05.07.2020

مجسمه ساز ایتالیایی سلینی بننووتو: بیوگرافی ، خلاقیت و حقایق جالب. زندگی بننووتو سلینی که توسط وی بدون حیا و کاذب نوشته شده است


مشهورترین منتقد ایتالیایی قرن هجدهم ، بارتی ، نوشت: "هیچ كتاب دیگری در زبان ما وجود ندارد كه خواندن آن به اندازه زندگی زندگی سلینی دلپذیر باشد." این ارزیابی مشتاقانه نشانگر نگرش فرزندان به یادگار قابل توجه خاطرات رنسانس است. داستان جذاب این هنرمند درباره زندگی وی مورد توجه شدید مورخان فرهنگی و فیلسوفان ، مورخان هنر و زبان شناسان ، شاعران و منتقدان و همچنین محافل وسیع خوانندگان است. خود گوته در سال 1803 این کتاب را به آلمانی ترجمه کرد و مقاله ای در مورد سلینی و زمان او در اختیار ترجمه خود قرار داد. دقیقاً چهار قرن ما را از زمانی که نویسنده شروع به یادآوری کرده است جدا می کند ، اما علاقه به آنها افزایش می یابد ، که تمام نشریات و مطالعات جدید نشان می دهد.

شهرت این کتاب خاطرات را نمی توان با نام بلند نویسنده آن به عنوان یک هنرمند توضیح داد. نور منعکس نمی شود.

زرگر و مجسمه ساز فلورانسي بن ونوتو سليني (1500–1571) بي شك هنرمندي بسيار با استعداد بود ، اما نام او در خط مقدم استادان بزرگ رنسانس ايتاليا قرار ندارد. این نام در رتبه اول نیست. همانطور که می دانید ، معاصران هنر جواهرات او را تحسین می کردند و احتمالاً در اینجا او در ایتالیا هیچکس برابر نبود. اما از بین تمام خلاقیت های جواهر ساز سلینی ، که در خاطراتش بسیار جالب توصیف شده است ، تقریباً هیچ چیز به دست ما نرسیده است. مواد گرانبهایی که سلینی با آن کار کرد نقش مهمی در سرنوشت آفرینش های او داشت. بنابراین ، در طول مبارزات ایتالیایی ، بند معروف لباس پاپی که خدا را به تصویر می کشد ، برای پرداخت کمک به بناپارت به شمش ذوب می شود ، که این هنرمند در فصل 43-44 و 55 کتاب 1 خاطرات خود درباره آن صحبت می کند. تنها شاهکار برجسته جواهر سلینی ، نمکدان طلای فرانسیس اول است ، اما حتی در زمان حیات این هنرمند ، در دهه 60 قرن چهاردهم ، در طول جنگ های مذهبی ، این دو بار در لیست ارزش طلا قرار گرفت تا ذوب شود ، و فقط به طور تصادفی زنده مانده است. تعداد زیادی حلقه ، گردنبند ، کمد ، مدالیون ، بست ، و همچنین آونگ ، شمعدان و گلدان که در موزه های اروپا نگهداری می شود ، بدون دلیل کافی به سلینی نسبت داده می شود. در میان این نمایشگاه ها محصولات زیادی توسط استادان دوره های بعدی یا کشورهای دیگر وجود دارد. فرزندان با کمال میل تمام شاهکارهای جواهرات را به سلینی نسبت دادند. و این به تنهایی باعث می شود که فرد شک کند که شیوه سلینی شاید فاقد اصالت کمی منحصر به فرد باشد.

نمونه هایی از مهارت وی به عنوان تعقیب کننده و حکاکی بهتر حفظ شده است. تقریباً همه مدال ها و سکه های او به دست ما رسیده است. اما در اینجا سلینی رقبای شایسته ای داشت (کارادوسو و لئونی).

زمان از بهترین ساخته های سلینی مجسمه ساز صرف نظر کرده است: یک "پرسئوس" برنز و دو مدل عالی برای او (فلورانس) ، "مصلوب شدن" سنگ مرمر (اسکوریال) ، نیم تنه های بندو آلتوویتی (بوستون) ، کوزیمو اول (فلورانس) ، و همچنین "Nymph Fontainebleau" (لوور) ، Borzoi (فلورانس) و برخی دیگر از آثار. اشتیاق مجسمه ساز به پویایی و وضوح در او یک دانشجوی با استعداد مرحوم میکل آنژ را نشان می دهد. اما غنای محتوای درونی و اهمیت اندیشه های معلم معمولاً فراتر از قدرت سلینی است و ژست قهرمان او تا حدودی تئاتری و مصنوعی است. در زمان ما ، مجسمه پرسئوس شور و شوق استقبال معاصران سلینی را از آن در 27 آوریل 1554 ، هنگامی که در زیر طاق Loggia dei Lanzi به نمایش گذاشته شد ، برانگیخته نمی کند. به نظر می رسد این ترکیب با شکل ها و نقش برجسته های پا به هم ریخته است ، حالت پرسئوس ناپایدار است ، تفسیر بدن متناقض است و لوازم جانبی مانند کلاه ایمنی قهرمان نیز بسیار دقیق هستند. به طور کلی ، مجسمه پرسئوس تکنیک هنر جواهرات زینتی را نشان می دهد ، که به مجسمه سازی منتقل شده است ، اما به محتوای معنوی بیشتر و سادگی بیان نیاز دارد. دو مدل باقی مانده از پرزئوس ، برنز و موم ، به ویژه مدل دوم ، به دلیل کوچک بودن و سادگی ژست ، برداشت بهتری از خود مجسمه ایجاد می کنند.

با این حال ، ماهیت واقع گرایی نیم تنه های برنزی و همچنین شاید مصلوب شدن از مرمر ثابت می کند که سلینی ، بیش از سایر معاصرانش ، ارتباط خود را با سنت های هنر ایتالیایی دوران اوج حفظ کرده است ، اگرچه به طور کلی او این کار قبلاً با لمس شیوه گرایی مشخص شده بود و در هنر اواخر رنسانس شدت گرفت.

شکوه سلینی هنرمند نیست که علاقه به فرزندان در "زندگی" خود را حفظ کند. دقیقا برعکس. حق با گوته بود که نوشت: "سلینی شهرت خود را تقریباً بیشتر مدیون کلام خود است تا خلاقیت هایش" ، زیرا "با قلم خود ، تقریباً با ایمان تر از اینکه با یک اسکنه باشد ، یک بنای یادبود محکم برای خود و هنر خود برجای گذاشت." اگر نام سلینی برای تمام دوران طلایی هنرهای هنری ، که ما با کمال میل آن را "سلینی" می نامیم ، به یک نام خانوادگی تبدیل شده است ، اگرچه ، همانطور که دیدیم ، از سلینی جواهر فروش کمی باقی مانده است ، پس از آن صفحات الهام گرفته از زندگی نامه او بازی شده است نقشی در اینجا طرفداران استعداد او که توسط تبلیغ ساده لوحی سلینی مسحور شده بودند ، آماده بودند که هر گونه شاهکار جواهرات بی نام را به او نسبت دهند. از طرف دیگر ، تا حدی بر اساس نشانه هایی از بیوگرافی ، محققانی مانند Plon و دیگران می توانند در مواردی تألیف آن را تأیید کنند. بنابراین ، فقط در قرن نوزدهم ثابت شد که سنگ مرمر Escurial "Crucifixion" متعلق به برش سیلینی است ، و مشخص شد که "نمکدان وین" نمکدان معروف است که سلینی برای فرانسیس اول ساخته است.

خاطرات Benvenuto Cellini شهرت آنها را مدیون هیچ ثروت استثنایی از شواهد تاریخی یا صحت در انتقال آنها نیست. سلینی مورخ زمان خود نیست. او در یک دوره آشفته زندگی می کرد ، نقطه عطفی برای توسعه جامعه اروپا ، غنی از وقایع تاریخی جهان و بسیار غم انگیز برای ایتالیا. اکتشافات بزرگ جغرافیایی ، انقلاب در علم ، آغاز اصلاحات ، جنگ بزرگ دهقانی ، ناآرامی های اجتماعی قرن - در خاطرات وی کوچکترین اشاره ای به همه این موارد نشده است. تنها قسمت تاریخ ایتالیا که در این کتاب منعکس شده است - محاصره قلعه سانت آنجلو - صرفاً از نظر بیوگرافی پوشش داده شده است: نویسنده می گوید که چگونه وقایع بر سرنوشت شخصی او تأثیر گذاشتند. سلینی در یادداشت های خود بارها و بارها هشدار می دهد که او مورخ نیست ، که "فقط زندگی خود" و "آنچه مربوط به آن است" می نویسد. و اما او در دربار پاپ و دربار پادشاه فرانسه - در مراکز زندگی سیاسی آن زمان زندگی و کار می کرد! "زندگی نامه" سلینی و مثلاً چنین قله ای در ژانر زندگی نامه ، یک دائرlopالمعارف واقعی دوران آن ، مانند گذشته و اندیشه های هرزن ما ، دو قطب ، دو پاد پاد خاطرات جهانی است.

اما اگر سلینی دامنه "زندگی" خود را تا این حد محدود کرد ، پس علاقه و شهرت خاطراتش بر چه اساسی است؟

خوانندگان "Zhizneopisaniya" در درجه اول از ذات قدرتمند ، با اراده و هدفمند نویسنده شگفت زده می شوند. یک شخصیت کاملاً برجسته از صفحات یک داستان پیچیده پدیدار می شود ، که این هنرمند در سنین پیری ، در حالی که در استودیوی خود مشغول کار بود ، یک پسر چهارده ساله بیمار ، پسر همسایه را دیکته کرد. اما این شخصیت متمایز به طور ناخودآگاه مظهر آداب قرن و زندگی مردم است. بنابراین ، تصویر سلینی ، با جذب ویژگی های یک دوره کامل ، به عنوان یک کانون ، به عنوان یک تصویر کامل هنری تسخیر و متقاعد می شود.

سلینی مانند دیگر هنرمندان و شاعران دوره رنسانس ایتالیا از دانته تا میکل آنژ حیوان خانگی فرهنگ شهری است که توسط سیستم زندگی دولت های شهر آزاد پرورش می یابد. "زندگی Benvenuto ، پسر استاد Giovanni Cellini ، فلورانس ، نوشته شده توسط خودش در فلورانس" با شجره نامه افتخارآمیز یک ساکن شهر وراثتی آغاز می شود ، که خانواده او به دوران نیمه افسانه ای هنگام تصور شهر برمی گردد. افتخار برای فلورانس ، که "واقعاً همیشه مکتب بزرگترین استعدادها بوده است" و حتی یک استکبار ستیزی نسبت به شهرهای دیگر (پژواک اختلافات سنتی) اغلب در "زندگی نامه" احساس می شود. زندگی متلاطم سیاسی شهرهای سیگنال ایتالیا ، همانطور که می دانید ، به عنوان پیشگفتار تاریخ پیشرفت بورژوازی در اروپا عمل می کند ، و در میان شهرهای ایتالیا ، فلورانس به عنوان کارگاه ایده های مترقی رنسانس ، بزرگترین اعتبار را دارد. بدون دلیل که گاهی اوقات "تخم مرغ دوران مدرن" نامیده می شود.

در زندگی مشهور بنوونتو سلینی ، پسر استاد بزرگ جیووانی سلینی ، فلورنتیایی ، که توسط خودش در فلورانس نوشته شده است ، نویسنده می گوید كه یك بار ، وقتی او پنج ساله بود ، پدرش كه در كنار منقل با بنفشه نشسته بود ، حیوان کوچک ، مانند یک مارمولک ، در حال شعله ور شدن در شعله های آتش است. او بن بنوتو را صدا زد و سیلی به او داد كه بچه از آن غرید. پدرش به سرعت اشکهایش را با نوازش خشک کرد و گفت: "پسر عزیزم ، من تو را نمی کوبم زیرا کار اشتباهی انجام داده ای ، بلکه فقط برای این است که به یاد بیاوری این مارمولک که روی آتش می بینی - یک سمندر است ، که هیچ کس ندارد هنوز در میان کسانی که به طور مشخص شناخته شده اند دیده می شود. "

با خواندن این کتاب ، نوشته دست یک پیرمرد ، نه از ضعف ، بلکه از عصبانیت یا لذت تازه احساس لرزیدن ، شعله ای را می بینید که خود سلینی را می بلعد.

خشم به معنای واقعی کلمه او را خفه می کند. از صفحه اول تا آخرین ، او خشمگین ، خشمگین ، سرزنش ، سر و صدا می کند ، متهم می کند ، غر می زند ، تهدید می کند ، عجله می کند - کار ، جنگ و قتل فقط برای مدت کوتاهی بخار او را بیرون می کشد. حتی یک توهین ، هر چقدر هم که ناچیز باشد ، بی نصیب نمی ماند و هر قصاص را بی گناه و صادقانه ، بدون یک قطره پشیمانی و پشیمانی می گویند. جای تعجب نیست - این ایتالیای بورگیا و کوندوتی است. ببر تحمل کشیده شدن توسط سبیل را ندارد. سلینی ، این راهزن با دستان یک مهاجر مو ، به همان اندازه یک اسکنه از خنجر استفاده می کند. پمپئو ، طلافروشی دادگاه پاپ ، که سلینی امتیازات زیادی با او داشت ، درست در خیابان توسط او در روم کشته شد. سلینی نقل می کند: "من یک خنجر کوچک تند و تیز را به دست گرفتم و با شکستن زنجیره همرزمانش ، با چنان سرعتی و آرامش روحی ، قفسه سینه او را گرفتم که هیچ یک از کسانی که گفته شد وقت نکردند که شفاعت کنند." سلینی توضیح می دهد ، این قتل بخشی از اهداف او نبوده است ، "اما ، همانطور كه \u200b\u200bآنها می گویند ، شما توافق نمی كنید."

او قاتل برادرش ، برخی از سربازان را "مانند معشوقه" شکار می کند تا اینکه با ضربه استیلوت به گردن او را درب میخانه می زند. او پس از گذراندن شب با آرکیبوس ، مدیر پست را که رکاب را به او پس نداد ، می کشد. برای کارمندی که او را در میان کار رها کرد ، "تصمیم گرفت دست خود را در روحش قطع کند". یک مسافرخانه نزدیک فرارا ، که با او اقامت داشت ، خواستار پرداخت هزینه شب قبل شد. این امر سلینی را از خواب محروم می کند: او شب را با تأمل در برنامه های انتقام جویی می گذراند. "من این ایده را داشتم که خانه او را آتش بزنم ؛ سپس چهار اسب خوب را که در اصطبل او بودند ، ذبح کنم." سرانجام ، "من چاقویی را برداشتم که شبیه تیغ بود و چهار تختی که آنجا بودند ، همه آنها را با این چاقو برای او خرد کردم." عاشق الگوی او که با یکی از کارآموزانش او را فریب داده بود ، مجبور شد ساعتها در ناخوشایندترین موقعیت ها ژست بگیرد. وقتی دختر صبر خود را از دست داد ، سلینی "خود را در برابر عصبانیت تسلیم کرد ، موهای او را گرفت و او را به دور اتاق کشید ، تا جایی که خسته شد با پاها و مشت هایش او را کوبید." روز بعد او را دوباره نوازش می کند. سلینی نرم می شود ، اما به محض اینکه دوباره "بیدار شود" - دوباره او را بی رحمانه می زند. این صحنه ها برای چندین روز تکرار می شوند ، "گویی از زیر ضرابخانه". به هر حال ، این همان مدلی است که به عنوان الگوی او برای "پوره Fontainebleau" آرام کار می کرد.

در اینجا باید به خواننده آنچه را که مقدمه باشکوه مریمه در تواریخ سلطنت چارلز نهم می گوید ، یادآوری کنم. مریمی می نویسد: "در سال 1500 ، قتل و مسمومیت به وحشت روزمره ما دامن نمی زد. آن بزرگوار با خیانت دشمن خود را كشت ، تقاضای بخشش كرد و از او خواستار شد ، مجدداً در جامعه ظاهر شد ، و هیچ كس تصور نمی كرد كه از او در موارد دیگر ، اگر قتل به دلیل احساس انتقام جویی درست صورت گرفته باشد ، آنها در مورد قاتل صحبت کردند ، همانطور که اکنون در مورد یک مرد شایسته که یک دوئل را به قتل رساند ، که به او اهانت خونی کرد ، صحبت کردند. "

بله ، سلینی و همچنین نیمی از کاتولیک های خوب آن روز قاتل بودند. البته ، گاهی اوقات می توانست خنجر خاردار خود را پاک کند ، همراه با دون خوان پوشکین بگوید: "چه کاری باید انجام داد؟ او خودش این را می خواست". البته ، و می توان همراه با لورا اعتراض کرد: "شرم آور است ، درست است. شوخی های همیشگی ، - و این همه مقصر نیست." وجدان او "خواب سبکی" به او بخشید و زندگی در او عادت رفت و آمد در گوشه و کنار خانه ها را به وجود آورد - احتیاطی که در آن قرن حتی برای شخصی که نمی دانست "ترس از رنگ چیست" زائد نبود. دخالت سلینی در دفاع از فلورانس در برابر نیروهای چارلز بوربن و فرار سرگیجه آور از زندان پاپ همان منبع معنوی گناه او است. من فکر می کنم کلمه "شجاعت" در اینجا مناسب باشد.

در جایی که فرصت و دلیلی برای مرتب کردن مسائل با شمشیر وجود نداشته باشد ، سلینی تمام نیروی نبرد هومری خود را به دشمنان می زند. سوگندهای او مانند گدازه ای جوشان می ریزد ، دشمن توسط بلوک های نفرین هایش کاملاً خرد می شود. باید بشنویم که او چگونه باندیلی ، مجسمه ساز را محکوم می کند ، وی که در حضور دوک کوزیمو دو مدیچی جرات کرد از "هرکول" خود تعریف کند و به ضرر هنر سلینی باشد. سلینی سخنان التماس آمیز خود را آغاز می کند ، "ارباب من ،" به ارباب عالی خود بفهمانید که باچیو باندیلی کاملاً از پلیدی تشکیل شده است ، و او همیشه نیز چنین بوده است ؛ بنابراین ، هر چه را نگاه می کند ، بلافاصله در چشمان مشمئز کننده اش قرار می گیرد ، اگرچه چیزی عالی بود یک کالای جامد ، بلافاصله به بدترین آلودگی تبدیل می شود. " و سپس با عصبانیت آپولو به هرکول حمله می کند و پوست مارسیاس را می شکافد: "آنها می گویند اگر موهای هرکول را کوتاه کنی ، سر او آنقدر نخواهد بود که مغز خود را در آن پنهان کند ؛ و این چهره او است ، ناشناخته است ، یک شخص یا گاو نر است ، و اینکه به کاری که انجام می دهد نگاه نمی کند و اینکه به گردن ضعیف نصب شده است ، آنقدر غیر ماهر و آنقدر ناشیانه است که هرگز بدتر نبوده است ؛ و این شانه ها از آن مانند دو کمان زین بسته الاغ است ؛ و اینکه سینه های او و بقیه این عضلات از یک شخص مجسمه سازی نشده اند ، بلکه از کیسه ای پر از خربزه که به صورت ایستاده ایستاده است ، به دیوار تکیه داده است. .، و غیره.

باندیلی. هرکول و کاکوس.

بعد از همه اینها ، عجیب است که بشنوید سلینی خود را مالیخولیایی خطاب می کند.

لاف زدن بی شرمانه و آگاهی افتخارآمیز از شأن و منزلت او به همان اندازه ذاتی اوست و گاهی اوقات تشخیص اینکه کجا به پایان می رسد و دیگری از کجا آغاز می شود غیرممکن است. به اظهار یک نجیب زاده که فقط پسران دوک ها مانند سلینی سفر می کنند ، او پاسخ داد که فرزندان هنر او از این طریق سفر می کنند. او در دهان پاپ کلمنت هفتم کلمات زیر را در مورد خودش می گوید: "چکمه های بن ونوتو از چشم همه این دلالدها ارزش بیشتری دارد." برای برخی از متکلمان متکبر ، وی گفت که "افرادی مانند من شایسته گفتگو با پاپ ها ، و با امپراطورها و با پادشاهان بزرگ هستند ، و افرادی مانند من راه می روند ، شاید تنها در جهان ، اما افرادی مانند او ، ده پیاده روی می کنند هر در. " وی خود را مقصر کشتن چارلز بوربونی و ویلیام اورنجی در هنگام محاصره رم و دفع حمله فرانسه به واتیکان می داند. و در مورد زندگی خود تا پانزده سالگی می گوید: "اگر می خواستم چیزهای بزرگی را که تا این سن برای من اتفاق افتاده و خطر بزرگی برای زندگی خودم است را توصیف کنم ، کسی را که این را بخواند متعجب می کنم."

سلینی هرگز خود را تحقیر نمی کند تا هزینه کارهای خود را بپردازد. او احساس می کند پادشاه هنر خود ، و گاهی اوقات یک مقدس است. در زندان ، فرشتگان و مسیح با چهره ای "سختگیر و شاداب" به او ظاهر می شوند (این چهره را در "مصلوب شدن" او می بینیم). او با جزئیات جذاب ، صحبت می کند - و این تعجب آورترین قسمت کتاب نیست - درباره هاله ای که در او ظاهر شده است. این درخشش ، سلینی توضیح می دهد ، "برای هر نوع کسی که می خواستم به او نشان دهم ، بسیار مشهود است ، که تعداد بسیار کمی از آنها وجود داشت. صبح در طلوع آفتاب تا ساعت دو در خورشید در سایه من قابل مشاهده است ، و وقتی چمن خیلی شبنم است مرطوب تر است. همچنین عصر هنگام غروب خورشید قابل مشاهده است. من این موضوع را در فرانسه ، پاریس متوجه شدم ، زیرا هوای این مکان ها بسیار تمیزتر از مه است که در آنجا بسیار بهتر بیان شده است نسبت به ایتالیا ، زیرا مه در اینجا بسیار بیشتر است ؛ اما این اتفاق نمی افتد که من ، به هر حال ، او را ندیدم ؛ و می توانم او را به دیگران نشان دهم ، اما نه به همان خوبی که در این مکان ها گفته شده است. " وی همچنین از جستجوی دنیای شیاطین بیزار نیست ، زیرا به همراه دانش آموز خود در آزمایشات برخی از کشیش های نکروسان ، شرکت می کند. وقتی لژیون های شیاطین ظاهر شدند و دانش آموز را ترساندند ، سلینی او را تشویق كرد: "این موجودات از ما پایین ترند و آنچه می بینید فقط دود و سایه است ؛ بنابراین چشم های خود را بلند كنید."

سلینی مصلوب شدن

سلینی حتی قبل از پاپ ها ، چوپانان نیرومند ، که گله های خود را با یک میله آهنین چرا می کردند ، چشمان خود را پایین نیاورد. افراد شگفت انگیز این جولیا دوم ، کلمنت هفتم ، پل سوم بودند! هنر دومین مذهب آنها بود (اولین سیاست) ، آنها شکوه مسیحیت را در این واقعیت می دیدند که مصلوب شدن در کلیساها و همچنین خدایان باستان مجسمه سازی می شدند. آنها نبوغ هنری را به عنوان لطف خدا به دنیا نازل می کردند و می ترسیدند که با افسار گسیختگی او را رنج دهند. میکل آنژ برای ژولیوس دوم ارزش دارایی تاج و تخت روم را داشت ، تلاشی برای فریب مجسمه ساز با تهدید به آناتما. هنگامی که میکل آنژ از شدت خود به فلورانس فرار کرد ، جولیوس پیام های صاعدی برای سنوریا نوشت و او را به سرقت متهم کرد و خواستار استرداد خالق نمازخانه سیستین شد. او خودش مجبور بود او را تا بولونیا دنبال کند. هنگامی که ما دوباره با هم ملاقات کردیم ، پاپ نتوانست خشم خود را مهار کند: "بنابراین ، شما انتظار داشتید که به جای اینکه به ملاقات ما به رم بروید ، برای جستجوی شما به بولونیا بیاییم!" یکی از کاردینال ها به طرز ناخوشایندی سعی در نرم کردن ژولیوس داشت و گفت: "بگذارید حضرتتان از او عصبانی نشود ، زیرا افراد از این دست نادان هستند که چیزی غیر از کار خود نمی فهمند." پدر خشمگین با عصای خود به کشیش احمق ضربه زد: "شما خود یک نادان هستید ، زیرا کسی را که ما خودمان آزرده خاطر می کنیم ، نمی خواهیم او را آزرده کنیم!"

کلمنت هفتم

سلینی با پدرها صحنه هایی به همان اندازه رسا داشت. Clement VII او را Benvenuto mio نامید ( "My Benvenuto "، بلکه" مورد نظر من " ) و هرگونه دیوانگی را به او بخشید. سلینی شرایط کار وی را به تأخیر انداخت و تغییر داد ، سفارشات پاپ را به خاطر برنامه های خود به تعویق انداخت ، کارهای انجام شده را پس نداد و پیام رسان پاپ را به جهنم رساند. پاپ دندان های خود را به هم فشار داد و او را به واتیکان احضار کرد. مشاجرات آنها وحشتناک و در عین حال خنده دار بود. سلینی با سر بلند شده ظاهر می شود. کلمنت به شدت با "نوعی چشم خوک" به او نگاه می کند و با رعد و برق سقوط می کند: "خدا چقدر مقدس است ، من به شما اعلام می کنم که عادت داشتید با هیچ کس در دنیا حساب نکنید ، اگر این بود نه برای احترام به کرامت انسانی ، من دستور می دادم که شما را به همراه همه کارهایتان از پنجره بیرون بیندازم! \u200b\u200b" سلینی با لحن به او جواب می دهد ، کاردینال ها رنگ پریده ، زمزمه می کنند و با ناراحتی به یکدیگر نگاه می کنند. اما اکنون یک چیز تمام شده از زیر عبای استاد ظاهر می شود ، و چهره پدر در لبخند پدرانه گسترش می یابد: "بن بنوتو من!" یک بار سلینی او را عصبانی ترک کرد ، زیرا وی سنیکور درخواستی را دریافت نکرد. کلمنت که از آزادیخواهی خود آگاه بود و می ترسید که استاد او را ترک کند ، با گیجی گفت: "این شیطان بن ونوتو از هر نظری متنفر است! من آماده بودم که این مکان را به او بدهم ، اما با پدر نمی توانی اینقدر مغرور باشی ! حالا من نمی دانم چه کاری انجام می دهم. " سلینی می توانست رم را پر از قتل و قساوت کند ، اما به محض اینکه به پاپ انگشتر ، گلدان یا کمد نشان داد ، بلافاصله رحمت به او بازگشت. نیمه تسکین خدای پدر بر روی یک الماس بزرگ پس از تسویه حساب با قاتل برادرش جان او را نجات داد. با كشتن پمپئو ، او از پل سوم خواستار بخشش شد و در غیر این صورت تهدید كرد كه به نزد دوك فلورانس خواهد رفت - بلافاصله بخشش به او اعطا شد. پاپ که از تصمیم خود ناراضی بود ، اعلام کرد: "بدانید افرادی مانند بننووتو ، تنها کسانی که در هنرشان هستند ، نمی توانند مشمول قانون شوند."

هنر سلینی تسلیت آخر را برای Clement VII در حال مرگ به ارمغان آورد. پدر پس از سفارش مدال برای او ، خیلی زود بیمار شد و از ترس اینکه آنها را نبیند ، دستور داد آنها را به بستر مرگ او بیاورند. و بنابراین ، پیرمرد در حال مرگ دستور می دهد که دور خود شمع روشن کند ، روی بالش ها بلند می شود ، عینک خود را می گذارد و هیچ چیز نمی بیند: تاریکی مرگ بر چشمان او پوشانده است. سپس با انگشتان سفت خود این مدال ها را نوازش می کند و سعی می کند نقش برجسته های زیبا را با لمس احساس کند. سپس ، با آهی عمیق ، به پشت بالش تکیه داده و بنوونتو را برکت می دهد.

سلینی مدالی که الساندرو مدیچی را به تصویر می کشد

سلینی از حمایت و دوستی فرانسیس اول ، بربری شمالی از پاریس بدبخت آن زمان برخوردار بود.

پادشاه هرگز از درخواست پاپ برای آزادی سلینی از زندان خسته نشد و پس از فرار وی را به آنجا برد. اشاره به مثال دیگری دشوار است که وقتی یک پادشاه در تحسین خود از هنر بسیار صادق بود. همانطور که صلیبی ها یک بار از عجایب شرق تعجب می کردند ، او از همه آنچه سلینی مانند یک شعبده باز از آستین خود در مقابلش بیرون می کشد خوشحال می شود. گلهای تازه توسکانی که در میان سنگهای سرد کاخ او شکوفا شده اند او را به وجد می آورند. سخاوتمندی که او با آن فلورانس را به زیر باران برد ، حتی خود سلینی را که ارزش خودش را می داند ، متحیر کرد. فرانسیس بدون انتظار برای انجام کار به او پول می دهد. (پادشاه توضیح می دهد: "من می خواهم به او قدرت بدهم.)" او یک بار به او گفت: "من تو را در طلا غرق خواهم کرد." او به جای کارگاه ، قلعه نل کوچک را به او می دهد و گواهی تابعیت صادر می کند. اما سلینی برای او موضوع نیست ، پادشاه ترجیح می دهد او را "دوست من" بنامد.

"این مردی است که همه باید او را دوست داشته باشند و به او احترام بگذارند."

کلود دوفرانس فرانسیس اول از کارگاه سلینی بازدید می کند

این پادشاه ، که زندگی خود را در جنگهای حماسی با امپراتوری عظیم چارلز پنجم گذرانده بود ، می دانست چگونه فراموشی شیرین را تجربه کند ، به یک خرده ریز کوچک مانند یک نمکدان ساخته شده توسط سلینی با شکل های تمثیلی زمین و آب که پاهای یکدیگر را به هم آمیخته است ، نگاه کند. . یک روز کاردینال فرارا ، پادشاه را که مضطرب از تجدید جنگ با امپراتور بود ، هدایت داد تا به مدل در و فواره کاخ فونتنبلو نگاه کند ، که توسط سلینی تکمیل شد. اولی پوره ای را در دایره ای از ساتورها به تصویر کشید که با میل خود خم می شد و دست چپ خود را دور گردن یک گوزن می پیچید. دوم یک شکل برهنه با نیزه شکسته است. فرانسیس سرگرم کننده بلافاصله تمام غمهای خود را فراموش کرد. "به راستی ، من پس از قلبم مردی پیدا کردم!" - فریاد زد و با شانه زدن به شانه بننووتو افزود: "دوست من ، من نمی دانم چه کسی خوشبخت تر است: یک حاکم که شخصی را بعد از قلب خود پیدا می کند ، یا یک هنرمند که با یک حاکم ملاقات کرده است که می داند چگونه او را درک کند." سلینی گفت شانس او \u200b\u200bبسیار بیشتر بود. پادشاه با خنده پاسخ داد: "بگذارید بگوییم آنها یکسان هستند."

سلینی نمکپاش

اما کسی نبود که با احترام بیشتری از خود سلینی با هنر رفتار کند. بدن او می توانست همه کارها را انجام دهد ، همه قوانین الهی و انسانی را زیر پا بگذارد ، و با این حال ، وقتی صبح او را در کارگاه پیدا کرد ، که از تب بی رحم الهام خسته شده بود ، باید احساس می کرد آدم است و گوشت پیر را از بدنش جدا می کند. من نمی خواهم بگویم که این توجیه هر چیزی است. هنر - چرا در این مورد اشتباه می شود؟ - تمنای نمی نویسد ، و زیبایی دنیا را نجات نخواهد داد (مگر اینکه یکی از ما؟). کافی است صفرا و خونی که در صفحات زندگی نامه اش نفوذ می کند در جایی که سلینی درباره آثار خود صحبت می کند خشک شود. البته ، در اینجا نیز او خشمگین است ، به محض اینکه در هنر مجسمه سازی به درجه اولیت برسد (ما باید حق او را بدهیم: او خود را در برابر بحث با رقبا تحقیر نمی کند ، او به راحتی استعداد آنها را انکار می کند - کاملا و بدون قید و شرط) ) اما ، همانطور که چسترتون گفت ، همیشه در شخصی که جاه طلبی خود را پنهان نمی کند ، مقداری فروتنی وجود دارد. سلینی وقتی از هم سن و سال های خود صحبت می کرد این فروتنی را می دانست. او یک جا اعتراف می کند: "از میکل آنژ بوناروتی و نه از دیگران ، همه آنچه را می دانم آموختم." احترام او به دوناتلو و لئوناردو داوینچی بدون تغییر باقی مانده است. او دانش آموزان رافائل را که می خواستند روسو را به خاطر تحقیر معلم خود بکشند تأیید می کند.

زیبایی ، هرچه که باشد ، بلافاصله او را غرق در لذت می کند. اسکلت انسان ، نماد مرگ برای بسیاری از معاصرانش ، از سلینی در "سخنرانی در اصول طراحی" یک سرود واقعی به شکوه و جلال فیگور فرم ها و مفاصل آن بیرون می زند. وی به یک گفتگوی خیالی می آموزد: "شما دانش آموز خود را درست خواهید کرد" ، تا این استخوانهای با شکوه لگن را که به شکل استخر هستند ، و به طرز شگفت انگیزی با استخوان کودک متناسب است ، ترسیم کند. حافظه خود را شروع می کنید و یکی از آنهایی که بین دو ران قرار می گیرد را ترسیم می کنید ؛ این زیبا است و به نام استخوان خاجی است ... سپس شما ستون فقرات شگفت انگیز را که ستون مهره نامیده می شود را مطالعه خواهید کرد. از بیست و چهار استخوان به نام مهره تشکیل شده است ... شما از کشیدن این استخوان ها لذت خواهید برد ، زیرا آنها با شکوه هستند. جمجمه باید در تمام موقعیت های ممکن کشیده شود تا برای همیشه آن را در حافظه ثابت کند ، زیرا ، مطمئن باشید که یک هنرمند کسی که تمام استخوان های جمجمه را به طور واضح در حافظه خود ثابت نگه ندارد ، هرگز قادر به کشیدن سر کم و بیش برازنده نخواهد بود .. من همچنین می خواهم همه اندازه های اسکلت انسان را در ذهن داشته باشید تا بتوانید آن را بیشتر بپوشانید با اطمینان گوشت ، اعصاب و ماهیچه ها ، ماهیت الهی آنها به عنوان اتصال و اتصال این ماشین بی نظیر عمل می کند. " وی در صحبت از "مشتری" خود ، به همراه سایر اعضا ، از کمال "قسمتهای باروری زیبا" یاد می کند.

سلینی پرزئوس

صحنه انتخاب بازیگران فیلم "پرسیوس" - اثر اصلی سلینی ، که سالها توسط دستورات حاکمان و اشراف از آن منحرف شد شرایط زندگی ... در اینجا الهام از صنایع دستی ، جسارت خلاقانه - از ترسو بودن در برابر عظمت طرح ، جدایی ناپذیر است. سلینی با احتیاط تمام جزئیات کار تایتانیک خود را یادداشت می کند ، مانند یک شعبده باز که می خواهد با جادوها یک دید فوق العاده از آتش را به ذهن متبادر کند. "من با بدست آوردن چند توده درخت چوب کاج شروع کردم ... و در حالی که منتظر آنها بودم ، پرسئوس خود را با همان سفالی که چند ماه قبل از پایین آمدن آنها درست کرده بودم ، پوشاندم. و وقتی خاک او را ساختم پوشش ... و کاملاً آن را تقویت و با غدد بسیار محکم آن را محکم کردم ، من شروع به استخراج موم از آنجا با حرارت کم کردم ، که از طریق بسیاری از خنک کننده هایی که من ایجاد کردم بیرون آمد ؛ زیرا هرچه بیشتر ساخته شوند ، فرم ها بهتر هستند پر شد. و هنگامی که من کار برداشتن موم را تمام کردم ، یک قیف در اطراف Perseus خود ایجاد کردم ... از آجر ، یکی را روی دیگری در هم آمیختم ، و جای زیادی را در جایی که آتش می توانست بهتر نفس بکشد ، باقی بگذارم ؛ سپس من شروع به گذاشتن از آنجا به چوب در آنجا ، و آنها را به مدت دو روز و دو شب به طور مداوم سوزاند ؛ بنابراین همه موم ها را از آنجا خارج کردم ، و پس از سوختن کامل فرم مذکور ، بلافاصله شروع به حفر سوراخ کردم تا فرم خود را در آن دفن کنم با تمام آن تکنیک های شگفت انگیز که این هنر زیبا به ما می گوید. گودال گفته شده ، سپس فرم خود را گرفتم و با کمک یقه ها و طناب های خوب آن را با دقت صاف کردم. و آن را با آرنج بالاتر از سطح فورج آویزان کردم ، کاملاً صاف کرد به طوری که دقیقاً بالای وسط گودال من آویزان شود ، من آن را بی سر و صدا به پایین جعل جعبه پایین آوردم ، و با تمام احتیاطات محکم شد می تواند تصور کند و هنگامی که این کار شگفت انگیز را به پایان رساندم ، شروع به پوشاندن آن با همان خاکی کردم که از آنجا بیرون آوردم. و هنگامی که زمین را در آنجا برافراشتم ، غرقهای آن را که لوله هایی از خاک رس سوخته بودند ، برای تخلیه و سایر موارد مشابه در آنجا قرار دادم. وقتی دیدم که کاملاً آن را تقویت کرده ام و این روش برای پوشاندن آن دقیقاً با قرار دادن این لوله ها دقیقاً در مکان هایشان ، و این کارگران من روش من را که کاملاً متفاوت از سایر استادان این کار است ، درک می کنند. با اطمینان از اینکه می توانم به آنها تکیه کنم ، به جعل خود روی آوردم ، که دستور دادم با بسیاری از شمش های مس و سایر قطعات برنز پر شود. و قرار دادن آنها روی همدیگر به روشی که هنر به ما نشان می دهد ، یعنی برافراشته ، جای خود را به شعله آتش می دهد ، بنابراین فلز مذکور گرمای خود را سریعتر دریافت کرده و با آن ذوب شده و به مایع تبدیل می شود ، با جسارت گفتم که باید جعل گفته شده مشتعل شود. و هنگامی که این هیزم های کاج گذاشته شد ، که به لطف رزین چربی که کاج می دهد ، و به لطف این که جعل من خیلی خوب ساخته شده بود ، آنقدر خوب کار کرد که من مجبور شدم از یک طرف کمک کنم ، سپس از طرف دیگر ، با چنان سختی که برای من غیرقابل تحمل بود. کار او را تب می کند و او به رختخواب می رود و دیگر نمی خواهد زنده بماند. در این زمان دانش آموزان به او گزارش می دهند که در غیاب او کار توسط آنها خراب شده است - فلز ضخیم شده است با شنیدن این حرف ، سلینی فریادی را بیرون داد که "آنقدر بی اندازه است که در آسمان آتشین شنیده می شود." او "با روحی نامهربان" به داخل کارگاه می دود و شاگردان مبهوت و سرگشته را در آنجا می بیند. با کمک چوب های بلوط ، او می تواند با این بدبختی کنار بیاید. او شروع به پر کردن فرم می کند ، اما در اینجا جعل را تحمل می کند: آن می ترکد و برنز از طریق ترک جریان می یابد. سلینی دستور می دهد تا تمام ظروف ریخته گری ، فنجان ها ، بشقاب هایی را که می توان در جعل قرار داد در خانه - حدود دویست نفر از آنها وجود داشت - و هنوز هم به طور کامل پر می شود. یک شوک عصبی بر بیماری غلبه می کند - او دوباره سالم است و بلافاصله یک مهمانی برپا می کند. "و بنابراین تمام خانواده فقیر من (یعنی ، شاگردان) ، از چنین ترس و چنین زحمات گزاف دور شدند ، بلافاصله به خرید انواع ظروف و لیوانهای قلع ، بلافاصله به خرید وسایل آشپزی ، و همه ما شادی می کردیم ، و من در تمام زندگی خود به یاد نمی آورم که تا به حال با لذت بیشتر و با بهترین اشتها شام بخورم. "

بنابراین ، به روایت یک افسانه خوب ، کتاب Benvenuto Cellini درباره خودش به پایان می رسد. (سی صفحه آخر ، پر از گلایه های كوچك و مشاجره دربار ، حساب نمی شود.) بقیه موارد - حبس به اتهام لواط ، گرفتن رهبانیت و اجازه از نذر دو سال بعد ، ازدواج در شصت سالگی - برای دیگری اتفاق افتاد فرد خسته و ناامید و ظاهراً نسبت به خودش بی تفاوت است: با شخصی که دیگر به هاله خود اعتقاد ندارد.

بننووتو سلینی (Benvenuto Cellini ایتالیایی ؛ 3 نوامبر 1500 (15001103) ، فلورانس - 13 فوریه 1571 ، فلورانس) - مجسمه ساز ، جواهرساز ، نقاش ، جنگجو و نوازنده ایتالیایی دوره رنسانس.

سلینی در تاریخ 3 نوامبر 1500 در فلورانس ، فرزند صاحب زمین و صنعتگر به دنیا آمد آلات موسیقی جیووانی سلینی (پسر آجرکار) و ماریا لیزابتا گریناچی. بننووتو فرزند دوم خانواده بود که در نوزدهمین سال ازدواج والدین به دنیا آمد.

علی رغم میل پدرش ، که می خواست پسرش را به عنوان یک موسیقی دان ببیند ، بننووتو در سال 1513 به عنوان شاگرد در کارگاه طلا و جواهر براندینی استخدام شد ، جایی که او روش های فلزکاری هنری را مطالعه کرد. از آن زمان به بعد ، او در مبارزات بسیاری شرکت کرد ، به ویژه با جواهرات دیگر ، به همین دلیل در سالهای 1516 و 1523 او را از زادگاه خود اخراج کردند. وی پس از گشت و گذار در ایتالیا ، در سال 1524 در رم اقامت گزید ، جایی که به قله واتیکان نزدیک شد.

در سال 1527 در دفاع از رم در برابر سپاهیان شاهنشاهی شرکت کرد. وی پس از شکست رومیان ، شهر را ترک کرد. در سال 1529 به رم بازگشت و پست رئیس ضرابخانه پاپ را که تا سال 1534 در آن بود ، دریافت کرد. تمام آثار جواهرات آن دوران وی (به استثنای چند مدال) باقی نمانده اند - بعدا ذوب شدند.

سلینی در انتقام از برادرش ، در سال 1531-1534 ، جواهری را کشت ، سپس به یک دفتر اسناد رسمی حمله کرد و پس از آن به ناپل گریخت و در آنجا دوباره به جرم یک جواهرفروش دیگر به دلیل بد صحبت کردن در مورد سلینی در دربار پاپ ، جان خود را از دست داد.

در سال 1537 ، پادشاه فرانسیس اول ، با انجام مدال پرتره ، در خدمت فرانسه پذیرفته شد. بار دیگر در رم ، سلینی دستگیر شد و به جرم سرقت جواهرات پاپ متهم شد ، اما او توانست دوباره فرار کند. استاد مدت زیادی آزاد نماند: او دوباره به بازداشتگاه منتقل شد و پس از آزادی.

از سال 1540 او در دربار سلطنتی فرانسه در فونتنبلو زندگی می کرد ، جایی که کار بر روی تنها جواهراتی را که به دست ما رسیده است ، به اتمام رساند ، درستی از صحت آن تردید وجود ندارد - یک انبار بزرگ نمک فرانسیس اول (1543-1540).

در فرانسه ، استاد به فن ریخته گری برنز تسلط یافت و از آن زمان شروع به اجرای سفارشات بزرگ مجسمه سازی کرد. از سال 1545 تا 1553 ، سلینی در حال خدمت دوك كوزیمو اول دی مدیكی در فلورانس بود ، جایی كه وی مجسمه معروف پرز را ایجاد كرد كه سر مدوزا گورگون را در دست داشت. وی در اینجا تعدادی مجسمه دیگر نیز اجرا کرد و آثار عتیقه را مرمت کرد. مشارکت فعال سلینی در جنبش آکادمیک محلی شایسته توجه ویژه است. وی از سال 1545 تا 1547 درگیر فعالیتهای آکادمی تازه تأسیس فلورانس شد ، که زندگی فکری او هم در اشعار او و هم در زندگینامه و رساله های او منعکس شد (سلینی این آکادمی را "مدرسه عالی" خواند).

در سال 1556 سلینی بار دیگر به دلیل درگیری با یک جواهر زندانی شد. آخرین اثر مهم و برجسته وی ، مصلوب شدن بود. در حبس خانگی ، استاد شروع به نوشتن زندگینامه ای کرد که مروارید کار او شد.

این مجسمه ساز در 13 فوریه 1571 در زادگاهش فلورانس درگذشت. وی با افتخارات زیادی در کلیسای بشارت دفن شد.

کتاب "زندگی بننووتو ، پسر استاد جیووانی سلینی ، فلورنتیایی ، نوشته خودش در فلورانس" یکی از برجسته ترین آثار ادبیات قرن شانزدهم است. بننووتو سلینی نوشتن زندگینامه خود را از سال 1558 آغاز کرد. پائولو روسی نشان می دهد که نسخه نهایی نسخه خطی (بلا کپی) ، که ظاهراً برای توزیع به دوستان و همکاران مجسمه ساز در نظر گرفته شده و به دست یک پسر 14 ساله ، دبیر سلینی نوشته شده است ، تفاوت قابل توجهی با پیش نویس داشت ، که شامل بازبینی های گسترده ای بود. هنگام ایجاد مورد دوم ، نویسنده به احتمال زیاد از یادداشت های روزانه مختلف استفاده می کرد ، که در آن زمان نه تنها توسط اهالی هنر بلکه به عنوان مثال توسط بازرگانان نگهداری می شد. وقایع نگاری وقایع زندگی به سال 1562 می رسد. در قرن هجدهم ، پس از ماجراهای مختلف ، نسخه خطی ناپدید شد. در سال 1805 ، این کتاب در یکی از کتابفروشی های فلورانس پیدا شد و به کتابخانه لورنتین منتقل شد ، جایی که تا امروز در آن واقع شده است. اولین چاپ چاپی در ناپل در سال 1728 ظاهر شد.

این بخشی از مقاله ویکی پدیا است که تحت مجوز CC-BY-SA مجوز دارد. متن کامل مقاله اینجا است

Benvenuto Cellini یک مجسمه ساز مشهور منریست زمان خود ، جواهرساز ، موسیقی دان و نویسنده است. وی کار خود را در زندگی نامه معروف توصیف کرد. در حال حاضر ، منتقدان هنری وی را یکی از مجسمه سازهای برجسته دوره رنسانس می دانند و مجسمه "پرسیوس با سر مدوسا" جایگاه شایسته خود را در میان شاهکارهای بزرگ هنر فلورانس قرن شانزدهم به خود اختصاص داد. سلینی همچنین تعدادی کتاب فنی در مورد آن نوشت هنرهای تجسمی و مجسمه ها

کارهای استاد را می توان به سه دوره اصلی تقسیم کرد:

  • 1500–1540 - کار جواهرسازی ؛
  • 1540-1545 - کار تحت حمایت پادشاه فرانسیس اول ، در فونتنبلو ؛
  • استاد بقیه عمر خود را وقف خلق مجسمه هایی در مقیاس بزرگ می کند.

بننووتو فرزند دوم خانواده استاد جیووانی سلینی بود که سازهای مختلف موسیقی را خلق کرد. در سن جوانی برخلاف امید پدرش جواهرات را به دست گرفت. پس از یک سری حرکات در سن 19 سالگی ، استاد جوان ، که قبلاً با توانایی های خود جلب توجه کرده است ، خود را در رم می یابد.

رم

در باره در آغاز کار سلینی در رم زیاد شناخته شده نیست. در کارگاه های مختلف ، او حرفه خود را تمرین می کرد. شناخته شده است که سلینی در آن دوره آثار ارزشمندی از جمله یک تابوت نقره ، شمعدان تزئینی و یک گلدان برای اسقف سالامانکا خلق کرد. اثر اخیر توجه پاپ کلمنت هفتم را به خود جلب می کند. از سال 1529 تا 1537 Benvenuto در تعدادی از حوادث و درگیری ها شرکت کرد ، اما مداخله پاپی به جلوگیری از مجازات کمک می کند. متأسفانه هیچ یک از آثار آن زمان سلینی تا به امروز باقی نمانده است. در همان زمان ، سلینی تعدادی مدالیون ایجاد کرد که از جمله این موارد قابل ذکر است: "لدا و قو" ، "هرکول و شیر" ، تمبرهای مختلف و سکه های پاپی.

لدا و قو

فرانسه

در اواخر دهه 1530 ، سلینی به فرانسه نقل مکان کرد و در آنجا در دربار فرانسیس اول در پاریس کار کرد. در آنجا بود که استاد سرداب نمک سالیرای معروف خود را ایجاد کرد (1543-1540 ، موزه Kunsthistorisches ، وین) ، ساخته شده از طلا ، تزئین شده با مینا و آبنوس. شخصیت پیچیده و خلق و خوی انفجاری این هنرمند دوباره دلیل ظهور دشمنان بی شماری برای وی شد و پس از چند سال مجبور شد فرانسه را ترک کند و به فلورانس برود.

نیم تنه Cosimo I

مجسمه پرسئوس نقطه اوج فعالیت سلینی به عنوان یک هنرمند بود. سه سال بعد ، در سال 1557 ، استاد به جرم جنگ به چهار سال زندان محکوم شد. در زندان ، بننووتو کتاب می نویسد و به کار زندگی نامه خود ادامه می دهد. در 70 سالگی ، استاد مجرد ، که فرزندان زیادی داشت ، درگذشت و با افتخارات در فلورانس به خاک سپرده شد.

بننووتو سلینی. زندگی و هنر به روز شده: 16 سپتامبر 2017 توسط: گلب

Benvenuto Cellini یک نقاش ، مجسمه ساز ، زرگری ، جنگجو و موسیقی دان برجسته ایتالیایی است که از دوره رنسانس برمی گردد.

بیوگرافی بننووتو سلینی

وی در 03.11.1500 در قلمرو فلورانس در خانواده یک صاحب زمین و متخصص تولید آلات موسیقی به دنیا آمد. بننووتو دومین فرزند خانواده بود که در نوزدهمین سال ازدواج والدین ظاهر شد.

علی رغم این واقعیت که پدرش می خواست یک موسیقیدان را در پسرش ببیند ، در آغاز سال 1513 بن ونوتو برای تحصیل در کارگاه جواهرفروشی معروف مانند براندینی رفت. او با او تغییرات نفوذ هنری روی فلز را مطالعه کرد. از آن زمان ، او اغلب مجبور بود در مبارزات مختلفی شرکت کند که اغلب با جواهرات رقیب به وجود می آمد. بر همین اساس بود که در سالهای 1516 و 1523 وی را از شهر اخراج کردند. وی پس از گشت و گذار در ایتالیا در سال 1524 ، در رم اقامت گزید و در آنجا به تدریج نزدیکتر به رهبری واتیکان شد.

در حمله سال 1527 ، او مستقیماً در مخالفت با نیروهای شاهنشاهی و دفاع از روم شرکت کرد. پس از شکست رومیان ، وی شهر را ترک کرد. وی تنها در سال 1529 به رم بازگشت. سپس سلینی سمت رئیس ضرابخانه پاپ را به دست گرفت و در آنجا تا سال 1534 در آنجا کار کرد. در واقع ، تمام قطعات جواهرات او که مربوط به آن دوران است ، به استثنای جزئی ، قابل حفظ نیستند ، زیرا بعداً برای ذوب ارسال شدند.

سلینی در تلاش برای انتقام گرفتن از برادرش ، در دوره 1531 تا 1534 ، جان یک جواهر فروش را گرفت و سپس به یک دفتر اسناد رسمی حمله کرد. این وقایع دلیل فرار او به ناپل بود. در اینجا او دوباره به دلیل اظهارات بدش در مورد سلینی در دربار پاپ ، یک جواهرفروش دیگر را می کشد.

در آغاز سال 1537 ، پادشاه فرانسیس اول پس از اجرای مدال پرتره ، وی را به خدمت فرانسه پذیرفت. سلینی بار دیگر در رم به اتهام سرقت جواهرات پاپ دستگیر شد اما موفق به فرار شد. استاد مجبور نبود برای مدت طولانی آزاد شود - او دوباره به بازداشتگاه منتقل شد ، اما خیلی زود آزاد شد.

با شروع سال 1540 ، او در فونتبلو ، دربار پادشاه فرانسه زندگی می کرد. در اینجا آنها کار روی یک جواهر را به اتمام رساندند ، که تنها جواهری است که تا به امروز باقی مانده است و در صحت آن شکی نیست. این یک انبار بزرگ نمک فرانسیس اول است که در دوره 1540 تا 1543 ایجاد شده است. در فرانسه ، استاد مهارت در روش ریخته گری برنز را فرا گرفت و از آن دوره شروع به اجرای دستورات جدی مجسمه سازی کرد.

بین سالهای 1545 و 1553 ، سلینی در فلورانس نزد دوك كوزیمو اول از پزشكان خدمت كرد و در آنجا توانست مجسمه بدنام خود از پرسیوس را كه سر متعلق به مدوزا-گارگونا است را خلق كند. وی در اینجا برخی کارهای مجسمه سازی دیگر را نیز اجرا کرد. وی در این مکانها به مرمت آثار دوره عتیقه مشغول بود.

سلینی بار دیگر در سال 1556 به دلیل درگیری با یک جواهر به زندان افتاد.

مصلوب شدن را می توان آخرین اثر ماندگار وی دانست. در حالی که در حبس خانگی بود ، نویسنده شروع به نوشتن زندگی نامه خود کرد ، که به مروارید واقعی فعالیت خلاقانه او تبدیل شد.

این مجسمه ساز در تاریخ 02/13/1571 در فلورانس درگذشت ، وی با افتخارات چشمگیر در قلمرو کلیسای بشارت به خاک سپرده شد.

ایجاد

اثر "زندگی بننووتو ، که پسر استاد بزرگ ، فلورانس ، جیووانی سلینی ، نوشته شده توسط خودش و در فلورانس است" ، بدون اغراق به عنوان برجسته ترین اثر ادبی قرن شانزدهم برجسته می شود. نوشتن زندگینامه بننووتو سلینی را از سال 1558 آغاز کرد ، اما قسمت اصلی این نسخه را پسر 14 ساله ای ، دبیر سلینی نوشت و تعدادی از صفحات را کاتبی دیگر نوشت. وقایع نگاری در سال 1562 به پایان می رسد. در قرن هجدهم ، با غلبه بر تعداد زیادی از ماجراهای مختلف ، این اثر بدون هیچ اثری ناپدید شد. در سال 1805 این کتاب در یک کتابفروشی در فلورانس پیدا شد و به کتابخانه لورنتین منتقل شد و تا امروز در آنجا نگهداری می شود. اولین نسخه چاپ چاپ شده در سال 1728 در ناپل ظاهر شد.

فعالیت زندگی بننووتو سلینی به روشی ادبی توصیف می شود ، که می توان آن را عامه پسند نامید ، چیزی که با آثار "اعترافات روسو" یا "اعترافات آگوستین مبارک" متفاوت است. Benvenuto در صفحات کار خود هیچ ایده تازه ظاهر شده ای را بیان نکرد. او توصیف ماجراهای ، احساسات و افکار خود را با صراحت بیان کرد که ویژگی ژان aut زندگی نامه قبلی نیست ، و این کار را به عنوان یک زبان گفتاری غنی انجام داد ، و به اندازه کافی متقاعد کننده تجربیات و روند فعالیت ذهنی او را منتقل کرد.

معاصر خود سلینی را به عنوان یک صنعتگر بسیار می دانستند ، اما نظرات در مورد استعداد هنری وی کاملاً متفاوت بود. در همین حال ، علی رغم این واقعیت ، او بود که در تدفین تشریفاتی میکل آنژ ، جهان مجسمه سازان را نمایندگی می کرد. واساری و وارکی با اشتیاق خاصی در مورد استعداد جواهرات خود صحبت کردند. به ویژه ، واساری نوشت كه سلینی یك استاد بی نظیر در هنر مدال بود ، كه از استادان باستان پیشی گرفت. همچنین از دیدگاه ویزاری ، وی بزرگترین جواهرساز زمان خود و فقط یک مجسمه ساز فوق العاده بود. فقط تعداد کمی از آثار او در رابطه با جواهرات حفظ شده است: نمکدان فرانسیس اول ، سکه ها و مدال هایی که برای الکساندر دو مدیچی و پاپ کلمنت هفتم ایجاد شده است. علاوه بر این ، طرح هایی از اتصال دهنده برای لباسهای Clement VII باقی مانده است.

جایگاه سلینی در تاریخ هنر ، پیش از هر چیز با فعالیت های وی در جنبه مجسمه سازی تعیین می شود. خلاقیت او تأثیر ناپذیری در پیشرفت شیوه گرایی داشت. مهمترین اثری که وی در فرانسه خلق کرد نقش برجسته برنز حوره های فونتبلو است. از بین آن آثاری که قرار بود زنده بمانند و پس از بازگشت به فلورانس ، مجسمه Borzai (1546-1546) ، Perseus (1545-1553) ، Ganymede (1548-1550) ، نیمکت Cosimo Medici (1545-1548) ، سنبل و آپولو ، نرگس ، "مصلوب شدن" ، بیندو آلتوویتی - نیم تنه.

ویکتور شکلوفسکی در کتاب خود به نام "حساب هامبورگ" می نویسد: "سلونی در زندگینامه خود در مورد چگونگی سفارش پدر یک جواهر گران قیمت که در آن یک الماس قرار داده شده بود ، صحبت می کند. هر یک از صنعتگران رقیب انواع و اقسام اشکال را ایجاد کرده و سنگی را در میان آنها فرو بردند. و فقط یک سلینی به این ایده رسید که با انگیزه الماس را به یک ترکیب گره بزند. او از این سنگ برای پدر-خدا تخت سلطنت کرد که در نقش برجسته حک شده است ».

الكساندر دوما به خصوص از زندگی نامه سلینی الهام گرفت و رمانی مانند آسكانیو را خلق كرد ، كه دوره زندگی سلینی را در فرانسه توصیف می كند ، جایی كه دوما پدر پدر داستان عاشقانه شاگرد آسكانیو را به دختر پروست پاریس ، كلمبا می بافد.

ما توجه شما را به این واقعیت جلب می کنیم که بیوگرافی سلینی بننووتو مهمترین لحظات زندگی را ارائه می دهد. برخی از وقایع جزئی زندگی ممکن است در این زندگی نامه از دست رفته باشد.


2021
polyester.ru - مجله ای برای دختران و زنان