05.12.2023

آندری واسیلچنکو - اسرار قلعه های سیاه ss. رازهای آندری واسیلچنکو در مورد قلعه های سیاه اس اس درباره کتاب آندری واسیلچنکو "رازهای قلعه های سیاه اس اس"


هر داستانی که مربوط به قلعه های اس اس باشد در عرفان و رمز و راز پوشیده شده است. و فقدان اطلاعات موثق باعث ایجاد خارق العاده ترین نسخه ها و فرضیات شده است. به عنوان مثال، اعتقاد بر این است که بسیاری از این قلعه ها وجود داشته است. در واقع، تنها دو ساختمان قلعه دارای ویژگی تشریفاتی برای اس اس بودند: کلیسای جامع کوئدلینبورگ و قلعه وولزبورگ. پس از جنگ، شایعات شروع شد به وولزبورگ شهرت بدی را به عنوان مکانی که در آن داستان های مرموز و حتی وحشتناک رخ می دهد. این مکان به زیارتگاهی برای باطنی گرایان راست تبدیل شد که امیدوار بودند در اینجا «مرکز قدرت» بیابند که اگر قدرتی نداشته باشد، حداقل استعدادها و توانایی های استثنایی را به ارمغان می آورد. این شایعات بر چه اساس است و چه چیزی پشت آنها است - در کتاب یک متخصص شناخته شده رایش سوم، آندری واسیلچنکو بخوانید.

یک سری:آرشیو Ahnenerbe

* * *

بخش مقدماتی داده شده از کتاب اسرار قلعه های سیاه اس اس (A. V. Vasilchenko، 2010)ارائه شده توسط شریک کتاب ما - شرکت لیتر.

© Vasilchenko A.V.، 2010

© Veche Publishing House LLC، 2010

پیشگفتار

هنگامی که آنها در مورد پایان رایش سوم صحبت می کنند، دوست دارند از "باشگاه انتحاری" نام ببرند، که نام شوخی به آن دسته از مقامات حزبی و دولتی در آلمان داده می شود که در بهار 1945 مرگ داوطلبانه را انتخاب کردند. از جمله آنها رایشفورر اس اس هاینریش هیملر بود. به هر حال، بسیاری از سوالات باز در مورد مرگ او باقی مانده است. تاریخ نگاری رسمی به راحتی جزئیات خودکشی او را بازتولید می کند. به طور خلاصه آنها به این شکل هستند.

هیملر به همراه چند افسر نزدیک اس اس سعی کردند به دانمارک فرار کنند، اما توسط یک گشت انگلیسی بازداشت شد. او برای مدت طولانی به عنوان یک سرباز فراری ظاهر شد، اما سپس نام واقعی خود را فاش کرد و خواستار ملاقات با مارشال مونتگومری شد. وقتی او را رد کردند، یک آمپول سیانید پتاسیم را قورت داد. انگار همه چیز مثل روز روشن است. اما... هیملر در واقع در شمال آلمان بازداشت شد، اما نه توسط انگلیسی ها، بلکه توسط یک گشت شوروی در نزدیکی شهر لونبورگ. او را به نزدیکترین اردوگاه اسرای جنگی انگلیسی بردند و در آنجا خودکشی کرد. نسخه فرار به دانمارک کاملا غیرقابل دفاع به نظر می رسد، با توجه به اینکه هیملر چند روز قبل با برخی از افسران اس اس در شهر فلسنبورگ، که مستقیماً در مرز دانمارک قرار داشت، ملاقات کرد. دانمارک در فاصله چند قدمی بود و از آنجا به راحتی می‌توان به سوئد بی‌طرف رفت. اما مکانی که هیملر در آن بازداشت شد نشان می دهد که او برای چندین روز سرسختانه در جهت مخالف - به سمت جنوب حرکت کرد.


هاینریش هیملر


کجا می رفت معلوم نیست. فقط می توان حدس زد. اگر یک خط مستقیم بین فلزنبورگ و لونبورگ ترسیم کنیم (یعنی سعی کنیم مسیر هیملر را بازیابی کنیم)، متوجه خواهیم شد که این خط مستقیم ما را به شهر کوئدلینبورگ آلمان می رساند. هیچ چیز قابل توجهی در این واقعیت وجود نداشت اگر یک مورد نبود. برای سال‌ها، مراسم عجیبی در کلیسای جامع Quedlinburg در 2 ژوئیه برگزار می‌شد که به "جشن هنری" معروف شد. در این مورد، این در مورد هاینریش هیملر نبود که جشن را رهبری می کرد، بلکه در مورد هنری اول پرنده شکار بود که ظاهراً بقایای او در کلیسای جامع نگهداری می شد.

به سال 1945 برگردیم. می توان حدس زد که هیملر به هیچ وجه تلاشی برای فرار نکرد و به سمت بقایای هنری اول پرنده شکار رفت. برای چی؟ به احتمال زیاد، راهنمایی بخواهید. در طول تعطیلات هنری در کودلینبورگ، افسران عالی رتبه اس اس توانستند تصویر عجیبی را مشاهده کنند - رایشفورر به داخل دخمه به بقایای پادشاه رفت و برای مدت طولانی در آنجا ماند. کمتر کسی می دانست که هیملر می تواند با روح همنام خود صحبت کند. یا فکر می کرد می تواند حرف بزند. در اینجا می‌توان سخنان پزشک شخصی هاینریش هیملر، فلیکس کرستن را به یاد آورد که مدعی بود هیملر با توصیه‌ای که پرنده‌شار به او داده بود هدایت می‌شد. اکنون در این طرح همه چیز سر جای خود قرار می گیرد. هیملر نتوانست به کودلینبورگ برسد و به همین دلیل نام خود را فاش کرد به این امید که رهبری عالی متفقین او را از اردوگاه دور کند و به دلایلی در کنار بقایای باقی مانده باشد. وقتی این نقشه شکست خورد، هیملر خودکشی کرد. اما نه از روی ناامیدی. این یک خودکشی معمولی بود. در کل این داستان رمز و راز زیادی وجود دارد.

به طور کلی، رمز و راز و عرفان ویژگی های متمایز آن دسته از داستان های مرتبط با قلعه های اس اس است. اکثریت مردم از جزئیات تاریخ اطلاعی ندارند و به همین دلیل تصور می شود که تعداد زیادی از این قلعه ها وجود داشته است. در واقع، از میان ساختمان‌های قلعه که برای اس‌اس دارای ویژگی آیینی بودند، تنها دو ساختمان را می‌توان متمایز کرد: قلعه Wewelsburg و کلیسای جامع Quedlinburg. به لطف بازی کامپیوتری زمانی بسیار محبوب "قلعه ولفنشتاین"، این دو ساختمان در یک ساختمان ترکیب شدند. آنها اغلب در ادبیات اشتباه گرفته می شوند. انواع داستان ها در مورد آنها با روح همان بازی رایانه ای نوشته شده است، جایی که استاد Ahnenerbe، با آزمایش فضا و زمان، تعداد بی شماری از ارواح، هیولاها و زامبی ها را احضار می کند.


هیملر به سمت کلیسای جامع کوئدلینبورگ می رود


اگرچه چنین قضاوت هایی مدت هاست که دیگر داستان و بازی های رایانه ای نیستند. به عنوان مثال، در یکی از کتاب های خود، آخرین استاد فرمان تمپلارهای جدید، رودولف موند، پدیده ای را توصیف کرد - ساکنان یک روستا در پای Wewelsburg بسیار متفاوت از دهقانان روستاهای همسایه بودند. او تنها یک توضیح برای این پدیده یافت: جام در قلب آنها زندگی می کرد. یا مثال دیگر: حساس ترین افراد هنگام ورود به دخمه وولزبورگ، حضور انرژی مرموز را احساس می کنند. واقعیت زیر در آستانه حدس و گمان مورد بحث قرار گرفته است: اخیراً دروازه های مشبک کور سردابه را از چشم بازدیدکنندگان می بندند. فقط با مجوز خاص می توانید به آنجا بروید. برخی استدلال می کنند که این کار برای حفظ بهتر این بنا انجام شده است.

اما برخی مطمئن هستند که دلیل واقعی جای دیگری است. مقامات از بینش‌هایی که ممکن است بر بازدیدکنندگان «معمولاً پذیرا» قلعه نازل شود می‌ترسند. حتی اگر در این مورد ما در مورد زیارتگاه مسیحیان صحبت نمی کنیم، جامی که در شام آخر حضور داشت و خون مسیح در آن جمع آوری شد، بسیاری از نازی ها در مورد جام "خورشید سیاه" صحبت کردند که در داخل توانست به لطف تشعشع آن، افراد را تغییر می دهد. این شی به بهترین وجه با زیورآلات کف Wewelsburg مشخص می شود - چرخی که پرتوهای رعد و برق از آن ساطع می شود. کانون آنها، مرکز چرخ عرفانی، نماد جام بود.

اینجا و آنجا می توانید اشاره هایی به این واقعیت پیدا کنید که در این SS کار پیچیده ای برای غلبه بر زمان انجام شده است که می تواند به کلید جاودانگی و قدرت نامحدود تبدیل شود. حتی شاهدان عینی بودند که ادعا می کردند تحولات نازی ها در این راستا بسیار موفقیت آمیز بوده است. بنابراین، برای مثال، در یکی از کتاب‌های باطنی دوران اخیر می‌توان اطلاعاتی یافت که عرفانی که در اطراف «جادوگر شخصی هیملر» (کارل ماریا ویلیگوت) جمع شده بودند، قصد داشتند توانایی‌های استثنایی را در خود فعال کنند که توسط نژادهای باستانی گم شده بود. برای آن‌ها، استدلال‌های مرموز ویلیگوت، کلمات توخالی نبودند که قرار بود هیملر را الهام بخش و جادو کنند. این دستور عمل بود. به همین منظور بود که ویلیگوت از مکان های تدفین متعدد بازدید کرد و حتی سعی کرد خود را با روح مردگان القا کند.


ماکت قلعه که در موزه Wewelsburg نگهداری می شود


برخی از "شاهدان عینی" مستقیماً گفتند که مردان اس اس در تلاش برای ایجاد یک "پرتال زمان" بودند. علاوه بر این، قرار بود روح سربازان مرده در اینجا فریب داده شود، جایی که قرار بود حساس ترین افراد با آنها در تماس باشند. علاوه بر وولزبورگ، عاشقان احساسات توسط املاک بودکن جذب شدند، که "مرکز تحقیقات مخفی بود و شاید هنوز هم باشد." در این زمینه به معابر زیرزمینی اشارات فراوانی شده است. این همان چیزی است که مردم وقتی از اسناد ارزشمند، آثار هنری و اقلام طلایی جمع آوری شده در وولزبورگ از سراسر اروپا صحبت می کردند که «ناپدید» شده بودند و هرگز پیدا نشدند، صحبت می کردند. به عقیده بسیاری، مجموعه اسلحه هایی که در پشت دیوار کاذب در بودکن یافت شد، تنها بخش کوچکی از آن چیزی بود که در پایان جنگ به این املاک آورده شد. این بیش از یک بار محققان را به این فکر انداخت که هنوز پناهگاه های مخفی در این املاک وجود دارد که هنوز پیدا نشده اند، و شاید حتی یک گذرگاه به طول یک کیلومتر که از زمان های قدیم وجود داشته است، که بودکن و وولزبورگ را به هم متصل می کرد.

Erzprior Rudolf Mund از Order of the New Templars با جدیت تمام تاکید کرد که ویستور توانست از دروازه های مرگ فراتر رود. در سال 1946، "جادوگر شخصی" هیملر، همانطور که در گواهی مرگ ذکر شده است، اصلا نمرده است. خیلی ها خیلی دیرتر او را دیدند. شواهدی از شاهدان عینی مستقل به عنوان شاهدی بر این ایده تا حد زیادی جنون آمیز ذکر شد. در اینجا یکی از آنها است: «در اواخر پاییز 1989، نیمه شب املاک بودکن را به سمت Wewelsburg ترک کردم. با رانندگی چند صد متری از روستا، دچار تصادف بسیار عجیبی شدم. ماشینم ناگهان ایستاد و آتش گرفت. مجبور شدم پیاده تا Wewelsburg بروم. در یکی از چهارراه ها یک اسب سفید را دیدم. مردی سیاه پوش روی آن نشسته بود و به سمت وولزبورگ نگاه می کرد. از او پرسیدم کجا می‌رود؟ مرد برگشت و گفت: به تبت، به پادشاهی من! هنگامی که به شاهد عینی آلبومی اختصاص داده شده به تاریخ وولزبورگ نشان داده شد، او بلافاصله همکلاس شبانه خود را دید. او کارل ماریا ویلیگوت بود." وجود این داستان به بسیاری از حامیان باطنی SS اجازه داد تا در مورد احیای Wiligut صحبت کنند.

و این به دور از تنها داستان بود. این یکی دیگر است: «تو داستانی را که پدربزرگم اغلب به من می‌گفت باور نخواهی کرد. او و مادربزرگش پناهنده بودند و در حومه Wewelsburg زندگی می کردند. در آن زمان روزگار سخت بود و یک روز پدربزرگ به همراه مردان دیگر به بودکن رفتند تا آنجا سیب بچیند. در حالی که مشغول چیدن سیب بودند، صدای تق تق سم ها را شنیدند. سواران از Böddeken سوار شدند. همه فکر می کردند که دهقانان از درختان سیب خود محافظت می کنند و بنابراین بلافاصله در نزدیکترین خندق پنهان شدند. آنها به وضوح صدای سم های اسبی را شنیدند که در حال تاختن از گذشته بود، اما هیچ کس نه سوار و نه اسب نر را ندید. مردان ترسیده به عقب دویدند. این حدود سال 1955 بود."


مقبره کارل ماریا ویلیگوت


و در اینجا پیام دیگری وجود دارد: "ما صومعه Böddeken را داریم ، جایی که اکنون مدرسه شبانه روزی در آن قرار دارد ، که عموی من مدتها در آن زندگی می کرد. اتفاقاتی در داخل و اطراف این ساختمان می افتد که هیچ توضیح منطقی برای آن وجود ندارد. و حتی اگر اکنون در میان جنگل‌ها و مراتع بودکن قدم بزنید، می‌توانید «چیزی متفاوت» را در آنجا ببینید. الان هم که این را می‌گویم، دلم می‌گیرد.»

به طرز عجیبی، در فاصله کوتاه بین املاک Boeddeken و قلعه Wewelsburg، شاهدان عینی متعددی از پدیده های مرموز صحبت کردند. در محافل باطنی در آلمان، نسخه ای به وجود آمد که در بودکن، نازی ها آزمایش هایی را با زمان و مکان انجام دادند و پدیده های ماوراء الطبیعه فقط نتیجه این تحقیقات بود.

آنها می گویند یک روند جالب وجود دارد. در چند دهه اخیر، افرادی که معتقدند "توانایی های ماورایی" دارند، شروع به سکونت در مجاورت آن کرده اند. در نتیجه، قیمت مسکن در این منطقه روستایی به طور قابل توجهی بالاتر از بسیاری از شهرهای آلمان است. این روند "مهاجرت" نشان می دهد که آنها دوباره در تلاش هستند تا Wewelsburg را به یک "مرکز پنهانی" تبدیل کنند. شایعه شده بود که سرویس های اطلاعاتی کشورهای مختلف خانه هایی را در مجاورت قلعه خریداری کرده اند. طبق شایعات، سیا علاقه خاصی به قلعه نشان داد.

این و اطلاعات بیشتر را به وجدان نویسندگان کتاب ها و مقالات مورد استناد می سپاریم. برای مثال یکی از روزنامه های آلمانی ادعا کرد که سیا به تحریک رئیس جمهور آیزنهاور که در طول جنگ جهانی دوم فرمانده کل نیروهای مسلح ایالات متحده بود که در این قاره می جنگیدند، به وولزبورگ علاقه مند شد. بر اساس همین مقاله، سندی در آرشیو ملی واشنگتن دی سی یافت شد که از دید عموم پنهان شده بود و تا دهه های آینده کاملاً محرمانه باقی می ماند. یکی از روزنامه نگاران فضول توانست به طور تصادفی آن را بخواند و یادداشت های کوتاهی بگیرد. اگر چنین سندی وجود داشته باشد، می تواند احساس بلندی ایجاد کند. اما متأسفانه هیچ راهی برای تأیید یا رد این واقعیت وجود ندارد. به طور اساسی، محتوای این مقاله "عرفانی" به موارد زیر خلاصه می شود: ایالات متحده عمدتاً برای تصرف Wewelsburg وارد جنگ جهانی دوم شد، جایی که به نظر آنها نازی ها در حال انجام تحولاتی بودند که می توانست آنها را شکست ناپذیر کند. تعداد زیادی از عوامل آمریکایی که در سازمان های ماسونی جاسازی شده بودند به ایالات متحده در مورد چنین خطری هشدار دادند. اما پس از تسخیر قلعه ، نیروهای آمریکایی چیزی در آنجا پیدا نکردند ، زیرا ظاهراً آلمانی ها موفق شدند تمام شواهد فناوری های جدید خود را پنهان کنند. چنین جملاتی بسیار یادآور یک روزنامه کاندید است، اما، از سوی دیگر، آنها یک تصویر عالی از این واقعیت است که مردم مایلند در Wewelsburg نه فقط یک قلعه اس اس، بلکه یک "ساختمان فرقه" را ببینند، مکانی تحت پوشش پرده ای از رازداری


سربازان آمریکایی به وولزبورگ بمباران شده نزدیک می شوند


بال جنوبی و برج شرقی با باغ قلعه


اگر در مورد ادبیات جدی تاریخی صحبت کنیم، بیشتر مطالعات تاریخی در مورد تاریخ رایش سوم تأکید کرده اند که قلعه وولزبورگ برای هیملر از اهمیت خاصی برخوردار بوده است. با این حال، تنها در موارد جداگانه تلاش شد تا بفهمیم این قلعه چه جایگاهی در ساختار اس اس اشغال کرده است، و همچنین درک شود که چه اهمیتی برای ایدئولوژی اس اس دارد. از آغاز دهه 50 قرن بیستم، اشاراتی به قلعه Wewelsburg در ادبیات نزدیک به تاریخی ظاهر شد که ویژگی های مختلفی را دریافت کرد: "صومعه SS" ، "قلعه نظم" ، "قلعه گریل" ، "مکان فرقه" "والهالای هیملر"، "مرکز جهان" تا پایان دهه 80، عملاً هیچ مورخی نتوانست حجاب رازداری را که از نوامبر 1935، به دستور هیملر، قلعه Wewelsburg را پوشانده بود، بردارد. شخصیت هیملر که توسط ویلی فریشاور در کتاب "هاینریش هیمر - نابغه شیطانی رایش سوم" ارائه شده است، رایشفورر اس اس را به عنوان نوعی منبع انرژی به تصویر می کشد که هیتلر، که قادر به تولد یک ایده مستقل واحد نبود، ظاهراً "تغذیه" شده است. چنین ویژگی هایی به شکل گیری تصویر هیملر در ادبیات تاریخی به عنوان جلوه ای از شر مطلق کمک کرد. در ادبیات غیبی، هیملر به‌عنوان نوعی «ضد انسان»، «پیش‌دوگانه» هیتلر، «موجودی عبوس زاده وحشت و تاریکی» به تصویر کشیده شد.

از ادبیات غیبی بود که این ایده در تحقیقات تاریخی مطرح شد که قلعه وولزبورگ و "مالک" آن هاینریش هیملر بازتابی منفی از افسانه های میز گرد شاه آرتور هستند. در امتداد همین خط بود که سر اس اس با افسانه های جام مقدس و نیزه لونگینوس همراه بود. فرضیات مرتبط بودن هیملر با انجمن بدنام تول افسانه هایی را به وجود آورد که به دستور رهبری مخفی او بود که رایشفورر اس اس دستور انجام تحقیقات شبه علمی را صادر کرد که به گفته آنها باید در عمل اعمال می شد. در همین راستا بود که تلاش‌های هیملر برای «آلمانی‌سازی» تاریخ آلمان و نیز اعتقاد او به تناسخ، انتقال ارواح تفسیر شد. بسیاری از مورخان با الهام از تخیلات عرفانی نوشتند که هیملر خود را تجسم جدیدی از هانری شیر یا هنری اول (پرنده شکار) می دانست. چنین داستان هایی که عمدتاً با افسانه ها و حدس ها تکمیل می شوند، هنوز بر ادبیات شبه تاریخی غالب هستند. با این حال، این واقعیت اعتقاد هیملر به انتقال ارواح را انکار نمی کند. اگرچه این طرح مستلزم بررسی جداگانه، دقیق و متعادل است.

کتاب " نیزه " نوشته جیمز هربرت که در سال 1978 در لندن منتشر شد، به آتش سوخت. او تفسیر جدیدی از داستان " نیزه سرنوشت" ارائه کرد که ظاهراً به دست هاینریش هیملر افتاد و در پایان جنگ به انگلستان منتقل شد. به گفته نویسنده، هنوز هم توسط آقای گرانت خاصی نگهداری می شود که "یک Wewelsburg جدید در ساحل شمال دوون ایجاد کرد." این کتاب صراحتاً تفسیر خارق العاده ای از تاریخ ارائه می دهد. به گفته هربرت، هیملر در سال 1945 از مرگ فرار کرد. او با یادگار گرانبها به انگلستان نقل مکان کرد، جایی که به عنوان «پارزیوال جدید»، ریاست بسیاری از جلسات غیبی را بر عهده داشت. به گفته همین نویسنده، هیملر «در واقع» در سال 1967 بر اثر سرطان درگذشت. در همان زمان، جامعه افسانه ای تول وجود خود را متوقف نکرد و "وولزبورگ جدید" به ماموریت "وولزبورگ قدیمی" (واقع در وستفالیا) برای "برقراری نظم مقدس جدید" ادامه داد. نویسنده از اظهارات ضد یهود ابایی نداشت و معتقد بود که وظیفه اصلی "نظم مقدس جدید" محافظت از " نیزه سرنوشت" است تا به دست یهودیان نیفتد. همانطور که می بینیم، این مطالعه «تاریخی» آمیزه ای از داستان های ارزان قیمت و یهودستیزی بود.

چند سال پس از انتشار کتاب «نیزه»، جلدی به نام «کاملوت سیاه» در نیویورک منتشر شد. در حال حاضر از عنوان مشخص است که نویسنده کتاب، دانکن کایل، معتقد است که وولزبورگ نوعی برجستگی قلعه کاملوت است که در آن "شوالیه های میز گرد" به رهبری شاه آرتور با هم ملاقات کردند. این کتاب یک داستان کارآگاهی در مورد رویارویی اطلاعاتی در طول جنگ جهانی دوم را روایت می‌کند که با نابودی Wewelsburg در جمعه خوب 1945 به پایان رسید. در این کتاب فقط یک مورخ فرهیخته می تواند واقعیت تاریخی را از داستان جدا کند. کتاب‌هایی که در بالا ذکر شد به بهترین وجه این واقعیت را نشان می‌دهند که در اوایل دهه 1980 آنها در قالب جیبی با جلدهای نرم منتشر می‌شدند، یعنی کتابخوانی در نظر گرفته می‌شدند.


هاینریش هیملر با هرمان بارتلز صحبت می کند. کارل ماریا ویلیگوت پشت بارتلز قابل مشاهده است


با این حال، این فقط نویسندگان ارزان قیمت علمی تخیلی نبودند که به Wewelsburg توجه کردند. به تدریج این موضوع به ادبیات تاریخی نفوذ کرد. تا اوایل دهه 80، دانش در مورد قلعه وولزبورگ عمدتاً به اختراعات بریتانیایی ها و ادعای بی اساس ویلی فریشاور مبنی بر اینکه قلعه وولزبورگ "مرکز عرفانی نظم اس اس" است، محدود می شد. پژوهشگران تاریخ اس اس هاینز هونه («نظم زیر علامت سر مرگ») و هاینر لیختنشتاین («جایی که هیملر نشسته بود») با این تز موافق بودند. برای آنها شکی وجود نداشت که قلعه Wewelsburg مرکز معنوی نظم SS ​​بود و ایجاد آن شخصا توسط هاینریش هیملر رهبری شد. هونه به درستی اشاره کرد که رایشفورر هنگام انتخاب یک قلعه توسط یک حماسه آلمانی باستانی هدایت می شد که در مورد نبرد در وستفالیا در نزدیکی بیشه توس صحبت می کرد.

اولین مطالعه اختصاص داده شده به خود Wewelsburg در سال 1982 منتشر شد. پس از آن بود که اثر بنیادی پروفسور کارل هوسر با عنوان «وولزبورگ از 1933 تا 1945» منتشر شد. یک ساختمان مذهبی و یک مکان وحشت.» برای سال‌ها اعتقاد بر این بود که موضوع Wewelsburg را می‌توان بسته در نظر گرفت. اما در سال 1998 استوارت راسل و یوست اشنایدر کتاب قلعه هاینریش هیملر را منتشر کردند که در آن با موضع پروفسور هوسر مخالفت اساسی داشتند. یک دهه بعد، مجموعه ای حجیم در آلمان با عنوان "SS، Himmler و Wewelsburg" منتشر شد که گردآورندگان آن تلاش کردند تا تاریخ قلعه اس اس را "عرفی" کنند و آن را به عنوان یکی از بسیاری از مؤسسات اس اس معرفی کنند. این روند قابل درک بود، زیرا دانشمندان سعی کردند آثار خود را با ساختارهای باطنی جناح راست، که در کتاب "افسانه خورشید سیاه" نوشته رودولف مون و گرهارد فون ورفنشتاین بیان شد، مقایسه کنند. اسرار Wewelsburg. برای درک هدف واقعی این قلعه اس اس، باید به تاریخ روی آورد.

آندری ویاچسلاوویچ واسیلچنکو

اسرار قلعه های سیاه اس اس

آرشیو Ahnenerbe

پیشگفتار

هنگامی که آنها در مورد پایان رایش سوم صحبت می کنند، دوست دارند از "باشگاه انتحاری" نام ببرند، که نام شوخی به آن دسته از مقامات حزبی و دولتی در آلمان داده می شود که در بهار 1945 مرگ داوطلبانه را انتخاب کردند. از جمله آنها رایشفورر اس اس هاینریش هیملر بود. به هر حال، بسیاری از سوالات باز در مورد مرگ او باقی مانده است. تاریخ نگاری رسمی به راحتی جزئیات خودکشی او را بازتولید می کند. به طور خلاصه آنها به این شکل هستند.

هیملر به همراه چند افسر نزدیک اس اس سعی کردند به دانمارک فرار کنند، اما توسط یک گشت انگلیسی بازداشت شد. او برای مدت طولانی به عنوان یک سرباز فراری ظاهر شد، اما سپس نام واقعی خود را فاش کرد و خواستار ملاقات با مارشال مونتگومری شد. وقتی او را رد کردند، یک آمپول سیانید پتاسیم را قورت داد. انگار همه چیز مثل روز روشن است. اما... هیملر در واقع در شمال آلمان بازداشت شد، اما نه توسط انگلیسی ها، بلکه توسط یک گشت شوروی در نزدیکی شهر لونبورگ. او را به نزدیکترین اردوگاه اسرای جنگی انگلیسی بردند و در آنجا خودکشی کرد. نسخه فرار به دانمارک کاملا غیرقابل دفاع به نظر می رسد، با توجه به اینکه هیملر چند روز قبل با برخی از افسران اس اس در شهر فلسنبورگ، که مستقیماً در مرز دانمارک قرار داشت، ملاقات کرد. دانمارک در فاصله چند قدمی بود و از آنجا به راحتی می‌توان به سوئد بی‌طرف رفت. اما مکانی که هیملر در آن بازداشت شد نشان می دهد که او برای چندین روز سرسختانه در جهت مخالف - به سمت جنوب حرکت کرد.


هاینریش هیملر


کجا می رفت معلوم نیست. فقط می توان حدس زد. اگر یک خط مستقیم بین فلزنبورگ و لونبورگ ترسیم کنیم (یعنی سعی کنیم مسیر هیملر را بازیابی کنیم)، متوجه خواهیم شد که این خط مستقیم ما را به شهر کوئدلینبورگ آلمان می رساند. هیچ چیز قابل توجهی در این واقعیت وجود نداشت اگر یک مورد نبود. برای سال‌ها، مراسم عجیبی در کلیسای جامع Quedlinburg در 2 ژوئیه برگزار می‌شد که به "جشن هنری" معروف شد. در این مورد، این در مورد هاینریش هیملر نبود که جشن را رهبری می کرد، بلکه در مورد هنری اول پرنده شکار بود که ظاهراً بقایای او در کلیسای جامع نگهداری می شد.

به سال 1945 برگردیم. می توان حدس زد که هیملر به هیچ وجه تلاشی برای فرار نکرد و به سمت بقایای هنری اول پرنده شکار رفت. برای چی؟ به احتمال زیاد، راهنمایی بخواهید. در طول تعطیلات هنری در کودلینبورگ، افسران عالی رتبه اس اس توانستند تصویر عجیبی را مشاهده کنند - رایشفورر به داخل دخمه به بقایای پادشاه رفت و برای مدت طولانی در آنجا ماند. کمتر کسی می دانست که هیملر می تواند با روح همنام خود صحبت کند. یا فکر می کرد می تواند حرف بزند. در اینجا می‌توانیم سخنان فلیکس کرستن، پزشک شخصی هاینریش هیملر را به یاد بیاوریم که ادعا می‌کرد هیملر با توصیه‌ای که شکار پرنده به او می‌داد هدایت می‌شد. اکنون در این طرح همه چیز سر جای خود قرار می گیرد. هیملر نتوانست به کودلینبورگ برسد و به همین دلیل نام خود را فاش کرد به این امید که رهبری عالی متفقین او را از اردوگاه دور کند و به دلایلی در کنار بقایای باقی مانده باشد. وقتی این نقشه شکست خورد، هیملر خودکشی کرد. اما نه از روی ناامیدی. این یک خودکشی معمولی بود. در کل این داستان رمز و راز زیادی وجود دارد.

به طور کلی، رمز و راز و عرفان ویژگی های متمایز آن دسته از داستان های مرتبط با قلعه های اس اس است. اکثریت مردم از جزئیات تاریخ اطلاعی ندارند و به همین دلیل تصور می شود که تعداد زیادی از این قلعه ها وجود داشته است. در واقع، از میان ساختمان‌های قلعه که برای اس‌اس دارای ویژگی آیینی بودند، تنها دو ساختمان را می‌توان متمایز کرد: قلعه Wewelsburg و کلیسای جامع Quedlinburg. به لطف بازی کامپیوتری زمانی بسیار محبوب "قلعه ولفنشتاین"، این دو ساختمان در یک ساختمان ترکیب شدند. آنها اغلب در ادبیات اشتباه گرفته می شوند. انواع داستان ها در مورد آنها با روح همان بازی رایانه ای نوشته شده است، جایی که استاد Ahnenerbe، با آزمایش فضا و زمان، تعداد بی شماری از ارواح، هیولاها و زامبی ها را احضار می کند.

هیملر به سمت کلیسای جامع کوئدلینبورگ می رود


اگرچه چنین قضاوت هایی مدت هاست که دیگر داستان و بازی های رایانه ای نیستند. به عنوان مثال، در یکی از کتاب های خود، آخرین استاد فرمان تمپلارهای جدید، رودولف موند، پدیده ای را توصیف کرد - ساکنان یک روستا در پای Wewelsburg بسیار متفاوت از دهقانان روستاهای همسایه بودند. او تنها یک توضیح برای این پدیده یافت: جام در قلب آنها زندگی می کرد. یا مثال دیگر: حساس ترین افراد هنگام ورود به دخمه وولزبورگ، حضور انرژی مرموز را احساس می کنند. واقعیت زیر در آستانه حدس و گمان مورد بحث قرار گرفته است: اخیراً دروازه های مشبک کور سردابه را از چشم بازدیدکنندگان می بندند. فقط با مجوز خاص می توانید به آنجا بروید. برخی استدلال می کنند که این کار برای حفظ بهتر این بنا انجام شده است.

© Vasilchenko A.V.، 2010

© Veche Publishing House LLC، 2010

پیشگفتار

هنگامی که آنها در مورد پایان رایش سوم صحبت می کنند، دوست دارند از "باشگاه انتحاری" نام ببرند، که نام شوخی به آن دسته از مقامات حزبی و دولتی در آلمان داده می شود که در بهار 1945 مرگ داوطلبانه را انتخاب کردند. از جمله آنها رایشفورر اس اس هاینریش هیملر بود. به هر حال، بسیاری از سوالات باز در مورد مرگ او باقی مانده است. تاریخ نگاری رسمی به راحتی جزئیات خودکشی او را بازتولید می کند. به طور خلاصه آنها به این شکل هستند.

هیملر به همراه چند افسر نزدیک اس اس سعی کردند به دانمارک فرار کنند، اما توسط یک گشت انگلیسی بازداشت شد. او برای مدت طولانی به عنوان یک سرباز فراری ظاهر شد، اما سپس نام واقعی خود را فاش کرد و خواستار ملاقات با مارشال مونتگومری شد. وقتی او را رد کردند، یک آمپول سیانید پتاسیم را قورت داد. انگار همه چیز مثل روز روشن است. اما... هیملر در واقع در شمال آلمان بازداشت شد، اما نه توسط انگلیسی ها، بلکه توسط یک گشت شوروی در نزدیکی شهر لونبورگ. او را به نزدیکترین اردوگاه اسرای جنگی انگلیسی بردند و در آنجا خودکشی کرد. نسخه فرار به دانمارک کاملا غیرقابل دفاع به نظر می رسد، با توجه به اینکه هیملر چند روز قبل با برخی از افسران اس اس در شهر فلسنبورگ، که مستقیماً در مرز دانمارک قرار داشت، ملاقات کرد. دانمارک در فاصله چند قدمی بود و از آنجا به راحتی می‌توان به سوئد بی‌طرف رفت. اما مکانی که هیملر در آن بازداشت شد نشان می دهد که او برای چندین روز سرسختانه در جهت مخالف - به سمت جنوب حرکت کرد.

هاینریش هیملر


کجا می رفت معلوم نیست. فقط می توان حدس زد. اگر یک خط مستقیم بین فلزنبورگ و لونبورگ ترسیم کنیم (یعنی سعی کنیم مسیر هیملر را بازیابی کنیم)، متوجه خواهیم شد که این خط مستقیم ما را به شهر کوئدلینبورگ آلمان می رساند. هیچ چیز قابل توجهی در این واقعیت وجود نداشت اگر یک مورد نبود. برای سال‌ها، مراسم عجیبی در کلیسای جامع Quedlinburg در 2 ژوئیه برگزار می‌شد که به "جشن هنری" معروف شد. در این مورد، این در مورد هاینریش هیملر نبود که جشن را رهبری می کرد، بلکه در مورد هنری اول پرنده شکار بود که ظاهراً بقایای او در کلیسای جامع نگهداری می شد.

به سال 1945 برگردیم. می توان حدس زد که هیملر به هیچ وجه تلاشی برای فرار نکرد و به سمت بقایای هنری اول پرنده شکار رفت. برای چی؟ به احتمال زیاد، راهنمایی بخواهید. در طول تعطیلات هنری در کودلینبورگ، افسران عالی رتبه اس اس توانستند تصویر عجیبی را مشاهده کنند - رایشفورر به داخل دخمه به بقایای پادشاه رفت و برای مدت طولانی در آنجا ماند. کمتر کسی می دانست که هیملر می تواند با روح همنام خود صحبت کند. یا فکر می کرد می تواند حرف بزند. در اینجا می‌توانیم سخنان فلیکس کرستن، پزشک شخصی هاینریش هیملر را به یاد بیاوریم که ادعا می‌کرد هیملر با توصیه‌ای که شکار پرنده به او می‌داد هدایت می‌شد. اکنون در این طرح همه چیز سر جای خود قرار می گیرد. هیملر نتوانست به کودلینبورگ برسد و به همین دلیل نام خود را فاش کرد به این امید که رهبری عالی متفقین او را از اردوگاه دور کند و به دلایلی در کنار بقایای باقی مانده باشد. وقتی این نقشه شکست خورد، هیملر خودکشی کرد. اما نه از روی ناامیدی. این یک خودکشی معمولی بود. در کل این داستان رمز و راز زیادی وجود دارد.

به طور کلی، رمز و راز و عرفان ویژگی های متمایز آن دسته از داستان های مرتبط با قلعه های اس اس است. اکثریت مردم از جزئیات تاریخ اطلاعی ندارند و به همین دلیل تصور می شود که تعداد زیادی از این قلعه ها وجود داشته است. در واقع، از میان ساختمان‌های قلعه که برای اس‌اس دارای ویژگی آیینی بودند، تنها دو ساختمان را می‌توان متمایز کرد: قلعه Wewelsburg و کلیسای جامع Quedlinburg. به لطف بازی کامپیوتری زمانی بسیار محبوب "قلعه ولفنشتاین"، این دو ساختمان در یک ساختمان ترکیب شدند. آنها اغلب در ادبیات اشتباه گرفته می شوند. انواع داستان ها در مورد آنها با روح همان بازی رایانه ای نوشته شده است، جایی که استاد Ahnenerbe، با آزمایش فضا و زمان، تعداد بی شماری از ارواح، هیولاها و زامبی ها را احضار می کند.


هیملر به سمت کلیسای جامع کوئدلینبورگ می رود


اگرچه چنین قضاوت هایی مدت هاست که دیگر داستان و بازی های رایانه ای نیستند. به عنوان مثال، در یکی از کتاب های خود، آخرین استاد فرمان تمپلارهای جدید، رودولف موند، پدیده ای را توصیف کرد - ساکنان یک روستا در پای Wewelsburg بسیار متفاوت از دهقانان روستاهای همسایه بودند. او تنها یک توضیح برای این پدیده یافت: جام در قلب آنها زندگی می کرد. یا مثال دیگر: حساس ترین افراد هنگام ورود به دخمه وولزبورگ، حضور انرژی مرموز را احساس می کنند. واقعیت زیر در آستانه حدس و گمان مورد بحث قرار گرفته است: اخیراً دروازه های مشبک کور سردابه را از چشم بازدیدکنندگان می بندند. فقط با مجوز خاص می توانید به آنجا بروید. برخی استدلال می کنند که این کار برای حفظ بهتر این بنا انجام شده است.

اما برخی مطمئن هستند که دلیل واقعی جای دیگری است. مقامات از بینش‌هایی که ممکن است بر بازدیدکنندگان «معمولاً پذیرا» قلعه نازل شود می‌ترسند. حتی اگر در این مورد ما در مورد زیارتگاه مسیحیان صحبت نمی کنیم، جامی که در شام آخر حضور داشت و خون مسیح در آن جمع آوری شد، بسیاری از نازی ها در مورد جام "خورشید سیاه" صحبت کردند که در داخل توانست به لطف تشعشع آن، افراد را تغییر می دهد. این شی به بهترین وجه با زیورآلات کف Wewelsburg مشخص می شود - چرخی که پرتوهای رعد و برق از آن ساطع می شود. کانون آنها، مرکز چرخ عرفانی، نماد جام بود.

اینجا و آنجا می توانید اشاره هایی به این واقعیت پیدا کنید که در این SS کار پیچیده ای برای غلبه بر زمان انجام شده است که می تواند به کلید جاودانگی و قدرت نامحدود تبدیل شود. حتی شاهدان عینی بودند که ادعا می کردند تحولات نازی ها در این راستا بسیار موفقیت آمیز بوده است. بنابراین، برای مثال، در یکی از کتاب‌های باطنی دوران اخیر می‌توان اطلاعاتی یافت که عرفانی که در اطراف «جادوگر شخصی هیملر» (کارل ماریا ویلیگوت) جمع شده بودند، قصد داشتند توانایی‌های استثنایی را در خود فعال کنند که توسط نژادهای باستانی گم شده بود. برای آن‌ها، استدلال‌های مرموز ویلیگوت، کلمات توخالی نبودند که قرار بود هیملر را الهام بخش و جادو کنند. این دستور عمل بود. به همین منظور بود که ویلیگوت از مکان های تدفین متعدد بازدید کرد و حتی سعی کرد خود را با روح مردگان القا کند.


ماکت قلعه که در موزه Wewelsburg نگهداری می شود


برخی از "شاهدان عینی" مستقیماً گفتند که مردان اس اس در تلاش برای ایجاد یک "پرتال زمان" بودند. علاوه بر این، قرار بود روح سربازان مرده در اینجا فریب داده شود، جایی که قرار بود حساس ترین افراد با آنها در تماس باشند. علاوه بر وولزبورگ، عاشقان احساسات توسط املاک بودکن جذب شدند، که "مرکز تحقیقات مخفی بود و شاید هنوز هم باشد." در این زمینه به معابر زیرزمینی اشارات فراوانی شده است. این همان چیزی است که مردم وقتی از اسناد ارزشمند، آثار هنری و اقلام طلایی جمع آوری شده در وولزبورگ از سراسر اروپا صحبت می کردند که «ناپدید» شده بودند و هرگز پیدا نشدند، صحبت می کردند. به عقیده بسیاری، مجموعه اسلحه هایی که در پشت دیوار کاذب در بودکن یافت شد، تنها بخش کوچکی از آن چیزی بود که در پایان جنگ به این املاک آورده شد. این بیش از یک بار محققان را به این فکر انداخت که هنوز پناهگاه های مخفی در این املاک وجود دارد که هنوز پیدا نشده اند، و شاید حتی یک گذرگاه به طول یک کیلومتر که از زمان های قدیم وجود داشته است، که بودکن و وولزبورگ را به هم متصل می کرد.

Erzprior Rudolf Mund از Order of the New Templars با جدیت تمام تاکید کرد که ویستور توانست از دروازه های مرگ فراتر رود. در سال 1946، "جادوگر شخصی" هیملر، همانطور که در گواهی مرگ ذکر شده است، اصلا نمرده است. خیلی ها خیلی دیرتر او را دیدند. شواهدی از شاهدان عینی مستقل به عنوان شاهدی بر این ایده تا حد زیادی جنون آمیز ذکر شد. در اینجا یکی از آنها است: «در اواخر پاییز 1989، نیمه شب املاک بودکن را به سمت Wewelsburg ترک کردم. با رانندگی چند صد متری از روستا، دچار تصادف بسیار عجیبی شدم. ماشینم ناگهان ایستاد و آتش گرفت. مجبور شدم پیاده تا Wewelsburg بروم. در یکی از چهارراه ها یک اسب سفید را دیدم. مردی سیاه پوش روی آن نشسته بود و به سمت وولزبورگ نگاه می کرد. از او پرسیدم کجا می‌رود؟ مرد برگشت و گفت: به تبت، به پادشاهی من! هنگامی که به شاهد عینی آلبومی اختصاص داده شده به تاریخ وولزبورگ نشان داده شد، او بلافاصله همکلاس شبانه خود را دید. او کارل ماریا ویلیگوت بود." وجود این داستان به بسیاری از حامیان باطنی SS اجازه داد تا در مورد احیای Wiligut صحبت کنند.

و این به دور از تنها داستان بود. این یکی دیگر است: «تو داستانی را که پدربزرگم اغلب به من می‌گفت باور نخواهی کرد. او و مادربزرگش پناهنده بودند و در حومه Wewelsburg زندگی می کردند. در آن زمان روزگار سخت بود و یک روز پدربزرگ به همراه مردان دیگر به بودکن رفتند تا آنجا سیب بچیند. در حالی که مشغول چیدن سیب بودند، صدای تق تق سم ها را شنیدند. سواران از Böddeken سوار شدند. همه فکر می کردند که دهقانان از درختان سیب خود محافظت می کنند و بنابراین بلافاصله در نزدیکترین خندق پنهان شدند. آنها به وضوح صدای سم های اسبی را شنیدند که در حال تاختن از گذشته بود، اما هیچ کس نه سوار و نه اسب نر را ندید. مردان ترسیده به عقب دویدند. این حدود سال 1955 بود."


مقبره کارل ماریا ویلیگوت


و در اینجا پیام دیگری وجود دارد: "ما صومعه Böddeken را داریم ، جایی که اکنون مدرسه شبانه روزی در آن قرار دارد ، که عموی من مدتها در آن زندگی می کرد. اتفاقاتی در داخل و اطراف این ساختمان می افتد که هیچ توضیح منطقی برای آن وجود ندارد. و حتی اگر اکنون در میان جنگل‌ها و مراتع بودکن قدم بزنید، می‌توانید «چیزی متفاوت» را در آنجا ببینید. الان هم که این را می‌گویم، دلم می‌گیرد.»

به طرز عجیبی، در فاصله کوتاه بین املاک Boeddeken و قلعه Wewelsburg، شاهدان عینی متعددی از پدیده های مرموز صحبت کردند. در محافل باطنی در آلمان، نسخه ای به وجود آمد که در بودکن، نازی ها آزمایش هایی را با زمان و مکان انجام دادند و پدیده های ماوراء الطبیعه فقط نتیجه این تحقیقات بود.

آنها می گویند یک روند جالب وجود دارد. در چند دهه اخیر، افرادی که معتقدند "توانایی های ماورایی" دارند، شروع به سکونت در مجاورت آن کرده اند. در نتیجه، قیمت مسکن در این منطقه روستایی به طور قابل توجهی بالاتر از بسیاری از شهرهای آلمان است. این روند "مهاجرت" نشان می دهد که آنها دوباره در تلاش هستند تا Wewelsburg را به یک "مرکز پنهانی" تبدیل کنند. شایعه شده بود که سرویس های اطلاعاتی کشورهای مختلف خانه هایی را در مجاورت قلعه خریداری کرده اند. طبق شایعات، سیا علاقه خاصی به قلعه نشان داد.

این و اطلاعات بیشتر را به وجدان نویسندگان کتاب ها و مقالات مورد استناد می سپاریم. برای مثال یکی از روزنامه های آلمانی ادعا کرد که سیا به تحریک رئیس جمهور آیزنهاور که در طول جنگ جهانی دوم فرمانده کل نیروهای مسلح ایالات متحده بود که در این قاره می جنگیدند، به وولزبورگ علاقه مند شد. بر اساس همین مقاله، سندی در آرشیو ملی واشنگتن دی سی یافت شد که از دید عموم پنهان شده بود و تا دهه های آینده کاملاً محرمانه باقی می ماند. یکی از روزنامه نگاران فضول توانست به طور تصادفی آن را بخواند و یادداشت های کوتاهی بگیرد. اگر چنین سندی وجود داشته باشد، می تواند احساس بلندی ایجاد کند. اما متأسفانه هیچ راهی برای تأیید یا رد این واقعیت وجود ندارد. به طور اساسی، محتوای این مقاله "عرفانی" به موارد زیر خلاصه می شود: ایالات متحده عمدتاً برای تصرف Wewelsburg وارد جنگ جهانی دوم شد، جایی که به نظر آنها نازی ها در حال انجام تحولاتی بودند که می توانست آنها را شکست ناپذیر کند. تعداد زیادی از عوامل آمریکایی که در سازمان های ماسونی جاسازی شده بودند به ایالات متحده در مورد چنین خطری هشدار دادند. اما پس از تسخیر قلعه ، نیروهای آمریکایی چیزی در آنجا پیدا نکردند ، زیرا ظاهراً آلمانی ها موفق شدند تمام شواهد فناوری های جدید خود را پنهان کنند. چنین جملاتی بسیار یادآور یک روزنامه کاندید است، اما، از سوی دیگر، آنها یک تصویر عالی از این واقعیت است که مردم مایلند در Wewelsburg نه فقط یک قلعه اس اس، بلکه یک "ساختمان فرقه" را ببینند، مکانی تحت پوشش پرده ای از رازداری


سربازان آمریکایی به وولزبورگ بمباران شده نزدیک می شوند


بال جنوبی و برج شرقی با باغ قلعه


اگر در مورد ادبیات جدی تاریخی صحبت کنیم، بیشتر مطالعات تاریخی در مورد تاریخ رایش سوم تأکید کرده اند که قلعه وولزبورگ برای هیملر از اهمیت خاصی برخوردار بوده است. با این حال، تنها در موارد جداگانه تلاش شد تا بفهمیم این قلعه چه جایگاهی در ساختار اس اس اشغال کرده است، و همچنین درک شود که چه اهمیتی برای ایدئولوژی اس اس دارد. از آغاز دهه 50 قرن بیستم، اشاراتی به قلعه Wewelsburg در ادبیات نزدیک به تاریخی ظاهر شد که ویژگی های مختلفی را دریافت کرد: "صومعه SS" ، "قلعه نظم" ، "قلعه گریل" ، "مکان فرقه" "والهالای هیملر"، "مرکز جهان" تا پایان دهه 80، عملاً هیچ مورخی نتوانست حجاب رازداری را که از نوامبر 1935، به دستور هیملر، قلعه Wewelsburg را پوشانده بود، بردارد. شخصیت هیملر که توسط ویلی فریشاور در کتاب "هاینریش هیمر - نابغه شیطانی رایش سوم" ارائه شده است، رایشفورر اس اس را به عنوان نوعی منبع انرژی به تصویر می کشد که هیتلر، که قادر به تولد یک ایده مستقل واحد نبود، ظاهراً "تغذیه" شده است. چنین ویژگی هایی به شکل گیری تصویر هیملر در ادبیات تاریخی به عنوان جلوه ای از شر مطلق کمک کرد. در ادبیات غیبی، هیملر به‌عنوان نوعی «ضد انسان»، «پیش‌دوگانه» هیتلر، «موجودی عبوس زاده وحشت و تاریکی» به تصویر کشیده شد.

از ادبیات غیبی بود که این ایده در تحقیقات تاریخی مطرح شد که قلعه وولزبورگ و "مالک" آن هاینریش هیملر بازتابی منفی از افسانه های میز گرد شاه آرتور هستند. در امتداد همین خط بود که سر اس اس با افسانه های جام مقدس و نیزه لونگینوس همراه بود. فرضیات مرتبط بودن هیملر با انجمن بدنام تول افسانه هایی را به وجود آورد که به دستور رهبری مخفی او بود که رایشفورر اس اس دستور انجام تحقیقات شبه علمی را صادر کرد که به گفته آنها باید در عمل اعمال می شد. در همین راستا بود که تلاش‌های هیملر برای «آلمانی‌سازی» تاریخ آلمان و نیز اعتقاد او به تناسخ، انتقال ارواح تفسیر شد. بسیاری از مورخان با الهام از تخیلات عرفانی نوشتند که هیملر خود را تجسم جدیدی از هانری شیر یا هنری اول (پرنده شکار) می دانست. چنین داستان هایی که عمدتاً با افسانه ها و حدس ها تکمیل می شوند، هنوز بر ادبیات شبه تاریخی غالب هستند. با این حال، این واقعیت اعتقاد هیملر به انتقال ارواح را انکار نمی کند. اگرچه این طرح مستلزم بررسی جداگانه، دقیق و متعادل است.

کتاب " نیزه " نوشته جیمز هربرت که در سال 1978 در لندن منتشر شد، به آتش سوخت. او تفسیر جدیدی از داستان " نیزه سرنوشت" ارائه کرد که ظاهراً به دست هاینریش هیملر افتاد و در پایان جنگ به انگلستان منتقل شد. به گفته نویسنده، هنوز هم توسط آقای گرانت خاصی نگهداری می شود که "یک Wewelsburg جدید در ساحل شمال دوون ایجاد کرد." این کتاب صراحتاً تفسیر خارق العاده ای از تاریخ ارائه می دهد. به گفته هربرت، هیملر در سال 1945 از مرگ فرار کرد. او با یادگار گرانبها به انگلستان نقل مکان کرد، جایی که به عنوان «پارزیوال جدید»، ریاست بسیاری از جلسات غیبی را بر عهده داشت. به گفته همین نویسنده، هیملر «در واقع» در سال 1967 بر اثر سرطان درگذشت. در همان زمان، جامعه افسانه ای تول وجود خود را متوقف نکرد و "وولزبورگ جدید" به ماموریت "وولزبورگ قدیمی" (واقع در وستفالیا) برای "برقراری نظم مقدس جدید" ادامه داد. نویسنده از اظهارات ضد یهود ابایی نداشت و معتقد بود که وظیفه اصلی "نظم مقدس جدید" محافظت از " نیزه سرنوشت" است تا به دست یهودیان نیفتد. همانطور که می بینیم، این مطالعه «تاریخی» آمیزه ای از داستان های ارزان قیمت و یهودستیزی بود.

چند سال پس از انتشار کتاب «نیزه»، جلدی به نام «کاملوت سیاه» در نیویورک منتشر شد. در حال حاضر از عنوان مشخص است که نویسنده کتاب، دانکن کایل، معتقد است که وولزبورگ نوعی برجستگی قلعه کاملوت است که در آن "شوالیه های میز گرد" به رهبری شاه آرتور با هم ملاقات کردند. این کتاب یک داستان کارآگاهی در مورد رویارویی اطلاعاتی در طول جنگ جهانی دوم را روایت می‌کند که با نابودی Wewelsburg در جمعه خوب 1945 به پایان رسید. در این کتاب فقط یک مورخ فرهیخته می تواند واقعیت تاریخی را از داستان جدا کند. کتاب‌هایی که در بالا ذکر شد به بهترین وجه این واقعیت را نشان می‌دهند که در اوایل دهه 1980 آنها در قالب جیبی با جلدهای نرم منتشر می‌شدند، یعنی کتابخوانی در نظر گرفته می‌شدند.


هاینریش هیملر با هرمان بارتلز صحبت می کند. کارل ماریا ویلیگوت پشت بارتلز قابل مشاهده است


با این حال، این فقط نویسندگان ارزان قیمت علمی تخیلی نبودند که به Wewelsburg توجه کردند. به تدریج این موضوع به ادبیات تاریخی نفوذ کرد. تا اوایل دهه 80، دانش در مورد قلعه وولزبورگ عمدتاً به اختراعات بریتانیایی ها و ادعای بی اساس ویلی فریشاور مبنی بر اینکه قلعه وولزبورگ "مرکز عرفانی نظم اس اس" است، محدود می شد. پژوهشگران تاریخ اس اس هاینز هونه («نظم زیر علامت سر مرگ») و هاینر لیختنشتاین («جایی که هیملر نشسته بود») با این تز موافق بودند. برای آنها شکی وجود نداشت که قلعه Wewelsburg مرکز معنوی نظم SS ​​بود و ایجاد آن شخصا توسط هاینریش هیملر رهبری شد. هونه به درستی اشاره کرد که رایشفورر هنگام انتخاب یک قلعه توسط یک حماسه آلمانی باستانی هدایت می شد که در مورد نبرد در وستفالیا در نزدیکی بیشه توس صحبت می کرد.

اولین مطالعه اختصاص داده شده به خود Wewelsburg در سال 1982 منتشر شد. پس از آن بود که اثر بنیادی پروفسور کارل هوسر با عنوان «وولزبورگ از 1933 تا 1945» منتشر شد. یک ساختمان مذهبی و یک مکان وحشت.» برای سال‌ها اعتقاد بر این بود که موضوع Wewelsburg را می‌توان بسته در نظر گرفت. اما در سال 1998 استوارت راسل و یوست اشنایدر کتاب قلعه هاینریش هیملر را منتشر کردند که در آن با موضع پروفسور هوسر مخالفت اساسی داشتند. یک دهه بعد، مجموعه ای حجیم در آلمان با عنوان "SS، Himmler و Wewelsburg" منتشر شد که گردآورندگان آن تلاش کردند تا تاریخ قلعه اس اس را "عرفی" کنند و آن را به عنوان یکی از بسیاری از مؤسسات اس اس معرفی کنند. این روند قابل درک بود، زیرا دانشمندان سعی کردند آثار خود را با ساختارهای باطنی جناح راست، که در کتاب "افسانه خورشید سیاه" نوشته رودولف مون و گرهارد فون ورفنشتاین بیان شد، مقایسه کنند. اسرار Wewelsburg. برای درک هدف واقعی این قلعه اس اس، باید به تاریخ روی آورد.

فصل 1
تاریخ اولیه قلعه

قلعه Wewelsburg با سه برج که بر روی تپه ای بلند به سبک رنسانس Weser ساخته شده است، از ابتدای قرن هفدهم به عنوان نماد سرزمین های بورن (منطقه بورن) در نظر گرفته شده است. کاوش های باستان شناسی که در سال 1924 در مجاورت Wewelsburg انجام شد، این فرض دیرینه را تأیید کرد که سازه مثلثی شکل در محل قلعه قدیمی ساکسون والبورگ ساخته شده است. یافته های به دست آمده از زمین، از جمله قطعات سرامیک، به باستان شناسان اجازه نداد تاریخ دقیق ساخت اولین قلعه (ساکسون) را تعیین کنند. با این حال، برای ایدئولوگ های اس اس این شرایط هیچ مانع جدی نبود. آنها اعتقاد راسخ داشتند که قلعه اولیه در سال 930، زمانی که هنری اول در نبردهای دفاعی علیه مجارها یا هون ها شرکت کرد، تأسیس شد. این تاریخ گذاری به طور غیرمستقیم توسط اولین سنت مکتوب که از قلعه Wewelsburg نام می برد تأیید شده است. این سند توسط یک وقایع نگار ناشناس آلمانی در قرن دوازدهم نوشته شده است. خود سند "Annalista Saxo" نام داشت. در این بیانیه آمده است که در سال 1123، کنت فردریش فون آرنسبرگ تشنه قدرت دستور داد تا ساخت قلعه ای در محل والبورگ که قبلا ویران شده بود آغاز شود. با این حال، پس از مرگ کنت، دهقانان محلی شورشی قلعه ناتمام را ویران کردند. پیام بعدی که به Wewelsburg اشاره می کند به تاریخ 1301 می رسد، یعنی 177 سال پس از تخریب پروتو-وولزبورگ. این سندی بود که از خرید وولزبورگ توسط اسقف پادربورن، اتو فون ریتبرگ خبر می داد. این قلعه یا بهتر است بگوییم خانه ای سنگی که در محل قلعه ای ویران شده ساخته شده است، از کنت فون والدک خریداری شده است. برای قرن ها این قلعه متعلق به کلیسا، اسقف پادربورن بود. تنها در سال 1589، پس از اینکه قلعه بیش از یک بار توسط اسقف اعظم تئودور فون فورستنبرگ رهن و رهن شد، سرانجام به مالکیت اشراف فون بورن و فون برنکن درآمد. تنها پس از این یک ساختمان جدید سنگی در کنار خانه سنگی قدیمی ساخته شد.


نمای بال جنوبی قلعه از برج شمالی (عکس در حدود سال 1900 گرفته شده است)


این قلعه در سال های 1604-1607، زمانی که پیروزی بر "پایتخت شورشی پادربورن" به دست آمد، شکلی شبیه به شکل فعلی خود (مثلث) پیدا کرد. با این حال، این سه برج نتوانستند ساکنان خود را در سال 1646 در برابر تفنگ های سنگین سوئدی محافظت کنند. مرمت قلعه تنها چند دهه پس از پایان جنگ سی ساله آغاز شد. برج های سه گوشه در سال 1683 ظاهری به سبک باروک پیدا کردند.

از قرن هجدهم، این قلعه به عنوان دومین محل اقامت اسقف های پادربورن، قلعه نوهاوس اولین اقامتگاه بود. با گذشت زمان، از قلعه به عنوان ساختمانی برای زندگی باجگیران استفاده شد. هنگامی که زمین های اطراف در سال 1802 به مالکیت پروس درآمد، قلعه متروک بود. در طول جنگ ها، قلعه تا حدی ویران شد. اوج این ویرانی در 13 ژانویه 1815 زمانی رخ داد که صاعقه به برج شمالی برخورد کرد و باعث آتش سوزی عظیم شد. پس از او تنها دیوارهای سنگی به ضخامت دو متر از برج باقی مانده بود. در طول صد سال بعد، پروس عملاً هیچ علاقه ای به این قلعه نشان نداد. دولت پروس سعی کرد نظم را فقط در جناح جنوبی خود حفظ کند که نزدیکترین روستا به روستایی بود که همان نام قلعه را داشت - Wewelsburg. در سال 1832، پس از مذاکرات طولانی، قلعه به استفاده از یک کشیش محلی منتقل شد. این غرامتی بود که از طرف ایالت به خاطر بخشش گمشده در وولزبورگ پرداخت شد. پس از آن، قلعه توسط راهبان صومعه Böddeken مراقبت شد. این تا زمانی که سکولاریزاسیون در آلمان اتفاق افتاد ادامه داشت. اما این بدان معنا نیست که دولت آلمان و مقامات محلی بلافاصله شروع به بازسازی ساختمان قلعه کردند. سقف بالای آن تنها در آستانه جنگ جهانی اول تعمیر شد که فقط اجازه توقف تخریب آن را داد. با این حال، برج شمالی قلعه، به اصطلاح برج ضخیم، همچنان یک ویرانه رسمی بود.

زندگی تنها در سال 1924 به Wewelsburg بازگشت. پس از سال‌ها تلاش برای منطقی‌سازی استفاده از ساختمان‌ها، دکتر ووگل، یکی از اعضای لندرات ناحیه بورن، به دولت منطقه گزارش داد که قلعه Wewelsburg می‌تواند برای سازماندهی رویدادهای جوانان استفاده شود. در همان زمان، قرار شد قراردادی بلندمدت با دولت پروس برای اجاره قلعه منعقد شود.


حکاکی 1630 Wewelsburg


مذاکراتی که از اواخر ژانویه 1925 انجام شد با انتقال قلعه توسط دولت پروس نه برای اجاره، بلکه برای مالکیت مقامات محلی به پایان رسید. علاوه بر حق مالکیت، مقامات منطقه بورن نیز غرامت پولی به مبلغ 10 هزار رایشمارک دریافت کردند که قرار بود برای تعمیر Wewelsburg استفاده شود. در همان زمان، دولت پروس حق استفاده از بخشی از قلعه ("به همان میزان") را به عنوان آپارتمان برای کشیش محلی برای خود محفوظ می داند. در آینده، مقامات محلی موظف شدند قلعه را مطابق با هنجارهای حفاظت از آثار تاریخی نگهداری کنند. علاوه بر این، کلیه بازسازی ها، تغییرات و توسعه های قلعه و همچنین تملک زمین در دامنه تپه تنها با اجازه دولت زمین انجام می شد. این شرایط مهم است، اگر تنها به این دلیل که آنها نقش مهمی در روند انتقال قلعه به مالکیت SS، و همچنین در طول توسعه مجدد Wewelsburg داشتند.


ترسیم قلعه از سمت شرق. مقیاس 1:600. ساخته شده در سال 1907


ترسیم قلعه از ضلع شمالی. مقیاس 1:600. در سال 1907 تکمیل شد


با توجه به این واقعیت که مقامات محلی منطقه بورن ارتباطات خوبی با دولت زمین داشتند، مرمت قلعه بسیار زودتر از زمان انتقال خود قلعه به مالکیت لندرات آغاز شد. اولین کار در جولای 1924 آغاز شد. ابتدا قرار بود سقف شیروانی قلعه نوسازی شود و همچنین زیرزمین های قلعه از زباله هایی که در طی سالیان متمادی در آنجا انباشته شده بود آزاد شود. برنامه ریزی شده بود که یک موزه تاریخ محلی در زیرزمین ها قرار گیرد. علاوه بر این، در زمستان 1924-1925، در برج ویران شده شمالی در طبقه همکف، که 10 متر بالاتر از سطح زیرزمین قرار داشت، یک سالن بزرگ برای 500 نفر ایجاد شد. یک صحنه هم در آنجا برپا شده بود.



مقامات محلی موضوع بازسازی قلعه را به طور رسمی انجام ندادند. در تابستان سال 1924، آنها ایجاد "اتحادیه برای حفظ قلعه Wewelsburg" را آغاز کردند. این ابتکار با واکنش پر جنب و جوش ساکنان محلی روبرو شد که آماده بودند با پول، چیزها و نیروی کار خود به بازسازی قلعه کمک کنند. این شرایط بود که باعث شد ساختمان در سال های بعد مرتب شود. کار برای بازسازی قلعه چنان سریع پیش رفت که موزه تاریخ محلی در زیرزمین آن در یکشنبه ترینیتی، 31 مه 1925 افتتاح شد. تقریباً کل جمعیت محلی در این مراسم حضور داشتند. با پیشرفت کار، تصمیم گرفته شد که یک کمپ جوانان در بال شرقی افتتاح شود که برای 30 نفر طراحی شده بود. متعاقباً چندین بار گسترش یافت. چند سال بعد توانست 100 نفر را در خود جای دهد. علاوه بر این، در همان بال شرقی آپارتمانی برای نگهبان قلعه ساخته شد. در برج جنوب غربی قلعه و همچنین در قسمتی از بال‌های جنوبی و غربی مجاور آن، "اقتصاد قلعه غیر الکلی" ایجاد شد - آشپزخانه ای که نگهبان آن را بر عهده داشت.



برج های غربی و شرقی خراب هستند. عکس مربوط به سال 1920


پس از وقوع بحران جهانی، خلق و خوی مردم محلی به شدت تغییر کرد. بسیاری بر این باور بودند که خرج کردن پول برای یک قلعه یک تجمل نابخشودنی است. نظر مشابهی بیشتر و بیشتر توسط نمایندگان مقامات محلی بیان شد. حتی پیشنهاد شد که تمام کارها در Wewelsburg به حالت تعلیق درآید. در تابستان 1932، پارلمان منطقه حتی از اختصاص یارانه به مبلغ 12 هزار مارک که باید برای حفاظت از برج شمالی استفاده می شد، خودداری کرد. کارگرانی که کار مرمت را انجام دادند باید با Minden، دولت ایالتی تماس می گرفتند. در نتیجه شرایط انتقال مالکیت قلعه مشخص شد که حفظ آن به عنوان یک اثر تاریخی را فرض می کرد.

به منظور پرداخت بخشی از هزینه های نگهداری فعلی قلعه، در پایان سال 1932، Landrat تقریبا 70 نفر را از خدمات کار داوطلبانه به Wewelsburg فرستاد. این افراد بیکار بودند که به عنوان «کارگران اورژانس» قرار بود خطوط ارتباطی بین Wewelsburg و Aden ایجاد کنند. مدتی بعد، مقامات محلی تصمیم گرفتند این عمل را گسترش دهند. در 5 می 1933، تصمیم گرفته شد که از طبقه خالی بال غربی به عنوان اردوگاه خدمات کار داوطلبانه استفاده شود که برای اسکان 214 نفر طراحی شده بود. در ابتدا، مذاکرات با مقامات منطقه ای مربوطه، که در آن رئیس اداره منطقه آینهاوزن شرکت داشت، کاملاً موفقیت آمیز بود. با این حال، زمانی که در سپتامبر 1933، معمار منطقه Breithaupt طرح هایی را برای توسعه مجدد ساختمان ارائه کرد، شکست خوردند.


نمای قلعه از برج شمالی. عکس مربوط به سال 1884


آخرین کارگران داوطلب در 14 سپتامبر 1933 قلعه را ترک کردند. نکته قابل توجه این است که یک هفته قبل از Minden دستوری "در مورد اردوگاه کار اجباری" صادر شد. در این دستور آمده است: «در منطقه فعلی کمپینگ وجود ندارد. قلعه Wewelsburg می تواند برای این مورد استفاده شود. اگرچه این احتمال وجود دارد که یک مدرسه برای پرسنل مدیریت در قلعه Wewelsburg واقع شود. این مسئله به احتمال زیاد تا بهار 1934 در نهایت حل خواهد شد.

با این حال، این مشکل خیلی زودتر از آنچه مقامات محلی انتظار داشتند حل شد. در 3 نوامبر 1933، هاینریش هیملر از قلعه قدیمی بازدید کرد. علیرغم این واقعیت که این بازدید تا حد زیادی تصادفی بود، رئیس SS بلافاصله تصمیم گرفت که مدرسه رهبری امپراتوری SS در Wewelsburg واقع شود.

. هیملر کاملا متقاعد شده بود که می تواند ارواح را تجسم کند و با آنها ارتباط برقرار کند. البته او بیان کرد که برای این کار باید توانایی های خاصی داشته باشید. او ادعا می کرد که می تواند ارواح افرادی را که بیش از 100 سال پیش مرده بودند فراخواند... وقتی نیمه خواب دراز می کشید، روح پادشاه هنری اغلب بر او ظاهر می شد و توصیه های ارزشمندی می کرد.

هر داستانی که مربوط به قلعه های اس اس باشد در عرفان و رمز و راز پوشیده شده است. و فقدان اطلاعات موثق باعث ایجاد خارق العاده ترین نسخه ها و فرضیات شده است. به عنوان مثال، اعتقاد بر این است که بسیاری از این قلعه ها وجود داشته است. در واقع، تنها دو ساختمان قلعه دارای ویژگی تشریفاتی برای اس اس بودند: کلیسای جامع کوئدلینبورگ و قلعه وولزبورگ. پس از جنگ، شایعات شروع شد به وولزبورگ شهرت بدی را به عنوان مکانی که در آن داستان های مرموز و حتی وحشتناک رخ می دهد. این مکان به زیارتگاهی برای باطنی گرایان راست تبدیل شد که امیدوار بودند در اینجا «مرکز قدرت» بیابند که اگر قدرتی نداشته باشد، حداقل استعدادها و توانایی های استثنایی را به ارمغان می آورد.

این شایعات بر چه اساس است و چه چیزی پشت آنها است - در کتاب یک متخصص شناخته شده رایش سوم، آندری واسیلچنکو بخوانید.

این اثر متعلق به ژانر تاریخ است. علوم تاریخی. در سال 2010 توسط انتشارات "VECHE" منتشر شد. این کتاب بخشی از مجموعه آرشیو Ahnenerbe است. در وب سایت ما می توانید کتاب "اسرار قلعه های سیاه اس اس" را با فرمت های fb2، rtf، epub، pdf، txt دانلود کنید یا به صورت آنلاین مطالعه کنید. در اینجا، قبل از مطالعه، می توانید به نظرات خوانندگانی که از قبل با کتاب آشنایی دارند نیز مراجعه کنید و نظر آنها را بدانید. در فروشگاه اینترنتی شریک ما می توانید کتاب را به صورت کاغذی خریداری و مطالعه کنید.

آندری واسیلچنکو

اسرار قلعه های سیاه اس اس

© Vasilchenko A.V.، 2010

© Veche Publishing House LLC، 2010

پیشگفتار

هنگامی که آنها در مورد پایان رایش سوم صحبت می کنند، دوست دارند از "باشگاه انتحاری" نام ببرند، که نام شوخی به آن دسته از مقامات حزبی و دولتی در آلمان داده می شود که در بهار 1945 مرگ داوطلبانه را انتخاب کردند. از جمله آنها رایشفورر اس اس هاینریش هیملر بود. به هر حال، بسیاری از سوالات باز در مورد مرگ او باقی مانده است. تاریخ نگاری رسمی به راحتی جزئیات خودکشی او را بازتولید می کند. به طور خلاصه آنها به این شکل هستند.

هیملر به همراه چند افسر نزدیک اس اس سعی کردند به دانمارک فرار کنند، اما توسط یک گشت انگلیسی بازداشت شد. او برای مدت طولانی به عنوان یک سرباز فراری ظاهر شد، اما سپس نام واقعی خود را فاش کرد و خواستار ملاقات با مارشال مونتگومری شد. وقتی او را رد کردند، یک آمپول سیانید پتاسیم را قورت داد. انگار همه چیز مثل روز روشن است. اما... هیملر در واقع در شمال آلمان بازداشت شد، اما نه توسط انگلیسی ها، بلکه توسط یک گشت شوروی در نزدیکی شهر لونبورگ. او را به نزدیکترین اردوگاه اسرای جنگی انگلیسی بردند و در آنجا خودکشی کرد. نسخه فرار به دانمارک کاملا غیرقابل دفاع به نظر می رسد، با توجه به اینکه هیملر چند روز قبل با برخی از افسران اس اس در شهر فلسنبورگ، که مستقیماً در مرز دانمارک قرار داشت، ملاقات کرد. دانمارک در فاصله چند قدمی بود و از آنجا به راحتی می‌توان به سوئد بی‌طرف رفت. اما مکانی که هیملر در آن بازداشت شد نشان می دهد که او برای چندین روز سرسختانه در جهت مخالف - به سمت جنوب حرکت کرد.


هاینریش هیملر


کجا می رفت معلوم نیست. فقط می توان حدس زد. اگر یک خط مستقیم بین فلزنبورگ و لونبورگ ترسیم کنیم (یعنی سعی کنیم مسیر هیملر را بازیابی کنیم)، متوجه خواهیم شد که این خط مستقیم ما را به شهر کوئدلینبورگ آلمان می رساند. هیچ چیز قابل توجهی در این واقعیت وجود نداشت اگر یک مورد نبود. برای سال‌ها، مراسم عجیبی در کلیسای جامع Quedlinburg در 2 ژوئیه برگزار می‌شد که به "جشن هنری" معروف شد. در این مورد، این در مورد هاینریش هیملر نبود که جشن را رهبری می کرد، بلکه در مورد هنری اول پرنده شکار بود که ظاهراً بقایای او در کلیسای جامع نگهداری می شد.

به سال 1945 برگردیم. می توان حدس زد که هیملر به هیچ وجه تلاشی برای فرار نکرد و به سمت بقایای هنری اول پرنده شکار رفت. برای چی؟ به احتمال زیاد، راهنمایی بخواهید. در طول تعطیلات هنری در کودلینبورگ، افسران عالی رتبه اس اس توانستند تصویر عجیبی را مشاهده کنند - رایشفورر به داخل دخمه به بقایای پادشاه رفت و برای مدت طولانی در آنجا ماند. کمتر کسی می دانست که هیملر می تواند با روح همنام خود صحبت کند. یا فکر می کرد می تواند حرف بزند. در اینجا می‌توان سخنان پزشک شخصی هاینریش هیملر، فلیکس کرستن را به یاد آورد که مدعی بود هیملر با توصیه‌ای که پرنده‌شار به او داده بود هدایت می‌شد. اکنون در این طرح همه چیز سر جای خود قرار می گیرد. هیملر نتوانست به کودلینبورگ برسد و به همین دلیل نام خود را فاش کرد به این امید که رهبری عالی متفقین او را از اردوگاه دور کند و به دلایلی در کنار بقایای باقی مانده باشد. وقتی این نقشه شکست خورد، هیملر خودکشی کرد. اما نه از روی ناامیدی. این یک خودکشی معمولی بود. در کل این داستان رمز و راز زیادی وجود دارد.

به طور کلی، رمز و راز و عرفان ویژگی های متمایز آن دسته از داستان های مرتبط با قلعه های اس اس است. اکثریت مردم از جزئیات تاریخ اطلاعی ندارند و به همین دلیل تصور می شود که تعداد زیادی از این قلعه ها وجود داشته است. در واقع، از میان ساختمان‌های قلعه که برای اس‌اس دارای ویژگی آیینی بودند، تنها دو ساختمان را می‌توان متمایز کرد: قلعه Wewelsburg و کلیسای جامع Quedlinburg. به لطف بازی کامپیوتری زمانی بسیار محبوب "قلعه ولفنشتاین"، این دو ساختمان در یک ساختمان ترکیب شدند. آنها اغلب در ادبیات اشتباه گرفته می شوند. انواع داستان ها در مورد آنها با روح همان بازی رایانه ای نوشته شده است، جایی که استاد Ahnenerbe، با آزمایش فضا و زمان، تعداد بی شماری از ارواح، هیولاها و زامبی ها را احضار می کند.


هیملر به سمت کلیسای جامع کوئدلینبورگ می رود


اگرچه چنین قضاوت هایی مدت هاست که دیگر داستان و بازی های رایانه ای نیستند. به عنوان مثال، در یکی از کتاب های خود، آخرین استاد فرمان تمپلارهای جدید، رودولف موند، پدیده ای را توصیف کرد - ساکنان یک روستا در پای Wewelsburg بسیار متفاوت از دهقانان روستاهای همسایه بودند. او تنها یک توضیح برای این پدیده یافت: جام در قلب آنها زندگی می کرد. یا مثال دیگر: حساس ترین افراد هنگام ورود به دخمه وولزبورگ، حضور انرژی مرموز را احساس می کنند. واقعیت زیر در آستانه حدس و گمان مورد بحث قرار گرفته است: اخیراً دروازه های مشبک کور سردابه را از چشم بازدیدکنندگان می بندند. فقط با مجوز خاص می توانید به آنجا بروید. برخی استدلال می کنند که این کار برای حفظ بهتر این بنا انجام شده است.

اما برخی مطمئن هستند که دلیل واقعی جای دیگری است. مقامات از بینش‌هایی که ممکن است بر بازدیدکنندگان «معمولاً پذیرا» قلعه نازل شود می‌ترسند. حتی اگر در این مورد ما در مورد زیارتگاه مسیحیان صحبت نمی کنیم، جامی که در شام آخر حضور داشت و خون مسیح در آن جمع آوری شد، بسیاری از نازی ها در مورد جام "خورشید سیاه" صحبت کردند که در داخل توانست به لطف تشعشع آن، افراد را تغییر می دهد. این شی به بهترین وجه با زیورآلات کف Wewelsburg مشخص می شود - چرخی که پرتوهای رعد و برق از آن ساطع می شود. کانون آنها، مرکز چرخ عرفانی، نماد جام بود.

اینجا و آنجا می توانید اشاره هایی به این واقعیت پیدا کنید که در این SS کار پیچیده ای برای غلبه بر زمان انجام شده است که می تواند به کلید جاودانگی و قدرت نامحدود تبدیل شود. حتی شاهدان عینی بودند که ادعا می کردند تحولات نازی ها در این راستا بسیار موفقیت آمیز بوده است. بنابراین، برای مثال، در یکی از کتاب‌های باطنی دوران اخیر می‌توان اطلاعاتی یافت که عرفانی که در اطراف «جادوگر شخصی هیملر» (کارل ماریا ویلیگوت) جمع شده بودند، قصد داشتند توانایی‌های استثنایی را در خود فعال کنند که توسط نژادهای باستانی گم شده بود. برای آن‌ها، استدلال‌های مرموز ویلیگوت، کلمات توخالی نبودند که قرار بود هیملر را الهام بخش و جادو کنند. این دستور عمل بود. به همین منظور بود که ویلیگوت از مکان های تدفین متعدد بازدید کرد و حتی سعی کرد خود را با روح مردگان القا کند.


ماکت قلعه که در موزه Wewelsburg نگهداری می شود


برخی از "شاهدان عینی" مستقیماً گفتند که مردان اس اس در تلاش برای ایجاد یک "پرتال زمان" بودند. علاوه بر این، قرار بود روح سربازان مرده در اینجا فریب داده شود، جایی که قرار بود حساس ترین افراد با آنها در تماس باشند. علاوه بر وولزبورگ، عاشقان احساسات توسط املاک بودکن جذب شدند، که "مرکز تحقیقات مخفی بود و شاید هنوز هم باشد." در این زمینه به معابر زیرزمینی اشارات فراوانی شده است. این همان چیزی است که مردم وقتی از اسناد ارزشمند، آثار هنری و اقلام طلایی جمع آوری شده در وولزبورگ از سراسر اروپا صحبت می کردند که «ناپدید» شده بودند و هرگز پیدا نشدند، صحبت می کردند. به عقیده بسیاری، مجموعه اسلحه هایی که در پشت دیوار کاذب در بودکن یافت شد، تنها بخش کوچکی از آن چیزی بود که در پایان جنگ به این املاک آورده شد. این بیش از یک بار محققان را به این فکر انداخت که هنوز پناهگاه های مخفی در این املاک وجود دارد که هنوز پیدا نشده اند، و شاید حتی یک گذرگاه به طول یک کیلومتر که از زمان های قدیم وجود داشته است، که بودکن و وولزبورگ را به هم متصل می کرد.

Erzprior Rudolf Mund از Order of the New Templars با جدیت تمام تاکید کرد که ویستور توانست از دروازه های مرگ فراتر رود. در سال 1946، "جادوگر شخصی" هیملر، همانطور که در گواهی مرگ ذکر شده است، اصلا نمرده است. خیلی ها خیلی دیرتر او را دیدند. شواهدی از شاهدان عینی مستقل به عنوان شاهدی بر این ایده تا حد زیادی جنون آمیز ذکر شد. در اینجا یکی از آنها است: «در اواخر پاییز 1989، نیمه شب املاک بودکن را به سمت Wewelsburg ترک کردم. با رانندگی چند صد متری از روستا، دچار تصادف بسیار عجیبی شدم. ماشینم ناگهان ایستاد و آتش گرفت. مجبور شدم پیاده تا Wewelsburg بروم. در یکی از چهارراه ها یک اسب سفید را دیدم. مردی سیاه پوش روی آن نشسته بود و به سمت وولزبورگ نگاه می کرد. از او پرسیدم کجا می‌رود؟ مرد برگشت و گفت: به تبت، به پادشاهی من! هنگامی که به شاهد عینی آلبومی اختصاص داده شده به تاریخ وولزبورگ نشان داده شد، او بلافاصله همکلاس شبانه خود را دید. او کارل ماریا ویلیگوت بود." وجود این داستان به بسیاری از حامیان باطنی SS اجازه داد تا در مورد احیای Wiligut صحبت کنند.

و این به دور از تنها داستان بود. این یکی دیگر است: «تو داستانی را که پدربزرگم اغلب به من می‌گفت باور نخواهی کرد. او و مادربزرگش پناهنده بودند و در حومه Wewelsburg زندگی می کردند. در آن زمان روزگار سخت بود و یک روز پدربزرگ به همراه مردان دیگر به بودکن رفتند تا آنجا سیب بچیند. در حالی که مشغول چیدن سیب بودند، صدای تق تق سم ها را شنیدند. سواران از Böddeken سوار شدند. همه فکر می کردند که دهقانان از درختان سیب خود محافظت می کنند و بنابراین بلافاصله در نزدیکترین خندق پنهان شدند. آنها به وضوح صدای سم های اسبی را شنیدند که در حال تاختن از گذشته بود، اما هیچ کس نه سوار و نه اسب نر را ندید. مردان ترسیده به عقب دویدند. این حدود سال 1955 بود."


2023
polyester.ru - مجله دخترانه و زنانه