16.10.2023

کاروان اعلیحضرت شاهنشاهی. کاروان خود اعلیحضرت امپراتوری: پتین استپان ایوانوویچ - کاتالوگ الفبایی - کتابخانه الکترونیکی Runiverse فرم کاروان خود اعلیحضرت امپراتوری


اولین اطلاعات در مورد کاروان در تواریخ نظامی روسیه در سال 1775 ظاهر می شود. به مناسبت پایان جنگ با ترکیه و جشن صلح در کوچوک-کایناردجی، به پیشنهاد شاهزاده پوتمکین، که فرماندهی تمام نیروهای نامنظم در آن زمان بود، تیم های دربار دون و چوگوف از قزاق ها توسط قزاق ها تشکیل شد. آتامان ارتش دون، الکسی ایوانوویچ ایلووایسکی. آنها همراه با یک اسکادران زندگی انتخاب شده از هنگ های هوسار، کاروان خود کاترین دوم را تشکیل دادند که قصد داشت از امپراتور محافظت کند.
در نوامبر 1796، پل اول دستور داد تیم های دان و چوگوف در هنگ زندگی هوسر-قزاق گنجانده شوند، که همچنان به عنوان نگهبان تزار و اعضای خانواده اش خدمت می کرد، اگرچه دیگر کاروان خود را تشکیل نمی داد.

لشکر قزاق گاردهای غریق دریای سیاه. هنرمند A.I. Gebens، 1858. بوم، روغن.

کارکردهای کاروان اسکندر اول در طول مبارزات خارجی 1813 - 1814. توسط هنگ قزاق گاردهای لایف، متشکل از سه اسکادران دون و گارد نجات دریای سیاه صد، تشکیل شد. 18 مه 1811. این تاریخ به تاریخ رسمی کاروان تبدیل شد.ساکنان دریای سیاه در جنگ میهنی 1812 شرکت فعال داشتند.

تعطیلات کاروان در 4 اکتبر (به افتخار تمایز صد دریای سیاه در نبرد لایپزیگ در سال 1813) - روز سنت هیروتئوس - تأسیس شد.

به عنوان یک واحد معمولی که برای خدمت کاروان در عالی ترین دادگاه در نظر گرفته شده بود، در سال 1828 نیمه اسکادران قفقازی-کوهستانی محافظان زندگی از کوهستان های قفقاز تشکیل شد. این شامل شاهزادگان و اوزدن های کاباردا، نمایندگان خانواده های نجیب چچن ها، کومیکس ها، لزگین ها، نوگای ها و دیگر مردمان قفقاز بود. فرماندهی آنها بر عهده ناخدا سلطان عظمت گیره، از نوادگان خان های کریمه بود. این نیمه اسکادران تابع فرمانده ستاد امپراتوری، ژنرال آجودان بنکندورف بود.

طبق ایالت های 1830، قرار بود یک نیم اسکادران دارای پنج افسر، 9 دانشجو و 40 سرباز باشد. کوهنوردان، به استثنای موارد نادر، اصلاً زبان روسی را نمی دانستند. بسیاری از آنها عملا بی سواد بودند. در آگوست 1829، 17 نفر ابراز تمایل کردند که برای تحصیل در هنگ نجیب ثبت نام کنند. Benckendorff قوانینی را ترسیم کرد که در هنگام برخورد با دانش آموزان جدید دستور را هدایت می کرد. این قوانین سنت ها و آداب و رسوم ملی را در نظر می گرفتند و به نزدیک شدن افراد با مذاهب مختلف کمک می کردند:
«...گوشت خوک و ژامبون ندهید... تمسخر بزرگان را اکیدا ممنوع کنید و سعی کنید با آنها با کوهنوردان دوست شوید... تفنگ و راهپیمایی آموزش ندهید، سعی کنید کوهنوردان اوقات فراغت خود را بگذرانند. شکار... آنها را در معرض تنبیه بدنی قرار ندهید: به طور کلی فقط از طریق پرچمدار توگانوف مجازات کنید، که بهتر می داند چگونه با کدام افراد رفتار کند... افندی اجازه دارد هر زمان که مایل باشد، حتی در کلاس ها، از کوهنوردان دیدن کند. در هنگام دعای کوهنوردان، بزرگواران با آنها مداخله نمی کنند... مراعات کنید تا نکنند، فقط معلمان و بزرگان در مورد ایمان کوهنوردان چیز بدی نگفتند و توصیه به تغییر آن نکردند. پتین اس. کاروان خود اعلیحضرت امپراتوری. 1811-1911 طرح تاریخی. - سن پترزبورگ.. 1911.).

حضور کوهنوردان در هنگ اشراف نقش مثبتی داشت. با وجود خروج برخی از آنها، اکثریت مایل بودند فرزندان یا بستگان خود را به مؤسسات آموزشی بفرستند. در ژوئن 1830، 40 مرد جوان از قفقاز به سن پترزبورگ رسیدند. متعاقباً سالانه به طور متوسط ​​30 نفر در مراکز آموزشی نظامی پایتخت پذیرفته شدند.

در سال 1832 ، یک واحد جدید به عنوان بخشی از کاروان ظاهر شد که منحصراً برای محافظت از تزار در نظر گرفته شده بود - تیم قزاق های خطی قفقاز. به گفته کارکنان، این شامل دو افسر، چهار پاسبان و 24 قزاق بود؛ یونیفورم و اسلحه برای قزاق ها مانند گارد نجات نیمه اسکادران قفقاز-کوه بود. در مارس 1833، تیم دو برابر شد و به دو شیفت تقسیم شد: یکی به مدت 3 سال در سن پترزبورگ در خدمت بود و دومی در مزایا بود.

لباس کاروان امپراتور الکساندر دوم

بعداً در سالهای 1836 و 1839 تیم لزگین و تیم مسلمانان تشکیل شد. آنها تابع فرمانده گارد نجات نیمه اسکادران قفقاز-کوه بودند. عمر خدمت در تیم ها چهار سال تعیین شد.

با به سلطنت رسیدن اسکندر دوم، تغییرات عمده ای در سازمان کاروان رخ داد. این گروه از دو اسکادران تشکیل شد: چهار جوخه قفقازی گارد نجات قفقاز (جوخه 1 - تیم گرجستان ، جوخه 2 - تیم هایلندرز ، دسته 3 - تیم لزگین ، دسته 4 - تیم مسلمانان) و اسکادران قزاق قفقازی گاردهای زندگی ، تقسیم شده به دو بخش (یکی در خدمت و دومی در مورد مزایا). قزاق ها به مدت 3 سال در سن پترزبورگ خدمت کردند و پس از آن به واحدهای خود در قفقاز منصوب شدند و کوهنوردان - به مدت 4 سال. در پایان اقامت خود در کاروان، کلیه دانشجویان و سربازان گارد نجات اسکادران قفقاز به درجه افسر ارتقاء یافتند. اولین فرمانده کاروان منصوب شد - کمک اردوگاه، سرهنگ پیوتر رومانوویچ باگریون، از نوادگان قدیمی ترین خانواده شاهزادگان گرجستان. همه پرسنل کاروان تابع او بودند.

در I860 ، در ارتباط با سازماندهی مجدد نیروهای قزاق در قفقاز شمالی و تشکیل دو جدید - کوبان و ترک - تغییراتی در ترکیب کاروان رخ داد. از اکتبر 1867، اسکادران قزاق قفقاز محافظان زندگی شروع به تشکیل دو نفر از کوبان و یک نفر از ارتش ترک کردند.
در ماه مه 1863، اسکادران تاتار کریمه محافظان زندگی لغو شد. سه افسر و 21 رده پایین تر در کاروان خود اعلیحضرت نام نویسی کردند و از آنها تیم کاروان تاتارهای کریمه گارد نجات را تشکیل دادند. این تیم به سه شیفت تقسیم شد، یک شیفت در حال انجام وظیفه و دو شیفت در کریمه بودند. تعویض شیفت بعد از سه سال برنامه ریزی شد.

اسکورت های قزاق، بر خلاف کوهنوردان، مجبور بودند وظایف شدیدتر نگهبانی و داخلی را انجام دهند: محافظت از تزار و اعضای خانواده او در طول سفرها، پیاده روی ها، هنگام استراحت در کاخ های کشور و در کریمه.

افسر دسته کوهنوردی کاروان

ویژگی کاروان‌ها، چه قزاق‌ها و چه کوه‌نشین‌ها، هنر بالای اسب‌سواری و تیراندازی از روی اسب بودند. حتی کوچک‌ترین آنها می‌توانست در حالی که با سرعت کامل تاخت می‌زد یا از زین به زمین خم می‌شد و با دست در امتداد آن می‌کشید، دقیقاً به سمت هدف شلیک کرد. افراد باتجربه تر به عقب نشسته بودند، به پشت روی اسب دراز کشیده بودند، با پاها یا روی سرشان روی زین ایستاده بودند. مسابقه دادن در حالی که روی دو اسب ایستاده بود یا زمانی که رفیق دیگری بر پشت یکی از اسکورت ایستاده بود بسیار شیک تلقی می شد.

جنگ روسیه و ترکیه 1877-1878 صفحه خاصی در تاریخ کاروان اشغال می کند. در اکتبر 1876، الکساندر دوم تصمیم گرفت که در صورت وقوع جنگ، اسکادران 2 کوبان و ترک قزاق، که از منافع برخوردار بودند، به عنوان کاروان فرمانده کل آن، بخشی از ارتش فعال شوند. قزاق ها در روستاهای Kavkazskaya و Prokhladnaya جمع شدند. آنها در 11 دسامبر 1876 وارد کیشینو شدند. فرماندهی نیروهای کوبان بر عهده سرهنگ ژوکوف و نیروهای ترتس توسط کاپیتان کولبیاکین بود. علاوه بر حفاظت از فرمانده کل قوا، فرمانده میدانی ارتش فعال، سرلشکر استین که مسئولیت کاروان را بر عهده داشت، دستور داد تیم هایی از قزاق ها برای انجام خدمات پلیس در میدان تجارت تعیین شوند. . استفاده از پلیس به شدت باعث خشم کاروان ها شد. فرمانده ترتسی، پارفنی ترنتیویچ کولبیاکین، که به صراحت و قاطعیت خود متمایز بود، که اتفاقاً نه تنها یک غرغر تند و تیز بود، بلکه شاعری خودآموخته نیز بود، برای کمک به ژنرال دیمیتری ایوانوویچ اسکوبلف (در 1858- 1864، فرمانده کاروان)، که در آن زمان تحت فرماندهی کل بود. تنها پس از مداخله ژنرال، دستور فرمانده به دلیل عدم تطابق با اهمیت و مسئولیت کاروان لغو شد. متعاقباً ، تا زمان شروع کارزار ، قزاق ها به شدت درگیر تمرینات ، تیراندازی ، انجام خدمات اسکورت و شناسایی و شرکت در سفرهای میدانی فرماندهی بودند.

L.Gv. اسکادران قفقازی Own E.I.V. کاروان

در آغاز اوت 1877، اسکادران Terek از تزار اجازه جنگ را به عنوان بخشی از جدایی سرلشکر شاهزاده ایمرتینسکی دریافت کرد. در بیستم اوت، کاروان ها در قضیه معروف نزدیک لوچا شرکت فعال داشتند. آنها همراه با هنگ قزاق ولادیکاوکاز و لشکر اوستیایی تیپ قزاق قفقاز در 22 اوت سوار بر اسب به پیاده نظام منتخب ترک که تعداد آنها چندین برابر بود حمله کردند و تا 4000 سرباز و افسر دشمن را از پای درآوردند.

در 26 آگوست، اسکادران گارد زندگی ترک به آپارتمان اصلی بازگشت. تزار که از گزارش کاپیتان Kulebyakin متوجه شد که کاروان ها به پیاده نظام ترکیه حمله کرده اند ، بسیار شگفت زده شد ، زیرا تاریخ نمونه های زیادی را نمی دانست که سواره نظام قزاق با موفقیت علیه پیاده نظام دشمن در آرایش سوار عمل کرد.

در پایان سپتامبر 1877، هر دو اسکادران کاروان کوبان به عنوان بخشی از گروه سرلشکر الیس برای شرکت در خصومت ها اعزام شدند. آنها خود را در نبردهای گورنی دوبنیاک و تلیش متمایز کردند.
برای شجاعت و شجاعت نشان داده شده در نبردها، به ساکنان کوبان نشان هایی بر روی سرشانه ها با کتیبه "برای تمایز در جنگ ترکیه در سال های 1877 و 1878" و به تریان ها "برای لوچا در 22 اوت 1877" اهدا شد.

در 1 مارس 1881، تلاشی برای اسکندر دوم انجام شد. در آن لحظه، با خدمه تزار، 6 رده پایین تر از گاردهای نجات اسکادران ترک، به رهبری کاپیتان کولبیاکین، حضور داشتند. همه آنها جراحات با شدت متفاوتی دریافت کردند. یکی از آنها، یک قزاق از روستای Chervlennaya الکساندر Maleichev، در بیمارستان درگذشت. به دستور الکساندر سوم، به خانواده مالیچف، همسر و چهار فرزند خردسالش، مستمری سالانه 100 روبل داده شد. همچنین به سایر قزاق هایی که در روز سوءقصد آسیب دیدند، مستمری اعطا شد.

در دسامبر 1881، تغییراتی در کاروان رخ داد.

"دستور در بخش نظامی
سنت پترزبورگ. 2 دسامبر 1881
امپراتور مقتدر اراده کرد که دستور دهد:
1) به عنوان بخشی از ... کاروان، با توجه به کارکنان موجود، یک اسکادران قزاق دیگر ترک تشکیل دهید، با این فرض که همه اسکادران ها ... دارای 6 افسر هستند: 1 کاپیتان، 1 کاپیتان ستاد، 1 ستوان و 3 کورنت.
2) اسکادران های قزاق کوبان شماره های موجود خود را حفظ خواهند کرد و اسکادران های ترک به شماره های 1 و 2 اختصاص خواهند یافت.
3) یک اسکادران کوبان و یک اسکادران ترک دائماً در خدمت و یک اسکادران در مزایا ...
6) در ترتیب استخدام و خدمت اسکادران های قزاق، از مقررات موجود در مورد آنها هدایت شوید که اجازه تغییر در آنها را می دهد: الف) پس از .. 3 سال اسکادران های خدمت رسانی را با اسکادران های ترجیحی جایگزین کنید، ب) اسکادران های معمولی را به این ترتیب ارسال کنید. که تا 15 اکتبر به سن پترزبورگ می رسند...
8) اسکادران قفقازی گارد نجات... کاروان را منحل کنید... ژنرال آجودان وانوفسکی، رئیس وزارت نظامی.


پس از وقایع سال 1905، اقامتگاه اصلی امپراتور نیکلاس دوم به کاخ اسکندر در تزارسکویه تبدیل شد. در سال 1895، یک کاروان از سن پترزبورگ، از پادگان در خیابان شپالرنایا شماره 28 به اینجا منتقل شد. صدها نفر تا حدی در گارد لنینگراد مستقر شدند. هنگ حصار و گارد ال. کیراسیه. افسران در ساختمان لیسیوم Tsarskoye Selo سابق زندگی می کردند، طبقه همکف را اشغال کردند و بعداً در ساختمان اداره کاخ در گوشه خیابان های Leontyevskaya و Srednyaya زندگی می کردند. سپس پادگان های چوبی موقت برای کاروان ها در حومه پارک اسکندر در کنار پادگان راه آهن 1 ساخته شد. گردان در سال 1908، بنا به طرح معمار، تصمیم به ساخت کلیسایی برای کاروان و هنگ تلفیقی گرفته شد. A.N. Pomerantseva. در 20 اوت 1909، تخمگذار انجام شد، اما طبق پروژه معمار. V.A. Pokrovsky. ساخت و ساز در سال 1910-1912 انجام شد، سپس ساخت گروهی از ساختمان ها با شخصیت معماری مدنی روسی قرن هفدهم آغاز شد. نویسنده پروژه آرک است. S.S. Krichinsky، این مجموعه به نام "شهر فدوروفسکی" نامگذاری شد. . هر صد به طور مستقل قرار داشت و برای تکمیل امکانات رفاهی، روشنایی برق همه جا از نیروگاه قصر و همچنین آبرسانی و فاضلاب داشت.

کاروان قزاق E.I.V.، اوایل قرن بیستم


در 17 مه 1911، به عنوان بخشی از جشن های اختصاص داده شده به 100 سالگرد کاروان، استاندارد جدید سالگرد سنت جورج به میخ میخکوب شد. استاندارد از دمشق قرمز ساخته شده است، در وسط صورت مسیح است. استاندارد با بند و روبان سنت اندرو همراه بود.


امپراطور به استاندارد نزدیک شد، چکشی را که فرمانده کاروان به او تقدیم کرده بود، گرفت و در سکوتی بزرگ، اولین میخ را با سه ضربه زد. دومی توسط وارث تزارویچ، سپس توسط نایب السلطنه در قفقاز، آجودان ژنرال ورونتسوف-داشکوف، وزیر دربار، فرمانده و افسران کاروان، آتمان‌های سربازان قزاق قفقاز و رده‌های پایین هدایت شد. از کاروان پس از میخ زدن استاندارد، گروهبان نیکون پوپوف آن را برای نگهداری به کاخ بزرگ برد. در 18 می، مراسم تقدیس استاندارد و رژه در میدان کاخ بزرگ تزارسکویه سلو برگزار شد.

امپراتور در لباس سرهنگ E.I.V. کاروان


عصر پذیرایی از نمایندگان و ضیافت شام در جلسه جدید کاروان برگزار شد. از ارتش کوبان، یک کتری نقره ای به کاروان اهدا شد، یک کپی از طبل های کتری که توسط کاترین دوم به مردم دریای سیاه اعطا شده بود. با طبل کتری و ملاقه ای به شکل کلاه که به شمشیر وصل شده بود همراه بود.

ترتسی یک برادر نقره‌ای، هنگ قزاق گاردهای زندگی - یک گروه برنزی (قزاق گاردهای زندگی و چرنومورتس مردان مسلح فرانسوی را شکست می‌دهند)، قدیمی‌ها - دو گروه برنزی قزاق‌ها، پیاده‌نظام تلفیقی اعلیحضرت ارائه کردند. هنگ - کوزه نقره ای "روسی قدیمی" با ملاقه، هنگ اول راه آهن و هنگ اعلیحضرت - برادر کریستالی نقره ای.


با شروع جنگ جهانی اول، کاروان ها در پایتخت و تزارسکویه سلو به خدمت ادامه دادند. با عزیمت نیکلاس دوم به ستاد، صدها نفر که به طور دوره ای جایگزین یکدیگر می شدند، همراه او بودند. در پایان سال 1915، تزار تصمیم گرفت به طور موقت قزاق های کاروان را به واحدهای رزمی اختصاص دهد. اولین کسی که در دسامبر 1915 عازم جبهه شد، اولین محافظ زندگی کوبان قزاق صد یسائول ژوکوف بود. در 15 ژوئن 1916، فرمانده آن به ستاد گزارش داد: «... صد نفر در 28 و 29 می در عبور از رودخانه شرکت کردند. پروت در نزدیکی واما... در 5 ژوئن، زمانی که کاروانی متشکل از 1008 واگن با دو تفنگ سنگین دستگیر شد... در 6 - صد نفر ارتفاع 451 را در نزدیکی کامنکا گرفتند... در روز هفتم - عبور از سوچاوا گرفته شد. .. و در حمله سواره نظام به شهر راداوسه ... در هشتم - در اشغال گورا-گومارا شرکت کردند و در دهم کمپالونگ را گرفتند ... در دهم یک مسلسل توسط صدها نفر گرفته شد. بیش از 300 زندانی... 147 صلیب سنت جورج و 19 مدال از همین دست دریافت کرد...

در 9 ژوئن 1916، یک رویداد غم انگیز رخ داد - سرهنگ ژوکوف خود را شلیک کرد. او مدت‌ها از فتق رنج می‌برد که قابل درمان جراحی نبود و اجازه نمی‌داد برای مدت طولانی روی اسب باشد. ژوکوف با به دست گرفتن فرماندهی هنگ دوم کیزلیار-گربنسکی و شرکت با آن در نبردهای مداوم ، مجبور شد سوار بر اسب پیاده روی طولانی انجام دهد. این بیماری بدتر شد و شروع به ایجاد رنج طاقت فرسا کرد. فرمانده سپاه دستور داد به عقب برود. مرد کوبانی با شجاعت بی عیب و نقص و بسیار مغرور، از ترس اینکه خروج او در میانه خصومت ها توسط زیردستانش به عنوان نشانه ای از بزدلی تلقی شود، خودکشی کرد. فرمانده کاروان در دستور شماره 193 11 ژوئیه 1916 می نویسد: «...با تمام وجودم از مرگ نابهنگام سرهنگ ژوکوف، افسری شگفت انگیز، دلاور و فردی ممتاز، تاسف می خورم. ملکوت آسمان بر او!»

در 4 مارس 1917، رئیس ستاد فرماندهی کل قوا، ژنرال آجودان آلکسیف، دستور شماره 344 را صادر کرد که در بند اول آن آمده بود: «... کاروان اعلیحضرت شاهنشاهی، تحت اختیار فرمانده آپارتمان اصلی شاهنشاهی قرار است در ستاد فرماندهی کل قوا قرار گیرد و به کاروان فرماندهی معظم کل قوا تغییر نام دهد...».

با این حال، واحدهای کاروان زنده ماندند و تاریخ خود را پس از سال 1917 در صربستان و سپس در ایالات متحده آمریکا تا دهه 70 قرن گذشته ادامه دادند. اما من فکر نمی کنم این داستان را قضاوت کنم ...

نامه دوشس بزرگ اولگا الکساندرونا کولیکوفسایا-رومانووا به دستیار فرمانده لشکر در سال 1957: "در روز تعطیلات صاحب عزیز. E.V. کاروان از نظر ذهنی با شما، قزاق های "کالیفرنیا" خواهد بود. خداوند به شما صبر عنایت فرماید تا سرنوشت خود را در خارج از خانه و وطن تحمل کنید. برای همه شما آرزوی سلامتی برای سالهای طولانی دارم! اولگا، که تو را دوست دارد."

تزارسکویه سلو. سالگرد Own E.I.V. کاروان

مورد استفاده: مقاله سرهنگ دوم N.D. Plotnikov، مطالبی از سایت Regiment.ru، geglov2.narod.ru.

اولین اطلاعات در مورد کاروان در تواریخ نظامی روسیه در سال 1775 ظاهر می شود. به مناسبت پایان جنگ با ترکیه و جشن صلح در کوچوک-کایناردجی، به پیشنهاد شاهزاده پوتمکین، که فرماندهی تمام نیروهای نامنظم در آن زمان بود، تیم های دربار دون و چوگوف از قزاق ها توسط قزاق ها تشکیل شد. آتامان ارتش دون، الکسی ایوانوویچ ایلووایسکی. آنها همراه با یک اسکادران زندگی انتخاب شده از هنگ های هوسار، کاروان خود کاترین دوم را تشکیل دادند که قصد داشت از امپراتور محافظت کند.

لشکر قزاق گاردهای غریق دریای سیاه. هنرمند A.I. Gebens، 1858. بوم، روغن.

در نوامبر 1796، پل اول دستور داد تیم های دان و چوگوف در هنگ زندگی هوسر-قزاق گنجانده شوند، که همچنان به عنوان نگهبان تزار و اعضای خانواده اش خدمت می کرد، اگرچه دیگر کاروان خود را تشکیل نمی داد.
کارکردهای کاروان اسکندر اول در طول مبارزات خارجی 1813 - 1814. توسط هنگ قزاق گاردهای لایف، متشکل از سه اسکادران دون و گارد نجات دریای سیاه صد، تشکیل شد. 18 مه 1811. این تاریخ به تاریخ رسمی کاروان تبدیل شد.ساکنان دریای سیاه در جنگ میهنی 1812 شرکت فعال داشتند.

تعطیلات کاروان در 4 اکتبر (به افتخار تمایز صد دریای سیاه در نبرد لایپزیگ در سال 1813) - روز سنت هیروتئوس - تأسیس شد.

به عنوان یک واحد معمولی که برای خدمت کاروان در عالی ترین دادگاه در نظر گرفته شده بود، در سال 1828 نیمه اسکادران قفقازی-کوهستانی محافظان زندگی از کوهستان های قفقاز تشکیل شد. این شامل شاهزادگان و اوزدن های کاباردا، نمایندگان خانواده های نجیب چچن ها، کومیکس ها، لزگین ها، نوگای ها و دیگر مردمان قفقاز بود. فرماندهی آنها بر عهده ناخدا سلطان عظمت گیره، از نوادگان خان های کریمه بود. این نیمه اسکادران تابع فرمانده ستاد امپراتوری، ژنرال آجودان بنکندورف بود.

طبق ایالت های 1830، قرار بود یک نیم اسکادران دارای پنج افسر، 9 دانشجو و 40 سرباز باشد. کوهنوردان، به استثنای موارد نادر، اصلاً زبان روسی را نمی دانستند. بسیاری از آنها عملا بی سواد بودند. در آگوست 1829، 17 نفر ابراز تمایل کردند که برای تحصیل در هنگ نجیب ثبت نام کنند. Benckendorff قوانینی را ترسیم کرد که در هنگام برخورد با دانش آموزان جدید دستور را هدایت می کرد. این قوانین سنت ها و آداب و رسوم ملی را در نظر می گرفتند و به نزدیک شدن افراد با مذاهب مختلف کمک می کردند:
«...گوشت خوک و ژامبون ندهید... تمسخر بزرگان را اکیدا ممنوع کنید و سعی کنید با آنها با کوهنوردان دوست شوید... تفنگ و راهپیمایی آموزش ندهید، سعی کنید کوهنوردان اوقات فراغت خود را بگذرانند. شکار... آنها را در معرض تنبیه بدنی قرار ندهید: به طور کلی فقط از طریق پرچمدار توگانوف مجازات کنید، که بهتر می داند چگونه با کدام افراد رفتار کند... افندی اجازه دارد هر زمان که مایل باشد، حتی در کلاس ها، از کوهنوردان دیدن کند. در هنگام دعای کوهنوردان، بزرگواران با آنها مداخله نمی کنند... مراعات کنید تا نکنند، فقط معلمان و بزرگان در مورد ایمان کوهنوردان چیز بدی نگفتند و توصیه به تغییر آن نکردند. پتین اس. کاروان خود اعلیحضرت امپراتوری. 1811-1911 طرح تاریخی. - سن پترزبورگ.. 1911.).

حضور کوهنوردان در هنگ اشراف نقش مثبتی داشت. با وجود خروج برخی از آنها، اکثریت مایل بودند فرزندان یا بستگان خود را به مؤسسات آموزشی بفرستند. در ژوئن 1830، 40 مرد جوان از قفقاز به سن پترزبورگ رسیدند. متعاقباً سالانه به طور متوسط ​​30 نفر در مراکز آموزشی نظامی پایتخت پذیرفته شدند.

در سال 1832 ، یک واحد جدید به عنوان بخشی از کاروان ظاهر شد که منحصراً برای محافظت از تزار در نظر گرفته شده بود - تیم قزاق های خطی قفقاز. به گفته کارکنان، این شامل دو افسر، چهار پاسبان و 24 قزاق بود؛ یونیفورم و اسلحه برای قزاق ها مانند گارد نجات نیمه اسکادران قفقاز-کوه بود.

لباس کاروان امپراتور الکساندر دوم

بعداً در سالهای 1836 و 1839 تیم لزگین و تیم مسلمانان تشکیل شد. آنها تابع فرمانده گارد نجات نیمه اسکادران قفقاز-کوه بودند. عمر خدمت در تیم ها چهار سال تعیین شد.

با به سلطنت رسیدن اسکندر دوم، تغییرات عمده ای در سازمان کاروان رخ داد. این گروه از دو اسکادران تشکیل شد: چهار جوخه قفقازی گارد نجات قفقاز (جوخه 1 - تیم گرجستان ، جوخه 2 - تیم هایلندرز ، دسته 3 - تیم لزگین ، دسته 4 - تیم مسلمانان) و اسکادران قزاق قفقازی گاردهای زندگی ، تقسیم شده به دو بخش (یکی در خدمت و دومی در مورد مزایا). قزاق ها به مدت 3 سال در سن پترزبورگ خدمت کردند و پس از آن به واحدهای خود در قفقاز منصوب شدند و کوهنوردان - به مدت 4 سال. در پایان اقامت خود در کاروان، کلیه دانشجویان و سربازان گارد نجات اسکادران قفقاز به درجه افسر ارتقاء یافتند. اولین فرمانده کاروان منصوب شد - کمک اردوگاه، سرهنگ پیوتر رومانوویچ باگریون، از نوادگان قدیمی ترین خانواده شاهزادگان گرجستان. همه پرسنل کاروان تابع او بودند.

در I860 ، در ارتباط با سازماندهی مجدد نیروهای قزاق در قفقاز شمالی و تشکیل دو جدید - کوبان و ترک - تغییراتی در ترکیب کاروان رخ داد. از اکتبر 1867، اسکادران قزاق قفقاز محافظان زندگی شروع به تشکیل دو نفر از کوبان و یک نفر از ارتش ترک کردند.
در ماه مه 1863، اسکادران تاتار کریمه محافظان زندگی لغو شد. سه افسر و 21 رده پایین تر در کاروان خود اعلیحضرت نام نویسی کردند و از آنها تیم کاروان تاتارهای کریمه گارد نجات را تشکیل دادند.

افسر دسته کوهنوردی کاروان

کاروان های قزاق، بر خلاف کوهنوردان، مجبور بودند مراقبت و خدمات داخلی شدیدتری انجام دهند: محافظت از تزار و اعضای خانواده او در طول سفرها، پیاده روی ها، در حین استراحت در کاخ های کشور و در کریمه.

ویژگی کاروان‌ها، چه قزاق‌ها و چه کوه‌نشین‌ها، هنر بالای اسب‌سواری و تیراندازی از روی اسب بودند. حتی کوچک‌ترین آنها می‌توانست در حالی که با سرعت کامل تاخت می‌زد یا از زین به زمین خم می‌شد و با دست در امتداد آن می‌کشید، دقیقاً به سمت هدف شلیک کرد. افراد باتجربه تر به عقب نشسته بودند، به پشت روی اسب دراز کشیده بودند، با پاها یا روی سرشان روی زین ایستاده بودند. مسابقه دادن در حالی که روی دو اسب ایستاده بود یا زمانی که رفیق دیگری بر پشت یکی از اسکورت ایستاده بود بسیار شیک تلقی می شد.

جنگ روسیه و ترکیه 1877-1878 صفحه خاصی در تاریخ کاروان اشغال می کند. در اکتبر 1876، الکساندر دوم تصمیم گرفت که در صورت وقوع جنگ، اسکادران 2 کوبان و ترک قزاق، که از منافع برخوردار بودند، به عنوان کاروان فرمانده کل آن، بخشی از ارتش فعال شوند. قزاق ها در روستاهای Kavkazskaya و Prokhladnaya جمع شدند. آنها در 11 دسامبر 1876 وارد کیشینو شدند. فرماندهی نیروهای کوبان بر عهده سرهنگ ژوکوف و نیروهای ترتس توسط کاپیتان کولبیاکین بود. علاوه بر حفاظت از فرمانده کل قوا، فرمانده میدانی ارتش فعال، سرلشکر استین که مسئولیت کاروان را بر عهده داشت، دستور داد تیم هایی از قزاق ها برای انجام خدمات پلیس در میدان تجارت تعیین شوند. . استفاده از پلیس به شدت باعث خشم کاروان ها شد.


L.Gv. اسکادران قفقازی Own E.I.V. کاروان

فرمانده ترتسی، پارفنی ترنتیویچ کولبیاکین، که به صراحت و قاطعیت خود متمایز بود، که اتفاقاً نه تنها یک غرغر تند و تیز بود، بلکه شاعری خودآموخته نیز بود، برای کمک به ژنرال دیمیتری ایوانوویچ اسکوبلف (در 1858- 1864، فرمانده کاروان)، که در آن زمان تحت فرماندهی کل بود. تنها پس از مداخله ژنرال، دستور فرمانده به دلیل عدم تطابق با اهمیت و مسئولیت کاروان لغو شد. متعاقباً ، تا زمان شروع کارزار ، قزاق ها به شدت درگیر تمرینات ، تیراندازی ، انجام خدمات اسکورت و شناسایی و شرکت در سفرهای میدانی فرماندهی بودند.

در آغاز اوت 1877، اسکادران Terek از تزار اجازه جنگ را به عنوان بخشی از جدایی سرلشکر شاهزاده ایمرتینسکی دریافت کرد. در بیستم اوت، کاروان ها در قضیه معروف نزدیک لوچا شرکت فعال داشتند. آنها همراه با هنگ قزاق ولادیکاوکاز و لشکر اوستیایی تیپ قزاق قفقاز در 22 اوت سوار بر اسب به پیاده نظام منتخب ترک که تعداد آنها چندین برابر بود حمله کردند و تا 4000 سرباز و افسر دشمن را از پای درآوردند.

در 26 آگوست، اسکادران گارد زندگی ترک به آپارتمان اصلی بازگشت. تزار که از گزارش کاپیتان Kulebyakin متوجه شد که کاروان ها به پیاده نظام ترکیه حمله کرده اند ، بسیار شگفت زده شد ، زیرا تاریخ نمونه های زیادی را نمی دانست که سواره نظام قزاق با موفقیت علیه پیاده نظام دشمن در آرایش سوار عمل کرد.

در پایان سپتامبر 1877، هر دو اسکادران کاروان کوبان به عنوان بخشی از گروه سرلشکر الیس برای شرکت در خصومت ها اعزام شدند. آنها خود را در نبردهای گورنی دوبنیاک و تلیش متمایز کردند.
برای شجاعت و شجاعت نشان داده شده در نبردها، به ساکنان کوبان نشان هایی بر روی سرشانه ها با کتیبه "برای تمایز در جنگ ترکیه در سال های 1877 و 1878" و به تریان ها "برای لوچا در 22 اوت 1877" اهدا شد.

در 1 مارس 1881، تلاشی برای اسکندر دوم انجام شد. در آن لحظه، با خدمه تزار، 6 رده پایین تر از گاردهای نجات اسکادران ترک، به رهبری کاپیتان کولبیاکین، حضور داشتند. همه آنها جراحات با شدت متفاوتی دریافت کردند. یکی از آنها، یک قزاق از روستای Chervlennaya الکساندر Maleichev، در بیمارستان درگذشت. به دستور الکساندر سوم، به خانواده مالیچف، همسر و چهار فرزند خردسالش، مستمری سالانه 100 روبل داده شد. همچنین به سایر قزاق هایی که در روز سوءقصد آسیب دیدند، مستمری اعطا شد.

در دسامبر 1881، تغییراتی در کاروان رخ داد.

"دستور در بخش نظامی
سنت پترزبورگ. 2 دسامبر 1881
امپراتور مقتدر اراده کرد که دستور دهد:
1) به عنوان بخشی از ... کاروان، با توجه به کارکنان موجود، یک اسکادران قزاق دیگر ترک تشکیل دهید، با این فرض که همه اسکادران ها ... دارای 6 افسر هستند: 1 کاپیتان، 1 کاپیتان ستاد، 1 ستوان و 3 کورنت.
2) اسکادران های قزاق کوبان شماره های موجود خود را حفظ خواهند کرد و اسکادران های ترک به شماره های 1 و 2 اختصاص خواهند یافت.
3) یک اسکادران کوبان و یک اسکادران ترک دائماً در خدمت و یک اسکادران در مزایا ...
6) در ترتیب استخدام و خدمت اسکادران های قزاق، از مقررات موجود در مورد آنها هدایت شوید که اجازه تغییر در آنها را می دهد: الف) پس از .. 3 سال اسکادران های خدمت رسانی را با اسکادران های ترجیحی جایگزین کنید، ب) اسکادران های معمولی را به این ترتیب ارسال کنید. که تا 15 اکتبر به سن پترزبورگ می رسند...
8) اسکادران قفقازی گارد نجات... کاروان را منحل کنید... ژنرال آجودان وانوفسکی، رئیس وزارت نظامی.


پس از حوادث سال 1905، اقامتگاه اصلی امپراتور نیکلاس دوم به کاخ اسکندر در تزارسکوئه تبدیل شد. در سال 1895، یک کاروان از سن پترزبورگ، از پادگان در خیابان شپالرنایا شماره 28 به اینجا منتقل شد. صدها نفر تا حدی در گارد لنینگراد مستقر شدند. هنگ حصار و گارد ال. کیراسیه. افسران در ساختمان لیسیوم Tsarskoye Selo سابق زندگی می کردند، طبقه همکف را اشغال کردند و بعداً در ساختمان اداره کاخ در گوشه خیابان های Leontyevskaya و Srednyaya زندگی می کردند. سپس پادگان های چوبی موقت برای کاروان ها در حومه پارک اسکندر در کنار پادگان راه آهن 1 ساخته شد. گردان
در سال 1908، بنا به طرح معمار، تصمیم به ساخت کلیسایی برای کاروان و هنگ یکپارچه گرفته شد. A.N. Pomerantseva. در 20 اوت 1909، تخمگذار انجام شد، اما طبق پروژه معمار. V.A. Pokrovsky. ساخت و ساز در سال 1910-1912 انجام شد، سپس ساخت گروهی از ساختمان ها با شخصیت معماری مدنی روسی قرن هفدهم آغاز شد. نویسنده پروژه آرک است. S.S. Krichinsky، این مجموعه به نام "شهر فدوروفسکی" نامگذاری شد. جلسه افسران کاروان نیز بخشی از این مجموعه شد.
در سال 1916، ساخت طاق. V.N. ماکسیموف پادگان کاروان خود اعلیحضرت. هر صد به طور مستقل قرار داشت و برای تکمیل امکانات رفاهی، روشنایی برق همه جا از نیروگاه قصر و همچنین آبرسانی و فاضلاب داشت.

کاروان قزاق E.I.V.، اوایل قرن بیستم


در 17 مه 1911، به عنوان بخشی از جشن های اختصاص داده شده به 100 سالگرد کاروان، استاندارد جدید سالگرد سنت جورج به میخ میخکوب شد. استاندارد از دمشق قرمز ساخته شده است، در وسط صورت مسیح است. استاندارد با بند و روبان سنت اندرو همراه بود.


امپراطور به استاندارد نزدیک شد، چکشی را که فرمانده کاروان به او تقدیم کرده بود، گرفت و در سکوتی بزرگ، اولین میخ را با سه ضربه زد. دومی توسط وارث تزارویچ، سپس توسط نایب السلطنه در قفقاز، آجودان ژنرال ورونتسوف-داشکوف، وزیر دربار، فرمانده و افسران کاروان، آتمان‌های سربازان قزاق قفقاز و رده‌های پایین هدایت شد. از کاروان پس از میخ زدن استاندارد، گروهبان نیکون پوپوف آن را برای نگهداری به کاخ بزرگ برد. در 18 می، مراسم تقدیس استاندارد و رژه در میدان کاخ بزرگ تزارسکویه سلو برگزار شد.

امپراتور در لباس سرهنگ E.I.V. کاروان


عصر پذیرایی از نمایندگان و ضیافت شام در جلسه جدید کاروان برگزار شد. از ارتش کوبان، یک کتری نقره ای به کاروان اهدا شد، یک کپی از طبل های کتری که توسط کاترین دوم به مردم دریای سیاه اعطا شده بود. با طبل کتری و ملاقه ای به شکل کلاه که به شمشیر وصل شده بود همراه بود.

ترتسی یک برادر نقره‌ای، هنگ قزاق گاردهای زندگی - یک گروه برنزی (قزاق گاردهای زندگی و چرنومورتس مردان مسلح فرانسوی را شکست می‌دهند)، قدیمی‌ها - دو گروه برنزی قزاق‌ها، پیاده‌نظام تلفیقی اعلیحضرت ارائه کردند. هنگ - کوزه نقره ای "روسی قدیمی" با ملاقه، هنگ اول راه آهن و هنگ اعلیحضرت - برادر کریستالی نقره ای.


با شروع جنگ جهانی اول، کاروان ها در پایتخت و تزارسکویه سلو به خدمت ادامه دادند. با عزیمت نیکلاس دوم به ستاد، صدها نفر که به طور دوره ای جایگزین یکدیگر می شدند، همراه او بودند. در پایان سال 1915، تزار تصمیم گرفت به طور موقت قزاق های کاروان را به واحدهای رزمی اختصاص دهد. اولین کسی که در دسامبر 1915 عازم جبهه شد، اولین محافظ زندگی کوبان قزاق صد یسائول ژوکوف بود. در 15 ژوئن 1916، فرمانده آن به ستاد گزارش داد: «... صد نفر در 28 و 29 می در عبور از رودخانه شرکت کردند. پروت در نزدیکی واما... در 5 ژوئن، زمانی که کاروانی متشکل از 1008 واگن با دو تفنگ سنگین دستگیر شد... در 6 - صد نفر ارتفاع 451 را در نزدیکی کامنکا گرفتند... در روز هفتم - عبور از سوچاوا گرفته شد. .. و در حمله سواره نظام به شهر راداوسه ... در هشتم - در اشغال گورا-گومارا شرکت کردند و در دهم کمپالونگ را گرفتند ... در دهم یک مسلسل توسط صدها نفر گرفته شد. بیش از 300 زندانی... 147 صلیب سنت جورج و 19 مدال از همین دست دریافت کرد...

در 9 ژوئن 1916، یک رویداد غم انگیز رخ داد - سرهنگ ژوکوف خود را شلیک کرد. او مدت‌ها از فتق رنج می‌برد که قابل درمان جراحی نبود و اجازه نمی‌داد برای مدت طولانی روی اسب باشد. ژوکوف با به دست گرفتن فرماندهی هنگ دوم کیزلیار-گربنسکی و شرکت با آن در نبردهای مداوم ، مجبور شد سوار بر اسب پیاده روی طولانی انجام دهد. این بیماری بدتر شد و شروع به ایجاد رنج طاقت فرسا کرد. فرمانده سپاه دستور داد به عقب برود. مرد کوبانی با شجاعت بی عیب و نقص و بسیار مغرور، از ترس اینکه خروج او در میانه خصومت ها توسط زیردستانش به عنوان نشانه ای از بزدلی تلقی شود، خودکشی کرد. فرمانده کاروان در دستور شماره 193 11 ژوئیه 1916 می نویسد: «...با تمام وجودم از مرگ نابهنگام سرهنگ ژوکوف، افسری شگفت انگیز، دلاور و فردی ممتاز، تاسف می خورم. ملکوت آسمان بر او!»

در 4 مارس 1917، رئیس ستاد فرماندهی کل قوا، ژنرال آجودان آلکسیف، دستور شماره 344 را صادر کرد که در بند اول آن آمده بود: «... کاروان اعلیحضرت شاهنشاهی، تحت اختیار فرمانده آپارتمان اصلی شاهنشاهی قرار است در ستاد فرماندهی کل قوا قرار گیرد و به کاروان فرماندهی معظم کل قوا تغییر نام دهد...».

با این حال، واحدهای کاروان زنده ماندند و تاریخ خود را پس از سال 1917 در صربستان و سپس در ایالات متحده آمریکا تا دهه 70 قرن گذشته ادامه دادند. اما من فکر نمی کنم این داستان را قضاوت کنم ...
نامه دوشس بزرگ اولگا الکساندرونا به دستیار فرمانده لشکر در سال 1957: "در روز تعطیلات صاحب عزیز ما. E.V. کاروان به عنوان قزاق های "کالیفرنیا" با شما همراه خواهد بود. خداوند به شما صبر عنایت فرماید تا سرنوشت خود را در خارج از خانه و وطن تحمل کنید. برای همه شما آرزوی سلامتی برای سالهای طولانی دارم! اولگا، که تو را دوست دارد."

تزارسکویه سلو. سالگرد Own E.I.V. کاروان


مورد استفاده: مقاله سرهنگ دوم N.D. Plotnikov، مطالبی از سایت Regiment.ru، geglov2.narod.ru.

کاروان خود اعلیحضرت امپراتوری- تشکیل گارد روسی که از شخص سلطنتی محافظت می کرد.

هسته اصلی کاروان قزاق های قزاق ترک و کوبان بودند. چرکس‌ها، نوقائی‌ها، ترکمن‌های استاوروپل، سایر کوهنوردان مسلمان قفقاز، آذربایجانی‌ها (تیمی از مسلمانان، از سال 1857، جوخه چهارم گارد نجات اسکادران قفقاز)، گرجی‌ها، تاتارهای کریمه و سایر ملیت‌های امپراتوری روسیه نیز خدمت می‌کردند. در کاروان

تاریخ رسمی تأسیس کاروان 18 می 1811 است. در 17 اکتبر 1813، در نبرد لایپزیگ، هنگ نگهبانان حیات قزاق، اسکندر اول را از اسارت نجات داد و در نبردی دشوار، ناپلئون بناپارت را شکست داد. این شاهکار آغاز کاروان خود اعلیحضرت امپراتوری بود. صد دریای سیاه از هنگ قزاق گارد نجات به عنوان هسته کاروان آینده خدمت می کرد.

داستان

  • 1811/05/18 - گارد زندگی قزاق دریای سیاه صد به فرماندهی سرهنگ A.F. Bursak تشکیل شد، متشکل از: 1 افسر ستاد، 3 افسر ارشد، 14 درجه افسر، 100 قزاق، 118 اسب رزمی، همان تعداد "بالا بردن" "
  • 1812/02/27 - صدها نفر وارد سن پترزبورگ شدند و توسط گارد نجات در هنگ قزاق توسط اسکادران 4 ثبت نام کردند.
  • 1812/06/14 - صد نفر در نزدیکی شهر نیو تروکی با هوسرهای فرانسوی وارد نبرد شدند و آنها را عقب راندند.
  • 1813/04/25 - صد به اسکادران دریای سیاه محافظان زندگی تغییر نام داد.
  • 05/1/1828 - اولین واحد تمام وقت تشکیل شد که برای خدمت کاروان در بالاترین دادگاه ، جوخه قفقاز-کوه محافظان زندگی در نظر گرفته شده بود.
  • 1830/04/30 - جوخه قفقازی-کوهستانی محافظان زندگی در نیمه اسکادران قفقازی-کوهستانی محافظان زندگی مستقر شد.
  • 10/12/1832 - تیمی از ارتش خط قزاق قفقاز برای کاروان تشکیل شد.
  • 1838/04/30 - یک تیم لزگین برای کاروان تشکیل شد.
  • 03/11/1839 - تیمی از هنگ سواره نظام مسلمانان قفقاز برای کاروان تشکیل شد.
  • 07/1/1842 - اسکادران دریای سیاه گارد نجات از هنگ قزاق گاردهای نجات مستقر شد و در یک بخش مستقل قزاق گاردهای زندگی در دریای سیاه مستقر شد.
  • 1856/11/18 - اسکادران کاروان قفقازی محافظان زندگی ایجاد شد.
  • 1861/02/02 - اسکادران کاروان قفقازی گارد لایف با لشکر دریای سیاه در اسکادران های قزاق 1، 2 و 3 قزاق قفقاز کاروان خود اعلیحضرت متحد شد.
  • 1867/10/7 - اسکادران های قزاق جدا از سربازان خود شروع به شکل گیری کردند و به عنوان 1 و 2 گارد زندگی قفقازی کوبان و اسکادران قفقازی ترک زندگی گارد نامگذاری شدند.
  • 12/2/1881 - یک اسکادران ترک دیگر ایجاد شد.
  • 1891/03/14 - اسکادران ها به صدها نفر تغییر نام یافتند که به عنوان محافظان زندگی 1 و 2 کوبان و 3 و 4 ترک قزاق صدها نفر از کاروان خود اعلیحضرت امپراتوری نامیده می شدند.
  • 02.1915 - پنجمین ادغام صد کاروان تشکیل شد.
  • 1316/03/04 - کاروان به کاروان فرماندهی معظم کل قوا تغییر نام داد.
  • 1917/03/13 - طبق دستور شماره 12835 فرمانده کل منطقه نظامی پتروگراد در تئاتر عملیات نظامی ، سپهبد کورنیلوف: "کاروان E.V. سابق را به هنگ قزاق قفقازی گاردهای زندگی تغییر نام دهید و آن را به ارتش فعال با گنجاندن در لشکر سواره نظام 3 گارد یو بفرستید."
  • 30/03/1917 - کاروان منحل شد.

نشان کاروان خود اعلیحضرت

در 29 آوریل 1878 برای افسران و رده های پایین کاروان امپراتور الکساندر دوم در جنگ روسیه و ترکیه 1877-1878 تأیید شد. در سمت چپ سینه پوشیده شده است. نشان یک تاج گل نقره ای از شاخه های بلوط و لور است که در پایین با روبان بسته شده است. تاج گل شامل مونوگرام نقره ای اسکندر دوم در زیر تاج امپراتوری نقره ای است. فوق العاده نادر خدمه زیاد نبود و مدت زمان صدور و پوشیدن این علامت بسیار کوتاه بود.
ارتفاع - 37.7 میلی متر؛ عرض - 28 میلی متر. وزن 19.76 گرم نقره، تذهیب، افسری.

فرماندهان

  • 08/26/1856-08/30/1858 - بال آجودان، سرهنگ شاهزاده باگریون، پیوتر رومانوویچ
  • 09/27/1858-03/08/1864 - سرهنگ (از 1860 - سرلشکر) اسکوبلف ، دیمیتری ایوانوویچ 1
  • 03/08/1864-05/24/1869 - بال آجودان، سرهنگ شرمتف، سرگئی آلکسیویچ 1
  • 05/24/1869-08/13/1878 - بال کمکی، سرهنگ (از 10/17/1877 - سرلشکر سوئیت) چروین، پیوتر الکساندرویچ
  • 08/13/1878-08/30/1887 - بال آجودان، سرهنگ ایواشکین-پوتاپوف، مودست الکساندرویچ
  • 08/30/1887-02/17/1893 - سرهنگ (از 1891/08/30 - سرلشکر سوئیت) شرمتف، ولادیمیر آلکسیویچ دوم
  • 05/06/1893-06/12/1906 - کمک اردوگاه، سرهنگ (از 1896 - سرلشکر سوئیت) بارون میندورف، الکساندر اگوروویچ
  • 06/12/1906-01/01/1914 - سرهنگ (از 05/31/1907 - سرلشکر سوئیت) تروبتسکوی، گئورگی ایوانوویچ
  • 01/02/1914-03/22/1917 - سرلشکر سوئیت، کنت گراب-نیکیتین، الکساندر نیکولایویچ
  • 15/03/1917-؟ - فرمانده موقت سرهنگ راسپ، گئورگی آنتونوویچ


1911 افسران کاروان اعلیحضرت با لباس های تاریخی

گارد نجات 1 و 2 صدها قزاق کوبان.

18 مه 1811. در رابطه با سوء استفاده های مکرر توسط ارتش قزاق دریای سیاه در موارد علیه دشمن، دستور داده شد که از افسران و عالی ترین قزاق های این ارتش تشکیل شود. نجات غریق دریای سیاه صد ، با اعزام به هنگ قزاق گاردهای زندگی. (ارتش قزاق دریای سیاه با فرمان امپریس کاترین دوم تشکیل شد. 14 ژانویه 1788، از بقایای ارتش ویران شده Zaporozhye، با نام مستقر شدند. "دیگ های وفادار دریای سیاه"روی رودخانه کوبان).

25 آوریل 1813. اسكادران لایف گارد دریای سیاه به یك اسکادران تغییر نام داد و به هنگ قزاق گاردهای نجات دریای سیاه معروف شد.

2 فوریه 1861. بسیار فرمان داده شد: لشکر گارد نجات دریای سیاه با کاروان خود اعلیحضرت ارتباط برقرار کند و تشکیل شود. اسکادران قزاق قفقاز 1، 2 و 3 گارد نجات و در هر اسکادران دو سوم کوبان و یک سوم ترتسی وجود خواهد داشت. (در همان زمان، اسکادران قفقازی گارد لایف متشکل از گرجی ها، کوهستانی ها، لزگین ها و مسلمانان در کاروان حضور داشتند).

26 مه 1863. اسکادران تاتار کریمه، که بخشی از هنگ قزاق گاردهای نجات غریق بود، لغو شد و به جای آن دستور داده شد که یک هنگ ویژه داشته باشد. تیم محافظان نجات تاتارهای کریمه با کاروان خود اعلیحضرت متشکل از 3 شیفت (1 افسر و 7 رده پایین در هر شیفت)، با یک شیفت خدمت به مدت 2 سال و 2 شیفت دیگر با مزایای در کریمه.

7 اکتبر 1867. دستور داده شد که اسکادران قزاق به طور جداگانه، هر یک از سربازان خود را تشکیل دهند و آنها را صدا کنند: کاروان خود اعلیحضرت، اسکادران قزاق قفقاز 1 و 2 گارد نجات و اسکادران قزاق ترک قفقاز گارد نجات .

18 مه 1890. تیم گارد نجات تاتارهای کریمه منحل شد. 2 دسامبر 1881. بالاترین فرماندهی کرد تا یک اسکادران ترک دیگر تشکیل دهد و دائماً یک اسکادران کوبان و یک اسکادران ترک و دو اسکادران دیگر را با شرایط ترجیحی در خدمت داشته باشند. اسکادران قفقاز منحل شد.

14 مارس 1891. اسکادران ها به صدها تغییر نام دادند و به همه رده ها نام های رایج قزاق داده شد.

26 مه. صدها ترجیحی لغو شد و دستور داده شد که کاروانی متشکل از 4 صد نفر در خدمت حفظ شود که به نام‌ها: کاروان خود اعلیحضرت شاهنشاهی، گاردهای نجات 1 و 2 کوبان و 3 و 4 صدها قزاق ترک .

نشان های برتری:

1) استاندارد سنت جورج، با کتیبه: "برای تمایز در شکست و اخراج دشمن از روسیه در سال 1812 و برای شاهکاری که در نبرد لایپزیگ در 4 اکتبر 1813 انجام شد."

در 30 اوت 1856 به لشکر سابق دریای سیاه اعطا شد و به یاد بهره‌برداری‌های هنگ قزاق گارد حیات، که از 1811 تا 1861 به آن تعلق داشت. بالاترین مدرک در 15 دسامبر 1858.

2) لوله های نقره ای با کتیبه: "به لشکر قزاق گاردهای غریق دریای سیاه، برای تمایز ارائه شده توسط گاردهای دریای سیاه صد در برابر دشمن در سال 1813 به عنوان بخشی از هنگ قزاق گاردهای نجات." بالاترین حکم 17 آوریل 1857.

"برای تمایز در جنگ ترکیه در 1877 و 1878."بالاترین سفارش 17 آوریل 1878

گاردهای زندگی 3 و 4 قزاق Terek صدها نفر.

1832 12 اکتبر. برای اعلیحضرت کاروان خود، از مردم تمام هنگ های ارتش قزاق خطی قفقاز، که از نظر شجاعت و رفتار متمایز بودند، تشکیل شد. تیم ارتش خطی قزاق قفقاز ، پس از آن کاروان متشکل از تیم فوق الذکر و اسکادران نجات غریق قفقاز-کوهستان (1 دسته از نجیب ترین بومیان قفقاز-کوهستان در ماه مه 1828 برای خدمت کاروان در دادگاه عالی تشکیل شد و در آوریل 1830 30 در یک نیمه اسکادران مستقر شد).

6 اکتبر 1837. دستور داده شد که هر دو سال یکبار 12 نفر از نجیب ترین خانواده های کوهستانی، عمدتاً کسانی که بر هم قبیله های خود تأثیر دارند، به گارد نجات نیمه اسکادران قفقاز-کوه بفرستند.

30 آوریل 1838. برای اعلیحضرت کاروان خود تشکیل شد تیم لزگین .

11 مارس 1839. علاوه بر موارد فوق، تیم هنگ مسلمانان سواره نظام ماوراء قفقاز از صفوف این هنگ که زیر نظر فرمانده کل ارتش فعال بود تشکیل شد.

14 ژوئن 1855. ایالت های جدید یگان های کاروان خود اعلیحضرت به تصویب رسید و به جای فرماندهی ارتش قزاق خطی قفقاز، اسکادران قزاق قفقاز گارد حیات تشکیل شد.

اول) دوباره به کاروان خود اعلیحضرت تبدیل شوید، تیم گرجستان، از جوانان برجسته ترین خانواده های شاهزاده و اصیل ، از اعتراف ارتدکس ، از استان های تفلیس و کوتایسی ، و آن را اولین دسته از گاردهای غریق اسکادران قفقاز می دانند.

دوم) تیم هایلندربر همین اساس مستقیماً از قفقاز و منحصراً از خانواده های اصیل استخدام می شوند.

3) ب تیم لزگینبرای پذیرایی از آجریان و لزگین های منطقه خزر، از خانواده های اصیل آنجا.

4) تیم مسلماناناز شرافتمندترین خانواده های خان ها و بیک های منطقه ماوراء قفقاز، مستقیماً از آن سربازگیری کنید.

5) به طور کلی در هنگام اعزام آسیایی ها به کاروان به فیزیک بدنی آنها توجه ویژه ای داشته باشید و به هیچ وجه اجازه ندهید افرادی که ضعیف یا بالای 25 سال هستند قبول شوند.

6) هر چهار تیم، یعنی: گرجی ها، کوهستانی ها، لزگین ها و مسلمانان را در یک اسکادران با نام ترکیب کنید. اسکادران قفقازی گارد حیات از کاروان خود اعلیحضرت، و تیم ها به ترتیب تعداد آنها جوخه نامیده می شوند.

هفتم) اسکادران قزاق قفقازی گاردهای زندگی بر همین اساس باقی می ماند، اما در زمان صلح به دو قسمت تقسیم می شود و پس از سه سال جایگزین می شود. واحد در حال خدمت به 4 جوخه تقسیم می شود. بر این اساس، کاروان همیشه از دو اسکادران، هر کدام دارای 4 جوخه تشکیل خواهد شد.

2 فوریه 1861. اسکادران قزاق قفقاز گاردهای نجات با اعضای موجود لشکر قزاق گاردهای غریق دریای سیاه ملغی شد (به هنگ قزاق گاردهای نجات مراجعه کنید) متحد شد و به سه اسکادران سازماندهی شد که به آنها نام داده شد: اسکادران قزاق قفقاز 1، 2 و 3 گارد نجات از کاروان خود اعلیحضرت . در هر اسکادران ⅔ کوبان و ⅓ ترتسف وجود داشت. در همان زمان، تنها به یکی از این اسکادران ها دستور داده شد که در سن پترزبورگ در خدمت فعال باشند و دو اسکادران دیگر با مزایا و هر دو سال یک بار در ماه اوت، اسکادران را تغییر دهند. در 13 ژوئن همان سال، امپراطور خداوند قدردانی کرد که عنوان رئیس این اسکادران را بپذیرد.

10 ژوئن 1863. به جای گاردهای نجات ملغی شده اسکادران تاتار کریمه، دستور داده شد که یک تیم ویژه از تاتارها که در کریمه باقی مانده بودند به عنوان بخشی از کاروان خود اعلیحضرت تحت نام: تیم محافظان نجات تاتارهای کریمه با اضافه شدن آن، مازاد، به اسکادران قفقاز قفقاز گاردهای حیات، بدون تغییر تعداد منظم رده‌های پایین‌تر اعزامی از قفقاز.

7 اکتبر 1867. دستور داده شد که از این پس اسکادران قزاق کاروان، هر کدام جداگانه، از سربازان خود تشکیل شوند و نام آنها را گذاشتند: اسکادران قزاق کوبان قفقاز 1 و 2 گارد نجات و اسکادران قزاق ترک قفقازی محافظان زندگی از کاروان خود اعلیحضرت .

توجه داشته باشید:

اسکادران قفقاز از بومیان قفقاز تشکیل شد. علاوه بر این، دسته اول متشکل از گرجی ها، دسته دوم - کوهنوردان، دسته سوم - لزگین ها و دسته 4 - مسلمانان بودند. هر دسته متشکل از 5 دانشجو و 20 سرباز. این کاروان شامل یک تیم از تاتارهای کریمه شامل 3 افسر ارشد، 3 درجه افسر و 18 قزاق است.

از اسکادران های قزاق قفقاز و تاتارهای کریمه، 1/3 به طور مداوم در خدمت هستند، بقیه در مزایا هستند. این تغییر هر 2 سال یک بار تا 10 آگوست انجام می شود. (Prospect V.M. 1868 No. 377.)

2 دسامبر 1881 دستور داده شد که یک اسکادران ترک دیگر تشکیل شود و دائماً یک اسکادران کوبان و یک اسکادران ترک در خدمت باشند و دو اسکادران دیگر در مزایا باشند. اسکادران قفقاز منحل شد.

14 مارس 1891. اسکادران ها به صدها نفر دوباره سازماندهی شدند و به همه رده ها نام های رایج قزاق اختصاص داده شد. در 26 می، صدها ترجیحی لغو شد و دستور داده شد که کاروان متشکل از 4 صد نفر را در خدمت نگه دارد که نامگذاری شد. کاروان زندگی خود اعظم امپراتوری او نگهبانان 1 و 2 کوبان و 3 و 4 صدها قزاق ترک .

نشان های برتری:

1) استاندارد سنت جورج، با کتیبه: "برای خدمات نظامی عالی ارتش قزاق Terek."بالاترین سفارش 26 نوامبر 1807

2) سه شیپور نقره با کتیبه "1830; هیچ مدرکی برای اعطای این لوله ها وجود ندارد. کتاب قانون مقررات نظامی 1859، قسمت اول. II. پیوست XLI.

3) علائم روی کلاه با کتیبه: "برای Lovcha 25 اوت 1877". بالاترین سفارش 17 آوریل 1878

سرآشپز کاروان:

اعلیحضرت امپراتور نیکولای الکساندرویچ. رئیس صدها کوبان 1 و 2 و ترک 3 و 4 از 2 نوامبر 1894، (شخصیت هایی که از 6 مه 1868 در کاروان فهرست می شوند).

سرآشپزهای سابق کاروان:

امپراتور الکساندر دوم رئیس اول بود. اسکادران قزاق 2 و 3 قفقاز از 1861 13 ژوئن تا 1881 مارس 1.

امپراتور الکساندر سوم رئیس صدها کوبان اول و دوم و سومین و چهارمین صدها ترک از 2 مارس 1881 تا 21 اکتبر 1894، دومین رئیس از 28 اکتبر 1866 تا 2 مارس 1881 بود (در فهرست کاروان از 29 مه 1859).

در لیست کاروان فهرست شده اند:

اعلیحضرت شاهنشاهی وارث تزارویچ بزرگ دوک الکسی نیکولایویچ از 30 ژوئیه 1904.

بلندترین افراد در کاروان:

نیکلاس دوم در لباس کاروان خود اعلیحضرت امپراتوری.


امپراتور نیکلاس دوم با کاروان

واحدهایی که بخشی از گارد نجات کاروان خود اعلیحضرت هستند

کاروان در سال 1875 شامل:

الف) اسکادران قفقازی گاردهای حیات و

ب) دو اسکادران از نیروهای قزاق کوبان و یک اسکادران از نیروهای قزاق ترک.

طبق گفته کارکنان، در سال 1875 موارد زیر مورد نیاز بود:

کارکنان و افسران ارشد

جونکرها و درجه داران

تروبچی

سربازان و قزاق ها

مسئولین کلاس

غیر رزمندگان

دنشچیکوف

اسب ها را مته کن

اسب بلند کردن

اسکادران قفقازی گاردهای حیات

اسکادران قزاق قفقاز محافظان زندگی

تیم کریمه تاتار

این کاروان شامل یک تیم از معلولین متشکل از 5 درجه دار و 60 سرباز خصوصی بود.

(Prospect V.M. 1868 No. 377.)

شرکت در لشکرکشی ها و امور علیه دشمن:

از سال 1811 تا 1861، بخش سابق دریای سیاه بخشی از هنگ قزاق محافظان زندگی بود، و به همراه آن تمام مبارزات 1812، 1813، 1814، 1828 و 1831 را انجام داد. و بر این اساس او همان نشان های آنها را دریافت کرد: استاندارد سنت جورج و شیپورهای نقره ای، اما علاوه بر این، هم در اسکادران های سابق نیروهای خطی دریای سیاه و قفقاز و هم در اسکادران های واقعی کوبان و ترک، عمدتاً پایین تر بودند. مرتباً درجات انتخاب می‌شدند که با بهره‌برداری‌های نظامی به‌عنوان بخشی از سربازانشان در همه جنگ‌ها، با کوه‌نوردان در قفقاز و با ترک‌ها در ترکیه آسیایی مشخص می‌شدند.

1812 در ماه مارس، هنگ قزاق گاردهای زندگی وارد کارزاری متشکل از 4 اسکادران در شهر ویلنو شد، جایی که قرار شد در پیشاهنگ سپاه سوم، ژنرال توچکوف قرار گیرد. در شب 12 تا 13 ژوئن، طوفان زندگی قزاق، در ساحل رودخانه ایستاده است. نمان، در نزدیکی کونو، اولین کسی بود که متوجه عبور فرانسوی ها از نمان شد و اطلاع داد. در 14 ژوئن، اسکادران دوم با هوسرهای فرانسوی در نزدیکی N. Trok درگیری داشت. 14-23 ژوئن زندگی قزاق ها بدون وقفه با پیشروی پیشروان فرانسوی جنگیدند. در 10 ژوئیه، سواره نظام فرانسوی در امتداد جاده ویتبسک در نزدیکی دوینا حمله کردند و آنها را شکست دادند. در 15 ژوئیه، در نزدیکی ویتبسک، آنها باتری فرانسوی را گرفتند. 16 و 17 در درگیری هایی در طول عقب نشینی به پورچ شرکت کردند. در 5 و 6 اوت آنها در نزدیکی اسمولنسک جنگیدند. 7 اوت در Zabolotye (نزدیک کوه Valutina)؛ در 26 اوت، در نزدیکی بورودینو، حملات سریع جناح چپ ارتش فرانسه را ناراحت کرد و در نتیجه نبرد متوقف شد. 29 در گارد عقب یورش سواره نظام مورات را در نزدیکی روستا متوقف کرد. کروتیتسی; در 2 سپتامبر، 3 اسکادران، که از گارد عقب جدا شده بودند، به یگان ژنرال وینتزنگرود پیوستند، که مسیر سنت پترزبورگ را پوشش می داد، و سپس تا 11 اکتبر، همراه با سایر هنگ های قزاق، پاسگاه هایی را در جاده ها حفظ کردند: یاروسلاول، ولادیمیر و دمیتروف؛ در 6 اکتبر ، اسکادران 1 که تحت کنترل کنت اورلوف-دنیسوف بود ، در نبرد تاروتینو متمایز شد. در 1 و 12 اکتبر ، همان اسکادران در امور مالی یاروسلاوتس شرکت کرد. 22 اکتبر در نزدیکی ویازما؛ 27 اکتبر در لیاخوف با شکست کامل و دستگیری سپاه اوگرو. 30 تحت کلمنتاین; در 3 نوامبر در کراسنی، و سپس در پیشاهنگ ارتش، به فرماندهی پلاتوف، او دشمن را دقیقاً از پاشنه پا تا کوونو، که در 3 دسامبر اشغال کرد، تعقیب کرد.

در سال 1813 در ژانویه، با ورود امپراتور فرماندار به ارتش، هنگ قزاق گاردهای حیاتی برای خدمت در کاروان اعلیحضرت و در نتیجه در تمام نبردهای 1813 و 1814 منصوب شد. در نزدیکی محلی که فرماندار در آن قرار داشت قرار گرفت. آنها در اسکادران شرکت کردند: در 8 مه در نزدیکی باوتزن و در 4 اکتبر آنها به ویژه خود را در نزدیکی لایپزیگ متمایز کردند.

13 مارس 1814، در نزدیکی Fère-Champenoise; در 10 مارس، در رأس گارد روسیه، او رسماً وارد پاریس شد، جایی که در شانزلیزه به سخنرانی پرداخت. در 21 مارس عازم سفر برگشت شد و در 25 اکتبر به سن پترزبورگ رسید.

7 آوریل 1828، اسکادران های مستقر در سن پترزبورگ (به جز 3 که در جای خود باقی ماند) برای لشکرکشی علیه ترک ها حرکت کردند. در 22 اوت به وارنا رسیدیم. اسکادران های 1 و 2 زندگی قزاق بخشی از سپاه محاصره واقع در اردوگاه نزدیک وارنا شدند و اسکادران هفتم دریای سیاه در 3 سپتامبر به یگان آجودان ژنرال گولووین اعزام شد. اسکادران های ترجیحی 4، 5 و 6 (از دون) اخیراً در آپارتمان اصلی امپریال مستقر شدند. در 14 ژوئیه، یکی از اسکادران های کاروان نبرد شدیدی با ترک ها در دسته سرلشکر سیمانسکی در نزدیکی روستای مادیدو داشت. در 30 مرداد 3 اسکادران برای مشاهده دشمن اعزام شدند و چند روز متوالی با ترکها درگیر شدند. در 15 سپتامبر، آنها در گروه ژنرال سوخوزانت در حاجی-گاسان-لارا متمایز شدند. در 13 سپتامبر، در گروه شاهزاده یوجین ویرتمبرگ در نزدیکی گاسان-لارا، آنها ارتش Omer-Vrione را عقب زدند. در نهم شهریور با تعقیب دشمن در حال عقب نشینی در رودخانه با وی برخورد کردند. کامچیک: در 12 اکتبر ما به سمت اقامتگاه های زمستانی در استان ولین حرکت کردیم. از ژوئیه 1829 تا 11 ژوئیه 1830، آنها به دلیل طاعون که در منطقه بسارابیا ظاهر شد، خط کوردون را در امتداد دنیستر اشغال کردند و سپس اسکادران های 1، 4، 6 و 7 به سن پترزبورگ بازگشتند و 2 و 2 پنجم به دان.

1831 کل هنگ در ژانویه در ویلنا جمع شد. و مارس در شهر تیکوچین، اسکادران زندگی به ستاد فرماندهی سپاه پاسداران منصوب شد، 2 به لومزا فرستاده شد. 3 و 4 وارد پیشتاز سپاه پاسداران شدند. 7 چرنومورسکی مأمور اسکورت آپارتمان اصلی امپراتوری شد و 5 و 8 در کوونو رها شدند. از مارس تا پایان کارزار، "قزاق های زندگی، اسکادران به اسکادران و در تیم های جداگانه، فعالانه در امور شرکت کردند، دائماً در مقابل نیروها بودند و به شورشیان استراحت نمی دادند. 25 و 20 مرداد در نقاط مختلف پوشش توپخانه.

کاروان قزاق ها

شکل و تفاوت کاروان خود اعلیحضرت در طول تاریخ 150 ساله آن

نجات غریق دریای سیاه صد در سال 1811

یونیفورم چرنومورتس همان برش و رنگ اسکادران های دون هنگ قزاق گاردهای زندگی را داشت، اما با یک نیم کافتان و کافتان، علاوه بر آستین های معمولی، دیگران را نیز پشت سر پرتاب می کردند: با نیم تنه. کافتان - قرمز، و با کافتان - آبی. دسته‌های دون هنگ دارای یقه‌ها و سرآستین‌هایی بودند که از پارچه‌های قرمز و آبی (به رنگ کافتان و کافتان) ساخته شده بودند، ایوان‌های شیپوری‌ها آبی، پتوهای زین و کوسن‌های روی زین‌های همه رده‌ها قرمز، با سفید بودند. کوتاه کردن
در دریای سیاه صد: یقه ها و تزئینات سیاه (قزاق ها مخملی دارند، افسران مخملی دارند)، با لوله های سفید. ایوان شیپورها قرمز است; پارچه‌های زین آبی و بالش‌ها قرمز هستند و با باسن زرد تزئین شده‌اند.

اسکادران قزاق دریای سیاه محافظان زندگی در سال 1840

1. برای افسران - کلاهی از پارچه قرمز، بالای کلاه گرد است، با پشم پنبه پوشیده شده، اطراف آن را با نوار پهن نقره ای پوشانده و با چهار نوار نوار باریک نقره ای پوشانده شده است. نوار ساخته شده از کورپی سیاه و سفید. بند سینه ابریشم سیاه؛ در مورد لباس هم همینطور
یونیفرم یک پارچه پارچه ای آبی تیره، بدون یقه، با آستین های تاشو است. دور و بر روی جیب ها با قیطان پهن نقره ای پوشانده شده است. با قلاب، 1.5 اینچ از کمر بسته می شود. سرآستین های آستین از مخمل مشکی با سوراخ دکمه های نقره ای ساخته شده است. آستر زیر یونیفرم از رنگ آبی تیره و در آستین ها ابریشم به رنگ قرمز مایل به قرمز است.
محفظه سینه روی یونیفرم مخملی مشکی است، با همان پایین و یک جیب در پایین. دور تا دور در یک ردیف و بالای جیب ها در دو ردیف با قیطان نقره ای پهن. اتاق هایی در پایین و پایین جیب - با یک نوار باریک؛ محفظه های فشنگ، برای 10 دور، ساخته شده از توس کارلیایی، در یک قاب نقره ای، با همان زنجیر متصل به کافتان. همین الگو روی لباس فرم فقط بدون جیب استفاده می شود. -389-

سردوش ها نقره ای، فلس دار، با لبه یکسان، اندود شده با پارچه قرمز، و نشان محافظ روی دکمه ها هستند. در زیر سردوش ها بند های شانه ای به سبک هوسر وجود دارد.
کمربند از نوار نقره ای، عرض 3/4 اینچ، اندود شده با مراکش قرمز با سگک، نوک و مهره نقره ای ساخته شده است. در مورد لباس هم همینطور
آخالوک (بشمت) - پارچه قرمز مایل به قرمز، طول نیم ران، با سوراخ های محافظ معمولی روی یقه و سرآستین. با قلاب به کمر بسته می شود؛ کف تا انتها با قیطان نقره ای باریک، اندود شده با چوب قرمز و با یونیفرم ابریشمی مشکی پوشیده شده است.
Vitsmundir - پارچه ای از پارچه آبی تیره، با همان یقه، که مانند پهلو به کمر، با قلاب بسته می شود. این کافتان را در پشت و دم به سبک چرکسی و آستین های صاف را به همین ترتیب ببرید.
شکوفه ها از پارچه آبی تیره، با رکاب چرمی و با قیطان پهن نقره ای در طرفین، در دو ردیف، با شکاف، و برای یکنواخت - از پارچه آبی تیره، بدون قیطان.
چکمه - بدون خار، که با شلاق قزاق جایگزین می شود.
دستکش - بدون تغییر، مانند قبل.
خنجر چرکسی است، در قاب نقره ای. پوشیده شده روی یک کمربند، روی یک کمربند قرمز مراکشی، سه چهارم اینچ عرض، با لبه‌های باریک نقره‌ای. در مورد لباس هم همینطور
یک تپانچه، یک خوک برای قرار دادن تپانچه، یک جعبه تپانچه، یک طناب تپانچه، یک شمشیر و یک بند - بدون تغییر.
پالتو - ساخته شده از پارچه خاکستری؛ برش افسر معمولی، با دکمه های نقره ای با یک نشان. یک یقه کوچک، پارچه قرمز، که با پارچه خاکستری آستر شده است، و یک بزرگ، که از لبه پایینی کوچک شروع می شود، به پایین، به طول یک آرشین.
در همه چیزها قیطان پهن، سه چهارم اینچ پهن است و باریک آن 5/16 اینچ است.
کمربند - یک کمربند نقره ای معمولی به عرض 3/16 اینچ، روکش شده با مراکش قرمز، با دستگاه نقره ای. پوشیده شده روی شانه؛ در مورد لباس هم همینطور
یونیفورم و لوازمی که به آن اختصاص می‌یابد، در تمام مواردی که یونیفورم در هنگ‌هایی که دارای آن هستند استفاده می‌شود، لباس یونیفورم معمولی افسری را تشکیل می‌دهد. و افزودن یک تپانچه با طناب به یونیفورم به منزله یونیفرم کامل یک افسر است و مواردی از این قبیل زمانی که آقایان. افسران در یونیفرم خود روسری می پوشند.
لباس فرم بدون تپانچه و طناب متصل به آن، یک لباس افسری جشن را تشکیل می دهد.
2. برای قزاق ها (خصوصی): کلاه - ساخته شده از پارچه قرمز. قسمت بالا گرد، با پشم پنبه پوشیده شده، دور تا دور با گاردهای باسن نارنجی پوشیده شده است، با دو نوار متقاطع در بالای حفاظ باسون نارنجی. نوار ساخته شده از کورپی سیاه و سفید. بند سینه از قیطان ابریشم سیاه.
لباس یک پارچه پارچه ای آبی تیره است، بدون یقه، با آستین های تاشو، اما جایی که آقایان. افسران با گالن کوتاه می‌شوند، به قزاق‌ها یک باسون نارنجی با شکاف‌های: سیاه در وسط و قرمز در لبه‌ها داده می‌شود. سرآستین‌های آستین از جنس مخمل مشکی با سوراخ‌های دکمه‌ای محافظ است.
محفظه سینه روی یونیفرم مشکی، مخملی، با همان پایین و یک جیب در پایین است. محفظه، جیب‌ها و قسمت‌های پایینی -390- قلع‌بندی شده‌اند، روی طناب‌های نارنجی گاروس که به همان توری متصل به کفتن رزوه‌شده است.
بند های شانه ای به سبک هوسر از طناب نارنجی است که برای بستن آستین های تا شده به دکمه حلبی با کت استفاده می شود.
کمربند از یوف قرمز به پهنای 7/8 اینچ ساخته شده است که در لبه‌های آن با یک حفاظ نارنجی، با سگک‌های آهنی دوتایی و کوچک، نوک و مهره‌ها تزئین شده است.
آخالوک - پارچه قرمز تا کمر، 4 اینچ کوتاهتر از کفتان، با سوراخ های محافظ معمولی روی یقه و سرآستین. تا انتها با باسون محافظان زندگی که دارای شکاف های قرمز رنگ است.
این شلوار از پارچه آبی تیره، با رکاب چرمی، آستر در کناره ها، در دو ردیف، با باسون محافظ، دارای شکاف: مشکی در وسط و قرمز در لبه ها.
چکمه - بدون تغییر، اما بدون خار.
بند بند از چرم یوف مشکی و دارای روکش یکسان به مدت 24 دور بر روی کمربند الکی سفید است.
خنجر - با دسته استخوانی سفید؛ غلاف در قاب مچاله مشکی؛ بر روی کمربند پوشیده شده، روی یک کمربند یوف قرمز، مانند کمربند، با باسون لبه دار شده است.
تپانچه، خوک برای قرار دادن تپانچه، جا تپانچه، طناب تپانچه، تفنگ، بند شانه برای تفنگ، کیف تفنگ، سابر و بند - بدون تغییر.
کمربند - دو کمربند، ساخته شده از یوف قرمز، 7/8 اینچ عرض، دوخته شده به کمربند.
کیسه گلوله از یفت قرمز ساخته شده است، درب آن با باسون پوشیده شده است. بر روی کمربند پوشیده شده است.
شلاق یک تازیانه قزاق قفقازی است که از پوست خام بافته شده است.
پالتو از پارچه ارتشی خاکستری، با همان یقه که با قلاب بسته شده، با آستر بوم در شانه و آستین ساخته شده است. تسمه های شانه و بال ها با دکمه های حلبی با کت بسته می شوند.
ض- برای درجه داران لباس و اسلحه مانند سربازان است، تنها با این تفاوت که کلاه با باسن آستر نمی شود، بلکه با قیطان پهن دور و به صورت ضربدری با قیطان نقره ای باریک است. یونیفرم دارای سرآستین و آهلوک دارای یقه و سرآستین است که با قیطان نقره ای پوشیده شده است.
4. برای ترومپت: کلاه، لباس فرم و آهالوک - طبق مدل برای قزاق ها. آستری روی لباس و آهلوک وجود دارد: روی سینه لباس، روی آستین (طول کامل) و دور سرآستین. در اهالوک - دور یقه، کنار، تا انتهای زمین و روی آستین. لبه‌های شانه‌های آستین‌ها به رنگ آبی است که با پارچه‌های قرمز مایل به قرمز پوشانده شده‌اند، دور تا دور و به پهلو در چهار ردیف شیپوری شکل با باسون نگهبانی پهن بریده شده‌اند.

نیمه اسکادران کوهستان قفقاز محافظان زندگی در سال 1830

(از سال 1857: جوخه 1 - گرجی ها ، جوخه 2 - کوهنوردان ، جوخه 3 - لزگین ها ، جوخه 4 - مسلمانان).
برای افسران: یک کلاه از پوست بره مشکی با رویه آبی که با قیطان نقره ای تزئین شده و در بالا با یک مخروط نقره ای گرفته شده است.
کلاهی از پارچه زرد که با نوار نقره‌ای و نوار مشکی تزئین شده و مخروطی نقره‌ای دارد.
کت چرکس با نقره دوزی - آبی با بشمت مشکی و مایل به قرمز با بشمت سفید. -391-

شلوار آبی حرمسرا با راه راه های نقره ای گشاد.
کفش ملی، چکمه‌های قرمز با ساق‌های مشکی، هر دو با قیطان نقره‌ای و چکمه‌های معمولی است.
یونیفرم بیرونی متشکل از یک شنل مشکی و یک کت با برش عمومی است.
تجهیزات - کلاه ایمنی فولادی، زره، دیگ گریس، پیچ گوشتی و شاخ پودر.
افسران سلاح های خود را داشتند: یک تپانچه، یک کمان با تیر و یک تیر، یک شمشیر، یک شمشیر، یک خنجر و یک شلاق.
یونیفورم و اسلحه کادت ها و سربازان مانند افسران بود و فقط از نظر کیفیت مصالح و عفت نسبی تزئین تفاوت داشت.
ترومپت سازان نیمه اسکادران نیز یونیفرم چرکسی داشتند، اما با ترومپت زرد باسن.
به دانش‌آموزان کوهنوردی که وارد مؤسسه‌های آموزشی می‌شدند، یک لباس چرکسی داده می‌شد: یک کلاه سیاه با یک تاپ سفید و یک دکمه نقره‌ای روی آن.
کت چرکسی آبی روشن با چاک و جیب از مخمل مشکی. توس کارلیایی 16 اتاق، قاب در استخوان سفید.
بشمت - سفید. روی یقه بشمت سوراخ های دکمه بدنه وجود دارد.
شکوفه های پارچه آبی و شکوفه های دمیکادون سیاه - تابستان.
کمربند قرمز مراکشی با کارد و چنگال استیل.
چرکس دارای بند های شانه ای است که با رنگ بدن مطابقت دارد.

تیم لزگین در سال 1836

کلاه ملی، خز، با بالای قرمز است.
بشلیک از پارچه زرد رنگ چرکسی است که در انتها مخروطی نقره ای است که در امتداد کناره آن تراشیده شده و درزهای آن با گالن نقره ای با نوار مشکی است.
بشمتس (آخالوک) - آبی برای لباس قرمز مایل به قرمز، و مایل به قرمز برای لباس آبی؛ آخالوک ها با گالن نقره ای با دندانه ها و نوار طلایی تزئین شده اند.
یونیفرم (چوخاس) - پارچه قرمز مایل به زرد با آستر زرد و پارچه آبی روشن با آستر قرمز. یونیفرم ها در اطراف و کناره ها با قیطان نقره ای، باریک و پهن تراشیده شده اند.
Epaulets - نوع سواره نظام؛ شکوفه ها - گسترده، سبز؛ چکمه - ملی، از نوع خاص، با پنجه های نوک تیز: برای لباس قرمز - زرد مراکش، برای آبی - چرم سفید.
سلاح های شخصی: یک تپانچه، یک اسلحه با کمربند سفید در یک جعبه سیاه و سفید، یک شمشیر و یک خنجر.
هر سوار علاوه بر اسلحه، یک زین با ساز و سه پتو، یک تسمه و یک تسمه شطرنجی با ست های نقره ای، یک بوق پودری، یک دیگ روغن و یک پیچ گوشتی داشت. همه این چیزها، به استثنای زین و پتو، به اشکال مختلف مجاز بود، زیرا متعلق به سلاح هایی بود که متعلق به لزگین ها بود.

تیم مسلمانان در سال 1839

یونیفرم ها، سلاح ها و تجهیزات بر اساس مدل لزگین با مقداری تغییر در رنگ لباس ها تخصیص داده شد.
یعنی: یک لباس فرم سفید با آستر آبی و یک لباس فرم آبی روشن با آستر زرد.
هر دو بشمت زرد هستند.
بلومرز - آبی برای لباس اول و آبی روشن برای لباس دوم. بقیه مانند لزگین ها است. -392-
تیم گرجستان در سال 1857

یک لباس ویژه اختصاص داده شد: یک کلاه ملی، خز سیاه با یک تاپ زرشکی.
کلاه - تمشک؛ نوار و لبه در امتداد دایره بالایی سبز است.
چوخی (یکنواخت) - مخمل زرشکی، تزئین شده با گالن نقره. نایب لباس - پارچه سبز، با آستین تاشو.
آهلوک (بشمت) - از پارچه ابریشمی، سبز برای لباس تشریفات و زرشکی برای لباس.
شکوفه ها پارچه ای سبز تیره با قیطان دوخته شده در دو ردیف در امتداد درزهای کناری هستند.
کمربند از گالن نقره ساخته شده است.
مانتو و مانتو افسری، لبه های یقه زرشکی با لوله کشی سبز است.

فرماندهی گارد نجات تاتارهای کریمه در سال 1863

یونیفرم ها، تجهیزات و سلاح ها بر اساس مدل های محافظان زندگی اسکادران قزاق قفقاز تنظیم شده است.
این کلاه یک کلاه ملی از قوم تاتار کریمه است که از مرلوشکای سیاه کوچک ساخته شده است. رویه مایل به قرمز، مسطح است که دو بار به صورت ضربدری با قیطان نقره ای باریک تراشیده شده است، که برای اصلاح کفتان استفاده می شود.
یونیفرم قرمز تشریفاتی با 10 سینه سینه و سردوش های فلس دار نقره ای است. آبی یکنواخت روزمره.
یونیفرم قرمز به طور کامل با یک گشاد و یونیفرم آبی با یک گشاد روی چاک ها و اطراف آن با یک گالن نقره ای باریک تزئین شده است.
بلومرها برای یونیفرم های قرمز و آبی آبی هستند، تنها با این تفاوت که یونیفرم قرمز دارای نوارهایی در دو ردیف بافته پهن است و یونیفرم های آبی دارای نوار باریک هستند.
سابر، تپانچه و خنجر از اسکادران قزاق قفقاز الگوبرداری شده است. یونیفرم سربازان با باسون پهن زرد تزئین شده است.
یقه و سرآستین لباس درجه دار با قیطان افسری قیچی شده بود.

نیمه اسکادران قزاق خطی قفقاز محافظان زندگی در سال 1832

قرمز چرکسی و آبی. برای یک کت قرمز مایل به قرمز یک بشمت سفید، برای یک آبی - یک سیاه (تا سال 1859) وجود دارد که در امتداد پهلو و در پایین در امتداد درز یقه با نوار نقره ای باریک با نوار مشکی برای افسران و یک قیطان زرد برای قزاق ها.
کلاه (پاپاخا) از بره سیاه است، رویه آن قرمز مایل به قرمز است که با نوار نقره ای قفقازی با نوار طلایی تزئین شده است.
چرکس - یک لباس تشریفاتی (قرمز مایل به قرمز) و یک لباس (آبی) که دور تا دور آن را بریده شده است، دور جیب ها و سرآستین روی آستین ها با نوار نقره ای برای افسران و قیطان زرد با شکاف آبی برای قزاق ها.
آستر مخمل سبز با آستر مراکشی قرمز، دور تا دور و پایین با قیطان پهن در 2 ردیف کوتاه شده است. ضمناً یک بند نقره ای با ابریشم مشکی در قسمت پایین کارتریج ها دوخته شده است.
16 کارتریج وجود دارد، 8 عدد در هر طرف سینه، آبنوس، قاب شده - در یک طرف استخوان سفید، در طرف دیگر - نقره با نیلو و زنجیر. -393-
بلومرها آبی با نوار نقره‌ای پهن، آستر جیبی و باسن نقره‌ای باریک در پایین برای افسران، نوارهای قفقازی برای گروهبان‌ها و پاسبان‌ها و باسون زرد برای قزاق‌ها هستند.
کمربند قرمز مراکشی است که با قیطان نقره ای در 2 ردیف تزئین شده است. ست نقره و نیلو (9 عدد) برای کمربند.
کمربند برای چکرز قیطان ابریشمی مشکی.
این تپانچه دارای روکشی از پارچه قرمز مایل به قرمز است و در پایین، روی لوله، مراکشی مشکی دارد. در درزها با گالن قفقازی برای افسران و باسون زرد باریک با شکاف آبی برای قزاق ها تزئین شده است.

اسکادران های قزاق قفقاز 1، 2 و 3 گارد نجات در سال 1861

لباس و سلاح های کاروان کوبان و ترتسی از قزاق های خطی محافظان الگوبرداری شده است. یعنی: لباس تشریفاتی یک کت چرکس قرمز قرمز با بشمت سفید است، لباس یک کت چرکس آبی با یک بشمت قرمز قرمز است.

علائم و مونوگرام های Own E.I.V. کاروان

در روز تعطیلات کاروان، 4 اکتبر 1883، یک سینه بند مخصوص توسط بالاترین برای خدمت در کاروان خود تأیید شد که شامل یک تصویر مونوگرام از نام امپراتور الکساندر سوم، با تاجی در بالا بود.
این مونوگرام توسط یک تاج گل لور احاطه شده بود که با روبان سنت اندرو در هم تنیده شده بود و روی آن کتیبه ای با حروف طلایی وجود داشت: در بالا - "برای خدمت در کاروان اعلیحضرت" و در پایین - "4 اکتبر 1883".
نشان افسر - طلایی، با روبان مینا آبی؛ برای افسران درجه دار و قزاق - ساخته شده از فلز سفید و روکش نقره.
در 24 مه 1884 مقررات این علامت تصویب شد. تمام رده های کاروان حق پوشیدن آن را پس از انتقال به واحدهای دیگر و پس از اخراج از خدمت حفظ کردند. این علامت چیزی کمتر از خدمت بی تقصیر خود در کاروان به مدت سه سال شکایت نکرد. نشان افسر برای کسانی که در زمان امپراتور الکساندر سوم و امپراتور نیکلاس دوم خدمت می کردند - طلا، کار تعقیب شده، شامل دو حرف متقاطع A III و H II بود که توسط یک تاج گل از شاخه های لور و بلوط احاطه شده بود. هنگام اتصال آنها، بالای مونوگرام دوتایی تاج امپراتوری قرار دارد. شاخه ها در یک روبان مینای آبی با یک کمان در پایین پیچیده شده اند.
روی روبان کتیبه ای روی تاج گل وجود دارد: "4 اکتبر 1894"، روی کمان - "برای خدمت در کاروان ما".
برای کسانی که در زمان سلطنت امپراتور نیکلاس دوم الکساندرویچ شروع به خدمت در کاروان کردند، نشان داخل دارای یک حرف N II است که بالای آن تاجی قرار دارد و روی روبان این کتیبه وجود دارد: "4 اکتبر 1895" و " برای خدمت در کاروان من.»
از سال 1889، نشان برای خدمت در E.I.V شخصی. کاروان بدون دوره خدمت اجباری 3 ساله از این جایزه شکایت کردند.
در سال 1897، به دستور شماره 321، عالی ترین دستور داد: افسران و قزاق های کاروان باید یک تصویر مونوگرام فلزی از نام اعلیحضرت بر روی سردوش ها، تسمه های شانه و طناب های شانه خود داشته باشند. در مواردی که قبلاً مونوگرام هایی در بوز امپراتورهای متوفی وجود دارد ، باید آنها را با مونوگرام اعلیحضرت وصل و رنگ مخالف داشته باشند. آخرین مونوگرام بر اساس رنگ دستگاه است. -394-
سینه به یاد سیصدمین سالگرد سلطنت خاندان رومانوف.
این نشان به تمام افسران کاروان که در جشن رومانوف در آن خدمت می کردند اعطا شد.
روی سینه بند در مرکز یک گریفین رومانوف در یک قاب و بالای آن تاج امپراتوری وجود داشت. در چهار طرف قاب دو سر گریفین وجود دارد. خود قاب بر روی یک تاج گل لور استوار است که با روبانی در پایه آن در هم تنیده شده است. تاریخ روی نوار: 1613-1913. تاج امپراتوری، گریفین رومانوف و تاج گل طلا هستند. قاب مشکی
- نقره ای با نیلو
قوانین زیر در مورد سینه بند به یاد سیصدمین سالگرد سلطنت خاندان رومانوف تصویب شده است:
1. نشان بالای تمام نشان های سینه، در سمت راست سینه پوشیده می شود.

2. علامت ارثی است و به بزرگتر خانواده منتقل می شود.

صاحب E.I.V. کاروان در دهه 1900

برای افسران: یونیفورم تشریفاتی - کت چرکسی قرمز مایل به قرمز، گلدوزی شده با قیطان قفقازی نقره ای، و یک بشمت سفید برای همه مراسم تشریفاتی و حضور در توپ های دادگاه. در روزهای عید پاک و سال نو در بازدیدها پوشیده می شود.
یک افسر موظف بود همیشه در صفوف و در خدمت یک لباس کاروان آبی با یک بشمت قرمز مایل به قرمز داشته باشد.
کلاه افسری - روی یک پارچه قرمز مایل به قرمز در امتداد لبه پایین، در امتداد درزها و بین آنها گالن الگوی موجود وجود دارد. یک مخروط نقره ای طلاکاری شده ساخته قفقازی به شکل پاپاخا به ارتفاع 2 سانتی متر و قطر 1.5 در بالای نوار صلیب دوتایی چسبانده شده است.
به افسران دستور داده شد که قوانین زیر را برای پوشیدن لباس فرم رعایت کنند:
1. کمربند نقره و کمربند شمشیر باید در لباس های تشریفاتی و معمولی و در تمام موارد لباس پوشیده شود: الف) برای ملاقات و دیدار اعلیحضرت. ب) خدمت در کاخ شاهنشاهی و هنگام بازدید از آن.
2. بستن کمربند و کمربند شمشیر بر روی لباس آبی: الف) در سایر موارد لباس برای خدمت. ب) در ترکیب سوارکاری در هنگام مبارزات، تمرینات اردویی و در حین مانورها. ج) بعد از تشرف حضرتعالی از اردوگاه و قبل از پایان اجتماع و د) هنگام اعلام عزا.
ض. بر روی لباس تشریفاتی قرمز مایل به قرمز، کمربند و کمربند شمشیری ببندید، فقط در صورت تحمیل عزاداری کامل.
4. رولورهایی با طناب هایی که فقط به کاروان اختصاص داده شده است، باید همیشه با لباس کامل پوشیده شوند، به استثنای موارد: الف) حضور در توپ های دادگاه و کنسرت ها. ب) در تئاترهای امپراتوری، در روزهایی که هنگام بازدید از آنها باید یونیفورم قرمز رنگ بپوشید.
5. هنگام پوشیدن یونیفورم آبی، در تمام مواردی که واحدهای سواره نظام از لیادونکا استفاده می کنند و در تمام وظایف خدمات رزمی، باید هفت تیر بند ناف حمل شود.
6. افسران سوار بر اسب با یگان مجاز به پوشیدن کت معمولی چرکسی نیستند، اما باید لباس کاروان آبی، با سلاح های تیغه دار و هفت تیر با طناب بپوشند.
در خارج از خدمت و تشکیل، افسران مجاز به پوشیدن بودند: یک ژاکت، کالسکه - آبی با نوارهای پهن ساخته شده از نوار نقره ای جعلی قفقازی -395- و کلاهی از الگوی تعیین شده برای افسران کاروان - قرمز مایل به قرمز با سه لبه سفید.
پوشیدن کت معمولی چرکس مجاز بود. افسران از این حق برخوردار بودند ، اما طبق سنت آنها فقط کتهای چرکسی از همان رنگ - گیلاسی - می پوشیدند.
طبق مقررات 1889 در مورد کاروان، مانتوها با روپوش و مقنعه جایگزین شدند.
با لباس کامل: افسران سردوش های نقره ای دارند، افسران و قزاق ها دارای بافتنی های زرد رنگ هوسر هستند. افسران و درجه داران دارای قیطان نقره ای هستند.
یونیفرم کاروان خود اعلیحضرت برای یک قزاق قفقازی یک تمایز عالی و افتخارآمیز است و بنابراین فقط آن دسته از رده های پایین تر که از همه نظر عالی هستند، در درجه اول آنهایی که در جنگ از خود تمایز نشان داده اند، می توانند برای خدمت در کاروان انتخاب شوند. جایزه (بند 10 مقررات مربوط به کاروان E.'s Own. I.V. مصوب 23 مه 1904).
همه قزاق ها یونیفرم دریافت کردند (برای مدت یک سال):
1. کت چرکس قرمز مایل به قرمز دوزی شده با باسون زرد لباس تشریفاتی - 1.
("Podgaznik" آبی تیره).
2.بشمت سفید برای لباس تشریفاتی - 1.
(یقه بشمت دور بالا به صورت دایره ای و از جلو در امتداد پهلو، از بالا به پایین تراشیده می شود - برای پلیس ها با نقره، برای قزاق ها با باسون زرد).
3. کت چرکس آبی، یکدست - 2.
(یک یونیفرم سایز بزرگ - روی یک کت خز بشمت گرم بپوشید).
4. بشمت اسکارلت، برای لباس - 2.
5. شلوار محافظ آبی - 2.
ب کلاه سیاه کورپی خوب - 1.
(کلاه شامل یک کلاه با رویه گرد و یک تاج خز، کورپی، دوخته شده به کلاه است؛ ارتفاع کلاه 5.5 ورشوک است؛ بالای کلاه از بیرون با پارچه قرمز تزئین شده است؛ درزها برای قزاق ها باسن هستند، برای افسران - گالن نمونه های موجود).
7. هولستر برای هفت تیر - 2.
(برای لباس آبی - چرم مشکی، برای قرمز - پارچه قرمز).
8. قیطان سفید (از شانه چپ پوشیده می شود و با لباس کامل پوشیده می شود) - 3 آرشین.
9. قیطان سیاه برای هفت تیر - 6 آرشین.
10. کمربند قرمز ماروکش، دوخته شده با دو نوار محافظ، برای لباس تشریفاتی - 1.
11. کمربند شانه برای تفنگ، سفید برای لباس لباس و سیاه برای لباس - 2.
12. شعبه (بشمت گرم) صادر شده برای مدت چهار سال. آنها پشم نرم داشتند و برای سواری سبک و راحت بودند.
کاپوت قهوه‌ای تیره خود فقط در هوای نامساعد در زمستان استفاده می‌شد، زمانی که به گشت‌های اسب اختصاص داده می‌شد (مانند چکمه‌های بوروک).
رده های پایین کاروان در هنگام انتقال برای مزایای به رتبه ذخیره و بازنشستگی حق پوشیدن لباس فرم طبق قوانین زیر را داشتند: -396-
الف) بازنشسته - بدون مهار شانه که فقط پس از ورود به خدمت قرار می گیرد.
ب) کسانی که کل عمر خدمت خود را تکمیل نکرده اند - با تورنیکت تا زمانی که به بازنشستگی منتقل شوند.
ج) کسانی که در زمان جنگ برای خدمت فعال در یگان های رزمی غیر گارد فراخوانده می شوند، با یونیفرم های اختصاص داده شده به این یگان ها، مشم های استاندارد استاندارد را در کاروان حفظ کنند. // مقررات مربوط به E.I.V. کاروان، به تصویب عالی در 23 مه 1904، بند 42.

سلاح

تیغه های چکر و خنجر به سفارش ستاد نظامی در کارخانه اسلحه سازی زلاتوست ساخته شد. این تیغه ها در قسمت بالایی نزدیک دسته حروف مهر شده بودند: K.K.V. یا T.K.V. (ارتش قزاق کوبان - ارتش قزاق Terek) و در سمت عقب Z.O.F. (کارخانه اسلحه سازی زلاتوست).
داشتن چکر و خنجر با ساخت متفاوت مجاز بود، اما تقریباً همه قزاق ها با سلاح های لبه دار با تیغه های زلاتوست به خدمت می رفتند. با وجود این واقعیت که این تیغه ها دارایی شخصی بودند، قزاق ها آنها را "تیغه های دولتی" نامیدند.
افسران کاروان هر کدام چندین شمشیر و خنجر با تیغه های باستانی (گوردا و دیگران) و مدرن داشتند. غلاف چکرها، علاوه بر ست طلایی و نقره‌ای «با نیلو»، با پارچه قرمز مایل به قرمز (به رنگ یونیفورم) که با قیطان محافظ افسری گلدوزی شده بود، تزئین شده بود.
اسلحه های گرم قزاق ها سلاح رسمی بود و دارایی آنها نبود. در کاروان، تمام قزاق ها، به جز تفنگ، با هفت تیر مسلح بودند. یک تفنگ سه خطی سواره نظام (کوتاه) مدل 1891 و یک هفت تیر از سیستم ناگان توسط یک قزاق انتخاب شده برای خدمت در گارد هنگام ورود به کاروان اعلیحضرت دریافت شد.
(افسران و رده های پایین کاروان قبلاً تپانچه های سبک آسیایی را در جعبه های پارچه ای در کمربند خود حمل می کردند. هنگامی که تپانچه ها با هفت تیر جایگزین شدند، کاروان ها همچنان آنها را در کمربند خود حمل می کردند. در سال 1887 به دلیل به دلیل ناراحتی حمل هفت تیر، این سلاح ها شروع به پوشیدن در کناره ها، در غلاف ها کردند).

ترکیب اسب و مهمات

کاروان‌ها باید دارای اسب‌های جنگی قد بلند، کاملاً قابل استفاده و فقط به رنگ خلیج باشند. فرمانده، افسران ستاد و شیپورزنان روی اسب های خاکستری روشن نشستند. ترومپت سازان اعلیحضرت، که مستقیماً پشت سر امپراتور مقتدر در تمام جلسات عالی، مانورها و رژه ها دنبال می کردند، اسب های زیبایی از خون عرب داشتند.
زین نگهبانان: کمان درختان باید با شاخ سفید نازک کوتاه می شد. برای درخت: بالش تعیین شده توسط منشور، یک عرقچین زرد و یک میتوک از چرم خوب. سه‌پایه، بند و با تزئینات قفقازی، افسار، سینه‌بند و پخوا. برای زین یک زین چرمی مشکی وجود دارد که با یک باسون گارد پهن زرد تزئین شده است.
افسران کاروان پارچه زین خود را با گالن قفقازی تزئین کردند. قرار بود پارچه های زین با لباس کامل پوشیده شود.
(افسران توسط قزاق روستای باتالپاشینسکایا، کالاوشین که در سرتاسر قفقاز به خاطر کار کارگاهش معروف بود، زین تهیه می کردند. آنها همچنین در مدارس صنایع دستی نظامی زین می خریدند). -397-

یونیفرم قزاق های جوان

برای اولین بررسی عالی، قزاق‌های جوانی که برای خدمت در کاروان وارد شدند، دوباره لباس‌های یونیفرمی که مخصوص آن‌ها ساخته شده بود، پوشانده شدند: کت‌های چرکسی از پارچه «داچا» قفقازی، به رنگ تنباکو، با یک بشمت سفید. پس از ارائه به حاکم، این کت‌ها و بشم‌ت‌های چرکسی به کارگاه کاروان تسلیم شدند و قزاق‌های جوان در تمام دوران اعزام و آموزش در قوانین کاروان، کت‌های چرکس خاکستری خود را پوشیدند.

تیم کاروان غیر رزمی

تیم غیر رزمی متشکل از سربازانی بود که لباس کاروان به آنها اختصاص داده نشده بود - کت قرمز و آبی چرکس. سربازان تیم غیر رزمی یونیفرم از نوع سواره نظام گارد داشتند، اما کلاهی از لباس کاروان، یعنی قرمز مایل به قرمز با سه لبه سفید به سر داشتند.
قزاق های غیر رزمی نیز از نظر یونیفورم با قزاق های رزمنده متفاوت بودند، یعنی: "پد گاز" قزاق های غیر جنگنده سبز تیره است. یقه بشمت در پایین و جلو در امتداد طرف از پایین به بالا، برای افسران پلیس با نقره، برای قزاق ها با باسون زرد تزئین شده است.

لباس راهپیمایی (در طول مدت جنگ) از سال 1915

در طول جنگ، یونیفورم راهپیمایی مورد تایید بالاترین قرار گرفت: یک کت چرکسی ساخته شده از پارچه ای به رنگ "محافظ"، با پوسته قرمز مایل به قرمز. برای رده‌های کاروانی که مستقیماً به جبهه فرستاده می‌شدند، نه یک بشمت قرمز مایل به قرمز، بلکه مانند کت چرکسی، به رنگ خاکی، اما از موادی سبک‌تر از پارچه روی کت چرکسی در سفر به آنها اختصاص داده شد.
به هر 4 صد نفر از کاروان نشان های بزرگ صدم داده شده است. اندازه آنها با هنگ برابر بود.
هر نشان صدم: صدم 1 - مایل به قرمز، 2 - آبی، 3 - سفید و 4 - سبز، با یک نوار باریک سیاه حاشیه شده است.

Division of Own E.I.V. کاروان در 1941-1945

کلاه مشکی، تونیک محافظ با بند شانه قرمز مایل به قرمز، شلوار آبی با شلوار محافظ، کلاه زرشکی، با چکرز.










1. افسر ارشد کاروان خود اعلیحضرت با استاندارد امپراتوری. نوع استاندارد سرزمین امپراتوری (بدون منشور در پنجه و منقار عقاب). شفت نصب شده به طور رسمی قرار بود به شکل نیزه یک شوالیه مسابقات باشد، اما در واقع همانطور که در تصویر نشان داده شده بود، یا استاندارد به یک پیک قزاق میخ شده بود. 2. پرچم دوک بزرگ نیکولای نیکولایویچ. پرچم دوک بزرگ نایب السلطنه یا فرمانده کل، که در سال 1870 تأسیس شد. 3. پرچم دوک های بزرگ. 4. پرچم ستاد ارتش. 5. پرچم مقر سپاه 21. 6. پرچم مقر لشکر 12 پیاده. 7. پرچم مقر لشکر 4 پیاده. 8. پرچم مقر لشکر 2 سواره نظام. 9. پرچم مقر لشکر 1 قزاق دون. 10. پرچم مقر هنگ پیاده نظام 24 نیزوفسکی. 11. پرچم مقر هشتم هنگ اژدها آستاراخان. 12. پرچم مقر هنگ سوم دون قزاق. 13. پرچم ستاد تیپ 3 توپخانه. 14. پرچم مقر گردان مهندس گرنادیر.

کاروان خود اعلیحضرت امپراتوری موقعیت استثنایی در میان واحدهای نگهبانی ارتش روسیه داشت.
کاروان از اولین حضور خود در زمان امپراطور کاترین کبیر، خدمات شرافتمندانه ای را انجام داد که مستقیماً از حاکمان روسیه محافظت می کرد و بی عیب و نقص اعتماد بالایی را که به آن داده شده بود را توجیه می کرد.
گارد دریای سیاه که در سال 1811 تشکیل شد، در جنگ با ناپلئون خود را با شکوه پوشانید؛ بیش از یک بار فرانسوی ها با قدرت برتر در مقابل عزم و شجاعت ناامیدانه قزاق ها عقب نشینی کردند. در نبرد لایپزیگ، کاروان جان امپراتور اسکندر اول و دو پادشاه متحد را نجات داد. در طول آزادسازی بالکان، در نزدیکی لووچا، ترکها نتوانستند در برابر حمله سریع و سریع ترتسی مقاومت کنند. کاروان حاکمیت در تمام مبارزات قرن نوزدهم و در جنگ بزرگ 1914 شرکت کرد.
سه استاندارد سنت جورج، 12 شیپور سنت جورج نقره ای، نشان "برای تمایز" روی کلاهک ها شواهدی از خدمت سربازی این واحد است.
برای بیش از 100 سال از عمر خود تا سال 1917، کوهنوردان مسلمان قفقاز، گرجی ها، تاتارهای کریمه و سایر ملیت های امپراتوری روسیه در زمان های مختلف در اسکادران ها و تیم های کاروان خدمت می کردند.
تشکیل کاروان معظم له در چند مرحله و از تشکیلات مختلف صورت گرفت. اولین، با داشتن یک گذشته تاریخی (قزاق های دریای سیاه) واحدهای نگهبان مستقل باقی ماندند. دوم، پس از خدمت تحت شخص امپراتور - از چندین سال تا نیم قرن (تیم های فردی اسکادران کوهستان قفقاز) تحت تأثیر شرایط تغییر یافته به طور کامل ناپدید شدند. سوم - با هم متحد شدند (کوبان و ترتس) و به خدمت خود ادامه دادند و از حاکم و خانواده اوت او محافظت کردند.

خدمت در کاروان خود اعلیحضرت امپراتوری همیشه بالاترین افتخار برای قزاق های کوبان و ترک در نظر گرفته شده است.
انتخاب قزاق ها برای خدمت در کاروان شخصی حتی در مقایسه با استخدام سربازان در اولین هنگ های گارد روسیه بسیار غیر معمول بود که باید جداگانه ذکر شود.
افراد استخدام شده در هنگ های نگهبان قبلاً در آخرین مرحله سربازی اجباری در سن پترزبورگ منصوب شده بودند ، جایی که آنها "بر اساس ظاهر" انتخاب شدند: "بلندها - در پرئوبراژنسکی ، مو قهوه ای - در سمیونوفسکی ، سبزه ها - در ایزمایلوفسکی ، مو قرمزها - در مسکو...» و نشانه های دیگر.
قوانین خاصی برای استخدام کاروان وجود داشت: افسران و قزاق ها به آن منصوب نمی شدند، بلکه انتخاب می شدند. افسران از واحدهای رزمی هستند و قزاق ها از تمام روستاهای نیروهای کوبان و ترک هستند.
قبل از این، افسران معمولاً از قزاق‌های کاروان می‌پرسیدند که آیا روستاییان خود را شایسته پذیرش در کاروان اعلیحضرت می‌دانند؟ کاروان ها در نامه هایی از پیران و نگهبانان قدیمی روستای خود درخواست کردند و به توصیه آنها به نامزدهای محترم ترین خانواده های قزاق اشاره کردند.

افسر کاروان پس از رسیدن به ارتش، از طریق ستاد نظامی به عطامان روستاها اطلاع داد که چه زمانی به روستای آنها خواهد رسید. آتامان ها تمام قزاق های جوان روستای خود را که دوره مورد نیاز آموزش نظامی را در "رتبه آماده" گذرانده بودند و قبلاً برای خدمت "فعال" تعیین شده بودند، به افسر معرفی کردند. علاوه بر این، به انتخاب عطامان و بزرگان، چند پاسبان مخصوصاً شایسته معرفی شدند. اگر آنها در کاروان پذیرفته می شدند ، درجه خود را حفظ می کردند و لباس یک پاسبان را می پوشیدند ، اما در گارد در موقعیت یک قزاق معمولی خدمت می کردند. در طول انتخاب، افسران به "ارتفاع نگهبانان" مورد نیاز نیاز نداشتند - 2 آرشین و 8 ورشوک (177.8 سانتی متر) از سوارکاران عالی، رقصندگان و ترانه سرایانی که انتخاب کردند.
فهرست برگزیدگان به ستاد نظامی ارسال شد. ستاد به عطامان روستاها دستور داد که آنها را به ادارات بفرستند تا در کمیسیون های مته و پزشکی شرکت کنند. همزمان با معاینات پزشکی در بیمارستان نظامی، خرید زین، تعویض اسب و سایر تمهیدات، تمرینات روزانه، بیرون آوردن اسب ها و معاینه و بررسی کلیه تجهیزات و لباس ها انجام شد. قزاق ها مجبور بودند یونیفرم ها و سلاح های تیغه ای خود را داشته باشند.
یک دامپزشک نیز در کمیسیون مته حضور داشت تا اسب‌های خود قزاق‌های جوان را از نظر مناسب بودن برای خدمت بررسی کند. قزاق ها اسب هایی را از پرورش دهنده اسب معروف کوتسف در کاباردا خریداری کردند که دامپزشک نظامی شخصاً اسب هایی را برای نگهبان انتخاب کرد.
انتخاب نهایی کاروان های آینده در ماه مه انجام شد، که برای آن همه قزاق ها روی نقاط مونتاژ متمرکز شدند: کوبان در یکاترینودار، ترتس در ولادیکاوکاز.
در آستانه عزیمت جوانان قزاق به سن پترزبورگ در 20 مه، مراسم دعای خداحافظی برگزار شد و در نهایت، کسانی که برای خدمت در کاروان حرکت می کردند توسط آتامان مجازات شده بازبینی شدند. مروری بر «پدری برای فرزندانش» بود - که با عشق و غرور پدرانه او را به شرافتمندانه ترین خدمت به تاج و تخت و میهن فرستاد.
روستاها که بهترین قزاق ها را به کاروان می فرستادند، نه تنها به آنها افتخار می کردند، بلکه در شخص آتامان، دستیاران او و "معتمدین" نیز به طور جداگانه برای هر یک حکم ویژه امضا می کردند که در آن دهکده تضمین می کرد. نماینده.
یکی از کاروان ها در خاطرات خود چنین می گوید:
"در سال 1907، من هنوز یک مرد جوان 17 ساله بودم. پدرم و چند تن از دوستانش معمولاً با هم کار می کردند. من به پدرم در کارش کمک می کردم. بنا به دلایلی یک کاروان قدیمی شروع به کار با ما کرد و صحبت کرد. در مورد خدمت. با دقت زیاد گوش دادم. دیدم که در طول داستان هایش چگونه به من نگاه می کند. یک روز در حضور پدرم و دوستانش، کاروان ناگهان داستان او را قطع کرد و با انگشت اشاره به سمت من گفت: : "شما در کاروان خدمت خواهید کرد!" آن موقع نمی توانستم بفهمم چگونه می شود. شروع به نزدیک شدن به سالهای خدمت کردم و در روستا صحبت می شد که لشچوک در سال 1909 یک نگهبان بود. و وقتی ازدواج کردم. در عروسی، پدربزرگم 100 روبل به من داد و گفت: "اگر به گارد بروی، این یک اسب به تو می دهم." در سال 1909، همانطور که قدیمی ها به آن اشاره کردند، من واقعاً برای خدمت در کاروان آمدم. من و همان طور که پدربزرگم که همان سال درگذشت، آرزو داشتیم...»
رده های کوبان و ترتس که برای کاروان انتخاب شده بودند در ایستگاه Tikhoretskaya ملاقات کردند و سپس با هم پیش رفتند. در طول مسیر یکی دو ایستگاه برای بیرون آوردن اسب ها وجود داشت. در پایان ماه مه، قطارهایی با قزاق های جوان، که افسران اعزامی به سربازان در حال بازگشت بودند، به تزارسکوئه سلو رسیدند.
قزاق های جوان خود را به تزار معرفی کردند و با پای پیاده در نزدیکی کاخ کاترین در کنار کاروان های قدیمی که یک دوره 4 ساله خدمت کرده بودند تشکیل شدند. امپراتور ابتدا در اطراف صف کاروان های قدیمی قدم زد، از خدمات آنها تشکر کرد و به هر یک نشان "برای خدمت در کاروان من" اهدا کرد. امپراطور به آنها به خاطر تغییر نام آنها به پاسبان تبریک گفت. آن گاه اعلیحضرت به صف جوانان نزدیک شد و سلام کرد و در حالی که در اطراف آنان می گشت، آنان را به دقت بررسی کرد. در اولین کلمه خطاب به تازه واردان، امپراطور به آنها دستور داد که به مانند برادران خود که به تازگی خدمت را در کاروان خود به پایان رسانده بودند، خدمت کنند.

قزاق هایی که وارد کاروان شدند به چهارصد نفر تقسیم شدند. برای انجام این کار، آنها بر اساس یک رتبه بندی عمومی در یک ردیف، مردم کوبان جدا از ترت ها، ردیف شدند. در دستور: "اول و دوم را پرداخت کنید!" - اعداد اول یک خط را تشکیل می دادند، اعداد دوم - دوم. فرماندهان صدها قرعه کشی کردند تا مشخص کنند کدام درجه متعلق به کدام صد است. سپس زمان برای درخواست های فردی از قزاق های جوان داده شد تا به صدها نفر دیگر منتقل شوند تا با اقوام یا ساکنان روستا خدمت کنند.
از اولین روزهای ورود قزاق های جوان، آموزش تمرینی با آنها انجام شد که برای هر صد نفر یک افسر و تعداد لازم افسر کاروان تعیین شد. نظارت کلی بر آموزش افراد تازه پذیرفته شده در کاروان توسط دستیار فرمانده یگان رزمی و افسرانی که آنها را در نیروهای خود انتخاب می کردند، انجام می شد.
روز در ساعت 5 صبح با تمیز کردن صبحگاه اسب ها شروع شد و سپس در تمام روز قزاق ها تحت آموزش سخت کاروان های قدیمی بودند. مافوق بلافصل آنها و همه صدها قزاق قدیمی آنها در آموزش جوانان شرکت کردند، به ویژه روستائیانی که به تازگی وارد کاروان شده بودند، تا به سرعت نه تنها نگهبانان واقعی را به آنها بدهند، بلکه همه چیزها را به آنها آموزش دهند. پیچیدگی های خدمات در دادگاه عالی
در پادگان، پس از طلوع فجر تا اواخر وقت، آموزش «داوطلبانه» در آنچه معمولاً «ادبیات» نامیده می‌شود وجود داشت. قافله های قدیمی علاوه بر توضیح قوانین معمول خدمت، دستورات خود را به جوان ها می دادند.
"به من به عنوان امپراطور مقتدر جواب بده!" - پاسخ را دنبال می کند.
"بلندتر پاسخ دهید، اما تک تک کلمات را فریاد نزنید!"
"به من به عنوان ملکه پاسخ دهید!"
"اشتباه! امپراتور نمی تواند با این بلندی پاسخ دهد. فقط با صدای آهسته و نگاه کنید، ملکه به شما سلام نمی کند، بلکه فقط سرش را خم می کند."


"پست خود را بگیر! وقتی از کنارت رد شدم و با خم کردن سر به تو سلام دادم دوباره به عنوان ملکه پاسخ بده."
از این دست دستورات زیاد بود. آنها توسط خود کاروان ها و در نتیجه مشاهدات خود در حین انجام وظیفه ایجاد و توسعه یافته اند.
پس از اتمام آموزش و بررسی توسط دستیار فرمانده برای واحد رزمی، قزاق های جوان سوگند یاد کردند. پس از این ، آنها به محافظان واقعی تبدیل شدند و با دریافت لباس کاروان ، به خدمت منصوب شدند.
دو استاندارد S.E.I.V از کاخ بزرگ کاترین در فضایی باشکوه انجام شد. کاروان - کوبان و ترسکی.

از آنجایی که در میان قزاق ها (به ویژه در بین ترت ها) درصد کافی از معتقدان قدیمی وجود داشت، در زمان امپراتور نیکلاس دوم، دو کشیش - یک ارتدکس و یک معتقد قدیمی - در این سوگند حضور داشتند.
پس از نماز، آجودان کاروان به قزاق‌های جوان در مورد آن سوء استفاده‌هایی که از صلیب سنت جورج شکایت شده بود، خبر داد. اما، علاوه بر خواندن قوانین مربوط به پاداش، بلافاصله پیامی در مورد مجازات برای سوء رفتار منتشر شد. سپس کشیشان با صدای بلند اما آهسته، تقریباً در هر کلمه توقف می کنند، متن سوگند نظامی را که توسط امپراتور پیتر کبیر تأسیس شده بود، خواندند.
اسکورت های جوان به گونه ای به خدمت گماشته می شدند که در هر لباس با قزاق های پیری خدمت می کردند که تمام قوانین و دستورالعمل های خدمت در دادگاه عالی را می دانستند. در پست هایی که قرار بود نگهبان های زوجی وجود داشته باشد، یک پیر و یک جوان منصوب شدند. تمام لباس ها، از جمله لباس های داخلی، مانند لباس های وظیفه و منظم در صدها و اصطبل ها، توسط جوانان همراه با قزاق های پیر، تحت نظارت و نظارت آنها حمل می شد، اما فقط جوانان موظف بودند حیاط صد را تمیز کنند و پایه اتصال پس از تمیز کردن اسب ها.
پس از انتقال به کاروان و سال های بعدی خدمت در آن، همه قزاق ها به مدت یک سال لباس دولتی دریافت کردند. در پایان خدمت، هر یک از اعضای ارتش چندین لباس فرم فرسوده در سینه خود ذخیره کردند. این لباس‌ها سپس با افتخار در روستاها پوشیده می‌شد. در روستاها اغلب می شد پاسداران قدیمی را با کلاه افسری قرمز رنگ دید. البته این یک آزادی شناخته شده بود - به قزاق های کاروان کلاه و حتی یک نوع افسری داده نشد. قزاق های کاروان قبل از ترک خدمت برای خود یک کلاه و یک کت افسری سفارش دادند.


کاروان های کاروان طولانی مدت یک مجموعه دوتایی یونیفرم دریافت کردند. ترومپت‌زنان اعلیحضرت، زیرمجموعه‌های استاندارد، گروهبان صدها و تقریباً همه افسران دسته کاروان از این قبیل بودند. گروهبان صد واسیلی پوپوف به مدت 22 سال در کاروان خدمت کرد. گروهبان نیکون پوپوف - 25 ساله. با او وداع تشریفاتی کردند و پس از آن قزاق ها گروهبان محترم خود را از طبقه دوم پادگان حمل کردند. آخرین ترومپتوز ارشد اعلیحضرت، گروهبان زاخارچنکو، بیش از 30 سال در کاروان خدمت کرد!
به همه قزاق ها، علاوه بر حقوق اولیه، پس از هر رژه در بالاترین حضور، یک روبل داده می شد و برای هر سفر تجاری رسمی - 20 کوپک در روز. برای بهبود کمک هزینه خود از وزارت خانه - 9 روبل در ماه. پول "تعمیر" - برای نگهداری مناسب از تجهیزات شخصی - همراه با پول "چای" و "صابون" 130 روبل در سال بود.
علاوه بر این، کاروان‌ها ماهانه پول «علوفه» برای «اسب دوم» دریافت می‌کردند که در واقع نداشتند. نحوه دریافت این پول به شرح زیر است. زمانی که هنوز راه آهن وجود نداشت، قزاق های قفقاز برای خدمت با دو اسب که یکی از آنها اسب بارکش بود به سن پترزبورگ رفتند. وقتی قطارهای جوانان از طریق راه آهن شروع به ارسال کردند، اسب های بارکش لغو شد، اما صدور پول برای اسب دوم باقی ماند!...

تمام پول مقرر، به استثنای حقوق ماهانه، به قزاق های کاروان داده نشد. فرماندهان صدها سوابق دقیق نگه می داشتند و برای دفترچه شخصی هر قزاق پول در بانک پس انداز واریز می کردند. در بیستم ماه، فرماندهان صدها از قزاق ها پرسیدند که یک نفر می خواهد چند روبل در دستان آنها دریافت کند و آنها این مقدار را دادند. وقتی کاروان به ذخیره می رفت، آنگاه بسته به میل او یا تمام پولی را که 4 سال به دست آورده بود در دستش می گرفت یا به دستور او به بانک دیگری منتقل می شد.
کسانی که به ارتش می رفتند اجازه داشتند اسب های رزمی خود را بفروشند. سه ماه قبل از عزیمت آنها در روزنامه های پایتخت اعلام شد که در موعد مقرر تعدادی اسب در کاروان به فروش می رسد. معمولاً آنها را علاقه مندان به اسب سواری می خریدند و پول خوبی هم می دادند.
قزاق هایی که در ذخیره کاروان بودند ملزم به خرید یک اسب جنگی جدید در هنگام بسیج یا یک فراخوان دوم به وظیفه بودند. هنگامی که اسب ها فروخته شد، بهترین آنها در کاروان باقی ماندند و افسری که قزاق های جوان را در ارتش استخدام کرد، از تعداد اسب های بازداشت شده مطلع شد.


در تاریخ کاروان موارد بسیار نادری وجود داشت که قزاق ها بدون تغییر نام به پاسبان ها مرخص می شدند و از لباس نگهبانان خود محروم می شدند که ظاهری شرم آور در روستا به همراه داشت - که پس از آن چندین سال در کاروان پذیرفته نشدند. در سال 1913، یکی از کاروان‌ها به دلیل دیر آمدن از تعطیلات در حالی که مست بود، از لباس نگهبانی محروم شد. قزاق که متوجه شد روستای زادگاهش را رسوا کرده است، که او را تضمین کرده بود، خود را تیراندازی کرد...
وقتی قطار کسانی که در کاروان خدمت خود را به پایان رسانده بودند حرکت کرد، فرمانده و همه افسران آزاد از وظیفه به ایستگاه رسیدند. این رده تحت فرماندهی دو افسر اعزامی به نیروهای کوبان و ترک برای استخدام بعدی قزاق های جوان خدمت می کرد. در مرز، سربازان کاروان های قدیمی با آتامان ناکازنایا ملاقات کردند و به نمایندگی از کل نیروها از خدمت آنها در کاروان اعلیحضرت تشکر کردند. پله ها به گونه ای ترتیب داده شده بودند که در هر ایستگاه امکان خروج یک کالسکه با قزاق ها از نزدیک ترین روستاها وجود داشت.
در پایان یک سال خدمت در کاروان، قزاق هایی که غیرت خاصی برای خدمت نشان می دادند و شایسته گرفتن سمت پاسبان بودند به تیم آموزشی کاروان اعزام شدند. او در اتاق راحت و بزرگ خود با یک باشگاه ورزش می کرد. برای تمرینات سوارکاری به میدان مریخ یا به میدان پشت پل ترینیتی رفتیم.
کسانی که دوره کامل تیم آموزشی را با موفقیت پشت سر گذاشتند، به دستور کاروان به افسران نظامی ارتقا یافتند؛ به آنها یک ساعت نقره ای زنجیر داده شد. روی جلد ساعت تصویری از یک منشور، یک پر و یک نعل اسب وجود داشت. علاوه بر تیم آموزشی، افرادی که مایل به گذراندن دوره آهنگری نمونه ویژه بودند از هر چهارصد گروه کاروان انتخاب شدند. دوره آموزشی 9 ماه به طول انجامید. قزاق هایی که این دوره را با موفقیت پشت سر گذاشتند نیز پس از امتحان یک ساعت نقره ای دریافت کردند. روی زنجیر ساعت یک جاکلیدی وجود دارد: یک نعل اسب با چکش. روی جلد بالای ساعت تصویری از یک نعل اسب وجود داشت که روی آن نوشته شده بود "برای جعل عالی".

در آخرین سلطنت، در طول جنگ بزرگ دوم میهنی 1914، صدها کاروان موافقت حاکمیت را دریافت کردند که متناوباً به ارتش فعال بروند.
امپراتور نیکلاس دوم در سخت ترین آزمایشی که بر سر ملت و دولت پیش آمد، قاطعانه معتقد بود که تنها یک دولت قوی می تواند روسیه را به پیروزی در جنگ برساند.
طبق اعتقاد او، تنها خودکامگی، ایجاد قرن ها، به روسیه این قدرت را داد که با وجود همه بلاها، برای مدت طولانی مقاومت کند.
... برای تغییر سیستم، باز کردن دروازه ها به روی مهاجمان، دست کشیدن از حداقل سهمی از قدرت استبدادی خود - از نظر تزار این به معنای ایجاد فروپاشی فوری بود...» (W. Churchill «War on جبهه شرقی»).

او در همه حال روح مردم را تجسم می بخشید و چه در بیرون و چه در درون، با وفاداری تزلزل ناپذیری که تحسین و احترام را بر می انگیزد از آن دفاع می کرد! (E. Herriot، نخست وزیر فرانسه).
به لطف مراقبت خستگی ناپذیر حاکم، قدرت ارتش روسیه چندین برابر شد. ژنرال آلمانی لودندورف در خاطرات خود شهادت می دهد: "تا پایان سال 1916، روسیه افزایش زیادی در نیروهای نظامی ایجاد کرد. نبردها همچنین افزایش قابل توجهی در تجهیزات نظامی نشان داد. فرماندهی عالی باید با این واقعیت در نظر بگیرد که دشمن در آغاز سال 1917 بسیار قوی تر از ما خواهد بود. موقعیت ما بسیار دشوار است و تقریباً هیچ راهی برای خروج از آن وجود ندارد!

اما راهی برای خروج پیدا شد. دشمنان روسیه امپراتوری، چه در داخل و چه در خارج از آن، دریافتند که تا زمانی که نیکلاس دوم در راس کشور باشد، تا زمانی که مردم روسیه به تزار خود وفادار باشند، به تغییرات مورد نظر خود دست نخواهند یافت.
آنها یک هدف مشترک داشتند - محروم کردن روسیه از کسی که نماد وحدت و قدرت امپراتوری روسیه بود.
در روزهای آشفتگی فوریه، پدید آمد و سپس گسترش یافت، از جمله. در مطبوعات مهاجر، تهمت به کاروان اعلیحضرت. ظهور پیام های "انقلابی" از پتروگراد در مورد "ظهور کامل کاروان در دومای دولتی با ابراز تسلیم ..." باعث سردرگمی افسران لشگر در کاخ تسارکویه سلو شد. آنها می دانستند که یک صد نفر از کاروان در پتروگراد وجود ندارد (همچنین یک لشکر زیر نظر امپراتور در مقر و پنجاه نفر در کیف وجود داشت). اما علاوه بر ارزش تحریک آمیز، ساختگی ها از این جهت خطرناک شد که اگر به نحوی به ستاد مرکزی که ارتباط آن با تزارسکوئه سلو قطع شده بود، ختم شود، می توانند دویست کاروانی را که در آنجا خدمت می کردند در وضعیت بسیار دشواری قرار دهند.

افسران و قزاق های پنجاه نفر از صد تلفیقی پنجم که تحت فرمان امپراتور ماریا فئودورونا در کیف بودند نیز از دروغ ها و تهمت ها علیه واحد بومی خود خشمگین بودند و کاملاً تصور می کردند که در پایتخت فقط یک غیر جنگنده وجود دارد. تیم و یک تیم از صد 5، در خدمت اسب های رها شده توسط آنها در پتروگراد.
اعتماد کامل امپراتور مقتدر به کاروان خود از خاطرات قیصر V. Zborovsky ناشی می شود. در 4 مارس، اعلیحضرت او را در کاخ تزارسکوئه سلو احضار کرد و با افتخار گفت: "بالاخره با حاکم ارتباط برقرار کردم و توانستم به او بگویم که مقاله روزنامه در مورد کاروان دروغ است. حاکم پاسخ داد که او. هیچ شکی در آن نداشتیم و ما حق داشتیم که قزاق ها را دوستان واقعی خود بدانیم.

کاروان‌ها پس از کناره‌گیری نزد حاکم خود ماندند، از اعتماد استثنایی برخوردار شدند و تنها برآوردن خواسته‌های شخصی او به دنبال او نبود...
"موقت" و سپس بلشویک ها همه روابط بین افسران واحد و خانواده سلطنتی را قطع کردند. نامه هایی مانده بود. اینها شواهدی از توجه مهربانانه امپراتور است («.. ما خوشحالیم که صد ما را دیدی!» - از نامه او به امپراتور در مقر)، دوستی صمیمانه فرزندان تزار، که به افسران کاروان نامه نوشت. جبهه در طول جنگ بزرگ و همچنان از نتیجه گیری خود به آنها می نویسد. خواهران تزار که پس از دهه‌ها تبعید از «قزاق‌های عزیز و محبوب» به گرمی یاد کردند. آنها به طور کامل همه گمانه زنی ها در مورد "خیانت" کاروان و تهمت زدن به او را از بین می برند.

یکی از آخرین نامه ها در آغاز جنگ داخلی نامه ای به افسران دوشس بزرگ تاتیانا نیکولاونا به تاریخ 11 ژانویه 1918 از توبولسک بود.
آنها که در آن زمان به بخش‌های گارد کوبان و ترک اصلاح شدند، بخشی از ارتش داوطلب بودند. افسران کاروان به دنبال فرصتی برای برقراری ارتباط با خانواده سلطنتی و نجات آن بودند. رفتن از قفقاز، از طریق تمام جبهه های ارتش سرخ به سیبری امکان پذیر نبود.

فقط اخبار متناقضی از یکاترینبورگ منتشر شد. دولت شوروی این حقیقت را پنهان کرد که زندگی شهدای سلطنتی و فرزندان بی گناه آنها در شب 4/17 ژوئیه 1918 به پایان رسیده است. تمام جزئیات وحشتناک قتل بعداً مشخص شد.
اما در سال 1918، در جریان شروع جنگ داخلی، در جبهه سفید جنوب روسیه، صدها مایل دورتر از صحنه جنایت، اطلاعات دقیقی جز شایعات مبهم و تایید نشده در مورد مرگ حاکم وجود نداشت.

یک سفر تقریباً دور دنیا از کوبان به سیبری - از طریق دریا، از طریق اروپا، از لندن تا ولادی وستوک، توسط افسر کاروان A. Gramotin انجام شد. "متحدان" موانعی ایجاد کردند. بنابراین فرانسوی ها به مدت 6 ماه ابتدا به مردم اجازه ورود به کشور خود را ندادند و سپس از آن خارج شدند.
در سیبری، کاپیتان گراموتین در اختیار بازپرس پرونده های مهم سوکولوف بود که برای کشف جنایت اکاترینبورگ تلاش می کرد.
پس از خروج ارتش روسیه از کریمه در نوامبر 1920 و انتقال واحدهای آن به پادشاهی صرب‌ها، کروات‌ها و اسلوونیایی‌ها (SHS)، سرلشکر V.E. زبوروفسکی و سرهنگ N.V. گالوشکین هدف خود را حفظ یک بخش واحد از گارد لنینگراد قرار داد. صدها کوبان و ترک. سازمان دهندگان با استعداد، همراه با افسران کاروان، در این کار موفق شدند. Division of Own E.I.V. این کاروان بیش از پنجاه سال در تبعید وجود داشت.

نگهبانان نیکلاس دوم تا آخر به سوگند وفادار بودند. در فیلم یک فیلم خبری قدیمی که به خانواده آخرین تزار روسیه تقدیم شده است، بلافاصله بعد از نیکلاس دوم، می توانید یک قزاق قفقازی بلند قد با ریش انبوه مشکی را ببینید که کلاهی بلند و عجیب بر سر دارد و با احتیاط تزارویچ الکسی بیمار را در خود حمل می کند. بازوها این گروهبان پیلیپنکو، فرمانده تزار از کاروان خود اعلیحضرت است. اولین اطلاعات در مورد کاروان در تاریخ نظامی روسیه در سال 1775 یافت شد، اما به عنوان یک واحد منظم در سال 1828 تشکیل شد. در ابتدا، کاروان اعلیحضرت فقط شامل نیم اسکادران قفقاز-کوه گارد حیات بود که در آن شاهزادگان کاباردی و اوزدنی، نمایندگان قبایل باستانی اوستی ها، چچن ها، اینگوش ها، کومیکس ها، نوگای ها و تعدادی دیگر از مردم قفقاز خدمت می کردند. در سال 1828، یک واحد جدید به عنوان بخشی از کاروان ظاهر شد - تیم قزاق های خطی قفقاز. متعاقباً تغییرات ساختاری در واحد بسته به وظایف در حال ظهور بارها و بارها رخ داد. در مارس 1917، در زمان انحلال، کاروان متشکل از دو صد کوبان و دو صد ترک بود. 5th Guards Consolidated Hundred از نمایندگان هر دو سرباز قزاق تشکیل شد.

قزاق ها نه تنها به طور منظم خدمات نظامی انجام می دادند. گروه کر معروف آنها افسانه ای بود. او نه تنها در پایتخت شناخته شد - گروه کر با موفقیت با بهترین گروه های حرفه ای رقابت کرد، رپرتوار شامل آهنگ های باستانی روسی و اوکراینی بود و رقصندگان هوپاک اوکراینی و لزگینکای آتشین قفقازی را با مهارت یکسان اجرا کردند. در میان افسران هنرمندان و شاعران با استعداد زیادی وجود داشت. وظیفه با آرامش و وقار در بعدازظهر 20 ژوئیه 1914، نیکلاس دوم از پترهوف به پایتخت رسید. برای ملاقات با پادشاه، نگهبانی از کاروان ساخته شد. قزاق ها قبلاً از اعلان جنگ اطلاع داشتند. روحیه بالایی داشتند. پس از اعلام مانیفست اعلام خصومت بین روسیه و آلمان و مراسم دعای رسمی، نیکلاس دوم خطاب به حاضران گفت: «مادر بزرگ ما روس با آرامش و وقار از خبر اعلام جنگ علیه ما استقبال کرد. من متقاعد شده‌ام که با همان آرامش، جنگ را هر چه که باشد به پایان خواهیم رساند. از روزهای اول جنگ، بار پرسنل کاروان افزایش یافت. تعداد نگهبانان افزایش یافت و سرویس پست های اسب در اطراف حصار کاخ اسکندر تقویت شد. اکنون، هر روز، دویست نفر به یکباره وارد لباس می شدند: یکی در Tsarskoe Selo و دیگری در پایتخت. دو نفر دیگر روز بعد آنها را عوض کردند. علاوه بر خدمت مداوم در دربار، کاروان ها اغلب مجبور بودند با تزار در سفرهای مختلف می رفتند: نیکلاس دوم به ستاد مرکزی، ارتش فعال و کارخانه ها می رفت. او را علاوه بر دستورش، تیمی متشکل از یک افسر و تا یک دسته از قزاق ها همراهی می کردند. تقویت امنیت یک سال از آغاز جنگ می گذرد. ناکامی های ارتش روسیه منجر به تغییر در رهبری عالی نظامی شد. فرمانده عالی کل، دوک بزرگ نیکولای نیکولایویچ، عموی تزار، برکنار شد و به عنوان فرماندار به قفقاز فرستاده شد. خود نیکلاس دوم رئیس ارتش شد. در 4 سپتامبر 1915 به موگیلف رفت، جایی که مقر فرماندهی کل قوا در آن قرار داشت. در موگیلف، افسران کاروان در هتل پاریس و قزاق ها در پادگان شهر بودند. کاروان ها امنیت داخلی اقامتگاه شاه را انجام می دادند. در آن روزهایی که نگهبان مستقر شد، 8 پست اسب اضافی به حومه شهر فرستاده شد. شبانه روز خدمت می کردند. امنیت بیرونی و امنیت ستاد به طور کلی توسط هنگ پیاده نظام تلفیقی اعلیحضرت و پلیس کاخ انجام می شد. به طور کلی، شهر و اطراف آن به معنای واقعی کلمه مملو از نیروها و پلیس بود. روزانه بیش از 1500 نفر در سمت های مختلف قرار گرفتند. علاوه بر این، یک خط امنیتی دیگر در 20 مایلی شهر قرار داشت. در اوقات فراغت خود از خدمت، قزاق ها از شهر دیدن کردند. برخی از آنها موفق شدند با دختران محلی رابطه داشته باشند. وقتی زمان عزیمت صدها نفر به پایتخت فرا رسید، خانم‌های جوان با تأسف فراوان از کاروان‌ها جدا شدند. برخلاف بقیه برادران ارتش، کوبان و ترتس آقایان بسیار شجاعی بودند. هنگام انتخاب برای کاروان، نه تنها داده های خارجی در نظر گرفته شد، بلکه ویژگی هایی مانند هوش، سواد و توانایی کنار آمدن با دیگران نیز در نظر گرفته شد. برای کوچکترین تخلف مجازاتی اجتناب ناپذیر وجود داشت. بدترین آنها اخراج از کاروان است. علاوه بر شرم (تلگرافی بلافاصله به ستاد ارتش ارسال شد و نه تنها روستای زادگاهش، بلکه کل ناحیه از آنچه اتفاق افتاده بود اطلاع داشتند)، قزاق از مزایای ملموس ارائه شده پس از پایان خدمت محروم شد. به جبهه از همان ابتدای جنگ، قزاق های کاروان از خانه اخبار نگران کننده ای در مورد جراحات یا بدتر از همه، مرگ اقوام و دوستان در جبهه دریافت کردند. پس از هر نامه، فرماندهان صدها گزارش های منظم با درخواست ارسال به ارتش فعال دریافت می کردند. در صبح روز 5 نوامبر 1915، فرمانده اولین گارد حیاتی صد کوبان، یساول ژوکوف، مانند همیشه وارد شد تا به فرمانده کاروان، سرلشکر کنت گرابه نیکیتین گزارش دهد. پس از گوش دادن به گزارش سنتی بهترین فرمانده خود در ارتش، الکسی نیکولاویچ پرسید: "احساس می کنم، آندری سمنوویچ، شما چیزی به من نمی گویید." چه اتفاقی افتاده است؟ چه افکاری شما را آزار می دهد؟ ژوکوف، با شور و شوق خاصی که در طبیعت او داشت، به معنای واقعی کلمه بدون توقف همه چیزهایی را که بیش از یک بار در ذهن خود تکرار کرده بود، از بین برد و آماده رفتن برای گزارش دادن به فرمانده شد: "عالیجناب، از طرف خودم از شما می خواهم. و همه افسران و قزاقها از حاکمیت درخواست کنند تا اجازه اعزام به جبهه را بگیرند.» ما در جنگ ثابت خواهیم کرد که کاروان اعلیحضرت شایسته ارباب خود است. گراب با مهربانی لبخند زد. - راستش را بخواهید، مدتها بود که منتظر این گفتگو بودم. نیاز به فکر کردن امکان ارسال یکجا برای همه وجود نخواهد داشت. اگر صد نفر هم بفرستیم نمی توانیم وظایف محوله را انجام دهیم. به نظر شما کدام صد نفر اول باید عازم ارتش فعال شوند؟ ژوکوف گفت: "البته الکساندر نیکولاویچ مال من اول است." شماره اول به ما رسید و شماره دوم به تاتونوف صد، چهارمین ترسک... روز اعزام، 12 دسامبر 1915، روز شنبه بود. صد نفر به هنگ اول خوپرسکی اعلیحضرت امپراتوری دوشس اعظم آناستازیا میخایلوونا از ارتش قزاق کوبان منصوب شدند. ژنرال گرابه تصویر شهید بزرگ اروفی، قدیس حامی کاروان را به آندری سمنوویچ ژوکوف تحویل داد. در غروب، قطار به سمت جبهه جنوب غربی حرکت کرد و پنج افسر، یک گروهبان، 147 افسر و قزاق را با خود برد. سه ماه گذشت. مدت اقامت در ارتش فعال رو به پایان بود. با این حال، به دلیل آرامشی که در جبهه برقرار شد، کاروان ها هرگز موفق به حضور در کار جدی نشدند. فرمانده کاروان با اطلاع از حمله آتی نیروهای روسی و پاسخگویی به درخواست های اصرار ژوکوف، به صدها اجازه داد تا پایان ماه ژوئن به عنوان بخشی از لشکر قزاق ترک که به آنها منصوب شده بودند، باقی بمانند. در 11 آوریل 1916، طبق دستور ستاد، مقدمات حمله آغاز شد. در سحرگاه 22 مه، اسلحه های روسی شروع به صحبت کردند. دشمن هرگز نتوانست مقدمات حمله نیروهای جبهه جنوب غربی را کشف کند. تگرگ گلوله ها اتریشی ها را غافلگیر کرد. در پایان روز بعد، اولین خط دفاعی دشمن شکسته شد. نیروهای ژنرال بروسیلوف شروع به تعقیب دشمن در حال عقب نشینی کردند. در 29 مه، 1st Life Guards Kuban Hundred در حالی که عبور از رودخانه Prut را در نزدیکی روستای Vam پوشش می داد، متمایز شد. به لطف شجاعت کاروان ها، تلاش دشمن برای رسیدن به جناح نیروهای اصلی لشکر قزاق ترک خنثی شد. هنگ کوبان و کیزلیار-گربنسکی در 5 ژوئن هنگام تعقیب دشمن با کاروان بزرگی روبرو شدند. حمله به اسب می تواند منجر به خسارات سنگین شود. قزاق های ترک پیاده شده، با شروع یک آتش سوزی، پوشش کاروان را چسبانده اند. کاروان ها از آن طرف وارد جنگل شدند. آنها با شلیک رگبار از تفنگ ، ناگهان برای اتریشی ها به حمله رفتند. قزاق ها به کسانی که اسلحه های خود را به زمین می انداختند و دست های خود را بالا می بردند، دست نمی زدند. در آیین نامه خدمت صحرایی آن زمان دستورات خاصی داده شده بود: «... به دشمن غیرمسلح طلب رحمت نزنید... چون جنگ تمام شد، برای مجروح دلسوزی کنید و به اندازه او را یاری کنید. شما می توانید، بدون اینکه تصمیم بگیرید که آیا او یکی از خودتان است یا دشمن، نه دشمن شما... با زندانی رفتاری انسانی داشته باشید، ایمان او را مسخره نکنید..." نبرد با پیروزی کامل قزاق ها به پایان رسید. کومبرهای کیزلیار متحمل خسارات سنگینی شدند. در جریان این حمله، سرهنگ مارکوف، سرپرست هنگ، کشته شد. به عنوان افسر ارشد ستاد، آندری سمنوویچ ژوکوف، که روز قبل به درجه سرهنگ ارتقا یافته بود، فرماندهی را بر عهده گرفت. او صد نفر را به کاپیتان گریگوری راسپ سپرد. در سحرگاه 7 ژوئن، کاروان ها که پیشتاز هنگ بودند، جنگیدند و شهر کوچک سوچاوا را اشغال کردند. پس از استراحتی کوتاه، گشتی به سرپرستی کاپیتان اسکورتسف به سمت شهر راداوتز اعزام شد تا دشمن را شناسایی کند. به زودی از سمتی که پیشاهنگان رفته بودند، صدای تیراندازی با تفنگ سنگین و مسلسل به گوش رسید. ناظری که در برج ناقوس یک کلیسای محلی خدمت می کرد، گزارش داد که قزاق های اسکورتسف برای حمله به پاسگاه اتریش در حومه شهر هجوم آوردند. همانطور که کاپیتان بعدا توضیح داد، این تنها فرصت برای نجات مردم بود، زیرا عقب نشینی زیر آتش شدید دشمن به معنای مرگ اجتناب ناپذیر بود. در طول این حمله ناامیدانه، یک شاهکار قهرمانانه توسط پاسبان واسیلی سوخینا، اهل روستای نوودزرلیفسکایا، بخش تامان، انجام شد. در گرماگرم نبرد متوجه شد که یک سرباز اتریشی اسکورتسوف را نشانه گرفته است. همه چیز در لحظه مشخص شد؛ برای هشدار دادن در مورد خطر خیلی دیر شده بود. پاسبان با پرتاب اسب خود به سمت فرمانده و پوشاندن بدن او، ضربه را به خود گرفت. برای نجات افسر به قیمت جانش، واسیلی ایوانوویچ سوخینا پس از مرگ، نشان صلیب سنت جورج، درجه 2 را دریافت کرد... عمل سرهنگ ژوکوف در راداوتز، کاروان ها با آندری سمنوویچ ژوکوف جدا شدند. پس از تسلیم هنگ کیزلیار-گربنسکی، تنها با یک دستور، به عقب رفت. هیچکس تصورش را نمی کرد که تا دو روز دیگر فرمانده عزیز برود. او مدت ها از فتق رنج می برد که با جراحی قابل درمان نبود. در حالی که آرامش وجود داشت ، حتی افسران نیز متوجه هیچ تغییری در آندری سمنوویچ نشدند. همیشه یکنواخت و آرام، سعی می کرد به هر وسیله ای بیماری خود را پنهان کند. اما زمانی که جبهه به تهاجمی رفت، ژوکوف، مانند هر کس دیگری، مجبور شد برای مدت طولانی در زین بماند، به حملات برود و انتقالات بزرگی انجام دهد. این بیماری بدتر شد و شروع به ایجاد رنج طاقت فرسا کرد. یک بار که از درد بسیار شدید عذاب می‌داد، طاقت نیاورد و موضوع را به سروان راسپ گفت. دومی در مورد فرمان گزارش داد. دکتر فرستاده شده توسط فرمانده سپاه، پس از معاینه ژوکوف، نتیجه غیرمنتظره ای گرفت: "آقای سرهنگ، شما باید فوراً به بیمارستان بروید." در غیر این صورت نمی توانم عواقب آن را تضمین کنم. آندری سمنوویچ پاسخ داد: "من دیگر نمی توانم در جبهه باشم و همچنین نمی توانم جبهه را ترک کنم!" تنها پس از دستور کتبی فرمانده سپاه، او به سمت عقب حرکت کرد. ژوکوف با شجاعت بی عیب و نقص و بسیار مغرور، یک مرد نظامی موروثی، از ترس اینکه ترک خط مقدم در بحبوحه جنگ توسط زیردستانش به عنوان مظهر بزدلی تلقی شود و اعتبار او به عنوان یک افسر را تضعیف کند، خودکشی کرد. بر اساس شهادت این پیام آور، آخرین کلام او این بود: مرا رها کن، می خواهم نماز بخوانم. چند دقیقه بعد صدای تیراندازی شنیده شد. روی میز یادداشتی گذاشته شده بود که توسط ساعت متوفی له شده بود: "من مریض هستم. می ترسم قزاق ها و افسران متوجه نشوند!" بازگشت به خانه در طول شش ماه حضور در جبهه، کاروان ها به لشکر قزاق ترک نزدیک شدند. به خصوص با افسران و قزاق های هنگ دوم کیزلیار-گربنسکی که مجبور بودیم بیش از یک بار با آنها به چشم مرگ نگاه کنیم. خطوط فرمان هنگ صادر شده توسط فرمانده Kizlyar-Grebentsy، سرهنگ ختاگوروف، در آخرین روزهای اولین گارد زندگی صد کوبان در جبهه، با گرمای برادرانه آغشته شده است: "کاروان ها! در کمال صداقت باید تعظیم کنم. به دلاوری، شجاعت و دلاوری تو. تماشا کردم و متعجب شدم. آن آرامش، آن استقامت، فداکاری و اعتماد به نفس تزلزل ناپذیری که با آن حمله کردی، چه سواره و چه پیاده فرقی نمی کند...» در 22 ژوئن، سربازان کوبا وارد موگیلف شدند. در همان روز، نیکلاس دوم با آنها ملاقات کرد. تزار به همراه پسرش تزارویچ الکسی و گروه کوچکی از راه رسید.

فرمانده صد دستور داد: - صد، فروتن، به کراول گوش کن! بدون اینکه طبق مقررات، به دو قدمی برسد، ایستاد، و معروف است که با سابر خود همانطور که فقط می‌توانست سلام کرد: «اعلیحضرت شاهنشاهی، اولین قافله محافظ جان کوبان صد نفر از کاروان اعلیحضرت از ارتش فعال وارد شد.» دو افسر، 106 افسر و قزاق در صفوف هستند. فرمانده صد یسائول راسپ! پس از گزارش یک قدم به کناری رفت و شاه را رها کرد. با نزدیک شدن به خط، حاکم متوقف شد. قزاق ها بی حرکت ایستاده بودند. چهره های فرسوده، بالغ و بسیار آشنا. اما در میان آنها ژوکوف وجود ندارد، هیچ یک از اولین تنورهای گروه کر قزاق، کامکوف، وجود ندارد، که همه، از جمله همسر و فرزندان نیکلاس دوم، به خاطر صدای فوق العاده او با محبت او را "ساوشکا" صدا زدند. نیکلاس دوم در حالی که آه سختی می‌کشید، به قزاق‌ها سلام کرد. سپس دور خط رفت و از همه پرسید که چرا جوایز را دریافت کردند. - آیا همه کاروان ها به خاطر کارهای قهرمانانه شان پاداش می گیرند؟ - درست است، اعلیحضرت شاهنشاهی. آنها هنوز فقط برای آخرین نبردها جایزه نگرفته اند، بلکه موارد ارسالی ارسال شده است. تزار رو به فردریک و فرمانده کاروانی که او را همراهی می کرد، کرد و پرسید: «آقایان، اگر منتظر تکمیل رسمی بررسی آثار و اهدای جوایز نباشیم، چه فکر می کنید؟» آجودان وظیفه احضار شد که در چنین سفرهای تزار یک چمدان با جوایز مربوطه داشت. سرباتوف و ولوشین اولین کسانی بودند که جایزه گرفتند. در مجموع 30 نفر دارنده صلیب های سنت جورج درجات مختلف و 23 قزاق - مدال سنت جورج شدند. در 25 ژوئن، 1st Life Guards Kuban Hundred وارد Tsarskoe Selo شد. در همان روز، در کلیسای جامع فئودوروفسکی، اعتراف کننده اعلیحضرت، پدر واسیلیف، مراسم یادبودی را برای قزاق هایی که از جبهه برنگشته بودند برگزار کرد. هدیه ای از امپراتور قزاق های چهارمین گارد حیاتی ترک صد نیز شجاعانه جنگیدند. قبل از عزیمت به ارتش فعال ، ملکه افسران را به محل خود دعوت کرد. او به گرمی با آنها خداحافظی کرد و برای همه آنها آرزوی موفقیت کرد و بازگشتی بی دریغ زنده و سالم برای آنها آرزو کرد. الکساندرا فدوروونا با برکت دادن به افسران ، به هر یک از آنها یک نماد مقدس بر روی بدن خود هدیه داد و به فرمانده صد ، یسائول تاتونوف ، همان نمادها را برای همه قزاق ها داد. دوشس اعظم هدایای متوسطی به افسران دادند. پودساول فدیوشکین موفق شد این هدیه را تا زمان مرگش حفظ کند (او در 31 اوت 1958 در نیویورک درگذشت). او با یادآوری وطن دور و جوانی خود در یک سرزمین بیگانه، بیش از یک بار یک پیراهن ابریشمی اهدایی دختر دوم تزار، تاتیانا، و یک یادداشت را بیرون آورد: "خداوند تو را برکت دهد و حفظت کند، یوزیک عزیز! تاتیانا"... خدمت سربازی ترتسیان ها عمدتاً در کوه های کارپات انجام می شد. این یکی از دوره های خدمات شدید، طاقت فرسا و دشوار برای یگان های قزاق بود، زمانی که آنها مجبور بودند عمدتاً مانند هنگ های پیاده نظام معمولی پیاده عمل کنند. 42 افسر پلیس و قزاق از جبهه بازگشتند و صلیب سنت جورج را اعطا کردند. چند نفر شوالیه کامل سنت جورج شدند. صدها نفر دیگر از کاروان قادر به بازدید کامل از جبهه نبودند. روزگار پر دردسر و سختی برای روسیه در راه بود... «بفرمایید آنها را بکشند!» تزار ژانویه و تقریباً تمام فوریه 1917 را در تزارسکویه سلو گذراند. در 22 فوریه عازم ستاد مرکزی شد و در 23 فوریه در پتروگراد کارگران به خیابان ها ریختند. در 27 فوریه، ایجاد کمیته موقت دومای دولتی اعلام شد. تزار تصمیم گرفت به تزارسکوئه سلو برود. فرمانده کاروان برای حفاظت فوری خود، یک صدف شودوف، یک پاسبان و دو قزاق از اولین گارد نجات صد کوبان را به قطار حرف "A" و یک تیم 14 نفره از قزاق ها از چهارمین گارد غریق صد تارک را منصوب کرد. قطار "B" تیم کورنت لاوروف. در 2 مارس، نیکلاس دوم در دفتر خاطرات خود نوشت: "صبح روزسکی آمد و مکالمه طولانی خود را در دستگاه با رودزیانکو خواند. به گفته او، در پتروگراد به گونه ای است که اکنون وزارت دوما از انجام کاری ناتوان به نظر می رسد. زیرا با حزب سوسیال دموکراتیک با نمایندگی کمیته کارگری مبارزه می کند. انصراف من ضروری است. پاسخ های ساعت از همه می آید. اصل این است که به نام نجات روسیه و نگه داشتن "ارتش در جبهه باید با آرامش تصمیم بگیرد که این گام را بردارد. من موافقت کردم... خیانت، بزدلی و فریب در اطراف وجود دارد!" سخنان آخر فقط به عده معدودی از جمله افسران و قزاق های کاروان مربوط نمی شد. آنها به سوگند یک بار تا آخر وفادار ماندند. هنگامی که گوچکوف و شولگین شادمان در حال رفتن بودند و مانیفست کناره گیری تزار را می گرفتند، نیکلاس دوم رو به قزاق های کاروان حاضر در آن لحظه کرد: "حالا باید تک نگاری های من را پاره کنید." که قزاق‌ها که در معرض توجه ایستاده بودند، پاسخ دادند: اعلیحضرت امپراتوری دستور دهید آنها را بکشند! پادشاه انتظار نداشت که کسی در این وضعیت همچنان بتواند به او وفادار بماند. شوک هیچ یک از افسران و قزاق های کاروان که در 3 مارس در مقر بودند نمی دانستند که چرا تزار در تزارسکویه سلو نبود، بلکه در پسکوف بود. حوالی ظهر، این خبر مانند یک پیچ از آب در آمد: "نیکولاس دوم از تاج و تخت کناره گیری کرد!" سرهنگ کریف به محل کاروان ها رسید. او از زیردستان خود درخواست کرد که قسم را محکم به خاطر بسپارند. در ساعت 15، پس از اطلاع از ورود تزار به موگیلف در شب، دستیار فرمانده کاروان، فئودور میخائیلوویچ کیریف، صدها نفر را به شهر فراخواند و دستور داد یک نگهبان تقویت شده در خانه نیکلاس دوم قرار گیرد. در ساعت 19، دوک های بزرگ و افسران ستاد که در ستاد بودند، شروع به رسیدن به سکوی نظامی ایستگاه کردند. نگهبانی از کاروان برای جلسه به رهبری کورنت گالوشکین صف کشیده بود. در ساعت 20:20 قطار نامه تزار به آرامی به سکو نزدیک شد. زمزمه صداها ناگهان خاموش شد و سکوت دردناکی حاکم شد. حدود پنج دقیقه کسی بیرون نیامد. بالاخره در کالسکه باز شد و ژنرال گراب ظاهر شد. فرمانده کاروان که فقط با قزاق ها سلام کرد، از گالوشکین پرسید: "آیا از کناره گیری امپراتور اطلاعی وجود دارد؟" - عالیجناب کسی این را باور نمی کند! گراب به آرامی گفت: متأسفانه اینطور است و دوباره وارد کالسکه شد. گروهبان پیلیپنکو، فرمانده تزار، ظاهر شد و علامتی برای خروج او داد. نگهبان کاروان، مثل همیشه، به وضوح به تزار سلام کرد. نیکلاس دوم با گالوشکین و سپس با قزاق ها دست داد. آنها به اتفاق آرا پاسخ دادند: برای شما آرزوی سلامتی داریم، اعلیحضرت شاهنشاهی! دستش را روی کلاهش گذاشت (تزار یونیفورم پلاستون های کوبان پوشیده بود) گفت: "از خدمات شما متشکرم، قزاق ها!" نیکلاس دوم پس از احوالپرسی با ژنرال آلکسیف و پذیرفتن گزارشی از وی، نزد دوک های بزرگ رفت. همه را در آغوش گرفت و بوسید. سپس دور صف افسران قدم زد. سکوت ظالمانه همچنان بر سکو حکمفرما بود. احساس می شد کسانی که به ما سلام می کنند در حالت روحی افسرده هستند. سرهنگ کریف در ورودی اصلی خانه استان منتظر تزار بود. بنده قدیمی همیشه آرام و منطقی تشخیصش سخت بود. او ناگهان تسلیم شد و شبیه مردی ناراضی و بسیار پیر شد. فئودور میخائیلوویچ پس از گزارش به نیکلاس دوم در مورد وضعیت کاروان، با صدایی شکسته گفت: "عالی امپراتوری، همه افسران و قزاق ها آماده هستند تا وظیفه نظامی خود را تا آخر انجام دهند." ما سوگند داده شده به اعلیحضرت را نمی شکنیم!.. در 4 مارس، اخبار وحشتناکی برای بسیاری به تزارسکوئه سلو رسید - در مورد کناره گیری تزار. هیچ یک از کاروان ها نمی خواستند آن را باور کنند. در طول روز، از جایی در کاخ اسکندر، مانیفست های مربوط به کناره گیری نیکلاس دوم و دوک بزرگ میخائیل الکساندرویچ رسید. بعدازظهر ، ملکه صدف زبوروفسکی را به محل خود دعوت کرد. او گزارش داد که ارتباطی با حاکم وجود دارد. او خواست تا قدردانی خود را برای وفاداری آنها به خانواده اش به کاروان ها منتقل کند. الکساندرا فدوروونا قبل از رفتن صددرصد به او گفت: "ویکتور اراستوویچ، اجازه دهید همه افسران و قزاق ها مونوگرام اعلیحضرت را از بند شانه خود بردارند." خبرهایی به من رسیده است که افسران در پتروگراد به خاطر آنها کشته می شوند. لطفا این کار را برای من و فرزندانم انجام دهید. ما نمی خواهیم کسی به خاطر ما صدمه ببیند. هنگامی که این درخواست ملکه مورد توجه قزاق ها قرار گرفت، اکثریت، به ویژه افسران نظامی طولانی مدت، از انجام این کار خودداری کردند. تا عصر، سربازان گردان های ذخیره در منطقه پادگان کاروان ظاهر شدند. کاروان ها سعی کردند از صحبت با آنها خودداری کنند و از کسانی که می خواستند تجمعی ترتیب دهند، خواسته شد که به دلیل کمبود وقت برای گوش دادن به آنها، آنجا را ترک کنند. با این حال، هیچ آژیتاتور غیور خاصی وجود نداشت. شاید آنها تحت تأثیر فضای نظم و انضباط شدید حاکم بر کاروان قرار گرفته بودند. سربازان و غیرنظامیان با ظاهری باهوش با ریش های نوک تیز سعی کردند با قزاق هایی که به عنوان نگهبان در کاخ اسکندر خدمت می کردند صحبت کنند. با سکوت عبوس یا "ترک" کوتاهی، کنار رفتند. تسلیم مناصب رئیس ستاد فرماندهی کل قوا، ژنرال آجودان آلکسیف، دستور شماره 344 را صادر کرد که در بند اول آن آمده بود: «کاروان خود اعلیحضرت، تحت اختیار فرمانده آپارتمان اصلی امپراتوری. قرار است در ستاد فرماندهی کل قوا قرار گیرد و به کاروان فرماندهی معظم کل قوا تغییر نام دهد.» برای کاروان ها این خبر کاملاً غافلگیرکننده بود. شخصی متوجه شد که ظاهراً دستور توسط فرمانده کاروان، ژنرال گرابه، صادر شده است. به درخواست افسران، سرهنگ کریف برای روشن شدن صحت این موضوع به او مراجعه کرد. گرابه که شخصاً به نزد افسران رسید ، سعی کرد آنها را متقاعد کند که پس از کناره گیری از تاج و تخت نیکلاس دوم و برادرش میخائیل ، تنها نماینده سلسله رومانوف دوک بزرگ نیکولای نیکولاویچ بود که انتظار می رفت در ستاد باشد. بنابراین، کاروان با بودن در کنار او، تداوم خود را حفظ خواهد کرد.

با تمام احترام عمیق برای فرمانده، افسران به اتفاق آرا تصمیم شخصی عجولانه او را محکوم کردند. گراب که متوجه شد اشتباه کرده و ناخواسته به زیردستانش توهین کرده است، از آنها طلب بخشش کرد. در 7 مارس، کاپیتان سویدین و فرمانده هنگ پیاده نظام ترکیبی به شهرداری احضار شدند و اعلام کردند که به دستور دولت موقت، در 8 مارس لازم است پست‌های کاخ اسکندر را به واحدهای تزارسکویه سلو تسلیم کنند. پادگان. پس از یک شب بی خوابی، همه افسران گارد نجات دوم کوبان و سومین گارد غریق صدها ترک در مجلس افسران جمع شدند. همه دردناک و غم انگیز به نظر می رسیدند. آن‌ها هنوز نمی‌توانستند تمام اتفاقات را باور کنند. تا روز آخر این امید وجود داشت که وضعیت به نحوی به سمت بهتر شدن تغییر کند. اما دستور خروج از کاخ این آخرین امید را از بین برد. بعد از ظهر، فرمانده پادگان پتروگراد، ژنرال کورنیلوف، وارد شد. او فرمان دولت موقت برای دستگیری خانواده نیکلاس دوم را به ملکه اعلام کرد. پس از عزیمت کورنیلوف ، الکساندرا فدوروونا با اطلاع از اینکه کاروان برای زندگی خانواده سلطنتی تا آخرین لحظه آماده جنگیدن است ، صدیقه زبوروفسکی را دعوت کرد. - ویکتور اراستوویچ، از همه شما می خواهم که از هرگونه اقدام مستقلی که می تواند ورود اعلیحضرت را به تأخیر بیندازد و بر سرنوشت فرزندان تأثیر بگذارد خودداری کنید. با شروع از من، همه باید تسلیم سرنوشت شوند!.. تسلیم پست ها و عقب نشینی از قصر اسکندر کاروان و هنگ تلفیقی برای 16 ساعت برنامه ریزی شده بود. افسران مجدداً از زبوروفسکی خواستند تا نزد ملکه برود و گزارش دهد که کاروان آماده اجرای هر یک از دستورات وی است. وقتی او این کلمات را بیان کرد، الکساندرا فئودورونا شروع به گریه کرد. او با فرونشاندن هیجان خود، از همه افسران و قزاق ها به خاطر وفاداری آنها قدردانی کرد. او پس از تحویل نمادهای کوچک به عنوان سوغاتی، صدف را به مهد کودک هدایت کرد تا با اولگا و تاتیانا که در حال بهبودی از سرخک بودند خداحافظی کند. در ساعت 16:00 تغییر مکان رخ داد. وداع در آخرین روز اقامت خود در موگیلف ، تزار در اتاق کنترل ژنرال وظیفه از همه رده های ستاد خداحافظی کرد. افسران کاروان در جناح چپ به صف شدند و گروهبان ها و درجه داران به همراه نمایندگان هنگ پیاده پیاده روی پله های منتهی به مقر به صف شدند. دقیقاً در زمان مقرر، حاکم وارد شد. او یک کت چرکس خاکستری کوبان پوشیده بود و شمشیر روی شانه اش بود. روی سینه فقط یک صلیب سنت جورج آویزان بود که سفید روشن در پس زمینه تیره کت چرکسی بود. ژنرال آلکسیف دستور داد: - آقایان افسران! نیکلاس دوم با ناراحتی به حاضران نگاه کرد. در دست چپش، در حالی که کلاهش در آن چنگ زده بود، چکرزهایی را روی دسته نگه داشت. سمت راست پایین آمده بود و به شدت می لرزید. صورت حواسش بیشتر بود و زرد شده بود. - آقایان! امروز برای آخرین بار تو را می بینم.» صدای پادشاه لرزید و ساکت شد. سکوت ظالمانه ای در اتاقی که چند صد نفر جمع شده بودند حاکم بود. هیچ کس حتی سرفه نکرد، همه به شاه نگاه کردند. او با هیجان شروع به قدم زدن در صف افسران کرد. با این حال، پس از خداحافظی با سه نفر اول، حاکم نتوانست تحمل کند و به سمت خروجی حرکت کرد. در آخرین لحظه کاروان را دیدم که با کت های تشریفاتی قرمز قرمز ایستاده بود. به آنها نزدیک شدم. سرهنگ کریف را در آغوش گرفتم و بوسیدم. در آن لحظه، کورنت لاوروف، غول دو متری، که قادر به مقاومت در برابر تنش نبود، درست به پای تزار افتاد... نیکلاس دوم قبل از رفتن تصمیم گرفت یک بار دیگر افسران کاروان و هنگ تلفیقی را ببیند. با ورود به سالن، پادشاه در سکوت به آنها تعظیم کرد. سپس به دفتر بازنشسته شد و مجسمه چینی یک نگهبان را آورد. هدیه فراق خود را به کیریف تحویل داد و گفت: "من دو تا از اینها دارم." من یکی را به عنوان یادگاری نگه خواهم داشت. یک بار دیگر از همه شما متشکرم. مانند گذشته صادقانه به میهن خود خدمت کنید. از پله ها پایین رفتم، گروهبان ها، پاسبان ها و ترومپت ها را دیدم. زانو زده بودند، بیشترشان اشک مردانه بخیل در چشمانشان می درخشید. پادشاه بسیار رنگ پریده شد. به آنها نزدیک شد و هر کدام را در آغوش گرفت و طبق رسم روسی سه بار هر کدام را بوسید. من از گروهبان اولین گارد زندگی صد کوبان، سوارکار فرعی نووسلتسف، خواستم که سلام و سپاس خداحافظی خود را به همه قزاق ها برای خدمات وفادارانه آنها منتقل کند. سپس رو به مأموران کرد و گفت: از شما می خواهم اینجا بمانید، مرا پیاده نکنید! از پرسنل کاروان با تزار، تنها یکی از فرماندهان او، گروهبان پیلیپنکو، عازم پایتخت شد. مقامات جدید به هیچ کس دیگری اجازه ندادند... در 9 مارس، حدود ساعت 11، نیکلاس دوم وارد تزارسکوئه سلو شد. قزاق های گارد دوم کوبان و 3 ترک که از این موضوع مطلع شدند، بدون هیچ فرمانی در پادگان خود صف کشیدند. در راه کاخ اسکندر، تزار باید از کنار آنها می گذشت. پس از حدود یک ساعت انتظار، ماشین سلطنتی ظاهر شد. راننده با دیدن تشکیل کاروان ها بدون دستور سرعتش را کم کرد. نیکلاس دوم برخاست و به قزاق ها سلام کرد. پاسخ بلند بود: "برای شما آرزوی سلامتی داریم، اعلیحضرت شاهنشاهی!" این آخرین ملاقات تزار بود که قبلاً با فرمان دولت موقت از آزادی محروم شده بود با کاروان خود. در تزارسکوئه سلو، صدها کاروان دیگر پس از 8 مارس هیچ خدمات پادگانی انجام ندادند. فقط گاهی اوقات آنها را در تمرین مته شرکت می کردند و یک روز در میان آنها را سوار بر اسب برای سواری می بردند. افسران و قزاق ها در این روزهای پر دردسر به عنوان یکی جمع شدند. در موگیلف، با عزیمت نیکلاس دوم، سرهنگ کیریف دستور داد به اردوگاه کشور بازگردد. آنها همچنین دیگر در لباس های پادگان خدمت نمی کردند. بلاتکلیفی در 11 مارس، دوک بزرگ نیکولای نیکولایویچ از قفقاز وارد مقر مرکزی شد. اما در همان روز نماینده دولت موقت به وی اعلام کرد که از سمت فرماندهی کل قوا برکنار شده است. موقعیت کاروان حتی نامشخص تر شد. علاوه بر همه چیز، شایعات نگران کننده ای در مورد تصمیم ادعایی دولت موقت برای انحلال کاروان و اعزام پرسنل به واحدهای مختلف ظاهر شد. افسران و قزاق ها به اتفاق آرا تصمیم گرفتند که تمام اقدامات لازم برای حفظ کاروان انجام شود، صدها نفر در یک مکان متحد شوند و آن را به عنوان یک واحد نظامی جداگانه به جبهه بفرستند. در این زمان شورای نظامی به همه اعضای هیئت اعلیحضرت اجازه داد با حق بازنشستگی و حفظ کلیه مزایا استعفا دهند. ژنرال گراب این حق را برای همه افسران کاروان تضمین کرد. اما آنها برای حفظ یگان و سپس اعزام به جبهه امتناع کردند. در پایان ماه مارس، سرانجام اجازه خروج کاروان به قفقاز شمالی صادر شد. دولت موقت به صدها نفر از مردم در ستاد اجازه نداد تا برای جمع آوری خانواده ها و اموال خود به تزارسکوئه سلو بروند. حاکمان جدید روسیه از چنین قاطعیت، استواری و وفاداری کاروان هایی که یک بار سوگند یاد می کردند، ترسیده بودند. وزرا می ترسیدند که این قسمت کوچک بعد از ماجرای بنرها بتواند کارهای بزرگی انجام دهد. بنابراین، گوچکوف به سرهنگ کیریف دستور داد که صدها اسائول راسپ و تاتونوف را بلافاصله به یکاترینودار بفرستد. در تزارسکوئه سلو آماده شدن بیشتر طول کشید. باید اسناد دفتر کاروان را بسته بندی کرد، وسایل رفقای را که اجازه ورود به تزارسکویه سلو را نداشتند جمع آوری کرد و به خانواده افسران و سربازان وظیفه کمک کرد که به سمت خانه به کوبان و ترک می رفتند. در غروب روز 29 می، افسران 2 گارد لایف کوبان، 3 گارد لایف ترک و تیم پنجمین گارد نجات جان صدها برای آخرین بار در مجمع خود ملاقات کردند. جلوی هر کدام یک جام نقره ای کوچک با امضای افسران کاروان بر روی آنها حک شده بود. این عینک به درخواست رایج مخصوص این روز ساخته شده است. هیچ سخنرانی انجام نشد. فئودور میخائیلوویچ کیریف که از موگیلف آمده بود ایستاد و بی صدا لیوان خود را بالا برد. این اولین و آخرین نان تست بود... پایان به جز چند قزاق از تیم غیر رزمی، همه پرسنل سوگند نظامی را زیر پا نمی گذاشتند. کاروان ها نه انقلاب بهمن را قبول کردند و نه اکتبر. در طول جنگ داخلی، آنها برای مدت طولانی به هیچ یک از احزاب متخاصم نپیوستند. با این حال، با از دست دادن پدر یا برادر خود در جریان اعدام های دسته جمعی، بسیاری از آنها مجبور شدند به ارتش داوطلب بپیوندند. در آتش جنگ برادرکشی، 24 افسر، بیش از 200 افسر و قزاق جان باختند. طبق اسناد بایگانی، در میان کسانی که در طول جنگ داخلی بر اثر جراحات و بیماری جان خود را از دست دادند یا جان خود را از دست دادند، می توان نام سرهنگ کریف، هر چهار فرمانده صدها نفر را یافت: اولین گارد زندگی کوبان - کاپیتان گئورگی راسپیل، کوبانی دوم. گاردهای نجات - کاپیتان میخائیل سویدین ، ​​گاردهای نجات سوم ترسک - کاپیتان میخائیل پانکراتوف ، گاردهای نجات چهارم ترسک - گریگوری تاتونوف. سنتوریون شودوف و کاپیتان لاوروف در زندان های چکا جان باختند. در سال 1920، بازماندگان به همراه خانواده هایشان در ارتش ژنرال رانگل وطن خود را ترک کردند. P.S. در پایان این مبحث، می خواهم اضافه کنم که در تبعید، کاروان خود اعلیحضرت امپراتوری تا سال 1941 به عنوان یک واحد رزمی وجود داشت. در سال 1941، بقایای S.E.I.V. این کاروان از بلغارستان برای تشکیل سپاه امنیتی روسیه در بلگراد وارد شد. نیکولای دیمیتریویچ پلوتنیکوف - سرهنگ، کاندیدای علوم نظامی


2023
polyester.ru - مجله دخترانه و زنانه