30.08.2020

استدلال مقالات به معنی بیانیه ای از دائرclالمعارف ادبی باعث می شود قهرمانان با یکدیگر صحبت کنند (گیا به زبان روسی). نحوه نوشتن مقاله - استدلال باعث می شود شخصیت ها با یکدیگر صحبت کنند



یک مقاله-استدلال بنویسید و معنای عبارت برگرفته از دائرclالمعارف ادبی را آشکار کنید: "نویسنده می تواند با مجبور کردن شخصیت ها به صحبت با یکدیگر ، به جای انتقال گفتگوی خود از خود ، سایه های مناسب را در چنین گفتگویی وارد کند. او قهرمانان خود را با موضوع و شیوه گفتار مشخص می کند. "

تصور یک اثر هنری که همه شخصیت ها در آن ساکت باشند دشوار است. به هر حال ، دیالوگ ها به خواننده کمک می کنند تا شخصیت ها را بهتر بشناسد و آنها را در واقعیت تصور کند. بیایید چند نمونه را بررسی کنیم.

متن پیشنهادی برای تجزیه و تحلیل گفتگویی است که به ما تصور قهرمانان را می دهد. به نظر من ، روباه موجودی عاقل است. تصادفی نیست که او دارای عباراتی است که تبدیل به کلمات قریب الوقوع شده است: "... شما برای همیشه مسئول همه کسانی هستید که اهلی کرده اید" (جمله شماره 52) ، "فقط قلب هوشیار است (جمله شماره 47).

برعکس ، شازده کوچولو بسیار بی تجربه است ، و علاوه بر این ، کاملاً تنها است. اما او مشتاق است همه چیز را بیاموزد.

یکی از اظهارات وی نشان می دهد: "برای این کار چه باید کرد؟"

بنابراین ، ما می توانیم با اطمینان به این نتیجه برسیم که گزاره دائرclالمعارف ادبی درست است. در واقع ، نویسنده می تواند به خوبی شخصیت های خود را بر اساس موضوع ، شیوه و سایر ویژگی های گفتار توصیف کند.

به روز شده: 2013-01-24

توجه!
در صورت مشاهده خطا یا اشتباه تایپی ، متن را انتخاب کرده و فشار دهید Ctrl + Enter.
بنابراین ، شما مزایای ارزشمندی را برای پروژه و سایر خوانندگان ارائه خواهید داد.

با تشکر از توجه شما.

.

توضیح

15.1 درک دیگران بستگی به این دارد که شخص چگونه و چه می گوید: چه تأثیری بر جای می گذارد ، چگونه کلمات او درک می شوند و آیا به اهداف مورد نظر دست می یابد. برای انتقال گفتار شخصیت های متن ادبی ، از گفتگو استفاده می شود. گفت و گو راهی برای برقراری ارتباط کلامی شفاهی در نوشتار است. در متن P.S. رومانوف ، بر اساس گفتگوی قهرمانان ، می توان در مورد کسانی که آنها را تلفظ می کنند نظر داد.

بنابراین ، در جملات 23-24 ، گفتگوی همسایه Polikarpovna آورده شده است: سخنرانی او مملو از کلمات با مفهوم بیانی منفی است: "مادر بزرگ" ، "دیوانه" ، "با دستانش پاره می شود". قهرمان بر ما تأثیر دافعه ای می گذارد: نمی توانید از چنین شخصی انتظار مهربانی و پاسخگویی داشته باشید.

تریفون پتروویچ تأثیر دیگری بر ما می گذارد. سخنرانی مهمان غنی و گویا است: او با محبت Polikarpovna را "مادربزرگ" می نامد (جمله شماره 6) ، و علیرغم استفاده از فرم های بومی ("give -ka" - همان جمله 6) ، کلمات او دمش گرم می کند.

بنابراین ، در مثال متن فوق ، عبارت برگرفته از دائرclالمعارف ادبی تأیید می شود: "نویسنده می تواند با مجبور کردن قهرمانان به صحبت با یکدیگر ، به جای انتقال گفتگوی خود از خود ، سایه های مناسب را در چنین گفتگویی وارد کند. او قهرمانان خود را بر اساس موضوع و شیوه گفتار توصیف می کند. "

15.2 زندگی هر فرد دستورالعمل های خاص خود را دارد. در زمان ما ، عطش سود ، سود مادی ، روابط عادی انسانی و ارزشهای اساسی انسانی را تحت الشعاع قرار می دهد. سطرهای پایانی متن P.S. رومانوف. نویسنده می گوید: "ایمان باید در قلب روابط انسانی باشد ، سپس زندگی معنا دارد." بیایید سعی کنیم اعتبار این عبارت را با مثال هایی از متن اثبات کنیم.

خانه نشین تریفون پتروویچ ایوان Polikarpovna را درست به همین شکل تعمیر می کند و یک کلمه خوب و یک خاطره خوب از او را برای کار خوب پرداخت می کند. این در جمله های 8 و 9 بیان شده است. مهمان فردی دلسوز و مهربان است ، برای او رابطه با صاحبخانه به هواپیما "پرداخت زنده" تبدیل نمی شود.

Polikarpovna ، در جستجوی سود ، آماده است تا از میهمان جدیدی استفاده کند ، زیرا تریفون پتروویچ را امتناع می کند ، زیرا فایده آن را جلب کرد (پیشنهادات شماره 33-35). او از تریفون پتروویچ عبور می کند ، از خودش عبور می کند و به احتمال عدم روابط انسانی علاقه ای به ایمان مهمان خود خیانت می کند.

بنابراین ، ما توانستیم تأیید کنیم که اگر شخصی به دلیل کوچک بودن ، سود برانگیزد ، خود زندگی وارونه می شود ، زیرا نیاز طبیعی شخص به اعتماد و خوبی نقض می شود.

15.3 ارزش اهمیت ، اهمیت ، مفید بودن چیزی است. برای برخی ، ارزشهای مادی مهم است: پول ، غذا ، لباس ، مسکن. برای برخی ، ارزشهای معنوی در اولویت هستند: جستجوی معنوی ، افشای و درک سرنوشت ، توسعه خود خلاق.

تریفون پتروویچ ، قهرمان P. Romanov ، ایوان Polikarpovna را درست به همان شکل تعمیر می کند و یک کلمه خوب و یک خاطره خوب از او را پرداخت خوبی برای کار می داند. صاحبخانه فردی دلسوز و مهربان است ، برای او رابطه با صاحبخانه به هواپیما "پرداخت - زنده" تبدیل نمی شود. اما Polikarpovna ، در جستجوی سود ، آماده است تا مهمان جدیدی را به آنجا بفرستد ، زیرا تریفون پتروویچ را امتناع می کند ، زیرا فریب آن سود را کشید. او به ایمان مهمانش در احتمال روابط بی علاقه انسانی خیانت می کند.

با تأمل در مورد اینکه چه ارزشهایی را برای خود به عنوان راهنمای زندگی انتخاب کنید ، قهرمانان ادبی گوگول را به یاد می آورید: اوستاپ و اندری از داستان "تاراس بولبا". اوستاپ به وطن خود ، پدرش وفادار می ماند ، مرگ را برای رفقای خود می پذیرد و جسورانه به چهره دشمن می نگرد. آندری به پدر ، دوستان ، وطن خود خیانت کرد. اوستاپ به من نزدیکتر است. من نمی خواهم در راه خود با افرادی مانند اندری ملاقات کنم.

هرکسی لیستی از ارزشهای زندگی خود را دارد. ارزشهای زندگی شما نقش کلیدی در سرنوشت شما ایفا می کند ، زیرا تصمیم گیری ، تحقق حق انتخاب ، تحقق هدف زندگی و روابط با افراد دیگر به آنها بستگی دارد.

15.1 یک مقاله-استدلال بنویسید و معنای عبارت برگرفته از دائرclالمعارف ادبی را آشکار کنید: "نویسنده می تواند با مجبور کردن شخصیت ها به صحبت با یکدیگر ، به جای انتقال گفتگوی خود از خود ، سایه های مناسب را در چنین گفتگویی وارد کند. او قهرمانان خود را با موضوع و شیوه گفتار مشخص می کند. "

هر دوستدار کتاب می داند که مونولوگ ها یا دیالوگ های شخصیت ها چگونه به خوبی آنها را توصیف می کند ، سواد آنها ، پرورش خوب و سایر ویژگی های فردی را به وضوح برجسته می کند.

برای سهولت ، نویسنده می تواند به سادگی جوهر گفتگوی دو یا چند شخصیت کتاب را به طور مختصر منتقل کند ، اما این برنامه گفتگوی مفصل آنهاست که به خواننده اجازه می دهد در مورد هر یک از آنها نظر بدهد. از جمله "خوب ، چه لعنتی شبها اینجا را حلق آویز می کنی ، ای حرامزاده! - یک صدای خشن آلمانی با سرما فریاد زد: "برای ما روشن است که این کلمات متعلق به یک مرد ظالم است که رحم نمی کند. حتی نیازی به موارد بیشتر نیست توصیف همراه با جزئیاتاین شخصیت آنقدر برای خواننده واضح است که نباید انتظار خوبی از او داشت.

مثال بعدی: ”اوه عمو ، ضربه نزن! با شکایت زمزمه کرد - من به دنبال اسب خود بودم. به زور پیدا شد. تمام روز و تمام شب در حال آویزان شدن بود. گمشده ... - او فریاد زد و تازیانه اش را به طرف سرکو چرخاند. در اینجا نویسنده می تواند به سادگی بنویسد که پسر تظاهر به چوپانی می کند و درخواست رحمت می کند. اما این عبارت وانیا به خواننده کمک می کند تا به وضوح تصویری از یک چوپان بدبخت را تصور کند که خسته است و التماس می کند که او را در صلح رها کند.

عبارات شخصیت ها ، شیوه بیان منحصر به فرد آنها به خواننده کمک می کند تا عمیق تر در اثر غوطه ور شود و جلوه ای ایجاد کند که به نظر می رسد خود او در صحنه وقایع توصیف شده حضور دارد.

15.2 توضیح دهید که چگونه معنی جملات 31-32 متن را درک می کنید: "او می دانست که دوستانش ، هم رزمان وفادار ، در این نزدیکی هستند. در اولین فریاد ، آنها برای نجات شتافته و هر یک از آنها فاشیست ها را زمین می گذارند. "

پسر وانیا ماموریت بسیار مهمی را به عهده دارد - راهنمایی برای پیشاهنگان ، معرفی آنها به اردوگاه دشمن و هشدار در مورد خطر. برای این منظور ، تصویر یک احمق چوپان برای او اندیشیده شده است. وانیا به خوبی می داند که این هدف چقدر مهم است و چقدر به او بستگی دارد.

متن شامل یک جمله است: "او می دانست که دوستانش ، رفقای وفادار در جنگ ، در این نزدیکی هستند. در اولین فریاد ، آنها برای نجات شتافته و هر یک از آنها فاشیست ها را زمین می گذارند. "

وقتی وانیا راه را به بایدنکو و گوربنوف نشان داد ، با دو آلمانی برخورد کرد و وحشت واقعی او را فرا گرفت. او حتی برای خودش نمی ترسید ، بلکه به این دلیل بود که کل نقشه آنها خراب می شد. او می دانست که در هر صورت ، رفقایش به او توهین نمی کنند ، بلکه از او در برابر نازی ها محافظت خواهند کرد. وقتی یکی از آلمانی ها تحقیرآمیز به او ضربه زد ، وانیا عصبانی شد: "چگونه! برخی از نقص های فاشیست جرات کردند او را لگد کنند ، سرباز ارتش سرخ ، پیشاهنگ باتری معروف کاپیتان یناکیف! " اما او به موقع خودش را جمع و جور کرد. اگر او به خشم اجازه می دهد ، پایان برنامه آنها. علیرغم این واقعیت که افرادی پشت سر او بودند که از او محافظت می کردند ، وانیا کینه شخصی خود را به عقب راند و وظیفه مهم خود را در وهله اول قرار داد: "اما این پسر همچنین به طور قاطع به یاد آورد که در شناسایی عمیق بود ، جایی که کوچکترین سر و صدا می تواند گروه را شناسایی کرده و در اجرای یک ماموریت رزمی اختلال ایجاد کند. "

پسر وانیا ، در لباس یک چوپان ، وظیفه خود را با افتخار انجام داد و پیشاهنگان را که کاملاً به او تکیه می کردند ناامید نکرد.

15.3. چگونه معنای کلمه FEAT را درک می کنید؟

متن توصیف یک زمان وحشتناک برای یک کشور بزرگ - بزرگ است جنگ میهنی... آن سال هایی بود که از همه شهروندان کشور ما خواسته می شد که نترس باشند و آماده باشند تا همه چیز را به نام پیروزی و آزادی فدا کنند. این زمانی بود که مردم عادی شوروی به خاطر سرزمین مادری خود شاهکارهایی انجام می دادند.

از نظر من این یک موفقیت است زمانی که شخص رفاه مردم و کشور خود را در درجه اول قرار می دهد و سپس از رفاه شخصی خود مراقبت می کند. شاهکار چیزی است که یک فرد حاضر است جان خود را برای آن فدا کند.

در طول جنگ ، میلیون ها نفر خانواده های خود را از دست دادند ، پناه گرفتند ، آنها به خاطر پیروزی بر دشمن متحد شدند و نگرانی های شخصی خود را کنار گذاشتند.

یک پسر ساده روسی وانیا واکا قلدری نازی ها را تحمل کرد ، غرور خود را کنار گذاشت. این برای او فوق العاده دشوار بود ، اما او می دانست که به سادگی حق رفقای خود را ندارد: "سپس او خشم و غرور خود را با تلاش قوی اراده سرکوب کرد." او با وحشتی که او را از دیدار با دشمنان درگیر کرده بود ، کنار آمد و پیشاهنگان را بیشتر پیش برد.

از مدرسه ما داستانهای باورنکردنی درباره قهرمانی ها و استثمارهای مردم شوروی در طول جنگ می شنویم. با وجود ملت و مذهب ، همه آنها به عنوان یکی برای دفاع از کشور خود ایستادند ، از محاکمات سخت نمی ترسیدند. مردم با جسارت وارد اردوگاه دشمن شدند ، زندانیان را آزاد کردند و زخمی ها را نجات دادند. همه اینها شاهکارهایی هستند که به لطف آنها ما امروز فرصت زندگی و عشق را داریم ، از آسمان آرام بالای سرمان لذت می بریم.

ترکیب 1 "نویسنده می تواند با وادار کردن شخصیت ها به صحبت با یکدیگر ، به جای انتقال گفتگوی خود از خود ، تفاوتهای ظریفی را به چنین گفتگویی اضافه کند. او قهرمانان خود را بر اساس موضوع و شیوه گفتار توصیف می کند ، "من در دائرclالمعارف ادبی خواندم. گفتگو گفتگوی بین دو نفر است. به این ترتیب است که می توان همه احساسات ، افکار ، ویژگی های شخصیتی و نگرش ها نسبت به محیط را درک کرد. معمولاً گفتگو تا حد امکان به گفتار صحنه نزدیک است. به همین دلیل است که به جای گسترش نظرات نویسنده ، می توانیم نکاتی را مشاهده کنیم. متن پیشنهادی نمونه بارز این امر است. سخنرانی پسر ، نگرش او به توس را بیان می کند. او نسبت به سرنوشت این درخت بی تفاوت نیست. "عمو ، نکن ، او زیباست!" این از مهربانی و عشق او به طبیعت صحبت می کند ، در حالی که کلمات طرف مقابل دوم پر از بدبینی و خودخواهی است. وقتی دیالوگ وجود دارد مرد جوانو قهرمان کوچک ، احساسات هر دو شخصیت را می بینیم. آلکا آرام و با نگرانی صحبت می کند ، تمام تجربیات خود را منتقل می کند. سخنان تحقیر آمیز کاسیوکوف در مورد "پسر" به ما می گوید که این مرد عصبانی و بی تفاوت است. در حین گفت و گو ، کارآموز به طعنه ای کنایه آمیز و متواضعانه با کودک گفت و گو می کند. با احساس قدرت بر پسر ، پسر از او سوء استفاده می کند ، در حالی که مسخره می کند: "خزیدن ، پسر". نویسنده به جای انتقال گفتگوی شخصیت ها از خود ، باعث می شود شخصیت ها با کمک دیالوگ خود را برای ارزیابی عینی خواننده نشان دهند.


ترکیب 2 زبان شناس معروف G. Stepanov گفت: "فرهنگ لغت یک زبان نشان می دهد که مردم چگونه فکر می کنند ، و دستور زبان - چگونه آنها فکر می کنند." در واقع ، معنای لغوی یک کلمه به درک آنچه مورد بحث است کمک می کند و دستور زبان به شما امکان می دهد کلمات را با یکدیگر ارتباط دهید تا بتوانید در مورد یک شی ، عمل ، ویژگی صحبت کنید. نمونه ای از پدیده واژگانی در یک متن ، کلمات محاوره ای و قدیمی نیست (مانند "بچه" ، "پسر" ، "گرفته" ، "به مادربزرگ شیطان" و غیره) که توسط کارگران در مکالمه خود استفاده می شود. آنها به ارائه جزئیات بیشتر ویژگی های گفتاری شخصیت ها کمک می کنند. به نوبه خود ، یک مثال از پدیده دستوری تبدیل است. اگر مقایسه کنیم که پسر چگونه به کارگر "عمو" خطاب می کند و چگونه کارگری به او "پسر" ، "پسر" ، بعداً "پسر" می گوید ، نگرش گوینده را به مصاحبه کننده نشان می دهد ، که برای مثال به وضوح دیده می شود ، توسط چند تماس از طرف یک نفر: قبل از مکالمه - "پسر" ، بعد از "پسر". اینگونه است که ارتباط بین واژگان و دستور زبان به درک افکار و روحیه گوینده کمک می کند.


ترکیب 3 "G. Stepanov می گوید: فرهنگ لغت زبان نشان می دهد که مردم چگونه فکر می کنند و دستور زبان - چگونه آنها فکر می کنند." کلمات طرز فکر ما را نشان می دهند ، اما برای ساختن جملات از کلمات فردی، شما باید آنها را تغییر دهید ، به هم پیوند دهید ، آنها را به ترتیب خاصی مرتب کنید. و اینجاست که دستور زبان به نجات واژگان می آید. جمله 51 را در نظر بگیرید: "چرا بچه ، به این تپه گوش کردی؟" از کلمه محاوره ای "dunce" استفاده می کند. کلمات محاوره ای رنگ آمیزی کلمه را ایجاد می کند و برای توصیف کلامی قهرمان استفاده می شود. عبارت کاسیوکوف "خزیدن ، بچه؟" از نقطه نظر دستوری ، به ما می فهماند که او به یک پسر اشاره می کند. جذابیت بیانگر نگرش خاصی از گوینده نسبت به شیء ، انجام یک عملکرد ارزیابی کننده است و ایده نویسنده از قهرمان را آشکار می کند. بنابراین ، ترکیب واژگانی زبان ، قوانین دستوری آن اغلب با هم ادغام می شوند و به درک بهتر هدف نویسنده کمک می کند.


ترکیب 4 "علائم نگارشی هدف مشخص خود را در گفتار نوشتاری دارند. مانند هر نت ، علامت نگارشی در سیستم نوشتاری جایگاه مشخص خود را دارد ، "شخصیت" منحصر به فرد خود را دارد ، S.I. لووف مردم چگونه احساسات و احساسات خود را به صورت نوشتاری بیان می کنند؟ البته با علائم نگارشی. هر علامت نقطه گذاری "شخصیت" منحصر به فرد خود را دارد ، عملکرد ویژه خود را دارد. به عنوان مثال ، یک علامت تعجب می تواند شادی ، ناامیدی یا خشم را بیان کند. در جمله 16 ، او ناامیدی و ناامیدی آلکا را بیان می کند. پسر می پرسد ، التماس می کند: "عمو ، نکن ، او زیباست!" اما در جملات 48 ، 49 ، 50 با کمک علامت تعجب ، خشم ماتوی سرگیویچ بیان می شود: "اوه ، تو ، بلوط! من برات حمام می کنم! " بنابراین ، هر علامت نگارشی با "شخصیت" خاص خود بسیار مهم است. و علامت تعجب نمونه بارز آن است!


ترکیب 5 "واژگان بدون دستور زبان به تنهایی یک زبان را تشکیل نمی دهند. فقط وقتی در اختیار دستور زبان است ، دریافت می کند بزرگترین ارزش"، - ادعا می کند L.The. اوسپنسکی بله ، معنای لغوی یک کلمه نشان دهنده تصور فرد از جهان پیرامون اوست ، اما اگر کلمات در جملات ساخته نشوند ، بعید است که یکدیگر را درک کنیم. دستور زبان قانون ساختن اندیشه در زبان است. با تشکر از این ، ما می توانیم افکار خود را با صلاحیت بیان کنیم. کلمه "غول" از پیشنهاد 2 به ما می فهمد که اسب نه تنها بزرگ ، بلکه عظیم بود. "در طبقه بالا مردی با کلاه خاکستری و ژاکت بوم ایستاده بود." اگر گرامر نبود ، نمی توانستیم بفهمیم این جمله درباره چیست. ما درک می کنیم که قسمت های گفتار به لطف مورفم کجا هستند. و حتی درک کلمات ناآشنا راحت تر است. بنابراین ، واژگان و دستور زبان ارتباط تنگاتنگی با یکدیگر دارند.

داستان واسیلی شوکشین را بخوانید و در مورد نقش گفتگو در این اثر کوچک فکر کنید.چگونه گفتگو به آشکارسازی شخصیت های قهرمانان شوکشین کمک می کند? چرا جستجوی پاسخ به سوالات هیجان انگیز در گفتگو پنهان شده است؟

و سپس ، آماده شدن برای امتحان ، که نزدیک است ، یک استدلال مقاله در مورد یک موضوع زبانی بنویسید:
نویسنده می تواند با مجبور کردن شخصیت ها به صحبت با یکدیگر ، به جای انتقال گفتگوی خود از خود ، تفاوتهای ظریفی را به چنین گفتگویی اضافه کند. او قهرمانان خود را با موضوع و شیوه گفتار مشخص می کند. "دائرclالمعارف ادبی

واسیلی شوکشین. رزرو

رومن زویاگین ، مکانیک مزرعه دولتی ، دوست داشت بعد از کار روی یک کاناپه موقت دراز بکشد و به فرزندش والرا که به درس هایش می پردازد گوش دهد. این رمان پسرش را مجبور کرد تا با صدای بلند یاد بگیرد ، حتی والرا مشکلات را با صدای بلند حل کرد.

- بیا ، بیا ، پرده گوش خود را بچرخان - بیشتر طول می کشد ، - پدر گفت.

رومن به ویژه درسهای ادبیات بومی خود را دوست داشت. در اینجا افکار راحت و آسوده بود ... من جوانی برگشت ناپذیری را به یاد آوردم. غم انگیز شد.

یک بار رومن همانطور روی مبل دراز کشیده بود ، سیگار می کشید و گوش می داد. والرکا "Rus Troika" را از "Souls Dead" گرفت.

- "آیا شما روسیه نیستید که یک تروئیک سریع و دست نیافتنی عجله می کنید؟ جاده زیر شما سیگار می کشد ، پل ها رعد و برق می کنند ، همه چیز عقب می ماند و عقب می ماند. او متوقف شد ... "نه ، این لازم نیست" والری با خودش گفت. و در ادامه - "اوه ، اسب ، اسب - چه نوع اسب! آیا طوفان هایی در مگس شما وجود دارد؟ آیا گوش حساس در هر رگ شما می سوزد؟ ما یک آهنگ آشنا از بالا شنیدیم - با هم و فوراً سینه های مسی خود را فشار دادند و تقریباً بدون سم به زمین دست زدند ، تبدیل به خطوط کشیده ای شدند که در هوا پرواز می کردند و با عجله ، همه از خدا الهام گرفته بودند! .. روسیه ، کجا عجله داری جواب بده! .. جوابی نمی دهد. با یک زنگ فوق العاده پر می شود ... "

پدرم توصیه کرد: "وقت خود را بگیرید." - می خراشی مثل ... فکر کن! کلمات خیلی خوب هستند

رومن به یاد آورد که چگونه خود او همان "روسیه -تروئیکا" را آموخته بود ، او با همان احمق ، بدون هیچ ایده ای ، فقط برای تکان خوردن به زمین افتاد.

- اونوقت پشیمون میشی ...

- برای چه کسی متاسف باشم؟

- اینکه او اینگونه درس خوانده است - مهم نیست. پشیمان خواهید شد ، اما دیر خواهد شد.

- من تدریس می کنم! چی؟

- شما باید خوب یاد بگیرید ، اما یک خیابان در ذهن دارید. کجا می رود ، خیابان شما؟ او جایی نمی رود و زمان را از دست خواهی داد ...

-هو ، چیکار میکنی؟

- هیچ چیز ، هاکی نکنید - آموزش دهید.

- من چیکار می کنم؟

- می گویم ، دقیق تر نگاه کنید ، می گویم ، لازم است ، اما نه! .. فقط برای خلاص شدن از شر.

والرکا بیشتر روی "ترویکا" خود و رومن - دوباره برای افکار. و این افکار شیرین و در عین حال برخی ... ناراضی هستند. من نیمی از زندگی خود را طی کردم - پس چه؟ بنابراین ، شما نگاه کنید ، و دوم را لگد کنید - و هیچ اتفاقی نمی افتد. رومن حتی آشفته شد - ناگهان بسیار واضح به نظر می رسید که چگونه او تا انتهای مسیر صاف پا می گذارد و ... دراز می کشد. رومن روی مبل نشست. و این بسیار ساده است - شما دراز می کشید و پاهای خود را دراز می کنید ، همانطور که یگور زویاگین اخیراً بیرون کشید ، عمو زاده... آره.

والرکینو در گوشش می ریخت:

- "... دوستانه و یکدفعه سینه های مسی را فشار داده و تقریباً با سم خود به زمین دست نمی زنند ، چرخیدند ..."

ناگهان - از ناراحتی ، شاید ، از عصبانیت - رومان فکر کرد: "و چه کسی را می برند؟ اسب؟ این ... چیچیکوف؟ " رومن حتی با تعجب بلند شد ... توی اتاق قدم زد. دقیقاً ، چیچیکوف گرفته می شود. این بلوک گرفته می شود ، کیست روح های مردهخرید ، در امتداد لبه رانندگی کرد. مادر الک! .. این درجه C است!

- والرک! تماس گرفت. - و چه کسی سوار بر سه نفر برتر است؟

- سلیفان.

- سلیفان ، بعد سلیفان! خوب - سرسخت و او خوش شانس است ، سلیفان؟

- چیچیکووا.

- خیلی خوب؟ و در اینجا - روسیه -تروئیکا ... ها؟

- خوب. پس چی؟

- مانند آنچه که؟ مانند آنچه که؟! روسیه یک تروئیکا است ، همه چیز رعد و برق می زند ، همه چیز غرق شده است ، و در ترویکا یک کلاهبردار ، یک تیزبین وجود دارد ...

هنوز به والرکا نرسید - پس چه؟

- اما چطور؟! - رومن واقعاً نگران بود ، اما خودش را گرفت ، دستش را تکان داد. - آموزش دهید. از او خواسته شد ، بنابراین آموزش دهید - و برای اینکه در پسرش دخالت نکند ، او اتاق بالایی را ترک کرد. و حیرت بیشتر شد. این عدد است! عجله ، با الهام از خدا! - و تقلب خوش شانس است این چیزی است که بیرون می آید؟ - تو هم نیستی ، روسیه؟ .. اوف! ..

- والرک! - رومن به اتاق نگاه کرد. - آیا نیکولای استفانیچ در خانه است؟

- نمی دانم. و چی؟ - والرکا ترسیده بود.

- بله ، چیزی نیست ، آموزش دهید. فوراً جوجه کشی ... از چه می ترسید؟ آیا مجدداً چیزی را اشتباه گرفته اید؟

- من رفتارم اشتباه نبود چی؟

- قرار نبود به منطقه برود؟

- نمی دانم.

رومن نزد معلم رفت.

نیکولای استپانوویچ در خانه بود و در انبار با زباله سر و کار داشت. او و رومن به خوبی آشنا بودند ، معلم اغلب از مکانیک در مورد ماشین می پرسید که به جایی برود.

- سلام ، نیکولای استفانیچ.

- سلام ، رومن کنستانتینیچ! - معلم دستان گرد و خاکش را تکان داد ، به سمت در انبار رفت ، به سمت نور رفت. - من یک قطعه را گم کردم ... همه چیز حمل شد.

- نیکولای استپانوویچ ، - رومن بلافاصله دست به کار شد ، - من به پسرم گوش می دادم ... "روسیه -تروئیکا" آموزش می دهد ...

- و چیزی که من فکر کردم: اینجا یک تروئیکا پرواز می کند ، همه شگفت زده می شوند ، می توان گفت راه را تحسین می کنند - روسیه -تروئیکا! مستقیماً در آنجا مقایسه می شود. قدرت های دیگر راه را باز می کنند ...

- و چه کسی در سه نفر برتر قرار دارد؟ - رومن با کنجکاوی به چشم معلم خیره شد. - کی میره؟ کی اهمیت میده؟ ..

نیکولای استپانیچ شانه هایش را بالا انداخت.

- چیچیکوف می رود ...

- بنابراین این روسیه است - چیچیکووا در حال مسابقه است؟ آیا همه در جلوی چیچیکوف کلاه می اندازند؟

نیکولای استپانیچ خندید. اما رومن مدام در چشمانش نگاه می کرد - کنجکاو و خواسته.

- نه ، - معلم گفت ، - چیچیکوف چه ربطی به آن دارد؟

- خوب ، چطور؟ همه سه راه را می دهند ، همه راه را باز می کنند ...

- پس او در راه است ، چیچیکوف!

- پس چی؟

- اما چطور؟ من آن وقت نمی فهمم: روسیه یک تروئیکا است ، همانطور که می گویند ... و در تروئیکا - تیزتر. چه غرور دارد.

نیکولای استپانوویچ ، به نوبه خود ، به رومن نگاه کرد ... پوزخند زد.

- به نوعی شما ... از انتهای اشتباه آمده اید.

- بله ، مهم نیست کجا وارد می شوید ، - چیچیکوف در بین سه نفر برتر قرار دارد. به عنوان مثال به آنجا بروید ... Stenka Razin - همه چیز روشن است. و سپس - من در امتداد لبه رانندگی کردم ...

- در استان.

- خوب ، در استان. یا شاید گوگول در نظر داشته است: من اشتباه می کنم ، آنها می گویند: تا زمانی که آنها متوجه نشوند ، من زنده نخواهم بود. ولی؟

نیکولای استپانیچ دوباره خندید.

"به نحوی ... ناگهان ، همه شما متوجه آن شدید. کمی حال و هوای عجیب ... شما چه هستید؟

- بله ، این به سرش پرید! ..

- همه چیز ساده است ، من تکرار می کنم: گوگول توسط جنبش اسیر شد و فکر روسیه ، سرنوشت او بود ...

- بله ، من این را می فهمم.

- خوب ، پس چی؟ انحراف غنایی ، پایان جلد اول ... او قصد داشت جلد دوم را بنویسد. او قبلاً چیچیکوف را ترک کرده بود - تا جلد دوم ...

- در تروئیکا چیزی باقی ماند ، این چیزی است که من ... این ... و چیزی را خاراندم. چگونه است که یک کلاهبردار رانندگی می کند ، اما ... نه ، من درک می کنم که در اینجا می توان توضیح داد: حرکت ، سرعت ، رانندگی جسورانه ... خدا می داند ، در واقع! پس از همه ، و بنابراین ، شما نیز می توانید مانند من فکر کنید.


2021
polyester.ru - مجله برای دختران و زنان