06.10.2023

آزادی ریگا I. حمله کالینین (1st بالتیک) جبهه در جهت Nevelsk، Gorodok و Vitebsk


دانلود

چکیده با موضوع:

جبهه اول بالتیک



طرح:

    معرفی
  • 1. تاریخچه
  • 2 ترکیب
  • 3 فرمان

معرفی

جبهه اول بالتیک(20 اکتبر 1943 - 24 فوریه 1945) - جبهه ارتش سرخ در طول جنگ بزرگ میهنی که در جهت بالتیک عمل می کرد.


1. تاریخچه

در جهات شمال غربی و غربی در 20 اکتبر 1943 بر اساس دستور ستاد عالی فرماندهی به تاریخ 16 اکتبر 1943 با تغییر نام جبهه کالینین تشکیل شد.

از 1 نوامبر تا 21 نوامبر 1943، نیروهای جبهه حمله ای را در جهت ویتبسک-پولوتسک آغاز کردند. با پشتیبانی جبهه دوم بالتیک، امکان نفوذ به دفاع آلمان تا عمق 45-55 کیلومتری وجود داشت و عمیقاً گروه های گورودوک و ویتبسک از نیروهای آلمانی را در بر گرفت.

در نتیجه عملیات گورودوک در سال 1943 ، گروه آلمانی شکست خورد و یک طاقچه در دفاع دشمن منهدم شد. در نتیجه، موقعیتی سودمند در نزدیکی ویتبسک به دست آمد.

در فوریه-مارس 1944، همراه با جبهه غربی، نیروهای جبهه اول بالتیک عملیات ویتبسک را انجام دادند. در نتیجه عملیات، بهبود وضعیت، شکستن دفاع دشمن و احاطه عمیق گروه ویتبسک دشمن امکان پذیر شد.

در 23 ژوئن، با همکاری نیروهای جبهه سوم بلاروس، در جریان عملیات ویتبسک-اورشا، جناح چپ مرکز گروه ارتش آلمان شکست خورد. نیروهای شوروی به نزدیکی های پولوتسک رسیدند.

بر اساس موفقیت، عملیات پولوتسک بدون توقف عملیاتی انجام شد. در نتیجه، گروه پولوتسک آلمانی ها شکست خورد و جناح چپ 120-160 کیلومتر پیش رفت. شرایط مساعدی برای توسعه یک حمله علیه داوگاوپیلز و سیائولیای ایجاد شد.

در ماه ژوئیه، نیروهای جبهه عملیات Siauliai را انجام دادند. در نتیجه، گروه دشمن Panevezys-Shiauliai شکست خورد. سپس با هدف قطع ارتباط زمینی گروه ارتش آلمان شمال با پروس شرقی به ریگا حمله کردند و به خلیج ریگا رسیدند اما در ماه اوت 30 کیلومتر به سمت جنوب عقب نشینی کردند.

در سپتامبر، جبهه در عملیات ریگا شرکت کرد. در آغاز اکتبر، نیروهای شوروی حمله غافلگیرانه ای را به ممل (کلایپدا) انجام دادند. پس از اتمام عملیات ممل، به همراه نیروهای جبهه دوم بالتیک، گروه کورلند دشمن را از خشکی مسدود کرد. سپس برای نابودی آن جنگید.

در ژانویه تا فوریه 1945، بخشی از جبهه در عملیات استراتژیک پروس شرقی شرکت کرد. به جبهه سوم بلاروس در شکست گروه تیلسیت دشمن کمک کرد. در همان زمان، در پایان ژانویه، سر پل ممل منحل شد و ممل در 28 ژانویه آزاد شد.

در آغاز فوریه 1945، نیروهای جبهه به همراه جبهه سوم بلاروس در عملیاتی برای از بین بردن گروه دشمن پروس شرقی که به دریا در شبه جزیره زملاند و در منطقه کونیگزبرگ (کالینینگراد) فشار آورده بودند، شرکت کردند. . ارتش های جبهه ای که در کورلند فعالیت می کردند به جبهه دوم بالتیک منتقل شدند. از 17 فوریه، تمام تلاش های جبهه بر از بین بردن گروه دشمن Zemland متمرکز شد.

در 24 فوریه 1945، جبهه لغو شد و نیروهای آن که به گروه عملیاتی زملند تبدیل شدند، در جبهه سوم بلاروس قرار گرفتند.


2. ترکیب

اولیه:

  • ارتش شوک چهارم (اتحادیه شوروی)
  • ارتش هوایی 39 (اتحادیه شوروی)
  • ارتش هوایی 43 (شوروی)
  • ارتش هوایی چهارم (اتحادیه شوروی)

آنها در زمان های مختلف شامل موارد زیر بودند:

  • ارتش گارد دوم (شوروی)
  • ارتش ششم (اتحادیه شوروی)
  • ارتش یازدهم (اتحادیه شوروی)
  • ارتش 51 (اتحادیه شوروی)
  • ارتش 61 (اتحادیه شوروی)
  • پنجمین ارتش تانک (اتحادیه شوروی)

3. فرمان

فرماندهان:

  • ژنرال ارتش A.I. Eremenko (اکتبر-نوامبر 1943)
  • ژنرال ارتش I. Kh. Bagramyan (نوامبر 1943 - فوریه 1945)

اعضای شورای نظامی:

  • سپهبد D. S. Leonov (اکتبر 1943 - نوامبر 1944)
  • سپهبد M.V. روداکوف (نوامبر 1944 - فوریه 1945).

رئيس ستاد:

  • ژنرال سپهبد، از ژوئن 1944 سرهنگ ژنرال V.V. Kurasov (اکتبر 1943 - فوریه 1945)
دانلود
این چکیده بر اساس مقاله ای از ویکی پدیای روسی است. همگام سازی در 07/11/11 05:39:20 تکمیل شد
چکیده های مشابه:

جبهه اول بالتیکدر 20 اکتبر 1943 در جهت شمال غربی و غربی جبهه اتحاد جماهیر شوروی و آلمان بر اساس دستور ستاد عالی فرماندهی به تاریخ 16 اکتبر 1943 با تغییر نام تشکیل شد. جبهه شامل ارتش های 4، ارتش 39، 43 و ارتش 3 هوایی بود. متعاقباً در مقاطع مختلف شامل گاردهای 11، ارتش 2، 6، گارد پنجم، 51، 61 ارتش تانک بود.

از 1 نوامبر تا 21 نوامبر 1943 ، نیروهای جناح راست جبهه حمله ای را در جهت ویتبسک-پولوتسک انجام دادند که در نتیجه با کمک نیروهای جبهه دوم بالتیک به عمق فرو رفتند. 45-55 کیلومتری به دفاع دشمن وارد شد و عمیقاً گروه گورودوک و ویتبسک از نیروهای آلمانی را در بر گرفت.

در 13-31 دسامبر 1943، در طی عملیات گورودوک در سال 1943، نیروهای جبهه گروه گورودوک دشمن را شکست دادند و گورودوک برجسته را در دفاع از آن از بین بردند و موقعیت پوششی حتی سودمندتری را در رابطه با ویتبسک گرفتند.

در فوریه-مارس 1944، نیروهای جبهه، با همکاری نیروهای جبهه غربی، حمله ای را در نزدیکی ویتبسک انجام دادند و با شکستن دفاع دشمن، موقعیت خود را در جهت ویتبسک بهبود بخشیدند.

در طی عملیات ویتبسک-اورشا در 23-28 ژوئن 1944، نیروهای جبهه با همکاری نیروهای جبهه سوم بلاروس، سربازان جناح چپ مرکز گروه ارتش آلمان را شکست دادند، به نزدیکی های پولوتسک رسیدند و ساختمان را ساختند. در موفقیت آنها، عملیات پولوتسک از 29 ژوئن - 4 ژوئیه انجام شد. با شکست دادن گروه پولوتسک از نیروهای آلمانی ، نیروهای جناح چپ جبهه 120-160 کیلومتر پیشروی کردند و شرایط مساعدی را برای توسعه حمله به داوگاوپیلس و سیائولیای ایجاد کردند.

در طی عملیات شیائولیایی (5-31 ژوئیه 1944)، نیروهای جبهه گروه پانه‌ژیس-شیاولیای دشمن را شکست دادند و با تغییر جهت حمله اصلی، با هدف قطع ارتباطات زمینی آلمانی‌ها، حمله به ریگا را آغاز کردند. گروه ارتش شمال با پروس شرقی، به خلیج ریگا رسیدند، اما در ماه اوت 30 کیلومتر به سمت جنوب عقب نشینی کردند.

در سپتامبر، نیروهای جبهه در عملیات ریگا (14 سپتامبر - 22 اکتبر 1944) شرکت کردند. سپس با جمع‌بندی مجدد سربازان در جناح چپ در منطقه Siauliai، در اوایل اکتبر، نیروهای او حمله غافلگیرانه‌ای را به ممل (کلایپدا) آغاز کردند و با تکمیل عملیات ممل (5 تا 22 اکتبر 1944) همراه با سربازان جبهه دوم بالتیک، گروه دشمن کورلند را از زمین مسدود کرد. متعاقباً برای از بین بردن این گروه مبارزه کردند.

در ژانویه-فوریه 1945، بخشی از جبهه در عملیات استراتژیک پروس شرقی (13 ژانویه - 25 آوریل 1945) شرکت کرد و به جبهه سوم بلاروس در شکست گروه تیلسیت دشمن کمک کرد. در همان زمان، در اواخر ژانویه، ارتش شوک چهارم جبهه، با همکاری واحدهای دریایی، توپخانه و هوانوردی ناوگان بالتیک، سر پل ممل دشمن را منهدم کرد. در 28 ژانویه ممل آزاد شد.

در آغاز فوریه 1945، به نیروهای جبهه وظیفه داده شد - همراه با سربازان جبهه 3 بلاروس، گروه دشمن پروس شرقی را که به دریا در شبه جزیره زملند و در منطقه تحت فشار قرار داده بودند، از بین ببرند. u200bKonigsberg (کالینینگراد). ارتش های جبهه ای که در کورلند فعالیت می کردند به جبهه دوم بالتیک منتقل شدند. از 17 فوریه تمام تلاش جبهه بر از بین بردن گروه دشمن Zemland متمرکز شد. این جبهه در 24 فوریه 1945 بر اساس دستور ستاد فرماندهی عالی در 21 فوریه 1945 لغو شد و نیروهای آن که به گروه عملیاتی نیروهای Zemland تبدیل شدند، بخشی از جبهه 3 بلاروس شدند.

فرماندهان جبهه: ژنرال ارتش Eremenko A.I. (اکتبر-نوامبر 1943)؛ ژنرال ارتش بگرامیان I. X. (نوامبر 1943 - فوریه 1945)

اعضای شورای نظامی جبهه: سپهبد لئونوف D.S. (اکتبر 1943 - نوامبر 1944). سپهبد روداکوف M.V. (نوامبر 1944 - فوریه 1945)

رئیس ستاد جبهه - سپهبد، از ژوئن 1944 - سرهنگ ژنرال کوراسوف V.V. (اکتبر 1943 - فوریه 1945)

در صبح روز 5 اکتبر 1944، پس از یک رگبار توپخانه 30 دقیقه ای، نیروهای جبهه اول بالتیک وارد حمله شدند. عملیات ممل آغاز شده است. این ضربه برای فرماندهی آلمان کاملاً غافلگیرکننده بود. یک حقه شوخ در ارتش 43 اختراع شد. برای گمراه کردن دشمن در جناح چپ، شروع یک حمله بزرگ شبیه سازی شد. زیر پوشش یک صفحه دود متراکم، تمام آتش توپخانه بر روی دشمن افتاد. واحدهای آلمانی وحشت زده که از این بخش از جبهه دفاع می کردند، که تعداد آنها چندین برابر بیشتر از دو گروهان پیاده که علیه آنها پیشروی می کردند، وحشت زده فرار کردند و تصمیم گرفتند که کمتر از سپاه وارد حمله شود. و ذخایر فرماندهی آلمان فوراً به این سایت دروغین فرستاده شد. آ در همین زمان، در جناح راست، گردان های پیشروی آرام و نامحسوس وارد سنگرهای دشمن شدند.. پس از شکستن خط اول دفاعی، تمام نیروهای اصلی برای پیشرفت به نبرد پرتاب شدند. تهاجمی جبهه اول بالتیک در همه جهات با موفقیت توسعه یافت. در همان روز اول تهاجم، پدافند دشمن شکسته شد.

در 6 اکتبر، در تلاش برای ایجاد موفقیت، ارتش های رده دوم وارد نبرد شدند. در روز چهارم حمله، پیشرفت به عمق 70 کیلومتر و عرض بیش از 200 کیلومتر رسید. بزرگترین موفقیت ها توسط ارتش تانک 5 گارد تحت فرماندهی ژنرال V.T. Volsky به دست آمد.

در نزدیکی رودخانه ویرویتا، در نزدیکی روستای کولشیکی، نبرد کوتاهی در گرفت. تا 12 تانک دشمن و یک باتری توپخانه از یک کمین به واحدهای پیشروی تیپ 3 تانک گارد آتش گشودند. گردان دوم تانک که در پیشاهنگ قرار داشت به دور خود چرخید و از شمال و جنوب شروع به دور زدن کلشیکی کرد. خودرو به فرماندهی ستوان کوچک I.D. Roshchin به موقعیت تانک های دشمن رسید که به خوبی در بوته ها استتار شده بود. بدون توجه به تانک شوروی که در عقب آنها ظاهر شد، به شلیک ادامه دادند. تصمیم به سرعت گرفته شد. روشچین در موقعیتی سودمند قرار گرفت و بلافاصله به سمت دشمن آتش گشود و گلوله به گلوله را به سمت خودروی دشمن پرتاب کرد. تانک های آلمانی یکی، دو و سپس سومی شروع به دود کشیدن کردند. بقیه برگشتند و میدان جنگ را ترک کردند. راه باز بود

در 8 اکتبر، یگان‌های تیپ 31 تانک به خط دفاعی روبول کولی رسیدند که نزدیک‌های کلایپدا را پوشش می‌داد. در حرکت، تیپ از دو خط سنگر دشمن عبور کرد. تا پایان روز، تانکرها پس از غلبه بر خندق ضد تانک، تعدادی شهرک را تصرف کردند و تا یک هنگ پیاده نظام پراکنده شدند. یک جوخه تانک ستوان A.P. Bashchenko که در عملیات شناسایی فعالیت می کرد، حدود 50 کیلومتر پشت خطوط دشمن راه رفت.و در صبح روز 9 اکتبر به راگاویشکه نفوذ کرد، گذرگاه رودخانه مینیه را تصرف کرد و آن را تا رسیدن نیروهای ما نگه داشت و حملات تانک های دشمن و پیاده نظام موتوری را دفع کرد.

10 اکتبر روز تعیین کننده حمله بود. در این روز، واحدهای جبهه اول بالتیک شهرهای کارکلبرگ، پالانگا و کرتینگا را تصرف کردند، جایی که چندین هزار زندانی اردوگاه کار اجباری نجات یافتند. در همان روز نیروهای ما با دور زدن سنگرهای دشمن به دریای بالتیک در شمال کلایپدا رسیدنددر منطقه پالنگا

بنابراین، گروه ارتش شمال خود را از پروس شرقی در خشکی قطع کرد.

در 11 اکتبر، در شمال کلایپدا، ارتش 43 به فرماندهی بلوبورودوف به دریای بالتیک رسید.

موفقیت های جبهه اول بالتیک تغییری اساسی در روند کل عملیات ریگا ایجاد کرد. فرماندهی آلمان شروع به خروج نیروها از ریگا در جهت شبه جزیره کورلند با هدف تخلیه بیشتر آنها از طریق دریا به پروس شرقی کرد.

با کشف تضعیف دفاع دشمن در شمال دوینا غربی (داوگاوا) ، نیروهای جبهه 2 و 3 بالتیک حمله خود را به ریگا از سر گرفتند.

تا 12 اکتبر، با شکستن کامل دفاع در امتداد خط Seguld، نیروهای ارتش سرخ به حومه پایتخت لتونی رسیدند.

سربازان شوروی پس از پاکسازی سالاسپیلس که تنها در 18 کیلومتری ریگا قرار داشت از مهاجمان، تعدادی از زندانیان اردوگاه واقع در نزدیکی این شهر را نیز آزاد کردند. در آنجا آلمانی‌ها تمام سه سال اسیران جنگی، پارتیزان‌ها و غیرنظامیان را در شرایط غیرانسانی نگهداری می‌کردند. پس از آن، هزاران قربانی در نزدیکی کمپ و در جنگل رومبولا کشف شدند. این اردوگاه به خاطر نابودی کودکانی که روزانه خون آنها برای سربازان مجروح آلمانی گرفته می‌شد، بدنام شد و آخرین قطره‌ای از زندگی را از آنها می‌گرفت.

در 13 اکتبر، نیروهای ما برای تصرف ارتفاعاتی که ریگا از قبل به وضوح قابل مشاهده بود، جنگیدند. از آنجا می‌توان خیابان‌های باریک شهر باستانی را دید: سقف‌های کاشی‌شده نوک تیز خانه‌ها و گلدسته‌های کلیسای جامع، دیوارهای یک قلعه باستانی. و پشت آنها محله های مدرن یک شهر صنعتی نهفته است. در اواسط سپتامبر، نیروهای ما، با پیشروی در جهت غربی، آلمانی ها را از چندین سنگر مهم بیرون زدند و به خط دفاعی اصلی نزدیک شدند. این سیستم جدید از ساختارهای دفاعی، رویکردهای ریگا را در یک قوس گسترده پوشش می داد. از سواحل خلیج ریگا شروع شد، از چهار راه آهن و چندین بزرگراه عبور کرد و در ساحل غربی دوینا (Daugava) به پایان رسید. این سیستم دفاعی شامل تمام ابزارهای ممکن بود: شبکه ای از سنگرهای تمام مشخصات، حصارهای سیمی و میادین مین، جعبه های بتنی مسلح، کلاهک های زرهی پوشاننده مسلسل ها. مسیرهای مواضع با آتش مسلسل و توپ پوشانده شد. سربازان آلمانی اسیر شده توسط پیشاهنگان ما در بازجویی ها گفتند که این این فرمان مدار بیرونی اطراف ریگا را "زمستان" نامید.. دستور داده شد تا آخرین سرباز از این خط دفاع کننداز آنجایی که نازی ها قصد داشتند زمستان را در ریگا بگذرانند و آن را به عنوان پایگاه دریایی در دریای بالتیک حفظ کنند.

آلمانی‌ها سعی کردند پل‌ها را بر روی گاوجا در بخش بندری شمال شرقی شهر نگه دارند. اما سربازان سرلشکر Rozhdestvensky با یک حمله سریع دشمن را از ساحل غربی رودخانه راندند. واحدهای قهرمانان اتحاد جماهیر شوروی مالکوف و گوریشنی از رودخانه یوگلا عبور کردند. آلمانی ها پل روی رودخانه را منفجر کردند، اما این مانع جنگنده های ما نشد. آنها با دنده کامل وارد آب یخی شدند و از آن طرف عبور کردند، و به زودی سنگ شکنان پلی ساختند و جنگ در سنگرهای دشمن آغاز شد. فقط چند کیلومتر تا شهر باقی مانده بود.

هر چه نبرد به دیوارهای شهر نزدیک تر می شد، مقاومت آلمان ها شدیدتر می شد.. نیروهای شوروی به طور سیستماتیک گلوله های مقاومت دشمن را در خیابان های شهر منهدم کردند و در نهایت پادگان دشمن منهدم شد. در 13 اکتبر، نیروهای جبهه سوم بالتیک به فرماندهی ژنرال ارتش ماسلنیکوف، با کمک نیروهای جبهه دوم بالتیک به فرماندهی ژنرال ارتش ارمنکو، پایتخت لتونی شوروی، یک مرکز صنعتی بزرگ، یک مرکز مهم را آزاد کردند. تقاطع راه آهن، یکی از بهترین بنادر در دریای بالتیک و پایگاه نیروی دریایی ارتش. مسکو آزادی ریگا را با آتش بازی جشن گرفت.

گزارشگران TASS آزادسازی ریگا را اینگونه توصیف کردند:

ریگا در آتش و در دود است. همه جا انبوهی از ویرانه است. بخارهای تند در خیابان ها شناور است. بوی جسد در سراسر منطقه مرکزی ریگا پخش می شود. از همان روز اول ورود آلمانی ها به لتونی، این زندان مملو از مردم بی گناه شوروی بود. سلول ها صدها زندانی را در خود جای داده بودند. گشتاپو هر روز دستگیر شدگان را به راهروها می کشاند و آنها را مورد ضرب و شتم و شکنجه قرار می دهد. جمعه بدترین روز هفته بود. هر یک از زندانیان با وحشت منتظر این روز بودند. آن‌هایی که آلمانی‌ها آن روز از سلول‌هایشان بیرون آوردند، دیگر برنگشتند.

نازی ها خون زندانیان را پمپاژ می کردند. زندان بانان تعیین کردند که هر فرد چه گروه خونی دارد، سپس نامه مربوطه را زیر بغل خالکوبی کردند، که به عنوان یک شاهد جدی، تا پایان عمر با کسانی که از این جهنم فرار کردند، باقی خواهد ماند.

«خیابان بریویباس گذرگاه مرکزی شهر است. از بزرگراه پسکوف تقریباً تا دوینا غربی امتداد دارد. مانند دیگر خیابان ها و میادین شهر، با موانع و موانع ضد تانک مسدود شده بود... نازی ها خانه ها را آتش زدند و مشاغل را منفجر کردند. ساختمان های کارخانه کالسکه را ویران کردند و کارخانه های موتور و لاستیک سازی را به آتش کشیدند. اداره پست بیش از یک روز در آتش سوخت. این ساختمان عظیم را دیدیم که رو به سه خیابان بود و در آتش سوخت. سقف های کف در حال سوختن بودند. کل خیابان مجاور اداره پست توسط آلمانی ها به آتش کشیده شد.

دشمن در جنون وحشی خانه های مردم را به آتش کشید. نرسیده به سالن اپرای ریگا ساختمانی چند طبقه سوخت... از چند طرف خانه را آتش زدند که زن و کودک و پیر در آن خوابیده بودند. تا ساعت 4 صبح خانه در آتش سوخت. از طبقات بالا، مردم مضطرب هجوم آوردند و به پیاده رو رفتند و تصادف کردند...

میریم بندر اینجا بیش از هر جای دیگری ردپای عقب نشینی عجولانه آلمانی ها نمایان است. محموله های رها شده در اسکله ها. ترابری که توسط هواپیماهای ما نابود شده است. بندر ریگا نجاتی برای گروه آلمانی محاصره شده در بالتیک به ارمغان نیاورد.

به اصطلاح Courland Cauldron تشکیل شد. گروه آلمانی خود را کاملا منزوی می دید و دیگر نمی توانست در خصومت ها شرکت کند، بنابراین تصمیم گرفته شد که زمان و انرژی خود را برای نابودی کامل آن هدر ندهند. به شوخی به آن لقب «اردوگاه اسرای جنگی مسلح» داده شد..

اقدامات موفق نیروهای شوروی منجر به انحلال کامل ارتش شمال و آزادسازی تقریباً کل منطقه بالتیک شد. جاده پروس شرقی برای سربازان ارتش سرخ باز شد و ناوگان بالتیک تمام پایگاه های دریایی خود را بازگرداند. رایش همراه با کشورهای بالتیک، تسلط خود را در بخش شرقی دریای بالتیک نیز از دست داد. از دست دادن یک پایگاه مهم صنعتی، مواد خام و غذایی به شدت به قدرت صنعتی آلمان ضربه زد، که باعث شد لحظه انتظار پیروزی نهایی بر رایش نزدیک‌تر شود.

از مقر به گردان مهندس 273 ارتش اعزام شد و در آنجا به فرماندهی دسته سوم گروهان دوم منصوب شد. در این بخش از جبهه، پس از یک حمله نسبتا طولانی و آزادسازی شهر دمیدوف، نبردهای موضعی رخ داد.

بعد از فرمانده گردان، نماینده SMERSH از من دعوت کرد. همانطور که می دانید، SMERSH (که مخفف "مرگ بر جاسوسان" است) یک سازمان ساختاری KGB (به عبارت مدرن) است که نمایندگان خود را در شرکت های دفاعی و واحدهای ارتش داشت.

برئوس (این نام خانوادگی سرپرست من از SMERSH بود)، پس از ملاقات با او، به من اجازه داد که حال و هوای سربازان را مطالعه کنم، از احساسات شکست‌خورده پرهیز کنم و در صورت لزوم بدون نیاز به دریافتی، به او، برووس گزارش دهم. بنابراین من کارمند غیررسمی SMERSH شدم. باید بگویم دلیلی برای ملاقات های بعدی با برووس نداشتم، اما روش های کار این سازمان از نزدیک برایم شناخته شد.

گردان مهندس 273 بخشی از ارتش 43 بود و از ارتش پشتیبانی مهندسی می کرد. برای مشارکت فعال در آزادسازی شهر دمیدوف، عنوان "دمیدوفسکی" به او اعطا شد. مسئولیت های گردان بسته به شرایط فعلی شامل مین گذاری خط مقدم دفاع از جمله در قلمرو بی طرف (بدون مرد)، پاکسازی میادین مین دشمن در شرایط مشابه، ساخت پست های فرماندهی (پست فرماندهی)، استحکامات دفاعی طولانی مدت بود. (سنگهای نقطه‌دار، سنگرها)، ساخت گذرگاه‌های آبی و غیره. برای انجام کارهای ساختمانی، واحدها، در صورت امکان، با سربازان مسن‌تری که تجربه «در زندگی غیرنظامی» در نجاری یا نجاری داشتند، کار می‌کردند.

اکنون لازم بود تجربه در امر فرماندهی و کار حرفه ای جمع شود. فرمانده گروهان مدودف من را به پرسنل جوخه معرفی کرد. معاون فرمانده دسته، گروهبان ارشد گلوبف، از کارگران ریازان بود. برای شروع، او من را با موقعیت‌های خارق‌العاده‌ای که در زندگی جوخه به وجود آمد آشنا کرد و به من کمک کرد تجربه حرفه‌ای کسب کنم.

این قسمت در حافظه من باقی مانده است؛ این اتفاق برای فرمانده یکی از جوخه ها، گروهبان ارشد بلتیکوف رخ داد. او دیگر مرد جوانی نبود و از اختلال شنوایی رنج می برد. برای مشخص شدن اصل اپیزود لازم به توضیح است که در بین مین های ضد نفر که توسط آلمانی ها استفاده می شد، مین به اصطلاح دارای رگه حیله گری بود. S-mine (یا Spring-mine) که دو بدنه فلزی استوانه ای است که فضای بین آنها با توپ های فلزی پر شده است. مین با کشش یک سیم منفجر می شود که با یک سر آن در زمین ثابت شده است و سر دیگر آن به پین ​​فیوز اولیه منفجر می شود. هنگامی که فیوز اولیه فعال می شود، صدای خش خش مشخصی شنیده می شود و مین به ارتفاع یک تا یک و نیم متر می پرد، مواد منفجره منفجر می شود و قطعات بدن و گلوله های فلزی را در شعاع 20-25 متری پراکنده می کند و برخورد می کند. نیروی انسانی مشاهدات ثابت کرده است که اولاً بین لحظه کشش سیم و انفجار 1-1.5 ثانیه می گذرد و ثانیاً وقتی قطعات از هم جدا می شوند ، بر بخشی از منطقه (حلقه) به عرض 1.5-2 متر تأثیر نمی گذارند. مرکز گسترش ("منطقه مرده"). بلتیکوف با ایجاد تنش در سیم و شنیدن صدای خش خش به عقب پرید و در "حلقه" فرضی دراز کشید و بدین ترتیب جان خود را نجات داد و در چند متری مرکز پراکندگی قطعات قرار داشت.

موارد مشابه و موارد دیگر تجربه عملی را غنی کردند. عدم تجربه من زمانی خود را نشان داد که یکی از اولین کارهایم را انجام دادم. در انتظار ضدحمله دشمن در یکی از بخشهای پدافند ما، به من پیشنهاد شد که با کمک یک دسته یا بخشی از آن، تعدادی مین ضد تانک در چند متری سنگرهای پیاده نصب کنم. کار به طور طبیعی در شب انجام می شد. چند سرباز از دسته برداشتم و پس از اتمام کار به فرمانده یگان پیاده گزارش دادم و در سنگر ماندم. صبح، وقتی نور شروع به روشن شدن کرد، متوجه شدم که میدان مین جدید موقعیت مین ها را آشکار کرده است، زیرا هر یک از مین های جدید تپه ای از خاک تازه حفر شده را نشان می دهد. بدون اینکه منتظر کسی باشم (در بهترین حالت)، من، بدون هیچ کمکی، با تب شروع به پوشاندن برجستگی ها، پرتاب برف روی آنها و صاف کردن آنها با سطح کردم.

از قبل روشن می شد و اینکه چرا آلمانی ها از کار من "قدردانی نمی کردند" یک راز بود ، اگرچه به آن فکر نمی کردم - باید کار را تمام می کردم. ترسناک بود؟ بود. اما شرم برای کاری که انجام داده بود، همراه با انتظار مجازات جدی در هفته های اول خدمت، قوی تر شد.

در بین ستاد فرماندهی گردان، من جزو اولین کسانی بودم که با معاون سیاسی گردان (مدرس سیاسی) طبیعتاً به ابتکار ایشان ملاقات کردم. قبل از جنگ، کاپیتان ایلیا ایزرایلویچ شامیلف نماینده کامسومول گرجستان در کمیته مرکزی کومسومول در مسکو بود. مدتی قبل از ورود من به جبهه به شدت مجروح شد و بعد از بیمارستان به گردان بازگشت. شمیلوف، از سر وظیفه، اما بیشتر از روی مهربانی، در واقع در مرحله اول رشد من وظایف سرپرست من را بر عهده گرفت. او نه تنها توصیه های مفیدی به من کرد، بلکه تا آنجایی که می دانم با فرماندهانم در مورد امکان پذیری و مصلحت بودن دستوراتشان بحث می کرد، اگرچه با نداشتن وحدت فرماندهی نمی توانست تصمیمات عملیاتی بگیرد.

در همین حال، شایعه شده بود که در تابستان یک حمله بزرگ توسط نیروهای ما در بلاروس مورد انتظار است که در آن نقش مهمی به جبهه کالینین تعلق خواهد گرفت که در این زمان به جبهه اول بالتیک تغییر نام داد. نبردهای محلی و اکتشافات در حال اجرا بیشتر شده است. گردان ما هم در یکی از این نبردها شرکت کرد. نقش سنگ شکنان در اینجا غیرعادی بود. دو یا سه ساکر روی زره ​​تانک های اختصاص داده شده به واحدهای پیاده می نشستند.

در طول راهپیمایی، سنگ شکنان باید به صورت بصری مین های ضد تانک را شناسایی کرده و با فرود آمدن به زمین، آنها را خنثی می کردند. این عملیات احمقانه "اسکورت تانک با سنگ شکنان" نام گرفت. بیهودگی چنین عملیاتی این بود که سنگ شکن ها با حضور روی تانک و به خصوص روی زمین، اهداف خوبی بودند و احتمال کشف مین از تانک متحرک کم بود. بلکه در حال انتقال سنگ شکن ها به محل کارشان بود. با توجه به اینکه چنین عملیاتی با تلفات زیاد پرسنل همراه است و منافع آن مشکوک است، فرماندهی چنین عملیاتی را در بهار 1944 متوقف کرد. دستور مربوطه از سوی فرمانده معظم کل قوا وجود داشت. من یکی از سفارش هایم را برای شرکت در چنین عملیاتی دریافت کردم و این جایزه را "پرداخت از ترس" نامیدم.

حمله به بلاروس (عملیات Bagration) در پایان ژوئن 1944 آغاز شد. در مه 1944 ، ارتش 43 (جبهه اول بالتیک) توسط A.P. Beloborodov رهبری می شد ، بنابراین آماده سازی آن برای حمله تحت رهبری وی انجام شد. نیروهای جبهه های 3، 2 و 1 بلاروس نیز در عملیات Bagration شرکت داشتند. وظیفه جبهه اول بالتیک شکست گروه ویتبسک دشمن بود.

در روزهای اول تهاجم، با تکمیل محاصره ویتبسک با ارتش 39 (جبهه سوم بلاروس)، نیروهای اصلی ارتش 43 حمله را به سمت غرب ادامه دادند و به سمت لتونی حرکت کردند. در منطقه باوسکا بیرزی، ارتش با مقاومت شدید روبرو شد. 15-20 کیلومتر تا ریگا باقی مانده بود، اما امکان تصرف فوری آن وجود نداشت. علاوه بر این، دشمن با تهاجم طولانی تضعیف شده، ضد حمله ای را به واحدهای ارتش 43 انجام داد. در دفاع در یکی از بخش های جبهه، جایی که من بودم، یگان های ویژه ای را برای کمک به پیاده نظام آورده بودند: سنگ شکن ها، سیگنال ها. آخر مرداد بود. حمله پیاده نظام دشمن متوقف شد، اما شبانه دشمن ضد حمله را از سر گرفت. اپیزودی را فراموش نمی کنم که در تاریکی، که توسط جرقه های انفجار گلوله ها و شراره ها روشن شده بود، یک تانک سنگین به سمت گروهی از مدافعان حرکت می کرد. یک سرباز پیاده که سه تا پنج متر با من فاصله داشت، یک دسته نارنجک به سمت او پرتاب کرد، تانک حرکت را متوقف کرد. بعداً معلوم شد که دشمن موفق شد چند واحد ما را متلاشی کند و تعدادی از آنها را محاصره کند. در نیمه شب، آلمانی ها حمله را متوقف کردند و سکوت حاکم شد. یکی از افسران ارشد پیاده نظام واحدهایی را که محاصره شده بودند جمع کرد تا آنها را از «دیگ» بیرون بکشد. تا سحر توانستیم از دشمن جدا شویم و مواضع دفاعی بگیریم. امروز صبح برای من خاطره انگیز بود. آلمانی ها به سمت مواضعی که ما دوباره اشغال کرده بودیم شلیک کردند. یکی از گلوله ها به گودالی که فرمانده گروهان من مدودف بود اصابت کرد. حدود پنج متر جلوی ضربه ایستادم. با موج هوا چندین بار واژگون شدم و فرود آمدم. مصدومیتی نداشتم اما در همان لحظات اول متوجه نشدم چه اتفاقی افتاده است. فقط یادم هست که چند ثانیه بعد دیدم که فرمانده گروهان دارد از گودال بیرون می آید و خودش را از زمین تکان می دهد، انگار هیچ اتفاقی نیفتاده است. چند دقیقه بعد به خودم آمدم. فقط بعداً متوجه شدم که این یک ضربه مغزی است که نتیجه آن ضعیف شدن حافظه بود. هیچ راهی برای کمک به گردان پزشکی وجود نداشت، زیرا معلوم نبود کجاست. حداقل از نظر ظاهری همه چیز عادی به نظر می رسید و هیچ اقدامی لازم نبود. در این زمان آرامش نسبی در بخش ما از جبهه برقرار شده بود. این گردان در منطقه شهرهای باوسکا بیرزی قرار داشت. در نزدیکی باوسکا رودخانه لیلوپه پهن (تا 100 متر) اما نسبتا کم عمق (1.5-2 متر) جریان داشت که مسیر ما را به ریگا مسدود کرد.

برای سازماندهی تهاجم، نیاز به ساختن پلی برای انتقال تجهیزات سنگین به طرف دیگر بود. ساخت یک گذرگاه از روی رودخانه لیلوپه به وظیفه فوری گردان تبدیل شد.

در آغاز اوت 1944، در نزدیکی شهر بیرزای در لتونی، دشمن ضد حمله ای را به نیروهای ما که در جهت ریگا پیشروی می کردند، آغاز کرد. ضد حمله توسط نیروهای بزرگ پیاده نظام و تانک انجام شد. یگان های تمام شاخه های ارتش ما در دفع آن شرکت فعال داشتند، از جمله سنگ شکنان تیپ 28 مهندس (که اکنون شامل گردان ما می شد) که علاوه بر وظایف مستقیم خود در معادن جاده ها در مسیر تانک های دشمن شکسته شده بودند. ، مستقیماً در صفوف یگان های پیاده نظام در دفع حملات نیروهای آلمانی شرکت داشت.

پس از تثبیت وضعیت در این بخش از جبهه، اکثر یگان‌های تیپ ساپر موظف به آماده‌سازی پشتیبانی مهندسی شدند که برای مرحله بعدی حمله ما در اوایل تا اواسط شهریور ماه برنامه‌ریزی شده بود. در دستور شماره 6 به نیروهای ارتش 43 مورخ 12 سپتامبر 1944 آمده است: «اجرای دستور شماره 70 فرمانده کل قوا، سخنان فرمانده بزرگ روسی سووروف را به خاطر بسپارید: «سرعت و فشار است. روح جنگ.» فقط با پیشرفته ها برابر است. در دو ساعت اول نبرد، تا عمق 5-7 کیلومتری پیشروی کنید (دویدن). در اولین روز نبرد، شهر ایتساوا را تصرف کنید و بعداً - شهر ریگا را تسخیر کنید. »

«... بند 6. Sappers - ایجاد گذرگاه ها و معابر در میدان های مین و موانع برای پیاده نظام و تانک ها، کمک به پیاده نظام و تانک ها در غلبه بر موانع، شناسایی و خنثی کردن سریع مین های دشمن، به ویژه در جاده ها. دشمن را همراه با پیاده نظام شکست دهید. »

یکی از وظایف اولیه واحدهای مهندسی ارتش 43 ایجاد یک گذرگاه برای تجهیزات نظامی سنگین در عرض رودخانه بود. لیلوپه (در منطقه باوسکا) که در این دوره مواضع نیروهای ما و نیروهای آلمانی را از هم جدا کرد. قرار بود بلافاصله پس از عبور یگان های پیاده پیشرفته با استفاده از وسایل بداهه از رودخانه و شروع نبرد بر روی دشمن، ساخت گذرگاهی بر روی رودخانه عریض (100-120 متر) اما نه عمیق (تا 2 متر) آغاز شود. خط مقدم دفاع رئیس نیروهای مهندسی جبهه، سپهبد B.V. Kosarev. به سربازان وظیفه خاصی داده شد: ایجاد یک گذرگاه در کمتر از چهار ساعت. این دوره ورود به موقع تجهیزات سنگین به نبرد را تضمین کرد تا پیشرفتی که توسط پیاده نظام در عمق دفاع آلمان انجام شد را توسعه دهد. واضح بود که ایجاد یک گذرگاه در چنین زمان کوتاهی مستلزم آمادگی دقیق است. بر اساس تصمیم گرفته شده، تمامی عناصر پل (قاب، تیرها، عرشه) باید از قبل آماده شوند. برای انجام این کار، دسته شناسایی گردان مهندسی 197 (273 سابق) طی 2 تا 3 شب در رودخانه خنثی، بدون جلب توجه دشمن، موفق به گرفتن مشخصات دقیق از کف رودخانه شدند که اقدامات لازم را فراهم کرد. اطلاعات برای آماده سازی عناصر پل

دسته 3 گروهان 2 گردان مهندس 197 (سوم از سمت راست در ردیف 2 - ستوان V.V. Chubrov).

به دنبال آن، کل گردان و تعدادی دیگر از یگان‌های تیپ که به خدمه تقسیم شدند، شروع به تمرین کردند و بارها مونتاژ پل را روی زمین تمرین کردند. هر یک از اعضای خدمه در هر حرکتی وظایف خود را می دانستند. همچنین برای جایگزینی هر عضوی از محاسبات در صورت شکست آن پیش بینی شده بود. سربازان جایگزین نیز با خدمه اصلی آموزش دیدند.

شب قبل از حمله، تمام عناصر پل بر روی گاری های اسب سوار شده و در لبه نزدیکترین جنگل در فاصله 500-700 متری از محل عبور آینده متمرکز شدند. سکوت تنشی حاکم شد. رگبار توپخانه که برای اوایل صبح برنامه ریزی شده بود، به دلیل مه غلیظ باید به بعد موکول می شد. تنش در حال افزایش بود. بلافاصله پس از پایان اولین مرحله از قدرتمندترین آمادگی توپخانه ای نیروهای ما و انتقال آتش به عمق پدافند دشمن، همزمان با آغاز حمله پیاده، گاری هایی با قطعات پل به سمت ساحل شتافتند. کار دوستانه و هماهنگ شروع به جوشیدن کرد. جوخه من قسمتی از پل را تقریباً در قسمت میانی گرفت. 4-5 دهانه برای مونتاژ وجود داشت. اندازه هر خدمه تقریباً با گروه مطابقت داشت، بنابراین فرماندهان جوخه در راس آنها قرار گرفتند. گروهبان ارشد گلوبف، گروهبانان کاسیموف، سدکو، که هر یک از آنها قبلاً در ایجاد چنین گذرگاهی تجربه داشتند. اساساً جوخه متشکل از سربازان وظیفه جوان از سال 1943-1944 بود، به جز دو یا سه نجار (نجار با حرفه غیرنظامی) که به همراه سایر سربازان مسن بخش عمده ای از کار در ساخت عناصر پل را انجام دادند، اما مونتاژ نکرد شرکت کرد. از دسته، سرجوخه رومیانتسف و آرچاگوف بودند.

همانطور که انتظار می رفت، دشمن فعالیت های ما را نادیده نگرفت و با بهبودی اندکی از حمله توپخانه ای، شروع به گلوله باران گذرگاه با نیروهای توپخانه کرد. اولین مجروح ظاهر شد. با این حال، مونتاژ پل تقریبا بدون وقفه ادامه یافت. فرمانده نیروهای مهندسی، ژنرال B.V. Kosarev به محل عبور رسید. وی از سرعت کار و روحیه رزمی سربازان و افسران یگان های سنگ شکن ابراز خرسندی کرد. گذرگاه در 2 ساعت و 40 دقیقه ساخته شد. تقریبا یک ساعت و نیم جلوتر از برنامه. تجهیزات سنگین نیروهای ما شروع به عبور کردند. دشمن به تلاش برای تخریب پل ادامه داد، اما بی نتیجه ماند.

هنگامی که موفقیت نیروهای ما در عبور از لیلوپ آشکار شد، فرماندهی به سربازان فرصت استراحت داد. در اینجا لازم به یادآوری است که روزانه "صد گرم خط مقدم" توسط سربازانی که دائماً در خط مقدم مواضع اشغال می کردند و نمایندگان سایر شاخه های ارتش فقط در روزهایی که کار خود را در خط مقدم انجام می دادند دریافت می کردند. بنابراین، هر یک از سنگ شکنانی که در آماده سازی و مونتاژ پل شرکت داشتند، مقدار مشخصی از این مایع را "انباشته" کردند که بخشداران آن را از طریق پل جدید ساخته شده تحویل دادند. که در ساحل نه چندان دور از پل قرار داشتیم، این رویداد را جشن گرفتیم. اما حمله احتمالی هواپیماهای آلمانی به پل را در نظر نگرفتند. به شما یادآوری می کنم که این جوخه عمدتاً از سربازان جوانی با سن 18-20 سال بیشتر تشکیل شده بود که هیچ تجربه ای در نوشیدن بیش از 300-400 گرم الکل در یک زمان نداشتند. با سختی زیاد موفق شدم دسته و خودم را به مکان امن تری منتقل کنم که در نتیجه مورد تمسخر همکاران سایر واحدها قرار گرفتیم.

می توان انتظار داشت که نیروهای جبهه اول بالتیک که عبور از رودخانه لیلوپه را تضمین می کردند، به حمله به ریگا ادامه دهند. با این حال، فرماندهی تصمیم دیگری گرفت. بلافاصله پس از عبور از لیلوپ، به جبهه اول بالتیک، از جمله ارتش 43 دستور داده شد که فوراً به سمت جنوب، به منطقه Siauliai (لیتوانی) مستقر شوند تا سپس در جهت Klaipeda-Memel پیشروی کنند. برای انجام این کار، لازم بود مخفیانه یک راهپیمایی اجباری 100-120 کیلومتری انجام شود. به منظور محرمانه بودن حرکت، راهپیمایی فقط در شب (به مدت 3-4 شب) انجام می شد. این برای سربازان جوان دشوار بود. بسیاری در حین راه رفتن به خواب رفتند و پس از چند متر پیاده روی خود را در گودالی یافتند. هنوز سرباز گووزدف را به یاد دارم که هر 5-10 دقیقه باید او را از خندق بیرون می آوردم. شاید بسیاری از سربازان خود را به دلیل بی توجهی در آخرین بستن کفش ها نفرین کردند. سربازان مسن تر (بر اساس سن) گاهی اوقات با گاری های اسبی حمل می شدند. این شرکت خودروهای شخصی خود را نداشت. کل گردان 2-3 ماشین برای ستاد و رهبری گردان داشت.

تمرکز نیروهای جبهه اول بالتیک در منطقه Siauliai و اطراف آن به عنوان آماده سازی برای حمله به بزرگترین بندر دریایی لیتوانی در دریای بالتیک، Memel (Klaipeda)، تا اوایل اکتبر 1944 تکمیل شد و پس از آن حمله خود آغاز شد. . در طول این مسیر عملاً هیچ مانع بزرگ آبی یا مناطق مستحکمی وجود نداشت، به استثنای مواردی که بلافاصله در مجاورت ممل قرار داشتند.

ادامه دارد.


2023
polyester.ru - مجله دخترانه و زنانه