25.01.2024

چرا خداوند شوهر نمی فرستد؟ وقتی خدا همان مرد را برای ما می فرستد... محبوب ترین و مورد انتظارترین، تنها


پاول می پرسد
پاسخ داده شده توسط ویکتور بلوسف، 11/17/2010


درود بر تو، پاول!

او به شما زن نمی دهد زیرا به زنا می افتید.

اگر اول به درگاه خدا توبه نکنید و نگرش خود را تغییر ندهید، پس چه فایده ای دارد که به شما همسر بدهید؟ او نیز یک انسان است و حق دارد شوهری که آرزویش را دارد داشته باشد، و نمی خواهد فقط نوعی «جانشین» باشد تا شما زنا نکنید.

آیا شما شوهر رویایی برای دختران مذهبی و خداپسند هستید؟

1 آللویا
2 خوشا به حال کسی که از خداوند می ترسد و احکام او را محبت می کند.
3 نسل او در زمین نیرومند خواهند بود. نسل صالحان برکت خواهد یافت.
4 در خانه او فراوانی و ثروت است و عدالت او تا ابدالاباد است.
5 در تاریکی روشنایی راست می‌آید. او خوب و مهربان و صالح است.
6 مرد نیکو رحمت می کند و قرض می دهد. او در محاکمه به سخنان خود ثابت قدم خواهد بود.
7 او هرگز متزلزل نخواهد شد. صالحان در یاد ابدی خواهند بود.
8او از اخبار بد نخواهد ترسید، دلش ثابت است و بر خداوند توکل دارد.
9 دل او ثابت است و چون به دشمنان خود بنگرد، ترسی نخواهد داشت.
10 خرج کرد، به فقرا داد. عدالت او تا ابدالاباد است. شاخ او در جلال بلند خواهد شد.
11 شریر [این را] خواهد دید و مضطرب می‌شود، دندان‌های خود را به هم می‌ساید و غش می‌کند. آرزوی ستمکاران از بین خواهد رفت.
()

دعا کنید و به دنبال تغییر باشید!

برکات،
ویکتور

در ادامه با موضوع "خانه و خانواده، ازدواج" بیشتر بخوانید:

همه دخترها به یک اندازه خوش شانس نیستند و گاهی پس از تلاش های فراوان برای یافتن همسرشان، پس از ملاقات ها و قرارهای ناموفق، دختران به تنهایی از خود این سوال را می پرسند: "چرا خدا به من شوهر نمی دهد؟"

پاسخ این سوال اغلب در خود زن نهفته است. دلایل زیادی می تواند وجود داشته باشد. اساساً، آنها عبارتند از عدم آمادگی عاطفی یک زن برای ازدواج یا یک مرد خوش تیپ خیالی با ویژگی های بی عیب و نقص که پیدا کردن او چندان آسان نیست.

هر دختری بسته به مؤمن بودن یا نبودن خود می تواند پاسخ خود را به این سؤال بیابد که چرا هنوز مجرد است یا خدا به او شوهر نمی دهد.

دلایل ماهیت کلیسایی

بسیاری از نمایندگان جنس منصفانه، با از دست دادن امید و ایمان، شروع به سرزنش خدا برای شکست های خود می کنند. چیزی به نام تاج تجرد وجود دارد. اگرچه این یک خرافات رایج است که با موضع کلیسا که نمی توان آسیب و چشم بد را باور کرد، در تضاد است، بسیاری از دختران این را عامل همه مشکلات خود می دانند.

پاسخ کشیش به این سوال که چرا خداوند شوهر نمی دهد منطقی و ساده است. و اگر به آن فکر کنید، این واقعا درست است. او نمی تواند چیزی به ما بدهد. از جمله او نمی تواند شوهر بدهد. خداوند به هر فردی، چه مرد و چه زن، حق انتخاب می دهد.

با این حال، به دلیل زندگی باطل، عدم تمایل به توبه و دعا، ما خودمان متوجه امکان انتخاب نمی شویم. غرور و زیاده طلبی ما به ما اجازه نمی دهد آنچه را که خداوند متعال در سینی نقره ای به ما عرضه می کند، ببینیم.

البته گزینه های دیگری نیز برای پاسخ به این سوال وجود دارد. برخی از آنها جادویی هستند، برخی در انرژی ما توضیح داده شده اند.

آیا کارما مقصر است؟

اگر دختری خودش قدرت داشته باشد و خودکفا باشد، انرژی او مردها را دفع می کند، زیرا آنها به دنبال کسی هستند که از او محافظت کند.

اگر هنوز در این فکر هستید که چرا خداوند به شما شوهر نمی دهد، اول از همه باید به درون خود نگاه کنید، مشکلات و خواسته های خود را برای این دوره از زندگی خود مطالعه کنید.

اغلب، پاسخ در درون خودمان نهفته است و نیازی به سرزنش دیگران نیست. خداوند به کسانی که خودشان برای این کار تلاش می کنند شوهر خوبی می دهد که آماده عشق ورزیدن و تشکیل خانواده هستند. ما فقط باید یاد بگیریم که گزینه های ارائه شده به ما را ببینیم و انتخاب خود را انجام دهیم.

بسیاری از دختران مطمئن هستند که خداوند او را به نامزدی نزد خود خواهد آورد. مخصوصاً آنهایی که فکر می کنند همه چیز گم نشده است. آنها منتظر نشانه ها، نشانه ها و هر چیز ماوراء طبیعی هستند. در واقع، همه چیز پیش پا افتاده است. خدا پیشنهاد می کند، اما انتخاب با ماست.

یقین دارم روزی خداوند به آدم زن داد و در نتیجه در پاییز خداوند را افراط کرد. این تمایل به جابجایی مداوم مسئولیت و اجتناب از آن به هر طریق ممکن، که در ذات هر فردی وجود دارد، چیزی است که خدا را از مشارکت در روند خواستگاری باز می دارد.

او یک تصویر درونی در شما ایجاد کرد که برای هر مردی که در افق ظاهر می شود سعی می کنید. و هر چه او بیشتر با این تصویر مطابقت داشته باشد، برای شما جذاب تر است. می توان گفت اگر یک نفر در زندگی شما ظاهر شد، پس خدا می خواهد چیزی به شما بگوید. اما انتخاب همیشه با شماست.

هرگز عجله نکنید. عجله منجر به اشتباه خواهد شد. به یاد داشته باشید که هیچ شانس آخری وجود ندارد. اگر کسی را که امروز در این نزدیکی است انتخاب نکنید، آنوقت شخص دیگری می آید. بهتر یا بدتر نخواهد شد. او متفاوت خواهد بود. و دوباره باید انتخاب کنید.

مسئولیت را بر دوش خدا نگذارید

در ازدواج، مهمترین کلمه "انتخاب" است. ما باید مدام این کار را انجام دهیم و خودمان انجام دهیم. و شما باید این کار را با دقت انجام دهید. زیرا سرنوشت شما بستگی به این دارد که چه کسی را به عنوان شوهر خود انتخاب کنید.

خدا تا چه اندازه در این انتخاب ها دخالت دارد؟ برخی افراد فکر می کنند 50/50 است. اما این کاملاً درست نیست. در واقع خداوند 100% در این امر دخالت دارد. همچنین، 100٪ او هیچ نقشی در این کار ندارد.

سهم او این است که برای شما خواستگار می آورد. اما او شما را مجبور به ازدواج با آنها نمی کند. او گزینه هایی را به شما پیشنهاد می کند که از بین آنها باید مناسب ترین مورد را برای خود انتخاب کنید. این را می توان به عنوان یک توصیه یا توصیه در نظر گرفت.

اگر به دلایلی شخص پیشنهادی خداوند برای شما مناسب نیست، حق دارید از این گزینه امتناع کنید. خدا هرگز شما را محکوم نخواهد کرد. او حق انتخاب را به هر یک از ما واگذار کرد. به خصوص وقتی صحبت از انتخاب شریک زندگی، مسیر زندگی یا مسیر آینده باشد.

فکر نکنید این آخرین گزینه است. خداوند مانند یک پدر مهربان همیشه از شما مراقبت خواهد کرد. او دائما نگران ازدواج دخترش خواهد بود. و نه تنها آن را ارائه دهید، بلکه بهترین بازی را برای خود انتخاب کنید.

از یک طرف، شما باید کاملاً به خدا اعتماد کنید. از سوی دیگر، باید یاد بگیرید که انتخاب های مسئولانه داشته باشید. هرگز مسئولیت را به عهده کسی ندهید، حتی اگر خداوند باشد.

من اگر جای شما بودم، از سپردن زندگی ام به یک فرد نالایق بیشتر می ترسیدم. من مطمئن هستم که خداوند این را برای شما نخواهد فرستاد. این جور آدم ها خود به خود می آیند. چگونه می توان تشخیص داد که این شخص از جانب خدا آمده است یا نه؟ همه چیز کاملا ساده است. تصویری در قلب شما وجود دارد که خداوند آن را گذاشته است. از این طریق او به شما اطلاع می دهد که آیا این شخص همان کسی است که شما به آن نیاز دارید یا خیر.

منتظر وحی خاصی از جانب خداوند نباشید، از آنچه قبلاً به شما داده است، انتخاب کنید.

Christianin.com

چرا خداوند در دادن سعادت خانوادگی به ما تردید دارد؟

ظهر بخیر، بازدید کنندگان عزیز ما!

«تنها بودن برای انسان خوب نیست» (2، پیدایش 18-24)، «دو بهتر از یکی هستند. زیرا آنها برای زحمات خود پاداش خوبی دارند، زیرا اگر یکی بیفتد، دیگری همراه خود را بلند می کند. اما وای به حال کسی که بیفتد و دیگری نیست که او را بلند کند. همچنین، اگر دو نفر دراز بکشند، گرم هستند. چگونه می توان به تنهایی گرم نگه داشت؟ (جامعه 4: 9-11).

پس چگونه یک انسان می تواند در زمان ما زندگی کند؟ آیا ارزش دارد به هر قیمتی شده به دنبال نیمه دیگر خود بگردید یا بهتر است تنها زندگی کنید؟ و اگر میل شدیدی برای تشکیل خانواده داریم، اما خداوند به دلایلی ناشناخته به ما خوشبختی خانوادگی را که مدت ها انتظارش را می کشید، نمی دهد، چه باید بکنیم؟

ممکن است چندین پاسخ برای این سوالات وجود داشته باشد. و یکی از آنها اینگونه بود: "چرا، برای چه هدفی، واقعاً می خواهیم خانواده تشکیل دهیم؟" اگر ما مشتاق یافتن نیمه دیگر خود هستیم تا خودمان خوشبخت شویم، در این صورت، خداوند به زودی به ما فرصت ایجاد خانواده را نخواهد داد.

چرا؟ زیرا فردی که اولاً برای خود به دنبال خوشبختی در ازدواج است، هنوز آمادگی تشکیل خانواده را ندارد، زیرا تحمل همه سختی های زندگی خانوادگی را نخواهد داشت و به همین دلیل از خانواده به شدت ناامید می شود. زندگی، در نتیجه چه اتفاقی برای خیانت و طلاق می افتد.

هنگامی که یک فرد، زن یا مرد، تصمیم می گیرد که خانواده ای تشکیل دهد تا خودش خوشبخت شود، در ابتدا مصمم به گرفتن است، نه دادن. و زندگی خانوادگی یعنی خود را کاملاً به نیمه دیگر خود بسپارید. این یک آرزوی همیشگی است که هر روز هر کاری که در توان دارید انجام دهید تا نیمه دیگر خود را خوشحال کنید!

هنگامی که شخصی از خداوند می خواهد که سعادت خانوادگی مورد انتظار را به او عطا کند، باید مصمم باشد که هر روز نیمی از عشق و محبت خود را به او بدهد. که دائماً از شوهر یا زن خود مراقبت خواهد کرد. در همه چیز تسلیم آنها شویم. دست کشیدن از خود؛ با خودخواهی خود مبارزه کنید؛ روی علایق خود کار کنید؛ سعی کنید - در یک کلام - زندگی نیمه خود را بهبود بخشید.

وقتی انسان به خاطر خوشبختی کسی که نیمه دیگر ما شده است بفهمد که ازدواج کار روزمره است، شاید خداوند او را با لطف خود لمس کند و چشمانش باز شود.

و او می بیند که معلوم می شود در کنار او آن مرد یا آن زن وجود دارد که خدا برای او مقدر کرده است، اما او متوجه آنها نمی شود، زیرا آنها آنقدر که می خواهند زیبا نیستند. نه آنقدر ثروتمند، نه چندان تأثیرگذار؛ رذایل و تمایلات خاصی دارند.

شاید نیمه دیگر ما در کنار ما باشد، اما ما نمی خواهیم به آن توجه کنیم، زیرا نمی خواهیم، ​​ما آماده نیستیم به آن خدمت کنیم، برای نجات مشترک خود با آن. ما چیزی را می خواهیم که صرفه جویی و کوتاه مدت نیست، و بنابراین خداوند آن خوشبختی خانوادگی مورد انتظار را که از او می خواهیم به ما نمی دهد، زیرا هنوز آماده پذیرش آن نیستیم.

بالاخره زندگی خانوادگی چیست؟ این کار است و اصلاً سرگرمی و شادی بی پایان نیست. و اگر هدف ما این است که خودمان خوشبخت شویم، پس چه تضمینی داریم که فردی که می خواهیم با او خانواده تشکیل دهیم همیشه ما را دوست داشته باشد؟

از این گذشته، برای اینکه ما را دوست داشته باشیم، خودمان باید عشق خود را بدهیم، و عشق، همانطور که می دانیم: "عشق طولانی است، مهربان است، عشق حسادت نمی کند، عشق خود را بلند نمی کند، مغرور نیست، عمل نمی کند. به طرز وحشیانه ای دنبال خود نمی گردد، عصبانی نمی شود، بد نمی اندیشد، از دروغ خوشحال نمی شود، اما از حقیقت خوشحال می شود. همه چیز را می پوشاند، همه چیز را باور دارد، به همه چیز امیدوار است، همه چیز را تحمل می کند. عشق هرگز از بین نمی رود» (پل رسول، 13).

اگر فردی تمایل زیادی به تشکیل خانواده دارد، باید از خداوند بخواهد که دقیقاً همان کسی را که خداوند راضی است و خداوند ازدواج با او را برکت دهد، به عنوان تنها و نجات دهنده برای هر دوی آنها عطا کند.

و هنگامی که ما قبل از هر چیز به دنبال خواست خدا هستیم، آنگاه خود خداوند زندگی ما را ترتیب می دهد و دقیقاً همان شخصی را به ما می دهد که فقط با او می توانیم نجات پیدا کنیم.

همچنین بخوانید : آیا می توان واقعاً دوست داشت و دوست داشت؟

semiyaivera.ru

چگونه می توانم نیت خدا را برای شریک زندگی ام بدانم؟

مسیحیان در مورد چگونگی انتخاب همسر یا شوهر بر اساس خواست خدا نظرات متفاوتی دارند. بسیاری از مسیحیان می ترسند که از اراده خدا دور شوند یا انتخاب نادرستی داشته باشند. برخی معتقدند که خداوند تنها یک نفر را برای هر مسیحی انتخاب کرده است و این به او بستگی دارد که چنین شخصی پیدا شود. و این "نیمه راست" است که خواست خدا خواهد بود. یافتن «یگانه» به معنای یافتن اراده خداوند و یافتن سعادت زناشویی برای زندگی است. بسیاری از مردم بر این باورند که اگر یک مسیحی به طور تصادفی یا از روی هوی و هوس با شخص دیگری ازدواج کند، بر خلاف خواست خدا عمل می کند. آنها ممکن است خوشحال باشند، اما اگر از خداوند اطاعت کنند، آنقدر خوشحال نیستند. با این حال، کسانی که با فرد نامناسبی ازدواج می کنند نیز از طلاق مصون نیستند. مسیحیان اغلب احساس می کنند که زوج ها به دلیل اشتباه در انتخاب شریک زندگی طلاق می گیرند. آیا این گفته ها درست است؟ آیا این اصول در کتاب مقدس آموزش داده شده است؟ پاسخ منفی است. آنها هیچ مبنایی ندارند و کتاب مقدس چنین چیزهایی را در هیچ کجا آموزش نمی دهد.

"آیا او فرد مناسبی است؟" - فرمول نادرست سوال

سوال درستی که کتاب مقدس می آموزد این است که "آیا او فرد مناسبی برای ازدواج است؟" کتاب امثال می گوید: "هر که همسر خوبی بیابد، چیز خوبی می یابد و از خداوند فیض می یابد" (امثال 18:22). یعنی اینکه مرد زن پیدا کند و ازدواج کند خوب است. مخالفش هم درست است. برای زن، یافتن مرد و ازدواج با او نیز نعمت است. یعنی ازدواج برای مردم یک امتیاز و نعمت است.

با این حال، موضوع صرفاً ازدواج با هر مرد یا زنی نیست، بلکه یک نوع مرد یا زن مناسب است. کتاب امثال می گوید: "زن دانا از جانب خداوند است" (مثال 19:14). به عبارت دیگر، اگر از خدا همسر می خواهی (به خواست خدا)، یک زن معقول (معقول و قادر به کنترل خود) پیدا کن. این در مورد یافتن شوهر نیز صدق می کند. این فقط یکی از آن صفات زن و شوهر است که نعمتی از جانب خداوند خواهد بود. این آیه آنچه را که خدا می خواهد از طریق کتاب مقدس آشکار کند، مورد توجه قرار می دهد.

کتاب مقدس توجه ما را بر یافتن نوع زن یا شوهر مناسب متمرکز می کند. این دقیقاً خواست خدا برای شماست. به این ترتیب از خداوند برکات دریافت خواهید کرد. کتاب مقدس تعلیم نمی دهد که ایمانداران نیاز به یافتن شخص خاصی که توسط خدا برای آنها انتخاب شده است را پیدا کنند، اما کتاب مقدس می گوید که ما باید بر انتخاب نوع درست شخص تمرکز کنیم و فریب نوع نادرست افراد را نخوریم.

اگرچه ابراهیم و اسحاق به دنبال همسری برای پسران خود تحت هدایت خدا بودند، تجربه آنها عادی نیست. ما آنها نیستیم. رویکرد عادی کتاب مقدس در این زمینه‌های فرااخلاقی این است که با هر کسی که می‌خواهید ازدواج کنید، انتخاب کنید، به شرطی که فرد مناسب را از نظر اولویت‌های خدا انتخاب کنید. شما همچنین باید خود را متعهد به پیروی از معیارهای خدا برای ازدواج کنید.»

اراده خدا این است که مسیحیان با مسیحیان ازدواج کنند

اولویت اول: او باید مسیحی باشد. در 2 Cor. 6: 14-16 می گوید: «با کافران یوغ نابرابر مباشید، زیرا عدالت با گناه چه ارتباطی دارد؟ نور چه وجه اشتراکی با تاریکی دارد؟ یا همدستی مؤمن با کافر چیست؟» این راهنمایی واضح از پولس رسول است که مسیحیان نباید (چه از طریق ازدواج یا روابط فیزیکی) با غیر مسیحیان ارتباط برقرار کنند. مسیحیان در مسیح عادل خوانده شده و در پرتو حقیقت قرار گرفته اند. آنها اجازه ندارند با کسانی که صالح خوانده نشده اند و هنوز در تاریکی معنوی هستند وارد روابط صمیمانه شوند.

این بدان معنا نیست که مسیحیان نمی توانند با غیر مسیحیان دوست شوند، اما دوستی مانند ازدواج یک الزام زندگی نیست. خدا می خواهد مسیحیان با مسیحیان ازدواج کنند. او می خواهد فرزندانش زندگی خود را با فرزندانش یکی کنند. به عنوان یک زن یا شوهر مسیحی، مسیح در مرکز زندگی شما قرار دارد. در زندگی غیر مسیحی اصلاً اینطور نیست. ایمان و ارزش های شما بر اساس کلام خدا است، اما غیر ایمانداران نه. برای اعتماد و اطاعت از خدا به انگیزه مستمر نیاز دارید. آیا یک کافر می تواند همه اینها را به شما بدهد؟ اگر او حتی به خدا اعتقاد نداشته باشد چگونه او را تشویق می کنید؟

این تعهد مهمی است که شما باید به عنوان یک مسیحی انجام دهید تا شاهد برکت خداوند در زندگی خود در این زمینه باشید. این خطی است که باید در مورد اینکه به خود اجازه می دهید با چه کسی درگیر شوید یا حتی قرار ملاقات بگذارید، ترسیم کنید. آیا می توان نسبت به کسی که مسیحی نیست احساسات عاشقانه داشت؟ بله امکانش هست. جذابیت بخشی از طبیعت انسانی ماست. با این حال، این نشان دهنده اراده خداوند نیست. اراده خدا در بالا به وضوح بیان شده است. دنیا اعلام می کند که اگر فکر می کنید قابل قبول است، قابل قبول است. اما این درست نیست! اگر به خواست خدا باشد جایز است. ازدواج با کافر طبق تعریف نمی تواند خواست خدا باشد.

قرار ملاقات با افراد غیر مومن از نظر عاطفی خطرناک است! اگر می‌خواهید در پیروی از این امر عاقلانه عمل کنید، همچنین باید بدانید که قرار ملاقات با افراد غیر ایماندار از نظر احساسی ناامن است. ممکن است در ابتدا فکر کنید که می توانید خود را از ازدواج با یک کافر دور نگه دارید. من شنیدم که یکی از مسیحیان می گوید: «من فقط با یک غیر ایماندار قرار ملاقات دارم. من قرار نیست با او ازدواج کنم.» مسیحی که این کار را انجام می دهد با آتش عاطفی بازی می کند.

وقتی با یک کافر قرار می گذارید چه اتفاقی می افتد؟ میل و احساسات عاشقانه شما رشد می کند و در نتیجه می خواهید با او ازدواج کنید. خب تصمیم داری چکار کنی؟ احساسات شما قوی است و درد بسیار بیشتری نسبت به زمانی که وارد رابطه نشده بودید به خود وارد خواهید کرد. اگر یک کافر بخواهد با شما ازدواج کند چه اتفاقی می افتد؟ حالا باید به کسی صدمه بزنی. شما ادعا می کنید که به این کافر اهمیت می دهید، اما آیا شما؟ شما یک کافر را فریب دادید و به او اجازه دادید که تمایلی به ازدواج با شما پیدا کند در حالی که می دانستید نمی توانید خود را به آن شخص متعهد کنید. پس از این، پس از چنین تجربه دردناکی با شما، یک کافر باید در مورد مسیح و مسیحیان چه فکر کند؟

شما می گویید: "اما هیچ مسیحی در اطراف من نیست که مشتاق دیدار با من باشد." شاید اینطور باشد، اما برنامه خدا را برای شما تغییر نمی دهد. اعتماد به خدا در چنین شرایطی در واقع مسیحیت است. «با تمام دل خود بر خداوند توکل کن و بر عقل خود تکیه مکن. در تمام راههای خود او را بشناسید و او راههای شما را هدایت خواهد کرد» (امثال 3: 5، 6). آرزوی خدا این است که مسیحیان با مسیحیان دارای خصوصیات خدایی ازدواج کنند.

یافتن همسر یا شوهر با ایمان او به مسیح آغاز می شود. با این حال، شناسایی به عنوان یک مسیحی تضمین نمی کند که او ویژگی های لازم برای یک ازدواج موفق را دارد. ضرب المثل ها بسیار واضح است که یک مرد باید یک زن با احتیاط پیدا کند. به شخصیت یک همسر عاقل که قبلاً در مورد آن خواندیم. و غیره. 31:10 ویژگی دیگری می‌افزاید: «چه کسی می‌تواند همسری با فضیلت پیدا کند؟ قیمت آن از مروارید بالاتر است.» و غیره. 12:4 می گوید که «زن نیکوکار تاجی برای شوهرش است. و شرم آور مانند پوسیدگی در استخوان های اوست.» یک Pr. 19:13: "همسر بدخلق فاضلاب است." زنان عاقل و خداترس باید مردانی با همین خصوصیات پیدا کنند.

کتاب مقدس همچنین ویژگی های خاص دیگری را به افراد می دهد که باید مراقب آنها بود. این امر در مورد اجتناب از ازدواج با چنین افرادی نیز صدق می کند. سه نوع از مردم وجود دارد که کتاب مقدس از آنها دعوت می کند: احمق، سست، و کسی که کنترلی بر زبان خود ندارد. احمق کسی است که احمقانه رفتار می کند. امثال ۱۴:۷ می‌گوید: «از مرد احمقی که لب‌هایش را نمی‌شناسید دور شوید.»

خصوصیات انسان احمق در چندین جا در کتاب امثال بیان شده است. در خ. 12:15 می گوید که «راه احمق در نظر او درست است. اما کسی که به نصیحت گوش می دهد عاقل است.» در خ. 14:16 بیان می‌کند که چنین شخصی «تحریک‌پذیر و متکبر» است. در قطعه Pr. 18:2 بیان می‌کند که او «دوست دارد ... عقل خود را به رخ بکشد» و پروش. 20:3 می گوید که «هر احمقی روحیه دارد.» در خ. 28:26 مشکل اصلی زندگی او را خلاصه می کند که می گوید احمق با خرد راه نمی رود. در خ. 29:11 همچنین می‌گوید که او «تمام خشم خود را می‌ریزد» و نمی‌تواند به خویشتن‌داری ببالد. از ازدواج با افرادی که این خصوصیات را دارند خودداری کنیم.

ضرب المثل همچنین هشدار می دهد که مراقب افراد تنبل (بیکارها) باشید. در خ. 19:15 می گوید که یک فرد سست همیشه می خوابد و بنابراین همیشه گرسنه است. و غیره. 26:15 نشان می دهد که او بیش از حد تنبل است که سعی کند خودش را تغذیه کند. در خ. 24:30-34 می گوید که تنبلی باعث فقر می شود. به خصوص زنان باید از مردان تنبلی که نمی توانند به تعهدات مالی خود عمل کنند دوری کنند. این غم انگیز است که زنی را با مردی ازدواج کند که همیشه در مورد پول درآوردن صحبت می کند. در عین حال، او حتی نمی خواهد یک شغل ثابت پیدا کند. مراقب باشید که به خود اجازه دهید عاشق مردی شوید که نمی تواند شغلی را نگه دارد. این احتمال وجود دارد که بلافاصله پس از ازدواج تغییری نکند.

ما باید از دروغگویان دوری کنیم (امثال 6:17). دروغ هرگونه مبنای اعتماد را در یک رابطه از بین می برد. شما هرگز نخواهید فهمید که آیا او حقیقت را می گوید یا نه. و غیره. 28:23 نسبت به کسانی که «با زبان چاپلوسی می کنند» هشدار می دهد. این نوع از افراد زمانی شما را تحسین می کنند که واقعاً منظوری از آن ندارند. او فقط می خواهد چیزی از شما بگیرد. و غیره. 15:1 در مورد شخص دیگری صحبت می کند که باید مراقب او بود - شخصی که از کلمات تند استفاده می کند. کلمات تند قلب و ذهن دیگران را تخریب می کند و می تواند روابط طولانی مدت را به درد طولانی مدت تبدیل کند.

یکی دیگر از ویژگی های خطرناک شخصیت، عدم کنترل خود است. "مردی که بر روح خود مسلط نیست، مانند شهری ویران بدون دیوار است" (امثال 25:28). شهر بدون دیوار شهری است که از مشکلات در امان نباشد. کسی که نمی داند چگونه خود را کنترل کند، هیچ دفاعی در برابر شر ندارد. ویرانه‌ها و ویرانی‌ها در زندگی او حاکم خواهند شد زیرا او نمی‌تواند احساسات و خواسته‌های خود را تحت کنترل داشته باشد. او نمی تواند یا به سادگی رفتار خود را مهار نمی کند. خودکنترلی یک ویژگی مهم برای موفقیت در زندگی و روابط است. خداوند مرزهای خود را در رفتار توصیف کرد؛ خویشتن‌داری اعمال را در محدوده‌های معین نگه می‌دارد.

اینها تنها بخشی از دستوراتی است که خداوند به هر یک از ما در فرآیند یافتن همسر یا شوهر می دهد. هیچ کس کامل نیست، اما زندگی کسانی که در بالا ذکر شد با این ویژگی ها مشخص می شود، بنابراین آنها با آنها قابل تشخیص هستند. این بدان معنی است که آن ویژگی ها به طور مرتب در زندگی آنها تأیید می شود. اینها اشتباهات مهلکی هستند که به جای ساختن روابط، آنها را نابود می کنند.

اگر همسر یا شوهری پیدا کردید که خصوصیات او برای رابطه مخرب است، تلاش برای ایجاد یک رابطه طولانی مدت با هم مانند ساختن خانه ای روی شن های روان است. اگر زن یا شوهری بیابید که ویژگی‌های شخصی‌اش بتواند یک رابطه طولانی‌مدت را در خداوند ایجاد و حفظ کند، آنگاه از اراده خدا برای همسر پیروی خواهید کرد. اگر هر دوی شما مایل به ازدواج و زندگی مشترک به عنوان زن و شوهر هستید، مطمئن باشید که خداوند نیز چنین می خواهد، اگر صراحتاً سعی در جلوگیری از آن نداشته باشد. خداوند می خواهد شما را برکت دهد، همانطور که شما به دنبال یک همدم خداترس هستید. اگر نمی توانید آن را پیدا کنید، اعتماد کنید که خدا همه چیز را به نفع شما انجام می دهد (رومیان 8:28).

یکی را انتخاب کنید که می خواهید به زندگی خود در محدوده های اخلاقی کتاب مقدس بپیوندید

بنابراین، خداوند به شما حق انتخاب آزاد می دهد که آیا ازدواج کنید یا نه. اگر انتخاب کردید که وارد شوید، می توانید با هرکسی که می خواهید گره بزنید، به شرطی که او تیپ شخصیتی مناسبی داشته باشد و این ازدواج را با شما آرزو کند. این به شما این لذت را می دهد که فردی را که با او به یک عهد طولانی مدت می بندید و می خواهید تا آخر عمر با او زندگی کنید به قربانگاه هدایت کنید! این را به خاطر داشته باشید، خداوند ازدواج را به عنوان یک انتخاب آزاد برای شما آفرید. وقتی در راهرو قدم می گذارید، باید با تمام وجود بخواهید با آن شخص ازدواج کنید. شما مجبور نیستید این کار را انجام دهید زیرا برای شما خوب است یا کار درستی است، باید بخواهید تا آخر عمر با این شخص باشید!

شما باید اعتماد کنید که خدا به شما برکت خواهد داد، همانطور که از رهبری او پیروی می کنید. این نعمت به دو صورت اصلی خواهد بود. او یا اتحاد شما را برکت خواهد داد (این ممکن است به معنای انتظار باشد) یا شما را طبق اراده حاکم خود جدا خواهد کرد. کتاب مقدس می گوید که اگر ما از خدا لذت ببریم، او آنچه را که دل ما می خواهد به ما خواهد داد (مزمور 37:4؛ 20:4؛ 21:2). به عبارت دیگر، اگر اراده او باشد (اول یوحنا 5:14،15).

من فکر می کنم که این آیات در مجموع به این معنی است که خدا، به عنوان پدر ما، از ما می خواهد که خوشحال باشیم. و اگر کسی را بیابید که جنس مخالف مورد نظر شما باشد، خداوند به اتحاد شما برکت خواهد داد (مگر اینکه او دلیل خاصی برای این کار نداشته باشد). و اگرچه ممکن است این دلیل همیشه برای ما آشکار نباشد، اما همیشه به نفع ما خواهد بود (رومیان 8:28).

اگر کسی را پیدا نکردم که دوست داشته باشد با من تشکیل خانواده دهد، چه باید بکنم؟ آیا این به این معنی است که من موهبت تجرد را دارم؟

تمایل به ازدواج طبیعی و طبیعی است. به یاد داشته باشید آنچه در Prov نوشته شده است. 18:22: "هر که همسر خوبی بیابد، چیز خوبی یافته است و از خداوند فیض دریافت کرده است." اگر تمایل به ازدواج دارید، خوب است. اگر تمایلی به ازدواج ندارید و می خواهید تمام انرژی خود را روی ملکوت خدا متمرکز کنید، این نیز خوب است. این هدیه تجرد است.

این در مت نوشته شده است. 19:12: «خواجه‌گانی هستند [بیانی مجازی برای کسانی که ازدواج نمی‌کنند. - نویسنده] که خود را برای ملکوت آسمان خواجه کرده‌اند.» این مورد در مورد پولس بود. او در اول قرنتیان 7 می‌گوید. :7، مسیحیان را تشویق می‌کند که مجرد بمانند: "زیرا من می‌خواهم که همه مردم مانند من باشند، اما هر کس عطای خود را از طرف خدا دارد، یکی این‌گونه و دیگری دیگری. اما به مجردان و بیوه‌ها می‌گویم: خوب است که مثل من [مجرد] بمانند - نویسنده. ] اما اگر نمی توانند [از امیال جنسی] پرهیز کنند، اجازه دهید ازدواج کنند، زیرا ازدواج بهتر از برافروختن [از شوق] است. نویسنده]" این بدان معناست که اگر می خواهید ازدواج کنید، موهبت تجرد را ندارید. اگر می خواهید ازدواج کنید، برای شما خوب است.

اما اگر بخواهم شریکی پیدا کنم، اما نتوانم چه؟

دلایل احتمالی زیادی وجود دارد، آنقدر بی شمار که هیچ فایده ای برای شروع بحث در اینجا وجود ندارد. من به شما پیشنهاد می کنم با کشیش یا مسیحی بالغی صحبت کنید که شما را می شناسد و می تواند در موقعیت خاص شما به شما کمک کند. در پایان روز، خدا حاکم است و شما باید در شرایطی که در حال حاضر در آن قرار دارید به او اعتماد کنید. یادآوری آنچه در امثال نوشته شده بسیار مهم است (امثال 3: 5، 6). برای ازدواج نیازی نیست جلوی تمایل خود را بگیرید، نیازی نیست وانمود کنید که چنین تمایلی ندارید. همه اینها طبیعی است، شما باید در مورد آن دعا کنید و همه چیز را به دست خدا بسپارید.

اصل © موسسه تیتوس کالیفرنیا، ترجمه © Help for Hear†.

helpforheart.org

چرا خداوند خداوند به من زن نمی دهد، زیرا می دانم که بدون آن به زنا می افتم؟

پاسخ: ویکتور بلوسف

درود بر تو، پاول!

او به شما زن نمی دهد زیرا به زنا می افتید.

اگر اول به درگاه خدا توبه نکنید و نگرش خود را تغییر ندهید، پس چه فایده ای دارد که به شما همسر بدهید؟ او نیز یک انسان است و حق دارد شوهری که آرزویش را دارد داشته باشد، و نمی خواهد فقط نوعی «جانشین» باشد تا شما زنا نکنید.

آیا شما شوهر رویایی برای دختران مذهبی و خداپسند هستید؟

1 Alleluia.2 خوشا به حال مردی که از خداوند می ترسد و احکام او را عمیقاً دوست دارد. 3 نسل او در زمین نیرومند خواهند بود. نسل درستکاران برکت خواهد یافت. 4 فراوانی و ثروت در خانه او خواهد بود و عدالت او تا ابد باقی خواهد ماند. او خوب و مهربان و صالح است. او در قضاوت به سخنان خود ثابت قدم خواهد بود. 7 او هرگز متزلزل نخواهد شد. عادل در یاد ابدی خواهد بود. 8 او از گزارش بد نمی ترسد: دلش ثابت است و بر خداوند توکل دارد. ، به فقرا داده است; عدالت او تا ابدالاباد است. شاخ او در جلال بلند خواهد شد. 11 شریران [این را] خواهند دید و مضطرب خواهند شد، دندان‌های خود را به هم می‌سایند و بیهوش خواهند شد. آرزوی ستمکاران از بین خواهد رفت.

دعا کنید و به دنبال تغییر باشید!

برکت، ویکتور

"Pravmir" تلاش دیگری برای پاسخ - النا از سن پترزبورگ - منتشر می کند. به یاد بیاوریم که آن زن از او کمک خواست تا راهی برای کنار آمدن با صلیب تنهایی پیدا کند.

الینا عزیز!

من آن را در وب سایت پراومیر خواندم و عمیقاً مرا تحت تأثیر قرار داد و در قلبم طنین انداز شد با آرزوی شدید برای کمک به شما و یافتن کلمات تسلیت دهنده برای شما و شاید توضیح سرنوشت شما که بسیار به دنبال آن هستید. تسلی‌ای که خواب‌آلود نیست، بلکه انگیزه‌ای از درک و غلبه می‌دهد، انگیزه‌ای نه حفظ، بلکه حرکت. و اگر چه شما منتظر پاسخ هستید، اول از همه، از جانب کشیش، من تصمیم گرفتم که انگیزه خود را مهار نکنم و برای شما بنویسم.

اجتناب از پاسخ های استاندارد

در نامه خود می گویید که نمی توانید رابطه رفتار عفیفانه خود را با کمبود محبت و خانواده در زندگی خود درک کنید. شما با درد به دوستان و همکارانی که همه اینها را دارند نگاه می کنید و از خدا می پرسید: "چرا؟" به هر حال، به نظر می رسد چیزی برای مجازات شما وجود ندارد.

شما می گویید که نمی توانید نقشه خدا را برای خودتان درک کنید، متوجه می شوید که در طول سال هایی که زندگی می کنید، می توانستید ده بار مادر شوید، همانطور که در مورد دوستانتان اتفاق می افتد. "چه کسی به بدبختی من نیاز دارد؟" - تو پرسیدی. و شما به درستی توجه دارید که هیچ یک از ارتدوکس های "استاندارد" از مجموعه "بر اساس گناهان"، "صلیب شما چنین است" و غیره پاسخ نمی دهند. برای توضیح شرایط شما مناسب نیست در واقع، استاندارد بودن کلیدی نیست که بتوان با آن چیزهای غیرقابل توضیح را توضیح داد.

ترحم را رها کن

بیایید عمل گرا باشیم و شروع کنیم به این که به خودمان اجازه تجمل خلق و خوی فرعی را به سبک «اما در سال هایی که زندگی می کنم، می توانستم بیش از یک بار مادر شوم» را متوقف کنیم.

چنین ساخت و سازهایی، به نظر من، بسیار مضر و مخرب هستند، زیرا با الگوبرداری از زندگی ما در تخیل، تنها کاری که آنها انجام می دهند فشار دادن به ترحم است - حیف ما برای خودمان. آن را گرامی می دارند، گرم می کنند، اشک هایشان را به شکلی کاملا مصنوعی و بی معنی می فشارند.

ساختن "من می توانم مادر شوم" فقط در یک مورد معنا دارد - زمانی که یک زن واقعاً می توانست مادر شود، اما به میل خودش تبدیل به یکی نشد، یعنی سقط جنین کرد. و آن وقت جایز است که بر خود تأسف نخورد، بلکه در پیشگاه خدا و فرزند مقتول بر گناه خود عزاداری کرد، یعنی توبه آورد.

اگر دوباره بر خود و سرنوشت تلخ خود متمرکز شوید، چنین نگاهی به گذشته بی فایده خواهد بود. به هر حال، این مورد شما نیست - شما، خوشبختانه، سقط جنین نکردید. بنابراین، برای شما، چنین توسل به خوشبختی ناموجود، مازوخیسم محض و دلسوزی به خود است که باید فوراً آن را رها کنید و این فکر را از ورود به قلب خود منع کنید. باید از لذت تلخی که این فکر به ارمغان می آورد دست بردارید.

این یک پارادوکس است، اما دست کشیدن از لذت بردن از درد خیلی ساده تر از دست کشیدن از لذت بردن از لذت و شادی نیست. شاید به همین دلیل است که دائماً به این فکر برمی گردیم. ما برای خود متاسفیم زیرا بیش از حد خودمان را دوست داریم، بیش از حد به خودمان فکر می کنیم، بیش از حد به خودمان توجه می کنیم، بیش از حد عاشقانه حول محور خود و خود «ناشاد» خود می چرخیم. در میان چیزهای دیگر، از آرزوهای ما، سنگ مانع مورد علاقه ماست که همیشه بر سر آن می کوبیم.

ساخت "من قبلاً می توانستم مادر شوم" (یک میلیونر، یک بازیگر بزرگ و غیره) نیز کاملاً آشکار است. گوش کنید، آن دختران یا پسرانی که معلول به دنیا آمده اند و در بستر هستند یا ویلچر هستند نیز می توانند مادر و پدر خوبی شوند، اما بدشانسی - بیماری مانع شد.

و کسانی که در کودکی یا نوجوانی بر اثر بیماری یا تصادف فوت کرده اند نیز می توانند. و نامزد من که رابطه ما با او به نتیجه نرسید، همچنین شاید قبلاً می توانست پدر شده باشد، اما اینطور شد که کشته شد و پدر نشد. افرادی که از ناباروری رنج می‌برند و به دلیل اعمال خاصی سلامت باروری خود را از دست داده‌اند نیز می‌توانند...

آیا پوچ بودن چنین ساخت و سازهایی را درک می کنید؟

ما خودمان نمی دانیم چقدر زندگی خواهیم کرد و فردا چه خواهد شد. به نظر می رسد که ما یک زندگی کلیسایی داریم، اما فقط به یاد می آوریم که تا چه حد زندگی ما یک زندگی کلیسایی نیست، بلکه به طور کلی تکه تکه است، تنها در روزهای سختی که خطر از دست دادن آن وجود دارد. در روزهای دیگر، ما ترجیح می‌دهیم از شادی ناتمام غصه بخوریم.

بهشت را با واقعیت اشتباه نگیرید

شما به عنوان غیرطبیعی بودن موقعیت تنهایی خود به سخنان خداوند استناد می کنید که به آدم و حوا فرمود: بارور باشید و زیاد شوید و زمین را آباد کنید. اما فراموش نکنیم که این سخنان به اجداد ما در بهشت ​​گفته شده است و این اتفاق قبل از سقوط رخ داده است.

این طوری باید باشد، این تدبیر خداوند برای مرد و رابطه زن و مرد است. اما از آن زمان جهان "کمی" تغییر کرده است، همه چیز "کمی" اشتباه شده است. و اکنون بسیار ساده لوحانه است که انتظار داشته باشیم همه چیز برای همه خوب باشد.

ما به راحتی چیزهایی را تحمل می کنیم که در دیگران عالی نیست، اما به دلایلی فکر می کنیم که این نباید به ما مربوط شود.

من زوج هایی را می شناسم که زن و شوهر، داماد و عروس برای یکدیگر بسیار مناسب هستند. با نگاه کردن به آنها، بسیار خوشحال می شوم، زیرا همانطور که پدران مقدس به ما می آموزند، همه نیش های ترحم و حسد را می توان با اعتراف و نهی شجاعانه ریشه کن کرد و سپس آنها به سادگی دست از آزار رساندن بر می دارند.

نکته اصلی این است که سعی نکنید این شادی را برای خود اختصاص دهید. نیازی نیست خود را با کسی مقایسه کنید و سرنوشت دیگری را امتحان کنید. هیچ آدمی یکسان و سرنوشت یکسانی وجود ندارد. با خدا ما کاملاً تنها هستیم و او برای هر یک از ما برنامه خاص خود را دارد.

"کوکورانه" اعتماد کن

شما می گویید: چگونه می توانیم این طرح را درک کنیم؟ این سوال خیلی جالبی است. غالباً به نظرمان می رسد که اگر ناگهان بفهمیم که چرا خداوند همه چیز را اینگونه تنظیم کرده است و نه به گونه ای دیگر، چرا ما را «مجازات» می کند و ما را به چه چیزی هدایت می کند، از ما چه می خواهد و با چه روش هایی قصد دارد به این امر برسد. آنوقت همه به یکباره می فهمیدیم و آرام می شدیم.

تقریباً برای ما روشن است که به کدام سمت حرکت کنیم، چه چیزی از زندگی بخواهیم و چه چیزی نخواهیم، ​​برای چه چیزی تلاش کنیم و چه چیزی ارزش تلاش را ندارد. این برنامه است، این مسیر است، دیگر سوالی نیست...

با گذشت زمان، متوجه شدم که این نیز یک طرح بسیار خنده دار دیگر است. اینطوری نمیشه هیچ کس چنین اطلاعاتی را در مورد ما در یک بشقاب نقره ای به ما ارائه نخواهد کرد، مگر شاید یک فالگیر. و این اطلاعات اصل مطلب نیست.

مقصود این است که تسلیم اراده خدا، این اراده، بدون اینکه بدانیم «کورانه» چه می‌گویند. به او اعتماد کنم، همانطور که کودک به پدر و مادرش اعتماد می کند، بدون استدلال بی مورد، بدون اینکه بپرسد چه اتفاقی برای من خواهد افتاد و تو، پروردگارا، مرا به کجا می بری، و آیا واقعاً آنجا خوب خواهد بود، آیا من واقعاً آنجا خوشحال خواهم شد و خواهم کرد؟ آیا واقعا درد دارد؟ و مهمتر از همه - بدون "چرا" بزدلانه؟

این سوال یکی از نادرست ترین سوالات است. بیهوده است که گناهان خود را در ترازوی عدل الهی بسنجیم و سعی کنیم بفهمم آیا من واقعاً سزاوار این "غم" خود هستم یا آنها با من "خارج از خط" رفتار می کنند؟

می گویید الحمدلله گناه خاصی ندارید. اما واقعیت این است که نبود گناه دلیل بر سعادت نیست، اما وجود آنها دلیل بر نبود آن نیست. همه چیز آنقدر خطی نیست. خداوند دادگاه قانون اساسی نیست. و نه دادگاه لاهه. این یک شخصیت عالی زنده است که بهتر از ما می داند که با ما و زندگی ما چه کند تا ما را به سوی خودش برساند.

مهم نیست که چقدر از نظر اعمال بیرونی بی گناه باشیم، این به خودی خود هنوز کافی نیست تا ما را به چیزی کاملاً جدید تبدیل کند، به آن افراد جدیدی که می توانند وارد ملکوت بهشت ​​شوند.

خداوند در مورد ما گفت: «شما خدایان هستید»، یعنی قدرت الهی ما. ما در وضعیت فعلی خود چه خدایی هستیم؟ و اگر در زندگی زمینی خود فوق العاده آرام و شاد باشیم، آیا ما آنها خواهیم شد؟

وقتی فرشته جبرئیل به مادر خدا اطلاع داد که به زودی مادر منجی نسل بشر خواهد شد و این اتفاق به گونه ای خواهد افتاد که طبیعت زمینی را نقض می کند، فکر می کنم او تصور چندان خوبی از این موضوع نداشت. چه اتفاقی برای او افتاده است و چرا، و چقدر برای او هزینه دارد. او ارزیابی و استدلال نکرد. او صرف نظر از عواقب آن به سادگی موافقت کرد. «اینک کنیز خداوند، برحسب کلام تو با من انجام شود.»

آیا دادن این رضایت برای او آسان بود؟ آیا او این احساس را داشت که به سادگی روی آب دراز کشیده و با جریان اراده الهی شناور است، یا این احساس بیشتر شبیه زمانی بود که وارد آب یخی می شوید، زمانی که به نظر می رسد در شرف مرگ هستید؟ ما نمی دانیم.

در هر صورت، علاوه بر شادی، بلاتکلیفی در پیش بود، که همچنین وعده «سلاح‌هایی» را می‌داد که از روح او عبور می‌کرد، اما رضایت همچنان داده شد. به همین ترتیب ما باید از مادر خدا الگو بگیریم و بدون قید و شرط با همه چیز موافقت کنیم. ما نباید از درد احتمالی هراس داشته باشیم، نباید از آن فرار کنیم.

همه اینها به هیچ وجه به این معنی نیست که هیچ خوشبختی وجود ندارد - آن شادی معمولی زمینی که ما در مورد آن خواب می بینیم. اما تنها با دست کشیدن از تعقیب مداوم او می توانید واقعاً خوشحال شوید.

"اینک داماد می آید..."

خداوند نه تنها به ما شوهر می دهد تا بتوانیم با او خوشحال باشیم، بلکه قبل از هر چیز از طریق او چیز مهمی را بفهمیم و یاد بگیریم. و فرزندی نیز می دهد، نه برای این که غرور و حس مفید بودن زنانه ما را ارضا کند، بلکه برای اینکه از طریق این فرزند وجه دیگری از عشق الهی را احساس کنیم.

همین طور نبود شوهر و فرزند می تواند وسیله ای برای احساس این عشق باشد. فقط این اتفاق غیرمستقیم نخواهد افتاد، بلکه همانطور که می گویند مستقیم.

شاید من اشتباه می کنم اما به نظر من وقتی زن شوهر دارد رابطه اش با خدا فرق می کند. بخش قابل توجهی از انرژی عشق صرف شوهر می شود، شوهر اگر محبوب باشد، بخش مهمی از قلب زن را اشغال می کند، به نظر می رسد کاملاً متعلق به او باشد. زنی که شوهر ندارد، این فرصت را دارد که خود را به خدا بسپارد، گویی به دامادش، یا لااقل با شدت بیشتری به سوی او حرکت کند.

شما می گویید که از نوع رهبانی نیستید - در این مورد کاملاً بی اهمیت است. اگر خداوند کسی را به شما نمی دهد، به این معنی است که او خود در این لحظه خاص منتظر دیدار شما است و نمی خواهد شما را با کسی در میان بگذارد. و بسیار بی پروا است که از این لحظه استفاده نکنیم.

از این گذشته ، خیلی اوقات برای ما اتفاق می افتد که سالها زندگی کلیسایی داشته باشیم ، مرتکب گناهان شدیدی نمی شویم و در این حالت به طور نامحسوس خود را حفظ می کنیم. و ناگهان معلوم می شود که خداوند مدت هاست که ما را به ارتفاعات کاملاً متفاوتی فرا می خواند و ما ناامیدانه عقب هستیم ...

آیا می‌پرسید چگونه با تنهایی زنان کنار بیایم؟ چگونه میل به ازدواج را متوقف کنیم؟ اما وقتی قدرت را در خود می یابیم (و این، در میان چیزهای دیگر، یک مسئله اراده است) و این جهش کیفی معنوی را انجام می دهیم، ناگهان متوجه می شویم که اصلاً «تنهایی زنانه» وجود ندارد. همانطور که هیچ تنهایی مردانه وجود ندارد. که اصلا تنهایی وجود ندارد. این افسانه ای است که توسط افرادی ابداع شده است که نمی دانند چه توانایی هایی دارند.

بدون نیاز به حرکات ناگهانی

هنوز هم می توانید اصرار داشته باشید که برای شادی ساده زنانه خلق شده اید و چنین پیوندی با خدا شما را می ترساند. اما واقعیت این است که در عین حال، هر یک از ما فارغ از جنسیت و وضعیت تأهل، به یک درجه یا درجات دیگر به چنین پیوندی فراخوانده شده ایم. به هر حال ما باید اول خدا را دوست داشته باشیم و بعد شوهر و فرزندانمان را.

زیرا هنوز زمانی فرا می رسد که هم شوهر و هم فرزندان ما را از ما می گیرند و ما با کسی که ما را آفریده و نامزدها و شوهران و فرزندانمان را آفریده تنها می مانیم. و دل ما نباید بیش از او به آنها وابسته باشد. نباید از این واقعیت که خداوند چیزی کمتر از خودش به ما نمی دهد، تا حد ناامیدی، اندوهگین شود، زیرا در ازای این کمتر، او همیشه آماده است تا خودش را به ما بدهد. و به سختی می توان چیزی بالاتر از این هدیه وجود داشت.

پس چه بخواهید چه نخواهید باید مطالعه کنید.

شما رنج می برید زیرا این عقیده را دارید که خداوند فقط دو راه را برای ما تعیین کرده است - یا زندگی خانوادگی یا زندگی رهبانی. و شما به هیچ کدام تعلق ندارید. در همین حال، من مطمئن هستم که چنین تقسیم مصنوعی افراد به دو دسته اصلی، واقعیت را بسیار ساده می کند.

زندگی نشان می دهد که خداوند هر یک از ما را به روش خاص خود به سوی خود هدایت می کند. و در این مسیر هیچ مسیر استنسیل وجود ندارد، همانطور که محدودیت سنی وجود ندارد. شما می توانید در هر سنی با شوهر آینده خود ملاقات کنید و در هر سنی نذر رهبانی کنید. اما شما می توانید به طریق سومی زندگی کنید، اگر این راهی باشد که خدا را خشنود کند.

و نیازی به انجام هیچ حرکت ناگهانی و بدون فکری در این مسیر نمی بینم.

ورود به یک صومعه تنها به دلیل یک زندگی شخصی ناموفق، بدون احساس دعوت خاص به آن، یک شکست کامل خواهد بود. به همین ترتیب، دیوانگی خواهد بود که خود را به شکل هیستریک فقط بر اساس «شخصیت غیر رهبانی» به ازدواج سوق دهید. ما خودمان نمی دانیم چه نوع انباری هستیم. پروردگار می داند.

شما در تلاش برای درک وضعیت اسفناک خود می گویید که حتی نیک وویچیچ زن و فرزند دارد، اگرچه خودش نه دست دارد و نه پا! این یک حقیقت واقعا شگفت انگیز است که گواهی بر رحمت بی پایان خداوند نسبت به همه ما و هر فردی است. اما من نیک را خواندم و می دانید چه چیزی را فهمیدم؟ این واقعیت که او می توانست بدون همسر و پسرش به همان شکلی که بدون دست و پا انجام دهد. و همینطور شاد باشید.

بنابراین ما باید یاد بگیریم که شاد باشیم، مهم نیست چه باشد. نه برای اینکه این را به نوعی معامله تبدیل کنیم، نه با این فکر که وقتی این را یاد بگیریم، قطعاً خدا یک نفر را برای ما می فرستد، بلکه صرفاً به خاطر خودش.

می نویسی که امیدت را از دست نده و دست از دعا بردار که پروردگار به تو داماد عطا کند. اما شاید ما باید در مورد آن دعا نکنیم؟ شاید باید رویای خود را حداقل برای مدتی فراموش کنید؟ شاید یکی از راه‌های ازدواج این باشد که از تمایل شدید آن دست بردارید. و ممکن است خیلی خوب اتفاق بیفتد که وقتی شما آن را فراموش کنید این اتفاق بیفتد. همانطور که نیک وویچیچ می گوید، بگذارید خدا در زندگی شما عمل کند. اجازه دهید این خود به خود به سراغ شما خواهد آمد

آزادی... از مامان؟

شاید کسی مرا متهم به دعوت به بیکاری منفعل کند، اما به نظر من این مسیری بسیار سازنده تر از تلاش های دیوانه وار برای تغییر زندگی از طریق برخی اقدامات بیرونی است. به عنوان مثال، برخی از روانکاوان به دختران تنها که می خواهند یک همراه پیدا کنند توصیه می کنند که با ترک مادر خود شروع کنند.

من درک می کنم که روانکاوان وقتی می گویند که ما می توانیم تحت تسلط فیلمنامه مادرمان و خودپرستی والدینمان باشیم، به چه چیزی تکیه می کنند؛ اریک برن در این مورد به تفصیل به ما گفت. اما می دانید، من باور نمی کنم که مادر شما، النا، کاملا خودخواه باشد. به احتمال زیاد، او فقط شما را دوست دارد و برای شما آرزوی موفقیت دارد. و او، البته، خوشحال خواهد شد اگر شما نامزد داشته باشید.

من باور نمی کنم که با این واقعیت که در نزدیکی شما قرار دارد، او از شما خواستگاران می گیرد. من همچنین معتقد نیستم که شما یک فرد وابسته هستید، نه مستقل. توصیف شما از زندگی خودتان کاملاً این را رد می کند. من فکر نمی‌کنم که اغواکننده بودن "امرهای زنانه" به این بستگی دارد که آیا خانم تنها زندگی می‌کند یا نه. بدون توجه به این موضوع می توان مردان را کاملا جذب کرد.

من فکر می کنم که زندگی جدا از مادرت منطقی است اگر به قول آنها "خواستگاری بیاوری" به این امید که همه اینها بعداً به ازدواج یا بارداری غیرمنتظره تبدیل شود. اما شما قرار نیست این کار را انجام دهید.

استقلال ما به این بستگی ندارد که والدینمان با ما زیر یک سقف باشند. به خصوص اگر پدر و مادر در حال حاضر مسن هستند و نیاز به مراقبت و توجه دارند. شما می توانید، ببخشید بیان، یک موناد، همانطور که اولگا گومانوا محترم توصیه می کند، بدون اینکه از والدین خود جدا شوید. و برعکس - زندگی جداگانه و حتی ازدواج، نمی توانید یکی شوید.

من دخترانی را می شناسم که برای مدت طولانی جدا از مادرانشان زندگی کرده اند و به طرز وحشتناکی به آنها، به نگرش ها و نارضایتی های دوران کودکی خود وابسته هستند، که نمی توانند بر آنها غلبه کنند و ببخشند. مادران آنها هنوز آنها را کنترل می کنند و تأثیر زیادی روی آنها دارند که دائماً و ناموفق سعی می کنند خود را از آن رها کنند. به جای اینکه آرام باشید و اجازه دهید مادرتان شما را کنترل کند. چرا که نه، اگر این باعث می شود که او احساس امنیت بیشتری کند؟

به نظر من نباید با تمام قوای روحی با مادران قطع رابطه کرد. شما فقط باید برای مادران متاسف باشید. آزادی مقاومت کردن نیست، آزادی اجازه دادن و تسلیم شدن، پذیرش و تسلیم شدن است. این یک موقعیت واقعاً بزرگسال است و مقاومت و عصیان موقعیت یک نوجوان است که به خودش نیز اطمینان ندارد. "آزادی برای طوطی ها!" - ما قبلاً این را پشت سر گذاشته‌ایم، اجازه ندهیم روی این چنگک پا بگذاریم.

من و مادرانمان هنوز خیلی با هم ارتباط داریم. ما گوشتی از گوشت آنها هستیم. می توانی بروی، بروی، به سیاره ای دیگر فرار کنی و همچنان دختر مادرت بمانی. و هیچ ناگزیر وحشتناکی در این نیست، این چنین خواسته است، و این بدان معناست که باید در این کار منفعتی باشد.

همانطور که کلایو استیپلز لوئیس می گوید، روانکاوی باید جایگاه خود را بشناسد. می توان از آن به عنوان نوعی عصا استفاده کرد اما نباید این عصا را تنها راه حرکت معرفی کرد. تلاش برای سنجش مشیت خداوند به کمک روانکاوی، مانند تلاش برای شناخت الهی با کمک ابزار دمپایی مژک دار است.

ساده لوحانه است که فکر کنیم در تمام این مدت خدا به النا داماد نداده است فقط به این دلیل که با مادرش زندگی می کند. و اینکه به محض اینکه مادرش را ترک کند همه چیز کاملاً تغییر خواهد کرد.

می توانید سعی کنید جدا از مادرتان زندگی کنید، به خصوص اگر شرایط اجازه دهد. شما می توانید تلاش های مختلفی انجام دهید - کمد لباس خود را تغییر دهید، لوازم آرایشی بخرید، اگر در این مورد مشکلی وجود داشت، به طور فعال به مردان لبخند بزنید.

اما باید درک کنید که همه اینها ممکن است کارساز باشد یا نباشد. شما می توانید پول زیادی را برای اجاره یک آپارتمان خرج کنید و بدون اینکه چیزهای ضروری را از خودتان دریغ کنید زندگی کنید. و با این حال داماد پیدا نمی شود. هیچ تضمینی وجود ندارد ...

در یک کلام، شما می توانید مسیر تغییر شرایط زندگی خود را دنبال کنید یا می توانید بدون تغییر شرایط، سعی کنید خود را تغییر دهید. این یک موضوع سلیقه ای است، اما راه آخر به نظر من پربارتر است.

این می تواند راه خروج باشد

و یه چیز دیگه میخوام بهت بگم الینا عزیز. شما اشاره کردید که دوست دارید فرزندی را به فرزندی قبول کنید، اما نمی توانید این کار را انجام دهید، زیرا مادر شما مخالف این ایده است و شما نمی توانید مخالف او باشید، زیرا آپارتمانی که در آن زندگی می کنید متعلق به او است.

من فکر می کنم نادیده گرفتن مادر، مهم نیست که آپارتمان چه کسی باشد، اشتباه است. فرزندخوانده نباید در خانواده اختلاف ایجاد کند، باید آن را متحد کند. اما خداوند می تواند به مرور زمان قلب مادر شما را طوری قرار دهد که نه تنها از مقاومت در برابر تمایل شما برای فرزندخواندگی دست بردارد، بلکه شروع به انتظار برای این کودک کند. اما برای این کار قطعاً باید همه چیز را خودتان تصمیم بگیرید و از خدا بخواهید که در این امر به شما کمک کند.

به نظر من فرزندخواندگی و تربیت فرزندخوانده بسیار مهمتر و هیجان انگیزتر از به دنیا آوردن فرزند خودم است. چون فرزند شما هنوز وجود ندارد، اما این بچه ها از قبل وجود دارند و مادر ندارند. پس چرا به هم کمک نمی کنید؟ این یک امر کاملاً خداپسندانه است.

میل به به دنیا آوردن فرزندتان از یک سو با غریزه مادری و از سوی دیگر با ترس از مرگ، با میل به تحکیم و ادامه زندگی در کسی مرتبط است. تمایل به فرزندخواندگی بدون توجه به مؤلفه بیولوژیکی با نیاز به عشق و علاقه و به اشتراک گذاشتن عشق مرتبط است. و این در نزد خداوند بسیار ارزشمندتر است.

اما چه فرزندان خود یا غریبه‌های خود را داشته باشیم، چه نداشته باشیم، چه خداوند به ما شوهر دهد و چه بر تنهایی بدنام اصرار داشته باشد، وظیفه اصلی ما این است که یاد بگیریم او را با تمام قلب، تمام ذهن و افکارمان دوست داشته باشیم. . علاوه بر این، هیچ محدودیتی برای این یادگیری وجود ندارد، و هیچ درجه ای از صمیمیت وجود ندارد که اگر بخواهیم به صمیمیت بیشتر تبدیل نشود.

خوب، دامادها چطور؟ و اجازه دهید دامادها فقط یکدیگر را ببوسند. از آنجایی که آنها آن را به شدت می خواهند ...

بسیاری از دختران پس از جلسات متعدد و جدایی، ناامیدانه از خود می پرسند: «چرا خدا به من شوهر نمی دهد؟ من چه غلطی می کنم؟ من هر یکشنبه به کلیسا می روم، روزه می گیرم و دعا می کنم.» اصلاً چرا خدا موظف به شوهر دادن است؟ زنان موجوداتی احساسی هستند. آنها فکر می کنند که یک ازدواج مقدس در بهشت ​​ایجاد شده است، بنابراین تمام زندگی خود را صرف انتظار برای یک شاهزاده خیالی می کنند، بدون توجه به مردان عادی زمینی در کنار خود که می توانند شریک زندگی خوبی شوند.

دیدگاه کلیسا در مورد تجرد

دختران جوان، زیبا و موفق، اما قادر به بهبود زندگی شخصی خود نیستند، شروع به سرزنش شکست های خود به خدا یا به اصطلاح تاج تجرد می کنند. تاج تجرد که ظاهراً توسط یک جادوگر شیطانی تحمیل شده است، دوشیزه زیبا را محکوم به تنهایی می کند. اما حتی روانشناسان با تجربه نیز ادعا می کنند که اگر چنین پدیده ای وجود داشته باشد، یک مورد بسیار نادر است. بلکه خود دختر یک برنامه منفی ایجاد می کند و نوع خاصی از مرد را جذب می کند که نمی تواند او را خوشحال کند.

روحانیون در مورد تاج تجرد چه می گویند؟ آنها فکر می کنند او وجود ندارد. از این گذشته، نه عیسی و نه رسولان برای برداشتن «تاج‌ها» دعا نکردند زیرا از آنها اطلاعی نداشتند. فرقه های مسیحی مدرن این را یک تعصب می دانند. بسیاری از متاهلین از همسر مستی رنج می برند، در حالی که برخی دیگر بدون فرزند یا دارای فرزند بیمار هستند و این به معنای نفرین شدن آنها نیست. روحانیون بر این باورند که باید با خدا دعا کرد و با او ارتباط برقرار کرد، زیرا فقط در این صورت است که خداوند می تواند زندگی مردم را بازگرداند.

دلایل کارمایی

بدشانسی مهلک با مردان باعث می شود بسیاری از دختران به این فکر کنند که چرا خداوند به آنها در زندگی شخصی خوشبختی نمی دهد. اعتقاد بر این است که تنهایی تحت تأثیر کارما است، بنابراین در این تجسم، ما بدهی های کارمایی تجسم قبلی را از بین می بریم. به عنوان مثال، در یک زندگی گذشته، شخصی بی‌رحمانه تلاش‌ها برای یک رابطه عادی را رد کرد، و شخصی سطح الزامات یک شوهر آینده را بالا برد، در نتیجه تمام تلاش‌ها برای ازدواج موفق را متوقف کرد.

در این تجسم، سرنوشت به شما این فرصت را می دهد که با تغییر رفتار خود اشتباهات گذشته را اصلاح کنید و اگر زنی به این رفتار خود ادامه دهد، تنها خواهد شد. شکست در زندگی شخصی از جانب خداوند فرستاده می شود تا انسان عمیق تر در خودشناسی فرو رود و زندگی خود را تجزیه و تحلیل کند. و همچنین سعی کند خود را تغییر دهد و تکامل خود را در مسیر بی نهایت در جهت درست هدایت کند.

برخی از باطنی گرایان بر این باورند که تنها زنی که کارمای خانواده خود را بررسی می کند می تواند به این سوال پاسخ دهد که چرا خداوند برای مدت طولانی شوهر نمی دهد. اعتقاد بر این است که موفقیت یک فرد تحت تأثیر کارمای اجدادی قرار می گیرد و اگر نامطلوب باشد، تمام خانواده باید هزینه آن را بپردازند و بر بدبختی ها و تنهایی غلبه کنند. اما بسیاری از کارشناسان با این نظر موافق نیستند، زیرا از یک خانواده می توانند موفق و ناموفق، قاتلان بالقوه، قانون شکنان و کشیشان، خوشحال در زندگی خانوادگی و افراد تنهای بیمارگونه بیایند. به احتمال زیاد، تنهایی این است:

  • نیاز ناخودآگاه درونی یک فرد؛
  • تعارضات روانی درونی؛
  • نگرش منفی والدین یا جامعه

دلایل روانی

یک دختر اغلب شوهر ندارد، نه به این دلیل که خدا به او شوهر نمی دهد، بلکه به دلیل نگرش روانی خود نسبت به تنهایی. بیایید به این تنظیمات داخلی نگاه کنیم:

  1. نیازی به شوهر نیست. این یک شکل خاص از خودکفایی است زمانی که شخص حتی بدون به اصطلاح نیمه دیگر احساس عالی می کند. این یک نگرش آگاهانه یا ناخودآگاه است، زمانی که یک زن اساساً یک درونگرا است و برای او دشوار است که دنیای درونی راحت خود را با شخص دیگری به اشتراک بگذارد.
  2. پیدا کردن شوهر ایده آل در این شرایط دلخور شدن از خدا فایده ای ندارد زیرا دختر در هر مردی که به سراغش می آید فقط کاستی می بیند. اغلب این نگرش والدین بیش از حد محبت آمیز است که ادعا می کنند "او با شما همتا نیست" یا "او شایسته شما نیست". بنابراین زن تا زمان بازنشستگی منتظر شاهزاده خود می ماند و هر سال تقاضاهای بیشتری از جنس مخالف دارد.
  3. من به یک حامی شوهر نیاز دارم دسته خاصی از دختران فقط مردان ثروتمند را به عنوان شوهر آینده خود می دانند، اما قاعدتاً خودشان هم از نظر سطح و تحصیلات به سطح افراد موفق نمی رسند. بنابراین چنین زیبایی فقط یک بار با ثروتمندان قرار می گیرد و موقعیت او به عنوان همسر مناسب آنها نیست. دو راه وجود دارد: یا از حلقه خود شوهر پیدا کنید یا خودتان موفق شوید تا شریک زندگی شما در یک سطح باشد.
  4. تجربه بد. تنهایی در ازدواج نیز وجود دارد، پس لازم نیست اگر خداوند شوهر داد، ازدواج موفق باشد. اغلب، پس از یک یا دو طلاق، زنان به سادگی از روابط ناامید می شوند و خود را آماده می کنند تا بقیه عمر خود را در خلوتی آرام بگذرانند.
  5. من حاضر نیستم به شوهرم عشق بدهم. هر زن حاضر نیست علی رغم خدا و دستورات او به مرد عشق بدهد و نیمه قوی تر از آن اجتناب می کند و ناخودآگاه احساس سردی می کند. و خدا با آن کاری ندارد. شما باید یاد بگیرید که دوست داشته باشید ، گرما بدهید ، فقط در این صورت معجزه ای اتفاق می افتد: فرد انتخاب شده آن را احساس می کند و در افق ظاهر می شود.

دلایل انرژی

در واقع، تنهایی یک مشکل یا رنج نیست، بلکه یک نیاز، انتخاب یک فرد است و این طبیعی است. زمانی که احساس تنهایی منجر به استرس یا بیماری شود، طبیعی نیست. اما چرا نبود شوهر باعث رنج دختران می شود؟ بیایید ببینیم، در اینجا دلایل اصلی وجود دارد:

  • لحن کم انرژی، وقتی قدرت تشکیل خانواده وجود ندارد، برای برقراری ارتباط فعال، اما می خواهید در یک سوراخ کوچک پنهان شوید تا کسی آسیب نبیند و خدا باید شوهر شما را در این سوراخ بیاورد.
  • شخص دائماً توهین می شود ، حسادت می کند ، خواستار است ، که افراد جنس مخالف را دور می کند. چنین رفتاری روابط عاطفی را برای مدت طولانی از بین می برد و علاوه بر این، خداوند از چنین زنانی حمایت نمی کند.
  • زنی خودشیفته که با تمام رفتارش نشان می دهد که به کسی نیاز ندارد. او رمان های خالی زیادی دارد و با مردان رابطه دارد که آنها را مانند دستکش تغییر می دهد و بدون پشیمانی ترک می کند. او فکر می کند که خدا مرد بعدی را بهتر از مرد قبلی به او می دهد، اما همه چیز فایده ای نداشت، از این رو استرس و بیماری های روانی.

دلایل جادویی

اگر خدا برای مدت طولانی به زنی شوهر ندهد، او شروع به فکر کردن به آسیب یا چشم بد می کند. اما در واقع، خیلی آسان است که مشکل را از خود حذف کنید و آن را به گردن دیگران بیندازید. اما آیا واقعاً جادوهای شکست در زندگی شخصی شما وجود دارد؟ آسیب زمانی رخ می دهد که محافظ انرژی شخص شکسته شود و پیام منفی خاصی به سوراخ وارد شود. اگر زنی از نظر جسمی و روانی سالم باشد، پس انرژی بالایی دارد، بنابراین شکستن او با چشم بد در خیابان یا یک زن حسود در محل کار بسیار دشوار است.

اما اگر این اتفاق بیفتد، باید روانی پیدا کنید که اجسام ظریف را "دید" کند، که پس از تشخیص، تعیین می کند که آیا سوراخ هایی در بدن انرژی وجود دارد یا خیر. اگر آسیب یا چشم بد در سطح چاکرای مسئول روابط جنسی باشد، پیام "سیاه" تنهایی وجود دارد که می تواند با طلسم یا به طور مستقل حذف شود و انرژی فرد را تقویت کند. و نظر کارشناسان در مورد این - روانشناسان و فراروانشناسان - در این ویدیو پاک شود:


2024
polyester.ru - مجله دخترانه و زنانه