17.01.2021

ویژگی های مقایسه ای لیزا بیچاره و دستبند گارنت. مضامین، ایده ها، تصاویر داستان "بیچاره لیزا" اثر N.M. Karamzin. ساخته های دیگر روی این اثر


یکی از بازیگران زن مشهور، با بیان برداشت‌های خود از جشنواره گاچینا، متوجه شد که شاید این جشنواره از نظر شکوه و عظمت مراسم، تجملات لباس‌های VIP، سکولار بودن مهمانی از دیگر نمایش‌های فیلم پایین‌تر است، اما فضای اینجا در تمام حس خلاق و در عین حال گرم و انسانی.

ثمره تلاش بسیاری از مردم است. از کارگران خدمات عملیاتی جشنواره به سرپرستی مدیر دائمی هنریتا یاگیبکوا تا فرماندار منطقه لنینگرادوالریا سردیوکووا، که ریاست کمیته سازماندهی نمایش را بر عهده دارد، به هیچ وجه رسمی نیست، اما حادترین - همانطور که ممکن است حدس بزنید - مشکلات مالی را حل می کند.
یکی دیگر از ویژگی های جذاب پشتیبانی اطلاعات«ترودا» جشنواره برای تماشاگر عادی جذابیت دارد. این بار حدود 90 نمایش فیلم (عمدتاً رایگان) وجود داشت، دانش آموزان مدرسه در کل کلاس ها به آنها مراجعه کردند: القای عشق به ادبیات خوب، سینمای واقعی، یک صفحه نمایش بزرگ - یکی از "فوق العاده وظایف" نمایش. بیش از 30 نشست نویسندگان، کارگردانان، نوازندگان با تماشاگران در کتابخانه ها و مدارس برگزار شد. یکی از جلسات در هنگ هوایی Svirsky، درست در فرودگاه برگزار شد.
ساکنان گچینا به سرزمین خود افتخار می کنند و از نشان دادن جاذبه های محلی خوشحال هستند: کاخ ها و پارک های دوره پاولوفسک، تنها موزه در کشور شخصیت ادبی- خانه سرپرست ایستگاه در ویرا، کلبه پرستار بچه پوشکین آرینا رودیونونا در کوبرین، بناهای تاریخی مرتبط با نام های رایلف و فوفانوف، سوریانین و کوپرین. بازدید از خانه خانوادگی ناباکوف در روژدستونو که پنج سال پیش در آتش سوزی آسیب دیده بود، تأثیر فراموش نشدنی بر جای گذاشت. میهمانان جشنواره توسط الکساندر سموچکین، مدیر موزه، با یک ژاکت لحاف کاری شده و اره ای در دستانش دیدار کردند. این شخص شگفت انگیز - دانشمند و طرفدار هنر خود - در مورد بنای تاریخی منحصر به فرد قرن 18، در مورد روند بازسازی آن صحبت کرد.
اما نکته اصلی در جشنواره البته سینماست. بینندگان گذشته نگرهای موضوعی را دیدند که به تاریخ ها و سالگردهای مهم فیلم ها، سازندگان و نویسندگان آنها اختصاص داشت. این نوارها توسط استادان شناخته شده ای مانند یولیا بوریسوا، ژانا پروخورنکو، کریل استولیاروف، لیودمیلا چورسینا، گنادی یوختین، ایرینا اسکوبتسوا، ناتالیا وارلی، لیودمیلا زایتسوا، گئورگی ناتانسون ارائه شد. اما موضوع اصلی جشنواره البته حول محور نقاشی های ارسال شده برای مسابقه بود.
در مراسم اختتامیه این نمایش، رئیس هیئت داوران معتبر، نویسنده سرگئی اسین، برندگان را معرفی کرد. جایزه اصلی " دستبند گارنت"به فیلم "لیزا بیچاره" به کارگردانی اسلاوا تسوکرمن (ایالات متحده آمریکا) بر اساس داستان نیکولای کارامزین رفت. الکسی اوچیتل برای فیلم" خاطرات همسرش "درباره قسمت هایی از زندگی مهاجر ایوان بونین جایزه بزرگی دریافت کرد. این فیلم آندری اسمیرنوف، گالینا تیونینا، النا موروزوا جوایز ویژه به فیلم انیمیشن سرگئی سرگین "Lukomorye. دایه "و فیلم باله یوگنی روستوفسکی" ملایم."
علاوه بر جوایز رسمی هیئت داوران، جوایزی که توسط سازمان‌ها و افرادی که مایل به حمایت از این جشنواره هستند، در جشنواره فیلم گاچینا اعطا می‌شود. خوب است که در میان برندگان جایزه، نویسندگان همیشگی «ترود» حضور دارند. به عنوان مثال، جایزه تماشاگران به کارگردانی کنستانتین اودگوف برای فیلم "بازی برای پرواز" بر اساس داستان "آسمان سقوط کرده" تعلق گرفت. به نویسنده آن، یوری پولیاکوف، قلم طلایی اعطا شد. همچنین به ولادیمیر ووینوویچ و ویکتور اروفیف اشاره شد و سرگئی یسین جایزه فرماندار منطقه لنینگراد را دریافت کرد که خود او به نویسنده تقدیم کرد.

نوشتن

"چه کسی به شما گفته است که هیچ عشق واقعی، وفادار و ابدی در جهان وجود ندارد؟" - سخنان م.ع. بولگاکف، و من می خواهم باور کنم که او واقعا وجود دارد، که این احساس به من هم خواهد رسید. علاوه بر استاد و مارگاریتا، داستان های عاشقانه بسیار زیبا و تاثیرگذار وجود دارد. "رومئو و ژولیت"، "روسلان و لیودمیلا"، "بیچاره لیزا" همیشه روح خواننده را به هیجان می آورد. هر نویسنده در آثار خود به موضوع عشق پرداخته است. بیشتر داستان ها، شعرها، شعرها، تصنیف ها، رومانو، افسانه ها به "این موضوع، چه شخصی و چه کوچک، بیش از یک یا پنج بار پرداخته شده است." اما به نظر من بهترین، زیباترین و لذت بخش ترین اثر در مورد عشق «دستبند انار» اثر الکساندر ایوانوویچ کوپرین است. فقط او توانست دنیای احساسات انسانی را تا این حد رسا منتقل کند. و البته مهارت و استعداد نویسنده برای خلق داستانی پر از موسیقی، برداشت های زنده و تجربیات لازم بود. و فقط یک شعبده باز واقعی کلمه می تواند شما را بر سر کارتان گریه کند.
دست خط نویسنده با استعداد در سطرهای اول قابل مشاهده است. با باز کردن کتاب، متوجه می شوید که این یک خلاقیت غیر معمول است، موسیقی تا صفحه آخر داستان را همراهی می کند و نقش مهمی ایفا می کند. کتیبه «دستبند انار» نقل قول نیست، شعر و گفته نیست، بلکه نام مجلس سنای بتهوون است. این موسیقی ادامه می‌دهد: «واسیوچوک با صدای آهسته به همراهی جنی رایتر، اجزای فولکلور ایتالیایی و آوازهای شرقی روبینشتاین خواند، و سپس پیانیست «همان قسمت از سنای دوم» را می‌نواخت، «این یک کار استثنایی است. ، در عمق منحصر به فرد». این موسیقی بتهوون است که به شخصیت اصلی کمک می کند تا ژلتکوف را درک کند و آنچه را که برای او اتفاق افتاده است درک کند.
منظره نیز نقشی استثنایی دارد. توصیف طبیعت رویدادها را پیش بینی می کند، به درک دنیای درونی قهرمانان کمک می کند. وقایع در پاییز اتفاق می افتد، گاهی اوقات غم انگیز و کسل کننده. این زمان از سال با فراق، مرگ همه موجودات زنده همراه است.
در فصل اول داستان، توصیف طبیعت نتیجه بدی را پیش‌بینی می‌کند: «هوای نفرت‌انگیز آمده است» و حتی وعده مرگ را می‌دهد: «اجازه دهید یک هفته اجساد ماهیگیران را در نقاط مختلف ساحل پرتاب کند»، اما همچنان "هوا ناگهان به طرز چشمگیری و کاملاً غیر منتظره تغییر کرد، یک اتفاق خوب، یک اتفاق روشن برای قهرمانان "دستبند انار" افتاد: "روزهای آرام و بدون ابر آمدند، چنین روزهایی حتی در ماه جولای وجود نداشت" - به عنوان یادآوری یک چیز خوب. و زیبا که برای ورا اتفاق خواهد افتاد.
A.I. کوپرین با کمک استعاره ها ("مه غلیظ به شدت دراز کشیده")، تشبیهات ("خوب، مانند مه، باران")، القاب ("نسیم ملایم نمک") وضعیت طبیعت را منتقل می کند. استفاده ماهرانه از ابزارهای هنری روشن و گویا زبان، اثر را به طرز غیرمعمولی زیبا می کند و ثابت می کند که کوپرین استاد و جادوگر کلمه است. طبیعت همچنین به تعریف شخصیت شخصیت ها کمک می کند. ورا و آنا نیکولایونا دید و درک منحصر به فردی از همه چیز زیبا دارند. او دید که در نور مهتاب نوعی رنگ صورتی وجود دارد ، اما همه به او خندیدند ، اگرچه این هنرمند ، فردی که به همه چیز توجه می کند ، گفت که مدتهاست در مورد آن می دانسته است. استعاره های به کار رفته در گفتگو نیز از درک ظریف قهرمانان حکایت دارد: «و آگاریک ها را پرواز کن! دقیقاً از ساتن قرمز و منجوق دوزی شده است." ورا و آنا حساسیت شگفت انگیزی دارند، طبیعت طوفانی از عواطف و احساسات به آنها می دهد. نویسنده همچنین به قهرمانان حس بویایی عالی بخشید: "فقط اقاقیا سفید بوی ... و حتی آن بوی شیرینی می داد" و آنا برای خودش کشف کرد که آب دریا بوی مینیون می دهد. ژنرال آنوسوف صادق، نجیب، صمیمی، ورا شینا و آنا فریسه شنوایی خوب، حس بویایی، لامسه و بینایی منحصر به فرد دارند.
ورا و آنا نیکولاونا، علاوه بر عشق به طبیعت و تمام زیبایی، با اشتیاق به اشتیاق نیز متحد می شوند. اما در غیر این صورت آنها یکسان نیستند. ورا "پیش مادرش رفت، یک زن زیبای انگلیسی"، اقتصادی بود، "به شدت ساده، سرد و کمی حامی با همه دوست بود، مستقل و واقعا آرام." شیب جذاب شانه ها با گردن قو ترکیب شده بود. از این رو نام خانوادگی - شینا.
"آنا، برعکس، خون مغولی پدرش را به ارث برد"، "سرزنده و بیهوده، یک تمسخر". هدیه ای که به ورا - یک دفترچه یادداشت خریداری شده در یک فروشگاه عتیقه فروشی - نشان می دهد سلیقه تصفیه شده او است.
یکی دیگر از چیزهایی که به شاهزاده خانم ارائه می شود، نشان می دهد که چه کسی آن را ارائه کرده است. شوهر در حال ترک، گوشواره های زیبای ساخته شده از مرواریدهای گلابی شکل را روی میز گذاشت. یک جواهر گران قیمت، اما سرد، نه از ته دل. واسیلی لوویچ حتی کلمات گرم تبریک به همسرش نگفت.
به ورا نیکولائونا یک جواهر دیگر، "پایین" اهدا شد، اما از ته قلب ارائه شد. برای ژلتکوف، دستبند گارنت بسیار عزیز و ارزشمند بود، مانند یک میراث، و او احساسات بیشتری را نسبت به شاهزاده شین در هدیه خود قرار داد. و چقدر عشق و ارادت در کلامش بود: «... جرأت می کنم ادای حقیرانه خود را برای تو بفرستم»، «در تمام جهان گنجی نیست که شایسته آراستن تو باشد».
او ژلتکوف را صمیمانه، اما بدون پاسخ دوست دارد، و این احساس قدرت مخربی دارد: در زندگی او دیگر به هیچ چیز علاقه ندارد.
او آماده مرگ است، اگر فقط ورا نیکولایونا خوشحال بود. نام خانوادگی "خنده دار" ژلتکوف از نام واقعی آمده است - ژولتیکوف ، مردی که ناامیدانه ، لمس کننده و فداکارانه عاشق بود. و رنگ زرد نماد غم و اندوه و جدایی است.
احساسات غم انگیز "GSZh." واسیلی شین می فهمد، او احساس می کند که در "تراژدی عظیم روح" حضور دارد. و فقط دستیار دادستان مشمول درک احساسات، درد و رنج ژلتکوف نیست.
با صحبت کردن با او، ژستی می گیرد، انگار که پرتاب می کند دست راستمقداری شی نامرئی روی زمین از قفسه سینه. سخنان او تبدیل به یک "وزن نامرئی" شد. او در رفتار با مردم سنگدل و بی رحم است، از احساسات آنها دریغ نمی کند و البته هرگز صمیمانه عاشق ژلتکوف نخواهد شد و هرگز درک نخواهد کرد. و فقط ورا شینا فهمید که "عشق واقعی، فداکارانه، واقعی" بود که از آن عبور کرد مسیر زندگی.
در "دستبند گارنت" A.I. کوپرین "در صداهای ملایم" نشان داد و ثابت کرد که عشق می تواند یک فرد را کاملاً متحول کند و ژرفای عظیم دنیای درونی او را به روی او بگشاید. نویسنده ماهرانه با استفاده از ابزار دگرگون کننده زبان، از طریق توصیف طبیعت، گفتار و ویژگی های پرتره، قهرمانان، افکار و احساسات آنها را به خوبی به تصویر کشیده است. خلق چنین مروارید باشکوهی از ادبیات روسیه مانند "دستبند گارنت" از استعداد و مهارت نویسنده صحبت می کند و تأیید می کند که A.I. کوپرین یک هنرمند واقعی کلمات است، خواننده ای که عشق صمیمانه را اعلام می کند.
این اثر در زیبایی و شکوه خود قابل توجه است و من با سخنان یکی از کلاسیک ها موافقم که "یکی از داستان های معطر و دردناک در مورد عشق - و غم انگیزترین - "دستبند گارنت" کوپرین است.

ساخته های دیگر روی این اثر

"عشق باید یک تراژدی باشد، بزرگترین راز در جهان" (بر اساس داستان A. I. Kuprin "Garnet Bracelet") "سکوت و از بین رفتن ..." (تصویر ژلتکوف در داستان "دستبند گارنت" توسط A. I. Kuprin) "خوشا به عشقی که از مرگ قوی تر است!" (بر اساس داستان A. I. Kuprin "Garnet Bracelet") "نام تو مقدس باشد ..." (بر اساس داستان A. I. Kuprin "Garnet Bracelet") «عشق باید یک تراژدی باشد. بزرگترین راز دنیا!" (بر اساس داستان A. Kuprin "Garnet Bracelet") "نور ناب یک ایده عالی اخلاقی" در ادبیات روسیه تحلیل فصل دوازدهم داستان "دستبند گارنت" اثر A.I. Kuprin. تجزیه و تحلیل اثر "دستبند گارنت" توسط A. I. Kuprin تحلیل داستان "دستبند گارنت" اثر A.I. کوپرین تجزیه و تحلیل قسمت "وداع ورا نیکولاونا با ژلتکوف" تجزیه و تحلیل قسمت "روز نام ورا نیکولاونا" (بر اساس داستان دستبند گارنت A. I. Kuprin) معنی نمادها در داستان "دستبند گارنت" معنای نمادها در داستان A. I. Kuprin "دستبند گارنت" عشق قلب همه چیز است... عشق در داستان A. I. Kuprin "دستبند گارنت" عشق در داستان A. Kuprin "دستبند گارنت لیوبوف ژلتکووا که توسط شخصیت های دیگر به تصویر کشیده شده است. عشق به عنوان یک رذیله و به عنوان بالاترین ارزش معنوی در نثر روسی قرن بیستم. (بر اساس آثار A.P. Chekhov, I. A. Bunin, A. I. Kuprin) عشقی که همه آرزویش را دارند. برداشت من از خواندن داستان "دستبند گارنت" اثر A. I. Kuprin آیا ژلتکوف زندگی و روح خود را فقیر نمی کند و همه خود را فقط تابع عشق نمی کند؟ (بر اساس داستان A. I. Kuprin "Garnet Bracelet") مشکلات اخلاقی یکی از آثار A. I. Kuprin (بر اساس داستان "Garnet Bracelet") تنهایی عشق (داستان A. I. Kuprin "Garnet Bracelet") نامه ای به یک قهرمان ادبی (بر اساس اثر A. I. Kuprin "Garnet Bracelet") آهنگ زیبای عاشقانه (بر اساس داستان دستبند انار) کار A.I. Kuprin که تاثیر خاصی روی من گذاشت رئالیسم در آثار A. Kuprin (به عنوان مثال "دستبند گارنت") نقش نمادگرایی در داستان A. I. Kuprin "دستبند گارنت" نقش تصاویر نمادین در داستان A. I. Kuprin "دستبند گارنت" نقش تصاویر نمادین در داستان "دستبند گارنت" اثر A. Kuprin اصالت افشای موضوع عشق در یکی از آثار ادبیات روسیه قرن بیستم نمادها در داستان A. I. Kuprin "دستبند گارنت" معنی عنوان و مشکلات داستان "دستبند گارنت" اثر A. I. Kuprin معنی عنوان و مشکل داستان A. I. Kuprin "Garnet Bracelet". معنی دعوا در مورد عشق قوی و فداکار در داستان AI Kuprin "Garnet Bracelet". اتصال ابدی و موقت؟ (بر اساس داستان I. A. Bunin "آقای اهل سانفرانسیسکو" ، رمان V. V. Nabokov "Mashenka" ، داستان A. I. Kuprin "Pomegranate Brass" اختلاف در مورد عشق قوی و فداکار (بر اساس داستان A. I. Kuprin "Garnet Bracelet") استعداد عشق در آثار A. I. Kuprin (بر اساس داستان "Garnet Bracelet") موضوع عشق در نثر A. I. Kuprin که در یکی از داستان ها ("دستبند گارنت") نمونه است. موضوع عشق در کار کوپرین (بر اساس داستان "دستبند گارنت") موضوع عشق غم انگیز در کار کوپرین ("Olesya"، "Garnet دستبند") داستان عشق غم انگیز ژلتکوف (بر اساس داستان A. I. Kuprin "Garnet Bracelet") داستان عشق غم انگیز یک ژلتکوف رسمی در داستان A. I. Kuprin "دستبند گارنت" فلسفه عشق در داستان A. I. Kuprin "دستبند گارنت" چه بود: عشق یا دیوانگی؟ افکار درباره داستانی که خواندید "دستبند گارنت" موضوع عشق در داستان A. I. Kuprin "دستبند گارنت" عشق قوی تر از مرگ است (بر اساس داستان A. I. Kuprin "Garnet Bracelet") داستان A. I. Kuprin "دستبند گارنت" "تسخیر شده" از احساس بالایی از عشق (تصویر ژلتکوف در داستان A. I. Kuprin "Garnet Bracelet") "دستبند گارنت" کوپرین موضوع عشق در داستان "دستبند گارنت" هوش مصنوعی کوپرین "دستبند گارنت" عشقی که هر هزار سال یک بار تکرار می شود. بر اساس داستان A. I. Kuprin "Garnet Bracelet" موضوع عشق در نثر کوپرین / "دستبند گارنت" / موضوع عشق در آثار کوپرین (بر اساس داستان "دستبند گارنت") موضوع عشق در نثر A.I. Kuprin (به عنوان مثال، یک دستبند انار) "عشق باید یک تراژدی باشد، بزرگترین راز در جهان" (بر اساس داستان کوپرین "Garnet Bracelet") آنچه "دستبند گارنت" کوپرین به من آموخت نماد عشق (A. Kuprin، "Garnet Bracelet") هدف از تصویر آنوسوف در داستان I. Kuprin "دستبند گارنت" حتی عشق نافرجام خوشبختی بزرگی است (بر اساس داستان A. I. Kuprin "Garnet Bracelet") تصویر و ویژگی های ژلتکوف در داستان A. I. Kuprin "دستبند گارنت" ترکیب نمونه بر اساس داستان A. I. Kuprin "Garnet Bracelet" اصالت افشای تم عشق در داستان «دستبند انار» عشق موضوع اصلی داستان "دستبند گارنت" اثر A. I. Kuprin است سرود عشق (بر اساس داستان A. I. Kuprin "Garnet Bracelet") آهنگ عاشقانه زیبا (بر اساس داستان دستبند گارنت) گزینه اول واقعیت تصویر ژلتکوف ویژگی های تصویر G.S. Zheltkov تصاویر نمادین در داستان A. I. Kuprin "دستبند گارنت"

داستان کرمزین "بیچاره لیزا" که تأثیر بسزایی در شکل گیری و توسعه ادبیات جدید روسیه داشت، در میان خوانندگان آغاز قرن گذشته موفقیت قابل توجهی داشت. داستان این داستان بسیار ساده است: داستان عاشقانه غم انگیز یک دختر دهقانی فقیر لیزا و یک جوان نجیب زاده ثروتمند اراست است. علاقه محوری داستان در زندگی مهربان لیزا است، در داستان شکوفایی و محو شدن غم انگیز عشق.
وضعیت یک فرد جوان و پاکدامن از نظر روانی مشخص شده است

و دختری ساده لوح با اعتماد به نفس شاد در زندگی، با رنگ های روشن یک روز آفتابی، طبیعت شکوفا ترکیب شد. سپس یک دوره هشدار دهنده از سردرگمی در مقابل یک احساس جدید و ناآشنا پس از ملاقات با اراست در هم تنیده می شود. با یک تصویر لمس کننده از عشق اول ناب، بهشتی و الهام گرفته از روحانی جایگزین شده است. اما وقتی لیزا بیچاره تسلیم اراست می شود، تحسین ناب دختر تحت الشعاع آگاهی چیزی غیرقانونی قرار می گیرد که در عشق او دخالت کرده است. و این حالت جدید ذهنی به ذات خود پاسخ می دهد: «در همین حال، رعد و برق درخشید و رعد و برق زد. لیزا همه جا می لرزید: «اراست، اراست! - او گفت - من می ترسم! می ترسم رعد مرا مثل یک جنایتکار بکشد!»
نگرانی بیهوده نیست: نجیب زاده جوان خسته شروع به خنک شدن در احساسات خود نسبت به لیزا می کند. و در روح او ترس از دست دادن معشوق با امید به فرصتی برای بازیابی شادی از دست رفته جایگزین می شود. در اینجا اراست برای مدت طولانی لیزا را ترک می‌کند و به یک لشکرکشی می‌رود، جایی که تمام دارایی‌اش را با کارت از دست می‌دهد و پس از بازگشت تصمیم می‌گیرد با ازدواج با یک بیوه ثروتمند مسائل را حل کند. لیزا با شنیدن این موضوع از زبان خود اراست، دچار ناامیدی می شود. دختر فریب خورده در بهترین امیدها و احساسات، با عجله به حوضچه ای در نزدیکی صومعه سیمونوف می رود - محل قرارهای شاد او با اراست.
در شخصیت اراست، کرمزین نوع یک فرد ناامید را پیش بینی می کند که در ادبیات جدید روسیه گسترده شده است. اراست ذاتاً مهربان، اما ضعیف و بادخیز است. زندگی عمومیو از لذت های دنیوی خسته شده، بی حوصله است و از سرنوشت خود شکایت می کند. او تحت تأثیر رمان‌های احساسی که اراست بسیار خوانده‌اند، رویای روزهای خوشی را در سر می‌پروراند که مردمی که زیر بار قراردادها و قواعد تمدن نبودند، بی‌خیال و دوستانه در آغوش طبیعت زندگی می‌کردند. اراست که از نور ناامید شده است، در میان افراد حلقه خود به دنبال تأثیرات جدید است. ملاقات با لیزا رویاهای او را برای یک زندگی هماهنگ به دور از جامعه، در سادگی طبیعی آداب و رسوم برآورده می کند. اما بطالت چوپان به زودی او را خسته می کند.
انگیزه های داستان مرتبط با اراست در ادبیات ما در انواع مختلف به نظر می رسد - در "کولی ها" پوشکین، در درام اواخر لئو تولستوی "جسد زنده" و رمان "رستاخیز". و سرنوشت لیزا در "ایستگاه نگهبان" پوشکین، در "مردم فقیر" داستایوفسکی منعکس خواهد شد. در اصل، لیزا بیچاره موضوع کلیدی "مرد کوچک" را در ادبیات روسیه آشکار می کند.
درست است، جنبه اجتماعی در رابطه بین لیزا و اراست خاموش است: کرمزین در داستان بیش از همه نگران این است که "زنان دهقان عشق را بلدند". اما دقیقاً به همین دلیل است که در نمایش شخصیت لیزا در کرمزین رنگ‌آمیزی اجتماعی وجود ندارد. این شاید بیشترین است نقطه ضعفداستان، زیرا لیزا کمتر از همه شبیه یک زن دهقان است، و بیشتر شبیه یک اجتماعی دوست داشتنی دوران کرمزین است که با رمان های حساس و حساس پرورش یافته است. امروزه رویکرد چنین نویسنده ای در به تصویر کشیدن مردم از مردم ساده لوحانه و غیر هنری به نظر می رسد. اما معاصران کارامزین که هنوز کریلوف، پوشکین و گوگول را نخوانده بودند، نه تنها این دروغ را احساس نکردند، بلکه حقیقت هنری داستان را تا حد اشک تحسین کردند. حوض نزدیک صومعه سیمونوف به زیارتگاه علاقه مندان به استعداد کرمزین تبدیل شد و به نام "برکه لیزین" نامگذاری شد. زوج‌های احساساتی برای قرار ملاقات به اینجا می‌آمدند، افرادی با قلب‌های حساس و شکسته برای حسرت و افراط در "مالیخولیا" به اینجا آمده بودند. بنابراین، یکی از عقلای سکولار در مورد این اعلامیه نوشت:
"اینجا، عروس اراست به آب هجوم آورد، - دختران غرق شوید، در حوض جا به اندازه کافی است!" و راهبان این سفرهای زیارتی را به سادگی متوقف کردند: آنها حوض را با حصاری احاطه کردند و کتیبه ای آویزان کردند که این حوض اصلاً لیزین نامیده نمی شود.
همه اینها و اکنون نمی تواند باعث لبخند، ساده لوحی و معصومیت مردم عصری دور از ما شود. اما با تأمل، نمی توان قبول کرد که «دلبستگی» به یک زن دهقان منسوخ شده است زبان ادبی- کارامزین داستان عشق دخترانه را از آغاز تا فاجعه با اطمینان روانشناختی منتقل کرد، دانه آن از قبل هم تورگنیف آینده، خواننده "عشق اول" و یک خبره ظریف قلب دختر، و هم لئو تولستوی با نفوذ در جریان معنوی با اشکال و قوانین آن. روانشناسی پیچیده نثر ادبی روسی، قابل تشخیص در سراسر جهان، پیش بینی شده است و در داستان به ظاهر ساده لوح و حتی نادرست این نویسنده ظاهر می شود.

زوبارف اوگنی نیکولاویچ،

مبلغ کلیسای جامع سنت سرافیم.

در نوجوانی همه چیز در مسائل زندگی برای ما روشن به نظر می رسید. اما اکنون سال ها، دهه ها گذشته است. تاریخ، ادبیات و تجربه خودمان به ما اطلاعاتی در مورد گذشته نزدیک و دور می دهد. و دین امکان احساس ارتباط زنده با این گذشته را فراهم می کند، زیرا در خدا همه ما زنده ایم. دانش به دست آمده، تجربه زندگی به ما اجازه نمی دهد که به طور واضح با پدیده های زندگی ارتباط برقرار کنیم، مثلاً با عشق.

با مطالعه دقیق و متفکرانه آثار، متوجه می شوید که قبلاً هیچ توجهی به آن نمی شد. در اینجا آهنگ "مکالمه مرد" توسط مارک برنز، شعر N. Dorizo، موسیقی N. Bogoslovsky، که مدتهاست با آن آشنا هستیم، وجود دارد. این شامل کلمات زیر است: "دختران ما را دوست داشتند، اما ما که عاشق شدیم، عاشق نشدیم." و تنها اکنون، پس از سالها، دهه ها ...، ناگهان از این عبارت شگفت زده و شگفت زده شد. چگونه است: عاشق شدم، اما عاشق نشدم؟ پس عشق و عاشق بودن یکی نیستند؟

و در اینجا سخنان شاهزاده واسیلی از "دستبند گارنت" کوپرین توسط کوپرین آمده است: "در واقع، فکر کن، کولیا (و ما با او خواننده هستیم)، آیا او مقصر عشق است و آیا می توان احساسی مانند عشق را کنترل کرد. - احساسی که من هنوز مترجمی برای خودم پیدا نکرده ام."

من فکر می کنم ...، من برای مدت طولانی فکر می کنم ... اول از همه، در مورد چه مفهومی صحبت می کنیم - در مورد "عشق" یا "عاشق بودن"؟ اگرچه از کلمه "عشق" استفاده می شود. سپس سوالاتی پیش می آید. آیا می توانید خود و دیگران را به خاطر عشق سرزنش کنید؟ و برای عاشق شدن؟ آیا می توان عشق را کنترل کرد؟ و عاشق شدن؟ عشق و عاشق بودن احساس هستند؟ اگر احساسات، پس باید متفاوت باشد؟ یا عشق یک احساس نیست بلکه چیز دیگری است؟ چند سؤال مهم که به پاسخ آنها بستگی زیادی به درک آثار دارد و مهمتر از همه - در زندگی خود، در روابط با مردم.

معلوم می شود که همه چیز چندان ناامید کننده نیست، حتی، برعکس، مدت هاست که در مسیحیت تفسیر شده است. کلمه "عشق" در زندگی روزمره آنقدر زیاد و در زمینه های مختلف استفاده می شود که انسان مدرن دیگر قادر به درک واضح معنای آن نیست. این کلمه نیز مانند بسیاری از زیارتگاه ها، اغلب به وسیله قدرت شیطان در زندگی انسان، آلوده و بی ارزش می شود. اما این مفهوم عشق را کم اهمیت نمی کند. همانطور که یوحنای الهی دان رسول به ما می گوید: خدا عشق استو کسی که در محبت می ماند در خدا می ماند و خدا در او "(اول یوحنا 4: 16) و این یک تعریف جامع از عشق است... خداوند پسر یگانه خود را می فرستد تا خود را به عنوان قربانی گناهان تقدیم کند. از مردم... این را از طریق خداوند عیسی مسیح می آموزیم عشق یک قربانی است... خدا خود را به عنوان یکی در ذات، اما تثلیث در اشخاص به ما نشان می دهد. ما به تثلیث مقدس اعتقاد داریم که قانون درونی زندگی آن عشق است که سه شخص را با یک طبیعت واحد متحد می کند. این یک وحدت مطلق، بدون ابر و بدون اشتراک است، و بنابراین می توانیم بگوییم عشق وحدت است... وحدت اشخاص تثلیث مقدس از طریق ارتباط داخلی حاصل می شود و بنابراین می توان گفت که عشق استوحدتی که از طریق آن حاصل می شود ارتباطمردم. بنابراین، عشق فداکاری است، ارتباط است و وحدت است(پدرسالار کریل).

انجیل مقدساو با سخنان پولس رسول، خواص عشق را برای ما آشکار می کند: «محبت طولانی است، مهربان است، ... حسد نمی ورزد، ... فخر نمی کند، غضب نمی کند، نمی جوید. خودش، عصبانی نمی‌شود، بد فکر نمی‌کند، از دروغ خوشحال نمی‌شود، اما از حقیقت خوشحال می‌شود. همه چیز را می پوشاند، همه چیز را باور می کند، به همه چیز امیدوار است، همه چیز را تحمل می کند. عشق هرگز از بین نمی رود...» (اول قرنتیان 13: 4-8).

راهب افرایم شامی ما را دعوت می کند تا از خدا بخواهیم: "... روح... به من عشق عطا کن، بنده خود." به معنای، عشق استهیچ چیز جز هدیه خدا، که شخص به شرط یک زندگی معنوی صحیح دریافت می کند: "ثمره روح: عشق، شادی، آرامش..." (غلاطیان 5:22).

و زندگی و اعمال اولیاء الهی تعبیر عشق نیست؟

همانطور که می دانید، قبل از ازدواج، همه این شرایط وجود دارد عشق حقیقیغیر ممکن است اجرا شود. شما نمی توانید عاشق عشق فداکاری شوید، همه چیز را باور کنید، همه چیز را ببخشید، عشق ابدی، اگر هنوز یک نفر را نشناسید، بخشیدن را یاد نگرفته اید، چیزی را قربانی کنید، یاد نگرفته اید برای عشق بجنگید. و این، به نوبه خود، تنها پس از گذشت زمان امکان پذیر است. از این نظر، عشق قبل از ازدواج غیرممکن است. عاشق شدن، محبت متقابل، همدردی امکان پذیر است. فقط در ازدواج می توان احساس دوست داشتن را امتحان کرد. عشق درخت زیبایی است که از دانه می روید و میوه می دهد. اما درختی وجود ندارد و بنابراین احساس اولیه ای که عروس و داماد دارند هنوز نمی توان نام برد عشق حقیقی"(کشیش پاول گومروف" سه نهنگ شادی خانوادگی ").

خیلی چیزها را می توان به آنچه گفته شد اضافه کرد، اما آنچه گفته شد کافی است تا بفهمیم عشق چیست و آن را معیاری برای شخصیت پردازی قرار دهیم. قهرمانان ادبیدر مورد توانایی آنها در عشق و قدرت عشق آنها.

اکنون پاسخ به سوال شاهزاده واسیلی از "دستبند گارنت" آشکار می شود: "... آیا او مقصر عشق است"؟ آیا انسان می تواند به خاطر مهربانی، مهربانی، صداقت و... مقصر باشد؟ البته اگر اینجا واقعاً در مورد عشق صحبت می کنیم. عشق هدیه ای است از جانب خداوند در پاسخ به تلاش انسان در یک زندگی معنوی صحیح. پاسخ به این سوال: "آیا می توان احساسی مانند عشق را کنترل کرد" نیز واضح است؟ عشق یک احساس نیست، بلکه حالتی شبیه به خداست. به دست آوردن این حالت هدف زندگی مسیحی است که منجر به رستگاری می شود. "عشق ... بد فکر نمی کند" ، بنابراین آنها می گویند: عشق - و آنچه می خواهید انجام دهید ، اما فقط خیر می خواهید.

حال بیایید به وضعیت روحی ژلتکوف ("دستبند انار") و لیزا ("لیزای بیچاره" اثر کرمزین) فکر کنیم. آیا می توان آن را حالت مبارک عشق نامید؟ (لطف حضور خدا در شخص است.) هم آقای ژلتکوف و هم لیزا دچار احساس عاشق شدن می شوند. با احساس است نه عشق.

سنت ایگناتیوس بریانچانینوف می گوید: «عشق صحیح به همسایه در اجرای احکام انجیلی او نهفته است» و می افزاید: «و اصلاً در انجام هوس های همسایه نیست». آقای ژلتکوف کدام فرمان انجیلی را در مورد ورا نیکولائونا انجام داده است؟ در انجیل آمده است: «هر کس با شهوت به زن بنگرد، در دل خود با او زنا کرده است». ژلتکوف رعایت نمی کند، اما فرمان را نقض می کند، و حتی آشکارا ورا نیکولایونا را مورد آزار و اذیت قرار می دهد. و خودکشی - آیا اجرای احکام است؟

عاشق شدن یک احساس طبیعی انسان است که برخاسته از طبیعت است و در نتیجه بلوغ از نیاز به تشکیل خانواده و تولید مثل ناشی می شود. این مانند احساس گرسنگی است که از طبیعت ناشی می شود، یعنی از گوشت، نیازهای بدن. اینکه انسان چگونه گرسنگی را برطرف می کند، چه نوع غذایی به ذائقه بستگی دارد و ذائقه به عوامل زیادی بستگی دارد. عاشق شدن نه خوب است و نه بد و همچنین احساس گرسنگی. سؤال این است که انسان چگونه با او ارتباط دارد، چگونه راضی است. "پرهیز بنوشید، کمی بخورید - سالم باشید" (سنت میتروفان ورونژ). پزشکان نیز همین توصیه را دارند. باید تدبیری وجود داشته باشد وگرنه مشکل پیش خواهد آمد. چه چیزی معیار عاشق شدن را تعیین می کند؟ عاشق شدن نباید از اخلاق (وجدان و دستورات خدا) فراتر رود. عاشق شدن بدون اخلاق زنا است یعنی گناه. و گناه زخمی است که انسان بر روح خود وارد می کند. تکرار مکرر گناه یک عادت را ایجاد می کند و عادت به شور گناه تبدیل می شود. اشتیاق یک بیماری مزمن روح است که از آن شخص نمی تواند با نیروی خود شفا یابد، به یک دکتر نیاز است - منجی عیسی مسیح. شفا از طریق توبه اتفاق می افتد.

بنابراین عاشق شدن بدون اخلاق می تواند تبدیل به شور شود که متأسفانه اغلب به آن عشق می گویند. واضح است که کوچکترین رابطه ای با عشق واقعی ندارد، اگرچه عشق فقط می تواند واقعی باشد. اما موضوع نه در شرایط، بلکه در اصل است، اگرچه عبارات واضح و دقیق به ما کمک می کند تا درست فکر کنیم و گمراه کننده نباشد. همانطور که سنت ایگناتیوس بریانچانینوف می گوید: "از افکار صحیح پذیرفته شده همه چیز خوب و از افکار نادرست پذیرفته شده هر چیز بد متولد می شود."

عاشق شدن، همانطور که گفتیم، طبیعی است، اما عشق فراطبیعی است، زیرا از جانب خدا داده شده است، و بنابراین، همانطور که پروفسور M. M. Dunaev اشاره می کند، "هر گونه وحدت عشقی خارج از مسیح اشتباه، متزلزل و در نتیجه محکوم به فناست." با رشد در عشق، به خدا نزدیکتر می شویم، احساس عاشق شدن را برمی انگیزیم، در حالتی پرشور قرار می گیریم که اغلب منجر به گناه می شود و طبیعتاً از خدا دور می شویم.

بیایید مثال داستان "لیزا بیچاره" اثر N. M. Karamzin را در نظر بگیریم.

آیا عاشق شدن می تواند شرط مطمئنی برای خوشبختی باشد؟ این سوال است.

آیا لیزا قبل از ملاقات با اراست تجربه عشقی داشت؟ بله، می خوانیم: «... پس از پانزده سالگی پدرم، لیزا به تنهایی، نه از جوانی لطیف خود دریغ نکرد، نه از زیبایی نادر خود، روز و شب کار کرد...». لیزا گفت: "خدا به من دست داد تا کار کنم." حالا نوبت من است که شما را دنبال کنم." او فداکارانه به پدر و مادرش عشق می ورزید، نه از روی ترس، بلکه از روی وجدان، اجرای پنجمین فرمان خدا. به یاد پدرش، "لیزای مهربان نتوانست جلوی اشک هایش را بگیرد... اما برای آرام کردن مادرش سعی می کرد غم و اندوه قلبش را پنهان کند و آرام و شاد به نظر می رسید." لیزا به مردم احترام می گذارد ("... گل داد، پنج کوپک گرفت، تعظیم کرد ..." - "عشق تعالی ندارد")، ارتباط آسان (وقتی از او پرسیدند خانه او کجاست، بلافاصله پاسخ داد)، بی علاقه (امتناع می کند) گرفتن یک روبل - "عشق به دنبال خودش نیست")، صادقانه (" وقتی به خانه آمد، به مادرش گفت "-" عشق از بی عدالتی خوشحال نمی شود، بلکه از حقیقت خوشحال می شود") و غیره. این جوانه های فضایل از کجا در روح او آمده است؟ مادر پیر، "با دیدن خستگی ناپذیری دخترش ... او را رحمت الهی خواند" و خود لیزا می گوید که خداوند دستان او را به کار داده است. بر اساس طرز فکر او، می‌توان ادامه داد: خداوند قلبی داد که با همسایه‌اش همدردی کند، اراده مراقبت از دیگران را به خودش داد. و علیرغم سختی کار، "با پرندگان از خواب بیدار شدی، صبح با آنها سرگرم شدی و روحی پاک و شاد در چشمانت درخشید." بذر فضایل لیزا با الگوی زندگی و تربیت والدین او کاشته می شود. همانطور که می بینید، خوشبختی به شرایط بیرونی زندگی بستگی ندارد: مادر و دختر هر دو خوشحال بودند. عشق و شادی، عشق و آرامش ذهن، هماهنگی احساسات جدایی ناپذیرند. اما برای شادی کامل، لازم است یک فرد مهربان پیدا شود که لیزا بتواند برای او ازدواج کند.

آیا لیزا قبل از ملاقات با اراست تجربه عاشق شدن را داشت؟ نه هنوز.

عشق حاصل برای لیزا و همچنین برای هر کسی می شود مرد جوان، آزمون و چالشی جدی برای شخصیت نوظهور. آیا روحی که در آزمایش‌ها، با جوانه‌های جوانی از فضایل تقویت نشده باشد، در مبارزه با احساسات معتدل نشده باشد، می‌تواند در برابر مرزهای اخلاقی مقاومت کند و تسلیم وسوسه نشود؟ نه، نتوانستم.

چگونه و چرا این اتفاق افتاد؟

اولاً ، او سعی نکرد با رویاهای اراست مبارزه کند ، اگرچه به وضوح به عدم امکان ازدواج آنها پی برد ، در نتیجه احساسی را که در روح او بوجود آمده بود تقویت کرد ، جلسات را با او ادامه داد ، از قبل مخفیانه. دنیا برایش تنگ می شود: «... اکنون متفکری و شادی عمومی طبیعت با دل تو بیگانه است». ثانیاً او با فریب مادرش موافقت می کند و این قبلاً غیر اخلاقی است ، نقض مستقیم فرمان پنجم است ، غیرقانونی و مجرمانه است. "و به دلیل افزایش گناه، عشق در بسیاری سرد خواهد شد" (متی 24، 12) - این یک قانون روحانی است. ثالثاً ، و این مهمترین چیز است ، به سخنان مادر: "اگر اشک از چشمانمان سرازیر نمی شد روح خود را فراموش می کردیم" لیزا فکر کرد (صراحت قبلی او کجاست؟): "آه! ترجیح می دهم روحم را فراموش کنم تا دوست عزیزم!» منظور از این "گفتگو" چیست؟ مادر مستقیماً در مورد نیاز به مراقبت از چیز اصلی در زندگی صحبت می کند - در مورد روح جاودانه ، در مورد نیاز به زندگی بر اساس قوانین خدا ، زیرا "پادشاه آسمانی انسان را بسیار دوست داشت وقتی که نور را به خوبی از اینجا حذف کرد. به او." همه خوبی ها از خداست. لیزا که با اشتیاق غرق شده است، آماده است تا روح را فراموش کند. یک ارزیابی مجدد از ارزش ها در آن وجود داشت. بت در شخص ارست خدا و هدف اصلی - زندگی ابدی را تحت الشعاع قرار داد. ارتباط از دست رفته با منبع عشق، بدون شارژ.

هر آنچه که بعد اتفاق افتاد در حال حاضر یک نتیجه طبیعی از تحولات درونی در روح او است. لیزا پس از دور شدن از خدا و از دست دادن کمک سرشار از فیض او ، از دسیسه های شیطان محافظت نشد ، که او را به گناه فانی زنا می کشاند. و مرگ جسمانی در پس زمینه مرگ معنوی معنای زیادی ندارد.

بیچاره لیزا!

فقیر، نه تنها در زمینه های اجتماعی، این چیز اصلی در اینجا نیست. زن بیچاره نه تنها به این دلیل که فریب خورده است. فقیر چون خدا را از دست داد - ثروت اصلی انسان. «این در مورد کسانی است که برای خود گنج‌هایی جمع می‌کنند و در خدا ثروتمند نمی‌شوند» (لوقا 12، 21). اما نام او، الیزابت - "کسی که خدا را می پرستد" - ظاهرا تصادفی نیست.

اگر لیزا احساس عاشق شدن خود را در مرزهای اخلاقی نگه می داشت ... اما این داستان دیگری بود و بدون شک با پایانی خوش.

البته می توانید اراست را برای همه چیز سرزنش کنید، چنین وسوسه ای وجود دارد. بله ، و خود نویسنده به سختی می تواند در برابر این مقاومت مقاومت کند: "من شخصی را در اراست فراموش می کنم - آماده هستم او را نفرین کنم - اما زبان من حرکت نمی کند ..." متی 7: 1). قضاوت را به رحمت خدا بسپاریم. هر شخصی در قیامت مسئولیت جان خود و جان خود را بر عهده خواهد گرفت و در آنجا تنها حالت تخفیف آن توجیه نیست، بلکه توبه است.

اراست داستان خودش را دارد.

آیا اراست قبل از ملاقات با لیزا تجربه ای از عشق، یعنی تجربه ایثارگری و مراقبت از دیگران داشته است؟ سخت است برای گفتن. احتمالاً نه: "او زندگی غایب داشت ، فقط به لذت خود فکر می کرد ، در سرگرمی های دنیوی به دنبال آن می گشت ، اما اغلب آن را نمی یافت: حوصله اش سر رفته بود و از سرنوشت خود شکایت می کرد." کنجکاو، درست است؟ لیزا "روز و شب کار می کرد" و "روح شادی در چشمانش می درخشید". او فقط داشت سرگرم می شد و ... "حوصله داشت و از سرنوشت شکایت می کرد." در اینجا نویسنده یکی از مهمترین قوانین معنوی را که خداوند در انسان قرار داده است برای ما آشکار می کند. قدیس اسحاق سوری آن را چنین فرموله کرد: "برای هر لذتی ( غیر مجاز) انزجار و تلخی به دنبال دارد.» چرا؟ زیرا انسان به لذت فراخوانده نمی شود، بلکه به عشق فراخوانده شده است. و عشق فداکاری است و فداکاری یعنی پاره کردن پاره ای از وجود خود و بخشیدن به دیگری و هر چه بیشتر پاره کنی و ببخشی محبت بیشتر می شود: «دیگر آن عشق نیست، گویی کسی جانش را می گذارد. یعنی زندگی) خودش برای دوستانش.»


2021
polyester.ru - مجله دخترانه و زنانه