01.05.2021

مقاله ای با موضوع "عشق واقعی چیست؟ عشق چیست - نوشتن مقاله در مورد اینکه آیا عشق ایده آل وجود دارد


عشق چیست؟

(مقاله)

"عشق یک هدیه ارزشمند است. این تنها چیزی است که ما می توانیم بدهیم و هنوز هم برای شما باقی مانده است. "

(L. Tolstoy)

بنابراین ، عشق ... این چه احساسی است که از زمان های بسیار قدیم قلب مردم را تحریک می کند؟!

چه تعداد صفحه در مورد این احساس بزرگ آغوش آور چه در نثر و چه در شعر نوشته شده و گفته شده است. در چند شعر که خوانده می شود - بی نظیر ، تکرار نشدنی ، برخلاف هر حالت روحی دیگری!

و این س ofال که عشق چیست ، همانطور که بود ، و تا به امروز نیز در رابطه باقی مانده است. تا به حال ، یک شخص مغز خود را در مورد اینکه چه نوع قدرت پشت سر او ایستاده و چرا دگردیسی های عجیب و غریب با مردم انجام می دهد ، آنها را از یک قطب به قطب دیگر پرتاب می کند ، تصور جهان ، خود ، عزیزان خود را تغییر می دهد ، این احساس با قدرت خلاقیت عالی یا برعکس ، مخرب است.

چه کسی یا چه علت این پدیده است ، در پشت این حوادث است ، می توان گفت که آنها را انجام می دهد؟

گویی جادوگر بزرگ کیفیت شگفت انگیز LOVING را به مردم اعطا کرده و شخصی را مسئول چگونگی دفع این هدیه گرانبها ساخته است:

یکی خالق می شود ، دیگری به جنایات می رود ،

یکی با قدرت ، شجاعت ، انگیزه های خود را بی علاقه می کند ، دیگری - برعکس ، ضعیف ، با اراده ضعیف ، وابسته به هدف مورد نظر خود ، یا یک صاحب خودخواه و تشنه قدرت ، آماده هر اقدامی به منظور رضایت EGO خود را ،

یکی الهام می گیرد ، دیگری به استیصال و حتی افسردگی می افتد ،

یکی قربانی می شود ، دیگری قربانی را مورد علاقه خود قرار می دهد.

و چند بار عشق کسانی را محکوم کرده است که به انقراض آهسته و مرگ افراد بیمار محکوم شده اند! و اینها حقایقی از زندگی است! و تعداد زیادی از آنها وجود دارد.

و غیره ... لیست معجزات انجام شده توسط این احساس الهی طولانی است. و حتی یک دارو حتی قدرتمندترین دارو وجود ندارد که بتواند در اثر آن با این احساسی که روح و بدن را درمان می کند مقایسه شود.

به منظور درک سوال "عشق چیست؟" و برای درک اینکه چه نوع نیرویی در احساس عالی مصرف کننده بزرگ پنهان است و منجر به پدیده هایی کاملاً مخالف می شود ، به اندازه کافی عجیب ، ساخت انسان را باید به خاطر بسپاریم.

در واقع ، این مفهوم بود که از کودکی برای ما توضیح نادرست ، تحریف شده ، ادراک موجود پیچیده ای مانند مردبه یک طرح ساده ، ارائه آن به عنوان یک موجود دوپا ماده با سر ، بازوها ، بدن و پنج حس متصل به آنها.

از آنجا که مفهوم MAN به شدت به چنین تعریف کلیشه ای محدود شده است ، به همین دلیل است که ما خود را با همه عواقب ناشی از آن چنین درک می کنیم. و ما مقصر این نیستیم.

اما درک قدرت خود و این احساس شگفت انگیزی که حق تعالی به ما داده است ، در اختیار ماست! آرزو می شود! بیایید امتحان کنیم؟

حتی یک م educationalسسه آموزشی ، از جمله یک مituteسسه پزشکی (و من شخصاً می دانم ، چون خودم از یک م graduسسه فارغ التحصیل شده ام) ساختار کاملی را در گروه کالبدشناسی و فیزیولوژی انسانی ، شامل م materialلفه های مادی و معنوی ، مطالعه نکرده است. دانش فقط به توپوگرافی اندام ها ، اعصاب ، ماهیچه ها و رگ های خونی در بدن انسان و واکنش های شیمیایی رخ داده در آن محدود می شد. و بیهوده. از آنجا که قسمت معنوی واقعاً وجود دارد و حتی برای ما توضیح می دهد که این احساس عالی به نام عشق در کجا زندگی می کند! من اکنون به جزئیات نمی پردازم و این لازم نیست. از آنجا که یک فیلم بسیار دیدنی در سایت yu-tube وجود دارد. به مدت 6 دقیقه و 53 ثانیه مشاهده ، اطلاعات جامعی در این مورد دریافت خواهید کرد.

می خواهم به این نکته اشاره کنم که LOVE یک مقوله روحانی است. و بنابراین برای پاسخ به سوال "عشق چیست؟" از نظر مادی ، علی رغم این واقعیت که وجود آن در محیط ماده با واکنش های شیمیایی خاص ، وجود اندورفین ها ، انتقال دهنده های عصبی و سایر مواد شیمیایی موجود در بدن انسان و همراه با این احساس منحصر به فرد ، عملاً غیرممکن است. در سطح جسمی - یعنی در سطح بدن ، وقتی فرد عشق را تجربه می کند ، موجی از قدرت به وجود می آید ، موجی قدرتمند از اندورفین ها و سایر هورمون های "شادی" وجود دارد. از نظر بصری ، این حالت در صورت یک درخشش خاص از چشم ، موجی از احساسات مثبت به سمت خارج ، به ویژه در مورد موضوع پرستش ، در چهره عاشق منعکس می شود.

اما واقعیت این است که این مواد شیمیایی دلیل آن نیستند ، بلکه تأثیر فرآیندهای شیمیایی است که با این احساس عمیق شروع می شود ، صرف نظر از خواست شخص.

کلید این روند در چیزی کاملاً متفاوت نهفته است. و این دقیقاً همان چیزی است که ما اکنون در مورد آن بحث می کنیم ، اگر بدش نمی آید ...

پس عشق چیست؟

چرا قلب مردم را به آتش می کشد؟

چرا "آنها را دیوانه می کند"؟

چگونه عشق واقعی را از جایگزینی تشخیص دهیم؟

آیا عشق باید باعث غم و اندوه شود؟

چگونه این احساس را به درستی از بین ببریم بدون اینکه پیام اصلی آن را روی چیزهای کوچک بپاشیم؟

اگر شخصی را برخلاف نظر مشهور معلمان مدرسه ، دقیقاً به عنوان موجودی روحانی در نظر بگیریم که بدن خود را برای استفاده موقت دریافت کرده است ، مشخص می شود که دو اصل در شخص وجود دارد: معنوی و مادی. روح فقط برای رشد و تکامل خود ، به منظور کسب مهارتهای لازم برای روح ، به بدن نیاز دارد. بدن عملا ابزاری است که با استفاده ماهرانه ، تجربه ارزشمندی به روح می بخشد و به رسیدن به برخی از ارتفاعات کمک می کند.

و عشق به عنوان یک احساس مهمترین نقش را در این روند دارد.

مسیر زندگی ما را می توان با اطمینان "آزمایش عشق" نامید.

هرکسی که حداقل یک بار این احساس را تجربه کرده باشد ، تجربه شخصی ارزشمندی کسب کرده است.

بین احساسات سطحی ناشی از ماده و احساسات عمیق ناشی از معنوی ، یعنی احساس واقعی تجلی عالی ترین عشق ، تفاوتهای قابل توجهی وجود دارد.

احساس معنوی واقعی بی حد و مرز ، بی قید و شرط ، بی قید و شرط ، بی علاقه است. و این دقیقاً همین ویژگی هاست که ما باید در اینجا روی زمین یاد بگیریم ، در حالی که هنوز در پوسته بدن هستیم. این همان چیزی است که ما اینجا هستیم! زیرا ، تجربه فقط در اینجا ، در زمین به دست می آید.

و در بهشت ​​ما فقط از آنچه به دست آورده ایم ، از آنچه در خود پرورش داده ایم ، از بدن استفاده می کنیم. در نهایت ، ما این احساس واقعی عشق را به خالق ، که ما را اینگونه آفریده و این احساس عالی را در ما دمیده است ، خواهیم داد ، که جهان ما عملاً بر آن استوار است.

اما ما تجربه عشق روی زمین را بدست می آوریم و این احساس را به همسایگان خود می دهیم: والدین ، ​​برگزیدگان ما ، فرزندان ، فقط مردم.

چه اتفاقی برای ما می افتد در حالی که در بدن هستیم؟

از آنجا که اصل مادی به طور قانونی در ما وجود دارد (به عنوان مدیر پوسته بدنی) ، در تصمیم گیری مشارکت می کند. ذهن مادی با ویژگی هایی از قبیل Ego ، تصرف ، اشتیاق به قدرت ، خودخواهی ، حسادت و غیره مشخص می شود. و دقیقاً همین صفات ، تأثیرگذار بر م sensلفه حسی ، احساس واقعی را تحریف می کنند و رنج را به درون خود وارد می کنند. و مردم به اشتباه این رنج را برای یک احساس قوی می گیرند ، آن را با عشق اشتباه می گیرند و تسلیم نیرنگ های آن می شوند. آنها به خود اجازه می دهند که به بردگی خود درآیند ، یا برعکس ، دیگران را با احساسات خود به بردگی و سیاه نمایی در آورند.

یک فرد نمی تواند این احساسات گیج کننده را درک کند ، که در آن هر دو کیفیت روشن و تاریک در یک پشته مخلوط شده اند. اما بسیاری از اوقات توسط یکدیگر تقویت می شوند ، آنها توسط شخص به عنوان یک احساس واقعی از عشق تحریف می شوند - به هر حال ، او خیلی رنج می برد! در نتیجه چنین تجربه ای ، یک شخص ایده غلطی از عشق ایجاد می کند ، که با آن زندگی را ادامه می دهد و در آینده خود را با آن هدایت می کند.

با این حال ، این احساس هیچ ارتباطی با عشق واقعی ندارد!و این فقط توسط کسی قابل درک است که بتواند م materialلفه مادی خودخواهانه را با تمام عواقب ناشی از آن تشخیص داده و مهار کند و اجازه دهد عشق او در شکل خالص آن وجود داشته باشد - یعنی به همان روشی که از نظر معنوی برای ما ظاهر شده است. جهان

اگر عشق سایه ای از غم ، رنج ، تراژدی و سایر خصوصیات مشابه آنها را به خود بگیرد ، این نشانه ای از مداخله در این ماده است که می خواهد عشق را به یک گلدان منفی زنگ زده و ترسناک فرو برد تا آن را به یک باتلاق ، که در واقع ، این احساس در افراد اتفاق می افتد.

به یاد بیاورید که در ابتدای رابطه ، وقتی همه چیز تازه آغاز شده بود ، چه احساس عالی و درخشانی بود! چه بسیار احساسات مثبت به سمت بیرون هدایت شده و جهان پیرامون عاشق را هماهنگ کرده است!

چه احساسی در پایان یک رابطه ناموفق داشت؟ با توبیخ متقابل ، حسادت ، میل به انتقام و سایر احساسات منفی که باعث نابودی ، غم و اندوه ، رنج صاحبان آنها و دنیای خارج در محیط نزدیک آنها شده است!

و در اینجا از اهمیت بالایی برخوردار است چگونهیک شخص از این وضعیت خارج می شود! با چه احساسی قرار است زنده بماند! چه "چمدانی" را در آینده با خود حمل خواهید کرد!

بنابراین ، همه ما مردم کره زمین ، باید درک و درک هرگونه پایان رابطه (در صورت وجود) ، با درک و سپاس از تجربه بدست آمده از عشق را یاد بگیریم. در واقع ، در واقع ، هر چقدر هم که روح سخت داشته باشد ، به طور کلی مهم نیست که از دست دادن شی object باشد ، بلکه موضوع عشق به همین ترتیب است ، اما کسب تجربه بلوغ ، توانایی خارج شدن از هر موقعیتی با وقار ، بدون غمگین شدن ، ادامه عشق به این صلح ، خدا ، عزیزانتان. این یک تجربه مثبت از عشق است - راهی که روح را رشد می دهد و سخت می کند!

برای ما مهم است که نکته اصلی را به خاطر بسپاریم - تنها ارزشی که در این زندگی با روح به جهانی دیگر به خالق جهان می رسد عشق است!

آنچه پیش از این آمده بود ، تمریناتی در جهت بهبود و توسعه این احساس واقعی و عمیق بود.

از این رو پاسخ به این س clearال ​​روشن می شود: چرا ذهن مادی (جسمی) نیاز دارد تا خود را به این احساس مقدس تبدیل کند و با احساسات منفی خود آن را نابود کند؟

پاسخ روشن می شود:

زیرا هرگز جای خود را به معنوی نخواهد داد. طبق تعریف آن فانی است و با مرگ جسم به حیات خود پایان می دهد. و روح ابدی است! بنابراین ، این رویارویی همیشه خواهد بود. به شرطی که خود شخص اجازه دهد. تا این که ذهن او تصمیم بگیرد ، نه شعور ناب! با درک این موضوع ، فقط لازم است یاد بگیریم ذهن مادی را به معنوی تسلیم کنیم. زیرا او داوطلبانه مواضع خود را تسلیم نخواهد کرد.

چطور؟

فقط دو راه وجود دارد:

اولاً: کنترل افکار خود ، ایجاد مانعی در برابر ذهن مادی. گویی این افکار را از روحانی فیلتر می کند. پس از همه ، در آغاز ، یک منفی متولد می شود فکر، که از درون می خورد ، (سو susp ظن ، حسادت ، تصرف در مالکیت و هر چیز دیگری) و فقط در این صورت ، اگر اجازه دهید در آگاهی رشد و تقویت کند ، یک منفی وجود دارد هیجانیکه نیاز به اجازه آن دارد. چگونگی کنار آمدن فرد با این مسئله فقط به خودش بستگی دارد.

ثانیا: از طریق اعمال معنوی ، مراقبه ، خواندن مانترا ، تمرینات تنفسی و غیره

فرد پس از کنار آمدن با احساسات منفی ، ذهن خود را تسخیر می کند و این گامی در مسیر بهبود روح است.

از این رو ، فرد فقط سود می برد ، زیرا در سطح معنوی یک پله بالاتر می رود.

بنابراین ، من به این نتیجه رسیدم که عشق واقعی و رنج ناسازگار هستند!

و احساس عشق تجربه شده در بدن روی زمین چیزی بیش از یک تجربه اکتسابی ، آشکار شدن استعداد عشق ورزیدن نیست ، تا در زمان مناسب با این احساس به خدا برسد!

اما تا زمانی که ما - مردم روی زمین زندگی می کنند ، این احساس می تواند یک خدمت بزرگ برای ما باشد - تا تمدن را از نابودی نجات دهیم.

از آنجا که احساسات مثبت عشق ایجاد می شود ، فرد با آنها فضا را تمیز می کند ، انرژی زمین را بهبود می بخشد و در نتیجه سیاره را از منفی نجات می دهد.

چه کسی گفت که زیبایی جهان را نجات خواهد داد؟ نه عشق دنیا را نجات خواهد داد!

زیرا زیبایی یک ویژگی است ، هر چند زیبایی شناختی ، اما از دنیای مادی ، و عشق از معنوی است ، جایی که همه ما در زمان مناسب برای پاسخگویی به خالق باز خواهیم گشت!

امروز ، در زمان دشوار ، اما جنون آمیز جالب ما ، آسمان یک کلید طلایی به مردم سیاره زمین ارائه کرده است که در را به آینده باز می کند ، جایی که به جای مرگ پیش بینی شده تمدن ، ورود به هزاره طلایی در انتظار است.

تنها چیزی که باقی مانده این است که این کلید را برداشته و درب جادویی را برای آنها باز کنید!

انتخاب با ماست.

من از همه کسانی که به این موضوع علاقه مند هستند دعوت می کنم در صفحه گروه گمانه زنی کنند: "LOVE - چه چیزی در مورد آن می دانیم ..."

پیوستن !!!

عشق انگیزه روح است ، درخشش ذهن ، این احساسی است وقتی می خواهید با شخصی باشید که شما را درک می کند ، و به سمت او کشیده شده اید. چه مدت بشر زنده است ، تاکنون پاسخی دقیق برای این سوال پیدا نکرده است: "عشق چیست؟" فقط یک چیز شناخته شده است ، آنچه که عشق ما نبوده است: برای وطن ، مادر ، خانواده ، عزیز - بی شک این زیبا ترین احساس است ، قادر به الهام بخشیدن به اقدامات و دستاوردهای انسان است ، بهتر کردنش همچنین عشق به موسیقی ، هنر ، رقص ، آواز وجود دارد.

در مورد عشق به جنس مخالف ، همه نمی دانند که چگونه دوست داشته باشند. این نیاز به یادگیری ، شکست خوردن و حتی درد دارد. این اتفاق در عشق دو نفر مانند این اتفاق می افتد: یکی که دوست دارد ، دیگری که به خودش اجازه می دهد دوست داشته شود.

درست نیست. عشق وقتی خدا می دهد ، خود به خود می آید. عشق خداست. این به کسانی می آید که پرخاشگری ، حسادت ، عصبانیت ندارند. بنابراین ، زندگی در نیکی بسیار مهم است. از این گذشته ، هر شکست راهی برای موفقیت و خوشبختی است. وقتی عشق می دهیم ، دو برابر بیشتر می گیریم. مردم نباید به دنبال عشق باشند ، به کار خود بپردازند ، از اشتباهات بیاموزند ، در مورد جهان بیاموزند ، امکانات جدید و جدید خود را کشف کنند ، دنیای درونی خود را دوباره انجام دهند ، با عقده ها و ناامنی مبارزه کنند. و با گذشت زمان ، عشق می آید. وقتی عاشق هستیم ، می خواهیم جفت روح خود را دائماً با هدیه های دلپذیر و شگفتی های زیبا شاد کنیم و به هر حال تمام تاریخ های مهم و رویدادهای فراموش نشدنی را در خاطر خود نگه داریم. اکثر مردم فکر می کنند که یک فرد باید کامل باشد. همه می خواهند برای برقراری ارتباط ، دوست داشتن ، دوست شدن ، یک فرد ایده آل آماده پیدا کنند. هیچ ایده آل وجود ندارد. همه ما دنیای درونی خود را رشد می دهیم و توسعه می دهیم ، همه ما متفاوت هستیم و این طبیعی است.

من به گفته شکسپیر برخوردم: "همه عاشقان قسم می خورند که بیش از آنچه می توانند انجام دهند ، و حتی آنچه ممکن است انجام نمی دهند." من این جمله را به گونه ای می فهمم که دو نفر عاشق به یکدیگر سوگند وفاداری می دهند ، قول می دهند کارهایی را برای خیرخواهی انجام دهند ، اما در نهایت آنها از سختی ها ترسیدند یا به دلیل برخی شرایط سعی نکردند و بالا ، به عشق خود خیانت کردند. در بیانیه شکسپیر ، کلمه "همه چیز" مرا گیج می کند. همه را خلاصه کرد. همه مردم سطحی نیستند و اجازه می دهند کلمات پایین بیایند! افسانه ها و سنت ها در مورد عشق زیبا و متعالی به معنای عمیق کلمه در قرن ها زندگی می کنند! خطوطی از شعر الكساندر بلوك: "یكی به تو ، به تو تنها ، عشق و خوشبختی به ملكه ، به تو زیبا ، جوان. همه زندگی ها بهترین صفحات هستند!

تو ، تو تنها ، آه شور من ،

عشق من ، ملکه من!

در تاریکی روح شبت

مانند صاعقه ای دور می درخشد.

بلوک این خطوط را به دوست دخترش ، که او را دوست داشت ، نوشت ، او برای او ملکه است ، اشتیاق او ، او را نفس می کشد.

دوست داشتن و دوست داشته شدن!

در زمان ما ، در عصر فرهنگ توده ای ، و بی توجهی به مبانی فرهنگی مهم برای بشریت ، تجربیات اساسی بشری فراتر از درک مطلب باقی مانده است. من می خواهم در مورد یکی از آنها در این مقاله صحبت کنم - دقیق تر ، در مورد تجلی عشق.
اکنون ، به نظر من ، درک نادرستی از این احساس زائد وجود دارد (اینگونه می توان آن را مشخص کرد). در پشت آن ، آنها جایی را برای نوعی شور یا هوس ترک می کنند ، در واقع ، شناسایی با احساسات ابتدایی انسان. در تمایز ، در قضاوت هایشان ، آنها به جایی رسیده اند که عشق به پدر و مادر خود را با عشق ، مثلاً به یک دختر ، برابر نمی دانند. با این حال ، اگر به آن فکر کنید و آن را تحلیل کنید ، قطعاً می توانید به این نتیجه برسید که آنها یکی هستند. فقط این که ابزار تظاهرات متفاوت است.
عشق جوهر وجودی انسان است. بدون عشق ، حتی ساده ترین فعالیت انسان ، اعم از تحول مادی یا استدلال منطقی ، امکان پذیر نیست. در فعالیت خود ، به هر طریق یا دیگری ، هر فرد تلاش می کند واقعیت اطراف خود را در جهت خیر و صلاح تبدیل کند که به عنوان مهمترین چیز برای او احساس می شود. علاوه بر این ، عشق اساس انگیزه ذات انسان است. با این حال ، اگر فعالیت یک شخص را تحلیل کنیم ، یعنی به چه دلیلی یک شخص به یک روش یا دیگری عمل می کند ، معلوم می شود که او انگیزه هایی را در روح خود تجربه می کند ، که اساس اولیه آن عشق است. در غیر این صورت ، فرد تخریب همه چیز در اطراف را انجام خواهد داد. و در این حالت ، او از عشق بیگانه و نزدیک به مرگ است. با این حال ، جوهر در یک شخص چنان قوی است که همه چیز ویرانگر را چندین برابر پوشش می دهد. به همین دلیل برای شخص بسیار دشوار است که در مدت زمان کوتاهی مخرب شود.
عشق اشتیاق را القا می کند ، یعنی فرد از طریق شور و احساسات مشابه کارهای خاصی را انجام می دهد که ممکن است فراتر از فعالیت های عادی او باشد. تمام احساسات دیگر فقط ابزاری برای عمل هستند. به خودی خود ، آنها غیر شخصی هستند و می توانند به هر چیزی هدایت شوند. بنابراین ، شخصی که تنها با تأمین رضایت از نیازهای احساسات در فعالیت خود هدایت می شود ، موضوع اهمیت و هویت قابل توجه آن را نمی بیند. در این حالت (حتی با جهان بینی درونی خودخواهی) ، سوژه از واقعیت بیگانه می شود ، و در دنیای ایده های خود فرو می رود ، که در واقع میوه نابودی خود او است. فردی که نمی داند چگونه بدهد ، به سختی می تواند مثبت را در خود جمع کند. در نتیجه ، خودخواهی رادیکال (انکار همه چیز در اطراف به عنوان معادل خودخواهی) نسبت به خود ، دوست نداشتن از خود و هر چیز دیگری است.
عشق ، به عنوان یک بینش عالی ، همه چیز را با نور روشن می کند ، بیش از دریافت می دهد. عشق ورزیدن هدف بدست آوردن چیزی از شی را دنبال نمی کند. به همین دلیل خودش را تکمیل و شکوفا می کند. یعنی ، به نظر می رسد که اصل بخشش خود رشد می کند و برای کمال خود تلاش می کند ، نه مرگ بلکه قدرت و پتانسیل درونی را به دست می آورد.
هر ابزاری (به عنوان انگیزه شبه ، یعنی احساسات و حتی عقلانیت) همیشه موقتی است. بنابراین ، در پایان ، بر اساس هیچ چیز ، خشک می شود. او دیگر نیازی به پر کردن نمی بیند ، زیرا دوباره پر کردن - او به خودی خود در شکل خالص آنها را که بر این ساز تأکید می کنند خسته می کند و موضوعی که قبلاً رنگهای روشن می داد جلوی چشمان ما کمرنگ می شود. این مشخصه زمان ماست ، که ابزاری برای درک واقعیت را جایگزین حقیقت کرده است (در این حالت ، حقیقت به عنوان عشق به عنوان یک مفهوم درک می شود ، یعنی مفهوم جایگزین شد). عشق جاودانه است ، همیشه خود را از طریق سازنده ، از طریق خلاق نشان می دهد و هرگز شخصی که واقعاً عاشقش است تمام نمی شود. ابزاری (احساسی) که وی می تواند استفاده کند ، با گذشت زمان ، امری عادی و بیگانه می شود. بنابراین ، گاهی اوقات در عشق به نظر می رسد که ما "از دوست داشتن خسته شده ایم" اما این طور نیست. یک فرد دوست داشتنی هرگز دوست داشتن را قطع نخواهد کرد. این را می توان با واقعیت تشخیص داد وقتی که در معرض از دست دادن شی عشق خود هستیم. به عبارت دیگر ، حتی بیشتر از آن ، اگر خطر قبل از هر چیز جسم را تهدید کند ، ما آماده ایم که جان خود را برای آن بدهیم و حتی بیشتر از آن کوهها را برای آن حرکت دهیم. حتی بعد از صدها سال عشق خودش را در هر دقیقه تأیید برای خودش تلف نمی کند. این یک پدیده خودکفا است. یعنی کامل. بنابراین ، از طریق عشق می توانیم به حقیقت برسیم.
بنابراین ، من ادعا می کنم که عشق جوهر وجودی انسان است. اما نه تنها در انسان بلکه در تمام موجودات زنده نیز ذاتی است. این از منطق حدس و گمان ناشی می شود. از این رو ، می توانیم فرض کنیم که تظاهرات مختلف عشق ریشه یکسانی دارند. و آنها در خدا هستند - مانند خوددارنده حقیقت.
انکار عشق مرگ است. مرگ عدم ​​عشق است ، مانند تاریکی نبودن نور. در پایان ، من می خواهم 3 جمله را ذکر کنم که ، به نظر من ، جلوه های مختلف عشق را نشان می دهد:

1. "... و زندگی فقط یک کلمه است - فقط عشق وجود دارد و مرگ نیز وجود دارد ..." (V. Tsoi "Legend")
2. "... آنها عاشق نیستند" زیرا علی رغم همه چیز "...". (فرهنگ اخلاق. ویرایش شده توسط A. Huseynov و I. S. Kon - M. ، 1989)
3. "..." و اگر من تمام داشته های خود را تقسیم کنم و بدنم را بسوزانم ، اما هیچ عشقی ندارم ، هیچ فایده ای برای من ندارد. عشق رنج آور است ، مهربان است ، عشق حسادت نمی ورزد ، عشق متعالی نیست ، غرور ندارد ، عصبانی نمی شود ، به دنبال خود نیست ، عصبانی نمی شود ، فکر نمی کند شیطانی ، از عدم صحت شاد نمی شود ، اما از آن خوشحال می شود حقیقت ، ... عشق هرگز متوقف نمی شود ، گرچه پیشگویی ها متوقف می شوند ، و زبان ها ساکت می شوند ، و دانش از بین می رود. (کتاب مقدس. 1 قرنتیان 13: 3-8).

عشق شگفت انگیزترین احساسی است که هرکسی روی کره زمین می تواند تجربه کند. او یاد می دهد مهربان ، صبور ، خردمند و سخاوتمند باشد. عشق از بدو تولد آغاز می شود ، زمانی که مادر و پدر کودک تازه متولد شده خود را می بینند. مادر بیشترین عشق را رد می کند و صادقانه است. او هرگز به فرزند خود خیانت نخواهد کرد ، فریب نخواهد داد ، و نخواهد گذاشت. او همیشه به او ایمان خواهد آورد و در طول زندگی خود به او عشق و گرما می بخشد. عشق می تواند به طور ناگهانی و در نگاه اول دو نفر شروع شود. یا ممکن است به تدریج ، پس از یک ارتباط طولانی با یکدیگر ، هنگامی که افراد توسط برخی سرگرمی ها و سرگرمی ها متحد می شوند ، به وجود آید.

عشق متفاوت است ، اما همیشه به دیگران گرما می بخشد. عشق به حیوانات ، گربه ها و سگهای درمانده ، کبوترهای خیابان ، حیوانات خانگی آنها وجود دارد. حیوانات واقعاً احساس عشق می کنند و به سمت کسانی که با آنها احساسات مهربانانه رفتار می کنند جلب می شوند. حتی بچه های کوچک هم توانایی دوست داشتن حیوانات را دارند.

عشق همیشه در هر خانواده ای وجود دارد. پدر مدتها قبل از تولد کودک عاشق مادر می شود. سپس والدین عشق خود را به فرزندان می بخشند و این امر چند برابر می شود. کودکان همچنین والدین و همچنین خواهران ، برادران ، مادربزرگ ها و مادربزرگ ها بسیار دوست دارند. والدین و فرزندان همه زندگی خود را دوست دارند. هم نوجوانان و هم دختران و پسران جوان می توانند عاشق یکدیگر شوند. اولین احساسات بسیار تأثیرگذار و لطیف است. معمولاً اولین عشق را یک عمر به یاد می آورند. وقتی شخصی دوست دارد ، می خواهد مراقبت مداوم ، شادی بخشیدن ، کارهای دلپذیر را نشان دهد. یک مرد عاشق هرگز جفت روح خود را ناراحت نخواهد کرد ، او سعی خواهد کرد همه چیز را برای خوشبختی محبوب یا محبوب خود انجام دهد.

عشق به خدا در میان مrsمنان بسیار احترام دارد. آنها در کلیسا نماز می خوانند ، نماز می خوانند. چنین افرادی بسیار مهربان هستند و بیشتر از دیگران می دانند عشق چیست. هر شخصی در طول زندگی خود لزوماً شخصی را دوست دارد و خود او نیز توسط شخصی دوست دارد. عشق شگفت انگیزترین احساس روی زمین است ، کمک به شاد بودن ، شادی و گرما به افراد دیگر.

گزینه 2

عشق بهترین احساسی است که روی زمین ما احساس می کند! این می تواند متفاوت باشد ، به عنوان مثال ، برای والدین ، ​​حیوانات ، ورزش ها ، جنس مخالف. اما این احساس همیشه با این واقعیت نشان می دهد که شما نمی توانید زندگی آینده خود را بدون هدف عشق خود تصور کنید. تمام وقت شما می خواهید شی the عشق نزدیک باشد ، و شما همیشه فقط برای او خوب می کنید.

عشق بین زن و مرد مهمترین چیز در کره زمین است. به لطف این احساس ، خانواده ها ایجاد می شوند و بچه ها ظاهر می شوند ، نژاد بشر در سرزمین ما ادامه دارد. افراد عاشق بسیار خوشحال هستند ، اگر فردی موفق شود برای عشق خانواده ایجاد کند ، در این صورت می توان گفت که او در زندگی بسیار خوش شانس است.

یک فرد دوست داشتنی گرما ، مهربانی ، مراقبت می دهد و در عوض به چیزی احتیاج ندارد. ما والدین ، ​​دوستان و والدین خود را دوست داریم و دوستان ما را دوست دارند. ما به یکدیگر هدیه می دهیم ، در مواقع دشوار حتی آماده هستیم که زندگی خود را برای یک عزیز انجام دهیم.

احساس می شود عشق توانایی بسیاری دارد. به عنوان مثال ، عشق می تواند کارهای تراژیک را دفع کند ، یک جنگ را شکست دهد ، یک بیماری وحشتناک را درمان کند ، قهرمانی را القا کند.

عشق نه تنها یک افسانه است ، بلکه می تواند درد و رنج به همراه آورد. یک فرد دوست داشتنی همیشه می خواهد شی the قلب خود را داشته باشد ، اما همه چیز در زندگی امکان پذیر نیست ، به عنوان مثال ، یک چیز وحشتناک ، چگونه مرگ این اجازه را نمی دهد ، و سپس یک فرد دوست داشتنی محکوم به تلخی و غم و اندوه است. همچنین لازم به درک است که عشق همیشه متقابل نیست ، و پس از آن ، یک فرد دوست داشتنی محکوم به تجربه های دشوار است.

در زندگی ما همه افراد نزدیک و دوست داشتنی داریم که وقت نداریم بیشتر از آنچه می خواهیم به آنها توجه کنیم و این درست نیست. ارزش دارد کارهای روزمره ، نگرانی ها و سرگرمی ها را به تعویق بیندازید و به والدین ، ​​مادربزرگ ها و پدربزرگ ها توجه کنید. ارزش نزدیک شدن ، در آغوش کشیدن و یادآوری است که چقدر آنها را دوست دارید و واقعاً به آنها احتیاج دارید.

هر شخصی بر روی زمین ما می خواهد عشق بر جهان حاکم باشد. فقط عشق می تواند شما را از جنگ و بیماری نجات دهد! فقط به لطف عشق دنیا تمیزتر ، روشن تر و با نشاط تر می شود. اگر محبت باشد ، مردم خوشحال می شوند ، فقط در کار خوب وسواس پیدا می کنند و به یکدیگر آسیب نمی رسانند. دوست داشتن و دوست داشته شدن!

مقاله ای درباره عشق و انواع آن

آنها آهنگهایی راجع به عشق می سرود ، شعر می سرود و کارهای دیوانه واری را به خاطر آن انجام می دهند. اما عشق چیست؟ عشق مرموزترین احساس زندگی عاطفی فرد است. هیچ کس نمی تواند تعریف روشنی از این مفهوم ارائه دهد. اگرچه افراد ارتباطات مختلفی با واژه عشق دارند ، اما بیشتر این احساس را با مفاهیمی مانند آرامش ، آرامش ، گرما و سرگرمی در قلب ارتباط می دهند. با این حال ، عشق انواع مختلفی دارد.

وقتی مردم کلمه Motherland را می شنوند ، احساس عشق می کنند. عشق به ایالت ، منطقه ، شهر خود. عشق خود را با احترام به طبیعت اطراف ، مردم و حیوانات نشان می دهد. این عشق به خانه و خیابانی است که کودکی شما در آن سپری شده و برای پدربزرگ و مادربزرگ هایی که آنها را در تابستان به روستا می بردند ، این اولین حیوان خانگی است.

نوع دیگر این احساس عشق به خانواده و البته والدین است. اولین کلمات هر کودک "مادر" و "پدر" است. والدین از کودکی از فرزندان خود مراقبت می کنند ، آنها را با عشق و مراقبت احاطه می کنند ، اصول وجود را آموزش می دهند و در همه تلاش ها کمک می کنند.

دوستی یکی از جنبه های مهم زندگی بشر است. در طول زندگی خود ، شخصی افراد مختلفی را ملاقات می کند و آنها را می شناسد ، که سپس دوست می شوند. این جایی است که عشق به دوستان خود را نشان می دهد ، که با حمایت ، مراقبت ، وفاداری ابراز می شود. همیشه وقت گذراندن با دوستان ، پیاده روی و به اشتراک گذاشتن انواع اخبار و اسرار همیشه سرگرم کننده است.

و سرانجام عشق بین زن و مرد. هر شخصی در زندگی با همسر روح خود ملاقات می کند. شخصی معتقد است که ملاقات با عزیز تنها یک بار در طول زندگی امکان پذیر است. عشق واقعی هرگز متوجه ایرادات و کارهای بد یک عزیز نمی شود.

می توان نتیجه گرفت که عشق همه انسانهای سیاره زمین را احاطه کرده است. این یک جز component از زندگی هر فرد است. عشق کمک می کند تا قلب ما تندتر شود و آن را پر از نور و گرما کند. بنابراین ، نشان دادن عشق به همه موجودات زنده در این دنیا بسیار مهم است ، زیرا به شما کمک می کند تا تسلیم نشوید و حرکت نکنید.

ترکیب 4

اعتقاد بر این است که می توان ساعتها در مورد عشق صحبت کرد. بیهوده نیست که مشهورترین فلاسفه ، نویسندگان و شاعران به راحتی بخش قابل توجهی از وقت خود را به این حرفه اختصاص دادند. اولین تلاش برای درک اینکه عشق چیست ، چرا برای یک شخص وجود دارد ، شاید وجود این آسان تر بدون این احساس مرموز باشد؟ به عبارت دیگر ، فلاسفه نمی خواستند با این واقعیت کنار بیایند که به دلایلی ناشناخته ، از ناکجاآباد ، ناگهانی ، بین دو نفر و غالباً نه تنها مردم ، می توان یک ارتباط "غیر زمینی" قوی ایجاد کرد. تا زمانی که توضیحی شایسته برای این واقعیت ارائه نشود ، هیچ فیلسوفی نمی تواند آرام بخوابد!

برعکس ، شاعران و نویسندگان به دلیل تعلق معنوی خود به خلاقیت و احساس ، بدون توضیحات دقیق ، از ارتباط فوق قدردانی کردند. شاعر ، با طرح موضوع عشق ، می توانست با صدای بلند فریاد بزند "من باور ندارم!" فقط وقتی که او در دنیای معقول با پدیده ای طبیعی روبرو شد - وقفه ای. ناامیدی در عشق ، تلاش برای تسویه حساب با زندگی خودشان و تلاش برای احیای احساسات زنده ای که در حال حاضر فاقد آن هستند - چه موضوع باروری برای استدلال خلاق! خود قضاوت کنید ، در میان همه شاعران معروف "عصر طلایی" حتی دوازده نفر از آنها وجود ندارند که هرگز موضوع عشق غم انگیز را لمس نکرده باشند.

اما بیایید از اوج شعر و فلسفه به محیط مردم عادی غیر قابل توجه برگردیم. آیا آنها در گفتگوی روزانه خود موضوع عشق را مطرح نمی کنند؟ آیا آنها خوشحال نیستند که آشنایان مشترک در یک عروسی نقره ای جشن می گیرند ، در مورد عشق اول کودکی خود صحبت می کنند و در مورد بوسیدن زوجین در حمل و نقل عمومی صحبت می کنند؟ آیا این احساس ، "انسانهای ساده" در دسترس آنها نیست؟ موجود است ، همچنان که موجود است! به سادگی این است که یک شهروند عادی نه قدرت و نه وقت کافی برای تفکر فلسفی در مورد عشق واقعی را دارد یا اینکه ماهها به دلیل احساس غیرقابل پاسخ کشته شود. و حتی اگر به آن فکر کند ، مطمئناً استدلال خود را یادداشت نخواهد کرد ، به امید انتقال آن به فرزندان.

مقاله ای با موضوع عشق چیست؟

هر شخص به روش خود به این س answersال پاسخ می دهد ، زیرا ارائه تعریف دقیق از آن غیرممکن است. هر کس متفاوت فکر می کند و احساس می کند ، بنابراین تجلی عشق نیز برای همه فردی است.

برخی از افراد عاشق پول هستند و به محض اینکه با شخصی با دارایی آشنا می شوند ، بلافاصله عاشق می شوند. بسیاری از مردم چنین جلوه ای از عشق را عشق واقعی نمی دانند و این استدلال را دارند که به محض ناپدید شدن پول ، عشق می گذرد و عشق واقعی هرگز نمی گذرد. من عجله می کنم که چنین افرادی را ناامید کنم ، عشق حتی کسانی را که شدیدترین احساسات را تجربه می کنند ترک می کند. این اتفاق می افتد وقتی که یک شخص مدت طولانی به او توجه نمی شود ، او احساس می کند غیر ضروری است و فقط ترک می کند ، اما او دوست داشت ، عشق او صادقانه بود ، چرا پس ما می توانیم بگوییم که واقعی نیست؟ افراد بندرت در مورد س questionsالاتی مانند عشق چیست فکر می کنند؟ چرا به آن نیاز است؟ چگونه می توان آن را از یک عادت تشخیص داد.

عشق برای فرد یک عادت است ، به همین دلیل زوج های متاهل بوجود می آیند ، زیرا یک عادت به دلیل عشق طولانی مدت ایجاد شده است و افراد نمی توانند زندگی آینده خود را بدون شریک زندگی ببینند.

عشق ، هرچه باشد ، همیشه واقعی است ، فقط اکثر مردم اصول دارند و آنچه با نظر آنها موافق نیست ، رد می شود. عشق به فرد کمک می کند تا به جلو حرکت کند ، باعث می شود او مثمر ثمر باشد ، او بیشتر تلاش می کند تا ازدواج کند / ازدواج کند ، بچه ها را تربیت کند ، با محبوب / معشوق خود جایی برای پیاده روی برود. اما ، علیرغم همه جنبه های مثبت ، می تواند فرد را ناامید کند ، به عنوان مثال ، در مطالعات ، مغز او به طور معمول اطلاعات را حفظ نمی کند ، به همین دلیل ممکن است علائم بدی ظاهر شود.

اما به طور کلی ، عشق یک احساس شگفت انگیز است ، شما بدون آن نمی توانید یک روز زندگی کنید ، بنابراین مردم و همه موجودات زنده را دوست داشته باشید. عشق اندکی لذت و احساس خوشبختی را به روح وارد خواهد کرد.

OGE درجه 9 از درجه 11 استفاده کنید. استدلال برای درجه 8. 15.3

چندین ترکیب جالب

  • مضمون جنگ در داستان سرنوشت یک مرد از شولوخوف

    جنگ زمانی وحشتناک است که هر شخصی کنترلی بر زندگی خود ندارد. همه چیز در حال خراب شدن است ، جهان هرگز مانند گذشته نخواهد بود. این یک آزمایش جدی برای هر شهروند ایالتی است.

  • تحلیل داستان چخوف خوشبختی

    اثری به نام "خوشبختی" در سال 1887 نوشته شده است. نویسنده آفرینش خود را به یاکوف پولونسکی اختصاص داده است. همه معاصران A.P. چخوف در این داستان فقط توصیف عالی از طبیعت را دیده اند.

  • تجزیه و تحلیل زندگی سرجیوس از Radonezh Epiphanius حکیم

    بنیانگذار Trinity-Sergius Lavra در خانواده بوستار روستیل روستوف متولد شد. این پسر از کودکی به خاطر معجزاتی شبیه آنچه در زندگی نامه سایر مقدسین یافت می شود ، مشهور شد.

  • نمونه هایی از انسانیت از زندگی برای نوشتن

    بشریت با ارزش ترین کیفیت است که بدون آن زندگی طبیعی وجود ندارد. افراد با این کیفیت نه تنها به خود ، بلکه به دیگران نیز فکر می کنند. به زبان ساده ، آنها نسبت به غم و اندوه یا بدبختی شخص دیگری بی تفاوت نیستند.

  • آیا من موجودی لرزانی هستم یا حق دارم؟ معنی ترکیب چیست

    شخصیت اصلی کار Rodion Raskolnikov است. با تئوری موجود خود ، من می لرزم یا حق دارم ، او ادعا می کند که بشریت و انسان به خودی خود مجرم هستند

مقاله در مورد:

« عشق چیست؟"

تهیه شده توسط دانش آموز کلاس 11 "A"

MBOU - مدرسه متوسطه №28 در یکاترینبورگ

ویچکانوا ناتالیا

رئیس: ، معلم زبان و ادبیات روسی ، 89022670748

عشق چیست؟ آیا می توانید تعریف دقیقی از این کلمه ارائه دهید؟ این احتمالاً یک سوال بلاغی است.

عشق یک احساس خاص ، عجیب ، نامرئی ، بسیار شخصی است. می گذرد

از درون ، مثل همه چیزهای موجود این یکی از آن احساساتی است که فرد می تواند در زندگی تجربه کند. با هر سلول از بدن خود احساس کنید.

تمام زندگی خود را ، آگاهانه یا نه ، دوست داریم. ما در دوران کودکی احساس مهرورزی صادقانه نسبت به مادر خود داریم.

با بزرگ شدن ، عشق به شناخت جهان پیرامون خود را نشان می دهیم. به زودی عشق به زبان مادری ، به خانه ، به سرزمین مادری را خواهیم آموخت.

بعداً عشق به جنس مخالف پیش می آید. هر چه پیرتر می شویم ، بیشتر معانی این کلمه را کشف می کنیم - عشق ،

ما بی اندازه و منحصر به فرد بودن آن را درک می کنیم. این بدان معنا نیست که من چیزی را بیشتر دوست دارم ، چیزی کمتر ، عشق هیچ لبه ای ندارد. ما فقط همیشه دوست داریم

به روش های مختلف و احساسات ما را خارج از الگوی خود نشان می دهد.

عشق ، یک احساس صمیمی و عمیق ، آرزو برای شخص دیگر ، جامعه انسانی یا ایده. عشق لزوماً شامل انگیزه و اراده ثبات است که در الزام اخلاقی وفاداری شکل می گیرد. عشق به عنوان آزادترین و "غیرقابل پیش بینی" ترین بیان اعماق شخصیت بوجود می آید. نه می توان آن را به زور ایجاد کرد و نه بر آن غلبه کرد. اهمیت و پیچیدگی پدیده عشق با این واقعیت تعیین می شود که در آن ، همانطور که در کانون توجه قرار می گیرد ، نقاط مخالف زیست شناختی و معنوی ، شخصی و اجتماعی ، صمیمی و جهانی قابل توجه است. از یک طرف ، عشق جنسی یا والدین شامل غرایز بیولوژیکی سالمی است که انسان ها با حیوانات مشترک دارند و بدون آنها تصور نمی شود. از طرف دیگر ، عشق به یک ایده می تواند یک لذت فکری را نشان دهد که فقط در سطوح خاصی از فرهنگ امکان پذیر است. اما مهم نیست که چقدر از نظر روانشناختی با عشق متفاوت هستند ، مادری که نوزاد تازه متولد شده خود را دوست دارد ، عشق که عاشق عاشق معشوق است و عشق که یک شهروند سرزمینش را دوست دارد ، همه این عشق است ، که با هر چیزی که فقط برای او "به نظر می رسد" - از "جذابیت" یا "ترجیح" یا "علاقه" خودخواهانه متفاوت است. "جوهر واقعی عشق این است که آگاهی از خود را رها کنیم ، خود را در خود دیگری فراموش کنیم و با این حال ، در همان ناپدید شدن و فراموشی ، برای اولین بار خود را پیدا کنیم و خود را تصاحب کنیم" (هگل ، آثار ، جلد 1) . 13 ، م. ، 1940 ، ص 107).


از زمان های بسیار قدیم این احساس شگفت انگیز خوانده می شد ، شاید به همین دلیل است که تمام ادبیات جهان به نوعی با موضوع عشق اشباع شده است.

این مبحث چنان گسترده و بی حد و حصر است که نویسندگان و شاعران برای هزاران دهه به آن پرداخته اند.

"عشق از جلوی ما بیرون پرید ،

مثل قاتلی که از گوشه بیرون پریده است

و فورا هر دو ما را زد. "

این همان چیزی است که بولگاکوف در رمان خود با نام "استاد و مارگاریتا" نوشت. چقدر حق داشت! ما مکان و زمان را انتخاب نمی کنیم ، انتخاب نمی کنیم که چه کسی را دوست داشته باشیم و برای چه مدت.

عشق به قلب می ریزد و از طریق آن عبور می کند ، مانند سم. و از این لحظه ما در قدرت او هستیم.

او می تواند غرورآمیزترین و ریاکارترین فرد را مجبور به زانو زدن کند ، از مقام در جامعه یا تبار خانواده س askال نخواهد کرد.

این به راحتی در را به قلب باز خواهد کرد بدون هیچ ضربه و کلید و در آنجا باقی خواهد ماند بر خلاف میل شما. و این احساس را به شما اجازه می دهد و از آن لذت می برید. بگذارید با جویبار طوفانی به قلب شما بپیوندد ، روحتان را با ملودی بهاری پر کنید.

عاشقان همیشه چنان فریب خورده اند که متوجه چیزی غیر از این احساس نمی شوند. او به آنها الهام می کند و صادقانه و صادقانه مانند کودکان لبخند می زند.

آنا اخماتووا ، در یکی از شعرهای خود ، عشق را "فصل پنجم فوق العاده" نامید که با کمک آن چهار عادی دیگر مورد توجه وی قرار گرفتند.

و در واقع ، وقتی شخصی عاشق می شود ، خوشحال می شود ، دنیا را کمی متفاوت ، در رنگ های روشن و روشن می بیند. همه چیز معمولی فوق العاده می شود.

آلبر کامو ، شاعر فرانسوی ، یک بار اظهار داشت: گفتن: "من تو را دوست دارم" به معنای گفتن است: "تو هرگز نخواهی مرد."

این بدان معنی است که شخص را در افکار ، خاطرات ، در قلب خود اسیر کنید. بدین وسیله او را جاودانه می کند.

مصداقی از چنین عشق "جاودانه" را تراژدی ویلیام شکسپیر "رومئو و ژولیت" می دانند.

دو خانواده به همان اندازه محترم

در ورونا ، جایی که رویدادها با ما روبرو می شوند ،

مبارزه با داخلی

و نمی خواهند خونریزی را آرام کنند

فرزندان رهبران یکدیگر را دوست دارند ،

اما سرنوشت دسیسه های آنها را تنظیم می کند.

و مرگ آنها در درهای تابوت

این به اختلافات آشتی ناپذیر پایان می دهد.

دختر و پسر صرف نظر از عواقبش برای عشق خود جنگیدند. رومئو آماده بود تا از نام خود دست بکشد ، و ژولیت به نام یک احساس بالا از زندگی جدا می شود. از این گذشته ، ذهن در برابر فریاد قلب ناتوان است.

"هیچ داستان غم انگیزتری در جهان وجود ندارد ،

از داستان رومئو و ژولیت. "

شکسپیر با گفتن این درام به جهانیان ، با قهرمانان خود و عشق قلبی و بی قید و شرط آنها نسبت به یکدیگر ، که جان خود را به آنها دادند ، قلب میلیون ها خواننده را به دست آورد.

به نظر می رسد که چند نمونه قابل ذکر است که به نظر می رسد احساسات باید شادی و خوشبختی به همراه داشته باشد ، اما فقط غم و اندوه به همراه داشته باشد ، اعمال دیوانه وار را مجبور کند و شخص را مجبور به درد کند ، که او آن را عشق می نامد.

همه باید ناامیدی های عاشقانه را تحمل کنند: کینه ، خیانت ، دروغ ، از دست دادن چیزی عزیز ، بسیار شخصی و در قلب ، گویی سوراخ سوراخ. و به نظر می رسد که زخم تقریباً بهبود یافته ، تقریباً بهبود یافته است. اما این "تقریبا" است. فقط کمی ، فقط کمی بیشتر ، و همه چیز می گذرد ، اما نه ، هیچ چیز برطرف نمی شود ، و زخم درد می کند ، مانند دیروز ، یک خاطره در قلب شما باقی می ماند.


امروز ، عشق اندکی تغییر کرده است ، اما این احساس افسانه همچنان به دستاوردهای جدید ، بهره برداری ها و آغازین الهام می گیرد.

گاهی اوقات باعث می شود شما از سطح زمین بلند شوید و گاهی اوقات سنگی را بدون چتر به پایین پرتاب کنید ، اما فرقی نمی کند ، چرا که آنها قبلا برای قلعه ها ، زمین ها و منابع می جنگیدند ، مردم اکنون برای آن احساس واقعی و واقعی که همه آن را عشق می نامند می جنگند .

از این گذشته ، گرانبهاترین چیز روی زمین عشقی است که به یکدیگر می دهیم.

عشق ، ما خیلی صحبت می کنیم

ما خیلی کم می فهمیم

به هر حال ، افسانه های زیادی در مورد او به تنهایی وجود دارد ،

و مدتهاست که آن را احساس نمی کنیم.

گویی که او دیگر اصلا نیست

و هرکسی که خلاف این را به من بگوید

او یا دروغگو است یا فردی خوشبخت.

از این گذشته ، فقط عشق زندگی می کند

که در قلب ما گاهی خوشبختی را برای همیشه به ارمغان می آورد.

تولستوی نوشت که چنین غمی وجود ندارد ،

این قابل حمل نیست ، اما من مطمئن هستم

عشق نمک است

آنچه از درون به قلب می ریزد.

او می تواند ملایم ، ترسو ، پرشور ،

و چشم ها از شادی می درخشند

وقتی شما منطقی می فهمید ، روشن است.

عشق ، همه جا ، اطراف شماست.

در همه چیز: در تمام چهره های رهگذران

و در آواز پرندگان در خیابان در بهار ،

و مهمتر از همه ، توجه ، درک ،

درک کنید که معجزاتی در جهان وجود دارد

غمگین نشو ، عشق مثل پرنده است

که درست به قلب ما پرواز می کند.

فقط با یک تفاوت: عشق ، او ملکه است

مدت زمان زیادی است که ضربان قلب وی شناخته نشده است.

او بی صدا ، با شور و حرارت وارد خواهد شد ،

و در درون خود آتشی روشن کنید

شما می دانید که اگر چیزی وجود دارد ، پس گرد و غبار یک عشق مبهم ،

مانند ققنوس ، یک روز شعله ور خواهد شد ،

حتی در پایان روز.

اعتقاد داشت که "عشق تنها فعالیت عقلانی انسان است" و هشدار داد: "این عشق ، که در آن فقط زندگی است ، در روح یک شخص ظاهر می شود ، به عنوان جوانه ای حساس و ملایم در میان جوانه های خشن علف های هرز مشابه آن ، هوس های مختلف انسان ، که ما آنها را عشق می نامیم. در ابتدا به نظر مردم و شخص شخص می رسد که این جوانه - درختی که درختی که پرندگان در آن پناه می گیرند باید رشد کند - و همه جوانه های دیگر همه یکسان هستند. مردم حتی در ابتدا جوانه های علف های هرز را ترجیح می دهند ، که سریعتر رشد می کنند و تنها جوانه زندگی را متوقف و یخ می زند. اما حتی بدتر از آن است که حتی بیشتر اوقات اتفاق می افتد: مردم شنیده اند که در میان این جوانه ها یک واقعیت حیاتی وجود دارد ، به نام عشق ، و به جای او ، او را لگدمال می کند ، آنها شروع به پرورش جوانه دیگری از علف های هرز می کنند ، آن را عشق می نامند . اما از آن بدتر: افراد با دستهای خشن خود جوانه را گرفته و فریاد می زنند: "اینجاست ، ما آن را پیدا کردیم ، اکنون آن را می دانیم ، رشد خواهیم کرد. عشق! عشق! بالاترین احساس ، اینجاست! "، و مردم شروع به پیوند آن می کنند ، آن را تصحیح می کنند و آن را تصرف می کنند ، آنرا خرد می کنند تا جوانه بدون شکوفا شدن بمیرد ، و همان افراد یا افراد دیگر می گویند: همه اینها مزخرف است ، چیزهای کوچک ، احساساتی است. جوانه عشق ، وقتی خود را نشان می دهد ، ملایم است ، لمس را تحمل نمی کند ، فقط در رشد آن قدرتمند است. هر کاری که مردم بر سر او انجام دهند فقط اوضاع را بدتر خواهد کرد. او به یک چیز احتیاج دارد - اینکه هیچ چیز خورشید عقل را از او پنهان نکند ، که به تنهایی او را بازگرداند. "


2021
polyester.ru - مجله ای برای دختران و زنان