25.11.2023

ماسون ها و تمپلارها فراماسونری - یک کاتالیزور مخفی ارتباط بین تمپلارها و ماسون ها


علیرغم ممنوعیت پاپ، شاخه فراماسونری ژاکوبیتی به راه خود ادامه داد و به استوارت ها و تلاش برای بازگرداندن آنها به تاج و تخت انگلیس اختصاص داشت. آشکارتر از قبل، ژاکوبیت ها شروع به استفاده از فراماسونری و شبکه در حال گسترش لژها در سراسر اروپا کردند، ابتدا برای جذب هواداران و پس از شکست، برای حمایت از برادران مضطرب. در سال 1746، ژاکوبیت های انگلیسی با نامه هایی حاوی درخواست کمک خطاب به همه فراماسون ها وارد فرانسه شدند.

ژاکوبیت ها نه تنها از فراماسونری برای مقاصد سیاسی استفاده می کردند، بلکه آشکارا آن را با عناصر منشأ و میراث آن که توسط لژ بزرگ "از بین رفت" ترکیب کردند. رمزی تحت تأثیر فنلون، شخصیت عرفانی را به شاخه فراماسونری ژاکوبیت بازگرداند. مهمتر از آن، او در خطبه خود بر جنبه جوانمردی نظم تأکید کرد و بر نقش «صلیبیون» تأکید کرد.

متعاقباً، او کمپین بازسازی استوارت ها را چیزی کمتر از «جنگ صلیبی» نامید. نامه‌هایی که در آن زمان بین لژها رد و بدل می‌شد، بیشتر از «نوآوری‌هایی... که هدفشان تبدیل انجمن برادری از یک «سازمان اجتماعی» به «فرمان جوانمردی» بود، صحبت می‌کرد. در جزوه‌ها و حتی گزارش‌های پلیس، کلماتی در مورد «شوالیه‌های جدید» و «درباره این مرتبه شوالیه‌گری» به چشم می‌خورد.

اگر لژ بزرگ به چسب جامعه تبدیل شد، شاخه فراماسونری ژاکوبیت آرزوی چیزی دراماتیک، عاشقانه و باشکوه تر داشت - ایجاد نسل جدیدی از شوالیه ها و جنگجویان اسرارآمیز که مأموریت نجیب بازپس گیری پادشاهی و بازگرداندن سلسله مقدس را به عهده داشتند. بر تاج و تخت تشابهات با تمپلارها به قدری آشکار بود که نمی‌توان آنها را نادیده گرفت و فقط زمان بود که شوالیه‌های معبد به عنوان پیشینیان فراماسون‌ها اعلام شوند.
دقیقاً مشخص نیست که چه زمانی ارتباط بین ماسونها و تمپلارها برای اولین بار آشکارا تأیید شد، زیرا اسناد سری لژها، اگر زمانی وجود داشته باشند، مدتهاست از بین رفته بودند.

کاملاً محتمل است که این اتفاق در اوایل سال 1689 رخ داده باشد، زمانی که دیوید کلاورهاوس با یک صلیب تمپلار که ظاهراً از بدن برادرش گرفته شده بود، وارد فرانسه شد و سپس این صلیب را به Abbot Calmet داد. در این مورد فقط می توان حدس زد، اما شکی نیست که در دهه 30 قرن هجدهم، با کمک رادکلیف و رمزی، تداوم با تمپلارها به طور فعال ترویج شد. در سال 1738، اندکی پس از ظهور «سخنرانی» رمزی، مارکیز دآرژنت مقاله‌ای درباره فراماسونری منتشر کرد.

این اثر استدلال می‌کند که لژهای یعقوبی تلاش کردند میراث تمپلارها را تصاحب کنند. در طول دهه بعد، تمپلارها - حداقل برای همه اشکال فراماسونری که با لژ بزرگ مرتبط نیستند - توجه روزافزونی را به خود جلب کردند. به عنوان مثال، در سال 1743، به اصطلاح درجه "انتقام" یا "کادوش" در لیون معرفی شد. این به انتقام فراماسونری برای مرگ آخرین استاد بزرگ تمپلارها، ژاک دو مولای اشاره دارد. ما قبلاً اشاره کرده ایم که این موضوع متعاقباً چقدر اهمیت پیدا می کند.

مسئولیت اصلی اعلام عمومی ارتباطات فراماسونری با شوالیه های معبد بر عهده یک نجیب زاده آلمانی، بارون کارل گوتلیب فون هوند بود. هوند که به عضویت لژ ماسونی در فرانکفورت درآمد، اجتماعی بود و در محافل مختلف ماسونی حرکت می کرد. از دسامبر 1742 تا سپتامبر 1743 در پاریس زندگی می کرد. در اوایل دهه 50، او به شدت شروع به ترویج شکل "جدید" فراماسونری کرد، که به گفته او، وارث سنت های تمپلارها بود.

برای جلوگیری از بی اساس جلوه دادن اظهارات خود، هوند اعلام کرد که در طی 9 ماه اقامت در پاریس او را به عضویت برادری ماسون های معبد پذیرفته اند. او سه ماه قبل از مرگ رمزی و سه سال قبل از مرگ رادکلیف وارد پایتخت فرانسه شد. هوند ادعا کرد که در "درجات عالی" آغاز شده است و توسط یک رئیس ناشناخته نظم، که او را "شوالیه پر سرخ" خطاب می کرد، "شوالیه معبد" ساخته است.

در این مراسم، هاند گفت، لرد کلیفورد (احتمالا لرد کلیفورد چادلی جوان، که از طریق ازدواج با رادکلیف نسبت فامیلی داشت) و ارل کیلمارناک در میان دیگران حضور داشتند. اندکی پس از آغاز به کار، هوند با چارلز ادوارد استوارت، که او را یکی از «پیش‌مردان ناشناخته»، اگر نه استاد مخفی همه ماسون‌ها، می‌دانست، به صورت شخصی مخاطب قرار گرفت.

شکل فراماسونری که هوند معرفی کرد به سیستم «اطاعت شدید» معروف شد. این نام با سوگند مورد نیاز برادران همراه است - سوگند اطاعت بی چون و چرا از "بزرگان ناشناس". اصل اصلی اطاعت سخت این است که این سیستم از نوادگان مستقیم شوالیه های معبد است. اعضای انجمن برادری معتقدند که حق قانونی دارند که خود را "شوالیه های معبد" بنامند.

وقتی برای اطلاعات و شواهد بیشتر تحت فشار قرار گرفت، هوند نتوانست ادعاهای خود را تأیید کند. بنابراین، بسیاری از معاصران او را شارلاتان می‌دانستند و او را به جعل داستان آغازش، ملاقات با بزرگان ناشناخته و چارلز ادوارد استوارت و همچنین قدرت او در گسترش نظام «اطاعت دقیق» متهم می‌کردند. به همه این اتهامات، هوند تنها با ناراحتی پاسخ داد که "بزرگان ناشناس" او را ترک کردند. او گفت که قول داده اند دوباره با او تماس بگیرند و راهنمایی های بعدی را ارائه کنند، اما این کار را نکردند. او تا پایان عمر به صداقت خود سوگند یاد کرد و اصرار داشت که توسط حامیانش به سرنوشت خود رها شده است.

اکنون برای ما روشن است که هوند قربانی خیانت عمدی نبوده است، بلکه قربانی شرایطی بوده که خارج از کنترل او بوده است. او در سال 1742 وقف شد، زمانی که سهام ژاکوبیت هنوز بسیار بالا بود، زمانی که استوارت ها در قاره اروپا محترم و با نفوذ بودند، و زمانی که احتمال بازگرداندن چارلز ادوارد به تاج و تخت انگلیس وجود داشت. سه سال بعد، شرایط به طور اساسی تغییر کرد.

در 2 اوت 1745، "شاهزاده خوب چارلی" بدون حمایت فرانسه که در ابتدا به او وعده داده شده بود، در اسکاتلند فرود آمد. در شورای جنگ با رأی گیری تصمیم گرفته شد که به سمت جنوب حرکت کنند و ژاکوبیت ها راهپیمایی را آغاز کردند که آنها را به لندن می برد. آنها منچستر را اشغال کردند و در 4 دسامبر به دربی رسیدند. با این حال، تنها چند داوطلب به آنها پیوستند - فقط 150 نفر در منچستر - و قیام های خود به خودی که آنها امیدوار بودند هرگز شروع نشد.

ژاکوبیتی ها پس از دو روز ماندن در دربی متوجه شدند که تنها گزینه آنها عقب نشینی است. یعقوبی ها که توسط نیروهای وفادار به سلسله هانوفر تعقیب شدند، عقب نشینی کردند و در طی چهار ماه آینده وضعیت آنها همچنان رو به وخامت گذاشت. سرانجام در 16 آوریل 1746 در مجاورت کولودن توسط ارتش دوک کامبرلند محاصره شدند و در کمتر از 30 دقیقه کاملاً نابود شدند.

چارلز ادوارد استوارت دوباره به تبعید تحقیرآمیز رفت و بقیه عمر خود را در فراموشی کامل گذراند. برخی از ژاکوبیت ها، از جمله ارل کیلمارناک، اعدام شدند. چارلز رادکلیف نیز به همین سرنوشت دچار شد که در یک کشتی فرانسوی در نزدیکی دوگر بانک اسیر شد. رویای یعقوبی ها برای بازگرداندن سلسله استوارت به تاج و تخت بریتانیا برای همیشه پایان یافت.

با توجه به این وقایع، جای تعجب نیست که «بزرگان ناشناس هوند» که از یعقوبیان برجسته بودند، دیگر با او تماس نگرفتند. بیشتر آنها مرده بودند، در زندان، در تبعید یا در مخفیگاه بودند.

حتی یک فرد تأثیرگذار برای تأیید ادعاهای او باقی نمانده بود و هوند مجبور شد به خطر خود سیستم "اطاعت دقیق" را تبلیغ کند. با این حال، او به وضوح یک شارلاتان نبود و داستان خود را در مورد شروع به "فراماسونری معبد" اختراع نکرد. اخیراً شواهد قابل توجهی به نفع آن آشکار شده است.

تعداد زیادی سازمان بزرگ در جهان وجود دارد که اکثر مردم تقریباً هیچ چیز درباره ماهیت آنها نمی دانند. و همانطور که می دانیم، همه چیز ناشناخته یا شناخته شده، اما نه به طور کامل، همیشه باعث شایعات و گمانه زنی های زیادی می شود. بنابراین، انجمن‌های مخفی که ترجیح می‌دهند در سایه بمانند، سازماندهی توطئه‌های جهانی و ارتباط با نیروهای ماورایی هستند.

در واقع، بیشتر این «حلقه‌های علاقه‌مند» بسیار بی‌ضررتر از آن چیزی هستند که می‌خواهند ما را به این باور وادار کنند، اگرچه در میان آنها برخی هستند که واقعاً بر تاریخ جهان تأثیر گذاشته‌اند. تصمیم گرفتیم تاریخچه 10 سازمان مخفی معروف و قدرتمند را مطالعه کنیم تا بفهمیم بالاخره کی ظاهر شدند و چرا و آیا هنوز وجود دارند یا خیر.

ایلومیناتی

ایلومیناتی اغلب به "نشانه ایلومیناتی" پروفسور آدام ویشااپت اشاره می کند که در دهه 1700 وجود داشت. وظیفه او بهبود همه جانبه کلیسا و دستیابی به رفاه عمومی بود. حاکم باواریا، کارل تئودور، ایلومیناتی ها را یکی از شاخه های جامعه غیرقانونی فراماسون ها نامید و با اعلام پیگرد کیفری اعضای جامعه، به تاریخ در سال 1787 پایان داد. رسماً ، این نظم وجود نداشت ، اما اعتقاد بر این است که اعضای باقی مانده آن هدف خود را رها نکردند و به سادگی به زیرزمین رفتند. ایلومیناتی به سازماندهی انقلاب فرانسه، سوء قصد به جان اف کندی و تأثیرگذاری بر سیاست جهانی در دنیای مدرن نسبت داده می شود.

Opus Dei

این سازمان در سال 1928 توسط کشیش کاتولیک Josemaria Escriva de Balaguer تأسیس شد. از لاتین، نام جامعه به عنوان "کار خدا" ترجمه شده است، و کاری که آنها انجام می دهند این است که بدون چشم پوشی از زندگی روزمره، به آنها کمک می کنند تا مسیر تقدس را بیابند. اکثر اعضای آن افراد عادی هستند: تاجر، کارگران، معلمان، زنان خانه دار که در ظاهر هیچ تفاوتی با همکاران خود ندارند. و اگرچه این سازمان مکان مقر خود را پنهان نمی کند، اما انتقادات مختلفی را دریافت می کند. با توجه به ماهیت بسته جامعه، برخی از کشیشان کاتولیک آن را خطرناک می دانند؛ علاوه بر این، Opus Dei اغلب با استفاده از اعمالی مرتبط است که مشخصه فرقه ها است. همه این ها هاله خاصی از رمز و راز در اطراف جامعه ایجاد می کند که به همین دلیل اغلب به نوعی جامعه مخفی کاتولیک نسبت داده می شود. دن براون، که Opus Dei را در The Da Vinci Code به عنوان فرقه‌ای مخفی که اطلاعات مهمی را پنهان می‌کند، به تصویر کشید.

تمپلارها

نام رسمی این فرمان «فرمان‌های متحد مذهبی، نظامی و ماسونی معبد و سنت جان اورشلیم، فلسطین، رودس و مالت» است. این شاخه مدرن فراماسونری است و به شوالیه‌های فقیر مسیح که توسط گروهی از شوالیه‌ها در سال 1119 تأسیس شد، ارتباطی ندارد. اما این دستور با الگوبرداری از او انجام شد تا روح این سازمان حفظ شود. این دستور بخشی از آیین یورک است و برای عضویت باید منحصراً یک مسیحی باشد که تمام درجات طاق سلطنتی و در برخی از حوزه های قضایی نیز درجات سرداب را تکمیل کرده باشد.

دست سیاه

سازمان ملی گرای مخفی اسلاوی جنوبی در سال 1911 ظاهر شد. طبق یک نسخه، آن به عنوان شاخه ای از گروه دفاع خلق که به دنبال متحد کردن همه مردم اسلاو بود، بوجود آمد. هدف این سازمان مبارزه برای آزادی صرب هایی بود که تحت حاکمیت اتریش-مجارستان بودند. این شامل افسران ارتش صربستان و برخی از مقامات دولتی بود. Black Hand با گروهی از تروریست ها مرتبط بود که آرشیدوک فرانتس فردیناند را کشتند، که مرگ او باعث شروع جنگ جهانی اول شد. در سال 1917، به دستور پادشاه صربستان، الکساندر اول کاراژورگیویچ، سازمان منحل شد و رئیس آن، سرهنگ دراگوتین دیمیتریویچ، و همراهانش تیرباران شدند.

آدمکش ها

سازمان نواسماعیلیه نزاری در قرن یازدهم تشکیل شد. این جامعه را حسن بن شباط تأسیس کرد. سیستم داخلی آنها بر اساس یک سلسله مراتب دقیق ساخته شده بود، جایی که انتقال به سطح بعدی با آیین های عرفانی همراه بود. در ایدئولوژی فرقه نقش اصلی به انگیزه های ضد فئودالی، کمونیستی و آزادیبخش ملی داده شد. قاتلان شهرت قاتلان اجیر شده را بدون ترس و سرزنش محکم کرده اند و همیشه دستورات خود را اجرا می کنند. اعتقاد بر این است که این فرقه در سال 1256 پس از تصرف قلعه های الموت و میموندیز متوقف شد. به گفته منابع دیگر، برخی از قاتلان موفق به فرار شدند و گروهی از قاتلان ارثی را در هند تأسیس کردند. سنت های قاتلان به وضوح در اقدامات فرقه های تروریستی مسلمان مانند جهاد و حزب الله و به ویژه در یگان های فدایی حفظ شد.

انجمن Thule

این جامعه سیاسی غیبی آلمان شامل همه کسانی بود که بعدها نزدیکترین مشاوران هیتلر شدند. نام رسمی این سازمان، گروه مطالعه باستان آلمان بود. آنها مشغول تحقیق در مورد ریشه نژاد آریایی بودند. Thule، یک کشور افسانه ای شمالی از افسانه های یونان باستان، توسط عرفای نازی به عنوان پایتخت Hyperborea باستان در نظر گرفته می شد. همه شرکت کنندگان در جامعه، آریایی ها را نژاد برتری می دانستند که از دوران ماقبل تاریخ و آتلانتیس می زیسته اند و ساکنان همان تول، از نوادگان آریایی ها بودند که توانستند از آتلانتیس بگریزند. بخشی دیگر از جامعه که چندان به انواع داستان های عرفانی اعتقادی نداشتند، بیشتر به مبارزه با یهودیان، کمونیست ها و فراماسون ها علاقه داشتند. در سال 1919، اعضای Thule یک سازمان سیاسی به نام حزب کارگران آلمان ایجاد کردند که آدولف هیتلر به عضویت آن درآمد. انجمن Thule تا سال 1933 وجود داشت.

شوالیه حلقه طلایی

در دهه های 1850 و 1860، یک سازمان شبه نظامی به نام شوالیه های حلقه طلایی در غرب میانه ایالات متحده فعالیت می کرد. جامعه توسط هواداران جنوبی ایجاد شد که می خواستند کشورهایی را ایجاد کنند که در آن برده داری قانونی باشد. مناطق عملیاتی مورد نظر مکزیک، آمریکای مرکزی و جزایر کارائیب بود. مشهورترین اعضای سازمان، جان ویلکس بوث قاتل آبراهام لینکلن و جسی جیمز یاغی بودند. پس از دستگیری رهبران و مصادره اسلحه توسط دولت در سال 1864، سازمان از کار افتاد.

فرزندان آزادی

این سازمان در سال 1765 توسط ساموئل آدامز تأسیس شد. هدف اعضای انجمن مبارزه برای تعیین سرنوشت مستعمرات آمریکای شمالی بود. شعار آنها «بدون نمایندگی مالیات ممنوع» بود. سیاست مقاومت عمومی شامل توزیع جزوه‌های موضوعی، اعتراضات و اقدامات خشونت‌آمیز آشکار علیه مقامات بریتانیا بود که به همین دلیل فعالیت‌های آن‌ها با جنایت‌کاری برابر شد و شروع به آزار و اذیت شد. پس از لغو قانون تمبر در سال 1766، سازمان خود را منحل کرد.

جمجمه و استخوان

این یکی از قدیمی ترین انجمن های مخفی دانشجویی در ایالات متحده است. در سال 1832 به تحریک ویلیام راسل، دبیر دانشگاه ییل، که تصمیم گرفت، همراه با 14 نفر از همفکران خود، یک برادری مخفی ایجاد کند، بوجود آمد. آنها در باشگاه خود فقط افرادی را از اشراف آمریکایی، اصالت آنگلوساکسون و مذهب پروتستان پذیرفتند. شایعات حاکی از آن است که این روزها تنها شرط لازم برای ورود این است که داوطلب باید در پردیس خود رهبر باشد. این جامعه شامل روسای جمهور، سناتورها و قضات دیوان عالی ایالات متحده بود، به همین دلیل است که به عنوان یک گروه زیرزمینی متحد نخبگان سیاسی در نظر گرفته می شود. جلسات انجمن دو بار در هفته برگزار می شود، اما آنچه در آنها مورد بحث و بررسی قرار می گیرد و انجام می شود، همچنان باقی است. رازی پشت هفت مهر

ماسون ها

تاریخ رسمی پیدایش فراماسونری 1717 در نظر گرفته شده است، اما اسنادی وجود دارد که قدمت آنها به 1300 سال می رسد که قبلاً در آنها به فراماسونری اشاره شده است. جلسات فراماسونری به صورت تشریفاتی برگزار می شود و نامزدهای فراماسونری معمولی باید به یک حق تعالی اعتقاد داشته باشند. خود ماسون ها می گویند که هدف آنها بهبود اخلاقی، توسعه و حفظ دوستی برادرانه و خیریه است. اعتقاد بر این است که جامعه برای دستیابی به نفوذ سیاسی در سراسر جهان تلاش می کند. مشهورترین اعضای جامعه وینستون چرچیل، مارک تواین، جیمز بوکانن، باب دول، هنری فورد، بن فرانکلین و بسیاری دیگر بودند. در مجموع حدود 5 میلیون نفر در سراسر جهان عضو جامعه هستند.

نظریه رکس دیوس


البته بازگویی کتاب های درسی معنا ندارد و به همین دلیل در مورد آنچه در کتاب های درسی یافت نمی شود صحبت خواهیم کرد. از سوی دیگر، خود من هیچ «نظریه‌ای» را که در قالب اسناد و آثار تاریخی کاملاً ملموس تأییدی نداشته باشد، دوست ندارم و به هیچ‌کس توصیه نمی‌کنم.

ارائه یک نظریه به این معنی نیست که با آن موافقم. اما این البته به این معنی است که این نظریه برای من جالب است ...

جنگ صلیبی

همین خانواده ها که Rex Deus نامیده می شوند (این داستانی در مورد فرزندان یشوا نیست، این داستان بسیاری از "خانه های" یهودی است) که با گذشت زمان بخشی از دایره بالاترین اشراف اروپایی شدند و بنابراین دانش خود را حفظ کردند. اصل و نسب.

این برای مدت طولانی ادامه داشت، تا سال 1088. در این زمان شخصی به عنوان پاپ انتخاب شد Ed (Odo) de Chatillon de Lagerie، فرانسوی،بومی منطقه شامپاین او نام Urban II را گرفت. استان شامپاین 50 درصد از اولین تمپلارها را به تاریخ داد، همانطور که بعدا خواهیم دید، و ارتباط اوربان با خانواده رکس دیوس آشکار است.


در همان زمان، نمایندگان خانواده ها جمع شدند و تصمیم گرفتند برای اثبات شجره نامه خود به اورشلیم بروند. آنها در مورد سیاه چال های زیر معبد سلیمان می دانستند و امیدوار بودند که تأییدی بر افسانه های باستانی یهودی در آنجا بیابند.

اورشلیم از مدت‌ها پیش در دست مسلمانان بود، مانند کل خاورمیانه، بدون احتساب سرزمین‌های باقی‌مانده تحت حکومت بیزانس مسیحی ارتدکس.

قبلاً در محوطه معبد سلیمان زیارتگاه های مسلمانان وجود داشت. حفاری و جستجو در آنجا چه مخفیانه و چه آشکار غیرممکن بود. بنابراین، خانواده ها در مورد ماجراجویی هزاره تصمیم گرفتند: جهان مسیحی را به جنگ برسانید و اورشلیم را تصرف کنید. این ماجراجویی جنگ صلیبی نام داشت.

اول از همه، جلب حمایت پاپ ضروری بود، اما از نظر عینی، چنین اقدامی برای هیچ پاپ دیگری به جز اوربان نوید خوبی نداشت.

اولا، خود پاپ همیشه به پول نیاز داشت. و جنگ یک تجارت گران است. غارت در مناطق تازه تسخیر شده معمولاً به غارتگران شرکت کننده و بارون های آنها می رسید.

ثانیاً، کلیسای روم در جهان کاتولیک «اصلی» شد و اسقف رم صرفاً به دو دلیل پاپ شد:

1. کلیسای اورشلیم (بزرگ خواهران) وجود نداشت، زیرا اورشلیم در دست مخالفان بود و به این ترتیب کلیسای روم جای آن را گرفت.

2. با تشکر از یک سند جعلی معروف به هدیه کنستانتین.


و اینک پیشنهاد شد که به جنگ بیت المقدس برود و آن را از دست کفار بگیرد.
چی، بابا احمقه یا چی؟ ما باید اسقف اورشلیم را تعیین کنیم و سپس چگونه او را کنترل کنیم؟

اما برخلاف منطق، پاپ اوربان مشتاقانه درگیر آماده سازی کمپین شد. می گویند سخنان او آنقدر آتش زا بود که تا به امروز ندارد.

باستان شناسی متقابل

این تبلیغات قلب کاتولیک ها را آتش زد. علاوه بر این، به گناهکاران و جنایتکاران وعده عفو زمینی و آسمانی داده شده است. بی خانمان و فقیر - سرپناه و غذا، کلاهبرداران - فرصتی برای ثروتمند شدن و غیره.
ارتش مسیحی متشکل از نیروهای فئودال بانفوذ، عمدتا فرانسوی و آلمانی بود. اربابان فئودال در این کارزار معمولا "بارون" نامیده می شوند. با نفوذترین، صادق ترین و باهوش ترین رهبر، یکی از گادفرید بویلون بود.

وقتی به فرانسوی‌های مدرن نگاه می‌کنید که از کمک‌های اجتماعی متنعم هستند، دمدمی مزاج و وابسته، تقریبا غیرممکن است که اجداد آنها را به این شکل تصور کنید:

گرمای سوزان و غیر قابل تحمل. خورشید آنقدر می تابد که واقعاً ترسناک است. ارتش و کاروان به آرامی در بیابان بی آب می خزند. سواران و اسب هایشان در برابر گرما، مگس ها، زخم های چرکین، زین های ناراحت کننده و زره های داغ تسلیم می شوند. اما آنها هنوز اهمیتی نمی دهند - اینجا پیاده نظام است که در گرد و غبار با کفش های پاره راه می رود. چندین ماه بود که لباس ها شسته و یا تعویض نشده بودند. عرق چشم ها را پر می کند، بوی تعفن، گرسنگی، زخم ها و ترس را پر می کند.

اما آنها جلو می روند و در درگیری های غیرمنتظره تا پای جان می جنگند. قلعه ها را محاصره می کنند و مسلمانان را در جنگ ها شکست می دهند. وحشتناک و بی رحمانه، کاملاً باورنکردنی.

من تجربه شخصی زیر را داشتم: یک بار در اسرائیل، تهویه مطبوع یک ماشین خراب شد. جایی در منطقه اشدود بود. من واقعاً این ترس را احساس کردم که اگر به سرعت به آنجا نرسیم، ما را می سوزانند. آن وقت بود که به صلیبی ها فکر کردم که در زیر گرمای سوزان بیابان بیگانه، پیک، شمشیر، سپر و آهن را می کشیدند.

صادقانه بگویم، من حتی واقعاً باور ندارم که فلسطین هزار سال پیش به اندازه اکنون خشن بوده است. از این گذشته ، کتاب مقدس می گوید: "سرزمینی که شیر و عسل جاری است." احتمالاً قبلاً این سرزمین سرسبزتر و پر از آب و جنگل و شکار بوده است. خوب، مثل جلیل امروزی.

این ارتش صلیبی ها با این وجود در نبرد به اورشلیم رسیدند و آن را به زور تصرف کردند. خوب، بیایید در مورد جنایات صحبت نکنیم - تعداد آنها بسیار زیاد بود، هم در رابطه با دشمن و هم در مورد جمعیت غیرنظامی.

در طول مبارزات انتخاباتی، بارون ها، در کمال تعجب، به طور کامل نزاع نکردند و با یکدیگر بر سر غنیمت قطع نکردند. در این میان، اختلافات بسیار جدی بود. اما با کمال تعجب، اختلافات داخلی و بسیار جدی همیشه با معجزه حل می شد.

با این حال، هنگامی که اورشلیم اشغال شد، رهبر غیررسمی و مورد علاقه ارتش صلیبی، گادفرید بویون، ناگهان بدون هیچ دلیلی درگذشت. او 39 ساله بود، این مرد سالم و خوش تیپ هیچ بیماری نداشت.

با این حال، پاپ اوربان ناگهان سم های خود را حرکت داد. هر دو به نوعی مردند.

بارون ها یکی از بستگان گادفری بویون را به عنوان اولین پادشاه اورشلیم انتخاب کردند و او نام بالدوین اول، پادشاه اورشلیم را برگزید.

خوب، در حالی که در حال غارت و سپس تقویت، ساختن و سازماندهی آن در یک مکان جدید بود، اتفاقات خاصی شروع شد. دقیقاً مخفی نیست، اما در شلوغی به خصوص قابل توجه نیست.

بارون هوگوی با نفوذ شامپاین از اورشلیم دیدن کرد. نگاهی به اطراف انداخت و رفت.


سپس چند تن از رعایا و دوستانشان، در مجموع 9 نفر، آنها نوعی برادری ترتیب دادند و با یکدیگر سوگند وفاداری و کمک متقابل یاد کردند.هیچ کس چیز زیادی از برادری نمی دانست و اینگونه نامیده می شد: برادری شوالیه های فقیر معبد خداوند. آنها حتی یک لوگو برای خود انتخاب کردند: دو سوار بر یک اسب. در اینجا لیست کامل آنها آمده است:

هوگوی پاین
جفروی دو سنت اومر
آندره دو مونتبار
پین دومونتیدیر
Archambault de Saint-Amans
گاندومار
رولاند
گاتفرید
جفروی بیزو.


برادران تازه ضرب شده بلافاصله دست به کار شدند. درست است، این عجیب بود. آنها در جایی که معبد سلیمان قرار داشت مستقر شدند و به طور فعال شروع به حفاری کردند. هشت سال حفر کردند. آنها از هیچ زائری در برابر ساراسین ها محافظت نکردند و به طور کلی حتی دیده نشدند. حفاری می کردند. فقط 9 برادر بودند و آنها هیچ اقدام نظامی، حتی ناچیزترین، انجام ندادند.

هشت سال بعد، برادران آنچه را که به دنبالش بودند، پیدا کردند. آن‌ها از عمودی خود خارج شدند، زره تشریفاتی پوشیدند و در برابر پاپ ظاهر شدند. آنچه آنها در مورد آن صحبت کردند و آنچه را که به جانشین مسیح ارائه کردند یک راز باقی ماند. اما برادران اتاق های پاپ را قبلاً به عنوان یک فرمان با «امتیازات» و «حقوق» که قبلاً دیده نشده بود ترک کردند و پاپ به طور خاص از آنها می ترسید.

از آن لحظه به بعد، تاریخ فرمان قدرتمند معبد که برای چشم کنجکاو قابل مشاهده بود، آغاز شد.

از تمپلارها تا ماسون ها.

نظم تمپلارها با جهش و مرز رشد کرد.

اول، او دارای امتیازات، اعتبار و چشم انداز بود. بنابراین، هم اشراف فقیر و هم حتی فئودال‌های ثروتمند به آنجا هجوم آوردند، همانطور که کاریریست‌ها اکنون به EdRo سرازیر شده‌اند.


ثانیاً ، تمپلارها ارتش خود را داشتند ، یعنی سقف قابل اعتمادی که از امور مالی و سیاسی برادران محافظت می کرد. و از این چیزها زیاد بود.

ثالثاً، تمپلارها بر بانکداری کاملاً مسلط و پیشرفته بودند؛ آنها حتی چیزی به نام «وسترن یونیون» را سازماندهی کردند - دفتری که در یک نقطه از جهان پول می‌پذیرد و در ازای دیگر آن را در ازای کارمزد صادر می‌کند. تمپلارها با هدایت ماهرانه، سرمایه گذاری و رباخواری، کاملاً مطابق با سنت های یهودی، به سرعت ثروتمند شدند.

به زودی نفوذ سیاسی برادران در اروپا غالب شد. می توان گفت که تمپلارها به خوبی می توانند ادعای سازمانی مانند «اتحادیه اروپا» و «اتحادیه شینگن» داشته باشند...

همانطور که می دانیم، بنیانگذاران فرقه معبد، خانواده های رکس دیوس بودند، یعنی کسانی که خود را از فرزندان بالاترین اشراف یهودی می دانستند. بنابراین، یهودیان. بنابراین، نظم آنها - اساساً یک دولت فراملی در اروپا، باید نه بر اساس کاتولیک و مسیحیت به شکل پولسی آن، بلکه بر اساس یهودیت، و نه مانند سایرین، بلکه، متاسفم، یهودیت باطنی، با عناصر شیطان پرستی

اما در اینجا یک مشکل خاص وجود دارد: تصور کنید که شما استاد نظم هستید. یک نئوفیت خاص، یک اشراف جوان - یک کاتولیک، به نظم می آید، و او باید پذیرفته شود. و به او چه بگویم؟ آیا ما واقعاً اینجا یهودی هستیم، تورات، پنج کتاب، ختنه و شبات داریم؟ این دستور به عنوان کاتولیک اعلام شده است!

بنابراین، تمپلارها یک سیستم کامل از آیین ها، مراحل، مراحل را اختراع کردند تا به تدریج افراد مبتدی را برای پذیرش حقیقت آماده کنند، اگر اصلاً بتواند آن را بپذیرد. اما او نمی تواند، یا در حال "یادگیری" است، او به تدریج از درجه ای به درجه دیگر، متأسفانه، از درجه ای به درجه دیگر حرکت می کند. برخی از این "حرفه ها" به بن بست می انجامد. نئوفیت "درجات" دریافت می کند اما در واقع پیشرفت نمی کند. این اتفاق در مورد ماسون ها نیز می افتد. ماسون هایی هستند که مدرکشان در حال افزایش است، اما این یکی نیست.



اما تمپلارها اقدامات دیگری نیز انجام دادند: به عنوان مثال، آنها به «خودشان» توضیح دادند که این عیسی نبود که مسئول آن آشفتگی کتاب مقدس بود، بلکه یحیی مسئول بود.(به ما باپتیست معروف است). این قطعاً یک بیانیه قوی بود. معلوم می شود که این مسیح نیست که مسئول زندگی است، بلکه جان است! قوی بود. اما با این حال، نوزاد تازه متولد شده می تواند آن را هضم کند. در نهایت جان و یشوا همین کار را می کردند. و با هضم چنین قرصی، بقیه راحت تر است:

بالاخره یحیی باپتیست مسیحی نیست. این پیامبر یهود است، غیور شریعت یهود (در این زمینه در مورد ایمان صحبت نمی کنیم).

بنابراین، ما در حال حاضر در مسیر درست هستیم. خوب، بعد بافومت می آید، تغییر دهنده دائمی خوب و بد چیست؟ و اگر چنین است؟ و اینجوری؟ و غیره.

برای طرح مستقیم این سوال: آیا تمپلارها بدعت گذار بودند؟ پاسخ روشن است - بله. در همان زمان، «مغددین» برتر بیشتر یهودیان بودند، با عناصری از آنچه معمولاً شیطان پرستی نامیده می شود.

پروتکل های تحقیقات حفظ شده است و اگر در فرانسه تمپلارها در حین بازجویی مورد شکنجه قرار می گرفتند، این اتفاق به ندرت در کشورهای دیگر رخ می داد. با این حال، شهادت در مورد مناسکی که در مکان های مختلف توسط افراد مختلف داده می شود همزمان است.

در دفاع از تمپلارها، باید گفت که تمام مسیحیت، از جمله ذات الهی عیسی مسیح، توسط یک شخص اختراع شده است: شال فریسی، یک قاتل و یک مأمور رومی. این مرد برای ما به عنوان پولس "حواری" شناخته می شود.


معبدها با دانستن تاریخ واقعی پولس، دشمنی او با همه حواریون و چگونگی وقوع همه اینها، به درستی معتقد بودند که "بدعت" آنها در مقایسه با اعمال و جعل هیولایی در قلب مسیحیت، فقط یک بازی کودکانه بی گناه است.

"رسول" - فریبکار


مسیحیت همانطور که می دانیم توسط مسیح یا رسولان به ما داده نشده است. این دین عمدتاً به لطف دو نفر پدیدار شد: شائول فریسی (شاول) با نام مستعار پولس (جعل کننده) و امپراتور کنستانتین که شورای نیکیه را تشکیل داد.

فقط حقایق:
شائول در سال 0007 در طرسوس، در خانه یک یهودی ثروتمند، یک فریسی متقاعد و یک چادر ساز به دنیا آمد.
شائول از مدرسه یهودی فارغ التحصیل شد و در سن 15 سالگی به اورشلیم رفت. خاخام شدن در اورشلیم، او وارد تمرین با ربان (این از یک خاخام ساده تر است) جمالل شد. (که در NT سه بار ذکر شده است) جمالیل حتی یکی از اعضای سنهدرین بود.

شائول اصلاً متوجه مصلوب شدن یا وقایع مرتبط با آن نشد. کسانی که ما آنها را رسولان و مسیحیان می نامیم در آن روزگار «جلیلیان» یا «اسنی» نامیده می شدند، گاهی اوقات «غیور». این گروهی از ملی گرایان یهودی از جلیل بودند که قیام دیگری را علیه قدرت و همدستان روم تدارک می دیدند.

در میان این "گالیلیان" یک یعقوب، یک شخصیت بسیار معتبر در میان یهودیان ارتدکس بود. او مانند اسن لباس سفید می پوشید و مقدس بود. این مرد برای ما به عنوان رسول یعقوب (برادر خداوند) شناخته می شود. یعقوب پس از مصلوب شدن، مانند سایر واعظان در معبد موعظه کرد. او از نماز خواندن پینه های وحشتناکی روی زانوهایش داشت و به همین دلیل لقب «شتر» را به دست آورد.
شائول نیز سعی کرد توجه را به خود جلب کند، اما کسی به او گوش نکرد. شائول ازدواج نکرده بود و این برای یک خاخام نابخشودنی است. دلیل آن برای ما ناشناخته است، اما احتمالا مشکلات سلامتی.
یک روز، در سال 0037، شائول سعی کرد موعظه کند، اما موفق نشد. و در همان نزدیکی، استفان معینی، دستیار یعقوب، با موفقیت موعظه کرد.

شائول ابتدا به صورت کلامی و سپس فیزیکی به استفن حمله کرد. او استفان را به کفرگویی متهم کرد. طرفداران شائول استیفان را به سمت دروازه کشاندند و شروع به درخواست محاکمه توسط سنهدرین کردند. 2 نفر از بزرگان آمدند و گفتند که ما باید آن را نه با عجله، بلکه با جزئیات مشخص کنیم. اما شائول صبر نکرد و همراه با همدستانش استیفان را از شهر بیرون کشیدند و با سنگ کشتند.


سپس شائول و جمعیت هیجان زده تمام شب در اورشلیم شورش کردند. تا صبح، مقامات رومی شائول و سایر شورشیان را دستگیر کردند. شائول با کشتن یک مرد، قانون روم را زیر پا گذاشت و با کشتن او بدون محاکمه، قانون یهود را زیر پا گذاشت.
شائول باید مطلقا اعدام می شد.

اما با معجزه ای ناگهان از زندان آزاد می شود، مخفیانه. او خود را در راه دمشق، و ظاهراً با نامه‌ای از سنهدرین می‌بیند (که باورنکردنی است، زیرا شائول یک جنایتکار است و چون سنهدرین در دمشق قدرتی ندارد).
در راه دمشق در جاده می افتد و می گوید که نابینا شد و مسیح را دید. سپس آدرس دقیق دمشق را می دهد که باید به کجا برود. آنجا. 2 روز بعد، حنانیاس معینی به این آدرس نزد او می آید. شائول "به وضوح می بیند" و می گوید که او اکنون یک مسیحی است. سوال: چه کسی او را غسل تعمید داده است؟ استفان (کشته شده) اولین شماس بود، یعنی. یکی از 7 دستیار رسولان. آنانیا یک شماس است. حنانیا قاتل مافوق خود را بدون اجازه حواریون غسل تعمید می دهد؟

خوب، خوب، پس شائول به کنیسه در دمشق می آید و سخنرانی عجیبی می کند، گویی فقط برای "خودنمایی".
بلافاصله پس از این، شائول نزد نبطیان در شهر پترا می رود. نبطیان در جنگ سرد با روم هستند.
او به مدت 3 سال در آنجا می ماند. چه می کند معلوم نیست. پس از سه سال، او با عجله به دمشق می گریزد؛ نبطیان به دنبال او هستند تا او را به جرم جاسوسی اعدام کنند. در آنجا، در دمشق، حنانیا نتوانست او را پنهان کند، و به همین دلیل شائول از آنجا فرار کرد و در سبدی از دیوار قلعه فرود آمد.

از دمشق به اورشلیم می رود. سعی می کند با رسولان ملاقات کند. رسولان او را باور نمی کنند. با این حال، آنها تصمیم می گیرند که او را از اورشلیم دور کنند، زیرا از کشتن او به خاطر رومیان می ترسند. شائول برای موعظه می رود و مدتی در طرسوس ساکن می شود.
موعظه او برای یهودیان موفقیت آمیز نبود. چادر درست می کند.

علاوه بر این، کوتاه کردن: او به صلاحدید خود شروع به موعظه برای مشرکان می کند. از آنجایی که استدلال های یهودی کار نمی کند، او استدلال های خود را اختراع می کند و مسیح را به عنوان خدا توصیف می کند. سپس نام خود را به یونانی تغییر می دهد - پل.


رسولان وقتی متوجه می شوند که او چه موعظه می کند، وحشت می کنند. آنها سفارت می فرستند تا آن را رد کنند.
سپس پولس پول را جمع آوری می کند، 20 استعداد طلا، و به اورشلیم می رود تا موضوع را با یعقوب و پطرس حل و فصل کند.
یاکوف از پذیرش پول "کثیف" خودداری می کند. آنها با صدای بلند صحبت می کنند. پولس خود را رسول می خواند.
یعقوب به پولس دستور می دهد که مراسم تطهیر را انجام دهد.

پولس به معبد می رود و در آنجا یهودیان ولایات او را به عنوان کفرگو می شناسند. آنها شروع به زدن پاول می کنند.
ناگهان صد نگهبان رومی به کمک او می آیند و او را به قلعه آنتونیا (در کنار معبد) تخلیه می کنند. پل به عنوان یک زندانی نیست، بلکه به عنوان یک مهمان نگهداری می شود و به او فرصتی داده می شود تا با جمعیت صحبت کند. جمعیت وحشی می شود.
شبانه، رومیان (هزار رهبر لیسیاس) با اسکورت صدها سوار و پیاده، این مرد را به قیصریه در ساحل منتقل کردند. در آنجا پاول چندین سال در یک قصر زندگی می کند. یهودیان برای قضاوت او به آنجا می آیند. اما این موضوع توسط مقامات روم و حاکمان دست نشانده یهودیه ساکت می شود.
سپس پولس به رم می رود و در آنجا ناپدید می شود. به نظر می رسد "برنامه حفاظت از شاهد". اعتقاد بر این است که سر پل بریده شده و شیر از گردن او جاری شده است. (چرا تو میخواهی؟)

یعقوب خیلی زود در جریان شورش های معبد کشته شد. آنها او را با وردنه لباس کار تمام کردند. پس از مدتی قیام در گرفت و در نتیجه معبد توسط رومیان با خاک یکسان شد.

این مرد بنیانگذار مسیحیت است.

فیلیپ خوش تیپ پادشاه.

ما دیدیم که نظم تمپلار چگونه متولد شد. قدرت مالی او اکنون دائماً در حال افزایش است، شکوه نظامی او به زودی به آسمان ها می رسد و سپس فرو می ریزد.

اگر علاقه ای وجود داشته باشد، در مورد جنگ های صلیبی صحبت خواهیم کرد. تقریباً همه آنها، به جز اولی، ناپسند بودند. در یکی از آنها، به جای سربازان ساراسین، صلیبیون قسطنطنیه ارتدوکس را گرفتند و تصرف کردند و رودخانه هایی از خون آزاد کردند.
همچنین یک راهپیمایی به سمت جنوب فرانسه مدرن برگزار شد، به خاطر از بین بردن کاتارها، آنها آلبیژنی هستند، آنها نیز بوگومیل هستند، که 20 سال طول کشید.

بنابراین، بیایید مدتی برادران را رها کنیم تا کمی بعد به فرقه و تاریخ آنها بازگردیم، اما فعلاً بیایید با کسی که تلاش مذبوحانه ای برای از بین بردن نظم انجام می دهد، آشنا شویم.


در سال 1285 شمسی هستیم. در پاریس. جوانی 17 ساله به نام فیلیپ بر تخت می‌نشیند. او خوش هیکل، باهوش و شجاع است. بنابراین، از این پس او شایسته لقب "زیبا" است. فیلیپ چهارم، مسیحی ترین پادشاه فرانک ها.

پسر در رأس یک کشور ورشکسته بود. خزانه خالی است، بدهی ها بسیار زیاد است.

هر چه خزانه داری بیشتر تهی می شد، بانکداران معبد بیشتر چاق می شدند. جنگ های صلیبی که با تلاش های مذبوحانه انجام شد، کشور را ویران کرد.
فیلیپ محاسبه کرد که فقط برای پرداخت بدهی اصلی، بدون در نظر گرفتن بهره، اگر تمام درآمد خالص خزانه برای پرداخت بدهی ها استفاده شود، دولت به بیش از 300 سال زمان نیاز دارد.

در اواخر عمر او ظاهراً چیزی برای پدرش شروع شد و فیلیپ سوم در سال 1284 مالیات های سنگینی را بر جمعیت یهودی فرانسه وضع کرد. این موضوع هیچ اعتراضی نداشت و فیلیپ منصف این مالیات ها را به قوت خود باقی گذاشت. همچنین در سالهای 1292 و 1303 نیز احکام مشابهی صادر کرد. سپس تصمیم گرفت بر اموال یهودیان مالیات 100 درصدی وضع کند. و در سال 1306 دستور مصادره اموال جامعه یهود و اخراج کلیه یهودیان از کشور را صادر کرد.

علاوه بر این، او مالیات سنگینی را بر بانکدارانی که می توانست به آنها دسترسی پیدا کند - لومباردها و فلورانسی ها - وضع کرد. تمپلارها برای پسر خیلی سخت بودند.

شاه جوان تحت فشار شرایط تصمیم گرفت ارزش پول ملی را کاهش دهد. او تمام سکه ها را جمع کرد، ذوب کرد و دوباره ضرب کرد - با محتوای کمتر طلا و نقره.

در همان زمان، او به شدت از "کمک" خزانه داران معبد از معبد (محل اقامتگاه-قلعه در مرکز پاریس) رد کرد. پادشاه باهوش تصمیم گرفت گنجینه خود را در موزه لوور ایجاد کند.

مرد فقیر مجبور شد این عملیات را به طور سیستماتیک انجام دهد و فقط در 13 سال ارزش مارک فرانسوی به نصف کاهش یافت.

اما او تسلیم نشد. او هیچ وامی نگرفت و به بهترین شکل ممکن از پسش برآمد. پدربزرگ فیلیپ، سنت لوئیس 9، از واتیکان اجازه دریافت مالیات بر درآمد کلیسا در طول جنگ را دریافت کرد. فیلیپ این را به خاطر آورد و مالیاتی بر روحانیون وضع کرد.

پاپ بونیفاس خشمگین شد. او گاو نر صادر کرد که راهبان در فرانسه باید در امور معنوی و دنیوی از پاپ اطاعت کنند. فیلیپ پاپ را در یک سخنرانی بسیار مستقیم فرستاد و گاو پاپ را در میدان در میان هیاهو به آتش کشید.

باید بگویم که پاپ بونیفاس یک مرد جهنمی بود. او مثلاً همزمان با یک دختر و مادرش زندگی مشترک داشت و عاشقان مردی نیز داشت. ضمناً این عبارت متعلق به اوست:

"رابطه جنسی گناهی بیش از مالیدن کف دست ها به هم نیست."


فیلیپ، به گفته معاصران، با شخصیتی یکنواخت و شجاع متمایز بود، در انحرافات دیده نمی شد و هرگز صدای خود را بلند نکرد.

خب، یک سری از همه نوع پستی از طرف بونیفاس دنبال شد، و پادشاه تصمیم گرفت پاپ را درست در رم دستگیر کند و سپس او را قضاوت کند. پادشاه و نیروهای ویژه ایتالیایی او در واقع بونیفیس را دستگیر کردند، اما جرات کشتن او را در محل نداشتند و سپس پاپ درگذشت.

پاپ بعدی، بندیکت، توسط فیلیپ منصف در تأمل مسموم شد. خوب، کاملاً مطابق با روح زمانه.

کاردینال ها دوباره برای انتخاب پاپ جمع شدند و در اینجا یک مشکل وجود داشت: فرانسوی ها نامزدهای ایتالیایی را مسدود کردند و بالعکس. این 10 ماه ادامه داشت و همه خسته بودند. در این لحظه فیلیپ خوش تیپ حرکتی باشکوه انجام داد:
او یکی از نامزدهای ایتالیایی (البته فرانسوی اصالتا) را به خدمت گرفت و قول حمایت داد و او را به صورت کتبی وعده داد: توافق بر سر پنج نکته (برای ما مهم نیست) و یک نکته - سری. یعنی لازمه را هر چه که باشد برآورده کنید.

او با نام کلمنت 5 انتخاب شد. نامزد موافقت کرد.

برای اینکه پاپ نظر خود را در مورد عمل به وعده های خود تغییر ندهد، فیلیپ عادل او را مجبور کرد در آوینیون بماند (اینجا در فرانسه است، چند ساعت با قطار سریع السیر از پاریس به جنوب).

در آنجا آنها "شهر پاپ" را سازماندهی کردند. و از آن لحظه به بعد آوینیون به مدت 50 سال جایگزین واتیکان شد. من به همه توصیه می کنم بازدید کنند - زیبا و غم انگیز.

ششمین شرطی که حتی اونی که قول داده بود ازش خبر نداشت چی بود؟ حدس زدن برای ما سخت نیست - پادشاه در شرف "قطع" تمپلارها بود.

مثل امروز است که مثلاً یک لوکاشنکو به یکباره وال استریت، سیا و کل نیروی دریایی ایالات متحده را تصاحب می کند. خب، البته این یک کشش است، این را به خاطر یک کلمه خوب گفتم.

شکست تمپلارها

در سال 1306، شکوه و جلال نظامی تمپلارها متعلق به گذشته بود. دستور از سرزمین مقدس فرار کرد و در قبرس ساکن شد. اما حتی در آنجا ساراسین ها به او حمله کردند و تمپلارها مطابق با ذات خود مانند تاجران عمل کردند و به زندانیان خود باج دادند. با این حال، در بانکداری و جمع آوری پول در سراسر اروپا، آنها برابری نداشتند. قدرت مالی آنها فقط افزایش یافت.

Hospitallers برای رودس جنگیدند، Tutons به روس حمله کردند، و اینها به سادگی در قبرس با ضعف مبارزه کردند، و حتی با حمایت از یک کودتا علیه پادشاه محلی باعث فساد شدند. به طور خلاصه، برای استاد بزرگ، حرکت فرمان به قاره اروپا کاملاً مطلوب بود.

پاپ و فیلیپ عادل مدام در مورد اتحاد بیمارستان داران و معبدها صحبت می کردند. بنابراین، متحد، دوباره اورشلیم و مقبره مقدس را به دست خواهیم آورد...

مطمئناً فیلیپ می‌دانست که تمپلارها حاضر به اتحاد با بیمارستان‌داران نیستند. علاوه بر همه دلایل دیگر، یک دلیل دیگر نیز وجود داشت: تمپلارها به طور مخفیانه سنت های کاهن اعظم معبد اورشلیم را بازسازی کردند و به «خدای واحد» خدمت کردند، یعنی. آنها یهودی بودند تا مسیحی.

و در یک لحظه کاملاً انتخاب شده، پاپ کلمنت مصرانه از استاد مهمانداران و استاد معبدها، ژاک دو مولای، برای مذاکره در مورد اتحاد دستورات به فرانسه دعوت کرد. فیلیپ می‌دانست که بیمارستان‌دار نمی‌تواند بیاید، او در حال جنگ بود. و ژاک دو مولای نمی تواند امتناع کند. پاپ از دی مولای خواست که مخفیانه و با حداقل همراهان بیاید.


اما ژاک دی مولای با ناوگان کامل 18 کشتی به بندر لاروشل رسید. و با خود خزانه عظیمی آورد. 150000 فلور فکر کنم. استاد ثروتمند همه اینها را در مقابل چشمان پادشاه فقیر در محل اقامت خود در پاریس - معبد - به صورت نمایشی تخلیه کرد.
اجازه دهید یک بار دیگر تأکید کنیم - نه فیلیپ و نه پاپ از ژاک دو مولای نخواستند که پول و ناوگان را حمل کند. ظاهراً دی مولای می خواست خود را پادشاه یا فرانسه بخرد.

در حالی که دی مولای در فرانسه زندگی می کرد و بین آوینیون و پاریس رفت و آمد داشت تا از اتحاد نظم ها جلوگیری کند، قیام در فرانسه آغاز شد. مردم نتوانستند فقر را تحمل کنند و پادشاه مجبور شد سه روز در معبد با تمپلارها پنهان شود تا اینکه قیام سرکوب شد.

هنگامی که آنها شروع به تحقیق در مورد قیام کردند، معلوم شد که دو نفر از محرکان آن تمپلار بودند و یکی حتی پیشرو بود. فیلیپ با شور و اشتیاق با آنها صحبت کرد و آنها کل فرمان را به او سپردند و او را به گناهان فانی متهم کردند.

بهانه‌ای پیدا شد، فیلیپ قرارداد قدیمی شرط ششم را به پاپ ارائه کرد و شروع شد.

در سحرگاه روز جمعه 22 مهر 1307، پلیس (سنشال) فرانسه از 15000 معبد به شدت استقبال کرد. لازم به ذکر است که این نظمی که زمانی ستیزه جویانه، محتاط و قوی بود، به نوعی کیسه گنده و طلا تبدیل شده است.

هیچ کس به ژاک دو مولای هشدار نداد. یعنی هوش صفر است. هیچ کس مقاومتی نشان نداد. همه تسلیم شدند و مستحکم ترین ساختمان پاریس - معبد - را تسلیم کردند.

با این حال، ناوگان در شب حرکت کردند. اعتقاد بر این است که او "بدون اثری ناپدید شد"، اگرچه به احتمال 99 درصد کشتی ها به اسکاتلند رفتند.

هنگامی که فرانسوی ها معبد را تصرف کردند، یک "کلیسای کوچک" بدون پنجره در آنجا پیدا کردند. زمین شطرنجی سیاه و سفید است و یک حرف بزرگ "G" در مرکز یک ستاره به سقف میخ شده است. دیوارها با نمادهایی غیرقابل درک برای مسیحیان نقاشی شده بود.(من فوراً به خبره ها خواهم گفت - این را با دکوراسیون لژهای ماسونی مدرن مقایسه کنید. در نظر بگیرید که سنشال های فرانسه قرون وسطی هیچ چیز در مورد فراماسونری نمی دانستند، زیرا هنوز وجود نداشت).

ژاک دو مولای البته بلافاصله مورد بازجویی و شکنجه قرار گرفت.

ماسون های مدرن

در اصل این سریال را فقط برای این شروع کردم که نشان دهم از دیدگاه من اتحادیه اروپا، ماسون ها و پادشاهی حباب از کجا آمده اند. تمپلارها به جزایر بریتانیای کبیر رفتند و از آنجا در آغاز قرن هجدهم فراماسونری وارد جهان شد.


اگرچه فراماسون ها تاریخ خود را به زمان های کتاب مقدس، تمدن مصر و حتی سومری ها می رسانند، اما منشاء واقعی آنها تمپلارها هستند. فراماسون ها هیچ "راز وحشتناکی" ندارند. برای تمپلارها، وحشتناک ترین راز مذهب واقعی آنها بود و تنها به این دلیل که آنها در بحبوحه کاتولیک وجود داشتند. به همین دلیل، انواع موانع، درجات، تمثیل ها و آیین ها به وجود آمد. برای ماسون ها فقط این باقی مانده است: تشریفات و درجات به خاطر تشریفات و درجات.

تمپلارها فقط در 200 سال شکوفا و منحط شدند. برای زمان های گذشته این مهلت نیست. فراماسون های امروزی نیز یک سازمان بزرگ و به ظاهر قدرتمند هستند. در واقع، تعداد آنها به قدری زیاد است که بیشتر شبیه یک جنبش عظیم DOSAAF است.

خوب، واضح است که چرا شوالیه ها ناپدید شدند؟ پس از شکست تمپلارها، مردم عادت داشتند جملاتی مانند: "مثل یک تمپلار لعنتی" یا "مثل یک معبد بنوشید" می گفتند. تمپلارها در تصویر خود به شدت منفی و منفی شدند. واضح است که بدون کمک تبلیغات شاه و پاپ جیبی نیست.

Major Arcana 22 کارت تصویر شماره گذاری شده است. در برابر این کارت ها، Major Arcana، بود که کلیسا به طور جدی مبارزه کرد و آنها همراه با شوالیه های Arcana کوچک ناپدید شدند. Major Arcana نام‌های دیگری نیز داشت: "ترامپس" و "رازهای بزرگ". از بین این کارت‌ها، فقط "Jester" در عرشه ما حفظ شده است. نام دوم او "جوکر" است.

در بازجویی از تمپلارها، معلوم شد که از کارت های Major Arcana برای انتقال "آموزه های بدعت آمیز" استفاده شده است. همچنین معلوم شد که "ترامپس" به نوعی با "راز" باستانی (پیروزی) مرتبط است که از یک پادشاه خدایی (رکس دیوس) یا قهرمان می گوید.


بیایید لیست کامل کارت ها را اعلام کنیم:

0 - Jester - نشان دهنده یک نوزاد تازه کار، یک تازه کار است
1 - ماژ
2 - کاهن اعظم (پاپ ها) - این کارت پاپ اول - مریم مجدلیه را تعیین کرد و واتیکان را بیش از دیگران خشمگین کرد. گرچه در واتیکان یک حادثه خنده دار رخ داد - یک روز پاپ ... زایمان کرد. معلوم شد که او یک زن است. و از آن زمان، در واتیکان، هنگامی که پاپ بر تخت می‌نشیند، روی صندلی مخصوصی می‌نشیند و کاردینال‌ها او را معاینه می‌کنند و سپس عبارتی آیینی به لاتین بر زبان می‌آورند: او بیضه دارد و به درستی آویزان می شود.». الفبای بیضه و الفبای بیضه
3 - ملکه
4 - امپراطور
5 - کاهن اعظم
6 - عاشقان
7 - ارابه
8 - عدالت
9 - گوشه نشین
10 - چرخ ثروت
11 - قدرت
12 - مرد حلق آویز شده
13 - مرگ
14 - اعتدال
15 - شیطان
16 - برج کج
17 - ستاره
18 - ماه
19 - خورشید
20 - آخرین قضاوت
21 - جهان


بیایید کارت ها را به این صورت بچینیم: از 0 تا 10 در یک دایره، در جهت عقربه های ساعت، به طوری که بالای کارت به داخل دایره به دست آمده هدایت شود.
اکنون، با قرار دادن کارت شماره 21 روی کارت شماره 10، کارت ها را از 21 تا 11 در جهت عقربه های ساعت، همچنین به صورت دایره ای، از آنچه قبلاً به دست آورده ایم، مرتب می کنیم. کارت های دایره دوم باید رو به پایین باشند.

معلوم خواهد شد که مانند یک هشت است. از وسط هشت در امتداد نیمه بالایی آن می رویم، سپس دوباره از وسط عبور می کنیم و دور نیمه دوم حلقه می زنیم.

اولین دایره خورشیدی، مذکر نامیده می شود. در واقع، این بخش بیرونی تعلیم و جهان است که برای همه قابل مشاهده است: احمق، جادوگر، کاهن اعظم، شهبانو، امپراتور، کاهن اعظم، عاشقان، ارابه، عدالت، گوشه نشین، چرخ ثروت کاملا مثبت

اما دایره پایینی بخش پنهان و پنهان تعلیم است که به آن حلقه قمری یا دایره زنان گفته می شود. در آنجا می بینیم: قدرت، مرد به دار آویخته، مرگ، اعتدال، شیطان، برج کج، ستاره، ماه، خورشید، آخرین قضاوت، صلح.

مطابق با دستورات Hermes Trismegistus - "همانطور که در زیر، در بالا" این دایره ها با مقادیر عددی همبستگی داشتند.

حالا بیایید به نقشه بعد از نقشه نگاه کنیم. ما نمی توانیم همه چیز را در نظر بگیریم و نیازی هم نداریم. ما فقط جهت را تعیین می کنیم، و اگر کسی علاقه مند باشد، خودش آن را کشف خواهد کرد.

درست است، «معبدها» و فراماسون‌های مدرن تا حد زیادی در مسیر تحقیق جستجوگر دخالت خواهند کرد. این افراد به سادگی می میرند تا آنها را به مسیر اشتباه یا به بن بست یا به دیوار هدایت کنند. ما اکنون در حال دست زدن به موضوعاتی هستیم که واقعاً برای آنها مهم است.چرا آنها مهم هستند، من نمی دانم. آنها درگیر نمادها و نشانه شناسی هستند.

خوب، برای مثال، در اینجا یک مقاله ویکی پدیا در مورد تاروت وجود دارد. خب این خنده است، بخوانید. در آنجا، به طور کلی از کلمه Templars اجتناب می شود؛ کارت، de، در پایان قرن چهاردهم، در ایتالیا ظاهر شد، و احتمالاً از ساراسین ها به ما رسیده است.

با این حال، در همین مقاله، نویسنده کار سختی دارد: از آنجایی که کارت ها قبلاً در سال 1367 توسط یک قانون کلیسایی خاص ممنوع شده بود و این یک واقعیت است، نویسنده مقاله باید به نحوی از آن خارج شود. تماشای آن خنده دار است.

به هر حال، کارت های تاروت معبد، که آنها در واقع (به عنوان یک شکل) از ساراسین ها جاسوسی می کردند، بلافاصله پس از ظهور "کفن تورین" توسط کلیسا ممنوع شد. خوب، از نظر زمانی مصادف است.

خوب، حالا بیایید به کار بپردازیم:

کارت Jester یک مبتدی در ابتدای سفر است.


نقشه کاهن اعظم : طوماری در دست دارد و روی آن «تورات» نوشته شده است.او بین دو ستون می نشیند که هیچ چیزی را پشتیبانی نمی کنند. در سمت راست آن یک ستون سیاه با حرف لاتین "B" و در سمت چپ آن یک ستون روشن با حرف "J" قرار دارد. خب، برای کسانی که نمی‌دانند، می‌گویم که دو ستون جاچین و بوآز شرط و عنصر اساسی طراحی هر لژ ماسونی هستند.

با حروف B و J، با ستون ها، همیشه می توانید با اطمینان میسون هایی را که پنهان نشده اند شناسایی کنید. این همان نوشتن است: ماسون ها. معنی و نماد را خودتان بیابید، اگر دوست دارید، آسان است، بگذارید چیزهای واضح را در اینجا انتخاب نکنیم.

روی سر کاهن یک توپ بین شاخ ها قرار دارد. این پیامی به مصر و حتی قبل از آن است. داعش - ایشتار.نزدیک پا - هلال.

خب باید بگویم که این نماد آن روزها هنوز مسلمان نشده بود. مسلمانان بعداً، در پایان قرن پانزدهم، زمانی که قسطنطنیه را تصرف کردند و سنت صوفیه را در خون غرق کردند، آن را تطبیق دادند. هلال ماه بر فراز ایاصوفیه مسیحی در قسطنطنیه بزرگ درخشید و مسلمانان آن را به عنوان غنیمت گرفتند.

این کارت به ما می گوید که زنان نگهبان بالاترین اسرار و خانواده هستند.
به بیان ساده، این مریم مجدلیه، متعصب قانون یهود، اولین پاپ مسیحیان و وارث سنت و فرقه های داعش است.

نقشه بعدی که باید با دقت به آن نگاه کنید این است "آویخته شده". مرد جوانی به صورت وارونه روی صلیب T شکل آویزان شده است. او با یک پا بسته شده است، پای دیگرش از زانو خم شده است و روی پایی که روی آن آویزان است می زند. معلوم شد که از پاها یک عدد معکوس 4 است. دست های فلفل از پشت بسته شده است.

همان شکل پاها در نقشه یافت می شود "امپراتور".

و اکنون توجه: همه تمپلارهای عالی رتبه در این وضعیت پاها دفن شدند.
یکی از نسخه ها تاو، آخرین حرف الفبای عبری است. آخرین مورد چون خراب است، فکر می کنم.

نقشه "کشیش اعظم"استاد اعظم معبدها را در تجسم خود به عنوان "کاهن اعظم معبد اورشلیم"، به عبارت دیگر، کاهن اعظم یهودا، وارث سادوک و یعقوب، تعیین می کند.

خوب، بقیه را، به نظر من، می توان به تنهایی حل کرد.

در اینجا یک سرنخ دیگر وجود دارد: کارت های دایره خورشیدی یک کارت جفت از دایره ماه دارند. آنها باید به این صورت با هم مرتبط شوند: مجموع مقادیر عددی دو کارت باید برابر با 20 باشد.

به عنوان مثال: 5 (کاهن اعظم) - 15 (شیطان). 5+15=20
2 (کاهن اعظم) - 18 (ماه) 2+18=20

و غیره.
روی سنگ قبرها، پاهای شوالیه های نظم همیشه به روشی مشابه روی هم قرار گرفته اند. لطفا مطمئن شوید.

فصل هفتم. فراماسونری و تمپلارها

امروزه هزاران لژ ماسونی در جهان با آداب و رسوم و آداب و رسوم متفاوت برای هر کشوری وجود دارد و حتی در داخل یک کشور، هر لژ ویژگی های خاص خود را دارد. به همان اندازه نسخه های متعددی از خاستگاه جامعه ماسون های آزاد و تفسیر نقش آن در تاریخ وجود دارد. یکی از دلایل این تنوع افسانه ای است که فراماسون ها در قرن هجدهم ایجاد کردند که بر اساس آن تاریخ جامعه و سنت های آن به دوران باستان باز می گردد. امروزه این نسخه ها بیشتر به عنوان واقعی شناخته نمی شوند.

افسانه هایی که خود فراماسون ها ایجاد کرده اند، و همچنین داستان هایی که دیگران درباره آنها می گویند، به همین دلیل ایجاد می شوند: لژها با حسادت از اسرار آنها و به ویژه قوانین پذیرش اعضای جدید محافظت می کنند. در قرن نوزدهم، یکی از فراماسون ها در این مورد نوشت: «ارتباط با اعضای تازه پذیرفته شده همیشه عنصر بسیار مهمی در زندگی جوامع مخفی تلقی می شده است... فراماسونری در میان سازمان های مخفی که مجذوب امور عجیب و غریب هستند، جایگاه برجسته ای را اشغال می کند. زندگی پنهان از فعالیت های ناآشنا و پنهانی.»

ارتباط بین ماسون های مدرن و هنر باستانی ماسون ها هنوز به طور کامل درک نشده است. از زمان امپراتوری روم متاخر، رسم افرادی که در یک حرفه خاص به صورت گروهی برای حمایت متقابل متحد می شوند وجود داشته است. این گونه انجمن ها نام های مختلفی داشتند، اما رایج ترین نام کلمه "collegium" بود. کالج ها هم کارکردهای اجتماعی و هم اقتصادی را انجام می دادند. هیئت‌های بازرگانی با دولت در مورد حقوق انحصاری برای تجارت برخی کالاها به توافق رسیدند. اگر این کالاها برای دولت حیاتی بود، هیئت مربوطه مالیات و مزایای دیگر دریافت می کرد. علاوه بر این، کالج‌ها جشنواره‌هایی را به افتخار خدایی که از این صنعت حمایت می‌کرد، ترتیب دادند.

اعضای چنین دانشکده هایی می توانند نه تنها کارگران یک حرفه خاص، بلکه شهروندان نجیب نیز باشند، "که از نفوذ خود در دولت به نفع دانشکده در ازای اعتبار عمومی مرتبط با عنوان حامی استفاده می کنند." این شرایط ممکن است پیشرفت بیشتر لژهای ماسونی را روشن کند که عملاً هیچ ماسونی در آنها باقی نمانده است.

در زمان سلطنت کنستانتین کبیر، عضویت در بسیاری از دانشکده ها، به ویژه انجمن های نانوایان، موروثی و اجباری شده بود. دانشکده ها استقلال خود را از دست دادند و تحت کنترل دولت قرار گرفتند. حالا تمام مزایایی که اعضای این هیئت ها می توانستند دریافت کنند با نیاز به ارائه خدمات به مسئولان به صفر رسید.

ما تقریباً هیچ اطلاعاتی در مورد اینکه آیا کالج ها توانسته اند از دوره تهاجم قبایل گوتیک و ژرمن جان سالم به در ببرند، نداریم. از قرن ششم تا نهم، بیشتر شهرهای امپراتوری متروکه بود، به طوری که بعید است که به اندازه کافی کارگران یک حرفه در جوامع باقی مانده باشند تا صحبتی از ایجاد انجمن های حرفه ای به میان آید. تا زمانی که دوباره ظاهر شدند، آنها با کلمه آلمانی "Gild" نامیده می شدند - شاید همان ریشه کلمه "gelt" یعنی "پول".

در قرون وسطی، اصناف کارگران همان حرفه ابتدا به عنوان انجمن های تشییع جنازه به وجود آمدند. بافندگان، کوپرها، دباغ‌ها، حتی فاحشه‌ها می‌خواستند مطمئن باشند که طبق آداب مسیحیت دفن می‌شوند، بر سر قبرشان نماز خوانده می‌شود و برای آرامش روح‌شان عده‌ای برگزار می‌شود. با گذشت زمان، چنین اصنافی شروع به صدور مجوز برای این حرفه کردند. درجات مهارت ایجاد شد - دانشجو، کاردان، استاد.

هر صنفی یک قدیس حامی داشت و در روز این قدیس جشنی برپا می کرد. قدیس حامی سنگ تراشی ها سنت جان انجیلیست بود که روز جشن او در 27 دسامبر است. دانش آموز پس از عضویت در صنف سوگند یاد کرد که اسرار این حرفه را حفظ کند. علاوه بر این، ممکن است به ماسون ها یک کد مخفی اختصاص داده شده باشد تا اعضای انجمن بتوانند یکدیگر را بشناسند. واقعیت این است که افراد این حرفه اغلب از مکانی به مکان دیگر نقل مکان می‌کردند و روی ساختن معابد و قلعه‌ها کار می‌کردند و استاد سرپرست چنین سایت ساختمانی می‌خواست مطمئن شود که کارگری با شرایط مناسب استخدام می‌کند. یک رمز عبور مخفی می تواند چنین اطمینانی را ایجاد کند. اگرچه شواهد مستندی مبنی بر وجود چنین رسم و رسومی در میان سنگ تراشان قبل از پایان قرن شانزدهم پیدا نکردم، اما چنین رمزهای عبور می توانست خیلی زودتر ظاهر شود.

ظهور فراماسونری مدرن

به نظر می رسد که فراماسونری مدرن از اصناف سنگ تراشان اسکاتلندی وام گرفته است. در اسکاتلند، سنگ‌تراش‌ها نه‌تنها در جوامعی در شهرهای خود متحد شدند، همانطور که همکارهایشان در مکان‌های دیگر انجام می‌دادند، بلکه گروه‌های نزدیک به هم را در مکان‌های اقامت موقت، «لژ» تشکیل می‌دادند که در برخی از سایت‌های ساختمانی کار می‌کردند. در چنین لژها، روابط نزدیک تری بین اعضا برقرار می شد تا در اصناف معمولی، که در آن افراد تنها بخشی از وقت خود را با هم و بقیه را با خانواده ها و دوستان متعلق به سایر حرفه ها می گذراندند.

در قرون وسطی مرسوم بود که خانواده های اشرافی برای خود شجره نامه های اسطوره ای اختراع می کردند. آنها تاریخچه خود را به تروی افسانه ای، یا شاه آرتور، یا یک قدیس حامی، یا حتی برخی از دیوها، ردیابی کردند. انجمن ماسون های اسکاتلند نیز همین کار را کرد. در نتیجه ، "فرمان های باستانی" ظاهر شد - تاریخچه پیدایش صنعت سنگ تراشی که از متون کتاب مقدس ، آپوکریفا و داستان های عامیانه گردآوری شده است.

بر اساس نسخه اسکاتلندی دستورات باستان، هنر سنگ تراشی، که دست در دست هندسه است، توسط پسران لمک آغاز شد، که اسرار هنر خود را بر روی ستون های سنگی نوشتند. پس از طوفان، این ستون ها توسط نوه نوح به نام ژرماریوس پیدا شد و بدین ترتیب اسرار سنگ تراشی، هندسه و سایر علوم کشف شد. او این دانش را به سازندگان برج بابل منتقل کرد. بعدها ابراهیم که در آن زمان در مصر زندگی می کرد، اسرار هندسه را به شاگرد خود اقلیدس گفت که به یونان رفت و این دانش را به ساکنان آنجا منتقل کرد. سپس سنگ تراشان در اورشلیم ظاهر شدند و معبد سلیمان را ساختند. پس از اتمام ساخت و ساز، آنها در سراسر جهان پراکنده شدند. یکی از آنها در فرانسه حاضر شد و به خدمت شارل مارتل، پدربزرگ شارلمانی درآمد. سنگ تراشی دیگر، سنت آلبان، هنر خود را به بریتانیا آورد. با گذشت زمان، سنگ‌تراش‌های بریتانیایی تحت بال شاهزاده ادوین، پسر آتلستان، پادشاه آنگلوساکسون قرار گرفتند (ادوین در منابع دیگر ذکر نشده است). شاهزاده چنان مجذوب هنر سنگ تراشی شده بود که او را در صفوف خود پذیرفتند. این ادوین افسانه ای بود که دستور داد "فرامن باستان" را مکتوب کنند.

افسانه دیگری درباره سازندگان معبد سلیمان با نام هیرام صور، استاد اصلی سازنده معابد مرتبط است. بر اساس آخرالزمان «حکمت سلیمان»، هیرام بر ساخت معبد نظارت داشت و شخصاً دو ستون مسی را برپا کرد که آنها را یاچین و بوعز نامید. با این حال، هیرام توسط مزون های دیگری کشته شد که سعی کردند او را مجبور کنند تا اسرار یک علامت مخفی خاص - "کلمه ماسونی" را به آنها بدهد. در سال 1851، کتابچه راهنمای ماسون های آزاد منتشر شد، که بیان می کرد که بنیانگذاران فراماسونری سلیمان و هیرام هستند که در اینجا "پادشاه صور" نامیده می شود.

این افسانه‌ها که در میان فراماسونری به اصطلاح «کارگر» ایجاد شده‌اند، یعنی در اصناف شامل ماسون‌های واقعی که به هنر خود مسلط بودند، نیز بخشی از سنت‌ها و نمادهای ماسون‌های «نظری» یا لژهایی شدند که مردم از سایر طبقات را متحد می‌کنند. زندگی

اما چگونه شد که یک صنف حرفه‌ای معمولی اساس تشکیلاتی شد که شامل هنرمندان، آهنگسازان، افراد صاحب عنوان، مدیران شرکت‌ها و روسای دولت بود؟

اسکاتلند، ویلیام شاو و لردهای راسلین

در پایان قرن شانزدهم، اسکاتلند توسط پادشاه جیمز ششم، پسر ملکه مری اسکاتلند، که قرار بود به زودی پادشاه جیمز اول انگلستان شود، اداره می شد. یکی از مناصب دولتی در آن زمان «استاد آثار» نام داشت. و افراد نیک زاده به آن گماشته شدند. وظایف چنین شخصی شامل نظارت بر تأمین مالی و سازماندهی کلیه کارهای ساختمانی بود. در سال 1583، این پست توسط ویلیام شاو مشخص شد.

شاو یک کاتولیک در یک کشور پروتستانی بود، اما به نظر می رسد که او بدون اینکه کسی در دادگاه به چیزی مشکوک باشد، توانسته است ایمان واقعی خود را پنهان کند. این شاو بود که در سال 1598 برای اولین بار مجموعه ای از قوانین را ترسیم کرد که «همه استادان سنگ تراشی در پادشاهی» باید از آنها پیروی می کردند. این قوانین، عمدتاً در مورد پذیرش دانشجو و سلسله فرماندهی در لژ، مورد تأیید استادان قرار گرفت. علاوه بر این، برخی از علائم فردی مستند شد و "کلمه ماسونی" برای اولین بار ذکر شد - سیستمی از علائم که توسط آن ماسون ها می توانند یکدیگر را تشخیص دهند.

یک سال بعد، شو مجموعه قوانین خود را گسترش داد و در آن وظایف استادان را تصریح کرد که نه تنها هنر، بلکه همچنین "هنر حافظه و دانش مرتبط" را به دانش آموزان آموزش دهند. این بدان معنی بود که علاوه بر انباشتن مکانیکی، سنگ تراشی باید به تکنیک های خاص حفظ تسلط می یافت.

ما در مورد دلیل اینکه شاو اینقدر اصرار این منشور یکپارچه را معرفی کرد، روشن نیستیم. ظاهراً او به ضرورت اتحاد لژهای مستقل در یک سازمان پی برد. علاوه بر این، او معتقد بود که سنگ‌تراش‌ها به حامیانی مشابه کسانی که اصناف رومی در زمان خود داشتند، نیاز دارند. او ویلیام سینکلر، لرد روزلین را برای ایفای نقش چنین حامی انتخاب کرد. ویلیام از نوادگان ارلی بود که ساخت نمازخانه راسلینشاید شاو مقداری از احترام را به سینکلر نسبت به جد خود که زمانی چنین دستور شرافتمندانه و پیچیده ای را به سنگ تراشان داده بود، منتقل کرد. با این حال، ویلیام سینکلر خود یک کاتولیک بود و از اخلاق بالایی برخوردار نبود؛ او حتی نمی توانست به مقامات محلی پروتستان بگوید که آیا آخرین پسرش که خارج از ازدواج به دنیا آمده بود، غسل تعمید داده شده است یا خیر. با این حال، او قطعاً یک پسر را در کلیسای خود طبق آیین کاتولیک غسل تعمید داد. سینکلر سرسختانه در برابر تلاش مقامات برای از بین بردن تزئینات داخل کلیسا مقاومت کرد. او در دفاع از منافع لژها در دادگاه ها غیرت زیادی از خود نشان نداد ، با این حال ، در سال 1601 معاهده ای تنظیم شد که طبق آن ویلیام سینکلر حامی ماسون ها شد.

نسخه ای از این معاهده در نمازخانه راسلین است، جایی که من توانستم آن را بخوانم. واضح است که در تنظیم قرارداد، ماسون ها از سنت های ثابت دور شدند: آنها صرفاً از لرد راسلین حمایت نمی کردند، بلکه نوعی همکاری جدید را پیشنهاد می کردند. با این حال، هیچ نشانه ای در این سند وجود ندارد که درخواست مزون ها حاوی چیزی غیر از تمایل به دریافت حمایت از نماینده یک خانواده نجیب برای گروهی از افراد بدون نفوذ سیاسی باشد.

به نظر می رسد که این ویلیام هیچ سود قابل توجهی برای سنگ تراشی ها فراهم نکرده است. اما پسرش که ویلیام نیز بود، مسئولیت های خود را بسیار جدی تر گرفت. او قرارداد جدیدی را تنظیم کرد که بر اساس آن کنترل فراماسون ها را به طور قانونی به دست آورد. در سال 1697، لردهای روزلین حق شروع به اسرار "کلمه ماسونی" را دریافت کردند.

با این حال، هنوز جهش از لژهای مزون های حرفه ای به گردهمایی های آیینی روشنفکران عصر روشنگری باقی مانده است.

تبدیل اصناف ماسون های حرفه ای به لژهای ماسونی تحت تأثیر تعدادی از نیروهای اجتماعی و سیاسی اتفاق افتاد که در طول زمان مصادف شدند. در طول قرن هفدهم، نمایندگان خانواده های اشراف اسکاتلندی برای پذیرش در لژهای ماسونی درخواست دادند. این درخواست ها به نحو مطلوبی برآورده شد: یا در انتظار یک جشن باشکوه به مناسبت آغاز به کار یک عضو ثروتمند جدید، یا برخی از ماسون ها دوست داشتند با افراد دارای عنوان از نزدیک ارتباط برقرار کنند. برای مدتی این یک مد مد در میان اشراف بود، اما بیشتر آنها به زودی فراماسونری را کنار گذاشتند. ممکن است آنها به امید پیوستن به برخی معارف باطنی به لژها پیوستند، اما متعاقباً ناامید شدند.

در جامعه همیشه و در همه زمان‌ها افرادی وجود دارند که عطش آموختن اسرار باستانی را دارند. با این حال، به نظر می رسد که بین سال های 1580 و 1750 تعداد این افراد از حد معمول فراتر رفته است. زمان تلاش‌های فکری شدید غیرمعمول با هدف درک حقایق معنوی و جهان واقعی و مادی بود. اصلاحات پروتستانی و ضد اصلاحات کاتولیک بسیاری از مردم را در مورد حقیقت هر دو دین دچار تردید کرد. اعتماد فزاینده به مضر بودن جادوگری یک جنبه منفی نیز داشت: میل به دستیابی به حقیقت از منابع الهی، اما نه لزوماً از منابع مسیحی، به وجود آمد. اگر کسی می تواند از شیطان قدرت بگیرد، پس باید راه های دیگری برای درک اسرار جهان وجود داشته باشد که نیازی به فروختن روح ندارد.

در این دوره، کتاب‌های Rosicrucian ظاهر شد و دانشمندانی مانند اسحاق نیوتن و رابرت بویل آزمایش‌های شیمیایی و کیمیاگری انجام دادند و تفاوت چندانی بین آنها قائل نشدند. حتی انجمن سلطنتی در انگلستان با گروهی از دوستان شروع کرد که در جلسات مخفیانه در مورد مسائل کیمیاگری بحث می کردند.

در این فضا بود که اولین لژ ماسونی در انگلستان در آغاز قرن هجدهم پدیدار شد. به اسطوره اصلی منشأ فراماسونری و بسیاری از نمادهای سنتی ماسونی، بریتانیایی ها به زودی مناسکی مبتنی بر تحقیقات کیمیاگری، نوافلاطونی و علوم غیبی را اضافه کردند. در سال 1720، فراماسونری به فرانسه و سپس به آلمان و در سراسر اروپا گسترش یافت. به جای نسبت دادن خاستگاه فراماسونری به صنف ماسون ها، باید گفت که دانشمندانی که مایل به همکاری و تبادل نظر بودند، نمادگرایی و ساختارهای سازمانی را که قبلاً توسط کارگران سنگ تراشی استفاده می شد، اتخاذ کردند.

تمپلارها روی صحنه ظاهر می شوند

شاید خواننده متوجه شده باشد که من هنوز به ارتباط ماسون ها و تمپلارها اشاره نکرده ام. من وسوسه می شوم که این را با این واقعیت ساده توضیح دهم که وجود ندارد، اما این ناعادلانه خواهد بود. در واقع، این ایده که نظم معبد می تواند به عنوان نمونه ای برای فراماسون ها باشد، برای اولین بار در سال 1750، زمانی که بارون کارل فون هوند سیستم خود را با عنوان "اطاعت سخت تمپلار" ایجاد کرد، مطرح شد. بارون برای مشروعیت بخشیدن به فکر خود، اظهار داشت که ما در مورد "ارتباط ناگسستنی این سیستم با Order of the Knights Templar" صحبت می کنیم که وجود آن مخفیانه تا به امروز ادامه دارد.

فون هوند نتایج خود را بر اساس ارتباطات معبد اسکاتلندی استوار کرد، اگرچه منابع اطلاعات او در این مورد ناشناخته باقی مانده است. اعتقاد بر این است که قبل از اعدام آخرین استاد بزرگ تمپلارها ژاک دو مولایبه کانن هوگو فون سالم دستور داد تا اسناد مهم این دستور را مخفیانه به اسکاتلند بردارد. ظاهرا هوگو فون سالم معبدی است که برای دفاع از نظم در لهستان آمده است. ما هیچ مدرکی مبنی بر اینکه او تا به حال به فرانسه سفر کرده است نداریم، اما کاملاً واضح است که در زمان ممنوعیت فعالیت های سفارش، او نمی توانسته باشد آنجا باشد، زیرا در لهستان بوده است. همچنین هیچ مدرکی دال بر سفر او به اسکاتلند وجود ندارد.

به هر حال، تمپلارها در قرن هجدهم در اروپای پروتستان محبوبیت پیدا کردند. با آنها دیگر به عنوان بدخواهان بخیل که یا بدعت گذار بودند یا نبودند رفتار نمی کردند، اما هیچ کس از سرنوشت آنها پشیمان نمی شد - اکنون آنها به حافظان ظالمانه دانش مخفی از دست رفته تبدیل شدند. منطق ساده است: اگر آنها توسط پاپ مورد آزار و اذیت قرار می گرفتند، بنابراین، آنها افراد کاملاً شایسته ای بودند. شهرت معبدها در حال قوت گرفتن بود.

این تصویر از شوالیه های معبد کاملاً با جوامع مخفی عرفانی که در عصر روشنگری (به قول او خود) به وفور ظاهر می شد، مطابقت داشت. شرایط برای چنین برداشتی از تمپلارها عالی بود - از این گذشته ، بسیاری از منابع مکتوب آن دوران از بین رفتند ، و بنابراین هیچ واقعیت غیرقابل جبرانی نتوانست جلوی توسعه افسانه را بگیرد. به همین ترتیب، جوامع مخفی فلسفه خود را بر اساس تفسیر خود از هیروگلیف قرار دادند. هنگامی که سنگ روزتا در مصر کشف شد و در نهایت نوشته هیروگلیف رمزگشایی شد، این جوامع شرمساری وحشتناکی را تجربه کردند.

امروزه، حتی یک مورخ که به خود احترام می گذارد، ادعا نمی کند که فراماسونری توسط تمپلارها یا سازندگان معبد سلیمان تأسیس شده است. علاوه بر این، اکثر لژهای ماسونی از تحقیقات جدی در مورد تاریخ فراماسونری حمایت می کنند. «نتایج چنین تحقیقاتی ممکن است برخی از ماسون‌ها را ناراحت کند، اما کاملاً غیرقابل تصور است که هر یک از اعضای یک لژ به دلیل مطالعه درجات و درجات ماسونی و اعتقاد به اینکه همه آنها منشأ نسبتاً جدید دارند، از سازمان خود اخراج شود.»

مشکل این است که بسیاری از افرادی که ماسون نیستند، هیچ ایده ای در مورد این موضوع ندارند. آثار شبه تاریخی می نویسند.

نمادگرایی ماسونی

رایج ترین نماد فراماسون ها قطب نما و مربع است، دو ابزاری که معمولاً توسط سازندگان استفاده می شود. نماد دیگری که در هر لژ ماسونی یافت می شود، دو ستون معبد شاه سلیمان، بوآز و یاچین است. این نام ها «کلمه ماسونی» اصلی محسوب می شوند. طبق گزارش یورک لژ (ایالات متحده آمریکا)، ستون‌های معبد توخالی بودند و بایگانی‌ها و سایر اسناد در آنها ذخیره می‌شد.

همه لژهای ماسونی با یک نماد دیگر مشخص می شوند - سه ستون، که به معنای خرد، قدرت و زیبایی است. پیش بند و دستکش مزون نیز بسیار رایج است.

در میان بسیاری از گیاهانی که در سنت ماسونی معنای نمادین دارند، اقاقیا، گل رز، زنبق و زیتون اغلب یافت می شود. ستاره و پنتاگرام غیر معمول نیستند. در واقع، یافتن شیئی که نتوان به بخش نمادهای ماسونی اجازه ورود داد دشوار است. «آیین تشرف به مرحله اول، یعنی به شاگردان، شامل این ضرب المثل است: «همه چیز یک نماد است».

از سوی دیگر، مجموعه شخصیت های Templar بسیار کم است. تنها چیزی که در آن شک ندارم تصویر دو سوار بر یک اسب است. برخی از مهرهای این راسته نیز گنبد کلیسای مقبره مقدس را به تصویر می کشند. حتی بنر سفارش به سادگی دو مستطیل است - سفید و سیاه. تمپلارها به وضوح به نمادگرایی اهمیت نمی دادند، آنها فقط کار خود را انجام می دادند.

فراماسونری مدرن

فراماسون‌های مدرن می‌توانند هر دینی، از جمله کاتولیک (علی‌رغم ممنوعیت عضویت در لژ ماسونی توسط کلیسای کاتولیک، که قدمت آن به قرن هجدهم بازمی‌گردد)، یا اصلاً هیچ دینی نداشته باشند. لژهایی هستند که هم شامل مردان و هم زنان می شوند و لژهایی که همه اعضای آن از یک جنس هستند. زنان برای اولین بار در سال 1740 در محافل ماسونی (سازمان کمکی "ماسون های پذیرفته شده") در فرانسه پذیرفته شدند.

فقط فهرستی از ماسون های معروف یک کتاب کامل را پر می کند. این شامل اکثر روسای جمهور آمریکا، پادشاهان انگلستان، سوئد و سایر پادشاهان، وینستون چرچیل، توماس ماساریک، ولتر، گوته، کیپلینگ، مارک تواین، دیوی کروکت، دوک الینگتون، هری هودینی و بسیاری دیگر می شود. کنایه های فراماسونری در اپرای فلوت جادویی موتزارت وجود دارد.

مانند تمپلارها، فراماسون ها نیز به براندازی، تقلب در انتخابات و نفوذ بر سیاستمداران برای منافع شخصی متهم شدند. در برخی موارد، این ادعاها ممکن است مبنایی داشته باشند. در سال 1922، در اورگان، لژ اسکاتلند با کوکلوکس کلان محلی برای ترویج قوانینی برای لغو مدارس خصوصی و حمایت از حضور اجباری در مدارس دولتی برای همه کودکان کار کرد. هدف واقعی این لایحه سیستم مدارس کاتولیک بود که فرزندان مهاجران کشورهای کاتولیک را آموزش می داد. فرماندار ایالت والتر پیرس موافقت کرد که در ازای حمایت ماسون ها و کو کلوکس کلان از نامزدی او طرف آنها را بگیرد - این سازمان ها اعضای مشترک زیادی داشتند. این قانون تصویب شد اما به چالش کشیده شد و پس از آن دیوان عالی آن را خلاف قانون اساسی اعلام کرد.

در این مورد، ماسون ها، که اعضای کوکلوکس کلان نیز بودند، به نمایندگی از کل لژ صحبت کردند و در واقع توانستند بر انتخابات در ایالت تأثیر بگذارند. این روزها، بیشتر ماسون ها از ارتباط با کو کلوکس کلان وحشت می کنند.

آنها مطمئناً خاطرنشان می کردند که چنین رفتاری برای یک ماسون معمولی نیست، یا حتی اظهار می کردند که چنین چیزی به سادگی غیرممکن است.

تأیید یا رد چنین اتهاماتی علیه ماسون ها بسیار دشوار است. هر گروهی از مردم که پذیرش اعضای جدید را با تشریفاتی خاص همراهی می‌کنند و فعالیت‌های خود را با حجابی از راز محصور می‌کنند، ناگزیر باعث ایجاد شبهه در جامعه می‌شوند. برای ماسون ها مراسم و تشریفات مخفی تجویز می شود، اما به جای پافشاری بر ارتباط خود با دانش باستانی تمپلارها، باید به این نکته توجه کنند که مراسم مخفیانه پذیرش آنها در نظم در نهایت به چه چیزی منجر به تمپلارها شده است.

برگرفته از کتاب تراژدی معبدها [مجموعه] توسط لوب مارسل

فصل سوم. تمپلارها و جنگ مقدس در طول "تور تبلیغاتی" خود در اروپا، تمپلارها پیروان بسیاری پیدا کردند. اعضای جدید این نظم که بیشتر آنها از خانواده های عالی ترین اشراف بودند، اموال خود را به او منتقل کردند که به لطف آن دومی

برگرفته از کتاب زنجیره سگ های کلیسا. تفتیش عقاید در خدمت واتیکان توسط Baigent Michael

فصل نهم فراماسونری و تفتیش عقاید در اروپا در آغاز قرن هفدهم - که دیگر تابع هژمونی کلیسا نبود - بدعت ها، عرفان و نظام های فلسفی معطوف به عرفان تکثیر و شکوفا شدند. تعدادی تلاش در نهایت بی نتیجه بود

برگرفته از کتاب Occultists of Lubyanka نویسنده آندریف الکساندر

فصل نهم فراماسونری فراماسونری (ترجمه شده از فرانسوی به عنوان فراماسون - "فراماسون") یک جنبش مذهبی و اخلاقی است که در پایان قرن 18 در بریتانیای کبیر به وجود آمد و (در محافل بورژوازی و اشرافی) در بسیاری از کشورها از جمله روسیه گسترش یافت. نام،

برگرفته از کتاب شرارت. کتاب 1. آتش نامرئی مرگ توسط Absentis Denis

فصل 6 Genevieve و Templars آب و هوا بسیار عالی بود - این بدان معنی است که آنها مانند سال 1551 برای جلوگیری از باران، حرم Saint Genevieve را تحمل نمی کنند. دیروز قبلاً باران باریده بود، به این معنی که آنها عبادتگاه سنت ژنویو را مانند سال 1556 بیرون نمی آورند تا برای باران دعا کنند. نه

توسط نیومن شاران

فصل دهم. تمپلارها و پول «اگر تمپلارها، بیمارستان‌داران و دیگر فرقه‌هایی که خود را روحانی می‌نامند نبود، کل کشور در شرق تسخیر شده بود... اما تمپلارها، بیمارستان‌داران و یارانشان، که از سودهای غیرمستقیم چاق می‌شوند، می‌ترسند که این کار را انجام دهند. از دست دادن قدرت

برگرفته از کتاب تاریخ واقعی تمپلارها توسط نیومن شاران

فصل یازدهم. معبدها در پاریس برای اینکه تا حد امکان به محلی که ژاک دو مولای و دیگر تمپلارها دستگیر شدند نزدیک شوید، باید از متروی پاریس (خط سه) استفاده کنید و در ایستگاه معبد پیاده شوید. فکر نکن اونجا چیزی پیدا کنی،

برگرفته از کتاب تاریخ واقعی تمپلارها توسط نیومن شاران

فصل دوازدهم. معبدها در لندن یکی از قدیمی ترین کلیساهای لندن، کلیسای معبد، در حیاط تمپل بار در ساحل تیمز فشرده شده است. این کلیسای گرد که توسط ساختمان های مسکونی، اصطبل ها، انبارها و اتاق های جلسات تجاری احاطه شده است، زمانی

برگرفته از کتاب تاریخ واقعی تمپلارها توسط نیومن شاران

فصل یازدهم. تمپلارها چه کسانی بودند؟ اگرچه تمپلارها شامل چهره های بسیار برجسته ای بودند و هر از گاهی برخی از جنگجویان عادی نظم به دلیل این واقعیت که وقایع نگار مرگ قهرمانانه خود را تجلیل می کرد، شهرت پیدا می کرد، بیشتر برادران نظمیه

برگرفته از کتاب تاریخ واقعی تمپلارها توسط نیومن شاران

فصل اول. تمپلارها در داستان اگر تعداد کتاب‌هایی را که این روزها درباره معبدها رواج پیدا کرده‌اند در نظر بگیریم، تعجب نیست که معبدها به ندرت در صفحات رمان‌های شوالیه و آثار حماسی ظاهر می‌شوند.

برگرفته از کتاب تاریخ واقعی تمپلارها توسط نیومن شاران

فصل پنجم. تمپلارها و کفن تورین تا جایی که من متوجه شدم، تمپلارها به دلیل تصادف با افسانه کفن تورین مرتبط بودند. اما از آنجایی که کفن تورین بخشی از ایده‌های معبدها شده است، باید به تاریخچه آن بپردازیم.

توسط اولسن اودوار

فصل 4 معبدها و رازهای آنها یوری لیچ. "جعبه فرانک، سابین برینگ-گولد و سنگرآل" کشیش سابین بارینگ-گولد، نویسنده پرکار قرن نوزدهم، بیش از 150 کتاب و همچنین سرود معروف کلیسایی به نام "سربازان پیشرو مسیح" نوشت. در معروف ترین آن

برگرفته از کتاب میراث تمپلارها توسط اولسن اودوار

فصل 6 فراماسونری

برگرفته از کتاب تراژدی نظم معبد توسط لوب مارسل

فصل سوم تمپلارها و جنگ مقدس در طول «گردش تبلیغاتی» خود در اروپا، تمپلارها پیروان بسیاری پیدا کردند. اعضای جدید این نظم که بیشتر آنها از خانواده های عالی ترین اشراف بودند، اموال خود را به او منتقل کردند که به لطف آن دومی

از کتاب فراماسونری روسی در زمان سلطنت کاترین دوم [ایل. آی تیبیلووا] نویسنده ورنادسکی گئورگی ولادیمیرویچ

فصل چهار. فراماسونری در زندگی عمومی

رازهای بسیاری در تاریخ بشریت وجود دارد که دل عاشقان دوران باستان و ماجراجویان را به هیجان می آورد. در میان این گونه رازها، پوشیده از غبار قرن ها، یکی وجود دارد که احتمالاً هیچ کس پاسخی برای آن نخواهد یافت. هیچ کس دقیقاً نمی داند که تمپلارها چه کسانی هستند؛ عکس ها، یا بهتر است بگوییم، تصاویری از آنها را می توانید در مقاله ما پیدا کنید. به طور رسمی، داستان آنها از یک مقاله مدرسه آشنا است. اما نقاط سفید زیادی وجود دارد که غذای فانتزی را فراهم می کند.

آغاز زمان

قبل از پرداختن به این سوال: «معبدها چه کسانی هستند؟»، لازم است در گذشته غوطه ور شویم و وضعیت جهانی آن سال ها را بررسی کنیم. اولین جنگ صلیبی سازماندهی شده توسط جهان غرب به تازگی پایان یافته است. جوانان مذهبی که به دعوت پاپ اوربان دوم پاسخ دادند، تصمیم می گیرند نظم خود را ایجاد کنند. اولین شرکت کنندگان آن نه شوالیه نجیب بودند که برای خود یک هدف عالی تعیین کردند: محافظت از زائرانی که به سرزمین مقدس می روند. هیو دی پینز به عنوان رئیس انتخاب شد.

بنابراین، تمپلارها اعضای یک جامعه با گرایش مذهبی هستند. تاریخ تأسیس آن را 1119 می دانند و اولین منشور آنها تنها نه سال بعد در سال 1128 ظاهر شد. اما به احتمال زیاد این نظم مرموز خیلی زودتر یعنی در سال 1099 پدید آمده است. سپس گودفروی بولونی 9 نفر برگزیده را به اورشلیم ثروتمند فرستاد که دستورات خاصی به آنها داده شد. آنها جامعه ای را که ما به عنوان Order of the Temple می شناسیم، تأسیس کردند. و سپس استخدام انبوه همه افراد مایل، اما در عین حال شایسته آغاز شد.

اولین راز

و در اینجا اولین راز باقی مانده توسط تمپلارها نهفته است. این شوالیه های شجاع چه کسانی هستند؟ متعصب، جنگجو یا حقه باز؟ می توان ادعا کرد که دستور آنها دقیقاً در سال 1099 بوجود آمد ، زیرا این تاریخ مصادف با جنگ صلیبی است. اما چگونه 9 نفر می توانند از زائران محافظت مطمئنی انجام دهند؟ البته نه، مخصوصاً از آنجایی که آنها در اورشلیم ماندند، جایی که مشغول تجارت بودند. اما هیچ کس نمی داند که معبدها در این بیست سال قبل از ظهور رسمی منشور چه کردند. و چرا وجودشان را ساکت کردند؟

فرزند دودمان مرووینگ

مردی که سازمان دهنده این نظم است، گودفروی بولونی نام داشت. او متعلق به سلسله مرووینگ ها، یک خانواده سلطنتی باستانی است. او ممکن است برخی از اسرار را در تاریخ گم کرده باشد، و همچنین علاقه خود را به اورشلیم، جایی که اجدادش از آنجا آمده اند، داشته باشد. این احتمال وجود دارد که او به عنوان نماینده خاندان داوید ادعاهای خود را برای تاج و تخت داشته باشد. بنابراین، تمپلارها افرادی هستند که گادفروی به آنها اعتماد کرد و به آنها کمک کردند تا به هدف مخفی خود دست یابد. او یک سال پس از تصرف شهر اصلی سرزمین مقدس درگذشت. جالب است که او انتخاب شد اما تاجگذاری نکرد و اصولاً این را نمی خواست. برادر او را اولین فرمانروای شهر می دانند. آنها گودفروی، مدافع مقبره مقدس را که خودش می نامید، در معبدی که اعضای جامعه دوست داشتند بنشینند، دفن کردند.

سایر بنیانگذاران

علاوه بر گودفروی بولونی، هیو دی پینز یا سنت اومر نیز می توانستند انجمن را بنیان گذارند. در مورد دومی به جز نام او تقریباً چیزی مشخص نیست. اولین نفر در جنگ صلیبی شرکت کرد و شخصاً گادفروی را می شناخت. و در آن زمان از نزدیک با هم ارتباط داشتند، رفیق هم رزم بودند. هوگو با نام مستعار پوگانی (بت پرست) وارد سرزمین مقدس شد. اما خانواده گادفروی او را دوست داشتند و پادشاهان بعدی اورشلیم (بالدوین اول و دوم) به او کمک کردند. کنت شامپاین، لرد پین، نیز به فرمان پیوست که نشان می دهد هوگو یک فرد خارق العاده بود. در غیر این صورت آیا یک نجیب زاده می توانست از رعیت خود اطاعت کند؟

نام و نشان

تمپلارها از همان ابتدا خاص بودند. این شوالیه های بیچاره چه کسانی هستند؟ مدافعان معمولی قبر مقدس یا سازمانی با اهداف مخفی خود؟ احتمالا حقیقت جایی در وسط است. نام خود را از سنت برپایی مجالس در مسجد الاقصی گرفته اند. اینگونه بود که نظم معبد بوجود آمد. و این نشان بسیار دیرتر، پس از تصویب منشور، در جایی در سالهای 1147-1148 ظاهر شد. صلیب قرمز بر روی لباس های سفید مارک دوخته شده بود، که برادران را از سایر شوالیه ها متمایز می کرد.

ثروت افسانه ای سفارش

بنابراین، کاملاً بدیهی است که تمپلارها صلیبیونی هستند که با هدف خود در اورشلیم ماندند. این دستور که در ابتدا فقط 9 عضو داشت، در غرب بسیار مورد احترام قرار گرفت. هر دربار سلطنتی نماینده خود را از برادران داشت، آنها مالک زمین، قلعه بودند و در معاملات مالی موفق بودند. حتی پادشاهان برای نیازهایشان از آنها وجوه قرض می کردند! ثروت تمپلارها به سرعت افزایش یافت و بسیاری از مردم را به خود جذب کرد. و برادران تمام بدی ها و گناهانی را که قبلا مرتکب شده بودند بخشیده شد. قدرت شوالیه ها همراه با درآمدشان افزایش یافت. آنها جزیره قبرس را می خرند و در آنجا اقامتگاه خود را ایجاد می کنند. بنابراین، منطقی است که بپرسیم: تمپلارها، شوالیه های فقیر یا روچیلدهای واقعی چه کسانی هستند؟

این نمی‌توانست پادشاهان اروپایی را که اغلب خزانه‌های نیمه‌خالی داشتند، خوشحال کند. مرد فرانسوی به همراه پاپ، دستور را به تمام گناهان کبیره متهم کرد، دستور دستگیری برادران و مصادره اموال آنها را به نفع آنها صادر کرد. آخرین استاد، ژاک دو مولای، هم پادشاه و هم پاپ مرتد را که این کشتار را برکت داد، تا نسل سیزدهم نفرین کرد. همه شرکت کنندگان در نابودی تمپلارها در فراموشی غرق شدند و در عرض یک سال پس از این رویداد به مرگ شرم آور مردند. نفرین معبد یکی دیگر از رازهای این نظم است. اگرچه شوالیه های باقی مانده می توانند انتقام سوزاندن استاد و سایر برادران را بگیرند.

دلایل نابودی دستور

چرا تمپلارها نابود شدند؟ ما قبلاً تا حدی متوجه شده ایم که آنها چه کسانی هستند، اما در زیر دلایل محاکمه شدن این دستور را بیان خواهیم کرد. اولین مورد، ثروت های بی شماری است که بسیاری هرگز رویای آنها را ندیده اند - نه پادشاهان و نه روحانیون. البته خیلی ها دوست دارند این گنجینه ها را با آنها به اشتراک بگذارند. درست است، همانطور که زمان نشان داد، زمانی که جامعه منحل شد، شوالیه ها تمام دارایی خود را از دست داده بودند: خزانه آنها خالی بود. شاید آنها توانسته اند همه چیز را پنهان کنند؟ و این رمز و راز اصلی شوالیه ها است که عاشقان پول آسان را به دام می اندازد.

دلیل دوم، نفوذ و قدرت برادران است که تهدیدی جدی برای قدرت هر کشور مسیحی بود. سوم اینکه معبدها از عشر معاف بودند، یعنی به پاپ مالیات نمی دادند. و این نیز نمی تواند مورد پسند پاپ باشد.

لژ ماسونی

به جرات می توان گفت که تمپلارها فراماسون هستند. قبل از مرگش، استاد اعظم هنوز موفق شد جانشینی را تعیین کند که به انجام فعالیت های خود ادامه داد، البته در مخفیانه ترین حالت. او همچنین موفق به سازماندهی چهار لژ ماسونی شد - در پاریس، ادینبورگ، استکهلم و ناپل، یعنی برای شرق، شمال، غرب و جنوب. همچنین این احتمال وجود دارد که شوالیه‌های باقی‌مانده نزد فراماسون‌ها، که مدت‌ها قبل از تأسیس Order of the Templars فعال بودند، پناه گرفتند. این سازمان های بسته امروز هم وجود دارند.

شایان ذکر است که پس از سقوط آکا در سال 1291، شوالیه ها به قبرس و سپس به پاریس رفتند و پایتخت فرانسه را به عنوان مقر خود انتخاب کردند. در اینجا اقامتگاه و معبد خود را که شبیه زیارتگاه اورشلیم بود، دیوارهای قلعه عظیم ساختند. اما بیشتر ساختمان ها زنده نماندند: آنها یا ویران شدند یا بخشی از کلیساهای دیگر شدند. اما زاییده فکری نظم در قالب لژهای ماسونی هنوز فعال است. در پاریس، برادران در خیابان آرام کادت، 16 قرار دارند. یک دفتر مرکزی، یک موزه و چندین موسسه دیگر در اینجا وجود دارد. فضای داخلی با نمادها و رگالیاهای مناسب تزئین شده است. حتی کف سالن ها با مربع های قرمز و سفید پوشیده شده است. و اینکه تمپلارها و ماسون ها واقعاً چه کسانی هستند باید مشخص شود.

قاتلان و تمپلارها

برای صحبت در مورد ارتباط بین این دو جامعه افسانه ای، باید تمپلارها را به خوبی بشناسید. تمپلارها یک نظم شوالیه هستند که منحصراً مسیحیان را می پذیرفتند که می خواستند خود را وقف یک هدف خوب کنند - برای محافظت از زائران و مقبره مقدس در اورشلیم. Assassins زاییده فکر "پیرمرد کوه" حسن الصباح است که به اسلام اعتقاد داشت. اعضای جامعه آماده مرگ بودند زیرا پاداشی در انتظار آنها بود - باغ عدن با باکره ها. همچنین شایع شده بود که سر از گیاهان مست کننده به ویژه حشیش و هیپنوتیزم استفاده می کند.

این دو سازمان دارای ویژگی های مشترک هستند: انضباط آهنین، ایمان عمیق به خدا، حتی تا حد تعصب، اجرای بی چون و چرای اراده ارباب، قدرت و نفوذ در جهان، ثروت. حتی تصاویر اعضای آنها نیز کاملاً مشابه است. با این حال، آنها اعتقاد به ادیان مختلفی داشتند که برای تسلط بر این سیاره مبارزه کردند. بنابراین، در پاسخ به این سوال که "قاتل ها و تمپلارها چه کسانی هستند"، می توان گفت که اینها مخالف هستند، نه متحد.

سایر دستورات صلیبی

خواننده از قبل می داند که تمپلارها چه کسانی هستند. Hospitallers، Teutons سازمان های دیگری هستند که در طول جنگ های صلیبی ظاهر شدند. آنها مشترکات زیادی داشتند، اما تفاوت هایی نیز وجود داشت. غالباً برادران متعلق به فرقه های مختلف با یکدیگر دعوا می کردند. از این گذشته، شوالیه های مسیحی اجازه داشتند در جنگ با کفار شرکت کنند و به نام مسیح خون بریزند. آنها با متهم کردن یکدیگر به بدعت، برای نفوذ جنگیدند. اما اگر تمپلارها منحل و ممنوع می شدند، آنگاه توتون ها و بیمارستان داران می توانستند با آرامش وجود داشته باشند و به کار خود ادامه دهند. درست است، آنها هرگز آرزوی موفقیت هایی مانند تمپلارها را هم نداشتند.

دستور بیمارستان داران

تاریخ این دستور به سال 1070 برمی گردد، زمانی که یک تاجر خاص - مائورو از آمالفی - خانه ای را برای سرگردان و زائران تأسیس کرد، به اصطلاح بیمارستان. افرادی را که از مجروحان و بیماران مراقبت می کردند و نظم را در صومعه حفظ می کردند جمع آوری کرد. جامعه رشد کرد و چنان قوی شد که پاپ به آن لقب شوالیه روحانی اعطا کرد.

بيمارستان داران عهد اطاعت، عفت و فقر را بستند. نماد آنها یک صلیب سفید با هشت سر بود که روی لباس های سیاه در سمت چپ اعمال می شد. این عبا آستین‌های باریکی داشت که حکایت از عدم آزادی برادران داشت. بعدها، شوالیه‌ها لباس‌های قرمز پوشیدند و صلیب روی سینه‌های خود دوختند. اعضا به سه دسته تقسیم شدند - کشیشان، خود شوالیه ها و خدمتکاران. تصمیمات مهمی توسط استاد اعظم و فصل عمومی گرفته شد.

از همان ابتدا، دستور بیمارستان‌داران کمک به بیماران و مجروحان، زائران فقیر و کودکان رها شده را هدف خود قرار داد. اما پس از آن شوالیه ها شروع به شرکت فعال در جنگ ها و جنگ های صلیبی کردند. در آغاز قرن چهاردهم در جزیره رودس ساکن شدند و تا اواسط قرن شانزدهم در آنجا زندگی کردند. سپس در مالت ساکن شدند و در آنجا به مبارزه با کفار ادامه دادند. سپس ناپلئون مالت را تصرف کرد و برادران را بیرون کرد. اینگونه بود که بیمارستان داران به روسیه آمدند.

اشراف و افراد آزاد، پادشاهان و حتی زنان می توانستند به این نظم بپیوندند (معبدها فقط مردان را می پذیرفتند). اما فقط اشراف به استاد بزرگ تبدیل شدند. از صفات اخوان تاج و شمشیر و مهر بود. از اواسط قرن نوزدهم، Order of the Hospitallers (Ioanites، Knights of Malta) یک شرکت معنوی و خیریه با مقر آن در رم در نظر گرفته شده است.

واربند

در اورشلیم در قرن دوازدهم، زائران آلمانی زبان آسایشگاه خود را سازماندهی کردند. این را می توان آغازی برای توسعه نظم توتونی دانست که در ابتدا بخشی رسمی از Hospitallers بود. در سال 1199 منشور تصویب شد و استاد اعظم انتخاب شد. اما تنها در سال 1221 توتون ها به دلیل فرمان شوالیه امتیازات را دریافت کردند. برادران سه نذر کردند: اطاعت، عفت و فقر. و فقط نمایندگان جمعیت آلمانی زبان به این نظم پیوستند. نمادهای جامعه یک صلیب سیاه معمولی بود که روی یک شنل سفید نقاشی شده بود.

خیلی زود شوالیه ها از انجام وظایف بیمارستانی ها دست کشیدند و کاملاً به جنگ با کفار روی آوردند. اما آنها در سرزمین خود همان نفوذی را نداشتند که تمپلارها در انگلستان یا فرانسه داشتند. آلمان روزهای سختی را پشت سر می گذاشت، از هم پاشیده و فقیر بود. توتون ها مقبره مقدس را به شوالیه های دیگر واگذار کردند و تلاش های خود را برای تصرف سرزمین های شرقی که به مالکیت آنها تبدیل شد، هدایت کردند. سپس توجه خود را به سرزمین های شمالی (کشورهای بالتیک) معطوف کردند، جایی که ریگا و متصرفات پروس ها را پس از فتح تأسیس کردند. در سال 1237، توتون ها با یک نظم دیگر آلمانی متحد شدند - نظم لیوونی، که با آن به روسیه رفتند، اما شکست خوردند.

این نظم به طور فعال با دولت لهستان-لیتوانی جنگید. و در سال 1511، استاد آلبرت هوهنزولرن خود را حاکم پروس و براندنبورگ اعلام کرد و سازمان را از همه امتیازات محروم کرد. توتون ها هرگز نتوانستند از آخرین ضربه خود را نجات دهند و زندگی بدی را رقم زدند. و تنها در قرن بیستم فاشیست ها شایستگی های گذشته شوالیه ها را تمجید کردند و از صلیب آنها به عنوان بالاترین جایزه استفاده کردند. این نظم امروز هم وجود دارد.

به جای حرف آخر

پس تمپلارها چه کسانی هستند؟ تاریخ هنوز نمی تواند پاسخ دقیقی به این سوال بدهد؛ خیلی چیزها فراموش شده یا ساکت شده است. بنابراین، نقاط خالی پر از انواع فانتزی ها و تفسیرهای اصلی است، مانند نظریه دن براون و همکارانش. اما این فقط باعث می شود تا Order of the Templars برای دوستداران دوران باستان جذاب تر شود.


2023
polyester.ru - مجله دخترانه و زنانه