04.09.2023

درباره آزادی آزادی انسان و محدودیت های آن (درونی و بیرونی). ویژگی های مدنی یک شخص آزادی پیام یک شخص و محدودیت های آن


آزادی یک ارزش بزرگ انسانی است. تنها در انتخاب آزاد می توان شخصیت پدید آمد. آیا ما همیشه آزادی را درست درک می کنیم، آیا آزادی همیشه با احساس رضایت درونی و انجام وظیفه همراه است؟ آیا روح ما از آزادی که ما را از خودمان دور می کند شاد می شود؟ آیا انسان به چنین آزادی نیاز دارد؟

برای پاسخ به این سؤالات، از چندمعنایی درک مقوله «آزادی» لازم است یکی، تنها معنای واقعی را مشخص کرد. بدون پرداختن به جزئیات تفاوت معنای یک کلمه (درک عمومی پذیرفته شده) و معنای آن (درک شخصی، که ممکن است با درک عمومی متفاوت باشد)، باید گفت که وظیفه اصلی درک مفهوم "آزادی" است. ” این است که از میان معانی متعدد، تنها یک حقیقت را جدا کنیم.

چگونه آن را پیدا کنیم؟ معیار وفاداری یا خیانت بررسی انطباق مقوله "آزادی" با معنای زندگی و وظایف رشد شخصی است که با این سؤال تشکیل می شود: چرا آزادی لازم است؟ مقوله آزادی که خارج از چارچوب معنای زندگی در نظر گرفته می شود و در چارچوب یک ارزش مطلق و بدون قید و شرط درک می شود، مانند هر مقوله فلسفی یا روانشناختی، اهداف دیگری را دنبال می کند که با معنای زندگی مطابقت ندارد. اگر آزادی به عنوان یک فضیلت در خدمت هدف اصلی زندگی نباشد، قطعاً در خدمت مخالف خود است. سپس آرزوی اصلی دستیابی به آزادی، آزادی به خاطر آزادی یا به خاطر منافع، منافع و جاه طلبی های خود است. آزادی از نظر ارزش مطلق نیست، بلکه مستلزم ترکیب ارگانیک آن با حقیقت است. تنها وحدت آزادی و حقیقت، کامل بودن آرمان را تضمین می کند» (S. A. Levitsky).

چگونه آزادی را درک کنیم؟

برای روشن شدن تنها درک درست از آزادی، اجازه دهید مسیر و پیامدهای عقاید مختلف درباره این پدیده را ردیابی کنیم.

رایج ترین درک از آزادی که کاملاً با دوران نوجوانی و حتی نوجوانی همخوانی دارد، درک آزادی به عنوان فرصتی برای انجام آنچه می خواهید است. واضح است که مسیر ارضای خواسته ها بعید است با وظایف رشد شخصی مطابقت داشته باشد. علاوه بر این، خواسته ها متفاوت است. ارضای امیال، آزادی را هم در خدمت آرزوهای بلند و هم در خدمت خواسته های ابتدایی قرار می دهد.

آیا آزادی که به عنوان توانایی انجام هر کاری که می‌خواهد درک می‌شود، می‌تواند انسان را آزاد کند؟ اصلا. علاوه بر این، آزادی به این شکل درک می شود، برعکس، منجر به وابستگی به خواسته های خود می شود که پیامدهای آن را می توان در انحرافات مختلفی به نام گناه یا هوس جستجو کرد. هوس ها غل و زنجی هستند که آدمی را می بندند و او را از آزادی باز می دارند، هر چند ذهن منحرف (روگردان از حقیقت) آنها را مظهر آزادی می داند. آزادی از اعتیاد به الکل، اعتیاد به مواد مخدر، جرم انگاری، اعتیادهای مختلف - به رایانه، بازی، غذا و غیره. آزادی به معنای ارضای هر یک از خواسته های آنها توسط کسانی است که می خواهند از این موهبت دیوانه وار و غیر مسئولانه استفاده کنند.

آزادی همیشه ذاتاً با مسئولیت همراه است. این خاصیت اصلی آن است. به عنوان فرصتی برای انجام آنچه می خواهید درک می شود، مسئولیت را حذف می کند، که منجر به عواقب مختلفی می شود. پروفسور A.I. Osipov در مورد درک نادرست آزادی می گوید که تغییر در تأکید از آزادی معنوی به بیرونی برای انسان مضر است. آزادی برای افراد ناسالم اخلاقی که نمی دانند چگونه از آن استفاده کنند و همچنین به اطرافیان آسیب می رساند. اگر به فردی بی ثبات و شکل نیافته آزادی بیرونی بدهید، باعث فساد او و خودسری می شود.

قدرت آزادی

درک دیگری از آزادی به امکان کنترل، مالکیت، به عنوان مثال، قوانین طبیعی، افراد دیگر، و همچنین امکان تبعیت آنها از خود برمی گردد.

آزادی همیشه با محدودیت های خارج از کنترل یک فرد در همه سطوح محدود می شود: جسمی، فرهنگی، خانوادگی-شخصی، معنوی (هر فردی قابلیت های خاص خود را دارد). وادار کردن این محدودیت ها به "کار" کردن برای خود، توهم یک فرد مدرن است که نمی خواهد با محدودیت های خود حساب کند. ما می دانیم که نگرش و اقدامات برای تغییر و استفاده از طبیعت در جهت منافع خود، بدون در نظر گرفتن عواقب برای محیط زیست و افراد دیگر، منجر به چه چیزی می شود - ما در این زمان زندگی می کنیم، دوران بحران اکولوژیکی و معنوی. توانایی فرد در تابعیت از اراده و خواسته های خود، مدیریت، انقیاد الگوهای طبیعی، فرهنگی و بدنی، رویکردی دستکاری به آنچه خواسته های انسان را محدود می کند، است.

توانایی کنترل یک موقعیت تنها زمانی معنای مثبت دارد که فرد را قادر می‌سازد تا از موقعیت بالاتر برود، یعنی از پایین‌تر به بالاتر، از بد به خوب، از بدتر به بهتر صعود کند. همه اینها مستلزم مبارزه شخص با شر درونی خود است. تنها بر این اساس است که توانایی تسلط بر موقعیت معنای مثبتی دارد و معیار اصلی شخصیت بالغ است. بنابراین درک، آزادی معنوی به طور کامل با وظیفه رشد شخصی سازگار است، به زبان روانشناسی، وظیفه تشکیل سلسله مراتب انگیزه ها به عنوان غلبه انگیزه های بالاتر بر انگیزه های پایین تر. این فرمانروایی بخشنده است. به همین مناسبت، I. A. Ilyin می گوید: «آزاد شدن ... به معنای تبدیل شدن است استاد علایقش "( برجسته شده توسط I. A. Ilyin - I.K.آزادی باید نجات دهد. اگر آن را نجات دهد، آنگاه آن را از بین می برد.

آزادی بیرونی و داخلی

دو نوع آزادی وجود دارد: بیرونی و درونی (معنوی). آزادی بیرونی یا آزادی سکولار، حقوق بشر، دموکراسی و غیره است که جامعه شناسی، سیاست و ... به این نوع آزادی می پردازند. نوع دیگر آزادی آزادی معنوی است. جوهر آزادی معنوی استقلال از احساسات و رذایل خود است.

انسان مدرن آزادی را به معنای محدود فایده‌گرایانه بیرونی درک می‌کند؛ او جوهر آزادی معنوی را نادیده می‌گیرد؛ بنابراین، شخصیت خود را نادیده می‌گیرد که می‌تواند آزادی را در زمینه‌های کاملاً متفاوت دریافت کند. اگر منظور از شکل گیری شخصیت، تعالی و دگرگونی آن باشد، معنای واقعی آزادی منجر به شکل گیری شخصیت چیست؟

معنای اصلی هدیه آزادی در این سؤال نهفته است: "با چه کسی می خواهید باشید؟ به چه کسی می خواهید خدمت کنید؟ خوب یا بد؟ حقیقت یا دروغ؟ خدا یا...؟» تعیین خواسته یک شخص غیرممکن است. فقط خود شخص آزادانه این را تعیین می کند. این هدیه بزرگ آزادی است که با معنای زندگی و وظایف فرد مطابقت دارد. درک دیگری از آزادی نادرست است، اگر فقط به این دلیل که ویژگی اصلی ضروری آن - مسئولیت - را از آن حذف می کند که بدون آن آزادی از یک فضیلت به یک رذیله تبدیل می شود.

آزادی به عنوان یک انتخاب

تعبیر دیگری از آزادی به عنوان امکان انتخاب شایسته توجه است. این درک در ایده کثرت گرایی عقاید و آزادی های بیرونی منعکس می شود که جستجوی حقیقت را پیچیده می کند و اغلب با کثرت آنها اشتباه می گیرد به طوری که شخص به راحتی می تواند اشتباه کند. I. A. Ilyin به درستی عواقب آزادی معنوی بیرونی را نشان داد: "این بدان معنی است: آزادی روح بیرونی را به من بدهید تا آزادی درونی خود را از بین ببرم و مخدوش کنم. یا حتی کوتاه تر: به من آزادی مرگ معنوی بده! آزادی را نمی توان با آزادی انتخاب جایگزین کرد، زیرا هر انتخابی مستلزم تردید، دوگانگی و تردید است که آزادی نمی تواند شامل آنها شود. مقوله آزادی معنوی عبارت است از ترجیح ساده برای خیر، خیر، بدون شک و تفرقه. چقدر آزاد است کسی که نه می تواند عصبانی باشد، نه قضاوت کند، نه حسادت کند، نه خود را فروتن کند و نه عشق بورزد!

نقطه شروع

برای انتخاب آزاد (برای ترجیح دادن خوب)، به یک نقطه شروع نیاز دارید، معیاری برای اینکه چه چیزی خوب است و چه چیزی بد است. جست‌وجوی آن در دنیای ذهنی‌تان، همانطور که «اومانیست‌های» مدرن پیشنهاد می‌کنند که انسان را بر روی یک پایه قرار می‌دهند، اشتباه و خطرناک است. تنها زمانی می توان خود را به عنوان مرکز و نقطه مرجع شناخت. اگر اینطور نیست، پس شناخت دنیای ذهنی خود به عنوان یک نقطه مرجع به معنای شناخت ارزش های مختلف به عنوان ارزش است، گاهی اوقات به دور از حقیقت یا حتی مخالف آن.

شما می توانید خود را به عنوان بیمار، آسیب دیده و نیازمند کمک تنها با مقایسه خود، وضعیت واقعی خود با آنچه که یک فرد باید و می تواند باشد، تشخیص دهید. همه به خوبی می‌دانند که ارزش‌های مطلقی وجود دارد که به انسان وابسته نیست و از طریق مکاشفات عهدین به ما داده شده است. فقط باید زندگی مطابق احکام را شروع کرد و شخص بلافاصله از ناسازگاری خود با تصویر خدا متقاعد می شود. سپس شخص شروع به درک این می کند که به کمک خدا نیاز دارد، که او "چیزی به خودی خود" نیست. اگر احکام آموخته شده باشد، یعنی در زندگی و اعمال انسان تجسم یابد و جزئی از دنیای ذهنی او باشد، چنین افرادی را مقدس می نامند. و اگر فردی حتی به سطح متعارف اخلاق نرسیده باشد، پس انتخاب او چه چیزی را تعیین می کند؟ اگر خوب و بد را تشخیص ندهد؟ سپس انتخاب او را می توان با هر چیزی تعیین کرد. مثلاً منفعت خودش، اشتیاق، میل به لذت و... آن وقت خواهیم گفت که این انتخاب آزاد اوست. با این حال، هیچ کس نمی خواهد با چنین فردی برخورد کند. اما آیا چنین رفتاری می تواند با مفهوم آزادی همراه باشد، البته اگر آزادی در ارتباطی واحد با مسئولیت درک شود؟ فردی که بر حقایق مطلق تسلط ندارد، که نمی خواهد واقعیت آنها را ببیند، اما برای آزادی بیرونی تلاش می کند، می تواند به سادگی خطرناک باشد.

ما فقط در صورتی می توانیم و باید سرود آزادی را بخوانیم که آن را درست درک کنیم. در غیر این صورت، دارو می تواند به سرعت به سم تبدیل شود، پس از نوشیدن آن می توانید خفه شوید، بدون اینکه بفهمید چرا دقیقاً به چنین آزادی نیاز داریم؟

چه چیزی را PLURALism حمل می کند؟

اکنون زمان انواع آزادی ها یا اعلامیه های آنها است، زمان تکثر آراء و دیدگاه ها. در این رابطه، بسیاری از "حکمت عامیانه" جدید ظاهر می شوند: "شما حقیقت خود را دارید - من خودم را دارم"، "شما نظر خود را دارید - او نظر خود را دارد"، "همه چیز در جهان نسبی است." چنین ایدئولوژی بسیاری از "حقایق" منجر به درک ماهیت ارزش های مطلق به عنوان نسبی، بسته به نظر کسی، تمایل به موافقت یا عدم موافقت با آنها و در نتیجه انکار آنها می شود. ارزش های مطلق قوانین معنوی زندگی هستند که نقض آنها منجر به عواقب جدی مختلفی می شود. هر کس می تواند این را هم از تجربه شخصی خود و هم از تجربه تاریخی ردیابی کند. آیا جنگ ها، ظلم و خشونتی که در تاریخ بشریت رخنه کرده است، پیامدهای نقض قوانین زندگی معنوی نیست؟ آیا بیماری ها و ناراحتی های روحی ما نتیجه زیر پا گذاشتن این قوانین نیست؟

مقادیر مطلق معیاری است که با آن می توان عمل انتخاب آزاد را انجام داد. نیاز به مقایسه خود و رفتارمان با آنچه که باید باشیم، حتی از دیدگاه روانشناختی به راحتی قابل درک است. برای رشد طبیعی کودک، تماس مداوم با یک بزرگسال - حامل هنجارها و ارزش ها - ضروری است. یک بزرگسال رفتار کودک را در ارزیابی ها، قضاوت ها و روابط خود منعکس می کند. بدون بزرگسال، رشد شخصیت کودک غیرممکن است. به همین ترتیب، یک فرد بالغ نیاز به برقراری ارتباط با افراد دیگر دارد تا هر بار خود را تأیید کند، یاد بگیرد و اصلاح کند. بدون دیگری، مانند آینه ای که من را منعکس می کند، توسعه شخصی غیرممکن است. دیگری کسی است که خارج از یک شخص است، او بخشی از دنیای ذهنی من نیست، بلکه آینه ای است که در آن منعکس می شوم و خودم را می شناسم. به همین ترتیب، ارزش های مطلق رفتار ما را به شکل عذاب وجدان، احساس نارضایتی و ناراحتی روانی منعکس می کنند. سپس وجدان شروع به کار می کند که شرط لازم وجود آن آزادی است. درک دیگری از آزادی، این هدیه را به بومرنگی تبدیل می کند که به جای اصابت به هدف، با بازگشتش سر فرستاده کننده را می برید. در این زمینه معنای ضرب المثل معروف روشن می شود برای انسان آزاد آزادی است، برای انسان نجات یافته بهشت ​​است. .


© کلیه حقوق محفوظ است

آزادی به عنوان شرط تحقق خود. آزادی انسان و محدودیت های آن (داخلی - از خود شخص و بیرونی - از جامعه). انتخاب و مسئولیت عواقب آن. ویژگی های مدنی فرد

آزادی- کلمه ای با معانی متعدد. در درک آزادی افراطی وجود دارد:

جوهر آزادی- انتخابی که با تنش فکری و عاطفی-ارادی (بار انتخاب) همراه است.

شرایط اجتماعی برای تحقق آزادی انتخاب یک فرد آزاد:

از یک سو - هنجارهای اجتماعی، از طرف دیگر - اشکال فعالیت اجتماعی.

از یک سو - جایگاه یک فرد در جامعه، از طرف دیگر - سطح توسعه یافتگی جامعه. اجتماعی شدن

آزادی- شیوه خاصی از وجود یک فرد، مرتبط با توانایی او برای انتخاب تصمیم و انجام عمل مطابق با اهداف، علایق، آرمان ها و ارزیابی های خود، بر اساس آگاهی از ویژگی ها و روابط عینی اشیا، قوانین و مقررات دنیای اطراف

مسئوليت- یک نوع رابطه عینی و از نظر تاریخی خاص بین یک فرد، یک تیم و جامعه از نقطه نظر اجرای آگاهانه الزامات متقابلی که بر روی آنها گذاشته شده است.

انواع مسئولیت:

· تاریخی، سیاسی، اخلاقی، حقوقی و غیره.

· فردی (شخصی)، گروهی، جمعی.

· مسئولیت اجتماعی تمایل فرد به رفتار مطابق با علایق دیگران است.

مسئولیت قانونی – مسئولیت در برابر قانون (انضباطی، اداری، کیفری، مادی)

مسئوليت- یک مفهوم اجتماعی - فلسفی و جامعه شناختی که یک نوع رابطه عینی و از نظر تاریخی خاص بین یک فرد، یک تیم و جامعه را از نقطه نظر اجرای آگاهانه الزامات متقابلی که بر روی آنها گذاشته شده است، مشخص می کند.

مسئولیت پذیرفته شده توسط شخص به عنوان مبنای موقعیت اخلاقی شخصی او، به عنوان پایه و اساس انگیزه درونی رفتار و اعمال او عمل می کند. تنظیم کننده چنین رفتاری وجدان است.

مسئولیت اجتماعیدر تمایل فرد به رفتار مطابق با علایق افراد دیگر بیان می شود.

با توسعه آزادی انسان، مسئولیت نیز افزایش می یابد. اما تمرکز آن به تدریج از مسئولیت جمعی (مسئولیت جمعی) به خود شخص (فردی، مسئولیت شخصی) تغییر می کند.

فقط یک فرد آزاد و مسئولیت پذیر می تواند خود را در رفتار اجتماعی به طور کامل بشناسد و از این طریق پتانسیل خود را به حداکثر میزان نشان دهد.

فلسفی حل مشکل رابطه آزادی و ضرورتدر فعالیت ها و رفتار فرد عظیمی داردکاربردی اهمیت برای ارزیابی تمام اعمال انسان . اگر مردم آزادی نداشته باشند، اما فقط از روی ناچاری عمل کنند، در این صورت پرسش از مسئولیت آنها در قبال رفتارشان بی معنا می شود.

باآزادی فرد در جامعه قطعا وجود دارد، اما نسبی است. همه چیز از این نسبیت آزادی می آید. اسناد حقوقی با محوریت دموکراتیک. به عنوان مثال، اعلامیه حقوق بشر سازمان ملل متحد تأکید می کند که این حقوق در جریان اجرای خود نباید به حقوق افراد دیگر تضییع شود. بنابراین، ماهیت نسبی آزادی در آن منعکس می شود مسئولیت فرد در قبال سایر افراد و جامعه به عنوان یک کل.رابطه بین آزادی و مسئولیت فرد نسبت مستقیم دارد: هر چه جامعه آزادی بیشتری به فرد بدهد، مسئولیت او برای استفاده از این آزادی بیشتر خواهد بود. اینجاست که خودشان را نشان می دهند ویژگی های مدنی فرد در غیر این صورت، هرج و مرج مخرب برای نظام اجتماعی رخ می دهد و نظم اجتماعی را به هرج و مرج اجتماعی تبدیل می کند.

"حقوق و آزادی ها" - 4.5 ارزیابی قابل قبول بودن محدودیت های حقوق بشر که در پیش نویس پیش بینی شده است. حقوق بشر. هنجار عمومی شناخته شده حقوق بین الملل. اصول اساسی برای تضمین حمایت از حقوق بشر (ادامه). تخصص حقوق بشر 3.2.b. تحلیل هنجارها در قوانین مختلف حقوق نرم بین المللی.

"فعالیت انسانی" - باورها. فعالیت شامل اعمال است. در ساختار فعالیت، بین SUBJECTS و OBJECTS تمایز قائل می شود. ساختار فعالیت اقدام عاطفی. رسیدن به هدف. نیاز دارد. منافع. جهت گیری شخصیت. کنش ها از کنش ها تشکیل شده اند. شی چیزی است که یک فعالیت به سمت آن هدایت می شود. هدف گذاری تنها در فعالیت انسان ذاتی است.

"حقوق بشر و آزادی ها" - حقوق بشر. حقوق بشر حقوق یک فرد خودخواه است که از جوهر و اجتماع انسانی جدا شده است. حقوق خود را زیر پا نگذارید و همه چیز درست خواهد شد. مدودف کتاب هایی را که درباره حقوق بشر نوشته شده اند را بررسی می کند. دادگاه اروپا در مورد حقوق بشر صحبت می کند.

"رفتار انسانی" - رفتار در خیابان. اگر از یخ افتادید چه باید کرد؟ وقتی عناصر درخت کریسمس می سوزند، دود سمی خطرناک است. مسیری را انتخاب کنید که کوتاه نباشد، اما ایمن باشد. یک بانک شیب دار می تواند اسلاید خوبی باشد. هنگام ملاقات با یک مجرم، آرام و آهسته و با اعتماد به نفس صحبت کنید. هرگز به تنهایی روی یخ راه نروید! زندگی و سلامتی از هر چیزی ارزشمندتر است.

"نیازهای مردم" - نیاز به عشق. سمت رسمی سیاست شرکت. زندگی خانوادگی. ارتباطات اجتماعی اجتناب و طفره رفتن. 3 نیاز اساسی شرایط کاری. ظرفیت. مسئوليت. موفقیت عوامل بهداشتی نیازهای فیزیولوژیکی. عوامل انگیزشی نظریه رابطه بین ادراک شخصی و رفتار بین فردی.

"حقوق و آزادی های شهروندان" - قانون اساسی فدراسیون روسیه با رای مردم در 12 دسامبر 1993 تصویب شد. روسیه یک کشور قانونی فدرال دموکراتیک با شکل حکومت جمهوری جمهوری اعلام شده است. مشخصات کلی قانون اساسی فدراسیون روسیه در سال 1993. تابعیت در فدراسیون روسیه. قانون اساسی فدراسیون روسیه. موضوع: حقوق و آزادی های انسان و شهروند بر اساس قانون اساسی فدراسیون روسیه.

ایوان کوچتوف.

که در نظرسنجی درباره «آیا دستیابی به آزادی از طریق محدودیت امکان پذیر است» و از همه مهمتر اینکه «آیا محدودیت وسیله ای ضروری برای دستیابی به آزادی است؟» برای مدت طولانی ذهن فیلسوفان را به هیجان آورده است. آزادی و محدودیت متضادهایی هستند که مقایسه آنها ما را وادار می کند تا درباره یک سؤال جهانی تر فکر کنیم که در واقع تمام فلسفه بر روی آن ساخته شده است - این "اتحاد اضداد" است. به نظر می رسد قرار دادن مواد در مخلوط کن و روشن کردن حداکثر سرعت راحت تر است ... اما آیا آن را می خورید؟ ذهن و معده شما یک اتفاق حسادت‌انگیز را نشان می‌دهند: آنها می‌خواهند غذا را خودشان آسیاب و پردازش کنند. این همان چیزی است که با غذای معنوی اتفاق می افتد. واقعیت این است که سیری را نمی توان بدون شناخت گرسنگی، خیر را بدون شناخت بدی و آزادی را بدون شناخت محدودیت ها تعیین کرد. با جمع بندی تمام موارد فوق، تز را نمی توان بدون شناخت نقطه مقابل درک کرد.

پیشینه موضوع

برای درک بیشتر موضوع محدودیت ها، اجازه دهید ایده اراده را که در دوران اوزیریس غالب بود، در نظر بگیریم.

دین مسیحیت عبارت «آنچه را که می خواهی انجام بده» را نه بیشتر و نه کمتر به عنوان فراخوانی برای پرستش شیطان می داند، زیرا احکام خدا، قانون خدا وجود دارد که محدودیت های «طبیعی» را پیش روی شخص قرار می دهد که فراتر از آن به معنای تحریف یا تحریف است. انحراف اراده خود

سنت آگوستین، متکلم مسیحی قرن چهارم، از به اصطلاح «آزادی اراده» صحبت کرد، که تشخیص آن برای تبرئه کردن خداوند از هرگونه اتهام ایجاد گناه ضروری بود، و منشأ گناه را در درجه اول نتیجه اراده می دانست. از انسان؛ زیرا تأیید اراده شیطان به معنای قدرت و برابری او با خداست. بنابراین اراده به انسان داده شد تا فضیلت حق باشد نه اجبار. به نظر می رسد که این موضع درستی است، اما دلیلی برای بی اعتمادی و غفلت انسان از اراده خود بود، در حالی که اراده ای که از بیرون می آمد تقریباً همیشه الهی تلقی می شد و به ایده "خارجی" منعکس می شد. خدای مسیحی این جهان بینی، بلاتکلیفی و انفعال را به مردم القا کرد و این امر بیش از 2000 سال ادامه داشت تا اینکه عصر تاجگذاری کودک آغاز شد.

درباره اراده خدا-انسان

در تملما، بر خلاف مسیحیت، همه چیز پیچیده تر است، زیرا خود انسان خالق اعلام می شود. استدلال می شود که در هر فردی یک قلعه مخلوق (فرشته نگهبان مقدس) وجود دارد که تابع قوانین زمینی نیست و در دسته بندی های آشنا برای ما قابل توصیف نیست. فرض کنید تشخیص می دهیم که جهان سه سطح دارد: مادی، ذهنی و الهی. مواد برای ما به خوبی شناخته شده است، ما با آن تعامل داریم و ما را احاطه کرده است. بدیهی است که جهان نفسانی را باید در انسان جست و جو کرد و اگر چنین است، پس چرا ما در جستجوی دنیای معنوی بیرون از خود هستیم؟ در واقع، انسان از این جهت شبیه به جهان است که بر خلاف حیوانات، به تمام «جهان‌های» شناخته شده گسترش می‌یابد.

♦ اراده جزء مادی انسان را غرایز می گویند.

♦ اراده بخش ذهنی یک فرد چیزی بیش از میل نیست، کاملاً متنوع است و به هیچ وجه نباید با اراده واقعی در تضاد باشد، برعکس، در یک فرد هماهنگ و در حال رشد طبیعی یک تداوم تمام عیار است. از اراده معنوی

♦ اراده قسمت معنوی شخص را اراده (با حرف بزرگ) یا به یونانی - Thelema می گویند.

لازم به ذکر است که برای کار جادویی تمام عیار لازم است با تمام دسته بندی های ارائه شده تمرین کنید و آنها را تابع جزء معنوی بالاتر قرار دهید. بدن نباید دشمن شما باشد، باید دوست شما باشد، زیرا تنها با تبدیل شدن به آن می‌تواند جزئی جدایی ناپذیر از کل فرد شود.

بنابراین، با معرفی منبع عینی الهی به انسان، با مشکل عدم قشربندی شخصی اراده در جهان مواجه می شویم. تمام اراده کاملاً در صلاحیت فرد است، اما فقط به سطوح مختلف وجود مربوط می شود.

وسوسه و واقعیت

برای شخصی که تنها از طریق شنیده ها با Thelema آشنا است، ممکن است به نظر برسد که عبارت از کتاب قانون "آنچه را که می خواهی انجام بده" دلالت بر بی بندوباری و سهل انگاری کامل دارد. "چگونه این کار را انجام دهیم، آنچه شما می خواهید، سپس جهان شروع به آشفتگی می کند؟" - این یکی از رایج ترین نظرات در مورد این نقل قول است. اما واقعیت این است که Thelema واقعاً برای افرادی است که از نظر روحی آماده هستند که اراده شخص دیگری را نقض نمی کنند، زیرا آنها اراده خود را می دانند.

آموزش کراولی به دلیل سهولت ظاهری اجرا جذاب است. افرادی که دارای تفکر زیبایی شناسی برجسته هستند مانند زنبور عسل به سمت آن می روند، اما با نشستن روی این اکسیر، به تدریج شروع به درک این موضوع می کنند که توسعه اراده آنها به تلاش عظیمی از شخص نیاز دارد، زیرا با محدود کردن لحظه ای همراه است. خواسته ها

پس از آموختن و مهمتر از همه احساس کردن این موضوع، تصویر کراولی در چشم نوپدید تلما رنگی موذی به خود می گیرد: چگونه لازم بود در زیر سس آزادی مطلق به استفاده از عناصر مختلف حرکات باطنی فکر کنیم. برای ارائه تمام محدودیت هایی که در اکثر ادیان وجود دارد؟!

نکته این است که برای رسیدن به چیزی ، باید آگاهانه خواسته های ثانویه را قطع کرد و به تمام اعمالی که شخص را به فرشته نگهبان مقدس خود نزدیک می کند ، رفت ، همانطور که باغبان فرزندان ناتنی گیاهان را قطع می کند تا میوه ها رسیده و سنگین شود.

محدودیت خارجی

محدودیت‌های بیرونی اگر با آرمان‌های واقعی شخصی که محدود می‌کنند سازگار نباشد، می‌توانند با خصومت مواجه شوند. با این حال، مواردی وجود دارد که محدودیت خارجی به عنوان یک نیروی مثبت و دوستانه تلقی می شود. به عنوان مثال، برای خرید یک قطعه و نه خرج کردن پول برای حصار، باید یک قطعه بسیار مرکزی را خریداری کنید تا همسایگان شما بتوانند به جای شما از همه طرف حصار بسازند. بنابراین، در هر چیزی که به محدودیت های خارجی مربوط می شود، رضایت طرفین مهم است.

محدودیت داخلی (خودمحدودیتی)

خویشتنداری تنها راه تلمیت است، البته اگر او برای رشد معنوی تلاش کند، که شامل اعمال مختلف مرتبط با او و برای شناخت اراده واقعی او ضروری است.

اما بیایید یک وضعیت کاملاً نظری را تصور کنیم که یک دنیای کاملاً آزاد وجود دارد که در آن افراد کاملاً آزاد ساکن هستند که اراده واقعی خود را انجام می دهند و در هماهنگی کیهانی زندگی می کنند. ناگهان در میان جامعه آنها مردی ظاهر می شود که یا از روی نادانی و یا از روی تنگ نظری خود به اراده واقعی خود عمل نمی کند.

سوال: سرنوشت چنین فردی در این جامعه اتوپیایی چه خواهد شد؟ در اینجا ممکن است دو گزینه وجود داشته باشد:

اولین. اگر ناگهان خود را در آن بیابد، در آن صورت یا در آن زنده نمی ماند، یا بلافاصله توسط اراده های دیگر «به حاشیه» رانده می شود.

دومین. اگر چنین شخصی از همان ابتدا در چنین جامعه ای زندگی کند و روز بعد، ناگهان، بدون توجه به هر اتفاقی، همه به جز او شروع به عمل مطابق با اراده واقعی کنند، به احتمال زیاد، چنین شخصی برخلاف او میل، از هر طرف توسط "حصارها" احاطه خواهد شد "اراده واقعی بیگانه.

بنابراین، محدودیت بیرونی از اراده شخص دیگری حتی به او نمی‌آموزد، بلکه او را ملزم به رعایت قانون کیهان می‌کند.

زحل و اورانوس

زحل سیاره محدودیت هاست. اورانوس سیاره آزادی است. اورانوس پشت زحل است. هر دوی این سیاره ها بر برج جدی و دلو حکومت می کنند. در این رابطه همین سوال مطرح می شود که چگونه می توان از طریق محدودیت به آزادی دست یافت؟ برای این کار چه چیزی باید محدود شود و چگونه انجام شود؟

اصل محدودیت در اصل حیات ذاتی است: اگر بدن ما پوست نداشت، نمی توانستیم از نیروهای خارجی که ما را تهدید می کنند، مانند میکروارگانیسم های متخاصم، سرما یا گرمای زیاد و مانند آن جلوگیری کنیم. ما به سادگی زنده نخواهیم ماند اگر اصل محدودیت وجود نداشت، کیهان ماده بی شکل بود، نوعی سوپ انرژی اولیه.

در کیهان، زحل مسئول اصل محدودیت است که بدون آن جهان مادی به ابری آشفته تبدیل می شود. زحل نه تنها کمیت های مکانی، بلکه زمانی را نیز می سازد.

به نظر می رسد اورانوس که در فاصله ای بیشتر از خورشید از خورشید می چرخد، مرزهای قدیمی هفتگی را از بین می برد و سیارات مسئول زندگی جمعی، ناخودآگاه جمعی و روح دوران را آشکار می کند.

شاید هیچ ستاره‌شناسی وجود نداشته باشد که تعجب نکند: چرا اولین فرمانروای برج جدی زحل است و دومین فرمانروا اورانوس، بالاترین سیاره، که در نگاه اول مخالف زحل است. و در دلو به نوبه خود اورانوس به عنوان فرمانروای اول و زحل به عنوان دومین فرمانروا قرار می گیرد؟ در این رابطه، تصویر یک کارمند اداری معمولی ارائه می شود که تمام روزهای هفته را در دفتر (زحل) می گذراند و در آخر هفته ها در کلوپ های شبانه (اورانوس) می گذرد. موقعیت اورانوس در بالای زحل به ما می گوید که ارزش های آزادی جهانی تر، فراشخصی تر از ارزش های محدودیت هستند، اما بدون آنها نمی توان آزادی را به طور کامل تجربه کرد، زیرا تضاد در زندگی ضروری است.

سورن کی یرکگارد، اخلاق شناس و زیبایی شناس

در کتاب «توسعه هماهنگ» فیلسوف دانمارکی سورن کیرکگارد، او در مورد دو نوع روان‌شناختی انسان صحبت می‌کند: اخلاق و زیبایی‌شناسی.

در اینجا چیزی است که او می نویسد:

«یا-یا» من اساساً به معنای انتخاب بین خیر و شر نیست، بلکه به معنای عمل انتخابی است که توسط آن خیر و شر با هم انتخاب و طرد می‌شوند. اصل موضوع در خود انتخاب خیر و شر نیست، بلکه در اراده خیر، در میل به انتخاب است که طبیعتاً شالوده خیر و شر را ایجاد می کند.»

بنابراین، از نظر سورن، انتخاب اخلاقی بالاتر از خیر و شر است، زیرا دقیقاً این انتخاب است که تعریف این مقولات را تعیین می کند. او در ادامه می‌گوید: «این حتی یک انتخاب نیست، بلکه تعمید معنوی اراده یک فرد در قالب اخلاق است». بنابراین، اراده در اینجا به عنوان مبنای یک جهان بینی اخلاقی و در مجموع به عنوان محرک رشد معنوی انسان در نظر گرفته می شود.

در مرحله بعد، او دیدگاه اخلاقی جهان را در مقابل دیدگاه زیبایی شناختی قرار می دهد. اصل زیبایی شناسی آن چیزی است که از بدو تولد در انسان وجود دارد و در طول زندگی او باقی می ماند و اصل اخلاقی آن چیزی است که به شخص اجازه می دهد آگاهانه خود را بزرگ کند، این همان چیزی است که به او کمک می کند تبدیل به آن چیزی شود که باید شود و این نیاز به اراده و توانایی دارد. تمرکز کردن بنابراین، یک اخلاق شناس فردی است که توانایی تمرکز دارد.

با انجام یک انتخاب اخلاقی، که از نظر تلمیت از اراده واقعی او پیروی می کند، شخص به موجود دیگری تبدیل نمی شود، بلکه فقط بردار رشد خود را تعیین می کند، بنابراین هیچ چیز نباید مانع از آشکار شدن خود از نظر زیبایی شود.

یک زیبایی‌شناس «خالص»، در بهترین حالت، لذت‌طلبی است که زندگی خود را تابع لذت قرار داده است. و اگر او حتی قادر به لذت بردن از تمایلات لحظه ای خود نباشد، واقعاً فردی ناراضی است. افکار او لحظه ای هستند، او فرصتی ندارد که در چنین مقیاس بزرگی به عنوان یک اخلاق شناس که به ابدیت می اندیشد، به اراده خود فکر کند.

بله، و بیشتر. کی یرکگارد را نباید اشتباه فهمید. گویی زندگی یک زیبایی شناس با دریافت لذت های نفسانی ارتباط مستقیم دارد. نه چندان ساده یک اخلاق شناس نیز می تواند زندگی خود را وقف لذت های نفسانی کند، اما برخلاف زیبایی شناس، آگاهانه چنین انتخابی را انجام می دهد و فقط بر این هدف متمرکز می شود تا از این طریق با سایر افراد "رشد وحشی" بدون برنامه های مشخص برای این تجسم متفاوت باشد. .

در آثار کراولی

به طوری که هیچ کس تمرین خود را محدود نکند، در نتیجه او احساس عدم آزادی می کند، باید خود را مستقل محدود کند، زیرا تنها از طریق خویشتن داری می توان به آزادی درونی و بیرونی دست یافت. اگر آزادی ناخودآگاه خرج شود، ارزش آن بی ارزش می شود. و اگر واقعاً آن را یک ارزش اساسی بدانیم، نباید آن را بی ارزش کنیم. در فصل سی و هفتم لیبر الف، آلیستر کراولی پارادوکس رابطه بین آزادی و محدودیت را با استفاده از مثال مبارزه یک فرد با عناصر توضیح می دهد و اشاره می کند که غلبه بر شرایط سخت محیطی به فرد امکان تقویت اراده را می دهد.

یکی دیگر از ویژگی های محدودیت تمرکز است. تمرکز جوهر جادو است. "کسی که توانایی تمرکز نداشته باشد، نمی تواند جادوگر باشد." آلیستر کراولی بسیاری از اعمال معنوی مختلف را توسعه داد که حتی بیشتر از سنت های شرقی استخراج می شد. هدف همه آنها تمرکز است و مستقیماً با محدودیت های خاصی مرتبط است.

اثبات امکان همزیستی هماهنگ آزادی و محدودیت، خود زندگی کراولی است. هرگز شگفت زده نمی شود که چگونه فردی که علاقه زیادی به کوهنوردی، شطرنج، مسافرت داشت و عملاً در مورد جادو و یوگا تحقیق می کرد، زمان برای نوشتن کتاب ها و شعرهای زیادی پیدا کرد. تنها راه برای انجام این کار این است که از نظر اخلاقی زندگی خود را تابع یک نظم و انضباط معنوی کنید که اساساً جادویی است.

درباره شناخت خدا از طریق جدایی از او

وقتی می گوییم خدا را می شناسیم، به طور نامحسوس از او دور می شویم، زیرا همه معرفت ها مستلزم ایجاد یک تصویر درونی خاص است که ربطی به خدایی شدن مستقیم انسان ندارد. به همین دلیل باید خودشناسی را سرلوحه رشد معنوی قرار داد که ما را به آن قسمت فاسد ناپذیر روحمان که فرشته نگهبان مقدس نامیده می شود نزدیکتر می کند که نه مشمول زندگی و نه مرگ نیست. در اینجا کراولی در اعتدال خدایان در این باره می نویسد: «توجه داشته باشید که دانش، دات، فرزند چوکمه و بینه و تاج میکروپروسوپوس است. اما دعث یکی از سفیروث نیست، جای آن در مغاک است. این نمادگرایی به این واقعیت اشاره می‌کند که دانش در ذات خود امری غیرممکن است، زیرا متضمن دوگانگی است و بنابراین نسبی است. بنابراین، در اتحاد مستقیم با خدا، نه معرفت وجود دارد و نه خودشناسی، زیرا اینها فقط ابزار اراده ما هستند، زیرا گفته می شود: "هرجا من هستم، خدا نیست" (لیبر AL 2:23).

از آنجایی که ما به درخت زندگی اشاره کردیم، شایان ذکر است که به وضوح نشان می دهد که وقتی سعی می کنیم پروردگار راز و غیرقابل بیان را مطالعه کنیم، در واقع او را درک نمی کنیم، بلکه بازتاب او را در سفیرا معرفت درک می کنیم. خدای سگ تصویر خداست که در ذهن ما شکل گرفته است، بنابراین، هنگام تلاش برای شناخت منطقی خدا، نه با او، بلکه با تصویر او تعامل داریم. در واقع، این حتی یک تصویر نیست، بلکه مجموعه ای از ایده ها و ایده هایی است که ما را بیشتر از او جدا می کند. نام خدا که در ذهن ما منعکس می شود، به یک سگ تبدیل می شود. به راستی که شما فقط با تبدیل شدن به او می توانید خدا را بشناسید.

سگ انعکاسی عقلانی از خدای راز و غیرقابل بیان، تصویر ناموجود اوست که انواع متکلمان (نه فقط مسیحی) سعی در بدست آوردن آن به شیوه ای عقلانی دارند. با دریافت علم (دات) خود را در ورطه عذاب سگ های عقل می بینند.

برای جلوگیری از این اتفاق، برای جلوگیری از تبدیل جادوی سفید به سیاه، خدا به سگ و عشق به مالکیت، تمرین‌کننده باید یاد بگیرد که تمرکز کند، مخصوصاً در طول مراسم. به هر حال، جوهر محدودیت ها در تمرکز است، یعنی در کانون تکانه ارادی.

نمادهای محدودیت

اولین و ماندگارترین نماد محدودیت برای تمدن غرب، بهشت ​​کتاب مقدس بود - مکانی از سازماندهی کامل، جایی که اولین زوج در آن هماهنگی مطلق با جهان اطراف خود احساس کردند. حیوانات و گیاهان علاوه بر این، طبق اسطوره، هماهنگی آنها تنها به این دلیل امکان پذیر بود که خوب و بد را نمی دانستند و نمی دانستند که برهنه در باغ عدن راه می رفتند. این افسانه چنان در ذهن مردم ریشه دوانده است که این باور را به وجود آورده است که رسیدن به عشق و هماهنگی تنها با جدا شدن از دنیای اطراف و «دیدن» آن امکان پذیر است. با این حال، تا آنجایی که من می دانم، هیچ فیلسوف واحدی یک نظریه یا عمل قانع کننده ارائه نکرده است که از طریق آن بتوان «دانش خیر و شر» موجود را کنار گذاشت، زیرا دارای خاصیت آغازینی است - با دانستن آن، چنین است. رها کردن آن غیرممکن است؛ پشت کسی که این را می داند، همه پل ها می سوزند.

اسطوره بهشت ​​پدیده ای کاملا زمینی به نام صومعه را به وجود آورد. صومعه مکانی برای خلوت معنوی است که به طور قابل اعتماد از زندگی دنیوی محافظت می شود. نظریه پرداز و عمل کننده زندگی رهبانی، ابا دوروتئوس، از صومعه به عنوان مکانی برای تسلیم کامل و بی قید و شرط در برابر مربی خود صحبت کرد. هرکسی که به صومعه می آمد مجبور بود برای همه راهبان لباس یکسان بپوشد و یک کوکول روی سر خود بپوشد - یک کلاه مخصوص که نمادی از روسری کودک است. بنابراین، هنگام گرفتن تناسب، راهب نه تنها از اراده خود، بلکه از "زندگی بزرگسالی" خود چشم پوشی کرد. تعجب آور نیست که کراولی نسبت به راهبان مسیحی نگرش منفی داشت و آنها را "کاستراتی معنوی" می نامید، زیرا چشم پوشی از دنیا به معنای کنار گذاشتن زندگی جنسی نیز بود. جهان را به صورت متضاد می اندیشید و در تلاش برای ادغام در آغوش عشق بود، با تمام آموزه هایش بر مقدس بودن تمایلات جنسی صحه گذاشت. زیرا تمام جهان جنسی است، تمام فلسفه جنسی است، زیرا اتحاد اضداد را پیش‌فرض می‌گیرد. آموزه‌های Thelema به ما نشان می‌دهد که خودشناسی تا حد زیادی به این بستگی دارد که شخص چقدر دنیایی را که برای او شناخته شده و ایده‌هایش در مورد آن را گسترش می‌دهد. این میل به جهان شمولی و تئوس واقعی است. وقتی «من» اصلی به نقطه‌ای در میانه فضای بی‌پایان در حال گسترش دانستنی‌ها تبدیل می‌شود، تنها در این صورت است که شخص مانند حدیت و نویت شبیه خدا می‌شود.

محدودیت به عنوان راهی برای درک هنر

کسانی که آگاهانه و داوطلبانه به مطالعه یک یا آن نوع خلاقیت می پردازند، از نزدیک با محدودیت مواجه می شوند، زیرا تمام روش های آکادمیک آموزش آن مبتنی بر معرفی تصاویر کهن الگویی است که از آثار هنری در محدوده درک عقلانی منتقل می شود. با توجه به این مقدمه، شی موضوع مطالعه می شود، اما در عین حال از شخص دور می شود، گویی به عنوان بخشی از جوهر واحد او احساس نمی شود. بنابراین، قبل از آموختن هر هنری، باید آگاهانه سدی بین آن و خودمان قرار دهیم، که متعاقباً باید توسط شخصیت در حال گسترش از بین برود. این به همان اندازه در مورد نقاشی، موسیقی و نوشتن صدق می کند، اما این قانون به ویژه در عالی ترین هنر - جادو - به شدت احساس می شود.

محدودیت اپتیک

پدیده نیاز به محدودیت را می توان با استفاده از مثال اپتیک به وضوح مشاهده کرد.

برای به دست آوردن یک تصویر، لازم است نور ورودی به مواد حساس به نور را محدود کنید، در غیر این صورت تنها یک شعله آشفته وجود خواهد داشت. اولین روش ایجاد محدودیت که یک تصویر را ایجاد می کند از زمان رنسانس شناخته شده است - دوربین تاریک. اصل کار این است که نور پراکنده را قطع می کند و فقط آن پرتوهایی را که از یک زاویه خاص از طریق یک سوراخ کوچک می آیند، منتقل می کند. ظاهر دوربین تاریک با ظهور پرسپکتیو در نقاشی همراه است. این فرض وجود دارد که لئوناردو داوینچی اولین کسی بود که از دوربین تاریک در نقاشی برای طرح هایی از زندگی استفاده کرد.

گام بعدی در اپتیک اختراع عدسی بود که تصویر روشن تری می داد و نه تنها می توانست فوکوس کند، بلکه نور را نیز پخش می کرد. سپس لنزها به منظور غلبه بر انحرافات ناشی از شکست نور و گسترش قابل توجهی امکانات به دست آوردن تصاویر به گروه ها ترکیب شدند.

این همه برای چیست؟ فقط این است که هر فرد، علاوه بر دو چشم، یک چشم روحانی نیز دارد که تنها در صورتی می تواند شروع به دیدن کند که صاحب آن یاد بگیرد که توجه خود را متمرکز کند و افکار آشفته را قطع کند. کارلوس کاستاندا در "چرخ زمان" خود در این باره می نویسد: "هدف نهایی یک جنگجو این است که از طریق نظم و انضباط عمیق، توجه تزلزل ناپذیر خود را بر چرخ زمان متمرکز کند و آن را بچرخاند."

عشق و محدودیت

برای کراولی، عشق یک میل برگشت ناپذیر برای آمیختگی متقابل است که در آن نفس فردی منحل می شود و جوهره ای اساساً جدید و جهانی را به وجود می آورد. هر عملی که این روند را کند کند یا در آن اختلال ایجاد کند چیزی جز جادوی سیاه نیست که توسط سگ های عقل ایجاد می شود.

این ایده که عشق همیشه در میان محدودیت‌ها وجود دارد را می‌توان در «لیبر الف» آلیستر کراولی در فصل «Legenda De Amore» یافت. کراولی تفسیری بدیع از افسانه آدم و حوا ارائه می دهد. معلوم می شود که عشق آنها عمدتاً بر اساس ممنوعیت خوردن یک سیب از درخت دانش است که محدودیتی را بیان می کند. وقتی میوه آن را خوردند، عشق آرامشان شکست.

عشق نیاز به جدایی دارد. تقسیم به دو طرف انتقال دهنده و گیرنده یعنی نر و ماده. هر تقسیمی مستلزم ساختن حدود معین، یعنی محدودیت است. در کنار عشق، محدودیت هایی وجود دارد که بر آنها غلبه می کند و بنابراین، به دلیل همین روند غلبه بر آن وجود دارد! که در نهایت منجر به نابودی و تبدیل دو طرف مقابل به هیچ مطلق می شود. عشق، مانند جرقه، مانند رعد و برق، روشنایی فضا مستلزم تفاوت در پتانسیل است. در کتاب قانون، نویت می گوید: «زیرا من به خاطر عشق، برای امکان وحدت تقسیم شدم. درد جدایی چیزی نیست، لذت حلول همه چیز است.» (لیبر AL I: 29-30)

علاوه بر تمام موارد فوق، من می گویم که در طالع بینی کلاسیک غربی به طور کلی پذیرفته شده است که تنها سیاره ای که پیوند هماهنگ با زحل (سیاره محدودیت) را تشکیل می دهد زهره است - سیاره عشق و ترجیح.

عشق به عنوان غلبه

چه چیزی انسان را با دنیا برابر می کند؟ تنها این است که ماهیت آن نه تنها به دنیای مادی، بلکه به دنیای روانی نیز تسری پیدا می کند و آن را از باکتری ها متمایز می کند. و نه تنها در دنیای روان، بلکه در مورد جهان معنوی - که آن را از حیوانات متمایز می کند. انسان در همزیستی هماهنگ سطوح هستی نهفته است، وظیفه اتحاد که غلبه بر آن است. جوهر غلبه عشق است، زیرا تنها نیرویی است که می تواند مرزها را محو کند و انسان را به پاکی و پاکدامنی نزدیک کند. این یک میل غیرقابل کنترل و اجتناب ناپذیر برای ادغام مطلق با مطلوب است. آخرین مرحله عشق واقعی مرگ و گذار به سطحی جدید است. هرگونه مقاومت مصنوعی در برابر این جادوی سیاه است. نتیجه عشق واقعی انحلال است.

تولد خدا در خود به این معنی است که برای اولین بار پلی بین دنیای روان و معنوی گذاشته شده است که این مرز دیگر به عنوان چیزی غیرقابل عبور درک نمی شود. خداوند در ابتدا در وجود هر فردی قرار دارد، تنها سؤال این است که آیا انسان برای به دست آوردن صداقت تلاش می کند یا اینکه در دنیای فاسد که روحش به آن فکر می کند، راضی است؟

بنابراین، با رسیدن به سطح روانی، هر گونه شناخت بیشتر از جهان از خودشناسی جدایی ناپذیر است، زیرا جهان معنوی، جز در انسان، در هیچ جای دیگری بازنمایی نمی شود. زیرا همانطور که ماکاریوس مصری می گوید: «هیچ چیز زیباتر از روح انسان نیست، نه در آسمان و نه در زمین».

© ایوان کوچتوف، 2011

معرفی

1. آزادی در فعالیت های انسانی

1.1 مفهوم "آزادی"

1.2 چرا آزادی نمی تواند مطلق باشد. مرزهای آزادی

1.3 آزادی و ضرورت

1.4 آزادی و مسئولیت

1.5 "آزادی از" یا "آزادی به"

نتیجه

کتابشناسی - فهرست کتب

معرفی

آزادی به ارزشهای جهانی انسانی اشاره دارد که ذاتی همه مردمان در همه اعصار است. این طبیعت انسان است که برای آزادی تلاش کند - این یک میل طبیعی برای استقلال، استقلال، آمادگی برای مسئولیت پذیری در برابر اعمال خود است.

میل به آزادی یکی از قدرتمندترین احساسات انسان است. فرد با آزادی، اجرای برنامه ها و خواسته های خود، توانایی انتخاب آزادانه اهداف زندگی و راه های رسیدن به آنها را مرتبط می کند. اما آزادی همیشه به عنوان حق طبیعی هر فرد به رسمیت شناخته نمی شد. تلاش برای حل آن در طول توسعه تفکر فلسفی انجام شد. متکلمان تقدیرگرا به زندگی انسان از منظر جبر الهی می نگریستند. به این معنا، هر اتفاقی که برای یک فرد می افتد به عنوان ناگزیر مهلک تعبیر می شد. ایده آزادی به عنوان شکلی از رفتار خود، امکان انتخاب آگاهانه اهداف و ابزار فعالیت، رد شد. در عین حال، آموزه های الهیاتی همچنین حاوی ایده های مترقی تری در رابطه با به رسمیت شناختن آزادی داده شده توسط خداوند متعال بود که شامل امکان انتخاب بین خیر و شر است.

در حال حاضر در فلسفه، آزادی فردی به عنوان یک امر تاریخی، اجتماعی و اخلاقی، معیاری برای رشد فردیت و بازتابی از سطح رشد جامعه تلقی می شود. علاوه بر این، مسئله رابطه بین آزادی و ضرورت، تعیین مرزهای آزادی انسان، درجه و اشکال وابستگی آن به نیروهای خارجی، همواره مورد توجه فیلسوفان بوده است. در نتیجه، موضوع آزادی امروز اهمیت خود را از دست نمی دهد. هدف کار: آشنایی با معانی و جنبه های مختلف مفهوم «آزادی»؛ تحلیل مشکلات مربوط به آزادی شخصی و شناسایی رویکردهای مختلف برای حل این مشکلات.

این کار شامل یک مقدمه، بخش اصلی، نتیجه گیری و فهرست منابع است.

1. آزادی در فعالیت های انسانی

1.1 مفهوم "آزادی"

آزادی شخصی در مظاهر مختلف امروز مهمترین ارزش بشریت متمدن است.

اهمیت آزادی برای خودآگاهی انسان در زمان های قدیم درک می شد.ارسطو که نمی توانست جامعه ای بدون برده داری را تصور کند، استدلال می کرد که آزادی فقط در ذات انسان های نجیب نهفته است و برده ماهیتی برده دارد. او افزود: درست است که گاهی افراد نجیب به دلیل بدهی های پولی به بردگی می افتند، اما این ناعادلانه است. ارسطو نتوانست تشخیص دهد که برده داری با ایده حقوق طبیعی در تضاد است، زیرا طبق آن همه مردم آزاد زاده تلقی می شوند.

با نیرویی خاص، میل به آزادی، رهایی از قید استبداد و خودسری، در دوران جدید و معاصر خود را نشان داد. همه انقلاب ها بر روی پرچم های خود کلمه "آزادی" را نوشتند. تعداد کمی از رهبران سیاسی و رهبران انقلابی عهد نکردند که توده‌هایی را که رهبری می‌کردند به سوی آزادی واقعی رهبری کنند. اما اگرچه اکثریت قاطع خود را حامیان و مدافعان بی قید و شرط آزادی فردی اعلام کردند، معنایی که به این مفهوم تعلق می گیرد متفاوت بود.

ایده حقوق طبیعی نقش بزرگی در مبارزه با اشکال مختلف وابستگی شخصی برخی افراد به دیگران ایفا کرد: برده داری، رعیتی، رعیت. با پیشرفت بشریت، ایده آزادی پیوسته گسترش یافت: تعداد افراد آزاد، دامنه آزادی، انتخاب آزاد و تعیین سرنوشت آنها افزایش یافت.

در تاریخ اندیشه اجتماعی، مسئله آزادی همواره با معانی مختلفی پر شده است. بیشتر اوقات به این سؤال می رسید که آیا یک شخص دارای اراده آزاد است یا اینکه آیا همه اعمال او به ضرورت بیرونی تعیین می شود. افراط در حل این مشکل به اراده گرایی و سرنوشت گرایی منجر شد. بر اساس رویکرد اول، شخص آزاد است، آزاد است که هر کاری که می خواهد انجام دهد. این کیفیت عمومی اوست. از موضع تقدیرگرایی، همه چیز در جهان از پیش تعیین شده است و هر عمل انسانی، حتی کنش ارادی او، تنها حلقه ای ناخودآگاه در زنجیره علت و معلول است.

در زندگی روزمره، شخص نه با ضرورت انتزاعی، نه با سرنوشت گرایی در قالب سرنوشت و سرنوشت، بلکه با فشار شرایط بیرونی از او مواجه است. این شرایط تجسم شرایط انضمامی تاریخی وجود انسان است. مردم در انتخاب زمان و مکان تولد، شرایط عینی زندگی، حضور وجود طبیعی خود که با انضمام مادی و جسمانی بودن آنها بیان می شود، آزاد نیستند. اما از سوی دیگر وجود انسان خطی تک بعدی از گذشته تا آینده نیست. اینها همیشه گزینه هایی هستند که شامل انتخابی می شوند که هم با ابزارهای مختلف دستیابی به اهداف تعیین شده و هم نتایج متفاوت دستیابی به اهداف تعیین شده مشخص می شود. بر این اساس، فرد مختار است که انتخاب او چه عواقبی را در پی خواهد داشت و تا چه اندازه در قبال آنها مسئول است. آگاهی از نسبت انتخاب و مسئولیت، مبنای عینی این یا آن جهت زندگی فرد، شرایطی که در آن تحقق می یابد، به مفهوم آزادی محتوای فلسفی می بخشد. این درک و آگاهی از نیاز است. فلسفه مارکسیستی آزادی را اینگونه تعریف کرد: آزادی یک ضرورت آگاهانه است.

در زندگی واقعی، آزادی به شکل نیاز به انتخاب وجود دارد. و شخص در تغییر چارچوب اجتماعی انتخاب آزاد نیست. آنها از یک طرف به عنوان میراثی از کل تاریخ قبلی توسعه بشر به او داده می شوند، از طرف دیگر به واسطه وجود جامعه ای خاص که در آن موضوع انتخاب وجود دارد.

برخی از فیلسوفان مدرن معتقدند که انسان محکوم به آزادی است، زیرا... دگرگونی جهان راهی برای وجود انسان است و بدین وسیله شرایطی عینی برای آزادی ایجاد می کند. هدف - مستقل از اراده و آگاهی یک شخص. ظهور ایده آزادی و تفکر اجتماعی تنها زمانی رخ می دهد که آگاهی به وجود بیاید. اول از همه، این آگاهی از این حقیقت عمیق است که مسیرهای انسان و مسیرهای طبیعت متفاوت است. سپس - درک اینکه به طور کلی اهداف و راه های مختلفی برای دستیابی به آنها وجود دارد. بنابراین، فردی که زندگی می‌کند و نمی‌داند که می‌توان به گونه‌ای دیگر زندگی کرد، گویی خارج از مشکل آزادی و ضرورت وجود دارد. مشکل زمانی برای او به وجود می آید که از وجود مسیرهای زندگی دیگر مطلع می شود و شروع به ارزیابی و انتخاب آنها می کند.

فیلسوفان مراحل رشد ایده آزادی را مشخص می کنند. اولین مرحله آگاهی از آزادی در تعریف آن به عنوان یک ضرورت آگاهانه تجلی می یابد، زمانی که فرد شروع به تفکر در زندگی خود یا زندگی دیگران می کند و می فهمد که به دلیل محدودیت توانایی های مادی یا معنوی نمی توان آن را تغییر داد. سپس او داوطلبانه تسلیم نیاز به زندگی همانطور که قبلا زندگی می کرد می شود. مرحله دوم در توسعه ایده آزادی، فرصت و توانایی انتخاب است. هر چه انسان امکانات مادی یا معنوی بیشتری در اختیار داشته باشد، فرصت بیشتری برای انتخاب دارد. بالاترین مرحله رشد ایده آزادی از نظر فیلسوفان مدرن به شرح زیر است: هنگامی که همه گزینه های موجود برای انتخاب یک شخص راضی نیستند و او قدرت خلق کردن را دارد، فرصت جدیدی ایجاد کنید که چنین نشد. قبلا وجود داشته باشد.

بنابراین، آزادی، استقلال سوژه‌های اجتماعی و سیاسی (از جمله افراد) است که در توانایی و فرصت آنها برای انتخاب خود و عمل مطابق با منافع و اهدافشان بیان می‌شود.

1.2 چرا آزادی نمی تواند مطلق باشد. مرزهای آزادی

مردم هر چقدر هم برای آزادی تلاش کنند، می فهمند که نمی تواند آزادی مطلق و نامحدود وجود داشته باشد. شما نمی توانید در جامعه زندگی کنید و کاملاً از آن رها شوید. اول از همه، زیرا آزادی کامل برای یکی به معنای خودسری در رابطه با دیگری است. آزادی هر یک از اعضای جامعه به میزان رشد و ماهیت جامعه ای که در آن زندگی می کند محدود می شود. مثلاً شخصی می خواست در شب به موسیقی با صدای بلند گوش کند. مرد با روشن كردن ضبط صوت با تمام قدرت به خواسته خود رسيد و آزادانه عمل كرد. اما آزادی او در این مورد حق بسیاری از افراد دیگر را برای داشتن خوابی راحت نقض کرد.

در بحث بر سر محال بودن آزادی مطلق، به یک جنبه دیگر از موضوع توجه کنیم. چنین آزادی به معنای انتخاب نامحدود برای شخص است که او را در تصمیم گیری در موقعیت بسیار دشواری قرار می دهد. اصطلاح "خر بوریدان" به طور گسترده ای شناخته شده است. فیلسوف فرانسوی بوریدان در مورد الاغی صحبت کرد که بین دو بازو یونجه یکسان و مساوی قرار داشت. الاغ که نمی توانست تصمیم بگیرد کدام بازو را ترجیح دهد، از گرسنگی مرد.

اما محدود کننده اصلی آزادی او شرایط بیرونی نیست. برخی از فیلسوفان مدرن استدلال می‌کنند که فعالیت انسان به هیچ وجه نمی‌تواند هدفی از بیرون دریافت کند؛ فرد در زندگی درونی او کاملاً آزاد است. او خود نه تنها یک گزینه فعالیت را انتخاب می کند، بلکه اصول کلی رفتار را نیز تدوین می کند و به دنبال دلایلی برای آنها می گردد. بنابراین، شرایط عینی وجود مردم نقش چندانی در انتخاب الگوی عمل آنها ندارد. اهداف فعالیت های انسانی مطابق با انگیزه های درونی هر فرد تنظیم می شود. حد این آزادی تنها می تواند حقوق و آزادی های افراد دیگر باشد. آگاهی از این موضوع توسط خود شخص ضروری است. آزادی از مسئولیت، از وظایف نسبت به جامعه و سایر اعضای آن جدایی ناپذیر است.

در نتیجه آزادی شخصی در جامعه قطعا وجود دارد، اما مطلق نیست، بلکه نسبی است. همه اسناد حقوقی با جهت گیری دموکراتیک از این نسبیت آزادی ناشی می شوند.

به همین دلیل است که اعلامیه حقوق بشر سازمان ملل متحد تاکید می کند که این حقوق در مسیر اجرای خود نباید به حقوق افراد دیگر تضییع شود. در نتیجه، ماهیت نسبی آزادی در مسئولیت فرد در قبال سایر افراد و جامعه به عنوان یک کل منعکس می شود. وابستگی بین آزادی و مسئولیت فرد نسبت مستقیم دارد: هر چه جامعه آزادی بیشتری به فرد بدهد، مسئولیت او برای استفاده از این آزادی بیشتر است. در غیر این صورت، هرج و مرج مخرب برای نظام اجتماعی رخ می دهد و نظم اجتماعی را به هرج و مرج اجتماعی تبدیل می کند.

بنابراین، یک شخص نمی تواند مطلقاً آزاد باشد و یکی از محدودیت ها در اینجا حقوق و آزادی های افراد دیگر است.

علیرغم همه اختلافات در دیدگاه های فوق، واضح است که البته می توان از ضرورت، شرایط حاکم، شرایط فعالیت، روندهای پایدار در توسعه انسانی چشم پوشی کرد، اما به قول خودشان این خواهد بود: برای خودت گران تر.» اما محدودیت هایی وجود دارد که اکثر مردم نمی توانند آنها را بپذیرند و سرسختانه با آنها مبارزه کنند. اینها اشکال مختلف استبداد اجتماعی و سیاسی هستند. ساختارهای طبقاتی سفت و سخت که فرد را به سلول کاملاً تعریف شده شبکه اجتماعی سوق می دهد. دولت های ظالم که اراده عده معدودی یا حتی یک نفر تابع حیات اکثریت است و غیره. جایی برای آزادی وجود ندارد یا به شکلی بسیار کاهش یافته ظاهر می شود.

علیرغم اهمیت در نظر گرفتن عوامل بیرونی آزادی و حدود آن، به عقیده بسیاری از اندیشمندان، آزادی درونی از اهمیت بیشتری برخوردار است. بنابراین، N.A. بردیایف نوشت: «تنها زمانی از ظلم بیرونی رهایی خواهیم یافت که از بردگی داخلی رها شویم، یعنی. بیایید مسئولیت را بپذیریم و از سرزنش نیروهای خارجی برای همه چیز دست برداریم.»

بنابراین، اهداف فعالیت انسانی باید مطابق با انگیزه های درونی هر فرد تنظیم شود. حد این آزادی تنها می تواند حقوق و آزادی های افراد دیگر باشد. می توان به آزادی دست یافت، اما سخت ترین چیز این است که یاد بگیریم به عنوان یک انسان آزاد زندگی کنیم. طوری زندگی کنید که همه کارها را طبق میل خود انجام دهید - اما در عین حال بدون ظلم به دیگران، بدون محدود کردن آزادی دیگران. آگاهی از این موضوع توسط خود شخص ضروری است.

1.3 آزادی و ضرورت

تقابل مفاهیم فلسفی «آزادی» و «ضرورت»، انکار یا جایگزینی یکی از آنها با دیگری، بیش از دو هزار سال است که مانعی برای متفکران بوده است.

یک راه حل فلسفی برای مسئله رابطه بین آزادی و ضرورت در فعالیت و رفتار یک فرد، اهمیت عملی زیادی برای ارزیابی همه اعمال افراد دارد. اگر مردم آزادی نداشته باشند، اما فقط از روی ناچاری عمل کنند، در این صورت پرسش از مسئولیت آنها در قبال رفتارشان بی معنا می شود.

دیدگاه‌های مختلف در مورد این مشکل با این دیدگاه تطبیق داده می‌شود که بر اساس آن ضرورت به‌عنوان عدم امکان تغییر شرایط عینی اجتماعی-اقتصادی زندگی افراد تلقی می‌شود، اما در عین حال آزادی قابل‌توجهی در انتخاب اهداف و وسایل زندگی دارند. فعالیت های آنها

آزادی به عنوان یک ضرورت درک شده - این است که بسیاری از فیلسوفان آزادی را تفسیر کردند - بی. اسپینوزا، جی. هگل، اف. انگلس. پشت این فرمول چیست؟

نیروهایی در جهان وجود دارند که تغییر ناپذیر و اجتناب ناپذیر عمل می کنند. این نیروها بر فعالیت انسان نیز تأثیر می گذارند. اگر انسان این ضرورت را درک نکند و متوجه نشود، بنده آن است. اگر معلوم باشد، آنگاه فرد «توانایی تصمیم گیری با آگاهی از موضوع را به دست می آورد». اینجاست که اراده آزاد او ابراز می شود. اما این نیروها چیستند، ماهیت ضرورت چیست؟ پاسخ های متفاوتی برای این سوال وجود دارد. برخی مشیت خدا را در اینجا می بینند. همه چیز برای آنها از پیش تعیین شده است. پس آزادی انسان چیست؟ او رفته. «علم و قدرت مطلق خداوند کاملاً در تضاد با اراده آزاد ما است. همه مجبور خواهند شد که نتیجه اجتناب ناپذیر را بپذیرند: ما هیچ کاری به میل خودمان انجام نمی دهیم، بلکه همه چیز از روی ناچاری اتفاق می افتد. بنابراین، ما هیچ کاری را با اراده آزاد انجام نمی دهیم، بلکه همه چیز به آگاهی از قبل خداوند بستگی دارد. این موضع توسط طرفداران جبر مطلق دفاع می شود.

در مقابل این دیدگاه، دیگر شخصیت‌های دینی چنین تفسیری را از رابطه جبر الهی و آزادی انسان پیشنهاد می‌کنند. خداوند جهان را طوری طراحی کرد که همه خلقت از موهبت بزرگ آزادی برخوردار شوند. آزادی قبل از هر چیز به معنای امکان انتخاب بین خیر و شر و انتخاب مستقل و بر اساس تصمیم خود است. البته خداوند می تواند شر و مرگ را در یک لحظه نابود کند. اما در عین حال جهان و آزادی را نیز سلب خواهد کرد. در نتیجه، خود جهان باید به سوی خدا بازگردد، زیرا خود از او دور شده است.

مفهوم «ضرورت» ممکن است معنای دیگری داشته باشد. به اعتقاد تعدادی از فلاسفه، ضرورت در طبیعت و جامعه به صورت عینی وجود دارد، یعنی. قوانین مستقل از آگاهی انسان به عبارت دیگر، ضرورت بیان یک سیر طبیعی و عینی از وقایع است. طرفداران این موضع، البته بر خلاف فتالیست ها، معتقد نیستند که همه چیز در جهان به طور صلب و بدون ابهام تعیین شده است؛ آنها وجود تصادفات را انکار نمی کنند. اما خط طبیعی کلی توسعه، که به طور تصادفی در یک جهت یا جهت دیگر منحرف شده است، همچنان راه خود را باز خواهد کرد.

بیایید به چند نمونه نگاه کنیم. مشخص است که زمین لرزه ها به صورت دوره ای در مناطق لرزه خیز رخ می دهد. افرادی که از این شرایط غافل هستند یا هنگام ساخت خانه های خود در این منطقه از آن چشم پوشی می کنند، ممکن است قربانی یک عنصر خطرناک شوند. در همین حالت، هنگامی که در هنگام ساخت، به عنوان مثال، ساختمان های مقاوم در برابر زلزله به این واقعیت توجه شود، احتمال خطر به شدت کاهش می یابد. در شکلی تعمیم یافته، موضع ارائه شده را می‌توان به قول اف. انگلس بیان کرد: «آزادی در استقلال خیالی از قوانین طبیعت نیست، بلکه در شناخت این قوانین و در توانایی مبتنی بر این دانش است. به طور سیستماتیک قوانین طبیعت را مجبور به عمل برای اهداف خاصی می کند.»

بنابراین، تفسیر آزادی به عنوان یک ضرورت شناخته شده، مستلزم درک و در نظر گرفتن حدود عینی فعالیت خود و همچنین گسترش این حدود به دلیل توسعه دانش و غنی سازی تجربه است.

1.4آزادی و مسئولیت

آزادی از مسئولیت، از وظایف نسبت به خود، نسبت به جامعه و سایر اعضای آن جدایی ناپذیر است. مسئولیت شخصی دو جنبه دارد:

خارجی - به عنوان فرصتی برای اعمال برخی تحریم های اجتماعی برای فرد: فرد در برابر جامعه، دولت و سایر افراد مسئولیت دارد ضمن رعایت وظایف محوله برای فرد، مسئولیت اخلاقی و قانونی را نیز بر عهده دارد.

درونی - به عنوان مسئولیت فرد در قبال خودش: رشد احساس وظیفه و وجدان یک فرد، توانایی او برای اعمال کنترل و خودگردانی. ابزار اصلی مسئولیت درونی وجدان و شرافت فرد است. وجدان- یک "قاضی" داخلی است، ضامن آزادی واقعی و استقلال فرد. افتخار و احترامشخص میزان آگاهی از کرامت خود را بیان می کند.

جامعه مدرن ابزارهای مختلفی را برای کمک به خلاص شدن از حالت افسردگی در اختیار افراد قرار می دهد. در میان آنها مواردی (الکل، مواد مخدر) وجود دارد که بدن انسان را به طور اجتناب ناپذیری از بین می برد. هنگام انتخاب خود، فردی که از چنین خطری آگاه است می تواند از آن غفلت کند، اما در این صورت ناگزیر با مجازات مواجه می شود و باید با گرانبهاترین چیزها - سلامتی خود و گاهی اوقات زندگی را بپردازد. به عبارت دیگر، یک انسان واقعاً آزاد، برده ی حالات و احساسات لحظه ای خود نخواهد بود. او یک سبک زندگی سالم را انتخاب خواهد کرد. در این حالت، علاوه بر خطر درک شده، با شرایط اجتماعی خاص، فرد را تشویق می‌کند که به گونه‌ای عمل کند و نه به گونه‌ای دیگر. هنجارهای اخلاق و قانون، سنت ها و افکار عمومی وجود دارد. تحت تأثیر آنها است که مدلی از "رفتار مناسب" شکل می گیرد. با در نظر گرفتن این قوانین، شخص عمل می کند و عمل می کند، تصمیمات خاصی می گیرد. انحراف فرد از هنجارهای اجتماعی تثبیت شده باعث واکنش خاصی از سوی جامعه می شود. انحراف منفی نیز باعث تحریم های اجتماعی می شود، یعنی. مجازات اعمال ناپسند چنین مجازاتی مسئولیت شخص در قبال فعالیت های خود و پیامدهای آن نیز نامیده می شود.

اما مفهوم "مسئولیت" نه تنها با اشکال خارجی تأثیر بر یک شخص مرتبط است، مسئولیت مهمترین تنظیم کننده داخلی فعالیت های او است. سپس در مورد احساس مسئولیت، وظیفه صحبت می کنیم. این خود را اول از همه در آمادگی آگاهانه فرد برای پیروی از هنجارهای تعیین شده ، ارزیابی اقدامات خود از نظر عواقب آنها برای دیگران و پذیرش تحریم ها در صورت تخلف نشان می دهد. تحقیقات نشان می دهد که اکثر مردم تمایل دارند مسئولیت اعمال خود را بپذیرند. با این حال، شرایط زمانی ایجاد می شود که احساس مسئولیت کسل کننده می شود. بنابراین، یک فرد در یک جمعیت قادر به چنین اقداماتی است - فریادهای توهین آمیز، مقاومت در برابر مقامات مجری قانون، مظاهر مختلف ظلم و تجاوز که هرگز در موقعیتی متفاوت مرتکب نمی شد. در این مورد، تأثیر نه تنها با انبوه سخنرانی ها، بلکه در درجه اول توسط ماهیت ناشناس فعالیت های مردم اعمال می شود. در چنین لحظاتی، محدودیت های داخلی تضعیف می شود و نگرانی ها در مورد ارزیابی عمومی کاهش می یابد.

باید توجه داشت که مسئولیت به عنوان یک عامل اجتماعی و شخصی تنها زمانی به وجود می آید که فرد در افکار و اعمال خود آزاد باشد. اگر آزادی وجود نداشته باشد، اگر همه اعمال انسان به اجبار و به اقتضای «آهنین» دیکته شده باشد، مسئولیتی وجود ندارد. شخص در قبال آنچه بر خلاف میلش به او تحمیل می شود، علاوه بر انتخاب آزاد یا حتی بر خلاف آن، مسئولیتی ندارد. بر این اساس می توان مفهوم مسئولیت را تدوین کرد.

مسئولیت یک مفهوم اجتماعی، فلسفی و جامعه شناختی است که نوع رابطه عینی و از نظر تاریخی خاص بین یک فرد، یک تیم و جامعه را از نقطه نظر اجرای آگاهانه الزامات متقابلی که بر آنها تحمیل شده است، مشخص می کند.

شکل گیری شخصیت نیز مستلزم القای احساس مسئولیت در آن است. مسئولیت‌پذیری می‌تواند در ویژگی‌های مختلف رفتار و اعمال یک فرد ظاهر شود. مسئولیت یک خود تنظیم کننده فعالیت یک فرد، شاخص بلوغ اجتماعی و اخلاقی یک فرد است. این نظم و انضباط شخصی، سازماندهی، توانایی پیش بینی عواقب اعمال خود و توانایی پیش بینی است. این خودکنترلی، عزت نفس، نگرش انتقادی نسبت به خود است. انتخابی که یک شخص انجام می دهد، تصمیمی که گرفته می شود، به این معنی است که فرد آماده است تا مسئولیت کامل را حتی برای چیزی که نمی تواند پیش بینی کند، بپذیرد. اجتناب ناپذیر بودن خطر انجام "کار اشتباه" یا "کار اشتباه" این پیش فرض را دارد که شخص در تمام مراحل فعالیت خود شجاعت لازم را داشته باشد: هم هنگام تصمیم گیری و هم در روند اجرای آن و به ویژه در صورت شکست

بنابراین، آزادی نه تنها با ضرورت و مسئولیت، بلکه با توانایی فرد در انتخاب درست، با شجاعت او و تعدادی از عوامل دیگر همراه است.

1.5 "آزادی از" یا "آزادی به"

ما معمولا چه نوع آدمی را آزاد می دانیم؟ اولین چیزی که به ذهن خطور می کند فردی است که نه مجبور به انجام کاری می شود، نه مجبور به انجام کاری که نمی خواهد و نه تحت فشار شرایط قرار می گیرد. "امروز من آزادم زیرا مجبور نیستم نزد معلم خصوصی بدوم"؛ "من می خواهم یک آپارتمان اجاره کنم تا خودم را از مراقبت والدینم رها کنم و در نهایت احساس آزادی کنم" - می توان عبارات و عبارات بیشتری را ذکر کرد که دقیقاً در آنها این درک از آزادی آشکار می شود. با این حال، فیلسوفان معتقدند که این تنها نقطه شروع آزادی است. رهایی واقعی با خویشتن داری آغاز می شود. «آزادی برای» حسن نیت است که تابع قانون اخلاقی است. انسان با تلاش مجانی از شر باز می ماند و به خیر روی می آورد. آی. کانت معتقد بود که چنین انتخاب آزاد فراتر از ضرورت طبیعی است.

بنابراین، از در نظر گرفتن محدودیت های بیرونی آزادی، به ممنوعیت های درونی که شخص برای خود تعیین می کند، رفتیم. در قرن سوم، کلمنت اسکندریه اظهار داشت: «اگر روح توانایی مبارزه و مقاومت را نداشته باشد و رذیله غیرارادی باشد، نه ستایش، نه سرزنش، نه افتخار و نه مجازات عادلانه نخواهد بود.»

نکته اصلی این نیست که شرایط بیرونی زندگی یک فرد چیست. یک چیز دیگر مهمتر است: چگونه آنها در آگاهی او شکسته می شوند، چگونه شخص خود را به جهان فرافکنی می کند، چه اهدافی را برای خود تعیین می کند، چه معنا و مفهومی به واقعیت اطراف می دهد. این همان چیزی است که انتخاب از میان انواع گزینه های رفتاری ممکن را از پیش تعیین می کند. برخی از فیلسوفان مدرن از این نتیجه می گیرند: فعالیت انسان نمی تواند اهداف خود را از بیرون دریافت کند، هیچ چیز بیرونی از آگاهی نمی تواند آن را برانگیزد، انسان در زندگی درونی خود کاملاً آزاد است.

یک شخص واقعاً آزاد خودش نه تنها یک عمل را انتخاب می کند، بلکه دلایل آن، اصول کلی اعمال خود را نیز انتخاب می کند، که ویژگی اعتقادی را به دست می آورد.

نتیجه استدلال در مورد این موضوع می تواند نمودار زیر باشد:

آزادی

امکان انتخاب، ضرورت درک شده، مرزهای آزادی:

حقوق و آزادی های افراد دیگر

مسئولیت +

الگوهای طبیعی و

محیط اجتماعی انسان

2. جامعه آزاد چیست

بنابراین، در فصل قبل دیدیم که مفهوم «آزادی» چقدر متفاوت، گاهی کاملاً متضاد، تفسیر می‌شود. با تأمل در رویکردهای مختلف، پذیرش برخی و رد بی قید و شرط برخی دیگر، ما موافقیم که فعالیت واقعاً آزاد در غیاب انتخاب نمی تواند وجود داشته باشد. آزادی یعنی حالت فردی که بتواند در همه امور مهم بر اساس اختیار عمل کند. چه جامعه ای می تواند چنین انتخابی را فراهم کند؟

بدیهی است که جوامعی که در آن خودسری و ظلم افراد یا گروه‌هایی از جمعیت غالب است، در آنها حاکمیت قانون نقض می‌شود، که در آن دولت کنترل کامل (کل) بر زندگی هموطنان خود اعمال می‌کند، به هیچ وجه نمی‌توان آن‌ها را در رده‌بندی قرار داد. رایگان. آیا این بدان معناست که تنها جامعه ای که مداخله دولت در زندگی یک فرد حداقل باشد آزاد خواهد بود؟

طرفداران زیادی برای این دیدگاه وجود دارد. در حوزه اقتصادی چنین جامعه‌ای، بنگاه آزاد مبتنی بر اصول رقابت حاکم است؛ در حوزه سیاسی، تنوع احزاب سیاسی، کثرت گرایی سیاسی و اصول دموکراتیک حکومت وجود دارد. این یک جامعه آزاد اندیش است. و نکته اینجا این نیست که هرکسی حق دارد هر چه می خواهد بگوید یا بنویسد، بلکه این است که هر ایده ای قابل بحث است. این فرآیند تعامل بین افراد با دانش متفاوت و دیدگاه های متفاوت، زمینه ساز رشد اندیشه است. زندگی مردم فقط توسط قوانین دموکراتیک پذیرفته شده و معیارهای اخلاقی پذیرفته شده عمومی تنظیم می شود. با این حال، همه این مدل جامعه آزاد را قبول ندارند. برخی از دانشمندان و سیاستمداران با بیان احساسات بخش خاصی از مردم، معتقدند که چنین فردگرایی نامحدودی برای مردم خوب نیست.

آزادی واقعی فراتر از عدم مداخله دولت در زندگی مردم است. خود تحقق یک شخص نه تنها بر اساس فردی، بلکه بر تجربه مشترک، جستجوی مشترک برای راه حل ها و ایجاد یک خیر مشترک استوار است. بنابراین آزادی با همکاری، مسئولیت، عدالت، یعنی. تمام ارزش هایی که جامعه باید ارائه دهد. بنابراین طرفداران این مفهوم بر این باورند که نقش جامعه بیش از آن چیزی است که تصور می کنند. با اتحاد در یک جامعه، مردم نه تنها ارزش های جدید، بلکه حفاظت جمعی را نیز به دست می آورند که گاهی برای آنها بسیار ضروری است.

دولت نیز باید نقش نظارتی خاصی را ایفا کند. نه تنها نهادهایی را ایجاد می کند و از آنها حمایت می کند که آزادی شهروندان را تضمین می کنند، بلکه باید از توزیع برابر درآمد مراقبت کنند و از تعمیق بین فقرا و ثروتمندان جلوگیری کنند. آرمان آزادی باید با عدالت اجتماعی تکمیل شود. همچنین مهم است که شهروندان خود آزادی یکدیگر را با انجام وظایف مدنی خود تضمین کنند.

بنابراین، موقعیت انتخاب نه تنها در "فضای" زندگی شخصی هر فرد ایجاد می شود. همانطور که می دانیم در سطح کل جامعه نیز رخ می دهد. این امر به ویژه در دوره های به اصطلاح انتقالی مشهود است. به گفته تعدادی از محققان، چنین دوره هایی به طور بالقوه شامل طیف وسیعی از جهت ها - جایگزین ها - برای توسعه بیشتر است. اینکه کدام یک از آنها، به عنوان مثال، توسط رهبری کشور حمایت می شود، می تواند زندگی کل جامعه را به طور قابل توجهی تحت تاثیر قرار دهد. بنابراین انتخاب در این مورد با مسئولیت بسیار بالایی همراه است. نمونه هایی از چنین موقعیت ها و پیامدهای تصمیمات گرفته شده توسط تاریخ گذشته های دور و نزدیک برای ما حفظ شده است.

آزادی بشر در همه مظاهر آن اساس رژیم های دموکراتیک مدرن است. در جامعه مدرن، تمایل به گسترش آزادی انسان روز به روز آشکارتر می شود.

نتیجه

مشکل آزادی شخصی یکی از مشکلات مبرم عصر ماست. آزادی- این حالت فردی است که قادر است در همه امور مهم بر اساس انتخاب عمل کند. آزادی فرد- این مهمترین ارزش انسانی است؛ بدون آزادی، خودآگاهی انسان غیرممکن است.

فیلسوفان از مواضع مختلفی به درک واژه «آزادی» می پردازند. متکلمان تقدیرگرا به زندگی انسان از منظر جبر الهی می نگریستند. از این نظر، هر چیزی که برای شخص اتفاق می افتد به عنوان یک اجتناب ناپذیر مهلک تعبیر شد - ایده آزادیبه عنوان شکلی از رفتار خود، امکان انتخاب آگاهانه اهداف و ابزار فعالیت رد شد.در حال حاضر در فلسفه آزادی شخصی به عنوان یک الزام تاریخی، اجتماعی و اخلاقی، معیاری برای رشد فردیت و بازتابی از سطح توسعه جامعه تلقی می شود.در عین حال، آزادی به طور سنتی در رابطه آن با ضرورت تلقی می شود.

تقابل میان مفاهیم فلسفی «آزادی» و «ضرورت» بیش از دو هزار سال است که سنگ مانعی برای متفکران بوده است.

« آزادی یک ضرورت شناخته شده است"- این کلمات متعلق به هگل فیلسوف آلمانی است. همه چیز در جهان تحت تأثیر نیروهایی است که به طور غیرقابل تغییر و اجتناب ناپذیر عمل می کنند - این نیروها همچنین فعالیت های انسانی را تابع هستند.

دیدگاه های مختلف در مورد این مشکل با دیدگاهی که بر اساس آن مطابقت دارد ضرورت به عنوان عدم امکان افراد در تغییر شرایط عینی اجتماعی-اقتصادی زندگی خود تلقی می شود، اما در عین حال آزادی قابل توجهی در انتخاب اهداف و ابزار فعالیت خود دارند.از این رو، آزادی فردی در جامعهقطعا وجود دارد، اما ندارد مطلق به جای نسبی .

هیچ آزادی مطلق و نامحدودی نمی تواند وجود داشته باشد، زیرا آزادی کامل برای یکی به معنای خودسری در رابطه با دیگری است.در اعمال حقوق و آزادی‌های خود، هر شخص باید فقط مشمول محدودیت‌هایی باشد که در نظر گرفته شده است به رسمیت شناختن و احترام به حقوق دیگران .

علاوه بر ضرورت عینی طبیعی، فرد را تشویق می‌کنند که به گونه‌ای عمل کند و نه به گونه‌ای دیگر و حتمی شرایط اجتماعی. هنجارهای اخلاق و قانون، سنت ها و افکار عمومی وجود دارد. با در نظر گرفتن این قوانین، شخص عمل می کند و عمل می کند، تصمیمات خاصی می گیرد. چه نوع جامعه ای می تواند آزادی را به عنوان حق انتخاب برای یک فرد فراهم کند؟ جوامعی که در آن خودسری و استبداد حاکم است، در آن حاکمیت قانون نقض می شود، و در آن دولت کنترل کاملی بر زندگی هموطنان خود اعمال می کند، نمی توانند به عنوان آزاد طبقه بندی شوند. آزادی تنها توسط جامعه ای می تواند تضمین شود که در آن اصول دموکراتیک وجود داشته باشد.بنابراین جامعه، شرایط اجتماعی شرط لازم برای آزادی فردی است.

با این حال، ما نباید آزادی درونی یک شخص، تعیین سرنوشت معنوی او (آزادی روح، قدرت انسان بر جسم و روح او) را فراموش کنیم. اگر زندگی انسان با ضرورتی بیرونی از پیش تعیین شده باشد، پس آزادی واقعی کجاست و آیا در این صورت شخص می تواند مسئول اعمال خود باشد؟ نکته اصلی این نیست که شرایط بیرونی زندگی یک فرد چیست، مهم این است که چگونه در آگاهی او منکسر می شود، چگونه شخص خود را به جهان فرافکنی می کند، چه اهدافی را برای خود تعیین می کند، به چه معنا و اهمیتی می بخشد. واقعیت اطراف؟ نتیجه گیری: فعالیت انسان نمی تواند اهداف خود را از بیرون دریافت کند، هیچ چیز خارج از آگاهی نمی تواند آن را تحریک کند. انسان در زندگی درونی خود کاملاً آزاد است. یک شخص واقعاً آزاد خودش نه تنها یک عمل، بلکه زمینه های آن، اصول کلی اعمال خود را نیز انتخاب می کندکه خصلت باورها را به دست می آورند. آزادی شخصیبنابراین، به مستقیم ترین راه مرتبط با مسئولیت انسانینگرش آگاهانه، تمایل فرد به مسئولیت پذیری در قبال خود، در قبال تمام امور و اعمال خود، در پاسخ به خواسته های جامعه، گروه و افراد دیگر.

بنابراین، آزادی چند وجهی است؛ ما می‌توانیم از بیرونی (آزادی «از») و درونی (آزادی «برای») صحبت کنیم که نه از روی اجبار، بلکه بر اساس میل خود، برای انجام انتخاب‌ها و اعمال مستقل. در هر صورت، باید به خاطر داشت که آزادی نه تنها به زندگی انسان، بلکه به نحوه زندگی او نیز اشاره دارد. نه تنها این واقعیت که او آزادی را اعمال می کند، بلکه این واقعیت را نیز آزادانه انجام می دهد.


کتابشناسی - فهرست کتب

1. بوگولیوبوف، ال.ن. مطالعات اجتماعی: کتاب درسی. برای کلاس یازدهم: مشخصات. سطح / L.N. بوگولیوبوف، آ.یو. Lazebnikova، A.T. کینکولکین و همکاران. ویرایش شده توسط لوگاریتم. Bogolyubova و دیگران - M.: آموزش و پرورش، 2008. - 415 ص.

2. بوگولیوبوف، ال.ن. انسان و جامعه. علوم اجتماعی. کتاب درسی برای دانش آموزان 10-11 کلاس. آموزش عمومی نهادها در ساعت 2 / L.N. بوگولیوبوف، L.F. ایوانووا، آ.یو. Lazebnikova و دیگران؛ اد. لوگاریتم. بوگولیوبوا، A.Yu. لازبنیکووا. - م.: آموزش و پرورش، 2002. - 270 ص.

3. کلیمنکو A.V. مطالعات اجتماعی: کتاب درسی. / A.V. کلیمنکو، وی. رومانیایی - M.: Bustard, 2004. - 199 p.


بوگولیوبوف، L.N. انسان و جامعه. علوم اجتماعی. کتاب درسی برای دانش آموزان 10-11 کلاس. آموزش عمومی نهادها در 2 قسمت، قسمت 1 / ویرایش. L.N. Bogolyubova، A.Yu. Lazebnikova. - م.: آموزش و پرورش، 1381. - ص218.

بردیایف N.A. درباره برده داری و آزادی انسان. تجربه متافیزیک شخصی / بردیایف N.A. - M.: Respublika, 1995. – P.175.

روتردام E. آثار فلسفی. مارتین لوتر. درباره بردگی اراده / E. Rotterdam. - M.: Nauka، 1987. - P.461.

Engels F. Anti-Dühring / K. Marx, F. Engels // مجموعه آثار T.20. – م.: میسل، 1374. - ص.116.

شوپنهاور الف. اراده آزاد و اخلاق / آ. شوپنهاور. - م.: جمهوری، 1371. – ص158.


2023
polyester.ru - مجله دخترانه و زنانه