22.11.2023

مسیر تاریخی رشد بشر. تاریخ بشریت از پیدایش تا امروز به شکلی بسیار فشرده با پیش‌بینی کوتاه‌تر برای آینده. نظریه دینی منشأ انسان


تکامل انسان نظریه ای است در مورد منشاء مردم که توسط طبیعت شناس و جهانگرد انگلیسی چارلز داروین ایجاد شده است. او ادعا کرد که باستانی از . داروین برای تایید نظریه خود سفرهای زیادی کرد و سعی کرد موارد مختلف را جمع آوری کند.

در اینجا مهم است که تأکید کنیم که تکامل (از لاتین evolutio - "گشودن") به عنوان یک روند طبیعی توسعه طبیعت زنده که با تغییر در ترکیب ژنتیکی جمعیت ها همراه است واقعاً رخ می دهد.

اما در مورد پیدایش حیات به طور عام و ظهور انسان به طور خاص، تکامل از نظر شواهد علمی نسبتاً ناچیز است. تصادفی نیست که هنوز فقط یک نظریه فرضی در نظر گرفته می شود.

برخی تمایل به اعتقاد به تکامل دارند و آن را تنها توضیح معقول برای منشأ مردم مدرن می دانند. برخی دیگر تکامل را به عنوان یک امر غیرعلمی کاملاً انکار می کنند و ترجیح می دهند باور کنند که انسان توسط خالق و بدون هیچ گزینه میانی آفریده شده است.

تاکنون هیچ یک از طرفین نتوانسته است مخالفان را از نظر علمی متقاعد کند که درست می‌گویند، بنابراین می‌توانیم با اطمینان فرض کنیم که هر دو موضع صرفاً مبتنی بر ایمان است. شما چی فکر میکنید؟ در مورد آن در نظرات بنویسید.

اما بیایید رایج ترین اصطلاحات مرتبط با ایده داروینی را درک کنیم.

استرالوپیتکوس

استرالوپیتکوس چه کسانی هستند؟ این کلمه اغلب در گفتگوهای شبه علمی در مورد تکامل انسان شنیده می شود.

استرالوپیتکوس (میمون های جنوبی) از نوادگان راست قامت دریوپیتکوس هستند که حدود 4 میلیون سال پیش در استپ ها زندگی می کردند. اینها نخستی های کاملاً توسعه یافته بودند.

یک مرد ماهر

از آنها بود که قدیمی ترین گونه های مردمی سرچشمه گرفت که دانشمندان آنها را هومو هابیلیس - "مرد ماهر" می نامند.

نویسندگان نظریه تکامل معتقدند که هومو هابیلیس از نظر ظاهر و ساختار تفاوتی با میمون ها نداشت، اما در عین حال او قبلاً قادر به ساخت ابزارهای اولیه برش و خرد کردن از سنگریزه های تقریباً پردازش شده بود.

انسان راست قامت

گونه فسیلی انسان هومو ارکتوس ("انسان راست قامت")، طبق نظریه تکامل، در شرق ظاهر شد و در حال حاضر 1.6 میلیون سال پیش به طور گسترده در سراسر اروپا و آسیا گسترش یافته است.

هومو ارکتوس دارای قد متوسط ​​(تا 180 سانتی متر) و راه رفتن مستقیم بود.

نمایندگان این گونه ساختن ابزار سنگی برای کار و شکار را آموختند، از پوست حیوانات به عنوان لباس استفاده می کردند، در غارها زندگی می کردند، از آتش استفاده می کردند و روی آن غذا می پختند.

نئاندرتال ها

نئاندرتال ها (Homo neanderthalensis) زمانی اجداد انسان های مدرن به حساب می آمدند. این گونه، طبق نظریه تکامل، حدود 200 هزار سال پیش ظاهر شد و 30 هزار سال پیش وجود نداشت.

نئاندرتال ها شکارچی بودند و هیکل قدرتمندی داشتند. با این حال، قد آنها از 170 سانتی متر تجاوز نمی کرد. اکنون دانشمندان بر این باورند که نئاندرتال ها به احتمال زیاد فقط شاخه ای از درخت تکاملی بوده اند که انسان از آن سرچشمه گرفته است.

انسان خردمند

هومو ساپینس (به لاتین - Homo sapiens) طبق نظریه تکامل داروین، 100-160 هزار سال پیش ظاهر شد. انسان‌های خردمند کلبه‌ها و کلبه‌هایی می‌ساختند، گاهی اوقات حتی گودال‌هایی زنده که دیوارهای آن‌ها با چوب پوشیده شده بود.

آنها به طرز ماهرانه ای از تیر و کمان، نیزه و قلاب استخوانی برای صید ماهی استفاده می کردند و قایق نیز می ساختند.

هومو ساپینس به نقاشی بدن خود و تزئین لباس و وسایل خانه با نقاشی علاقه زیادی داشت. این انسان خردمند بود که تمدن بشری را ایجاد کرد که هنوز هم وجود دارد و امروزه نیز در حال توسعه است.


مراحل رشد انسان باستان بر اساس نظریه تکامل

باید گفت که کل این زنجیره تکاملی منشا بشری منحصراً نظریه داروین است که هنوز هیچ مدرک علمی ندارد.

تاریخ جهان فرآیندی واحد است که از قوانین عینی پیروی می کند، یعنی قوانین موجود مستقل از آگاهی و اراده مردم. از این نظر، فرآیندی عینی و از پیش تعیین شده است. اما این چنان پیش بینی عینی است که نه تنها آن را مستثنی نمی کند، بلکه برعکس، حوادث را پیش فرض می گیرد. روند تاریخی تنها در جنبه های اصلی و اساسی از پیش تعیین شده است، اما نه در جزئیات. آنچه نمی تواند نباشد در آنچه ممکن است باشد یا نباشد تجلی می یابد. ضرورت همیشه فقط در تصادفات ظاهر می شود و وجود دارد. بنابراین در تاریخ همواره امکانات مختلفی برای توسعه آینده وجود داشته و دارد. اما اگر آینده در تاریخ همیشه بدیل، چندشاخه ای (البته در محدوده های عینی معین) باشد، پس گذشته بدون بدیل و برگشت ناپذیر است. برای درک تاریخ، باید از جزییات انتزاع کرد، تا ضرورت عینی و از پیش تعیین شده ای را که راه آن را در میان همه حوادث حک می کند، آشکار کرد.

تاریخ جهان یک فرآیند واحد است که نشان دهنده صعود از پایین ترین به بالاترین است. بنابراین، مراحل رشد مترقی بشریت و به تبع آن دوره های جهانی-تاریخی وجود دارد. این درک از تاریخ را مرحله واحد می نامند. از میان تمام مفاهیم تاریخ که وجود داشته و وجود دارد، من نظریه مارکسیستی شکل‌بندی‌های اجتماعی-اقتصادی را بهترین می‌دانم. تشکل‌ها انواع مرحله‌ای از جامعه هستند که بر اساس ساختار اجتماعی-اقتصادی شناسایی می‌شوند.

مارکسیسم همانطور که می دانید بر این باور است که توسعه جامعه مبتنی بر توسعه تولید است. نیروهای مولد جامعه در حال رشد هستند، که منجر به تغییر در سیستم های روابط اجتماعی-اقتصادی می شود، انواع تولید اجتماعی - روش های تولید - در حال تغییر است، که مستلزم تغییر در انواع جامعه است: یک شکل گیری اجتماعی-اقتصادی جایگزین می شود. توسط یکی دیگر، مترقی تر. اما شمارش معکوس تشکیلات از همان ابتدای تاریخ بشر آغاز نمی شود.

کل تاریخ آن کاملاً به دو دوره از نظر کیفی متفاوت تقسیم می‌شود که مفهوم شکل‌گیری اجتماعی-اقتصادی برای دوره اول غیرقابل اعمال است. این نشان دهنده دوره تبدیل اجداد حیوانی انسان به انسان و اتحاد جانورشناسی در جامعه انسانی، دوره انسان شناسی اجتماعی است. اساس این فرآیند شکل گیری تولید اجتماعی بود. ظهور یک کیفیت اجتماعی کاملاً جدید لزوماً مهار فردگرایی حیوانی، سرکوب و وارد کردن غرایز جانورشناسی را در چارچوب اجتماعی پیش‌فرض و ضروری می‌کرد. مهمترین ابزار مهار خودپرستی حیوانی اولین هنجارهای رفتار انسان - تابوها - بود. اخلاق متعاقباً بر اساس تابویت پدید آمد. بر خلاف یک حیوان، که اعمال آن توسط غرایز بیولوژیکی تعیین می شود، شخص با احساس وظیفه، شرافت و وجدان هدایت می شود.

اولین مورد مهار غریزه غذا بود. روابط توزیع به عنوان یک چارچوب اجتماعی برای آن پدیدار شد - شکل اولیه و مهم ترین شکل روابط اجتماعی-اقتصادی. اولین پیوندهای اقتصادی-اجتماعی کمونیستی بود. خودپرستی حیوانی را تنها می توان با جمع گرایی انسانی مهار کرد. با ظهور اولین شکل ازدواج - ازدواج دو قبیله ای و گروهی - غریزه جنسی مهار شد. با وارد شدن ابتدا غذا و سپس غرایز جنسی به چارچوب اجتماعی، روند شکل گیری انسان و جامعه تکمیل شد. افراد در حال ساخت به افرادی تبدیل شده اند که از قبل شکل گرفته و آماده اند. دوره شکل گیری جامعه به پایان رسیده است و تاریخ یک جامعه آماده و واقعاً انسانی آغاز شده است. این به تازگی اتفاق افتاده است، به معنای واقعی کلمه "روز دیگر". دوره انسان شناسی، که 1.9-1.8 میلیون سال پیش آغاز شد، تقریباً 40 هزار سال پیش به پایان رسید. و تشکیلات اجتماعی-اقتصادی مراحل توسعه یک جامعه آماده و شکل گرفته است.

در کشور ما، اولین شکل وجود جامعه آماده را معمولاً جامعه بدوی، در ادبیات غربی جامعه بدوی یا برابری طلب می نامند. این تنها موردی بود که در عصر از 40 هزار تا 5 هزار سال پیش وجود داشت. این زمان دوران جامعه بدوی است. در ابتدایی ترین مرحله توسعه، کمونیست (کمونیست بدوی) بود. در مرحله ای که کل محصول اجتماعی حیاتی بود، هیچ شکل دیگری از توزیع به جز توزیع بر اساس نیازها نمی توانست وجود داشته باشد.

با توسعه نیروهای مولده و پیدایش محصولات مازاد منظم، مناسبات کمونیستی به مانعی در راه توسعه جامعه تبدیل شد. در نتیجه، توزیع بر اساس نیروی کار شروع به ظهور کرد و به همراه آن مالکیت افراد، مبادله و نابرابری مالکیت. همه اینها ظهور مالکیت خصوصی، استثمار انسان توسط انسان و در نتیجه تقسیم جامعه به طبقات اجتماعی و ظهور دولت را اجتناب ناپذیر کرد.

اولین طبقه یا همانطور که معمولاً آنها را جوامع متمدن می نامند در قرن 31 بوجود آمدند. قبل از میلاد مسیح ه.، یعنی تقریباً 5 هزار سال پیش. در این زمان، یکی از ویژگی های روند جهانی-تاریخی بیش از حد به وضوح آشکار شد - توسعه نابرابر جامعه بشری به عنوان یک کل. برخی از جوامع فردی خاص - موجودات اجتماعی-تاریخی (به اختصار sociors) - پیش رفتند، برخی دیگر در توسعه خود از آنها عقب ماندند. با ظهور چنین ناهمواری، جامعه بشری به عنوان یک کل شروع به تشکیل چند جهان تاریخی کرد. یکی از این جهان های تاریخی از پیشرفته ترین موجودات اجتماعی-تاریخی برای یک دوره معین تشکیل شده بود که می توان آن را برتر (از لات. فوق العاده- بالا، بالا)، جهان دیگر یا دیگر - عقب مانده در توسعه - پست تر (از لات. زیر- زیر).

جوامع طبقه اول به صورت جزایری منزوی در دریای جامعه بدوی پدید آمدند. یکی از این لانه های طبقاتی تاریخی در منطقه بین رودخانه های دجله و فرات و دیگری در دره نیل ظاهر شد. تمدن مصر در آغاز، یک ارگانیسم اجتماعی-تاریخی واحد بود، در حالی که تمدن سومری سیستمی از موجودات کوچک اجتماعی-تاریخی، دولت شهرها بود.

توسعه بیشتر دو مسیر را دنبال کرد. اولین مورد، پیدایش لانه های تاریخی جدیدی است که مانند جزایر در دریای جامعه بدوی وجود داشتند. یکی از آنها در دره سند - تمدن هاراپا و دیگری - در دره رودخانه زرد - تمدن یین یا شانگ ظاهر شد. راه دوم ظهور بسیاری از موجودات تاریخی اجتماعی طبقاتی در فضای بین مصر و بین النهرین و در مجاورت آنهاست. همه آنها، همراه با مصر و بین النهرین، سیستم عظیمی از موجودات اجتماعی-تاریخی طبقاتی را تشکیل دادند که کل خاورمیانه را پوشش می داد. این عرصه تاریخی خاورمیانه با ظهور، به مرکز توسعه تاریخی جهانی و به این معنا، نظام جهانی تبدیل شد.

همه موجودات اجتماعی-تاریخی که خود را خارج از مرکز تاریخی می دیدند، پیرامون جهان را تشکیل می دادند. برخی از این افراد جامعه طبقاتی و برخی دیگر ابتدایی بودند. با ظهور جامعه شناسان درجه یک و به ویژه با ظهور نظام جهانی خاورمیانه، دومین دوره تکامل انسان آماده و اولین دوره تاریخ جامعه متمدن - عصر شرق باستان - آغاز شد.

اساس جوامع طبقاتی اولیه آن شیوه تولید متضاد بود که به پیروی از مارکس اغلب آسیایی خوانده می شود. ویژگی آن این است که بر اساس مالکیت خصوصی طبقاتی عمومی بر وسایل تولید و تولیدکنندگان منفرد کالاهای مادی استوار بود. در این مورد، مالک خصوصی تنها طبقه استثمارگر به عنوان یک کل بود و نه یکی از اعضای آن، که به صورت جداگانه در نظر گرفته می شد. مالکیت خصوصی طبقه عمومی در قالب مالکیت دولتی عمل می کرد که همزمانی طبقه حاکم را با ترکیب دستگاه دولتی تعیین می کرد. بنابراین، این روش تولید به بهترین شکل سیاسی (از یونانی. سیاست- حالت). همه سیاست‌گرایان یک شرکت را تشکیل می‌دادند - یک سیستم سیاسی، که توسط یک سیاستمدار رهبری می‌شد، که هم مدیر عالی محصول مازاد و هم حاکم دولت بود. سیاستمدار حق زندگی و مرگ همه رعایای خود از جمله سیاستمداران را داشت.

شاخص سطح توسعه نیروهای مولد، حجم سرانه محصول ایجاد شده در یک جامعه است. این شاخص - بهره وری تولید اجتماعی - را می توان به طرق مختلف افزایش داد.

در یک جامعه سیاسی، افزایش بهره‌وری تولید اجتماعی و در نتیجه نیروهای مولد عمدتاً با افزایش زمان کار - تعداد روزهای کاری در سال و ساعات کار در روز - حاصل می‌شد. این زمانی (از لات. تمپوس- زمان) روش افزایش بهره وری تولید اجتماعی محدود بود. دیر یا زود، به حدی رسید که فراتر از آن، افزایش زمان کار منجر به تخریب فیزیکی نیروی مولد اصلی - کارگر انسانی شد. عقب نشینی وجود داشت. همه اینها بارها در تاریخ ارگانیسم های اجتماعی-تاریخی سیاسی تکرار شده است.

اول از همه، ماهیت چرخه ای توسعه جوامع شرق باستان با این مرتبط است: آنها به وجود آمدند، شکوفا شدند و سپس وارد دوره های افول و حتی مرگ شدند. شکل گیری سیاسی، اجتماعی-اقتصادی یک بن بست بود. او قادر به تبدیل شدن به دیگری، مترقی تر نبود.

راه برون رفت از بن بست امکان پذیر شد، زیرا علاوه بر جوامع سیاسی، جوامع بدوی نیز به حیات خود ادامه دادند، از جمله آخرین آنها - جوامع پیش طبقاتی، و از انواع مختلف اجتماعی-اقتصادی. جوامع ماقبل طبقاتی که در مجاورت نظام جهانی خاورمیانه قرار داشتند، در معرض تأثیرات فرهنگی، سیاسی و اقتصادی قدرتمند آن بودند. در نتیجه، آنها تمام دستاوردهای اصلی جوامع سیاسی را آموختند که به طور قابل توجهی بر کل توسعه آنها تأثیر گذاشت.

این با تکامل جوامع پیشاساسی پروتوپلیتاریار (سیاسی نوظهور) که اولین جوامع سیاسی از آن ظهور کردند، متفاوت شد. تحت تأثیر نظام سیاسی جهان، جوامع پیش طبقاتی نیز در نهایت به جوامع طبقاتی تبدیل شدند، اما فقط از نوع کاملاً متفاوت با جوامع شرقی باستان. در نهایت، آنها نه یک شیوه تولید سیاسی، که از نظر کیفی متفاوت ایجاد کردند، دقیقاً همان شیوه ای که معمولاً برده داری یا باستانی نامیده می شود.

در قرن هشتم قبل از میلاد مسیح ه. یک لانه تاریخی یونانی پدید آمد، سپس لانه های اتروسکی، لاتین و کارتاژی به آن پیوستند. همه آنها با هم، عرصه تاریخی جدیدی را تشکیل دادند - مدیترانه، که از آن زمان به مرکز توسعه تاریخی جهانی تبدیل شده است. بنابراین، در مقیاس بشریت، در قالب تغییر در نظام‌های جهانی جامعه‌شناسان از دو نوع مختلف اجتماعی-اقتصادی، شکل‌بندی سیاسی جای خود را به فرماسیون باستانی داد. انتقال باتوم تاریخی از خاورمیانه سیاسی به مدیترانه باستان تکمیل شد. با انتقال مرکز تاریخی به عرصه جدید باستانی نوظهور، عرصه تاریخی سیاسی خاورمیانه دیگر یک نظام جهانی نبود. بخشی از پیرامون جهان شد. با تبدیل عرصه تاریخی مدیترانه به یک سیستم جهانی، دوره دوم تاریخ جهان به پایان رسید - عصر شرق باستان و سوم - دوران باستان آغاز شد.

اگر در عصر شرق باستان، خارج از سیستم جهانی، تنها بسیاری از ارگانیسم های اجتماعی-تاریخی بدوی و چندین لانه تاریخی سیاسی منزوی وجود داشت، در دوران باستان، پیرامون تاریخی طبقاتی شروع به تشکیل بسیاری از عرصه های تاریخی سیاسی کرد. آنها بیشتر دنیای قدیم را پر کردند و تا هزاره اول قبل از میلاد. ه. دو عرصه تاریخی سیاسی - بین‌آمریکایی و آند - در دنیای جدید ظهور کردند.

به طور کلی پذیرفته شده است که جهان باستان بر اساس برده داری بنا شده است. اما برده داری با برده داری متفاوت است. برده داری به خودی خود هنوز یک شیوه تولید نیست. یک حالت اقتصادی و حقوقی است که در آن یک شخص دارایی کامل دیگری است. اما لزوماً نباید از برده در تولید کالاهای مادی استفاده شود. او می تواند یک خدمتکار، یک پرستار، یک معلم، یک مقام و غیره باشد. در این مورد، آنها از برده داری خانگی یا پدرسالاری صحبت می کنند.

کار بردگان تنها زمانی پایه و اساس جامعه می شود که واحدهای تولیدی ویژه اقتصادی پدید آیند که در آن بردگان نیروی اصلی را تشکیل می دهند. و این لزوماً مستلزم ورود سیستماتیک بردگان از خارج از جامعه است. این دقیقاً همان چیزی است که برده داری باستانی بود. برده داری در جامعه شرق باستان نیز وجود داشت. اما فقط در دنیای باستان بود که روش خاصی از تولید ، مبتنی بر کار بردگان - سرور (از لات. خدمتگزار- برده) روش تولید.

افزایش بهره وری تولید اجتماعی در دنیای باستان مبتنی بر افزایش سهم کارگران در جمعیت جامعه از طریق واردات نیروی کار اضافی از خارج از ارگانیسم اجتماعی-تاریخی بود. و این به معنای جدا کردن این نیروی کار از جامعه شناسی اطراف بود. منبع اصلی بردگان، پیرامون تاریخی بود، در درجه اول دوران ابتدایی متاخر - ماقبل طبقاتی، یا بربر، پیرامون.

بنابراین، جهان باستان تا حد زیادی به هزینه های پیرامونی بربرها زندگی می کرد. روش افزایش بهره وری تولید اجتماعی مشخصه جامعه باستانی را می توان جمعیت شناختی نامید. قابلیت های آن و همچنین قابلیت های روش موقت محدود بود.

عملکرد عادی جامعه باستانی گسترش مداوم خارجی را پیش‌فرض می‌گرفت. اما این حمله به حاشیه تاریخی دیر یا زود خفه می شد. وقتی این اتفاق افتاد، یک انحطاط و انحطاط عمومی جهان باستان آغاز شد. شکل گیری باستانی (سرور) اجتماعی-اقتصادی، مانند شکل سیاسی، به بن بست تبدیل شد. این کشور، مانند شکل سیاسی، نتوانست به شکل گیری مترقی تر تبدیل شود.

با زوال دنیای باستان، پیرامون بربرها یک ضد حمله را آغاز کردند. در پایان قرن پنجم. قبلاً n. ه. نظام جهان باستان به پایان رسید. دنیای باستان زیر ضربات بربرها فرو ریخت. تمام قلمرو آخرین قدرت بزرگ باستان - امپراتوری روم غربی - توسط قبایل آلمانی تسخیر شد. و این امکان خروج از بن بست تاریخی را که بشریت بار دیگر در آن قرار گرفت را باز کرد.

در قلمرو اروپای غربی (امپراتوری روم غربی سابق) ادغام ارگانیک، ترکیبی از ساختارهای اجتماعی-اقتصادی رومی (طبقه) و آلمانی (پیش طبقاتی) (سنتز رومی-ژرمنی) وجود داشت که در نتیجه آن اجتماعی -روابط اقتصادی از نوع کیفی جدید پدید آمد - فئودالی.

ارگانیسم های اجتماعی-تاریخی فئودالی، در کنار هم، عرصه تاریخی جدیدی را تشکیل دادند که به مرکز توسعه جهانی-تاریخی و در نتیجه نظام جهانی تبدیل شد. شکل گیری اجتماعی-اقتصادی باستانی با شکل گیری فئودالی جایگزین شد. تغییر از شکل‌گیری باستانی به فئودالی، مانند تغییر شکل‌بندی پیشین از شکل‌گیری سیاسی از باستان، نه در چهارچوب ارگانیسم‌های اجتماعی-تاریخی فردی، بلکه در کل جامعه بشری رخ داد و ویژگی یک رله تاریخی داشت. نژاد این، مانند تغییر شکل‌بندی سیاسی باستانی، به شکل تغییر در سیستم‌های جهانی ارگانیسم‌های اجتماعی-تاریخی از انواع مختلف رخ داد و با حرکت سرزمینی مرکز توسعه تاریخی-جهانی همراه بود. با آغاز شکل گیری سیستم جهانی فئودالی اروپای غربی، دوران باستان با دوره چهارم تاریخ جهان - عصر قرون وسطی - جایگزین شد.

در خارج از نظام جهانی، بسیاری از ارگانیسم‌های اجتماعی-تاریخی بدوی و تعداد زیادی عرصه‌های تاریخی سیاسی به حیات خود ادامه دادند. در اروپای شمالی، مرکزی و شرقی روند تبدیل جوامع پیش طبقاتی به جوامع طبقاتی وجود داشت. اما نه ساختارهای اقتصادی-اجتماعی باستانی وجود داشت و نه قطعات آنها. بنابراین، سنتز رومی-بربری نمی تواند در آنجا اتفاق بیفتد، و بر این اساس، فئودالیسم نمی تواند در آنجا به وجود بیاید.

اما این جوامع در منطقه نفوذ قدرتمند جوامع طبقاتی موجود بودند - اروپای غربی، از یک سو، بیزانس، از سوی دیگر. در نتیجه یک گام به جلو و در عین حال به پهلو، به پهلو برداشتند. جوامع طبقاتی از چندین نوع خاص اجتماعی-اقتصادی، متفاوت از جامعه سیاسی، باستانی و فئودالی به وجود آمدند. این گونه‌های غیراصولی اقتصادی-اجتماعی را می‌توان تغییر شکل‌های اجتماعی-اقتصادی نامید.

بدین ترتیب در کنار خط اصلی تاریخ بشر، چندین مسیر تاریخی فرعی پدید آمد. یک جهان تاریخی در شمال اروپا و دیگری در اروپای مرکزی و شرقی شکل گرفت. از دومی، در توسعه بیشتر، جهان تاریخی جدید دیگری جدا شد - جهان روسیه.

ویژگی بارز اواخر قرون وسطی، همزیستی نزدیک روش‌های تولید فئودالی و تجارت برگر بود. این توسعه شهرها با سیستم تجاری و اقتصادی آنها بود که ظهور را در قرن شانزدهم آماده و ممکن کرد و سپس ضروری کرد. شیوه جدید تولید - سرمایه داری. سرمایه داری به طور مستقل و خود به خود تنها در یک نقطه از جهان - در اروپای غربی - ظهور کرد. با تبدیل ارگانیسم‌های تاریخی-اجتماعی فئودالی-برگر به جامعه‌های سرمایه‌داری، سیستم فئودالی اروپای غربی جهان با یک سیستم اروپایی غربی، اما از قبل سرمایه‌داری جایگزین شد. بلافاصله به مرکز توسعه جهانی-تاریخی و در نتیجه نظام جهانی تبدیل شد. با تغییر نظام های جهانی، گذار از عصر قرون وسطی به عصر پنجم تاریخ جهان - عصر مدرن - رخ داد.

توسعه سرمایه داری در دو جهت رخ داد: در عمق و در وسعت. توسعه در عمق، شکل گیری و بلوغ سرمایه داری در کشورهای اروپای غربی است. انقلاب‌های بورژوایی در آنجا غوغا کردند، در نتیجه قدرت به دست طبقه سرمایه‌دار رسید و انقلاب صنعتی رخ داد - جایگزینی تولید دستی با تولید ماشینی. با ظهور ماشین ها، بستر فنی مناسبی برای سرمایه داری فراهم شد و در نتیجه پیشرفت مستمر نیروهای مولد جامعه آغاز شد. روش فنی افزایش بهره وری تولید اجتماعی که در نظام سرمایه داری به منصه ظهور رسید، برخلاف روش های زمانی و جمعیتی، به نظر می رسید که محدودیتی نداشته باشد.

همراه با توسعه سرمایه داری، توسعه آن عمیق تر و گسترده تر شد. در روند تکامل جامعه طبقاتی، نظام‌های جهانی که در دوره‌های خاص وجود داشته‌اند، همواره تأثیر زیادی بر پیرامون تاریخی داشته‌اند. اما این تأثیر در دوره‌های پیشین تنها بر بخش بزرگ‌تر یا کمتری از جامعه‌های پیرامونی تأثیر می‌گذاشت که پیرامون آنی یا داخلی را تشکیل می‌دادند. این موجودات اجتماعی-تاریخی به مرکز وابسته شدند و به ویژه توسط آن مورد استثمار قرار گرفتند. پیرامون بیرونی به وجودی کاملاً مستقل ادامه داد.

با ظهور نظام جهانی سرمایه داری اروپای غربی، وضعیت تغییر کرد. در طی چندین قرن، نظام سرمایه داری جهانی تقریباً تمام پیرامون را به حوزه نفوذ خود کشانده است. برای اولین بار، همه موجودات اجتماعی-تاریخی که در کره زمین وجود داشتند یک سیستم را تشکیل دادند. فضای تاریخی جهانی که در نتیجه روند رو به رشد بین المللی شدن پدیدار شد، به وضوح به دو بخش اصلی تقسیم شد.

بخش اول، نظام سرمایه داری جهانی است که مرکز توسعه تاریخی بوده است. او بدون تغییر باقی نماند. اگر در ابتدا فقط ایالات اروپای غربی را شامل می شد، سپس شامل کشورهای اروپای شمالی و موجودات اجتماعی-تاریخی بود که در سایر نقاط جهان با جدا شدن از جوامع اروپای غربی (ایالات متحده آمریکا، کانادا، استرالیا، نیوزیلند) به وجود آمدند. سپس سیستم جهانی اروپای غربی به سادگی غربی شد.

بخش دوم، همه موجودات اجتماعی-تاریخی دیگری است که به تشکیل پیرامون تاریخی ادامه دادند، که در نهایت همه، به استثنای نادرترین موارد، اولاً درونی و ثانیاً به مرکز تاریخی وابسته شدند. وابستگی پیرامون به مرکز به معنای تسلط مرکز بر پیرامون بود. این وابستگی جوامع پیرامونی به کشورهای مرکز (و بر این اساس، تسلط دومی بر اولی) در این واقعیت بیان می‌شد که مرکز به اشکال مختلف از پیرامون استثمار می‌کرد و بخشی از آن را به‌طور رایگان تصاحب می‌کرد. محصول ایجاد شده در جوامع پیرامونی این استثمار درون اجتماعی (Endosocior) نیست، بلکه برون اجتماعی (exosocior)، intersocior (intersocior) است. هیچ اصطلاحی برای این نوع بهره برداری وجود ندارد. من آن را برده داری بین المللی، بردگی بین المللی می نامم.

دو شکل اصلی از این بهره برداری وجود دارد. یکی شامل تبدیل کشور به مستعمره کیفری است. این استثمار استعماری، بردگی استعماری است. شکل دیگر زمانی است که کشوری که به طور رسمی یک کشور مستقل و از این نظر از نظر سیاسی مستقل باقی می ماند، در معرض استثمار قرار می گیرد. این گونه از موجودات اجتماعی-تاریخی را می توان وابسته نامید (از لات. وابستگی- وابستگی) و شکل استثمار آنها - بردگی وابسته.

درگیر شدن کشورهای پیرامونی در حوزه وابستگی به مرکز، موجب رسوخ و توسعه روابط سرمایه داری در آنها شد. کشورهای پیرامونی که قبلاً تحت سلطه انواع روابط اجتماعی-اقتصادی پیشاسرمایه داری از جمله روابط سیاسی باستانی بودند، شروع به دگرگونی کردند و در نهایت به ارگانیسم های تاریخی-اجتماعی سرمایه داری تبدیل شدند.

در اینجا یکی از ویژگی های مهم توسعه تاریخی-جهانی به وضوح نشان داده شد. همانطور که از همه چیزهایی که در بالا گفته شد مشاهده می شود، تاریخ جهان روند صعود همزمان همه موجودات اجتماعی-تاریخی از یک مرحله به مرحله دیگر، بالاتر نیست. هیچ‌گاه موجودات تاریخی-اجتماعی وجود نداشته‌اند و نمی‌توانسته‌اند که مراحل رشد تاریخی را طی کنند. یکی از دلایل این است که هرگز موجودات اجتماعی-تاریخی وجود نداشته اند که در طول تاریخ بشر وجود داشته باشند. نه تنها مراحل در تاریخ، بلکه موجودات اجتماعی-تاریخی نیز تغییر کردند. ظاهر شدند و سپس ناپدید شدند. آنها با دیگران جایگزین شدند.

بنابراین، شکل‌گیری‌های اقتصادی-اجتماعی همواره در درجه اول مراحل توسعه کل جامعه بشری بوده‌اند. تنها جامعه بشری به عنوان یک کل می تواند بدون استثنا از تمام شکل گیری ها عبور کند، اما در هیچ موردی یک ارگانیسم اجتماعی-تاریخی جداگانه گرفته نشده است. شکل‌گیری‌ها می‌توانند مراحلی در توسعه جوامع فردی باشند، اما لزوماً اینطور نبود. برخی از شکل‌گیری‌های اجتماعی-اقتصادی می‌توانند در ارگانیسم‌های اجتماعی-تاریخی معینی تجسم شوند، در حالی که برخی دیگر می‌توانند در ارگانیسم‌های کاملاً متفاوت تجسم شوند. تنها چنین تفسیری از نظریه شکل‌گیری‌های اجتماعی-اقتصادی، که مرحله جهانی، جهانی-تشکیلی نامیده می‌شود، با واقعیت تاریخی مطابقت دارد.

همانطور که قبلاً دیدیم، با شروع از ظهور جوامع طبقه اول، تغییر در شکل‌بندی‌های اجتماعی-اقتصادی به شکل تغییر در نظام‌های جهانی ارگانیسم‌های اجتماعی-تاریخی برتر صورت گرفت که مستلزم تغییر در دوره‌های جهانی-تاریخی بود. هر یک از این نظام جهانی از ارگانیسم‌های اجتماعی-تاریخی برتر، ظهور دیگری پیشرفته‌تر را آماده و امکان‌پذیر ساخت. جایگزینی نظام جهان سیاسی خاورمیانه با نظام جهان باستان مدیترانه ای، نظام باستانی با سیستم فئودالی اروپای غربی و دومی با نظام جهانی سرمایه داری غربی، خط اصلی تاریخ جهان است.

با ظهور هر سیستم جهانی جدید، ماهیت توسعه تاریخی موجودات اجتماعی-تاریخی پست که خود را در منطقه نفوذ آن می یافتند تغییر کرد. آن‌ها دیگر نمی‌توانستند راهی را که ارگانیسم‌هایی که برتر شده بودند توسعه دهند، یا مراحلی را طی کنند که دومی طی کرده است. گام‌هایی که ارگانیسم‌های تاریخی-اجتماعی برتر طی می‌کردند، اغلب توسط افراد فرودستی که هرگز به آن‌ها نرسیدند، می‌گذشتند.

این الگو با ظهور نظام سرمایه داری جهانی که کل پیرامون تاریخی به حوزه نفوذ آن کشیده شد، با وضوح خاصی ظاهر شد. از آن پس، برای همه جوامع، صرف نظر از اینکه در چه مرحله ای از توسعه تاریخی بودند، گذار به سرمایه داری و فقط سرمایه داری اجتناب ناپذیر شد. مورخان گاهی اوقات می گویند که جوامع خاصی می توانند و می توانند مراحل خاصی از توسعه تاریخی را دور بزنند و بگذرند. در واقع با شرایط موجود نمی توانستند از آنها دوری کنند. وقتی بخش پیشرفته بشریت به مرحله سرمایه داری رسید، برای همه جوامع فرودست، بدون استثنا، تمام مراحل رشدی که خودشان طی نکرده بودند، برای آنها گذرانده شده بود.

از اینجا به نظر می رسد این نتیجه حاصل می شود که به محض اینکه همه موجودات اجتماعی-تاریخی پست سرمایه داری شوند، تقسیم جامعه انسانی به عنوان یک کل به جهان های تاریخی و در نتیجه به یک مرکز تاریخی و حاشیه تاریخی از بین خواهد رفت. اما تحولات تاریخی واقعی پیچیده تر شد.

سرمایه داری که در کشورهای پیرامونی به وجود آمد، به دلیل وابستگی آنها به مرکز جهانی، از نظر کیفی با آنچه در کشورهای اخیر وجود داشت متفاوت بود. در علم به آن سرمایه داری وابسته یا پیرامونی می گویند. برای اختصار، من آن را پاراکاپیتالیسم (از یونانی. rarآ- نزدیک، نزدیک)، و سرمایه داری مرکز - ارتوکاپیتالیسم (از یونانی. ارتز- مستقیم، صحیح).

اگر کشورهای مرکز به شکل‌بندی اجتماعی-اقتصادی سرمایه‌داری و در نتیجه به یک جهان تاریخی تعلق داشتند، جوامع پیرامونی به شکل‌بندی اجتماعی-اقتصادی پاراسرمایه‌داری و در نتیجه به جهان تاریخی دیگری تعلق داشتند. در پایان قرن نوزدهم. روسیه تزاری نیز به فهرست کشورهای وابسته پاراسرمایه داری پیوست.

نظام جهانی سرمایه داری مدت زیادی است که از نظر سیاسی یکپارچه نشده است. بین ایالاتی که بخشی از آن بودند بر سر مستعمرات و حوزه های نفوذ رقابت وجود داشت. تقسیم مرکز به جناح هایی که برای تقسیم و توزیع مجدد جهان پیرامونی می جنگیدند به دو جنگ جهانی (1914-1915 و 1939-1945) منجر شد.

سرمایه داری پیرامونی که در اثر وابستگی به غرب ایجاد شد، این کشورها را محکوم به عقب ماندگی و جمعیت آنها را به فقری ناامیدکننده محکوم کرد. از این رو، انقلاب‌ها در آنها شروع به بلوغ کردند، با هدف حذف پاراکاپیتالیسم و ​​رهایی کشور از استثمار غرب - انقلاب‌های اجتماعی - آزادی‌بخش (رهایی‌بخش ملی).

اولین موج این انقلاب ها در دو دهه اول قرن بیستم رخ داد: روسیه، ایران، ترکیه، چین، مکزیک و روسیه دوباره. یکی از این انقلاب ها - انقلاب بزرگ اکتبر کارگران و دهقانان در سال 1917 در روسیه - با پیروزی به پایان رسید. زیر پرچم سوسیالیسم راهپیمایی کرد، اما به جامعه ای بی طبقه منجر نشد و نتوانست. نیروهای مولد روسیه برای این کار آماده نیستند.

بنابراین احیای مالکیت خصوصی و جامعه طبقاتی در کشور اجتناب ناپذیر بود. و دوباره متولد شد، اما به شکلی جدید. در روسیه نوع جدیدی از سیاست گرایی به وجود آمد - نئوپلتاریسم. اما رهایی کشور از وابستگی نیمه استعماری به غرب، جهش قدرتمند آن را ممکن ساخت. روسیه از یک کشور عقب مانده و عمدتاً کشاورزی، در عرض چند سال به اتحاد جماهیر شوروی تبدیل شد و به دومین قدرت صنعتی جهان تبدیل شد و سپس به یکی از دو ابرقدرت تبدیل شد.

انقلاب اکتبر که روسیه را از دنیای پیرامونی ربوده بود، پایه و اساس یک سیستم جهانی جدید - نئوپلیتاری را پایه گذاری کرد، که سرانجام پس از موج دوم انقلاب های اجتماعی-آزادی که در دهه های 40 و 50 رخ داد، شکل گرفت. قرن XX برای کشورهای اروپای مرکزی و شرق و جنوب شرق آسیا. در نتیجه، قلمرو پیرامونی پاراسرمایه داری به شدت کاهش یافت و دو نظام جهانی، دو مرکز جهانی در کره زمین پدیدار شدند. این پیکربندی فضای تاریخی جهان در آگاهی عمومی در تز در مورد وجود سه جهان بیان شد: جهان اول که به عنوان مرکز سرمایه داری ارتوپدی تلقی می شد، دوم - سیستم نئوسیاسی جهانی که معمولاً نامیده می شد. سوسیالیستی، و سوم - پیرامونی پاراسرمایه داری، که همچنان به مرکز ارتو-سرمایه داری وابسته بود.

اما در پایان قرن بیستم. نئوپلتاریسم در اتحاد جماهیر شوروی و کشورهای اروپای مرکزی امکانات مترقی خود را به پایان رسانده است. یک انقلاب جدید، این بار واقعاً سوسیالیستی، مورد نیاز بود، اما در واقع یک ضد انقلاب رخ داد. در کشورهای جدیدی که پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی پدید آمدند، از جمله بزرگترین "کوه" آن - فدراسیون روسیه، اما به استثنای بلاروس، و در اکثر کشورهای نئوپلیتی اروپا، بازسازی سرمایه داری پیرامونی اتفاق افتاد. آنها دوباره وابسته به غرب شدند.

در نتیجه، تغییری در پیکربندی فضای تاریخی جهان ایجاد شد. همه کشورهای جهان به چهار گروه تقسیم شدند: (1) مرکز جهانی سرمایه داری. (2) حاشیه وابسته قدیمی. (3) حاشیه وابسته جدید و (4) پیرامون مستقل (کره شمالی، چین، کامبوج، لائوس، ویتنام، میانمار، ایران، عراق، یوگسلاوی، بلاروس، کوبا).

این پیکربندی بر فرآیند جدیدی که در ربع آخر قرن بیستم آغاز شد - جهانی شدن - قرار گرفت. اگر در اواخر قرن 15 تا 16 شروع شد. بین‌المللی‌سازی شامل متحد کردن همه افراد جامعه در یک سیستم جهانی واحد بود، در حالی که جهانی‌سازی شامل متحد کردن همه افراد جامعه در یک ارگانیسم تاریخی-اجتماعی سراسر جهان (جهانی) بود.

نظام جهانی در این زمان شامل دو گروه بزرگ از جامعه بود که یکی از آنها دیگری را استثمار می کرد. در نتیجه، جامعه شناسی جهانی به عنوان یک جامعه طبقاتی شکل گرفت و به دو طبقه جهانی تقسیم شد. سیستم سرمایه داری ارتو جهانی شروع به تبدیل شدن به یک طبقه استثمارگر جهانی کرد و کشورهای وابسته پیرامونی پاراسرمایه داری - به یک طبقه استثمار شده جهانی. و جایی که طبقات وجود دارد، مبارزه طبقاتی اجتناب ناپذیر است. بشریت وارد دوران مبارزه طبقاتی جهانی شده است.

مرکز ارتو-سرمایه داری به عنوان مهاجم عمل کرد. مساعدترین شرایط برای او ایجاد شد. اگر در زمان های گذشته به جناح های متخاصم تقسیم می شد، پس از پایان جنگ جهانی دوم تا حد زیادی متحد شد. این یک رهبر دارد - ایالات متحده آمریکا. از نظر سازمانی متحد شد: بخش قابل توجهی از جامعه شناسان آن وارد یک اتحاد نظامی مشترک - ناتو و یک اتحادیه اقتصادی مشترک - اتحادیه اروپا شدند. امپریالیسم تبدیل به اولترا امپریالیسم شد.

با این حال، در دوره تا اوایل دهه 90. امکانات مرکز ارتو-سرمایه داری بسیار محدود بود. هیولای فوق امپریالیست در قالب یک سیستم جهانی نئوسیاسی قدرتمند دهان بسته شد. مرکز ارتو-سرمایه داری مجبور شد با از دست دادن تعداد زیادی از کشورها از پیرامون پاراسرمایه داری، و با ناپدید شدن سیستم استعماری کنار بیاید، که پس از آن همه جامعه های پاراسرمایه داری زنده مانده به وابستگی تبدیل شدند.

با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و از بین رفتن نظام نئوسیاسی جهانی، به نظر می رسید که زمان انتقام فرا رسیده است.

حتی قبل از آن، برای کشورهای مرکز مشخص شد که بهره برداری از وابستگی ها دشوارتر از مستعمرات است. از این رو، مرکز غرب با این وظیفه مواجه شد که بار دیگر تسلط کامل و تفکیک ناپذیر خود را بر جهان پیرامونی برقرار کرده و آن را مجدداً استعمار کند.

اما بازگشت به مستعمرات نوع قبلی در شرایط جدید غیرممکن بود. راه حل در استقرار چنین رژیم هایی در کشورهای پیرامونی یافت شد که تحت آن دولت های آنها برای همیشه به دست نشانده غرب به ویژه ایالات متحده تبدیل می شدند. برای اینکه رهبران این کشورها به راحتی اطاعت کنند و بدون مشکل غیرضروری تغییر کنند، این رژیم ها باید ظاهراً دموکراتیک باشند. A. A. Zinoviev پیشنهاد کرد که این کشورها را "مستعمرات دموکراتیک" نامید. من آنها را ماهواره می نامم. ایالات متحده و متحدانش با شعار دموکراتیزه کردن همه کشورهای جهان شروع به مبارزه برای تسلط بر جهان کردند.

بزرگترین خطر برای غرب البته کشورهای مستقل پیرامونی بود. با آنها شروع کرد. اما چین به وضوح برای او خیلی سخت بود. اولین قربانی یوگسلاوی بود. بخش هایی که از آن "دور شد" - کرواسی، اسلوونی، مقدونیه، بوسنی و هرزگوین - بلافاصله به ماهواره تبدیل شدند. غرب به یوگسلاوی که بخشی از صربستان و مونته نگرو باقی مانده بود، حمله راهزنان را آغاز کرد. کوزوو از صربستان جدا شد. در نتیجه انقلاب «رنگی» که عمدتاً توسط ایالات متحده سازماندهی شد، به اقمار غرب تبدیل شد. آکورد پایانی جدایی مونته نگرو است که قبلا تبدیل به ماهواره شده بود.

نیروهای ناتو تحت عنوان مبارزه با تروریسم بین المللی وارد افغانستان شدند. آمریکا و انگلیس به عراق حمله کردند. این کشور توسط نیروهای خارجی اشغال شد. یک انقلاب "رنگی" در اوکراین انجام شد و کودتای مشابهی در بلاروس انجام شد که با شکست کامل به پایان رسید. هر از چند گاهی اطلاعاتی در مورد حمله موشکی و بمبی قریب الوقوع به ایران درز می کند.

در کنار تهاجم نظامی و سیاسی، گسترش ایدئولوژیک و فرهنگی مرکز نیز وجود دارد. اما آنچه غرب اکنون به بیرون گسترش می دهد فرهنگ بزرگ آن نیست که در دوران رنسانس و مدرن ایجاد شده است، بلکه فرهنگ تجاری فعلی است که هیچ سنخیتی با هنر اصیل ندارد. موجی از تبلیغات خشونت، ظلم، فسق، فسق، همجنس گرایی و غیره از غرب در جریانی گل آلود و متعفن سرازیر می شود.

این شبه فرهنگ غربی، البته، به طور بی اندازه پایین تر از فرهنگ بومی محلی مردمان پیرامونی است. اکثریت جمعیت کشورهای پیرامونی با خصومت از آن استقبال می کنند. در نتیجه، از نظر آنها، مقاومت در برابر غرب در درجه اول به عنوان مبارزه ای برای حفظ ارزش های فرهنگی سنتی آنها ظاهر می شود. در نتیجه، تعداد قابل توجهی از دانشمندان علوم سیاسی غربی و نه تنها غربی، مبارزه طبقاتی جهانی را به عنوان برخورد تمدن ها درک کردند: غربی، از یک سو، غیر غربی، از سوی دیگر.

فشار غرب نه تنها با اعتراض ایدئولوژیک، بلکه با اشکال دیگر مقاومت نیز پاسخ داده می شود. یکی از مظاهر مبارزه طبقاتی جهانی، جنبش قدرتمند ضد جهانی است که در دهه های اخیر و همچنین تروریسم بین المللی تحت لوای اسلام گرایی رادیکال آشکار شده است.

اما شخصیت‌های اصلی مبارزه طبقاتی جهانی هنوز افراد منفرد یا حتی گروه‌های بزرگی از آنها نیستند، بلکه موجودات اجتماعی-تاریخی هستند. جهانی که پس از ناپدید شدن نظام نئوسیاسی جهانی پدیدار شد، معمولاً به عنوان یک قطبی شناخته می شود. این هم درست است و هم نادرست. نادرست است، زیرا جهان به دو گروه از کشورهای با منافع متضاد تقسیم شده است. درست است، به دلیل این دو گروه از ارگانیسم‌های اجتماعی-تاریخی، تنها مرکز فقط یک سیستم نیست، بلکه یک نیروی سازمان یافته اقتصادی، سیاسی و نظامی قدرتمند است که به آن اجازه می‌دهد بر همه اصول حقوق بین‌الملل تسلط و پایمال شود و طبق آن عمل کند. اصل مالک زمین از شعر معروف نکراسوف:

هیچ تناقضی در هیچ کس نیست،

که من می خواهمرحم داشتن،

که من می خواهماعدامت میکنم

قانونآرزوی من!

مشتپلیس من!

ضربه درخشان است،

ضربه دندان شکن است.

به استخوان گونه بزن!

در مورد کشورهای پیرامونی، آنها هرگز یک سیستم واحد را تشکیل ندادند. آنها فقط با وابستگی به اربابان معمولی متحد شدند. این کشورها تقسیم شدند و تضادهای زیادی بین آنها وجود داشت و هنوز هم وجود دارد. بنابراین آنها یک نیرو نبودند. مرکز از این عدم اتحاد استفاده کرد. او همیشه توسط قانون شناخته شده طولانی هدایت می شد - "تفرقه و تسخیر". برای این کار هم از هویج و هم از چوب استفاده کرد. برخی از کشورهای حاشیه از یک سو از ترس و از سوی دیگر به دلیل تمایل به دریافت جزوه از سفره ارباب، به ماهواره مرکز تبدیل شدند. اینگونه بود که یک حاشیه نوکر، لاکچری و لاکچری شکل گرفت که در نگرش خود به سایر کشورهای پیرامونی از نظر گستاخی حتی از مالکان نیز پیشی گرفت.

تقریباً تمام کشورهای اروپای مرکزی و جنوبی (لهستان، لیتوانی، لتونی، استونی و غیره) و همچنین گرجستان به چنین ماهواره های داوطلبانه غرب تبدیل شدند. در بیشتر موارد ، آنها در سازمان هایی قرار گرفتند که در ابتدا فقط کشورهای مرکز - ناتو و اتحادیه اروپا را متحد می کردند. این کشورهای مرکز و کشورهای حاشیه نشین هستند که معمولاً وقتی از جامعه بین المللی یا جهانی صحبت می کنند، به نظرات و ارزیابی های آن از رویدادهای جاری اشاره می کنند.

کشورهای دیگر حاشیه در نظر گرفته نمی شوند: انگار که وجود ندارند. و واضح است که چرا: در هر جامعه طبقاتی، بدون استثناء جامعه جهانی، ایدئولوژی غالب همیشه ایدئولوژی طبقه حاکم است.

ایجاد حاشیه خلوی عمدتاً توسط ایالات متحده آغاز شد. کشورهای مرکز یک باند راهزن را تشکیل می دهند. اما این بدان معنا نیست که بین آنها وحدت کامل وجود دارد. هم بین تک تک اعضای عادی و هم بین دومی و «آتامان» تضادهایی وجود دارد. رهبر اغلب بر افراد درجه یک فشار وارد می کند و سعی می کند آنها را از شرکای کوچکتر، اما همچنان شریک، به خدمتگزار تبدیل کند. آنها تمام مقاومت ممکن را نشان دادند.

گاهی اوقات افراد درجه یک سعی می کنند رهبر را در زمانی که او بیش از حد گمراه می شود مهار کنند. برای مثال فرانسه و آلمان با طرح آمریکا برای حمله به عراق مخالفت کردند. و ایالات متحده که به پذیرش کشورهای حاشیه نشین در ناتو و اتحادیه اروپا دست یافته است، از آنها برای اعمال فشار بر شرکای سرمایه داری ارتو-سرمایه داری نه همیشه مطیع خود استفاده می کند.

اگر اطراف خلوی به عنوان یک کل همچنان موافق حمایت از وضعیت موجود باشد، بقیه اطراف به عنوان یک کل از آن ناراضی هستند. اما بسیاری از این افراد ناراضی مجبورند نظم موجود را تحمل کنند. و حتی کسانی که مخالف او هستند جرات وارد شدن به درگیری آشکار با کشورهای مرکز را ندارند.

اما اکنون، علاوه بر مخالفان پنهان "نظم جدید"، مخالفان آشکارتر و مستقیم تری نیز ظاهر می شوند. اینها عمدتاً کشورهای حاشیه مستقل، به ویژه ایران و بلاروس هستند. اکنون موج سوم انقلاب‌های رهایی‌بخش اجتماعی در برابر چشمان ما در حال وقوع است. آنها از آمریکای لاتین سرچشمه می گیرند. کشورهایی که این انقلاب ها در آنها رخ می دهد از زانو برمی خیزند و اول از همه رهبر مرکز - ایالات متحده را به چالش می کشند. اینها ونزوئلا، بولیوی، اکوادور، نیکاراگوئه هستند.

مبارزه با غرب برای موفقیت خود نیازمند اتحاد کشورهای پیرامونی است. و این ضرورت عینی به طور فزاینده ای راه خود را باز می کند، اغلب بدون توجه به نیات ذهنی نخبگان حاکم کشورهای پیرامونی. سازمان همکاری شانگهای (SCO) در اوراسیا از جمله روسیه، چین، قزاقستان، ازبکستان و تاجیکستان به وجود آمد. مغولستان، ایران، هند و پاکستان به عنوان ناظر در کار آن شرکت دارند. همه آنها می خواهند به آن بپیوندند؛ ایران حتی درخواست رسمی داده است.

اگرچه رهبران کشورهای سازمان همکاری شانگهای به شدت تاکید می کنند که این سازمان به منظور مقابله با هیچ کشور دیگری ایجاد نشده است، اما جهت گیری ضد آمریکایی و به طور کلی ضد غربی آن آشکار است. بی جهت نیست که ایالات متحده از حق مشارکت در فعالیت های آن حتی به عنوان ناظر محروم شد. بسیاری از دانشمندان علوم سیاسی سازمان همکاری شانگهای را نوعی ضد ناتو می دانند. رزمایش مشترک روسیه و چین در چارچوب سازمان همکاری شانگهای برگزار شد. در داخل CIS، سازمان پیمان امنیت جمعی (CSTO) ایجاد شد.

در آمریکای لاتین، سازمانی به نام جایگزین بولیواری برای کشورهای آمریکای لاتین متشکل از کوبا، ونزوئلا و بولیوی ایجاد شد که با جهت گیری شدید ضد آمریکایی متمایز می شود. هندوراس اخیراً به آن ملحق شده است. تمایل به مقاومت مشترک در برابر ایالات متحده با ایجاد اتحادیه ملل آمریکای جنوبی (UNASUR) متشکل از آرژانتین، بولیوی، برزیل، شیلی، کلمبیا، اکوادور، گویان، پاراگوئه، اروگوئه، پرو، سورینام و ونزوئلا در سال 2008 مرتبط است. . پایگاه های نظامی آمریکا در اکوادور و پاراگوئه در حال برچیدن است. مثلث کاراکاس – مینسک – تهران پدیدار شد. مخفف BRIC (برزیل، روسیه، هند، چین) به وجود آمد تا یک اتحادیه غیررسمی عجیب و غریب از چهار کشور بزرگ جهان پیرامونی را تعیین کند که به تدریج خطوط کلی بیشتر و متمایزتر را به دست می آورد. بنابراین، اولین قدم ها در جهت اتحاد جهان پیرامونی برداشته شده است.

موقعیت روسیه که بزرگترین قدرت جهان از نظر قلمرو است و بیش از نیمی از اروپا و بخش قابل توجهی از آسیا را اشغال کرده است، برای سرنوشت جهان پیرامونی اهمیت زیادی دارد. نخبگان حاکم فدراسیون روسیه که پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی به عنوان یک کشور مستقل ظهور کردند، بلافاصله راه را برای جلب رضایت کامل غرب و به ویژه ایالات متحده در پیش گرفتند. رهبری روسیه، با غفلت از منافع کشور خود، با جدیت تمام دستورالعمل های "کمیته منطقه ای واشنگتن" را دنبال کرد.

این امر حتی پس از اینکه B.N. یلتسین توسط V.V. پوتین جایگزین شد، ادامه یافت. آمریکایی ها دستور غرق میر را دادند - غرقش کردند، دستور دادند ایستگاه ردیابی در کوبا را ببندند - آن را بستند، خواستار ترک پایگاه در Cam Ranh (ویتنام) شدند - آن را ترک کردند و غیره. تعداد امتیازات بی پایان بود. . اما در پاسخ به آنها، روسیه تقاضاهایی برای امتیازات بیشتر و بیشتر و تف به صورت دریافت کرد.

روسيه به داخل حاشيه لات ها كشيده شد، اما در عين حال از هدايايي كه ساير اقوام داوطلب غرب دريافت مي كردند، محروم شدند. در پاسخ به تمایل رهبری روسیه برای جلب رضایت ایالات متحده و غرب، آنها مجدانه درگیر انداختن طناب به گردن او بودند. هدف این است که روسیه را به عنوان یک برده تحت تهدید خفه شدن هدایت کند. این امر در نزدیک شدن مداوم ناتو به مرزهای روسیه و ایجاد پایگاه های نظامی، رادارها و سامانه های موشکی در قلمرو اعضای جدید این اتحاد بیان شد.

دیر یا زود، بی‌توجهی کامل رهبری روسیه به منافع ملی، موجودیت کشور را تهدید کرد. تغییر در سیاست بیش از پیش ضروری شد. و تغییرات شروع شد. اما آنها با نگاهی همیشگی به غرب، با عقب نشینی های مداوم، نوسانات و دودلی های بی پایان راه می رفتند. به عنوان مثال، روسیه با تحریم های شدید علیه ایران مخالف بود، اما به طور کلی با تحریم ها مخالف بود. در این مناسبت، یکی بی اختیار ضرب المثل معروف روسی را در مورد چیزی که در یک سوراخ یخ آویزان است به یاد می آورد.

اما پس از آن، رئیس جمهور گرجستان، ساکاشویلی، ارتش خود را که توسط ایالات متحده و تعدادی از ایالت های دیگر تا دندان مسلح شده بود و توسط مربیان آمریکایی آموزش دیده بود، با هدف نابودی یا اخراج کامل جمعیت اوستیایی، علیه اوستیای جنوبی پرتاب کرد. در صورت موفقیت، او قرار بود همین کار را با آبخازیا انجام دهد.

ساکاشویلی ابراز امیدواری کرد که روسیه، علیرغم همه هشدارهای بیان شده، جرأت نکند در حمایت از اوستی ها بایستد، زیرا از محکومیت شدید اجتناب ناپذیر این اقدامات از سوی ایالات متحده و به طور کلی، کل غرب می ترسد. اما رهبری روسیه که به خوبی می دانست چه اتفاقی خواهد افتاد، تصمیم به درگیری با غرب گرفت. روبیکون عبور کرده است.

تنها در پنج روز، یگان های ارتش روسیه به طور کامل نیروهای گرجستان را شکست دادند، نیروهای هوایی و دریایی گرجستان را منهدم کردند و تقریباً تمام زیرساخت های نظامی آن (پایگاه ها، ایستگاه های رادار و غیره) را از بین بردند. سربازان گرجستانی وحشت زده فرار کردند و ناظران را به طعنه واداشت که به نظر می رسد ارتش گرجستان توسط مربیان دویدن آمریکایی آموزش دیده است. راه تفلیس باز بود، اما نیروهای روسی که گرجستان را مجبور به صلح کردند، متوقف شدند.

جامعه بین المللی که در بالا ذکر شد طوفانی از خشم به پا کرد. افرادی که خود را به عنوان مدافعان آشتی ناپذیر حقوق بشر معرفی می کردند به اتفاق آرا به دفاع از ساکاشویلی و همدستانش شتافتند و در واقع نسل کشی را که آنها انجام داده بودند کاملاً تأیید کردند. اما روسیه، علی‌رغم همه این فریادهای هیستریک، به کاری که آغاز کرده بود ادامه داد: استقلال اوستیای جنوبی و آبخازیا را به رسمیت شناخت و با اطمینان تضمین کرد.

در میان تمام کشورهای غربی، ایالات متحده به ویژه هیجان زده بود. از زبان رهبران آنها، پس از پایان خصومت ها، تهدیدها و درخواست های فوری برای شدیدترین مجازات برای روسیه شروع به سرازیر شدن کرد. نوکرترین ماهواره های غرب (لهستان، لیتوانی، لتونی، استونی) پیشنهادهایی برای اعمال تحریم های شدید علیه روسیه ارائه کردند. برخی کشورهای اروپای غربی نیز شروع به صحبت در مورد تحریم کردند. اما با محاسبه عواقب احتمالی خود، سکوت کردند. معلوم شد که علیه خودشان بومرنگ خواهند شد.

ایالات متحده و ناتو کشتی های جنگی خود را به سواحل گرجستان فرستادند و کاملاً فراموش کردند که دوران "دیپلماسی قایق های توپدار" به پایان رسیده است و هرگز علیه کشورهایی مانند روسیه استفاده نشد. حضور این ناوگان در دریای سیاه کاملاً بی معنی بود. حتی رهبران اتحادیه اروپا نیز این را درک کردند و ابراز نگرانی کردند که این تنها به تشدید تنش ها منجر شود، در صورتی که نیاز به کاهش آنها باشد. ایالات متحده با متقاعد شدن به اینکه حضور شناورهای نظامی در دریای سیاه هیچ سودی نداشته و نخواهد داشت، مجبور به عقب نشینی آنها شد. همه چیز به هدر دادن سوختی که اکنون بسیار گران است، ختم شد. این امر نه هیچ سودی برای ایالات متحده به همراه داشت و نه شکوه و عظمتی را به همراه داشت. در نتیجه، ایالات متحده و کل غرب نتوانستند هیچ اقدام واقعی علیه روسیه انجام دهند. بنابراین، آنها به وضوح ناتوانی خود را نشان دادند.

در نتیجه این اتفاقات ضربه جدی به حیثیت آمریکا وارد شد که نتوانست از فداکارترین لاکی خود محافظت کند که درس سختی برای سایر قایق های آمریکایی بود.

روسیه یک پیروزی بزرگ نظامی و سیاسی به دست آورد. نکته اصلی پیروزی او بر خودش بود. روسیه متقاعد شده است که می تواند بدون ترس از غرب و بدون توجه به آن از منافع خود دفاع کند. این درسی بود برای تمام جهان: هم برای مرکز و هم برای پیرامون. معلوم شد که حتی یک کشور مانند روسیه می تواند با موفقیت در برابر غرب مقاومت کند. مشخص شد که در صورت اتحاد، پیرامون می تواند به طور کامل به سلطه خود بر جهان پایان دهد.

تهدیدهای آمریکا و غرب برای قرار دادن روسیه در موقعیت انزوا از کل جهان مضحک بود. همانطور که محمود احمدی نژاد، رئیس جمهور ایران در این مناسبت اشاره کرد، ناتو و اتحادیه اروپا همه جهان نیستند. در دنیای پیرامونی، به استثنای حاشیه‌نشینان، اقدامات روسیه در همه جا باعث درک و تأیید شد. رئیس جمهور ایران بلافاصله این را گفت. هوگو چاوز رئیس جمهور ونزوئلا هم همین را گفت. نیکاراگوئه اوستیای جنوبی و آبخازیا را به عنوان کشورهای مستقل به رسمیت شناخت. سازمان همکاری شانگهای که همراه با ناظران نیمی از جمعیت سیاره ما را تشکیل می دهد، با اقدامات فعال روسیه در قفقاز موافقت کرد. آنها به اتفاق آرا تجاوز گرجستان را محکوم کردند و با اقدامات روسیه و کشورهای CSTO موافقت کردند. اما منزوی کردن روسیه نه تنها از کل جهان، بلکه حتی از اروپای غربی نیز ممکن نبود. اتحادیه اروپا با محکوم کردن روسیه، در عین حال چندین بار بر لزوم همکاری نزدیک بیشتر با آن تاکید کرد.

به طور کلی، رویدادهای آگوست 2008 نقطه عطفی در تاریخ دنیای مدرن بود. همانطور که نیکلا سارکوزی رئیس جمهور فرانسه اعتراف کرد، از آن لحظه به بعد جهان تک قطبی به پایان رسید. کاملاً روشن شده است که علاوه بر جامعه جهانی که سیاستمداران و تبلیغات گرایان غربی و همچنین سرسپردگان آنها به آن تعلق دارند و بی وقفه در مورد آن صحبت می کنند، خارج از آن تا حدی در حال ظهور است، تا حدی در حال حاضر، جامعه دیگری، که دلایل بیشتری دارد که خود را جهان بنامد، زیرا 5/6 جمعیت زمین را تشکیل می دهد.

مبارزه بین مرکز و پیرامون طولانی خواهد بود. اما نتیجه آن در کل از قبل تعیین شده است: شکست غرب اجتناب ناپذیر است. و قدرت اقتصادی او کمکی به او نخواهد کرد. بزرگترین کشور مستقل پیرامونی، چین، در حال تبدیل شدن به یک نیروی اقتصادی قدرتمند است. در سال 2007، در حال حاضر 13.2٪ از تولید صنعتی جهانی را تحت کنترل داشت و با رهبر مرکز - ایالات متحده، که سهم آن تقریباً 20٪ بود، پیشی گرفت. طبق پیش بینی مرکز تحقیقاتی "Global Insight"، در سال 2009 این کشورها مکان خود را تغییر خواهند داد: سهم چین 17٪، ایالات متحده - 16٪ خواهد بود.

اما نکته اصلی، البته، اتحاد کشورهای پیرامونی است. پیرامون با اتحاد به سلطه غرب و وابستگی آن به آن پایان خواهد داد. نابودی استثمار کشورهای حاشیه توسط دولت های غربی به معنای حذف پاراکاپیتالیسم و ​​در نتیجه سرمایه داری در این کشورها به طور کلی خواهد بود. پس از پایان دادن به استثمار غرب، در نتیجه، پیرامون دیگر حاشیه نخواهد بود. او تبدیل به مرکز خواهد شد.

در مورد مرکز ارتو-سرمایه داری که از هجوم محصول مازاد از بیرون محروم است، محکوم به تغییرات اساسی در نظام اجتماعی خود خواهد بود. اکنون در غرب ادبیات زیادی وجود دارد که سناریوهایی را برای آینده بشریت مورد بحث قرار می دهد. و در بیشتر این آثار همواره بیانیه ای از افول دیرینه و پیوسته ادامه دار غرب وجود دارد. تقریباً همه این آثار قیاسی را بین وضعیت کنونی غرب و قرن‌های آخر امپراتوری روم ترسیم می‌کنند که در نتیجه زوال کامل داخلی و فشار دشمنان خارجی - بربرها - به سمت مرگ اجتناب‌ناپذیر خود می‌رفت.

نویسندگان گرایش های مختلف در این باره می نویسند: از رادیکال های چپ افراطی گرفته تا لیبرال ها و حتی راست گرایان افراطی. در این راستا، عنوان کتاب «مرگ غرب» (2002) اثر ارتجاعی آمریکایی پی. جی.

ماهیت ماجرا این است که سرمایه داری اکنون تمام امکانات مترقی سابق خود را به پایان رسانده است. ترمزی در مسیر توسعه بشری شده است. معلوم شد که استفاده از یک روش فنی برای رشد نیروهای مولده که مشخصه سرمایه داری در شرایط این جامعه است به مرز نزدیک می شود. سرمایه داری در پی سود، فناوری را چنان توسعه داده است که اکنون طبیعت کره زمین و در نتیجه موجودیت بشر را تهدید می کند.

سرمایه داری در سطحی جدید و در شکلی جدید، فردگرایی حاکم بر دنیای حیوانات را احیا می کند، غرایز جانورشناسی را مهار می کند، اخلاق را از بین می برد، احساس وظیفه، شرافت و وجدان را از مردم سلب می کند و در نتیجه آنها را به گونه ای خاص از حیوانات تبدیل می کند - حیواناتی تفکر و تکنولوژی حفظ آن بشریت را محکوم به انحطاط، استخوان بندی و در نهایت مرگ می کند. برای زنده ماندن، بشریت باید به سرمایه داری پایان دهد.

وقتی کشورهای غربی از فرصت استثمار بقیه جهان محروم شوند، تنها گزینه آنها حذف سرمایه داری خواهد بود. زمانی که در سرتاسر جهان به هر دو شکلش (هم پاراسرمایه داری و هم سرمایه داری ارتو-سرمایه داری) نابود شود، دوران گذار به جامعه ای از نوع اساسی متفاوت آغاز خواهد شد - جامعه ای بدون مالکیت خصوصی و استثمار انسان توسط انسان. تقسیم کل جامعه بشری به یک مرکز تاریخی و یک حاشیه تاریخی از بین خواهد رفت. بشریت در یک جامعه واحد ادغام خواهد شد.

اما، متأسفانه، گزینه توسعه دیگری را نمی توان به طور کامل رد کرد. حاکمان غرب ارتو-سرمایه داری، با احساس نزدیک شدن به شکست اجتناب ناپذیر، ممکن است تصمیم به استفاده از سلاح های هسته ای بگیرند. آن وقت هم بشریت و هم تاریخش به پایان خواهد رسید. در مدار سوم از خورشید، یک سیاره مرده و متروک دور خواهد زد.

منسوخ شدن سرمایه داری و خطری که تداوم وجود این سیستم اقتصادی برای بشریت ایجاد می کند، به وضوح با بحران عظیم اول مالی و سپس همه جانبه اقتصادی که در سال 2008 آغاز شد، نشان داده شده است. بسیاری از مدافعان سرسخت خود را مجبور کرد به آینده سرمایه داری بیندیشند و دولت های کشورهای سرمایه داری اقداماتی را انجام دهند که مغایر با اصول اساسی عملکرد اقتصاد سرمایه داری باشد. رئیس اتاق بازرگانی آمریکا، ای. سامرز، گفت: دوران بازار آزاد به پایان رسیده و دوران تنظیم دولتی اقتصاد آغاز شده است که ملی شدن بانک ها و بنگاه ها را مستثنی نمی کند. رئیس سابق سیستم فدرال رزرو ایالات متحده، A. Greenspan، مستقیماً در مورد مفید بودن ملی کردن بانک های کشور در شرایط بحران شدید صحبت کرد. در ایالات متحده، این روند در حال حاضر آغاز شده است، که یکی از روزنامه نگاران ما را بر آن داشت تا مقاله ای محکوم کننده با عنوان "کشورهای سوسیالیستی" منتشر کند. دولت آلمان همچنین قصد دارد بانک های مشکل دار را ملی کند. نماینده رئیس مجمع پارلمانی شورای اروپا، ماریا دی بلم روزیرا، این عقیده غالب مبنی بر اینکه سازوکارهای بازار می توانند برای مشکلات اجتماعی راه حلی ارائه دهند را اشتباهی عمیق توصیف کرد. در واقع، آنها بدون تجاوز به اقتصاد "آزاد" قابل حل نیستند. نیکلا سارکوزی، رئیس جمهور فرانسه گفت که بحران اقتصادی کنونی ناشی از سرمایه داری «بد» است که تا کنون وجود داشته است، باید لغو شود و سرمایه داری دیگری جایگزین شود، این بار «خوب». سرمایه داری موجود در واقع باید نابود شود. اما نمی‌توان آن را با سرمایه‌داری بهتر جایگزین کرد، زیرا چنین چیزی وجود ندارد و نمی‌تواند باشد، بلکه تنها با جامعه‌ای مبتنی بر مالکیت عمومی بر وسایل تولید - کمونیستی.

نشریه قبلی ام در مورد واقعه بندگی خود، مرا وادار به نوشتن این مقاله کرد. در آنجا به موضوع تشکل ها پرداختم که می خواهم با جزئیات بیشتری در نظر بگیرم.

این ممکن است خسته کننده به نظر برسد، به خصوص پس از حفظ خسته کننده حقایق خشک در درس تاریخ در مدرسه یا دانشگاه، اما، به نظر من، بسیار هیجان انگیز و هیجان انگیز است. درک جامعه ای که همه ما در آن زندگی می کنیم بسیار جالب است. با تصور مراحل و قوانین تکامل اجتماعی مشترک برای بشریت، می‌توانیم گذشته خود را بهتر درک کنیم و جالب‌ترین چیز این است که سعی کنیم آنها را به آینده تعمیم دهیم و در مورد آنچه پیش روی همه ما قرار دارد، فرض کنیم.

رویکرد تکوینی

منبع تصویر: www.fotosimagenes.org یا رویکرد شکل‌گیری‌های اجتماعی-اقتصادی توسط کارل مارکس و متعاقباً توسط فردریش انگلس توسعه یافت، اما متأسفانه در آن زمان، تاریخچه دشواری داشت و اکنون، مانند همه آموزه‌های مارکس، رویکرد تکوینی است. ، به بیان ملایم، محبوب نیست. امیدوارم این حذف توسط جامعه علمی اصلاح شود.

ملاک در این رویکرد است شکل گیری اجتماعی-اقتصادی- مرحله ای از تکامل اجتماعی که با روش تولید خاص برای یک شکل بندی معین و روابط تولیدی و اقتصادی مربوط به آن مشخص می شود.
برای مثال، فئودالیسم، به عنوان یک شکل‌گیری اجتماعی-اقتصادی، با شیوه‌ی تولید فئودالی مشخص می‌شود: اقتصاد کشاورزی، غلبه جمعیت روستایی، غیاب یا اصول اولیه بخش‌های صنعتی. شیوه تولید فئودالی منطبق بر روابط تولیدی-اقتصادی فئودالی است: طبقه حاکم (مالکین) رانت را از دهقانان (طبقه استثمار شده) از طریق اجبار غیراقتصادی دریافت می کردند.

در زیر من ویژگی ها و ویژگی های اصلی همه تشکیلات را برجسته کرده ام.

سیستم اشتراکی بدوی

جامعه پیش از کشاورزی، جامعه شکارچی-گردآورنده یا جامعه کمونیسم ابتدایی نیز نامیده می شود.

  • ویژگی های شخصیت:
    • تخصیص (غیر تولیدی) اصل تولید؛
    • عدم وجود دولت، طبقات و مالکیت خصوصی؛
    • موقعیت برابر اعضای جامعه در رابطه با وسایل تولید.
  • تغییرات کیفی:خروج انسان از قلمرو حیوانات
  • اصل تولید:شکارچی.
  • ترکیب کلاس:غایب.
  • حالت:در صورت عدم وجود، سلسله مراتب بر اساس تمایز سنی و جنسیتی بود.
  • دین:باورهای اولیه: آنیمیسم، شمنیسم، توتمیسم.
  • فرهنگ:از آنجایی که در این عصر زبان نوشتاری وجود نداشت، گفتن چیز خاصی دشوار است.

کشف کشاورزی و دامداری به افراد بدوی اجازه داد تا شروع به تولید محصول اضافی کنند که مستلزم طبقه بندی اموال جامعه ، جدایی اعضای ثروتمند و عادی جامعه ، اشراف قبیله بود. همچنین، به لطف کشاورزی و دامداری، رشد جمعیت و تجمیع جوامع قبیله ای به قبایل و رؤسای آغاز شد. اسیران جنگی و فقیرترین اعضای جامعه به عنوان نیروی کار رایگان استفاده می شوند و جامعه به طبقات تقسیم می شود.

محصول عمومی- این مجموع کالاهای مادی است که در تمام بخش های تولید مادی (وسایل تولید و کالاهای مصرفی) ایجاد می شود.

محصول مورد نیاز- بخشی از محصول اجتماعی لازم برای عادی بودن، از نظر شرایط اجتماعی-اقتصادی فعلی، بازتولید توانایی های جسمی و روحی کارگر و اعضای خانواده او.

محصول مازاد- بخشی از محصول اجتماعی بیش از محصول لازم تولید می شود.

سیستم برده

  • ویژگی های شخصیت:
    • اصل کشاورزی-صنعتی تولید، کشاورزی معیشتی.
    • برده مالک ابزار تولید نیست: نه زمین، نه ابزار و نه دام.
    • برده در جامعه کاملاً بی حقوق است (عبد یک شیء است نه موضوع قانون).
    • سطح پایین توسعه فناوری - بی علاقگی بردگان به توسعه و رشد تولید و کار رایگان بردگان برای مالک.
  • تغییرات کیفی:گذار از یک اقتصاد تخصیصی به یک اقتصاد مولد، ظهور یک جامعه طبقاتی، ظهور دولت.
  • طبقه غالب:صاحبان برده
  • کلاس استثمار شده:بردگان
  • روش عملیات:غیر اقتصادی
  • حالت:شکل های دولتی بسته به تراکم جمعیت، زمین و تفاوت های فرهنگی بسیار متفاوت است، از دموکراسی یونان تا امپراتوری های آسیایی با بوروکراسی های گسترده و دولت های متمرکز قوی.
  • دین:توسعه باورهای بدوی در شرک، و همچنین، تحت شرایط خاص، ظهور باورهای توحیدی: فرقه آتن در مصر، یهوه در یهودیه.
  • فرهنگ:ظهور جهان بینی سکولار در قالب آموزه های مختلف فلسفی: فلسفه طبیعی، افلاطون گرایی در غرب. تائوئیسم، آیین کنفوسیوس در شرق.

روابط تولیدی برده‌داری که پایه‌های تقسیم کار را پایه‌گذاری کرد و به توسعه نیروهای تولیدی انگیزه داد، از نظر اقتصادی بی‌سود شد. برده و نتایج کار او مالکیت کامل مالک فردی یا جمعی (جامعه، معبد، دولت) بود، بنابراین، منافع اقتصادی برده در فعالیت هایش عملاً وجود نداشت. این دلیلی شد برای تکامل نظام برده داری به یک سیستم فئودالی، از طریق افزایش تدریجی استقلال بردگان، به عنوان مثال، کولوناتا در امپراتوری روم.

نیروهای تولیدی (به آلمانی: Produktivkräfte) ابزار تولید و افرادی هستند که تجربه تولید، مهارت های خاصی دارند و این ابزارهای تولید را به کار می گیرند.

همه ملت ها از نظام بردگی عبور نکردند. برخی از مردمان با حضور در عرصه تاریخ در مجاورت جوامعی که به سطح بالاتری از توسعه اجتماعی رفته بودند، تحت تأثیر خود، از شکل‌گیری‌های اجتماعی-اقتصادی قبلی دور زدند. به عنوان مثال، قبایل اسلاو و ژرمن با ظهور نظام فئودالی، تشکیل جامعه طبقاتی را تکمیل کردند.

فئودالیسم

  • ویژگی های شخصیت:
    • اصل تولید کشاورزی-صنعتی، کشاورزی معیشتی، تولید کوچک فردی؛
    • انحصار طبقه حاکمه اربابان فئودال بر ابزار اصلی تولید - زمین.
    • مالکیت زمین به طور جدایی ناپذیری با تسلط بر طبقه تولیدکننده دهقانان مرتبط بود.
    • بر خلاف نظام برده داری، دهقان مزرعه خود را داشت، که قانوناً به ارباب فئودال تعلق داشت، اما در واقع از طریق ارث به خانواده دهقان منتقل می شد.
    • دهقان صاحب ابزار، املاک و دام بود.
    • ارباب فئودال به دلیل «حق» خود بر زمین، اجاره زمین را به صورت رایگان از دهقانان دریافت می کرد (corvée, quitrent).
  • تغییرات کیفی:استقلال اقتصادی دهقان، که تحت فئودالیسم ایجاد شد (در مقایسه با موقعیت یک برده)، امکان افزایش بهره وری نیروی کار را باز کرد. جدایی صنایع دستی از کشاورزی به تعمیق تقسیم کار و به رسمیت شناختن حقوقی مالکیت صنعتگر بر وسایل تولید (کارگاه، ابزارآلات) و محصولات تولید شده توسط وی منجر شد.
  • طبقه غالب:اربابان فئودال
  • کلاس استثمار شده:دهقانان
  • روش عملیات:غیر اقتصادی
  • حالت:در مراحل اولیه فئودالیسم، طبقه بندی مالکیت جامعه عمیق تر شد. ظهور اشراف، املاک (گروه های اجتماعی که اعضای آن از نظر وضعیت حقوقی متفاوت هستند)، تمرکز دولت. نوع اصلی دولت به سلطنت املاک تبدیل می شود.
    در مراحل بعدی فئودالیسم، شکل سلطه سیاسی طبقه فئودال به سلطنت مطلقه (مطلق گرایی، خودکامگی) تبدیل شد.
  • دین:گسترش فئودالیسم و ​​مراحل اولیه آن با گسترش مسیحیت همراه بود که از نظر ایدئولوژیک ساختار فئودالی و سلسله مراتب جامعه را مشروعیت بخشید. در مرحله ظهور مناسبات و طبقات جدید سرمایه داری در جامعه و تجزیه فئودالیسم، تغییرات اساسی در حوزه مذهبی - اصلاحات - تغییراتی در مذهب رخ داد که مطابق با منافع طبقه سرمایه دار نوظهور بود (برای مثال نگاه کنید به: اخلاق کاری پروتستانی).
  • فرهنگ:توسعه نیروهای مولد تحت فئودالیسم نیز به توسعه زندگی معنوی منجر شد. رنسانس که با ویژگی سکولار، جهان بینی انسان گرایانه، ظهور علم مبتنی بر دانش تجربی و بازگشت به فرهنگ باستان مشخص می شود، نشان دهنده جنبشی علیه فئودالیسم و ​​رهایی زندگی معنوی از نفوذ مذهبی بود.

فئودالیسم متأخر منجر به دو مسیر توسعه کاملاً متفاوت شد. در کشورهای اروپای غربی با روابط کالایی-پولی اولیه، رشد تضادهای داخلی در جامعه منجر به انقلاب‌های بورژوایی قرن‌های 16-18 شد که ساختار فئودالی را جایگزین شکل‌گیری سرمایه‌داری کرد که مناسب‌تر با سطح توسعه بود. نیروهای تولیدی

در برخی از کشورهای اروپای مرکزی و شرقی، روند شکل گیری روابط سرمایه داری به دلیل ارتجاع فئودالی که شامل استقرار دیکتاتوری اشراف، تمرکز قوی دولت و معرفی اشکال خشن از رعیت بود، کند شد. آغاز روابط کالایی و پولی در نتیجه، شخم اربابانی شخصیت یک شرکت تجاری بزرگ را به خود گرفت و استثمار دهقانان ماهیتی برده دار داشت (برخی از مورخان این را نتیجه افزایش تقاضا برای نان از کشورهای غربی می دانند. اروپا که در آن زمان روابط سرمایه داری در آن برقرار بود). فئودالیسم متاخر طولانی شد و در برخی کشورها تنها در نیمه دوم قرن نوزدهم پایان یافت.

روندهای مشابهی در کشورهای آسیایی رخ داد، اما در آنجا با مداخله کشورهای اروپای غربی، به ویژه در چین و هند، تشدید شد.

نظام سرمایه داری

  • ویژگی های مشخصه و تغییرات کیفی:
    • اصل تولید صنعتی؛
    • تسلط روابط کالایی و پولی و تقسیم کار عمیق؛
    • مالکیت خصوصی وسایل تولید؛
    • گذار از اجبار غیراقتصادی به اجبار اقتصادی - نیروی کار مزدور به کالایی قابل فروش تبدیل شد.
    • توسعه سریع فناوری و تولید ماشین.
  • طبقه حاکم: بورژوازی.
  • طبقه استثمار شده: کارگران.
  • روش عملیاتی: اقتصادی
  • دولت: دموکراسی محدود و رسمی.
  • دین: در بسیاری از کشورها جدایی کلیسا از دولت و اعلام یک جامعه سکولار وجود داشته است، اگرچه درصد ایمانداران هنوز بسیار بالا است.
  • فرهنگ: رشد روشنفکران، دستاوردهای علمی خارق‌العاده، انقلاب‌های علمی، فناوری و اطلاعاتی به بشریت فرصت‌های عظیمی داده است، اما هنوز عجله‌ای برای استفاده کامل از آنها ندارد.

سرمایه داری پس از گذراندن مرحله رقابت شدید در قرن نوزدهم و مرحله توزیع مجدد بازارهای فروش در نیمه اول قرن بیستم (دو جنگ جهانی)، اکنون در مرحله انحصار دولتی قرار دارد که مشخصه آن این واقعیت است. که راس دستگاه بوروکراتیک با صاحبان انحصارات بزرگ سرمایه داری، یک الیگارشی مالی، ادغام شده است که موقعیت سرمایه داری را بسیار تقویت کرد.

نتیجه

منابع ایده های مارکس آثار مکتب کلاسیک اقتصاد سیاسی انگلیسی (آدام اسمیت)، فلسفه کلاسیک آلمان (هگل) و سوسیالیست های اتوپیای فرانسوی (سن سیمون) بود. بنابراین، او بر اساس ایده های متفکران برجسته زمان خود، آنها را با روح انسان گرایی رنسانس توسعه می دهد و سعی می کند پاسخی برای مشکل تضادهای اجتماعی در جامعه بیابد که از زمان خروج از حیوان او را آزار می دهد. پادشاهی.

کارل مارکس با بررسی تکامل جامعه بشری از دوران ماقبل تاریخ تا قرن نوزدهم، سعی کرد داده‌هایی را که برای توسعه آینده بشر جمع‌آوری کرده است، بیان کند و ویژگی‌های اصلی شکل‌گیری آینده را توصیف کند.

از آنجایی که تلاش برای توصیف شکل‌گیری آینده موضوعی دشوار و نسبتاً پرحجم است، به همراه تحلیل تشکل‌ها در روسیه و اتحاد جماهیر شوروی (که اساساً ربطی به سوسیالیسم و ​​کمونیسم ندارند) و همچنین مرحله کنونی توسعه سرمایه داری، من آنها را در انتشارات آینده خود در نظر خواهم گرفت.

تاریخ زمین شناسی زمین

نام سیاره ما - زمین - از اسلاوی "زم" - کف، پایین آمده است. بزرگترین تفاوت زمین با سایر سیارات منظومه شمسی وجود حیات بر روی آن است که به اشکال بالایی از توسعه رسیده است.

تاریخ زمین شناسی زمین معمولاً به دو مرحله نابرابر تقسیم می شود: کریپتوزوییک(فاصله زمانی زیادی بدون بقایای آشکار موجودات زنده اسکلتی)، یا پرکامبرین، و فانوزوئیک(به معنای واقعی کلمه - زندگی آشکار). آنها با هم حدود 3570 میلیون سال سن دارند. زمان های پیشین به عنوان تاریخ پیش از زمین شناسی زمین نامیده می شود (جدول 2.1).

جدول 2.1. مناطق زمین شناسی، دوران ها و دوره ها

در دوران آرکئنکهن‌ترین ذخایر درون‌زای کانی‌های کروم، مس، نیکل و طلا و همچنین کهن‌ترین ذخایر دگرگونی کوارتزیت‌های فروژین و میکای دگرگونی و پگماتیت‌های فلزی کمیاب تشکیل شد. در آرکئن پسین، رسوبات شیل نفتی به دلیل تجمع جلبک های چند سلولی شروع به شکل گیری کردند.

در دوران پروتروزوئیک(2600 - 570 میلیون سال) در ارتباط با ماگماتیسم بازالتی، رسوبات ماگمایی سنگ معدن کروم، آهن، تیتانیوم، مس، نیکل و پلاتین و در ارتباط با ماگماتیسم گرانیت - کانسارهای سنگ معدن فلزات غیر آهنی، کمیاب و نجیب ایجاد شد. . در همان دوران، ذخایر دگرگونی شکل گرفتند که بزرگترین ذخایر کوارتزیت های آهن دار مانند Krivoy Rog و KMA و همچنین کنگلومراهای طلا-اورانیوم را نشان می دادند.

در دوران فانوزوئیک(570 میلیون سال - عصر مدرن)، ذخایر برون زا از شیل نفت، زغال سنگ، نفت و گاز، نمک ها، فسفریت ها و گوگرد در مقادیر فزاینده ظاهر و توسعه یافتند. ذخایر درون زا متعددی از سنگ معدن فلزات آهنی، غیر آهنی، کمیاب، نجیب و رادیواکتیو در مناطق متحرک بوجود آمد.

مهمترین رویداد عصر سنوزوئیک ظهور انسان بود. اعتقاد بر این است که پیرترین انسان روی زمین 1 - 2 میلیون سال پیش، در دوران پارینه سنگی اولیه، و انسان مدرن (هوموساپینس، هومو ساپینس) - نه کمتر از 40 هزار سال پیش، و شاید بیشتر، روی زمین ظاهر شد.

مطالعات اخیر نشان داده است که اجداد انسان های فسیلی هستند استرالوپیتکوس- 5 میلیون سال پیش در شرق آفریقا ظاهر شد و حدود 2.6 میلیون سال پیش آنها شروع به پردازش اولیه سنگ (عمدتاً سنگریزه) کردند. افراد بدوی - باستانی ها- همچنین 1.4 - 1.2 میلیون سال پیش در آفریقا ظاهر شد و به تدریج به اروپا و آسیا گسترش یافت. در نزدیکی بقایای آنها تبرها و خراش های سنگی پیدا شد. زمان وجود Archanthropes - پارینه سنگی اولیه - 350-400 هزار سال پیش به پایان رسید.

شکل 2.2. تکامل انسان.

جایگزین شدند دیرینه انسان ها یا نئاندرتال ها، آنها در پارینه سنگی میانه (تا 35 هزار سال پیش) زندگی می کردند. دنبال شدند نئوآنتروپ ها، افراد مدرنی که در فرآوری سنگ به موفقیت دست یافته اند. حدود 10 هزار سال پیش میان سنگی آغاز شد و حدود 6 هزار سال پیش نوسنگی آغاز شد. در این زمان، انسان از قبل اولین فلزات - مس و طلا را می شناخت. حدود 5 هزار سال پیش اولین محصولات برنز ظاهر شد (عصر برنز)، سپس 3 تا 2.5 هزار سال پیش عصر آهن آغاز شد که در زمان ما نیز ادامه دارد. گاهشماری تمدن بشری در جدول 2.2 ارائه شده است.

جدول 2.2. جدول زمانی تمدن بشری

همچنین بخوانید

  • - تاریخچه توسعه انسانی

    تاریخ زمین شناسی زمین نام سیاره ما - زمین - از اسلاوی "زم" - کف، پایین آمده است. بزرگترین تفاوت زمین با سایر سیارات منظومه شمسی وجود حیات بر روی آن است که به اشکال بالایی از توسعه رسیده است. زمین شناسی ... [ادامه مطلب]

  • مراحل اصلی رشد انسان

    اکثر دانشمندان به نظریه تکاملی پایبند هستند که توسط آخرین مطالعات بیوشیمیایی و ژنتیکی تایید شده است. جد مشترک فرضی انسان و میمون بین 5 تا 10 میلیون سال پیش زندگی می کرده است.

    در حین کاوش در دریاچه چاد در سال 2002، جمجمه یک موجود انسان نما با ویژگی های میمون و انسان کشف شد که سن آن 7 میلیون سال تخمین زده می شود. این موجود "Sahelanthropus از چاد" (Sahelanthropus tchadeensis) نام داشت.

    فرض بر این است که ساکلونتروپوس، مانند انسان، قائم بود. اما برخی از انسان شناسان بر این باورند که این موجودی شبیه میمون است، نه یک انسان نما. استرالوپیتکوس (از لات

    australis - جنوبی و یونانی. pithekos - میمون)، که 4.2-1 میلیون سال پیش در آفریقا زندگی می کرد، نزدیک ترین شکل به اجداد انسان ها در نظر گرفته می شود. بدن استرالوپیتکوس پوشیده از مو بود و از نظر ظاهری بیشتر شبیه میمون بود تا انسان. با این حال، او روی دو پا راه می رفت و از اشیاء مختلف به عنوان ابزار استفاده می کرد که با فاصله انگشت شست پا تسهیل می شد.

    حجم مغز (نسبت به حجم بدن) کوچکتر از حجم مغز انسان، اما بزرگتر از میمون های امروزی بود.

    یک مرد ماهر(هومو هابیلیس) که به دلیل توانایی آن در ساخت ابزارهای سنگی ساده به این نام خوانده می شود، اولین نماینده از جنس هومو محسوب می شود. مغز آن یک سوم بزرگتر از مغز استرالوپیتکوس است و خصوصیات بیولوژیکی مغز مبانی احتمالی گفتار را نشان می دهد. از جهات دیگر، هومو هابیلیس بیشتر شبیه استرالوپیتکوس بود تا انسان مدرن.

    انسان راست قامت ابزار پیچیده تری ساخت و نحوه استفاده از آتش را می دانست.

    حجم مغز او نزدیک به یک فرد مدرن است، او توانست فعالیت های جمعی را سازماندهی کند (به عنوان مثال شکار حیوانات بزرگ) و شروع به استفاده از گفتار کرد.

    در دوره بین 500 هزار تا 200 هزار سال پیش، گذار از هومو ارکتوس به هومو ساپینس رخ داد. هنگامی که یک گونه جایگزین گونه دیگر می شود، تشخیص مرز بسیار دشوار است، بنابراین نمایندگان این دوره انتقالی گاهی اوقات باستانی ترین هومو ساپینس نامیده می شوند.

    یک قرن و نیم پیش، بقایای یک مرد بدوی به نام نئاندرتال (پس از نام مکانی در آلمان).

    حجم مغز نئاندرتال با مغز مدرن مطابقت داشت (و حتی اندکی از آن فراتر رفت)؛ کاوش ها همچنین نشان دهنده یک فرهنگ نسبتاً توسعه یافته از جمله آیین ها، آغاز هنر و اخلاق (مراقبت از هم قبیله ها) بود. پیش از این اعتقاد بر این بود که انسان نئاندرتال نیای مستقیم انسان مدرن است، اما اکنون دانشمندان تمایل دارند باور کنند که او یک شاخه کور و بن بست از تکامل است.

    یک هومو ساپینس جدید، یعنی یک نوع انسان مدرن، حدود 130 هزار سال پیش در آفریقا ظاهر شد.

    (غیرممکن، و بیشتر) سال ها پیش، در مدت کوتاهی این یکی در سراسر آسیا و اروپا گسترش یافت: فسیل "مردم جدید" پس از مکان اولین اکتشاف (Cro-Magnon در فرانسه) Cro-Magnon نامیده شدند.

    کرومانیون ها کمی متفاوت از انسان های مدرن به نظر می رسید. آنها مصنوعات متعددی را از خود به جای گذاشتند که به ما امکان می دهد پیشرفت بالای فرهنگ آنها، نقاشی های غار، مجسمه های مینیاتوری، حکاکی ها، جواهرات و غیره را قضاوت کنیم.

    انسان خردمند 15 تا 10 هزار سال پیش کل زمین را پر کرده است.

    سالها پیش. به تدریج ابزارها بهبود یافت و تجربیات زندگی و تاریخی او انباشته شد؛ انسان به سمت اقتصاد مولد (کشاورزی و دامداری) رفت. اولین سکونتگاه های بزرگ به وجود آمدند و در بسیاری از مناطق بشریت وارد عصر تمدن ها شد.

    عوامل اصلی انسان زایی

    عوامل بیولوژیکی:

    • راه رفتن عمودی؛
    • توسعه دست؛
    • مغز بزرگ؛
    • توانایی بیان بیان

    عوامل اجتماعی(اشکال فعالیت) :

    • کار؛
    • فعالیت جمعی؛
    • فكر كردن؛
    • زبان و ارتباطات؛
    • اخلاقی.

    اعتقاد بر این است که از بین عوامل ذکر شده، نیروی کار نقش اصلی را در روند توسعه انسانی ایفا کرد که در نمونه آن ارتباط متقابل سایر عوامل بیولوژیکی و اجتماعی به وضوح نشان داده شده است.

    بنابراین، راه رفتن عمودی دست ها را برای استفاده و ساخت ابزار آزاد می کرد؛ ساختار دست (شست فاصله دار، انعطاف پذیری) به آنها اجازه می داد تا به طور موثر استفاده شوند. در فرآیند کار مشترک، روابط نزدیک بین اعضای تیم ایجاد شد که منجر به مهار فردگرایی، نگرانی برای اعضای قبیله (سیستم ممنوعیت ها و هنجارها) و نیاز به ارتباط (ظاهر گفتار) شد. . زبان به توسعه تفکر کمک کرد و امکان بیان مفاهیم فزاینده انتزاعی را فراهم کرد. توسعه تفکر، به نوبه خود، زبان را با کلمات جدید غنی کرد.

    زبان همچنین امکان انتقال تجربیات از نسلی به نسل دیگر و حفظ و افزایش دانش بشر را فراهم کرد.

    بنابراین عوامل بیولوژیکی و اشکال فعالیت اجتماعی ارتباط تنگاتنگی با یکدیگر دارند و به یکدیگر وابسته هستند. به طور کلی، یک فرد را نمی توان صرفاً به ویژگی های بیولوژیکی تقلیل داد، زیرا فقط جامعه می تواند از یک فرد یک فرد بسازد (تأیید این امر کودکانی است که توسط حیوانات بزرگ شده اند).

    اما نمی توان آن را فقط به کیفیت های اجتماعی تقلیل داد، زیرا پیش نیازهای بیولوژیکی برای رشد انسان ضروری است (مغز توسعه یافته، وضعیت ایستاده و غیره). انسان به طور همزمان در دو جهان - طبیعی و اجتماعی زندگی می کند و موجودی زیست اجتماعی است.

    تعاریف انسان

    طبیعت انسان - این مجموعه ای از ویژگی ها و ویژگی هایی است که فرد را از سایر موجودات زنده متمایز می کند.ویژگی های خاص یک فرد : عقل، توانایی کار، فعالیت جمعی، زبان، اخلاق، خلاقیت، معنویت، ایمان، تخیل، خیال، خنده، آگاهی از فناپذیری و بسیاری از ویژگی ها و ویژگی های خاص دیگر.

    تکامل انسان

    هنگامی که افلاطون تعریف زیر را از انسان ارائه داد: "انسان حیوانی است با دو پا و بدون پر"، دیوژن خروسی را کند و به مدرسه آورد و گفت: "اینجا انسان افلاطون است!" پس از این تعریف اضافه شد: «و با میخهای پهن».

    جوهر انسان این کیفیت اصلی است که محتوای درونی یک فرد را تعیین می کند.

    دانشمندان مختلف تعاریف بسیار متفاوتی از جوهر انسان ارائه کرده اند که آن را در فعالیت اجتماعی، عقل، خلاقیت، بازی یا ایمان می دیدند.

    تعاریف زیادی از مفهوم "شخص" وجود دارد.

    ارسطو انسان را حیوانی سیاسی (zoonpolitikon) نامید و تأکید کرد که انسان تنها در زندگی اجتماعی و ورود به روابط اقتصادی، سیاسی و فرهنگی با سایر اعضای جامعه (دولت) به ذات خود پی می برد.

    کارل مارکس همچنین بر جوهر اجتماعی انسان تأکید کرد: «جوهر انسان یک انتزاع ذاتی در فرد نیست.

    در فعالیت خود، کلیت همه روابط اجتماعی است.»

    هومو ساپینس (انسان منطقی). این تعریف که جوهر انسان را فقط در ذهن می بیند به ارسطو نیز برمی گردد. در دوران مدرن به طور کلی پذیرفته شد، رنه دکارت انسان را "چیز متفکر" نامید، و پس از ظهور طبقه بندی بیولوژیکی، نام استاندارد گونه ها برای انسان مدرن شد.

    در دنیای وسیع، او با توانایی تفکر منطقی و آگاهی از خود و دنیای اطرافش از قلمرو حیوانات متمایز می شود.

    هومو فابر (انسان خلاق). این مفهوم توسط فیلسوف هلندی J. Huizinge (1872-1945) مطرح شد. انسان بر خلاف حیوانات فعالانه تولید می کند، می آفریند، می آفریند و فعالیت او هدفمند، دارای معنای ارزشی و سازماندهی خلاقانه است.

    آفرینش اساس همه فعالیت های متنوع انسان است: تولید، تربیت، آموزش، سیاست و غیره. انسان با این درک زمانی انسان شد که برای اولین بار ابزاری بدوی ساخت. بهبود ابزارها - از خراش های سنگ گرفته تا کامپیوتر - محیط مصنوعی خاصی را برای انسان ایجاد کرده است که تا حد زیادی زندگی او را تعیین می کند.

    می توان گفت انسان مدرن در دنیای تکنولوژی و فرهنگ زندگی می کند که خود خالق آن است.

    هومو لودنس (مرد در حال بازی). این مفهوم همچنین توسط J. Huizinge معرفی شد، که معتقد است هیچ نوع فعالیت فرهنگی انسانی نمی تواند بدون اجزای بازی - عدالت، جنگ، فلسفه، هنر و غیره انجام دهد. فرهنگ برخاسته از بازی است؛ حوزه نمادین خاصی از وجود انسان در آن ایجاد می شود. این خیلی کار نیست که یک فرد را انسان می کند، بلکه زمان بازی آزاد است، جایی که او می تواند تخیلات خود را تحقق بخشد، تخیل خود را توسعه می دهد، ارزش های هنری ایجاد می کند، با دیگران ارتباط برقرار می کند و به طور داوطلبانه قوانین مشترک برای همه را می پذیرد.

    Homo Religiosus (شخص مذهبی).

    در اینجا انسان اساساً به عنوان «شکل و تشبیه خدا» شناخته می شود. بر اساس عقاید مسیحی، انسان موجودی آزاد است که دارای توانایی انتخاب بین خیر و شر است. هدف و تحقق انسان حرکت به سوی خیر است که همان خداست. پس ذات انسان در ایمان متجلی می شود; کفر و بدی راهی است که انسان را از ذات قبیله ای خود دور می کند.

    و به عنوان مثال، ارنست کاسیرر انسان را «حیوان نمادین»، ارنست بلوخ «مرد رویاپرداز»، نوربرت وینر «انسان ارتباطی»، مارتین هایدگر «مرد بی حوصله» نامید که جوهر انسان را در خلق نمادها می بینند. ، توانایی رویاپردازی، برقراری ارتباط و غیره.

    فردریش نیچه با تأکید بر عدم ابتکار او، انسان را «حیوان بیمار» نامید. گله داری، نیاز به تسلیم. تاریخ جامعه را انحطاط تدریجی انسان می داند. برخی از فیلسوفان مدرن در مورد پرخاشگری انسان صحبت می کنند که خود را در جنگ ها و جنایات بی پایان نشان می دهد، غیرمنطقی بودن او که منجر به تخریب محیط زیست، انباشت سلاح های کشتار جمعی، افزایش جمعیت، بلایای انسانی و در نهایت به مرگ انسان می شود. تمام بشریت

    "مردی یک میمون دیوانه است که در دستانش تیغی به او داده شد" - اس. لم.

    تعاریف مفهوم "شخص" برگرفته از فرهنگ لغت های فلسفی.

    انسان - این بالاترین سطح موجودات زنده روی زمین است که موضوع فعالیت و فرهنگ اجتماعی-تاریخی است.

    انسان این یک موجود زیست اجتماعی با گفتار مفصل، آگاهی، عملکردهای ذهنی بالاتر (تفکر انتزاعی-منطقی، حافظه منطقی و غیره) است که قادر به ایجاد ابزار و استفاده از آنها در فرآیند کار اجتماعی است.

    بنابراین، ماهیت و جوهر انسان به قدری عمیق و چندوجهی است که باید از عدم قطعیت اساسی و تعریف ناپذیری ذات انسان صحبت کرد.

    F.M. داستایوفسکی گفت: "انسان یک راز است ...".

    جدول مراحل رشد انسانی

    پاسخ ها:

    مراحل رشد انسان 1) دوره: ابتدایی، گاهشماری: 40 هزار.

    سال ها پیش، خلاصه: شکل گیری انسان، بهبود ابزار، گذار به کشاورزی و دامداری از شکار و گردآوری. 2) دوره: جهان باستان، گاهشماری: قرن چهارم قبل از میلاد.

    - قرن پنجم پس از میلاد، خلاصه: تقسیم جامعه به حاکمان و حکومت شوندگان، گسترش برده داری، جهش فرهنگی. 3) دوره: قرون وسطی، گاهشماری: قرن 5 میلادی. - قرن پانزدهم میلادی، خلاصه: استقرار نظام طبقاتی در اروپا، مذهب، شهرنشینی و تشکیل دولت های بزرگ فئودالی اهمیت زیادی پیدا کرد.

    4) دوره: دوران مدرن، گاهشماری: قرن 15 - اوایل قرن 20، خلاصه: شکل گیری تمدن سرمایه داری صنعتی، پیدایش امپراتوری های استعماری، انقلاب بورژوایی، انقلاب صنعتی، توسعه بازار جهانی و سقوط آن، تولید بحران ها، اجتماعی تضادها، تقسیم مجدد جهان 5) دوره: تاریخ اخیر، گاهشماری: پایان قرن 20 - امروز، خلاصه: رقابت قدرت، اختراع سلاح های هسته ای، گسترش رایانه ها، تغییر ماهیت کار، بازگرداندن یکپارچگی بازار جهانی، تشکیل یک سیستم جهانی ارتباطات اطلاعاتی

    به دنبال لانه تاریخی یونانی، لانه های تاریخی جدیدی به وجود آمد که در آنها شکل گیری روش تولید سروار (باستانی) رخ داد: اتروسکی، کارتاژی، لاتین.

    موجودات اجتماعی-تاریخی کهن در کنار هم یک عرصه تاریخی جدید را تشکیل دادند - مدیترانه، که نقش مرکز توسعه تاریخی جهان به آن منتقل شد.

    با ظهور یک نظام جهانی جدید، بشریت به عنوان یک کل به مرحله جدیدی از توسعه تاریخی صعود کرد. دوره های جهانی تغییر کرد: دوران شرق باستان با عتیقه جایگزین شد.

    در توسعه بعدی، در قرن چهارم. قبل از میلاد مسیح. عرصه های تاریخی خاورمیانه و مدیترانه در کنار هم یک ابر سیستم جامعه شناختی - فضای تاریخی مرکزی (فضای مرکزی) را تشکیل دادند و در نتیجه به دو منطقه تاریخی آن تبدیل شدند.

    منطقه مدیترانه مرکز تاریخی بود، خاورمیانه - حاشیه داخلی.

    خارج از فضای تاریخی مرکزی، پیرامونی بیرونی وجود داشت که به بدوی (از جمله پیش طبقاتی) و سیاسی تقسیم می شد. اما بر خلاف دوران شرق باستان، پیرامون سیاسی در دوران باستان نه به صورت لانه های تاریخی منزوی، بلکه به صورت تعداد قابل توجهی عرصه های تاریخی وجود داشت که انواع مختلفی از ارتباطات بین آنها پدید آمد.

    در دنیای قدیم عرصه‌های آسیای شرقی، اندونزی، هند، آسیای مرکزی و سرانجام استپ بزرگ شکل گرفت که در وسعت آن امپراتوری‌های عشایری پدید آمدند و ناپدید شدند. در دنیای جدید در هزاره 1 قبل از میلاد. عرصه‌های تاریخی آند و میان‌آمریکایی شکل گرفت.

    گذار به جامعه باستانی با پیشرفت چشمگیری در نیروهای مولد مشخص شد.

    اما تقریباً کل افزایش بهره وری تولید اجتماعی نه آنقدر با بهبود فناوری که با افزایش سهم کارگران در جمعیت جامعه حاصل شد. این یک راه جمعیتی برای افزایش سطح نیروهای مولد است.

    در دوران ماقبل صنعتی، افزایش تعداد تولیدکنندگان کالاهای مادی در یک ارگانیسم تاریخی-اجتماعی بدون افزایش به همان نسبت کل جمعیت آن تنها به یک طریق ممکن بود رخ دهد - از طریق هجوم کارگران آماده از خارج، که حق داشتن خانواده و بچه دار شدن را نداشتند.

    هجوم مداوم کارگران از بیرون به ترکیب یک یا آن ارگانیسم تاریخی-اجتماعی لزوماً حذف سیستماتیک آنها از ترکیب سایر بدنه‌های جامعه‌شناختی را پیش‌فرض می‌گرفت.

    تاریخ جهان

    همه اینها بدون استفاده از خشونت مستقیم غیرممکن بود. کارگرانی که از بیرون آورده می شدند فقط می توانستند برده باشند. روش در نظر گرفته شده برای افزایش بهره وری تولید اجتماعی، استقرار برده داری برون زا (از یونانی خارجی - خارج، خارج) بود. تنها هجوم مداوم بردگان از خارج می تواند ظهور یک شیوه تولید مستقل را بر اساس کار چنین کارگران وابسته ممکن سازد.

    برای اولین بار، این روش تولید تنها در دوران شکوفایی جامعه باستان ایجاد شد و به همین دلیل معمولاً آن را باستان می نامند. در فصل ششم «روش‌های تولید پایه و غیراساسی» سرور نامیده شد.

    بنابراین، شرط لازم برای وجود جامعه باستانی پمپاژ مداوم منابع انسانی از سایر موجودات اجتماعی-تاریخی بود. و این دیگر جامعه‌های اجتماعی باید به گونه‌هایی متفاوت از این یکی و ترجیحاً به یک جامعه پیش طبقاتی تعلق داشته باشند.

    وجود سیستمی از جوامع از نوع باستانی بدون وجود پیرامونی وسیع، که عمدتاً از موجودات اجتماعی-تاریخی بربر تشکیل شده بود، غیرممکن بود.

    گسترش مستمر، که شرط لازم برای وجود جوامع سرور بود، نمی توانست به طور نامحدود ادامه یابد. دیر یا زود غیرممکن شد. روش جمعیت‌شناختی افزایش بهره‌وری تولید اجتماعی و نیز روش زمانی، بن‌بست بود.

    جامعه باستان، درست مانند جامعه سیاسی، قادر به تبدیل شدن به جامعه ای از نوع بالاتر نبود. اما اگر جهان تاریخی سیاسی تقریباً تا امروز و پس از خروج از شاهراه تاریخی به عنوان یک شاهراه پست، به حیات خود ادامه داد، آنگاه جهان تاریخی کهن برای همیشه ناپدید شد. اما جامعه باستانی در حال مرگ، باتوم را به جوامع دیگر سپرد.

    انتقال بشریت به مرحله‌ای بالاتر از رشد اجتماعی دوباره از طریق آنچه که فوق‌العاده شکل‌گیری یا فوق برتری نامیده می‌شود، رخ داد.

    عصر قرون وسطی (قرن VI-XV).

    امپراتوری روم غربی که به دلیل تضادهای داخلی تضعیف شده بود، تحت تهاجم آلمان ها فروپاشید. برهم‌نهی ارگانیسم‌های دمو-اجتماعی پیش‌طبقه‌ای ژرمنی وجود داشت، که به شکل متفاوتی از نمونه اولیه، یعنی protomilitomagnar، بر روی قطعات ارگانیسم زمین‌اجتماعی روم غربی تعلق داشتند. در نتیجه، در همان قلمرو، برخی از مردم به عنوان بخشی از ارگانیسم‌های پیش‌طبقه‌ای دموکرات زندگی می‌کردند، در حالی که برخی دیگر به عنوان بخشی از یک ارگانیسم زمین‌اجتماعی طبقاتی نیمه‌ویران شده زندگی می‌کردند.

    چنین همزیستی دو ساختار اجتماعی-اقتصادی و سایر ساختارهای اجتماعی که از نظر کیفی متفاوت هستند، نمی تواند خیلی طول بکشد. یا باید نابودی ساختارهای دموکراتی و پیروزی ساختارهای ژئو اجتماعی، یا فروپاشی ساختارهای ژئوسوسیال و پیروزی ساختارهای دمو اجتماعی، یا در نهایت، ترکیبی از هر دو صورت می گرفت.

    در قلمرو امپراتوری روم غربی از دست رفته، آنچه مورخان سنتز رومی-ژرمنی می نامند اتفاق افتاد. در نتیجه، یک شیوه تولید جدید و مترقی تر متولد شد - فئودالی و بر این اساس، یک شکل گیری اجتماعی-اقتصادی جدید.

    یک سیستم فئودالی اروپای غربی پدیدار شد که به مرکز توسعه تاریخی جهانی تبدیل شد.

    دوران باستان با دوره جدیدی جایگزین شد - دوران قرون وسطی. سیستم جهانی اروپای غربی به عنوان یکی از مناطق حفظ شده، اما در عین حال بازسازی شده، فضای تاریخی مرکزی وجود داشت. این فضا شامل مناطق بیزانسی و خاورمیانه به عنوان یک حاشیه داخلی بود.

    دومی در نتیجه فتوحات اعراب در قرون 7-8. به طور قابل توجهی گسترش یافت و بخشی از منطقه بیزانس را در بر گرفت و به یک منطقه اسلامی تبدیل شد. سپس گسترش فضای تاریخی مرکزی به هزینه قلمرو اروپای شمالی، مرکزی و شرقی آغاز شد، پر از موجودات اجتماعی-تاریخی پیش طبقاتی، که آنها نیز به همان شکل گیری جوامع پیش طبقاتی آلمان - پروتومیلیتومگنار - تعلق داشتند.

    این جوامع، برخی تحت تأثیر بیزانس، برخی دیگر - اروپای غربی، شروع به دگرگونی کردند و به موجودات اجتماعی-تاریخی طبقاتی تبدیل شدند.

    اما اگر برتری فوق العاده در قلمرو اروپای غربی رخ داد و یک شکل گیری جدید - فئودالی ظاهر شد ، در اینجا روندی اتفاق افتاد که بالاتر از واژه سازی نامیده می شد.

    در نتیجه، دو شکل اجتماعی-اقتصادی مشابه به وجود آمد که بدون پرداختن به جزئیات، می توان آنها را مشروط به عنوان پارافئودال (از یونانی.

    جفت - نزدیک، حدود): یکی شامل جامعه اروپای شمالی، دیگری - مرکزی و شرقی. دو منطقه پیرامونی جدید فضای تاریخی مرکزی پدیدار شد: اروپای شمالی و اروپای مرکزی شرقی که روسیه را نیز در بر می گرفت. در پیرامون بیرونی، جوامع بدوی و همان عرصه های تاریخی سیاسی مانند دوران باستان به حیات خود ادامه دادند.

    در نتیجه فتح مغول (قرن سیزدهم)، شمال غربی روسیه و شمال شرقی روسیه، با هم، خود را از فضای تاریخی مرکزی بیرون انداختند.

    منطقه اروپای مرکزی شرقی به اروپای مرکزی محدود شد. پس از خلاص شدن از یوغ تاتار-مغول (قرن پانزدهم)، روسیه شمالی، که بعداً نام روسیه را دریافت کرد، به فضای تاریخی مرکزی بازگشت، اما به عنوان یک منطقه ویژه پیرامونی - روسی، که بعداً به اوراسیا تبدیل شد.

    دوران مدرن (1600-1917).

    در آستانه قرن پانزدهم و شانزدهم. سرمایه داری در اروپای غربی شکل گرفت. سیستم جهانی فئودالی اروپای غربی جای خود را به سیستم سرمایه داری اروپای غربی داد که به مرکز توسعه جهانی-تاریخی تبدیل شد. قرون وسطی با دوران مدرن دنبال شد. سرمایه داری در این دوران هم در درون و هم در ظاهر توسعه یافت.

    اولین مورد در بلوغ و استقرار ساختار سرمایه داری، در پیروزی انقلاب های سیاسی-اجتماعی بورژوازی (قرن 16 هلندی، قرن هفدهم انگلیسی، قرن هجدهم فرانسه بزرگ) بیان شد.

    در حال حاضر با ظهور شهرها (قرن 10-12)، جامعه اروپای غربی تنها راهی را آغاز کرد که در اصل قادر بود توسعه نامحدود نیروهای مولد را تضمین کند - رشد بهره وری نیروی کار از طریق بهبود فناوری تولید.

    روش فنی تضمین رشد بهره وری تولید اجتماعی سرانجام پس از انقلاب صنعتی، که در یک سوم پایانی قرن هجدهم آغاز شد، غالب شد.

    سرمایه داری در نتیجه توسعه طبیعی جامعه ای که قبل از آن تنها در یک نقطه از جهان - در اروپای غربی - به وجود آمد. در نتیجه، بشریت به دو جهان تاریخی اصلی تقسیم شد: جهان سرمایه داری و جهان غیر سرمایه داری، که شامل جوامع ابتدایی (از جمله پیش طبقاتی)، سیاسی و پارافئودالی بود.

    همراه با توسعه عمیق سرمایه داری، در وسعت توسعه یافت.

    نظام جهانی سرمایه داری به تدریج همه مردم و کشورها را به مدار نفوذ خود کشاند. فضای تاریخی مرکزی به فضای تاریخی جهانی (فضای جهان) تبدیل شده است. همزمان با شکل گیری فضای تاریخی جهان، سرمایه داری در سراسر جهان گسترش یافت و بازار سرمایه داری جهانی شکل گرفت.

    کل جهان شروع به تبدیل شدن به سرمایه داری کرد. برای همه موجودات تاریخی-اجتماعی که در توسعه خود عقب مانده اند، صرف نظر از اینکه در چه مرحله ای از تکامل مانده اند: بدوی، سیاسی یا پارافئودالی، تنها یک مسیر توسعه ممکن شد - به سمت سرمایه داری.

    یک نظر اضافه کنید[امکان بدون ثبت نام]
    قبل از انتشار، تمام نظرات توسط مدیر سایت بررسی می شود - هرزنامه منتشر نخواهد شد

    ویتالی آشر

    تاریخ بشریت در نتیجه رشد امیال

    دانشمندان و فیلسوفان با تأمل در راه حل هدف وجودی انسان، فرضیه های متناقضی مختلفی را مطرح کرده اند، اما مشکل حل نشدنی است - آیا بشریت بر اساس برنامه خاصی در حال توسعه است یا مسیر آن خود به خود است و هدف نهایی ندارد.

    چندین رویکرد برای تفسیر روند تاریخی وجود دارد.

    تاریخ در نظر گرفته شده است به عنوان دنباله ای از رویدادها، سلسله ها، جنگ ها و قوانین. معمولاً در مدارس تاریخ به این شکل تدریس می شود.

    به طور گسترده ای شناخته شده رویکرد اقتصادی مارکسیستی،که طبق آن سیر تاریخ با روش تولید کالا مشخص می شود.

    روش تولید مستلزم تغییر در نهادهای اجتماعی کشور - ایدئولوژی، اخلاق، اخلاق آن است.

    فروید زیگموندروشی را پایه گذاری کرد که تاریخ را نتیجه سرکوب تکانه های ناخودآگاه توضیح می دهد. این رویکرد اشکال فرهنگ را به عنوان مشتقات موفقیت کنترل تکانه پیوند می دهد.

    O. Spengler و A. Toynbeeطرح هایی برای توسعه تمدن در نظر بگیرید.

    طول عمر یک تمدن به عقیده آنها بستگی به ایده ها و آرمان هایی دارد که بر آن بنا شده است. چنین برداشتی از تاریخ در پی آشکار ساختن منابع درونی توسعه جوامع است و سعی در کشف ویژگی های ذاتی آنها دارد.

    پیشرفت علم و دستاوردهای فناوری بشریت را به اعتماد به آینده خود سوق نداده است. برعکس، زندگی ما مملو از پیشگویی از فاجعه است؛ ما از خطر زیست محیطی که کره زمین را تهدید می کند آگاه هستیم. در این ناهماهنگی هستی، چیزی اسرارآمیز نهفته است، راز معینی از سرنوشت انسان، زمانی که رشد میل نفسانی مانع میل بی حد و حصر او برای بهبود هستی و رشد خلاق می شود.

    او با تسلط بر قوانین طبیعت، گسترش مرزهای دانش جهان، بیهوده تلاش می کند تا معنای وجود خود را درک کند.

    در دنیای مدرن، ویژگی های متناقض طبیعت انسان و تطبیق پذیری طبیعت او بیشتر به چشم می خورد.

    پردازش منطقی و تعمیم مطالب واقعی از مشاهدات و تحقیقات تجربی به فرد اجازه می دهد تا به عمق محتوا نفوذ کند و الگوهای توسعه را شناسایی کند. در تشریح روند تاریخی سعی کردیم از رویکرد کلان انسان شناختی مبتنی بر علم کابالا استفاده کنیم. این رویکرد به مطالعه تعامل سیستم "انسان-طبیعت" در حال حاضر به عنوان ابزاری بین رشته ای برای مطالعه پدیده های یکپارچه طبیعت، جامعه، گروه و فرد اهمیت زیادی پیدا می کند.

    می توان گفت موضوع تحقیق ما بررسی و تشریح مؤثرترین اشکال تعامل بین افراد جامعه است که به بهترین نحو به روند رشد طبیعی انسان، طبیعت و جامعه کمک می کند و منجر به ایجاد شرایط می شود. برای شکل گیری و توسعه یک شکل بهینه از همزیستی نیروهای خارجی و درونی طبیعت توسعه.

    روندهای جدید در درک فرآیند تاریخی

    بشریت به تدریج رشد می کند و نیروی رشد آن خودپرستی فزاینده در آن است.

    اگر خودپرستی در مردم ایجاد نمی شد، نسل گذشته هیچ تفاوتی با امروز نداشت، همانطور که ما این را در حیوانات مشاهده می کنیم. میل خودخواهانه ماهیت اساسی خلقت در تمام سطوح آن است - این تنها چیزی است که در عمل خلقت جهان ایجاد شده است. ما آن را «میل به دریافت لذت» یا «خودگرایی» نامیدیم.

    میل نفسانی فقط در انسان تکامل می یابد، در حالی که در سایر اجزای خلقت (بی جان، گیاه، حیوان) تغییری نکرده است.

    این آرزوهای فزاینده برای کسب لذت های جدید و یافتن راه هایی برای ارضای آنهاست که سطح توسعه تمدن و هر آنچه را که ما «پیشرفت» می نامیم تعیین می کند. به لطف این واقعیت که خواسته های ما دائما در حال رشد هستند، بشریت به جلو می رود. خودخواهیدر امتداد محور زمان به تدریج و بی وقفه توسعه می یابد: از نظر کمی افزایش می یابد و با رشد به خواسته های کیفی متفاوت تبدیل می شود.

    کلان انسان شناسی کل مجموعه خواسته های انسان را به پنج سطح تقسیم می کند که هر یک نوع لذت خاص خود را ایجاد می کند:

    خواسته های اولیه بدنی هستند (غذا، سرپناه، تولید مثل).

    2. تمایل به ثروت;

    3. میل به افتخار، قدرت و شکوه.

    4. تشنگی دانش;

    5. سطح معنوی - میل به درک معنای زندگی، برنامه آفرینش.

    این سطوح به طور مداوم در طول هزاران سال در انسان ظاهر می شود و مراحل رشد انسان را تشکیل می دهد.

    امیال اولیه را "امیال حیوانی" نیز می نامند زیرا در حیوانات نیز ذاتی هستند. حتی در انزوای کامل، فرد گرسنگی و میل جنسی را تجربه می کند.

    تمایل به ثروت، قدرت و دانش در حال حاضر "امیال انسانی" است، زیرا تحت تأثیر محیط اجتماعی به وجود می آید و برای ارضای آنها، فرد باید در جامعه ای از نوع خود باشد که امکان تشکیل طبقات را فراهم می کند. و انواع ساختارهای سلسله مراتبی.

    در پرتو این مفهوم، مروری بر حوزه‌های فعالیت انسانی مانند فرهنگ، آموزش، علم و فناوری ما را به این نتیجه می‌رساند که آن چیزی است که در انسان رشد می‌کند. خودخواهیهمه ایده ها، اختراعات و نوآوری های ما را به دنیا آورد.

    در اصل، آنها فقط «ابزارهای فنی»، «امکانات خدماتی» هستند که توسط انسان تنها برای برآوردن نیازهایی که تحت فشار ایجاد می‌شوند، ایجاد شده‌اند. تمایل به دریافت دارد .

    چارچوب توسعه

    کل رشد بشریت شبیه رشد یک فرد است که مراحل کودکی، نوجوانی و بلوغ را طی می کند - زمانی که او در واقع از پتانسیل ذاتی خود استفاده می کند.

    اجازه دهید تفاوت های مشخصه هر یک از سه مرحله را بررسی کنیم.

    اول از همه، باید به خاطر داشت که توسعه بشریت مبتنی است در توسعه و تحقق نیازهای داخلی، یعنی

    روی رشد نفس هرچه ایگو بزرگتر باشد، نیاز بیشتر است، که محرکی برای رشد هوش و توانایی درک عمیقتر واقعیت اطراف است.

    اجازه دهید به طور خلاصه مراحل توسعه تاریخ را بررسی کنیم. تاریخ ها در اینجا به طور تقریبی ذکر شده اند، فقط برای تشریح مراحل اصلی:

    1 .خواسته های اولیه ( 4500 - 1200 قبل از میلاد مسیح ه. )

    4500–2400 قبل از میلاد ه. تمدن سومر و آکاد

    2000-1200 قبل از میلاد ه. امپراتوری بابل.

    عصر پدرسالاران

    در دوره اول، کل بشریت منحصراً در امیال جسمانی فوری غوطه ور بود. تمایلات انسانی توسعه یافته تر، تلاش برای قدرت، افتخارات و دانش، تنها در افراد مجرد آشکار شد. بنابراین، توسعه به دست آمده در این مرحله نشان دهنده انباری از برداشت های انباشته از دشواری های هستی است و نه بیشتر. در طول قرن ها، بشریت به طور ناخودآگاه تکامل یافته است.

    در پایان این دوره، ابراهیم متولد شد - اولین کسی که تصویر یکپارچه طبیعت را درک کرد.

    دستاورد آن نماد گذار به مرحله بعدی توسعه است.

    2 . دنبال ثروت(1200 قبل از میلاد - 200 پس از میلاد)

    1200-600 امپراتوری آشور. تأسیس اسرائیل

    500-300 امپراتوری ایران

    400–300 امپراتوری مقدونی

    100 قبل از میلاد - 200 پس از میلاد

    تاریخ جهان

    امپراتوری روم. تولد مسیحیت

    در دوره دوم قدرت رشد می کند خودخواهی، که در نتیجه بشریت به تدریج ساختار مردم و دولت ها را بدست می آورد. اوج این توسعه در زمانی اتفاق می افتد که امپراتوری های بزرگ - یونان و روم - شکوفا می شوند و سقوط می کنند و جهان در جنگ غرق می شود.

    میل به افتخار، قدرت و شکوه (200-1500)

    200-600 افول تمدن

    600-1000 امپراتوری مسلمانان

    دوره تاریک 800-1100 قرون وسطی

    جنگ های صلیبی 1100-1300

    1300-1500 رنسانس

    ایده های جدید از هیچ جا ظاهر نمی شوند. آنها فقط در خاک فکری آماده رشد می کنند. دستاوردهای اندیشه علمی که در طول افول تمدن یونان از دست رفته بود، در قرون 12 تا 15 به لطف آثار ابراهیم برخی، ابن لطیف، ریموند لول، ایمانوئل بونفیلس، پیکو دلا میراندولا احیا شد.

    در این زمان آثار علمی مهمی از عبری، یونانی و عربی به لاتین ترجمه شد.

    ابن لطیف و لول کوشیدند نظام واحدی از علوم ارائه دهند.

    بین سال‌های 1320 تا 1520، ایتالیا به مرکز نوسازی انسان‌گرا تبدیل شد. لئوناردو داوینچی، بلینی، پترارک، بوکاچیو، تیتیان، میکل آنژ و دیگران توانستند آرزوهای جدید جامعه را تحقق بخشند.

    رنسانس مردم را از ایده های قدیمی در مورد جهان رها کرد، آنها را مجبور کرد متفاوت فکر کنند و نظم برقرار شده چیزها را تغییر دهند.

    در نوبت این مراحل، رشد سریع علم آغاز می شود.

    4. تشنگی دانش (1500–1995)

    اصلاحات 1500-1700. علم و تکنولوژی

    1700-1800 رشد صنعت

    انقلاب صنعتی 1800-1900

    جنگ های جهانی 1900-2000

    این دوره با رشد سریع میل به دانش مشخص می شود. آثار انقلابی اسپینوزا و رنه دکارت به تولد علم مدرن کمک کرد.

    در این زمان بود که اصلاح‌طلبان مذهبی مارتین لوتر ظاهر شد، متفکری انتقادی که ایده‌های او اروپای آن زمان را به هیجان می‌آورد.

    جهان بینی جدید برای توسعه مکانیک و فناوری کلاسیک سودمند بود.

    اکتشافات یکی پس از دیگری دنبال شد، به طوری که تقریباً در طول دو قرن اخیر دنیای مادی اطراف ما غیرقابل تشخیص تغییر کرده است. با این حال، پیشرفت تکنولوژی به راه حل مطلوب برای مشکلات جامعه جهانی منجر نشده است.

    5. سطح معنوی (1995–)

    در حدود سال 1995، نیاز به تحقق معنوی در بشریت آشکار شد. نیاز معنوی یک مفهوم دینی نیست.

    این نیاز به حفظ تعادل با طبیعت است. و از آنجایی که طبیعت نوعدوست است، اما انسان چنین نیست، ناسازگاری به وجود می آید که انسان آن را به عنوان رنج احساس می کند.

    رسیدن به قله هرم پایان توسعه نیست، بلکه آغاز دنیایی جدید است. این انتقال سیستم به طبقه بعدی است، جایی که بردار نیروها در یک فرد تغییر می کند و فرصت هایی باز می شود که او حتی به آن شک نداشت. آن ها بشریت با درک آخرین نیاز، به حالتی نمی رود که در آن نیازهای اصلی ناپدید شوند.

    برعکس، با درک آخرین نیاز خودخواهانه، به حالت تحقق مستمر اولین نیاز نوع دوستانه می رود.

    جستجوی سخنرانی ها

    مراحل رشد انسان

    به طور کلی پذیرفته شده است که مسیر تاریخی بشریت را به موارد زیر تقسیم کنیم:

    1. دوران ابتدایی؛

    2. تاریخ جهان باستان؛

    3. تاریخ قرون وسطی؛

    زمان جدید (تاریخ جدید)؛

    5. دوران معاصر تاریخ معاصر).

    طول دوران ابتدایی بیش از 1.5 میلیون نفر تعیین شده است.

    سال ها. در این دوران، نوع مدرن انسان ظهور کرد (حدود 40-30 هزار سال پیش)، ابزارها به تدریج بهبود یافت و گذار از شکار، ماهیگیری و جمع آوری به کشاورزی و دامداری آغاز شد.

    شمارش معکوس تاریخچه دنیای باستان از زمان پیدایش دولت ها (هزاره چهارم تا سوم قبل از میلاد) ادامه داشته است. این زمان، زمان انشعاب جامعه به حاکمان و حکومت شوندگان، دارای و نداشتن، و گسترش گسترده برده داری بود (اگرچه در همه ایالت های باستانی اهمیت اقتصادی زیادی نداشت).

    کتابخانه باز - کتابخانه باز اطلاعات آموزشی

    نظام برده‌داری در دوران باستان (هزاره اول قبل از میلاد - آغاز پس از میلاد)، ظهور تمدن‌ها به اوج خود رسید. یونان باستانو رم باستان .

    در سال های اخیر، تلاش های ریاضیدان D.T. محبوبیت زیادی پیدا کرده است.

    فومنکو، تا گاهشماری خود را از تاریخ جهان باستان و قرون وسطی ارائه دهد. آنها استدلال می کنند که بازسازی بسیاری از وقایع پیش از قرن 16-17 توسط مورخان، قبل از استفاده گسترده از چاپ، غیرقابل انکار نیست و گزینه های دیگری امکان پذیر است.

    قرون وسطیبا چارچوب زمانی تعیین می شود قرن V-XVII

    دوره 1عصر (قرن V-XI)با سقوط امپراتوری روم غربی، ظهور نوع جدیدی از روابط اجتماعی - استقرار سیستم طبقاتی در اروپا (هر طبقه دارای حقوق و مسئولیت های خاص خود است) مشخص شد.

    ویژگی غلبه زراعت معیشتی و نقش ویژه دین است.

    دوره دوم (اواسط قرن یازدهم تا پایان قرن پانزدهم)- تشکیل دولت های بزرگ فئودالی و اهمیت روزافزون شهرها - مراکز صنایع دستی، تجارت و زندگی معنوی که به طور فزاینده ای ماهیت سکولار پیدا کردند.

    دوره III (XV - اواسط قرن هفدهم)- اوایل دوران مدرن، آغاز تجزیه سیستم فئودالی.

    ایجاد امپراتوری های استعماری، توسعه فعالیت های فنی و اقتصادی، گسترش تولید و پیچیده شدن ساختار اجتماعی جامعه که با تقسیم طبقاتی در تعارض است، مشخصه آن است. اصلاحات و ضد اصلاحات مرحله جدیدی در زندگی معنوی را نشان می دهد.

    در شرایط تضادهای اجتماعی و مذهبی فزاینده، قدرت مرکزی تقویت می شود و سلطنت مطلقه به وجود می آید.

    تمدن های جهان باستان و قرون وسطیدر داخل نظریه های "مراحل رشد" ( ای. تافلر) متمایز نیستند ، آنها در نظر گرفته می شوند "جامعه سنتی"اساس اقتصاد، زندگی، فرهنگ، ساختار خانواده و سیاست، زمین، کشاورزی طبیعی و نیمه طبیعی کشاورزی و پیشه وری بود.

    در همه این کشورها، زندگی حول روستایی سازماندهی شده بود، تقسیم کار ساده و طبقات و طبقات مشخصی وجود داشت: اشراف، کشیشان، جنگجویان، بردگان یا رعیت ها، و یک شخصیت مستبد قدرت.

    استثنائات قوانین توصیف شده در بالا به عنوان انواع خاصی از یک پدیده واحد - تمدن کشاورزی در نظر گرفته می شود.

    عصر مدرن - دوران شکل گیری و استقرار تمدن سرمایه داری صنعتی.

    دوره اول (از اواسط قرن هفدهم)- زمان انقلاب هایی که پایه های نظام طبقاتی را ویران کرد (اولین آنها انقلاب انگلستان در دهه 1640-1660 بود).

    عصر روشنگری از اهمیت زیادی برخوردار بود که با رهایی معنوی انسان و کسب ایمان به نیروی عقل همراه بود.

    دوره 2بعدش می آید انقلاب کبیر فرانسه(1789-1794). انقلاب صنعتیکه از انگلستان آغاز شد، کشورهای قاره اروپا را در بر می گیرد، جایی که شکل گیری روابط سرمایه داری با سرعتی سریع در حال انجام است.

    این زمان رشد سریع امپراتوری های استعماری، بازار جهانی و سیستم تقسیم کار بین المللی است. با تکمیل شکل گیری دولت های بزرگ بورژوایی، ایدئولوژی ناسیونالیسم و ​​منافع ملی در اکثر آنها تثبیت می شود.

    دوره سوم (از پایان قرن نوزدهم تا آغاز قرن بیستم)- توسعه سریع تمدن صنعتی "در وسعت" به دلیل توسعه سرزمین های جدید کند می شود.

    ظرفیت بازارهای جهانی برای جذب حجم رو به رشد محصولات ناکافی است. زمان بحران های جهانی مازاد تولید و رشد تضادهای اجتماعی در کشورهای صنعتی.

    تشدید مبارزه برای تقسیم مجدد جهان.

    معاصران این زمان را دوره بحران تمدن صنعتی و سرمایه داری می دانستند. شاخص جنگ جهانی اول 1914-1918 بود. و انقلاب 1917 در روسیه.

    دوره بندی و اصطلاح تاریخ اخیردر علم مدرن بحث برانگیز تلقی می شوند. برای مورخان و فیلسوفان شوروی، انقلاب 1917 نشانگر گذار به دوران شکل گیری فرماسیون کمونیستی بود؛ ظهور دوران مدرن با آن همراه بود.

    طرفداران دیگر رویکردها به دوره‌بندی تاریخ، اصطلاح «زمان مدرن» را به معنای دوره‌ای مرتبط با تاریخ مدرنیته در قرن بیستم به کار بردند.

    در چارچوب تاریخ دوران معاصر، خودنمایی می کند دوره اصلی دوم

    دوره 1 (نیمه اول قرن بیستم) - اوایل دوران مدرن - روند تعمیق بحران تمدن صنعتی (بحران بزرگ 1929-1932) اقتصاد کشورهای توسعه یافته را به مرز فروپاشی رساند.

    رقابت قدرت، مبارزه برای مستعمرات و بازار برای محصولات منجر به جنگ جهانی دوم 1939-1945 شد. نظام استعماری قدرت های اروپایی در حال فروپاشی است.

    شرایط جنگ سرد در حال شکستن وحدت بازار جهانی است. با اختراع سلاح های هسته ای، بحران تمدن صنعتی شروع به تهدید نابودی بشریت کرد.

    دوره 2 (نیمه دوم - پایان قرن بیستم) - تغییرات کیفی مرتبط با تغییر در ماهیت توسعه اجتماعی، اجتماعی و سیاسی کشورهای پیشرو جهان.

    با گسترش کامپیوترها و روبات های صنعتی ماهیت کار در حال تغییر است،شخصیت مرکزی تولید، کارگر فکری می شود.

    در کشورهای توسعه یافته در حال توسعه است اقتصاد بازار با محوریت اجتماعی،ماهیت زندگی و اوقات فراغت انسان در حال تغییر است. فرآیندهای یکپارچه سازی در عرصه بین المللی، ایجاد فضاهای اقتصادی مشترک (اروپای غربی، آمریکای شمالی)، توسعه فرآیندهای جهانی شدن زندگی اقتصادی و ایجاد یک سیستم جهانی ارتباطات اطلاعاتی در حال انجام است.

    سوالات خودآزمایی:

    علم تاریخ چه کارکردهایی را انجام می دهد، از چه روش ها و اصولی برای مطالعه حقایق و رویدادهای تاریخی استفاده می کند؟

    2. علم تاریخی در توسعه خود چه مراحل اصلی را طی کرده است؟ مدارس برجسته و بزرگترین نمایندگان آن را نام ببرید.

    3. چه گزینه هایی برای دوره بندی توسعه تاریخی می توانید نام ببرید؟ کدام یک به نظر شما منطقی تر است؟

    ©2015-2018 poisk-ru.ru
    تمامی حقوق متعلق به نویسندگان آنها می باشد.

    این مقاله به مراحل اصلی تاریخ جهان می پردازد: از دوران باستان تا زمان ما. ما به طور مختصر ویژگی های اصلی هر مرحله را مرور خواهیم کرد و رویدادها/دلایلی را که انتقال به مرحله بعدی توسعه را مشخص کردند، شناسایی خواهیم کرد.

    دوره های رشد انسانی: ساختار کلی

    دانشمندان معمولاً پنج مرحله اصلی را در رشد بشر تشخیص می دهند و انتقال از یکی به دیگری با تغییرات اساسی در ساختار جامعه بشری مشخص شد.

    1. جامعه بدوی (پارینه سنگی، میان سنگی، نوسنگی)
    2. دنیای باستان
    3. قرون وسطی
    4. زمان جدید
    5. دوران مدرن

    جامعه اولیه: پارینه سنگی، میان سنگی، نوسنگی

    پارینه سنگی- عصر حجر قدیم، طولانی ترین مرحله. مرزهای صحنه را استفاده از ابزار سنگی اولیه (حدود 2.5 میلیون سال پیش) و قبل از شروع کشاورزی (حدود 10 هزار سال قبل از میلاد) می دانند. مردم عمدتاً با گردآوری و شکار زندگی می کردند.

    میان سنگی- عصر حجر میانی، از 10 هزار سال قبل از میلاد تا 6 هزار سال قبل از میلاد. دوره از آخرین عصر یخبندان تا افزایش سطح دریاهای جهانی را پوشش می دهد. در این زمان ابزارهای سنگی کوچکتر می شوند که دامنه آنها را گسترده تر می کند. ماهیگیری به طور فعالتری در حال توسعه است ، احتمالاً در این زمان اهلی کردن سگ به عنوان دستیار شکار اتفاق افتاده است.

    نوسنگی- عصر حجر جدید مرزهای زمانی مشخصی ندارد، زیرا فرهنگ های مختلف در زمان های مختلف این مرحله را طی کردند. با گذار از جمع آوری به تولید مشخص می شود، یعنی. کشاورزی و شکار، دوران نوسنگی با آغاز فرآوری فلزات به پایان می رسد، یعنی. آغاز عصر آهن

    دنیای باستان

    این دوره بین جامعه بدوی و قرون وسطی در اروپا است. اگرچه دوره جهان باستان می تواند شامل تمدن هایی باشد که در آنها نوشتن پدید آمده است، به عنوان مثال سومری، و این حدود 5.5 هزار سال قبل از میلاد است، معمولاً اصطلاح "جهان باستان" یا "قدیم کلاسیک" به معنای تاریخ یونان و روم باستان است که از حدود 770 قبل از میلاد تا حدود 476 پس از میلاد (سال سقوط امپراتوری روم).

    جهان باستان به دلیل تمدن های خود مشهور است - مصر، بین النهرین، هند، امپراتوری ایران، خلافت عرب، امپراتوری چین، امپراتوری مغول.

    ویژگی های اصلی دنیای باستان جهش شدید در فرهنگ است که در درجه اول با توسعه کشاورزی، تشکیل شهرها، ارتش و تجارت مرتبط است. اگر در جامعه بدوی فرقه ها و خدایان وجود داشت، در دوران جهان باستان دین توسعه یافت و جنبش های فلسفی ظهور کرد.

    قرون وسطی یا قرون وسطی

    در مورد چارچوب زمانی، دانشمندان اختلاف نظر دارند، زیرا پایان این دوره در اروپا به معنای پایان آن در سراسر جهان نیست. بنابراین، به طور کلی پذیرفته شده است که قرون وسطی تقریباً از قرن پنجم (فروپاشی امپراتوری روم) پس از میلاد تا قرن 15-16 یا حتی قرن 18 ادامه داشته است (پیشرفت فناوری).

    از ویژگی های متمایز این دوره می توان به توسعه تجارت، قانون گذاری، توسعه پایدار فناوری و تقویت نفوذ شهرها اشاره کرد. در همان زمان، گذار از برده داری به فئودالیسم رخ داد. علوم توسعه می یابد، قدرت دین افزایش می یابد، که منجر به جنگ های صلیبی و جنگ های دیگر مبتنی بر مذهب می شود.

    زمان جدید

    گذار به زمان جدید با یک جهش کیفی مشخص می شود که بشریت در زمینه فناوری انجام داده است. به لطف این پیشرفت، تمدن های کشاورزی، که رونق آنها بر اساس وجود قلمرو وسیعی ساخته شده بود که امکان ذخیره آذوقه را فراهم می کرد، به سمت صنعت، به سمت شرایط اساسی زندگی و مصرف حرکت می کنند. در این زمان، اروپا که منشأ این پیشرفت فناوری شد، در حال افزایش است، نگرش انسان گرایانه نسبت به جهان در حال توسعه است و رشد فعالی در علم و هنر وجود دارد.

    دوران مدرن

    دوران مدرن شامل دوره ای از سال 1918 می شود، یعنی. از جنگ جهانی اول. این دوره با سرعت فزاینده جهانی شدن، نقش فزاینده اطلاعات در زندگی جامعه، دو جنگ جهانی و بسیاری از انقلاب ها مشخص می شود. به طور کلی، دوران مدرن به عنوان مرحله ای توصیف می شود که در آن دولت های فردی به نفوذ جهانی خود و مقیاس سیاره ای وجود خود پی می برند. نه تنها منافع کشورها و حاکمان، بلکه موجودیت جهانی نیز به منصه ظهور می رسد.

    همچنین ممکن است به مقالات دیگری علاقه مند شوید


    2023
    polyester.ru - مجله دخترانه و زنانه