30.04.2023

ماکس اتو فون استیرلیتز: واقعاً چه کسی زیر این نام پنهان شده بود؟ نمونه اولیه استرلیتز افسر اطلاعاتی شوروی "رفیق لئونید ماکسیم ماکسیموویچ ایزاف استیرلیتز" بود.


و برخی کشورهای دیگر.

شهرت تمام اتحادیه تصویر استرلیتز توسط فیلم تلویزیونی سریال "هفده لحظه بهار" بر اساس رمانی به همین نام به ارمغان آورد، جایی که نقش او توسط ویاچسلاو تیخونوف ایفا شد. این شخصیت به مشهورترین تصویر یک افسر اطلاعاتی در فرهنگ شوروی و پس از شوروی تبدیل شد که با جیمز باند در فرهنگ غربی قابل مقایسه است.

زندگینامه

برخلاف تصور رایج، نام واقعی استیرلیتز ماکسیم ماکسیموویچ ایسایف نیست، همانطور که ممکن است از «فرض شود. هفده لحظه بهار"، و وسوولود ولادیمیرویچ ولادیمیروف. نام خانوادگی "ایسایف" توسط یولیان سمیونوف به عنوان نام مستعار عملیاتی وسوولود ولادیمیروف قبلاً در اولین رمان درباره او - "الماس برای دیکتاتوری پرولتاریا" ارائه شد.

ایسایف-استیرلیتز - وسوولود ولادیمیرویچ ولادیمیروف - متولد 8 اکتبر 1900 (" بسط-2") در Transbaikalia، جایی که والدینش در تبعید سیاسی بودند.

از توصیف حزب فون استیرلیتز، عضو NSDAP از سال 1933، SS Standartenführer (بخش ششم RSHA): «یک آریایی واقعی. شخصیت - نوردیک، چاشنی. روابط خوبی با همکاران خود حفظ می کند. وظایف رسمی خود را بی عیب و نقص انجام می دهد. نسبت به دشمنان رایش بی رحم. ورزشکار عالی: قهرمان تنیس برلین. تنها؛ او در هیچ ارتباطی که او را بدنام کند مورد توجه قرار نگرفت. با جوایز پیشور و ستایش رایشفورر اس اس شناخته شده است..."

جایی کار می کند که در آن شرکت می کند

عنوان اثر سال اعتبار سالها نوشتن
الماس برای دیکتاتوری پرولتاریا 1921 1974-1989
خروج (فیلمنامه) 1921 1966-1967
بدون نیاز به رمز عبور 1921-1922 1966
لطافت 1927
نسخه اسپانیایی 1938 1973
جایگزین 1941 1978
کارت سوم 1941 1973
سرگرد "گردباد" 1944-1945 1968
هفده لحظه بهار 1945 1969
به زنده ماندن دستور داده شده است 1945 1982
گسترش - I 1946 1984
بسط - II 1946
گسترش - III 1947
ناامیدی 1947 1990
بمب برای رئیس 1967 1970

جوک

استرلیتز شخصیتی در یکی از بزرگترین چرخه های جوک های شوروی است، معمولاً آنها صدای "از نویسنده" را تقلید می کنند و دائماً در مورد افکار استرلیتز یا رویدادهای فیلم اظهار نظر می کنند. در سریال "هفده لحظه بهار" این صدای افیم کوپلیان بازیگر BDT لنینگراد بود:

استرلیتز خودش اصرار کرد. تنتور بسیار تلخ بود

استرلیتز روی نقشه خم شد - او به طور غیرقابل کنترلی برای وطن خود استفراغ می کرد.

استرلیتز در جنگل قدم می زد و چشمانی را در گودی دید.
استرلیتز فکر کرد: «دارکوب».
- تو خودت دارکوبی! - فکر کرد مولر.

استرلیتز با کت در جنگل قدم زد. ناگهان صدای شلیک گلوله ها بلند شد و کت با خونریزی شدید به زمین افتاد. استرلیتز فکر کرد: «دارند تیراندازی می‌کنند».

استرلیتز در امتداد راهروی صدراعظم رایش قدم می زد، ناگهان مولر و نگهبانانش به سمت او دویدند. استیرلیتز تنش کرد و دستش بی اختیار به سمت تپانچه دراز کرد، اما مولر از کنارش گذشت.
استرلیتز فکر کرد: «از بین رفت.
- انقدر از خودت دور می شدی! - فکر کرد مولر.

متعاقبا، این حکایات توسط اسس پاول و نستور بگموتوف ("استیرلیتز، یا جوجه تیغی ها چگونه تولید مثل می شوند")، بوریس لئونتیف (چرخه آثار "ماجراهای اس اس استانداردفورر فون استیرلیتز")، آندری شچرباکوف ("رهبران") در آثار هنری جمع آوری شدند. رایش چهارم، «عملیات جوجه تیغی ها» «شماره 2»، «ماجراهای استیرلیتز و دیگر ماجراهای بورمن» و غیره) و سرگئی چومیچف («چگونه کلوبوک ها ضرب می شوند، یا استرلیتز در برابر سوپر جاسوس»).

استرلیتز شروع به شک کرد که دارد دیوانه می شود. به نظرش می رسید که صدایی آرام و بی طرف مدام در مورد هر عملی نظر می دهد. به سمت آینه رفت و با دقت به آن نگاه کرد. نه، به نظر می رسید. هرگز گروه فیلمبرداری «هفده لحظه بهار» تا این حد به شکست نزدیک نشده بود.

بسیاری از این جوک ها بر اساس بازی کلمات هستند:

استیرلیتز کورکورانه شلیک کرد... زن نابینا افتاد...

استیرلیتز مطمئناً ضرب کرد. او احتمالاً در محدوده نقطه خالی شلیک کرده است. تاکید به عقب افتاد. راننده فرار کرد. یوتک شروع به دفاع از خود کرد.

استرلیتز صاف نشسته بود. ماشین بلافاصله روشن شد و حرکت کرد.

استرلیتز می پرید و عجله داشت - پرش در نیم ساعت بسته شد.

استرلیتز از دریا بیرون آمد و روی سنگریزه ها دراز کشید. سوتکا آزرده شد و رفت.

استرلیتز مست از راه رسید. او سرگرمی را در خانه مولر ترک کرد.

مولر به سر استیرلیتز شلیک کرد. استرلیتز فکر کرد: "منفجره".

استرلیتز از بالکن سقوط کرد و به طرز معجزه آسایی روی قرنیز گیر کرد. روز بعد معجزه متورم شد و راه رفتن را سخت کرد. استیرلیتز تصمیم گرفت به دکتر برود، سوار ماشین شد و به راننده گفت: "لمسش کن!" راننده آن را لمس کرد و گفت: وای!

استرلیتز دید که چگونه مردان اس اس ماشین را پارک کردند. "بیچاره کشیش شلاگ!" - فکر کرد استرلیتز.

مولر دستور داد تمام راه های خروجی خانه استرلیتز را مسدود کنند. استرلیتز مجبور شد از در ورودی خارج شود.

اطلاعات شخصی بازیگرانی که در سریال تلویزیونی "هفده لحظه بهار" بازی کردند اغلب پخش می شود:

یا موقعیت هایی از خود فیلم پخش می شود:

هولتاف، کمی کنیاک میل دارید؟
- نه، خیلی به سر می خورد.

مولر، دوست داری در ساحل دریاچه قدم بزنی؟
- نه، ما قبلاً این فیلم را دیده‌ایم.

دو و دو چیست؟ - از مولر پرسید. استرلیتز در مورد آن فکر کرد. او البته می دانست که دو و دو چقدر می شود، اخیراً از مرکز در این مورد مطلع شد، اما نمی دانست که آیا مولر این را می داند یا خیر. و اگر می داند چه کسی به او گفته است؟ شاید کالتن برونر؟ سپس مذاکرات با دالس به بن بست رسید.

بسیاری از شوخی‌ها توانایی استرلیتز را برای رهایی از موقعیت‌های دشوار مسخره می‌کنند:

ملاقاتی با هیتلر وجود دارد. ناگهان مردی با یک سینی پرتقال وارد اتاق می شود، سینی را روی میز می گذارد و یک کارت مخفی از روی میز برمی دارد و می رود. همه مات و مبهوت هستند.
- که بود؟ - از هیتلر می پرسد.
- بله، این استیرلیتز از مدیریت شلنبرگ است. مولر پاسخ می دهد: «او در واقع یک افسر اطلاعاتی شوروی است، ایسایف.
- پس چرا دستگیرش نمی کنی؟!
- بلا استفاده. او به هر حال از آن خارج می شود و می گوید که پرتقال آورده است.

گاهی اوقات روابط بین قومی انجام می شود:

مولر:
- استرلیتز، آیا شما یهودی هستید؟
- نه! من روسی هستم!
- و من آلمانی هستم.

در اینجا مثالی وجود دارد که استیرلیتز یک شخصیت خیالی است:

استرلیتز در یک سلول زندان بیدار می شود و به یاد نمی آورد که چگونه به آنجا رسیده است. او می‌داند که چگونه از این وضعیت خلاص شود: «اگر یک گشتاپوی وارد شود، می‌گویم که من اس‌اس استانداردفورر استیرلیتز هستم، و اگر یک NKVDist وارد شود، می‌گویم که من سرهنگ ایسایف هستم.» یک پلیس شوروی وارد می شود: "خب، دیروز مست شدی، رفیق تیخونوف!"

تکنیک دیگر کاهش یک موقعیت دراماتیک تا حد پوچ است:

حکایت های مربوط به استیرلیتز فراتر از فضای فرهنگی اتحاد جماهیر شوروی بود:

اواخر عصر، استرلیتز غوطه ور در تاریکی وارد خانه اش می شود. صدایی شنیده می شود:
- نیازی به روشن کردن چراغ نیست.
- آیا در حال حاضر شبات است؟ - استرلیتز تعجب کرد.

برخی از جوک ها جنبه بین المللی، روندهای جدید و بازی کلمات را همزمان با هم ترکیب کردند:

مولر و استرلیتز در دفتر مولر نشسته اند - مولر پشت میز، استرلیتز روی صندلی کنار پنجره - و به شدت به یکدیگر نگاه می کنند. مولر از استیرلیتز به پنجره باز نگاه می کند، به استیرلیتز، به پنجره، به استرلیتز... ناگهان با تندی می گوید:
- استرلیتز، پنجره را ببند، دارد می وزد!
استرلیتز در پاسخ:
- خودت انجامش بده، لعنتی!

نمونه های اولیه

تجسم های فیلم

علاوه بر تیخونوف، که البته "چهره فیلم" اصلی استرلیتز است، این شخصیت توسط بازیگران دیگری نیز بازی شد. در مجموع، چهار رمان با حضور استیرلیتز (یا ماکسیم ایسایف) فیلمبرداری شده است. نقش استرلیتز در آنها توسط:

  • ولادیمیر ایواشوف («الماس برای دیکتاتوری پرولتاریا»)
  • اولدیس دامپیس ("نسخه اسپانیایی")
  • وسوولود سافونوف (زندگی و مرگ فردیناند لوس)

در پاییز سال 2009، کانال تلویزیونی Rossiya قصد دارد سریال تلویزیونی "Isaev" را به نمایش بگذارد، جایی که نقش افسر جوان اطلاعاتی اتحاد جماهیر شوروی، ماکسیم ایسایف، توسط دانیل استراخوف بازی می شود.

همچنین ببینید

  • استرلیتز یکی از گونه های اجتماعی در علم اجتماعی است.

یادداشت

پیوندها

  • استرلیتز، یا جوجه تیغی ها چگونه تولید مثل می کنند - یک رمان تقلید آمیز از "هفده لحظه بهار"
زمان مطالعه: 10 دقیقه

نمونه اولیه استرلیتز - شباهت ها و تفاوت های قهرمان فیلم و ویلی لیمان ایده آلیست - توسط نویسنده الکسی کوریلکو تحلیل شد.

مقدمه

الکسی کوریلکو

آخرین بار سعی کردم بفهمم راز جذابیت تصویر استیرلیتز از فیلم 17 لحظه بهار چیست.استیرلیتز پارادوکس موفقیت است. تا جایی که می توانم قضاوت کنم، از پس این کار برآمدم. (آفرین! پای را از قفسه بردارید!) اما من یک اشتباه فاحش مرتکب شدم.

وقتی در مورد نمونه اولیه Stirlitz صحبت کردیم، اشاره کردم که این تصویر یک تصویر جمعی است و چندین نمونه اولیه وجود دارد. در عین حال، او حتی سزاوار ذکر نام آنها نشد که بی اختیار علاقه و کنجکاوی خواننده را برانگیخت. اما با برانگیختن آن، اصلاً به خود زحمت ندادم که این کنجکاوی را ارضا کنم! حیف است از خودم می دانم. این تقصیر من است، توبه می کنم. (حقیر! پای را دوباره در قفسه بگذارید! چی؟ آنچه باقی مانده است را برگردانید!).

من حتی از آنها انتظار داشتم - شکایت در مورد کوتاه بینی من، زیرا بسیاری از آشنایان، با تمجید از مطالب، اظهار داشتند: "اما من هنوز می توانم در مورد نمونه اولیه واقعی Stirlitz بگویم!" تمام تلاشم را کردم تا خودم را توجیه کنم. «اما تعدادشان زیاد بود! - توضیح دادم. "از یاکوف بلومکین شروع می شود (داستان و بخشی از زندگی نامه او در دو رمان اول یولیان سمنوف استفاده شده است) و به افسران اطلاعاتی افسانه ای مانند الکساندر کوزنتسوف و الکساندر کوروتکوف ختم می شود.

و آنها منطقی به من پاسخ دادند: "در مورد جالب ترین آنها به شما می گویم." من ادامه دادم: "همه آنها در نوع خود جالب هستند." و سپس، گویی با توافق، آنها اعلام کردند: "پس از نظر شما جالب ترین چیز را به شما خواهم گفت." و همانطور که استاد باهوش من، آرکادی رومانوویچ چرنوولک، گفت، آنچه مردم می خواهند، خدا می خواهد! همینطور باشد. بنابراین، نمونه اولیه استرلیتز.

شاگرد مولر

من شخصاً فکر می کنم جالب ترین و غم انگیزترین آنها سرنوشت افسر اطلاعاتی است که از سایرین به تصویر فیلم نزدیکتر بود و می توان او را "نمونه اولیه استرلیتز" نامید، چه از نظر میزان کار و چه از نظر وزن موقعیت ها و رتبه های در RSHA. و از نظر مدت خدمت - تقریباً 15 سال این مرد مخفیانه برای اطلاعات شوروی خدمت می کرد - او بیش از دیگران به شخصیت اصلی مجموعه رمان های یولیان سمنوف در مورد ماجراهای افسر اطلاعاتی افسانه ای شوروی نزدیک است.

دوست مولر. "واضح نوعی فریب کامل است"

مانند استرلیتز، او تا آنجا پیش رفت که خود هاینریش مولر به عنوان دستیار و معاون ارشد والتر شلنبرگ جوان و جاه طلب، رئیس ضد جاسوسی منصوب شد. مانند استرلیتز در طول جنگ جهانی دوم، او دیگر جوان نبود. یا بهتر است بگویم به قول انگلیسی ها در مورد مردان 40-45 ساله او در آخرین حمله جوانی بود. اما با این وجود، درست مانند استیرلیتز، زنان او را دوست داشتند، اگرچه او از لاغری و تناسب اندام دور بود.

علاوه بر این! همانطور که می دانیم استیرلیتز با سلامتی بی عیب و نقص متمایز بود ، اما این دقیقاً همان چیزی است که قهرمان ما ، افسوس ، نمی تواند به آن ببالد. برعکس، او بسیار بسیار بیمار بود، و علاوه بر این، بر خلاف استرلیتز، او مدت زیادی ازدواج کرده بود. و اگرچه در زندگی او جایی برای عشق واقعی وجود داشت، اما متاسفانه، همانطور که معمولاً اتفاق می افتد، ربطی به ازدواج نداشت.

همدردی با اسلاوها

ویلی لمان، مرد گشتاپویی را همه یک آریایی واقعی می‌دانستند

نام او ویلی لمان بود و یک آلمانی واقعی بود. هیچ کس آن را از طرف ما اجرا نکرد. بدتر از آن، او حتی از عمد هرگز استخدام نشد! او خود کاملاً داوطلبانه به نمایندگان اطلاعات اتحاد جماهیر شوروی روی آورد و ابراز تمایل کرد که برای آنها کار کند.

دلایل اقدامات ویلی لمان، مرد گشتاپو، هنوز مورد بحث است. طبق یک روایت، او به شدت به پول نیاز داشت. هزینه های زیادی برای درمان و داروهای گران قیمت شد. به گفته دیگری ، ایدئولوژی نازی ها ، تلاش برای قدرت ، برای او بسیار بیگانه بود. او بیشتر تحت تأثیر دیدگاه های انواع ایده آلیست های ساده لوح در مورد برابری، آزادی و برادری جهانی قرار گرفت. و او مدتها این اسلاوهای عجیب و غریب را دوست داشت.

به خصوص می گویند از روزی که در طول خدمت 12 ساله خود در نیروی دریایی، شاهد دلاوری های فداکارانه آنها بود. در مسیر کشتی بر او تأثیری محو شد، با نفس بند آمده، نبرد و در واقع مرگ بیشتر خدمه رزمناو Varyag و قایق توپدار کوچک کوریت را در نبردی نابرابر با کل اسکادران متشکل از 14 کشتی ژاپنی در ژانویه 1904. قهرمانی ملوانان در طول نبرد، که توسط خدمه کشتی های اروپایی که در نبرد شرکت نکردند مشاهده شد، برای مدت طولانی در قلب لمان همدردی با اسلاوها ایجاد کرد. با این حال، بیایید همه چیز را به ترتیب در نظر بگیریم.

لمان با نفس بند آمده نبرد و در واقع مرگ بیشتر خدمه رزمناو واریاگ و قایق توپدار کوچک کوریت را در نبردی نابرابر با اسکادران کامل 14 کشتی ژاپنی در ژانویه 1904 تماشا کرد.

نمونه اولیه استرلیتز - مسیر پیشاهنگ

در سال‌های اخیر، سه کتاب - دو کتاب تاریخی و مستند و یکی از ژانرهای هنری - در مورد زندگی و کار نمونه اولیه استرلیتز - ویلی لیمن - منتشر شده است، اما هنوز اطلاعات موثقی در مورد او وجود ندارد. در سال 1886 در حومه لایپزیگ متولد شد (طبق نسخه دیگری - در سال 1884). لمان نام اصلی اوست. در سن 17 سالگی وارد نیروی دریایی شد و به مدت 12 سال در آنجا خدمت کرد.

پس از خدمت در نیروی دریایی، لمان ازدواج کرد، در برلین مستقر شد و در بخش جرایم سازمان یافته پلیس جنایی که بعداً به پلیس سیاسی تبدیل شد، مشغول به کار شد و با به قدرت رسیدن هیتلر، مبنای ایجاد گشتاپو شد.
در حالی که لیمن در پلیس جنایی خدمت می کرد، به دلیل سلامت ضعیف نتوانست حرفه ای درخشان ایجاد کند - او دیابت مزمن داشت. هموطنان جوان تر و با غیرت تر به راحتی از او برای ترفیع رد می شوند، اگرچه آنها توانایی های فکری بسیار پایین تری داشتند و نمی دانستند چگونه اطلاعات به دست آمده را به درستی تجزیه و تحلیل کنند. با نزدیک شدن به سن چهل سالگی، لمن شروع به تجربه افسردگی مرتبط با همان بحران میانسالی کرد.

جلو عشق

رابطه با همسرش خراب شد، خدا به آنها بچه نداد، درآمد کمی داشت و چشم انداز خاصی برای پیشرفت شغلی نمی دید. خسته از سرزنش های ابدی همسرش مارگارت، نمونه اولیه استرلیتز معشوقه ای را گرفت که اگرچه بسیار جوانتر از او بود و کلاهبرداری بسیار زیبا و دیدنی بود، با این وجود او را دوست داشت - دقیقاً یک پلیس سالخورده و غالباً بیمار. رتبه در سال 1928، لمان از سیاست های مقامات موجود در آن زمان کشور کاملاً ناامید شده بود.

نازی ها همچنین برخلاف دوست او - از روزهای حضورش در نیروی دریایی - ارنست کورت که سعی کرد به صفوف دوستان نزدیک روسای نازی نفوذ کند، در لمان هیچ همدردی برانگیخت. اما کرت روی رهبری شرط بندی کرد که در حال از دست دادن نفوذ خود در حزب نازی بود و به زودی به طور کامل کشته شد. حالا دوست لمان به صف بیکاران متعدد ملحق شده بود و بی پولی ابدی مانع از خواب ماندن او می شد. ویلی لمن از این نمونه اولیه Stirlitz استفاده کرد.

قدم به جلو

او نمی توانست پست خود را در پلیس به خطر بیندازد وگرنه در سرنوشت رفیق بدشانس خود شریک می شد. بنابراین، نمونه اولیه Stirlitz، پس از تجزیه و تحلیل وضعیت، تصمیم گرفت بدون جلب توجه زیاد، ریسک کند. او ارنست کورت را با پیشنهاد همکاری به سفارت شوروی فرستاد و اکیداً به او دستور داد که نام و رتبه خود را اعلام نکند. بدین ترتیب خدمت او و به زودی دوستی او با نمایندگان اتحاد جماهیر شوروی آغاز شد. برای حدود دو سال، نمونه اولیه استرلیتز، ویلی لیمن، اطلاعات محرمانه ای به دست آورد و ارنست کورت آن را به ساکن شوروی داد.

با این حال، به دلیل رفتار نامعقول دوستش، که خیلی بدیهی و نابخردانه مبالغ هنگفتی را که از دوستان شوروی دریافت می کرد، خرج می کرد، این همکاری در خطر واقعی شکست قرار گرفت. بنابراین، مقیم شوروی، به راحتی با لمان تماس گرفت، به او پیشنهاد کرد که بدون وساطت یکی از دوستانش کار کند. کورت به سوئیس فرستاده شد و در آنجا با پولی که توسط اطلاعات شوروی تامین شد، توانست فروشگاه خود را باز کند.

لمن مجبور شد شخصاً در "شب چاقوهای دراز" در سال 1934 شرکت کند.

در آن زمان، لمان، به توصیه شخصی هرمان گورینگ، به یک مقام مسئول در گشتاپو منتقل شده بود. علاوه بر این، تا تابستان 1934، برای اینکه از اکثریت در تیم جدا نشود، مجبور شد به حزب نازی بپیوندد و قبلاً در 30 ژوئن همان سال به عنوان یکی از اعضای وفادار این حزب و یک کارمند. از گشتاپو، شخصاً در عملیات «شب چاقوهای دراز» شرکت کرد.

در همان شبی که افراد اس اس شخصاً وفادار به فورر، تمام افراد غیرقابل اعتماد باقیمانده و اول از همه، رفقای دیروز و کهنه سربازان حزب، به اصطلاح "پیراهن های قهوه ای" را کشتند، که سنگر مستحکمی را تشکیل دادند. از ارتش شخصی ارنست رهم، یکی از بنیانگذاران حزب نازی. اتفاقاً همان شب کشته شد.

آریایی واقعی

برای شجاعت نشان داده شده در آن شب و برای خدمات فداکارانه‌اش، نمونه اولیه استرلیتز ویلی لمان در سال 1936 ارتقا یافت و به یکی از چهار خوش‌شانس برگزیده، پرتره‌ای از هیتلر در قاب طلایی با کتیبه‌ای تقدیم‌شده از خود فورر اهدا شد. همکارانش شروع به حسادت به او کردند، اما لمن همچنان به رفتار متواضعانه خود ادامه داد که هیچ کس نتوانست به او نسبت به برنامه های بلندپروازانه شک کند. او در مبارزه داخلی برای قدرت و دسیسه ای که اکثریت را اشغال کرده بود به عنوان یک تهدید تلقی نمی شد.

برعکس، هر یک از همکارانش، لمان را خدمتکاری بی‌آزار، ساکت، مهربان، وفادار، با تجربه، اما قدیمی می‌دانستند که سال‌ها خدمت مثال زدنی در گشتاپو نگهداری می‌شد و ذهن تیزبین و تجربه‌ی زندگی و خدمات غنی‌اش هنوز می‌توانست. مفید باشد او کاملاً مطابق با شخصیت پردازی بود که در صورت ازدواج استرلیتز در فیلم می توانست به او داده شود. سابقه طولانی دارد. من همیشه با همکارانم روابط خوب و دوستانه دارم. در رفتارش ملایم، صادق و محترم است. یک مرد خانواده وفادار متاهل. او هیچ ارتباطی نداشت که او را بدنام کند. نسبت به دشمنان رایش بی رحم».

لمان مانند استرلیتز یک مرد ایده آل گشتاپو به حساب می آمد

دست هایت خون است

نمونه اولیه Stirlitz بی رحمی خود را نسبت به دشمنان رایش در شب قتل عام - "چاقوهای بلند" نشان داد. آن شب مجبور شد دست هایش را به خون آلوده کند. همه آنها را به گروههای دو یا سه نفره تقسیم کردند و با فهرستی از آدرس و اسامی آنها را برای کشتن فرستادند. فرار از آن غیرممکن بود و لمان حتی تلاشی نکرد. اولاً، این امر باعث ایجاد سوء ظن در رفقای او و نارضایتی از طرف مافوق او می شود. و ثانیاً، همان شب، همانطور که بعداً به سرپرست خود از مرکز گفت، برخی از خزندگان از شر خزندگان دیگر خلاص شدند. یا، به قول معروف لاتین باستان، شر، شر را می بلعد.

افسر اطلاعات واسیلی زاروبین، که لمان با او کار می کرد، "هنرمند اطلاعاتی" نامیده می شد.

کار لمان تحت نظارت خود واسیلی زاروبین، افسر اطلاعاتی مشهور شوروی بود. این بود که لمان اطلاعات دقیقی در مورد ساختار و ترکیب پرسنل اداره چهارم RSHA - اداره اصلی امنیت امپراتوری به او منتقل کرد.

و پس از انتقال لمان به گشتاپو، مدتی ریاست بخش مخفی را بر عهده داشت که به مسائل مربوط به پشتیبانی ضد جاسوسی از صنایع نظامی و ساخت و ساز دفاع نظامی می پرداخت. از این روزها، اطلاعات مخابره شده توسط لمان برای رهبری دولت شوروی بسیار ارزشمند شد.

ارتباط از دست رفته

ویلی لمن داده‌های ساخت زیردریایی‌ها، جنگنده‌های جدید، خودروهای زرهی، اطلاعات زیادی در مورد نوع جدیدی از اسلحه‌های ضدتانک مخابره کرد و از عرضه فوری ماسک‌های گاز جدید و تولید بنزین مصنوعی خبر داد.
به عبارت دیگر، او در ازای پول بسیار نمادین، اطلاعات محرمانه مهمی را مخابره می کرد که شوروی در پرداخت صدها هزار، اگر نگوییم میلیون ها، بر حسب پول آلمان، خسیسی به خرج نمی داد.

اما لمان فقط پولی را که برای درمان نیاز داشت درخواست کرد. و در سال 1936، همسرش ارث خوبی دریافت کرد و لمان می توانست به دلایل سلامتی به طور کلی خدمت گشتاپو را ترک کند و هیچ کس به چیزی مشکوک نبود. اما نمونه اولیه استرلیتز معتقد بود که کار او برای شوروی نیروهای دو مخالف ایدئولوژیک را برابر می کند و به جنگ جهانی دوم منجر نمی شود.

او به عنوان یک شرکت کننده در جنگ جهانی اول که به اندازه کافی از وحشت آن را دیده بود، و به عنوان شاهدی بر عواقب فاجعه بار آن برای مردم عادی آلمان، در قلب یک صلح طلب سرسخت بود. و او دید که آلمان جدید، یا بهتر است بگوییم رایش سوم، به وضوح برای انتقام و برای "تسلط بر جهانی آریایی ها" آماده می شود. این بدان معناست که کار او منطقی بوده و می تواند سودمند باشد.

اما مهمتر از همه، لمان شخصی بود که پیشاپیش، با مسئولیت کامل، پنج روز قبل از وقایع فرضی، زمان شروع جنگ علیه اتحاد جماهیر شوروی را با نشان دادن جهت اصلی حمله اول، تاریخ دقیق و زمان حمله آلمان نازی به اتحاد جماهیر شوروی.

اما این در سال 1941 خواهد بود. و قبل از آن اتفاق جالب دیگری افتاد. در سال 1937، ارتباط با لمان به طور ناگهانی متوقف شد - به دلیل پاکسازی های انجام شده توسط استالین در صفوف NKVD و اطلاعات خارجی.

در آن سال، سرکوب‌ها علیه فرماندهان ارشد نظامی و بسیاری از روسای اطلاعات و در نتیجه اکثریت افسران و ساکنان اطلاعات آغاز شد. بیش از صد مامور کاملاً مخفی فوراً از خارج به مسکو احضار شدند. اکثریت بی خبر از چیزی دستور را اجرا کردند. و آنها به وطن خود بازگشتند تا بلافاصله سرکوب و در بیشتر موارد تیرباران شوند.

نامه پرخطر

از جمله کسانی که به وطن خود بازگشتند و پاکسازی شدند واسیلی زاروبین بود. فقط تعداد کمی زنده ماندند - آنهایی که حاضر به بازگشت نشدند، و کسانی که ارتباط با آنها به طور موقت غیرقابل دسترسی بود. در میان دومی افسران اطلاعاتی با تجربه ای مانند سودوپلاتوف، که بعداً ریاست سازمان های اطلاعاتی را بر عهده گرفت، و الکساندر کوروتکوف، که قرار بود تا سال چهلم دوباره با لمان ارتباط برقرار کند، بودند.

طبیعتاً لمان اطلاعات کمی در مورد همه این سرکوب ها و وضعیت اتحاد جماهیر شوروی به طور کلی داشت. و بنابراین ، مدتی تصمیم گرفت که آنها کار با او را متوقف کنند ، زیرا دولت اتحاد جماهیر شوروی کاملاً به پیمان عدم تجاوز ریبنتروپ-مولوتوف اعتماد داشت و به قول هیتلر اعتقاد داشت.
اما در ژوئن 1940، لمان، که فهمیده بود سیاست پیشوا به کجا می‌رود، سرانجام تصمیم گرفت ریسک کند. و با ناامیدی دست به اقدامی زد که به شدت برایش خطرناک بود. او موفق شد بی سر و صدا نامه ای را به صندوق پستی سفارت شوروی بیندازد که خطاب آن به معاون وابسته نظامی اتحاد جماهیر شوروی بود. لمان نوشت:

من در همان موقعیتی هستم که مرکز آن را به خوبی می شناسد. من فکر می کنم که می توانم به نفع اتحاد جماهیر شوروی کار کنم. اما اگر هیچ پاسخی دریافت نکنم، فرض را بر این می‌گذارم که برای کار ارزشی ندارم. این بدان معناست که کار بعدی من در گشتاپو برای من معنایی نخواهد داشت و من مجبور به استعفا خواهم شد.

کوروتکوف فوراً به برلین فرستاده شد و در آنجا پس از بررسی اطلاعات مبنی بر اینکه آیا لمان به سمت کسانی رفته است که سال‌ها در کنار آنها خدمت کرده است یا خیر، کار خود را بدون وقفه با مامور بسیار مهم لیمان، ملقب به برایتنباخ از سر گرفت. .

نمونه اولیه استرلیتز ویلی لمان اولین کسی بود که تاریخ دقیق حمله آلمان به اتحاد جماهیر شوروی را در سال 1941 گزارش کرد.

اما با این حال، پس از وقوع جنگ، که برایتنباخ موفق شد در مورد آن به دولت شوروی هشدار دهد، ارتباط با لمان متوقف شد. او فقط گهگاه می توانست اطلاعات بسیار مهمی را به اعضای سازمان ضد فاشیست یا افراد تصادفی منتقل کند که شاید در مواقعی می توانستند آن را به نمایندگان قابل اعتماد سرویس اطلاعاتی شوروی منتقل کنند.

نظارت مرگبار

در ژانویه 1943، همسر ویلی لمان از مرگ شوهرش مطلع شد. و بولتن رسمی گشتاپو گزارش داد که بازرس جنایی ویلی لمان در پایان دسامبر 1942 جان خود را برای پیشور و رایش فدا کرد. این حقیقت که یک افسر عالی رتبه اس اس و کارمند گشتاپو معلوم شد جاسوس است، نه تنها در روزنامه ها ذکر نشد، بلکه حتی به پیشور هم گزارش نشد. هاینریش مولر شخصاً نگران این موضوع بود تا از رسوایی و خشم هیتلر جلوگیری کند.

علاوه بر این، مولر تصور کرد که چگونه این اطلاعات بورمن را که در حال مبارزه پشت صحنه علیه او بود خوشحال می کند. با این حال، خود مولر به شدت عصبانی بود. و تا ته دل آزرده شد. روزهای اول نتوانست از غافلگیری خلاص شود. چطور؟ همین لمان که خیلی بهش اعتماد داشت؟ همه اطرافیان او را چیزی کمتر از عمو ویلی خوب خطاب نمی کردند، زیرا او از نظر سنی مسن ترین بود و همیشه به همکاران جوان وام می داد؟ نه، این نمی تواند باشد!

کریسمس گذشته

شکست مامور برایتنباخ به دلیل تقصیر و نظارت اطلاعات شوروی بود. در ماه مه 1942، یک مامور شوروی به نام بک به برلین فرستاده شد. هدف اصلی او تنها چیز بود - بازگرداندن تماس با لمان با هدف ادامه همکاری. با این حال، از ترس اینکه ممکن است او از همکاری امتناع کند، شواهد متهم کننده گسترده ای در مورد لمان به مامور ارائه شد. برای فشار

متأسفانه در عرض یک ماه بک دستگیر شد. پس از چندین ماه شکنجه توسط گشتاپو، او هر آنچه را که درباره لمان می دانست گفت. در 30 دسامبر 1942، او فوراً از تعطیلات فراخوانده شد، که از آنجا دیگر برنگشت.

توهین آمیزترین چیز این است که از بین تمام قهرمانان ضد فاشیست، نام ویلی لمان به سختی ذکر شده است. آلمانی ها نمی توانستند عاشق مردی شوند که بیش از 13 سال برای اطلاعات شوروی کار می کرد. بیوه لیمان، مارگارت، تنها در سال 1969 یک ساعت مچی طلایی با نوشته «به یاد دوستان شوروی» دریافت کرد.

نام ویلی لیمن و فعالیت های او اخیراً در آغاز قرن بیست و یکم به طور رسمی از طبقه بندی خارج شد. این به این معنی است که Lehman نمی تواند نمونه اولیه Stirlitz باشد. و سازندگان فیلم "17 لحظه" در روزهایی که فیلمبرداری را شروع کردند نمی توانستند چیزی در مورد آن بدانند. تنها کسی که می‌توانست حداقل چیزی در مورد زندگی این مرد شگفت‌انگیز بداند، یولیان سمنوف بود که اغلب اطلاعاتی را مستقیماً از KGB برای کار روی کتاب دریافت می‌کرد... اما اینها فقط حدس و گمان هستند.

مشهورترین افسر اطلاعات فیلم، ماکس اتو فون استیرلیتز، در حال جشن گرفتن یک نقطه عطف است - امسال چهل و پنجمین سالگرد اکران این فیلم کالت در تلویزیون است. این سریال بر اساس رمان یولیان سمنوف توسط چندین نسل از بینندگان شوروی و روسی تماشا شد. به نقل قول تقسیم می شود. و هنوز هم در مورد اینکه چه کسی نمونه اولیه شخصیت اصلی "هفده لحظه بهار" شد، اختلاف نظر وجود دارد. مورخان سرویس‌های ویژه بارها توضیح داده‌اند که استرلیتز واقعی هرگز وجود نداشته است، اما بسیاری از قسمت‌های فیلم بر اساس وقایعی است که افسران اطلاعاتی واقعی در آن شرکت داشته‌اند. استرلیتز به یک تصویر جمعی تبدیل شده است. یولیان سمنوف رمان خود را با مطالعه آرشیو سرویس های ویژه نوشت و برخی از افسران اطلاعاتی را شخصاً می شناخت. چه کسی نمونه اولیه شخصیت مشهور فیلم شد - در مطالب خبرنگار ویژه Vesti FM نیکولای اوسیپوف.

ماکسیم ایسایف، با نام مستعار ماکس اتو فون استیرلیتز: همه اینها نام مستعار هستند، نام واقعی قهرمان ادبی رمان یولیان سمنوف وسوولود ولادیمیرویچ ولادیمیروف است. یک افسر اطلاعاتی غیرقانونی که مستقیماً از قلب آلمان نازی اطلاعات ارزشمندی برای اتحاد جماهیر شوروی به دست می آورد.

ویاچسلاو تیخونوف تصویری منحصر به فرد از یک افسر اطلاعاتی غیرقانونی را روی صفحه نمایش ایجاد کرد. کارشناسان تاریخ از او ایراد گرفتند - آنها می گویند که افسران SS، به طور معمول، متاهل بودند (آنها از مجردان حمایت نمی کردند). مردان اس اس نیز سیگار نمی کشیدند - این نیز مورد استقبال قرار نگرفت ، اما در فیلم شخصیت ها دائماً سیگار می کشند. اما بدون اپیزودهای معروف چه اتفاقی می افتاد؟ مثلاً صحنه با شلنبرگ.

شخصیت های واقعی در این فیلم با شخصیت های تخیلی ترکیب شده اند. اما زمانی که در مورد استیرلیتز صحبت می شود، مورخان اول از همه به یاد ویلی لیمان (نام مستعار عملیاتی - برایتنباخ) می افتند. SS Hauptsturmführer، اما در واقع یک مامور NKVD که در سال 1929 توسط شوروی استخدام شد. او اطلاعاتی را در مورد تحولات نظامی آلمان، ساخت زیردریایی ها مخابره کرد، به حذف زیرزمینی کمونیستی از حمله کمک کرد و تاریخ دقیق حمله به اتحاد جماهیر شوروی را نام برد. در بخش چهارم گشتاپو خدمت می کرد. در همان ابتدای جنگ توسط یک مامور افشا شده دیگر به او خیانت شد. تنها پس از تسخیر برلین می توان دریافت که لمان با عجله توسط گشتاپو اعدام شده است. آنها چنان شوکه شده بودند که مولر حتی گزارشی از خیانت به هیتلر نداد. آنها فقط تصمیم گرفتند به سرعت عامل را حذف کنند. این یک رسوایی بزرگ خواهد بود. مولر ترجیح داد سکوت کند.

استیرلیتز و ویلی لمان که در گشتاپو درگذشت، البته شخصیت های کاملاً متفاوتی هستند. لمان کچل، کمی اضافه وزن، خوش اخلاق، خندان است و اصلا شبیه یک قهرمان فیلم رمانتیک نیست - همیشه متمرکز است، همه گزینه ها را محاسبه می کند، همه حرکات را می داند. نمونه اولیه دیگر - ستوان ارشد نیروی هوایی آلمان هارو شولز-بویسن - نیز کاملاً متفاوت بود. نام مستعار مامور - گروهبان سرگرد. لاغر، با خط رویش مو، او نیز به هیچ وجه شبیه شخصیت فیلم افسانه ای نیست. او یک ضد فاشیست سرسخت بود و اطلاعاتی در مورد استقرار واحدهای هوایی به مسکو مخابره می کرد. در سال 1942 به همراه همسرش لو رفت و اعدام شد. بدن آنها برای تحقیقات تشریحی داده شد.

سرنوشت قهرمانان واقعی غم انگیز و وحشتناک بود. اکثر «غیرقانونی ها» در طول جنگ کشف شدند و انتخاب نمونه های اولیه برای دوره مورد بحث در فیلم، یعنی چند ماه قبل از پیروزی، بسیار دشوار است. استرلیتز با نام مستعار یوستیس در کدها ظاهر شد، اما الکس کیست؟ در فیلم، این یک سپهبد معین است.

در واقع او واقعا وجود داشت. رئیس سرویس اطلاعات خارجی اتحاد جماهیر شوروی از سال 1939 تا 1946 پاول فیتین بود - تمام گزارش های افسران اطلاعاتی ما از طریق او منتقل می شد. از جمله نمونه اولیه دیگری از استرلیتز. نه صد در صد، اما کاملاً قابل مقایسه با قهرمان فیلم. تحصیل کرده، ورزشکار، با دانش عالی فرانسوی و آلمانی، تنها افسر اطلاعاتی شوروی یک تنیس باز حرفه ای بود - و استیرلیتز، اگر شرح را به خاطر داشته باشید، قهرمان برلین بود. الکساندر کوروتکوف در پاریس کار می کرد، از ابتدای جنگ با زیرزمینی - عوامل ما در اس اس و گشتاپو - در تماس بود. پس از پیروزی در سازمان های امنیتی به کار خود ادامه داد. به هر حال ، این یک مورد نادر است و احتمالاً افسران اطلاعات خواهند گفت که این غیرحرفه ای است ، اما کوروتکوف را می توان در وقایع عکس پیروزی یافت. به طور معمول، "مهاجران غیرقانونی" از هرگونه مستندسازی هویت خود اجتناب می کنند. در تصاویر بایگانی، کوروتکوف پشت سر فیلد مارشال کایتل ایستاده و در حالی که عمل تسلیم را امضا می کند. با توجه به اینکه قبل از جنگ تقریباً تحت سرکوب بریا قرار گرفت ، سرنوشت او بسیار خوب بود.

بیوگرافی سایر نمونه های اولیه احتمالی استیرلیتز - به ویژه ایسای ایسایویچ بورووی - "مهاجر غیرقانونی" که به بالای رایش سوم معرفی شده است بسیار تراژیک تر است. تقریباً هیچ چیز در مورد او شناخته نشده است ، به جز اینکه پس از بازگشت به اتحاد جماهیر شوروی دستگیر شد و در آنجا دفن شد - هیچ اطلاعات رسمی وجود ندارد. اما بسیاری تصادفی بودن نام های ایسای ایسایویچ و ماکسیم ماکسیموویچ ایسایف را تصادفی نمی دانند.

منبع الهام برای ایجاد تصویر استرلیتز می توانست افسران اطلاعاتی دیگری باشد که یولیان سمنوف شخصاً با آنها آشنا بود. این نورمن بورودین و میخائیل میخالکوف، برادر نویسنده مشهور شوروی است. هر دو به عنوان "مهاجران غیرقانونی" کار می کردند، سرکوب شدند، اما بعداً بازسازی شدند، که مهم است - در طول زندگی آنها. همه اینها قهرمانانی هستند که تصویر مشهورترین افسر اطلاعات فیلم از آنها جمع آوری شده است که هرکسی که تا به حال "هفده لحظه بهار" را تماشا کرده است به یاد می آورد و می شناسد. اگرچه، البته، به رسمیت شناختن بهترین کیفیت برای یک "غیرقانونی" نیست.

با نگاهی به تواریخ عکس، ممکن است همیشه فکر نکنید که در مقابل ما یک افسر اطلاعات غیرقانونی است. اما او باید چنین باشد - محتاط، معمولی - مثل بقیه. بسیاری از آرشیوها با داده‌های مربوط به کسانی که با به خطر انداختن جان خود، ارزشمندترین اطلاعات را از آلمان نازی به مسکو منتقل کردند، در حال حاضر موجود است، فقط برخی از آنها هنوز به عنوان "فوق سری" طبقه بندی می شوند. قهرمانانی با سرنوشتی پیچیده و اغلب غم انگیز، گاهی اوقات پیشاپیش محکوم به فنا بودند، اما تسلیم نشدند، خود را به خاطر پیروزی بزرگ قربانی کردند.

دستورالعمل ها

قهرمان 14 اثر یولیان سمنوف به لطف آشنایی نویسنده با رودولف آبل ، که به یکی از نمونه های اولیه قهرمان ادبی تبدیل شد ، متولد شد. اما استرلیتز یک تصویر جمعی است. نمونه های اولیه او ویلی لمن، تیراندازی شده توسط نازی ها در سال 1942، و آیزایا آیزاویچ بورووی، و یک سری کامل از مبارزان دیگر از جبهه نامرئی بودند.

این شخصیت ادبی به لطف فیلم تلویزیونی دوازده قسمتی "هفده لحظه بهار" بر اساس رمانی به همین نام از سه گانه "مقام" توسط کارگردان تامارا لیوزنووا در سال 1973 به شهرت رسید.

شخصیتی که ویاچسلاو تیخونوف بازی می کرد برای همیشه با مجری خود ادغام شد و متعاقباً سالها این هنرمند مجبور شد کلیشه ای را که در مورد خودش ایجاد شده بود بشکند. که با این حال، او همیشه موفق بود. اما، در همین حال، تصویر بصری قهرمان خلق شده توسط یولیان سمنوف برای همیشه به ظاهر ویاچسلاو تیخونوف اختصاص داده می شود.

در فیلم "هفده لحظه بهار"، استرلیتز در ماه های آخر جنگ جهانی دوم نشان داده می شود، زمانی که یکی از وظایف اصلی او توسط فرماندهی شوروی ایجاد اختلال در عملیات طلوع آفتاب / جدول کلمات متقاطع: مذاکرات بین نمایندگان سرویس های اطلاعاتی نازی ها بود. آلمان و ایالات متحده در مورد تسلیم بخشی از نیروهای آلمانی و انعقاد صلح جداگانه با دور زدن اتحاد جماهیر شوروی.

استرلیتز با پشت سر گذاشتن لحظات دشوار بسیاری، با کمک یک فتنه هوشمندانه اختراع شده، تحت تهدید دائمی قرار گرفتن در معرض قرار گرفتن، وظیفه خود را انجام می دهد و افرادی را که به او نزدیک شده اند نجات می دهد.

استرلیتز قهرمان دو زمان است: زمانی که قهرمان کتاب در آن زندگی می کند و در آن بازی می کند و زمانی که فیلم خلق می شود. قهرمان کتاب، به خواست نویسنده، در اعمال و تصمیمات، اشتباهات و محاسبات نادرست خود آزادتر بود.

قهرمان فیلم در دوره ای از رکود استخوانی متولد شد. بنابراین، او به عنوان یک فرد واقعی، اصولاً نمی توانست اشتباه کند. اگر استعداد نجات ویاچسلاو تیخونوف با توانایی او در سکوت در قاب و پخش افکار برای ثانیه های طولانی فیلم نبود - اتفاقاً این مهارت اکنون در بین هنرمندان مدرن کاملاً از بین رفته است - پس میم "Stirlitz" شاید به دنیا نیامده باشد

قهرمانی که "یک جنگجو در میدان" است، مردی که به طور مستقل تصمیم می گیرد و کار سخت خود را انجام می دهد، نه به خاطر وفاداری به حزب و دولت، بلکه فقط به این دلیل که اعتقاداتش چنین است، نمی تواند تحسین ناخودآگاه را برانگیزد. از توده هایی که زندگیشان تا حدی تنظیم شده بود.

روند فکری استرلیتز سینمایی، که برای یک ثانیه قطع نشد، طوفانی از لذت آرام را برانگیخت. دیدن اینکه چگونه یک شخص منعکس می کند، تجزیه و تحلیل می کند، به شدت، دائما فکر می کند، و عمل تنها به دنبال فرآیند فکر او حرکت می کند - به طور غیر منتظره ای زیبا و هیجان انگیز بود. بی دلیل نیست که در علم جامعه شناسی، نام "استیرلیتز" به یکی از روانی هایی که به عنوان یک برون گرا منطقی-حسی مشخص می شود، نسبت داده می شود.

نمونه اولیه محبوب ترین افسر اطلاعاتی شوروی از زندگی نامه چه کسی شکل گرفت؟

استرلیتز گریزان ( ماکسیم ماکسیموویچ ایسایف) - محبوب ترین افسر اطلاعاتی در فرهنگ شوروی و پس از شوروی. هیچ یک از این شخصیت ها حتی به شهرت او نزدیک نشدند. همه کسانی که حداقل یک بار فیلم را تماشا کرده اند تاتیانا لیوزنووا"هفده لحظه بهار"، این سوال مطرح شد: آیا Stirlitz وجود داشت؟ و اگر چنین بود، سرنوشت او چه بود؟

ماکسیم ماکسیمیچ تو کی هستی؟

هیچ اتفاق نظری در مورد اینکه چه کسی می تواند به عنوان نمونه اولیه Standartenführer معروف باشد، وجود ندارد یولیانا سمنووانویسنده حماسه درباره استرلیتز هنوز مفقود است. در پایان دهه 60، به نویسنده وظیفه افتخاری داده شد: نوشتن یک اثر الهام بخش ایدئولوژیک در مورد شاهکار یک افسر اطلاعاتی شوروی.

برای اینکه طرح به سفارش شخصی تا حد امکان به واقعیت نزدیک شود یوری آندروپوف(در آن زمان رئیس KGB) نویسنده اجازه ورود به مقدسات را داشت، اجازه داشت اسناد را ببیند، همانطور که می گویند قبل از خواندن باید سوزانده شود. بنابراین، حقایقی از زندگی چندین ساکن شوروی در بیوگرافی استرلیتز در هم تنیده شده است.

یا جاسوس یا قهرمان

همانطور که می دانید استیرلیتز قهرمان تنیس برلین بود. در میان افسران اطلاعاتی اتحاد جماهیر شوروی، تنها یک نفر به طور حرفه ای از راکت استفاده می کرد و همچنین فوتبال را به خوبی بازی می کرد - . اما جاسوس بودن و در عین حال یک قهرمان واقعی در هر ورزشی به سادگی غیرممکن است - یک ورزشکار نیاز به تمرین مداوم دارد و بهترین ها در بین آنها همیشه تحت توجه سازمان های مختلف ، مطبوعات و به سادگی کنجکاو هستند.

برای اسکندر ، مسیر هوش دقیقاً در زمین تنیس آغاز شد ، جایی که توسط نمایندگان سرویس های اطلاعاتی داخلی مورد توجه قرار گرفت. به زودی، به توصیه، او برای کار در Lubyanka آمد. او سفر خود را به روشی بسیار غیرمعمول آغاز کرد - به عنوان یک اپراتور آسانسور، و تنها پس از آن "بالا رفت".

در ابتدا یک موقعیت خسته کننده به عنوان کارمند در بخش خارجی وجود داشت. اما آن مرد علاقه مند شد و برای آموزش انفرادی فرستاده شد: او یاد گرفت که از چندین نوع سلاح استفاده کند ، به زبان آلمانی کاملاً تسلط داشت ، دوره های رانندگی را گذراند و پس از چندین سال به خارج از کشور اعزام شد.

کوروتکوف رهبری گروهی را بر عهده داشت که برای از بین بردن خائنان به میهن ایجاد شده بود و در فرانسه کار می کرد. قبلاً در اواخر دهه 30 ، نام او برای کسانی که باید شناخته شده بود. اما قبل از شروع سال جدید، 1939، کوروتکوف به همراه چند تن از همکارانش موظف به حضور در بریا، که به ماموران اطلاع داد که دیگر به خدمات آنها نیازی نیست.

کوروتکوف عصبانی شد. او در مورد بی سابقه تصمیم گرفت: او نوشت لاورنتی پاولوویچنامه ای که در آن او جرأت کرد بدون «تذکرات» غیرضروری درخواست بازگرداندن خود به کار کند. در کمال تعجب، هیچ عواقب غم انگیزی رخ نداد: برعکس، کوروتکوف بازگردانده شد و برای خدمت به برلین فرستاده شد.

نسخه ای وجود دارد که او اولین کسی بود که آلمان را در مارس 1941 به اتحاد جماهیر شوروی منتقل کرد. در اوایل دهه 40 ، کوروتکوف در حالی که تحت نظارت دقیق قرار داشت ، موفق شد با گروه زیرزمینی "Red Chapel" ارتباط برقرار کند و اطلاعات ارزشمند خود را به اتحاد جماهیر شوروی و کشورهای متحد ارسال کند.

پسر خوب با کلاه

نمونه اولیه دیگر استرلیتز افسر اطلاعاتی است که با نام مستعار کار می کرد برایتنباخ. او بود که در 19 ژوئن 1941 اطلاعاتی را به اتحاد جماهیر شوروی منتقل کرد مبنی بر اینکه آلمان ظرف سه روز به اتحاد جماهیر شوروی حمله خواهد کرد. این مردی بود که زمانی خودش ابراز تمایل کرد که برای اطلاعات شوروی کار کند - او قاطعانه ایدئولوژی فاشیستی را به اشتراک نمی گذاشت. لمان مانند استرلیتز یک افسر گشتاپو، یک افسر SS Hauptsturmführer بود و در بین تمام افسران اطلاعاتی، او موقعیتی شبیه به موقعیتی داشت که یولیان سمیونوف برای استرلیتز خود آماده کرده بود.

اما لمان مطمئناً به طرز چشمگیری با تیخونوف خوش تیپ متفاوت به نظر می رسید. مرد مهربان کوچولوی کچل با سلامتی ضعیف در میان هیچ کس بدگمانی برانگیخت. غیرممکن بود که فکر کنیم او یک عامل دشمن است.

در همین حال، اطلاعاتی که او مخابره کرد بسیار ارزشمند بود: مربوط به تولید اسلحه های خودکششی، توسعه سلاح های شیمیایی و انواع جدید سوخت و همچنین تغییرات در پرسنل سرویس های اطلاعاتی آلمان و برنامه های مخفی گشتاپو بود. .

لمن گزارش های خود را به آستر کلاه خود دوخت. یکی دیگر از ماموران شوروی که لمان در یک کافه با او آشنا شد، دقیقاً همین کار را داشت. رد و بدل شدن نامحسوس کلاه ها صورت گرفت و به قول خودشان ترفند در کیف بود.

هنگامی که لمان در سال 1942 افشا شد، رهبری اس اس شوکه شد: به مدت 13 سال توسط یک مامور شوروی توسط دماغ رهبری می شدند! لمان با عجله به دستور شلیک شد هیملرو پرونده او قبل از اینکه به پیشور برسد، فوراً نابود شد. خانواده لمان تنها پس از پایان جنگ از دلایل واقعی مرگ او مطلع شدند.


وارث ثروتمند

نمونه اولیه دیگر از Stirlitz - . او که در اواسط دهه 30 برای جمهوری خواهان اسپانیا جنگید، به مسکو بازگشت و پیشنهادی دریافت کرد تا افسر اطلاعاتی شود. تخصص او ارتباطات رادیویی رمزگذاری شده بود.

گورویچ کار خود را در بروکسل آغاز کرد و در آنجا نام مستعار دریافت کرد وینسنت سیرا. سپس او به عضویت "کلیسای سرخ" معروف شد، جایی که علامت تماس را به دست آورد کنت. آناتولی در حالی که در بروکسل کار می کرد، با دختر یک صنعتگر ثروتمند محلی ازدواج کرد و احتمالاً تنها فرد واقعی شوروی، وارث ثروتمند «درآمد غیرحضوری» شد.

به لطف اطلاعات منتقل شده توسط گورویچ بود که ارتش سرخ توانست چندین پیروزی مهم را در پاییز 1941 به دست آورد. اما تقریباً در همان زمان، سرنوشتی شیطانی بر گورویچ غلبه کرد: فرستنده او ردیابی شد، کدها شکسته شدند و ضد جاسوسی آلمان به بازی رادیویی پیوست. پیشاهنگ و همسرش موفق به فرار به فرانسه شدند اما خیلی زود دستگیر شدند. فقط در آن صورت مارگارتمتوجه شد که شوهرش جاسوس شوروی است. خانم اصلا از این موضوع خوشحال نبود.

به طور معجزه آسایی، این زوج موفق شدند زنده بمانند، اما ازدواج آنها محکوم به شکست بود. با پایان یافتن جنگ، آناتولی از همسرش جدا شد و به روسیه بازگشت. در اینجا زندان دوباره در انتظار او بود - رهبران اطلاعات اتحاد جماهیر شوروی قرار نبود در مراسم با مامور شکست خورده بایستند. گورویچ به جرم خیانت به 25 سال زندان محکوم شد، اما او کمی زودتر، در سال 1960 آزاد شد. تمام اتهامات علیه این افسر اطلاعاتی تنها 30 سال بعد لغو شد و خود گورویچ تا 96 سالگی زندگی کرد و در سال 2009 در مسکو درگذشت.


خود یولیان سمنوف بارها گفته است که یکی از نمونه های اصلی استرلیتز بود که نویسنده شخصاً او را می شناخت. پدر نورمن میخائیل بورودین- رفیق جنگ لنین- او خود افسر اطلاعاتی شوروی بود، در مأموریت دیپلماتیک در چین کار می کرد، به عنوان مشاور رهبر وقت چین خدمت می کرد. سان یات سن. وقتی سان یات سن درگذشت، ماندن در شرق بسیار خطرناک شد. دیپلمات های شوروی موفق شدند بورودین را از کشور خارج کنند و پسرش، نورمن 16 ساله، به عنوان بخشی از یک گروه باله به اتحاد جماهیر شوروی منتقل شد. ایزدورا دانکنکه در آن زمان در حال تور چین بود. جوان خوش تیپ لباس دخترانه پوشیده بود.

نورمن به عنوان زبان مادری انگلیسی صحبت می کرد. قبلاً در سن 19 سالگی ، او در بخش خارجی NKVD کار می کرد و اولین وظیفه او هنگامی که پسر 25 ساله شد به او سپرده شد: او به عنوان یک مقیم غیرقانونی به ایالات متحده رفت و نام مستعار دریافت کرد. سنگ گرانیت. با وجود این نام مستعار، موقعیت مامور بسیار آسیب پذیر بود: او حتی نمی توانست روی کمک سفارت شوروی حساب کند. پس از خیانت یکی از همکارانش ، بورودین فوراً از ایالات فراخوانده شد ، اما پس از بازگشت به مسکو از اطلاعات اخراج شد. او تنها با آغاز جنگ بزرگ میهنی موفق به بازگشت شد.

او به برلین فرستاده شد و در آنجا یک شبکه قابل اعتماد ایجاد کرد. نورمن در همان زمان تحت پوشش یک داوطلب در شعبه صلیب سرخ سوئیس مشغول به کار شد.

بورودین پس از بازگشت به مسکو خبرنگار شد و بیهوده! او کاملاً از واقعیت شوروی ناامید شده بود. جاسوس سابق حتی به استالین نوشت: آیا رهبر بزرگ می داند در اطراف او چه می گذرد؟ "پاسخ" دستگیری پدرش بود که نتوانست در برابر شکنجه مقاومت کند و در زندان جان باخت.

بعد نوبت پسرم شد. اما بورودین جونیور خوش شانس بود: او به کاراگاندا تبعید شد. در آنجا با یولیان سمنوف و برادرانش آشنا شد واینرها. سمنوف با شنیدن داستان زندگی باورنکردنی بورودین، اجازه خواست تا بخشی از زندگی‌نامه نورمن را در رمان جدیدی درباره استرلیتز استفاده کند.

مدتی پس از مرگ استالین، بورودین توانست به مسکو بازگردد، تمام اتهامات علیه او لغو شد و او دوباره در KGB مشغول به کار شد. بورودین در کار بر روی فیلم "هفده لحظه بهار" به عنوان مشاور مشارکت فعال داشت. اما اعتبار نام ساختگی او را نشان می دهد: آندروپوف دستور داد آن را طبقه بندی کنند.


از تراژدی تا شوخی

برخی از محققان نیز Stirlitz را نمونه اولیه می دانند میخائیل میخالکوف، برادر نویسنده مشهور و همچنین کارمند جوان چکا یاکووا بلومکینا، که فعالیت های او در اطلاعات شوروی نیز به دستگیری و در مورد بلومکین به اعدام ختم شد.

نمونه اولیه Stirlitz اغلب ذکر می شود ریچارد سورج، که افسر شماره 1 اطلاعات اتحاد جماهیر شوروی شد. اما مطالعه دقیق زندگینامه او این نسخه را مورد تردید قرار می دهد؛ در زندگی نامه افسران اطلاعاتی واقعی و ادبی عملاً تصادفی وجود ندارد، جز اینکه هر دو مدتی در شانگهای کار می کردند.

استرلیتز خیالی با شناخت شایستگی های خود کمی خوش شانس تر از افسران اطلاعاتی واقعی بود. افسانه ای وجود دارد که لئونید ایلیچ برژنفاو که از طرفداران پر و پا قرص فیلم در مورد استرلیتز بود، یک بار پرسید که آیا به ایزایف قهرمان داده شده است یا خیر. برژنف پس از دریافت پاسخ به این سؤال دستور داد که این کار فوراً انجام شود.


2023
polyester.ru - مجله دخترانه و زنانه