12.05.2021

کشورهای پس از جنگ جهانی دوم به استقلال دست یافتند. جدید و جدیدترین تاریخ کشورهای آفریقا. XX قرن آفریقای آفریقایی پس از جنگ جهانی دوم


آخرین قلعه استعمار در آفریقا، جمهوری آفریقای جنوبی بود که در آن 85 درصد از جمعیت غیر آهنی 15 درصد از اروپایی ها را به خود اختصاص دادند.

مبنای ایدئولوژیک قدرت اقلیت سفید، نژادپرستی و تبعیض نژادی بود. این کشور به دو بخش تقسیم شده است: در یک طرف اکثریت بزرگی از جمعیت سیاه و غیر آهنی و دیگری وجود داشت - سفید. اقامت در شهرها توسط امتیازات اروپایی ها اعلام شد.

decolonization از گرمسیری آفریقا

انحلال سیستم استعماری

در تاریخ 6 مارس 1957، کلنی انگلیسی مستعمره انگلیسی به یک دولت مستقل آفریقایی تبدیل شد - گاریا. سپتامبر 28، 1958 به دنبال گینه بود. در آفریقا گرمسیری، دوران سیستم استعمار سیستم استعماری آغاز شد. تا پایان سال 1960، پس از سال آفریقا، در قلمرو آفریقا، تقریبا هیچ مستعمره ای باقی نمانده بود. این سال، 17 کشور آفریقایی، مستعمرات سابق قدرت های اروپایی، استقلال را به دست آورده اند، و در پایان 60 سالگی، همه آفریقا آزاد شدند.

آنگولا در 50-90 ثانیه.

عواقب رژیم استعماری

آنگولا، موزامبیک، گینه پرتغالی، جزایر کیپ سبز، سائو تام و پرینشک پنجاه سال، مستعمرات پرتغالی بودند، به ویژه از تجارت برده ها رنج می بردند و سطوح بسیار کم توسعه اقتصادی و بهره برداری از جمعیت را متفاوت می دانند.

جنبش آزادی در نامیبیا

در سال 1915، نامیبیا توسط دیسک های آفریقای جنوبی اشغال شد و در سال 1920 تحت کنترل آفریقای جنوبی قرار گرفت.

امتناع آفریقای جنوبی برای انتقال این قلمرو تحت شورای امنیت سازمان ملل متحد و تلاش برای معرفی سفارشات در اینجا، که در جمهوری نژادپرستانه وجود داشت، منجر به قیام شد. نامیبیا غنی از الماس بود، و قدرت های غربی از مقامات آفریقای جنوبی در تمایل خود برای حفظ قدرت خود در آنجا حمایت کردند. اما موفقیت آنگولا در مبارزه برای آزادی، نامیب ها را مجبور کرد تا اسلحه را بگیرند

مبارزه برای استقلال

از وسط قرن نوزدهم. الجزایر مستعمره فرانسوی بود. در زندگی اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی، با فرایندهای رادیکالیزاسیون زندگی سیاسی در فرانسه ارتباط نزدیکی داشت و این به نوبه خود به مبارزه برای استقلال، که پس از جنگ ظهور کرده بود، پیش بینی شد.

اعلامیه جمهوری

پس از پایان جنگ، انگلستان سعی کرد توافق جدیدی را به مصر تحمیل کند، بر اساس آن او پایگاه های نظامی خود را در اینجا نگه داشته و حق "تحت شرایط اضطراری" را برای معرفی نیروها دریافت کرده است. پادشاه فاروک و دولت عروسک او این موافقتنامه را امضا کردند. موجی از تظاهرات علیه خیانت پادشاه و دولت او در سراسر کشور رانده شد.

البته منطقه ناپایدار در سیاره ما از لحاظ ظهور جنگ ها و اختلافات متعدد مسلحانه، قاره آفریقا است. در طول چهل سال گذشته، بیش از 50 چنین حوادثی در اینجا رخ داده است، زیرا در نتیجه آن بیش از 5 میلیون نفر فوت کرده اند، 18 میلیون نفر پناهنده شدند و 24 میلیون نفر بدون سقف بالای سرشان باقی ماندند. شاید جایی دیگر در جهان جنگ و درگیری های بی پایان، منجر به چنین قربانیان و تخریب در مقیاس بزرگ نبود.

عمومی

از تاریخ جهان باستان، شناخته شده است که جنگ های بزرگ در آفریقا از هزاره سوم به دوران ما انجام شده است. آنها با انجمن زمین های مصری آغاز شد. در آینده، فرعون ها به طور مداوم برای گسترش دولت خود با فلسطین، سپس با سوریه مبارزه کردند. سه نفر بیش از صد سال نیز شناخته شده اند.

در قرون وسطی، درگیری های مسلحانه تا حد زیادی به توسعه بیشتر سیاست های انفجاری کمک کرده و به کمال هنر جنگ رسیده است. آفریقا تنها در قرن XIII سه صلیب جان سالم به در برد. لیست طولانی از درگیری های نظامی که در قرن نوزدهم در این قاره قرار گرفته اند، فقط شگفت انگیز هستند! با این حال، جنگ های جهانی اول و دوم، ویرانگر ترین وی بود. فقط در طی یکی از آنها بیش از 100 هزار نفر فوت کردند.

دلایل خود برای عملیات نظامی در این منطقه به اندازه کافی کافی بود. همانطور که شناخته شده است، آلمان جهان اول را در اروپا آزاد کرد. کشورهای عضو این انستیتو، مخالف رئیس جمهور او، تصمیم گرفتند که مستعمرات متعلق به او در آفریقا را انتخاب کنند، که دولت آلمان اخیرا به دست آورد. این زمین هنوز ضعیف محافظت شده بود و با توجه به اینکه ناوگان بریتانیا در آن زمان به دریا غالب شد و از کلانشهر خود به طور کامل قطع شد. این می تواند به معنای تنها یک چیز باشد - آلمان قادر به ارسال تقویت و مهمات نبود. علاوه بر این، آنها توسط سرزمین های متعلق به مخالفان خود محاصره شدند - کشورهای عضو آن.

در حال حاضر در پایان تابستان سال 1914، نیروهای فرانسوی و بریتانیا موفق به گرفتن اولین مستعمره کوچک از حریف شدند - توگو. تهاجم بیشتر به نیروهای انستیتو در جنوب غربی آفریقا تا حدودی معلق بود. دلیل این امر شورش مته ها بود که تنها تا فوریه 1915 سرکوب شد. پس از آن، شروع به حرکت به جلو به سرعت و در ماه ژوئیه سربازان آلمان مستقر در جنوب غربی آفریقا، تسلیم شدند. سال آینده آلمان مجبور بود کامرون را ترک کند، مدافعانش به مستعمره همسایه - گینه اسپانیایی فرار کردند. با این حال، علیرغم چنین ارتقاء پیروزی نیروهای موتاتی، آلمانی ها هنوز قادر به مقاومت جدی در شرق آفریقا بودند، جایی که جنگ ها در طول جنگ ادامه یافت.

مبارزه بیشتر

جنگ جهانی اول در آفریقا بسیاری از مستعمرات متفقین را لمس کرد، زیرا نیروهای آلمانی مجبور به عقب نشینی به قلمرو متعلق به تاج بریتانیا بودند. در این منطقه، فرمانده سرهنگ ص. فون لتتوف-Forbek. این او بود که نیروهای نظامی را در اوایل نوامبر 1914 هدایت کرد، زمانی که بزرگترین نبرد تانا (ساحل اقیانوس هند) رخ داد. در این زمان، ارتش آلمان حدود 7 هزار نفر بود. با حمایت دو کرایزر، بریتانیا موفق به فرود در ساحل ده ها حمل و نقل فرود فرود شد، اما، به رغم این، سرهنگ لتاتا-Forbek موفق به پیروزی قانع کننده در مورد بریتانیا شد و آنها را مجبور به ترک ساحل کرد.

پس از آن، جنگ در آفریقا تبدیل به یک مبارزه حزبی شد. آلمانی ها به قلعه بریتانیا حمله کردند و راه آهن را در کنیا و رودزیا تضعیف کردند. ارتش او Letta-Forbek به دلیل مجموعه داوطلبان از میان ساکنان محلی که آموزش خوبی داشتند، دوباره پر شده است. او موفق به کسب حدود 12 هزار نفر شد.

در سال 1916، متحد شدن در یک نیروی انسانی پرتغالی و بلژیک، در شرق آفریقا تهاجمی را آغاز کرد. اما همانطور که آنها سعی کردند، آنها نتوانستند برنده شوند، هرچند که نیروهای متفقین به طور قابل توجهی نسبت به تعداد نیروهای آلمانی برتر بودند، لتتوف-فوربوک به دو عامل کمک کرد: دانش و زمین های آب و هوایی. و در آن زمان، مخالفانش تلفات بزرگ را متحمل شدند، و نه تنها در میدان جنگ، بلکه همچنین به دلیل بیماری ها. در پایان پاییز سال 1917، توسط متحدان دنبال شد، سرهنگ پ. فون لتتوف-Forbek با ارتش خود در قلمرو کلنی موزامبیک متعلق به پرتغال بود.

پایان دادن به خصومت ها

این نزدیک به آفریقا و آسیا، و همچنین اروپا بود، از تلفات بزرگ انسانی رنج می برد. تا اوت 1918، نیروهای آلمانی از همه طرف ها احاطه شدند، اجتناب از جلسات با نیروهای اصلی دشمن، مجبور شدند به سرزمین خود بازگردند. در پایان سال همان سال، بقایای ارتش استعماری Lette-Forbek به عنوان بخشی از بیش از 1.5 هزار نفر در شمال رودزیا بود که متعلق به بریتانیا بود. در اینجا سرهنگ در مورد شکست آلمان آموخت و مجبور شد سلاح را بسط دهد. برای تظاهرات شجاعت در جنگ با دشمن، او در سرزمین خود به عنوان یک قهرمان ملاقات کرد.

بنابراین جنگ جهانی اول به پایان رسید. در آفریقا، با توجه به برخی برآوردها، حداقل 100 هزار زندگی انسانی هزینه می کند. اگر چه مبارزه در این قاره تعیین کننده نبود، اما آنها در طول جنگ ادامه دادند.

جهان جهانی

همانطور که شناخته شده است، عملیات نظامی گسترده ای که توسط فاشیستی آلمان در 30-40 سالگی از قرن گذشته مستقر شده است، نه تنها قلمرو اروپا را تحت تاثیر قرار داد. دو قاره دیگر جنگ جهانی دوم را نداشتند. آفریقا، آسیا نیز کشیده شد، هرچند بخشی از این درگیری بزرگ بود.

بر خلاف بریتانیا، آلمان تا آن زمان مستعمرات خود را نداشت، اما همیشه آنها را ادعا کرد. به منظور فلج کردن اقتصاد دشمن اصلی - انگلستان، آلمان ها تصمیم گرفتند کنترل بیش از شمال آفریقا را کنترل کنند، زیرا تنها این راه را می توان توسط دیگر مستعمرات بریتانیا - هند، استرالیا و نیوزیلند به دست آورد. علاوه بر این، دلیل احتمالی که هیتلر را به فتح سرزمین های آفریقای شمالی هدایت می کرد، تهاجم بیشتر به ایران و عراق بود، جایی که ذخایر نفتی قابل توجهی تحت کنترل بریتانیا بود.

شروع اقدام نظامی

جنگ جهانی دوم در آفریقا به مدت سه سال ادامه داد - از ژوئن 1940 تا مه 1943. نیروهای مخالف این درگیری با بریتانیا و ایالات متحده مخالف بودند، و از سوی دیگر آلمان و ایتالیا. جنگ اصلی در مصر و مغرب برگزار شد. این درگیری با تهاجم نیروهای ایتالیایی به قلمرو اتیوپی آغاز شد، که به طور قابل توجهی سلطه بریتانیا را در این منطقه تضعیف کرد.

در ابتدا، 250 هزار ارتش ایتالیایی در کمپین آفریقای شمالی شرکت کردند، 130 هزار سرباز آلمانی که تعداد زیادی از تانک ها و اسلحه های توپخانه داشتند، به کمک کمک کردند. به نوبه خود، ارتش ایالات متحده و بریتانیا متشکل از 300 هزار آمریکایی و بیش از 200 هزار نیروی انگلیسی بود.

توسعه بیشتر رویدادها

جنگ در شمال آفریقا با این واقعیت آغاز شد که در ماه ژوئن سال 1940، بریتانیا شروع به قرار دادن ضربه های نقطه ای در ارتش ایتالیا کرد، زیرا او بلافاصله چند هزار سرباز خود را از دست داد، در حالی که بریتانیا بیش از دوصد نفر نیست. پس از چنین شکست، دولت ایتالیا تصمیم گرفت فرمان را به سربازان به دست مارشال گرازیانی برساند و با انتخاب اشتباه نبود. در حال حاضر در 13 سپتامبر همان سال، او تهاجمی را آغاز می کند که بریتانیا O'Connor را مجبور به عقب نشینی به دلیل مزیت قابل توجهی از حریف خود در یک نیروی زندگی کرد. پس از آنکه ایتالیایی ها موفق به گرفتن شهر کوچک مصری سیدی بارانران شدند، تهاجم به مدت سه ماه به حالت تعلیق درآمده بود.

به طور غیر منتظره برای Graziani در پایان سال 1940، ارتش ژنرال O'Connor به این حمله منتقل شد. عملیات لیبی با حمله به یکی از Garrisons ایتالیایی آغاز شد. Graziani به وضوح برای چنین رویدادهای آماده نبود، بنابراین من نمی توانستم به حریف من بی رحمانه سازماندهی کنم. به عنوان یک نتیجه از تهاجم سریع نیروهای بریتانیایی، ایتالیا برای همیشه مستعمرات خود را در شمال آفریقا از دست داد.

این وضعیت در زمستان سال 1941 کمی تغییر کرده است، زمانی که فرمان هیتلر به متحد خود فرستاد تا به متحد خود کمک کند تا در حال حاضر در جنگ مارس در ماه مارس در آفریقا با یک نیروی جدید فریاد زد. ارتش متحد آلمان و ایتالیا موجب ضربه شدید به دفاع انگلیس شد، به طور کامل یکی از تیپ های زرهی دشمن را از بین برد.

پایان جنگ جهانی دوم

در ماه نوامبر همان سال، بریتانیا تلاش دوم را برای مقابله با اعتراض به دست داد، شروع عملیات تحت قانون "Crusader". آنها حتی توانستند Tripoletia را دفع کنند، اما در ماه دسامبر آنها توسط ارتش رومل متوقف شدند. در ماه مه 1942، ژنرال آلمان یک ضربه قاطع به دفاع دشمن زد و بریتانیا مجبور شد عمیق به مصر عقب نشینی کند. تهاجم پیروز ادامه داد تا زمانی که متحدان ارتش هشتم او را تحت الحلام قرار داد. این بار، علیرغم تمام تلاش ها، آلمانی ها هرگز موفق به شکست دفاع انگلیس نشد. و در آن زمان، فرمانده ارتش هشتم به طور کلی مونتگومری منصوب شد، که شروع به توسعه طرح بعدی تهاجمی کرد، در حالی که با موفقیت ادامه داد تا منعکس کننده حملات نیروهای هیتلر باشد.

در ماه اکتبر همان سال، نیروهای بریتانیایی موجب ضربه قدرتمند به واحدهای نظامی رمل شدند که تحت الله الحدی قرار داشتند. این منجر به شکست کامل دو ارتش شد - آلمان و ایتالیا، که مجبور به عقب نشینی به مرزهای تونس شدند. علاوه بر این، آژانس ها به کمک انگلیس کمک کردند، در 8 نوامبر در ساحل آفریقا فرود آمدند. رومل تلاش کرد تا متحدان را متوقف کند، اما با موفقیت به پایان نرسید. پس از آن، ژنرال آلمان به سرزمین خود منتقل شد.

رمل یک جنگسالار با تجربه بود، و از دست دادن او به معنای تنها یک چیز بود - جنگ در آفریقا به پایان رسید ایتالیا و آلمان با شکست کامل. پس از آن، بریتانیا و ایالات متحده به طور قابل توجهی موقعیت خود را در این منطقه تقویت کردند. علاوه بر این، نیروهای آزادی، آنها را در تشنج بعدی ایتالیا انداختند.

نیمه دوم قرن XX

با پایان دادن به رویارویی دوم جهان در آفریقا، تمام نشده بود. یکی از یکی از قیام ها، که در بعضی از کشورها به اقدامات نظامی کامل تبدیل شده است، شکست خورده است. بنابراین، هنگامی که جنگ داخلی در آفریقا را آغاز کرد، می تواند سالها و حتی دهه ها ادامه یابد. یک مثال از این می تواند به عنوان درگیری های مسلحانه داخلی در اتیوپی (1974-1991)، آنگولا (1975-2002)، موزامبیک (1976-1992)، الجزایر و سیرالئون (1991-2002)، Burundi (1993-2005)، سومالی، خدمت کند (1988). در دومی کشورهای فوق، جنگ داخلی تا کنون به پایان نرسیده است. و این تنها بخش کوچکی از تمامی درگیری های نظامی در قاره آفریقا است که قبلا ادامه داشت و ادامه داد.

دلایل ظهور رویارویی های نظامی متعدد در خصوص خصوصیات محلی، و همچنین در وضعیت تاریخی تاسیس شده است. از دهه 60 قرن گذشته، اکثر کشورهای آفریقایی استقلال را به دست آورده اند و در یک سوم از آنها درگیری های مسلح بلافاصله آغاز شد و در دهه 90 جنگ در قلمرو 16 ایالت انجام شد.

جنگ های مدرن

در این قرن، وضعیت در قاره آفریقا عملا تغییر نکرده است. هنوز هم یک سازماندهی مجدد ژئوپولیتیک در مقیاس بزرگ وجود دارد که در آن می تواند سخنرانی در مورد هر گونه افزایش سطح امنیت در این منطقه باشد. سخت ترین وضعیت اقتصادی و کمبود حاد امور مالی تنها وضعیت فعلی را تشدید می کند.

قاچاق، تحویل غیرقانونی سلاح و مواد مخدر، که بیشتر تشدید می شود و به همین ترتیب وضعیت جنجالی نسبتا پیچیده در منطقه است. علاوه بر این، این همه این اتفاق می افتد در برابر پس زمینه رشد بسیار بالا جمعیت، و همچنین توسط هر کسی که مهاجرت را کنترل نمی کند.

تلاش برای حل اختلافات

اکنون به نظر می رسد که جنگ در آفریقا بی پایان است. به عنوان عمل نشان داده شده است، صلح بین المللی، تلاش برای جلوگیری از درگیری های متعدد مسلحانه در این قاره، معلوم شد که ناکارآمد است. به عنوان مثال، شما می توانید حداقل واقعیت زیر را انجام دهید: نیروهای سازمان ملل متحد در 57 درگیری شرکت کردند و در اکثر موارد اقدامات آنها بر پایان آنها تاثیر نمی گذارد.

همانطور که در نظر گرفته شده است، شراب کل بوروکراتیک و بدی مأموریت های حفظ صلح و آگاهی ضعیف از یک وضعیت واقعی سریع. علاوه بر این، نیروهای سازمان ملل متحد بسیار کوچک هستند و حتی قبل از اینکه یک دولت توانا را تشکیل دهند، از سلاح های جنگ به دست می آیند.

از لحاظ قلمرو (بیش از 30 میلیون کیلومتر مربع)، آفریقا بزرگترین مناطق اصلی جغرافیایی جهان است. و از لحاظ تعداد کشورها، این نیز بسیار پیش از هر یک از آنها است: در حال حاضر 54 کشور مستقل. آنها بسیار متفاوت از یکدیگر در منطقه و تعداد ساکنان هستند. به عنوان مثال، سودان بزرگترین کشورهای منطقه است - 2.5 میلیون کیلومتر مربع طول می کشد، او کمی پایین تر از الجزایر (حدود 2.4 میلیون کیلومتر مربع) است، به دنبال آن Mali، Mauritania، Niger، Chad، Ethiopia، آفریقای جنوبی (از 1 میلیون تا 1، ZMLCM2)، در حالی که بسیاری از کشورهای جزیره ای به آفریقا (Comoros، Cape Verde، Sao Tome و Principe، Mauritius) - فقط 1000 تا 4000 کیلومتر مربع و سیشل - و کمتر است. این ها همان تفاوت های بین کشورهای آفریقایی و تعداد ساکنان است: از نیجریه از 138 میلیون نفر به سائو تام و پرینپ از 200 هزار نفر. و در موقعیت جغرافیایی، 15 کشور که از دریای خارج نشده اند، تشکیل نمی شوند (جدول 6 در کتاب I).
چنین وضعیتی بر نقشه سیاسی آفریقا پس از جنگ جهانی دوم به عنوان یک نتیجه از فرآیند تجزیه و تحلیل توسعه یافته است. پیش از این، آفریقا معمولا سرزمین اصلی استعماری نامیده شد. و در واقع، در آغاز قرن XX. او، توسط بیان I. A. ویتلر، به معنای واقعی کلمه از هم جدا شده است. آنها بخشی از امپراتوری های استعماری بریتانیا، فرانسه، پرتغال، ایتالیا، اسپانیا، بلژیک بودند. بازگشت در اواخر دهه 1940. حداقل، تنها مصر، اتیوپی، لیبریا و اتحادیه آفریقای جنوبی (حاکمیت بریتانیا) می تواند به تعداد حداقل کشورهای مستقل مستقل نسبت داده شود.
در فرآیند تقسیم بندی، آفریقا سه مرحله متوالی را تشخیص می دهد (شکل 142).
در مرحله اول، در دهه 1950، استقلال کشورهای توسعه یافته بیشتر آفریقای شمالی - مراکش و تونس، که به اموال فرانسوی، و همچنین مستعمره ایتالیایی لیبی، به دست آمد، به دست آمد. به عنوان یک نتیجه از انقلاب ضد ردپرتل و ضد سرمایه داری، مصر از کنترل انگلیسی آزاد شد. پس از آن، سودان مستقل شد، به طور رسمی توسط کاندومنیوم (آپارتمان) بریتانیا و مصر مورد توجه قرار گرفت. اما Decolonization لمس و سیاه آفریقا، که در آن مستعمره بریتانیا از ساحل طلایی، که گریا شد، و گینه سابق فرانسه اولین کسی بود که برای رسیدن به استقلال دست یافت.
اکثر این کشورها نسبتا صلح آمیز، بدون مبارزه مسلحانه به استقلال آمدند. در شرایطی که سازمان ملل متحد در حال حاضر تصمیم کلی در مورد تقسیم بندی را تصویب کرده است، کشورهای کلان شهر نمی توانند در آفریقا در آفریقا رفتار کنند. اما با این وجود، آنها به هر حال سعی کردند حداقل این روند را کم کنند. به عنوان مثال، ممکن است سعی کنید تلاش کنید تا جامعه به اصطلاح فرانسه را سازماندهی کنید، که در آن تقریبا تمام مستعمرات سابق به حقوق خودمختار، و همچنین بخش های قلمرو (قبل از جنگ جهانی اول، مستعمرات بودند، از آلمان، سپس به سرزمین های مطیع لیگ ملل تبدیل شد و پس از جنگ جهانی دوم - مناطق نصب و راه اندازی سازمان ملل متحد). اما این جامعه کوتاه مدت بود.
مرحله دوم سال 1960 بود که در ادبیات نام آفریقا نامیده شد. در این سال، 17 مستعمره سابق مستقل، عمدتا فرانسوی وجود داشت. می توان گفت که از این زمان فرآیند تقسیم بندی در آفریقا تبدیل به غیر قابل برگشت شده است.
در مرحله سوم، پس از سال 1960، این روند در واقع تکمیل شد. در دهه 1960 پس از جنگ هشت ساله با فرانسه، استقلال الجزایر به دست آمده است. آنها آن را دریافت کردند و تقریبا تمام مستعمرات بریتانیا، آخرین مستعمرات بلژیک و اسپانیا را دریافت کردند. در دهه 1970. رویداد اصلی فروپاشی امپراتوری استعمار پرتغال بود که پس از انقلاب دموکراتیک در این کشور در سال 1974 رخ داد، در نتیجه، آنگولا، موزامبیک، گینه بیسائو و جزایر مستقل شد. استقلال برخی از اموال سابق بریتانیا و فرانسه را به دست آورده است. در دهه 1980. بریتانیا جنوبی Rodezia (زیمبابوه) به این لیست اضافه شده و در دهه 1990. - جنوب غربی آفریقا (نامیبیا) و اریتره.


در نتیجه، در سرزمین اصلی بزرگ آفریقایی، در حال حاضر مستعمرات دیگر نیست. همانطور که برای برخی از جزایر، باقی مانده در اعتیاد استعماری، سهم آنها در منطقه و جمعیت آفریقا توسط صدم درصد اندازه گیری می شود.
با این حال، این همه به این معنا نیست که دوره تقسیم بندی در مرحله سوم تنها صلح آمیز و متقابل توافق شده است. کافی است بگویم که در زیمبابوه مبارزه آزادسازی ملی جمعیت محلی علیه رژیم نژادپرستانه که در اینجا توسط اقلیت سفید تاسیس شده است، مجموعا 15 سال ادامه داشت. در نامیبیا، که پس از جنگ جهانی دوم در واقع به طور غیر قانونی توسط آفریقای جنوبی پیوست، مبارزه ملی آزادیبخش، از جمله مسلح، 20 سال و تنها در سال 1990 به پایان رسید. مثال دیگری از این نوع اریتره است. این کلنی سابق ایتالیایی، پس از جنگ تحت کنترل بریتانیا، در اتیوپی گنجانده شد. جبهه عامیانه آزادی اریتره بیش از 30 سال برای استقلال خود برای استقلال خود مبارزه کرد و تنها در سال 1993 او سرانجام اعلام شد. درست است، یک جنگ اتیوپی اتیوپی پنج سال بعد از آن خارج شد.
در ابتدای قرن XXI. در آفریقا، شاید تنها یک کشور باقی بماند، وضعیت سیاسی که هنوز مشخص نشده است. این سحر غربی است که تا سال 1976 مالکیت اسپانیا بود. پس از اسپانیا نیروهای خود را از آنجا آورد، قلمرو صحرا غربی، کشورهای همسایه خود را اشغال کرد: در شمال - مراکش، و در جنوب - موریتانی. در پاسخ به چنین اقداماتی، جبهه مردم برای آزادی این کشور اعلام کرد که ایجاد یک جمهوری دموکراتیک دموکراتیک قند مستقل (صدر)، که قبلا توسط ده ها تن از کشورهای جهان شناخته شده است، اعلام کرد. در حال حاضر او مبارزه مسلحانه را با سربازان باقی مانده مراکش در کشور ادامه می دهد. درگیری در اطراف باغ را می توان به عنوان یکی از برجسته ترین نمونه های اختلافات ارضی که در آفریقا بسیار زیاد است، مشاهده کرد.
کاملا طبیعی است که در فرآیند تجزیه و تحلیل، تغییرات بسیار زیادی در کشورهای آفریقایی دولتی رخ داده است.
در قالب هیئت مدیره، اکثریت قریب به اتفاق کشورهای مستقل آفریقا (46) به جمهوری های ریاست جمهوری مراجعه می کنند، در حالی که جمهوری های پارلمانی در قاره بسیار کم هستند. سلطنت در آفریقا و پیشتر نسبتا کمی بود، اما با این حال با مصر، لیبی، اتیوپی رفتار کرد. در حال حاضر سلطنت تنها سه سال - مراکش در شمال آفریقا، لسوتو و سوازیلند - در جنوب باقی مانده است؛ همه آنها پادشاهی هستند. اما در عین حال، باید در نظر داشت که رژیم های نظامی، یا حتی رک و پوست کنده دیکتاتوری، اقتدارگرا، اغلب در پشت فرم جمهوریخواهان هیئت مدیره مخفی شده اند. در اواسط دهه 1990. از 45 کشور آفریقای گرمسیری، چنین رژیم ها در 38 جایگاه داشتند! این به طور عمده به دلیل علل داخلی - میراث فئودالیسم و \u200b\u200bسرمایه داری، عقب ماندگی شدید اقتصادی، سطح فرهنگی کم جمعیت، تراکم گرایی است. اما همراه با این دلیل مهم برای ظهور رژیم های اقتدارگرا، سردرگمی دو سیستم جهانی ادامه یافته است. یکی از آنها به دنبال تثبیت دستورات سرمایه داری و ارزش های غربی در کشورهای آزاد آزاد بود و دیگری سوسیالیست است. ما نباید فراموش کنیم که در دهه 1960 دهه 1980. بسیاری از کشورهای قاره، یک دوره را به یک جهت گیری سوسیالیستی اعلام کردند، امتناع از آن تنها در دهه 1990 رخ داد.
یک نمونه از یک اقتدارگرا می تواند به رژیم Muamar Gaddafi در لیبی خدمت کند، هرچند این کشور در سال 1977 آنها را به جمحیری عرب لیبی (از عرب الجماهریریه، یعنی دولت توده ها) تغییر نام داد. مثال دیگری، زایر در طول یک قاعده طولانی (1965-1997) بنیانگذار مارشال Mobutu حزب حاکم، به عنوان یک نتیجه از سرنگونی از پست خود است. مثال سوم جمهوری آفریقای مرکزی است که در سال 1966-1980 است. پرزیدنت جی. ب. بوکساس رهبری، و سپس خود را با امپراتور اعلام کرد، و کشور امپراتوری مرکزی آفریقا است؛ او نیز سرنگون شد. اغلب، تعداد کشورهایی که جایگزین یکدیگر می شوند، رژیم های نظامی نیز شامل نیجریه، لیبریا و برخی کشورهای دیگر در آفریقا هستند.
مثال مخالف پیروزی نظام دموکراتیک است - جمهوری آفریقای جنوبی است. در ابتدا، این کشور Dominion بریتانیا بود، در سال 1961 تبدیل به جمهوری شد و کشورهای مشترک المنافع را ترک کرد، به رهبری بریتانیا. رژیم نژادپرستانه یک اقلیت سفید کشور را تحت سلطه قرار داد. اما مبارزه ملی آزادیبخش، که توسط کنگره ملی آفریقا رهبری شد، منجر به پیروزی این سازمان در انتخابات پارلمان کشور در سال 1994 شد. پس از آن، آفریقای جنوبی به جامعه جهانی، و همچنین کشورهای مشترک المنافع بازگشت.
در قالب یک دستگاه اداری و ارضی، اکثریت قریب به اتفاق کشورهای آفریقایی مربوط به کشورهای واحد است. ایالت های فدرال تنها چهار نفر هستند. این آفریقای جنوبی است که شامل نه استان، نیجریه است که شامل 30 ایالت است که شامل چهار جزیره چهار منطقه ای است و در سال 1994، اتیوپی (شامل نه ایالت) تبدیل شده است.
با این حال، باید در نظر داشت که فدراسیون های آفریقایی به طور قابل توجهی از اروپایی ها متفاوتند. V. A. Kolosov حتی یک نوع ویژه فدراسیون های ویژه نیجریه را که در آفریقا به نیجریه و اتیوپی اشاره دارد، اختصاص داده است و آنها را با فدراسیون های بسیار متمرکز جوان با رژیم های اقتدارگرا ناپایدار می نامد. آنها توسط دولت ضعیف محلی و مداخله مرکز "از بالا" به بسیاری از موارد مناطق مشخص می شوند. گاهی اوقات در ادبیات شما همچنین می توانید بیانیه ای را ببینید که آفریقای جنوبی در واقع یک جمهوری واحد با عناصر فدرالیسم است.
سازمان سیاسی اصلی آفریقا، که همه ایالت های مستقل قاره را متحد می کند، سازمان اتحاد آفریقا بود (OAU)، که در سال 1963 با مرکز Addis Ababa تاسیس شد. در سال 2002، آن را به اتحادیه آفریقا تبدیل شد (به عنوان)، یک مدل که می توان آن را در نظر گرفت، به عنوان اتحادیه اروپا خدمت کرده است. به عنوان بخشی از AU، مجمع سران دولت و دولت، AC، پارلمان آفریقا، برنامه ریزی شده برای ایجاد یک دادگاه و معرفی یک ارز واحد (AFRO) است. اهداف - حفظ صلح و شتاب توسعه اقتصادی.

این قاره های رنج طولانی مدت از لحاظ تاریخی نمی توانستند رهبری را در اقتصاد جهانی واجد شرایط نکنند و حتی امروزه اکثریت قریب به اتفاق کشورهای آفریقایی به شدت به عقب ماندگی شدید، نه تنها در توسعه اقتصادی، بلکه توسعه اجتماعی نیز عجیب هستند. اگر سعی می کنید چیزی را به طور مشترک ذاتی در کل منطقه شناسایی کنید، ارزش شناسایی ماهیت کشاورزی اقتصاد کشورهای آفریقا، و همچنین ماهیت استعماری روابط اقتصادی در تجارت خارجی است.

به طور کلی، اقتصاد آفریقا بر اساس کشاورزی، صنعت معدن، صلاحیت اقتصاد کوچک و طبیعی است. یکی دیگر از ویژگی های مهم "قاره سیاه"، تمرکز فعالیت اقتصادی فعال در مراکز بزرگ شهری است که شکاف بسیار زیادی را در سطوح حل و فصل سرزمین ها و کشورها و همچنین در سطوح توسعه اقتصادی آنها ایجاد می کند.

اقتصاد آفریقا در قرن نوزدهم

ما فراموش نخواهیم کرد که آفریقا بسیار غنی از منابع طبیعی متنوع است. مواد معدنی خام، مواد اولیه سوخت، سنگ های مس و کبالت، طلا، پلاتین، الماس، فسفر، اورانیوم - همه اینها به طور سنتی جذب استعمارگران، که در آن بریتانیا، فرانسه و پرتغال بیشترین نفوذ را جذب کردند. و در واقع، اصلی

انگیزه، قدرت های اروپایی را مجبور به مبارزه برای آفریقا کرد، می توان مزایای اقتصادی معدن معدن را محسوب کرد و جمعیت محلی را به دست آورد.

با این وجود، حتی در جنوب قاره، غنی از الماس و سپرده های طلا، به دست آوردن سود بزرگ تنها با سرمایه گذاری های بزرگ امکان پذیر شد:

  • هوش ثروت طبیعی
  • ایجاد سیستم های ارتباطی
  • دوباره سازی اقتصاد محلی به نیازهای خود را
  • سرکوب اعتراضات مردم بومی و غیره

اقتصاد آفریقایی پس از جنگ جهانی دوم

جنگ جنگ جهانی دوم توسط اتیوپی، سومالی و اریتره دستگیر شد، با این وجود، ارتش کلان شهر به طور فعال توسط ارتش به دست آورد، تعداد آن چند هزار نفر بود. این افراد مبارزه نکردند، بلکه آنها برای نیازهای نظامی کار می کردند و نیروهای نظامی خدمت کردند. بلافاصله پس از جنگ، فرآیندهای نسبتا مهم در آفریقا رخ داد. به طور خاص، این قاره 17 کشور جدید را تشکیل داد - اکثر مستعمرات سابق فرانسه خود. البته، تخریب رژیم های استعماری باقی مانده به لحاظ زمانی تبدیل شده است، به این معنی که اقتصاد آفریقا در انتظار تغییرات جدی بود.


حتی در شرایط تحولات بازار، قاره آفریقا از بسیاری از مشکلات قدیمی خلاص نمی شود. دلیل این امر رهبران بسیار غیر حرفه ای و ناکارآمد است. علاوه بر کل بوروکراسی و آمورفیک کامل هر ساختارهای اجتماعی، اقتصاد آفریقا همچنان به کودتای نظامی بی پایان ادامه می دهد. دیکتاتورهای آفریقایی و متقاضیان برای نقش آنها شروع به مبارزه برای سرمایه های بزرگ کردند، در حالی که 80 درصد جمعیت این قاره و امروز همچنان یک موجود گدا را ادامه می دهند.

علاوه بر این، اقتصاد اکثریت کشورهای قاره سیاه امروز به طور ضعیف عمل می کنند، علاوه بر این، مشکلات مربوط به تولید غیر قانونی طلا، تولید و توزیع مواد مخدر، قاچاق در افراد دوباره به دست آوردن گردش مالی. در حال حاضر، نسبت آفریقا در صادرات جهان کاهش می یابد، بسیاری از کارشناسان با تزریق مصنوعی از وضعیت اضطراب در بخشی از برخی از کشورهای بسیار توسعه یافته مرتبط هستند که منافع اقتصادی خود را در اینجا دارند.

در جنگ جهانی دوم در آفریقا، جنوب سحر از خصومت های فعال رخ نداد. استثناء قلمرو اتیوپی، اریتره و سومالی بود. داشتن یک مزیت متعددی در تجهیزات نظامی و قدرت زنده در شمال شرقی قاره، ترکیبات ایتالیایی در ژوئیه 1940 در این حمله به آنجا رفت. در پایان ماه اوت، آنها موفق به گرفتن بریتانیا سومالی، بخشی از کنیا و چندین نقطه مرجع در سودان شدند. با این حال، افزایش جنبش آزادسازی مسلحانه اتیوپی ها و سازمان های ارائه شده توسط بریتانیا از جمعیت کنیا و سودان، ایتالیایی ها را مجبور کردند عملیات تهاجمی را متوقف کنند. با آوردن تعداد نیروهای استعماری خود به 150 هزار نفر، فرماندهی بریتانیا یک ضد حمله قاطع گرفت. در ژانویه سال 1941، نیروهای انگلیس و سودان و بخش های "فرانسه آزاد" از سودان به اریتره (عمدتا آفریقایی) فرستاده شدند. همزمان از غرب به اتیوپی، تشکیلات ترکیبی سودانو اتیوپی وارد شده و جدایی های حزبی اتیوپی در سودان ایجاد شده است. در ماه فوریه، تقسیمات بریتانیا آفریقایی که از کنیا به همراه بخش های کنگو بلژیک تحت پوشش هواپیمایی عبور کرد، از مرز اتیوپی و ایتالیایی سومالی عبور کرد. من نمی توانستم یک دفاع پایدار را سازماندهی کنم، ایتالیایی ها بندر Kishimayo را در 14 فوریه و 25 فوریه - پایتخت سومالی موگادیشو ترک کردند. بریتانیا در حال توسعه موفقیت به دست آمده، در تاریخ 1 آوریل، شهر اصلی ارتری اسمارا را به دست گرفت و در روز 6 آوریل، افزودنیهای Addis Ababu با جداسازی حزب اتیوپیان گرفته شد. به عنوان یک نتیجه از شکست، ارتش ایتالیا در 20 مه ثبت شده در منطقه شرق آفریقا مستقر شد، که امکان انگلیس را به قدرت خود بر روی دیگر تئاتر های خصومت ها منتقل کرد.

صدها هزار آفریقایی که در ارتش کلان شهر استخدام شده بودند مجبور شدند در شمال آفریقا، اروپای غربی، در خاورمیانه و حتی در برمه و مالایی مبارزه کنند. حتی بیشتر از آنها باید در نیروهای کمکی خدمت کرده و برای نیازهای نظامی کار کنند.

پس از شکست فرانسه، در اموال آفریقایی خود، واقعا، به خصوص درگیری های مسلحانه جدی، مبارزه بین دفاع از "دولت" ویشی و حامیان "فرانسه آزاد". در نهایت با پیروزی ژنرال دوگل در ژانویه تا فوریه سال 1944، در کنفرانسی درباره وضعیت پس از جنگ مستعمرات فرانسه در آفریقا در برزیول (کنگو فرانسه) برگزار شد. راه حل های آن برای تشکیل سازمان های نمایشی در چشم انداز جمعیت بومی، معرفی قانون انتخابات جهانی، و همچنین اجرای دموکراتیزه شدن گسترده زندگی عمومی ارائه شده است. با این حال، با اجرای اعلامیه های تصویب شده در Brazaville، رهبری کمیته فرانسوی آزادی ملی (FCNO) عجله نداشت.


در طول سال های جنگ، موقعیت کشورهای اروپایی در مورد جاذبه آفریقایی ها به عملیات نظامی دوگانه بود. در تلاش، از یک طرف، به حداکثر رساندن در مبارزه با ائتلاف هیتلر، منابع انسانی آفریقا، کلانشهر در همان زمان می ترسد که اجازه دهد ساکنان بومی از قاره به انواع مدرن سلاح، جذب آنها عمدتا به عنوان ارتباطات ، رانندگان وسایل نقلیه موتوری، و غیره. تبعیض نژادی راضی بود بدون اینکه به استثنای ارتش های استعماری تشکیل شده توسط اروپایی ها، اما در نیروهای انگلیسی، قوی تر از فرانسه بود.

علاوه بر منابع انسانی، کشورهای آفریقایی برای تامین کنندگان متروپولیس تامین کنندگان مواد معدنی مورد نیاز مواد معدنی، و همچنین انواع مختلف محصولات کشاورزی خدمت کرده اند. در همین حال، با توجه به کاهش واردات کالاهای صنعتی ناشی از اختلال روابط تجاری جهانی، در بعضی از مستعمرات، عمدتا در جنوب رودزی، کنگو بلژیک، کنیا، نیجریه، در فرانسه غرب آفریقا، شروع به توسعه صنایع جداگانه کرد پردازش و صنعت نور. گام مهمی به جلو، صنعت سنگین اتحادیه آفریقای جنوبی را ساخت. افزایش تولید صنعتی منجر به افزایش تعداد کارگران شد، که به طور فزاینده ای از روستا به طور فزاینده ای تبدیل شد، به پرولتاریایی های دریافت شده توسط حقوق و دستمزد آفات تبدیل شد. با استفاده از کاهش شدید صادرات کارخانه از اروپا، ایالات متحده آمریکا به طور قابل توجهی نفوذ خود را به اقتصاد تعدادی از کشورهای آفریقایی فعال کرده است.

تضعیف قابل ملاحظه ای در طول جنگ، معتبر از کلان شهر، به طور مکرر، به ویژه در مرحله اولیه شکست از ائتلاف هیتلر، و همچنین منشور اقیانوس اطلس، امضا شده در اوت 1941، منشور اقیانوس اطلس (اعلام قانون مردم خود را به خود را اعلام کرد شکل دولت را انتخاب کنید) در ترکیب با موفقیت جنبش ضد فاشیستی جهان، جایی که نقش اصلی آن توسط اتحاد جماهیر شوروی نقش داشت، به رشد در آفریقا در آفریقا گستره احساسات ضد استعماری کمک کرد. بر خلاف ممنوعیت استعمارگران، احزاب و انجمن سیاسی جدید ظاهر شد. مهمترین آنها شورای ملی نیجریه و کامرون بود که تصمیم گرفت به دنبال رژیم خود دولت، برای معرفی یک قانون اساسی دموکراتیک به از بین بردن تمام انواع تبعیض نژادی و اطمینان از کل توسعه آموزش در کشور به از بین بردن بقایای استعمارگری.

تغییرات اجتماعی و سیاسی و اقتصادی که در سال های جنگ جهانی دوم رخ داد دوره پس از جنگ


2021.
Polyester.ru - مجله برای دختران و زنان