28.11.2023

شهرهایی در لهستان که در آن کلیسای ارتدکس روسی وجود دارد. کلیسای ارتدکس لهستان. اعطای خودمختاری به کلیسای ارتدکس در لهستان


این یک واقعیت شناخته شده است که اکثریت لهستانی ها نمایندگان کلیسای کاتولیک هستند. در کشورهای اتحاد جماهیر شوروی سابق اغلب می توانید این سؤال را بشنوید: "او ارتدکس است یا لهستانی"؟ شاید به دلیل این واقعیت که لهستان یک کشور همسایه است و تاریخ ما از نزدیک در هم تنیده شده است، ما آن را با کاتولیک مرتبط می کنیم و بسیاری از کشورهای کاتولیک دیگر را کاملاً فراموش می کنیم.

امروز، برای اثبات اینکه بسیاری از افراد مذهبی ارتدکس در قلمرو جمهوری لهستان زندگی می کنند، در مورد برخی از کلیساها صحبت خواهیم کرد که در بین اهل محله محبوب هستند.

کلیسای جامع سنت نیکلاس شگفت انگیز در بیالیستوک

این Voivodeship Podlaskie است که به این واقعیت مشهور است که نیمی از جمعیت را نمایندگان کلیسای ارتدکس تشکیل می دهند. تعطیلات ارتدکس در اینجا مورد احترام است و تعطیلات زمستانی در موسسات آموزشی و سازمان های دولتی در اوایل ژانویه به پایان نمی رسد، بلکه تا 9 ادامه دارد.

یکی از زیباترین و مشهورترین کلیساهای بیالیستوک در Lipowa 15 واقع شده است. کلیسای جامع با شکوه سنت نیکلاس شگفت انگیز در سال های 1843-1846 ساخته شد که طرح آن در سن پترزبورگ در کمیسیون پروژه ها و برآوردها طراحی شد. . کلیسای جدید توسط یک شخصیت مشهور کلیسایی، اسقف اعظم لیتوانی و ویلنا جوزف (سماشکو)، یک مبارز علیه اتحادیه تقدیس شد. در سال 1910، در حین بازسازی معبد، هنرمند میخائیل آویلوف، فضای داخلی را به سبک Vasnetsov نقاشی کرد (تصویر نجات دهنده برخاسته در مکان بالا حفظ شد).

کلیسای جامع سنت نیکلاس نمونه خوبی از کلاسیک گرایی متأخر است. بالای حجم اصلی آن، گنبدی عظیم به شکل کلاهخود بر روی یک طبل با نور زیاد بالا می رود. بالای ورودی یک برج ناقوس یک طبقه قرار دارد. طراحی معماری متوسط ​​است. معبد به رنگ سفید، طلاکاری شده و با کنده کاری های غنی تزئین شده است. نمادهای دروازه های سلطنتی در سال 1844 توسط هنرمند مالاخوف نقاشی شد.

زیارتگاه اصلی معبد یادگارهای فاسد نشدنی شیرخوار شهید گابریل بیالیستوک (زابلودوفسکی) است که در 22 سپتامبر 1992 از کلیسای جامع گرودنو در بلاروس منتقل شد.

کلیسای جامع Spaso-Preobrazhensky در لوبلین

این معبد در سال های 1607-1633 ساخته شد. در محل دو کلیسای قبلی. ساخت کلیسای جامع 26 سال به طول انجامید که دلیل آن درگیری های مذهبی بود که در آن زمان در لوبلین حاکم بود. با این حال، در سال 1633، ولادیسلاو چهارم واسا پادشاه لهستان شد که حق جامعه ارتدکس را برای مالکیت کلیسای لوبلین تأیید کرد. پادشاه با اعطای چند امتیاز مهم، از جمله کنار گذاشتن کلیسا از حوزه قضایی اتحادیه ها، به جامعه کمک کرد.

اما با این حال، در سال 1695 معبد دوباره تحت کنترل اتحادیه ها قرار گرفت. کلیسای لوبلین تنها در سال 1875 و پس از انحلال اسقف نشینی یونیتی خالم به کلیسای ارتدکس بازگشت.

کلیسای ترانسفورماتور کلیسای جامع اصلی در اسقف نشین لوبلین-هولم کلیسای ارتدکس خودمختار لهستان و مقر دینداری تغییر شکل لوبلین است. واقع در ul. راسکیج.

در طول جنگ جهانی اول، تمام نمادهای ارزشمند از کلیسا به مسکو برده شد که هرگز به لوبلین بازنگشت. پس از بازگرداندن استقلال لهستان، آنها می خواستند کلیسای جامع را ببندند، اما با این وجود این ایده را رها کردند.

جای تعجب است که در طول تاریخ دشوار خود، معبد همچنان باز و محبوب در میان اهل محله است. یک واقعیت مهم: در فوریه 1960، کلیسای جامع تغییر شکل در ثبت آثار تاریخی لهستان گنجانده شد.

کلیسای ارتدکس ایمان، امید، عشق و مادرشان سوفیا در Sosnowiec

این معبد در Sosnowiec، در خیابان Jana Kilińskiego 39، در کنار ایستگاه راه آهن خط ورشو-وین واقع شده است. این مرکز اداری یکی از دو کلیسای ارتدکس است که قلمرو Voivodeship فعلی سیلزی را پوشش می دهد.

این کلیسا در مدت زمان نسبتاً کوتاهی ساخته شد. 15 اوت 1888 اولین سنگ گذاشته شد و در 28 نوامبر 1889 کلیسا توسط اسقف فلاویان لیوبلیانا تقدیس شد.

این معبد از آجر و به سبک بیزانسی ساخته شده است. از پنج قسمت تشکیل شده است. قسمت مرکزی با گنبدی زیبا پوشیده شده است. در داخل یک نماد زیبا و بیش از یک قرن قدمت وجود دارد.

به هر حال، کلیسا وب سایت خود را دارد که می توانید با جزئیات بیشتری از تاریخ معبد، تقویم تعطیلات ارتدکس و همچنین تاریخ و زمان خدمات را مشاهده کنید.

برخلاف تصورات کلیشه ای، لهستان هنوز یک کشور کاملاً کاتولیک نیست. امروزه در لهستان 6 اسقف ارتدکس با 11 اسقف، 27 رئیس، 250 کلیسای و 10 صومعه وجود دارد. رهبری کلیسای ارتدکس لهستان بر عهده متروپولیتن ساوا (گریکونیاک) ورشو است.

اگر قصد دارید به زودی به لهستان سفر کنید یا حتی به طور کلی مهاجرت کنید، نگران نباشید. در اینجا، درست مانند خانه، می توانید در تعطیلات آخر هفته و تعطیلات مذهبی به کلیسا بروید.

لهستان پس از جنگ احتمالاً همگن ترین کشور از نظر ملی و مذهبی است: تقریباً همه شهروندان آن از نظر ملیت لهستانی و از نظر مذهب کاتولیک هستند. برای قرن‌ها تا اواسط قرن بیستم، اینطور نبود: لهستان یک امپراتوری چند ملیتی بود. در حالی که اوکراین برای پیوستن به اتحادیه اروپا تلاش می کند، تعداد کمی از مردم می دانند که اوکراینی ها و بلاروسی ها در حال حاضر در اتحادیه اروپا زندگی می کنند. ما در مورد مهاجران صحبت نمی کنیم، بلکه در مورد اوکراینی ها و بلاروس های لهستانی صحبت می کنیم - آخرین بقایای لهستان چند ملیتی سابق. برخی از آنها حتی درگیر سیاست هستند. Slon.ru مصاحبه ای با تنها معاون ارتدوکس سجم لهستان - معاون کمیسیون پارلمانی در مورد مسائل اقلیت های ملی و قومی، سردبیر مجله لهستانی "Orthodox Review" ("") ارائه می دهد.

- گسپیک چیکوین، پان چیکوین، بهترین راه برای خطاب به شما چیست؟

خوب، چون این مصاحبه برای یک نشریه آنلاین روسی است، بیایید جلوتر برویم، اوگنی گریگوریویچ. اینجوری بهتر میشه

اوگنی گریگوریویچ، ارتدوکس ها از کجا در لهستان کاتولیک آمدند؟ لهستان به طور سنتی به عنوان سنگر کاتولیک در نظر گرفته می شود، اینطور نیست؟

لهستان در مرزهای کنونی خود یک کشور منحصراً همگن از نظر ملیت و مذهب است؛ این کشور یک کشور تک ملیتی است. علاوه بر این، حدود 90٪ از جمعیت اعلام می کنند که به کلیسای کاتولیک رومی تعلق دارند.

در سال 2002، برای اولین بار پس از جنگ جهانی دوم، در سرشماری لهستان در مورد ملیت سوال شد. و معلوم شد که تمام اقلیت های ملی در لهستان حدود یک درصد را تشکیل می دهند! اگر این رقم را در 3-4 ضرب کنید - بسیاری به دلیل ویژگی های زندگی در منطقه خود نمی خواستند ملیت غیر لهستانی را اعلام کنند، اغلب این افراد مجرد هستند - حتی یک 3-4٪ نظری تصویری بسیار همگن به دست می دهد.

ارتدکس از زمان مأموریت مقدس سیریل و متدیوس در لهستان فعلی وجود داشته است. ارتدکس در قرن یازدهم از کیوان روس به ما رسید؛ من اکنون در مورد قلمرو Voivodeship Podlasie لهستان صحبت می کنم، جایی که مسیحیان ارتدکس از نظر تاریخی به طور فشرده زندگی می کنند. سپس راهبان ارتدکس به اینجا آمدند و مسیحیت را موعظه کردند و ساکنان محلی را به ارتدکس تبدیل کردند.

البته اکنون در سراسر لهستان کلیسای ارتدکس وجود دارد. مسیحیان ارتدوکس نیز در غرب کشور زندگی می کنند: پس از جنگ، در طی عملیات ویستولا، اوکراینی ها به زور در سرزمین های آلمان سابق اسکان داده شدند و خود را به عنوان یک گروه قومی جداگانه از لمکو-روسین ها تعریف کردند.

-در حال حاضر چند مسیحی ارتدکس در لهستان وجود دارد؟

اعتقاد بر این است که کلیسای ارتدکس خودمختار لهستان حدود نیم میلیون ایماندار دارد. اما در واقعیت، به اعتقاد من، این رقم 300000 تا 400000 در هر 38 میلیون جمعیت است. به هر حال، اجداد من، به ویژه پدرم، هرگز خود را بلاروس نمی نامیدند، اگرچه ما در مرز بلاروس امروزی زندگی می کنیم. اما وقتی از پدرم پرسیدند ملیت شما چیست، پدرم پاسخ داد: «ارتدوکس».

این ویژگی مرز بود، مرز: در اینجا چنین وضعیت ویژه ای در طول قرن ها ایجاد شده است، مرز مسیحیت غربی و شرقی، مرز تمدن لاتین غربی و بیزانس-روس. این یک مبارزه قرن ها برای حفظ هویت خود، اعم از ملی و مذهبی بود. همه اینها مکانیسم های حفاظتی منحصر به فردی را ایجاد کرده است. بنابراین، برای پدرم، نکته اصلی مفهوم گسترده "ارتدکس" بود. و اگر کسی به پدرم "فشار" می کرد: بالاخره ملیت شما چیست، او همیشه پاسخ می داد: "روسی" یعنی مفهوم "روسیه" از زمان دوک نشین بزرگ لیتوانی.

پس از امضای اتحادیه لوبلین، زمانی که دوک نشین بزرگ لیتوانی با کشورهای مشترک المنافع لهستان-لیتوانی متحد شد، در قلمرو این کشور مشترک تعداد مسیحیان ارتدوکس بیشتر از کاتولیک ها بود! از آنجا که سرزمین های وسیعی که در شکل گیری جدید گنجانده شده است، بلاروس امروزی، اوکراین - اینها همه مردم ارتدوکس بودند. سپس آنها را "مردم روسی با ایمان یونانی قدیمی" نامیدند.

-و وقتی از شما می پرسند ملیت شما چیست؟

من خودم را یک اسلاو شرقی می دانم. هر چه پدرم داشت به من خیلی نزدیک است. طبق اسناد، من بلاروس هستم، زیرا این فرهنگ و این سنت به من نزدیک است. اما فرهنگ روسیه و اوکراین به من نزدیک است. در روستای من همیشه در عروسی ها، مهمانی ها و جشن های تعمید، آهنگ های بلاروسی، روسی و اوکراینی خوانده می شد. و همه آنها به عنوان "مال ما" پذیرفته شدند. نکته اصلی این بود که "ما لهستانی نیستیم."

-در سرزمینی که مسیحیان ارتدوکس به طور فشرده زندگی می کنند،- منطقه بیالیستوک، Gainovka، نزدیک Belovezhskaya Pushcha،- مرزهای ایالتی در طول قرن گذشته چندین بار جابجا شده است. از سال 1939 تا 1941، بیالیستوک حتی بخشی از اتحاد جماهیر شوروی بود. مردم در چنین شرایطی چگونه زندگی می کردند؟

پدرم در سال 1914 در امپراتوری روسیه به دنیا آمد. و در طول زندگی او نه بار مرزها تغییر کرد! این برای زندگی یک انسان است! البته، همه اینها باید با وفاداری به دولت ترکیب می شد، برخی رفتند، مقامات دیگری آمدند... اما، با وجود همه مشکلات، مردم ما همیشه به ایمان و خودمختاری قومی خود بسیار وابسته بوده اند. "روسیه" که در مورد آن گفتم. ما یک جور پدیده هستیم، برای قرن ها فشار تمدن غرب، کلیسای کاتولیک روم، هویت خود را هم به معنای مذهبی و هم به معنای ملی حفظ کرده ایم.

- هویت ملی در بیالیستوک - اکنون چگونه است؟

امروزه این فرآیندها بسیار پویا هستند. در این بخش از لهستان، در مناطق مرزی با بلاروس، جوانان اغلب خود را بلاروس می نامند. برخی از ساکنان خود را اوکراینی می دانند. متأسفانه بخشی دیگر بیشتر و بیشتر خود را لهستانی ارتدکس می نامند.

لهستانی ها همیشه از روسیه رنجیده اند و خود را قربانی روسیه و جاه طلبی های امپریالیستی آن می دانند. بنابراین، در هر صورت، بسیاری از سیاستمداران برجسته لهستانی که اکنون کشور را رهبری می کنند، می گویند. آیا این یک عقده "قربانی" است؟

مشکل "قربانی" در خودآگاهی لهستانی نتیجه نوعی رمانتیسیسم مسیحایی است: زمانی که لهستان به عنوان یک کشور در نقشه اروپا وجود نداشت و بین روسیه، اتریش و پروس تقسیم شده بود، آنگاه لهستانی ها آرزوی بازسازی را داشتند. دولت گرایی و تفکر مسیحایی ذهن آنها را فرا گرفت. ما یک قربانی هستیم، ما لهستانی ها مأموریت خاصی داریم، ما خط بین شرق وحشی و غرب متمدن هستیم.

اکنون این به دلیل برخی از سیاستمداران لهستانی که می خواهند تاریخ را دوباره تفسیر کنند، اشکال عجیب و غریب و عجیبی به خود می گیرد. به این می گویند «سیاست تاریخی». برای مثال، آنها در تلاشند تا لهستانی ها را متقاعد کنند که آزادسازی لهستان توسط ارتش سرخ در طول جنگ جهانی دوم، اشغال دوم بود. برای مردم ارتدکس، مانند اکثر لهستانی ها، این غیرقابل تصور است!

لهستان همیشه مدافع اوکراین بوده است؛ بسیاری از سیاستمداران لهستانی 5 سال پیش از "انقلاب نارنجی" در میدان کیف حمایت کردند. حالا دوست لهستان 5 درصد آرا را به دست آورد و یانوکوویچ در انتخابات پیروز شد. این شکست در ورشو چگونه دیده می شود؟

برای لهستان، اوکراین یک شریک استراتژیک است و همه نیروهای سیاسی با این موافق هستند. لهستانی ها می خواهند به اوکراین در تلاش برای ادغام با غرب کمک کنند. برای من، به عنوان یک مؤمن، تماشای (و این نه تنها در دوران یوشچنکو، بلکه از همان آغاز استقلال اوکراین نیز اتفاق افتاد) بسیار دردناک بود) که چگونه مقامات به طور فعال در مبارزه با کلیسای ارتدکس شرکت کردند و از ابتکارات تفرقه انگیز حمایت کردند. این باعث تضعیف کلیسا و در نتیجه اوکراین و مردم آن می شود. حاکمانی که مخالف کلیسای ارتدکس هستند باید بدانند که این برای آنها عاقبت به خیر نخواهد شد. نمونه های تاریخی زیادی در این مورد وجود دارد.

در لهستان نمی توانند تصمیم بگیرند که چگونه با آن ارتباط برقرار کنند.از یک سو مطبوعات لهستانی مدام در مورد نقض حقوق اقلیت ملی لهستانی در بلاروس می نویسند، از سوی دیگر ورشو آغازگر برنامه مشارکت شرقی بود. ...

بله، روزنامه های ما حتی نوشتند که می خواهند الکساندر لوکاشنکو را برای جشن سالگرد نبرد گرونوالد در سال 1410 دعوت کنند. من همیشه گفته ام و می گویم که انزوای بلاروس یک اشتباه است. ما در حال تلف کردن زمان هستیم؛ کارهای مفید بسیاری می توان انجام داد، هم برای بلاروس و هم برای لهستان، برای شهروندان ما. شما باید با همسایگان خود دوست باشید، باید تا حد امکان مخاطبین بیشتری داشته باشید.

نخبگان سیاسی لهستان اطلاعات کمی در مورد بلاروس، اوکراین و روسیه مدرن دارند - این یک واقعیت است. من همیشه در شگفتم که سیاستمداران ما چه کلیشه هایی فکر می کنند! گاهی اوقات یک آزمایش ساده انجام می دهم: از شما می خواهم حداقل یکی از شاعران یا نویسندگان مشهور بلاروس را نام ببرید. پاسخ همیشه سکوت است. از سوی دیگر، دولت فعلی دونالد تاسک تلاش می کند تا روابط با همسایگان خود را بهبود بخشد: با بلاروس، با روسیه.

-من می دانم که شما کریل پاتریارک مسکو و تمام روسیه را برای مدت طولانی می شناسید. این داستان را با ما به اشتراک بگذارید.

این یک نعمت است که من این فرصت را داشتم که اکنون پدرسالار کریل را ملاقات کنم. همه چیز از دهه 80 شروع شد. در آن زمان فکر نمی‌کردم در زندگی‌ام درگیر سیاست باشم. در دهه 80، ما توانستیم سازمانی از جوانان ارتدوکس در لهستان ایجاد کنیم - "برادری جوانان ارتدوکس"، که من اولین رئیس آن بودم. ما همه بچه روستایی بودیم؛ همیشه نمونه ای از ایمان زنده پدر و مادرمان جلوی چشممان بود. اما ما تقریباً هیچ چیز در مورد جهانی بودن ارتدکس نمی دانستیم.

در دریای کاتولیک، ما به دنبال تماس های جدید با ارتدکس ها بودیم: پس از آن به این فکر افتادیم که کلیسا در اتحاد جماهیر شوروی ویران شده است، چیزی در مورد بالکان شنیدیم، اما هیچ تماسی وجود نداشت. و آنها فکر می کردند که ما اینجا در لهستان، نوعی جزیره ارتدکس باقی مانده ایم که هنوز خفه نشده بود. ما از طریق ارتدوکس در فنلاند با مدارس الهیات در لنینگراد ارتباط پیدا کردیم. پاتریارک کنونی کریل سپس در لنینگراد خدمت کرد، سپس اسقف اسمولنسک شد و کمک زیادی به توسعه ارتباطات ما کرد. این متناقض است، اما ما یک تبادل زنده جوانان داشتیم، و این اتحاد جماهیر شوروی بود. هر سال جلسات، سمینارهایی ترتیب می دادیم، به آنها می آمدیم، آنها پیش ما می آمدند.

در آن زمان متروپولیتن کریل به دیدار ما در لهستان آمد. در سال 1986 او را به کوه مقدس گرابارکا که تنها صومعه آنجا بود دعوت کردیم. حدود 3000 جوان در آنجا جمع شدند. پس از مراسم، کریل از ما تشکر کرد و گفت که هرگز فکر نمی کرد در لهستان کاتولیک با 3000 جوان ارتدوکس در یک مکان ملاقات کند. سپس به عنوان رئیس بخش روابط خارجی کلیسای پاتریارک مسکو، چندین بار به لهستان آمد.

-و آیا مهمان شما بود؟

بله، من در خانه خودم بودم. حالا پسر بزرگم کشیش ارتدوکس شده است و این را افتخار بزرگی می داند (با اینکه در آن زمان کوچک بود) که ما یک پدرسالار در خانه داشتیم. آخرین باری که من در مسکو بودم به دعوت پدرسالار کریل در 22 دسامبر سال گذشته بود.

-در مورد چه چیزی صحبت می کردند، اگر راز نیست؟

به هر حال، در مورد اینکه چگونه مسیحیان ارتدوکس می توانند به بهبود روابط بین لهستانی ها و روس ها کمک کنند. من فکر می کنم که او به عنوان یک میهن پرست کشورش می داند که روابط فعلی بین لهستان و روسیه واقعاً غیرعادی است. واقعاً دلیلی وجود ندارد که آنها اینقدر سرد و بد بودند. همه اینها به نوعی همسایه نیست.

البته این وظیفه سیاستمداران است. اما مؤمنان نیز می توانند کاری انجام دهند. اکنون ما در حال اتمام یک پروژه بزرگ انتشارات لهستانی-روسی هستیم - در حال آماده سازی دو آلبوم در مورد ستایش مادر خدا در لهستان کاتولیک و روسیه ارتدکس هستیم. ما این پروژه را با انتشارات پاتریارک مسکو انجام می دهیم. برای بسیاری، من فکر می کنم، این کشفی خواهد بود که چقدر احترام به مادر خدا در فرهنگ و سنت های لهستان و روسیه نزدیک است.

اوگنی گریگوریویچ! چرا در مطبوعات لهستانی در مورد روسیه این همه دیدگاه منفی وجود دارد؟ آیا برادران کاچینسکی در همه چیز مقصر هستند؟

بله، منفی گرایی زیاد است و اگرچه بخشی از مطبوعات است، اما بخشی از مطبوعات تأثیرگذار است. من می خواهم به ویژه تأکید کنم: مطبوعات لهستان تأثیرگذار هستند، اما قادر مطلق نیستند. مردم عادی متفاوت فکر می کنند؛ برای آنها روس هراسی برخی از سیاستمداران لهستانی قابل درک نیست. البته، بخشی از جامعه لهستان به دلیل شرایط تاریخی، تمایلی منفی به روسیه دارد: فراموش نکنیم که لهستانی ها دلایلی برای این موضوع دارند. اما به طور فزاینده ای برای لهستانی معمولی روشن می شود که روسیه تهدیدی برای لهستان نیست.

امور SEJM

-در سجم لهستان می گویند که شما در حال حاضر عملا یک "معاون ابدی" هستید. چند بار به مجلس راه یافته اید؟

این ششمین دوره نمایندگی وی در مجلس است. من سه بار بر اساس لیست احزاب انتخاب شدم؛ قبلاً کمیته انتخابات خودم را داشتم. مردم ارتدوکس در Voivodeship Podlasie به من رای می دهند. وقتی قانون تغییر کرد، من شروع به نامزدی در لیست های حزبی اتحادیه نیروهای چپ دموکراتیک کردم. من هرگز رهبر حزب نبودم و در رتبه اول لیست نبودم؛ آخرین باری که در رتبه ششم لیست حزب قرار گرفتم. اما رای دهندگان به من رای دادند.

- شما تنها مسیحی ارتدوکس در سجم لهستان هستید، اینطور نیست؟

بله، این یک واقعیت است. در حالی که به عنوان معاون کار می کردم، به طور فعال در تهیه قانون "در مورد نگرش دولت به کلیسای ارتدکس خودمختار لهستان" و قانون "در مورد اقلیت های ملی" شرکت کردم. اینها قوانین بسیار مهمی برای ما هستند. تمام مشکلات قانونی و مسائل مربوط به اموال کلیسا به طور مثبت حل شده است.

-کنجکاو هستید که نمایندگان مثلاً از حزب قانون و عدالت برادران کاچینسکی چگونه به شما نگاه می کنند؟

به یاد دارم در اولین جلسه پس از تغییرات لهستان در دهه 80، همه با تعجب به من نگاه کردند: این یک چیز کاملاً جدید بود. وقتی من برای اولین بار در سجم صحبت کردم و در مورد بلاروس های ارتدوکس، روس ها، اوکراینی ها، در مورد اقلیت های ملی خود صحبت کردم، برای بسیاری این چیزی تکان دهنده بود. اما در طول سالیان متمادی، معاونین من متقاعد شده اند که من در این مسائل حق دارم. در تمام این مدت، من به ندرت با دشمنی آشکار روبرو شدم.

وقتی بودجه سال 2010 را تصویب کردیم، من موفق شدم بودجه را اصلاح کنم تا دولت لهستان برای بازسازی صومعه ارتدکس در سوپراسل - یک و نیم میلیون زلوتی - پول اختصاص دهد. سپس نمایندگان جوان منطقه ما از ائتلاف حاکم نزد من آمدند و به من تبریک گفتند.

-توصیه شما به دونالد تاسک: برای بهبود روابط لهستان و روسیه چه باید کرد؟

نکته اصلی پرهیز از ایدئولوژیک سازی در امور دوجانبه و ایجاد روابط اقتصادی بر مبنای عملگرایانه است. ایجاد شرایط برای تماس بین مردم عادی ضروری است، زیرا اکثر لهستانی ها نگرش عادی نسبت به روسیه دارند. البته در اینجا کلیساها نیز می توانند نقش مثبتی داشته باشند.

در سرزمین هایی که بخشی از لهستان مدرن هستند، مسیحیت از جهات مختلف نفوذ کرد: از دوک نشین بزرگ موراویا، از سرزمین های آلمان و از کیوان روس. کاملاً طبیعی است که سرزمین های لهستان که در مجاورت موراویای بزرگ قرار دارند، تحت تأثیر مأموریت برادران سنت سیریل و متدیوس قرار گرفته اند. با گسترش دوک نشین موراویا، سیلسیا، کراکوف و لهستان کوچک بخشی از اسقف نشین ولیگراد شدند.

در سال 966، شاهزاده لهستانی میشکو اول به مسیحیت گروید که به دنبال آن غسل تعمید مردم انجام شد. طبق افسانه، میشکو در ابتدا به آیین یونانی-اسلاوی شرقی به مسیحیت گروید، اما پس از ازدواج او با یک شاهزاده خانم ساکسون، نفوذ لاتین در لهستان افزایش یافت. کاوش های باستان شناسی نشان می دهد که حتی قبل از غسل تعمید میشکو، معابدی به سبک بیزانسی در قلمرو لهستان وجود داشته است.

در زمان غسل تعمید روس، زمین های کنار غربی رودخانه. باگ، جایی که شهرهای معروف لهستانی مانند خُلم و پرزمیسل در آن قرار دارند، بخشی از پادشاهی کیف بودند. در این بخش ها، مسیحیت همزمان با گسترش خود در دیگر سرزمین های روسیه، نفوذ خود را تقویت کرد. در قرن یازدهم در روسیه غربی، دو حکومت مستقل به وجود آمد - گالیسی و ولین، که در پایان قرن دوازدهم. در یک منطقه واحد گالیسیا-ولین متحد شدند. در قرن سیزدهم در زمان شاهزاده دانیل رومانوویچ، شاهزاده به قدرت خود می رسد. در پایتخت او - خالم - با تلاش های شاهزاده، یک مرکز اسقفی ارتدکس تأسیس شد. فرزندان و نوه های شاهزاده دانیل به ارتدکس وفادار ماندند، اما در ربع دوم قرن چهاردهم. سلسله شاهزادگان گالیسی-ولین در خط مرد از بین رفت. دو شاهزاده گالیسیایی با شاهزادگان لیتوانیایی و مازوویی ازدواج کردند. Volhynia به تصرف شاهزاده لیتوانیایی لوبارت افتاد که به ارتدکس وفادار بود، اما در مورد گالیسیا وضعیت متفاوت بود. پسر شاهزاده مازوویی یوری دوم بولسلاو توسط مادرش در ارتدکس بزرگ شد، اما بعداً به کاتولیک روی آورد. او پس از تبدیل شدن به یک شاهزاده گالیسی، به تحریک پاپ، ارتدکس ها را سرکوب کرد.

پس از مرگ بولسلاو، پادشاه لهستان، کازیمیر کبیر، جانشین او شد. در اواسط قرن 14. او گالیسیا را در اختیار گرفت. ولین، علیرغم فراخوان های پاپ برای جنگ صلیبی علیه "تفرقه گرایان"، شاهزاده لیتوانی لوبارت موفق شد از آن دفاع کند. پس از الحاق سرزمین های گالیسیا و خلم به متصرفات لهستانی، موقعیت ارتدکس ها در اینجا به طرز چشمگیری بدتر شد. جمعیت ارتدوکس در معرض انواع تبعیض قرار داشتند که امکان تجارت و فعالیت های پیشه وران را با مشکل مواجه می کرد.

پس از ازدواج دوک بزرگ لیتوانی یاگیلو با ملکه لهستان جادویگا، اتحاد پادشاهی لهستان و شاهزاده لیتوانی آغاز شد. یکی از شروط ازدواج، گرویدن شاهزاده لیتوانی به مذهب کاتولیک بود. در سال 1385 جاگیلو رسما از ارتدکس دست کشید و یک سال پس از ازدواجش در سال 1387. او مذهب کاتولیک رومی را در لیتوانی غالب اعلام کرد. تحت فشار قرار دادن ارتدکس ها به زودی دنبال شد. بزرگترین خشونت در گالیسیا رخ داد. در پرزمیسل، کلیسای جامع ارتدکس به کاتولیک ها تحویل داده شد. در گورودل سجم سال 1413، که اتحاد لیتوانی با لهستان را تأیید کرد، فرمانی صادر شد که مسیحیان ارتدکس را از داشتن مناصب ارشد دولتی منع می کرد.

در سال 1458، گرگوری ماما، پاتریارک قسطنطنیه، که در رم زندگی می‌کرد، گریگوری را که زمانی در زمان متروپولیتن ایزیدور پیش خدا بود، به عنوان متروپولیتن لیتوانی-گالیسیا منصوب کرد. آغاز وجود جداگانه کلیسای ارتدوکس در سرزمین های لهستانی-لیتوانیایی و در غرب روسیه به این زمان باز می گردد. گریگوری سعی کرد در کلان شهر خود اتحادیه ای ایجاد کند و آزار و اذیت روحانیون ارتدکس را آغاز کرد، اما از جانب پادشاه لهستان حمایت نشد و در سال 1469 خود به ارتدکس پیوست. اما جاگیلون ها نمی خواستند از ارتدکس حمایت کنند و با کمال میل حقوق آن را محدود کردند و وضعیت مالی کلیسا و مؤمنان را تضعیف کردند. N. Talberg می نویسد: «سیاست پادشاهان در رابطه با کلیسای ارتدکس مبهم بود. بسته به شرایط سیاست خارجی و داخلی، آنها یا نسبتاً از آن حمایت می کردند یا خصمانه بودند و هرگز رویای گرامی خود را مبنی بر تحکیم اتحادیه سیاسی لیتوانی و لهستان با اتحادیه کلیسا از دست ندادند.

در قرن‌های 15 و 16، در مناطقی که اکنون بخشی از وکالت‌های لوبلین، بیالیستوک و رززوو هستند، اکثر مردم اعتقاد به اعتقادات ارتدکس یا، همانطور که در اسناد رسمی، "ایمان روسی"، "یونانی" نامیده می‌شود، بودند. قانون».

در اتحادیه لوبلین در سال 1569، برنامه سیاسی گورودل سجم تکمیل شد. اگر تاکنون لهستان و لیتوانی فقط در یک اتحادیه کنفدرال بودند و مرزهای حکومتی مشخص خود را داشتند، اکنون اتحادیه لوبلین استقلال شاهزاده لیتوانی را از بین برد. جمعیت ارتدوکس بلاروس و غرب اوکراین که خود را بخشی از لهستان می‌دانستند، شروع به تجربه سرکوب سیستماتیک کاتولیک کردند. دوران سختی خاص برای کلیسای ارتدکس دوران سلطنت پادشاه لهستان زیگیزموند سوم بود. این شاگرد یسوعیان، آغشته به دیدگاه های افراطی کاتولیک، منافع تاج و تخت روم را بالاتر از هر چیز دیگری قرار داد. شاه مهمترین هدف خود را رساندن همه رعایای خود به پای پاپ می دانست. او برای رسیدن به این هدف از انواع ابزارها - اعم از قهری و تشویقی - استفاده کرد. سلطنت زیگیزموند سوم با حماسه ای کامل از آزار و اذیت و رنج مومنان ارتدکس همراه بود. کسانی که ارتدکس را تغییر دادند مزایای مختلفی دریافت کردند و اجازه داشتند در مناصب دولتی بنشینند. کسانی که به ایمان پدرشان وفادار ماندند، مورد تحقیر قرار گرفتند.

وضعیت با سلسله مراتب ارتدکس بهتر از این نبود. در پایان قرن شانزدهم، اکثر آنها، به رهبری میخائیل روگوزا، متروپولیتن کیف، اتحادیه اعلام شده در شورای برست در سال 1596 را پذیرفتند و اقتدار اسقف رم را بر خود به رسمیت شناختند. اما مردم ارتدکس شجاعانه برای دفاع از ایمان خود و مبارزه با اتحادیه برست ایستادند. در این زمان، بسیاری از آثار جدلی با هدف محافظت از خلوص ایمان در برابر تجاوزات هترودوکسی و بالاتر از همه توسط لاتین ها ایجاد شد. برادران کلیسای ارتدکس نقش بسیار مهمی در دفاع از ارتدکس در برابر گسترش دهندگان اتحادیه ایفا کردند. لازم به ذکر است که برادران ارتدوکس Lviv و Vilna که اتحادیه های نزدیک جمعیت شهری بودند، ذکر شود. اخوان المسلمین طبق اساسنامه مصوب مهمترین کار خود را : افتتاح و نگهداری مدارس دینی، تربیت جوانان تحصیلکرده ارتدوکس، تأسیس چاپخانه ها و انتشار کتب ضروری می دانستند. با این حال، نیروهای مبارزه با کاتولیک در حال پیشرفت نابرابر بودند. برادران ارتدوکس، با از دست دادن حمایت از اعیان که به کاتولیک گرویدند، به تدریج فعالیت های خود را کاهش دادند.

کاتولیک به تدریج شروع به پیروزی بیشتر و بیشتر بر ارتدکس می کند. در پایان قرن هفدهم، کاتولیک‌ها اکثریت جمعیت ارتدکس نواحی شرقی کنونی لهستان را متحد می‌دانستند. از دهه دوم قرن هجدهم. برای کل جمعیت ارتدوکس روسیه غربی، که بخشی از لهستان بود، تنها یک اسقف ارتدکس باقی مانده بود - بلاروس. سجم بزرگ 1788-1792، که از جمله آزادی مذهبی را اعلام می کرد، تغییرات قابل توجهی در موقعیت مسیحیان ارتدوکس در لهستان ایجاد نکرد. در پایان قرن 18، بازرگانان ارتدوکس یونانی وارد لهستان شدند، در اینجا ساکن شدند و به دنبال حمایت از ارتدکس بودند. اما دولت به آنها اجازه ساخت کلیسا را ​​نداد و به همین دلیل خدمات در عبادتگاه ها انجام می شد. کشیشان از بوکووینا، مجارستان، بلغارستان و یونان دعوت شدند.

وضعیت پس از الحاق سرزمین های لهستانی به روسیه تغییر کرد (1795 - تقسیم سوم لهستان؛ 1814 - 1815 - تصمیمات کنگره وین). وضعیت مسیحیان ارتدکس در سرزمین هایی که بخشی از امپراتوری روسیه شدند، بلافاصله بدون هیچ گونه تدابیر خاصی بهبود یافت. تحقیر، آزار و اذیت و گرویدن اجباری به اتحادیه متوقف شد. تبلیغات لاتین متوقف شد. بیشتر محله های سرزمین های الحاق شده به روسیه یک اسقف نشین تشکیل دادند که در سال 1793 نام مینسک را دریافت کرد. تعداد مسیحیان ارتدکس شروع به افزایش کرد، به ویژه به دلیل بازگشت متحدان به آستان ارتدکس. در برخی نقاط، به عنوان مثال، در استان براتسلاو آن زمان، این بازگشت بسیار سریع و آرام انجام شد. در سال 1834، معاونت اسقف نشین ولین قبلاً در ورشو تأسیس شد، و در سال 1840 یک اسقف مستقل. اسقف ورشو به درجه اسقف اعظم ورشو و نووگئورگیفسک و از سال 1875 (با اتحاد مجدد خولم یونیات ها) خم-ورشو ارتقا یافت. در سال 1905 به یک اسقف نشین مستقل خالم جدا شد.

پس از جنگ جهانی اول، در سال 1918، دولت لهستان احیا شد. بر اساس معاهده ریگا در سال 1921، غرب بلاروس و غرب اوکراین بخشی از لهستان شدند. در ارتباط با وضعیت سیاسی جدید، شورای مقدس پاتریارک مسکو در سپتامبر 1921 اسقف اعظم سابق مینسک جورج (یاروشفسکی) را به ورشو منصوب کرد، که در ژانویه سال بعد به درجه متروپولیتن ارتقا یافت. به کلیسا در لهستان به طور همزمان حق خودمختاری اعطا شد. اما دولت لهستان، تا حدی با الهام از روحانیون کاتولیک، نگران این بود که اسقف‌های ارتدکس لهستان را به طور کامل از مسکو دور کند. در سال 1922، تحت تأثیر قدرت دولتی، شورای اسقف های ارتدکس در لهستان، که در ورشو تشکیل شد، قاطعانه برای ایجاد خودمختاری کلیسای ارتدکس در لهستان صحبت کرد. متروپولیتن جورج، اسقف های دیونیسیوس و اسکندر (اینوزمتسف) موافق، اسقف اعظم الوتریوس (اپیفانی) و اسقف ولادیمیر (تیخونیتسکی) مخالف بودند.

در 8 فوریه 1923، یک رویداد خارق العاده در زندگی کلیسای ارتدکس لهستان رخ داد - ارشماندریت اسماراگد (لاتیشنکو)، رئیس سابق مدرسه علمیه وولین، که از سمت خود برکنار شد و توسط متروپولیتن جورج از خدمت در کشیش منع شد، او را کشت. کلانشهر با شلیک هفت تیر دو روز پس از این رویداد غم انگیز، وظایف متروپولیتن و رئیس کلیسای مقدس توسط اسقف اعظم دیونیسیوس ولین و کرمنتس به عهده گرفت و در 27 فوریه همان سال، شورای اسقف های ارتدکس لهستان او را به عنوان متروپولیتی ورشو انتخاب کرد. در 13 مارس 1923، پاتریارک ملتیوس چهارم قسطنطنیه او را در این عنوان تأیید کرد و عنوان متروپولیتن ورشو و ولین و کل کلیسای ارتدکس در لهستان و ارشماندریت مقدس لاورای خواب پوچایف را برای او به رسمیت شناخت. متروپولیتن دیونیزیا از پاتریارک گریگوری هفتم قسطنطنیه با درخواست برای برکت و تایید خودمختاری کلیسای ارتدکس لهستان و سپس اطلاع رسانی به همه سران کلیساهای ارتدوکس محلی در این مورد درخواست کرد. در 13 نوامبر 1924، سه روز قبل از مرگش، پاتریارک گریگوری هفتم توموس ایلخانی و سینودال ایلخانی قسطنطنیه را امضا کرد که کلیسای ارتدکس در لهستان را خودمختار به رسمیت می شناخت. با این حال، به دلیل ناآرامی هایی که پس از مرگ پاتریارک گریگوری هفتم در پاتریارک قسطنطنیه به وجود آمد، اعلام رسمی خودمختاری تقریباً یک سال به تعویق افتاد. جانشین او کنستانتین ششم توسط مقامات ترکیه در اواخر ژانویه 1925 از قسطنطنیه اخراج شد و مقر ایلخانی تا ژوئیه همان سال خالی بود. پاتریارک تازه منتخب باسیل سوم در ماه اوت به متروپولیتن دیونیسیوس اطلاع داد که ماه آینده هیئتی را به ورشو می فرستد تا توموس مربوط به خودمختاری کلیسای ارتدکس در لهستان را بیاورد.

در واقع، در اواسط سپتامبر، نمایندگان کلیساهای قسطنطنیه و رومانی وارد ورشو شدند و در 17 سپتامبر، با حضور آنها، و همچنین در حضور کل اسقف لهستان، نمایندگان اسقف‌ها، گله ورشو و اعضای دولت، قرائت رسمی توموس پدرسالار در کلیسای متروپولیتن سنت مریم مجدلیه برگزار شد. خودمختاری کلیسای ارتدکس در لهستان در آن زمان توسط همه کلیساهای محلی و خودمختار به رسمیت شناخته شد، به استثنای کلیسای ارتدکس روسیه.

بر اساس کنکوردات امضا شده در سال 1927 توسط دولت لهستان و پاپ، که کاتولیک را به عنوان دین غالب در لهستان به رسمیت شناخت، کاتولیک های رومی در سال 1930 شکایتی را برای بازگرداندن کلیساهای ارتدکس، زیارتگاه ها و اموال کلیسا که گفته می شود زمانی متعلق به لهستان بوده است، تنظیم کردند. کلیسای کاتولیک. شکایتی علیه 700 شی کلیسا مطرح شد که در میان آنها زیارتگاه های ارتدکس مانند پوچایف لاورا و بسیاری از صومعه های دیگر، کلیسای جامع کرمنتس و لوتسک و کلیساهای باستانی وجود داشت. مبنای چنین ادعایی کاتولیک ها این بود که اشیاء کلیسای مذکور زمانی متعلق به اتحادی ها بوده، اما توسط دولت امپراتوری روسیه به ارتدکس ها منتقل شده است. و اکنون که آزادی مذهب در لهستان اعلام شده است، همه چیز باید جای سابق خود را بگیرد. بنابراین با توجیه اقدامات خود، آنها فراموش کردند که اول از همه، خود اتحادیه به زور تحمیل شده است، این که به مردم اوکراین و بلاروس تحمیل شده است، که صومعه پوچایف تأسیس شده و وجود خود را به عنوان ارتدکس آغاز کرده است، و سایر حقایق تاریخی.

در این زمان، کلیسای جامع با شکوه به نام سنت الکساندر نوسکی در ورشو، نقاشی شده توسط V. M. Vasnetsov و دیگر هنرمندان روسی (ساخته شده در 1892 - 1912، که حداکثر 3000 نفر را در خود جای داده بود)، ویران شد. لهستان به زودی زیر آب رفت. با یسوعیان و نمایندگان دیگر فرقه های کاتولیک. کشیشان در موعظه های خود شروع به آموزش کردند که بهتر است "کثیف" (بت پرست) باشد تا یک انشقاق (ارتدوکس). به این ترتیب، روم بلافاصله شروع به آماده کردن زمینه برای معرفی نئونیا کرد. در همان زمان، تحت فشار دولت، قطبی شدن آموزش دینی، کار اداری و عبادت صورت گرفت.

تا زمان اعلام خودمختاری کلیسای ارتدکس در لهستان، دو مدرسه علمیه - در ویلنا و کرمنتس - و چندین مدرسه الهیات برای مردان و زنان وجود داشت. در فوریه 1925، یک موسسه آموزشی عالی الهیاتی - دانشکده الهیات ارتدکس در دانشگاه ورشو افتتاح شد. به دستور دولت لهستان، یک سیستم آموزشی جدید در تمام مؤسسات آموزشی مذهبی معرفی شد که به آموزش چوپانان آینده منحصراً بر اساس فرهنگ لهستان و اعتراف گرایی کاتولیک رومی خلاصه می شد. کل گذشته، از جمله وقایع مربوط به اتحاد قرن 16 - 17، در درک کاتولیک ارائه شده است. زبان تدریس، حتی در زندگی روزمره دانش آموزان، لهستانی شد. در مبارزه علیه معرفی زبان لهستانی در آموزش قانون خدا، ارتدوکس ها در پولسیه بیشتر از دیگران مقاومت کردند، اما حتی در آنجا نیز مجبور شدند تسلیم فشار پولونیزاسیون شوند.

در پایان سال 1936، علائم هشدار دهنده حمله جدید به کلیسای ارتدکس ظاهر شد. امسال، در رابطه با سیصدمین سالگرد درگذشت متروپولیتن یونیتی، ولیامین روتسکی، کنگره روحانیون اتحادیه در لووف گرد هم آمد. رئیس افتخاری کنگره متروپولیتن کاتولیک یونانی آندری شپتیتسکی (درگذشته در سال 1944) بود. یکی از مهمترین موضوعاتی که در کنگره به آن پرداخته شد، تبیین جهت گیری فعالیت اتحادیه ها بود. تصمیم گرفته شد که برای مردم اوکراین مناسب ترین شکل زندگی کلیسایی اتحاد آن با رم است، چرا روحانیون اتحادیه گالیسی باید برای فعالیت های تبلیغی در میان اوکراینی ها، بلاروس ها و روس های ساکن لهستان از آزادی کامل برخوردار شوند. ادامه برنامه ترسیم شده توسط کنگره اتحاد، انتشار دستورالعمل های جدید برای اجرای "آیین شرقی" در 25 مه 1937 بود. دستورالعمل ها توجه را به این واقعیت جلب کرد که واتیکان به "بازگشت ارتدوکس ها به ایمان پدران خود" اهمیت زیادی می دهد، و با این حال کار در این جهت به کندی و با موفقیت کم پیش می رود. نتیجه روشن بود: لازم بود تبلیغات یونیتی یا مستقیماً کاتولیک تقویت شود. بلافاصله پس از انتشار دستورالعمل ها، وحشت و خشونت علیه جمعیت ارتدوکس با هدف گرویدن آنها به مذهب کاتولیک آغاز شد.

وقایعی که برای ارتدکس وحشتناک بود در سال 1938 در منطقه خلم و پودلاسیه رخ داد، جایی که کلیساها نه تنها بسته شدند، بلکه ویران شدند و جمعیت ارتدکس تحت انواع ظلم و ستم قرار گرفتند. حدود صد و نیم کلیسا و عبادتگاه ویران شد. بیش از 200 روحانی و کشیش خود را بیکار و از امکانات معیشتی محروم یافتند. مطبوعات لهستان البته در مورد چنین جنایاتی صحبت نکردند، اما مدتی قبل از رویدادهای ذکر شده در منطقه خُلم و Podlasie، مقدمات مناسبی فراهم شد. بنابراین گزارش هایی در روزنامه های لهستانی منتشر شد مبنی بر اینکه در منطقه خُلم و در برخی نقاط دیگر کلیساهای ارتدکس زیادی وجود دارد که توسط دولت روسیه تزاری به قصد روسی سازی منطقه ساخته شده است. این معابد به عنوان یادبودهای برده داری به نمایش گذاشته می شدند، بنابراین تخریب آنها ضروری بود. هیچ اعتراضی از سوی مسیحیان ارتدوکس، حتی سخنرانی در جلسات سجم در مورد خشونت علیه کلیسای ارتدکس، مورد توجه قرار نگرفت. بیهوده، متروپولیتن دیونیسیوس از مقامات درخواست شفاعت کرد و تلگراف هایی را به وزیر دادگستری به عنوان دادستان کل لهستان، مارشال، نخست وزیر، رئیس جمهور جمهوری ارسال کرد و درخواست دستوری به نام عدالت و مسیحی کرد. دوست دارم جلوی تخریب کلیساهای خدا را بگیرم. هیچ چیزی نتیجه نگرفت

در 1 سپتامبر 1939 جنگ جهانی دوم آغاز شد. کمتر از یک ماه بعد، تانک های آلمانی در خیابان های ورشو حضور داشتند. مناطق شرقی لهستان توسط اتحاد جماهیر شوروی اشغال شد. بنابراین لهستان بین اتحاد جماهیر شوروی و آلمان تقسیم شد. در قلمرو لهستان سابق، که توسط آلمان اشغال شده بود، به اصطلاح دولت عمومی ایجاد شد که در آن سه اسقف وجود داشت: ورشو، خالم و کراکوف. سرزمین های اشغال شده توسط نیروهای شوروی در سال های 1939-1941. بخشی از اسقف نشین مینسک شد. در اینجا، مانند جاهای دیگر در اتحاد جماهیر شوروی، کلیسای ارتدکس ستم دولت را تجربه کرد.

نه تنها کاتولیک ها و پرسنل نظامی به اردوگاه های شوروی برده شدند، بلکه کسانی که به کلیسای ارتدکس وفادار بودند و روحانیون محلی نیز همراه آنها بودند. در طول اشغال آلمان تغییری در زندگی معنوی ایجاد شد. اشغالگران به دنبال نابودی ایدئولوژی کمونیستی بودند و در ارتباط با این امر، اجازه افتتاح کلیساهایی را که قبلاً بسته بودند در داخل کلیسای ارتدوکس بلاروس را دادند. واقعیت این است که تحت تأثیر مقامات آلمانی در سال 1941، یک کلیسای خودمختار در سرزمین های بلاروس و اوکراین تأسیس شد که توسط پدرسالار مسکو به رسمیت شناخته نشد.

کلیسای ارتدکس لهستان پس از جنگ جهانی دوم، خودمختاری کامل را دریافت کرد. خودمختاری آن با تصمیم مجمع مقدس کلیسای ارتدکس روسیه در 22 ژوئن 1948 به رسمیت شناخته شد. اولین رئیس کلیسای خودمختار اسقف اعظم تیموتی، از 1951 تا 1998 - متروپولیتن ماکاریوس بود. در سال 1949، سه اسقف نشین تاسیس شد: ورشو، بیالیستوک-گدانسک و لودز-وروتسواف. با توجه به مهاجرت مردم از شرق به مرکز و غرب لهستان، تقسیم بندی جدید اسقف ها انجام شد. تا سال 1952، کلیسای ارتدکس لهستان دارای چهار اسقف بود: ورشو-بیل، بیالیستوک-گدانسک، لودز-پوزنان و وروتسوال-شچین. در سال 1983، اسقف نشین پرزمیسل-نووسوندت، و در سال 1989، اسقف نشین لوبلین-خولم بازسازی شد.

تحت حمایت کلیسای ارتدکس لهستان در اجتماع متعارف و دعا، کلیسای ارتدوکس پرتغالی است که توسط اعلیحضرت جان، اسقف اعظم لیسبون، متروپولیتن کل پرتغال رهبری می شود.

امروزه کلیسای ارتدکس لهستان دارای شش اسقف، بیش از 250 کلیسا، 410 کلیسا، 259 روحانی و 600 هزار ایماندار است. در حال حاضر، کلیسای لهستان توسط متروپولیتن ساوا اداره می شود.

کد HTML برای درج در وب سایت یا وبلاگ:

در سرزمین هایی که بخشی از لهستان مدرن هستند، مسیحیت از جهات مختلف نفوذ کرد: از دوک نشین بزرگ موراویا، از سرزمین های آلمان و از کیوان روس. کاملاً طبیعی است که سرزمین های لهستان که در مجاورت موراویای بزرگ قرار دارند، تحت تأثیر مأموریت برادران سنت سیریل و متدیوس قرار گرفته اند. با گسترش دوک نشین موراویا، سیلسیا، کراکوف و لهستان کوچک بخشی از اسقف نشین ولیگراد شدند.

در سال 966، شاهزاده لهستانی میشکو اول به مسیحیت گروید که به دنبال آن غسل تعمید مردم انجام شد. طبق افسانه، میشکو در ابتدا به آیین یونانی-اسلاوی شرقی به مسیحیت گروید، اما پس از ازدواج او با یک شاهزاده خانم ساکسون، نفوذ لاتین در لهستان افزایش یافت. کاوش های باستان شناسی نشان می دهد که حتی قبل از غسل تعمید میشکو، معابدی به سبک بیزانسی در قلمرو لهستان وجود داشته است.

در زمان غسل تعمید روس، زمین های کنار غربی رودخانه. باگ، جایی که شهرهای معروف لهستانی مانند خُلم و پرزمیسل در آن قرار دارند، بخشی از پادشاهی کیف بودند. در این بخش ها، مسیحیت همزمان با گسترش خود در دیگر سرزمین های روسیه، نفوذ خود را تقویت کرد. در قرن یازدهم در روسیه غربی، دو حکومت مستقل به وجود آمد - گالیسی و ولین، که در پایان قرن دوازدهم. در یک منطقه واحد گالیسیا-ولین متحد شدند. در قرن سیزدهم در زمان شاهزاده دانیل رومانوویچ، شاهزاده به قدرت خود می رسد. در پایتخت او - خالم - با تلاش های شاهزاده، یک مرکز اسقفی ارتدکس تأسیس شد. فرزندان و نوه های شاهزاده دانیل به ارتدکس وفادار ماندند، اما در ربع دوم قرن چهاردهم. سلسله شاهزادگان گالیسی-ولین در خط مرد از بین رفت. دو شاهزاده گالیسیایی با شاهزادگان لیتوانیایی و مازوویی ازدواج کردند. Volhynia به تصرف شاهزاده لیتوانیایی لوبارت افتاد که به ارتدکس وفادار بود، اما در مورد گالیسیا وضعیت متفاوت بود. پسر شاهزاده مازوویی یوری دوم بولسلاو توسط مادرش در ارتدکس بزرگ شد، اما بعداً به کاتولیک روی آورد. او پس از تبدیل شدن به یک شاهزاده گالیسی، به تحریک پاپ، ارتدکس ها را سرکوب کرد.

پس از مرگ بولسلاو، پادشاه لهستان، کازیمیر کبیر، جانشین او شد. در اواسط قرن 14. او گالیسیا را در اختیار گرفت. ولین، علیرغم فراخوان های پاپ برای جنگ صلیبی علیه "تفرقه گرایان"، شاهزاده لیتوانی لوبارت موفق شد از آن دفاع کند. پس از الحاق سرزمین های گالیسیا و خلم به متصرفات لهستانی، موقعیت ارتدکس ها در اینجا به طرز چشمگیری بدتر شد. جمعیت ارتدوکس در معرض انواع تبعیض قرار داشتند که امکان تجارت و فعالیت های پیشه وران را با مشکل مواجه می کرد.

پس از ازدواج دوک بزرگ لیتوانی یاگیلو با ملکه لهستان جادویگا، اتحاد پادشاهی لهستان و شاهزاده لیتوانی آغاز شد. یکی از شروط ازدواج، گرویدن شاهزاده لیتوانی به مذهب کاتولیک بود. در سال 1385 جاگیلو رسما از ارتدکس دست کشید و یک سال پس از ازدواجش در سال 1387. او مذهب کاتولیک رومی را در لیتوانی غالب اعلام کرد. تحت فشار قرار دادن ارتدکس ها به زودی دنبال شد. بزرگترین خشونت در گالیسیا رخ داد. در پرزمیسل، کلیسای جامع ارتدکس به کاتولیک ها تحویل داده شد. در گورودل سجم سال 1413، که اتحاد لیتوانی با لهستان را تأیید کرد، فرمانی صادر شد که مسیحیان ارتدکس را از داشتن مناصب ارشد دولتی منع می کرد.

در سال 1458، گرگوری ماما، پاتریارک قسطنطنیه، که در رم زندگی می‌کرد، گریگوری را که زمانی در زمان متروپولیتن ایزیدور پیش خدا بود، به عنوان متروپولیتن لیتوانی-گالیسیا منصوب کرد. آغاز وجود جداگانه کلیسای ارتدوکس در سرزمین های لهستانی-لیتوانیایی و در غرب روسیه به این زمان باز می گردد. گریگوری سعی کرد در کلان شهر خود اتحادیه ای ایجاد کند و آزار و اذیت روحانیون ارتدکس را آغاز کرد، اما از جانب پادشاه لهستان حمایت نشد و در سال 1469 خود به ارتدکس پیوست. اما جاگیلون ها نمی خواستند از ارتدکس حمایت کنند و با کمال میل حقوق آن را محدود کردند و وضعیت مالی کلیسا و مؤمنان را تضعیف کردند. N. Talberg می نویسد: «سیاست پادشاهان در رابطه با کلیسای ارتدکس مبهم بود. بسته به شرایط سیاست خارجی و داخلی، آنها یا نسبتاً از آن حمایت می کردند یا خصمانه بودند و هرگز رویای گرامی خود را مبنی بر تحکیم اتحادیه سیاسی لیتوانی و لهستان با اتحادیه کلیسا از دست ندادند.

در قرن‌های 15 و 16، در مناطقی که اکنون بخشی از وکالت‌های لوبلین، بیالیستوک و رززوو هستند، اکثر مردم اعتقاد به اعتقادات ارتدکس یا، همانطور که در اسناد رسمی، "ایمان روسی"، "یونانی" نامیده می‌شود، بودند. قانون».

در اتحادیه لوبلین در سال 1569، برنامه سیاسی گورودل سجم تکمیل شد. اگر تاکنون لهستان و لیتوانی فقط در یک اتحادیه کنفدرال بودند و مرزهای حکومتی مشخص خود را داشتند، اکنون اتحادیه لوبلین استقلال شاهزاده لیتوانی را از بین برد. جمعیت ارتدوکس بلاروس و غرب اوکراین که خود را بخشی از لهستان می‌دانستند، شروع به تجربه سرکوب سیستماتیک کاتولیک کردند. دوران سختی خاص برای کلیسای ارتدکس دوران سلطنت پادشاه لهستان زیگیزموند سوم بود. این شاگرد یسوعیان، آغشته به دیدگاه های افراطی کاتولیک، منافع تاج و تخت روم را بالاتر از هر چیز دیگری قرار داد. شاه مهمترین هدف خود را رساندن همه رعایای خود به پای پاپ می دانست. او برای رسیدن به این هدف از انواع ابزارها - اعم از قهری و تشویقی - استفاده کرد. سلطنت زیگیزموند سوم با حماسه ای کامل از آزار و اذیت و رنج مومنان ارتدکس همراه بود. کسانی که ارتدکس را تغییر دادند مزایای مختلفی دریافت کردند و اجازه داشتند در مناصب دولتی بنشینند. کسانی که به ایمان پدرشان وفادار ماندند، مورد تحقیر قرار گرفتند.

وضعیت با سلسله مراتب ارتدکس بهتر از این نبود. در پایان قرن شانزدهم، اکثر آنها، به رهبری میخائیل روگوزا، متروپولیتن کیف، اتحادیه اعلام شده در شورای برست در سال 1596 را پذیرفتند و اقتدار اسقف رم را بر خود به رسمیت شناختند. اما مردم ارتدکس شجاعانه برای دفاع از ایمان خود و مبارزه با اتحادیه برست ایستادند. در این زمان، بسیاری از آثار جدلی با هدف محافظت از خلوص ایمان در برابر تجاوزات هترودوکسی و بالاتر از همه توسط لاتین ها ایجاد شد. برادران کلیسای ارتدکس نقش بسیار مهمی در دفاع از ارتدکس در برابر گسترش دهندگان اتحادیه ایفا کردند. لازم به ذکر است که برادران ارتدوکس Lviv و Vilna که اتحادیه های نزدیک جمعیت شهری بودند، ذکر شود. اخوان المسلمین طبق اساسنامه مصوب مهمترین کار خود را : افتتاح و نگهداری مدارس دینی، تربیت جوانان تحصیلکرده ارتدوکس، تأسیس چاپخانه ها و انتشار کتب ضروری می دانستند. با این حال، نیروهای مبارزه با کاتولیک در حال پیشرفت نابرابر بودند. برادران ارتدوکس، با از دست دادن حمایت از اعیان که به کاتولیک گرویدند، به تدریج فعالیت های خود را کاهش دادند.

کاتولیک به تدریج شروع به پیروزی بیشتر و بیشتر بر ارتدکس می کند. در پایان قرن هفدهم، کاتولیک‌ها اکثریت جمعیت ارتدکس نواحی شرقی کنونی لهستان را متحد می‌دانستند. از دهه دوم قرن هجدهم. برای کل جمعیت ارتدوکس روسیه غربی، که بخشی از لهستان بود، تنها یک اسقف ارتدکس باقی مانده بود - بلاروس. سجم بزرگ 1788-1792، که از جمله آزادی مذهبی را اعلام می کرد، تغییرات قابل توجهی در موقعیت مسیحیان ارتدوکس در لهستان ایجاد نکرد. در پایان قرن 18، بازرگانان ارتدوکس یونانی وارد لهستان شدند، در اینجا ساکن شدند و به دنبال حمایت از ارتدکس بودند. اما دولت به آنها اجازه ساخت کلیسا را ​​نداد و به همین دلیل خدمات در عبادتگاه ها انجام می شد. کشیشان از بوکووینا، مجارستان، بلغارستان و یونان دعوت شدند.

وضعیت پس از الحاق سرزمین های لهستانی به روسیه تغییر کرد (1795 - تقسیم سوم لهستان؛ 1814 - 1815 - تصمیمات کنگره وین). وضعیت مسیحیان ارتدکس در سرزمین هایی که بخشی از امپراتوری روسیه شدند، بلافاصله بدون هیچ گونه تدابیر خاصی بهبود یافت. تحقیر، آزار و اذیت و گرویدن اجباری به اتحادیه متوقف شد. تبلیغات لاتین متوقف شد. بیشتر محله های سرزمین های الحاق شده به روسیه یک اسقف نشین تشکیل دادند که در سال 1793 نام مینسک را دریافت کرد. تعداد مسیحیان ارتدکس شروع به افزایش کرد، به ویژه به دلیل بازگشت متحدان به آستان ارتدکس. در برخی نقاط، به عنوان مثال، در استان براتسلاو آن زمان، این بازگشت بسیار سریع و آرام انجام شد. در سال 1834، معاونت اسقف نشین ولین قبلاً در ورشو تأسیس شد، و در سال 1840 یک اسقف مستقل. اسقف ورشو به درجه اسقف اعظم ورشو و نووگئورگیفسک و از سال 1875 (با اتحاد مجدد خولم یونیات ها) خم-ورشو ارتقا یافت. در سال 1905 به یک اسقف نشین مستقل خالم جدا شد.

پس از جنگ جهانی اول، در سال 1918، دولت لهستان احیا شد. بر اساس معاهده ریگا در سال 1921، غرب بلاروس و غرب اوکراین بخشی از لهستان شدند. در ارتباط با وضعیت سیاسی جدید، شورای مقدس پاتریارک مسکو در سپتامبر 1921 اسقف اعظم سابق مینسک جورج (یاروشفسکی) را به ورشو منصوب کرد، که در ژانویه سال بعد به درجه متروپولیتن ارتقا یافت. به کلیسا در لهستان به طور همزمان حق خودمختاری اعطا شد. اما دولت لهستان، تا حدی با الهام از روحانیون کاتولیک، نگران این بود که اسقف‌های ارتدکس لهستان را به طور کامل از مسکو دور کند. در سال 1922، تحت تأثیر قدرت دولتی، شورای اسقف های ارتدکس در لهستان، که در ورشو تشکیل شد، قاطعانه برای ایجاد خودمختاری کلیسای ارتدکس در لهستان صحبت کرد. متروپولیتن جورج، اسقف های دیونیسیوس و اسکندر (اینوزمتسف) موافق، اسقف اعظم الوتریوس (اپیفانی) و اسقف ولادیمیر (تیخونیتسکی) مخالف بودند.

در 8 فوریه 1923، یک رویداد خارق العاده در زندگی کلیسای ارتدکس لهستان رخ داد - ارشماندریت اسماراگد (لاتیشنکو)، رئیس سابق مدرسه علمیه وولین، که از سمت خود برکنار شد و توسط متروپولیتن جورج از خدمت در کشیش منع شد، او را کشت. کلانشهر با شلیک هفت تیر دو روز پس از این رویداد غم انگیز، وظایف متروپولیتن و رئیس کلیسای مقدس توسط اسقف اعظم دیونیسیوس ولین و کرمنتس به عهده گرفت و در 27 فوریه همان سال، شورای اسقف های ارتدکس لهستان او را به عنوان متروپولیتی ورشو انتخاب کرد. در 13 مارس 1923، پاتریارک ملتیوس چهارم قسطنطنیه او را در این عنوان تأیید کرد و عنوان متروپولیتن ورشو و ولین و کل کلیسای ارتدکس در لهستان و ارشماندریت مقدس لاورای خواب پوچایف را برای او به رسمیت شناخت. متروپولیتن دیونیزیا از پاتریارک گریگوری هفتم قسطنطنیه با درخواست برای برکت و تایید خودمختاری کلیسای ارتدکس لهستان و سپس اطلاع رسانی به همه سران کلیساهای ارتدوکس محلی در این مورد درخواست کرد. در 13 نوامبر 1924، سه روز قبل از مرگش، پاتریارک گریگوری هفتم توموس ایلخانی و سینودال ایلخانی قسطنطنیه را امضا کرد که کلیسای ارتدکس در لهستان را خودمختار به رسمیت می شناخت. با این حال، به دلیل ناآرامی هایی که پس از مرگ پاتریارک گریگوری هفتم در پاتریارک قسطنطنیه به وجود آمد، اعلام رسمی خودمختاری تقریباً یک سال به تعویق افتاد. جانشین او کنستانتین ششم توسط مقامات ترکیه در اواخر ژانویه 1925 از قسطنطنیه اخراج شد و مقر ایلخانی تا ژوئیه همان سال خالی بود. پاتریارک تازه منتخب باسیل سوم در ماه اوت به متروپولیتن دیونیسیوس اطلاع داد که ماه آینده هیئتی را به ورشو می فرستد تا توموس مربوط به خودمختاری کلیسای ارتدکس در لهستان را بیاورد.

در واقع، در اواسط سپتامبر، نمایندگان کلیساهای قسطنطنیه و رومانی وارد ورشو شدند و در 17 سپتامبر، با حضور آنها، و همچنین در حضور کل اسقف لهستان، نمایندگان اسقف‌ها، گله ورشو و اعضای دولت، قرائت رسمی توموس پدرسالار در کلیسای متروپولیتن سنت مریم مجدلیه برگزار شد. خودمختاری کلیسای ارتدکس در لهستان در آن زمان توسط همه کلیساهای محلی و خودمختار به رسمیت شناخته شد، به استثنای کلیسای ارتدکس روسیه.

بر اساس کنکوردات امضا شده در سال 1927 توسط دولت لهستان و پاپ، که کاتولیک را به عنوان دین غالب در لهستان به رسمیت شناخت، کاتولیک های رومی در سال 1930 شکایتی را برای بازگرداندن کلیساهای ارتدکس، زیارتگاه ها و اموال کلیسا که گفته می شود زمانی متعلق به لهستان بوده است، تنظیم کردند. کلیسای کاتولیک. شکایتی علیه 700 شی کلیسا مطرح شد که در میان آنها زیارتگاه های ارتدکس مانند پوچایف لاورا و بسیاری از صومعه های دیگر، کلیسای جامع کرمنتس و لوتسک و کلیساهای باستانی وجود داشت. مبنای چنین ادعایی کاتولیک ها این بود که اشیاء کلیسای مذکور زمانی متعلق به اتحادی ها بوده، اما توسط دولت امپراتوری روسیه به ارتدکس ها منتقل شده است. و اکنون که آزادی مذهب در لهستان اعلام شده است، همه چیز باید جای سابق خود را بگیرد. بنابراین با توجیه اقدامات خود، آنها فراموش کردند که اول از همه، خود اتحادیه به زور تحمیل شده است، این که به مردم اوکراین و بلاروس تحمیل شده است، که صومعه پوچایف تأسیس شده و وجود خود را به عنوان ارتدکس آغاز کرده است، و سایر حقایق تاریخی.

در این زمان، کلیسای جامع با شکوه به نام سنت الکساندر نوسکی در ورشو، نقاشی شده توسط V. M. Vasnetsov و دیگر هنرمندان روسی (ساخته شده در 1892 - 1912، که حداکثر 3000 نفر را در خود جای داده بود)، ویران شد. لهستان به زودی زیر آب رفت. با یسوعیان و نمایندگان دیگر فرقه های کاتولیک. کشیشان در موعظه های خود شروع به آموزش کردند که بهتر است "کثیف" (بت پرست) باشد تا یک انشقاق (ارتدوکس). به این ترتیب، روم بلافاصله شروع به آماده کردن زمینه برای معرفی نئونیا کرد. در همان زمان، تحت فشار دولت، قطبی شدن آموزش دینی، کار اداری و عبادت صورت گرفت.

تا زمان اعلام خودمختاری کلیسای ارتدکس در لهستان، دو مدرسه علمیه - در ویلنا و کرمنتس - و چندین مدرسه الهیات برای مردان و زنان وجود داشت. در فوریه 1925، یک موسسه آموزشی عالی الهیاتی - دانشکده الهیات ارتدکس در دانشگاه ورشو افتتاح شد. به دستور دولت لهستان، یک سیستم آموزشی جدید در تمام مؤسسات آموزشی مذهبی معرفی شد که به آموزش چوپانان آینده منحصراً بر اساس فرهنگ لهستان و اعتراف گرایی کاتولیک رومی خلاصه می شد. کل گذشته، از جمله وقایع مربوط به اتحاد قرن 16 - 17، در درک کاتولیک ارائه شده است. زبان تدریس، حتی در زندگی روزمره دانش آموزان، لهستانی شد. در مبارزه علیه معرفی زبان لهستانی در آموزش قانون خدا، ارتدوکس ها در پولسیه بیشتر از دیگران مقاومت کردند، اما حتی در آنجا نیز مجبور شدند تسلیم فشار پولونیزاسیون شوند.

در پایان سال 1936، علائم هشدار دهنده حمله جدید به کلیسای ارتدکس ظاهر شد. امسال، در رابطه با سیصدمین سالگرد درگذشت متروپولیتن یونیتی، ولیامین روتسکی، کنگره روحانیون اتحادیه در لووف گرد هم آمد. رئیس افتخاری کنگره متروپولیتن کاتولیک یونانی آندری شپتیتسکی (درگذشته در سال 1944) بود. یکی از مهمترین موضوعاتی که در کنگره به آن پرداخته شد، تبیین جهت گیری فعالیت اتحادیه ها بود. تصمیم گرفته شد که برای مردم اوکراین مناسب ترین شکل زندگی کلیسایی اتحاد آن با رم است، چرا روحانیون اتحادیه گالیسی باید برای فعالیت های تبلیغی در میان اوکراینی ها، بلاروس ها و روس های ساکن لهستان از آزادی کامل برخوردار شوند. ادامه برنامه ترسیم شده توسط کنگره اتحاد، انتشار دستورالعمل های جدید برای اجرای "آیین شرقی" در 25 مه 1937 بود. دستورالعمل ها توجه را به این واقعیت جلب کرد که واتیکان به "بازگشت ارتدوکس ها به ایمان پدران خود" اهمیت زیادی می دهد، و با این حال کار در این جهت به کندی و با موفقیت کم پیش می رود. نتیجه روشن بود: لازم بود تبلیغات یونیتی یا مستقیماً کاتولیک تقویت شود. بلافاصله پس از انتشار دستورالعمل ها، وحشت و خشونت علیه جمعیت ارتدوکس با هدف گرویدن آنها به مذهب کاتولیک آغاز شد.

وقایعی که برای ارتدکس وحشتناک بود در سال 1938 در منطقه خلم و پودلاسیه رخ داد، جایی که کلیساها نه تنها بسته شدند، بلکه ویران شدند و جمعیت ارتدکس تحت انواع ظلم و ستم قرار گرفتند. حدود صد و نیم کلیسا و عبادتگاه ویران شد. بیش از 200 روحانی و کشیش خود را بیکار و از امکانات معیشتی محروم یافتند. مطبوعات لهستان البته در مورد چنین جنایاتی صحبت نکردند، اما مدتی قبل از رویدادهای ذکر شده در منطقه خُلم و Podlasie، مقدمات مناسبی فراهم شد. بنابراین گزارش هایی در روزنامه های لهستانی منتشر شد مبنی بر اینکه در منطقه خُلم و در برخی نقاط دیگر کلیساهای ارتدکس زیادی وجود دارد که توسط دولت روسیه تزاری به قصد روسی سازی منطقه ساخته شده است. این معابد به عنوان یادبودهای برده داری به نمایش گذاشته می شدند، بنابراین تخریب آنها ضروری بود. هیچ اعتراضی از سوی مسیحیان ارتدوکس، حتی سخنرانی در جلسات سجم در مورد خشونت علیه کلیسای ارتدکس، مورد توجه قرار نگرفت. بیهوده، متروپولیتن دیونیسیوس از مقامات درخواست شفاعت کرد و تلگراف هایی را به وزیر دادگستری به عنوان دادستان کل لهستان، مارشال، نخست وزیر، رئیس جمهور جمهوری ارسال کرد و درخواست دستوری به نام عدالت و مسیحی کرد. دوست دارم جلوی تخریب کلیساهای خدا را بگیرم. هیچ چیزی نتیجه نگرفت

در 1 سپتامبر 1939 جنگ جهانی دوم آغاز شد. کمتر از یک ماه بعد، تانک های آلمانی در خیابان های ورشو حضور داشتند. مناطق شرقی لهستان توسط اتحاد جماهیر شوروی اشغال شد. بنابراین لهستان بین اتحاد جماهیر شوروی و آلمان تقسیم شد. در قلمرو لهستان سابق، که توسط آلمان اشغال شده بود، به اصطلاح دولت عمومی ایجاد شد که در آن سه اسقف وجود داشت: ورشو، خالم و کراکوف. سرزمین های اشغال شده توسط نیروهای شوروی در سال های 1939-1941. بخشی از اسقف نشین مینسک شد. در اینجا، مانند جاهای دیگر در اتحاد جماهیر شوروی، کلیسای ارتدکس ستم دولت را تجربه کرد.

نه تنها کاتولیک ها و پرسنل نظامی به اردوگاه های شوروی برده شدند، بلکه کسانی که به کلیسای ارتدکس وفادار بودند و روحانیون محلی نیز همراه آنها بودند. در طول اشغال آلمان تغییری در زندگی معنوی ایجاد شد. اشغالگران به دنبال نابودی ایدئولوژی کمونیستی بودند و در ارتباط با این امر، اجازه افتتاح کلیساهایی را که قبلاً بسته بودند در داخل کلیسای ارتدوکس بلاروس را دادند. واقعیت این است که تحت تأثیر مقامات آلمانی در سال 1941، یک کلیسای خودمختار در سرزمین های بلاروس و اوکراین تأسیس شد که توسط پدرسالار مسکو به رسمیت شناخته نشد.

کلیسای ارتدکس لهستان پس از جنگ جهانی دوم، خودمختاری کامل را دریافت کرد. خودمختاری آن با تصمیم مجمع مقدس کلیسای ارتدکس روسیه در 22 ژوئن 1948 به رسمیت شناخته شد. اولین رئیس کلیسای خودمختار اسقف اعظم تیموتی، از 1951 تا 1998 - متروپولیتن ماکاریوس بود. در سال 1949، سه اسقف نشین تاسیس شد: ورشو، بیالیستوک-گدانسک و لودز-وروتسواف. با توجه به مهاجرت مردم از شرق به مرکز و غرب لهستان، تقسیم بندی جدید اسقف ها انجام شد. تا سال 1952، کلیسای ارتدکس لهستان دارای چهار اسقف بود: ورشو-بیل، بیالیستوک-گدانسک، لودز-پوزنان و وروتسوال-شچین. در سال 1983، اسقف نشین پرزمیسل-نووسوندت، و در سال 1989، اسقف نشین لوبلین-خولم بازسازی شد.

تحت حمایت کلیسای ارتدکس لهستان در اجتماع متعارف و دعا، کلیسای ارتدوکس پرتغالی است که توسط اعلیحضرت جان، اسقف اعظم لیسبون، متروپولیتن کل پرتغال رهبری می شود.

امروزه کلیسای ارتدکس لهستان دارای شش اسقف، بیش از 250 کلیسا، 410 کلیسا، 259 روحانی و 600 هزار ایماندار است. در حال حاضر، کلیسای لهستان توسط متروپولیتن ساوا اداره می شود.

در سال 1926، زیباترین و بزرگترین کلیسای جامع ارتدکس الکساندر نوسکی در اروپا در ورشو منفجر شد.

در یکی از برنامه های تلویزیونی "عصر با ولادیمیر سولوویف"، دانشمند سیاسی لیبرال نفرت انگیز الکساندر تسیپکو، که خود را یک متخصص بزرگ در تاریخ لهستان می داند، گفت:

- در دهه 20 قرن بیستم، لهستانی ها آنقدر همه چیز روسی را دوست داشتند و پرورش دادند و در عین حال فرهنگ روسی را تا آنجا که ممکن بود حفظ و حفظ کردند که رهبران آن زمان لهستان نیاز به برپایی بناهای تاریخی در روسیه داشتند.

چگونه لهستانی ها واقعا روس ها را "دوست داشتند"؟

به خوبی شناخته شده است که چگونه همان لهستانی ها سازمان های مهاجرت روسیه را نابود کردند و از اتحادیه بوریس ساونکوف خواسته شد که لهستان را ترک کند.

به عنوان مثال، "اتحادیه همه نظامی روسیه" ژنرال رانگل برخلاف، به عنوان مثال، بلغارستان، یوگسلاوی، چکسلواکی یا مجارستان، بخش خود را در لهستان نداشت.

در دهه‌های 20 و 30 قرن بیستم، هیچ تجلی "احساس" نسبت به همه چیز روسی مانند لهستان در هیچ کشور اروپایی دیگری وجود نداشت.

یکی از مظاهر همین «احساس» را باید جداگانه ذکر کرد.

در حالی که لهستان بخشی از امپراتوری روسیه بود، بدیهی است که تعداد زیادی از روس‌های بزرگ ارتدوکس، روس‌های کوچک و بلاروس‌ها در آنجا زندگی می‌کردند.

حتی خود لهستانی ها رسماً ادعا می کنند که در زمان استقلال در سال 1918، بیش از پنج میلیون مسیحی ارتدوکس در لهستان زندگی می کردند.

و بنابراین از این پنج میلیون مسیحی ارتدوکس، نه بلشویک ها، بلکه سیاستمداران دموکراتیک کاملاً غربی، 500 (پانصد!!! - ک.) کلیسای ارتدکس و حدود 20 هزار هکتار زمین رهبانی و معابد را به همراه تمام ساختمان ها گرفتند. بر روی آنها واقع شده است.

از سال 1919 تا 1924، مقامات لهستانی 111 کلیسای ارتدکس را بستند، 50 کلیسا را ​​ویران کردند و 150 کلیسا را ​​به کلیسا تبدیل کردند.

علاوه بر این، تخریب کلیساهای ارتدکس یک سیاست عمدی ورشو بود، اما در زمین، طبیعتا، آنها سعی کردند ابتکار عمل را به دست بگیرند.

به عنوان مثال، 23 کلیسای ارتدکس در منطقه خالم ویران شد.

در سال 1926، زیباترین و بزرگترین کلیسای جامع ارتدکس الکساندر نوسکی در اروپا در ورشو منفجر شد.

لازم به تاکید است که بزرگترین بنای معماری باستانی، کلیسای جامع الکساندر نوسکی، بسته نشد، اما به شکلی نمایشی منفجر شد.

از آنجایی که کلیسای جامع برای ماندگاری ساخته شد، 1200 انفجار طول کشید تا آن را نابود کرد.

بنابراین، وقتی امروز "مورخین" لیبرال مختلف روسی شروع به گفتن به ما می کنند که در دهه های 20 و 30 فقط بلشویک های بی خدا کلیساها را ویران کردند و کل جهان متمدن با تعجب به این وحشیگری نگاه کردند و خشمگین شدند، خنده دار می شود.

آمار وجود دارد.

در دهه 20 در روسیه شوروی، تحت حکومت بلشویک ها، 27 درصد کلیساهای موجود از ارتدکس ها گرفته شد.

و در لهستان دموکراتیک و محترم 45 درصد از آنها وجود دارد.

لهستانی ها کلیساهای منتخب ارتدکس را مطابق با نیازهای روزمره خود تغییر دادند، در برخی جاها کلیسا و در برخی دیگر یک خوکخانه درست کردند.

به نظر شما این یک تصادف است؟

آیا لازم بود در یک کلیسای ارتدکس روسی یک خوک‌خانه ایجاد شود و هر جا که ممکن است به هر چیزی که روسی است هتک حرمت شود؟

تخریب کلیساهای ارتدکس روسیه در لهستان ادامه منطقی سیاست مارشال پیلسودسکی بود.

آیا فکر می کنید کسی در غرب خشمگین شد؟

البته که نه. همه وانمود کردند که هیچ اتفاقی نمی افتد.

واتیکان با بی تفاوتی به این وحشیگری نگاه کرد.

در صورت امکان، آنها سعی کردند کلیسای ارتدکس روسیه را به اتحادیه منتقل کنند.اما تعداد آنها زیاد نبود.

در مجموع 14 کلیسای ارتدکس و 16 کشیش ارتدکس با پیوستن به اتحادیه موافقت کردند.

و بقیه ایمان خود را حفظ کردند.

طی سیاست عمدی تخریب کلیساهای روسی در لهستان، گله ارتدکس به دخمه ها رفتند.

وقتی آنها می گویند که کلیسای ارتدکس کاتاکومب پدیده ای بود که فقط مختص اتحاد جماهیر شوروی بود، زیرا نیاز بود به نحوی در برابر بلشویک های بی خدا مقاومت شود. این یک دروغ محض است .

تعداد کلیسای ارتدکس کاتاکومب در لهستان بسیار بیشتر از هر جای دیگری بود.

تصور کنید پنج میلیون مسیحی ارتدکس از کلیساهای خود محروم شده اند.

بیش از یک و نیم هزار نفر به مذهب کاتولیک گرویدند .

این و این هر دو در اسناد لهستانی مشخص شده است؛ مسیحیان ارتدکس به کاتولیک گرویدند تحت تاثیر خشونت ، که مورخان لهستانی آن را کتمان نمی کنند، بدون اینکه از خوشحالی غافل شوند.

بر اساس گزارش پلیس لهستان، تقریباً تمام مسیحیان ارتدکس که به کاتولیک گرویدند موفق شدند مخفیانه از کلیساهای ارتدکس بازدید کنند و در اعتراف به گناه ارتداد از ایمان مسیح توبه کنند.

مهاجران روسی که در لهستان بودند، نه کارخانه داشتند، نه کارخانه، نه جواهرات، نه ویلا، نه قایق بادبانی، می توانستند خود را سیر کنند، با آخرین پولی که از غذا پس انداز می کردند و آخرین پول را از خود جدا کردند، سعی کردند کلیساهای جدیدی بسازند. ، جایی که کشیشان را از کلیساهای دیگر اخراج کردند و آنها را به وابستگی کامل خود بردند.

همه اینها در خود اسناد لهستانی ثبت شده است.

اما ظاهرا لیبرال های ما تاریخ را با استفاده از اسناد کاملا متفاوت مطالعه می کنند.

روسیه شوروی در آن زمان به تاریخ آزار و اذیت کلیسای ارتدکس روسیه در لهستان اهمیتی نمی داد. البته اطلاعات شوروی از آنچه در آنجا اتفاق می‌افتد گزارش می‌داد، اما این واکنش چندانی را به دنبال نداشت، زیرا در دوران نفرت نسبت به همه چیز بورژوازی، و کلیسا، از دیدگاه بلشویک‌ها، پیشتاز بورژوازی بود. دنیا، رهبری شوروی اصلاً به آنچه بر کلیساهای روسی در لهستان می‌گذرد اهمیتی نمی‌داد.

لهستانی ها هر کاری کردند تا ارتدوکس ها را به کاتولیک بکشانند.

به عنوان مثال، مجمع عمومی اسقف کاتولیک در لهستان در سال 1937 وظیفه اصلی خود را برای متحد کردن کلیسای نفاق (یعنی ارتدکس روسیه) با کاتولیک اعلام کرد..

برای انجام این کار، صرفاً به یک چیز کوچک نیاز بود.

آنها 114 کلیسای ارتدکس را علاوه بر کلیساهایی که قبلا ویران شده بودند، گرفتند و بلافاصله ویران کردند.

طبیعتاً مردم لهستان از اقداماتی از این دست خوشحال شدند.

بنابراین، ادامه آن دنبال شد.

اکنون آنها تصمیم گرفته اند معابدی را که دیگر کار نمی کنند، بلکه معابدی را که قبلاً بسته بودند، تخریب کنند. یعنی خوک‌خانه در صورت نیاز در جای دیگری ساخته شد و خود کلیسا تا آخرین خشت به کلی ویران شد.

از این منظر، لهستان باید یکپارچه باشد. توضیح رسمی داده شد که کلیساهای ارتدکس در حال ویران شدن هستند زیرا آنها یادآوری برای جمعیت بومی هستند. دوران روسی سازی و در مورد اسارت قبری که لهستانی ها در دوران سختی در آن بودند.

آنها اقامت لهستان را در داخل امپراتوری روسیه اینگونه نامیدند.

احتمالاً این همان عشق باورنکردنی است که لهستانی ها نسبت به همه چیز روسی داشتند که مورخان لیبرال روسی و دانشمندان علوم سیاسی دائماً به یاد آن می افتند که اهالی تلویزیون کرملین دوست دارند آنها را به برنامه های گفتگوی ارزان خود دعوت کنند.

و اگر اتفاق بدی افتاده باشد، این از دیدگاه دانشمندان علوم سیاسی لیبرال است تصادف محض

به طور تصادفی بیش از 100 هزار سرباز ارتش سرخ از گرسنگی مردند،

به طور تصادفی گاردهای سفید که از بلشویک ها به لهستان گریختند دستگیر شدند و همچنین از گرسنگی مرد،

اما هیچ کس در مورد صدها کلیسای ارتدکس ویران شده نمی داند و هیچ کس نمی خواهد به یاد بیاورد.

در سال 1938، 127 کلیسای ارتدکس دیگر، از جمله بناهای تاریخی، در قلمرو لهستان ویران شدند. .

بنابراین، کلیسای ارتدکس تخریب شده در Rzeszow در سال 1184 ساخته شد، کلیسای ارتدکس در Chelm در سال 1596 ساخته شد.

در همان زمان، اسناد لهستانی آن را ثبت می کنند این کلیساهای متروکه ای نبودند که ویران شدند. کلیساهای ارتدکس که به تازگی بازسازی شده بودند، به طور کامل ویران شدند، که اعضای محله آنها هنوز بدهی خود را برای تعمیر پرداخت نکرده بودند.

بیشتر کلیساهای تخریب شده قبل از اتحاد برست در سال 1596 ساخته شده اند و از آثار تاریخی و فرهنگی قرن شانزدهم هستند.

غالباً حتی روستای اطراف کلیسا را ​​از ریشه کنده می کردند به طوری که اثری از آن باقی نمی ماند.

بنابراین، به گفته اسقف اعظم Seraphim Sobolev در Voivodeship لوبلین، از بیش از 300 کلیسای ارتدکس، تنها 54 کلیسا به ارتدکس ها باقی مانده است.

بقیه کلیسا شدند.

و کلیسای ارتدکس در بازداشت و تحت بازداشت هستند راهپیمایی های ارکستر نظامی مانند گاو به همان کلیساها همراهی می شد.

و اگر لهستانی ها اشک را در چشمان این مردم دیدند، پس در مطبوعات این با شادی اتحاد مجدد با ایمان واقعی توضیح داده شد.

در تمام این رویدادها، زمانی که روس‌ها در کلیساها جمع می‌شدند، گروه‌های نظامی همیشه حضور داشتند.

کسانی که مخالف بودند دستگیر شدند.

در اسناد لهستانی این امر به زیبایی "انزوا" نامیده می شود.

تمام کشیشان ارتدکس و مدافعان کلیساهای ارتدکس در معرض انزوا قرار گرفتند.

در سال 1938، شورای کلیسای ارتدکس روسیه خارج از کشور خطاب به واتیکان، اسقف اعظم کانتربری (رئیس کلیسای انگلیکن)، همه سران کلیساهای خودمختار، جامعه ملل، دولت های تمام قدرت های برجسته جهانی و افکار عمومی همه کشورها. در مورد آزار و اذیت و نابودی بی‌سابقه مسیحیان ارتدوکس در لهستان.

واتیکان مجبور شد واقعیت آزار و اذیت مسیحیان ارتدوکس در لهستان را بپذیرد و در مورد آن نامه ای خشمگین به رهبری لهستان ارسال کرد.

رئیس کلیسای ارتدکس بلغارستان تمام جوایز لهستان را به دولت لهستان بازگرداند

حتی سفیر شوروی در لهستان ابراز خشم کرد و به این اشاره کرد که اقدامات لهستان نقض فاحش معاهده ریگا در سال 1921 است که حقوق اقلیت‌های ملی را در قلمرو سرزمین‌های روسیه که به لهستان واگذار شده بود تضمین می‌کرد.

واکنش لهستانی ها به این موضوع چگونه بود؟

به هیچ وجه. آنها اظهار داشتند که این موضوع شخصی آنهاست.

به جمله بندی دقت کنید.

واژگان مشابه مشخصه رایش سوم در همان سالها بود.

همان چیزی که در آلمان رخ داد در لهستان اتفاق افتاد، فقط این بار در رابطه با روس ها که در آن زمان یک پنجم جمعیت لهستان را تشکیل می دادند .

بعد از جنگ جهانی دوم در طول بازگشت جمعیت روسی لهستان به اوکراین و بلاروس اسکان داده شدند، جایی که مهاجران به عنوان اوکراینی ها و بلاروسی ها ثبت شدند. (شکوه بر CPSU، فریبکارترین حزب در جهان و جانشین آن - حزب کمونیست فدراسیون روسیه! - K.)

این سوال پیش می آید.

آیا کسی در لهستان به خاطر جنایاتی که علیه مردم روسیه مرتکب شده است، توبه کرده است؟

چرا روسیه باید همیشه از چیزی توبه کند؟

به لطف تلاش‌های سیاستمداران لیبرال اطراف یلتسین و پوتین، ما عمداً خود را در رابطه با به اصطلاح جنایات کاتین متهم کرده‌ایم.

ما دائماً از «گناهان» دیگری که مرتکب نشده‌ایم توبه می‌کنیم.

اما آیا این روند در اطراف ما اتفاق می افتد؟

بنا به دلایلی، حتی یک رئیس لهستانی زبان حتی یک عذرخواهی از مردم روسیه برای آنچه از سال 1922 تا 1939 رخ داده است، نشنیده است.

توجه داشته باشید که اوج آزار و اذیت جمعیت ارتدوکس لهستان در بدتر شدن روابط بین لهستان و آلمان نازی رخ داد.

و سپس همه شروع به صحبت در مورد این واقعیت کردند که شاید به زودی جنگ بین این کشورها رخ دهد. لهستانی ها جمعیت ارتدوکس لهستان را جمعیتی بی وفا می دانستند و معتقد بودند که این افراد به عنوان ستون پنجم آلمان عمل خواهند کرد.

اگر متوجه شوید شگفت زده خواهید شد ، که بلافاصله پس از آزادی لهستان از اشغال آلمان در سال 1944، آزار و اذیت کلیساهای باقی مانده از کلیسای ارتدکس روسیه بلافاصله از سر گرفته شد.

تصور نگرش پست تر و حیوانی تر از آنچه لهستانی ها نشان دادند غیرممکن است.

بسیاری از روس ها در جریان بازگشت به کشورشان در سال 1945 لهستان را ترک کردند. مورخان لهستانی امروز با بدبینی این خروج داوطلبانه را می نامند.

با این حال، هیچ چیز از نوع وجود نداشت.

اخراج اجباری بود.

65٪ از مسیحیان ارتدکس که در آن زمان در قلمرو لهستان باقی مانده بودند مجبور به ترک کشور شدند ، زیرا همان مبارزان زیرزمینی لهستانی که گفته می شود با آلمانی ها می جنگیدند (البته در صفحات خاطرات) بلافاصله شروع به مبارزه با روس ها کردند.

بنابراین، در سال 1945، در روستای وشخوینی، لهستانی ها 200 دهقان ارتدوکس را در یک زمان کشتند، صرفاً به این دلیل که آنها از مذهب و ملیت متفاوتی برخوردار بودند.

آیا هیچ یک از دانشمندان علوم سیاسی لیبرال روسی که با شور و اشتیاق از ناسیونالیست های لهستانی دفاع می کنند، این را به خاطر دارد؟

آیا کسی رئیس کلیسای اسلیپچه در خلمشچینا را به یاد دارد؟ پدر الکساندر خوتارکویچ که در 10 آوریل 1944 توسط لهستانی ها به همراه دختر هجده ساله اش و کشیش جان پیانچوک و مادر 22 ساله یوجنیا که به ملاقات آنها رفته بودند کشته شد؟

آیا کسی کشیش الکساندر بابر، مادر و پسرشان را که توسط لهستانی ها کشته شده اند به یاد می آورد؟

آیا امروز کسی در لهستان از شهدای مقدس، پیشتازان نیکولای گالیتسا و پیتر اوگریزنکو یاد می کند؟

لهستانی ها زبان و گوش اولی را بریدند و در حالی که زنده بود سرش را بریدند و دومی را درست در حین خدمت کشته و جسد را سوزاندند. (چه ظرافتی از بدخواهی حیوانات لهستانی! - K.)

از این قبیل نمونه ها بسیار زیاد است.

همه اینها نشان دهنده بزرگترین "عشق" لهستانی ها به سنت های روسی، فرهنگ روسی و کلیسای ارتدکس روسیه است.

آزار و شکنجه علیه جمعیت ارتدوکس بلافاصله پس از آزادی لهستان توسط ارتش سرخ از سر گرفته شد.

واقعیت شگفت انگیز، اما کلیساهای ارتدکس روسیه در لهستان توسط اشغالگران آلمانی لمس نشدند و لهستانی ها بلافاصله پس از آزادی، با استفاده از این لحظه، دوباره با بی تفاوتی مطلق دنیای غربی به اصطلاح دموکراتیک شروع به کشتن کشیش های کلیسای ارتدکس روسیه کردند.

قابل ذکر است که قتل عام کلیساهای روسیه دقیقاً در لحظه ای پایان یافت که ارتش آلمان وارد لهستان شد .

مهم نیست چقدر عجیب به نظر می رسد، کلیسای ارتدکس روسیه در لهستان در طول اشغال آلمان تا سال 1944، زمانی که قتل عام روسیه با قدرتی تازه از سر گرفته شد، نسبتاً احساس آرامش می کرد.

واقعیت عجیب

ارتش سرخ آمد، لهستان را از دست نازیسم آزاد کرد و نگذاشت لهستانی ها در کارخانه های صابون سازی و اتاق های گاز بپوسند.

به محض اینکه ارتش سرخ لهستان را ترک کرد، لهستانی ها به پایان دادن به کلیسای ارتدکس روسیه ادامه دادند.

بی شک آلمانی ها غم و اندوه زیادی را برای کشور ما به ارمغان آوردند.

اما بیایید صادق باشیم.

آلمانی ها تخریب کلیسای ارتدوکس روسیه را در خاک لهستان متوقف کردند.

علاوه بر این، در زمان اشغال لهستان توسط آلمان، کلیساهای روسی، توسط لهستانی ها به خوک تبدیل شد به معنای کامل کلمه شروع به پاکسازی کردند و بازگرداندن .

اگر این همه مزخرفات در مورد عشق لهستانی ها به روس ها فقط در لهستان برای مصرف داخلی گفته می شد، این هنوز قابل درک بود، اما زمانی که این نفرت، تحت عنوان مراقبت لهستانی ها از روس ها، شروع به گفتن می شود. قلمرو روسیه، این در حال حاضر بی ادبی و حیوانی ظالمانه است.

به تازگی سفارت لهستان در مسکونمایشگاهی در مورد چقدر فرهنگ روسی فوق العاده در دهه 20 و 30 در لهستان زندگی می کرد.

سوال این است که آیا کلیساهای ارتدکس منفجر شده در این نمایشگاه به نمایش درآمدند؟

آیا در این نمایشگاه درباره کشیشان ارتدوکس شکنجه شده و دهقانان ارتدوکس کشته شده چیزی گفته شد؟

به ما می گویند دروغ عمدی ، روی این واقعیت حساب می کنیم که هیچ کس از جنایات لهستانی ها علیه جمعیت ارتدوکس روسیه اطلاعی ندارد.

البته نباید تعجب کرد! از این گذشته ، کمونیست ها و تفاله های آزادیخواه حقایق نگرش وحشیانه لهستانی ها نسبت به روس ها را با دقت از مردم روسیه پنهان کردند. هیچ تفاوتی با جنایات کوهنوردان قفقاز ندارد. اما کوهنوردان همچنان وحشی هستند، اما این غیرانسان ها خود را مردمی با فرهنگ می دانند!

واقعاً تفاله ها همه جا یکسان است.

مراسم استقبال از سربازان آمریکایی در Skwierzyna لهستان

اما هنگامی که مردم اسلاوی سابق - لهستانی ها که توسط واتیکان خونین پاپ پرورش داده شده بودند، در انبوه جنایات غیرانسانی نسبت به سایر ادیان و صرفاً خارجی ها فرو می روند، من می خواهم این افراد را به همان جایی بفرستم که فاشیست های حومه سابق


2023
polyester.ru - مجله دخترانه و زنانه