06.01.2024

داستان زندگی مادر خدا. Theotokos، مریم باکره، که عیسی مسیح را به دنیا آورد: زندگی. تاریخچه مریم باکره


از انجیل، ما اطلاعات کمی در مورد مریم، مادر خدا داریم: علاوه بر داستان بشارت، تولد عیسی مسیح و دوران کودکی او، او تنها در چند قسمت در صفحات کتاب مقدس ظاهر می شود. اما سنت کلیسا شهادت هایی را در مورد مادر خدای اولین مسیحیان برای ما آورده است که از دهان به دهان منتقل شده است. در اینجا به برخی از آنها اشاره می کنیم.


بشارت - ولادت - تقدیم مسیح - قرن دوازدهم - صومعه - سنت کاترین - سینا

آیا می دانید یوسف، شوهر مریم چند ساله بود؟

سینمای مدرن وسترن دوست دارد جوزف نامزد را به عنوان یک مرد 30-40 ساله معرفی کند. سنت ارتدکس چیز دیگری می گوید: «از اولاد داوود که در میان یهودیان بسیار مورد احترام بود، دوازده پیر بی همسر انتخاب شدند. و میله هایشان را در عبادتگاه گذاشته بودند. از جمله آنها یوسف بود. و میله اش یک شبه یخ زد. و حتی بر روی آن، به شهادت ژروم مبارک (340-419)، کبوتری در حال پرواز از بالا نمایان بود. از این رو می دانستیم که باکره ترین باکره برای حفظ به یوسف داده شده است. پیر یوسف در آن زمان، دیگران فکر می کنند، حدود هشتاد ساله بود» ( متروپولیتن ونیامین (فدچنکوف)).

او در چشمانش هیچ چیز سختگیرانه ای نداشت، هیچ چیز بی دقتی در سخنانش نبود.

آیا می دانید مریم مقدس در زمان بشارت چه می کرد؟

«فرشته باکره‌ترین باکره را نه بیرون از خانه‌اش و در بالاخانه‌اش، نه در کوچه‌های شهر در میان مردم و گفتگوهای دنیوی، نه در خانه در حال غوغا کردن در امور زندگی، بلکه در حال تمرین در سکوت، دعا و خواندن کتاب، یافت. همانطور که تصویر نماد بشارت به وضوح نشان می دهد که نشان دهنده مریم باکره با کتابی که در مقابل او قرار گرفته و باز است، به عنوان دلیلی بر تمرین مداوم او در خواندن کتاب های الهی و تفکر در مورد خدا. درست در زمانی که رسول آسمانی بر باکره ظاهر شد، او، همانطور که پدران خداپرست کلیسا معتقدند، سخنان اشعیا نبی را در ذهن خود داشت: "اینک، باکره در رحم خود آبستن خواهد شد" ( است. 7:14و متعجبم که چگونه و چه زمانی آن تصور و تولد عجیب و غیرعادی برای طبیعت یک دختر اتفاق می افتد» (سنت دیمیتریوس روستوف).

فرشته ای آمد تا به مریم بشارت دهد. آیا می دانید فرشته چیست و کیست؟

«فرشته موجودی است دارای هوش، متحرک، آزاد، غیر جسمانی، خدمتگزار خدا، و به لطف ذات خود جاودانگی دریافت می کند: فقط خالق شکل و تعریف این موجود را می داند. او را در مقایسه با ما غیر جسمانی و غیر مادی می نامند. زیرا همه چیز در مقایسه با خدا، یگانه غیرقابل مقایسه، هم درشت و هم مادی است، زیرا فقط الوهیت به معنای دقیق آن غیر مادی و غیر جسمانی است» (کشیش جان دمشقی).

آیا می دانید چرا مریم باکره "صادق ترین کروبی و با شکوه ترین بدون مقایسه سرافیم" نامیده می شود؟

"زیرا او در شکم خود خدا-انسان، پسر و کلام خدا را دریافت کرد، که از طبیعت انسانی خود گرفت و آن را با ذات الهی خود در هیپوستاس خود یکی کرد" (افرایم بزرگ فیلوتئوس).

نماد معبد کلیسای جامع بشارت کرملین مسکو. قرن 17

آیا می دانید چرا مادر خدا بر روی نماد بشارت با گل سوسن ترسیم شده است؟

گل زنبق نماد پاکی است. به دلیل پاکی و پاکدامنی بی نظیرش، او توسط خدا انتخاب شد و معجزه بزرگی به او اعطا شد - او در لقاح منجی و پس از تولد او باکره ماند.

آیا می دانید مریم مقدس چه شکلی بود؟
شرح ظاهر بیرونی الهه مقدس توسط مورخ کلیسا، نیکفور کالیستوس ارائه شده است:
مریم مقدس دارای قد متوسط ​​یا کمی بالاتر از حد متوسط، موهای طلایی، چشمان سریع و زیتونی رنگ، ابروهای کمانی و مایل به سیاه، بینی کشیده، لب های گلدار، صورت نه گرد و نه تیز، اما تا حدودی کشیده، بازوهای بلند و انگشتان دست قدیس آمبروز گواهی می دهد که او در نگاهش هیچ چیز سختگیرانه ای نداشت، هیچ چیز بی احتیاطی در سخنانش نداشت. در گفتگو با دیگران، او آرام بود، نمی خندید، خشمگین و عصبانی نبود. حرکاتش متواضعانه، قدم هایش آرام، صدایش یکنواخت است، به طوری که ظاهرش تجسم پاکی روحش است.»

آیا نمادی از مادر خدا در طول زندگی زمینی او از او نقاشی شده است؟
الهه مقدس، درست مانند ناجی، تصویر معجزه آسای خود را در شهر لیدا در طول زندگی خود آشکار کرد.
رسولان پطرس و یوحنا در سامره موعظه کردند، جایی که نوکیشان معبدی در شهر لیدا برای جلال باکره مقدس ساختند. پس از بازگشت به اورشلیم، رسولان از او التماس کردند که این معبد را با دیدار و برکت او تقدیس کند. او با این کار موافقت کرد و در حالی که آنها را برگرداند، گفت: "بروید و شادی کنید: من آنجا با شما خواهم بود!" هنگامی که رسولان به لیدا رسیدند و وارد معبد شدند، تصویری از مادر خدا را دیدند که توسط شخصی ناشناس بر روی یکی از ستون های داخلی نقاشی شده بود. علاوه بر این، چهره و جزئیات لباس او با هنر و دقت شگفت انگیزی ساخته شده بود. بعداً مریم مقدس نیز به آنجا رسید. او با دیدن تصویر او و انبوه کسانی که در مقابل آن دعا می کردند، خوشحال شد و قدرت معجزه آسایی به این نماد بخشید.

آیا می دانید که مادر خدا به آرامگاه پسرش آمد؟
یهودیان که از مسیحیان متنفر بودند، نمی خواستند مادر خدا بر سر قبر منجی بیاید، او در آنجا زانو زده، گریه می کند و بخور می دهد. کاهنان اعظم نگهبانان را نصب کردند و به آنها دستور دادند که به شدت نظارت کنند که هیچ یک از مسیحیان جرأت نکنند به این مکان بیایند. اگر مادر عیسی این ممنوعیت را نقض می کرد، دستور داده می شد که فوراً کشته شود. نگهبانان با هوشیاری در کمین باکره مقدس نشستند، اما قدرت خدا او را از سربازان وظیفه در کالواری پنهان کرد. آنها هرگز مادر خدا را ندیدند، اگرچه او همچنان به آنجا می آمد. در پایان نگهبانان با سوگند گزارش دادند که کسی به سمت تابوت نمی آید و نگهبانان را حذف کردند.

در لحظه بشارت، مریم سخنان اشعیای نبی را خواند و در آن تأمل کرد.

آیا می دانید مریم مقدس چند سال روی زمین زندگی کرد؟
مقامات کلیسا - سنت اندرو کرت، سنت سیمئون متافراستوس، سنت دمتریوس روستوف، کشیش پورفیری اوسپنسکی، و همچنین مورخان برجسته کلیسا اپیفانیوس و جورج کدرین - ادعا می کنند که باکره ترین باکره "تا سن بسیار بالا" زندگی کرده است. بر اساس محاسبات مبنی بر مشارکت در دفن مادر خدا دیونیسیوس آرئوپاگیت (57)، مادر خدا در زمان رستاخیز 72 سال داشت.

آیا می دانید چرا والدین مریم مقدس سالها سرزنش را تحمل کردند؟
پدر و مادر مریم باکره برای مدت طولانی به دلیل ناباروری مورد اهانت قرار گرفتند. اعتقاد بر این بود که این گواهی بر مجازات خدا برای گناهان است. این شرایط نه تنها باعث ناراحتی والدینی شد که نمی‌توانستند بچه دار شوند، بلکه باعث ناراحتی زیادی از طرف مردم شد: یواخیم از قربانی کردن در معبد منع شد، زیرا معتقد بود که او برای خدا ناخشنود است زیرا او فرزندانی نیافرید. برای مردم اسرائیل آنا نیز به دلیل ناباروری توسط اطرافیانش تحقیر شد. از آنجا که مشخص بود که منجی از نسل داوود متولد خواهد شد، هر خانواده امیدوار بود که این دقیقاً از طریق فرزندانش اتفاق بیفتد. بنابراین، نداشتن توانایی تولید مثل به معنای از دست دادن این شانس بود.

آیا می دانید مادر خدا چه حرفه ای داشت؟
طبق سنت، مریم مقدس در طول زندگی خود در معبد، روی نخ کار می کرد و لباس های کشیش می دوخت. هنگامی که او را برای نگهداری به یوسف نامزد داده شد، نیاز به ساختن پرده جدیدی برای معبد اورشلیم بوجود آمد. بخشی از کار بر روی این دستور کاهن اعظم توسط مریم باکره انجام شد. پس از بشارت فرشته جبرئیل، باکره مقدس نزد خویشاوند خود الیزابت رفت. خوب. 1:39-56). طبق افسانه، او در راه به اورشلیم رفت تا بخشی از پرده را که در آن زمان ساخته بود، بدهد.

در زمان رحلت مادر خدا 72 سال داشت

آیا می دانستید که یوسف طبق قانون باید مریم را قضاوت می کرد زیرا او از او باردار نشد؟

فرشته در واقع به مریم حاملگی را اعلام کرد که هیچ مبنای قانونی برای آن وجود نداشت. و طبق قانون قرار بود برای این کار سنگسار شوند، زیرا چنین سابقه ای وجود نداشت که باکره بدون شوهر باردار شود و بر این اساس، طبق منطق، چنین حاملگی فقط از زنا می تواند ناشی شود. در هر صورت، ماریا تا آخر عمر با شرم روبرو شد. اما او فقط به خدا اعتماد کرد: «اینک، بنده خداوند. بگذار طبق قول تو با من انجام شود"(خوب. 1:38). اما مریم هنوز نمی دانست که یوسف به چنین رویدادی چه واکنشی نشان می دهد: او با یک دختر نامزد بود و ناگهان - حاملگی! در ابتدا، بزرگتر فقط می خواست بی سر و صدا نامزدی را قطع کند، بدون اینکه از عروسش چیزی بپرسد و سعی کند به هیچ وجه ماریا را تنبیه کند: «یوسف، شوهرش، چون عادل بود و نمی‌خواست او را علنی کند، می‌خواست پنهانی او را رها کند.» (مت. 1:19). اما، با این حال، تولد یک کودک خارج از ازدواج او را خارج از جامعه قرار می داد و سرنوشت بعدی او وحشتناک بود. و باز هم ظاهر فرشته ای شد، اما این بار به یوسف، تا او را با نوزاد در شکمش بپذیرد و مریم را همسرش بخواند: "اما وقتی او به این فکر کرد،اینک فرشته خداوند در خواب بر او ظاهر شد و گفت: یوسف بن داوود! از پذیرفتن همسرت مریم نترس، زیرا آنچه در او متولد می شود از روح القدس است.» (مت. 1:20). اغلب اوقات ما مجبور نیستیم در مورد شجاعت و استقامت یوسف صحبت کنیم. با این حال ، شایان ذکر است که از نظر کل جامعه اسرائیل ، یوسف شوهر مریم بود و پدر عیسی محسوب می شد و فقط خود جوزف و مریم می دانستند که پدر نامگذاری شده مسیح چه قربانی می کند ساختن

آنا

که در 80 قبل از میلادمتولد شد یواخیم، پدر ماریا.

آنامتولد شده در 74 قبل از میلاددر یک خانواده بزرگ، تبدیل شدن به چهاردهمین فرزند. مادر آنا در آن زمان 45 سال داشت. والدین آنا در آن زمان افرادی با درآمد متوسط ​​بودند. آنها در شهر ناصره زندگی می کردند، به دامداری مشغول بودند و گله کوچکی داشتند. علاوه بر این، پدر آنا یک مسافرخانه کوچک داشت. سه اتاق در حیاط وجود داشت که تاجران بازدیدکننده در آن اقامت داشتند.

ناصره در مسیر مصر به هند بسیار خوب واقع شده بود و کاروانیان دائماً از این شهر بازدید می کردند.
اغلب اوقات سیمئون، پیشگوی معروف، در خانه آنها می ماند. این همان شمعون پیر 113 ساله است که منتظر بود تا عیسی تازه متولد شده در معبد ظاهر شود. او بود که گفت: خداوند را ستایش کن که منتظر این بودم! در آن زمان شمعون هنوز جوان بود. او طبابت می کرد، با گیاهان معالجه می کرد و می توانست آینده را پیش بینی کند. او این کار را با کمک سیزده سنگ و شانه بره انجام داد. شمعون آنها را پرتاب کرد و سپس به دقت مطالعه کرد که از سنگ هایی که به زمین افتاده بودند چه نوع طرحی به دست آمده است. در آن لحظه آینده نامعلوم انسان برای او آشکار شد. قبلا مردم با فالگیران با احترام و ایمان بسیار رفتار می کردند. پیشگویی های سیمئون همیشه محقق می شد و مردم اغلب برای کمک به او مراجعه می کردند.

آنا کوچولو در آن زمان 12 ساله بود. آنا با سخت کوشی همه را شگفت زده کرد و تمام تلاش خود را برای کمک به مادرش در کارهای خانه انجام داد. در چنین سن جوانی، او می دانست که چگونه مانند یک بزرگسال کار کند: دوشیدن یک گاو و اداره یک خانه. در همان زمان، او با عشق بی اندازه به زندگی، شادی غیرقابل مهار و مهمتر از همه، حس ترحم کودکانه برای همه موجودات زنده متمایز بود. او برای همه متاسف بود - افراد مسن، سرگردان ضعیف و بیمار و همسایه ها، حیوانات، او نمی توانست با آرامش به رنج کسی نگاه کند. آنا قلب بزرگ و مهربانی داشت. آنا به سادگی عاشق سیمئون فالگیر شد. او بسیار غیر معمول و مرموز بود. او کاری غیرقابل درک و مرموز انجام می داد - یک جادوگر واقعی ...
اتاقی که شمعون در آن اقامت داشت با یک پرده به دو قسمت تقسیم شد. آنا، دختری به طرز وحشتناکی کنجکاو، در نیمه دوم اتاق پنهان شد و از آنجا به دقت سیمئون را از کنار تماشا کرد و مجذوب اعمال او شد. او واقعاً می خواست بفهمد که مهمان مرموز آنها چه می کند و خودش می خواست آن را یاد بگیرد. سیمئون نیز به کودک کنجکاو توجه کرد. او آنا را به خاطر خودانگیختگی، مهربانی و عطش آشکار و پنهانش برای دانش جدید دوست داشت. او به آرامی شروع به آموزش هنر درمان به دختر کرد و برخی از اسرار پزشکی را برای او فاش کرد.
سیمئون اشتباه نکرد - آنا معلوم شد که دانش آموز توانمندی است و همه چیز را درست در پرواز درک کرده است. به زودی خودش می‌توانست درد دندان را به زبان بیاورد، آبسه چرکی را از بدن بیمار خارج کند یا درد معده را تسکین دهد.
پیش از این، درمان خانگی در همه جا انجام می شد. هر خانواده فردی داشت که می توانست به اعضای بیمار خانواده یا حیوانات خانگی کمک کند. سحر و جادو، شفا و پیش بینی آینده هیچ کس را شگفت زده یا نترساند؛ آنها با آرامش، با ایمان و درک با این موضوع برخورد کردند. هیچ کس پزشکی را به رسمی و عامیانه تقسیم نکرد.

یک روز آنا از سیمئون التماس کرد که به او بگوید وقتی بزرگ شد چه اتفاقی برای او می افتد و چه آینده ای در انتظارش است. سیمئون، با موافقت، سنگ ها را پهن کرد و برای مدت طولانی در سکوت به چیدمان حاصل نگاه کرد. آهی کشید و به آنا نگاه کرد و چیزی نگفت.
دختر کنجکاو شروع به اذیت کردن او کرد و او را متقاعد کرد که حقیقت را به او بگوید. سیمئون برای مدت طولانی امتناع کرد، اما در نهایت، تسلیم ترغیب او شد، گفت: «زندگی سخت و کوتاهی خواهید داشت. و وقتی بچه ای به دنیا بیاوری، در سن 54 سالگی خواهی مرد. شما یک دختر خواهید داشت که باید نام او را ماریا بگذارید. این یک دختر خارق العاده خواهد بود. زمان خواهد گذشت و او صاحب پسری به نام عیسی خواهد شد. این مرد مسیح خواهد بود، او ایمان جدیدی را برای مردم به ارمغان خواهد آورد که جهان را نجات خواهد داد.»
پس از این پیش بینی، سیمئون با چشمانی کاملاً متفاوت به دخترک نگاه کرد. از پیشگویی های باستانی، شمعون می دانست که روزی مردی در سرزمین یهودیه متولد خواهد شد که در آینده تمام جهان را زیر و رو می کند، آن را از پلیدی و رذیلت پاک می کند و به مردم زندگی جدیدی می بخشد. و حالا - وای - این پیشگویی درست در مقابل چشمان او به حقیقت می پیوندد!
سیمئون اکنون فقط برای یک چیز دعا می کرد - اگر فقط می توانست زنده بماند تا این روز روشن را ببیند و منجی جهان را با چشمان خود ببیند، اگر فقط قدرت کافی برای انتظار این معجزه را داشت!
از این گذشته ، طبق پیشگویی معلوم شد که مادر خدا مریم زمانی به دنیا می آید که سیمئون تقریباً صد ساله شود! اگر فقط می توانستم این روز را ببینم!

آنا در سن 13 سالگی با یواخیم 19 ساله ازدواج کرد. در آن روزها بچه ها خیلی زود بزرگ شدند؛ در سن 13 سالگی، دختری از قبل در سنین بالا و آماده ازدواج به حساب می آمد. آنها در سرزمین مقدس زندگی می کردند، زاده و ثروتمند بودند، اما فرزندی نداشتند. در جامعه اطراف آنها، غیبت فرزندان در خانواده مساوی بود با نفرین، نارضایتی از بالا، و بنابراین کشیش اجازه نداد یواخیم به معبد وارد شود. او از خانه به بیابان رفت و تصمیم گرفت دیگر برنگردد. آنا در خانه تنها ماند و از بدبختی اش غصه خورد. در سالگرد ازدواجش با یواخیم، او در باغ به شدت گریه کرد: «وای بر من که شبیه او شده‌ام؛ مانند پرندگان آسمان نشدم، زیرا پرندگان آسمان در حضور تو بارور هستند، خداوندا! وای بر من که مانند جانوران زمین نشدم زیرا آنها نیز فرزند دارند! حتی امواج امواجی را به دنیا می آورند که می نوازند و می پاشند و خدا را ستایش می کنند. و من نمی توانم با زمین مقایسه کنم، زیرا زمین میوه های خود را می دهد ...» فریاد آنا شنیده شد، رسول آسمانی - فرشته - به آنا اطمینان داد که به زودی دختری خواهد داشت که مریم نامیده می شود.

نماد "دیدار یواخیم و آنا"
تصاویر یواخیم و آنا در نقاشی شمایل غیرمعمول نیستند؛ آنها همیشه به یک شکل نشان داده می شدند: یواخیم - به عنوان پیرمردی با ریش بلند، آنا - در هیمیشن بلند با سر پوشیده. گاهی هم جزو قدیسان برگزیده نماد بودند. همچنین یک ترکیب ویژه "ملاقات یواخیم و آنا" وجود داشت. پس از انجیل و بازگشت یواخیم از صحرا به خانه، یواخیم و آنا یکدیگر را در آغوش گرفتند.

ولادت مریم باکره

سالها گذشت. آنا مدتها بود که پیشگویی شمعون را فراموش کرده بود. تجارت، خانه داری، زندگی روزمره - زندگی طبق معمول ادامه داشت. یواخیم و آنا زوجی مرفه و با درآمد متوسط ​​در ناصره به حساب می آمدند. آنها دام نگهداری می کردند - بز، گاو، اسب، گاو نر. و یک گله بزرگ گوسفند. علاوه بر این، یواخیم صاحب یک خامه‌خانه کوچک بود که خامه ترش، پنیر دلمه و کره تولید می‌کرد. یواخیم علیرغم سن بالای 60 ساله اش، همچنان سخت کار می کرد و سعی می کرد همه جا با کارهای خانه همراه باشد.
ناگهان اتفاق غیرمنتظره ای رخ داد - همسرش آنا دوباره باردار شد. در 54 سالگی! فقط یه جور معجزه! و فقط الان آنا یاد سیمئون افتاد! او به همه عزیزانش - همسرش ، بستگان - در مورد نبوت هایی که در کودکی به او داده شده بود گفت: این که او در 54 سالگی باردار می شود و در زایمان می میرد ، و فرزند حاصل باید به نام مریم نامگذاری شود و این دختر پس از آن تبدیل می شود مادر عیسی مسیح - که بسیار رنج خواهد برد و ایمان جدیدی را به این جهان خواهد آورد.

عزیزان آنا به سادگی گیج شده بودند. چه نوع پیشگویی، از کجا می آید، چه نوع مسیحی، آنا واقعا می میرد، چگونه می تواند باشد، و چه کسی پس از آن کودک را بزرگ خواهد کرد؟
یواخیم قبلاً 60 ساله بود و بعید بود که بتواند دختر را به تنهایی بزرگ کند.
در آن روزها بچه دار شدن بسیار رایج بود. و هیچ یک از اقوام نتوانست ماریا کوچک را به خانه خود ببرد. و سپس آنا به یاد خویشاوند دور خود الیزابت افتاد. مادر الیزابت پسر عموی دوم مادر آنا بود. الیزابت و شوهرش زکریا از خود فرزندی نداشتند، بنابراین موافقت کردند که مریم را با خود ببرند.

صبح زود، ساعت 6:15 صبح 21 جولای 20 ق.م. ه. در خانه یواخیم دختری به دنیا آمد که ماریا نام داشت. آنا که قادر به تحمل زایمان سخت نبود، همانطور که سیمئون پیش بینی کرده بود، درگذشت.


مقدسین یواخیم و آنا
نقاش آیکون معمولاً مأمور می شد والدین مادر خدا را توسط خانواده هایی که فرزندی ندارند یا انتظار فرزند اول خود را نشان می دهند ، به تصویر بکشد.

کودک بسیار بیمار بود و مطمئن نبود که دختر بدون شیر مادر زنده بماند. بنابراین، یواخیم دخترش را تنها زمانی وارد فهرست شجره نامه خانواده کرد که خطر مرگ زودهنگام از بین رفته بود، یعنی. دقیقاً دو ماه بعد - 21 سپتامبر.
این تاریخ شروع به تولد مریم شد. امروزه، در این روز، 21 سپتامبر، یکی از دوازده تعطیلات بزرگ کلیسا - ولادت مریم مقدس جشن گرفته می شود.
همه نوزادان متولد سه روز قبل از 21 ژوئیه و 21 سپتامبر اغلب کودکان با استعداد هستند و همه آنها تحت حمایت مریم باکره قرار دارند.
21 جولای یک روز خاص است. خود طبیعت خوشحال می شود و از تولد مریم باکره جشن می گیرد - هوا پر از بوی تابستانی و خورشید است ، یک سبکی خارق العاده در روح همه مردم مستقر می شود ، در صبح همه با روحیه خوبی از خواب بیدار می شوند و پیش بینی می کنند که چیزی امروز اتفاق فوق العاده ای در شرف وقوع است

رستاخیز آنا عادل

25 ژوئیه / 7 آگوست - رستاخیز آنا عادل، مادر الهه مقدس.


نماد Dormition درست است. آنا، مادر مریم مقدس

طبق افسانه، سنت آنا دو ملک در اورشلیم به دست آورد: اولی در دروازه جتسیمانی و دومی در دره یهوشافات. در ملک دوم، او یک سرداب برای اعضای خانواده فوت شده ساخت و در آنجا همراه با یواخیم به خاک سپرده شد. پاک ترین پیکر مادر خدا در این قبرستان خانوادگی به خاک سپرده شد. معبدی در محل دفن ساخته شد. افسانه ای وجود دارد که سنت. برابر با حواریون هلنا در اینجا یک بازیلیکا ساخت. در سال 614 معبد ویران شد، اما مقبره مادر خدا حفظ شد. بسیاری از ساختمان‌های مدرن به زمان جنگ‌های صلیبی باز می‌گردد. این معبد زیرزمینی است که 50 پله به آن منتهی می‌شود و کلیساهای St. پدرخوانده یواخیم و آنا و یوسف نامزد، واقع در کنار پله ها.


دخمه خاکسپاری یواخیم و آنا در کلیسای عروج مریم باکره

مقبره های سنت یواخیم و آنا در کلیسای عروج مریم باکره

در کنار. قرن X در کوه آتوس، صومعه سنت آنا ساخته شد - قدیمی ترین صومعه آتونی. در قرن هفدهم که سال‌ها توسط دزدان دریایی ویران شده بود. توسط پاتریارک قسطنطنیه دیونیسیوس، که پای آنا عادل مقدس را از مسیحیان آسیای صغیر به دست آورد، بازسازی شد. در سال 1680، یک کلیسای جامع در آنجا به یاد خوابگاه سنت آنا ساخته شد. از آن زمان به بعد، صومعه شروع به نام "سنت آنا" کرد. در کوه آتوس به خاطر اعمال عالی زهد راهبانش مشهور است.
نه چندان دور از اسکیت سنت آنا، به اصطلاح اسکیت جدید ولادت مریم مقدس یا "آنای کوچک" وجود دارد. نزدیکی این مکانهای برکت بر ارتباط بین وقایع مقدس مفهوم و تولد مریم باکره مبارک تأکید دارد.

در زمان پادشاه مقدس ژوستینیانوس (527-565)، معبدی به افتخار او در دوترا ساخته شد، و امپراتور ژوستینیان دوم (685-695؛ 705-711) معبد او را بازسازی کرد، زیرا آنا عادل به همسر باردارش ظاهر شد. در همان زمان جسد و مافوریوم (حجاب) او به قسطنطنیه منتقل شد. مراسم رستاخیز سنت آنا در 7 آگوست (25 ژوئیه) برگزار می شود.

در حال حاضر، ذرات بقایای سنت آنا قرار دارند:
- در صومعه های آتونیت (پای چپ در اسکیت بزرگ آنا راست، پای راست در صومعه کوتلوموش، دست چپ در صومعه استاورونیکیتا)؛
- در صومعه ها و کلیساهای مختلف در یونان (از جمله صومعه سنت جان انجیل در Patmos، کلیسای Panagia Gorgoepikoos در تسالونیکی).
- به کلیسای St. نیکلاس در پیژی، مسکو؛
- 26 اکتبر 2008، ذره ای از یادگارهای St. آنا از آتوس به مجموعه معبد ایورون نماد مادر خدا در دنپروپتروفسک آورده شد، جایی که او را در یک کشتی در راهرو پایینی کلیسای کلیسای جامع به نام یواخیم و آنا قرار دادند.
- 10 ژوئیه 2011، ذره ای از آثار مقدس St. آنا به صومعه والام منتقل شد.

تروپاریون آنا عادل

صدا 4
تو ای مادر پاک خدا آنو حکیم جانی را که در شکمت به دنیا آوردی. به علاوه، شما اکنون در پذیرش آسمانی آرام گرفته اید، جایی که شادی کنندگان محل سکونت هستند، در جلال شادی می کنند، شما را با عشق به گناهان گرامی می دارند، طالب پاکی می کنند، همیشه پر برکت.

کنداکیون آنا عادل

صدا 2
یاد اجداد مسیح را گرامی می داریم که صادقانه برای رهایی همه از غم و اندوه درخواست کمک می کنند و می گویند: خدای ما با ماست، آنها را جلال دهید، همانطور که راضی بودید.

تسبیح رحلت آنا عادل:

ما تو را بزرگ می‌نماییم، آنو مقدس و عادل، خدمتکار مسیح، خدای ما، و همه ما با افتخار خواب تو را جلال می‌دهیم.



نماد معجزه آسا و بخشی از بقایای سنت آنا صالح در صومعه سنت آنا در کوه آتوس.

در 17 ژوئن 2006، والام با نماد آنا عادل مقدس، مادر پیشین مسیح، که دارای فیض بزرگی از جانب خداوند برای شفای بیماری ناباروری است، ملاقات کرد. این لیستی از نماد معجزه آسا است که در اسکیت سنت آنا در کوه آتوس قرار دارد. اکنون سه فهرست از این قبیل در صومعه وجود دارد، همه کپی‌های دقیقی از تصویر معجزه‌آسا سنت آنا هستند و مستقیماً به صومعه سنت آنا نوشته شده‌اند. نامه های سپاس بی شماری از والدینی که به لطف شفاعت آنا صالح مقدس فرصت بچه دار شدن را به دست آورده اند به کوه آتوس آمده و می آید.

دعای ناباروری زناشویی

برای کمک به ناباروری زناشویی، با دعا به پدرخوانده های صالح یواخیم و آنا، زکریا نبی و الیزابت، راهب رومی، شهید پاراسکوا، به نام جمعه مراجعه کنید.


جلسه سنت. یواخیم و آنا عادل. تکه ای از یک نماد متعلق به قرن هفدهم.

دعا به پدرخوانده های صالح یواخیم و آنا:
در مورد زنان عادل همیشه جلال مسیح، پدرخوانده های مقدس یواخیم و آنو، که در برابر تخت ملکوتی پادشاه بزرگ ایستاده اند و نسبت به او جسارت زیادی دارند، مانند دختر مبارک ترین شما، پاک ترین Theotokos و مریم باکره، که می خواست تجسم شود!
به شما، به عنوان یک شفیع قدرتمند و کتب دعای غیور برای ما، ما گناهکاران و نالایقان (اسامی) به شما متوسل می شویم. برای خیر او دعا کنید تا خشم خود را که با اعمال ما بر حق ما برانگیخته است دور کند و با خوار شمردن گناهان بی شمار ما، ما را به راه توبه برگرداند و ما را در راه اوامر خود قرار دهد. . همچنین با دعای خود زندگی ما را در دنیا حفظ کنید و در همه چیزهای نیکو عجله کنید، آنچه را که برای حیات و تقوا از خداوند نیاز داریم و با شفاعت خود ما را از همه بدبختی ها و گرفتاری ها و مرگ ناگهانی رهایی بخشید و حفظ کنید. ما از همه دشمنان، اعم از مرئی و نامرئی، بیایید زندگی آرام و خاموشی را در کمال تقوا و پاکی داشته باشیم، و بدین ترتیب در دنیا این عمر موقتی سپری شده است، به آرامش ابدی دست خواهیم یافت، جایی که به دعای مقدس شما باشد. سزاوار پادشاهی آسمانی مسیح خدای ما شوید، همه جلال، احترام و پرستش تا ابدالاباد از آن اوست، همراه با پدر و روح القدس. آمین

عریضه شخصی آنا عادل برای هدیه فرزند(از Chetyi-Menya سنت دیمیتریوس روستوف):
وای بر من پروردگارا! من شبیه چه کسی خواهم شد؟ نه برای پرندگان آسمان و نه به حیوانات زمین، زیرا آنها نیز میوه خود را برای تو می‌آورند، اما من تنها نازا هستم. وای بر من پروردگارا! من تنها هستم، گناهکار، بدون فرزند. تو که یک بار در پیری سارا پسر اسحاق را به او دادی. تو که رحم آنا، مادر پیامبرت سموئیل را گشودی، اکنون به من نگاه کن و دعای مرا بشنو. اندوه دلم را بس کن و شکمم را بگشا و نازا و بارور کن تا آنچه را که زاییده ام به تو هدیه دهیم و برکت و سرود و تسبیح رحمتت را برسانیم.


بوسیدن زکریا و الیزابت. پایان پانزدهم - آغاز شد. قرن شانزدهم

آنا

که در 80 قبل از میلادمتولد شد یواخیم، پدر ماریا.

آنامتولد شده در 74 قبل از میلاددر یک خانواده بزرگ، تبدیل شدن به چهاردهمین فرزند. مادر آنا در آن زمان 45 سال داشت. والدین آنا در آن زمان افرادی با درآمد متوسط ​​بودند. آنها در شهر ناصره زندگی می کردند، به دامداری مشغول بودند و گله کوچکی داشتند. علاوه بر این، پدر آنا یک مسافرخانه کوچک داشت. سه اتاق در حیاط وجود داشت که تاجران بازدیدکننده در آن اقامت داشتند.

ناصره در مسیر مصر به هند بسیار خوب واقع شده بود و کاروانیان دائماً از این شهر بازدید می کردند.
اغلب اوقات سیمئون، پیشگوی معروف، در خانه آنها می ماند. این همان شمعون پیر 113 ساله است که منتظر بود تا عیسی تازه متولد شده در معبد ظاهر شود. او بود که گفت: خداوند را ستایش کن که منتظر این بودم! در آن زمان شمعون هنوز جوان بود. او طبابت می کرد، با گیاهان معالجه می کرد و می توانست آینده را پیش بینی کند. او این کار را با کمک سیزده سنگ و شانه بره انجام داد. شمعون آنها را پرتاب کرد و سپس به دقت مطالعه کرد که از سنگ هایی که به زمین افتاده بودند چه نوع طرحی به دست آمده است. در آن لحظه آینده نامعلوم انسان برای او آشکار شد. قبلا مردم با فالگیران با احترام و ایمان بسیار رفتار می کردند. پیشگویی های سیمئون همیشه محقق می شد و مردم اغلب برای کمک به او مراجعه می کردند.

آنا کوچولو در آن زمان 12 ساله بود. آنا با سخت کوشی همه را شگفت زده کرد و تمام تلاش خود را برای کمک به مادرش در کارهای خانه انجام داد. در چنین سن جوانی، او می دانست که چگونه مانند یک بزرگسال کار کند: دوشیدن یک گاو و اداره یک خانه. در همان زمان، او با عشق بی اندازه به زندگی، شادی غیرقابل مهار و مهمتر از همه، حس ترحم کودکانه برای همه موجودات زنده متمایز بود. او برای همه متاسف بود - افراد مسن، سرگردان ضعیف و بیمار و همسایه ها، حیوانات، او نمی توانست با آرامش به رنج کسی نگاه کند. آنا قلب بزرگ و مهربانی داشت. آنا به سادگی عاشق سیمئون فالگیر شد. او بسیار غیر معمول و مرموز بود. او کاری غیرقابل درک و مرموز انجام می داد - یک جادوگر واقعی ...
اتاقی که شمعون در آن اقامت داشت با یک پرده به دو قسمت تقسیم شد. آنا، دختری به طرز وحشتناکی کنجکاو، در نیمه دوم اتاق پنهان شد و از آنجا به دقت سیمئون را از کنار تماشا کرد و مجذوب اعمال او شد. او واقعاً می خواست بفهمد که مهمان مرموز آنها چه می کند و خودش می خواست آن را یاد بگیرد. سیمئون نیز به کودک کنجکاو توجه کرد. او آنا را به خاطر خودانگیختگی، مهربانی و عطش آشکار و پنهانش برای دانش جدید دوست داشت. او به آرامی شروع به آموزش هنر درمان به دختر کرد و برخی از اسرار پزشکی را برای او فاش کرد.
سیمئون اشتباه نکرد - آنا معلوم شد که دانش آموز توانمندی است و همه چیز را درست در پرواز درک کرده است. به زودی خودش می‌توانست درد دندان را به زبان بیاورد، آبسه چرکی را از بدن بیمار خارج کند یا درد معده را تسکین دهد.
پیش از این، درمان خانگی در همه جا انجام می شد. هر خانواده فردی داشت که می توانست به اعضای بیمار خانواده یا حیوانات خانگی کمک کند. سحر و جادو، شفا و پیش بینی آینده هیچ کس را شگفت زده یا نترساند؛ آنها با آرامش، با ایمان و درک با این موضوع برخورد کردند. هیچ کس پزشکی را به رسمی و عامیانه تقسیم نکرد.

یک روز آنا از سیمئون التماس کرد که به او بگوید وقتی بزرگ شد چه اتفاقی برای او می افتد و چه آینده ای در انتظارش است. سیمئون، با موافقت، سنگ ها را پهن کرد و برای مدت طولانی در سکوت به چیدمان حاصل نگاه کرد. آهی کشید و به آنا نگاه کرد و چیزی نگفت.
دختر کنجکاو شروع به اذیت کردن او کرد و او را متقاعد کرد که حقیقت را به او بگوید. سیمئون برای مدت طولانی امتناع کرد، اما در نهایت، تسلیم ترغیب او شد، گفت: «زندگی سخت و کوتاهی خواهید داشت. و وقتی بچه ای به دنیا بیاوری، در سن 54 سالگی خواهی مرد. شما یک دختر خواهید داشت که باید نام او را ماریا بگذارید. این یک دختر خارق العاده خواهد بود. زمان خواهد گذشت و او صاحب پسری به نام عیسی خواهد شد. این مرد مسیح خواهد بود، او ایمان جدیدی را برای مردم به ارمغان خواهد آورد که جهان را نجات خواهد داد.»
پس از این پیش بینی، سیمئون با چشمانی کاملاً متفاوت به دخترک نگاه کرد. از پیشگویی های باستانی، شمعون می دانست که روزی مردی در سرزمین یهودیه متولد خواهد شد که در آینده تمام جهان را زیر و رو می کند، آن را از پلیدی و رذیلت پاک می کند و به مردم زندگی جدیدی می بخشد. و حالا - وای - این پیشگویی درست در مقابل چشمان او به حقیقت می پیوندد!
سیمئون اکنون فقط برای یک چیز دعا می کرد - اگر فقط می توانست زنده بماند تا این روز روشن را ببیند و منجی جهان را با چشمان خود ببیند، اگر فقط قدرت کافی برای انتظار این معجزه را داشت!
از این گذشته ، طبق پیشگویی معلوم شد که مادر خدا مریم زمانی به دنیا می آید که سیمئون تقریباً صد ساله شود! اگر فقط می توانستم این روز را ببینم!

آنا در سن 13 سالگی با یواخیم 19 ساله ازدواج کرد. در آن روزها بچه ها خیلی زود بزرگ شدند؛ در سن 13 سالگی، دختری از قبل در سنین بالا و آماده ازدواج به حساب می آمد. آنها در سرزمین مقدس زندگی می کردند، زاده و ثروتمند بودند، اما فرزندی نداشتند. در جامعه اطراف آنها، غیبت فرزندان در خانواده مساوی بود با نفرین، نارضایتی از بالا، و بنابراین کشیش اجازه نداد یواخیم به معبد وارد شود. او از خانه به بیابان رفت و تصمیم گرفت دیگر برنگردد. آنا در خانه تنها ماند و از بدبختی اش غصه خورد. در سالگرد ازدواجش با یواخیم، او در باغ به شدت گریه کرد: «وای بر من که شبیه او شده‌ام؛ مانند پرندگان آسمان نشدم، زیرا پرندگان آسمان در حضور تو بارور هستند، خداوندا! وای بر من که مانند جانوران زمین نشدم زیرا آنها نیز فرزند دارند! حتی امواج امواجی را به دنیا می آورند که می نوازند و می پاشند و خدا را ستایش می کنند. و من نمی توانم با زمین مقایسه کنم، زیرا زمین میوه های خود را می دهد ...» فریاد آنا شنیده شد، رسول آسمانی - فرشته - به آنا اطمینان داد که به زودی دختری خواهد داشت که مریم نامیده می شود.

نماد "دیدار یواخیم و آنا"
تصاویر یواخیم و آنا در نقاشی شمایل غیرمعمول نیستند؛ آنها همیشه به یک شکل نشان داده می شدند: یواخیم - به عنوان پیرمردی با ریش بلند، آنا - در هیمیشن بلند با سر پوشیده. گاهی هم جزو قدیسان برگزیده نماد بودند. همچنین یک ترکیب ویژه "ملاقات یواخیم و آنا" وجود داشت. پس از انجیل و بازگشت یواخیم از صحرا به خانه، یواخیم و آنا یکدیگر را در آغوش گرفتند.

ولادت مریم باکره

سالها گذشت. آنا مدتها بود که پیشگویی شمعون را فراموش کرده بود. تجارت، خانه داری، زندگی روزمره - زندگی طبق معمول ادامه داشت. یواخیم و آنا زوجی مرفه و با درآمد متوسط ​​در ناصره به حساب می آمدند. آنها دام نگهداری می کردند - بز، گاو، اسب، گاو نر. و یک گله بزرگ گوسفند. علاوه بر این، یواخیم صاحب یک خامه‌خانه کوچک بود که خامه ترش، پنیر دلمه و کره تولید می‌کرد. یواخیم علیرغم سن بالای 60 ساله اش، همچنان سخت کار می کرد و سعی می کرد همه جا با کارهای خانه همراه باشد.
ناگهان اتفاق غیرمنتظره ای رخ داد - همسرش آنا دوباره باردار شد. در 54 سالگی! فقط یه جور معجزه! و فقط الان آنا یاد سیمئون افتاد! او به همه عزیزانش - همسرش ، بستگان - در مورد نبوت هایی که در کودکی به او داده شده بود گفت: این که او در 54 سالگی باردار می شود و در زایمان می میرد ، و فرزند حاصل باید به نام مریم نامگذاری شود و این دختر پس از آن تبدیل می شود مادر عیسی مسیح - که بسیار رنج خواهد برد و ایمان جدیدی را به این جهان خواهد آورد.

عزیزان آنا به سادگی گیج شده بودند. چه نوع پیشگویی، از کجا می آید، چه نوع مسیحی، آنا واقعا می میرد، چگونه می تواند باشد، و چه کسی پس از آن کودک را بزرگ خواهد کرد؟
یواخیم قبلاً 60 ساله بود و بعید بود که بتواند دختر را به تنهایی بزرگ کند.
در آن روزها بچه دار شدن بسیار رایج بود. و هیچ یک از اقوام نتوانست ماریا کوچک را به خانه خود ببرد. و سپس آنا به یاد خویشاوند دور خود الیزابت افتاد. مادر الیزابت پسر عموی دوم مادر آنا بود. الیزابت و شوهرش زکریا از خود فرزندی نداشتند، بنابراین موافقت کردند که مریم را با خود ببرند.

صبح زود، ساعت 6:15 صبح 21 جولای 20 ق.م. ه. در خانه یواخیم دختری به دنیا آمد که ماریا نام داشت. آنا که قادر به تحمل زایمان سخت نبود، همانطور که سیمئون پیش بینی کرده بود، درگذشت.

مقدسین یواخیم و آنا
نقاش آیکون معمولاً مأمور می شد والدین مادر خدا را توسط خانواده هایی که فرزندی ندارند یا انتظار فرزند اول خود را نشان می دهند ، به تصویر بکشد.

کودک بسیار بیمار بود و مطمئن نبود که دختر بدون شیر مادر زنده بماند. بنابراین، یواخیم دخترش را تنها زمانی وارد فهرست شجره نامه خانواده کرد که خطر مرگ زودهنگام از بین رفته بود، یعنی. دقیقاً دو ماه بعد - 21 سپتامبر.
این تاریخ شروع به تولد مریم شد. امروزه، در این روز، 21 سپتامبر، یکی از دوازده تعطیلات بزرگ کلیسا - ولادت مریم مقدس جشن گرفته می شود.
همه نوزادان متولد سه روز قبل از 21 ژوئیه و 21 سپتامبر اغلب کودکان با استعداد هستند و همه آنها تحت حمایت مریم باکره قرار دارند.
21 جولای یک روز خاص است. خود طبیعت خوشحال می شود و از تولد مریم باکره جشن می گیرد - هوا پر از بوی تابستانی و خورشید است ، یک سبکی خارق العاده در روح همه مردم مستقر می شود ، در صبح همه با روحیه خوبی از خواب بیدار می شوند و پیش بینی می کنند که چیزی امروز اتفاق فوق العاده ای در شرف وقوع است

رستاخیز آنا عادل

25 ژوئیه / 7 آگوست - رستاخیز آنا عادل، مادر الهه مقدس.


نماد Dormition درست است. آنا، مادر مریم مقدس

طبق افسانه، سنت آنا دو ملک در اورشلیم به دست آورد: اولی در دروازه جتسیمانی و دومی در دره یهوشافات. در ملک دوم، او یک سرداب برای اعضای خانواده فوت شده ساخت و در آنجا همراه با یواخیم به خاک سپرده شد. پاک ترین پیکر مادر خدا در این قبرستان خانوادگی به خاک سپرده شد. معبدی در محل دفن ساخته شد. افسانه ای وجود دارد که سنت. برابر با حواریون هلنا در اینجا یک بازیلیکا ساخت. در سال 614 معبد ویران شد، اما مقبره مادر خدا حفظ شد. بسیاری از ساختمان‌های مدرن به زمان جنگ‌های صلیبی باز می‌گردد. این معبد زیرزمینی است که 50 پله به آن منتهی می‌شود و کلیساهای St. پدرخوانده یواخیم و آنا و یوسف نامزد، واقع در کنار پله ها.


دخمه خاکسپاری یواخیم و آنا در کلیسای عروج مریم باکره

مقبره های سنت یواخیم و آنا در کلیسای عروج مریم باکره

در کنار. قرن X در کوه آتوس، صومعه سنت آنا ساخته شد - قدیمی ترین صومعه آتونی. در قرن هفدهم که سال‌ها توسط دزدان دریایی ویران شده بود. توسط پاتریارک قسطنطنیه دیونیسیوس، که پای آنا عادل مقدس را از مسیحیان آسیای صغیر به دست آورد، بازسازی شد. در سال 1680، یک کلیسای جامع در آنجا به یاد خوابگاه سنت آنا ساخته شد. از آن زمان به بعد، صومعه شروع به نام "سنت آنا" کرد. در کوه آتوس به خاطر اعمال عالی زهد راهبانش مشهور است.
نه چندان دور از اسکیت سنت آنا، به اصطلاح اسکیت جدید ولادت مریم مقدس یا "آنای کوچک" وجود دارد. نزدیکی این مکانهای برکت بر ارتباط بین وقایع مقدس مفهوم و تولد مریم باکره مبارک تأکید دارد.

در زمان پادشاه مقدس ژوستینیانوس (527-565)، معبدی به افتخار او در دوترا ساخته شد، و امپراتور ژوستینیان دوم (685-695؛ 705-711) معبد او را بازسازی کرد، زیرا آنا عادل به همسر باردارش ظاهر شد. در همان زمان جسد و مافوریوم (حجاب) او به قسطنطنیه منتقل شد. مراسم رستاخیز سنت آنا در 7 آگوست (25 ژوئیه) برگزار می شود.

در حال حاضر، ذرات بقایای سنت آنا قرار دارند:
- در صومعه های آتونیت (پای چپ در اسکیت بزرگ آنا راست، پای راست در صومعه کوتلوموش، دست چپ در صومعه استاورونیکیتا)؛
- در صومعه ها و کلیساهای مختلف در یونان (از جمله صومعه سنت جان انجیل در Patmos، کلیسای Panagia Gorgoepikoos در تسالونیکی).
- به کلیسای St. نیکلاس در پیژی، مسکو؛
- 26 اکتبر 2008، ذره ای از یادگارهای St. آنا از آتوس به مجموعه معبد ایورون نماد مادر خدا در دنپروپتروفسک آورده شد، جایی که او را در یک کشتی در راهرو پایینی کلیسای کلیسای جامع به نام یواخیم و آنا قرار دادند.
- 10 ژوئیه 2011، ذره ای از آثار مقدس St. آنا به صومعه والام منتقل شد.

تروپاریون آنا عادل

صدا 4
تو ای مادر پاک خدا آنو حکیم جانی را که در شکمت به دنیا آوردی. به علاوه، شما اکنون در پذیرش آسمانی آرام گرفته اید، جایی که شادی کنندگان محل سکونت هستند، در جلال شادی می کنند، شما را با عشق به گناهان گرامی می دارند، طالب پاکی می کنند، همیشه پر برکت.

کنداکیون آنا عادل

صدا 2
یاد اجداد مسیح را گرامی می داریم که صادقانه برای رهایی همه از غم و اندوه درخواست کمک می کنند و می گویند: خدای ما با ماست، آنها را جلال دهید، همانطور که راضی بودید.

تسبیح رحلت آنا عادل:

ما تو را بزرگ می‌نماییم، آنو مقدس و عادل، خدمتکار مسیح، خدای ما، و همه ما با افتخار خواب تو را جلال می‌دهیم.



نماد معجزه آسا و بخشی از بقایای سنت آنا صالح در صومعه سنت آنا در کوه آتوس.

در 17 ژوئن 2006، والام با نماد آنا عادل مقدس، مادر پیشین مسیح، که دارای فیض بزرگی از جانب خداوند برای شفای بیماری ناباروری است، ملاقات کرد. این لیستی از نماد معجزه آسا است که در اسکیت سنت آنا در کوه آتوس قرار دارد. اکنون سه فهرست از این قبیل در صومعه وجود دارد، همه کپی‌های دقیقی از تصویر معجزه‌آسا سنت آنا هستند و مستقیماً به صومعه سنت آنا نوشته شده‌اند. نامه های سپاس بی شماری از والدینی که به لطف شفاعت آنا صالح مقدس فرصت بچه دار شدن را به دست آورده اند به کوه آتوس آمده و می آید.

دعای ناباروری زناشویی

برای کمک به ناباروری زناشویی، با دعا به پدرخوانده های صالح یواخیم و آنا، زکریا نبی و الیزابت، راهب رومی، شهید پاراسکوا، به نام جمعه مراجعه کنید.

جلسه سنت. یواخیم و آنا عادل. تکه ای از یک نماد متعلق به قرن هفدهم.

دعا به پدرخوانده های صالح یواخیم و آنا:
در مورد زنان عادل همیشه جلال مسیح، پدرخوانده های مقدس یواخیم و آنو، که در برابر تخت ملکوتی پادشاه بزرگ ایستاده اند و نسبت به او جسارت زیادی دارند، مانند دختر مبارک ترین شما، پاک ترین Theotokos و مریم باکره، که می خواست تجسم شود!
به شما، به عنوان یک شفیع قدرتمند و کتب دعای غیور برای ما، ما گناهکاران و نالایقان (اسامی) به شما متوسل می شویم. برای خیر او دعا کنید تا خشم خود را که با اعمال ما بر حق ما برانگیخته است دور کند و با خوار شمردن گناهان بی شمار ما، ما را به راه توبه برگرداند و ما را در راه اوامر خود قرار دهد. . همچنین با دعای خود زندگی ما را در دنیا حفظ کنید و در همه چیزهای نیکو عجله کنید، آنچه را که برای حیات و تقوا از خداوند نیاز داریم و با شفاعت خود ما را از همه بدبختی ها و گرفتاری ها و مرگ ناگهانی رهایی بخشید و حفظ کنید. ما از همه دشمنان، اعم از مرئی و نامرئی، بیایید زندگی آرام و خاموشی را در کمال تقوا و پاکی داشته باشیم، و بدین ترتیب در دنیا این عمر موقتی سپری شده است، به آرامش ابدی دست خواهیم یافت، جایی که به دعای مقدس شما باشد. سزاوار پادشاهی آسمانی مسیح خدای ما شوید، همه جلال، احترام و پرستش تا ابدالاباد از آن اوست، همراه با پدر و روح القدس. آمین

عریضه شخصی آنا عادل برای هدیه فرزند(از Chetyi-Menya سنت دیمیتریوس روستوف):
وای بر من پروردگارا! من شبیه چه کسی خواهم شد؟ نه برای پرندگان آسمان و نه به حیوانات زمین، زیرا آنها نیز میوه خود را برای تو می‌آورند، اما من تنها نازا هستم. وای بر من پروردگارا! من تنها هستم، گناهکار، بدون فرزند. تو که یک بار در پیری سارا پسر اسحاق را به او دادی. تو که رحم آنا، مادر پیامبرت سموئیل را گشودی، اکنون به من نگاه کن و دعای مرا بشنو. اندوه دلم را بس کن و شکمم را بگشا و نازا و بارور کن تا آنچه را که زاییده ام به تو هدیه دهیم و برکت و سرود و تسبیح رحمتت را برسانیم.

بوسیدن زکریا و الیزابت. پایان پانزدهم - آغاز شد. قرن شانزدهم

"خدایا نجاتم بده!" از اینکه از وب سایت ما بازدید کردید متشکریم، قبل از شروع مطالعه اطلاعات، لطفاً در انجمن ارتدکس ما در اینستاگرام مشترک شوید پروردگار، ذخیره و حفظ کنید † - https://www.instagram.com/spasi.gospodi/. این انجمن بیش از 44000 مشترک دارد.

ما افراد همفکر زیادی داریم و به سرعت در حال رشد هستیم، دعاها، سخنان مقدسین، درخواست دعا و ارسال به موقع اطلاعات مفید در مورد تعطیلات و رویدادهای ارتدکس را ارسال می کنیم ... مشترک شوید. فرشته نگهبان برای شما!

تصاویر مقدس بسیاری در ارتدکس وجود دارد. اما اغلب مرسوم است که به مریم باکره دعا کنیم. این تصویر او است که به عنوان اصل زنانه در نظر گرفته می شود. این چهره مادر مسیح است که حیات بخش است. این شامل معجزه الهی زندگی در حال ظهور و زندگی عادی زمینی است. زندگی او آسان نبود، او باید غم و اندوه زیادی را تحمل می کرد و مسیری پرخار را طی می کرد.

پدر و مادر مریم مقدس افرادی عمیقا مذهبی بودند. آنها همیشه به دستورات خدا پایبند بودند و به درستی زندگی می کردند. خانواده در رفاه و تفاهم زندگی می کردند. تنها یک غم در زندگی آنها وجود داشت. هیچ راهی برای بچه دار شدن نداشتند. مدتها بود که این زوج متاهل دعا می کردند تا خداوند سعادت مورد انتظار - یک فرزند - را برای آنها بفرستد. اطرافیان به آنها و به غمشان می خندیدند.

پس از 50 سال ازدواج، این زوج دیگر باور نداشتند که صاحب فرزند شوند. یک روز، آنا در حالی که در باغ قدم می زد، فرشته ای را دید که به او گفت که به زودی شادی مادرانه را تجربه خواهد کرد و مطمئناً فرزندش بعداً مشهور خواهد شد. زن به خانه آمد تا آنچه را که دیده به شوهرش بگوید. معلوم شد که یواخیم نیز همین خبر را دریافت کرده است. اندکی پس از آن ملاقات، آنا متوجه شد که باردار است. سپس زوج تصمیم گرفتند که کودک را برای خدمت به خدا به مدرسه معبد بفرستند. بچه به موقع به دنیا آمد. او ماریا نام داشت.

هنگامی که مریم مقدس به دنیا آمد ، همسایه ها دوباره شروع به شایعات و بدگویی روی زوجین کردند ، فقط اکنون در مورد معجزه ای که رخ داده بود ، کودکی در خانواده ظاهر شده است. این زوج خوشبخت به صحبت های همسایه ها توجهی نکردند و دختر مورد انتظار خود را در شادی و عشق بزرگ کردند. هنگامی که نوزاد سه ساله بود، او را فرستادند تا در معبد اورشلیم بزرگ شود. اولین معجزه این بود که مریم در سنین جوانی به طور مستقل از 15 پله به سمت دروازه های معبد بالا رفت. یک بزرگسال همیشه نمی توانست از آنها عبور کند، اما یک کودک این کار را به راحتی انجام داد.

چند سال دیگر گذشت و پدر و مادرم فوت کردند. نوزاد به زندگی و تحصیل در معبد ادامه داد. در معبد به دختران آموزش داده شد:

  • ایمان ارتدکس؛
  • آموزش آشپزی و تمیز کردن؛
  • قوانین اساسی مراقبت از کودک؛
  • برش و دوخت.

دختر بیشتر از همه دوست داشت خیاطی کند. این دختر تا سن 11-13 سالگی در یک مدرسه ارتدکس در معبد زندگی می کرد.

او قرار بود یک عروس حسادت‌انگیز باشد. اما این دختر به چنین زندگی علاقه ای نداشت و او نذر شادی را گرفت. از آنجایی که خانمهای بالغ مجاز به زندگی در معبد نبودند ، او مجبور شد محل تحصیل خود را ترک کند ، اما در آن روزها او نیز نتوانست تنها زندگی کند. معلمان مدرسه راهی برای خروج از اوضاع پیدا کردند ؛ آنها او را با بزرگان جوزف ازدواج کردند. به نوبه خود، مرد از همسر جدید خود چندان خوشحال نبود، زیرا از شایعات دیگران می ترسید، اما امتناع نکرد و ماریا را به عنوان همسر خود به خانه خود برد.

لقاح معصوم

یک روز جوزف ، شوهر مریم باکره ، برای کار در یک محل ساخت و ساز رفت. در این دوره زمانی ، یک فرشته با این خبر که به زودی پسری به دنیا می آورد ، به او ظاهر شد. به گفته فرشته ، پسر باید ناجی همه مردم شود. زن از این خبر کمی خجالت کشید، چون باکره بود.

فرشته به او پاسخ داد که کودک از یک مرد زمینی نیست، بلکه از روح عالی خواهد بود. این روز ظهور فرشته بود که امروز عید مبعث شد. مدت کمی گذشت تا ماریا متوجه شد که باردار است. او نمی دانست فرزندش چه نقشی در زندگی دیگران باید داشته باشد. این است که چگونه یک معجزه واقعی در ارتدکس رخ داد - مفهوم بی عیب و نقص مریم باکره.

همچنین به گروه ارتدکس ما در تلگرام https://t.me/molitvaikona بیایید

پیرمرد در بازگشت به خانه تغییراتی را در همسرش دید. او در مورد دید خود و آنچه اتفاق افتاد به او گفت. یوسف بلافاصله آنچه را که اتفاق افتاده بود باور نکرد. او فکر می کرد که دختر فریب جوانان همسایه را خورده است. او از همسرش خواست که از شهر فرار کند تا تسلیم لینچ مردم نشود. در آن زمان، خیانت به شدت مجازات می شد. آنها می توانند به سمت ما سنگ پرتاب کنند. اما سپس فرشته ای بر او ظاهر شد و پس از آن به مریم ایمان آورد و او را رها کرد.

تولد یک پسر - ناجی

قبل از زایمان این زن، سرشماری نفوس در شهر اعلام شد. برای انجام این کار، همه باید شخصاً در بیت لحم ظاهر می شدند. زن و شوهر به جاده زدند. شهر مملو از جمعیت بود و جایی برای گذراندن شب نبود. نه چندان دور از شهر غاری بود که در هنگام بارندگی گاوها را در آن پنهان می کردند. سمیا یک شب آنجا توقف کرد.

به محض غروب، زن زایمان کرد. در همان شب ستاره درخشان بیت لحم در بالا درخشید. نور او به تمام جهان در مورد ظهور یک معجزه و یک نجات دهنده گفت. در این لحظه مغان نور را دیدند و برای تقدیم هدایا به جستجوی زادگاه نوزاد پرداختند.

در روز هفتم پس از تولد، پسر ختنه شد. در همان زمان، معرفی مریم باکره به معبد انجام شد. پسر را به معبد آوردند تا به خدای متعال کمک کند.

بسیاری از مؤمنان ارتدکس به این سؤال علاقه مند هستند: مریم باکره در چه سنی عیسی را به دنیا آورد؟ در اینجا پاسخ دقیقی وجود ندارد. از آنجایی که نظر مورخان تقسیم شده است. برخی می نویسند که او 24 ساله بود، برخی دیگر 14 ساله. روحانیون ارتدکس بیشتر به گزینه دوم تمایل دارند.

با وجود چنین سن کم، این دختر مجبور شد مشکلات زیادی را پشت سر بگذارد. از این گذشته، هنگامی که او با پسرش در بیت لحم بود، پادشاه هیرودیس متوجه شد که معجزه ای رخ داده و پسر خدا به دنیا آمده است. از آنجایی که نمی‌توانستند به او بگویند عیسی در کدام خانواده متولد شده است، دستور داد همه نوزادان تازه متولد شده را نابود کنند. سپس فرشته ای بر پیرمرد ظاهر شد و به او هشدار داد که مشکلی در راه است. ماریا در مصر پنهان شد و تنها پس از اینکه همه چیز آرام شد و خطر از بین رفت، زن و نوزادش به شهر خود بازگشتند.

اطلاعات کمی در مورد سرنوشت بیشتر این قدیس وجود دارد. آنچه معلوم است این است که او همه جا همراه فرزندش بود. او در همه چیز از او حمایت کرد و به او در اجرای کلام خدا کمک کرد.

روزی که پسر خدا را به صلیب کشیدند. باکره تمام دردی را که پسر خودش متحمل شده بود، هر ضربه و هر میخی که به بدنش می خورد، احساس کرد. و با وجود این واقعیت که او از هدف او در این زمین می دانست، قلب مادرش به سختی می توانست آنچه را که می دید تحمل کند.

رحلت مریم مقدس

داستان مریم مقدس نشان می دهد که او چقدر به خداوند و ایمان خود وفادار بوده است. قدیس تمام زندگی بعدی خود را پس از مرگ پسرش در کوه آتوس گذراند. او به موعظه کلام خدا ادامه داد. امروزه معابد مختلف زیادی در آن مکان ساخته شده است؛ آنها حاوی تصاویر مختلفی از مریم مقدس هستند.

قبل از مرگ، قدیس تمام وقت خود را صرف دعا کرد. از پسرش خواست تا او را به خانه ببرد. سپس فرشته دوباره بر او ظاهر شد و به او خبر داد که دعایش مستجاب شده و آرزویش به زودی برآورده خواهد شد. او با نزدیکترین افرادش خداحافظی کرد و در بستر مرگ دراز کشید. تعداد کمی از مردم در اطراف او جمع شدند و شاهد معجزه دیگری بودند. آن روز بی ابر و واضح بود. پسر مریم عیسی برای انتخاب مادر محبوب خود از بهشت ​​فرود آمد. بدن او نیز به قلمرو آسمانی صعود کرد. از آن زمان ، جشن مریم باکره مبارک این فرض متولد شد. که هر سال در 28 آگوست جشن گرفته می شود.

مریم مقدس چگونه کمک می کند؟

در ارتدوکسی ، چهره مادر خدا خاص تلقی می شود. درخواست های دعا در شرایط مختلف زندگی به او ارائه می شود. بیشتر اوقات ، مردم با دعا به شفاعت می روند:

  • در مورد بهبودی از بیماری های جسمی و روانی ؛
  • در مورد ازدواج موفق و خانواده قوی؛
  • برای جلوگیری از درگیری؛
  • در مورد سلامت فرزندان و بستگان

علاوه بر این، از قدیس احتیاط فرزندان و مطالعه خوب خواسته می شود. او شفیع خانواده به ویژه زنان و کودکان است. می توانید هم به قول خودتان و هم با دعاهای مخصوص از کتاب دعا به مریم باکره دعا کنید. نکته اصلی این است که تجدید نظر صادقانه باشد.

ای پاک ترین مادر خدا، تمام تزارینا! آه بسیار دردناک ما را در برابر نماد معجزه آسای خود بشنوید که از میراث آتوس به روسیه آورده شده است، به فرزندان خود بنگرید، کسانی که از بیماری های صعب العلاج رنج می برند، که با ایمان به تصویر مقدس شما می افتند! همانطور که یک پرنده بالدار جوجه های خود را می پوشاند، شما نیز که اکنون و همیشه زنده هستید، ما را با اموفور چندشفای خود پوشانده اید. آنجا، جایی که امید ناپدید می شود، با امیدی بی شک بیدار شوید. در آنجا که غمهای سخت غالب است، با شکیبایی و ضعف ظاهر شوید. آنجا که ظلمت ناامیدی در جانها نشسته است، بگذار نور وصف ناپذیر الهی بدرخشد! ضعيفان را تسلي ده و ضعيفان را قوي بخش و دلهاي سخت را نرم و نورانيت ده. مریض هایت را شفا بده ای ملکه مهربان! بر ذهن و دست کسانی که ما را شفا می دهند، مبارک باد. باشد که آنها به عنوان ابزاری برای پزشک قادر متعال مسیح نجات دهنده ما خدمت کنند. گویی تو زنده ای و نزد ما حاضری، ای بانو، در برابر نماد تو دعا می کنیم! دستت را پر از شفا و شفا دراز کن، شادی به سوگواران، تسلیت به غمگینان، تا به زودی با کمک معجزه آسا، تثلیث حیات بخش و تقسیم ناپذیر، پدر و پسر و روح القدس را جلال دهیم. ، برای همیشه. آمین

خداوند شما را حفظ کند!

برای درک سنت مسیحی و تصویر الهی خود مادر خدا، دانستن حقایق زیر برای هر مسیحی مفید است: مریم مقدس به معنای واقعی کلمه مادر خداوند عیسی مسیح و در نتیجه مادر خداوند است. خداوند؛ او قبل از تولد عیسی مسیح، در کریسمس و بعد از کریسمس باکره همیشه باقی می ماند. مادر خدا از ناجی به عنوان بالاترین قدرت تمام قدرت های آسمانی - رسولان مقدس و پدران مقدس کلیسا پیروی می کند. کتاب های عهد عتیق و جدید و زندگی بسیار زمینی مادر خدا به چنین تعمیم منجر می شود.

بیش از دو هزار سال ما را از روزی که باکره مقدس در نور خدا متولد شد فاصله می‌دهد. امروز حتی به سختی می توان باور کرد که او زندگی زمینی پر از نگرانی ها، شادی ها و رنج های انسانی داشته است. ما عادت داریم که او را ملکه بهشت ​​بدانیم، اما او ویژگی های شخصیتی زمینی خود را داشت - گرایش به صلح و تفکر، همانطور که توسط معاصرانش نشان داده شده است. لبخند تکان دهنده الهی مریم باکره برای همیشه توسط نقاشان آیکون اسیر شد؛ این لبخند حتی یک لبخند نیست، بلکه تصویری از مهربانی است.

نام مادر مریم آنا بود ، نام پدرش یواخیم بود ، هر دو شعبه خانوادگی در پشت سر خود اجداد قابل توجهی داشتند که از جمله آنها مردسالاری ، کاهنان عالی و حاکمان یهودی از شاخه های خردمند سلیمان و دیوید قدرتمند بودند. یواخیم و آنا ثروتمند و نجیب محسوب نمی شدند، اگرچه آنها راحت زندگی می کردند و گله های بزرگ گوسفند را پرورش می دادند. فقط یک غم آنها را تحت ستم قرار داده بود: بچه ای وجود نداشت. آمدن مسیح قبلاً از پیش تعیین شده بود ، و افراد بی فرزند آشکارا از امید داشتن مسیح به عنوان فرزندان خود محروم شدند ، که هر خانواده ای به طور پنهانی از آن رویای خود را داشتند. در بین اسرائیلی ها در آن زمان، حتی روحانیون یک فرد بدون فرزند را از بالا تنبیه می کردند. این را یک واقعیت از زندگی یواخیم تأیید می کند. در جشن تجدید معبد اورشلیم ، او به همراه سایر ساکنان هدایای غنی برای معبد آورد ، اما کشیش از پذیرش آنها امتناع کرد - دلیل این امر بی فرزندی یواخیم بود. او غم و اندوه خود را به شدت تحمل کرد ، برای مدتی او حتی به بیابان بازنشسته شد ، جایی که با گریه تلخ ، بارها و بارها به خدا رسید: "اشک من غذای من خواهد بود و بیابان خانه من خواهد بود تا اینکه ارباب بزرگ و خردمند من را بشنود دعا.» و سپس یواخیم سخنان فرشته خداوند را شنید: "من فرستاده شدم تا به شما بگویم که دعای شما مستجاب شده است."

همسرت آنا دختری فوق العاده برایت به دنیا خواهد آورد و تو نام او را مریم می گذاری. در اینجا تأیید سخنان من آورده شده است: هنگام ورود به اورشلیم ، در پشت گیتس طلایی با همسر خود آنا ملاقات خواهید کرد ، و او همچنین شما را با خبرهای شاد خوشحال می کند. اما به یاد داشته باشید که دختر شما ثمره یک هدیه الهی است.»

فرشته خداوند نیز بر آنا ظاهر شد و همچنین به او گفت که دختری مبارک به دنیا خواهد آورد. شهر کوچک جنوبی ناصره، جایی که یواخیم و آنا در آن زندگی می کردند، در فاصله سه روزه از اورشلیم قرار داشت. آنها از همان ابتدای زندگی مشترک خود از ناصره پیاده شدند تا در معبد معروف اورشلیم درخواست بزرگ خود را از خدا بیان کنند: داشتن فرزند. و حالا رویا به حقیقت پیوست، شادی آنها حد و مرزی نداشت.

در 9 دسامبر (از این پس در بیوگرافی تاریخ ها مطابق با سبک قدیمی ذکر شده است.) کلیسای ارتدکس لقاح باکره مقدس را جشن می گیرد و در 8 سپتامبر - تولد او. در سن سه سالگی، مریم را به معبد اورشلیم آوردند. این لحظه بسیار مهمی بود؛ تصادفی نیست که کلیسای ارتدکس چنین رویدادی را جشن می گیرد. در فضایی بسیار باشکوه برگزار شد: مراسم راهپیمایی توسط دخترانی هم سن باکره مقدس با شمع های روشن در دستانشان افتتاح شد و پشت سر آنها یواخیم و آنا همراه با دختر مبارکشان دست در دست هم راه می رفتند. اقوام متعددی که در میان آنها افراد بسیار نجیبی بودند، به دنبال آنها بودند. چهره همه از شادی روشن شد. باکره ها با خواندن سرودهای معنوی راه می رفتند و صدای آنها با آواز فرشتگان یکی می شد.

مقدر بود که باکره مقدس سالهای زیادی را در معبد اورشلیم بگذراند. آن معبد نمونه اولیه یک صومعه صومعه بود. درون دیوارهای معبد 90 اتاق-سلول مجزا وجود داشت. یک سوم آنها به باکره هایی اختصاص یافت که زندگی خود را وقف خدا کردند، اتاق های باقیمانده را زنان بیوه اشغال کردند که برای مجرد ماندن شام می دادند. بزرگترها از کوچکترها مراقبت می کردند، خواندن کتاب های مقدس و صنایع دستی را به آنها یاد می دادند. مریم مقدس بلافاصله همه را از این واقعیت شگفت زده کرد که سخت ترین قسمت های کتاب مقدس را به راحتی درک می کند، بهتر از همه بزرگسالانی که در تمام زندگی خود این کتاب ها را مطالعه کرده بودند.

پس از تولد فرزند مورد نظر، والدین خیلی زود می میرند، ابتدا یواخیم در 80 سالگی و سپس آنا. حتی کسی نبود که از کودک کوچکی که در معبد می ماند دیدن کند. یتیمی و آگاهی از تنهایی او، قلب مریم را قویتر به سوی خدا معطوف کرد و تمام سرنوشت او در او بود.

هنگامی که مریم چهارده ساله بود، کاهنان اعظم به او اعلام کردند که زمان ازدواج فرا رسیده است. مریم پاسخ داد که می خواهد زندگی خود را وقف خدا کند و می خواهد باکرگی خود را حفظ کند. باید چکار کنم؟

فرشته خداوند به زکریا کاهن اعظم ظاهر شد و نصایح حضرت اعلی را به او گفت: «مردان مجرد قبیله یهودا را از نسل داود جمع کن، عصای خود را بیاورند و به هر که خداوند نشان دهد. نشانه ای، باکره را به او بسپار تا نگهبان باکرگی او شود.»

دقیقا همین اتفاق افتاد. زکریا کاهن اعظم مردان مجرد را در نزدیکی معبد گرد آورد و با دعا به خدا رو کرد: "خداوندا، شوهری به من نشان بده که شایسته نامزدی باکره باشم." عصای مردان دعوت شده در حرم رها شدند. هنگامی که آنها به دنبال آنها آمدند، بلافاصله دیدند که چگونه یک عصا شکوفا شد و یک کبوتر روی شاخه های ظاهر شده نشسته بود. معلوم شد که صاحب عصا جوزف بیوه 80 ساله ای است که به نجاری مشغول بود. کبوتر از روی عصا پرید و شروع به دور زدن بالای سر یوسف کرد. و سپس زکریا گفت: "باکره را خواهید پذیرفت و او را نگه دارید." در ابتدا، یوسف مخالفت کرد، زیرا می‌ترسید که با پسران بزرگ‌تر از مریم، او مایه خنده مردم شود. سنت می گوید که خود مریم از اینکه مجبور شد معبد خدا را ترک کند بسیار ناراحت بود. اما به خواست حق تعالی ، نامزدی انجام شد ، فقط یوسف به درک معمول ما شوهر مریم نبود ، بلکه نگهبان تقدس و خدمتگزار دلسوز مریم باکره شد.

در مورد یوسف در کتاب مقدس چیز زیادی گفته نشده است، اما هنوز هم، ذره ذره، تصویر نسبتاً واضحی می توان شکل داد. پیر از نوادگان پادشاهان داوود و سلیمان، مردی استوار و راستگو، متواضع، توجه و سخت کوش بود. از ازدواج اولش با سلومیه دو دختر و چهار پسر داشت. قبل از نامزدی با مریم، او سالها در بیوه صادقانه زندگی کرد.

یوسف دختر خدادادی را به خانه خود در ناصره آورد و آنها درگیر امور عادی روزمره شدند. فقط مری پیش‌بینی یک دستاورد بزرگ داشت، چیزی غیرقابل توصیف و خارق‌العاده. همه مردم منتظر آمدن مسیح بودند، به عنوان تنها رهایی بخش از رذیلت های متعدد که مردم را مانند تار درگیر کرده بود.

روم مجلل که بسیاری از کشورها را فتح کرد، غرق در خوشی ها شد، در فسق، انحراف، تعصب غوطه ور شد و همه فضایل را فراموش کرد. یک فاجعه روح همیشه به یک فاجعه جسم منجر می شود. فقط خدای متعال می تواند شفا دهنده روح باشد. و مریم باکره، گویی به طور غریزی، بدون اینکه متوجه شود، برای تحقق بزرگترین نقشه الهی آماده می شد. روح او تولد منجی را درک کرد، او هنوز نمی دانست که خدا پسرش را به چه طریقی به زمین خواهد فرستاد، اما خود روح او از قبل برای این ملاقات آماده می شد. بنابراین، مقدس ترین باکره اشیا، در ذات خود، به تنهایی می تواند پایه های قدیمی عهد عتیق را با قوانین جدید زندگی مسیحی متحد کند.

برای موعظه انجیل نقشه الهی خود، خداوند فرشته جبرئیل، یکی از اولین فرشتگان را برگزید. نماد بشارت (جشن 25 مارس) این عمل بزرگ خداوند را به ما نشان می دهد. این نزول آرام از آسمان به زمین فرشته ای را در کسوت مرد جوانی باشکوه به تصویر می کشد. او یک گل بهشتی - یک سوسن - به مریم باکره می دهد و کلمات بی ارزشی را تلفظ می کند. "شاد باش ای پر فیض، خداوند با توست! تو در میان زنان مبارک باد!" معنای این کلمات آسمانی این است که باکره مقدس پسری را باردار می شود که پادشاهی او پایانی نخواهد داشت. قبل از آن، او کتاب های مقدس، به ویژه، اشعیا نبی را خواند که یک باکره خاص پسر انسان را از خدا به دنیا خواهد آورد. او آماده بود که خادم آن زن شود و به سرنوشت الهی خود فکر نکرد.

انسان مدرن می تواند در ذهن خود شک ایجاد کند. لقاح معصوم در طول قرون و اعصار سوالاتی را مطرح کرده است. اما شگفت انگیزترین چیز این است که شنیدن خبر خوب اول از همه به خود مری شک کرد. "وقتی شوهرم را نمی شناسم، چگونه این اتفاق برای من می افتد؟" - اولین کلمات او بود.

اگر کسی آن را با ذهنی سرد درک کند، ممکن است حقیقتاً مشکوک به نظر برسد. اما آن را نه با ذهن، بلکه با روح باید پذیرفت. لقاح مطهر یا باکرگی همیشه مقدس الهیات مقدس، پیوندی از آسمانی و زمینی، معنوی و مادی است. آن لحظه تولد دوباره یک عالم به تقدس بود که مردم دو هزار سال است آن را می پرستند.

متروپولیتن مسکو سنت فیلاریت (1867-1782) با نگاهی بینش و متعال درباره این پدیده صحبت می کند: "باکره آماده مادر شدن است ، او قبل از سرنوشت الهی تعظیم می کند ، اما نمی خواهد و نمی تواند ازدواج زمینی را تجربه کند ، این مسیر مشترک به تولد ادامه می یابد. زمین. او در مورد پسر ، خالص ترین روحش "، که فقط از احتمال فکر ازدواج زمینی وحشت زده شد ، با قدرت در آنجا ، به ارتفاعات ، به تنها خدا مورد نظر و مورد انتظار هجوم آورد. محل..."

بنابراین سخنان فرشته گابریل تأیید شد: "روح القدس بر شما خواهد آمد و قدرت عالی ترین اراده شما را تحت الشعاع قرار می دهد ؛ بنابراین ، کسی که به دنیا می آید مقدس است و پسر خدا خوانده می شود."

ماتریالیست ها نمی توانند این معجزه را درک کنند. برخی فقط فیزیک را می پذیرند، برخی دیگر گامی جسورانه برمی دارند - به سمت متافیزیک. اما تشخیص اصل الهی چقدر طبیعی و طبیعی است! اگر چه مفهوم آغاز بر پدیده ای خاص قابل اطلاق است و خداوند ابدیت است که نمی تواند آغاز و پایانی داشته باشد. خداوند نیرویی است که هماهنگی را در کائنات برقرار می کند.

نماد بشارت به انسان فانی کمک می کند تا این جوهر روحانی را بپذیرد و ما را با دنیای الهی پیوند می دهد. در ناصره ، جایی که فرشته گابریل انجیل را به مریم باکره موعظه می کرد ، معبد در قرن چهارم به یاد اعلامیه برپا شد. لامپ های غیرقابل تحمل در محراب می سوزند و کلماتی را که حاوی جوهر بزرگترین قربانی است ، نور می بخشد: "yic Verbum caro fuit" ("اینجا کلمه گوشت است"). بالای تخت تصویری از بشارت و در کنار آن گلدان هایی با نیلوفرهای سفید قرار دارد. گلی که در دستان فرشته جبرئیل بود نماد پاکی است.

باید وضعیت مریم باکره را تصور کرد، که باید به شوهرش دلیل ثمر دادن از قبل قابل مشاهده را توضیح دهد. والا و گناهکار در خیال او در یک ترازو ایستاده بودند. درام بزرگی در روح انسان زمینی در حال شکل گیری بود. و حال یوسف که از مریم می ترسید، اما در چهره او تغییراتی می دید و از سؤالاتی رنج می برد که او را عذاب می داد، چگونه بود؟! البته، مریم باکره می‌توانست همه چیز را همانطور که اتفاق می‌افتاد به یوسف بگوید... اما آیا او باور می‌کرد که میوه الهی در رحم او پنهان شده است؟ و چگونه می توانیم از خود به عنوان تقدس صحبت کنیم؟ مریم باکره رنج خاموش را به همه این توضیحات، پرسش ها و پاسخ های فرضی ترجیح داد. از این گذشته ، او از واقعیت عروج مرد فانی به ارتفاعی دست نیافتنی آگاه بود.

یوسف عادل که راز تجسم خداوند را نمی دانست، مهربانی فوق العاده ای از خود نشان داد. پس از عذاب زیاد ، فرضیات و تردیدهای مختلف ، وی تصمیم می گیرد بدون اینکه دلیل طلاق را نشان دهد ، مریم را با ویرجین با نامه طلاق ارائه دهد. سنت جان کرایستوم این عمل را از این طریق توضیح می دهد: "جوزف در این مورد حکمت شگفت انگیزی نشان داد: او باکره را متهم یا توهین نکرد ، بلکه فقط فکر می کرد که او را رها کند." او واقعاً می خواست آبروی باکره را حفظ کند و او را از آزار و شکنجه قانون نجات دهد و از این طریق خواسته های وجدان خود را برآورده کند. و درست زمانی که تصمیم گرفت نقشه خود را با نامه اجرا کند، فرشته خداوند در خواب بر او ظاهر شد. تمام تناقضات و حذفیات فوراً با مکاشفه خداوند برطرف شد.

میلاد مسیح و کل زندگی زمینی بعدی او به طور کامل و متنوع در ادبیات معنوی، در نقاشی شمایل نشان داده شده است. در طول دو هزار سال، تعدادی کتاب در مورد آن نوشته شده است که در تیراژهای معمول قابل شمارش نیست. هیچ حیات مشابه دیگری بر روی زمین وجود نداشت که روح انسان را با چنین نیروی تزلزل ناپذیری جذب کند. در طول یک دوره زمانی عظیم (در درک معمول بشر)، سوزاندن لامپ ها و شمع ها به افتخار عیسی مسیح روی زمین متوقف نشد. اگر نیروهای سیاه معبد خدا را منفجر می کردند، آنگاه یک شمع در یک کلبه می سوخت. اگر در نقطه‌ای از جهان خاموش می‌شد، همیشه در مقابل تصویری ناب در نقطه‌ای دیگر با شعله می‌درخشید. در هر زمان، شاهکار روحانی بزرگ مسیح، که همه مردم جهان باید درباره آن بدانند، بالاترین آرمان خدمت به خدای پدر و خدمت خدای پسر به بشریت باقی ماند. زندگی عیسی مسیح نمونه زنده ای از اجرای دو فرمان اول کتاب مقدس بود: دوست داشتن خدا و دوست داشتن همسایه.

عدم رعایت این دستورات توسط بشریت منجر به نابودی می شود. زندگی بیش از یک بار ما را در این مورد متقاعد کرده است. به نظر می رسد که شر به مرور زمان به سراسر سیاره مهاجرت می کند. سوابق تاریخ: تاریک‌گرایی مشرکان از طرق مختلف، وحشیگری سلسله هرودین، ظلم نرون، تعصب یسوعیان، پیامدهای زیانبار عقاید فیلسوفانی مانند نیچه، فریب پیامبران دروغین و وسوسه‌های فاجعه‌بار. «پادشاهان» جدید و به اصطلاح دموکراسی. در جایی که احکام خداوند رعایت نمی شود، شر هجوم می آورد، نهفته در آنجا شکوفا می شود و ایمان به خدا نادرست می شود. در جایی که دستورات مسیح منجی رعایت نمی شود، دائماً خونریزی می شود و عشق به همسایه فقط در کلمات ظاهر می شود. آنجا که اوامر حق تعالی رعایت نمی شود، آنجا حکومت تجملاتی است و مردم فقیرند. چنین جامعه ای محکوم به نابودی است.

اگر تصور کنیم که عیسی مسیح به زمین نیامده بود، هیچ نیرویی برای مقابله با شر وجود نداشت و بشریت مدتها پیش به وجود خود پایان داده بود. ناجی در زمان پادشاهی هرودس روی زمین ظاهر شد. واضح است که مردم چه چیزی را با این نام تداعی می کنند. در همه زمان ها و تا به امروز، پست ترین فرمانروایان هرودس نامیده می شوند. هر کس با آنها مخالفت کند از دستورات مسیح پیروی می کند.

در تمام مراحل شاهکار معنوی خود عیسی مسیح به نام نجات مردم، مادر او، مقدس ترین خدای متعال، در کنار او ایستاد. او صلیب خود را با بزرگ ترین کرامت زمینی به دوش کشید. در یک شب سرد، چون پسری به دنیا آورد، نتوانست او را در خانه خود پناه دهد («پسر نخست‌زاده‌اش را به دنیا آورد و او را در قنداق پیچید و در آخور گذاشت، زیرا جایی برای او نبود. آنها در مسافرخانه) لوقا 2: 7." پادشاه هیرودیس که به ناحق به مردم فرمان می داد، از آمدن مسیح بسیار ترسید و به هر طریق ممکن مانع از تحقق نیات خدا شد. پس از اطلاع از تولد مسیح، او مرتکب یک عمل وحشتناک و وحشیانه شد - او دستور داد همه نوزادان را در بیت لحم و اطراف آن بکشند، به این امید که در میان کشته شدگان، پادشاه تازه متولد شده یهودیان - ناجی باشد. 14000 کودک بی گناه - پسر - به خواست هرود پادشاه برای مسیح قربانی شدند. مادر خدا چه ترسی از جان پسرش داشت؟!

او هر ثانیه از زندگی عیسی را از تولد تا مصلوب شدن و معراجش تجربه کرد. و باید اندوه او را تصور کرد که چگونه روح را تکان داد وقتی جمعیت نادان حضرت را مسخره کردند، وقتی خون از تاج خار بر پیشانی پسرش یخ زد و وقتی پاکترین بدن عیسی باید از صلیب خارج شود. ...

پس از عروج مسیح، مسیر زمینی مادر خدا هنوز بسیار طولانی و پربار بود.

مقدر شد که او همراه با حواریون تعالیم مسیح را در سراسر جهان حمل کند. خود مادر خدا با خوشحالی از موفقیت های شاگردان پسر ، تقریباً هرگز در برابر مردم صحبت نکرد. با این حال، یک استثنای شگفت انگیز در افسانه ها وجود دارد ... در ادامه بیشتر در مورد آن. مادر خدا جوهر تعلیم مسیحی را نه در کلمات، بلکه در خود زندگی جستجو کرد. به هر حال، این مؤثرترین روش آموزش کودکان توسط والدین است: شما می توانید کم بگویید و زیاد انجام دهید، سپس کودکان قطعاً می فهمند که چگونه و چه کاری باید انجام دهند. مریم مقدس با پشتکار به فقرا خدمت می کرد، به فقرا می بخشید، از بیماران مراقبت می کرد و به یتیمان و بیوه ها کمک می کرد. او زمان زیادی را به دعا بر سر مزار پسرش اختصاص داد. مریم باکره هنگامی که عیسی در نوجوانی بود، یوسف نامزد را دفن کرد. یوسف نیز با متواضعانه و بزرگوارانه شاهکار زندگی خود را به انجام رساند. زندگی هر یک از ما باید یک شاهکار باشد، جوهره زندگی در انجام شرافتمندانه سرنوشتی است که خداوند به هر فرد داده است. چگونه انجامش بدهیم؟ دنبال وجدانت باش وجدان باید راهنمای زندگی باشد - فرستاده شده توسط خدا، توسط انسان محافظت می شود. مادر خدا با وجود و تلاش های مادی و معنوی خود به مردم آموخت که چگونه زندگی کنند و وجدان - صدای خدا - را در انسان بیدار کند. مادر خدا - مادر خدا، ایستاده در مقابل نماد - تصویر او، شخص روح خود را باز می کند، به اسرار اعتماد می کند، برای گناهان توبه می کند، به امید رحمت و وساطت او در برابر خدا. و مادر خدا ذره ای از این اصل الهی را در انسان با خداوند متعال پیوند می دهد.

با این حال، مریم باکره لاکونیک زمانی مجبور شد با مردم با موعظه ای شگفت انگیز صحبت کند که افسانه آن تا به امروز باقی مانده است. مادر خدا قصد سفر به قبرس را داشت.

کشتی از دریای مدیترانه عبور کرد و جزیره مورد نظر ظاهر شد. اما ناگهان طوفانی به کشتی رسید و غیر قابل کنترل شد، گویی به خواست سکاندار بهشتی به آن سوی دنیا برده شد. کشتی به دریای اژه افتاد، بین جزایر متعددی هجوم آورد و به خواست خداوند متعال در پای کوه آتوس متوقف شد. آن منطقه به معنای واقعی کلمه مملو از معابد بت پرستی با معبد عظیم آپولون در مرکز بود، که در آن فالگیری و جادوهای بت پرستی انجام می شد.

اما سپس مادر خدا از کشتی به زمین فرود آمد و مردم از همه جا به سوی او هجوم آوردند و سؤالاتی داشتند: مسیح کیست و او چه چیزی را به زمین آورد؟ و سپس او مجبور شد برای مدت طولانی در مورد رمز و راز تجسم عیسی مسیح ، در مورد رنج هایی که برای گناهان مردم به او وارد شد ، در مورد اعدام ، مرگ ، رستاخیز و عروج به آسمان به مردم بگوید.

او جوهر آموزه های عیسی مسیح - در مورد توبه، بخشش، عشق به خدا و همسایه - را به عنوان ارزش های بزرگی که نیکی، عدالت و سعادت را در جهان تأیید می کند، به مردم نشان داد.

پس از چنین خطبه صمیمانه ای مادر خدا، اقدام فوق العاده ای صورت گرفت. هر کس او را شنید آرزوی تعمید داشت. مادر خدا با خروج از آتوس، مسیحیان تازه مسلمان شده را برکت داد و پیشگویی کرد: "این مکان نصیب من شود که توسط پسرم و خدای من به من داده شده است. باشد که فیض من بر کسانی باشد که با ایمان و تقوا در اینجا زندگی می کنند و حفظ می کنند. اوامر پسرم و خدای من را خواهند داشت "به وفور و با اندک سختی، هر آنچه برای زندگی زمینی لازم است، و رحمت پسرم بر آنها ناکام نخواهد ماند. تا آخر زمان، من شفیع خواهم بود. از این مکان و شفیع آن نزد خدای من.»

تاریخ بیشتر آتوس تا به امروز تأیید می کند که حفاظت الهی در تمام قرن ها بر آن مکان احساس و تحقق یافته است.

نعمت های مادر خدا مشابه نعمت های آتوس آنقدر بی پایان است که می توان از آنها یک وقایع نگاری کامل جمع آوری کرد. بسیاری از نمادهای مادر خدا به این اختصاص داده شده است. داستانی در مورد آنها در پیش است. مادر خدا در اواخر عمر زمینی خود با تمام وجود به سوی بهشت ​​کوشید. و روزی در هنگام دعا، فرشته جبرئیل دوباره با چهره ای شاد و درخشان بر او ظاهر شد، درست مانند دهه ها پیش که بشارت خداوند متعال را آورد. این بار خبر این بود که مادر خدا تنها سه روز روی زمین باقی مانده است. با همان شادی فراوان، او این پیام را پذیرفت، زیرا هیچ شادی برای او بالاتر از این نیست که برای همیشه در تصویر پسر الهی خود تأمل کند. فرشته جبرئیل یک شاخه خرما بهشتی به او داد که در روز و شب نور خارق‌العاده‌ای ساطع می‌کرد. مادر خدا اولین کسی بود که به یوحنای رسول در مورد ظهور فرشته جبرئیل گفت که تقریباً هرگز از مادر خدا جدا نشد.

مادر خدا پس از اطلاع همه در خانه در مورد خروج آتی خود از زمین گناهکار ، دستور داد اتاق های خود را بر این اساس آماده کنند: دیوارها و تخت را تزئین کنید ، بخور دهید ، شمع روشن کنید. او عزیزانش را تشویق کرد که گریه نکنند، بلکه از این واقعیت که با صحبت با پسرش، نیکی او را به همه ساکنان روی زمین هدایت می کند و نیازمندان را ملاقات و محافظت می کند، خوشحال شوند.

حواریون و شاگردان از سراسر جهان، با هوشیاری روح القدس، به شیوه ای معجزه آسا گرد هم آمدند تا مادر خدا را در سفر نهایی خود ببینند. حدود هفتاد نفر از آنها بودند - فداکارترین واعظان تعالیم مسیح. در روز مبارک 15 اوت و ساعت سوم از ظهر، همه در معبدی که مخصوصاً برای اقدام مقدس بی‌سابقه تزئین شده بود، جمع شدند. شمع‌های زیادی می‌سوختند، مادر خدا روی تختی با شکوه آراسته شده بود و در انتظار عاقبت خود و آمدن پسر و پروردگارش فداکارانه دعا می‌کرد. طبق افسانه، می توان تصویری خارق العاده را تصور کرد.

در زمان مقرر، کل معبد در نور آسمانی که قبلاً هرگز دیده نشده بود غرق شد. گویی دیوارها از هم جدا شد و خود پادشاه جلال مسیح بالای سر مردم بالا رفت، در حالی که انبوهی از فرشتگان، فرشتگان و دیگر نیروهای بی‌جسم، با ارواح صالح اجداد و پیامبران احاطه شده بودند.

مادر خدا با برخاستن از رختخواب خود به پسر و خداوند تعظیم کرد و گفت: "جان من خداوند را بزرگ می کند و روح من در خداوند منجی من شادی می کند زیرا او به فروتنی بنده خود نگاه کرده است! دل آماده است، مطابق کلام خود برای من باش...»

مادر خدا با نگاهی به چهره درخشان خداوند ، عزیزترین پسرش ، بدون کوچکترین رنج بدنی ، گویی شیرین به خواب رفته است ، درخشان ترین و پاک ترین روح خود را به دستان او منتقل کرد.

متروپولیتن مسکو سنت فیلارت، در نامه های خود در مورد ستایش خدای مقدس (M. 1844)، این لحظه مهم انتقال از زندگی زمینی به زندگی مریم باکره ابدی را برای هموطنان خود توضیح می دهد: "و از زمان همیشه ... ویرجین پسر خدا را در آغوش خود در دوران شیرخوارگی زمینی خود حمل کرد، سپس، به عنوان پاداش برای این، پسر خدا روح او را در آغاز زندگی بهشتی خود در آغوش خود حمل می کند."

جسد مریم مقدس بر روی زمین به خاک سپرده شد. مقدسین پطرس و پولس به همراه برادر خداوند مقدس یعقوب و دیگر حواریون، تخت را بر روی شانه های خود برداشتند و آن را از صهیون از طریق اورشلیم به روستای جتسیمانی بردند. قدیس جان خداشناس شاخه خرمای بهشتی را که فرشته جبرئیل به مریم باکره تقدیم کرده بود، جلوی تخت برد. شاخه از نور آسمانی می درخشید. بالای تمام صفوف شلوغ و پاک ترین بدن مادر خدا، ناگهان یک دایره ابری مشخص ظاهر شد - چیزی شبیه یک تاج. و آواز شادی نیروهای آسمانی به فضا ریخت. درخشندگی و سرودهای الهی تا زمان خاکسپاری همراهی کنندگان بود.

سنت شهادت می دهد که چگونه ساکنان بی ایمان اورشلیم که از عظمت خارق العاده مراسم تشییع جنازه شگفت زده شده بودند و از افتخاراتی که به مادر عیسی مسیح داده می شد تلخ بودند، آنچه را که دیدند به فریسیان گزارش کردند. دستور آنها دنبال شد: تمام صفوف را نابود کنید و تابوت را با جسد مریم بسوزانید! اما یک معجزه اتفاق افتاد: یک تاج درخشان - کره الهی - صفوف را مانند یک کلاه محافظ پنهان کرد. سربازان صدای پای افرادی را که مادر خدا را همراهی می کردند شنیدند، آواز شنیدند، اما نتوانستند کسی را ببینند. آنها به یکدیگر، به خانه ها و حصارها برخورد کردند و احساس کردند که کور هستند. هیچ چیز نمی تواند در مراسم تشییع جنازه دخالت کند.

در هیچ کجای کتاب مقدس روایتی در مورد مرگ مریم باکره نخواهیم یافت. مرگ وجود نداشت. البته در درک اینکه چگونه برای یک انسان عادی اتفاق می افتد که بدن به زمین و روح به خدا سپرده شود. کلیسای ارتدکس مقدس خروج مادر خدا از زندگی زمینی را فرض می نامد. و رستاخیز مادر خدا را اینگونه می سراید: «قوانین طبیعت در تو شکست خورده اند ای باکره پاک، باکرگی در بدو تولد حفظ می شود و زندگی با مرگ توأم می شود: باکره ماندن از طریق تولد و زندگی پس از مرگ، تو. مادر خدا، میراث تو را همیشه نجات خواهد داد.»

رحلت به این معنی است که مریم باکره پس از یک بیداری دشوار چندین ساله، در خوابی شیرین به خواب رفت، به سرچشمه ابدی زندگی آرام گرفت، مادر زندگی شد و با دعای خود روح انسان ها را از عذاب و مرگ نجات داد. با خواب او طعمی زنده از زندگی ابدی را در آنها القا می کند.

همانطور که افسانه می گوید، توماس رسول تنها در روز سوم پس از دفن مقدس الهیات مقدس وارد جتسیمانی شد. او از این بابت بسیار اندوهگین شد و گریه کرد و واقعاً پشیمان شد که به او برکت ندادند. و سپس دیگر حواریون به او اجازه دادند تا تابوت را باز کند تا آخرین وداع کند. سنگ را دور انداختند، تابوت را باز کردند، اما... جسد مریم باکره آنجا نبود. رسولان شروع کردند به دعا کردن با خداوند که راز خود را برای آنها فاش کند.

در شب، رسولان مقدس به صرف غذا نشستند. چنانکه در میان آنان مرسوم بود، یک مکان را خالی گذاشتند و تکه‌ای نان در مقابل آن گذاشتند تا پس از صرف غذا، شکر پروردگار و تسبیح نام تثلیث مقدس، این تکه نان را بچشند. توسط همه به عنوان یک هدیه مبارک با دعا: "خداوندا عیسی مسیح."، به ما کمک کن!" همه در طول غذا فقط در مورد ناپدید شدن معجزه آسا جسد مادر خدا فکر می کردند و صحبت می کردند. غذا تمام شد، همه برخاستند و طبق رسم، نانی را که به احترام پروردگار کنار گذاشته بودند، بلند کردند... با نگاه کردن به بالا، آماده شدن برای دعا، همه حضرت مریم مقدس را دیدند که فرشتگان زیادی آن را احاطه کرده بودند. و از او شنیدند: "شاد باش! من همیشه با تو هستم!"

کل زندگی زمینی مادر خدا در 72 سال خاص قرار می گیرد، این توسط محاسبات پدران مقدس باستانی کلیسا (سنت اندرو، اسقف اعظم کرت، سنت سیمئون متافراستوس) گواه است، مورخان معتبر کلیسا با آن موافق هستند. آنها را اما از کل زندگی مقدس باکره مقدس، کلیسای ارتدکس چهار رویداد معنوی مهم را که با تعطیلات بزرگ جشن می گیرند شناسایی کرده است: میلاد مادر خدا، ورود به معبد، بشارت و رستاخیز. این اعیاد جزو اعیاد به اصطلاح دوازده گانه به حساب می آیند و مساوی با اعیاد بزرگ پروردگار می باشند. تعداد آنها در مجموع در سال دوازده نفر است. در پشت هر تعطیلات یک رویداد معنوی بزرگ وجود دارد که انعکاس آن تعداد بی پایانی از نمادها است.

اما در عین حال ، نمادهای مقدس ترین Theotokos خود زندگی ویژه ، تاریخ خاصی دارند ، معجزات را حفظ می کنند و هنوز هم تأثیر مفیدی بر مردم دارند.

قبل از تفسیر نمادهای الهیات مقدس، جالب و مفید خواهد بود که ظاهر زمینی او را با توجه به توصیفات شاهدان عینی که در کتب مقدس به ما رسیده است تصور کنید. اما ویژگی اصلی باکره مقدس که تمام محتوای معنوی او را تعیین می کند، توسط قدیس گریگوری نئوقیصریه چنین تعریف شده است: "او ذهنی دارد که توسط خدا کنترل می شود و فقط به سوی خدا معطوف است." همه معاصران او، بدون استثنا، ویژگی های معنوی بی عیب و نقص مادر خدا را در پیش زمینه قرار می دهند.

سنت آمبروس، در کسوت مادر خدا، متوجه ویژگی هایی می شود که می تواند به عنوان یک فرد ایده آل عمل کند: "او سخنور نبود، عاشق خواندن بود ... قانون او این بود که به کسی توهین نکند، با همه مهربان باشد. بزرگان را گرامی بدارد، به همتایان حسادت نکند، از خودستایی بپرهیزد، عاقل باشد، فضیلت را دوست بدارد، کی پدر و مادرش را حتی با حالت صورتش آزرده خاطر کند، چه زمانی با بستگانش مخالفت کند، چه زمانی مغرور شده است. در مقابل یک فرد متواضع، به ضعیفان بخندید، از نیازمندان دوری کنید؟ او در چشمانش هیچ چیز سختگیرانه ای نداشت، در گفتارش هیچ چیز بی احتیاطی نداشت، هیچ چیز ناشایستی در اعمالش نداشت: حرکات متواضع بدن، راه رفتن آرام، حتی صدا؛ بنابراین ظاهر بدنی او تجلی روح بود، تجسم خلوص».

قدیس دیونیسیوس آرئوپاگیت، سه سال پس از گرویدنش به مسیحیت، مفتخر به دیدن مریم مقدس در اورشلیم رو در رو شد، این دیدار را چنین توصیف می کند: «زمانی که من را در برابر باکره درخشان خدا مانند آوردند، چنین بود. نور عظیم و بی‌اندازه الهی از بیرون و درون من را فراگرفت و چنان عطری از عطرهای گوناگون در اطرافم پیچید که نه جسم ضعیفم و نه خود روح من قادر به تحمل چنین نشانه‌های عظیم و فراوان و اولین میوه‌های سعادت و شکوه ابدی نبودند.»

سنت ایگناتیوس حامل خدا به طرز شگفت انگیزی جوهر تأثیر مبارک مادر خدا را بر انسان های فانی ساده تعریف می کند: "در او طبیعت فرشته ای با انسان متحد شد."

از افسانه ها و خاطرات معاصران باکره، تصویری کاملاً قابل مشاهده بیرون می آید. مورخ کلیسا، نیکیفور کالیستوس، او را به صورت شفاهی به این شکل ترسیم کرد: «قد متوسط، موهای طلایی، چشمانی تیز، مردمک‌هایی به رنگ زیتونی، ابروهای کمانی و نسبتاً سیاه، بینی دراز، لب‌های گلدار، پر از شیرینی داشت. سخنرانی‌ها؛ صورتش نه گرد بود و نه تیز، اما تا حدودی کشیده، بازوها و انگشتان بلند بود.»

در همه حال، پدران مقدس کلیسا خوشحالی واقعی خود را در برابر تصویر پاک ترین الهی ما، مریم باکره ابراز می کردند. به عنوان مثال، الهیدان بزرگ کلیسای ارتدکس، سنت جان دمشقی (قرن هفتم)، می گوید: "خدا، بالاترین و خالص ترین نور، او را چنان دوست داشت که با حمله روح القدس اساساً با او متحد شد. و از او به عنوان یک انسان کامل متولد شد، بدون تغییر و یا مخلوط کردن خواص او.

این ویژگی ها است که به طور خاص توسط وقایع نگاران ارجمند کلیسا، پدران مقدس و معاصران مریم باکره تعریف و نامگذاری شده است، که در هر نماد مادر خدا وجود دارد که مربوط به یک یا آن رویداد در زندگی او است. یا جشن دیگری از مادر خدا، یک یا آن پدیده مرتبط با او.

اولین نقاش آیکون که دقیق ترین تصویر را از مادر خدا به جا گذاشت، شاگرد پولس رسول و دستیار او، انجیل مقدس لوقا بود. مومنان وارسته آرزوی دیدن چهره مادر خدا را داشتند. لوقا مقدس تصویری از مریم باکره ترسیم می کند و مستقیماً به او تقدیم می کند. او با دیدن اولین نماد مادر خدا، یا بهتر است بگوییم تصویر خود، بی اختیار گفت: "مهم باشد که مولود من و من با این نماد باشد!" برکت او نمادهای مادر خدا را متبرک کرد - به مؤمن خیر، رهایی از رذیلت، پر کردن روح با نور الهی.

تاریخچه اولین نماد منحصر به فرد است. او سالهای زیادی را در انطاکیه گذراند، جایی که ایمانداران برای اولین بار خود را مسیحی نامیدند. سپس، تصویر مقدس به اورشلیم منتقل می شود و سپس در قسطنطنیه به ملکه مقدس Pulcheria (در اواسط هزاره اول) ختم می شود. آنها به همراه همسرشان امپراتور مارسیان، سه معبد باشکوه را به افتخار مادر خدا در قسطنطنیه بنا کردند - Chalkopratea، Odigitria و Blachernae. در معبد Hodegetria نمادی را قرار می دهند که توسط انجیل مقدس لوقا نقاشی شده است.

مادر خدا در سرنوشت روسیه مانند یک مادر برای یک نوزاد است. راز خاصی در احترام به مادر خدا توسط مردم روسیه وجود دارد. این به امید شفاعت همه جانبه مادری در پیشگاه خداوند نهفته است. به هر حال، خداوند متعال نه تنها یک خیر بزرگ، بلکه یک قاضی قدرتمند است. روس‌ها که دارای ویژگی ارزشمندی مانند توبه هستند، همیشه در کنار عشق به خدا ترس از خدا داشته‌اند. گناهکار خداترس مانند مادر خود از مادر خدا حمایت می کند و به قضاوت پروردگار می رود. انسان گناهان خود را می داند، به همین دلیل خداوند به او وجدان داده است. شفیع بزرگ، مدافع، نجات دهنده - مادر خدا - به ما کمک می کند تا برای گناهان خود در برابر خدا پاسخگو باشیم. به نظر می رسد که مجازات را کاهش می دهد، اما وجدان شخص را آشکار می کند. وقتی شاعر می‌گوید «تو نمی‌توانی روسیه را با ذهنت بفهمی»، منظورش دقیقاً وجدان است. روسها این "ساختار" آسیب پذیر و کاملاً غیر مادی - جوهر الهی - را به مادر خدا سپردند.

هیچ نامی در روسیه برجسته تر از بانوی مقدس و مریم باکره وجود ندارد. از همان آغاز تاریخ روسیه، کلیساهای اصلی کلیسای جامع به مادر خدا اختصاص داده شده است. صنعتگران بیزانسی کلیسای جامع عروج را در لاورای کیف پچرسک به دستور خود مادر خدا برپا کردند. تمایل مادر خدا به ماندن در روسیه در Patericon کیف-پچرسک تأیید شده است. و از آن زمان، مردم در روسیه شروع به در نظر گرفتن سرزمین پدری خود به عنوان خانه مقدس ترین Theotokos کردند.

ستایش مادر خدا عمدتاً از طریق نمادها انجام می شود. تنها در تقویم کلیسا حدود سیصد نماد مقدس از مادر خدا وجود دارد. هر کدام نام خود را دارند. تقریباً هیچ روزی در سال وجود ندارد که این روز با جشن گرفتن یکی از نمادهای مادر خدا روشن نشود.

نتیجه رویدادهای بزرگ تاریخی با تأثیر معجزه آسا نمادهای مادر خدا همراه است. نماد دان در نبرد کولیکوو کمک کرد. در نجات مسکو از Tamerlane و در طول ایستادگی بزرگ در Ugra - Vladimirskaya. در زمان مشکلات در هنگام اخراج لهستانی ها از مسکو - کازان؛ با تأسیس سلسله رومانوف حاکم - فئودوروفسکایا. در نبرد پولتاوا - Kaplunovskaya. در سال 1917، در روز کناره گیری شهید تزار نیکلاس دوم از تاج و تخت، گویی خود مادر خدا، که به طور غیر منتظره در قالب حاکم ظاهر شد، جانشینی قدرت روسیه را بر عهده گرفت. اما بسیاری از مردم نه این تصویر مقدس را حفظ کردند و نه خود را حفظ کردند.

برای مردم روسیه، کیفیت نجات مادر خدا همیشه به عنوان برکت مادر خود مورد احترام بوده است. مردم روح و جان خود را به مادر خدا سپردند. با نمادهای مادر خدا به عنوان زیارتگاه های زنده رفتار می شد و به همین دلیل اغلب نام های خود را درست مانند یک شخص به آنها می دادند.

اولین رادیو ارتدکس در محدوده FM!

شما می توانید در ماشین، در ویلا، هر جا که به ادبیات ارتدکس یا سایر مطالب دسترسی ندارید گوش دهید.


2024
polyester.ru - مجله دخترانه و زنانه