27.11.2023

بیوگرافی کوتاه سنت باسیل. زندگی نامه مختصر سنت باسیل مقدس


افرادی که چنین مسیر دشواری را در پیش گرفتند، دیوانه به نظر می رسیدند، همه مزایا را نادیده می گرفتند و با فروتنی تگرگ خارهای بی پایان، رفتارهای بی احترامی و مجازات های مختلف را نابود می کردند.

به بیان تمثیلی، سعی می کردند به دل و جان انسان ها راه پیدا کنند و افکار را پخش کنند مهربانی و شفقت،فریب و تعصب محکوم شد.

همه مردم نتوانستند بذر غرور را آرام کنند، نیازهای بدنی را نادیده بگیرند، یا از نظر روحی نجیب تر از دیگران شوند. یکی از اینها ریحان مبارک است - یک احمق مقدس با شکوه و محترم.

تولد و جوانی

سیر وجودی او شگفت انگیز است (از همان ابتدا). دسامبر 1469(طبق منابع دیگر – 1464). قدم به ایوان کلیسا می گذارد سرف آنا(کلیسای جامع عیسی در روستای الوهوو). او آمد تا برای زایمان آسان دعا کند.

صدای دعای او توسط مریم باکره شنیده شد. در آنجا آنا پسری به دنیا آورد و نام او را واسیلی (به نام واسیلی ناگا) گذاشتند. روح بلورین و قلب باز همان چیزی است که او با آن به دنیا آمد.

پدر و مادرش رعیت بودند. آنها پرهیزگار بودند، مسیح را محترم می شمردند، وجود خود را بر اساس دستورات او بنا نهادند. آنها از کودکی رفتاری مؤدبانه و محترمانه نسبت به خدا را در فرزندشان القا کردند. واسیلی بزرگ شد و با آرزوی پسری خوب و بهتر ، پدر و مادرش تصمیم گرفتند او را به آنجا ببرند تجارت کفش

کار به عنوان شاگرد

دانشجوی جوان به دلیل سخت کوشی و فروتنی خود برجسته بود. اگر یک حادثه غیرمنتظره نبود، استاد او هرگز نمی فهمید که واسیلی چه شخص غیرمعمولی است.

تاجری پا به آستانه گذاشت. مردی به یک کفاش مراجعه کرد و از او خواست چکمه های خوبی را به او بفروشد که سال ها دوام می آورد. واسیلی با اشک ریختن گفت که شخص به چکمه نیاز ندارد ، زیرا او فردا خواهد مردو دقیقاً همانطور که واسیلی گفت اتفاق افتاد.

جاده مسکو

به دلیل این اتفاق واسیلی تصمیم گرفت از تجارت کفش خداحافظی کند و زندگی خود را در جاده خاردار حماقت قرار دهد. تا زمان مرگش زنده بود بدون هیچ هزینه ای،بیمه نشده از تمسخر و توهین ، داشتن فقط یک نگهبان نامرئی - ایمان و عشق تزلزل ناپذیر به خداوند.

پدر و مادرش را ترک کرد و به پایتخت رفت. در ابتدا، مردم با تعجب و سوزاندن به مرد برهنه فوق العاده واکنش نشان دادند. اما به زودی مردم شهر او را به عنوان یک مرد خدا، یک احمق به خاطر مسیح شناختند.

او چه شکلی بود

سنت ریحان (همچنین با نام های ریحان متبرک، ریحان احمق، عجایب ساز مسکو یا ریحان متبرک مسکو، احمق برای مسیح شناخته می شود) - قدیس ارتدکس روسی،معروف به "احمق" یا "احمق مقدس" عیسی مسیح. تقریباً او رسماً مقدس شد در سال 1580

کلیسای جامع سنت باسیل در مسکو به نام قدیس نامگذاری شده است. او که در اصل شاگرد کفاشی در مسکو بود، پذیرفت سبک زندگی عجیب و غریب،اما به نیازمندان کمک کرد. اعتقاد بر این است که او دارای استعداد روشن بینی بود.

زمانی که این مکان به عنوان بازار اصلی مسکو عمل می کرد، او در خود میدان سرخ زندگی می کرد. یک روز سنت باسیل نان نانوا را بیرون انداخت و مرد مجبور شد اعتراف کند که به آرد آهک اضافه کرده است. در سال 1547، سنت باسیل به کلیسای جامع مرکزی در مسکو آمد و با گریه شروع به دعا کرد.

روز بعد آتش سوزی بزرگ مسکو رخ داد و در کلیسا دقیقاً جایی که قدیس دعا می کرد شروع شد.

آنها همچنین در مورد معجزات دیگر سنت باسیل صحبت می کنند. یک بار تاجری با او مشورت کرد: طاق های کلیسایی که او برپا می کرد، به سه دلیل نامعلوم فروریخت. احمق مقدس به او توصیه کرد که یک مرد فقیر (ایوان در کیف) را پیدا کند.

به دنبال توصیه، تاجر پسر را در خانه ای فقیرانه یافت (او در حال اتمام یک گهواره خالی بود). تاجر پرسید این یعنی چه؟ مرد فقیر توضیح داد که اینگونه تصمیم گرفت به مادرش احترام بگذارد. "معمار" بدبخت فهمید که چرا Wonderworker او را به اینجا فرستاد.

در واقع حتی زودتر مادرش را از خانه بیرون کرد. او از کاری که کرد پشیمان نشد، می خواست خداوند متعال را برای معبد ساخته شده ستایش کند. خالق از پذیرفتن هدیه آن مرد امتناع کردکه روح خوبی نبود واسیلی مبارک به این مرد کمک کرد: او توبه کرد، با مادرش آشتی کرد و او او را بخشید.

پیر مقدس برهنه ماند و زنجیرهای سنگین را پشت سرش کشید.او ایوان مخوف را به دلیل عدم توجه به کلیسا و به ویژه به دلیل نگرش ظالمانه او نسبت به افراد بی گناه سرزنش کرد.

خود را به خداوند تقدیم کرد

وقتی سنت باسیل درگذشت ( 2 اوت 1552 یا 1557) متروپولیتن ماکاریوس مسکو در مراسم تشییع جنازه وی با بسیاری از نمایندگان روحانیت خدمت کرد. خود ایوان مخوف مانند یک دوست شگفت‌انگیز رفتار کرد و تابوت او را به قبرستان برد.

بزرگتر در کلیسای جامع سنت باسیل (در مسکو) که دستور ساخت آن توسط ایوان چهارم (به یاد تسخیر خانات کازان) صادر شد، به خاک سپرده شده است. این کلیسا همچنین به عنوان "کلیسای جامع شفاعت مقدس الهیات مقدس در خندق" معروف است. در سال 1588، فئودور ایوانوویچ یک نمازخانه بر روی قبر سنت باسیل در ضلع شرقی اضافه کرد.

نماد سنت ریحان مقدس. قسمت میانی آن قرن 16 است، صحنه های زندگی مربوط به اواخر قرن 19 است. کلیسای جامع شفاعت در میدان سرخ. تصویر از varvar.ru

یکی از معروف ترین احمق های مقدس مسکو، سنت ریحان مقدس است. در روسیه، آنها همیشه احمقان مقدس را به خاطر مسیح محترم می شمردند - افرادی که در جهان طبق قانون روح انجیل زندگی می کردند و با زندگی خود تضاد بین امر روزمره و آسمانی را تا حد زیادی تشدید می کردند، به همین دلیل است. زندگی آنها گاهی دیوانه به نظر می رسید. آنها با تحقیر «نجابت» بیرونی، اغلب خود را «احمق» تظاهر می‌کردند تا قداست و بصیرت خود را پنهان کنند و جهان را در خواب معنوی آشکار کنند. حق سرزنش مقدسین با بی‌رحمی و قلبی پاک داده شد.

یک نوجوان خردسال یا افشاگر دروغ؟

در حال حاضر موارد بسیار زیادی وجود دارد که نوجوانان شانزده ساله بی خیال شیشه های ماشین را می شکنند، به اشیا آسیب می رسانند و سعی می کنند با لباس ها و مدل موهای تحریک آمیز "خود" را ابراز کنند.

در نگاه اول، سنت باسیل، در 16 سالگی، گاهی شبیه به نوزادان جوان به نظر می رسید: او با لباس های غیررسمی با لباس های ژنده پوش و زنجیر (یا بدون لباس) راه می رفت، در مکان های عمومی ظالمانه رفتار می کرد - از پیشخوان ها در بازار رول پرتاب می کرد، از کوزه ها کواس می ریخت. از معامله گران

پاسخ فروشنده ها دیر نشد: با عصبانیت، مبارک را با هر چیزی که پیدا کردند کتک زدند و او را با دیوانه اشتباه گرفتند. اما بعداً معلوم شد که محصولاتی که قدیس بر آنها زد برای مصرف نامناسب بودند: خراب یا حتی مسموم.

و بازرگانان فهمیدند که این یک احمق نیست، بلکه یک احمق مقدس واقعی است، یک قدیس، که کمک خود را در پشت زشتی پنهان می کند، آنها را از بدنامی محافظت می کند و خود کتک می زند.

اگر یک کار خیر نتیجه ندهد

نماد سنت ریحان مقدس. اواخر قرن 16 - اوایل قرن 17. تصویر از varvar.ru

یکی از بازرگانان نتوانست معبدی بسازد: به محض اینکه صنعتگران ماهر طاق های سنگی را نصب کردند، سازه با غرش به زمین افتاد. این اتفاق سه بار افتاد. یک تاجر گیج برای کمک به سنت ریحان مقدس آمد: یک کار خوب، صنعتگران ماهر، اما اوضاع خوب پیش نمی رود. چرا؟

سعادتمند تاجر را به کیف فرستاد و به او گفت جان بیچاره را در آنجا پیدا کن و از او نصیحت بخواه. البته می‌توانست جواب بازرگان را خودش بدهد، اما سعادتمندان اغلب بصیرت خود را پنهان می‌کردند تا از شهرت و غرور دوری کنند. تاجر بلافاصله به محل مشخص شده رفت و هنگامی که به خانه جان رفت، تصویر زیر را دید: مرد فقیری در کلبه خود نشسته بود و گهواره ای را که در آن فرزندی نبود تکان می داد.

تاجر از جان پرسید که چرا این کار را می کند. در جواب شنیدم: من از مادرم حمایت می کنم، بدهی پرداخت نشده تولد و تربیتم را می پردازم. در آن لحظه تاجر متوجه شد:

او نتوانست معبد را بسازد زیرا مادرش را از خانه بیرون کرد.

پس از بازگشت، تاجر ابتدا از مادرش طلب بخشش کرد و او را به خانه خود بازگرداند. پس از این معبد ساخته شد.

روحی حیله گر که به شکل یک گدا در آمده است

نمادی مدرن از سنت باسیل با صحنه هایی از زندگی او. تصویر از sophia.net

سنت باسیل به مردم آموخت که به طور رسمی و حتی کمتر خودخواهانه کار خوبی انجام ندهند. دل آن شخص به روی او باز بود و می دانست که غالباً کسی که صدقه می دهد چنین فکر می کند: "من به این فقیر کمک خواهم کرد و خداوند برای من توفیق کسب و کار را خواهد فرستاد." سنت باسیل با تقبیح چنین "رحمتی" گفت که روح شیطانی به طور خاص ظاهر یک گدا را به خود می گیرد: وقتی کسی به او پول می داد، بلافاصله مسائل روزمره خود را حل می کرد، بنابراین شخص را با روحیه "تو - من" به سمت خوبی سوق داد. ، من ... شما". قدیس گفت که رحمت واقعی از خودگذشتگی و شفقت است.

خود آن مبارک قبل از هر چیز به کسانی که کمکی نخواستند کمک کرد، اگرچه به آن نیاز داشتند.

به عنوان مثال، یک تاجر بود که سه روز حتی یک خرده نان در دهانش نبود، اما جرأت نمی‌کرد صدقه بخواهد، زیرا لباس گرانبها پوشیده بود. قدیس هدایای سلطنتی گرانقیمتی را که خودش به تازگی دریافت کرده بود به او داد.

با محبت و دعا

معجزه گر مسکو، ریحان متبرک. هنرمند ویتالی گرافوف، 2005. تصویر از bankgorodov.ru

هر چند وقت یکبار می توانی سخنان تند و تند محکوم کننده خطاب به افرادی که راه خود را در زندگی گم کرده اند بشنوی: این آدم آنطوری می نوشد، کار نمی کند، فقط جلوی کامپیوتر می نشیند... اما عصبانیت و محکومیت نمی تواند انسان را اصلاح کند. رذایل...

آن مبارک غالباً به میخانه ها نزدیک می شد و در آنجا با کسانی که "نزول" کرده بودند، با مهربانی صحبت می کرد و سعی می کرد در آنها امید ایجاد کند.

و به بسیاری از مردم کمک کرد تا به زندگی عادی بازگردند. البته پشت محبت قدیس دعای آتشین او بود که به سرعت به خدا رسید.

و اگر قدیسى از نزدیک خانه اى مى گذشت که از آن صداى مجالس مستى و ناسزا شنیده مى شد، گوشه این خانه را در آغوش مى گرفت و مى گریست. وقتی از آن مبارک خواستند که چرا گوشه میخانه ها را در آغوش گرفته است، می فرماید: فرشتگان غمگین در خانه می ایستند و بر گناهان انسان ناله می کنند و من با اشک از آنها التماس می کردم که برای تبدیل گناهکاران به درگاه پروردگار دعا کنند.

من با عشق آتش را خاموش کردم

ریحان مبارک. کتاب مینیاتور، قرن نوزدهم. تصویر از varvar.ru

روزی ایوان مخوف آن مبارک را برای گفتگو به حجره های سلطنتی دعوت کرد. به نشانه احترام، جامی شراب برای آن مبارک آوردند. آن مبارک آن را بیرون ریخت. دوباره آوردند و دوباره بیرون ریختند و همینطور سه بار. تزار جان واسیلیویچ عصبانی بود. و واسیلی گفت که اینگونه آتش نوگورود را خاموش می کند.

به زودی پیام آوران پادشاه سخنان مبارک را تأیید کردند: طبق شهادت نوگورودیان ، در هنگام آتش سوزی همه جا مردی برهنه را با حامل آب دیدند که شعله های آتش را خاموش می کند و باعث خاموش شدن آتش می شود. خاموش کردن معجزه آسای آتش سوزی وحشتناک مسکو در سال 1547 توسط سنت باسیل نیز شناخته شده است.

سنت باسیل در 2 اوت (طبق مقاله جدید - 15) 1552 وفات کرد. دفن او توسط متروپولیتن ماکاریوس مسکو انجام شد. بقایای آن مبارک در ابتدا در کلیسای تثلیث مقدس (روی خندق) قرار گرفت.

در زمان سلطنت فئودور یوانوویچ، پسر ایوان وحشتناک، تواریخ در مورد معجزات بسیاری می نویسد که از بقایای سنت ریحان رخ داده است.

در دهه 1560، در محل کلیسای تثلیث مقدس، کلیسای جامع شفاعت مادر خدا در خندق ساخته شد. یکی از کلیساها بر فراز قبر سنت باسیل مقدس ساخته شده است و از آن زمان به بعد کلیسای جامع در بین مردم به غیر از نام او خوانده نشده است.

سنت ریحان مبارک(1469، روستای الوخوو در نزدیکی مسکو - 2 اوت 1552، مسکو) - قدیس روسی، احمق مقدس: گاهی اوقات او را "واسیلی ناگوی" می نامند.

سنت ریحان تبارک، احمق مقدس مسکو است. او در دسامبر 1469 در روستای الوخوو (اکنون در محدوده شهر مسکو) به دنیا آمد، در ایوانی که مادرش برای دعا کردن برای "حل مطمئن" آمده بود.

پدر و مادرش که دهقان بودند او را برای تحصیل در رشته کفش سازی فرستادند. زندگی می گوید که جوانی سخت کوش و خداترس به واسیلی هدیه بینش اعطا شد که به طور اتفاقی کشف شد. پس از شانزده سال و تا زمان مرگش، بدون سرپناه و لباس، شاهکار حماقت را انجام داد و خود را در معرض سختی‌های فراوان قرار داد. زندگانی آن مبارک بیان می کند که چگونه زندگی اخلاقی را به زبان و مثال به مردم آموخت. تمام سال بدون لباس می رفت، در هوای آزاد می خوابید، مدام روزه می گرفت و سختی ها را تحمل می کرد.

دائماً دروغ و ریا را افشا می کرد. معاصران خاطرنشان کردند که این تقریباً تنها کسی بود که تزار ایوان وحشتناک از او می ترسید. تزار ایوان واسیلیویچ وحشتناک، "به عنوان بیننده قلب ها و افکار انسان ها" از مبارک تجلیل و از او می ترسید. هنگامی که کمی قبل از مرگ واسیلی به بیماری جدی مبتلا شد، خود تزار به همراه تزارینا آناستازیا از او دیدن کرد.

سنت باسیل در 2 اوت 1552 درگذشت (گاهی اوقات سال 1551 نیز ذکر شده است). ایوان مخوف و پسران تابوت او را حمل کردند و متروپولیتن ماکاریوس دفن را انجام داد.

جسد واسیلی در قبرستان کلیسای ترینیتی در خندق به خاک سپرده شد. از سال 1588، آنها شروع به صحبت در مورد معجزاتی کردند که در مقبره مقدس ریحان رخ می دهد. در نتیجه، پدرسالار ایوب تصمیم گرفت تا یاد و خاطره معجزه گر را در روز مرگ او، 2 اوت، جشن بگیرد.

معجزه ها

معجزات زیادی به سنت باسیل چه در زمان حیات و چه پس از مرگش نسبت داده شده است.

  • مردی برای سفارش چکمه نزد صاحب واسیلی آمد و از او خواست چکمه هایی بسازد که تا زمان مرگش نپوشد. واسیلی خندید و گریه کرد. پس از رفتن بازرگان، پسر رفتار خود را به استاد توضیح داد و گفت که تاجر چکمه‌هایی سفارش می‌دهد که او نمی‌تواند بپوشد، زیرا به زودی خواهد مرد، که محقق شد.
  • یک روز، دزدان متوجه شدند که قدیس یک کت خز خوب پوشیده است که توسط برخی بویار به او داده شده بود، تصمیم گرفتند آن را از او فریب دهند. یکی از آنها تظاهر به مرده کرد و بقیه از واسیلی درخواست دفن کردند. به نظر می رسید که واسیلی مرده را با کت خز خود می پوشاند ، اما با دیدن فریب گفت: "کت پوست روباه ، حیله گری ، کار روباه را بپوشان ، حیله گری. باشد که از این به بعد به خاطر شرارت مرده باشید، زیرا نوشته شده است: شریر نابود شود.» وقتی مردم تندرو کت پوست او را درآوردند، دیدند که دوستشان دیگر مرده است.
  • روزی ریحان نان از نانوایی در بازار پخش کرد و اعتراف کرد که گچ و آهک را در آرد مخلوط کرده است.
  • کتاب درجه می گوید که در تابستان 1547 واسیلی به صومعه معراج در Ostrog (اکنون Vozdvizhenka) آمد و برای مدت طولانی در مقابل کلیسا با اشک دعا کرد. روز بعد، آتش سوزی معروف مسکو، دقیقا از صومعه Vozdvizhensky آغاز شد.
  • هنگامی که در مسکو بود، قدیس آتشی را در نووگورود دید که با سه لیوان شراب آن را خاموش کرد.
  • او با سنگی تصویر مادر خدا را بر دروازه واروارینسکی که مدتها معجزه می دانستند شکست. انبوهی از زائران که از سراسر روسیه برای شفا جمع شده بودند، به او حمله کردند و شروع به ضرب و شتم او کردند. احمق مقدس گفت: و تو لایه رنگ را می خراشی! پس از برداشتن لایه رنگ، مردم دیدند که در زیر تصویر مادر خدا یک "لیوان شیطان" وجود دارد.

کلیسای جامع سنت باسیل

ساخت کلیسای جامع شفاعت مریم مقدس مسکو در خندق در سال 1555 به دستور تزار ایوان مخوف به یاد تسخیر کازان آغاز شد. پس از تقدیس قدیس، به دستور تزار فئودور یوانوویچ در سال 1588، کلیسایی به افتخار سنت باسیل به کلیسای شفاعت اضافه شد - بالای محل دفن واسیلی، همانطور که کتیبه ای تلطیف شده روی دیوار این کلیسا نشان می دهد. امروزه کل کلیسای جامع بیشتر به عنوان کلیسای جامع سنت باسیل شناخته می شود.

یاد و خاطره سنت باسیل در مسکو با تشریفات فراوان برگزار شد: خود پدرسالار خدمت می کرد و خود تزار معمولاً در این مراسم حضور داشت.

ریحان مبارک - نقل قول

ناآرامی بزرگ برای مدت طولانی در پادشاهی ادامه خواهد داشت تا اینکه توسط یک جنگجوی بزرگ که توسط همه مردم ما فراخوانده شده است متوقف شود ...

احمق ها... افرادی که در این راه دشوار قدم گذاشته اند، عمدا خود را مجنون جلوه می دهند، از همه نعمت های دنیوی غفلت می کنند، فروتنانه تگرگ تمسخر بی پایان، رفتار تحقیرآمیز و مجازات های مختلف اطرافیان را تحمل می کنند. آنها با استفاده از قالب تمثیلی سعی در راه یافتن به دل و جان مردم داشتند، اندیشه های خیر و رحمت را تبلیغ می کردند، فریب و بی عدالتی را افشا می کردند. همه نتوانستند آغاز غرور را سرکوب کنند، نیازهای بدن را نادیده بگیرند و از نظر روحی بر اطرافیان خود برتری پیدا کنند. یکی از کسانی که موفق به انجام این کار شد، ریحان متبارک، معروف ترین و محترم ترین احمق مقدس است. مطالب ما درباره اوست.

سنت باسیل: زندگی

سفر زندگی او از روز اول شگفت انگیز است. دسامبر 1469. تاریخ ها متفاوت است و برخی منابع 1464 را ذکر کرده اند. زنی ساده به نام آنا در ایوان (کلیسای جامع اپیفانی در روستای الوهوو) ظاهر می شود. او با دعا برای تولد سالم کودک به اینجا آمد. سخنان زن توسط مادر خدا شنیده شد. و در همان مکان، آنا پسری به دنیا آورد که نام واسیلی (واسیلی ناگوی - این همان چیزی است که آنها او را نیز می نامند) به دنیا آورد. روح پاک و دل باز همان چیزی است که با آن به دنیا آمد.

پدر و مادر او از میان دهقانان ساده، به تقوای خود متمایز بودند، به مسیح احترام می گذاشتند و زندگی خود را بر اساس دستورات او بنا می کردند. آنها از همان دوران کودکی به دنبال این بودند که رفتاری محترمانه و محترمانه نسبت به خدا را در فرزندشان القا کنند. سعادت واسیلی در حال رشد بود و پدر و مادرش با آرزوی زندگی خوب برای پسرش تصمیم گرفتند او را با کفاشی آشنا کنند.

به عنوان شاگرد کار کنید

شاگرد جوان با سخت کوشی و فرمانبرداری متمایز بود. اگر برای یک حادثه شگفت انگیز نبود، او برای مدت طولانی کار می کرد، پس از آن استادش متوجه شد که واسیلی چه شخص خارق العاده ای است. روزی تاجری در کارگاه حاضر شد و خواست که چکمه هایی بسازد که تا یک سال تمام نیازی به تخریب نداشته باشد. واسیلی مبارک با اشک ریختن به او قول داد کفش هایی که هرگز فرسوده نشود. شاگرد بعداً به استاد گیج توضیح داد که مشتری حتی نمی تواند جفت سفارش داده شده را بپوشد؛ او به زودی خواهد مرد. زمان بسیار کمی گذشت و این سخنان به حقیقت پیوست.

راه مسکو

پس از این واقعه، واسیلی تصمیم گرفت از کفاشی جدا شود و زندگی خود را در مسیر خاردار حماقت بگذراند. تا زمان مرگش، او بدون هیچ پس انداز، بدون محافظت از تمسخر یا توهین، تنها با داشتن یک حرز نامرئی - ایمان و عشق همه جانبه به خدا - زندگی کرد. تمام لباس هایش زنجیر بود.

واسیلی با ترک والدین خود به مسکو رفت. در ابتدا مردم با تعجب و تمسخر این مرد برهنه عجیب را درک کردند. اما به زودی مسکوویان او را به عنوان یک مرد خدا، یک احمق مقدس به خاطر مسیح شناختند.

سنت باسیل: معجزات

مردم که معمولاً کارهای عجیب او را درک نمی کردند، عصبانی می شدند. تنها بعداً معنای پنهانی آنها روشن شد. یک بار، واسیلی که عمداً رول ها را در یکی از بازرگانان پراکنده کرد، لعنت ها را تحمل کرد و ضرب و شتم بر او بارید. بعدها، کلاچنیک بدشانس اعتراف کرد که آهک و گچ را به خمیر اضافه کرده است.

دیگر معجزات سنت باسیل نیز شناخته شده است. یک روز تاجری به او نزدیک شد: طاق های کلیسایی که او می ساخت به دلایل نامعلومی سه بار فرو ریخته بود. احمق مقدس مسکو به او توصیه کرد که ایوان بیچاره را در کیف پیدا کند. پس از انجام این کار، تاجر مردی را در خانه ای فقیرانه یافت که گهواره ای خالی را تکان می داد. تاجر پرسید این یعنی چه؟ مرد فقیر توضیح داد که به این ترتیب تصمیم گرفت از مادرش ادای احترام کند. برای "سازنده" ناموفق مشخص شد که چرا واسیلی او را به اینجا فرستاد. از این گذشته ، حتی قبل از این ، او مادرش را از خانه بیرون کرد. او بدون پشیمانی از آنچه انجام داده بود، در خواب دید که خداوند متعال را با معبد ساخته شده تجلیل کند. خداوند از پذیرفتن هدیه ای از شخص کم روح خودداری کرد. واسیلی مبارک توانست به این مرد کمک کند: او توبه کرد، با مادرش صلح کرد و زن او را بخشید. سپس ساخت معبد خدا با موفقیت به پایان رسید.

جلوه بیشتر هدیه

باسیل که شرح حال کوتاهش به دست ما رسیده، همیشه از خوشی ها پرهیز کرد، سختی های وجودش را متواضعانه تحمل کرد، در کوچه و خیابان در میان جمع کثیری زندگی کرد و همه سختی ها را صبورانه تحمل کرد. در عین حال روحش معصوم و روشن ماند. با گذشت زمان، هدیه او با قدرت فزاینده خود را نشان داد.

با کمک خداوند متعال، باسیل متبرکه، معجزه گر مسکو، توانست حمله به مسکو را پیش بینی کند. اوضاع به این شکل بود: او، طبق معمول، در حال نماز شب بود که علامتی ظاهر شد - شعله هایی که از پنجره های کلیسا بیرون زد. دعاهای واسیلی غیرت بیشتری پیدا کرد. کم کم آتش خاموش شد. مدتی پس از این واقعه، تاتارهای کریمه به صومعه نیکولو-اگرشسکی و روستاهای اطراف حمله کردند؛ آنها غارت و سوزانده شدند، اما مسکو دست نخورده باقی ماند.

رویداد فوق العاده بعدی. 1543 جولای. سنت ریحان دوباره توسط چشم اندازی که یک آتش سوزی قوی را پیش بینی می کرد بازدید می کند: تعدادی از خیابان ها سوختند، فاجعه بر صومعه صلیب مقدس، حیاط تزار و متروپولیتن تأثیر گذاشت.

یک روز زمستانی، یک بویار موفق شد احمق مقدس را متقاعد کند که از او هدیه ای بپذیرد - یک کت خز. پس از اعتراض زیاد، واسیلی موافقت کرد. با قدم زدن در این کت خز، او با گروهی از دزدان آشنا شد. آنهایی که می‌ترسیدند به زور لباس‌هایشان را بردارند، برای اجرای یک نمایش واقعی در مقابل احمق مقدس خیلی تنبل نبودند. یکی تظاهر به مرده کرد، دیگران شروع کردند به التماس برای یک کت خز، ظاهراً برای پوشاندن دوست فوت شده خود. احمق مقدس در حالی که مدعی را پوشانده بود، پرسید که آیا او واقعا مرده است؟ دزدها به او از صحت و سقم اتفاقات اطمینان دادند. آرزوی سنت باسیل در پاسخ به آنها مجازات نفاق بود. پس از رفتن او، دزدها به معنای واقعی کلمه یخ زدند - رفیق آنها دیگر نیازی به تظاهر نداشت، او در واقع مرد.

احمق مقدس در تمام زندگی خود به مردم کمک کرد و با آنها همدردی کرد. علاوه بر این، کاملاً همه. مخصوصاً کسانی که از درخواست کمک خجالت می کشیدند. پس هدایایی را که از پادشاه گرفته بود به تاجر خارجی داد. او پول خود را از دست داد و بیش از یک روز گرسنه ماند. او کمک نخواست - او از لباس غنی خود خجالت می کشید.

واسیلی یک بازدیدکننده مکرر از کیتای گورود بود. او به زندان اصلاح و تربیت مستان مستقر در آنجا رفت. سخنان و نصیحت‌های تشویقی همان چیزی است که او برای کمک به افراد افسرده برای بازگشت به سبک زندگی عادی استفاده کرد.

نگرش ایوان مخوف به احمق مقدس

سنت باسیل، که ما همچنان زندگی او را در نظر می گیریم، زیر نظر دو خودکامه زندگی می کرد. احترام و ترس - اینها احساساتی بود که یکی از آنها ، ایوان مخوف ، با او رفتار کرد. مرد خدا که او را در احمق مقدس دید، برای پادشاه یادآوری دائمی نیاز به عادلانه زیستن و کوتاهی نکردن از اعمال و کردار نیک بود.

ایوان مخوف پس از مواجهه با چندین مورد متقاعد شد که ما در واقع در مورد یک احمق مقدس پارسا صحبت می کنیم که از امور دنیوی جدا شده است. یک روز، سنت باسیل مقدس توسط تزار به یک جشن دعوت شد. امپراطور عصبانی شد وقتی احمق مقدس شرابی را که سه بار برای او سرو شده بود بیرون انداخت. ایوان مخوف تا آن زمان در توضیح احمق مقدس درباره آتش خاموش شده در ولیکی نووگورود تردید داشت تا اینکه یک پیام آور از شهر ظاهر شد. او خبر ماجرا را آورد و اینکه مردی برهنه مداخله کرده و آتش روشن کرده است. نوگورودیایی هایی که به مسکو آمدند توسط همان مرد به عنوان احمق مقدس شناخته شدند.

پادشاه با تصور ساختن یک قصر در تپه های اسپارو، فقط به این فکر کرد. او که خود را در یک مراسم تعطیلات کلیسا پیدا کرد، به همان اندازه متفکرانه و بی توجه به اتفاقاتی که در اطرافش می افتاد رفتار کرد. تزار به سادگی متوجه نشد که سنت باسیل، که آنجا بود، در افکار خود غوطه ور است. در پایان خدمت، گروزنی شروع به سرزنش احمق مقدس برای غیبت او از معبد کرد. به این سخنان، سنت باسیل پادشاه را سرزنش کرد و پاسخ داد که بدن او در خدمت است و روحش در نزدیکی کاخ در حال ساخت معلق است. از آن پس، ایوان مخوف احترام و ترس بیشتری نسبت به احمق مقدس ایجاد کرد. هنگامی که دومی از یک بیماری سخت بیمار شد، پادشاه به ملاقات او آمد.

پایان سفر سنت باسیل

علیرغم اینکه زندگی او پر از سختی بود ، واسیلی تقریباً نود سال عمر کرد. او پیش‌بینی دیگری برای تزار و خانواده‌اش که به ملاقات او آمده بودند کرد: پسر تزار فدور در آینده فرمانروای روسیه خواهد شد. و او در این مورد نیز اشتباه نکرده است. از این گذشته، همه می دانیم که خود تزار عصبانی دستش را روی ایوان (پسر بزرگش) بلند کرد.

تاریخ درگذشت سنت باسیل 2 اوت 1557 است (به سبک جدید 15 اوت). تزار و پسران تابوت را با جسد احمق مقدس حمل کردند. مراسم تشییع و خاکسپاری توسط متروپولیتن ماکاریوس مسکو و تمام روسیه انجام شد. هنگامی که خاکسپاری انجام شد، بسیاری از بیماران بهبود یافتند. قبرستان کلیسای ترینیتی (در خندق نزدیک کرملین) به عنوان محل دفن انتخاب شد. کمی بعد، کلیسای جامع شفاعت در اینجا ساخته شد. نمازخانه ای در آن به افتخار احمق مقدس ساخته شد. او با چنان قدرتی مورد احترام بود که از آن زمان به بعد، یک نام مشترک به کلیسای ترینیتی و کلیسای جامع شفاعت اختصاص یافت - کلیسای جامع سنت باسیل. علاوه بر این، تاریخ آن نه تنها با نامش جالب است.

کلیسای جامع سنت باسیل: ترکیبی از سبک های مختلف

این معبد ترکیبی از معماری گوتیک و شرقی است. زیبایی بی‌سابقه آن باعث ایجاد یک افسانه واقعی شد: ظاهراً به دستور تزار ایوان وحشتناک، چشمان معمار از بین رفت تا دیگر نتواند سازه‌های مشابهی بسازد.

آنها بیش از یک بار سعی کردند معبد را ویران کنند. اما به نحوی معجزه آسا در جای خود به اوج گرفتن ادامه می دهد. در سال 1812، ناپلئون هنگام فرار از پایتخت، دستور تخریب کلیسای جامع شفاعت همراه با کرملین را صادر کرد. اما فرانسوی های عجول نتوانستند با تعداد مورد نیاز مین کنار بیایند. مشخص شد که کلیسای جامع شفاعت هیچ آسیبی ندیده است، زیرا فتیله هایی که آنها روشن کرده اند در هنگام باران خاموش می شوند.

در سال های پس از انقلاب، کلیسای جامع نیز از تخریب اجتناب کرد. آخرین رهبر آن، کشیش Ioann Vostorgov، در سال 1919 تیراندازی شد و در سال 1929 کلیسای جامع سنت باسیل به طور کامل بسته شد، ناقوس های آن ذوب شد. در دهه 30، لازار کاگانوویچ، که موفق به تخریب بسیاری از کلیساهای مسکو شد، پیشنهاد تخریب کلیسای جامع شفاعت را داد. او دلیل قانع‌کننده‌ای را مطرح کرد: ظاهراً این کار فضایی را برای رژه‌های تشریفاتی و تظاهرات آزاد می‌کند.

افسانه ای وجود دارد که او مدلی از میدان سرخ را با کلیسای جامع شفاعت قابل جابجایی ساخته است. او با خلقت خود به نزد استالین آمد. او که متقاعد شده بود معبد مانعی است، ناگهان مکان آن را برای رهبر خراب کرد. در همان زمان، استالین مات و مبهوت با این عبارت تاریخی ترکید: "لازاروس، او را به جای او بگذار!" مرمت کننده معروف P.D. Baranovsky تلگراف هایی را خطاب به استالین با درخواست برای نجات معبد ارسال کرد. آنها گفتند که بارانوفسکی که برای حل این مشکل به کرملین دعوت شده بود، از زانو زدن در برابر اعضای کمیته مرکزی تردید نکرد و التماس کرد که معبد را حفظ کند. به او گوش دادند. کلیسای جامع سنت باسیل (قصه می توانست به همین جا ختم شود) تنها ماند. فقط بعداً بارانوفسکی به یک حکم چشمگیر محکوم شد.

روز یادبود سنت باسیل

پس از مرگ واسیلی، پدیده های معجزه آسا متوقف نشد. در بالا نوشتیم که مردم در نزدیکی تابوت با آنها برخورد کردند. به همین دلیل، در سال 1588 (این زمانی است که فئودور ایوانوویچ سلطنت می کرد)، پدرسالار مسکو، ایوب، قدیس را مقدس کرد. روز یادبود او نیز تعیین شد - 2 اوت (روز درگذشت او). تا سال 1917، روز یادبود واسیلی همیشه به طور رسمی جشن گرفته می شد. حضور شاهنشاه در کنار عزیزانش رایج بود. این مراسم توسط پدرسالار انجام شد. بالاترین روحانیون و همچنین ساکنان مسکو حضور داشتند که به طور مقدس به معجزه گر احترام می گذاشتند.

بیایید کمی منحرف شویم و داستان دیگری را به یاد بیاوریم. سنت ریحان، که پیشگویی هایش به زمان ما رسیده است، زمانی به بهترین شکل نسبت به تصویر مادر خدا رفتار نمی کرد. با برداشتن سنگ، آن را شکست. خواص معجزه آسایی به این تصویر نسبت داده شد. زائران که طاقت نیاوردند واسیلی را کتک زدند. او همه چیز را متواضعانه تحمل می کرد. و سپس توصیه کرد که یکی از لایه های رنگ را از تصویر بردارید. به آن گوش دادند و معلوم شد که تصویر شیطانی زیر آن پنهان شده است.

نمادهای قدیس مقدس

یک مسکووی ثروتمند که در دوازده سالگی نابینا شد (نام او آنا بود) می دانست که افراد نابینایی که به واسیلی دعا می کنند بینایی خود را دریافت می کنند. او یک نقاش نماد پیدا کرد و با دستور به او رو کرد: آن زن می خواست نمادی از سنت ریحان نقاشی شود. این نماد توسط آنا به معبد داده شد. مطمئناً مشخص است که این کلیسای جامع سنت باسیل بوده است. داستان به همین جا ختم نمی شود. هر روز برای نماز به آنجا می آمد. طبق افسانه، پس از مدتی، آنا بهبودی کامل را تجربه کرد: بینایی او بازگشت.

در آثار اولیه، واسیلی برهنه ارائه شد؛ در آثار بعدی، قدیس شروع به نشان دادن در احاطه یک حوله کرد. غالباً مبارک در پس زمینه کرملین و در پس زمینه میدان سرخ به تصویر کشیده می شد ، زیرا او در اینجا زندگی می کرد. چنین نمادی امروزه در کلیسای جامع سنت باسیل نگهداری می شود. سایر کلیساهای روسیه نیز دارای نمادهایی هستند که قدیس را نشان می دهند.

بنابراین، داستان سنت ریحان پیش روی ما است، این مرد با صلابت شگفت انگیز با اعمال و زندگی خود نشان داد که هر چیز زمینی ابدی نیست. که اگر نیکی و عدالت را به یاد داشته باشید، می توانید در هر شرایط سختی زنده بمانید.

در 1 سپتامبر 1468 در روستای آن زمان مسکو الوخوو در یک خانواده دهقانی متولد شد. پدر و مادر او، یعقوب و آنا، تنها به لطف دعاهای خستگی ناپذیر در اواخر عمر صاحب فرزند شدند.
خداوند از بدو تولد به واسیلی هدیه روشن بینی داد و از هفت سالگی شروع به پیش بینی کرد. با گذشت زمان، مردم روستا از او ترسیدند و همسالانش او را کتک زدند و گفتند که او غر می‌زند و دردسر می‌آورد.


واسیلی در شانزده سالگی والدین خود را ترک کرد و به مسکو نقل مکان کرد. او یکی از سخت ترین راه های بندگی خدا را برای خود انتخاب کرد - حماقت.
در این زمان مرد جوان کوتاه قد، تنومند، چشمان خاکستری و موهای قهوه ای و کمی موجدار داشت.
شخصیت او ملایم و مهربان بود. متمردانه تمسخرها و ضرب و شتم های متعددی را تحمل کرد. او هرگز از کسی دلخور نشد و همه چیز را با لبخند پذیرفت و در عین حال گفت: "اگر زمستان سخت است، پس بهشت ​​شیرین است."
واسیلی تقریباً همیشه برهنه در خیابان ها راه می رفت، حتی در شدیدترین یخبندان و هوای سرد. گرسنگی و تشنگی را بدون شکایت تحمل کرد.
آن مبارک خانه نداشت، شب را در برجی در دیوار کیتای گورود گذراند. من فقط چیزی را خوردم که مردم خوب سرو کردند. و همیشه همه روزه ها را نگه می داشت.
مسکووی ها همیشه به آنچه احمق مقدس می گفت گوش می دادند.
در سال 1521، واسیلی، با پیش بینی حمله تاتارها به مسکو، شروع به دعای دیوانه وار برای دفع مشکل از شهر کرد. دعای سنت باسیل و مداخله مادر خدا خطر را از دیوارهای شهر منحرف کرد. به یاد این نجات معجزه آسا، در 21 مه، کلیسای ارتدکس تعطیلاتی را به افتخار نماد ولادیمیر مادر خدا - حامی مسکو و روسیه جشن می گیرد.
حتی پادشاه به توصیه احمق مقدس گوش داد. روزی قدیس باسیل مقدس را به کاخ تزار دعوت کردند و به عنوان مهمان محترم، فنجانی به او نوشیدند. برای همه غیرمنتظره، احمق مقدس نوشیدنی را گرفت و از پنجره به بیرون پرت کرد. سپس کاسه دوم سرو شده را از پنجره به بیرون پرتاب کرد، سپس کاسه سوم را.
پس از این، سنت باسیل به تزار خشمگین گفت: "عصبانی مباش، تزار، زیرا با این نوشیدنی آتشی را که در این ساعت نووگورود را فرا گرفته بود، خاموش کردم."
با گفتن این سخن، قدیس به سرعت از قصر ناپدید شد که هیچ کس نتوانست به او برسد. ایوان مخوف دستور داد که یک پیام آور به نووگورود بفرستد تا بفهمد در آنجا چه اتفاقی افتاده است. همه چیز تأیید شد - در این روز و ساعت بود که واسیلی نوشیدنی را از پنجره بیرون می ریخت، آتش سوزی وحشتناکی در نووگورود بیداد کرد. به گفته شاهدان عینی، آتش توسط مردی برهنه با یک سطل آب که شعله های آتش خروشان را خاموش کرده بود، خاموش کرد.
وقتی بازرگانان نوگورود به مسکو رسیدند، سنت باسیل را همان مرد برهنه شناختند.

در اینجا مورد دیگری است که گواهی بر آینده نگری سنت باسیل است. یک روز، ایوان مخوف که در معبد ایستاده بود، به فکر ساختن قصر خود در تپه‌های گنجشک افتاد. پس از پایان خدمت، واسیلی تزار را به خاطر حضور در معبد و سرگردانی ذهنی در محل ساخت و ساز در تپه اسپارو سرزنش کرد.
تواریخ می گویند که ایوان وحشتناک حتی از احمق مقدس که می توانست افکار انسان را بخواند می ترسید.
سنت ریحان مبارک، در خیابان های مسکو پرسه می زد، کارهای عجیبی انجام می داد - در برخی خانه ها گوشه های ساختمان را می بوسید، در گوشه خانه های دیگر سنگ پرتاب می کرد.
این طور توضیح داده شد: اگر مردم در خانه ای «نیکی کنند و نماز بخوانند»، باید در گوشه و کنار این خانه روشن سنگ انداخت تا شیاطینی که در آنجا جمع شده اند را از خود دور کنند. اگر برعکس، چیزهای ناشایست در خانه اتفاق می افتد - آنها شراب می نوشند، آهنگ های بی شرمانه می خوانند، باید گوشه های این خانه را بوسید، زیرا فرشتگان رانده شده از خانه اکنون در آنجا نشسته اند.
یک روز، یک نجیب زاده یک کت خز گرم به واسیلی داد، زیرا بیرون یخ زدگی غیرقابل شنیده ای بود. دزدهای باهوش به این کت خز طمع داشتند. آنها جرات سرقت از احمق مقدس را نداشتند، زیرا این یک گناه وحشتناک تلقی می شد و تصمیم گرفتند او را با حیله گری فریب دهند.
یکی از آنها روی زمین دراز کشید و وانمود کرد که مرده است و دوستانش شروع کردند به متقاعد کردن واسیلی که از آنجا می گذشت تا چیزی برای دفن اهدا کند. سنت باسیل با دیدن چنین فریب آهی کشید و پرسید: "آیا رفیق شما واقعاً مرد؟ چه زمانی این اتفاق برای او افتاد؟ دوستانش تایید کردند: «بله، او به تازگی مرده است.

آن گاه مبارک کت پوست خود را درآورد و دراز کشیده را پوشانید و گفت: چنان باشد که گفتند. به خاطر شرارتت.»
واسیلی رفت و وقتی فریبکاران راضی شروع به تحریک رفیق دروغگوی خود کردند، با وحشت متوجه شدند که او واقعاً مرده است.

ریحان تبارک در 2 اوت 1552 در سن هشتاد سالگی درگذشت. ایوان مخوف و پسران تابوت او را حمل کردند و متروپولیتن ماکاریوس دفن را انجام داد.

جسد واسیلی در قبرستان کلیسای ترینیتی در خندق به خاک سپرده شد، جایی که تزار ایوان مخوف به زودی دستور ساخت کلیسای جامع شفاعت را به یاد فتح کازان، که بیشتر به کلیسای جامع سنت باسیل معروف است، داد.

از سال 1588، آنها شروع به صحبت در مورد معجزاتی کردند که در مقبره مقدس ریحان رخ می دهد. در نتیجه، ایوب پاتریارک مصمم شد که یاد و خاطره این شگفت‌ساز را در روز مرگش جشن بگیرد. 2 آگوست.

در سال 1588، به دستور تئودور یوانوویچ، کلیسایی به نام سنت باسیل مقدس در مکانی که او در آنجا دفن شد ساخته شد. برای بقاع او ضریح نقره ساخته شد.

سارکوفاگ با یادگارهای سنت ریحان

در آرامگاه سنت باسیل، شفای بسیاری از بیماران از بیماری های مختلف شروع شد. کلیسای جامع شفاعت نام دوم را از این دریافت کرد - کلیسای جامع سنت باسیل. این نام به نشانه احترام به قدیس بزرگ تا به امروز باقی مانده است.

از زمان های قدیم ، یاد و خاطره مبارک در مسکو با وقار فراوان جشن گرفته می شد: خود پدرسالار خدمت می کرد و خود تزار معمولاً در این خدمت حضور داشت.

معجزه ها

معجزات زیادی به سنت باسیل چه در زمان حیات و چه پس از مرگش نسبت داده شده است.

مردی برای سفارش چکمه نزد صاحب واسیلی آمد و از او خواست چکمه هایی بسازد که تا زمان مرگش نپوشد. واسیلی خندید و گریه کرد. پس از رفتن بازرگان، پسر رفتار خود را به استاد توضیح داد و گفت که تاجر چکمه‌هایی سفارش می‌دهد که او نمی‌تواند بپوشد، زیرا به زودی خواهد مرد، که محقق شد.

یک روز، دزدان متوجه شدند که قدیس یک کت خز خوب پوشیده است که توسط برخی بویار به او داده شده بود، تصمیم گرفتند آن را از او فریب دهند. یکی از آنها تظاهر به مرده کرد و بقیه از واسیلی درخواست دفن کردند. به نظر می رسید که واسیلی مرده را با کت خز خود می پوشاند ، اما با دیدن فریب گفت: "کت پوست روباه ، حیله گری ، کار روباه را بپوشان ، حیله گری. باشد که از این به بعد به خاطر شرارت مرده باشید، زیرا نوشته شده است: شریر نابود شود.» وقتی مردم تندرو کت پوست او را درآوردند، دیدند که دوستشان دیگر مرده است.

روزی ریحان نان از نانوایی در بازار پخش کرد و اعتراف کرد که گچ و آهک را در آرد مخلوط کرده است.

کتاب درجه می گوید که در تابستان 1547 واسیلی به صومعه معراج در Ostrog (اکنون Vozdvizhenka) آمد و برای مدت طولانی در مقابل کلیسا با اشک دعا کرد. روز بعد، آتش سوزی معروف مسکو، دقیقا از صومعه Vozdvizhensky آغاز شد.

هنگامی که در مسکو بود، قدیس آتشی را در نووگورود دید که با سه لیوان شراب آن را خاموش کرد.

او با سنگی تصویر مادر خدا را بر دروازه واروارینسکی که مدتها معجزه می دانستند شکست. انبوهی از زائران که از سراسر روسیه برای شفا جمع شده بودند، به او حمله کردند و شروع به ضرب و شتم او کردند. احمق مقدس گفت: و تو لایه رنگ را می خراشی! پس از برداشتن لایه رنگ، مردم دیدند که در زیر تصویر مادر خدا یک "لیوان شیطان" وجود دارد.

از ریحان تبارک، عجایب کار مسکو درخواست می شود شفای بیماری ها، به ویژه بیماری های چشمی، رهایی از آتش.

دعا به سنت باسیل

ای بنده بزرگ مسیح، دوست واقعی و بنده وفادار خالق خداوند خداوند، مبارک ریحان! ما را بشنو، ای بسیاری از گناهکاران، که اکنون برای تو می خوانیم و نام مقدست را می خوانیم، بر ما که امروز در برابر پاک ترین چهره تو افتادیم، رحم کن، دعای کوچک و ناشایست ما را بپذیر، بر بدبختی ما رحم کن و با دعای خود هر دردی را شفا ده. و بیماری روح و جسم گنهکارمان، و ما را لایق گذراندن از مسیر این زندگی سالم از دشمنان مرئی و نامرئی بدون گناه بگذرانیم و مرگی مسیحی، بی شرمانه، صلح آمیز، آرام و ارث دریافت کنیم. پادشاهی آسمانی با همه مقدسین تا ابدالاباد. آمین


2023
polyester.ru - مجله دخترانه و زنانه