24.09.2021

داستان های باورنکردنی از زندگی افراد مشهور. داستان های خنده دار از زندگی افراد مشهور! که دیوونه شد


😉 آقایان، داستان هایی از زندگی افراد مشهور همیشه مورد توجه است. در این مقاله 7 داستان جالب ورشکستگی با پایان خوش. ما امید واریم شما اینو جلب پیدا کنید.

وضعیت مالی یک فرد تا حدودی شبیه آب و هوا است: امروز همه چیز آفتابی و صاف است و سپس ناگهان رعد و برق و باران می بارد. اما نکته اصلی این است که کلمه "ورشکسته" را به عنوان یک جمله درک نکنیم و روح را ناامید نکنیم.

شما اولین نفر نیستید - شما آخرین نفری نیستید که پول از دست می دهید. در لحظات سختی، باید به کسانی نگاه کنید که توانسته‌اند خود را جمع و جور کنند و با وجود شکست‌ها، همچنان همه بدهی‌ها را پرداخت کنند و به انجام کاری که دوست دارند ادامه دهند.

داستان های شگفت انگیز

کیم بسینجر

کیم بیسینجر در سال 1993 8.1 میلیون دلار به مین لاین پیکچرز بدهکار بود. دلیل آن هم سهل انگاری در قراردادها بود. این بازیگر به صورت شفاهی قول بازی در نقش اصلی فیلم مستقل آمریکایی بوکس هلنا را داد.

کیم بسینجر

با این حال، مفهوم قرارداد شفاهی در آمریکا تغییر ذائقه خلاقانه کیم را در نظر نمی گیرد. پس از سه سال تشریفات قانونی، بیسینجر توانست بدهی خود را به 3.8 میلیون دلار کاهش دهد. اما این خیلی او را نجات نداد، او هنوز مجبور شد اعلام ورشکستگی کند.

بیسینجر در مصاحبه ای در مورد این وضعیت اظهار داشت: بهتر است پایم را قطع کنند. جالب اینجاست که استودیوی فیلمسازی کیم بسینجر بیشتر از اجاره نوار درآمد کسب کرده است. از آن زمان، این بازیگر در بسیاری از فیلم های موفق بازی کرد و دیگر خود را در موقعیت های مشابه نمی بیند.

والت دیزنی

یک بار سردبیر یک روزنامه والت دیزنی را به دلیل نداشتن تخیل و نداشتن ایده خوب اخراج کرد. سپس شکست دیگری در انتظار او بود. والت دیزنی در ۲۲ سالگی استودیوی Laugh-o-gram را افتتاح کرد، یک استودیوی انیمیشن که قرار نبود سودآور شود. والت مجبور شد خود را ورشکسته اعلام کند.

والت دیزنی

امروزه برند دیزنی در سراسر جهان شناخته شده است، شخصیت های کارتونی آن محبوبیت خود را از دست نمی دهند و شهربازی دیزنی لند تقریباً محبوب ترین در جهان است.

دونالد ترامپ

«شما یک کارآفرین واقعی نیستید مگر اینکه حداقل یک بار ورشکست شده باشید»، یک عبارت معروف که مسیر موفقیت را به درستی توصیف می کند. ورشکسته چهار بار: در سال های 1991، 1992، 2004 و 2009.

دونالد ترامپ متولد 1946

ترامپ بارها به خود می بالید که می داند چگونه از قانون به نفع خود استفاده کند و همیشه توانسته اطمینان حاصل کند که شرایط بانکی برای بازپرداخت بدهی تا حد امکان برای او مساعد باشد.

علیرغم شکست ها، دونالد ترامپ همیشه توانسته است کنترل خود را حفظ کند. شاید به همین دلیل است که کتاب‌های او در مورد چگونگی موفقیت از قفسه‌های کتاب مانند کیک داغ حذف می‌شوند.

مارک تواین

افراد خلاق همیشه در محاسبه اینکه روی چه چیزی سرمایه گذاری کنند خوب نیستند. مارک تواین در سال 1894 به علم علاقه مند شد، زیرا به دلیل سرمایه گذاری ناموفق سرمایه خود در اختراعات، مجبور شد خود را ورشکسته اعلام کند. با این حال، مشکل به تنهایی پیش نمی آید: در همان دوره، انتشارات مارک تواین به دلیل بحران اقتصادی در کشور بسته شد.

مارک تواین

نویسنده برای پرداخت همه بدهی های خود مجبور شد به اروپا نقل مکان کند و از طریق سخنرانی درآمد کسب کند. در نهایت، در سال 1898، نویسنده ماجراهای تام سایر توانست وضعیت مالی خود را بهبود بخشد.

آبراهام لینکولن

به عنوان قهرمان ملی ایالات متحده شناخته می شود. در واقع، بیوگرافی رئیس جمهور سابق یک موضوع عالی برای یک فیلم انگیزشی است. در سال 1831، لینکلن ابتدا با این تجارت ورشکست شد، اما جرات نکرد و برای بار دوم تلاش کرد، اما در سال 1834 مجبور شد کسب و کار خود را تعطیل کند.

آبراهام لینکولن

ابراهیم حدود 20 سال قرض خود را پس داد. با وجود کارآفرینی ناموفق، رئیس جمهور آینده آمریکا نیز 8 شکست در انتخابات دارد.

اما در سال 1860 او با این وجود رئیس جمهور آمریکا شد. مثال آبراهام لینکلن می آموزد که هرگز تسلیم نشوید، زیرا، با وجود تمام شکست ها، او توانست به عنوان مردی که آمریکایی ها را از بردگی آزاد کرد در تاریخ ثبت شود.

لری کینگ

این لری کینگ امروزی، مشهورترین مجری تلویزیون در ایالات متحده است که در طول دوران حرفه ای خود ده ها هزار مصاحبه با تقریباً همه افراد مشهور انجام داده است. اما اگر به دهه 70 برگردید، مشخص می شود که مسیر موفقیت و ثروت برای کینگ چندان آسان نبوده است.

لری کینگ

سپس لری 352 هزار دلار بدهکار بود و همچنین متهم به سرقت وجوه شریک تجاری خود شد. چند سال بعد، همه اتهامات کنار گذاشته شد و کینگ توانست با کار، کار و کار بیشتر شهرت خود را بازگرداند.

هنری فورد

در قرن گذشته، اگر خودرو تولید می‌کردید، به‌طور پیشینی ثروتمند و موفق بودید. اما همه چیز به این سادگی نیست. هنری فورد، در 30 سالگی، سرمایه و مهارت کافی برای یک استارتاپ جمع کرده است. شرکت خودش را افتتاح کرد. با این حال، اولین شرکت هنری فورد چیزی نیست که سودی نداشته باشد - مهندس را خراب کرد.

هنری فورد

بنابراین ظاهر شد ضرب المثل معروفهنری: "باخت فرصتی برای شروع دوباره است. در شکست عادلانه هیچ چیز شرم آور نیست، ترس از تجربه شکست شرم آور است. این دقیقاً همان کاری است که او انجام داد - او دوباره تلاش کرد.

اما در حال حاضر با تجربه و خرد به دست آمده، فورد نه تنها اتومبیل، بلکه ماشین آلات کشاورزی نیز تولید می کند. به این ترتیب ورشکسته سابق وارد تاریخ صنعت خودرو شد و در توسعه کشاورزی دست به کار شد و ما امروز هم از دستاوردهای او استفاده می کنیم.

امیدوارم این داستان ها از زندگی افراد مشهور به بسیاری در لحظه دشوار زندگی کمک کند تا امید خود را برای موفقیت از دست ندهند که اگر تسلیم نشوید قطعاً به دست خواهد آمد.

دوستان منتظر نظرات شما در مورد مطلب "داستان هایی از زندگی افراد مشهور - 7 نفر" هستم. داستان زندگی افرادی که می شناسید به شما کمک کرد تا بر مشکلات غلبه کنید. 😉 اطلاعات را در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید. با تشکر!

جالب هست داستان ها از جانب زندگی معروف از مردم .

این سایت معتقد است که هر یک از ما می توانیم به یک فرد مشهور تبدیل شویم، نکته اصلی این است که همیشه به خود ایمان داشته باشید و به جلو حرکت کنید. ما داستان ها و حقایقی از زندگی افراد مشهور از سراسر جهان جمع آوری کرده ایم.

ژولیوس سزار، امپراتور روم، همیشه تاج گلی بر سر خود می‌بست تا طاسی پیشرویش را پنهان کند.

در خان بزرگ امپراتوری مغول، چنگیزخان هنگام داشتن رابطه جنسی درگذشت.

و نویسنده داستان های شرلوک هلمز، آرتور کانن دویل، حرفه ای چشم پزشک بود.

خالق میکی موس، والت دیزنی معروف؟، تمام عمر از موش می ترسید.

ونسان ون گوگ، نقاش برجسته هلندی پس از امپرسیونیسم، تنها یکی از آثار خود را به نام تاکستان سرخ در آرل فروخت.

وولفگانگ آمادئوس موتزارت آهنگساز اتریشی از 3 سالگی شروع به ساخت موسیقی کرد. موتزارت به مدت 35 سال بیش از 600 اثر خلق کرد. اما پس از مرگ او، بیوه او حتی پولی برای جای جداگانه در قبرستان نداشت.

فیزیکدان نظری آلبرت انیشتین تا سن 3 سالگی یک کلمه صحبت نکرد، اما در 12 سالگی هندسه اقلیدسی را درک کرد.

یوهان ولفگانگ فون گوته، شاعر، سیاستمدار، متفکر و طبیعت‌شناس آلمانی، یک بار شراب فرانکونی از باواریا را چشید و چنان تحت تأثیر قرار گرفت که از آن زمان به بعد خواستار ارسال 900 لیتر فرانکونی در سال برای او شد.

بسیاری از شخصیت های رمارک، مانند خودش، براندی سیب نرماندی - کالوادوس - را از نوشیدنی های الکلی ترجیح می دهند.

ام پادشاه مقدونی از سلسله آرگاد، فرمانده اسکندر مقدونی؟ 30000 سرباز ارتش خود را از روی دید می شناخت.

در 24 مه 2000، مؤسسه ریاضیات Clay (کمبریج، ایالات متحده آمریکا) یک میلیون دلار برای حل هر یک از هفت "مسئله هزاره" ریاضی، از جمله حدس پوانکر که در سال 1904 فرموله شد، پیشنهاد داد. در 1 نوامبر 2002، ریاضیدان روسی گریگوری پرلمن اولین مقاله از سه مقاله را در وب سایت آرشیو ریاضی منتشر کرد که طبق نتایج آنها به عنوان دانشمندی شناخته می شود که یکی از دشوارترین مشکلات توپولوژی را شکست داده است. در مارس 2010، موسسه Clay جایزه یک میلیون دلاری را به پرلمن اعطا کرد. در 1 ژوئیه 2010، پرلمن جایزه را رد کرد، زیرا قبلاً "جایزه نوبل ریاضی" - مدال فیلدز را رد کرده بود. امتناع با دلایل اخلاقی توضیح داده می شود: پرلمن معتقد است که موفقیت را مدیون همیلتون ریاضیدانی است که بر کار او تکیه کرده است.

موفقیت ادبی فقط در سن 40 سالگی به I. Goncharov رسید.

و ایزاک نیوتن، فیزیکدان، ریاضیدان، مکانیک و ستاره شناس انگلیسی در 72 سالگی مقدمه ای برای آثار خود نوشت.

امپراتور سرو-روس از سال 1762 تا 1796 کاترین کبیر (کاترین دوم) عاشق آبجو بود. برای او بود که انگلیسی ها آبجو مخصوصاً قوی دم کردند - تا در جاده خراب نشود. به این نوع آبجو «قوم روسی» می گویند. پاستوریزه نمی شود، اما به مدت 2 ماه در بشکه بالغ می شود و پس از آن به مدت یک سال در بطری ها کهنه می شود.

مورخ آلمانی تئودور مامسن یک بار تمام جیب های خود را زیر و رو کرد تا عینک را پیدا کند. دختر بچه ای که کنارش نشسته بود آنها را به او داد. مامسن گفت: "متشکرم کوچولو، اسمت چیست؟" دختر پاسخ داد: "آنا مامسن، بابا."

توپاک شکور رپر آمریکایی، بازیگر سینما و شخصیت عمومی.
او به عنوان موفق ترین هنرمند هیپ هاپ با فروش بیش از 75 میلیون نسخه از آلبوم های خود وارد کتاب رکوردهای گینس شد.

توپاک شکور فقید اولین نماینده دنیای هیپ هاپ است که با یک بنای یادبود تجلیل می شود. مجسمه برنزی هفت فوتی از یک قهرمان سیاهپوست آمریکایی در 13 سپتامبر 2005 در مرکز توپاک آمارو شکور در استون کوه جورجیا رونمایی شد.

یک روز توماس ادیسون جوان از مدرسه به خانه برگشت و نامه ای از معلمش به مادرش داد.
مامان نامه را با صدای بلند برای پسرش خواند، در حالی که اشک در چشمانش حلقه زده بود: «پسرت نابغه است. این و مدرسه خیلی کوچک است و هیچ معلمی در اینجا نیست که چیزی به او بیاموزد. لطفا خودتان آن را آموزش دهید.»
سال ها پس از مرگ مادرش (ادیسون در آن زمان یکی از بزرگترین مخترعان قرن بود)، او روزی در حال بررسی آرشیوهای قدیمی خانواده بود و با این نامه مواجه شد.
آن را باز کرد و خواند:
پسر شما عقب مانده ذهنی است. ما دیگر نمی توانیم آن را در مدرسه با دیگران آموزش دهیم. بنابراین توصیه می کنیم خودتان آن را در خانه یاد بگیرید.»
ادیسون چندین ساعت گریه کرد. سپس در دفتر خاطرات خود نوشت: «توماس آلوا ادیسون یک کودک عقب مانده ذهنی بود.
به لطف مادر قهرمانش، او به یکی از بزرگترین نابغه های عصر خود تبدیل شد.»

از آنجایی که مجسمه ساز لینا پو، کاملاً فاقد بینایی بود، بیش از صد اثر شگفت انگیز را با لمس خلق کرد.

در قرن شانزدهم، یک سیاستمدار و فیلسوف بانفوذ، فرانسیس بیکن، به دلیل پرکردن یک مرغ روده با برف درگذشت (به ذهنش خطور کرد که می توان از برف به جای نمک برای نگهداری گوشت استفاده کرد، و او سعی کرد نظریه خود را آزمایش کند). در نتیجه آزمایش، مرغ منجمد نشد، اما خود بیکن یخ زد.

پادشاه سلیمان در اسرائیل حدود 700 زن و همچنین صدها معشوقه داشت.

جاستین تیمبرلیک از عنکبوت می ترسد.

در سال 1972 یک جوان هندی به جان لنون نوشت که آرزو دارد به دور دنیا سفر کند اما پولی ندارد و از او خواست تا مبلغ لازم را بفرستد. لنون پاسخ داد: مدیتیشن کنید و می توانید تمام دنیا را در تخیل خود ببینید. در سال 1995، یک هندی که نامه لنون را در حراجی فروخته بود، به سفری دور دنیا رفت.

انیشتین عاشق فیلم های چارلی چاپلین بود و با او و شخصیت های تاثیرگذارش همدردی زیادی داشت. یک روز برای چاپلین تلگرافی فرستاد:
"فیلم شما "طلا راش" را همه در جهان درک می کنند و من مطمئن هستم که شما یک فرد بزرگ خواهید شد. انیشتین".
چاپلین پاسخ داد:
"من تو را بیشتر تحسین می کنم. هیچ کس در جهان نظریه نسبیت شما را درک نمی کند، اما شما هنوز یک فرد بزرگ شده اید.
چاپلین".

چارلز دیکنز همیشه با سر به سمت شمال می خوابید. او فکر می کرد که توانایی نوشتن او را بهبود می بخشد.

خانه ای که جفرسون در آن اعلامیه استقلال ایالات متحده را نوشت، اکنون همبرگر می فروشد.

سوتین مرلین مونرو در یک حراجی به قیمت 14000 دلار فروخته شد.

در زمان سلطنت الیزابت اول، مالیات بر ریش مردان وجود داشت.

پرچم ملی ایتالیا توسط ناپلئون بناپارت طراحی شده است.

تسلا خانه یا آپارتمان خود را نداشت - فقط آزمایشگاه و زمین. مخترع بزرگ معمولاً شب را درست در آزمایشگاه یا در هتل های نیویورک می گذراند. تسلا هرگز ازدواج نکرد. به گفته وی، سبک زندگی انفرادی به رشد توانایی های علمی او کمک کرد.

این افسانه که مرلین مونرو شش انگشت روی پای چپ خود دارد از یک شلیک به وجود آمد. عکاس جوزف جاگورا از نورما جین جوان در سال 1946 در ساحل زوما عکس گرفت. در یکی از عکس ها به دلیل انباشته شدن شن هایی که به پایش چسبیده بود، به نظر می رسد این بازیگر شش انگشت دارد.

یک روز، پدر هوانوردی روسیه، ژوکوفسکی، پس از صحبت کردن تمام شب با دوستانش در اتاق نشیمن خود، ناگهان بلند شد و به دنبال کلاه خود رفت و با عجله شروع به خداحافظی کرد و زمزمه کرد: با این حال، من خیلی طولانی با شما ماندم. وقت رفتن به خانه است!

مختصری در مورد افراد مشهور (قسمت اول)به روز رسانی: 26 فوریه 2017 توسط: سایت اینترنتی

افراد مشهور برای بقیه تقریباً کامل به نظر می رسند، به نظر می رسد که بلافاصله مشهور شدند یا نمی توانند وارد موقعیت های خنده دار و مضحک شوند. اما، در واقع، آنها همان مردمی هستند که دیگران دارند. همه بلافاصله نفهمیدند که دقیقاً در چه چیزی استعداد دارند و شناسایی بلافاصله برای برخی اتفاق نیفتاد. خواندن داستان های جالباز، شما شروع می کنید به آنها نه تنها به عنوان افراد خاص، بلکه به عنوان افرادی که می توانند اشتباه کنند، در موقعیت های مسخره قرار بگیرند و به اهداف خود برسند.

ژول ورن

این فقط یک نویسنده رمان های ماجراجویی نیست، بلکه یکی از آن نویسندگانی است که می تواند چیزهایی را پیش بینی کند. ژول ورن نیز به این دسته تعلق داشت و آثار او نه تنها برای کودکان، بلکه برای بزرگسالان نیز کتاب های مورد علاقه بود. آنها نه تنها حاوی اختراعاتی بودند که برای آن زمان خارق العاده بودند، بلکه توصیف های رنگارنگی از طبیعت و اعماق دریا نیز داشتند. و زندگی ژول ورن مانند رمان های او روشن و کمی مرموز بود.

  1. در سال 1839، پسری که تنها 11 سال داشت، به بندر نانت رفت، جایی که اسکله کرالی در آن قرار داشت. روی او بود که این پسر به عنوان پسر کابین رفت. این کشتی قرار بود به هند افسانه‌ای و اسرارآمیز برود، جایی که او آرزوی رسیدن به آنجا را داشت. اما به موقع مورد توجه قرار گرفت و در ساحل فرود آمد. سال‌ها بعد، در بزرگسالی به دیگران گفت که شغلش تجارت دریایی است. و پشیمان شد که در آن زمان نتوانست ملوان شود. این پسر ژول ورن بود.
  2. مردم اغلب می گفتند که رمان های او فناوری هایی را توصیف می کند که در آینده اختراع خواهند شد. یکی از این داستان ها با افسانه خانواده نویسنده مرتبط است. ظاهراً در سال 1863 ، نویسنده کار خود را بر روی رمان "پاریس در قرن 20" به پایان رساند. او متحیر از انتشارات بازگشت: ناشر از چاپ نسخه خطی خودداری کرد زیرا خیلی خارق العاده بود! و به طور غیرمنتظره ای، در سال 1989، نوه ورن همین رمان را کشف کرد و اختراعاتی که در کتاب شرح داده شده بود، در واقع وجود داشتند.
  3. ژول ورن از جمله نویسندگانی است که به لطف استعداد نویسندگی خود علم را در جامعه رواج داد. بنابراین، برای بسیاری از طراحان و مهندسان فضاپیماها، و همچنین فضانوردان و فضانوردان، کتاب های او تبدیل به رومیزی شده است. استعداد و ایمان او به علم پاداش گرفت: دهانه بزرگی در سمت دور ماه به نام او نامگذاری شد.

نویسنده مشهور روسی که استعدادش به وضوح در دراماتورژی آشکار شد، توانست ایده نمایشنامه را به طور کامل تغییر دهد. آنتون پاولوویچ در آثار خود می دانست که چگونه عباراتی را با دقت بسیار انتخاب کند که تمام ضعف های طبیعت انسان را توصیف کند. در همان زمان، نویسنده خود انسان دوست بود و در طول زندگی خود از همه می خواست که "مراقب فرد در خود باشند". چخوف دوست نداشت در مورد خودش بنویسد، اما دفترچه های نویسنده، نامه های او، خاطرات افرادی که فرصتی برای برقراری ارتباط با او داشتند، به شما امکان می دهد با حقایق جالبی از زندگی آنتون پاولوویچ آشنا شوید.

1. در زندگی چخوف همیشه جایی برای دارو وجود داشت. از این گذشته، او در ابتدا دعوت خود را به دکتر شدن می دید و نوشتن داستان، نمایشنامه و یادداشت های بازی برای او فقط راهی برای کسب درآمد اضافی بود. در میان معلمان دانشکده پزشکی، جایی که نویسنده در آن تحصیل کرد، نیکولای اسکلیفوسوفسکی معروف بود. بعداً آنتون پاولوویچ به عنوان پزشک شروع به کار کرد.

پس از مدتی، اولویت ها تغییر کرد و در ژانویه 1886، تابلویی از درب او برداشته شد که روی آن نوشته بود که دکتر به آنجا می رود. نکته این بود که آنتون پاولوویچ به طور جدی شروع به نوشتن کرد، بلکه در عمل او یک مورد دشوار وجود داشت: دو نفر از بیماران او بر اثر تیفوس درگذشتند. چخوف در سفر معروف خود به ساخالین نوشت که از قبل آماده ترک پزشکی است.

اما در واقع او همیشه به پزشک بودن ادامه داد. آنتون پاولوویچ در کنگره های مختلف پزشکی شرکت کرد تا از این موضوع مطلع شود آخرین خبرهادر این منطقه او در ملک خود در ملیخوو به ارائه کمک های پزشکی به همه نیازمندان ادامه داد و بیماران را در یالتا معالجه کرد. آنتون پاولوویچ حتی که قبلاً به شدت بیمار بود ، آماده بود تا به آنجا برود شرق دورنه به عنوان یک نویسنده، بلکه به عنوان یک پزشک.

2. این چخوف بود که ساخالین را به روسیه "داد". در سال 1890، این نمایشنامه نویس سخت ترین سفر را به ساخالین انجام داد، که محل تبعید زندانیان و محکومان بود. یکی از روزنامه ها از این سفر به عنوان یک رویداد مهم نوشت. آنتون پاولوویچ مسئولانه به این سفر نزدیک شد: او تاریخ زندان روسیه، انواع سوابق در مورد جزیره، آثار مورخان، جغرافی دانان و قوم شناسان در مورد ساخالین را مطالعه کرد.

وقتی چخوف به ساخالین رفت ، این مکان به طور کامل مورد مطالعه قرار نگرفت ، برای کسی جالب نبود ، حتی اطلاعات دقیقی در مورد جمعیت وجود نداشت. این سفر سه ماه به طول انجامید و در طی آن نویسنده سرشماری جمعیت انجام داد و زندگی محکومان را مطالعه کرد. به لطف آنتون پاولوویچ بود که محققان روسی و خارجی به این جزیره علاقه مند شدند.

3. چخوف کارهای خیریه انجام می داد که به یک مراقبت پزشکی محدود نمی شد. او کمک مالی برای نیازمندان جمع آوری کرد، مدارس ساخت، کتابخانه های عمومی باز کرد و در آن کتاب های بسیاری را که ارزش موزه ای داشتند به آنها هدیه داد. خوب البته به همه مریض ها کمک کرد و حتی برای کسانی که پول کمی داشتند به آسایشگاه رفتند. او در تمام زندگی خود از وصیت خود پیروی کرد: "مواظب شخص درونت باش!".

دانشمند برجسته ای که پایه های شیمی را پایه گذاری کرد، خالق جدول تناوبی، یک استاد - زندگی چنین فرد با استعدادی مانند دیمیتری مندلیف به همان اندازه جالب بود. در آن مکانی برای حقایق بسیار سرگرم کننده وجود داشت که دانشمند را از طرف دیگر باز می کند.

1. مهم ترین واقعیت شناخته شده زندگی نامه این دانشمند، رویای معروف است که در آن جدول تناوبی از عناصر شیمیایی دیده می شود. مهم نیست که چگونه او هاله خاصی از رمز و راز به شخصیت مندلیف داد، اما اینطور نیست. دیمیتری ایوانوویچ این جدول را با تحقیق و تفکر بسیار ایجاد کرد.

قانون تناوبی در سال 1869 کشف شد. در 17 فوریه، دانشمند طرحی از جدولی در پشت نامه ای ساخت که در آن در مورد درخواستی برای آمدن و کمک به تولید نوشته شده بود. بعداً مندلیف روی کارتهای جداگانه نام تمام عناصر شیمیایی شناخته شده در آن زمان و همچنین وزن اتمی را نوشت و آنها را به ترتیب مرتب کرد. بنابراین ، سفر به تعویق افتاد و خود دیمیتری ایوانوویچ وارد کار شد و در نتیجه جدول تناوبی عناصر شیمیایی به دست آمد. و در سال 1870، دانشمند توانست جرم اتمی آن عناصری را که هنوز مورد مطالعه قرار نگرفته اند محاسبه کند، به همین دلیل است که مکان های "خالی" در جدول او وجود داشت که بعداً با عناصر جدید پر شد.

2. دیمیتری ایوانوویچ با وجود آثار علمی متعدد و اکتشافات مهم هرگز جایزه نوبل را دریافت نکرد. اگرچه او بارها برای آن نامزد شده بود، اما هر بار به پزشک دیگری اعطا می شد. در سال 1905، مندلیف در میان نامزدها بود، اما یک شیمیدان آلمانی برنده جایزه شد. در سال 1906 تصمیم گرفته شد که این جایزه به دیمیتری ایوانوویچ اهدا شود، اما پس از آن آکادمی سلطنتی سوئد نظر خود را تغییر داد و جایزه را به دانشمند فرانسوی تقدیم کرد.

در سال 1907، پیشنهادی برای تقسیم جایزه بین دانشمند ایتالیایی و مندلیف ارائه شد. اما در 2 فوریه 1907، دانشمند برجسته 72 ساله درگذشت. علت احتمالی، که بر اساس آن دیمیتری ایوانوویچ برنده جایزه نشد، آنها درگیری بین او و برادران نوبل را می نامند. این بر اساس اختلاف نظر در مورد وضع مالیات نفت رخ داد که به لطف آن برادران توانستند ثروتمند شوند و برخی از سهام روسیه را کنترل کنند.

سوئدی ها شایعه خالی شدن میدان نفتی را آغاز کردند. کمیسیون ویژه ای ایجاد شد که از جمله اعضای آن مندلیف بود. او با وضع مالیات مخالف بود و شایعه ای را که توسط برادران نوبل آغاز شده بود و باعث درگیری نوبل ها و دانشمند شد، رد کرد.

3. علیرغم این واقعیت که برای اکثریت نام مندلیف با شیمی مرتبط است، در واقع، آثار اختصاص یافته به شیمی تنها 10٪ از کل تعداد مطالعات علمی را تشکیل می دهند. دیمیتری ایوانوویچ همچنین به کشتی سازی علاقه مند بود و در توسعه ناوبری در آب های قطب شمال شرکت داشت. و حدود 40 اثر را به این حوزه اختصاص داد.

مندلیف پذیرفت مشارکت فعالدر ساخت اولین کشتی یخ شکن قطبی "ارماک" که در 29 اکتبر 1898 راه اندازی شد. برای مشارکت فعال او در مطالعه توسعه قطب شمال، خط الراسی به افتخار او نامگذاری شد که در زیر آب واقع شده است. قطب شمال، در سال 1949 کشف شد.

حقایقی که در بالا نوشته شد تنها بخش کوچکی از مواردی است که برای این افراد برجسته اتفاق افتاده است. اما این داستان ها نشان می دهد که شخصیت های مشهور همیشه بلافاصله شغل خود را تعیین نمی کردند، آنها سعی می کردند برای افراد دیگر الگو قرار دهند و از اصول آنها پیروی کنند. بنابراین، داستان‌های جالب از زندگی انسان‌های بزرگ می‌تواند الهام بخش بشریت باشد تا کاری مهم برای توسعه علم انجام دهد یا به هنر کمک کند یا صرفاً برای کمک به افراد دیگر.

1. ناپلئون 26 ساله بود که ایتالیا را تصرف کرد.

2. دانشگاه بغداد به عدی، پسر ارشد صدام حسین، دکترای علوم سیاسی اعطا کرد. با اینکه حتی تحصیلات متوسطه هم نداشت. پایان نامه او با عنوان "زوال قدرت آمریکا در سال 2016" بود.
3. در سال 1938 مجله تایم هیتلر را به عنوان "شخص سال" معرفی کرد.
4. ولادیمیر پوتین در دوران خدمتش در کا گ ب، لقب پروانه داشت.
5. هیتلر گیاهخوار بود.
6. ملکه مصر، کلئوپاترا، کارایی سموم خود را با اجبار بردگانش به گرفتن آنها آزمایش کرد.
7. کلئوپاترا با برادر خود - بطلمیوس ازدواج کرد.
8. کلئوپاترا مصری نبود. او ریشه مقدونی، ایرانی و یونانی داشت.
9. لافایت در 19 سالگی ژنرال ارتش آمریکا شد. نام کامل او این است: مری ژوزف پل ایو روچر گیلبرت د موتیه، مارکیز د لافایت.
10. وزیر فرهنگ RSFSR در دهه 50، الکسی پوپوف، یک کلاهبردار معروف بود.
11. تیمور فاتح مغول (1336-1405) با جمجمه افرادی که می کشت، چیزی شبیه چوگان بازی می کرد. او هرمی از سرهای بریده آنها به ارتفاع 9 متر ایجاد کرد.
12. در زمان مرگ لنین، مغز او تنها یک چهارم اندازه طبیعی خود بود.
13. ناپلئون در فرانسه متولد نشد، بلکه در جزیره مدیترانه ای کورس به دنیا آمد. پدر و مادرش ایتالیایی بودند و هشت فرزند داشتند.
14. پرچم ملی ایتالیا توسط ناپلئون طراحی شده است.
15. یکی از کاسه های نوشیدنی ناپلئون از جمجمه کاگلیوسترو ماجراجوی معروف ایتالیایی ساخته شده بود.
16. بنیانگذار تئوری کمونیسم کارل مارکس هرگز در روسیه نبوده است.
17. اولین قاضی آمریکایی، جان جی، بردگانی خرید تا آنها را آزاد کند.
18. اولین کسی که در تاریخ مورد اصابت قطار قرار گرفت، ویلیام هاسکینسون، نماینده پارلمان بریتانیا بود.
19. اجداد وینستون چرچیل از نظر مادری ... هندی بودند.
20. رئیس جمهور ایالات متحده اندرو جکسون معتقد بود زمین صاف است.
21. در زمان سلطنت الیزابت اول، مالیات بر ریش مردان وجود داشت. با این حال، پتر کبیر نیز به مردان ریش دار علاقه ای نداشت.
22. ملکه راناوالونا ماداگاسکار دستور اعدام رعایای خود را می داد اگر آنها بدون اجازه او در خواب به او ظاهر می شدند.
23. در مراسم عروسی به ملکه ویکتوریا یک تکه پنیر به قطر 3 متر و وزن 500 کیلوگرم اهدا شد.
24. هنری هشتم پادشاه انگلستان دو زن از شش همسر خود را اعدام کرد.
25. رئیس جمهور اوگاندا و یکی از بی رحم ترین دیکتاتورهای جهان، ایدی امین، قبل از به قدرت رسیدن در ارتش بریتانیا خدمت می کرد.
26. لرد پالمرستون، نخست وزیر بریتانیا، در سال 1865 روی میز بیلیاردی که با خدمتکاران خود عشق بازی می کرد، درگذشت.
27. در دربار پادشاه اسپانیا، آلفونسو، موقعیت خاصی وجود داشت - یک سرود. واقعیت این است که شاه اصلاً گوش موسیقایی نداشت و خودش هم نمی توانست سرود را از سایر موسیقی ها تشخیص دهد. این سرود باید هنگام پخش سرود ملی به پادشاه هشدار می داد.
28. نرون امپراتور روم با مردی - یکی از غلامانش به نام اسکوروس - ازدواج کرد.
29. نرون امپراتور روم معلم خود فیلسوف سنکا را مجبور به خودکشی کرد.
30. قد پتر کبیر تقریباً 213 سانتی متر بود علیرغم این واقعیت که در آن روزها میانگین قد مردان به طور قابل توجهی کمتر از امروز بود.
31. سر وینستون چرچیل بیش از 15 سیگار در روز نمی کشید.
32. تام کروز در 14 سالگی برای تحصیل در حوزه علمیه رفت تا کشیش شود، اما پس از یک سال آن را ترک کرد.
33. پادشاه فرانسه لویی چهاردهم 413 تخت داشت.
34. سلیمان پادشاه اسرائیل حدود 700 زن و چندین هزار معشوقه داشت.
35. لویی چهاردهم پادشاه فرانسه، معروف به "پادشاه خورشید" بیش از 400 تخت داشت.
36. ناپلئون مبتلا به آیلوروفوبیا بود - ترس از گربه.
37. وینستون چرچیل در اتاق زنان قلعه خانواده بلنهایم به دنیا آمد. در حین توپ، مادرش احساس ناراحتی کرد و خیلی زود زایمان کرد.
38. نیلز بور، فیزیکدان و برنده جایزه نوبل و برادرش، ریاضیدان مشهور، هارالد بور، بازیکنان فوتبال بودند. در همان زمان هارالد عضو تیم ملی دانمارک بود و حتی در المپیک 1905 مقام دوم را کسب کرد.
39. عبارت "شاه مرده است، زنده باد شاه" توسط کاترین دو مدیچی هنگامی که از مرگ پسرش چارلز نهم مطلع شد، بیان شد.
40. شاه سوئد چارلز هفتم که در سال 1167 کشته شد، اولین پادشاه این ایالت با نام چارلز بود! چارلز اول، دوم، سوم، چهارم، پنجم و ششم هرگز وجود نداشتند و مشخص نیست که پیشوند «هفتم» از کجا آمده است. چند قرن بعد، پادشاه چارلز هشتم (1448-1457) در سوئد ظاهر شد.
41. آرتور کانن دویل، نویسنده داستان های شرلوک هلمز، حرفه ای چشم پزشک بود.
42. آتیلا بربر در سال 453 در شب عروسی خود بلافاصله پس از عروسی درگذشت.
43. بتهوون همیشه قهوه را از 64 دانه دم می کرد.
44. ملکه بریتانیا ویکتوریا (1819-1901) که به مدت 64 سال بر بریتانیا حکومت کرد، انگلیسی را با لهجه صحبت می کرد. او ریشه آلمانی داشت.
45. در سال 1357 زن مرده ای به عنوان ملکه پرتغال تاج گذاری کرد. او به پرنسس اینس د کاسترو، همسر دوم پدرو اول تبدیل شد. دو سال قبل، پدرشوهرش، آلفونسو "پراود" که از او به دلیل عادی بودن متنفر بود، مخفیانه به مردمش دستور داد که او و فرزندانش را بکشند. هنگامی که پدرو به پادشاهی رسید، دستور داد جسد اینس را از قبر خارج کنند و اشراف را مجبور کرد که او را به عنوان ملکه پرتغال بشناسند.
46. ​​در سال 1849، سناتور دیوید آچیسون تنها برای 1 روز رئیس جمهور ایالات متحده شد و بیشتر آن روز ... بیش از حد می خوابید.
47. وزیر اعظم ایران، عبدالقاسم اسماعیل (که در قرن دهم زندگی می کرد) هرگز از کتابخانه خود جدا نشد. اگر به جایی می رفت، کتابخانه او را «تعقیب» می کرد. 117 هزار جلد کتاب توسط 400 شتر جابه جا شد. علاوه بر این، کتابها (همراه با شترها) به ترتیب حروف الفبا مرتب شده بودند.
48. چنگیزخان بزرگ در حین رابطه جنسی درگذشت.
49. هانیبال در سال 183 قبل از میلاد درگذشت. ه. وقتی فهمید که رومی ها برای کشتن او آمده اند، سم مصرف کرد.
50. هانس کریستین اندرسن نمی توانست تقریباً یک کلمه را بدون خطا بنویسد.
51. هنری چهارم اغلب پسرش، لویی سیزدهم آینده را شلاق می زد.
52. پادشاه دانمارک فردریک چهارم یک بیگام بود. او تا زمانی که همسرش ملکه لوئیز زنده بود دو بار ازدواج کرد. معشوقه اول او در هنگام زایمان درگذشت، معشوق دوم او تنها 19 روز پس از مرگ ملکه لوئیز ملکه بود. همه فرزندان هر دو معشوقه او یا در بدو تولد مردند یا در دوران نوزادی، همانطور که او برای زندگی گناه آلود خود معتقد بود. بعدها به شدت مذهبی شد.
53. جک چاک دهنده، معروف ترین قاتل قرن نوزدهم، همیشه در تعطیلات آخر هفته جنایات خود را انجام می داد.
54. دکتر آلیس چیس که کتاب "تغذیه سالم" و کتابهای زیادی در مورد تغذیه مناسبدر اثر سوء تغذیه مرد
55. یک بار تاجر کراسنوبریخوف با درخواست تغییر نام خانوادگی خود به الکساندر اول مراجعه کرد و او اجازه داد تا او را ... سینبریوخوف صدا کنند. پس از آن بازرگان با اندوه به فنلاند رفت و شرکت معروف آبجوسازی Koff را در آنجا تأسیس کرد.
56. هنگامی که ملکه روسیه الیزابت اول در سال 1762 درگذشت، بیش از 15000 لباس در کمد لباس او یافت شد.
57. موتزارت از 3 سالگی شروع به ساخت موسیقی کرد.
58. حتی یک نوادۀ زنده از ویلیام شکسپیر روی زمین باقی نمانده است.
59. بتهوون قبل از ساختن موسیقی، یک سطل آب سرد روی سرش ریخت و معتقد بود که مغز را تحریک می کند.
60. توماس ادیسون هنگام طراحی لامپ 40000 صفحه نوشت.
61. «رویای یک شب نیمه تابستان» فلیکس مندلسون در 17 سالگی نوشت. معروف ترین اثر او شد.
62. بریا از سیفلیس رنج می برد.
63. بیش از 100 نفر از نوادگان یوهان سباستین باخ نوازندگان ارگ شدند.
64. در گروه ZZ Top فقط یکی از اعضا ریش ندارد. و نام او Beard است که در انگلیسی به معنی ... "ریش" است.
65. از سال 1932، فقط جیمی کارتر و جورج دبلیو بوش برای بار دوم به عنوان رئیس جمهور آمریکا انتخاب نشده اند.
66. ایلف و پتروف ایده هایی را که به یکباره به ذهن هر دو رسید - برای جلوگیری از کلیشه ها کنار گذاشتند.
67. وقتی بتهوون سمفونی معروف نهم را نوشت، کاملاً ناشنوا بود.
68. آهنگساز فرانتس لیست پدرشوهر ریچارد واگنر آهنگساز آلمانی بود.
69. مادر پل مک کارتنی ماما بود.
70. رودیارد کیپلینگ نویسنده نمی توانست با جوهر بنویسد مگر اینکه سیاه باشد.
71. چارلز دیکنز نویسنده با صورت به سمت شمال می نوشت. او همچنین همیشه با سر به سمت شمال می خوابید.
72. امپراتور روم کومودوس کوتوله ها، معلولان و آدم های عجیب و غریب را از سرتاسر امپراتوری روم جمع آوری کرد تا بین آنها در کولوسئوم دعوا ترتیب دهد.
73. ژولیوس سزار، امپراتور روم، تاج گلی بر سر خود گذاشت تا طاسی رو به رشد خود را پنهان کند.
74. الکساندر بورودین آهنگساز روسی نیز شیمیدان معروف سن پترزبورگ بود.
75. کوچکترین رئیس جمهور آمریکا جیمز مدیسون (1.62 متر) و آبراهام لینکلن (1.93 متر) بلندترین آنهاست.
76. کوتاه قدترین پادشاه بریتانیا چارلز اول است. قد او 4 فوت و 9 اینچ (حدود 140 سانتی متر) بود. بعد از بریدن سرش، قدش کمتر شد.
77. جسد ولتر، که در سال 1778 درگذشت، از قبر دزدیده شد و هرگز پیدا نشد. این فقدان در سال 1864 کشف شد.
78. بالزاک یک کتاب کامل به ... کراوات اختصاص داده است.
79. ملکه بریتانیا الیزابت اول (1533-1603) حدود 3000 لباس داشت.
80. پیت راف آمریکایی با بومرنگ سیبی را از سر خودش می زند.
81. جان راکفلر سرمایه دار صنعتی و میلیاردر آمریکایی بیش از 550 میلیون دلار کمک مالی کرد. به بنیادها و نهادهای مختلف.
82. بنجامین فرانکلین، رئیس جمهور آمریکا، طرفدار این بود که پرنده ملی آمریکا بوقلمون است.
83. در سال 1856 شیمیدان انگلیسی ویلیام پرکین هنگام تلاش برای بدست آوردن کینین از آنیلین، اولین رنگ مصنوعی به نام مووین را اختراع کرد.
84. در روستای Lobovskoye، منطقه ساراتوف. زنبورداری زندگی می کند که قادر است 40 ساعت در کندوی با زنبورهای کاملا برهنه مقاومت کند.
85. در دوره 1952 - 1966، 5 فرزند در خانواده رالف و کارولین کامینز به دنیا آمدند و همه آنها 20 فوریه تولد دارند.
86. گالیله گالیله اولین کسی بود که استفاده از آونگ را برای اندازه گیری زمان پیشنهاد داد.
87. هانیبال در سال 183 قبل از میلاد پس از مصرف زهر درگذشت وقتی فهمید که رومی ها برای کشتن او آمده اند.
88. گروور کلیولند تنها رئیس جمهور آمریکا بود که در کاخ سفید ازدواج کرد.
89. جیمز مدیسون کوچکترین رؤسای جمهور آمریکا (1.62 متر) و آبراهام لینکلن (1.93 متر) بلندترین آنها بود.
90. دکتر آلیس چیس که کتاب تغذیه سالم و کتاب های زیادی در مورد تغذیه مناسب نوشته بود، بر اثر سوء تغذیه درگذشت.
91. موتزارت به مدت 35 سال بیش از 600 اثر خلق کرد. اما پس از مرگ او، بیوه پولی برای جای جداگانه در قبرستان نداشت
92. گاوباز معروف قرن 19 لاگاریجو (متولد رافائل مولینا) 4867 گاو نر را کشت.
93. وقتی فیزیکدان آلمانی A. Einstein درگذشت، آخرین کلمات او با او همراه شد. پرستاری که در آن نزدیکی بود آلمانی نمی فهمید.
94. بیشترین تعداد جدول کلمات متقاطع آندریان بل بود. از ژانویه 1930 تا 1980 او 4520 جدول کلمات متقاطع را برای تایمز ارسال کرد.
95. رابرت لینکلن، پسر رئیس جمهور لینکلن، توسط یکی از ادوین بوث از یک تصادف رانندگی نجات یافت. همانطور که مشخص است، ادوین برادر قاتل آبراهام لینکلن، جان ویلکس بوث است. پدر قصد کشتن پدر را داشت و فرزندانشان همدیگر را نجات دادند
96. اولین رئیس جمهور آمریکا که از تلفن استفاده کرد جیمز گارفیلد بود.
97. مفهوم عدد منفی برای اولین بار توسط تاجر ایتالیایی پیزانو در سال 1202 مطرح شد که نشان دهنده بدهی ها و زیان های او بود.
98. بزرگترین مجموعه خصوصی شهاب سنگ های جهان متعلق به رابرت هاگ آمریکایی است - او از سن 12 سالگی 2 تن سنگ بهشتی را جمع آوری کرد.
99. توماس ادیسون مجموعه ای از پرندگان در 5000 نسخه داشت.
100. فرانسویان ژان لوئیز و گای بروتی از 18 هزار کلمه و 50 هزار خانه، جدول کلمات متقاطع را روی یک ورق کاغذ به طول 5 متر و عرض 3 متر ساختند.
101. شکسپیر در اشعار خود بیش از 50 بار از گل رز نام برده است.
102. اندرو جانسون، هفدهمین رئیس جمهور ایالات متحده، تنها رئیس جمهوری بود که لباس های خود را می ساخت.
103. آبراهام لینکلن و چارلز داروین در یک روز متولد شدند - 12 فوریه 1809. این دانشمند تقریبا 20 سال بیشتر از یک سیاستمدار عمر کرد.
104. بیل کلینتون در طول دوران ریاست جمهوری خود دو ایمیل ارسال کرده است که یکی از آنها آزمایشی بود برای بررسی اینکه آیا همه چیز به درستی کار می کند. من تعجب می کنم که نامه دوم به چه کسی بود؟ شاید مونیکا؟
105. در سال 1759، آرتور گینس کارخانه آبجوسازی سنت گیت را به مدت 9000 سال با اجاره سالیانه 45 پوند اجاره کرد. آبجو معروف گینس در آنجا دم می شد.
106. در سال 1981، دبورا آن فونتان، دوشیزه نیویورک، به دلیل استفاده بیش از حد از پارچه های پنبه ای در یک مسابقه لباس شنا محروم شد.
107. جورج واشنگتن هنگام ملاقات دست نداد - او ترجیح داد تعظیم کند
108. تنها رئیس جمهور ایالات متحده که همزمان رئیس هر اتحادیه ای است - رونالد ریگان، رئیس انجمن بازیگران سینما.
109. اگر یک دوره کوچک فیزیک مدرسه را به خاطر دارید، می دانید که مقیاس درجه حرارت ریشتر وجود دارد. بنابراین همین چارلز ریشتر یک برهنگی بدخواه بود که به همین دلیل همسرش او را ترک کرد
110. اگر آثار استفان کینگ نویسنده را بخوانید، باید متوجه شوید که بیشتر کنش های داستان های او در مین اتفاق می افتد. به طرز متناقضی، این ایالت کمترین میزان جرم و جنایت را در ایالات متحده دارد.
111. بنیانگذار روانکاوی چیزهای عجیب و غریب زیادی دارد. فروید از شماره 62 وحشت داشت. او از ترس اینکه تصادفاً اتاقی با شماره 62 بگیرد، از رزرو اتاق هتلی با بیش از 62 اتاق خودداری کرد. او مانند بسیاری از هم دوره‌های خود از کوکائین استفاده کرد.
112. کارآفرین معروف هنری فورد ترجیح داد افراد دارای معلولیت جسمی را استخدام کند - در میان کارگران کارخانه های او در سال 1919، یک فرد معلول به ازای چهار فرد سالم وجود داشت.
113. تحقیقات لوئی پاستور از یک کارخانه آبجو حمایت مالی کرد. بلیت یک کنگره بین المللی را هم به او دادند. وقتی در کنگره به پاستور اجازه داده شد، اولین کاری که کرد این بود که پوسترهای تبلیغاتی با آبجو را روی صحنه آویزان کرد. و سخنان خود را با این جمله آغاز کرد که این آبجو بهترین است. و بعد دست به کار شد.
114. مدونا و سلین دیون عموزاده های همسر پرنس چارلز، کامیلا هستند.
115. پدر کمدین معروف لزلی نیلسن (تفنگ برهنه و غیره) به عنوان پلیس در کانادا خدمت می کرد و برادرش در پارلمان کانادا کار می کرد.
116. پدر آندره آغاسی تنیسور، نماینده ایران در المپیک 1948 و 1952 بود. او یک بوکسور بود

مرگ غم انگیز یک نابغه بزرگ

ون گوگ نقاش بزرگ هلندی از حملات جنون رنج می برد. در یکی از این حملات، او حتی یک تکه از گوش خود را برید. اندکی قبل از مرگش، این هنرمند تصمیم گرفت در Saint-Paul-de-Mosole، یک پناهگاه فرانسوی برای بیماران روانی ساکن شود. در اینجا او یک اتاق منزوی دریافت کرد که می توانست هر از گاهی در آن نقاشی کند. ون گوگ با همراهی یک دکتر اجازه یافت تا در اطراف محله قدم بزند و شاهکارهای خود - مناظر را نقاشی کند. در اینجا بود که با آنا بوش، که تابلوی "انگور قرمز" را به قیمت 400 فرانک خرید، آشنا شد. به هر حال، این اولین و آخرین بار در طول زندگی این هنرمند بود که تابلوی او خریداری شد.

در سال 1890، در یکی از روزهای ژوئیه، ون گوگ پس از فرار، صومعه خود را ترک کرد. او کمی به تنهایی راه رفت و سپس وارد مزرعه دهقانی شد. مالکان در آن زمان غایب بودند. این هنرمند با بیرون آوردن یک تپانچه، سعی کرد به قلب خود شلیک کند، اما گلوله که روی استخوان دنده قلاب شده بود، از آنجا گذشت. سپس در حالی که زخم را با دست گرفته بود، به آرامی به سمت اتاقش رفت و دراز کشید.

هنگامی که خدمتکار مشاهده کرد که ون گوگ در حال خونریزی است، بلافاصله یک پزشک و پلیس از روستای مجاور تماس گرفتند. اما در کمال تعجب دکتر و پلیس، هنرمندی را دیدند که آرام روی تخت دراز کشیده بود و پیپش را می مکید.

ون گوگ همان شب درگذشت.

مغز تمام ادبیات روسیه

ایوان سرگیویچ تورگنیف را با خیال راحت می توان «مغز ادبیات روسیه» نامید. پس از مرگ وی، آسیب شناسان تشخیص دادند که وزن ماده خاکستری نویسنده 2 کیلوگرم است که بیشتر از سایر شخصیت های مشهور است. و احتمالاً به همین دلیل است که دکتر بوتکین گفت که خداوند متعال به سادگی مواد کافی برای سر به این اندازه ندارد. اما در هر شوخی یک دانه منطقی وجود دارد: استخوان جداری نویسنده بسیار نازک بود. خود تورگنیف با خنده به خود گفت که از طریق آن می توان مغز را احساس کرد. اینطور شد که حتی پس از دریافت ضربه خفیف به سر، بیهوش شد و یا مدتی در حالت نیمه هوشیار باقی ماند.

یکی از ویژگی های متمایز ایوان سرگیویچ تمیزی بیش از حد و عشق به نظم تقریباً در سطح شیدایی بود. حداقل روزی دو بار کتانی تمیز می پوشید و قبل از آن تمام بدنش را با اسفنجی که با ادکلن مرطوب شده بود پاک می کرد. قبل از اینکه پشت میز کار بنشیند، همیشه اتاق را تمیز می کرد و همه کاغذها را تا می کرد. گاهی اوقات می‌توانست نیمه‌شب از رختخواب بپرد و به یاد داشته باشد که چیزی سر جای خودش نیست. همچنین اگر پرده‌های پنجره‌ها به‌خوبی پرده نشده بودند، او را آزار می‌داد. هر چیز یا تکه کاغذ روی میز مکان مخصوص خود را داشت.

عقده های دیکتاتور بزرگ

پدر هیتلر چندین بار ازدواج کرده بود. زمانی که او در آستانه ازدواج سوم با کلارا پلزل بود (و آنها نسبت فامیلی داشتند)، آلویس مجبور شد برای دریافت مجوز ویژه به واتیکان مراجعه کند. این خانواده دارای شش فرزند بود که در میان آنها هیتلر سومین فرزند بود. او با اطلاع از محارم در خانواده، سعی کرد از صحبت در مورد پدر و مادر خود اجتناب کند. با این حال، این واقعیت مانع از آن نشد که وی درخواست تأییدهای دیگری و مستند در مورد منشاء را داشته باشد.

علاوه بر ایده تسلط بر کل جهان، پیشور همچنان به موضوع سلامتی نیز اهمیت می داد، بنابراین قرص های زیادی مصرف کرد. تئودور مورل، پزشک شخصی آدولف، این واقعیت را در پرونده پزشکی خود ثبت کرده است. اطرافیان دیکتاتور مورل را یک شارلاتان می‌دانستند، اما خود هیتلر بی‌نهایت به او اعتماد داشت. در سال 1944، پزشک تزریقاتی را به بیمار توصیه کرد که شامل عصاره ای از اسپرم و غده پروستات گوساله های جوان - تستوسترون بود. آدولف واقعا امیدوار بود که این دارو، در واقع "ویاگرا" آن زمان، در طول رابطه نزدیکش با اوا براون به او کمک زیادی کند. ظاهراً این دقیقاً سازگاری ناقص در روابط با زنان، فوبیاها و عقده‌ها است که می‌تواند ظلم انحرافی هیتلر و تمایل او به تحت سلطه در آوردن کل جهان را توضیح دهد.

اعجوبه کوچولو

موتزارت کودکی با استعداد بود. او حتی در چهار سالگی کنسرتویی برای سازهای کیبورد زهی نوشته بود. علاوه بر این، این کنسرت بسیار دشوار بود، به طوری که به سختی هیچ یک از نوازندگان اروپایی می توانستند آن را اجرا کنند. پدر که متوجه این موضوع شد، یادداشت‌های همراه با یادداشت‌ها را از ولفگانگ جوان که هنوز نتوانسته بود تمام کند، برداشت. استعداد جوان خشمگین به والدین پاسخ داد: "و اجرای این موسیقی اصلاً سخت نیست، حتی یک کودک، مثلاً من، می توانم آن را اجرا کنم."

تمام سال های کودکی موتزارت با مطالعات موسیقی و تعداد زیادی اجرا همراه بود. این نابغه کوچک که اغلب در مقابل تماشاگران اروپایی نفیس اجرا می کرد، حضار را شگفت زده می کرد: پدرش با دستمال چشمان او را می بست و کودک کورکورانه کلاویه را می نواخت یا کلیدها را با یک تکه پارچه می پوشاند و ولفگانگ استادانه با این کار کنار می آمد. بازی در یکی از کنسرت ها ناگهان گربه ای وارد صحنه شد. و یک کودک یک کودک است - موتزارت در حالی که ساز را ترک می کند، مخاطب را فراموش می کند، به سمت او شتافت، برداشت، نوازش کرد و سپس شروع به بازی با حیوان کرد. پدر خشمگین خواستار بازگشت فوری شد که ولفگانگ پاسخ داد:

هارپسیکورد ثابت خواهد ماند و گربه اکنون فرار خواهد کرد.

روانشناس خوب با حافظه عالی

استالین حافظه ای بسیار غنی، توانا و سرسخت داشت. بنابراین ، D. V. Ustinov به یاد آورد که رهبر همیشه تمام موضوعات مورد بحث را با کوچکترین جزئیات به یاد می آورد ، او هرگز اجازه نمی داد حتی کوچکترین انحراف از تصمیمات قبلاً گرفته شده باشد. او همه کسانی را که رهبری نیروهای مسلح و اقتصاد، فرماندهی لشکرها و مدیریت کارخانه ها را با نام خانوادگی، نام و نام خانوادگی می شناخت. علاوه بر این، او داده های لازم برای خود را در نظر داشت که آنها را به عنوان افراد مشخص می کرد و تقریباً همه چیز را در مورد وضعیت امور در زمینه های کاری که به آنها سپرده شده بود می دانست. استالین ذهنی تحلیلی داشت که به او اجازه می داد از میان حجم زیادی از اطلاعات، حقایق، داده ها بر اساسی ترین چیزها تمرکز کند. نتیجه گیری و افکار خود را به طور مختصر و واضح و در دسترس ارائه کرد تا هیچ اعتراضی وجود نداشته باشد. از پرحرفی زیاد خوشش نمی آمد و اجازه نمی داد دیگران زیاد حرف بزنند.

یوسف ویساریونوویچ با سرزنش هر یک از چهره های خارجی در سخنرانی خود یا در حین بحث ، بدون اینکه برای مدتی چشمان خود را برگرداند ، بسیار واضح و با دقت به او نگاه کرد. و باید توجه داشت که شیئی که او توجه خود را به آن معطوف کرده بود، احساس راحتی نمی کرد. نگاه استالین مانند تیر سوراخ شد.

ابن سینا بزرگ

او که در بخارا به دنیا آمد، هم وزیر بزرگ و هم جنایتکار بود که قدرت دولتی «جنایت‌هایش» او را افشا کرد و هم یک سرگردان ابدی بود.

ابن سینا تقریباً 57 سال زندگی کرد، اما در چنین مدت کوتاهی خود را در 29 شاخه دانش ثابت کرد و نمی توان نتیجه گیری های پزشکی او را دست بالا گرفت. بله، و اعتقاد بر این است که خود کلمه "دارو" از "Madad Sina" به سبک لاتین آمده است که به عنوان "درمان از گناه" ترجمه می شود.

ابن سینا رسماً در جایی مطالعه نکرد، اما مدتها قبل از اینکه لویی پاستور عوامل بیماری زا را کشف کند، به این نتیجه رسید که "موجودات بسیار کوچک" می توانند باعث تب شوند. او همچنین علت اکثر بیماری ها - احساسات و عصبی بودن انسان را تعیین کرد، او اولین کسی بود که به مسری بودن توجه کرد. بیماری های عفونی، ماهیت مننژیت، یرقان، زخم معده و بسیاری از بیماری های دیگر را شرح داد.

چیزی که فقط ارزش تشخیصی را دارد که ابن سینا بر روی ضربان نبض ایجاد کرده است. روزی تاجر معروف بخارا دختری داشت که بیمار شد و هیچ کس نتوانست به او کمک کند. پدر برای نجات به ابن سینا روی آورد. دکتر با احساس نبض شروع به صدا زدن خیابان های شهر به دختر کرد و سپس از او خواست نام کسانی را که در این خیابان ها زندگی می کردند لیست کند. وقتی دختر یکی از اسم ها را گفت، نبضش تند شد و صورتش قرمز شد. پس مرد خردمند فهمید که او عاشق است، اما پدرش هرگز به او اجازه ازدواج با این مرد را نمی دهد. این باعث این بیماری کشنده شد. تاجر مجبور شد دخترش را برکت دهد و ابن سینا در بین مردم شهرت و احترام به دست آورد.

نامه ای که پس از هفت سال مخاطب خود را پیدا کرد

یوری گاگارین که در شرف پرواز به فضا بود و نمی دانست سفرش چگونه ممکن است به پایان برسد، نامه ای به همسرش والنتینا نوشت و در آن با او خداحافظی کرد. اولین فضانورد خطاب به معشوق و مادر فرزندانش گفت که فناوری هر لحظه ممکن است شکست بخورد. بنابراین، مهم نیست که چه اتفاقی می افتد، شما باید ادامه دهید، دل خود را از دست ندهید، و مهمتر از همه - دختران خود را دوست داشته باشید، گرامی بدارید و آموزش دهید.

این نامه هفت سال بعد، زمانی که هواپیمایی که یوری گاگارین در آن در حال پرواز بود، افتاد و سقوط کرد، گیرنده خود را پیدا کرد.

خلبان با همسر آینده خود زمانی که در مدرسه خلبانی اورنبورگ دانشجو بود در یک رقص ملاقات کرد. والنتینا موهای مجللی تا کف زمین داشت. و او که زیبایی بود، اصلاً از جوان لاغر، کوتاه، با سر بزرگ، موهای کوتاه و چسبیده خوشش نمی آمد. اما یوری چنان نجیب زاده ای پیگیر بود که پس از مدتی قلب دختر آب شد. پس از فارغ التحصیلی از کالج، آنها ازدواج کردند و به زودی والنتینا دو دختر شگفت انگیز و دلخواه به شوهرش داد.

گاگارین در آخرین نامه خود با خداحافظی از همسرش نیز گفت که پس از مرگ او این حق را دارد که زندگی خود را آنطور که می خواهد تنظیم کند و او نیز به نوبه خود هیچ تعهدی بر او تحمیل نکرده است. اما همسر محبوب او که در سی و دو سالگی بیوه ماند، دوباره ازدواج نکرد و به طرز مقدسی یاد مردی را که برای اولین بار فضا را فتح کرد حفظ کرد.

فیلسوف بزرگ زنان را تحقیر می کرد

کنفوسیوس، یکی از بزرگترین فیلسوفان چین، زود ازدواج کرد. به مرور زمان همسرش را از خانه بیرون کرد تا در درسش دخالت نکند. و در مجموع فیلسوف زن را مردمی پیش پا افتاده و ناتوان از درک حکمت بهشتی می دانست. او گفت که یک زن معمولی دارای عقل یک مرغ است و یک زن خارق العاده دارای عقل دو پرنده است.

چنین رفتار و اظهاراتی عجیب به نظر نمی رسد، زیرا کنفوسیوس از بدو تولد دارای ظاهری جذاب نبود. یک بار، یک ملکه، که دارای اخلاق عفیف نبود، با شنیدن داستان های زیادی در مورد خرد بزرگ این مرد، بدون ابهام او را به تنهایی و بدون اسکورت به محل خود دعوت کرد. فیلسوف همیشه در محاصره شاگردانش راه می رفت، اما این بار تصمیم گرفت به درخواست های شخص سلطنتی توجه کند... و بنابراین کنفوسیوس را به اتاق ها بردند. در حالی که ملکه غایب بود، مرد دانشمند شروع به بررسی اتاق کرد. صدای خش خش بلند شد و او به سمت بانوی تاجدار در حال ورود برگشت. در این زمان، او می خواست سلام کند، اما با دهان باز یخ کرد - او از ظاهر حکیم بسیار تحت تأثیر قرار گرفت. وقتی اولین شوک ملکه تمام شد، با تحقیر به کنفوسیوس نگاه کرد و با عجله رفت. اما این فیلسوف بزرگ را شگفت زده نکرد، زیرا زیبایی با ذهن از هم جدا می شود.

تنور بزرگ رویای فوتبالیست شدن را داشت

لوچیانو پاواروتی در یک خانواده ساده ایتالیایی به دنیا آمد. پدر پسر عاشق آواز اپرا بود و آلبوم های زیادی خرید. عصرها با پسرش به آنها گوش می داد. بنابراین، لوسیانو به آواز خواندن معتاد شد. اما والدین در این امر از استعداد جوان حمایت نکردند ، زیرا معتقد بودند که مرد باید در یک حرفه جدی تسلط یابد.

فوتبال یکی دیگر از علایق پاواروتی بود. او از کودکی کاپیتان تیم فوتبال شهرستان جوانان بود و در آینده خود را به عنوان یک دروازه بان حرفه ای می دید. اما به توصیه مادرش معلم مدرسه می شود، سپس در یک آژانس بیمه کار می کند. با این وجود، با گذشت زمان، میل به آواز خواندن پیروز می شود. قراردادی با پدرش بسته شد که لوسیانو تا سی سالگی بتواند اتاقی را در خانه والدین اشغال کند و همچنین در اینجا غذا بخورد. پاواروتی به پدرش قول می دهد که اگر پس از انقضای این مدت، به عنوان یک خواننده اپرا به چیزی نرسد، مجبور است از هر طریقی امرار معاش کند.

تنور بزرگ تنها زمانی که نوزده ساله می شود متوجه می شود که صدای بی نقصی دارد. به زودی اولین موفقیت حاصل شد: در سال 1961 او برنده مسابقه برای هنرمندان جوان شد. قبل از این اجرای مسئولانه، مادر یک میخ زنگ زده از چشم بد به پسرش زد. لوسیانو پاواروتی از آن زمان تا پایان دوران خود این طلسم را حفظ کرد.

فاتح بزرگ ترسو بود

این واقعیت که چنگیز خان (نام اصلی تموچن) نسبت به دشمنان خود به طرز باورنکردنی ظالمانه رفتار می کرد، یک راز نیست. گروه او همه کسانی را که مقاومت می کردند قتل عام کردند. بقیه البته اسیر شدند. سپس اگر نیاز به هجوم به قلعه ها یا شهرها بود، این اسیران را به عنوان سپر انسانی در مقابل نیروها قرار می دادند. معلوم می شود که بی جهت نبود که مردم مسلمان مغول را ویرانگر میراث فرهنگی خود می دانستند.

با وجود تمام ظلم و ستمش، خودش به شدت از مرگ می ترسید. چنگیز خان با احساس ظهور پیری، به دنبال اکسیر جاودانگی گشت، اما آن را نیافت. با این حال، او موفق شد عمر خود را افزایش دهد. برای هر جنگجوی که در نبرد از دست می‌رفت، فاتح بزرگ بی‌رحمانه انتقام می‌گرفت. به نظر می رسید که زندگی او چندین برابر مهمتر از زندگی های این مرد است.

چنگیزخان به ساکنان شهرهای ویران شده و سوزانده شده توسط گروه خود آرامی نداد. در زمان حمله مغول ها، مردم با پنهان شدن در جنگل ها و کوه ها سعی در فرار داشتند. پس از خروج نیروها، آنها به عقب بازگشتند. فاتح یک گروه ویژه ایجاد کرد که وظیفه آن بازگشت به روستای ویران شده و قطع کردن همه بازماندگان بود.

ویژگی بارز حمله چنگیز خان این بود که او هرگز گروه خود را به نبرد هدایت نکرد، بلکه آن را از دور رهبری کرد. منگول خیلی ترسو بود.

لومونوسوف می دانست که چگونه از خود دفاع کند

در زمانی که میخائیل واسیلیویچ لومونوسوف قبلاً کمکی بود، آپارتمان او در جزیره واسیلیفسکی بود. این دانشمند بزرگ پیاده روی در عصرها را به عنوان یک قانون تعیین کرد. یک روز پاییزی، در پایان روز، او در مسیر معمول خود - از خیابان بولشوی تا خلیج - گردشگاهی کرد. در آن زمان های دور، خیابان بولشوی، واقع در جزیره واسیلیفسکی، چیزی بیش از یک بریدگی وسیع در میان جنگل نبود. لومونوسوف در حال بازگشت بود که شب از سن پترزبورگ شروع به فرود آمدن کرده بود. اطراف خلوت بود. و سپس سه سارق از بوته ها بیرون پریدند.

میخائیل واسیلیویچ از بدو تولد دارای قدرت فوق العاده ای بود، بنابراین او نترسید، اما شروع به مبارزه کرد. یکی از شرورها که اصلاً انتظار مقاومت نداشت، به سرعت به سمت او شتافت. لومونوسوف موفق شد نفر دوم را با ضربه محکمی به زمین بکوبد. سومی با دیدن چنین وضعیتی شروع به طلب بخشش کرد و قسم خورد که فقط می خواهند لباس را از یک رهگذر تنها بگیرند. سپس دانشمند تصمیم به سرقت از سارق گرفت: او به شرور دستور داد لباس هایش را درآورد، لباس هایش را گره بزند و به او بدهد. خود میخائیل لومونوسوف با انداختن چمدان روی شانه خود آن را به خانه تحویل داد و روز بعد از دریاسالاری بازدید کرد و در آنجا از حمله ملوانان دزد گزارش داد.

نابغه در میان ما

گریگوری یاکولوویچ پرلمن، که صاحب اکتشاف هزاره است، اکنون در سن پترزبورگ زندگی می کند. این ریاضیدان صاحب حل فرضیه پوانکاره است که بیش از صد سال سعی در اثبات آن داشتند. علاوه بر این، گریگوری یاکولویچ تحقیقات خود را در این کشور منتشر نکرد مقالات علمی، اما به سادگی در اینترنت ارسال شده است.

برای چنین کشف درخشانی، موسسه Clay جایزه یک میلیون دلاری را به دانشمند برجسته اهدا کرد. اما پرلمن آن را رد کرد و عمل خود را با این واقعیت توضیح داد که او به پول علاقه ندارد و همه چیز لازم برای زندگی را دارد.

امروزه گریگوری یاکولوویچ یک زندگی انفرادی دارد و عملاً با کسی ارتباط برقرار نمی کند.

او از کودکی به تمرین برای مغزش عادت کرده است. پرلمن در دوران تحصیل خود در المپیاد ریاضی در بوداپست شرکت کرد و در آنجا مدال طلا گرفت. توانایی تفکر انتزاعی به او در این امر کمک کرد.

تقریبا همه من زندگی علمیاین دانشمند روی مسائل ساخت سه بعدی کیهان کار کرد. مقیاس اکتشافات او در مرحله کنونی از دستاوردهایی که علم تا به امروز به دست آورده است جلوتر است. به همین دلیل بود که فعالیت های گریگوری پرلمن به خدمات ویژه بسیاری از کشورها علاقه مند شد.

اگر انسان با استعداد است، پس در همه چیز استعداد دارد

دیمیتری ایوانوویچ مندلیف علایق مختلفی داشت. دایره سرگرمی های او علاوه بر کار زندگی - تحقیق در زمینه شیمی - بسیار گسترده بود.

کشف معروف سیستم تناوبی در ابتدا برای او تنها تمسخر، محکومیت و اتهام سرقت ادبی به همراه داشت. درست است، با گذشت زمان شکوه آمد.

دانشمند بزرگ هر کاری انجام داد، همه چیز برای او عالی بود. بله در وقت آزادمندلیف دوست داشت چمدان بسازد. دیمیتری ایوانوویچ موادی را برای تولید آنها در همان فروشگاه خرید، به طوری که فروشندگانی که کالاها را می فروختند، یک مشتری معمولی با ریش بزرگ و موهای بلند تا شانه را به عنوان یک چمدان ساز درک کردند. او حتی به شوخی می خواست کارت ویزیت بسازد که روی آن نوشته «د. I. مندلیف استاد چمدان است.

دانشمند به هواشناسی علاقه داشت. قبلاً در سنین بالا با بالون پرواز کرد. شایستگی او در اندازه شناسی، تشکیلات اتاق اوزان و میزان است. او همچنین خود را در کشتی سازی ثابت کرد و در ایجاد اولین یخ شکن در روسیه شرکت کرد. خوب، و در نهایت، این مندلیف بود که توانست بهینه ترین نسبت آب و الکل را در تولید ودکا ایجاد کند - این شصت قسمت به چهل است.

خودش درست کرد

یکی از ثروتمندترین زنان جهان، مجری تلویزیون، بازیگر محبوب، چهره عمومی، مجری برنامه خود - همه اینها او، اپرا وینفری است. این زن به لطف سخت کوشی باورنکردنی، توانایی برقراری ارتباط و البته اراده عالی به اوج شهرت و موفقیت رسید.

بالاخره یک دختر در یک خانواده بسیار فقیر به دنیا آمد. پدر و مادرش از هم جدا شدند زیرا مادرش از نظر رفتار پاکیزه متمایز نبود. اپرا زمانی که مورد تجاوز قرار گرفت به سختی نه سال داشت عمو زادهاز طرف مادر، سپس توسط عموی خودش. از آنجایی که مادر اغلب مشتریان خود را به خانه می آورد، دختر نیز خدمات صمیمی ارائه می کرد و برای این کار پول دریافت می کرد. مادر، به احتمال زیاد، در مورد آن می دانست، اما چشم بر همه چیز بسته بود.

هنگامی که اپرا در چهارده سالگی متوجه شد که باردار است، می خواست خود را از دست بدهد. این دختر که در یک موقعیت ناامید کننده گرفتار شده بود، در تلاش برای خلاص شدن از شر یک کودک ناخواسته، مواد شوینده نوشید. و این "کمک کرد": کودک مرده به دنیا آمد.

پس از بازگشت به مدرسه، وینفری به طور کامل وارد زندگی عمومی شد: او در همه رویدادها شرکت می کند، ریاست شورای دانش آموزی را بر عهده دارد. و امروز مجری تلویزیون متقاعد شده است که اگر در آن زمان مشخص می شد که باردار است ، سرنوشت او کاملاً متفاوت بود.

زیگموند فروید ریشه اوکراینی دارد

زیگموند فروید، روانشناس معروف، استاد دانشگاه وین، بنیانگذار روش روانکاوی، ریشه اوکراینی دارد.

یعقوب فروید - پدرش - در شهر Tysmenitsa که در منطقه ایوانو-فرانکیفسک قرار دارد به دنیا آمد. 25 سال در این روستا زندگی کرد. تیسمنیتسا در آن زمان یک شهر چند ملیتی بود: لهستانی ها، یهودیان و اوکراینی ها در اینجا به خوبی با هم کنار می آمدند. در این شهر ازدواج کرد و امانوئل و فیلیپ، برادران بزرگ پروفسور آینده را به دنیا آورد. با این حال، ریشه های اوکراینی این نام خانوادگی حتی عمیق تر است. نسل های زیادی از فرویدها در شهر بوچاچ در منطقه ترنوپیل زندگی می کردند. پدربزرگ زیگموند فروید برای ادامه تحصیل به تیسمنیتسا نقل مکان کرد و برای همیشه در اینجا ماند.

مادر روانکاو مشهور - نی آمالیا ناتانسون - در شهر برودی، منطقه لویو به دنیا آمد. سپس مدتی در اودسا زندگی کرد و پس از مدتی به وین رفت و در آنجا با همسر آینده خود آشنا شد. خواهر و برادرهای او در اودسا ماندند و خانواده ژاکوب فروید با آنها روابط خانوادگی داشتند.

هنگامی که زیگموند فروید 27 ساله بود، پدرش تصمیم گرفت تجارت خود را در اودسا تأسیس کند و مدتی در این شهر زندگی کرد و به تجارت پرداخت. درست است ، این فعالیت سود زیادی به همراه نداشت و یعقوب دوباره به اتریش بازگشت.

این هنرمند مشهور جهان یک مخترع نیز بود

خداوند به سالوادور دالی نه تنها استعداد یک هنرمند را عطا کرد. او همچنین صاحب اختراعاتی است که زنده شدند، اگرچه در ابتدا عجیب به نظر می رسیدند.

برای کسانی که با ماشین سفر می کنند، این هنرمند مبتکر با عینک های چندطیفی در صورتی که منظره از منظره مورد نظر خسته کننده شود، استفاده کرد.

برای ایجاد روحیه خوب در هنگام راه رفتن و لذت بردن از روند پیاده روی کفش هایی با فنر درست کرد.

سالوادور دالی در زمینه اختراعات توجه زنان را از خود سلب نکرد. برای آنها میخ های کاذب با یک آینه کوچک توکار اختراع شد تا در زمان مناسب بتوانید به خود نگاه کنید. یکی دیگر از هدیه ها، لباسی با روکش های آناتومیک مختلف به عنوان اکسسوری است. آنها توسط این هنرمند طراحی شده بودند و قبلاً یک سری محاسبات دقیق را انجام داده بودند که مطابق با ایده آل زیبایی زنانه بود که در سر یک مرد به عنوان یک تخیل وابسته به عشق شهوانی متولد شد. یکی از جزئیات عجیب چنین لباسی سینه های اضافی بود که باید در پشت ثابت می شد. به گفته دالی، چنین لباسی قرار بود مد را به طور اساسی تغییر دهد.

و برای پاپاراتزی ها، این هنرمند ماسک های عکس را اختراع کرد. آنها به ویژه امروز، زمانی که بسیاری از خبرنگاران برای تجاوز به حریم خصوصی به دادگاه فراخوانده می شوند، مهم هستند. و بنابراین - یک ماسک عکس با چهره یک فرد مشهور قرار دهید - و به دنبال باد در میدان باشید.

دیوای بزرگ روسیه

زمانی که آلا پوگاچوا به دنیا آمد، پزشکان در معاینه متوجه شدند که او تومور در گلویش دارد. بلافاصله عملیات حذف آن انجام شد. شاید به همین دلیل بود که خواننده صدای خاصی داشت.

در کودکی، یک دختر مو قرمز با دم های نازک عاشق بازی در حیاط بود، اما فقط با پسرها. آلا لاغر بود و عینک هم می زد، چون مشکل بینایی داشت. پس از به دنیا آمدن دختری به نام کریستینا، او بهبود یافت. بارها روی رژیم های مختلف نشستم، اما این نتیجه مطلوب را به همراه نداشت.

یکی دیگر از سرگرمی های پوگاچوا نقاشی است. او از کودکی این سرگرمی را داشته است. او صدها نقاشی کشید که به دوستان نزدیک ارائه کرد. در آینده، پریمادونا قصد دارد یک نام مستعار به خود بگیرد و در جایی که بتواند بازنشسته شود، به نقاشی روی خواهد آورد.

یک بار، آلا بوریسوونا، پس از باز شدن، اعتراف کرد که هیچ یک از مردان نمی توانند در کنار او در رختخواب بخوابند. معلوم شد که او در شب زیاد خروپف می کند. او کارهای زیادی برای درمان این کمبود انجام داد، اما هیچ روشی به نتیجه نرسید.

پریمادونا می خواهد خوب به نظر برسد، بنابراین هر از گاهی این کار را می کند جراحی پلاستیک. پس از یکی از آنها که در سوئیس نگهداری می شد، به دلیل آبسه ای که ایجاد شد، تقریباً جان خود را از دست داد. یک جراح از مسکو به سختی خواننده را نجات داد. پوگاچوا به نشانه قدردانی به او هدیه ای - یک آپارتمان - تقدیم کرد.

این دو جوان در دانشگاه استنفورد با هم آشنا شدند. در ابتدا آنها اغلب با هم دعوا می کردند و حتی گاهی فحش می دادند. و اگرچه هر دو متضاد مطلق بودند، اما خیلی زود آنقدر با هم دوست شدند که نمی توانستند بدون یکدیگر قدمی بردارند.

پس از اینکه آنها سیستمی را برای جستجوی اطلاعات در صفحه درخواستی در دانشگاه محل اقامت خود ایجاد کردند و مدیریت قصد داشت آن را ببندد، سرگئی و لری باید به فکر نجات فرزندان خود بودند. جستجو برای حامیان مالی آغاز شد، اما بسیاری از افراد ثروتمند به هیچ وجه نمی‌دانستند که این چه نوع سیستمی است و نمی‌خواستند پولی را در پروژه "مشکوک" سرمایه‌گذاری کنند.

اما سرنوشت با مردان جوان مهربان بود و اندی بکتولشتاین را برای آنها فرستاد. تاجر که نمی توانست برای مدت طولانی به داستانی در مورد مزایای موتور جستجوی جدید گوش دهد، یک دسته چک بیرون آورد. برین و پیج، مات و مبهوت، چکی به مبلغ 100000 دلار گرفتند و بلافاصله متوجه نشدند که برای گوگل صادر شده است. شرکت، نه در گوگل. این همان چیزی است که آنها قصد داشتند آن را نامگذاری کنند. گوگول یک به دنبال صد صفر است که به معنای "موتور جستجوی بی اندازه بزرگ" است.

برای به دست آوردن این پول، نیاز به تاسیس یک شرکت فوری بود. دوستان مرخصی تحصیلی می گیرند و کاری را که دوست دارند انجام می دهند.


راه سخت برای افتخار

در سن هشت سالگی، یوری کوکلاچف، مربی معروف گربه، اجرای چارلی چاپلین را در تلویزیون دید. این پسر واقعاً از نحوه حرکت بازیگر بزرگ خوشش آمد و از والدینش خواست که او را به مدرسه باله بفرستند. یورا به مدت پنج سال باله خواند، اما وقتی از مدرسه فارغ التحصیل شد، قاطعانه تصمیم گرفت وارد مدرسه سیرک شود.

به مدت هفت سال متوالی، کوکلاچف تلاش کرد تا در مدرسه دانش آموز شود، اما او را نپذیرفتند و توضیح داد که صورتش مناسب نیست و قدش کوچک است.

سپس او شروع به اجرا در سیرک ملی کرد و بعداً حتی برنده جشنواره سراسری اتحادیه شد. به نوعی سیرک مردمی در ساختمانی در بلوار تسوتنوی اجرا کرد و مدیر مدرسه در سالن حضور داشت. پس از اجرای کوکلاچف، او به این هنرمند نزدیک شد و او را برای تحصیل در موسسه خود دعوت کرد.

یوری بعداً شروع به آموزش گربه ها کرد. او این فکر را رها نکرد که چه باید کرد تا با دلقک های معروف متفاوت باشد. در حین تور در چرکاسی، با یک گربه ولگرد با چشمانی باهوش روبرو شدم و آن را برای خودم گرفتم. در مسکو، گربه دیگری را برداشتم - Strelka، که اولین شماره خود را با آن گذاشتم. این موفقیت بی سابقه بود، زیرا قبل از او هیچ کس با این تعداد وارد عرصه نشده بود. این ویژگی بود که یوری کوکلاچف به دنبال آن بود.

کوچکترین برادر بوکس

ولادیمیر کلیچکو در کودکی آرزو داشت که پزشک شود. در پایان کلاس هشتم، او حتی سعی کرد وارد دانشکده پزشکی در بخش پیراپزشکی شود، اما این تلاش ناموفق بود. به دلیل اینکه در زمان کنکور هنوز به سن چهارده سالگی نرسیده بود قبول نشد.

برادر بزرگتر ویتالی در آن زمان قبلاً به طور جدی به بوکس مشغول بود و از ولادیمیر دعوت کرد تا در یک جلسه تمرین شرکت کند و دست خود را در ورزش امتحان کند. بنابراین، در تلاش بود تا در همه چیز مانند ویتالی باشد، برادر کوچکتر به بخش بوکس ختم شد. و پس از شش سال کار سخت در سالن بدنسازی در حین تمرین، ولادیمیر عنوان قهرمان المپیک را به دست می آورد.

تقریباً هیچ کس نمی داند که ملاقات در رینگ بین برادران کلیچکو که برای همه جذاب است، در گذشته طولانی است. در اواسط سال 1992، به طور مخفیانه از مربی، با وجود ممنوعیت های او، برادران تصمیم به رقابت گرفتند. قوی ترین و بهترین را نمی توان تعیین کرد، زیرا دور با مصدومیت به پایان رسید: ولادیمیر به دلیل نامعلومی برای هر دو برادر پای خود را شکست. برای اینکه والدین یک بار دیگر نگران نشوند، ویتالی و ولادیمیر یک کلمه در مورد دعوا که اتفاق افتاد صحبت نکردند. مربی ولادیمیر زولوتارف نیز در این امر به آنها کمک کرد که بلافاصله برادران را به اردوی آموزشی در کریمه برد.


2022
polyester.ru - مجله دخترانه و زنانه