01.03.2024

نیکولای سمیکو - بیوگرافی، عکس. سمیکو، نیکولای ایلاریونوویچ شاهکار نیکولای سمیکو


تو برده نیستی!
دوره آموزشی بسته برای کودکان نخبه: "آرایش واقعی جهان".
http://noslave.org

مطالب از ویکی پدیا - دانشنامه آزاد

نیکولای ایلاریونوویچ سمیکو
دوره زندگی

خطای Lua در Module:Wikidata در خط 170: تلاش برای نمایه سازی فیلد "wikibase" (مقدار صفر).

نام مستعار

خطای Lua در Module:Wikidata در خط 170: تلاش برای نمایه سازی فیلد "wikibase" (مقدار صفر).

نام مستعار

خطای Lua در Module:Wikidata در خط 170: تلاش برای نمایه سازی فیلد "wikibase" (مقدار صفر).

تاریخ تولد
تاریخ مرگ
وابستگی

اتحاد جماهیر شوروی 22x20 پیکسلاتحاد جماهیر شوروی

نوع ارتش
سابقه خدمت
رتبهکاپیتان نگهبان

: تصویر نادرست یا گم شده است

قسمت

خطای Lua در Module:Wikidata در خط 170: تلاش برای نمایه سازی فیلد "wikibase" (مقدار صفر).

فرمان داد

خطای Lua در Module:Wikidata در خط 170: تلاش برای نمایه سازی فیلد "wikibase" (مقدار صفر).

عنوان شغلی

خطای Lua در Module:Wikidata در خط 170: تلاش برای نمایه سازی فیلد "wikibase" (مقدار صفر).

نبردها/جنگ ها
جوایز و جوایز
دستور لنین سفارش پرچم قرمز سفارش پرچم قرمز سفارش پرچم قرمز
سفارش پرچم قرمز حکم درجه سوم Bohdan Khmelnitsky فرمان الکساندر نوسکی فرمان جنگ میهنی درجه 1
اتصالات
بازنشسته

خطای Lua در Module:Wikidata در خط 170: تلاش برای نمایه سازی فیلد "wikibase" (مقدار صفر).

دستخط

خطای Lua در Module:Wikidata در خط 170: تلاش برای نمایه سازی فیلد "wikibase" (مقدار صفر).

خطای Lua در Module:Wikidata در خط 170: تلاش برای نمایه سازی فیلد "wikibase" (مقدار صفر).

نیکولای ایلاریونوویچ سمیکو(25 مارس 1923 - 20 آوریل 1945) - خلبان نظامی شوروی، کاپیتان گارد، دو بار قهرمان اتحاد جماهیر شوروی.

زندگینامه

Semeiko Nikolai Illarionovich در 25 مارس 1923 در شهر Slavyansk (منطقه دونتسک فعلی اوکراین) در خانواده یک کارمند متولد شد. بر اساس ملیت - اوکراینی.

او از دبیرستان شماره 12 که نام اوست فارغ التحصیل شد.

دوره جنگ بزرگ میهنی

N.I. Semeyko در زمان آخرین پرواز خود 227 سورتی پرواز برای حمله به نیروهای دشمن انجام داده بود که در نتیجه او شخصاً هفت تانک ، 10 قبضه توپ ، 5 هواپیما در فرودگاه های دشمن ، 19 وسیله نقلیه با نیرو و محموله ، یک دستگاه را منهدم و آسیب رساند. لوکوموتیو بخار، و منفجر کردن دو انبار مهمات، سرکوب 17 نقطه آتش توپخانه ضد هوایی، و نابودی بسیاری دیگر از تجهیزات نظامی و پرسنل دشمن.

گزیده ای از شخصیت سمیکو، نیکولای ایلاریونوویچ

موهای ابریشمی بلندش را نوازش کردم، عطر جدید و ناآشنایش را استشمام کردم و بدن نازک شکننده اش را در آغوش گرفتم، همین الان آماده بودم بمیرم، اگر این لحظه شگفت انگیز قطع نمی شد...
آنا دیوانه وار به من چسبیده بود، با دستان نازکش محکم به من چسبیده بود، انگار می خواست حل شود، در من پنهان شود از دنیایی که ناگهان بسیار هیولا و ناآشنا شده بود... که زمانی روشن و مهربان و برای او بسیار عزیز بود. !..
چرا این وحشت را به ما دادند؟!.. چه کردیم که مستحق این همه درد بودیم؟.. جوابی برای این نبود... بله، احتمالاً نمی شد.
می ترسیدم تا اینکه برای بچه بیچاره ام از هوش رفتم!.. آنا حتی در سنین پایینش شخصیت بسیار قوی و درخشانی بود. او هرگز سازش نکرد و هرگز تسلیم نشد و با وجود شرایط تا انتها جنگید. و من از هیچ چیز نمی ترسیدم ...
«ترس از چیزی، پذیرش احتمال شکست است. ترس به دلت راه نده عزیزم" - آنا درس های پدرش را خوب یاد گرفت...
و حالا، با دیدن او، شاید برای آخرین بار، مجبور شدم وقت داشته باشم که برعکس آن را به او یاد بدهم - "پیش نرود" وقتی زندگی او به آن بستگی داشت. این هرگز یکی از "قوانین" من در زندگی نبوده است. من این را تازه یاد گرفتم، با تماشای اینکه چگونه پدر درخشان و مغرور او در زیرزمین خزنده کارافا درگذشت... آنا آخرین جادوگر خانواده ما بود و باید به هر قیمتی زنده می ماند تا زمانی برای به دنیا آوردن او داشته باشد. پسر یا دختری که آنچه را که خانواده ما قرن هاست با دقت حفظ کرده است ادامه دهد. او باید زنده می ماند. به هر قیمتی... جز خیانت.
– مامان لطفا منو باهاش ​​نذار!.. خیلی بد شده! من او را میبینم. او ترسناک است!
– تو... – چی؟! ایا مینوانید او را ببینید؟! - آنا با ترس سر تکان داد. ظاهراً آنقدر مات و مبهوت بودم که با ظاهرم او را ترساندم. - آیا می توانید از محافظت او عبور کنید؟
آنا دوباره سر تکان داد. من آنجا ایستادم، کاملاً شوکه بودم، نمی توانستم درک کنم - او چگونه می تواند این کار را انجام دهد؟ اما الان مهم نبود تنها چیزی که مهم بود این بود که حداقل یکی از ما بتواند او را «دیده» کند. و این شاید به معنای شکست دادن او بود.
-آینده اش را می بینی؟ می توان؟! بگو خورشيدم نابودش ميكنيم؟!.. بگو انوشكا!
از هیجان می لرزیدم - آرزو داشتم بشنوم که کارافا می میرد، خواب دیدم شکست خورده اش را دیدم!!! آه، چقدر این را در خواب دیدم!.. چند شبانه روز نقشه های خارق العاده ای کشیدم، یکی دیوانه ی دیگری، فقط برای پاک کردن زمین از این افعی تشنه به خون!.. اما هیچ کار نشد، نمی توانستم سیاهش را «بخوانم». روح و حالا این اتفاق افتاد - کودک من می توانست کارافا را ببیند! من امید دارم. ما می‌توانیم آن را با هم، با ترکیب قدرت‌های "جادوگر" خود نابود کنیم!
اما من خیلی زود خوشحال بودم ... آنا به راحتی افکارم را می خواند و از خوشحالی خشمگین می شد، با ناراحتی سرش را تکان داد:
– ما او را شکست نمی دهیم، مادر... او همه ما را نابود خواهد کرد. او خیلی ها را مثل ما نابود خواهد کرد. هیچ راه گریزی از او نخواهد بود. منو ببخش مامان... - اشک های تلخ و داغ روی گونه های نازک آنا سرازیر شد.
- خوب عزیزم تو چی هستی... تقصیر تو نیست اگر نمی بینی ما چه می خواهیم! آرام باش خورشید من ما تسلیم نمی شویم، درست است؟
آنا سر تکان داد.
"به من گوش کن دختر..." زمزمه کردم و به آرامی شانه های شکننده دخترم را به آرامی تکان دادم. - تو باید خیلی قوی باشی، یادت باشه! ما چاره دیگری نداریم - ما همچنان با نیروهای مختلف مبارزه خواهیم کرد. شما به این صومعه خواهید رفت. اگر اشتباه نکنم مردم فوق العاده ای در آنجا زندگی می کنند. آنها مثل ما هستند. فقط احتمالا حتی قوی تر. شما با آنها خوب خواهید شد. و در این مدت من متوجه خواهم شد که چگونه می توانیم از این مرد، از پاپ دور شویم... حتماً چیزی به ذهنم می رسد. باور می کنی، درسته؟
دخترک دوباره سر تکان داد. چشمان درشت و شگفت انگیز او در دریاچه های اشک غرق شد و جویبارهای کامل سرازیر شد... اما آنا بی صدا گریست... با اشک های تلخ، سنگین و بالغ. او خیلی ترسیده بود. و خیلی تنها. و نتونستم نزدیکش باشم تا آرومش کنم...
زمین از زیر پایم محو می شد. به زانو افتادم و دستانم را دور دختر نازنینم حلقه کردم و آرامش را در او جستجو کردم. او جرعه ای از آب زنده بود که روح من که از تنهایی و درد عذاب کشیده بود برایش گریست! حالا آنا به آرامی با کف دست کوچکش سر خسته ام را نوازش می کرد و آرام چیزی را زمزمه می کرد و مرا آرام می کرد. ما احتمالاً مثل یک زوج بسیار غمگین به نظر می رسیدیم که سعی می کردند حداقل برای یک لحظه زندگی درهم و برهم خود را برای یکدیگر «آسان تر» کنند...
– پدرم را دیدم... دیدم مرد... خیلی دردناک بود مامان. او همه ما را نابود خواهد کرد، این مرد وحشتناک... ما با او چه کردیم مامان؟ او از ما چه می خواهد؟..

نیکولای سمیکو پرواز طوفانی را هدایت کرد. در زیر بال استحکامات جبهه میوس کشیده شده بود. در سمت راست رودخانه خطوط پر پیچ و خم سنگرها، سنگرها و نقاط تیراندازی دشمن وجود دارد. خلبان با یک مانور ماهرانه پرواز را از منطقه آتش خارج می کند و رویکرد جدیدی به گروهی از تانک های آلمانی می دهد که در نزدیکی یک درخت بلوط کوچک مشاهده شده اند. و حالا بمب‌ها می‌بارید و تفنگ‌های طوفان‌بازها می‌خوردند.

و ضدهوایی ها با خشم بیشتر و بیشتر شلیک می کردند. اما کار تمام شد و سمیکو دستور داد به سمت فرودگاه حرکت کند. ناگهان یک کلاه ترکیده در کنار هواپیمایش رشد کرد...

او به سختی ایل-2 مجروح را به محل ما آورد.

برای شجاعت و قهرمانی نشان داده شده در طول پیشرفت استحکامات در جبهه میوس، نیکولای سمیکو نشان پرچم قرمز را دریافت کرد.

نبردهای نزدیک ملیتوپل، که نازی ها آن را به مرکز دفاعی تبدیل کردند، به استقامت، شجاعت و تدبیر بیشتری نیاز داشت. Semeiko با برخاستن 2-3 بار در روز به نیروها، نقاط تیراندازی و تجهیزات نظامی نازی ها حمله کرد.

در بحبوحه نبردها برای Melitopol، هواپیماهای تهاجمی وظیفه حمله به هدفی را داشتند که با آتش چند لایه توپخانه ضد هوایی دشمن پوشیده شده بود. این کار به دلیل ابرهای کم پیچیده بود؛ لازم بود فقط در ارتفاعات کم کار شود.

بیش از یک گروه از ایلووها برای رسیدن به این هدف تلاش کردند، اما همه بدون هیچ چیز برگشتند. در همین حین دشمن در حال جمع آوری نیرو برای ضدحمله بود. سپس نیکولای سمیکو مأموریت یافت تا این کار را انجام دهد.

گروه ایلوف مسیر را برای هدف تعیین کرد. قبلاً با او ، ایلی به طرز سرکشی تغییر مسیر داد و نازی ها را با این مانور فریب داد. آنها تصمیم گرفتند که هواپیمای تهاجمی ما ماموریت متفاوتی داشته باشد. و سپس سمیکو دستور داد:

حمله کن!

او اولین کسی بود که ماشین خود را به شیرجه انداخت. همرزمانش به دنبال او هجوم آوردند و فاشیست ها را بمباران و تیرباران کردند.

ضدهوایی های دشمن شروع به صحبت کردند اما دیگر دیر شده بود...

برای این عملیات، نیکولای سمیکو دومین نشان پرچم قرمز را دریافت کرد.

با توسعه تهاجمی، نیروهای شوروی به دنیپر رسیدند. یکی از مراحل مهم این نبرد تاریخی حمله به زاپوروژیه بود. نازی ها تمام تلاش خود را کردند تا این سنگر را حفظ کنند و نیروهای بیشتری را به آنجا پرتاب کردند. قبلاً این کار را در شب انجام می دادند. اما اکنون، با متحمل شدن خسارات سنگین و ناتوانی در ایجاد حفره‌های دفاعی، آلمانی‌ها در طول روز به ذخایر خود اضافه کردند. در شمال Zaporozhye، پیشاهنگان یک ستون موتوری مکانیزه دشمن را کشف کردند. به اسکادران وظیفه در آن زمان، نیکولای سمیکو، دستور داده شد: "دشمن را در راهپیمایی نابود کنید!"

... هواپیمای تهاجمی شوروی ناگهان از پشت جنگل ظاهر شد. آنها به معنای واقعی کلمه ستون دشمن را پاره کردند.

عصر به فرودگاه برگشتیم. تازه فرود آمده بودیم که دستور جدیدی رسید: «گذرگاه پانتون نزدیک کاخوفکا را حذف کنید!»

در طول روز، خلبانان دو بار در جستجوی گذرگاه آلمانی پرواز کردند.

اما تمام تلاش آنها بیهوده بود: نازی ها در شب عبور کردند، پل پانتون را در طول روز در بوته های ساحلی مخفی کردند.

خورشید پاییزی قبلاً در پشت افق ناپدید شده بود و هنگامی که گروه ایلوف به رهبری نیکولای سمیکو به هوا برخاستند، سایه هایی از شیب های دنیپر روی سطح آب بود. و ناگهان نیکولای متوجه شد که در ساحل چپ دنیپر، نازی ها در حال اتمام عبور هستند. صفی از سربازان آلمانی در حال عقب نشینی که در نبرد فرسوده بودند به او رسیدند.

هواپیمای تهاجمی در یک مسیر جنگی به راه افتاد. در حال حاضر در راه رسیدن به هدف، Semeiko یک دور برگشته و هواپیما را به شیرجه می اندازد. بمب ها با دقت فرود می آیند. خلبانانی که نیکلای را با وسایل نقلیه دیگر دنبال می کردند، کاست های رزمی را تخلیه کردند. گذرگاه آلمانی وجود نداشت.

هواپیمای Semeiko در حین خروج از شیرجه زیر آتش ضدهوایی دشمن قرار گرفت. تکه های گلوله بزرگ کابین را فرو ریخت، نیکولای به شدت زخمی شد. خون در چشمانم ریخت. علاوه بر این، برخی از ابزارهای سیستم کنترل شکست خوردند.

لحظاتی وجود داشت که به نظر نیکلای می رسید که آخرین قدرت او را ترک می کند. او با غلبه بر درد، هواپیما را در ترکیب نبرد گروه نگه داشت. و تنها زمانی که هواپیمای حمله به طور کامل کار را انجام داد، او با یک دست فرمان، ماشین را به سمت زمین هدایت کرد.

هنگامی که رادیو توپچی پاول کودرین به سمت دوست رزمی خود شتافت، او بیهوش بود.

نیکولای از بیمارستان به هنگ بومی خود بازگشت که قبلاً در آسمان بلاروس در حال نبرد بود. در همان زمان ، N.I. Semeiko نشان درجه 1 جنگ میهنی را دریافت کرد.

مسیر ایلوف در امتداد خط راه آهن اورشا-بوریسوف-مینسک حرکت می کرد. در اینجا ایستگاه تولوچین چشمک زد. چندین قطار دشمن در ریل وجود دارد.

هواپیمای حمله به بمب تبدیل شد. نیکولای یک بمب را مستقیماً به سمت لوکوموتیو پرتاب کرد. دیمیتری نابینسکی و آناتولی ندبایلو لوکوموتیو طبقه دوم را نابود کردند. به این ترتیب خط اصلی راه آهن بلاروس به طور موقت فلج شد.

عملیات نظامی موفق سمیکو در سال 1944 نشان الکساندر نوسکی و سومین نشان پرچم سرخ را دریافت کرد. و با فرمان هیئت رئیسه شورای عالی اتحاد جماهیر شوروی در تاریخ 19 آوریل 1945 ، به دلیل 144 مأموریت رزمی موفق و بهره برداری های برجسته نظامی در مبارزه با مهاجمان نازی ، عنوان قهرمان اتحاد جماهیر شوروی به وی اعطا شد.

یک ماه بعد ، در هنگ هوانوردی تهاجمی ، آنها فرمان هیئت رئیسه شورای عالی اتحاد جماهیر شوروی را در مورد اعطای دومین ستاره طلایی قهرمان اتحاد جماهیر شوروی پس از مرگ به نیکولای ایلاریونوویچ سمیکو خواندند.

مردم دونباس یاد و خاطره شوالیه بالدار خود را گرامی می دارند. در اسلاویانسک، مدرسه شماره 12، جایی که نیکولای سمیکو در آن تحصیل کرد، به نام او نامگذاری شده است. مردان و زنان جوانی که وارد زندگی می شوند، در بهره برداری های N.I. Semeiko نمونه ای از خدمت فداکارانه به میهن را می بینند.

  • شوالیه های ستاره طلایی. دونتسک، "Donbass"، 1976.

نیکولای ایلاریونوویچ سمیکو(25 مارس 1923 - 20 آوریل 1945) - خلبان نظامی شوروی، کاپیتان گارد، دو بار قهرمان اتحاد جماهیر شوروی.

زندگینامه

Semeiko Nikolai Illarionovich در 25 مارس 1923 در شهر Slavyansk (منطقه دونتسک فعلی اوکراین) در خانواده یک کارمند متولد شد. بر اساس ملیت - اوکراینی.

او از دبیرستان شماره 12 که نام اوست فارغ التحصیل شد.

از سال 1940 در ارتش سرخ. در سال 1942 از مدرسه خلبانی هوانوردی نظامی Voroshilovgrad و در همان سال - دوره های پیشرفته برای ستاد فرماندهی فارغ التحصیل شد. عضو CPSU (b) از سال 1943.

دوره جنگ بزرگ میهنی

از مارس 1943 در جبهه های جنگ بزرگ میهنی. او فرمانده خدمه، فرمانده پرواز، معاون فرمانده، فرمانده و ناوبر اسکادران هنگ حمل و نقل هوایی 75 گارد بود، با شروع فعالیت های رزمی در نزدیکی استالینگراد، در نبردهای رودخانه میوس، برای آزادسازی دونباس، کریمه، شرکت کرد. اوکراین، بلاروس، به عنوان بخشی از نیروهای جنوب، 4 جبهه اول اوکراین و 3 بلاروس.

تا اکتبر سال 1944، او ناوگر اسکادران هنگ هجوم هوانوردی 75 گارد و ناوبر همان هنگ از لشکر 1 حمل و نقل هوایی گارد ارتش 1 هوایی جبهه 3 بلاروس بود.

N.I. Semeyko در زمان آخرین پرواز خود 227 سورتی پرواز برای حمله به نیروهای دشمن انجام داده بود که در نتیجه او شخصاً هفت تانک ، 10 قبضه توپ ، 5 هواپیما در فرودگاه های دشمن ، 19 وسیله نقلیه با نیرو و محموله ، یک دستگاه را منهدم و آسیب رساند. لوکوموتیو بخار، و منفجر کردن دو انبار مهمات، سرکوب 17 نقطه آتش توپخانه ضد هوایی، و نابودی بسیاری دیگر از تجهیزات نظامی و پرسنل دشمن.

با فرمان هیئت رئیسه شورای عالی اتحاد جماهیر شوروی در تاریخ 19 آوریل 1945، برای شجاعت و قهرمانی در نبرد با مهاجمان نازی، کاپیتان گارد Semeiko Nikolai Illarionovich عنوان قهرمان اتحاد جماهیر شوروی را با نشان اعطا کرد. لنین و مدال ستاره طلا.

یک روز پس از امضای فرمان اعطای عنوان قهرمانی به او، در 20 آوریل 1945، او در نبرد هوایی در پروس شرقی درگذشت.

با فرمان هیئت رئیسه شورای عالی اتحاد جماهیر شوروی در تاریخ 29 ژوئن 1945، سمیکو نیکولای ایلاریونوویچ پس از مرگ دومین مدال ستاره طلا را دریافت کرد.

جوایز

  • دو بار قهرمان اتحاد جماهیر شوروی (1945/04/19، 1945/06/29)؛
  • فرمان لنین (1945/04/19)؛
  • چهار دستور پرچم سرخ (1943/08/30، 1943/11/01، 1944/08/15، 1944/10/24);
  • دستور Bohdan Khmelnitsky درجه 3 (04/23/1945)؛
  • سفارش الکساندر نوسکی (07/03/1944)؛
  • فرمان جنگ میهنی درجه 1 (1944/02/23)؛
  • مدال ها

حافظه

  • در وطن دو بار قهرمان اتحاد جماهیر شوروی N.I. Semeyko، نیم تنه برنز او نصب شد.
  • کشتی ماهیگیری متوسط ​​پروژه 502E با شماره دم KI-8059 به افتخار نیکولای سمیکو نامگذاری شد. بندر اصلی کالینینگراد

حرفه نیکولای سمیکو: قهرمان
تولد: اوکراین، 20.4.1945
نیکولای سمیکو حرفه نظامی خود را به عنوان یک افسر بسیار جوان آغاز کرد. او فرمانده پرواز، فرمانده اسکادران و ناوبر هنگ بود. وی با شرکت در نبردها 227 ماموریت رزمی موفقیت آمیز انجام داد که در نتیجه آن شخصاً 7 تانک ، 10 قبضه توپ ، 5 فروند هواپیما در فرودگاه های دشمن ، 19 وسیله نقلیه با نیرو و محموله ، یک لوکوموتیو بخار ، 2 مهمات منفجر و منفجر شد. انبارها، 17 نقطه شلیک توپخانه ضد هوایی را سرکوب کردند و بسیاری دیگر از تجهیزات نظامی و نیروی انسانی دشمن را منهدم کردند. در 19 آوریل 1945، N.I. Semeiko عنوان قهرمان اتحاد جماهیر شوروی را دریافت کرد.

نیکولای ایلاریونوویچ سمیکو ملیت اوکراینی دارد. عضو CPSU از سال 1943. در ارتش شوروی از سال 1940. در سال 1942 از مدرسه خلبانی هوانوردی نظامی Voroshilovgrad فارغ التحصیل شد.

در یکی از میادین شهر اسلاویانسک یک نیم تنه برنزی بر روی یک پایه وجود دارد که زیر آن با طلا نوشته شده است: نیکولای ایلاریونوویچ سمیکو، 1923-1945.

در روزهای جشن، گارد پیشگام بر روی پایه می ایستد. مادر قهرمان نیز مانند یک مجسمه بی حرکت در بنای یادبود ایستاده است. در نگاه زن، در چهره او، بدبختی تسلی ناپذیر، عشق بی حد و حصر به پسرش نهفته است.

این مبارز کمی بیش از 20 سال زندگی کرد، اما موفق شد کارهای زیادی انجام دهد. برای تبدیل شدن به یک جنگنده هوایی واقعی، لازم بود نیرو و انرژی زیادی به کار گرفته شود. و کمونیست جوان برای این کار به آنها رحم نکرد.

نیکولای یک فرد خارق العاده بود. طبیعت کنجکاو، عشق به آسمان، صراحت و جسارت قضاوت او مورد پسند همرزمانش بود. او در یک نفس در میان هوانوردان اقتدار پیدا کرد و برای بسیاری نمونه شد، او همیشه فقط بر پیروزی متمرکز بود و ایمان هر خلبان را به توانایی های خود تقویت کرد.

توانایی های قابل توجه خلبان در نبردهای کرانه چپ اوکراین، در نزدیکی ملیتوپل، زمانی که انبوه نازی ها هنوز در تلاش بودند سربازان ما را به دنیپر نفرستند، آشکار شد.

در تلاش برای نجات نیروهای خود از شکست کامل، رهبری نازی با عجله دفاع خود را در امتداد رودخانه مولوچنایا تقویت کرد. Messerschmitts و Focke-Wulfs برای همیشه بر فراز این رودخانه ناشناخته گشت می زدند. دیوار محکمی از انفجارهای ضدهوایی جلوی هواپیمای تهاجمی ما ایستاده بود. و سپس همه چیز به خلبانان، نبوغ و آموزش آنها بستگی داشت. در یکی از روزها، Semeiko گروهی از هواپیماهای تهاجمی را رهبری کرد تا به باتری های توپخانه دشمن که در جریان حمله با نیروهای ما تداخل داشتند، حمله کنند. این گروه توسط رزمندگان اسکورت پوشش داده شد.

هواپیماهای تهاجمی در ارتفاع کم در حال پرواز بودند. رودخانه ای پر پیچ و خم قبلاً از زیر بال برق زده بود و خط جبهه خود را با جرقه آتش توپخانه و هوادار انفجار اعلام کرد. و ناگهان، از میان ابرها، حدود دوازده مسر بیرون افتادند. نازی ها در حال حرکت سعی کردند به روستاهای ما حمله کنند، اما جنگجویان اسکورت در حالت آماده باش بودند. چرخ و فلک دیوانه ای چرخید و چرخید. ضدهوایی ها هم دست بردار نشدند. هجوم به دشمن اصلا آسان نبود. Semeiko چرخش های تند به چپ و راست انجام می دهد. سرانجام رهبر یک باتری توپخانه دشمن را پیدا می کند. انگشت دست چپ روی دکمه شلیک بمب. ششصد متر مربع سقوط کرد.

خلبانان اصلی از رهبر الگوبرداری کردند. سپس مجری برای پاس دوم رفت. Semeyko وضعیت را در نظر گرفت و پروژه اصلی را تغییر داد. او با چرخش به راست، شش نفر خود را به سمت شمال شرقی هدایت کرد و در همان زمان به ارتفاع بسیار کم فرود آمد.

محاسبه درست معلوم شد. توپچی های ضدهوایی فرصت آتش گشودن بر روی هواپیمای تهاجمی کم پرواز را نداشتند.

حمله سریع و ویرانگر بود. گلوله ها و گلوله ها دقیقا به هدف اصابت می کند.

رویکرد از این رویکرد پیروی کرد: شش بار شش سیلت به باتری های توپخانه نازی ها حمله کرد. ایلیوشین ها در نزدیکی زمین غرش کردند و باعث ترس جنگجویان نازی شدند.

تکنیک تاکتیکی و عادت حمله نمی توانست از دید فرمانده هوانوردی دور بماند. فرمانده توکارف که در پست فرماندهی پیشرو بود، اقدامات خلبانان را تحسین کرد:

آفرین، سمیکو!

این گروه بدون ضرر به فرودگاه بازگشتند. خلبانان از کار خود راضی بودند: آنها دو باتری توپخانه میدانی دشمن را سرکوب کردند، چند وسیله نقلیه را سوزاندند و بسیاری از نازی ها را نابود کردند.

در نتیجه یک سری عملیات موفق، نیروهای ما کرانه چپ اوکراین را آزاد کردند. دونباس، منطقه معدنی نزدیک و عزیز نیکولای سمیکو، در حال التیام زخم های شدید بود. شهر نزدیک نیکلای اسلاویانسک نیز آزاد شد.

به سختی می توان با کلمات آنچه را که نیکولای فکر کرد، چه احساساتی را تجربه کرد، وقتی فهمید که وطنش آزاد شده است! او مادر گریان خود را به یاد آورد که او را در تابستان 1941 به ارتش رهسپار کرد. آیا او زنده است؟ او به زودی متوجه آن خواهد شد. شهر بومی آزاد شد! این به خلبان قدرت بیشتری داد.

جذابیت خشن در چشم انداز پراکنده فرودگاه میدانی خط مقدم، در زندگی روزمره شدید آن وجود دارد. امروز مه کم قبل از سحر بر روی آن وجود دارد. نورهای زرد ناشی از موتورهای در حال کار از میان آن می تابد. Stormtroopers در حال آماده شدن برای بلند شدن هستند. یک موشک سبز رنگ از پست فرماندهی اوج می گیرد. ایلیوشین ها، با جا گذاشتن رد لاستیک روی چمن های شبنم دار، از پارکینگ به سمت شروع حرکت می کنند.

مبارزه شش به هوا بلند می شود. این توسط ستوان ارشد Semeiko، که اخیراً به عنوان فرمانده منصوب شده است، رهبری می شود. هر خلبانی مجاز به پرواز در چنین هوایی نیست. بهترین خلبانان ژابینسکی، تاراکانوف و دیگران برای این پرواز انتخاب شدند.

گروه هواپیماهای تهاجمی باید صبح در گذرگاه دشمن که طبق گزارش افسر اطلاعاتی در شمال کاخوفکا قرار داشت، شوک ایجاد کند.

نازی ها معمولاً برای یک روز این گذرگاه را برچیده می کردند و پانتون ها را استتار می کردند. این بار گذرگاه پاکسازی نشد. نازی ها ظاهراً به هوای بد امیدوار بودند.

شاگرد مجرب رهبر به سرعت گذرگاه را شناسایی کرد. ماشین ها در امتداد آن قدم می زدند. Semeiko شروع به تراز کردن سریع علائم دید با این نوار باریکی کرد که از Dnieper عبور می کرد، به سرعت محل های بمب را پاکسازی کرد، و بمب های صد کیلوگرمی با انفجار قوی را به دقت رها کرد.

بیش از اندازه کافی انفجارهای ضد هوایی در هوا ظاهر شد. هواپیماهای IL-2 به خوبی توسط زره در برابر قطعات گلوله های ضد هوایی محافظت می شوند. و با این حال، اسلحه های ضد هوایی دشمن تهدیدی جدی برای گل و لای بودند. سمیکو این را حتی برای یک ثانیه فراموش نکرد.

با نزدیک شدن به گذرگاه، گروه وارد حمله شد. بمب ها ریختند. عقب نشینی از حمله و چرخش شدید به چپ. همه توجه به گذرگاه. و چه شادی سمیکو را فرا گرفت وقتی دید که ویران شده و به دو قسمت تقسیم شده است. هر چیزی که روی او بود در کف جوشان دنیپر ناپدید شد.

کار تکمیل شده است. شما می توانید به فرودگاه خود بچسبید. در همان لحظه نیکولای شوکه شد. در چشم ها تیره شد، دست راست چپ بی حس شد، دیگر به خواست خلبان اطاعت نکرد. اما او قدرت را در خود یافت، موفق شد هواپیمای مسافربری را از رول بیرون بکشد، گروهی را جمع کرد و بردار حرکت را به سمت شرق برد.

هنگام نزدیک شدن به فرودگاه، سمیکو به گروه دستور داد که متفرق شوند و اولین کسی بود که فرود آمد. او به فرمانده هنگ لیاخوفسکی که روی زمین بود هشدار داد: من در سمت چپ T فرود می‌آیم، هواپیما آسیب دیده است.

حتی در همان لحظه، سمیکو به خودش فکر نمی کرد، او بیشتر نگران بال های خود بود: اگر در سمت راست تابلو فرود می نشست، سپس با چرخش به اطراف، نوار فرود را برای دیگران مسدود می کرد و در نتیجه موقعیت را پیچیده می کرد. از بال مردانش

پس از فرود، خلبان بلافاصله موتور را خاموش کرد. در انتهای باند، واحد متوقف شد، اما خلبان سایبان کابین خلبان را باز نکرد. توپچی هوایی پاول کودرین بلافاصله به حمایت از فرمانده اسکادران شتافت. فرمانده بی حرکت بود. سرش بی اختیار به شیشه زرهی جلوی کابین تکیه داد.

تیرانداز پس از بیرون کشیدن فرمانده خود از کابین خلبان، آمبولانس را صدا کرد و خلبان به بیمارستان اعزام شد.

خوشبختانه معلوم شد که زخم خیلی جدی نیست و پس از چند روز نیکولای به هنگ نزدیک خود بازگشت.

پس از آزادسازی اوکراین از دست نازی ها، سمیکو در آزادی بلاروس مشارکت فعال داشت.

او که یک مبارز کمونیست بود، دشمن را به خاطر رنج ها و فداکاری های مردم شوروی که فاشیسم به ارمغان آورد متهم کرد. او با هر مأموریت جنگی بر تعداد فاشیست های کشته شده افزوده و شکوه اسکادران را افزایش داد.

شش سیلت، موتورهایشان در حال غرش، بلند شدند. این فرمانده نیکلای سمیکو بود که گروه خود را برای انجام حمله به ایستگاه راه آهن تولوچین رهبری کرد. در این زمان، خلبان جوان در حال حاضر بیش از صد ماموریت رزمی موفق را در زیر کمربند خود داشت و چهار دستور نظامی سینه او را تزئین می کرد.

پرواز به سمت هدف در ارتفاع کم انجام شد. وقتی ایستگاه ظاهر شد، مجری گاز را زیاد کرد. روی ریل‌ها دو قطار پنجاه ماشین، لوکوموتیو بخار ایستاده بودند. با افزایش کمی ارتفاع، تمام شش نفر برای حمله شتافتند.

در ابتدا از راکت، توپ و مسلسل استفاده می شد. هنگام خروج از حمله، بمب ها پرتاب شد.

تجربه ناامید نشد. در پاس اول، لوکوموتیو منفجر شد و چند تانک آتش گرفت. ابرهای سفید بخار که با دود سیاه و قیرآمیز مخازن سوزان مخلوط می شدند، آسمان را ابری می کردند.

Semeyko چرخشی مبتکرانه انجام داد و گروه را به حمله مجدد هدایت کرد. هر دو قطار در آتش سوختند. لوکوموتیو دوم منفجر شد. هر شش هواپیما در یک دایره ایستاده بودند، و یک تصادفی یک هدف را انتخاب کرد.

به نظر نیکلای این اولین باری بود که ماشه های توپ و مسلسل را با چنین قدرتی فشار می داد. هیچ هیجانی وجود نداشت؛ بعداً زمانی که او در فرودگاه خود فرود آمد و دوستانش انجام موفقیت آمیز مأموریت رزمی را به او تبریک گفتند.

پس از آزادسازی بلاروس شوروی، جنگ در قلمرو پروس شرقی آغاز شد. تانکرهای شوروی مانند یک بهمن آهنی غیرقابل توقف به جلو حرکت کردند. آنها در صدد برآمدند که با یک حمله برق آسا گروه نیروهای فاشیست پروس شرقی را قطع کنند و با رسیدن به سواحل دریای بالتیک، در شمال البینگ، راه فرار آنها را به سمت پومرانیا تصرف کنند.

عامل زمان از اهمیت تعیین کننده ای برخوردار بود. خلبانان نگهبان بخش هوانوردی تهاجمی سرهنگ توکارف برای حمایت از نفتکش ها آمدند. اگر آنها از تانکرها از هوا پشتیبانی می کردند، تانک ها البینگ را تصرف می کردند و به دریا می رسیدند. در غیر این صورت، دشمن زمان خواهد داشت تا ذخایر را پرتاب کند و سعی کند بزرگراه ساحلی را پشت سر خود نگه دارد، در این صورت پیاده نظام ما حداقل به تلاش کافی برای بیرون راندن نازی ها نیاز خواهد داشت.

خلبانان از همه اسکادران لشکر برای نبردهای سرنوشت ساز با دشمن آماده می شدند. آنها توسط فرماندهان با تجربه قهرمانان اتحاد جماهیر شوروی A. Ya. Brandys، L. I. Bpishcha، A. K. Nedbaylo، D. Zhabinsky هدایت می شدند. در این زمان ، نیکولای سمیکو جوان و فعال به عنوان ناوبر هنگ منصوب شد. به او وظیفه داده شد که به عنوان رهبر گروه، ذخایر مناسب دشمن را شوک وارد کند.

پس از آماده کردن خلبانان برای پرواز، به وضوح دستور داد: در هواپیماها!

پس از 30 دقیقه پرواز، ناوبر ستونی از خودروهای دشمن را با اسلحه کشف کرد. او گروه خود را به سمت هدف چرخاند و هر شش هواپیما برای حمله هجوم آوردند. موشک ها به سمت پایین پرواز کردند. رهبر نازی ها را از توپ و مسلسل شلیک کرد. بمب ها ریخته شد. در نتیجه این حمله ناگهانی کل نیرو و تجهیزات فعال دشمن منهدم شد.

به دنبال گروه سمیکو، هواپیمای تهاجمی اسکادران ژابینسکی و پس از آن خلبانان ندبایلو آمدند. و این تا پاسی از شب ادامه داشت.

نیروهای ما در حال پیشروی به سمت غرب بودند. دشمن تلفات سنگینی متحمل شد.

در نبردها برای پروس شرقی، به منظور نفوذ مداوم بر دشمن، هواپیماهای تهاجمی اغلب در هوا در حال انجام وظیفه بودند، معمولاً در شش نفر. در 20 آوریل 1945، قهرمان اتحاد جماهیر شوروی، کاپیتان سمیکو، در راس یک گروه از هواپیماهای تهاجمی، 227 امین ماموریت رزمی خود را انجام داد.

وضعیت هوا آرام به نظر می رسید: هیچ جنگنده دشمن در هوا وجود نداشت.

خلبانان با چرخش به ارتفاع 300 متری فرود آمدند و تمام توجه خود را به خط ساحلی داشتند. Semeiko با دلسوزی به هر منطقه ای در غرب کونیگزبرگ نگاه کرد و سعی کرد محل باتری های ضد هوایی را متوجه شود.

گهگاه صدای آرام یک توپچی بادی را می شنید:

در سمت راست، پایین، انفجارهایی وجود دارد، اما ضدهوایی در حال اصابت به منطقه است، تیرانداز آن را ندیده است.

او با عجله گزارش می دهد که در سمت چپ انفجارهایی وجود دارد.

Semeiko یک دور چرخشی می کند، با دقت به ساحل شنی خلیج نگاه می کند، هواپیمای مسافربری را به پرواز افقی می برد و چراغ هایی را می بیند که جلوی هواپیما چشمک می زند، چند کلاهک انفجار ضد هوایی در هوا ظاهر می شود. خلبان این مکان را به خاطر می آورد و سعی می کند توپ های ضد هوایی را شناسایی کند. اما بهترین راه برای ایجاد تشکیلات رزمی یک گروه چیست؟ تشکیل دوتایی به معنای ایجاد شرایط بهتر برای توپچی های ضد هوایی دشمن است. فرمانده گروه را مجدداً در یک آرایش جنگی در دایره ای از هواپیماهای منفرد قرار می دهد و به این ترتیب به همه فرصت می دهد تا هدف بگیرند.

توجه Semeiko به سایتی نزدیک به ساحل جلب می شود. بازتاب های شوم از آنجا چشمک می زند. نه، اینها چراغ جلو ماشین نیستند.

شکاف هایی در هوا وجود دارد. رهبر با چرخش، هواپیمای مسافربری را در شیرجه قرار می دهد.

درخشش آشنا هنوز از جلوی چشمانم می درخشد. مشخص است که این باتری ضدهوایی است که شلیک می کند.

Semeiko تصمیم می گیرد که اکنون آنها از مجازات فرار نخواهند کرد و زاویه شیرجه را افزایش می دهد. چند ثانیه دیگر، و رهبر طوفانی از آتش توپ و مسلسل را باز می کند.

در همان لحظه از زمین اجازه خروج داده شد. گروه هواپیماهای تهاجمی آناتولی ندبایلو آماده جایگزینی اسکادران Semeiko بود.

به نظر می رسد که دریانورد هنگ در حال حاضر اجازه دارد به فرودگاه خود برود ، اما نیکولای سمیکو اینطور نیست. شش نفر او با شلیک توپ و مسلسل به حمله می روند.

آناتولی ندبایلو که با گروهش نزدیک شد، گرمای ضدهوایی و شیرجه سریع هواپیمای تهاجمی را دید. او برای کمک به همرزمانش عجله داشت تا باتری ضدهوایی کشف شده را به سرعت آرام کند و حتی یک ثانیه هم هواپیمای غواصی را از دید دور نگذاشت.

برو بیرون، به زمین می خوری! در میکروفون فریاد زد.

گروه های پیشرو هواپیماهای تهاجمی این قانون را داشتند: اگر یک اسلحه ضد هوایی دیدید، فوراً آن را سرکوب کنید، فقط در این صورت می توانید باور کنید که وجدان شما راحت است. و هواپیمای مسافربری Semeiko روی سکو شیرجه زد و توپ های ضد هوایی همچنان به منطقه حمله کردند. لوله های توپ های ضد هوایی به وضوح قابل مشاهده بود و سربازان از آنها پراکنده شدند و ظاهراً متوجه شدند که هواپیمای تهاجمی سرنگون شده به محل باتری سقوط خواهد کرد. لحظه ای دیگر و انفجاری روی زمین بلند شد.

خلبان از چتر نجات استفاده نکرد و خودروی رزمی را رها نکرد و تا آخرین نفس به مبارزه با دشمن ادامه داد و به وظیفه مقدس خود در قبال میهن عمل کرد و یادگاری جاودانه از خود به یادگار گذاشت.

و در میان بناهای یادبودی که برای همیشه توسط مردم ما برپا شده است، مجسمه نیم تنه برنزی پسر برجسته میهن شوروی، نیکولای سمیکو، یک جنگجو کمونیست، دو بار قهرمان اتحاد جماهیر شوروی است.

در 20 آوریل 1945، کاپیتان گارد N.I. Semeiko در حین انجام یک ماموریت مهم رزمی قهرمانانه جان باخت. در 29 ژوئن 1945، او پس از مرگ دومین مدال ستاره طلا را دریافت کرد. همچنین به او جوایز بسیاری اهدا شد.

همچنین بیوگرافی افراد مشهور را بخوانید:
نیکولای اسدوبنوف نیکولای اسدوبنوف

نشان لنین، نشان پرچم سرخ، الکساندر نوسکی، درجه 1 جنگ میهنی، ستاره سرخ و مدال دریافت کرد.

نیکولای سربریاکوف نیکولای سربریاکوف

قهرمان اتحاد جماهیر شوروی (7.05.40). دو نشان لنین، چهار نشان پرچم سرخ، نشان الکساندر نوسکی، دو نشان...

نیکولای اسکوموروهوف نیکولای اسکوموروف

در طول سال های جنگ بزرگ میهنی، N. M. Skomorokhov با جنگیدن در جبهه های ماوراء قفقاز، قفقاز شمالی، جنوب غربی و سوم اوکراین، متعهد شد ...

نیکولای استولیاروف نیکولای استولیاروف

برای اجرای مثال زدنی مأموریت های رزمی فرماندهی و شجاعت، دلاوری و دلاوری نشان داده شده توسط فرمان هیئت رئیسه شورای عالی اتحاد جماهیر شوروی از ...



با Emeiko Nikolai Illarionovich - ناوبر اسکادران هنگ هوانوردی تهاجمی 75 گارد و ناوبر همان هنگ 1 بخش هوانوردی هجومی گارد ارتش 1 هوایی جبهه 3 بلاروس، کاپیتان گارد.

در 25 مارس 1923 در شهر اسلاویانسک (منطقه دونتسک اوکراین) در خانواده یک کارمند متولد شد. اوکراینی عضو CPSU (b) از سال 1943. از دبیرستان فارغ التحصیل شد.

از سال 1940 در ارتش سرخ. در سال 1942 از مدرسه خلبانی هوانوردی نظامی Voroshilovgrad و در همان سال - دوره های پیشرفته برای ستاد فرماندهی فارغ التحصیل شد.

از مارس 1943 در جبهه های جنگ بزرگ میهنی. او فرمانده خدمه، فرمانده پرواز، معاون فرمانده، فرمانده و ناوبر اسکادران هنگ حمل و نقل هوایی 75 گارد بود که فعالیت های رزمی را در نزدیکی استالینگراد آغاز کرد، در نبردهای رودخانه میوس، برای آزادسازی دونباس، کریمه، اوکراین شرکت کرد. ، بلاروس ، به عنوان بخشی از نیروهای جبهه جنوبی ، چهارم اوکراین و سوم بلاروس.

تا اکتبر سال 1944، ناوبر اسکادران هنگ هنگ هوانوردی تهاجمی 75 گارد (لشگر هوایی حمله 1 گارد، ارتش هوایی 1، جبهه 3 بلاروس) N.I. سمیکو 144 ماموریت رزمی انجام داد و خسارات قابل توجهی از نظر نیروی انسانی و تجهیزات به دشمن وارد کرد.

Uبه دستور هیئت رئیسه شورای عالی اتحاد جماهیر شوروی در 19 آوریل 1945، برای شجاعت و قهرمانی که در نبرد با مهاجمان نازی نشان داد، کاپیتان گارد Semeiko Nikolai Illarionovich عنوان قهرمان اتحاد جماهیر شوروی را با نشان اعطا کرد. لنین و مدال ستاره طلا. با این حال، مقدر نبود که خلبان شکوهمند هواپیمای تهاجمی بالاترین جوایز وطن را به سینه خود بچسباند... فردای آن روز، پس از امضای فرمان اعطای عنوان قهرمانی به او، در نبرد هوایی در پروس شرقی جان باخت. .

در زمان آخرین پرواز خود، ناوبر هنگ حمل و نقل هوایی 75 گارد، کاپیتان N.I. Semeyko 83 ماموریت جنگی موفق دیگر را برای حمله به نیروهای دشمن انجام داد. در مجموع، در طول سال های جنگ، 227 مأموریت جنگی انجام داد که در نتیجه آن شخصاً هفت تانک، 10 قطعه توپ، پنج هواپیما در فرودگاه های دشمن، 19 وسیله نقلیه با نیرو و محموله، یک لوکوموتیو بخار، دو دستگاه را منهدم و آسیب رساند. انبارهای مهمات و سرکوب 17 نقطه شلیک توپخانه ضد هوایی، بسیاری دیگر از تجهیزات نظامی و پرسنل دشمن را منهدم کردند.

Uتوسط هیئت رئیسه قزاقستان شورای عالی اتحاد جماهیر شوروی در 29 ژوئن 1945، نیکولای ایلاریونوویچ سمیکو پس از مرگ دومین مدال ستاره طلا را دریافت کرد.

دریافت 2 نشان لنین، 4 نشان پرچم سرخ، نشان درجه 3 بوهدان خملنیتسکی، نشان الکساندر نوسکی، نشان درجه 1 جنگ میهنی، مدال.

نیم تنه برنزی دو بار قهرمان اتحاد جماهیر شوروی N.I. Semeyko در سرزمین مادری خود قرار دارد.


2024
polyester.ru - مجله دخترانه و زنانه