چنین احساسات دوستانه ای ندارم، من قبلاً این طرف و آن طرف هستم. و عزیزانم به من فشار می آورند: اگر الان ازدواج نکنی، هرگز ازدواج نخواهی کرد، مرد بهتری پیدا نخواهی کرد، بگذار تو را بهتر دوست داشته باشند. در همان زمان خواستگاران زیادی داشتم، اما آنها هم جذب خاصی برای من نداشتند؛ سعی کردم روابطی ایجاد کنم، اما نشد. وقتی شخصی در زندگی من ظاهر می شود، همیشه ذهنی می گویم: "پروردگارا، اگر مال من نیست، مرا ببر" و آنها رفتند، ناپدید شدند، سعی کردم دلیل آن را پیدا کنم، ابتدا پشیمان شدم. و بعد فکر کردم: "خدایا شکرت، درست است که مال من نبود." فقط این دو مرد از زندگی من ناپدید نمی شوند و من نمی دانم چه کنم. معشوقم را نمی بینم و می خواهم با کسی که دوستش ندارم ازدواج کنم ترس از تنهایی نیز مرا به انجام این کار وادار می کند و مادربزرگم یک مرد را در تمام عمرش دوست داشت، او با او زندگی نکرد. نمی خواست هیچ کس دیگری را ببیند، در نهایت او با کسی نبود، اما مادرم را صرفاً به این دلیل به دنیا آورد که لازم بود. .من خانواده و شوهر و بچه میخوام خسته شدم نمیدونم چکار درست کنم لطفا بگید امیدوارم نصیحتتون منو روشن کنه

ورونیکا

ورونیکا، اولین توصیه من این است که یاد بگیرید خودتان مسئولیت زندگی خود را بپذیرید، شجاعت تصمیم گیری را پیدا کنید و در قبال آن مسئولیت پذیر باشید. به نظر من می‌خواهید که شخص دیگری این کار را برای شما انجام دهد... بنابراین، من به شما توصیه نمی‌کنم که سرنوشت شما را رقم بزند. من فقط سعی می کنم به شما کمک کنم خودتان را درک کنید. بنابراین می نویسید که هم اتاقی خود را دوست دارید. آیا این چنین است؟ شاید قبلا دوست داشتی؟ آیا در حال حاضر به احتمال ازدواج با شخص دیگری فکر می کنید؟ پس نه تنها "گزینه دوم" تنظیم زندگی با یک فرد مورد علاقه، تفاوت زیادی با "گزینه اول" ندارد. با این حال، "اولین" قبلاً 6 سال از زندگی شما را خورده است و طبق تعریف، نابارور است. هرچه بیشتر عذاب بکشد، فرصت و زمان کمتری برای تنظیم زندگی خود خواهد داشت. شما باید در مورد پاسخ تصمیم بگیرید: آیا می خواهید محبوب خود را ملاقات کنید یا فقط ازدواج کنید؟ در مورد دوم، همانطور که من می بینم، شما هیچ مشکلی ندارید. اما اگر می خواهید احساسات متقابل داشته باشید، پس چرا در مورد ازدواج سوال می کنید؟ شما تصمیم می گیرید که به چه چیزی نیاز دارید. آیا ازدواج بدون عشق امکان پذیر است؟ احتمالاً ازدواج هایی وجود دارد که به این شکل ایجاد شده و مردم تمام زندگی خود را در آن زندگی کرده اند، خانه ای ساخته اند، درختی کاشته اند، بچه هایی به دنیا می آورند. اما آیا آنها در آنها خوشحال بودند؟ پس خانه و فرزندان و درخت برای چیست؟ پس شما در مورد آن فکر کنید. در زندگی اتفاق می افتد که سلامتی، ثروت و رفاه داده نمی شود. خلاصه شادی. باید با این زندگی کنی... اما به نظر من بدترین و سخت ترین چیز تقلید از خوشبختی است که وجود ندارد، وانمود کردن به اینکه "همه چیز عادی است." تحمل صلیب تجرد آسانتر از زندگی در یک رابطه دروغین است. گاهی اوقات این تقصیر خود شخص است که نمی تواند زندگی خود را تنظیم کند: او آن را با روابط کوچک، با "پرندگان در دست" عوض می کند.

کشیش ماکسیم خیژی

سلام! در 19 سالگی 3 سال با هم قرار گذاشتم، این رابطه درست نشد. پس از 9 سال رابطه گناه آلود با یک رئیس متاهل، پدر 2 فرزند. من احترام می گذاشتم و دوست داشتم، اما به جز من او معشوقه دیگری داشت و به نوبه خود با ما خوش و بش می کرد. با تلاش زیاد این رابطه را قطع کردم و کار را ترک کردم. من توبه کردم. شروع کردم به رفتن به کلیسا. 5 سال تنها بودم. از خدا برای یک خانواده، برای بچه ها دعا کردم. و به این ترتیب در 35 سالگی مردی ظاهر شد که یک سال از من کوچکتر بود. ما یک تفاوت اجتماعی مهم با او داشتیم: من دفتر حقوقی کوچک خود را دارم، او یک آجرپز است (او و پدرش با هم کار می کنند و چند نفر کمک کننده). خوب، فکر کردم، من یک آدم ساده هستم، اشکالی ندارد، ما می توانیم با هم از پس آن برآییم. بعد خجالت آور شد که در 34 سالگی پولی برای خرید آب نداشت. به آرامی شروع کردم به پرسیدن از او، او توضیح داد که پدرم تمام پول را می گیرد و بعد تقریباً به او می دهد تا هزینه سیگار را بپردازد. معلوم شد که قبل از من، ظاهراً بسیار زیاد مشروب می‌نوشیده است، و توضیح می‌دهد که به این ترتیب دوره‌های غیبت از کار را در زمستان دور می‌کند. بعد از 10 روز دعوا که با هم درست کردند، زنی با او تماس گرفت و پرسید: "کجایی؟ با او هستی؟ همه چیز را بگذار آنجا، بیا پیش من." خیلی طول کشید تا بفهمم او کیست، قسم خورد که "قبلی" اوست، زمانی که با هم دعوایمان می شد به طور اتفاقی او را ملاقات کرد، بنابراین او تماس گرفت. به محض فهمیدن این موضوع، زن دیگری با درخواست تماس گرفت: "بیا ملاقات کنیم." هر دو زن متاهل هستند. یک بی اعتمادی دردناک پدیدار شد. من که می خواستم او را حذف کنم، جزئیات مکالمات تلفنی او را بیان کردم؛ معلوم شد که او مدت زیادی است که هم در طول روز و هم تا ساعت 3-4 بامداد با آنها پیام می دهد و ارتباط برقرار می کند. بی اعتمادی تشدید شد، او شروع به نگاه کردن به تلفن او کرد، از جواب ندادن تلفن عصبانی شد و غیره. فحش دادند، مست شد، با آخرین کلمات فحش داد و حتی دستش را بالا برد. او با عصبانیت و عصبانیت با پلیس تماس گرفت و حتی به او 15 روز (پس از آن توبه کرد) "مهلت" داد. بعد از 6 ماه اقناع، قسم خورد، صلح کردند. و دوباره جدایی، 1 سال از حملات او برای ایجاد صلح مقاومت کرد. در نتیجه من 38 ساله هستم، متاهل نیستم، فرزندی ندارم. من کار می کنم و سعی می کنم یک زندگی مسیحی داشته باشم. به نظر می رسد رویاهای خانواده و فرزندان به پایان رسیده است. نصیحت و نصیحت کنید.

النا

النا، من فکر می کنم دلیل آن در "ماسون آزاد" شما نیست، بلکه بیشتر در خود شما است. من را ببخشید، اما به عنوان یک کشیش باید بگویم که مسیحیان نمی توانند اینقدر غیررسمی و غیررسمی زندگی کنند. می دانید اسمش چیست، چه فرمانی شکسته شد. اما این تنها مشکل نیست. مشکل عمیق تر است. علیرغم اینکه صاحب یک دفتر حقوقی هستید، فردی ناامن هستید. شما تحصیلات دارید و به شما امکان می دهد از حقوق و موقعیت اجتماعی شوهرتان مستقل باشید. و در زندگی شخصی شما "برده" هستید ... همانطور که روانشناسان می گویند و من با آنها موافقم اعتماد به نفس پایینی دارید. آیا واقعاً نگران این هستید که تنها بمانید؟ چرا زندگی خود را با رابطه با این ژیگولو عوض می کنید؟ چرا خودتان را در موقعیتی قرار دادید که به سادگی از شما سوء استفاده می کنند؟ علاوه بر این، می بینم که در زندگی نیز این موضوع صادق است... نیازی به انتقال قوانین تجارت به زندگی شخصی نیست، اما عقل و استحکام همچنان باید وجود داشته باشد. فکر کن، دعا کن، اگر چیزی مبهم است بنویس.

کشیش ماکسیم خیژی

سلام پدر! چند ماه پیش با درخواست بهبود زندگی شخصی خود و همچنین در مسائل مالی به روشن بینان و فراروان شناسان مراجعه کردم، زیرا بدهی های زیادی داشتم. آنها کم کم 50000 روبل از من گرفتند، جلسات متعددی با انواع موضوعات از جمله موضوعات مذهبی برگزار کردند، اما زندگی هرگز بهتر نشد. بعد فهمیدم که این یک گناه کبیره است، در کلیسای خود اعتراف کردم، اما ما فقط یک اعتراف کلی داریم و این سوال هنوز مرا نگران می کند، شاید باید در جایی به طور مفصل نزد یک کشیش اعتراف می کردم، اگر خدا این کار را نمی کرد. مرا به خاطر این امر ببخش و آیا هنوز هم این گناه کبیره بر دوش من است؟ من فقط می خواستم زندگی شخصی ام را بهتر کنم. پیشاپیش از شما متشکرم.

ویاچسلاو

خدا توهین نمی شود، و بنابراین در درک ما از کلمه "نبخشید". انسان می تواند به سادگی گناه کند و از خدا دور شود و سپس توبه کند و به سوی او بازگردد. اگر صمیمانه از این گناه توبه کرده اید، به این معنی است که این گناه دیگر بر روح شما سنگینی نمی کند. با این حال، بهتر است به جای اعتراف عمومی، به گناهان چنین سنگینی به صورت فردی اعتراف کنیم.

شماس ایلیا کوکین

سلام! می‌خواهم بدانم آیا ممکن است یک دختر مجرد جوان آویز مریم مقدس «هفت تیر» را بپوشد، آیا در زندگی شخصی او اختلال ایجاد نمی‌کند؟ به من گفته شد که او در زندگی تنها است، بنابراین می ترسم که تنهایی بیاورد.

اولسیا

اولسیا، یک فرد ارتدکس می تواند هر تصویری از مقدسین را بپوشد. آیکون ها تنهایی یا ناراحتی را به همراه نمی آورند. همه چیز اراده خداوند است، همه چیز به آن بستگی دارد، نه به اشیاء و نشانه های بیرونی. اگر می خواهی ازدواج کنی و خوشبخت باشی، دعا کن و از مادر خدا بپرس.

هیرومونک ویکتورین (آسیف)

پدران عزیز! لطفا شک و تردیدهای من را برای من روشن کنید. من یک معتقد هستم، اگرچه به تازگی به کلیسا پیوسته ام، 36 ساله هستم، 10 سال است که طلاق گرفته ام. شوهرم به من خیانت کرد من در تمام این مدت پسرم را به تنهایی بزرگ کرده ام. اخیراً بدون اجازه با مردی زندگی کردم، می دانم که این گناه بزرگی است و بی میلی من از تنهایی برایم بهانه ای نیست. و من برای مدت طولانی تنها بودم. او مخالف نقاشی نیست، اما منتظر چیزی است و معتقد است، اما به نوعی به شیوه خودش. به محض اینکه امضا کنیم حتما به گناهم اعتراف می کنم، اما این هم نگرانم که در جایی از انجیل نوشته شده که فلان ثروتمندی دوست داشت صدقه بدهد، اما عاشق زنا هم بود و این صدقه برای او رحمت محسوب نمی شد. . آیا با وجود زندگی مشترک اسراف می توان کار خیر کرد؟ آیا آنها خدا را از من خشنود خواهند کرد؟ هر روز برای همه گناهانم از خدا طلب آمرزش می کنم، اما نمی توانم با نقاشی تسریع کنم... از پاسخ شما و همه زحمات شما بسیار سپاسگزارم. پروردگارا همه ما را نجات بده

جولیا

یولیا، این واقعیت که شما همه چیز را درک می کنید، من را امیدوار می کند که مشکل شما به زودی حل شود. ناامید نشو به خدا دعا کنید، در معبد دعا کنید. کارهای خوب را نباید رها کرد! مانند یک مسیحی زندگی کنید. اما مسلماً کارهای خوب نباید وسیله چانه زنی باشد... ما باید مشکل شما را حل کنیم، تلاش کنید! از خدا زمان و قدرت و قدرت اخلاقی بخواهید. مطالب مربوط به ازدواج مدنی را در قسمت «قلعه من» بخوانید امیدوارم برایتان مفید باشد.

کشیش ماکسیم خیژی

سلام پدر! من 31 سال سن دارم و به دنبال یک مرد، همسر برای تشکیل خانواده در اینترنت هستم، زیرا در سن و سال من در یک روستای کوچک، یافتن مردان مجرد دشوار است و پسران جوان به دلیل کم بودن کار در روستا، آنها را ترک می کنند. روستا، و آنهایی که می مانند فقط شراب می نوشند و به هیچ چیز علاقه ای ندارند. اکنون سایت های زیادی در اینترنت با پروفایل های دوستیابی در سراسر روسیه وجود دارد، من از طریق آنها نگاه می کنم، و من فقط از دست می دهم، چگونه می توانم تنها کسی را انتخاب کنم که می خواهم تمام زندگی خود را با او طی کنم. در دست؟ بچه ها و مردان از پروفایل ها به نجابت و تمایل خود برای ایجاد یک خانواده قوی اطمینان می دهند، اما من می ترسم در انتخاب اشتباه کنم، زیرا افراد نادرست زیادی وجود دارند... آیا در جستجوی شوهر آینده است. اینترنت ارزش زمان صرف شده را دارد؟ من خودم را خضوع می کنم، به خواست خدا توکل می کنم، دعا می کنم و از خداوند می خواهم که یک انسان نزدیک روحی را برای من بفرستد، یک مرد واقعی که بتواند پشتیبان خانواده باشد و وضعیت مالی او حتی برای من چندان مهم نیست، اما به طوری که احساسات متقابل، درک متقابل وجود دارد، اما این در روزهای ما چه نادر است! چگونه بودن؟ چه توصیه ای به من می کنید؟

سوتلانا

اینترنت همان منطقه ارتباطی کل زندگی ماست: شما می توانید هر چیزی را ملاقات کنید. فقط باید به یاد داشته باشید که یک فرد در آنجا می تواند ماهرانه خود را پنهان کند و متفاوت باشد. دوم اینکه من از سایت های دوستیابی خوشم نمیاد. در گروه های علاقه مند بهتر ارتباط برقرار کنید.

کشیش ماکسیم خیژی

سلام! لطفا به من کمک کنید، من نمی دانم چه کاری باید انجام دهم... چندین سال پیش با یک مرد جوان قرار گذاشتم. یک روز او به یک سفر کاری به شهر موروم رفت و به معبد آنجا رفت و نمادی از حامیان خوشبختی خانوادگی (شاهزاده پیتر و پرنسس فورونیا) را از آنجا آورد. او این نماد را مدتی با خود حمل کرد، سپس آن را به من داد. حدود یک سال گذشت و از هم جدا شدیم. فقط اکنون او متاهل است و در ازدواجش راضی است، اما هیچ چیز برای من خوب نیست. شاید همه چیز مربوط به این نماد است که من هنوز دارم؟ بنابراین، من به این فکر می کنم که او را به کلیسای سنت Xenia the Blessed ببرم. آیا این به من آسیب می رساند؟

ایرینا

این در مورد نماد نیست! امروزه تشکیل خانواده اصلاً آسان نیست. خیلی به شما بستگی دارد که چه جور آدمی هستید. افراد منطقی نه تنها به جذابیت بیرونی، بلکه به ویژگی های انسانی نیز توجه می کنند. خودت را توسعه بده! زن تاک نباش، گیاهی که نیاز به حمایت دارد. همچنین خیلی به محیط، محیط اطراف، دوستان بستگی دارد. دعا کن و دلت نره. ازدواج چیز خوبی است، اما تنها هدف زندگی نیست. زنی که تنها هدفش ازدواج است و مرد نمی تواند جالب باشد.

کشیش ماکسیم خیژی

سلام خدمت روحانیون عزیز من بسیاری از پاسخ ها و سوالات مشابه خود را خوانده ام، می خواهم در مورد یک موضوع مهم در این سایت و در زندگی بپرسم. من تنها هستم، نمی توانم تشکیل خانواده بدهم. 5 سال پیش با پسری آشنا شدم، شش ماه با هم قرار گذاشتیم، سپس از هم جدا شدیم، چیزی نداشتیم. من از آن زمان او را دوست داشتم. ما به دلیل حماقت متقابل از هم جدا شدیم، می دانم که او مرا دوست نداشت و دوستم ندارد، وگرنه قبلاً ظاهر می شد. او واقعاً با رفتارش پس از جدایی مرا آزرده خاطر کرد، وانمود کرد که ما همدیگر را نمی شناسیم. اگرچه من از آنهایی نیستم که خود را به گردن آویزان می کنند. اما با این حال، با برخوردی که نسبت به من دارد، نمی توانم او را در قلبم فراموش کنم و همیشه به یاد او هستم. من همچنین می خواهم به شما بگویم که از پدر خودم متنفرم، نمی توانم جلوی آن را بگیرم. برای این کار دائما از خداوند طلب بخشش می کنم. من نمی توانم به اعتراف بروم ، احساس می کنم زمان آن فرا نرسیده است ، اگرچه زمانی حتی به شدت شروع به آماده شدن برای آن کردم. گاهی چنان ناامیدی بر من غلبه می‌کند که در واقع می‌فهمم که چرا با تنهایی مجازات می‌شوم، زیرا از پدرم متنفرم. من دلایل خود را برای این دارم، به خاطر آن خود را سرزنش می کنم. اما در طول سال ها وضعیت تغییر نکرده است. از خدا شوهر می خواهم. من دعا می کنم. اما، می دانید، اکنون من حتی نمی خواهم به کلیسا بروم. همه کسانی را که می شناسم با سرزنش به من نگاه می کنند، انگار که من به نوعی متفاوت هستم، زیرا تنها هستم. به من بگو پدرا چطور با عشق به دوست پسر سابقت کنار بیای، من الان 4 سال است که عاشق هستم، اتفاقاً به دلایلی روابط او هم خوب پیش نمی رود و اوضاع خوب پیش نمی رود. قبل از من هم ما بیشتر از همه با هم آشنا شدیم، من خیلی دلم می خواست با او ازدواج کنم، حاضر بودم دوست داشته باشم، به شوهرم احترام بگذارم و یک همسر واقعی باشم، حاضر بودم تمام شخصیتم را دور بریزم. و اگر نفرت نسبت به پدرت از بین نرود چه؟ نمی دانم راه خروج کجاست، روحم خیلی سنگین است. همه مثل بقیه هستند اما من اهل خانواده نیستم. با تشکر از همه روحانیون برای پاسخ. خداوند به همه توفیق دهد که پاسخ سوال خود را در اینجا بیابند.

علیا، تو هنوز یک دختر خیلی جوانی. الان شرایط به گونه ای است که خانواده ها را افراد مسن ایجاد می کنند. سن ازدواج در حال افزایش است. اینقدر ناامید نباش من فکر می کنم که شما در توجه دیگران به خود بسیار اغراق می کنید. این مشکوک است. سعی کنید به این موضوع توجه نکنید. به یک فرد خودکفا تبدیل شوید و زندگی شما تغییر خواهد کرد. نماز خواندن. برای پدرت دعا کن حتی اگر در دلش کینه ای از او باشد. دعا برای "کسانی که ما را آزار می دهند" توجیه ماست.

کشیش ماکسیم خیژی

سلام پدر! لطفا برای عزیزم دعا کنید که پیش من برگردد، او همسر عادی من است، من نزدیک به 6 سال است که او را دوست دارم. من 22 ساله هستم و یک دختر کوچک دارم، اشتباهات زیادی مرتکب شده ام، اما بسیار پشیمان هستم، بسیار متاسفم که او را آزار دادم، نام من اکاترینا است، نام او ویاچسلاو است. بسیار از شما متشکرم!

کاترین

سلام اکاترینا من نمی توانم از خدا بخواهم زندگی مشترک شما را از سر بگیرد، اما برای سلامتی شما دعا می کنم. خدا کمکت کنه

کشیش الکساندر بلوسلیودوف

سلام پدر! الان 4 ماه است که برای بازگشت شوهرم به خانواده به درگاه پروردگار و اولیای الهی دعا می کنم. او مرا باردار گذاشت و برای خدمت به شهر دیگری رفت. آنها همچنین در ازدواج خیلی خوب زندگی نمی کردند: آنها قسم خوردند، او دست خود را روی من بلند کرد، حتی زمانی که باردار بودم، او نیز مرا کتک زد، به والدینم توهین کرد. اما به طرز عجیبی من او را برای همه چیز بخشیدم، زیرا هنوز او را دوست دارم. از شوهرم طلاق گرفتم پدر، به من بگو، آیا من باید دعاهایی را برای خانواده به مقدس الهی، به جان خداشناس بخوانم؟ یا باید از خداوند برای فرزندم شوهری مهربان و پدری دلسوز بخواهم؟ باید چکار کنم؟

یانا عزیز! به این فکر کنید، آیا چنین ازدواجی ارزش اشک های شما را دارد؟ آیا نیاز به اتحاد مجدد با چنین همسری دارید؟ تصور کنید که اکنون او دست خود را به سمت کودک شما بلند می کند. و شما حتی نمی توانید از کودک محافظت کنید. شرایطی که شما در حال حاضر تجربه می کنید "همبستگی" نامیده می شود. حتما باید به روانشناس مراجعه کنید، چون زنان در این حالت به ویژه آسیب پذیر و غیر فعال هستند، سال ها در آن زندگی می کنند و کتک و تحقیر را تحمل می کنند. و فرزندان چنین زنانی از نظر روانی ناامن و محروم از کودکی رشد می کنند. دعا کنید خداوند شما را تقویت کند و همسری مهربان و مهربان و پدری نیکو برای فرزندتان بفرستد. خدا تو را حفظ کند!

کشیش آندری افانوف

سلام پدر! برای تحصیل به مسکو آمدم، سپس کار پیدا کردم. من 27 سال سن دارم و ازدواج نکرده ام، این موضوع واقعاً مرا آزار می دهد. من به هیچ مزیتی نیاز ندارم ، اگرچه قبلاً برای کسب درآمد بیشتر تلاش می کردم ، اما اکنون بدون شوهر و فرزند این نکته را نمی بینم. هر روز از خداوند می خواهم که برای من یک شوهر خوب بفرستد. اما من نمی توانم همدیگر را بشناسم. من همیشه کار می کنم. و در جاهایی که گاهی اوقات می روم، با هیچ پسر آزاده ای آشنا نمی شوم. و اگر ملاقات کنند، آنهایی نیستند که بتوانید به آنها تکیه کنید و در طول زندگی در کنار آنها قدم بردارید. من دو بار به اعتراف رفتم، کلیساها را بازدید کردم، اما نه چندان زیاد، در موروم با پیتر و فورونیا، در لاورای کیف پچرسک، با مادر ماترونا و در کلیساهای دیگر در مسکو بودم. همه جا خداوند را به خاطر همه چیزم شکر می کنم: شغل فوق العاده به عنوان پدر و مادر، و فقط یک چیز می خواهم: سلامتی عزیزانم و ایجاد خانواده خودم. شاید من در زندگی کار اشتباهی انجام می دهم، چه کنم، چگونه می توانم به درگاه پروردگار دعا کنم که رحمت کند و دعای مرا بشنود؟ بگو چکار کنم؟ آیا واقعاً تنها خواهم ماند، شاید در برابر خداوند مقصر باشم؟ لطفا راهنماییم کنید که چکار کنم متشکرم.

ناتالیا

ناتالیا عزیز، چرا بلافاصله به این نتیجه میرسی که گناهکار هستی؟ اگر وجدان شما را در مورد چیزی آزار می دهد، پس باید آن را اعتراف کنید. و به طور کلی سعی کنید بیشتر از معبد بازدید کنید. بهتر است معبدی را انتخاب کنید که به آن علاقه خاصی دارید و همیشه به آن بروید. در مورد ازدواج، این نیز زمان می برد. شما همیشه سر کار هستید. حتی اگر خداوند برای شما همسری بفرستد، آیا زمان کافی برای زندگی خانوادگی خواهید داشت؟ به این سوال فکر کنید، اگر تصمیم دارید بخشی از زندگی خود را فدای ازدواج کنید، از همین حالا این زمان را برای ملاقات با مردان کنار بگذارید (البته دوستیابی عفیفانه). به هر حال، در بین مؤمنان مردان زیادی وجود دارند که از انتخاب همسر آینده خود نیز متحیر هستند. شاید در یک کلیسا یا در یک انجمن آنلاین ارتدکس با شوهر آینده خود ملاقات کنید؟ خدا کمکت کنه

کشیش آندری افانوف

بابا برکت بده خواهش میکنم کمکم کن روحم داره میشکنه دلم گریه میکنه من پسری را دوست دارم، او می‌گوید که من را دوست دارد، اما به روش خودش، من نمی‌فهمم و او نمی‌تواند توضیح دهد. او همچنین می‌گوید که نمی‌خواهد من را از دست بدهد، اما یکی دیگر را دوست دارد، یک زن متاهل. من 31 سال سن دارم و زندگی شخصی ام خوب پیش نمی رود. من او را دیوانه وار دوست دارم، اما ما آینده ای نداریم، او هم چیزی را توضیح نمی دهد، او ازدواج نکرده است. کمک کن بگو چیکار کنم وزن کم می کنم، پیر می شوم، دوستانم مرا نمی شناسند، قدرت ندارم. متشکرم.

ناتالیا

ناتاشا عزیز! سن شما با پیری فاصله زیادی دارد و هر زن دوم اکنون آرزوی کاهش وزن را دارد. بنابراین شما در مورد خود می نویسید که "پیر می شوید"، اما "پسر" را دوست دارید. آیا او 10 سال از شما کوچکتر است؟ یا سال های مرد را متفاوت در نظر می گیرید؟ این را به این معنا می نویسم که مشکل شما در آگاهی شما، در سر، درون و عزت نفس شماست. لازم نیست کسی را دیوانه وار دوست داشته باشید - پس این عشق نیست، بلکه اشتیاق گناه آلود است. برای یک فرد بی وجدان راحت است که از شما سوء استفاده کند. ما باید احساسات و ذهن خود را مرتب کنیم! من شما را به مقاله "برده عشق" و مطالب LJ خود ارجاع می دهم: http://clerical-x.livejournal.com/. امیدوارم برایتان مفید بوده باشد.

کشیش ماکسیم خیژی

سلام. من این وضعیت را دارم. من متاهل بودم، یک دختر دارم که در حال رشد است - یک معلول از دوران کودکی (انکولوژی - سرطان کبد). الان با جوانی از زندان تلفنی صحبت می کنم. او به آنجا ختم شد زیرا از دختری در برابر متجاوزان محافظت می کرد. خب الان 4 ماهه که داریم حرف میزنیم. درخواست می کند که نزد او بیاید. می گوید من و دخترم را دوست دارد. او از هر راه ممکن به ما کمک می کند. از من خواستگاری کرد و گفت تا زمانی که در زندان است می توانیم با او قرارداد ببندیم و وقتی بیرون بیاید حتما ازدواج می کنیم. من نمی دانم چی کار کنم. به او می گویم که هنوز نمی توانم با او قرارداد امضا کنم، می ترسم. پدر و مادر و بستگانم نمی دانند که او زندانی است. کمک کنید، راهنماییم کنید که چه کار کنم؟

تاتیانا

تانیا با وجود این که با فرزندت چنین مشکلی داری، توصیه می کنم بیشتر مراقب باشی. ممکن است فردی که در زندان به سر می برد در واقع بی گناه به آنجا رفته باشد. هر چیزی ممکن است در زندگی اتفاق بیفتد. اما اتفاق دیگری می افتد. زندانیان خود را از طریق مکالمه تلفنی با زنان ساده لوح سرگرم می کنند که "با گوش خود عشق می ورزند" و آماده اند در برابر هر چیزی که به آنها گفته می شود حرف آنها را قبول کنند. عاشق شدن "از طریق تلفن" عمل بسیار نابخردانه ای است. و بدون شناخت شخص به ازدواج رضایت دهید... بدون نظر! اگر شک دارید، مستقیماً از دوست خود در مورد ماده قانون کیفری که بر اساس آن زندانی است سؤال کنید. ببینید در کد چه نوشته شده است. فقط افراد بی گناه در زندان نیستند! از اداره کلنی در مورد زندانی نظر بخواهید (فقط در مورد مکالمات تلفنی صحبت نکنید، این ممنوع است). و دعا کنید دچار مشکل نشوید.

کشیش ماکسیم خیژی

سلام لطفا بگید شاید کار اشتباهی انجام میدم؟ 8 سال طلاق گرفتم هنوز هیچکس چرا خدا به من شوهر نمیده دلیلش چیه من واقعا به حضورش نیاز دارم!

کاترین

سلام اکاترینا هر چیزی زمان خودش را دارد. باور کن خدا آنچه را که برای رستگاری نیاز داری به تو می دهد. این به شما بستگی دارد که آن را بپذیرید یا ناراضی باشید. هنگامی که یهودیان باستان که دیدند همه اقوام اطراف پادشاه دارند، به آنها حسادت کردند و شروع به درخواست پادشاهی برای خود کردند، خداوند به سموئیل نبی گفت: "آنها تو را رد نکردند، بلکه من را رد کردند." و شاه شائول را به مردم داد، ظالم و روانی. مردم از او رنج زیادی کشیدند. اما هنگامی که خود را فروتن کرد، پادشاه دیگری به نام داوود عادل و خداترس را پذیرفت. التماس مداوم از خدا برای رفاه زمینی (سلامت، شوهر، کار) شبیه مثالی است که یهودیان خواستار پادشاه شدند. خدا می داند که ما به چه چیزی نیاز داریم حتی قبل از اینکه بخواهیم. اما اگر ما خود را فروتن کنیم و خدا را به خاطر آنچه به ما می دهد شکر کنیم، خواه ناخواه، آنگاه همه چیز لازم برای زندگی موقت و ابدی را خواهیم داشت و رنج نمی بریم. خدا کمکت کنه

کشیش الکساندر بلوسلیودوف

عصر بخیر. من می خواهم در شرایط زیر راهنمایی بخواهم. من 34 سالمه ازدواج نکردم و بچه ندارم. اما زندگی شخصی من اصلا خوب پیش نمی رود. من با خیلی ها ملاقات کردم، اما همه چیز خیلی سریع تمام شد. تا همین اواخر، من 8 ماه با یک جوان زندگی کردم، برنامه عروسی داشتیم، یک بچه، اما منتظر طلاق او بودیم. روز سال نو، همسرش گفت: برو جدا زندگی کن و زن دیگری برای خودت پیدا کن... و مرا پیدا کرد. ما شش ماه زندگی کردیم، طلاق آنها در 22 مرداد انجام شد، هر دو حتی یک ماه برای آشتی انصراف دادند. و این سابق ما را با هم می بیند، و شروع به هیستریک شدن می کند، شروع به صدا زدن او، گریه کردن، دستکاری کودک می کند. و او پسرش را بسیار بسیار دوست دارد (او 12 سال دارد). و پسرش خیلی به سمت او کشیده شده است. او هم پیش ما آمد و وقتی یک شب پیش ما ماند خیلی خوشحال شد؛ مادر طبیعتاً نمی دانست که بابا تنها نیست. و بنابراین، در هیستریک، او را دعوت می کند تا همه چیز را از ابتدا شروع کند. و او بدون دوبار فکر کردن به سمت او می رود. در روز سوم پس از طلاق! من نمی توانم جایی برای خودم پیدا کنم ، زیرا ما تقریباً قبلاً خانواده خود را داشتیم ، من بدون کار در یک شهر خارجی و بدون پول مانده بودم. من همه چیز را به خاطر او رها کردم و هیچ چیز نداشتم. علاوه بر این، من افسرده هستم، که تقریباً دو ماه است که نمی‌توانم از آن رهایی پیدا کنم... اما همه چیز آنقدر عالی بود که حتی نمی‌توانستم فکر کنم دوباره چیزی از من باقی بماند. بابا میدونم این گناهه ولی به وجود سحر و جادو هم اعتقاد دارم شاید نفرین یا تاج تجرد دارم؟ باید چکار کنم؟ من در ناامیدی کامل هستم، چه می‌شود اگر کسی برای من آرزوی آسیب کند و اکنون زندگی‌ام درست نمی‌شود؟ می دانم مفهوم فروتنی وجود دارد، اما چگونه؟ من یک دختر جوان هستم و همچنین یک شادی ساده زنانه را می خواهم.

من تقریبا 30 ساله هستم و هنوز ازدواج نکرده ام! اما من باید تا زمانی که بتوانم زایمان کنم! من بچه میخواهم و شوهر میخواهم که در خانواده زندگی کنیم! من خانواده خودم را می خواهم! چرا خدا به من شوهر نمی دهد؟! از این گذشته، من همه کارها را انجام می دهم: من هر یکشنبه به کلیسا می روم، دعا می کنم، روزه می گیرم، اغلب اعتراف می کنم، اما او صدایم را نمی شنود. «و اینطور نیست که هیچ مرد جوانی وجود نداشته باشد. آنها وجود دارند، اما بسیاری از آنها برای زندگی خانوادگی مناسب نیستند. آنها به هیچ چیز نیاز ندارند، به هیچ خانواده و بچه ای نیاز ندارند، فقط برای تفریح ​​و این همه. این فقط یک بن بست است! و به طور کلی پسران ارتدکس بسیار کمی هستند، و حتی آنها به نوعی کودکانه هستند: آنها ازدواج نمی کنند و به صومعه نمی روند،" دختران عصبانی هستند.

"شاید من اشتباه زندگی می کنم؟ احتمالا خیلی متواضع. ما باید بیشتر در جستجوی شوهر مشارکت کنیم. این موضوع را به دست خود بگیرید، پیگیرتر باشید.» برخی تصمیم می گیرند.

و در واقع، برخی از افراد موفق می شوند. یک نفر هست که به نظر می رسد شایسته است و می گوید که او را دوست دارم. ازدواج می کنند. و چه چیزی از این نتیجه می گیرد؟...

داستان یک

لیودمیلا، 28 ساله، برای خود هدفی تعیین کرد: امسال ازدواج کند. چقدر میتونی تنها زندگی کنی؟ زندگی با شوهر اولش شاید موفقیت آمیز نبوده است، اما 5 سال گذشته است، زخم های عاطفی خوب شده است، کودک در حال بزرگ شدن است، او به پدر نیاز دارد. انتظار برای اینکه کسی به او توجه کند و بخواهد با او ازدواج کند دیگر ممکن به نظر نمی رسد. ما باید اقدام کنیم. او در روزنامه آگهی داد. بیش از 30 مرد پاسخ دادند.

بعد از کلی ملاقات با متقاضیان و انتخاب، فقط یکی مونده بود، با اینکه کوتاه قد و لاغر بود، و اون زن درشت هیکلی بود، اما هیچی، اما مرد خونه بالاخره همه کار مردها رو دوباره انجام میداد.

این که آیا او همه کارها را از نو ساخته است، تاریخ ساکت است. اما بعد از یک ماه او با کبودی راه رفت. و پس از یک سال زندگی کابوس‌آمیز با او، تصمیم گرفت مخفیانه "اتاق نشیمن" یک اتاق خود را از او بفروشد و به شهر دیگری فرار کند. کاری که من کردم. در غیر این صورت، می توانستم نه تنها از "هتل"، بلکه از زندگی خود نیز جدا شوم.

داستان دو

آنا (29 ساله) قرار بود به زودی یک آپارتمان بگیرد. نوبت او بود. طبق قانون قرار بود به او و دخترش یک آپارتمان دو اتاقه اختصاص داده شود. آنا از تعداد اتاق ها راضی نبود و تصمیم گرفت فوری ازدواج کند، فرزند دیگری به دنیا بیاورد و سپس باید یک آپارتمان سه اتاقه به او بدهند.

برنامه ریزی شده - انجام شده است. به زودی او با مرد جوانی آشنا شد ، اگرچه او 7 سال از او کوچکتر بود ، اما به نظر می رسید او را دوست دارد ، به او اختصاص داده است و تمام آرزوهای او را برآورده می کند. آنها شاد شدند.

و سپس در زندگی آرام و با عملکرد خوب او، ماجراهای مختلفی یکی پس از دیگری شروع شد که همه آنها به دلایلی ناخوشایند بودند. ماجرا از آنجا شروع شد که او مورد حمله، ضرب و شتم و سرقت قرار گرفت، هر دو حلقه ازدواج ناپدید شد و او به پلیس ختم شد. آنا با وجود اینکه قبلاً باردار بود ، شغل دیگری پیدا کرد. پولی به دست آورد و جریمه او را پرداخت و حلقه های ازدواج جدید خرید. او باید اینجا در مورد آن فکر کند. اما او تصمیم گرفت: این یک تصادف ناگوار بود، و او را به عنوان یک شغل راننده گرفت. خیلی زود تصادف کرد، با ماشینش تصادف کرد و به کسی برخورد کرد. چرا او را زندانی کردند؟ زمانی که او در زندان بود، دختری به دنیا آورد و آپارتمان 3 اتاقه را دریافت کرد. در تمام این مدت او از نظر اخلاقی و مالی از او حمایت کرد. او هزینه تعمیر ماشین را پرداخت کرد و برای او بسته ها آورد. خود او با وجود داشتن یک نوزاد، مدام به هر طریقی که می توانست کار می کرد.

او امیدوار بود که پس از رفتن او، آنها ثروتمند و شاد زندگی کنند. ولی آن اتفاق نیفتاد. در این منطقه، او سلامت خود، از جمله سلامت روانی خود را تضعیف کرد، و به خصوص زمانی که مشروب می‌نوشید، کاملاً ناکافی شد. او اغلب رسوایی و هیستریک ایجاد می کرد، او را کتک می زد، به دلایلی در حالی که برهنه بود با چاقو به دنبال او می دوید.

بالاخره متوجه شد که نمی توان انتظار بهتری داشت و دختر بزرگش به او اولتیماتوم داد. آنا او را بیرون کرد و جداگانه در یک "هتل" اسکان داد. اما او از آنها عقب نماند، دوره ای آمد و رسوایی ایجاد کرد. من هزینه اتاق را پرداخت نکردم. پول داد و از او حمایت کرد.

در نهایت، او مجبور شد آپارتمان خود را که به این قیمت به دست آورده بود، بفروشد و به سمت شمال حرکت کند و از پول آن برای خرید یک آپارتمان یک اتاقه قدیمی استفاده کند. در اینجا فقط دو نمونه از خودخواسته در میان بسیاری از مواردی که افراد "به هر قیمتی" ازدواج می کنند، آورده شده است. خب من رفتم بعدش چی؟

اخیرا دوستیابی آنلاین مد شده است. و این احتمالاً چیز خوبی است. اما این نیز اتفاق می افتد.

داستان سه

مارینا و آندری در اینترنت با هم آشنا شدند. آنها یک سال تمام مکاتبه کردند، یکدیگر را دوست داشتند: هر دو از نظر هوش با یکدیگر مطابقت دارند، به برنامه های تلویزیونی یکسان، کتاب ها علاقه مند هستند، به بسیاری از چیزهای زندگی یکسان نگاه می کنند و غیره، آنها یک عشق مشترک دارند - کامپیوتر. هنگامی که آنها ملاقات کردند، آنها حتی بیشتر شبیه به شخصیت شدند. ما ازدواج کردیم.

و ناگهان همه چیز در جایی ناپدید شد: میل به برقراری ارتباط و با هم بودن و علایق مشترک. به دلایلی بچه ها هم شروع نکردند. آندری بیشتر و بیشتر در سکوت پشت کامپیوتر می نشست و نمی خواست دوباره با همسرش صحبت کند. و کامپیوتر دیگر برای او کافی نبود، او می خواست ارتباط زنده، توجه و درک بیشتری داشته باشد. هر روز از هم دورتر می شدند. سرانجام تصمیم گرفت به شهر خود برود که برای او ترک کرد. پدر و مادر، دوستان و زندگی عاطفی‌تر او در آنجا باقی ماندند.

شاید باید 2 کامپیوتر در اتاق های مختلف می گذاشتند و از طریق اینترنت ارتباط برقرار می کردند؟ اونوقت شاید باز هم با هم زندگی میکردن یعنی چهارتاشون: اون و اون و 2 تا کامپیوتر؟ اما آیا این یک خانواده خواهد بود؟

به نظر می رسد که نشان دادن مهربانی و عشق از طریق اینترنت مانند ارتباط مستقیم نیست. و مسئولیت نشان دادن احساسات شما متفاوت است. نوشتن کلمه "عشق" یک چیز است، احساس عشق چیز دیگری، عشق ورزیدن چیز دیگری. نوشتن کلمات لطیف یک چیز، احساس لطافت نسبت به یک نفر چیز دیگر و ملایم بودن چیز دیگر.

بنابراین اینترنت شما را از تنهایی نجات نمی دهد.

بیایید از طرف دیگر به مشکل نگاه کنیم.

مردان جوان نیز به نوبه خود به دنبال جفت روح خود هستند و آنها نیز گلایه های خاص خود را دارند. اکنون هیچ دختر شایسته ای وجود ندارد، همه آنها فقط به فکر خود هستند، همه آنها فقط به شوهران ثروتمند نیاز دارند، همه تلاش می کنند تا فرمان دهند و نمی خواهند از شوهران خود اطاعت کنند. اما مردان جوان ارتدوکس ادعاهای خاصی دارند.»

داستان چهار

ولادیمیر مدت زیادی را صرف تماشای دخترانی کرد که از معبد بازدید می کردند. بالاخره با داشا آشنا شد. خوب، همه یک دختر را دوست دارند: او زیبا است، او قد بلند است، و مهمتر از همه، او یک مؤمن است. اما مشکل اینجاست که یک "نقص" وجود دارد - کاندیدای علوم. و زمانی که من فقط در سن 26 سالگی موفق به انجام آن شدم! پس از یک آشنایی کوتاه، ولادیمیر با این جمله منتخب خود را شوکه کرد: "وقتی ازدواج می کنیم: بچه های زیادی خواهید داشت، شما کار نخواهید کرد. وی افزود: در این بین وسایلم را به اینجا آوردم، پس آنها را بشویید. از چنین خانه سازی بلافاصله پرده عشق از چشمانش افتاد. و نه به این دلیل که او نمی خواهد زایمان کند و اصلاً حرفه ای نیست. و او بچه می خواهد و به تعداد خدا او را به دنیا می آورد، اما از چنین نگرش مصرف گرایانه نسبت به همسر آینده اش خشمگین شد. علاوه بر این، او با درآمد فعلی، چه برسد به خانواده پرجمعیت، به سختی می تواند زندگی خود را تامین کند. آنها از هم جدا شدند.

اینگونه معلوم می شود که با تظاهر و آرزوهای بلند ما واقعاً سخت است که زن یا شوهر پیدا کنیم. همه ما می دانیم که از دیگران چه می خواهیم و به آنچه می توانیم و باید بدهیم فکر نمی کنیم.

پس برای ازدواج چه باید کرد؟

شاید شما نباید عجله کنید و شبح یک زن یا شوهر را با فضایل خیالی در اوقات فراغت خود تعقیب کنید، حتی زمانی که به 30 یا بالای 30 سالگی نزدیک شده اید؟

نیازی به زور زدن به چیزها نیست. شاید در حالی که در حال دویدن به دنبال شوهرتان هستید و درهای اشتباه را شکسته اید و در مسیرهای اشتباه قدم می گذارید، در این زمان شخصی که خدا برای شما مقدر کرده مدتهاست در جایی نزدیک منتظر شما بوده و شما بارها از آنجا رد شده اید؟ به اطراف نگاه کن

یا شاید هم این است که او هنوز برای ازدواج آماده نیست، بعد از اشتباه و باخت دیگری به بلوغ نرسیده است و فقط باید به خود بیاید و دلیل اشتباهات خود را بفهمد تا دوباره آنها را تکرار نکند. کمی صبر کن.

یا شاید او نامزد شما است، هنوز به شهر شما نرسیده است و حتی نمی داند که باید به آنجا برود و شما را ملاقات کند و به طور خاص شما و هیچ کس دیگری؟ خدا می تواند همه چیز را ببیند: با چه کسی، کی و کجا باید ملاقات کنیم تا برای ما خوب و مفید باشد.

همچنین اتفاق می افتد که خود شما برای زندگی خانوادگی آماده نیستید. اغلب دختران رویای حل شدن در یک عزیز، در یک کودک متولد نشده را می بینند، خود را فراموش می کنند، روح خود را که به هیچ کس جز خدا تعلق ندارد. برده عزیزانش می شود. اما چنین انحلالی به نفع هیچ کس نیست: نه شوهر و نه فرزند. از این گذشته، می گویند: «خودت را بت نکن»، حتی از خانواده خود.

خوب است بفهمیم: من چه غلطی می کنم، به همین دلیل است که خدا به من شوهر (زن) نمی دهد. کدام ویژگی شخصیتی، کدام شور و اشتیاق مرا متوقف می کند؟

البته فهمیدن این موضوع به تنهایی بسیار دشوار است. به دنبال کسی باشید که به شما کمک کند. اول از همه، اینها والدین شما هستند که هرگز به آنها گوش ندادید - گوش کنید. بالاخره این نعمت آنهاست که خیلی تصمیم می گیرد. شاید برادر بزرگتر یا دوست شما باشد. شاید باید به یک روانشناس ارتدکس مراجعه کنید - خود را سریعتر درک خواهید کرد. و البته به کشیشی که شما را می شناسد. اغلب همه چیز پس از اعتراف فاش می شود.

باور کنید اگر برای زندگی خانوادگی آماده باشید، اگر مردان (زنان) در اطراف شما بسیار کمتر از الان بودند و همه آنها برای شما کاملاً نامناسب بودند، باز هم به شما همانی را می دهند که لیاقتش را دارید. و باور کن او خیلی بهتر از همه کسانی خواهد بود که تو می خواستی و برای خودت انتخاب کردی. خداوند هرگز اشتباه نمی کند.

و این چنین می شود. دختری در دفتر کوچکی نشسته و با کاغذ کار می کند. و او جایی برای رفتن ندارد، به جز اتاق ناهار خوری در زمان استراحت ناهار. همچنین فقط زنان در اطراف کار می کنند. مردان دور از دفتر او راه می روند. من در حال حاضر 26 ساله هستم، زمان ازدواج است. اما او هیچ تلاشی برای یافتن شوهر نمی کند. او حتی به دیسکو هم نمی رود.

اما یک روز خوب، مرد جوانی که به سختی او را می شناسد، اما مردم فقط درباره او چیزهای خوبی می گویند، او را تشویق کرد.

چگونه او را در کمدش دید؟ خدا می داند! او را به ازدواج دعوت کرد. و او موافقت کرد.

و به این ترتیب آنها ازدواج کردند. اگرچه قبلاً اصلاً با هم دوست نبودیم، اما از ارسال درخواست به اداره ثبت تا زمان ثبت نام فقط دو ماه با هم ملاقات کردیم. همین.

و شاد زندگی می کنند.

(تمام نمونه های ارائه شده در مقاله مربوط به زندگی واقعی هستند. شخصیت ها واقعی هستند، اما نام ها تغییر کرده اند.)

نادژدا فدوروونا پارنکو،
روانشناس، تیومن

خانواده هایی که از خداوند تقاضای فرزند می کنند و برای مدت طولانی نمی توانند باردار شوند، به تدریج مملو از ناامیدی و تلخی می شوند؛ این سؤال که "چرا خداوند به یک زن بچه نمی دهد؟" به طور فزاینده ای شنیده می شود. چگونه مشیت خداوند را بپذیریم و درک کنیم؟ آیا می‌توان پس از شکست‌های مداوم قدرتی برای اعتماد بیشتر به او پیدا کرد؟ آیا راهی برای خروج از این وضعیت وجود دارد؟

دلایل ممکن

چرا خداوند فرزندی به زن نمی دهد؟ هیچ کس پاسخ قطعی را نمی داند و هیچ پاسخ صحیح واحدی برای این سوال پیچیده و دلخراش وجود ندارد. همه چیز در دست خداوند است و اراده او از آن ما نیست، بنابراین همه پاسخ ها از او پنهان است، اما شخص نباید همیشه با عصبانیت آنها را جستجو کند.

اگر خدا بچه ندهد چه کنیم؟

علل احتمالی ناباروری در زنان چیست؟ بدون در نظر گرفتن نشانه های پزشکی، می توانید یک لیست کوتاه تهیه کنید:

  1. برای امتحان ایمان و صبر، برخی از خانواده ها نتوانستند برای مدت طولانی با غیبت فرزندان کنار بیایند، اما درست زمانی که روحشان با خضوع کامل در برابر پروردگار و قبول اراده او آکنده شد، برای آنها نوزادی فرستاد.
  2. برای مراسم کلیسا، برخی از زنانی که ناباروری تشخیص داده شده است، به دنبال راه حل در کلیسا هستند و در نتیجه روح خود و همسرشان را نجات می دهند. شواهد زیادی وجود دارد که نشان می دهد چگونه افرادی که به کلیسا پیوستند و ارتدوکس واقعی شدند به زودی پدر و مادر شدند.
  3. عاقبت سقط جنین - قتل (و این دقیقاً همان چیزی است که سقط جنین است) توسط خداوند به شدت مجازات می شود و اغلب زنان کسانی هستند که دستورات ناباروری را مرتکب شده اند. بچه ها را باید زمانی که خداوند می فرستد پذیرفت، نه زمانی که شخص تصمیم می گیرد.
  4. پیامد جوانی گناه آلود والدین، فحشا، زنا و برخی از انواع پیشگیری از بارداری بر توانایی تولید مثل زن تأثیر مخربی دارد. چنین افرادی باید قبل از هر چیز در حضور خداوند توبه کنند و تنها پس از آن از او برای رحمت و فرزندان دعا کنند.

هر مورد فردی است، در هر صورت، یک زن (و لزوماً شوهرش) باید به این فکر کند که چرا خداوند برای آنها فرزندان نمی فرستد.

شاید لازم باشد از چیزی توبه کنید، شاید نیاز به اعتراف به گناه پنهانی داشته باشید، یا شاید لازم باشد سهم خود را انجام دهید - توسط پزشک معاینه شوید و در صورت وجود مشکلات را حل کنید.

راههای خداوند اسرارآمیز است و گاهی از خود فرزندانی نمی دهد تا خانواده به فرزند رها شده شخصی خدمت کنند و او را به فرزندی قبول کنند. و برای بعضی ها خداوند به خاطر خودخواهی و خودخواهی اجازه بچه دار شدن را نمی دهد.

هر کس باید جواب خودش را پیدا کند.

کلیسا و روش های مدرن مبارزه با ناباروری

فن آوری های مدرن حتی به زنانی که سال ها نتوانسته بودند باردار شوند این امکان را می دهد که سرانجام مادر شوند. کلیسا در مورد استفاده از این روش ها چه می گوید؟

برای شروع، باید روشن شود که تمام داروهایی که به بازگرداندن عملکرد تولید مثل بدن کمک می کنند، توسط کلیسا به عنوان راهی ایمن برای بهبود سلامت و انجام بخش انسانی مجاز و مورد استقبال قرار می گیرند. بنابراین، روش های زیر مجاز است:

  • معاینات پزشکی؛
  • استفاده از داروهای هورمونی؛
  • ردیابی چرخه های قاعدگی؛
  • استفاده از داروهای مناسب

اما موارد زیر توسط شورای اسقف ها در سال 2000 ممنوع شد:

  • لقاح آزمایشگاهی؛
  • رحم جایگزین

نظر کلیسا در مورد IVF

چرا IVF ممنوع است؟ زیرا این تهاجم فاحش به راز لقاح و قتل همراه با کودکان است. تصمیم شورا، مؤمنان ارتدکس را از استفاده از انواع این روش منع کرد.

Eco به شرح زیر انجام می شود: تخمک گذاری تحریک می شود که به دست آوردن تعداد زیادی تخمک امکان پذیر می شود، بهترین ها از آنها انتخاب شده و با بذر شوهر بارور می شوند. سلول های بارور شده سپس در یک انکوباتور مخصوص قرار می گیرند تا در آنجا بالغ شوند تا بتوان بخشی از آنها را به رحم پیوند زد و بخشی را منجمد کرد.

مهم! هیچ تضمینی وجود ندارد که سقط جنین رخ ندهد، اما جنین ها همیشه در طول عمل از بین می روند یا از بین می روند. بنابراین، کلیسا به شدت این رویه ها را ممنوع می کند.

پاسخ های کشیش ها

بسیاری از کشیشان در یک نظر موافق هستند - این که باید مشیت خدا را با فروتنی پذیرفت.

به عنوان مثال، پیر پائیسیوس سویاتوگورتز گفت که خدا گاهی اوقات عمداً به تأخیر می اندازد تا نقشه خود را برای نجات مردم بیشتر انجام دهد. این را می توان در بسیاری از داستان های کتاب مقدس - ابراهیم و سارا، یواخیم و الیزابت، سنت آنا، الیزابت و زکریا مشاهده کرد. تولد فرزندان قبل از هر چیز به خدا بستگی دارد، بلکه به انسان نیز بستگی دارد. و باید هر کاری که ممکن است انجام داد تا خداوند فرزند را عطا کند، اما اگر تردید کرد، دلیلی دارد و باید قبول کنیم.

ما باید دعا کنیم و دلتنگ نشویم! هگومن لوکا نوعی ایده انقلابی را بیان می کند که در مورد اتحادیه بدون فرزند انجام کاری لازم نیست. نکته اصلی در زندگی ما یافتن رستگاری و تنها پس از آن لذت ازدواج و مادری است. پس برخی مقدر شده اند که خداوند مجرد باشند، برخی نیز مقدر شده اند که خداوند را بندگی کنند و فرزندی نداشته باشند.

کشیش پاول گومروف به زوج های نابارور توصیه می کند که ناامید نشوند، بلکه صبورانه منتظر بمانند. او توصیه می کند که تحت معاینه پزشکی قرار بگیرید، همه مشکلات را به روش های انسانی حل کنید، همزمان با نیایش یواخیم و آنا صالح، پیتر و فورونیا و همچنین انجام سفرهای زیارتی به اماکن مقدس. او می گوید دوری طولانی از بچه ها احساسات آنها را محک می زند.

کشیش والری دوخانین توصیه می کند که برای درک تمام اسرار مراقبت الهی برای مردم تلاش نکنید. فرزندان هدیه خداوند هستند که بر اساس اراده و مشیت او داده شده است. پذیرش آنها با تواضع لازم است. ایشان مثال هایی می زند که نشان می دهد گاهی خداوند رحم زن را به نفع همسران می بندد و باید بتوان این منفعت را پذیرفت.

اگر نمی توانید بچه ای به دنیا بیاورید چه باید کرد؟ درباره استعداد بی فرزندی

Mar 25, 2018 16:27Administrator

molitva-info.ru

هیچ اراده ای از خدا برای تنهایی ما وجود ندارد - پاسخ کشیش به خواننده سایت

سلام النا

می پرسی چگونه از خواستن خانواده و فرزند دست برداریم، چگونه با تنهایی کنار بیاییم؟

کشیش سرگیوس کروگلوف

من اینطور فکر نمی کنم. کنار آمدن با این امر غیرممکن است، به خصوص که کلمه "تواضع" در معنای مسیحی به هیچ وجه به معنای "تسلیم شدن از همه چیز و تسلیم شدن به دشمن" نیست. تنهایی یکی از چهره های دشمن ما است، مرگ، آن دشمنی که مسیح خداوند با مرگ و رستاخیز خود او را شکست داد، در پیروزی که همه ما فرا خوانده شده ایم تا در آن شرکت کنیم. تمام کارهای مسیحی ما به مبارزه با تنهایی اختصاص دارد - بیرون آمدن از خودمان، از پوسته "من"، به همسایه، به خدا، شناخت و اتحاد با آنها در عشق. عشق مهمترین دستور خداوند به انسان است که انسان با تلاش برای آن بر تنهایی غلبه می کند.

سخنان شما: "چگونه خواست خدا را برای خود بپذیریم؟" من فکر می کنم در این زمینه آنها نادرست هستند. اراده خدا این نیست که ما تنها باشیم و رنج بکشیم، اراده او این است که ما خوشحال باشیم. من این را صادقانه می گویم، و اصلاً به این دلیل نیست که آنها می گویند کار کشیش «حفاظت» از خداست. خداوند نیازی به حمایت ما ندارد، مخصوصاً وقتی بدبختی را که به خواست او رخ می دهد توضیح می دهیم و همه چیز را به گردن او می اندازیم. در این واقعیت که قلب شما پاسخ های کلیشه ای مختلف ارتدکس را به سوالات دردناک نمی پذیرد، من جلوه ای از اراده خدا را می بینم. پس از همه، خداوند به هر یک از ما قدرت و توانایی ذهن، قلب و بدن را می دهد تا برای خوشبختی خود مبارزه کنیم.

مسیحیان باید برای خوشبختی تلاش کنند، نه فقط «خدا را راضی کنند». در تصور ما که باید با روزه، نماز، اعتراف، اشتراک و انجام کارهای خیر، «خدا را راضی کنیم»، بدون شک یک دانه سالم وجود دارد. از این گذشته، خوشحالی مادر و پدر برای کودک لذت بخش است. اما یک سوگیری نیز وجود دارد: اولاً، اگر همه اینها را یک هدف در خود بدانیم و نه فقط وسیله ای برای چیزی بزرگتر.

ثانیاً، اگر برای ما خدا آنقدرها پدری مهربان و دلسوز برای ما نیست، بلکه یک ارباب و رئیس مهیب است، پس خوشنودی به بردگی زیر شلاق تبدیل می شود، یعنی کاملاً برخلاف آنچه خدا از ما می خواهد.

چرا ما ناراضی هستیم، چرا باید برای خوشبختی بجنگیم، یعنی اجرای فرمان خدا در مورد عشق و غلبه بر تنهایی - گاهی اوقات سخت، دردناک، تا زمانی که خونریزی کنیم، مبارزه کنیم؟ زیرا ما در جهانی سقوط کرده، پر از شر، گناه، نقص و خطر به دنیا آمدیم. زندگی چنان است که به کسی رحم نمی کند، بی تفاوت و کور بر ما می رانند، بی اعتنا به فریاد و ناله کسی، خرچنگ استخوان های صالحان یا گناهکاران زیر چرخ.

زنده بودن ما با وجود یک میلیون خطر را می توان یک معجزه واقعی دانست، معجزه ای از تجلی عنایت خداوند نسبت به ما.

او برای ما به صلیب رفت و همیشه دستانش را زیر ضربات زندگی که به ما می رسد می گذارد. چرا و برای چه هدفی این همه بدی، سوالی بی معناست؛ آنچه خدا آفریده معنا دارد، اما شر معنا ندارد. یک سوال دیگر مرتبط است - در مورد این شیطان چه باید کرد و چگونه با آن مبارزه کرد.

النا چطوری برای خوشبختی میجنگی؟ البته من هیچ نصیحتی نمی‌کنم، مخصوصاً که من فقط از شرایط شما اطلاع دارم که خودتان در نامه گفته‌اید؛ در اینجا، توصیه‌های غیبی که گاهی به راحتی و با میل به هم می‌دهیم، ممکن است «از دست رفته باشد». علامت، به سادگی مضر هستند. این ایده که یک کشیش پاسخ دقیق همه سؤالات را می داند اساساً اشتباه است. متأسفانه زندگی سؤالات بسیار بیشتری نسبت به پاسخ‌هایش مطرح می‌کند. اما پرسیدن سوالات درست نیز مهم است. پس از خواندن نامه شما، ممکن است سوالات زیر باشد:

"من عادت دارم در همه چیز به "اراده خدا" تکیه کنم - به نظر ارتدکس است، اما آیا این در واقع به این معنی نیست که اغلب، افسوس که اتفاق می افتد: من می خواهم که خداوند، مقام عالی، برای من تصمیم بگیرد، برای راهنمایی من - اما بدون مشارکت من، که می ترسم مسئولیت زندگی خود را به عهده بگیرم؟

بنابراین نوشتم که من یک جوراب ساق بلند آبی در روسری مشکی نیستم، به شرکت‌ها می‌روم، اما از مردانی که در این شرکت‌ها با من بودند، به طور کلی در مورد کسانی که در زندگی ملاقات کردم نامی نمی‌برم. آیا من واقعاً در یک سیاره خارق العاده زندگی می کنم که در آن هیچ مردی وجود ندارد؟ آیا ممکن است که مردان ملاقات کرده باشند، اما همه چیز با آنها «نمی‌شود»؟ و اگر واقعاً اینطور است، پس چرا درست نشد؟

اجازه دهید یک بار دیگر به شما یادآوری کنم: من به طور خاص در مورد شما صحبت نمی کنم، النا، اما من فقط به شما غذای فکری می دهم. بسیاری از زنان با سوالاتی شبیه به شما به کلیسا می آیند و اصل شکایت آنها تقریباً یکسان است: من می خواهم شوهر داشته باشم، اما مردانی که ملاقات می کنم برای من مناسب نیستند، یکی کودکانه است، دیگری دوست دارد مشروب بخورد. و صمیمیت معنوی با سومی وجود ندارد. چه باید کرد؟

اگر اشک و شکایت را کنار بگذاریم، دو راه واقعی وجود دارد. یا وقتتان را تلف نکنید و سرسختانه منتظر چیزی باشید که می خواهید، همان چیزی که در رویاهایتان می بینید. اما پس از آن باید با هوشیاری به خود بگویید: من حاضرم سال ها صبر کنم و تحمل کنم، شاید تمام زندگی ام، اما قبول ندارم بدون عشق واقعی زندگی کنم. خدایا کمکم کن

یا راه دوم: به یاد داشته باشید که خداوند دستور داده است که همسایگان واقعی و نه خیالی را دوست داشته باشید و راه اصلی دریافت محبت این است که خودتان را دوست بدارید. و با کسی ازدواج کنید که وجود دارد و در واقع در زندگی با او آشنا شده اید، حتی اگر ایده آل نباشد. و با هوشیاری به خود بگو: من حاضرم هر کاری که عاشق برای معشوق انجام می دهد انجام دهم، برای او فرزندانی داشته باشم، به او وفادار باشم، او را قضاوت نکنم و به خاطر گناهانش او را از خودم طرد نکنم. من آماده ام تا به او کمک کنم تا از شر آنها خلاص شود، بدون اینکه منتظر احساسات همراه با اعمال عشق باشم. خدایا کمکم کن

هر دو مسیر یک صلیب هستند. نه آنچه شما در نامه خود "صلیب" نامیدید، بلکه دقیقاً این است: ما صلیب را به پیروی از معلم و نجات دهنده خود حمل می کنیم و او آگاهانه و داوطلبانه صلیب را پذیرفت. عذاب و رنج ناخواسته و غیرارادی، که شما فقط سعی می کنید از روی شانه های خود دور کنید، دیگر صلیب نیست. و چنین عذاب و رنجی سودی ندارد.

چه چیزی را انتخاب خواهم کرد - به نشستن ادامه دهم، در پوسته آرزوهای برآورده نشده‌ام، غرق در گلایه‌ها و زخم‌هایم باشم، و وحشت زده تماشا کنم که سال‌ها می‌گذرد، و نارضایتی و ناامیدی به افسردگی شدید تبدیل می‌شود؟ یا در حد توانم قدم بردارم و بردارم؟ هر کس برای خودش تصمیم می گیرد. فقط در حالت اول، خدا نمی تواند از طریق پوسته تنهایی که خودمان با بی عملی خود آن را تقویت می کنیم به ما نفوذ کند، اما در مورد دوم به ما کمک می کند تا صلیب را حمل کنیم و زندگی معنا پیدا می کند.

زیرا هر صلیبی که با مسیح حمل می‌شود، به میزان ایمان، به مرگ ختم نمی‌شود، بلکه به رستاخیز ختم می‌شود. من نمی توانم این را در حال حاضر ثابت کنم - اما می توانم شهادت بدهم که هم کسانی را ملاقات کرده ام که صبورانه منتظر عشق خود بودند و هم کسانی را که در زندگی روزمره، روز به روز، آن را از آنچه در دست بود رشد دادند.

البته، زندگی پر از تفاوت های ظریف است و در واقعیت همه چیز می تواند بسیار پیچیده تر از افکار من باشد. در هر صورت الینا آرزو میکنم ناامید نباشی و معتقدم همه چیز برات خوب میشه. به آسانی؟ نه، بعید است که آسان باشد. همه چیز واقعی و حیاتی در زندگی همیشه برنده می شود. در مبارزه با خود - اول از همه، با احساسات، توهمات، فوبیا، ترس ها، عدم ایمان. بله، در مبارزه خطر واقعی مجروح شدن و معلول شدن وجود دارد، اما شانس واقعی برای پیروزی نیز وجود دارد، زیرا خدا برای ماست.

www.pravmir.ru

کشیش میخائیل نمنونوف: ازدواج آخرین گوشه بهشت ​​روی زمین است

امروز همه از بحران خانواده صحبت می کنند. به راستی، اکنون کجا می‌توانید خانواده‌ای مثل قرن نوزدهم را ببینید - همسران، والدین، پدرخوانده‌ها و فرزندان بسیار، یا حتی خانواده‌ای پس از جنگ که در آن تعداد فرزندان کمتری وجود دارد، اما مطمئناً دو یا سه فرزند، و والدین در هماهنگی کامل زندگی می کنند. طبق آمار، امروزه طلاق دو برابر ازدواج است. چنین افراد خوشحالی که دو سال بعد همدیگر را دوست دارند بی تفاوت می گویند: "از نظر شخصیت با هم هماهنگ نیستند...". خانواده های ارتدوکس نیز در حال فروپاشی هستند. والدین نیز برای فرزندان خود غصه می‌خورند... ما از کشیش میخائیل نمنونوف خواستیم به فوری‌ترین سؤالات پاسخ دهد - بسیاری از آنها توسط خوانندگان سایت از ما پرسیده شده است.

- یک زندگی خانوادگی مناسب از کجا باید شروع شود؟ مهمترین قانون زندگی خانوادگی چیست؟

– – قانون اصلی زندگی خانوادگی مسیحی بسیار ساده است: خداوند می گوید: «ابتداً پادشاهی خدا و عدالت آن را بجویید، و همه چیزهای دیگر به شما اضافه خواهد شد.» زندگی خانوادگی یک مسیحی "خصوصی" "عام" است؛ مسئولیت های خانوادگی ما بخشی از وظیفه مسیحی ما است. زندگی خانوادگی راهی است که ما سعی می کنیم به خدا نزدیک شویم، راه رستگاری است. حتی مشکلات خانوادگی زندگی معنوی درونی را آموزش می دهد و مانع آن نمی شود، زیرا تنها زمانی حل می شود که ما سعی کنیم خودمان را تغییر دهیم، نه عزیزانمان.

- پدر، آیا این درست است که بگوییم همسران قبل از هر چیز باید زندگی خانوادگی را به منزله آمادگی برای فداکاری تلقی کنند؟

- من در مورد فراخوان برای فداکاری بسیار مراقب هستم. فداکاری قطعاً در زندگی مسیحی وجود دارد. حتی شخصی گفت که در زندگی هر مسیحی آگاه عناصر شهادت وجود دارد. اما اگر در خانواده بیش از حد فداکاری کنیم و به خصوص قبل از ازدواج خودمان را به سمت فداکاری، فداکاری و فداکاری دوباره قرار دهیم، این می تواند هم برای همسر دیگر و هم برای کل خانواده مضر باشد.

– یعنی از همان ابتدا نباید این نگرش وجود داشته باشد که ازدواج شهادت است؟

– خیر، نصب باید متفاوت باشد. ازدواج بالاتر از هر چیز شادی است. یکی می گفت ازدواج آخرین گوشه بهشت ​​روی زمین است. حداقل، این طوری باید باشد، و این دقیقاً همان چیزی است که باید آن را تنظیم کنید.

- پدر، مشکل اصلی خانواده مدرن را در چه می بینید؟

- مشکل اصلی یک خانواده مسیحی احتمالاً خودخواهی ماست. زیرا موارد وحشتناکی وجود دارد: مردم به راحتی به دنبال امور در کنار، داشتن چند فرزند و در عین حال کلیسا شدن (!) مسیحی هستند و در عین حال از عشق مسیحی صحبت می کنند، از عشق معنوی ...

ما خرابتر از قبل شده ایم. در حافظه من هرگز یک زندگی ایده آل یا افراد ایده آل وجود نداشته است. اما با این حال، در طول بیست تا سی سال گذشته، ما نازپرورده‌تر و خودشیفته‌تر شده‌ایم. امروز ما کمتر از وظیفه آگاه هستیم و با ذوق و شوق بیشتر خود را خشنود می کنیم، حتی به عنوان مردم کلیسا. بسیاری از مردم خود زندگی کلیسا را ​​راهی برای لذت بردن خود می دانند، البته نه خشن، نه مادی، بلکه نوعی لذت ظریف و معنوی، اما با این وجود لذت. و ما اغلب به کلیسا می رویم، در مراسم مقدس شرکت می کنیم، اعتراف می کنیم و با اعتراف کنندگان ارتباط برقرار می کنیم، نه برای اینکه به خدا نزدیک شویم یا از گناهان جدا شویم، بلکه با هدف رضایت خودمان.

این چیزی است که خانواده از آن رنج می برد. مشکل اصلی دقیقاً این است که ما حتی نزدیک ترین افراد را از منشور خودخواهی خود می بینیم. این، از یک طرف، طبیعی است - انسان به این شکل طراحی شده است. برخی از روانشناسان ادعا می کنند که یک فرد "به طور معمول" 90٪ خودخواه است. همه ما می خواهیم گرم باشیم، خوب سیر شویم، با ما خوب رفتار شود، با ملایمت و محبت با ما صحبت شود. ذاتاً ما به گونه ای هستیم که نیاز خود را به همه اینها شدیدتر از نیازهای افراد دیگر احساس می کنیم. اما فقط خداوند ما را فرا می خواند تا آنچه را که برای خود می خواهیم برای دیگران انجام دهیم. و ما با دانستن این موضوع از دیگران می خواهیم که هر کاری را برای ما انجام دهند و خود را نقش مصرف کننده بگذارند.

- چگونه به طور کلی نظر خود را بدون ترس از توهین به عشق یا ابراز غرور حفظ می کنید؟

- در یک خانواده سالم، هر کسی نظر خود را دارد. چنین موردی وجود داشت. زن و شوهری که در آستانه طلاق بودند به روانشناس مراجعه کردند. روانشناس از زن پرسید: از شوهرت چه میخواهی؟ او پاسخ داد: "من می خواهم او یک مرد واقعی باشد." سپس پرسید: و اگر نظر شوهرت با نظر تو منطبق نیست، به نظرت او باید چه کار کند؟ همسر بدون هیچ تردیدی پاسخ داد: "او باید با من موافق باشد." جای تعجب نیست که این خانواده تقریباً از هم پاشید.

به نظر من این که نظر شما با نظر همسرتان مطابقت نداشته باشد، توهین آمیز نیست. بهترین راه در این مورد تسلیم شدن به نوبت به یکدیگر است (البته اگر صحبت از مباحات باشد). اما فقط مراقب باشید سر شخص دیگری را روی شانه های خود قرار دهید - این فقط بدتر می شود.

- چگونه بر تحریک غلبه کنیم؟

-چه چیزی شما را عصبانی می کند؟ اولین راه این است که نگرش خود را نسبت به موقعیت تغییر دهید. و دوم اینکه طوری رفتار کنیم که انگار اصلا اذیت نشده ایم. و در هر صورت باید از خدا بخواهید که راهی برای خروج پیدا کند. اما ابتدا باید بفهمید که چه چیزی و چرا باعث تحریک شما می شود.

- اغلب می گویند: زندگی روزمره خسته کننده است. این به چه معناست و چگونه باید در خانواده بر آن غلبه کرد؟

– – زندگی روزمره به طرق مختلف «چسبیده» است. برخی به سختی می توانند به حقوق بعدی خود برسند، در حالی که برخی دیگر نمی دانند برای تعطیلات به کجا بروند: مصر، قبرس یا جزایر قناری. واضح است که چنین "ازدحام با زندگی روزمره" به طرق مختلف برطرف می شود. اما در هر صورت، سخنان ناجی همچنان معتبر است که "زندگی یک شخص به فراوانی دارایی او بستگی ندارد" (لوقا 12:15). سعی می کنم توضیح بدهم: فقیر اگر هدف اصلی او تقرب به خدا باشد، از سختی ها و ناراحتی هایی که در زندگی تجربه می کند، فقیرتر نمی شود. همچنین اگر ثروتمندی آن را وسیله ای برای بندگی خدا و همسایه خود بداند، نه برای خود غایت، مالش بدتر نمی شود. بنابراین، دشواری های روزمره، هر چه که باشد، ما را از زندگی معنوی باز نمی دارد، بلکه به ما می آموزد که خدا را بیشتر از راحتی های زمینی دوست داشته باشیم - آنهایی که داریم یا آنهایی که می خواهیم داشته باشیم.

– اگر انسان از کشیدن بار کارهای خانه که بیشتر و بیشتر است خسته شود، عصبانیت و نارضایتی ظاهر می شود. هیچ شادی در خانه وجود ندارد، فقط یک روال است. با این چگونه روبرو میشوید؟

- اگر در کارهای خانه غرق شویم، تنها یک راه وجود دارد - سازماندهی. شما همیشه آن را دوست ندارید، خیلی خوشایند نیست. اما با صرف تلاش برای نظم بخشیدن به امور و زندگی خود، بیشتر از آنچه خرج می کنیم، به دست می آوریم.

زندگی مدرن به گونه ای است که همه باید یاد بگیرند که جمع شوند. امروزه این شرط ضروری برای موفقیت در هر تلاشی، چه معنوی و چه روزمره است. این یک نیاز زندگی است.

مثلاً ما یک آپارتمان دو اتاقه کوچک داریم، اما حالا که پنج فرزند داریم، جادارتر از اول است. همه چیز در دسترس تر شده است. و راز بسیار ساده است. ما به آرامی همه چیز غیر ضروری را بیرون ریختیم و به این فکر کردیم که چه چیزی و چگونه آن را مرتب کنیم تا راحت تر شود. آنها چیزهایی را خریدند و در درجه اول به فضای داخلی اهمیت نمی دادند، بلکه به عملکرد آنها اهمیت می دادند. گاهی اوقات در انتخاب مبلمان جدید اشتباه می‌کردیم، گاهی اوقات اشتباه می‌کردیم. سرمایه های ما اندک است، اما معلوم شد که آنها به اندازه ای هستند که زندگی ما را در این آپارتمان از نظر روزمره راحت تر از ده سال پیش می کنند. من نمی گویم که ما خیلی منظم شده ایم، اما متقاعد شده ایم که در این مسیر کارهای زیادی می توان انجام داد.

- اگر شوهر دوازده ساعت سر کار باشد چه؟

- شوهر همچنان باید در امور خانه مشارکت کند. البته او دیگر نمی تواند به طور کامل اتفاقات خانه را کنترل کند. او خسته از راه می رسد و برای اولین بار بعد از کار نمی تواند در کارهای خانه شرکت کند. بنابراین مسئولیت زوجه افزایش می یابد. اگر همسری بخواهد خانه دار خوبی شود، می شود. اما مسئولیت نهایی همچنان بر عهده شوهر به عنوان سرپرست خانواده است. شما نمی توانید فقط مطالبه کنید، بلکه باید دست خود را نیز در میان بگذارید. البته نه به همسرش، بلکه برای کارهای خانه.

– اگر زن حتی دیرتر از شوهرش بیاید چه باید بکند؟

- مهم نیست چه کسی زودتر یا دیرتر می آید. هر دو در کارهای خانه شرکت می کنند، هر کدام به بهترین شکل ممکن. در غیر این صورت، هر دو مشکلاتی خواهند داشت که خودشان از آن خوشحال نخواهند شد، شما همیشه می توانید شرایط را برای بهتر شدن تغییر دهید. اگر انرژی یا زمان ندارید، «نوار» را پایین بیاورید. اما آن را به طور کامل حذف نکنید، در غیر این صورت قطعا هیچ مجوزی وجود نخواهد داشت.

- «اره کردن» زن/شوهر از کجا شروع می شود و مراقبت از او از کجا شروع می شود؟ اگر بعضی چیزها را نگویید، هرگز انجام نمی شوند، چون... بدون زمان و انرژی اما اگر در مورد آنها صحبت کنید، روحیه را خراب می کنید ...

- مراقبت از همسایه، بر اساس عشق، نه بر اساس بی اختیاری، می داند که چگونه راه درست را برای رسیدن به هدف بیابد. «Nawing» به معنای تکرار مکرر یک چیز است. و این یکی از مطمئن ترین راه ها برای برانگیختن هر شخصی علیه خود است. تجربه نشان می‌دهد که زن و شوهرهایی که توانسته‌اند بر همسر خود تأثیر بگذارند، به دنبال راه‌هایی برای علاقه‌مندی و ترغیب نیمی دیگر به عمل بودند و پاداش در این مورد چند برابر بهتر از تنبیه است.

15 بار متوالی یک درخواست معمولی را برای شوهرتان تکرار کنید، به عنوان مثال: "به فروشگاه بروید" یا "سطل را بیرون بیاورید" - و برای این مدت برای او ناخوشایند خواهید شد، حتی اگر او در مورد آن به شما چیزی نگوید. . اما سوال را طور دیگری مطرح کنید، به عنوان مثال: "اجازه دهید به فروشگاه بروید، من خانه را تمیز می کنم، و سپس با هم به ..." اگر شوهرتان به هدف سفر شما علاقه مند است و در عین حال درک می کند که او نمی تواند بخشی از کار خود را روی شما بیاندازد، - پس تضمین می کنم، او این کار را در سریع ترین زمان ممکن انجام خواهد داد.

- چگونه با کسانی که دوستشان ندارید زندگی کنید؟ اگر بعد از مدتی شخص متوجه شود که دیگر شوهر (همسر) خود را دوست ندارد، چه باید بکند؟ جدا شدن بهتره؟

- یک ازدواج قوی مبتنی بر مسئولیت است، بر تعهدات و نه بر اساس احساس عشق. یکی می گوید ازدواج موفق ازدواجی است که با موفقیت یکی پس از دیگری بر بحران ها غلبه کند و در نتیجه قوی تر و مسئولیت پذیرتر شود.

مسئولیت پذیری به غلبه بر مشکلات کمک می کند. و احساس پاداش است. برای بیدار شدن در صبح با احساس عشق، باید آن را حداقل از عصر قبل به دست آورید.

چرا همسر ناخوشایند شد؟ این سوال کلیدی است. ما باید بفهمیم که چه زمانی و چرا ناخوشایند شد. راه دیگری وجود ندارد. همانطور که می گویند، گرمای معنوی فقط از طریق درهایی که ما آن را آزاد کرده ایم، قابل بازگشت است. به همین ترتیب، روابط خانوادگی فقط از نقطه ای که شروع به فروپاشی کردند می توانند احیا شوند.

آن دسته از ازدواج هایی که در آن همسران تنها بر احساسات خود تمرکز می کنند، محکوم به سقوط هستند. احساس عشق مانند هر احساسی تغییرپذیر است و اگر همسران هر بار که احساس جدیدی به آنها سر می‌زند دور هم جمع شوند و از هم جدا شوند، نه خانواده خواهیم داشت، نه دولت و نه جامعه، بلکه مجموعه‌ای از خودخواهی و خودخواهی خواهیم بود. در عین حال افراد بسیار ناراضی که برای هر تجارت جدی مناسب نیستند.

یکی خوب گفت که ازدواج هم مثل هر چیز دیگری که ارزش جنگیدن دارد نیاز به کار روزانه و انجام تعهداتی دارد که همه بر عهده گرفته اند. سپس به مرور زمان احساس عشق بیشتر می شود.

– فرض کنید بعد از مدتی زیبایی دختر ناپدید شد.

- زیبایی با گذشت زمان برای همه محو می شود. اما همه خانواده ها به این دلیل فرو نمی ریزند. اگر مردم یکدیگر را دوست داشته باشند، زیبایی بیرونی چندان مهم نیست. و علاوه بر این، بیان صورت یک زن مهمتر از طرح کلی آن است.

- اگر شخصیت همسرم شروع به تغییر برای بدتر کند چه؟

- چرا شخصیت او در طول زندگی با چنین شوهر شگفت انگیزی بدتر شد؟ شاید هم شخصیت ایده آلی ندارد؟ پس دلیلی وجود دارد که مراقب "الوار" خود باشید، نه از "نی"های دیگران.

- اما این اتفاق می افتد که یکی از همسران برای دیگری ناخوشایند می شود ...

"ما باید بفهمیم که چرا او ناخوشایند شد." این نه تنها به زن یا شوهر، بلکه به خود همسری نیز بستگی دارد که این خصومت را تجربه می کند. و فراموش نکنیم که ازدواج تعهدی است که خودمان به عهده می گیریم. چرا با افراد به اصطلاح مدنی ازدواج نمی کنیم، یعنی کسانی که بدون ازدواج با هم زندگی می کنند؟ زیرا هیچ لحظه تعهدی که در ازدواج قانونی وجود دارد وجود ندارد. من هیچ تفاوت دیگری نمی بینم. مردم می خواهند از جنبه های خوشایند لذت ببرند بدون اینکه خود را متعهد به چیزی کنند. چنین زندگی مشترک به هیچ وجه با مفهوم مسیحیت ازدواج مطابقت ندارد. ازدواج یک تعهد است. البته بر اساس عشق است. بدون عشق ازدواج فایده ای ندارد. بنابراین، قبل از مراسم عروسی، کشیش می پرسد: "آیا اراده خوب و خودجوش و فکر قوی دارید که فلان و فلان را که اینجا پیش از خود می بینید به همسری بگیرید؟" مرد پاسخ می دهد: بله. و تنها پس از این مراسم عروسی خود آغاز می شود. اما با تصمیم به انجام این کار، تعهداتی را در قبال شخص دیگری به عهده می گیریم. از جمله الزام به تحمل ناتوانی های او. این را به خاطر بسپاریم.

- آیا این درست است که زن می تواند با انتقاد و «نازک کشیدن» شوهرش را به مستی بکشاند؟ آیا واقعاً گاهی برخی از بدی‌های همسر ناشی از نارضایتی ابدی نیمه اوست؟

- بله، بسیاری از مردان به دلیل حماقت و عدم عشق به همسرشان شروع به نوشیدن کردند. کتاب مقدس شامل این سطور است: "شوهر زن خردمند در دروازه های شهر شناخته می شود." شریف ترین شهروندان برای حل و فصل مهمترین مسائل در دروازه های شهر تجمع کردند. این «شورای شهر» باستانی بود. و این کاملاً قطعی است: یک همسر عاقل راهی برای کمک به شوهرش در توسعه نقاط قوت خود پیدا می کند. اما اگر زن شوهرش را ناله کند، بی وقفه به کاستی های او اشاره کند، و او به اندازه کافی قوی نباشد که بتواند با آن کنار بیاید، آنگاه شروع به تنزل می کند. و سپس همسر آنچه را که خود کاشته است دریافت می کند. شوهر جلوی تلویزیون می نشیند، آبجو می نوشد و زن گریه می کند که چیزی برای صحبت کردن با او ندارد.

- چرا همه متوجه «بگذارید زن بترسد»، اما «مثل مسیح کلیسا» را نمی بینند؟

- زیرا در اینجا همه اکنون می دانند که دیگران چگونه موظف به کار هستند. به هر حال، همه متوجه کلمات "اجازه دهید زن از شوهرش بترسد." به عنوان مثال، زنان به ندرت متوجه این کلمات می شوند، اگرچه آنها به طور خاص خطاب به آنها هستند و نه مردان.

خانم های زیادی را دیده ام که از بدرفتاری همسرانشان گله مند بودند اما خودشان چه در ارتباطات شخصی و چه در حضور مردم هیچ احترامی برای آنها قائل نبودند. اما کلمات شوهران، همسران خود را مانند بدن خود دوست بدارید، همانطور که مسیح کلیسا است، خطاب به شوهران است، اما عمدتاً توسط زنان مورد توجه قرار می گیرد. ظاهراً فکر کردن به این که دیگران چگونه باید عمل کنند، آسان تر است تا اینکه چگونه باید عمل کرد.

- در مورد اولویت های خانواده (از دیدگاه مادر): اول به سراغ چه کسی بدید - شوهر خسته بعد از کار یا کودک گریان؟

- وقتی شوهرتان از سر کار به خانه می آید، آماده سلام و احوالپرسی باشید.

اگر کودک ناگهان شروع به گریه کرد، ابتدا به سراغ کودک بروید. اما اگر به بازگشت شوهرتان از سر کار توجه و علاقه نشان ندهید، بدون علاقه به خانه برمی گردد.

- مرز بین زمان اختصاص داده شده به شوهر و زمان اختصاص به فرزند کجاست؟ به عنوان مثال، یک شوهر می خواهد روز خود را به یک شکل بسازد، و این برخلاف برنامه روزانه کودک است.

– معمولاً افرادی که چندین سال با هم زندگی کرده اند و فرزندی به دنیا آورده اند، دقیقاً می دانند چه کسی باید چه زمانی بخوابد و در صورت نقض برنامه در برخی روزها چه اتفاقی می افتد. اگر در اینجا مشکلاتی پیش بیاید، نکته در کودک نیست، بلکه در این است که همسران یکدیگر را درک نمی کنند. تصور اینکه اگر بچه‌ها در این زمان کاملاً نیاز به خواب داشته باشند، برای من سخت است تصور کنم که شوهرم بخواهد پیاده‌روی کند. و علاوه بر این، تصور اینکه چنین پیاده روی آسیب زیادی به کودک وارد کند دشوار است. اما اگر این به طور مرتب اتفاق می افتد، پس باید دیدگاه خود را از مشکل به شوهرتان منتقل کنید و سعی کنید با هم آن را حل کنید.

– پس در این شرایط کودک اولویت دارد؟

– خیر، در این شرایط اولویت باید رفتار مناسب باشد. همچنین اتفاق می افتد که زن از شوهرش تقاضای تبعیت از رژیم را می کند، اما خودش هر زمان که بخواهد آن را می شکند - با دوستانش تلفنی صحبت کند یا جلوی تلویزیون بنشیند. در این صورت، دعوا با شوهری که می‌خواست با خانواده‌اش به گردش برود، دست‌کم پوچ خواهد بود. و توجیه این دعوا با نگرانی برای رژیم کودک غیر صادقانه خواهد بود.

- اگر این یک حادثه مجزا نباشد چه؟

- اگر همسرش خواستار برآوردن تمام هوس های خود باشد، چه باید بکند؟ اگر این هوی و هوس واقعاً برای کودکان مضر است، باید از آنها محافظت کرد. شوهر بالغ است، او مسئول خودش است. و والدین در قبال فرزندان خود مسئول هستند. و اگر پدر توانایی این را نداشته باشد، مادر مسئول فرزندان خواهد بود. قبلاً گفته ام که آرامش در خانواده بالاترین ارزش نیست، اگرچه عزیز است. بالاترین ارزش، وظیفه مسیحی ما است. و همچنین به معنای مراقبت از فرزندانتان است.

– اگر یکی از همسران از اعتیاد به رایانه رنج می برد و به طور کامل وارد واقعیت مجازی می شود، چه باید بکنند؟

- معمولاً قبل از اینکه شخص به سوی واقعیت دیگری برود، ارتباط روحی و عاطفی بین همسران به نوعی تضعیف یا ضعیف می شود. تصور اینکه مردم یکدیگر را دوست داشته باشند، واقعاً به نفع یکدیگر زندگی می کنند، سخت است و ناگهان یکی از آنها کاملاً وارد واقعیت مجازی می شود. من یک خانواده را می شناسم که چنین مشکلی وجود دارد، هر دو همسر را شخصا می شناسم. شوهرم که از سر کار به خانه می آید، می تواند چندین ساعت متوالی بازی های رایانه ای انجام دهد. همین اتفاق در آخر هفته ها می افتد. اما در این خانواده تفاهم متقابل کاملی بین همسران در مورد مسائل دیگر وجود ندارد. این اتفاق من را متقاعد کرد که مشکل رفتن یکی از اعضای خانواده به واقعیت مجازی به هیچ وجه پیش نمی آید. شاید از نظر ظاهری در چنین خانواده هایی همه چیز خوب باشد، اما در واقع مردم معمولاً با علایق متفاوتی زندگی می کنند. و در اینجا کامپیوتر ضعیف ترین ها را جذب می کند. اما اگر حتی قبل از غوطه ور شدن در دنیای مجازی جامعه عمیقی وجود نداشت، پس بهتر نیست به عقب برگردیم و سعی کنیم بفهمیم چرا آنجا نبوده و کجا رفته است؟

اما مواقعی وجود دارد که حتی در خانواده های کاملاً مرفه، شوهر ساعت ها پشت کامپیوتر می نشیند.

– اگر شخصی زمان زیادی را پشت کامپیوتر می گذراند، این بدان معنا نیست که او کاملاً به واقعیت مجازی رفته است. کامپیوتر به طور کلی تقریباً در هر فردی که از آن استفاده می کند کمی اعتیاد ایجاد می کند. و مشکلی که شما در مورد آن صحبت می کنید تقریباً در هر خانواده ای رخ می دهد که یکی از اعضای آن با رایانه کار می کند. مثلا در خانواده من اینطور بود. زمانی که شماس بودم مجبور بودم روی کامپیوتر کار کنم و برای روزنامه رادونژ مقاله می نوشتم و همچنین پایان نامه دیپلمم. و خوب به یاد دارم که برای من سخت بود که خودم را از کار جدا کنم؛ همیشه می خواستم چیزی را متفاوت قرار دهم یا طراحی کنم. بعد که کشیش شدم زندگی طوری شد که دو سال اصلا از کامپیوتر استفاده نکردم. و الان بیشتر صبح زود کار می کنم، زمانی که همه خوابند، به جز زمانی که باید کاری بسیار فوری انجام دهم. کار کار است، گاهی به خاطر آن باید از کارهای خانه پرت شوید. اما فکر می کنم ضمیمه قدیمی به کامپیوتر گذشته است. بنابراین می توانم شهادت بدهم که قابل غلبه است.

- اگر در خانواده ای که هر دو زن و شوهر معتقد هستند، یکی از آنها زمان زیادی را نه در محل کار، بلکه در بازی های رایانه ای صرف کند، چه؟

- اگر در مورد بازی است، باید از چنین سرگرمی توبه کنید. و اگر فردی معتاد به بازی نمی‌خواهد این کار را انجام دهد، منطقی است که شخص دیگری به یک روانشناس واجد شرایط و ترجیحاً ارتدکس که با مشکل "اعتیاد به رایانه" آشنا است مراجعه کند. فکر می کنم یک متخصص خوب در این زمینه به شما خواهد گفت که چگونه به یکی از اعضای خانواده آسیب دیده کمک کنید یا حداقل چگونه به او آسیب بیشتری وارد نکنید.

– سوال در مورد روابط زناشویی در پست ...

- این یک سوال سخت است.

این یک چیز است که یکی از همسران کافر یا، مثلاً، غیر کلیسا باشد. اینجا همه چیز روشن است: انسان نمی داند روزه چیست. و درخواست اجباری روزه زناشویی به معنای تحت آزمایش قرار دادن او (و همراه با او) خود است که عواقب آن می تواند بسیار ناگوار باشد. رسول می نویسد: «از یکدیگر منحرف نشوید مگر به توافق» (اول قرنتیان 7: 5). و با همسر کافر توافق بر سر موضوع روزه زناشویی به راحتی حاصل نمی شود.

اما این سؤال جنبه دیگری دارد: اگر هر دو زن و شوهر مؤمن و کلیسا باشند، اگر هر دو یک زندگی روحانی مسیحی داشته باشند، اعتراف کنند و با هم ارتباط برقرار کنند، چه؟ و اگر آنها قبلاً به آن "اتحاد ارواح و بدن" نزدیک هستند که کلیسا در مراسم آیین ازدواج برای آن دعا می کند ، اما یکی از آنها می خواست روزه زناشویی را افطار کند؟ واقعیت این است که در اینجا توافق از قبل وجود دارد: هر دو زن و شوهر توافق دارند که باید روزه را از همه لحاظ رعایت کنند. در این زمینه، میل یکی از آنها به افطار مانند یک هوی و هوس یا وسوسه به نظر می رسد. در این صورت آیا باید به دنبال او رفت؟ در حالت ایده آل، نه. به نظر من، اگر هر دو همسر قبلاً زندگی کلیسایی داشته باشند، امتناع یکی از آنها از پیوستن به روابط زناشویی در طول روزه به نفع عمومی است و نیمی دیگر متعاقباً فقط از این بابت سپاسگزار خواهند بود.

با این حال، در زندگی واقعی، همه چیز آنطور که ما می خواهیم ساده نیست. بنابراین، در مورد رعايت و افطار روزه زناشویی، احکام جهانی وجود ندارد و نمی تواند باشد. و اگر موضوع روابط زناشویی در طول روزه به شما مربوط است، آن را با یک اعتراف کننده باتجربه که به نظر او اعتماد دارید در میان بگذارید - فکر می کنم او به شما توصیه خوبی می کند که در موقعیت خاص خود چه کاری انجام دهید.

- سوالی که خوانندگان ما در مورد توزیع مسئولیت های خانوادگی و اجتماعی در خانواده می پرسند: "از آنجایی که من خود را فردی مستقل می دانم، مطمئن نیستم که بتوانم از تجاوز به "حوزه مسئولیت" شوهرم جلوگیری کنم. یعنی مرز بین وظایف و مسئولیت های زن و مرد کاملاً برای من قابل درک نیست.»

– معمولاً افراد مستقل به استقلال دیگران احترام می گذارند. اخیراً یکی از بازیگران هالیوود ازدواج کرد و تاریخ 4 جولای - روز استقلال را انتخاب کرد. او انتخاب خود را اینگونه توضیح داد: "من از استقلال خود از مردان خسته شده ام." پس با وجود تمام استقلالی که داریم به فردی بالاتر از خودمان نیاز داریم. نه لزوماً خیلی باهوش‌تر، نه لزوماً در همه چیز قوی‌تر، اما اولی پیش ماست و ما بعد از او دوم می‌شویم. برای یک زن، چنین شخصی شوهرش است. (نگرش مرد نسبت به همسرش مبتنی بر اصول دیگری است - در این مورد نباید برابری وجود داشته باشد.) آن دسته از زنانی که از شوهرانشان می خواهند آنچه را که آنها می خواهند انجام دهد، بسیار احمقانه عمل می کنند. دارن از خودشون غارت میکنن حوزه های مسئولیت خود را با شوهرتان در میان بگذارید و به یکدیگر کمک کنید، فراموش نکنید که کدام یک از شما «اول در میان برابران» و چه کسی «دوم در میان برابران» است.

- مسئله نیاز به کار برای همسر: از یک طرف خانواده اصلی ترین چیز است، از طرف دیگر خطر "ناراحتی" بودن، تنبل شدن، از بین رفتن جذابیت برای فرزندان وجود دارد. ، شوهر، و مورد احترام آنها.

- و هنوز خانواده باید برای یک زن مهمتر از کار باشد. اگر نیاز داخلی به کار دارید و در عین حال وقت دارید، کار پیدا کنید. اما به یاد داشته باشید که هیچ کس نمی تواند جایگزین مادر در خانواده شود - نه یک پرستار بچه و نه یک مادربزرگ. پس بگذارید کار یا هر کسب و کار دیگری تابع جریان عمومی زندگی خانواده شما باشد.

- یک سوال دیگر از خوانندگان، یک سوال دردناک برای بسیاری از زنان روسی: چگونه می توان شیرین، زنانه، ضعیف باقی ماند، اگر موقعیت "جنس ضعیف" در خانواده توسط شوهر گرفته شود؟ بسیاری از زنان مجبورند خانواده خود را از لحاظ اخلاقی و مالی حمایت کنند.

- شما اولین (و آخرین) کسی هستید که می توانید به شوهرتان کمک کنید تا موقعیت جنس قوی تر را بگیرد. به هر حال، همه زنان صادقانه تلاش نمی کنند که زیبا، زنانه و ضعیف باشند. یک زن دیگر "فیل را در مسیر خود متوقف می کند و خرطومش را می کند." و بعد از آن آهی خواهد کشید که اجازه ندارد شیرین و زنانه باشد.

اگر شوهر موقعیت "جنس ضعیف" را گرفت، آنگاه زن یا شاید دو زن مقصر هستند. یکی از آنها مادرشوهرت است و دیگری تو. علاوه بر این، تقصیر زن معمولاً بیشتر از تقصیر مادر شوهر است.

مشاهده شده است که مردی که نتواند همسر سلطه جو و سرسخت خود را "شکست" دهد، تحقیر می کند. این تخریب می تواند اشکال مختلفی داشته باشد. نرم ترین آنها عدم تصمیم گیری است، ترس از اینکه به نحوی اعلیحضرت همسر را عصبانی کند.

البته او تصمیمی نخواهد گرفت. از این گذشته ، اگر او سعی کند این کار را انجام دهد ، مشکلات اجتناب ناپذیری در انتظار او است. اما او تصمیمات شما را به عنوان تصمیم خود اجرا نمی کند. بنابراین، نشستن در مقابل تلویزیون با یک بطری آبجو یا با یک گربه در بغل - هیچ کس به او کمک نکرد که خود را در چیز دیگری بیابد.

اما اگر هرگز برای بهتر شدن شوهرتان تلاش نکرده‌اید و زن دیگری - مادرش - مقصر است، به او کمک کنید تا از "حفره‌ای" که در آن قرار دارد خارج شود. او را وادار کنید تا در هر موضوعی تصمیم کوچک خود را بگیرد - البته نه به اندازه شما عاقلانه، اما مهربان. به او در اجرای این تصمیم کمک کنید: در میانه راه از او حمایت کنید و وقتی همه چیز تمام شد به او پاداش دهید. و اگر معلوم شد که دانش آموز توانمندی است، پس یک روز اجازه دهید او به سمت جایگاه واقعی خود برود.

– در چنین شرایطی چه باید کرد: زن به وضوح می بیند که به شوهرش توصیه درستی می کند، اما او می خواهد کارها را به روش خودش انجام دهد و نمی فهمد که همسرش راه درستی را برای خروج از وضعیت فعلی ارائه می دهد؟

- هر کس حق دارد از اشتباهات خود درس بگیرد. علاوه بر این، ما همیشه آنقدر که خودمان فکر می کنیم حق نداریم. پس حتی در جایی که فکر می کنید اشتباه می کند، به همسرتان احترام بگذارید. با احترام به او بگویید که با او مخالف هستید و به تصمیم او احترام بگذارید. به گفته رسول: "مسیح رئیس کلیسا است و رئیس زن شوهر است."

من فکر می کنم که اول از همه یک خانواده مسیحی باید خوشحال باشد. این بدان معنا نیست که ما باید در همه چیز یکدیگر را افراط کنیم. اما اگر یک خانواده مسیحی تصویری از ترکیب ناخوشایند دو یا چهار نفر باشد، آنگاه هر کافر یا نیمه ایمانی با نگاه کردن به آن می گوید: خوب، اگر این تمام کاری است که خدا می تواند انجام دهد!.. یا حتی بدتر: اگر نفوذ خدا در رابطه دو نفر چنین ثمره ای برای مردم به ارمغان می آورد، پس بدون او بهتر است... و به نظر من (من از همه خوشبختی صحبت نمی کنم، نه از هماهنگی در شر، بلکه از یک نگرش جدی) که در مرکز خانواده باید عشق وجود داشته باشد، باید شادی وجود داشته باشد، نه عذاب دائمی به نام یک ایده آل، اغلب ساختگی. غالباً خانواده مسیحی می تواند قانع کننده ترین استدلال باشد که وقتی خدا در موقعیتی قرار می گیرد، به سراغ گروهی از مردم می آید. او چیزی می آورد که هیچ جا پیدا نمی شود و می توان آن را خوشبختی نامید نه شکستگی. بنابراین من از شادی به عنوان شرط اول و بسیار مهم صحبت می کنم. البته شادی باید از نظر اخلاقی سازگار باشد، یعنی باید عشق واقعی مسیحی بین زن و شوهر وجود داشته باشد. و وقتی می‌گویم «مسیحی»، چیز عجیب و غریب و عجیبی نمی‌گویم، بلکه صرفاً نگرشی را می‌گویم که در آن شخص به دیگری احترام می‌گذارد، دوست می‌دارد، به دیگری توجه می‌کند، معتقد است (این برای هر دو صدق می‌کند) با خوشحالی چیزی را قربانی می‌کند. به خاطر دیگری؛ این که بچه ها نیز با حقیقت، عاشقانه تربیت می شوند، سعی می کنند به آنها تلقین کنند که خوبی باعث شادی می شود، نه فقط تلاش و غیره. شرایط، می تواند به گونه ای شکوفا شود که هیچ کس نمی تواند.

متروپولیتن آنتونی سوروژ. انسان در برابر خدا م.: زائر، 2000

www.pravmir.ru

چرا خدا نمی تواند شوهر بدهد؟ من تنها زندگی می کنم، هرگز رابطه ای نداشته ام، هرگز عشق متقابل وجود نداشته است، فقط دوطرفه نبوده است.

چرا خدا نمی تواند شوهر بدهد؟ من تنها زندگی می کنم، من هرگز رابطه نداشتم، عشق متقابل هم نداشتم، اما نه متقابل، هیچ کس تا به حال از من خواستگاری نکرده است، درونم خلاء است، به نظر می رسد که من هرگز خانواده نخواهم داشت. چرا اینطور است، خدا این شادی را زود و ساده به برخی می دهد، اما به برخی دیگر نه. دعا می کنم، سعی می کنم تغییر کنم، اما ناامیدی امیدم را می گیرد، آیا خدا می خواهد من تنها زندگی کنم؟ اما می‌دانم که این را نمی‌خواهم، حتی آن‌هایی که به خدا اعتقاد ندارند آن‌طور که می‌خواهند زندگی می‌کنند، خدا خانواده می‌دهد. متشکرم جدی، من متخصص مسائل عشقی نیستم. نیازی به سرزنش خدا نیست، گویی انباری دارد با خواستگاران و به عده ای می دهد و به برخی دیگر نمی دهد. به سبک زندگی خود نگاه کنید. این کاملاً ممکن است که شما سبک زندگی را دنبال کنید که در آن ملاقات با کسی غیرممکن باشد. به عنوان مثال، اگر همیشه در خانه بنشینید و افسرده باشید، ملاقات با کسی بسیار دشوار خواهد بود. آیا خدا واقعاً یک مرد را زامبی می کند و او را با یک دسته گل به آپارتمان شما می فرستد؟ واضح است که من مطلقاً چیزی در مورد شما و سبک زندگی شما نمی دانم. اما به طور کلی، من با این شروع می کنم. به باشگاهی برای کوهنوردان، شطرنج بازان، چتربازان، باغبانان، ستاره شناسان، دوستداران ادبیات و غیره و غیره بپیوندید - با افراد جالب در محیطی جالب ارتباط برقرار کنید.

خدا کمکت کنه

دسته بندی: پاسخ کشیشان به سوالات | ارسال شده توسط: ارتدکس (1395/10/20) |
بازدید: 298 | برچسب ها: روابط ، ازدواج ، دختر ، خانواده ، پسر | امتیاز: 0.0/0
تعداد نظرات: 0

بسیاری از دختران پس از جلسات متعدد و جدایی، ناامیدانه از خود می پرسند: «چرا خدا به من شوهر نمی دهد؟ من چه غلطی می کنم؟ من هر یکشنبه به کلیسا می روم، روزه می گیرم و دعا می کنم.» اصلاً چرا خدا موظف به شوهر دادن است؟ زنان موجوداتی احساسی هستند. آنها فکر می کنند که یک ازدواج مقدس در بهشت ​​ایجاد شده است، بنابراین تمام زندگی خود را صرف انتظار برای یک شاهزاده خیالی می کنند، بدون توجه به مردان عادی زمینی در کنار خود که می توانند شریک زندگی خوبی شوند.

دیدگاه کلیسا در مورد تجرد

دختران جوان، زیبا و موفق، اما قادر به بهبود زندگی شخصی خود نیستند، شروع به سرزنش شکست های خود به خدا یا به اصطلاح تاج تجرد می کنند. تاج تجرد که ظاهراً توسط یک جادوگر شیطانی تحمیل شده است، دوشیزه زیبا را محکوم به تنهایی می کند. اما حتی روانشناسان با تجربه نیز ادعا می کنند که اگر چنین پدیده ای وجود داشته باشد، یک مورد بسیار نادر است. بلکه خود دختر یک برنامه منفی ایجاد می کند و نوع خاصی از مرد را جذب می کند که نمی تواند او را خوشحال کند.

روحانیون در مورد تاج تجرد چه می گویند؟ آنها فکر می کنند او وجود ندارد. از این گذشته، نه عیسی و نه رسولان برای برداشتن «تاج‌ها» دعا نکردند زیرا از آنها اطلاعی نداشتند. فرقه های مسیحی مدرن این را یک تعصب می دانند. بسیاری از متاهلین از همسر مستی رنج می برند، در حالی که برخی دیگر بدون فرزند یا دارای فرزند بیمار هستند و این به معنای نفرین شدن آنها نیست. روحانیون بر این باورند که باید با خدا دعا کرد و با او ارتباط برقرار کرد، زیرا فقط در این صورت است که خداوند می تواند زندگی مردم را بازگرداند.

دلایل کارمایی

بدشانسی مهلک با مردان باعث می شود بسیاری از دختران به این فکر کنند که چرا خداوند به آنها در زندگی شخصی خوشبختی نمی دهد. اعتقاد بر این است که تنهایی تحت تأثیر کارما است، بنابراین در این تجسم، ما بدهی های کارمایی تجسم قبلی را از بین می بریم. به عنوان مثال، در یک زندگی گذشته، شخصی بی‌رحمانه تلاش‌ها برای یک رابطه عادی را رد کرد، و شخصی سطح الزامات یک شوهر آینده را بالا برد، در نتیجه تمام تلاش‌ها برای ازدواج موفق را متوقف کرد.

در این تجسم، سرنوشت به شما این فرصت را می دهد که با تغییر رفتار خود اشتباهات گذشته را اصلاح کنید و اگر زنی به این رفتار خود ادامه دهد، تنها خواهد شد. شکست در زندگی شخصی از جانب خداوند فرستاده می شود تا انسان عمیق تر در خودشناسی فرو رود و زندگی خود را تجزیه و تحلیل کند. و همچنین سعی کند خود را تغییر دهد و تکامل خود را در مسیر بی نهایت در جهت درست هدایت کند.

برخی از باطنی گرایان بر این باورند که تنها زنی که کارمای خانواده خود را بررسی می کند می تواند به این سوال پاسخ دهد که چرا خداوند برای مدت طولانی شوهر نمی دهد. اعتقاد بر این است که موفقیت یک فرد تحت تأثیر کارمای اجدادی قرار می گیرد و اگر نامطلوب باشد، تمام خانواده باید هزینه آن را بپردازند و بر بدبختی ها و تنهایی غلبه کنند. اما بسیاری از کارشناسان با این نظر موافق نیستند، زیرا از یک خانواده می توانند موفق و ناموفق، قاتلان بالقوه، قانون شکنان و کشیشان، خوشحال در زندگی خانوادگی و افراد تنهای بیمارگونه بیایند. به احتمال زیاد، تنهایی این است:

  • نیاز ناخودآگاه درونی یک فرد؛
  • تعارضات روانی درونی؛
  • نگرش منفی والدین یا جامعه

دلایل روانی

یک دختر اغلب شوهر ندارد، نه به این دلیل که خدا به او شوهر نمی دهد، بلکه به دلیل نگرش روانی خود نسبت به تنهایی. بیایید به این تنظیمات داخلی نگاه کنیم:

  1. نیازی به شوهر نیست. این یک شکل خاص از خودکفایی است زمانی که شخص حتی بدون به اصطلاح نیمه دیگر احساس عالی می کند. این یک نگرش آگاهانه یا ناخودآگاه است، زمانی که یک زن اساساً یک درونگرا است و برای او دشوار است که دنیای درونی راحت خود را با شخص دیگری به اشتراک بگذارد.
  2. پیدا کردن شوهر ایده آل در این شرایط دلخور شدن از خدا فایده ای ندارد زیرا دختر در هر مردی که به سراغش می آید فقط کاستی می بیند. اغلب این نگرش والدین بیش از حد محبت آمیز است که ادعا می کنند "او با شما همتا نیست" یا "او شایسته شما نیست". بنابراین زن تا زمان بازنشستگی منتظر شاهزاده خود می ماند و هر سال تقاضاهای بیشتری از جنس مخالف دارد.
  3. من به یک حامی شوهر نیاز دارم دسته خاصی از دختران فقط مردان ثروتمند را به عنوان شوهر آینده خود می دانند، اما قاعدتاً خودشان هم از نظر سطح و تحصیلات به سطح افراد موفق نمی رسند. بنابراین چنین زیبایی فقط یک بار با ثروتمندان قرار می گیرد و موقعیت او به عنوان همسر مناسب آنها نیست. دو راه وجود دارد: یا از حلقه خود شوهر پیدا کنید یا خودتان موفق شوید تا شریک زندگی شما در یک سطح باشد.
  4. تجربه بد. تنهایی در ازدواج نیز وجود دارد، پس لازم نیست اگر خداوند شوهر داد، ازدواج موفق باشد. اغلب، پس از یک یا دو طلاق، زنان به سادگی از روابط ناامید می شوند و خود را آماده می کنند تا بقیه عمر خود را در خلوتی آرام بگذرانند.
  5. من حاضر نیستم به شوهرم عشق بدهم. هر زن حاضر نیست علی رغم خدا و دستورات او به مرد عشق بدهد و نیمه قوی تر از آن اجتناب می کند و ناخودآگاه احساس سردی می کند. و خدا با آن کاری ندارد. شما باید یاد بگیرید که دوست داشته باشید ، گرما بدهید ، فقط در این صورت معجزه ای اتفاق می افتد: فرد انتخاب شده آن را احساس می کند و در افق ظاهر می شود.

دلایل انرژی

در واقع، تنهایی یک مشکل یا رنج نیست، بلکه یک نیاز، انتخاب یک فرد است و این طبیعی است. زمانی که احساس تنهایی منجر به استرس یا بیماری شود، طبیعی نیست. اما چرا نبود شوهر باعث رنج دختران می شود؟ بیایید ببینیم، در اینجا دلایل اصلی وجود دارد:

  • لحن کم انرژی، وقتی قدرت تشکیل خانواده وجود ندارد، برای برقراری ارتباط فعال، اما می خواهید در یک سوراخ کوچک پنهان شوید تا کسی آسیب نبیند و خدا باید شوهر شما را در این سوراخ بیاورد.
  • شخص دائماً توهین می شود ، حسادت می کند ، خواستار است ، که افراد جنس مخالف را دور می کند. چنین رفتاری روابط عاطفی را برای مدت طولانی از بین می برد و علاوه بر این، خداوند از چنین زنانی حمایت نمی کند.
  • زنی خودشیفته که با تمام رفتارش نشان می دهد که به کسی نیاز ندارد. او رمان های خالی زیادی دارد و با مردان رابطه دارد که آنها را مانند دستکش تغییر می دهد و بدون پشیمانی ترک می کند. او فکر می کند که خدا مرد بعدی را بهتر از مرد قبلی به او می دهد، اما همه چیز فایده ای نداشت، از این رو استرس و بیماری های روانی.

دلایل جادویی

اگر خدا برای مدت طولانی به زنی شوهر ندهد، او شروع به فکر کردن به آسیب یا چشم بد می کند. اما در واقع، خیلی آسان است که مشکل را از خود حذف کنید و آن را به گردن دیگران بیندازید. اما آیا واقعاً جادوهای شکست در زندگی شخصی شما وجود دارد؟ آسیب زمانی رخ می دهد که محافظ انرژی شخص شکسته شود و پیام منفی خاصی به سوراخ وارد شود. اگر زنی از نظر جسمی و روانی سالم باشد، پس انرژی بالایی دارد، بنابراین شکستن او با چشم بد در خیابان یا یک زن حسود در محل کار بسیار دشوار است.

اما اگر این اتفاق بیفتد، باید روانی پیدا کنید که اجسام ظریف را "دید" کند، که پس از تشخیص، تعیین می کند که آیا سوراخ هایی در بدن انرژی وجود دارد یا خیر. اگر آسیب یا چشم بد در سطح چاکرای مسئول روابط جنسی باشد، پیام "سیاه" تنهایی وجود دارد که می تواند با طلسم یا به طور مستقل حذف شود و انرژی فرد را تقویت کند. و نظر کارشناسان در مورد این - روانشناسان و فراروانشناسان - در این ویدیو پاک شود:

"اگر ازدواج نکنند..."

در نظرسنجی در مورد عشق - چه چیزی می تواند دشوارتر و جالب تر باشد؟ حتی کسانی که در زندگی با یکی از عزیزانشان آشنا شده اند نیز سوالاتی دارند. کسانی که ملاقات نکرده اند سؤالات بیشتری دارند. اینجا تنها تعداد کمی از آنها هستند. چه کسی از آنها می پرسد؟ دختری که هرگز حوصله تنهایی نداشت، اما بالاخره بزرگ شد و به این فکر کرد که آیا به تنهایی زندگی می کند یا نه، و اگر نه، پس چگونه و کجا به دنبال آن عزیزی بگردد که با او زندگی جدیدی را در خوشبختی خود آغاز کند. خانواده؟ البته شما ابهامات و نگرانی های خود را دارید و شاید برخی از سوالات شما با من همخوانی داشته باشد. در هر صورت، اگر کسی باشد که از آنها بپرسد، راحت تر می شود.

برخی می گویند: "باید امیدوار بود و صبر کرد، عشق خواهد آمد." برخی دیگر می گویند: «ما نباید از طبیعت انتظار لطف داشته باشیم. عشق را باید جستجو کرد و به دست آورد! انجام دهید! تو می توانی!" و در وسط ایستاده ای و گویی به چاهی، به ناشناخته نگاه می کنی. او کجاست - کسی که عشق، فرزندان، شادی با او خواهد آمد، که در تمام زندگی او گرم و قابل اعتماد خواهد بود؟ ناشناخته. آیا او هرگز خواهد آمد یا بیهوده است که منتظر او باشیم؟ ناشناخته. آیا تقصیر من است که هنوز عشق نیست؟ چگونه این را بفهمیم؟

یک ضرب المثل شرقی وجود دارد: وقتی دانش آموز آماده است، معلم می آید. برای بسیاری از موقعیت های زندگی از جمله مسئله ازدواج مناسب است. آرزوی ازدواج چیزی نیست جز میل به شاد بودن، به عنوان یک مادر برآورده شدن، زندگی در گرما و آرامش روحی، هدیه دادن به عشق. ابتدا باید نگرش صحیح نسبت به ازدواج را در خود پرورش دهید و بر اساس این چنگال تنظیم افکار صحیح، دنیای درونی خود، روح خود را تنظیم کنید. منطقی است که مراقب خودت باش، بهتر شوی تا شوهر بالقوه ات تا حد امکان راضی باشد و بقیه را به خواست خدا بسپاری. ممکن است اتفاق بیفتد که خداوند افکار دیگری در مورد شما داشته باشد، چیز دیگری برای شما آماده شده است. این از شرایط زندگی مشخص خواهد شد و باید با آن کنار بیایید. اما اگر قرعه تان معمولی است و خداوند برای شما شوهری قرار داده است، اما هنوز نمی توانید زندگی شخصی خود را تنظیم کنید، شاید به این دلیل است که آمادگی ندارید.

موافقم که صبر کردن سخت است و عدم اطمینان عذاب آور است. اما این امری اجتناب ناپذیر است، پس لطفاً همدردی و مشارکت صمیمانه من را بپذیرید. این سهم همه دختران حوا است.

همه اطرافیان شما ازدواج می کنند، اما شما ازدواج نمی کنید. سؤالات والدین به سؤالات داخلی اضافه می شود: "آیا ما هرگز نوه خواهیم داشت یا نه؟" آشنایان: «خب، چطوری؟ زندگی شخصی شما چطور است؟ بگویم!" همکلاسی ها: «پس با کسی آشنا نشدی؟ خب، بله، البته، لازم نیست فقط با کسی باشید...» آنها یا به شما احترام می گذارند یا برای شما متاسفند. خودت هم می‌دانی که به قول خودشان زمان می‌گذرد و با ناتوانی یا بی‌میلی خود برای ازدواج، دوستانت را گیج می‌کنی و به نوعی «ناراحتی» می‌شوی. پس تنها راه میروی، گویی هیچکس تو را انتخاب نکرده است ای درخت انجیر بی ثمر. این بدان معناست که مشکلی در شما وجود دارد و آنها (مردها) آن را احساس می کنند! آیا درست است که من همین درخت انجیر هستم و خدا نمی خواهد از من کسی متولد شود؟

شما یک "درخت انجیر بی ثمر" نیستید. من معتقدم از آنجایی که مقدس ترین آرزوی یک زن - زایمان - در دل شما متولد شد، پس پروردگار جهان و سرور زندگی ما به شما فرصت تحقق این آرزو را می دهد. خودتان را نخورید و سعی کنید بین خود و لشکر خیرخواهان دلسوز فاصله ای درونی ایجاد کنید. همه این افرادی که دوست دارند ناله کنند و زبانشان را بزنند در واقع فقط روح را مسموم می کنند و به رنج می افزایند. فقط آن را نادیده بگیرید. هر کس زندگی خود و صلیب خود را دارد، بنابراین هر کسی نگرانی های خود را دارد.

شما باید دعا کنید که خداوند منتخب شما (برگزیده) را به شما نشان دهد، اما چگونه در این مورد دعا کنید؟ اگه خدا نخواد من خانواده داشته باشم چی؟ چه می شود اگر من برای یک خانواده کوتاه نباشم یا اگر خدا دعوت دیگری برای من داشته باشد؟ یا به هر حال باید برای آنچه می خواهید دعا کنید؟

دعای پرشور درجه میل را می سنجد. این اتفاق می افتد که شما برای مدت طولانی دعا می کنید و به یک سوال درونی می رسید: آیا من به آن نیاز دارم؟ این بدان معناست که شما از طریق دعا عمقی را در درون خود کشف کرده اید که در آن نیاز از بین رفته است. اگر چنین تمایلی از بین نرود، پس واقعاً نیاز تمام زندگی شماست. به آزار خداوند مانند آن بیوه انجیلی ادامه دهید (لوقا 18:2-5)و فراموش نکنید که نماز را با این جمله خاتمه دهید: "نه آنطور که من می خواهم، بلکه همانطور که شما می خواهید."

فرض کنید ملاقات کردید و چیزی بین شما بوجود آمد که باعث می شود بخواهید در خیابان ها با دسته های گل بدوید، به کارمندان فروشگاه لبخند بزنید، به سالمندان و کودکان کمک کنید. مسیحیان در این شرایط چه می کنند؟ آیا یک مسیحی می تواند به خود اجازه دهد که به سادگی عاشق شود؟ یا این خیلی بیهوده است؟

کورایف اغلب، همانطور که می گوید، از وینی پو خداشناس نقل قول می کند. به جرات می توانم از لاک پشت تورتیلا نقل قول کنم:

دوست جوان همیشه جوان باش...
... به طور تصادفی گریه و بخند.
من خودم اینطور بودم
سیصد سال پیش.

دست ها را بگیرید، برای اندازه گیری خوب ببوسید، از مرزهای خاصی عبور نکنید که نه تنها حاملگی زودرس را تهدید می کند، بلکه به سادگی فرد را فاسد می کند. موافقم، سوال ظریف است و از تعریف روشنی دور است. اما می توانید سعی کنید فضایی برای لطافت طبیعی پیدا کنید که به گناه تبدیل نشود.

زنا به خاطر زنا بودن محکوم است. هیچ کس واقعاً توضیح نمی دهد که چه خطری دارد: چرا ما به جای اینکه مدتی "اینگونه" زندگی کنیم و بفهمیم که آیا با هم خوب هستیم یا نه، به طور مطلق نیاز به ازدواج، تشکیل خانواده و زایمان، زایمان، بچه دار شدن داریم. یا نه؟ از این گذشته، بهتر است فوراً آن را بفهمید تا اینکه عهد ببندید که تمام زندگی خود را با هم باشید و سپس از هم جدا شوید؟

عشق زیباترین چیز روی زمین در نظر گرفته می شود، اما به نظر می رسد عشق یک مسیحی بیش از آن که لذت را به او تحمیل کند، تعهداتی را بر او تحمیل می کند. پس عشق هم کار سختی است؟ چرا تشکیل خانواده اگر شادی نیست، کار ناامید کننده است؟

اولاً نمی توان با شادی و کار مخالفت کرد. کار و کار نیز مترادف شادی هستند. باور کنید که آرمان مسیحی موجود در روح شما مانع از زندگی کامل رابطه زناشویی و تجربه شادی استثنایی آن نمی شود. البته ازدواج نه تنها الهام بخش است، بلکه بار سنگینی نیز به همراه دارد. نه تنها حقوق می دهد، بلکه موظف است. اما از آنجایی که همه اینها مقدس است، دشوار نیست و با شادی بیگانه نیست.

عشق رومئو و ژولیت - عشق رمانتیک - برای یک مسیحی چیزی نیست؟ رابطه کلیسا با چیزی که عاشقانه نامیده می شود چگونه است؟

ما به شدت از ناپدید شدن روابط عاشقانه، از دسترس پذیری و باز بودن بدن زن به تمام دنیا، از آگاهی اولیه از اسرار جنسیت، از بدبینی و روزمرگی که افراد حتی در سن بی ریش به آن مبتلا می شوند، رنج می بریم. مردان جوان یکی از نویسندگان، فکر می‌کنم فلوبر، می‌گوید که هر چه یک زن طولانی‌تر باشد، خواستگاری طولانی‌تر باشد، او در ازدواج طولانی‌تر و قوی‌تر دوست داشته می‌شود. بدیل رمانتیسیسم متأسفانه فقط همان واقع گرایی است که در عمل بدبینانه به نظر می رسد. بنابراین، من طرفدار یک رنسانس عاشقانه در روابط بین زن و مرد هستم.

P.S.از آنجایی که سوالات از نیمه زیبای بشریت بود، می خواهم خداحافظی کنم: دختران مجرد عزیز، دلسرد و غمگین نباشند. ازدواج را رسالت مقدس خود در نظر بگیرید و با تطهیر و تقدیس شدن توسط زندگی مسیحی و مجهز شدن به تمام مهارت های مفید زندگی، برای آن آماده شوید. صمیمانه به درگاه خداوند دعا کنید. شوهر و بچه خواهی داشت. سرت رو بالا بگیر! و برکت پروردگار بر شما باد.


2024
polyester.ru - مجله دخترانه و زنانه