22.11.2021

پادشاه بابل که تعالی با او همراه است. پادشاهی بابل چه زمانی تشکیل شد؟ تاریخ پادشاهی بابل. شکست آشور و ایجاد دولت نو بابلی


ظهور و سقوط بابل باستان

اوضاع در زمان ششمین پادشاه بابل - حمورابی، یکی از بزرگترین سیاستمداران دوران باستان، تغییر می کند. او از 1792 تا 1750 قبل از میلاد بر بابل حکومت کرد. ه. حمورابی با بر تخت نشستن پادشاهی کوچکی که در میانه رود فرات قرار داشت، روزهای خود را به عنوان فرمانروای کشوری عظیم با معیارهای آن زمان به پایان رساند که بخش اصلی بین النهرین را شامل می شد.

یک سیستم اندیشیده شده از اتحادهای سیاسی به او کمک کرد تا مخالفان خود را شکست دهد، و اغلب به وسیله نیابت. در چارچوب جنگ‌های بی‌پایان داخلی، حمورابی بیش از یک بار به اتحادهای نظامی که برای تحقق برنامه‌های گسترده‌اش نیاز داشت، پایان داد و به راحتی پایان داد.

حمورابی در سالهای اول سلطنت خود به ساختن معابد مشغول بود و همانطور که رویدادهای بعدی نشان داد او فعالانه برای عملیات نظامی آماده می شد.

حمورابی در هفتمین سال سلطنت خود، با حمایت ریمسین، فرمانروای قوی ایلامی در لارس، شهرهای جنوبی اوروک و ایسین را تحت انقیاد خود درآورد. این سیاستمدار دوراندیش برای تقویت نفوذ خود در سرزمین های اشغالی، کانالی را در دو سال می سازد که اهمیت آن با نام آن - "وفور حمورابی" مشخص شده است.

گام بعدی حمورابی انعقاد اتحاد با همسایه شمال غربی - ایالت ماری است. هر دو دولت متفق، بابل و ماری، اکنون به طور هماهنگ عمل کردند. زیمریلیم و حمورابی مکاتبات دیپلماتیک فعالی انجام دادند که از آن مشخص است که حاکم ماری به پادشاه بابل آزادی عمل در بین النهرین مرکزی داده است.

از این رو، بابل که مناطق جنوبی را تحت انقیاد خود درآورده و قوی ترین متحد در شمال را داشت، در 15-16 سال سلطنت حمورابی، به یکی از تأثیرگذارترین ایالت های بین النهرین تبدیل می شود.

در سی امین سال سلطنت حمورابی، او موفق شد پادشاهی اشنونا و متحدش، سپاهیان عیلام را شکست دهد. یک سال بعد، پادشاه بابل ریمسین، حاکم لارسا را ​​شکست داد. زیمریلیم، حاکم ماری، به دلیل وجود یک دستگاه دیپلماتیک مستقر در ایالت حمورابی، به خوبی از فعالیت های متحد خود آگاه بود. زیمریلیم در جریان لشکرکشی به لارسا، با احساس تغییر در سیاست بابلی، عملیات نظامی مشترک را رها کرد و نیروهای خود را بیرون کشید. حالا نوبت به پادشاهی ماری رسیده بود که حمورابی دو یورش ویرانگر بر آن انجام داد. علیرغم اینکه حمورابی در سی و سومین سال سلطنت خود زمین های متحد اخیر خود را تصرف کرد، زیمریلیم تسلیم نشد. دو سال بعد، حمورابی دست به لشکرکشی دیگری به ماری زد و حتی دیوارهای پایتخت را ویران کرد. کاخ سلطنتی باشکوه، نمادی از قدرت سابق ماری، که بسیار فراتر از پادشاهی شناخته شده بود، نیز به ویرانه تبدیل شد.

بنابراین، به تدریج، تحت حاکمیت بابل، قلمروهای جدید بیشتری به وجود آمد. حمورابی همچنین سرزمین آشور را با پایتختی آشور فتح کرد. به نظر می رسد که قلعه های عیلامی نیز به حوزه نفوذ بابل تبدیل شده اند که گزارش های اسیران جنگی از عیلام گواه آن است.

به مدت چهل سال، حمورابی سیاستمدار با استعداد و موفق موفق شد بخش اصلی دره های دجله و فرات را تحت حکومت خود متحد کند و یک دولت متمرکز قدرتمند ایجاد کند، اولین دولت به معنای کامل کلمه در غرب آسیا - پادشاهی بابلی قدیم. بابل در حال تبدیل شدن به مرکز جدید بین النهرین است.

بنابراین، در آستانه قرن XIX-XVIII قبل از میلاد. ه. در نتیجه یک مبارزه شدید در بین النهرین، بابل شروع به برجسته شدن کرد و در نهایت به یکی از بزرگترین شهرهای جهان تبدیل شد.

پس از اتحاد کشور، حمورابی باید مشکلات بسیار دشواری را حل می کرد. برای اینکه دارایی های او دوباره در مناطق جداگانه تجزیه نشود، قدرت پادشاه باید قوی باشد. از سوی دیگر، حمورابی نمی توانست زمین را از دهقانان بگیرد، مزارع بزرگ سلطنتی را دوباره ایجاد کند و صنعتگران را در کارگاه های سلطنتی جمع کند. چنین اقداماتی منجر به افول سریع کشور می شود - مردم زمان داشتند تا به استقلال، آزادی نسبی و درآمد حاصل از تجارت بازار عادت کنند. حمورابی خردمند تکنیک هایی را یافت که به شاه اجازه می دهد فعالیت های رعایایش را کنترل کند.

حمورابی املاک سلطنتی ایجاد نکرد و زمین را از دهقانان گرفت. او از توطئه هایی که جوامع به عنوان پادشاه به او اختصاص داده بودند استفاده کرد. حمورابی مردم خود را - جنگجویان و به اصطلاح "موشکنوم" - به این سرزمین ها فرستاد.

مشکنوم را نزدیکان شاه می دانستند و زمین و دام و غلات لازم برای کشاورزی را از او دریافت می کردند. مجازات سرقت اموال از یک muskenum شدیدتر از سرقت از یک دهقان ساده بود. بنابراین شاه می توانست از طریق افراد وفادار به او و وابسته به او بر زندگی جوامع روستایی تأثیر بگذارد. تزار همچنین باید با بدهی های دهقانان مقابله می کرد. پیش از این، دهقانان عمدتاً در غلات، روغن و پشم مالیات می پرداختند. حمورابی شروع به گرفتن مالیات بر نقره کرد. با این حال، همه دهقانان محصولات خود را در بازار نمی فروختند. بسیاری مجبور شدند نقره را با هزینه اضافی از تمکارها قرض بگیرند. کسانی که قادر به پرداخت بدهی خود نبودند، مجبور بودند یکی از بستگان خود را به بردگی ببخشند. حمورابی بارها بدهی هایی را که در کشور انباشته شده بود باطل کرد، بردگی بدهی را به سه سال محدود کرد، اما نتوانست با مشکل بدهی ها کنار بیاید. جای تعجب نیست، زیرا در میان تمکارها نه تنها بازرگانان، بلکه باجگیران و نگهبانان خزانه سلطنتی نیز وجود داشتند.

در سال 1901، باستان شناسان فرانسوی در حفاری در شوش (شوش کنونی)، پایتخت عیلام باستان، یک ستون سنگی بزرگ با تصویر شاه حمورابی و متن 247 قانون او که به خط میخی نوشته شده بود، کشف کردند. از این قوانین اساساً از زندگی بابل و چگونگی حکومت حمورابی بر کشور معلوم شد.

حمورابی در مقدمه قوانین می گوید: مردوک مرا راهنمایی کرد که مردم را عادلانه رهبری کنم و کشور را شادی بخشم، سپس حقیقت و عدالت را به کام کشور نهادم و حال مردم را بهبود بخشیدم. به یاد بیاورید که مردوک مورد احترام ترین خدای بابل بود. بنابراین، پادشاه در تلاش است تا با اتکا به اراده خدای متعال، منافع افراد مختلف - تمکارها، مسکنوم، جنگجویان، اعضای عادی جامعه را آشتی دهد. مردوک، به گفته حمورابی، نه تنها به مطیعان پاداش می دهد و نافرمانان را مجازات می کند - خداوند به مردم مجموعه ای از قوانین می دهد که عدالت را در روابط آنها با یکدیگر برقرار می کند. اما - از طریق پادشاه! ..

با این حال، حمورابی هرگز موفق به ایجاد یک کشور قدرتمند نشد. پیش از این تحت حکومت پسرش سامسویلونا، بابل متحمل یک سری شکست های سنگین از همسایگان خود شد و دارایی های آن کاهش یافت. یک باخت آغاز شد. در سال 1595 ق.م. ه. پادشاهی قدیمی بابل توسط هیتی‌ها و کاسی‌های مهاجم که پس از آن حدود 400 سال بر بین‌النهرین حکومت کردند، ویران شد.

اما حمورابی همچنان بیش از اسلاف خود یا پادشاهان کشورهای همسایه به دست آورد. او اولین نفر از فرمانروایان دوران باستان بود که قدرت قانون را با قدرت پادشاه سنجید و حق رعایای خود را برای مراقبت از زندگی خود به رسمیت شناخت. درست است، برخی از محققان متن روی ستون در شوش را نه مجموعه ای از قوانین، بلکه گزارشی از حاکم به خدایان می دانند.

با آغاز سلطنت حمورابی، بابل برای حدود 1200 سال مرکز فرهنگی و علمی غرب آسیا بود. از قرن 19 تا 6 قبل از میلاد. ه. پایتخت بابل بود. اهمیت استثنایی این مرکز اقتصادی و فرهنگی را این واقعیت نشان می دهد که اغلب بین النهرین را بابل می نامیدند. بسیاری از دستاوردهای بابلیان باستان وارد زندگی مدرن شد: به پیروی از کاهنان بابلی، آنها شروع به تقسیم سال به دوازده ماه، ساعت به دقیقه و ثانیه و دایره به سیصد و شصت درجه کردند.

در سال 689 ق.م. ه. آشوری ها پس از یک محاصره طولانی، بابل را تصرف کردند. به دستور سناخریب، مجسمه ای از خدای اصلی بابل، مردوک، به آشور برده شد. بسیاری از ساکنان اعدام شدند و کسانی که زنده ماندند به اسارت درآمدند. پس از آن سناخریب دستور داد تا شهر را از آب فرات غرق کنند.

در سال 605 ق.م. ه. ارتش بابل به فرماندهی نبوکدنصر پسر نابوپلاسار به شهر کرچمیش در فرات حمله کرد که توسط پادگان مصری متشکل از مزدوران یونانی از آن دفاع می کرد و طی یک نبرد شدید تمام مدافعان شهر و خود کرچمیش کشته شدند. به تلی از خرابه های شعله ور تبدیل شد. اکنون راه مدیترانه باز بود و تمام سوریه و فلسطین تابع بابل بود.

در سال 604 ق.م. e، نابوپولاسار درگذشت و نبوکدنصر دوم پادشاه امپراتوری وسیع نو-بابلی شد.

نبوکدنصر بلافاصله پس از به قدرت رسیدن، لشکرکشی هایی را علیه مصر و اعراب در شمال عربستان انجام داد. در سال 598 ق.م. ه. پادشاه یهود، یهویاقیم، که قبلاً قدرت بابل را به رسمیت شناخته بود، از اطاعت نبوکنصر خودداری کرد و با فرعون نکو ائتلاف کرد. به زودی ارتش بابل در زیر دیوارهای اورشلیم ایستاده بود. یواخیم کمک موعود را از مصریان دریافت نکرد و در 16 مارس 597 ق.م. ه. نبوکدنصر وارد شهر شد. یواخیم به همراه 3000 یهودی نجیب به عنوان گروگان به بابل رفتند و صدقیا پادشاه یهودا شد. صدقیا پادشاه دقیقاً 10 سال سلطنت کرد. او مانند سلف خود با مصر ائتلاف کرد که به قیمت پادشاهی او تمام شد. فرعون آپریس غزه، صور و صیدا را تصرف کرد. با این حال، ارتش نبوکدنصر دوم مصریان را عقب راند و اورشلیم را محاصره کرد. در سال 587 ق.م. ه. شهر گرفته شد، ویران شد و ساکنان آن به اسارت درآمدند. سپس بابلی ها صور را محاصره کردند که تنها 13 سال بعد در سال 574 قبل از میلاد تصرف شد. ه.

دوران سلطنت نبوکدنصر دوم دوران شکوفایی دولت نو بابلی بود. بابل به بزرگترین شهر در شرق باستان تبدیل شد، جمعیت آن بیش از 200 هزار نفر بود.

با این حال، دولت نو-بابلی ایجاد شده توسط Nabopolasar و Nebuchadnezzar دوام زیادی نداشت. در 5 سالی که از مرگ نبوکدنصر دوم می گذرد سه پادشاه در بابل تغییر کرده اند که در نهایت پادشاه در سال 556 ق.م. ه. نابونیدوس، رهبر یکی از قبایل آرامی شد. آرامیان در قرن هشتم قبل از میلاد ه. به بین النهرین آمد و کم کم کلدانیان را عقب راند. پادشاه نابونیدوس شروع به مخالفت با کشیشی کرد که به طور سنتی از پادشاهان بابل حمایت می کرد و سعی می کرد آیین خدای آرامی ماه را در این ایالت بکارد. این منجر به درگیری جدی با کشیش شد، که خدای اولیه بابلی مردوک را به عنوان خدای برتر شناخته بود.

پادشاه نبونیدوس تلاش کرد تا تمامی قبایل متعدد آرامی را در اطراف خود متحد کند. او نسبتاً کوته فکرانه به ایران جوان کمک کرد تا با ماد مقابله کند و حران را که متعلق به مادها بود تصرف کند. از آنجایی که در این زمان سواحل خلیج فارس پوشیده از شن و ماسه بود و لبه دریا بسیار جلوتر از بنادر قدیمی عقب نشینی می کرد که تجارت دریایی در این منطقه را غیرممکن می کرد. بنابراین، نبونیدوس واحه تایما در عربستان مرکزی را تصرف کرد، که به او اجازه داد راه های تجاری به مصر و عربستان جنوبی را کنترل کند. شاه حتی پایتخت خود را به این منطقه منتقل کرد و کنترل بابل را به پسر و وارث خود بلشور اوتسور (بلشازار) واگذار کرد.

سیاست نبونیدوس که منافع کشیشان پرنفوذ خدای مردوک را نادیده می گرفت، نارضایتی شدیدی را در بابل ایجاد کرد و به همین دلیل بود که ایرانیان که تساهل مذهبی، آزادی و برابری هر دینی را اعلام می کردند، بابل را به این راحتی اشغال کردند. بلشازار به دست خادمان خود کشته شد و بابل دروازه‌ها را به روی کوروش پادشاه ایران که در اکتبر 539 ق.م. ه. پیروزمندانه وارد پایتخت شد.کوروش طبق رسم خود جان نبونیدوس و خانواده‌اش را نجات داد و افتخاراتی متناسب با موقعیت رفیع سابقشان به آنها داد. اما بابل به استان (ساتراپی) دولت پارس تبدیل شد و برای همیشه استقلال خود را از دست داد.

اهمیت بابل در تاریخ جهان با اشارات زیادی در کتابهای انبیا اثبات شده است: کتاب اشعیا نبی، کتاب ارمیا نبی، یکی از اسرارآمیزترین کتابهای کتاب مقدس، کتاب دانیال نبی، که 2500 سال است که توجه مردم را به خود جلب کرده است.جانوران آخرالزمانی شوم، کوره آتشین، خندق شیرها، محاسبات ریاضی با توصیف ایمان جوانان بی باک یهودی، تضادهای درونی و دردهای ذهنی باستان در آن ترکیب شده است. حاکم، جشن کاخ در آستانه مرگ پادشاهی. برخی این کتاب را یک اثر ادبی جالب شرق می دانند، برخی دیگر فانتزی عجیب و غیرقابل مهار یک نویسنده باستانی، برخی دیگر به عنوان وحی الهی که پرده تاریخ 2500 ساله بشری را برمی دارد و فراز و نشیب دولت ها و مردمان آینده را توصیف می کند. .

کتابشناسی - فهرست کتب

برای تهیه این کار از مطالب سایت http://www.ancientvavilon.narod.ru استفاده شده است.

قسمت بالای ستون با متن قوانین حمورابی پادشاه بابل. در شوش یافت شد. قرن 18 قبل از میلاد مسیح. بازالت

بابل در قسمت شمالی و در کنار رود فرات قرار داشت. نام شهر «بابیلی» (بابل) به معنای «دروازه خدا» است.

بابل به عنوان یک کشور مستقل نسبتا دیر پا به عرصه تاریخ گذاشت، از این رو در فهرست سلسله های سلطنتی که توسط کاتبان سلسله ایسین تهیه شده است، از یک سلسله بابلی نامی برده نشده است.

افسانه کاهنان متأخر بابلی از بابل نام می برد و می گوید که خدایان سارگون، پادشاه اکد را به خاطر شرارتی که در حق بابل انجام داده بود، مجازات کردند.

افسانه ای نیز در مورد مجازاتی که بزرگترین نماینده سلسله سوم اور، شولگی، برای غارت معبد مردوک، خدای بابل متحمل شد، حفظ شده است.

قبلاً در زمان سلسله سوم اور ، بدیهی است که بابل نقش مهمی ایفا کرد: در اسناد به همراه شهرهایی مانند اما ، کیش ، سیپار ذکر شده است.

در حدود 1895 ق.م ه. قبایل تازه مهاجم آموری موفق شدند قسمت شمالی پادشاهی ایسین را تصرف کنند و در اینجا یک کشور مستقل ایجاد کنند که پایتخت آن شهر بابل بود.

دولت جدید برای حدود یک قرن نقش مهمی ایفا نکرد. اما در آغاز قرن هجدهم. قبل از میلاد مسیح ه.

ایسین که در اثر سقوط بابل ضعیف شده بود، اهمیت سابق خود را از دست داد و لارسا اندکی قبل از این (در سال 1834 قبل از میلاد) فتح شد.

در شمال، دوره ای از تقویت موقت آغاز شد که برخی از مناطق اکد، به ویژه مناطق شهرهای ماری و اشنونا را به خود وابسته کرد.

این شرایط توسط پادشاه بابل حمورابی (1792-1750) مورد استفاده قرار گرفت. به نظر می رسد حمورابی برای اینکه دست خود را در مبارزه برای تسلط در ایران آزاد کند، موقتاً به «وابستگی خود به شاه شمشیداد اول» اعتراف کرده است.

حمورابی در سال هفتم سلطنت خود با کمک ریمسین، نماینده سلسله ایلامی در لارس که در آن زمان روابط دوستانه با پادشاهانش برقرار بود، اوروک و ایسین را فتح کرد.

او با ساختن کانالی با اهمیت اقتصادی در سال نهم به نام «همورابی-فراوانی» تلاش کرد تا جمعیت مناطق فتح شده را با قدرت خود آشتی دهد.

حمورابی پس از به دست آوردن اولین موفقیت های چشمگیر، از مداخله شاه شمشداد اول و متحدانش - قبایل دشتی - ترسید. برای تقویت مرزهای شمالی خود دست به اقداماتی زد و به فتح مناطق مرزی پرداخت.

پس از مرگ شمشداد، حمورابی در اخراج پسرش از ماری نقش داشت. با کمک حمورابی، نماینده خاندان سلطنتی قدیمی ماری، زیمریلیم، دوباره بر تخت پدری نشست.

شکوفایی جدید ایالت ماری آغاز شد که با موفقیت حملات قبایل استپی و تهاجم سربازان پادشاهی اشنونا را دفع کرد. ارتباطات تجاری ماری به کرت دور رسید.

حمورابی که به زیمریلیم کمک کرد تا تاج و تخت را به دست آورد، متحد او شد.

همدیگر را «برادر» خطاب کردند. زیمریلیم نمایندگان دائمی خود را در دربار پادشاه بابل داشت، اما این دومی در نامه های خود اغلب مستقیماً خود زمریلیم و بزرگانش را خطاب می کرد. در او سیاست خارجیهر دو نفر معمولاً در کنسرت اجرا می کردند.

موقعیت حمورابی که ایسین و اوروک را در جنوب فتح کرد و بر اتحاد با ماری در شمال تکیه کرد، بسیار سودمند بود. حتی در آن زمان (حدود 15-16 سال سلطنت خود) او یکی از قدرتمندترین حاکمان بود.

اما به زودی روابط بین حاکم لارسا، ریمسین و حمورابی بالا گرفت و این امر موقتاً پادشاه بابل را در موقعیت دشواری قرار داد.

در نتیجه سقوط مناطق جنوبی و نپذیرفتن نوار مرزی شمالی، شرایط سیاسی سختی برای حمورابی ایجاد شد. او با جمع آوری نیرو برای یک ضربه قاطع، در سی امین سال سلطنت خود، حمله ای پیروزمندانه را علیه دشمنان خود آغاز کرد.

حمورابی دشمنان شمالی خود به رهبری اشپونا را شکست داد و ارتشی را که سعی داشت به کمک آنها بیاید شکست داد. در سال بعد، سی و یکمین سال سلطنت خود (1762 قبل از میلاد)، او به حریف اصلی خود - ریمسین حمله کرد و پایتخت او لارسا را ​​تصرف کرد. این احتمال وجود دارد که ریمسین در همان زمان به ایلام فرار کرده باشد.

قدرت فزاینده پسر بابلی باعث نگرانی شدید برای سرنوشت پادشاهی خود در متحدش زیمریلیم شد و در طول جنگ از کمک به حمورابی طفره رفت. حمورابی پس از شکست اشنونا به قلمرو زیمریلیم حمله کرد.

او در سی و سومین سال سلطنت خود، پادشاهی ماری و مناطق متحد با او را تحت سلطه خود درآورد.

زیمریلیم نمی خواست با موقعیت زیردست خود آشتی کند ، اما سپس مجازات ظالمانه تری به او وارد شد. حمورابی در سی و پنجمین سال سلطنت خود، ماری را شکست داد، کاخ باشکوه زیمریلیم و دیوارهای شهر را ویران کرد.

در سال‌های بعد، پادشاه بابل منطقه را در امتداد دجله، از جمله آشور، تحت تسلط خود درآورد.

حمورابی با متحد کردن بخش اصلی و مهم دره‌های دجله و فرات، استاد راه‌های تجاری شرق، شمال و غرب شد. او مناطق قابل توجهی در شرق را تحت تأثیر خود قرار داد. اسرای جنگی ایلامی بارها در اسناد آن زمان ذکر شده است.

تمام مناطق آسیای صغیر و سوریه که با پادشاهی ماری در روابط تجاری بودند، اکنون در مدار تجارت بابل قرار گرفته بودند.

در این دوره نفوذ فرهنگ بابلی بر شهرهای سوریه، اتحادیه قبیله ای هیتی و بر ایالت اوگاریت فنیقی افزایش یافت.

در غرب، نفوذ فرهنگ بابلی این دوره در فلسطین محسوس است.

این احتمال وجود دارد که بابل، در زمان حمورابی یا در زمان جانشینان بلافصل او، با کشوری حتی دورتر - با مصر - وارد روابط شده باشد.

اصطلاحی که در علم تاریخی به پیروی از سنت کهن، قلمرو جنوب نامیده می شود. بین النهرین در دره رودهای دجله و فرات در جنوب مدرن. عراق و دولتی که در ابتدا در اینجا به وجود آمد. هزاره دوم قبل از میلاد و علیرغم دوره های انحطاط جداگانه وجود داشت تا اینکه در قرن ششم توسط ایرانیان فتح شد. قبل از میلاد مهمترین مرکز سیاسی، فرهنگی و اقتصادی ایالت بابل بود که نام خود را به قلمرو و کشور داد. تا زمان رمزگشایی خط میخی (اواسط قرن نوزدهم)، تنها منابع برای مطالعه V. اشاره های نادری به این نام در مقدس بود. متون مقدس و نوشته های نویسندگان باستان، به ویژه هرودوت. در حین کاوش های باستان شناسی که از طبقه دوم انجام شد. قرن نوزدهم، علاوه بر بناهای فرهنگ مادی، تعداد زیادی اسناد مکتوب کشف شد که رمزگشایی آنها نه تنها امکان بازیابی تاریخ منطقه، بلکه درک زبان را نیز فراهم کرد. ادبیات، مذهب و زندگی روزمره مردم V.

فرهنگ بابلی که تأثیر بسزایی در رشد سیاسی و معنوی همه مردمان نزدیک داشت. شرق در نتیجه تعامل چند صد ساله تعدادی از اقوام که در زمان های مختلف در قلمرو بین النهرین زندگی می کردند به وجود آمد: سومری ها، اکدی ها، آموری ها، کاسی ها، آرامیان ها و غیره. اساس این تمدن توسط سومریانی که در جنوب ساکن بودند. بین النهرین در هزاره چهارم قبل از میلاد این سومری ها بودند که خالق قدیمی ترین سیستم نوشتاری در جهان بودند که به خط میخی تبدیل شد. از آغاز کاشت هزاره سوم قبل از میلاد. همسایگان سومری ها اکدی ها بودند که زبانشان به سامی ها تعلق داشت. گروه آنها بسیاری را وام گرفتند و توسعه دادند دستاوردهای فرهنگی و فنی سومریان در هزاره دوم پیش از میلاد، اکدی ها از نظر زبان و فرهنگ به دو قوم نزدیک به هم تقسیم می شدند: بابلی ها و آشوری ها.

برای اولین بار، تمام بین النهرین توسط "پادشاه سومر و آکد" سارگون در قرن 24 متحد شد. قبل از میلاد (نگاه کنید به هنر. اکد). اکد. قدرت کمتر از 200 سال دوام آورد. شهر بابل (Sumer. Kadingirra) در آن زمان قبلاً در اسناد اقتصادی به عنوان یک مرکز کوچک استانی ذکر شده بود که فرماندار سلطنتی در آن نشسته بود. در خیلی باهم. جوانه قلمرو هزاره سوم پیش از میلاد. V. تحت حکومت سلسله سومریان متحد شد. Ur.

دوره بابلی قدیم (2017-1595 قبل از میلاد)

در آغاز. در هزاره دوم پیش از میلاد، گروه بزرگی از سامی‌های غربی از استپ‌های سوریه-عربی به بین‌النهرین حمله کردند. قبایل نیمه کوچ نشین، to-rye در اینجا نام مشترک amorites، یعنی zap را دریافت کردند. در طول حدود یک قرن و نیم، رهبران تعدادی از قبایل آموری در بسیاری از نقاط قدرت را به دست گرفتند. شهرهای بین النهرین، سلسله های خود را در آنها تأسیس کردند. از این زمان است که تاریخ سیاسی V. آغاز می شود، در ابتدا به عنوان یک دولت شهر کوچک بابل، جایی که یکی از سلسله های آموری (به اصطلاح سلسله اول بابل، 1894-1595 قبل از میلاد) سلطنت می کرد. ششمین فرمانروای سلسله حمورابی جنوب را متحد کرد. و بخشی از Sev. بین النهرین به یک دولت واحد، پس از. به نام V.

پادشاه حمورابی (1792-1750 قبل از میلاد) و جانشینان او بر تاج و تخت، نام های آموری را بر خود داشتند. نام حمورابی اکد است. انتقال نام آموریایی آمو-راپی، به معنای واقعی کلمه به معنای خدا جد - شفا دهنده است. حمورابی نه تنها یک فاتح موفق و خالق یک کشور متحد بود، بلکه یک مدیر خوب بود که در تمام مسائل مدیریت سرزمین های ضمیمه شده و همچنین یک اصلاح طلب و قانونگذار بود. قانون قانونگذاری که به نام او تنظیم شد ("قوانین حمورابی") سنت های محلی بین النهرین و برخی از نوآوری ها را با هم ترکیب کرد. در صورتی که نظام مجازات ها بر اساس سنت ها باشد. قانون بین النهرین اساساً در غرامت مادی برای خسارت، حتی در مورد آسیب جسمی است، سپس در "قوانین حمورابی" اغلب جرایم مجازات می شوند. مجازات مرگیا مجازات را بر اساس اصل قصاص مساوی برای مساوی تعیین کرده است. همین اصل در OT ذکر شده است (لاو 24:20؛ خروج 21:23-24). گمانه زنی هایی وجود دارد که این میراث فقه آموری است.

ساختار اجتماعی و اقتصادی V. که در زمان حمورابی تأسیس شد، در زمان جانشینان وی بدون تغییر باقی ماند. پس از مرگ حمورابی، پسرش سامسویلونا (1749-1712 قبل از میلاد) به سلطنت رسید که وظیفه اصلی او حفظ فتوحات پدرش بود. با این حال، تعدادی از عوامل: قیام سومریان. شهرهای جنوب وی، جدایی طلبی حاکمان شهری محلی، و ضعف سیاسی وارثان حمورابی - به این واقعیت منجر شد که V. به تدریج ضعیف شد و قلمرو آن کاهش یافت. پایان این سلسله با تصرف شهر بابل توسط ارتش مورسیلیس پادشاه هیتی در سال 1595 قبل از میلاد همراه است. هیتی ها پس از غارت شهر مجبور به ترک آن شدند. ثمره این پیروزی مورد استفاده کاسی ها قرار گرفت که شهر را به تصرف خود درآوردند و سلسله جدیدی را در اینجا تأسیس کردند که بیش از 400 سال (1595-1150 قبل از میلاد) در V. حکومت کردند.

V. در طبقه 1. هزاره دوم قبل از میلاد در زندگی اقتصادی و به ویژه فرهنگ و مذهب بسیاری دیگر حفظ شد. صفات سنتی سومر روش زندگی. مهمترین ساختار اجتماعی و سیاسی ایالت، شهرهای کوچک بود که مراکز مذهبی مناطق اطراف آنها بودند. اساس اقتصاد کشاورزی بود و دامداری، صنایع دستی و تجارت نقش مهمی در حیات کشور داشت. از نظر اجتماعی، جمعیت V. به 3 گروه اصلی تقسیم می شد: آزاد کامل (avilums) یعنی افرادی که دارای زمین و املاک و مستغلات بودند، آزاد با حقوق محدود (موشکنوم)، این افراد شامل افرادی بودند که حق ارثی بر زمین و کسانی که از کاخ یا معبد زمین برای خدمت دریافت می کردند و برده ها (وردوم) نداشتند. تعداد بردگان نسبتاً کم بود.

هنر و ادبیات در شهرهای بریتانیا رونق گرفت و دانش در زمینه های پزشکی، ریاضیات و نجوم توسعه یافت. این امر با حفظ و توسعه سیستم آموزشی تسهیل شد. در معابد مدارسی وجود داشت که در آن باد. به کاتبان خواندن و نوشتن به زبان سومری آموختند. و اکد زبان ها، مبانی ریاضیات و سایر دانش های لازم. کاتبان نسخه برداری و به اکدی ترجمه کردند. زبان سومری دینی و متون دیگر، آثار جدیدی را در اکد خلق کرد. زبان، پس pl. محققان آن دوره را زمان «زبان کلاسیک بابلی» می دانند.

دوره بابلی میانه (1595-1000 قبل از میلاد)

را می توان به حکومت سلسله کاسیت (1595-1150 قبل از میلاد) و سلسله دوم ایسین (1150-1027 قبل از میلاد) تقسیم کرد. کاسی ها، بر خلاف سایر گروه های قومی که به بین النهرین مهاجرت کردند، مانند آموری ها یا آرامی ها، تا حد زیادی برای محققان یک راز باقی مانده است. تقریباً چیزی از زبان کاسی باقی نمانده است، به استثنای نام ها و اصطلاحات فردی، و تعلق آن به k.-l. خانواده زبان شناخته شده هنوز موفق نشده است. احتمالاً کاسیت ها از استپ ها به مرزهای بین النهرین آمده اند. آسیا که یا از میان رشته کوه های قفقاز یا در امتداد فلات ایران می گذرد. شروع از قرن هجدهم. پیش از میلاد، در منابع بابلی از آنها به عنوان جنگجویانی که به شهرهای کوچک و روستاهای V. یورش می‌برند، یا به عنوان مهاجران صلح‌جو، کارگران مزدور یا بازرگانان یاد شده‌اند.

زمانی که رهبران کاسی در بابل بر تخت سلطنت نشستند، تحت تأثیر فرهنگ شهری باستانی بین النهرین قرار گرفتند. آنها زبان و نوشتار بابلی ها را پذیرفتند، خدایان محلی را می پرستیدند، سنت های رفتاری محلی را در خصوصی و رسمی به طور کامل پذیرفتند. زندگی، ترجیح دادن به اشکال خاص محافظه کارانه. پادشاهان کاسی توجه زیادی به مرمت معابد باستانی V. و ساختن معابد جدید داشتند. یکی از سازه‌های ساختمانی آن زمان، هرم چند مرحله‌ای (زیگورات) است که بخشی از مجموعه معبد در شهر دور-کوریگالزو، نه چندان دور از مدرن بود. بغداد، تنها بنای تاریخی معماری بین‌النهرین، که تا به امروز به خوبی حفظ شده است. زمان (ارتفاع امروزی حدود 60 متر). اروپاییانی که در اینجا بوده اند، ر.ک. قرن‌ها و در دوران معاصر، بقایای این بنا را برای خرابه‌های برج بابل بردند.

سلطنت سلسله کاسیت طولانی ترین دوره وجود نسبتاً پایدار دولت است. این زمان با فقدان درگیری های داخلی جدی و هموارسازی تدریجی تضادهای اقتصادی بین مناطق V مشخص می شود. در ارتباط با شور شدن زمین های آبی قدیمی، دولت یک بازسازی اساسی در سیستم آبیاری و احیای جدید را انجام داد. قلمروهای کشاورزی تسلط یافتند، جمعیتی که اکنون بار اصلی را بر عهده داشتند مالیات و عوارض. ساکنان تعدادی از شهرهای بزرگ، از جمله بابل، که به آنها حقوق خودمختاری اعطا شده بود، و همچنین افرادی از بستگان سلطنتی یا مقامات عالی رتبه، که پادشاهان کاسی به آنها اعطا می شدند، در موقعیت ممتازتری قرار داشتند. زمین های بزرگ با زمین های کشاورزی، روستاها و حتی شهرهای کوچک را منتقل کرد. احکام خاصی که این سرزمین ها را از دست دولت آزاد کرد. مالیات ها و عوارض بر روی استوانه های سنگی (kudurru) حک شده بود که برخی از آنها تا به امروز باقی مانده است. زمان.

در قرن چهاردهم. پیش از میلاد روابط سیاست خارجی وی گسترش چشمگیری یافت.نامه های پادشاهان کاسی مصر. فراعنه یافت شده در V. مصر در نقاط. به الامارنا که در قرن چهاردهم به خط میخی بابلی به زبان بابلی نوشته شده است بگویید. قبل از میلاد نقش زبان ارتباطات بین المللی را در سراسر میانه ایفا کرد. شرق (به نامه های آمارنا مراجعه کنید). آنها حاوی اطلاعاتی در مورد تبادل فرستادگان دیپلماتیک و هدایا، ازدواج های خاندانی و حل و فصل اختلافات تجاری هستند. پادشاه بابل و مصر. فراعنه همدیگر را برادر می نامیدند که نشان دهنده برابری مقام آنهاست.

در کنار. قرن 14 قبل از میلاد با تقویت آشور، کاشت. همسایه V.، رقابت بین دولت-شما را افزایش داد. معاهدات صلح در مورد تقسیم مرزها به طور دوره ای با درگیری های نظامی جایگزین می شد، در یکی از آنها اسیر. پادشاه توکولتی-نینورتا اول (1244-1208 قبل از میلاد) با ارتش خود در V. حمله کرد، بابل را تصرف کرد و دستور اعدام پادشاه بابل را صادر کرد. مدتی V. تحت فرمانروایی آشور بود، اما مرگ فاتح، بابلی ها را برای مدتی از این وابستگی رها کرد. ضربه نهایی به Kassite V. توسط ایلامی ها در شرق آن وارد شد. همسایگان و رقبای دیرینه در سال 1155 قبل از میلاد، ارتش ایلامی یورش ویرانگری به وی انجام داد. بسیاری از روستاها و شهرها ویران شدند و بسیاری دیگر. بابلی ها کشته یا اسیر شدند، در میان اسیران آخرین پادشاه سلسله کاسی ها بود. مجسمه ای از خدای مردوک نیز از وی به ایلام برده شد. پس از دوره معینی از هرج و مرج، V. تحت حکومت دودمان دوم ایسین (سلسله سوم بابلی) مجدداً دولتی خود را به دست آورد. پادشاهان این سلسله اتحاد V. را از شهر باستانی ایسین آغاز کردند و بعداً به بابل کوچ کردند. برجسته ترین نماینده این سلسله نبوکدنصر (Nabu-kudurri-utzur) اول (1126-1105 ق.م) فرمانده موفق و حامی علوم و هنرها بود. او از ایلامیان انتقام گرفت و شکست سختی را بر آنها تحمیل کرد و مجسمه خدای مردوک را به معبد اصلی شهر بابل - اساگیلا بازگرداند. کل جمعیت کشور در مراسم باشکوه شرکت کردند، سرودها و اشعار خاصی خلق شد و از آن زمان مردوک سرانجام مقام خدای اصلی پانتئون بابلی را گرفت. در زمان آخرین پادشاهان سلسله دوم، Issina V. وارد "دوره تاریک" تاریخ خود شد که ناشی از هجوم مردمان خارجی به قلمرو آن بود.

در طول سلطنت سلسله کاسیت و دودمان دوم ایسین، در ارتباط با تجدید ساختار سیستم آبیاری، بسیاری دیگر در نهایت به زوال افتادند. شهرهای باستانی به طور همزمان نقش خود و آیین تعدادی از خدایان شهر را که در آنها وجود داشت از دست دادند. در همان زمان، خدای خورشید، شاماش، محبوبیت استثنایی در بین کل جمعیت وی به دست آورد، که نه تنها به عنوان خدای نور، بلکه به عنوان یک قاضی عادل به حساب می آمد، می توان با دعا و درخواست عدالت به او مراجعه کرد. به طور قابل توجهی نقش جادو را افزایش داد.

مکتب بابلی e-dubba (خانه الواح) در آن زمان در سیستم آموزشی و حفظ سنت‌های کهن نویسندگی نقش برجسته‌ای داشت. در اینجا، و همچنین در مدارس کاتبان در شهرهای دیگر V. (عمدتاً نیپور و اور)، کار به طور فعال روی نسخه برداری و روشنایی انجام شد. پردازش سومریان باستان متن ها ایجاد شد یک نسخه جدید"دستورالعمل های شوروپک"، "هبوط ایشتار به عالم اموات"؛ سومر و اکد ترانه های حماسی درباره گیلگمش در یک حماسه واحد که توسط کاتب سین-لیکی-یونینی ویرایش شده بود ترکیب شدند. حماسه فرقه ای جدید در مورد خلقت جهان نوشته شد - Enuma Elish، که ایده خدای اصلی بابل مردوک را به عنوان خدای اصلی تمام بین النهرین تثبیت کرد. فرد روشن شد. ایجاد. تعدادی از آثار خلق شد که به عنوان مثال تجربیات معنوی درونی یک فرد را منعکس می کرد. شعر «رنج‌کش بی‌گناه» که به‌عنوان یک مزمور توبه‌ای گسترده ساخته شده است که نویسنده آن تلاش می‌کند تا علت رنجی را که برای او فرستاده است، درک کند. این شعر تشابهاتی با کتاب ایوب دارد.

نفوذ فرهنگی V. در آن دوره به غرب و تا یونان گسترش یافت. زبان بابلی زبان ارتباطات بین المللی و آموزش عالی در سراسر نزدیک بود. شرق بابلی روشن شد. و مذهبی تصنیف ها در مدارس مصر، سوریه و آسیای شرقی مطالعه و نسخه برداری شد.

پنجم در دوره انحطاط و انقیاد جزئی آشور (1000-627 ق.م.)

در کنار. دوم - التماس کردن. هزاره اول پیش از میلاد و آشور دوره ای از انحطاط و هرج و مرج ناشی از حمله توده های عظیم آرامی ها، سامی های غربی به قلمرو خود را تجربه کردند. قبایل گاوداری، تا چاودار، مانند آموریان زمانی، در سراسر نزدیک پراکنده شدند. شرق آرامی ها جمعیت روستایی را ویران کردند، شهرهای کوچک و مناطق بین شهرهای بزرگ را اشغال کردند و راه های تجاری و آذوقه آنها را قطع کردند. اوضاع به ویژه در V. دشوار بود که علاوه بر آرامی ها که از غرب و شمال غرب در حرکت بودند، قبایل کلدانی وابسته به آنها از جنوب پیشروی کردند. فقط در قرن نهم قبل از میلاد، پس از چندین. قرن ها هرج و مرج و زوال، مجارستان و آشور شروع به احیای تدریجی دولت خود کردند، در حالی که سرنوشت این مردمان خویشاوند به ویژه از نزدیک به هم مرتبط بود.

همه آر. قرن هشتم قبل از میلاد، قبایل کلدانی که در جنوب بریتانیا مستحکم شده بودند، سعی کردند تاج و تخت بابل را تصرف کنند. اسیر از ترس چنین تحولی در حوادث. پادشاه تیگلات پیلسر سوم (744-727 قبل از میلاد) نیروهای خود را به V. آورد و در بابل تاجگذاری کرد و خود را پادشاه آن معرفی کرد. بدین ترتیب آشور و وی تحت حکومت آشوریان یک دولت واحد را تشکیل دادند. پادشاهی که تا سال 627 قبل از میلاد ادامه داشت.

جمعیت V. در آن زمان متشکل از تعدادی اقوام بود که هر کدام اهداف و منافع سیاسی خود را دنبال می کردند و اغلب با یکدیگر در تضاد بودند. مهم ترین آنها 4 گروه بود: بابلی ها، آرامی ها، ایلامی ها و کلدانی ها. برخی از آنها از اتحاد آشور و وی استقبال کردند، برخی دیگر مخالف بودند. گروهی از آشوریان نیز متشکل از نظامیان و مقاماتی بودند که با آشوری ها به اینجا آمدند، کم، اما بسیار تأثیرگذار بودند. پادشاهان در آن زمان، بریتانیا منبع دائمی درگیری‌های داخلی و بی‌ثباتی داخلی بود که آشور را مجبور می‌کرد تا برای بازگرداندن نظم، به طور دوره‌ای نیروهایی را به آنجا بفرستد.

فعال ترین و تأثیرگذارترین مبارز برای استقلال، رهبر قبیله کلدانی بیت یاکین مردوک آپلا الدین بود که در کتاب مقدس با نام مروداچ والدان (Is 39.1) ذکر شده است. در سال 721 ق.م با بهره گیری از این واقعیت که آشوری جدید. پادشاه سارگون دوم مشغول حل و فصل مشکلات داخلی ایالت بود، مردوک آپلا الدین در بابل تاجگذاری کرد و حدوداً در اینجا حکومت کرد. 10 سال. در سال 710 قبل از میلاد، ارتش سارگون دوم شکست سختی را بر کلدانیان وارد کرد و مردوک آپلا الدین به جنوب وی گریخت و در آنجا به قلمرو قبیله خود پناه برد. پس از مرگ سارگون در سال 704 قبل از میلاد، مردوک آپلا الدین بار دیگر قدرت را در پنجم به دست گرفت و سعی کرد با پادشاه یهودیه، حزقیا، اتحادی علیه آشور منعقد کند (دوم پادشاهان 20. 12-21). با این حال، کمتر از یک سال بعد، پسر و جانشین سارگون، سناخریب، مردوک آپلا الدین را از بابل بیرون کرد. ضد اسیر در V. رشد کرد. با خلق و خوی، سناخریب تعدادی از اقدامات را با هدف حفظ نظم انجام داد، اما آنها هیچ نتیجه ای نداشتند. در پایان، او پسرش را پادشاه V. اعلام کرد، اما عیلام به بازی سیاسی پیوست: در حالی که ارتش سناخریب در جنوب V. می جنگید، ایلامی ها آشوری ها را دور زدند. ارتش از شمال و با اشغال بابل، پسر و وارث سناخریب را دستگیر و اعدام کردند. پادشاه خشمگین آشور هم از بابلی ها و هم از عیلامیان انتقام بی رحمانه ای گرفت. اول اسیر ارتش عیلام را ویران کرد و سپس به سمت شرق حرکت کرد و در سال 689 قبل از میلاد بابل به تصرف آشوریان درآمد و غارت شد و کاملاً ویران شد. تعداد معدودی از بازماندگان فرار کردند. مجسمه خدای مردوک به آشور فرستاده شد. جانشین سناخریب اسرحدون (680-669 ق.م) آشتی با وی را یکی از مهم ترین وظایف سلطنت خود می دانست و این سیاست صلح او را در جنوب تضمین می کرد. مرزهای آشور بخشی از منابع عظیم مادی که فتوحات آشور را به ارمغان آورد به بازسازی بابل و ساخت مجموعه معبد اساگیلا اختصاص یافت، اگرچه مجسمه خدای مردوک پس از مرگ اسارحدون به بابل بازگردانده شد. اسرحدون در وصیت نامه خود دستور داد که پس از مرگش حکومت کشور بین دو پسر تقسیم شود. به بزرگ‌تر، آشوربانیپال، آشور را ترک کرد و به کوچک‌تر، شاماششوموکین، V.، که به زودی به جنگ بین برادران انجامید.

شماششوموکین از حمایت بخشی از بابلی ها برخوردار بود، او همچنین قراردادهایی را برای کمک نظامی با عیلام، قبایل کلدانی و برخی از شیوخ عربستان منعقد کرد. در سال 648 قبل از میلاد، پس از یک محاصره طولانی، ارتش آشوربانیپال بابل را تصرف کرد. شماششوموکین درگذشت و آشوربانیپال از طریق یک پادشاه دست نشانده که توسط او بر تخت نشسته بود، شروع به کنترل V. کرد.

دوره نو بابلی (625-539 قبل از میلاد)

در آشور، پس از مرگ آشوربانیپال، آشوب به وجود آمد و بابلی ها با سوء استفاده از این امر، بار دیگر سعی کردند آشوری ها را از کشور خود بیرون کنند. در رأس این قیام یک فرد کلدانی به نام نابوپلاسار ایستاد. در سال 626 قبل از میلاد، نیروهای بابلی تحت فرمان او نیپور را که آشوریان در آن قرار داشتند، محاصره کردند. پادگان های نظامی این محاصره مدت ها به طول انجامید، مردم شهر از گرسنگی رنج می بردند و برخی از ساکنان، به شهادت اسناد آن زمان، مجبور شدند فرزندان خود را به بردگی بفروشند تا آنها را از گرسنگی نجات دهند. به دلایلی، بابلی ها محاصره را برداشتند و شروع به عقب نشینی به سمت بابل، اسیر کردند. ارتش آنها را تعقیب کرد. آخرین نبرد در دیوارهای بابل، آشوری اتفاق افتاد. ارتش کاملاً شکست خورد. بابلی ها که از پیروزی خود دلگرم شده بودند، نابوپولاسار را به عنوان پادشاه معرفی کردند که بنیانگذار یک سلسله جدید شد. در سالهای بعد، وی با موفقیت مرزهای خود را به سمت شمال گسترش داد و آشور را پیش برد. مصر که همیشه با آشور دشمنی داشت سعی کرد به کمک او بیاید. از سوی دیگر، بابلی ها متحدانی در شخص مادها یافتند که در قلمرو غرب زندگی می کردند. ایران و در اتحاد با آنها به پیشروی آشور ادامه داد. در سال 614 قبل از میلاد، نیروهای متفقین شهر آشور را تصرف کردند، در سال 612 نینوا را تصرف کردند. بقایای آشوریان سربازان به شهر هاران پناه بردند و در سال 610 از آنجا رانده شدند. آخرین نبرد سرنوشت ساز بین دو ائتلاف در سال 605 قبل از میلاد در نزدیکی شهر کرچمیش رخ داد. مصر به تنهایی در برابر V مقاومت کرد. ارتش بابل به رهبری پسر جوان نابوپولاسار. نبوکدنصر دوم یک پیروزی کامل به دست آورد. آشور از صحنه جهانی محو شد، قلمرو آن بین بابلی ها و مادها تقسیم شد، مصر شکست خورد و اقتدارش در میانه. شرق تضعیف شد. نابوپولاسار مدت کوتاهی پس از نبرد کرکمیش درگذشت و نبوکدنصر دوم که به بابل بازگشته بود تاج و تخت را به دست گرفت.

دوران سلطنت نبوکدنصر دوم (605-562 قبل از میلاد) زمان ظهور وی در صحنه بین المللی بود. وی در نتیجه تعدادی از لشکرکشی های موفق در سوریه-فلسطین، قلمرو وسیعی را که زمانی تحت سلطه آشوری ها بود، تحت سلطه خود درآورد. قدرت ها حالا به میانه. تنها 3 دولت قدرتمند در شرق وجود داشت: ماد، V. و مصر. چند پیروزی بر حاکمان کشورهای کوچک در شرق به دست آورد. در دریای مدیترانه، نبوکدنصر ارتش خود را به اندازه کافی آماده برای رویارویی با مصر دانست. با این حال، نبرد که در سال 601 قبل از میلاد رخ داد، برتری قاطع هیچ یک از ارتش ها را آشکار نکرد و برای اولین بار بابلی ها مجبور شدند بدون پیروزی به خانه خود بازگردند. در همین حال، وضعیت سیاسی در ووست. دریای مدیترانه به طرز چشمگیری تغییر کرده است. صلح تحقیرآمیز با مصر برخی از حاکمان محلی را به شورش واداشت.

یکی از ایالت هایی که تصمیم گرفت از V. دور شود، یهودیه بود. یواخیم، پادشاه یهودیه، پسر یوشیا، و حلقه درونی او که پیشوایان را اشغال می کردند. مقام، از ادای احترام به V. خودداری کرد و به هشدارهای پیامبر گوش نکرد. ارمیا و پیروانش (ارمیا 46-51). پادشاه بابل نمی توانست شورش در ایالت وست را نادیده بگیرد که از نظر استراتژیک برای او اهمیت داشت. مدیترانه، و در سال 597 قبل از میلاد، ارتش بابلی وارد اورشلیم، پایتخت یهودا شد. اندکی قبل از این، یواخیم درگذشت و تاج و تخت به پسرش یکنیا رسید. به دستور نبوکدنصر، پادشاه و کل دربارش، و همچنین خانواده‌های نجیب مخالف بابل، تنها حدود. 3 هزار نفر به V. رانده شدند (دوم پادشاهان 24. 14-15). مصر، همانطور که ارمیا پیش بینی کرده بود، هیچ حمایتی از متحدان خود ارائه نکرد.

نبوکدنصر دوم، خویشاوند خود صدقیا را به عنوان جانشین یهویاکین منصوب کرد. با وجود هشدارهای جدید Prov. ارمیا، صدقیا با تکیه بر حمایت مصر، تصمیم گرفت بار دیگر از بابل جدا شود و از پرداخت خراج به او خودداری کرد. در سال 587 قبل از میلاد، ارتش بابل در مسیر خود به اورشلیم وارد یهودا شد. در راه، بابلی ها چند نفر را اسیر کردند. شهرها ، اما آنها را ویران نکردند و با مهربانی با مردم غیرنظامی رفتار کردند ، به این امید که با اطلاع از این موضوع ، ساکنان اورشلیم در برابر آنها مقاومت نکنند. هنگامی که ارتش نبوکدنصر دوم اورشلیم را محاصره کرد، پروپ. ارمیا و حامیانش که می‌دانستند بابلی‌ها با شهرهای تسخیر شده یهودا چقدر مهربانانه رفتار کرده‌اند، مردم را تشویق کردند که تسلیم شوند. در عین حال مصری ارتش به داخل یهودیه حرکت کرد و سعی کرد، هرچند ناموفق، محاصره اورشلیم را بشکند. بابلی ها موفق شدند مصری ها را عقب برانند. ارتش به مرز سابق بازگشت و پس از دو سال محاصره، شهر شورشی را تصرف کرد. نبوکدنصر دوم پادشاهی یهودا را منحل کرد و آن را به عنوان یک استان به دولت بابل ملحق کرد. هزاران نفر از ساکنان اورشلیم به اسارت گرفته شدند و در شهرهای مختلف V. از جمله در خود بابل مستقر شدند.

طبق سنت بابلی، نبوکدنصر دوم نه تنها یک فاتح، بلکه سازنده و حامی فرهنگ نیز بود. دوران سلطنت او دوران شکوفایی اقتصادی و جهش فرهنگی بود. موفقیت های نظامی V. ثبات سیاسی را برای او فراهم کرد و به هجوم ثروت مادی کمک کرد ، که امکان اجرای برنامه ای باشکوه برای بازسازی بابل را فراهم کرد ، که در زمان سلطنت نبوکدنصر به بزرگترین شهر میانه تبدیل شد. II. شرق با جمعیتی حدود 200 هزار نفر همه در بخشی از آن، در کرانه فرات، کاخ سلطنتی جدیدی ساخته شد. دیوارهای شهر بازسازی شد و پل سنگی بر فرات ساخته شد که دو قسمت شهر را به هم متصل می کرد. مجموعه معبد اصلی اساگیلا به طور کامل بازسازی شد، از جمله هرم مذهبی هفت پله ای (زیگورات). افسانه «باغ های معلق بابل» به عنوان یکی از 7 عجایب جهان احتمالاً با این برج مرتبط است. بر روی سکوی بالای زیگورات باغی کاشته شده بود که افرادی که به شهر نزدیک می شدند می توانستند آن را از دور ببینند که از دیوارهای شهر بلند می شود. جانشینان نبوکدنصر نماینده هیچ کشور مهمی نبودند. ارقام، و اگرچه دولت برای مدت کوتاهی به شکوفایی خود ادامه داد، اما اوج رشد آن پشت سر گذاشته شد.

آخرین فرمانروای مجارستان مستقل، نبونیدوس (556-539 قبل از میلاد) اسرارآمیزترین شخصیت در تاریخ بابلی نو بود. با وجود بی ثباتی سیاسی، او زمانی را برای برگزاری ادیان یافت. اصلاحات، به فعالیت های ساختمانی فعال مشغول بود و حتی 10 سال را در صحرای عربستان گذراند. نابونیدوس پس از صعود به تاج و تخت، به طور فعال در گسترش فرقه ماه کمک کرد، از آیین خدای ماه سین در شهر باستانی اور حمایت کرد. در همان زمان، فرقه مردوک در پس زمینه بود، که باعث مخالفت شدید کشیش شد، حتی چندین ایجاد شد. نوشته هایی که نابونیدوس را به کفرگویی متهم می کند.

در طول اقامت ده ساله نبونیدوس در مکان ها. تیما، یکی از واحه های صحرای عربستان، که ساکنان آن خدای ماه را نیز می پرستیدند، پسرش بل شاروتزور (بلشازار کتاب مقدس - دان 5) امور را در بابل اداره می کرد. هنگامی که نبونیدوس در عربستان بود، ایرانیان نیروهای نظامی خود را در نزدیکی مرزهای شرق ایجاد کردند.در سال 539 قبل از میلاد، ارتش کوروش دوم کبیر از مرزهای شرق در امتداد ساحل رودخانه عبور کرد. دیال. نبونیدوس که از تیما بازگشته بود، در رأس لشکر خود در نزدیکی شهر اوپیس با ایرانیان ملاقات کرد. بابلی ها در جنگ شکست خوردند. ایرانیان به بابل نقل مکان کردند که ساکنان آن به گفته برخی منابع محلی، خود دروازه‌های ارتش کوروش را گشودند و از پادشاه ایران به عنوان رهایی بخش از دست نبونیدوس ظالم استقبال کردند. با این حال، هرودوت می نویسد که شهر به زور گرفته شد. به هر حال در سال 539 قبل از میلاد بابل به تصرف ایرانیان درآمد و این به وجود V. به عنوان یک کشور مستقل پایان داد. مکرراً در V. قیام هایی علیه حکومت پارسیان مثلاً صورت گرفت. در 522-521، در 484 پس از قیام 482، پادشاهی بابل منحل شد و به موقعیت یک ساتراپی معمولی امپراتوری تقلیل یافت.

کوروش به حفظ فرهنگ محلی کمک کرد و تا زمانی که جمعیت مجارستان به ایرانیان وفادار بود، از دخالت در امور داخلی مجارستان اجتناب کرد. او در رابطه با سایر مناطق فتح شده از جمله فلسطین نیز به همین سیاست پایبند بود. در کتاب مقدس، کوروش به عنوان یک رهایی بخش ظاهر می شود که عدالت و حکومت معقول را احیا کرد (Is 45: 1-13). پس از مرگ کمبوجیه (530-522 ق.م)، جانشین کوروش، شورشی در ایران آغاز شد. بابلی ها با سوء استفاده از این آشفتگی، پادشاه محلی را برای خود برگزیدند. داریوش اول قیام را هم در خود ایران و هم در سرزمین های فتح شده از جمله در V. به طرز وحشیانه ای سرکوب کرد و خراج ویژه ای بر آن گذاشت. آخرین تلاش برای دور انداختن فارسی. سلطنت در زمان خشایارشا اول (485-465 قبل از میلاد) انجام شد: شورشیان پادشاه خود را در بابل بر تخت سلطنت نشاندند و از پرداخت خراج به ایرانیان خودداری کردند. فارسی. ارتش به سرعت شورش را درهم شکست و بابل را ویران کرد، مرکز فرقه اساگیلا با خاک یکسان شد و مجسمه مردوک به ایران برده شد.

ظهور جدید بابل در زمان اسکندر مقدونی رخ داد که با شکست دادن ایرانیان، بابل را پایتخت امپراتوری خود کرد. مرگ غیرمنتظره اسکندر در بابل، جایی که او پس از هند بازگشت. کمپین، مانع از اجرای برنامه های او شد. پس از کشمکشی طولانی برای تقسیم امپراتوری، قلمرو وی تحت سلطه سلسله سلوکیان قرار گرفت. سلوکوس اول (312-281 قبل از میلاد) پایتخت جدیدی را در نزدیکی بابل بنا کرد، شهر سلوکیه در دجله، جایی که بخش قابل توجهی از جمعیت بابل در آنجا اسکان داده شدند.

در قرن دوم. قبل از میلاد، سلوکیان توسط سلسله اشکانی اشکانیان از V. رانده شدند. در سال 115 پس از میلاد، بابل توسط روم فتح شد. بد تراژان، و در سال 199 - imp. سپتیمیوس سوروس. در آن زمان، راه های تجاری بسیار دور از بابل قرار داشت و دیگر هیچ نقشی از نظر اقتصادی و سیاسی نداشت. شهر خالی از سکنه شد، رو به زوال کامل رفت و پس از مدتی متروک شد، به طوری که پس از آن. حتی مکانی که زمانی بابل در آنجا بود فراموش شد. با وجود از دست دادن دولت، تمدن بابلی چندین سال ادامه یافت. قرن ها اکد. خط میخی تا قرن اول. به گفته ر.خ در معابد برای ثبت ادیان استفاده می شد. و ادم متن ها

متن: پارکر آر. A., Dubberstein W. اچ. گاهشماری بابلی 626 B.C.-A.D. 75. Providence, 1956; لامبرت دبلیو. جی. ادبیات حکمت بابلی. Oxf., 1960. Winona Lake (Ind.), 1966; سلام دبلیو. دبلیو، سیمپسون دبلیو. ک. خاور نزدیک باستان: یک تاریخ. N.Y., 1971, 19982; اوتس جی. بابل L., 1979; کلنگل-برانت ای. سفر به بابل باستان: پر. با او. م.، 1979; اوپنهایم A. L . بین النهرین باستان: پرتره ای از یک تمدن گمشده: Per. از انگلیسی. م.، 1980، 19902; کلوچکوف I. از جانب . فرهنگ معنوی بابل: انسان، سرنوشت، زمان. م.، 1983; دندامایف ام. ولی . کاتبان بابلی م.، 1983; داستان شرق باستان: خاستگاه قدیمی ترین جوامع طبقاتی و اولین مراکز تمدن برده داری: بین النهرین / اد. آی ام دیاکونوف. م.، 1983. قسمت 1; برینکمن جی. آ. Prelude to Empire: Babbylonian Society and Politics, 747-626 B. C. Phil., 1984; جورج آ. آر. متون توپوگرافی بابلی لوون، 1992; یاکوبسن تی. گنجینه تاریکی: تاریخچه دین بین النهرین: پر. از انگلیسی. م.، 1995; پست گیت جی. ن. بین النهرین اولیه: جامعه و اقتصاد در طلوع تاریخ. L.، 1992، 1994.

N. V. Kozyreva

بابل

(Sumer. Kadingirra; Akkad. Bab-ilim - دروازه های خدا) - بزرگترین شهر در میانه. شرق، واقع در رودخانه. فرات و دو کانال اصلی آن. ویرانه های V. باستانی در 80 کیلومتری جنوب مدرن واقع شده است. بغداد (عراق)، در سواحل رودخانه. فرات این شهرک چندین نفر را متحد می کند تپه‌هایی که در میان آن‌ها شمالی هستند، به بابل (ارتفاع 22 متر) می‌گویند، نام بابل باستان را حفظ کرده‌اند، و به کسر (قلعه، تقریباً 2'1.2 کیلومتر) ویرانه‌های این شهر را می‌گویند. شروع از قرن XII. این شهرک مورد بازدید بسیاری قرار گرفت. مسافرانی که به دنبال آثاری از برج بابل هستند. در قرن 19 اینجا خرج کرد کار پژوهشیباستان شناسان O. G. Layard (1850)، F. Frenzel (1852)، H. Rassam (1879-1882) و دیگران، در نتیجه اولین مجموعه های کاشی و آجر با کتیبه جمع آوری شدند. در خیلی باهم. قرن 19 بابل به طور سیستماتیک توسط انجمن شرقی آلمان (1899-1917) مورد کاوش قرار گرفت. اهداف این آثار که به رهبری R. Koldevey و V. Andre انجام شد، بازسازی نقشه شهر، مطالعه معماری بابلی و کشف بنای تاریخی بود که به گفته او تبدیل شد. محققان، نمونه اولیه برج بابل. در نتیجه تحقیقات، کاشت کشف شد. و جنوب. کاخ ها و معبد الهه نینماه؛ جاده موکب از دروازه ایشتار به معبد مردوک، زیگورات، معبد نینورتا، تئاتر دوره هلنیستی مورد مطالعه قرار گرفت. بررسی دیوارها، محله های مسکونی و معبد ایشتار آغاز شده است. در عین حال، تنها لایه های متعلق به دوره سلطنت سلسله نو بابلی (625-539 قبل از میلاد) به طور سیستماتیک مورد مطالعه قرار گرفت. تقریباً هیچ ماده ای از دوران بابلی قدیم یافت نشد (سطح آب های زیرزمینی اجازه مطالعه لایه های زیرین را نمی داد).

یک انگیزه جدید برای کار فقط در گذشته دریافت شد. پنج شنبه قرن بیستم، که با تمایل دولت صدام حسین برای بازسازی ویرانه های V همراه بود. در نتیجه کار انجام شده توسط موسسه باستان شناسی آلمان و اداره کل آثار باستانی بغداد، جاده موکب، معابد از Ninmah و Nabu بازسازی شد، ساختار شهر، انواع اصلی ساختمان ها و ویژگی های معماری.

در حال حاضر زمانی طرح شهر را نمی توان به طور کامل بازسازی کرد، اما مرزهای آن به وضوح توسط تپه ها در امتداد خطوط دیوار مشخص شده است. دیوار بیرونی یک مثلث بزرگ است که یکی از اضلاع آن به شرق متصل است. کرانه فرات، بقایای 2 دیوار دیگر در شرق به هم می رسند. گوشه (ضلع شمال شرقی - 4 کیلومتر، ضلع جنوبی - 3 کیلومتر). طول کلی دیوار بیرونی کمی بیش از 8 کیلومتر است. در داخل مثلث، نزدیک به جنوب آن. دیوار، مرکز شهر قرار داشت که اطراف آن را نیز دیواری احاطه کرده بود، از نظر نزدیک به لوزی که یکی از اضلاع آن را رودخانه تشکیل می داد. روبروی این شهر اصلی و «شرقی» در غرب. در ساحل شهر کوچکتر «غربی» با پلان مستطیل وجود داشت که دور تا دور آن را دیوار احاطه کرده بود (محیط دیوار هر دو قسمت مرکزی تقریباً 8.15 کیلومتر است). بر اساس داده های کتیبه ای، ساخت هر دو دیوار به دوران نو بابلی باز می گردد. همه دیوارها توسط کانال های خندقی عریض احاطه شده بودند. دیوار داخلی از 2 کانتور آجری تشکیل شده بود که بین آنها جاده ای وجود داشت. خندق اطراف آن تقریبا بود. 50 متر عرض، از دو طرف به فرات متصل است. دیوار بیرونی سه لایه بود: بر روی خندقی که روی آن با آجرهای سوخته پوشیده شده بود، 2 پوسته دیوار وجود داشت که فضای بین آنها با نخاله های ساختمانی پر شده بود. یک گذرگاه وسیع سرپوشیده روی دیوار گذاشته شده بود.

شهر به خوبی برنامه ریزی شده بود. زاپ. و شرق نیمه ها توسط پلی سنگفرش شده بر روی 7 ستون آجری (طول 123 متر و عرض 5-6 متر) به هم متصل می شدند. محله های مسکونی با املاکی با حیاط های بزرگ و دیوارهای بیرونی تاج دار ساخته شده بودند.

مهمترین ساختمانها در شرق قرار داشتند. ساحل، در بخش باستانی تر (فقط در اینجا لایه های دوران بابلی قدیم و کاسیت کشف شده است). این قسمت توسط خیابان های اصلی به مناطق وسیعی تقسیم می شد که با قضاوت در مناطق مورد مطالعه، ساختمان های عمومی، معابد و اقامتگاه های اشراف اشغال شده بودند. خیابان‌های اصلی در امتداد رودخانه قرار داشتند و از خیابان‌های متقاطع در زوایای قائم عبور می‌کردند و به سمت دروازه‌های بزرگ شهر می‌رفتند. T. n. جاده موکب از معبد مردوک و زیگورات در امتداد شرق می رفت. دیوارهای جنوبی کاخ به دروازه عظیم ایشتار، و از طریق آنها - به "محرم جشن ها" ویژه (در شمال دیوار شهر، از متون مشخص است، اما در حفاری ها مشخص نشده است). یک جاده موکب، منطقه رودخانه را که حدوداً اشغال می کرد، جدا می کرد. ربع شرقی شهرها بین جاده و فرات واقع در جنوب. کاخ نبوکدنصر دوم، زیگورات و معابد مردوک، نابو، گالو، نینورتا. در امتداد غرب ساحل، در مقابل ادیان اصلی. ساختمان ها در مرکز شهر، مناطق مسکونی کشیده شده اند. از دروازه‌های دیوار بیرونی اطلاعی در دست نیست، اما در دیوار داخلی و سمت راست، طبق شرح لوح‌های خط میخی، 9 عدد وجود داشته است.

تنها دروازه ایشتار، یک ورودی قوسی شکل که دو برج در کنار آن دو برج (ارتفاع 15 متر) قرار دارد و با سنگرها تقویت شده است، به طور کامل کاوش شده است. آنها با تصاویر گاو نر و اژدها - نمادهای آداد و مردوک - تزئین شده بودند. این دروازه سه بار در دوران نبوکدنصر دوم (605-562 قبل از میلاد) بازسازی شد، هر بار با استفاده از تکنیک متفاوتدکور در ابتدا، فریزها به صورت برجسته و با آجر ساده ساخته می شدند (این قسمت کاملاً در زیر زمین پنهان است). سپس در آبیاری، اما بدون تسکین. آخرین ساخته شده، فریزهای معروفی بود که از آجر لعابدار برجسته ساخته شده بود که صفوفی از گاو نر و اژدها متناوب را به تصویر می کشید (حدود 150). این دروازه ها بیرون آورده شد و در موزه برلین نصب شد. دیوارهای بلند راه موکب (طول 250 متر، عرض 20-24 متر) که از دروازه به سمت شمال ادامه داشت، در قسمت پایین با نمادهای الهه ایشتار، تصاویر شیر و گل سرخ تزئین شده بود.

در محل دروازه ایشتار، در غرب راه موکب، در دو طرف دیوار شهر، 2 کاخ نبوکدنصر دوم - جنوب قرار داشت. و کاشت جنوب اصلی. کاخ توسط یک ارگ با دیوارهای محکم (بر اساس کتیبه، در زمان سلطنت نبوکدنصر ساخته شد) از رودخانه جدا شد. در پلان ذوزنقه ای از 5 حیاط تشکیل شده است. به سمت جنوب در کنار حیاط اصلی یک مجتمع پذیرایی با اتاق تخت قرار داشت. اطراف حیاط های دیگر آپارتمان های سلطنتی، حرمسرا، ادم. و ساختمان های نظامی کتیبه‌های زیادی در کاخ حفظ شده است: بر روی آجرهای دوران نبوکدنصر، کتیبه‌هایی از نام کاخ‌ها و معابد حفظ شده است و الواح گلی خاصی با دستوراتی به حاکمان بعدی برای بازسازی ساختمان‌ها وارد سنگ‌تراشی شده است.

از جنوب این کاخ با تاریخچه کشف باغ‌های معلق مرتبط است که بر روی تاقچه‌های سنگی مرتفعی که خاک با گیاهان عجیب و غریب را در خود نگه می‌داشتند، قرار داشت. وقتی در شمال شرقی آن است. گوشه، 14 اتاق زیرزمینی طاقدار با دیوارهای ضخیم غیرعادی و یک شفت پاکسازی شد. دانشمندان به این نتیجه رسیدند که این سازه ای برای بالا بردن مکانیکی آب به ارتفاع زیاد است و اعلام کردند که پایه باغ های معروف را پیدا کرده اند که هرودوت آن را در میان عجایب 7 گانه جهان نامگذاری کرده است. یونانی اولیه سنت ساخت آنها را به ملکه سمیرامیس نسبت داد، و مورخ هلنیستی بروسوس آنها را به نبوکدنصر دوم نسبت داد، که گفته می شود آنها را برای یکی از همسرانش به عنوان یادآور مکان های بومی او در کوهستانی ماد ساخته است. با این حال، هم پلان ساختمان و هم الواح یافت شده در آن که فهرستی از محصولات صادر شده در آن یافت می‌شود، نشان می‌دهد که این بنا به عنوان انبار بوده است. باغ های معلق را می توان در تراس های ارگ یا زیگورات قرار داد.

کاخ دوم بیرون از دیوار شهر بر روی تاقچه ای خاص قرار داشت که توسط کانالی مشترک با دیوار احاطه شده بود. این در اواخر سلطنت نبوکدنصر دوم بوجود آمد و به دلیل "موزه" خود مشهور است، جایی که آثار باستانی جمع آوری شده توسط پادشاه، از جمله الواح به خط میخی، پیدا شد. یک استوانه ایرانی نیز در آنجا یافت شد. شاه داریوش اول، نشان می دهد که "موزه" در زمان هخامنشیان حفظ شده است.

سوم، به اصطلاح. تابستان، کاخ در زیر تپه بابل، در بذر افراطی باز است. منتهی الیه شهر، جایی که دیوار به فرات نزدیک می شد. از کاخ فقط پایه به ارتفاع 18 متر باقی مانده بود.

دین را خوب مطالعه کرده است. معماری، برجسته ترین جلوه فرهنگ بابلی به عنوان یک کل است. معابد استاندارد نبودند، اما چیدمان نزدیکی داشتند: یک حیاط مربع یا مستطیل شکل، معمولاً با ستون‌ها یا تکیه‌گاه‌ها، که توسط اتاق‌هایی احاطه شده بود، احتمالاً در ۲ سطح. در ضلع کوتاه یک سوئیت 2-3 اتاق وجود داشت که دارای گذرگاهی در امتداد محور مرکزی بود. مجسمه خدا در آخرین آنها، روی سکو ایستاده بود. اتاق‌هایی برای کشیش‌ها گاهی به بلوک اصلی اضافه می‌شد.

برای اولین بار در متون بابلی قدیم ذکر شده، محراب اصلی V. - Esagila در حدود یک کیلومتری جنوب جنوب قرار دارد. کاخ، زیر بزرگترین تپه (به طور کامل حفاری نشده است). ساختمانی مربع شکل بود که هر ضلع آن 420 متر طول داشت و مجموعه آن شامل چندین بود. پناهگاه هایی که معبد مردوک اصلی آن در غرب قرار داشت و دروازه هایی در نما با برج ها به عنوان گذرگاهی به معبد عمل می کردند. بر اساس این کتیبه، نبوکدنصر دوم "آن را با طلای درخشان پوشانده" و "آن را مانند خورشید می درخشد" بر روی سلول خود. معابد الهه های ایشتار، نینماه، معبد نبو که به خوبی حفظ شده بود و ... نیز مورد کاوش و مرمت قرار گرفت. متر ارتفاع، یکی از 7 عجایب در دوران باستان در نظر گرفته می شد. در بالای برج، جایی که راه پله بیرونی منتهی می شد، محراب مردوک بود که با آجرهای لعاب دار پوشیده شده بود، دیوارها و سقف آن با طلا پوشانده شده بود و با سنگ های قیمتی تزئین شده بود. تنها چیزی که از آن باقی مانده بود، یک پایه مربع چندتایی بود. ردیف‌های آجر (بقیه توسط خشایارشا اول در قرن پنجم قبل از میلاد ویران شد یا دوباره برای ساختمان‌ها استفاده شد).

دوره سلطنت هخامنشیان، سلوکیان و دوره اشکانی با یافته های تصادفی نشان داده شده است. همه در بخشی از حل و فصل آشکارا چند. خانه های دوران هخامنشی، در جنوب - یک ساختمان بزرگ با ستون، یک ساختمان ایستاده در مجاورت کروم. تپه آوار باقی مانده پس از پاکسازی ویرانه های زیگورات توسط سربازان اسکندر مقدونی تا آغاز مرمت کان حفظ شد. قرن بیستم برخی از تأثیرات یونانی. فرهنگ تأیید تئاتر و سالن ورزشی در شرق است. بخش‌هایی از شهر (اکنون بازسازی شده)، و همچنین تعداد زیادی تدفین با مجسمه‌های ساخته شده از خشت و سنگ مروارید مربوط به دوران هلنیستی.

رسماً با ساختن سلوکوس اول نیکاتور سلوکیه بر روی رودخانه، بابل دیگر پایتخت نبود. دجله و اسکان مجدد ساکنان بابل در آنجا، اما این شهر یک دین مهم باقی ماند. و مرکز فرهنگی لوح‌های میخی نشان می‌دهند که مراسم در اساگیلا در اوایل سال 93 قبل از میلاد انجام می‌شده است. در زمان سلوکیان، تئاتر و سالن ورزشی بازسازی شد. آخرین بنای تاریخی بابل باستان، یک متن نجومی به خط میخی، مربوط به سال 75 پس از میلاد است.

این سکونتگاه در هزاره یکم پس از میلاد همچنان به حیات خود ادامه داده است که بناهای مربوط به دوران ساسانی در شمال غربی جنوب کشف شده است. قصر. ظاهراً قبل از تأسیس حله همسایه در قرن XI. بر روی تپه بزرگ عمران حفظ شد.

لایه های اولیه بابل بسیار ضعیف مورد مطالعه قرار گرفته است. قدمت آنها به سومین سلسله اور (2111-2003 قبل از میلاد) برمی گردد (اولین بار در ارتباط با ساخت معبد در عصر اکدی، اواخر هزاره سوم قبل از میلاد ذکر شده است). با این حال، در بخش مرکزی بابل، چندین خانه های مربوط به دوران پادشاهان کاسی (قرن XVI-XII) و گودال هایی برای پخت سرامیک با سطح لعاب دار.

متن: کلدوی آر. حفاری در بابل L., 1914; idem Das wiedererstehende بابل. Lpz.، 19254، 19905؛ Unger E. بابل: Die heilige Stadt nach der Beschreibung der Babylonier. ب.، 1931، 1970; ساگز اچ. دبلیو عظمتی که بابل بود. N.Y., 1962; پروژه احیای باستان شناسی بابل // سومر. 1979 جلد. 35; اوتس جی. بابل L., 19792, 1986; لوید اس. باستان شناسی بین النهرین: پر. از انگلیسی. م.، 1984; ویکاری جی. Les ziggurats de Tchoga-Zanbil (Dur-Untash) et de Babylone // Le dessin d "معماری عتیقه جات جامعه. : Colloq d Deutschen Orient-Ges 1998, Berlin / Hrsg J Renger Saarbrucken 1999 Mieroop M van de Reading Babylon AJA 2003 Vol 107 N 2 P 257 -275 .

L. A. Belyaev

بابل در کتاب مقدس

در مقدس متون مقدس نام شهر بابل و قدرتی که نام آن را دارد معنای نمادین عمیقی پیدا می کند و به عنوان تجسم شر در مقیاس جهانی تلقی می شود ، اما گاهی اوقات - به عنوان ابزار مشیت خدا. اولین اشاره ها در داستان های کتاب آمده است. پیدایش در مورد تاریخ اولیه بشر است، جایی که آنها با غرور انسانی همراه هستند تا به مبارزه با خدا می رسند. طبق پیدایش 10.8-10، بابل بخشی از پادشاهی نمرود، نوه هام بود، که "شروع به قوی شدن روی زمین کرد." پیدایش 11: 1-9 از قصد مردم برای ساختن برجی به بهشت ​​به منظور «نامی برای خود» و در مورد نابودی خداوند این شرکت با اختلاط زبانها را می گوید (به برج بابل مراجعه کنید). مکانی که برج در آن ساخته شد بابل نام دارد (عبرانیان (دوم پادشاهان 25:6-7؛ دوم کر. 35:17؛ ار 52:10-11؛ ص 136:7)، بت پرستی (ار 51:44:47). ، 52؛ ر.ک.: Is 46.1) و جادوگری (Is 47.12). با این حال، تقویت بابل در مشیت الهی گنجانده شده است. این خداوند است که به پادشاه خود شمشیر می دهد (حزق 30.24-25) و یهودا و پادشاهی ها را نجات می دهد. آن را به دستان خود احاطه کرده است (ار 23 1-10؛ 27.1-7) مردم و پادشاهی ها را ویران می کند (عرب 51:20)، ابزاری برای داوری خدا بر آنها، و بالاتر از همه بر یهودا، که خود را با گناهان متعدد آلوده کرده است. -29).

قرعه ساکنان یهودا به اسارت بابلیان برای مدتی که خداوند داده است (70 سال مطابق با یر 25.11؛ 29.10؛ 2 Chr. ) تبدیل می شود. پس از زمان از پیش تعیین شده توسط خداوند، V. به سقوط تاریخی خود می رسد و خروج از شهر برای اسیران یهودی پاک شده توسط آزمایش امکان پذیر می شود. پیامبران رسماً به خروج از بابل دعوت می کنند (Is 48.20؛ 52.11؛ Jer 50.8؛ 51.6)، کلمه در مورد رهایی از اسارت برای قوم خدا مایه آرامش (Is 40.1-2) و مژده (Is 40) می شود. 9؛ 52. 7). برای خود شهر، زمان داوری فرا می رسد، ویرانی کامل در انتظار آن است (Es 13؛ 14. 6-27؛ 21. 1-10؛ 47؛ Jer 50-51). ویژگی های آخرت شناختی و مسیحایی در توصیف نبوی این قضاوت قوی است. فارسی. کوروش تزار، که بابل از طریق او عذاب خدا را درک می کند، مستقیماً "مسح شده" خداوند نامیده می شود (Is 45. 1-6؛ مقایسه Is 41. 1-5) و سقوط بابل به معنای شروع "مسح" خواهد بود. تابستان مقبول خداوند و روز انتقام خداوند "(Is 61. 1-3)،" روز خداوند" (Is 13. 6-13).

در کتاب دانیال نبی، موضوع نقش بابل در تاریخ جهان جایگاه مهمی را به خود اختصاص داده است، نبوکدنصر پادشاه بابل به عنوان یک بت پرست مغرور معرفی شده است، اما او بارها مجبور به تشخیص عظمت خدای یهودیان می شود و در برابر او فروتنی کند (دان 2-4). در رؤیا (دان 2)، پادشاهی نبوکدنصر به عنوان یکی از قدرت های جهانی ظاهر می شود که قبل از استقرار پادشاهی ابدی خدای بهشت، جایگزین یکدیگر می شوند.

در NT، نام این شهر با ایده اسارت بابلی به عنوان یکی از مهم ترین رویدادهای St. تاریخچه OT، و همچنین به عنوان نماد آخرالزمانی از امپراتوری خدا ستیز است، که مسیحیان امیدوارند آن را نابود کنند. متی بشارت دهنده در شجره نامه عیسی مسیح (متی 1.1-17) واقعه اسارت بابلی را مهمترین نقطه عطف مقدس می داند. تاریخ: زمان از ابراهیم تا مسیح توسط بشارتگر به 3 دوره تقسیم می شود: از ابراهیم تا داوود، از داوود تا اسکان مجدد به بابل، از اسکان مجدد به بابل تا مسیح. با وجود فاجعه اسارت، خداوند به وعده های خود در مورد مسیح عمل کرد. اهمیت اسارت بابلی ها در تاریخ قوم خدا در سخنرانی اولین شهید استیفان قبل از سنهدرین مورد تأکید قرار گرفته است: استفان به نقل از آم 2.25-27 (LXX) به جای اسکان مجدد "در دمشق" صحبت می کند. اسکان مجدد «بیشتر در بابل» (اعمال رسولان 7.42-43).

معنای کلمات پایانی اول پطرس 5: 13 ("درود بر شما ای کلیسای برگزیده مانند شما در بابل و مرقس پسرم") مدتی است که موضوع بحث و مناقشه بوده است. در مقابل انتساب این واژه ها به بابل بین النهرین، عدم وجود c.-l است. سنت کلیسایی که رسولان پیتر، سیلوان (اول پطرس 5.12) و مرقس را با این منطقه مرتبط می کند، و همچنین این واقعیت که در دوران سلطنت امپ. کلودیوس (41-54)، یهودیان از بابل اخراج شدند، که فرصت های موعظه رسولی را در آنجا محدود کرد (Ios. Flav. Antiq. XVIII 9. 5-9). نظر مستدل تر این است که طبق نظر کروم، اول پطرس 5.13 از بابل در مصر، در نزدیکی سنت سنت، صحبت می کند. قاهره اما اگرچه سنت کلیسای قدیمی سنت را به هم متصل می کند. مارک با مصر (Euseb. Hist. eccl. II)، در مورد اقامت ap. پترا در مصر منابع اولیه نمی گویند. علاوه بر این، در قرن اول. به گفته R.H. مصر. بابل یک روم بی اهمیت بود. استحکامات و به سختی می تواند برای "تازه واردان پراکنده در پونتوس، غلاطیه، کاپادوکیه، آسیا و بیتینیا" (اول پطرس 1. 1-2)، که پیام خطاب شده است شناخته شود. رایج ترین دیدگاه این است که طبق نظر کروم، بابل در این مورد به معنای روم است، جایی که اقامت رسولان پطرس و مرقس به طور محکم بر اساس سنت اثبات شده است (Iren. Adv. haer. 3.1; Euseb. Hist. eccl. II. 14- 15؛ VI. 14.5-7). بنابراین، نام استعاری شهر، در اینجا نیز نشان می‌دهد که مسیحیان در این جهان غریب و سرگردان هستند (ر.ک: اول پطرس 1.1، 17؛ روم در شورش خود علیه قوم خدا مانند بابل باستان شد. چنین همبستگی نمادین بابل با روم در آخرالزمان یهودی نیز یافت می شود (syrApkBar. 67.7؛ Syb. 5.143, 158؛ cf.: Billerbeck. Bd. 3. S. 816). همچنین مشخصه مکاشفه یوحنای الاهیدان (مکاشفه 14.8؛ 16.19؛ 17.5) است، جایی که نام بابل مستقیماً "راز" (μυστήριον) نامیده می شود که بر نمادگرایی آن تأکید می کند (18.2، 10، 21). V. به عنوان پایتخت جهانی شر معرفی می شود: "شهری بزرگ که بر پادشاهان زمینی سلطنت می کند" ، "فاحشه بزرگ" ، "روی جانوری قرمز رنگ نشسته است" ، "لباس ارغوانی و قرمز" ، "مست از خون مقدسین". "، که با آن "پادشاهان زمین را زنا کردند" و "از عیش و نوش" به "بازرگانان زمین ثروتمند شدند." پیشگو این شهر را با «شهر مقدس اورشلیم، شهر جدید، که از سوی خدا از آسمان نازل شده است» مقایسه می کند (21:1-22:5؛ ر.ک: حزقیال 40-48). روم همچنین با «هفت کوهی که زن بر آنها می نشیند» نشان داده شده است (مکاشفه 17:9). در کلیسای باستانی این دیدگاه توسط ترتولیان (Adv. Marc. 3.13)، posl. blzh. جروم و بلژ. آگوستین، پشت سر آنها کل برنامه. سنت قبل از اراسموس روتردامی و جی. کالوین، که چنین برداشتی را رد کردند (ر.ک. Andr. Caes. Apoc. 53). این شهر بزرگ در انتظار قضاوت خداوند است و باعث ناله عمومی «شاهان»، «بازرگانان» و «کشتی‌کاران» و شادی «بهشت، رسولان و پیامبران مقدس» می‌شود (مکاشفه 18). در توصیف دیوان، اشارات واضحی به متون عهد عتیق مربوط به سقوط بابل، برای مثال، وجود دارد. تعجب "بابل سقوط کرد، سقوط کرد" (مکاشفه 14.8؛ 18.2؛ رجوع کنید به اشعیا 21.9)، دعوت به قوم خدا برای ترک بابل (مکاشفه 18.4؛ رجوع کنید به اشعیا 48.20؛ 52.11 ؛ Jer 50.8)، . نشانه ای از جام طلایی در دست "فاحشه بزرگ" (مکاشفه 17.4؛ ر.ک.: Jer 51.7). تصویر معاد شناختی بابل از آخرالزمان دقیقاً از جنبه غرور تئوماکیک با تصویر روم مرتبط است و بنابراین نمی تواند به معنای رومی باشد که وجود تاریخی خود را متوقف کرده است. دولت، نگرش اولین مسیحیان نسبت به آن کاملاً وفادار بود.

متن: Chetyrkin V. در آخرالزمان سنت. برنامه یوحنا انجیلی: ایساگوژیک. پژوهش ص، 1916; کوهن ک. جی. Βαβυλών // TWNT. bd. 1. س 512; هانزینگر سی. اچ. Babylon als Deckname für Rom und die Datierung des 1. Petrusbriefs // Gottes Wort und Gottes Land: H.-W. Hertzberg zum 70. Geburtstag / Hrsg. H. Rewentlow. Gott., 1965. S. 67-76; اولیگ اس. Die typologische Bedeutung des Begriffes Babylon // دانشگاه اندروز. حوزه علمیه. Berrien Spring (Mich.), 1974. Vol. 12. ص 112-125; Beauvery R. L "Apocalypse au risqué de la numismatique: Babylone, la grand prostituée et le sisième roi Vespasien et la déesse Rome // RB. 1983. T. 90. P. 242-261; Thiede C. P. Anzut, der Babylon: 1 Petr. 5. 13 and Apg 12. 17 // Biblica. 1986. Bd. 67. S. 532-538 Reimer D. J. The Oracles Against Babylon in Jeremiah 50-51: A Horror Among the Nations San Francisco (Calif.) 1993.

A. S. Nebolsin

دوره های نیمه افسانه ای زیادی در تاریخ بشر وجود دارد. شهرها و پادشاهی هایی که در آن زمان وجود داشته اند، گاه در انبوهی از افسانه ها و سنت ها پوشیده شده اند. حتی باستان شناسان و مورخان حرفه ای اطلاعات کمی در رابطه با آن دوران دارند، چه رسد به مردم عادی. آیا می دانید پادشاهی بابل چه زمانی تشکیل شد؟

بابل شهری با ابعاد کتاب مقدس است ، تقریباً همه متفکران برجسته ، دانشمندان و رهبران نظامی آن سالها دائماً از آن یاد می کنند ، اما تاریخچه این بنای تاریخی شگفت انگیز تمدن های باستانی بسیار کمتر گفته می شود. برای از بین بردن پرده پنهان کاری از این ماجرا، این مطلب را آماده کرده ایم. بخوانید و بفهمید!

پیش نیازهای ظهور

در قرن های XIX-XX قبل از تولد مسیح، پادشاهی سومرو-اکدی که در قلمرو بین النهرین قرار داشت، سقوط کرد. در نتیجه فروپاشی آن، بسیاری از کشورهای کوچکتر دیگر شکل گرفتند.

شهر لارس در شمال بلافاصله خود را مستقل اعلام کرد. پادشاهی ماری در رود فرات شکل گرفت، آشور در دجله پدید آمد و ایالت اشنونا در دره دیالی پدیدار شد. پس از آن بود که ظهور شهر بابل آغاز شد که نام آن را می توان دروازه خدا ترجمه کرد. سپس سلسله آموری (نخستین بابل) بر تخت نشست. مورخان معتقدند که نمایندگان آن از سال 1894 تا 1595 قبل از میلاد حکومت کردند. هیچ داده کاملاً دقیقی وجود ندارد، اما پادشاه سوموآبوم بنیانگذار آن در نظر گرفته می شود. در آن زمان بود که پادشاهی بابل شکل گرفت. البته در آن سال ها هنوز از رفاه و قدرت کامل فاصله داشت.

مزایای

بابل در موقعیت خود با بسیاری از همسایگان خود تفاوت های مثبتی داشت: به همان اندازه برای دفاع و گسترش به قلمرو پادشاهی های مخالف مناسب بود. در محلی قرار داشت که دجله با شکوه با فرات در هم آمیخت. پر از آبی بود که در سیستم های آبیاری استفاده می شد، مهمترین شریان های تجاری آن زمان بلافاصله به هم نزدیک شدند.

دوران شکوفایی شهر با نام حمورابی معروف (1792-1750 قبل از میلاد) مرتبط است که نه تنها مدیری با استعداد، بلکه دانشمند، ستاره شناس، فرمانده و سوفسطایی بود. ابتدا با لارسا وارد اتحاد نظامی می شود تا دست خود را برای حمله به شهرهای جنوبی باز کند. به زودی حمورابی با ماری قرارداد متحدی منعقد می کند، جایی که در آن زمان پادشاه دوستدار زیمریلیم حکومت می کرد. فرمانروای بابل با کمک او اشنونا را کاملاً شکست داد و تحت سلطه خود درآورد. به بیان ساده، پادشاهی بابل در دوره قرن 20 تا 19 قبل از میلاد شکل گرفت و پس از آن به سرعت شروع به افزایش وزن در طاقچه سیاسی آن زمان کرد.

پس از آن، ماری نیازی به حمورابی نداشت: او پیمان متفقین را پاره کرد و به دارایی های شریک دیروز حمله کرد. در ابتدا او توانست به سرعت شهر را تحت سلطه خود درآورد و حتی زیملیریم نیز بر تاج و تخت خود باقی ماند. اما بعداً از پیاده بودن خوشش نیامد و به همین دلیل شورش کرد. در پاسخ، بابل نه تنها شهر را دوباره تسخیر کرد، بلکه دیوارهای آن و کاخ حاکم را نیز با خاک یکسان کرد. در آن زمان، آشور زمانی قدرتمند در شمال باقی ماند، اما حاکمان آن بلافاصله خود را به عنوان فرماندار بابل شناختند.

آن زمان بود که به معنای امروزی کلمه شکل گرفت. بزرگ و قدرتمند بود، حاکمان آن از دانشمندان، مهندسان و معماران، فیلسوفان و پزشکان استقبال می کردند.

قوانین حمورابی

اما پادشاه پادشاهی بابل، حمورابی، تا حد زیادی نه به خاطر فتوحات خود، بلکه به دلیل قوانینی که شخصاً صادر کرده است، شناخته شده است:

  • در صورتی که سازنده ای که خانه را ساخته بد انجام دهد و ساختمان فرو بریزد و صاحب آن کشته شود، سازنده باید اعدام شود.
  • دکتری که ساخت عملیات ناموفقدست راستش را از دست داد
  • آزاده ای که برده ای را در خانه اش پناه داده بود اعدام می شود.

این قوانین پادشاهی بابل بر روی ستون های بازالتی عظیمی که در تمام انتهای پادشاهی بابل قرار داشت، حک شده بود.

ظهور بابل چه بود؟

در زمان این حاکم، کشاورزی در آن نواحی به سرعت توسعه یافت. دانشمندان بابل در زمینه آبیاری زمین‌های بیابانی گام‌های بلندی برداشتند: یکی از کانال‌ها به قدری بزرگ بود که با احترام به آن «رود حمورابی» می‌گفتند.

سرعت فعال کمتری در شکل گیری پرورش گاو وجود نداشت. صنعتگران بیشتر و بیشتری در ایالت ظاهر می شوند. تجارت داخلی و بین المللی در حال رشد و گسترش است. به ویژه، در آن زمان این کشور بود که به مرکز اصلی صادرات چرم، روغن و خرما گران قیمت تبدیل شد. فلزات، سرامیک ها و بردگان مانند رودخانه به بازار داخلی سرازیر شدند. در یک کلام، پادشاهی بابل در زمان حمورابی شکوفا شد.

ویژگی های اجتماعی

اعتقاد بر این است که سه نفر اول آزاد در کشور وجود داشته است. این لایه «اولوم» به معنای «مرد» نامیده می شد. به فرزندان افراد آزاد تا بزرگسالی "مار ولیم" - "فرزند انسان" می گفتند. یک صنعتگر و یک جنگجو، یک بازرگان و یک کارمند دولتی می توانست به این قشر اجتماعی تعلق داشته باشد. در یک کلام، هیچ تعصب طبقاتی وجود نداشت، قوانین پادشاهی بابل می گفت که هر کسی می تواند آزاد باشد.

طبقه ای از افراد وابسته (نه بردگان!) نیز وجود داشتند که به آنها «موشکنوم» - مستخدم «مایل» می گفتند. به عبارت دیگر، افراد وابسته افرادی بودند که در سرزمین سلطنتی کار می کردند، آنها را نباید با بردگان اشتباه گرفت. حقوق آنها در دادگاه رعایت می شد، آنها برده های خود را داشتند.

سرانجام، پایین ترین قشر جامعه، که پادشاهی بابل بدون آن نمی توانست انجام دهد - بردم، وردوم. از راه های زیر می توان به آنها دست یافت:

  • اگر آن شخص اسیر جنگی بود.
  • بدهکارانی که نتوانستند بدهی خود را پرداخت کنند.
  • با حکم دادگاه (به دلیل برخی تخلفات جدی) برده شدند.

ویژگی بردگان بابلی این بود که می توانستند نوعی دارایی داشته باشند. اگر برده دار از برده خود فرزندانی داشته باشد، آنها (با رضایت پدر) به خوبی می توانند وارث رسمی او با وضعیت یک فرد آزاد شوند. به بیان ساده، برخلاف همان هند باستان، در بابل، بردگان می‌توانستند به بهبودی جدی در بدهکار خود امیدوار باشند، که بدهی خود را جبران کرده و دوباره آزاد می‌شدند. یک اسیر جنگی ارزشمند می تواند آزادی خود را بخرد. این برای جنایتکارانی که به استثنای موارد نادر، برده مادام العمر شدند، بدتر بود.

ساختار دولتی

پادشاهی که در راس دولت قرار داشت، دارای قدرت "الهی" و نامحدود بود. او شخصاً حدود 30 تا 50 درصد از کل زمین های کشور را در اختیار داشت. پادشاه می‌توانست خودش به استفاده از آنها رسیدگی کند یا آنها را اجاره دهد. اجرای دستورات و قوانین سلطنتی تحت نظارت دربار سلطنتی بود.

اداره مالیات مسئول وصول مالیات بود. آنها در نقره و همچنین به شکل محصولات طبیعی - به عنوان مثال، دانه - شارژ شدند. از دام و محصولات صنایع دستی مالیات گرفتند. برای اطمینان از اطاعت بی چون و چرا قدرت سلطنتی، دولت از دسته های رزمندگان سنگین و سبک، ردم و بایروم استفاده کرد. از زمان تشکیل پادشاهی بابل، شهر بابل همیشه جنگجویان حرفه ای را به خود جذب کرده است: آنها در اینجا مورد لطف و احترام بودند، آنها مورد احترام و احترام قرار گرفتند. جای تعجب نیست که حتی در دوره افول، ارتش ایالت توانست سقوط کشور را برای مدت طولانی به تعویق بیندازد.

برای خدمت، یک سرباز خوب می تواند به راحتی خانه ای با باغ، زمین قابل توجه و گاو بگیرد. هزینه آن را فقط با خدمات خوب پرداخت کرد. بدبختی بابل از همان ابتدا یک دستگاه بوروکراسی غول پیکر بود که نمایندگان آن بر اجرای دستورات سلطنتی در زمین نظارت می کردند. مقامات حکومت، شاکاناکو، قرار بود تعامل مؤثر بین دولت تزاری و نهادهای خودگردان محلی را سازماندهی کنند. دومی شامل شوراهای اجتماعی و شوراهای بزرگان، رابیانوم ها بود.

دین به سوی یکتاپرستی گرایش داشت: علیرغم وجود خدایان متنوع، یک خدای اصلی وجود داشت - مردوک که خالق همه چیز در نظر گرفته می شد، مسئول سرنوشت مردم، حیوانات و گیاهان، برای کل پادشاهی بابل بود.

اول پاییز

در زمان سلطنت پسر حمورابی، سامسو ایلونا (1749-1712 قبل از میلاد)، تناقضات داخلی به شدت شروع شده بود. از جنوب، ایلام ها تحت فشار دولت قرار گرفتند و شهرهای سومری ها را یکی پس از دیگری تصرف کردند. شهر ایسین اعلام استقلال کرد و پادشاه ایلومیلو بنیانگذار یک سلسله جدید شد. دولت جدیدی به نام میتانی نیز در شمال غرب در حال ظهور است.

این ضربه سنگینی بود، زیرا بابل از مهم ترین راه های تجاری که به آسیای صغیر و سواحل مدیترانه منتهی می شد، قطع شد. سرانجام، قبایل مبارز کاسی شروع به یورش منظم کردند. به طور کلی، کل تاریخ پادشاهی بابل به وضوح نشان می دهد که یک دولت ضعیف فورا طعمه همسایگان قوی تر و موفق تر می شود.

نقطه در 1595 ق.م. ه. هیتی ها را که ارتش را شکست دادند و بابل را تصرف کردند، قرار دادند. بدین ترتیب دوره بابلی قدیم که فقط سیصد سال به طول انجامید به پایان رسید. سلسله اول وجود نداشت. تشکیل پادشاهی بابلی "مدل کاسیتی" آغاز شد.

سلسله کاسیت

کاسی ها خود از قبایل تپه ای زیادی بودند که بلافاصله پس از مرگ حمورابی فعال شدند. در حدود 1742 ق.م. ه. رهبر آنها گانداش به قلمرو پادشاهی حمله کرد و بلافاصله خود را "پادشاه چهار گوشه جهان" اعلام کرد. اما در واقع، کاسیت ها تنها پس از لشکرکشی موفقیت آمیز هیتی ها موفق شدند تمام پادشاهی را تحت سلطه خود در آورند. آنها بلافاصله چیزهای جدید زیادی را به دکترین نظامی بابل آوردند و شروع به استفاده فعال از سواره نظام کردند. اما در کشاورزی کمی رکود شروع شد. فاتحان فرهنگ غنی و باستانی بابلی را به خوبی پذیرفتند.

علاوه بر این، پادشاه آگوم دوم توانست مجسمه های خدای مردوک و الهه تزارپانیت را که توسط هیتی ها اسیر شده بودند، بازگرداند. کاسیت ها خود را حاکمانی عالی نشان دادند که تحت نظارت آنها معابد فعالانه ساخته و بازسازی شدند، فرهنگ و علم به سرعت توسعه یافت. خیلی زود آنها به طور کامل توسط بابلی ها جذب شدند.

با این حال، آنها سیاستمداران و جنگجویان چندان خوبی نبودند. پادشاهی بابل باستان به سرعت به مصر و به زودی به دولت میتانی با پادشاهی هیتی وابسته می شود. آشور به سرعت در حال توسعه است، که سربازان آن در قرن سیزدهم قبل از میلاد یک سری شکست های دردناک را به بابل کاسیتی وارد کردند. در سال 1155، سلسله فاتح نیز وجود خود را متوقف کرد و به آشوری ها باخت.

دوره موقت، سلطنت نبوکدنصر اول

آشوری ها که از نزدیک همسایه فرسوده خود را زیر نظر داشتند، از ضعف روزافزون او کوتاهی نکردند. آرزوهای ایلامی ها که مرتباً شروع به حمله به قلمرو بابل می کردند، به آنها کمک کرد. قبلاً در اواسط قرن دوازدهم قبل از میلاد ، آنها توانستند مقاومت او را کاملاً بشکنند و آخرین پادشاه کاسی ها ، ایلیل-نادین-اهه ، دستگیر شد. ایلامی ها در آن زمان به لشکرکشی به سایر مناطق کشور ادامه دادند.

شهر ایسین که مدتی مستقل بود، در آن زمان توانست نیرو جمع کند و به همین دلیل در مبارزه با تهاجم دشمن، چماق دست خود را به دست گرفت. اوج قدرت او، سلطنت نبوکدنصر اول (1126-1105 قبل از میلاد) بود که بار دیگر دولت را به شکوفایی (کوتاه مدت) هدایت کرد. در نزديکي قلعه در، سپاهيانش شکست سختي بر عيلاميان وارد کردند و سپس با هجوم به عيلام، او را به بردگي گرفتند.

مبارزه با آرامیان

در حدود اواسط قرن یازدهم قبل از میلاد، قبایل آرامی کوچ نشین به نفرین واقعی برای بابلی ها و آشوری ها تبدیل شدند. در مواجهه با این خطر، رقبای آشتی ناپذیر چندین بار متحد شدند و اتحادهای نظامی قوی تشکیل دادند. با وجود این، پس از سه قرن آرامی‌های متعهد توانستند در مرزهای شمال غربی پادشاهی بابل مستقر شوند.

با این حال، همه اقوام مشکلات زیادی ایجاد نکردند. تقریباً در همان زمان، مردم کلدانیان شروع به ایفای نقش مهمی در زندگی دولت کردند. در آن قرون در کنار سواحل خلیج فارس، در پایین دست فرات و دجله زندگی می کردند. پیش از این در قرن نهم، آنها به شدت بخش جنوبی پادشاهی بابل را اشغال کردند و شروع به حرکت به سمت جنوب کردند و به تدریج با بابلی ها جذب شدند. مانند کاسیت ها در گذشته نزدیک، آنها ترجیح می دادند به دامداری و شکار مشغول شوند. کشاورزی نقش بسیار کمتری در زندگی آنها داشت.

در آن سال ها کشور به 14 ناحیه تقسیم شده بود. از قرن دوازدهم قبل از میلاد، بابل دوباره پایتخت شد. پادشاه مانند قبل زمین های وسیعی در دست داشت که برای خدمت سربازان به آنها تقدیم می کرد. در ارتش علاوه بر پیاده نظام سنتی، جوخه های سواره نظام و ارابه های جنگی نقش بسیار زیادی ایفا کردند که در آن زمان در میدان نبرد بسیار مؤثر بودند. اما مرزهای پادشاهی بابل از قبل توسط دشمنان قدیمی شروع شده بود ...

تهاجم آشوریان

از اواخر قرن نهم، آشوری ها دوباره دست به کار شدند و به طور فزاینده ای به کشور حمله کردند. خود آشور به تدریج ویژگی های یک دولت قدرتمند و قوی را به دست آورد. در اواسط قرن هفتم پیش از میلاد، پادشاه آنها تیگلات پیلسر سوم به مرزهای شمالی بابل حمله کرد و شکست های سختی را بر کلدانیان وارد کرد. در سال 729، پادشاهی برای چندمین بار به طور کامل تسخیر شد.

با این حال، آشوری ها (برخلاف رسم خود) وضعیت جداگانه ای از بابل را حفظ کردند. اما در زمان سارگون دوم، آنها برای مدتی کنترل سرزمین های تازه فتح شده را از دست دادند. این به خاطر این واقعیت است که مردوک-اپلا الدین، حاکم کلدانی، خود را تنها پادشاه کشور اعلام کرد و پایتخت آن را تصرف کرد. او با ایلامی ها، دشمنان اخیرش، وارد اتحاد شد. در ابتدا، متفقین موفق بودند، اما به زودی سارگون، به شدت زخمی و آزرده از آنچه رخ داده بود، بهترین نیروهای خود را برای سرکوب قیام فرستاد و سپس خود در بابل تاج گذاری کرد و سرانجام مقام سلطنتی خود را تقویت کرد.

در آغاز سالهای 700-703 مردوک- آپلا الدین بی قرار دوباره سعی کرد به مصاف آشور برود، اما این بار ایده او به هیچ چیز خوبی برای کشور ختم نشد. در سال 692 ق.م. پادشاهی با آرامی ها و ایلامی ها وارد اتحاد نظامی می شود. در نبرد هلول، آشوری ها و بابلی ها به همان اندازه متحمل خسارات سنگین شدند و هیچ یک از طرفین به موفقیت مشخصی دست یافتند.

اما دو سال بعد، سیناخچریب، پادشاه آشور، بابل را محاصره کرد. یک سال بعد شهر سقوط کرد و قتل عام وحشتناکی آغاز شد. اکثر ساکنان کشته شدند، بقیه برده شدند. پایتخت با شکوه روزگاری کاملاً ویران و زیر آب رفت. در آن زمان، نقشه پادشاهی بابل مورد ضرب و شتم قرار گرفت، دولت از بین رفت. با این حال، نه برای مدت طولانی.

احیای بابل

به زودی جانشین سنانخیرب، اسرحدون، که از «افراط»های سلف خود استقبال نکرد، بر تخت نشست. پادشاه جدید نه تنها دستور بازسازی شهر ویران را صادر کرد، بلکه بسیاری از ساکنان آن را نیز آزاد کرد و به آنها دستور داد که به خانه خود بازگردند.

شاماش شوم اوکین که به عنوان فرماندار کشور را اداره می کرد به پادشاهی رسید. اما در سال 652 با آرزوی قدرت جهانی با اعراب، آرامی ها و ایلامی ها ائتلاف می کند و پس از آن دوباره به آشور اعلام جنگ می کند. نبرد دوباره در قلعه Der اتفاق افتاد و دوباره هیچ کس نتوانست پیروزی قانع کننده ای کسب کند. آشوری ها به ترفندی متوسل شدند: با انجام کودتای کاخ در الوم، متحد قدرتمند بابلی ها را از کار انداختند. پس از آن، آنها بابل را محاصره کردند و در سال 648 قبل از میلاد قتل عام وحشیانه تمام ساکنان بازمانده را ترتیب دادند.

سقوط آشور و بابل جدید

با وجود این، میل به دور انداختن ظلم و ستم آشوریان ظالم تضعیف نشد. در حدود سال 626 قبل از میلاد، قیام دیگری به رهبری نابوپولاسار کلدانی (Naboo-apla-utzur) آغاز شد. او مجدداً با عیلام که قبلاً از دسیسه‌های آشوریان خلاص شده بود متحد شد و پس از آن نیروهای متفقین همچنان موفق شدند چندین شکست جدی را به دشمن مشترک وارد کنند. در اکتبر 626، نابوپولاسار توسط اشراف بابلی به رسمیت شناخته شد و پس از آن در شهر تاجگذاری کرد و سلسله جدیدی را تأسیس کرد.

ولی اول بگیر شهر بزرگ- اوروک - شورشیان تنها پس از 10 سال موفق شدند. آنها بلافاصله سعی کردند آشور آشوری را تصرف کنند، اما موفق نشدند. کمک از هیچ جا آمد. در سال 614، مادها شروع به تصرف استان‌های آشور کردند، که بابلی‌ها به زودی با آنها متحد شدند. قبلاً در سال 612 آنها، مادها و سکاها نینوا، پایتخت دشمن را محاصره کردند. شهر سقوط کرد و همه ساکنان آن قتل عام شدند. از آن زمان، مرزهای پادشاهی بابل به رهبری حمورابی دوم به سرعت گسترش یافت.

در سال 609 قبل از میلاد، بقایای ارتش آشور شکست خوردند. در سال 605، بابلی ها با موفقیت سوریه و فلسطین را که مصر در آن زمان ادعا می کرد، تصرف کردند. سپس نبوکدنصر دوم بر تخت بابل نشست. تا سال 574 قبل از میلاد. او توانست اورشلیم و صور را تصرف کند. دوران شکوفایی آغاز شده است. پس از آن بود که علم، معماری و سیاست فوق العاده توسعه یافته مطرح شد. بدین ترتیب پادشاهی بابل در سال 605 برای دومین بار تشکیل شد.

با این حال، دوران شکوفایی به زودی به پایان رسید. مخالفان دیگری در مرزهای ایالت ظاهر شدند، پارسیان. بابل که نتوانست در برابر رویارویی با آنها مقاومت کند، سرانجام در سال 482 بابل به یکی از ساتراپی های ایرانی تبدیل شد.

اکنون می دانید که پادشاهی بابل چه زمانی تشکیل شد. امیدواریم مقاله جالب بوده باشد.

مدت‌ها قبل از ظهور یونان باستان، قدرت‌های قدرتمند توسعه یافته وجود داشتند. یکی از آنها سومر معروف است. در قلمرو عراق امروزی در منطقه جغرافیایی و تاریخی بین النهرین قرار داشت. باید گفت که یونانیان این نام را پیدا کردند. در لغت به معنای "بین رودخانه ها" است. این منطقه بزرگ در واقع در سراسر زمین مسطح، که بین رودهای دجله و فرات امتداد یافته بود، امتداد داشت. در بین النهرین دولت-شهرهای زیادی وجود داشت. یکی از آنها بابل است. شهر سومریان افسانه ای اکنون در کدام کشور و کجاست؟ چرا تا زمان ما حفظ نشده است؟ دوره های شکوفایی و افول تجربه شده چیست؟ این مقاله ماست.

عدن در عراق

این فرض وجود دارد که کشتی نوح در کوه آرارات قرار دارد و باغ عدن در سرزمین های بین النهرین پر سر و صدا بوده است. حتی در ادبیات مذهبی نیز گفته هایی وجود دارد که عدن دقیقاً در آنجا و در محل تلاقی دو رودخانه واقع شده است. شهر زمانی معروف بابل نیز در اینجا شکوفا شد که در ترجمه از گویش محلی به معنای "دروازه های بهشت" بود. اما در تاریخ آن مکان ها آنقدر در هم تنیده وجود دارد که حتی همه مورخان نمی توانند آنها را کشف کنند. تمدن بابلی اغلب به شکل دیگری خوانده می شود: سومرو-اکدی. امروز بابل در کجا قرار دارد؟ این مکان برای بسیاری از گردشگران شناخته شده است. طرفداران تاریخ باستان متاسفند که اندکی از این شهر زمانی بزرگ باقی مانده است، اما همه می توانند به خرابه های آن نگاه کنند، در امتداد سرزمین مقدس ("الهی") قدم بزنند و سنگ های چند صد ساله را لمس کنند.

نوسنگی تا سومری

قبل از پاسخ به اینکه بابل در کجا واقع شده است، اجازه دهید کمی در مورد زمان شکوفایی آن صحبت کنیم. آثاری از سکونتگاه های مردم باستان در عراق در همه جا یافت می شود. در طول دوره نوسنگی، دامداری و کشاورزی در خاورمیانه به خوبی توسعه یافته بود. برای 7 هزار سال قبل از میلاد. ه. صنایع دستی در آنجا توسعه یافت: سفالگری، ریسندگی. و حدود 3 هزار سال بعد، مردم در ذوب مس و طلا تسلط یافتند. در همان زمان شهرهایی با معماری منحصر به فرد در آنجا شروع به توسعه کردند. به عنوان مثال، قوس ها برای اولین بار در آنجا ظاهر شدند و نه در روم باستان. هنجارهای نوشتاری، سیاسی و حقوقی ظاهر می شود زندگی عمومی. شهرک های اور، اوروک و اربو در حال ساخت هستند. اینها بزرگترین دولت شهرهای اولین تمدن بین النهرین - سومریان بودند. او توسط قبایل سامی که در پادشاهی اکد متحد شده بودند، سرکوب شد. در زمان پادشاه سارگون، سومر شکست خورد و قلمرو بین النهرین برای اولین بار متحد شد. اما این دو دولت به همزیستی ادامه دادند. اکد شمال منطقه را کنترل می کرد، در حالی که سومر کنترل جنوب را در اختیار داشت. متأسفانه آنها دشمنان زیادی داشتند که آرزوی تصرف زمین های گل بارور را داشتند. هنگامی که دامداران آموری از کوهپایه ها آمدند، دولت بزرگ دیگر وجود نداشت. ایلامی ها در سومر ساکن شدند.

ظهور بابل

در تمام مدت درگیری های داخلی، این شهر که از مرزها دور بود، کمتر از دیگران آسیب دید. سومری ها او را کادینگیرا می نامیدند. این شهر در کرانه فرات و در نزدیکی شهرک مدرن الحله در 80 کیلومتری بغداد ساخته شده است. محل سکونت باجگیر بود. در این شهر استانی بود که سوموآبوم رهبر اموریان مستقر شد و آن را نه تنها پایتخت، بلکه پادشاهی بابلی را ایجاد کرد. نمایندگان سلسله پادشاهان آموری مبارزه زیادی کردند. از این رو برای استحکامات بابل اهمیت اولیه قائل بودند و در ارتباط با آن دیوار دفاعی دور آن ساختند. اما معابد در آن زمان نیز به طور فعال بازسازی شدند ، مقدسات ساخته شدند. پنج حاکم از این نوع قبل از شروع تسلط بابل بر بین النهرین جایگزین شدند. در سال 1792 ق.م. ه. حمورابی به سلطنت رسید. او با بهره گیری از نزاع دائمی همسایگان، موفق شد بیشتر سرزمین های ساحلی نزدیک دجله و فرات را تحت سلطه بابل قرار دهد. در چهل سال، اولین دولت متمرکز آسیای غربی، پادشاهی بابل قدیم، ایجاد شد. پایه و اساس آن را می توان نوبت قرن XIX-XVIII قبل از میلاد دانست.

مرکز هستی

بابل خیلی زود به یکی از مراکز جهان تبدیل شد. او تا سال 1595 (قبل از میلاد مسیح) این سمت را داشت. خدای حامی او مردوک بود که یکی از خدایان اصلی بین النهرین شد. شهر ثروتمند شد که در ظاهر بیرونی آن منعکس شد. دیوارهای جدید، دروازه‌ها و خیابان‌های عریض که می‌توانستند از میان آن‌ها صفوف پرجمعیت معبد عبور کنند، نه به‌طور تصادفی، بلکه بر اساس یک نقشه ساخته شدند. ساکنان پایتخت به ارتش فراخوانده نمی شدند و مالیات نمی پرداختند؛ این شهر حق خودگردانی داشت.

انحطاط بابل

جانشینان حمورابی نتوانستند جایگاه رفیع بابل را حفظ کنند. به تدریج شروع به کاهش می کند. به مدت یک قرن و نیم، پادشاهان سلسله اول بابلی با دیگر مدعیان قدرت در بین النهرین جنگیدند. قبایل کوهستانی کاسیت از تضعیف دولت استفاده کردند. به لطف ساختارهای دفاعی ساخته شده در شمال شرقی در زمان سلطنت حمورابی، اولین حمله آنها متوقف شد. در عین حال، قیام های استان های جنوبی، «سومری» باید دائماً سرکوب می شد. شهرهای لارسا، اور، کاتولوس، نیپور به طور متناوب یا همزمان شورش کردند. سرانجام، این مناطق در قرن هفدهم قبل از میلاد از تابعیت بابل خارج شدند. در آن زمان آسیای صغیر تقریباً به طور کامل به پادشاهی هیتی تعلق داشت. سپاهیان او به بابل حمله کردند، آن را کاملاً غارت کردند و بسیاری از آثار فرهنگی را ویران کردند. برخی از ساکنان اعدام شدند و برخی به بردگی فروخته شدند. شهر بابل الان کجاست؟ بعداً در این مورد بیشتر خواهید آموخت.

شروع تازه

تهاجم هیتی ها پایان پادشاهی بابل قدیم بود. به زودی این سرزمین ها به انقیاد کاسی ها درآمد. دوره بابلی میانه آغاز شد. دولت به ویژه در زمینه های اقتصادی و فرهنگی رو به زوال بود. اقتدار دولت نیز در این قرون پایین بود. مبارزه برای رهبری بین مصر، پادشاهی هیتی و کشور میتانی بود. فراعنه، با قضاوت بر اساس اطلاعاتی که به زمان ما رسیده است، با همسایه خود که اخیراً آنها را تهدید کرده بود، رفتار می کردند. با این حال، این دوره طولانی ثبات بود، زمانی که امکان برقراری روابط تجاری بین مناطق مختلف ایالت که در جریان درگیری های داخلی ویران شده بودند، وجود داشت.

ویرانی دیگر بابل

سقوط سلسله سوم بابلی که کاسیت نامیده می شود، مصادف با تقویت آشور بود. علاوه بر این، همسایه شرقی، عیلام، دوباره در حال افزایش است. در پایان قرن سیزدهم قبل از میلاد. ه. پادشاه آشور بابل را به تصرف خود درآورد و دیوارهای شهر را ویران کرد و حتی مورد احترام ترین مجسمه خدای متعال مردوک را به آشور (پایتخت خود) منتقل کرد. فرمانروای آشوری سناخریب به این دلیل معروف شد که در سال 689 ق.م. ه. نه تنها بابل را تصرف کرد، بلکه تقریباً آن را نابود کرد. احیای قدرت شهر با شکوه تنها پس از تضعیف آشور آغاز شد. سپس رهبران قبایل کلدانی در شهر حکومت کردند. یکی از آنها، نابوپولاسار، قیامی را رهبری کرد که با شکست ارتش آشور در زیر دیوارهای بابل پایان یافت. دوره نو بابلی با احیای قدرت سابق دولت افسانه ای مشخص شد.

نبوکدنصر

بازسازی شهر پس از مرگ سناخریب آغاز شد. به تدریج، دولت قدرت سابق خود را احیا کرد. زمان بالاترین رونق - 605-562 قبل از میلاد. ه.، در زمان سلطنت نبوشاد نصر دوم. این همان نبوکدنصر است که اورشلیم را ویران کرد و هزاران یهودی را به اسارت برد. در زمان سلطنت او کشور از ایران تا مصر امتداد داشت. ثروت بی سابقه به ساخت و ساز سریع کمک کرد. به لطف نوشته های خط میخی، هرودوت و کاوش های باستان شناسی، می توانیم ظاهر بابل آن دوران را بازسازی کنیم.

«پایتخت جهان» چه شکلی بود؟

فرات بابل را به نصف تقسیم کرد. در طرح، تقریباً 10 کیلومتر مربع را اشغال کرد. در اطراف آن سه ردیف دیوار قلعه ساخته شده، برج های عظیم و هشت دروازه ساخته شده است. نزدیک شدن به آنها بسیار دشوار بود. در مرکز شهر قدیمی یک زیگورات 7 طبقه قرار داشت که نمونه اولیه برج بابل از کتاب مقدس در نظر گرفته شده است. معبد اصلی خدای مردوک نیز در آنجا برج بود و بازاری در آن نزدیکی کار می کرد. اینجا کاخ بزرگ نبوکدنصر دوم بود. این مجموعه عظیمی بود که در زمان نابوپولاسار ساخته شد. شامل خانه های مقامات و اتاق تاج و تخت بود. این کاخ با بزرگی و تجمل خود بازدیدکنندگان را تحت تاثیر قرار داد. بر روی دیوارهای برجسته آن که از آجرهای رنگی ساخته شده بود، صنعتگران "درخت زندگی" و شیرهای متحرک را به تصویر کشیده بودند. این کاخ یکی از هفت عجایب جهان - باغ های معلق بابل - بود. بنابراین "ارباب نیمه جهان" به همسرش، شاهزاده خانم ماد، که دلتنگ وطن خود بود، دلداری داد.

خانه بابلی ها

پلی به طول 123 متر به شهر جدید منتهی می شد. مناطق مسکونی بود. مردم عادی بابل چگونه زندگی می کردند؟ ظاهر این خانه ها از طریق کاوش ها مشخص می شود. اینها خانه های دو طبقه بودند. قسمت زیرین برای محافظت از فرسایش از آجر سوخته و طبقه دوم و دیوارهای داخلی از آجر خام ساخته شده است. پنجره‌های کوچک فقط زیر سقف ساخته می‌شد، به طوری که نور تقریباً منحصراً از در می‌آمد. از کوزه آبی که در راهرو بود، پاهای خود را شستند. ظروف مختلفی نیز در آنجا قرار داشت. از آنجا می شد وارد حیاط شد. افراد ثروتمندتر یک استخر در آنجا داشتند و یک گالری چوبی در امتداد دیوار داخلی قرار داشت. باید یک اتاق جلویی وجود داشته باشد، از آنجا گذرگاه به حیاط کوچکی منتهی می‌شد که برای افراد خارجی غیرقابل دسترس بود، جایی که مالکان یک محراب خانه ساختند. آنها همچنین سعی کردند مرده را در آنجا دفن کنند. حتی در هزاره سوم قبل از میلاد. ه. بابلی ها شروع به استفاده از چهارپایه، میز و تخت کردند. اما تخت، به احتمال زیاد، تنها یکی بود. صاحب و همسرش روی آن خوابیدند. بقیه روی تشک یا فقط روی زمین بودند.

شهر هزار زبان

بابل دوره گذشته برای زمان خود یک کلان شهر واقعی بود. حدود 200 هزار نفر از ملیت های مختلف در آن زندگی می کردند. آنها عیلامی، مصری، یهودی، مادها بودند. همه سنت های خود را حفظ کردند، به زبان مادری خود صحبت کردند، لباس ملی خود را پوشیدند. اما زبان اصلی سومری محسوب می شد. کودکان در مدارس (e-oaks) آموزش می دیدند. کسانی که دوره کامل تحصیل را به پایان رساندند، دانش دایره المعارفی برای آن دوران داشتند. فارغ التحصیلان علاوه بر ادبیات و نویسندگی، در رشته های ریاضی، نجوم و نقشه برداری زمین نیز تحصیل کردند. در بابل، سیستم جنسیسیمال پذیرفته شد. ما هنوز یک ساعت را به 60 دقیقه و یک دقیقه را به 60 ثانیه تقسیم می کنیم. آثار ادبی آن سالها که در کتابخانه های خط میخی نگهداری می شود به دست ما رسیده است.

نام کشوری که اکنون شهر بابل در آن قرار دارد چیست؟

با وجود قدرت نظامی، رونق تجارت، دستاوردهای فرهنگی، شهر بابل دوباره به زوال افتاد. در سده های اول قبل از میلاد، در شرق بین النهرین، ایران شروع به قدرت گرفتن می کند. در سال 538، بابل توسط کوروش پادشاه تصرف شد، اما حتی پس از آن نیز وضعیت پایتخت را حفظ کرد. امپراتوری ایران شامل مدیترانه شرقی و مصر بود. بین النهرین دیگر نقشی پیشرو در منطقه نداشت. اما بابل همچنان مرکز علم، فرهنگ و صنایع دستی باقی ماند. وضعیت فعلی برای ساکنان آن که تلاش هایی برای بازگرداندن قدرت سابق انجام دادند، مناسب نبود. پس از قیام دیگری، خشایارشا شهر را از موقعیت خود محروم کرد. زندگی تجاری هنوز ادامه داشت. در آن زمان بود که هرودوت از بابل دیدن کرد و سخنان مشتاقانه ای درباره او نوشت. فاتح بعدی اسکندر مقدونی بود. او می خواست بابل قدرتمند را به پایتخت امپراتوری خود تبدیل کند، اما سپس شهر جدیدی را در همان نزدیکی تأسیس کرد که به نام خود نامگذاری کرد.

الان بابل کجاست؟ در کدام کشور؟ تاریخ شهر غم انگیز است. ابتدا شهرک کوچکی در آنجا باقی ماند، اما پس از فتح بین النهرین توسط اعراب در سال 634، آن نیز ناپدید شد. تقریباً برای دو هزار سال، حتی مکانی که بابل در آن قرار داشت فراموش شد. اکنون در عراق امروزی (فارس سابق) قرار دارد. تنها بنای باقی مانده از آن زمان تئاتر است. نزدیک ترین مرکز اداری کشور به شهر ویران شده نیم میلیون نفر جمعیت دارد. پس الان بابل کجاست؟ اینجا چند ده کیلومتر با بغداد فاصله دارد. بابل مدرن (که قبلاً می دانید) بزرگترین موزه روباز جهان است.


2022
polyester.ru - مجله دخترانه و زنانه