13.09.2021

کیفیت ضمنی مفهوم دانش ضمنی M. Polanyi و تنوع روایات علمی. از تجربه انباشته شده استفاده کنید


اصطلاح "Z ضمنی". در دهه 50 معرفی شد. قرن 20 مایکل پولانی. Z.، که نمی تواند به شکل زبانی منتقل شود، اما می توان آن را در دوره آموزشی منتقل کرد (یک راه حل علمی زیبا، یک آزمایش زیبا با صحنه) - (فهمیده است، اما نمی توانید بگویید).

Z ضمنی- پنهان، پیرامونی در مقابل مرکزی، یعنی. در کانون آگاهی مبنای تجربی Z خاموش شخصی، احساسات ناخودآگاه به عنوان اطلاعاتی است که توسط حواس دریافت می شود، اما به طور کامل از آگاهی عبور نمی کند. مهارت ها و توانایی های ناخودآگاه و غیرکلامی؛ در متون علمی، زمینه ها و پیش نیازهای ضمنی گوناگونی به عنوان اجباری، افزون بر ذ صریح عمل می کنند. فلسفی، علمی عمومی، اخلاقی، زیبایی‌شناختی، و غیره. سنت‌ها، آداب و رسوم روزمره و عقل سلیم، و همچنین تعصب، پیش‌دانش، پیشداوری‌ها نیز در NT به عنوان اشکال ضمنی وجود دارند. بنابراین، Z ضمنی را می‌توان به‌عنوان شکلی غیرکلامی و پیش‌انعکاسی از آگاهی و خودآگاهی موضوع، پیش‌نیاز و شرط مهم ارتباط، شناخت و درک دانست.

صحبت از Z. ضمنی، نمی توان کار دانشمند و فیلسوف مشهور بریتانیایی مایکل پولانی (1891-1976) را نادیده گرفت. او صاحب تعدادی اثر بدیع در زمینه F. و جامعه شناسی علم است که مشهورترین کتاب "Z شخصی" است. اساس نظریه دانش پولانی، معرفت شناسی شناخت ضمنی او است که برای اولین بار در سال 1958 آن را بیان کرد. او از وجود 2 نوع شناخت نشات می گیرد: مرکزی یا اصلی، آشکار، و پیرامونی، ضمنی، پنهان، ضمنی. علاوه بر این، عنصر ضمنی فعالیت شناختی سوژه نه فقط به عنوان اطلاعات غیر رسمی، بلکه به عنوان مبنایی ضروری برای اشکال منطقی Z تفسیر می شود.

مبنای تجربی Z. ضمنی، احساسات ناخودآگاه را تشکیل می دهد (آگاهی کامل آنها، به گفته پولانی، نمی تواند باشد - "فرد بیشتر از آنچه می تواند بگوید" می داند). Z. ضمنی طبق تعریف شخصی است. این خود را در اعمال مختلف شناختی نشان می دهد. این نیز توضیح معنای اصطلاحات محصور در گیومه است، یعنی. به معنای مجازی استفاده می شود که درک خاص آن در افراد مختلف یک "ضریب شخصی" را تشکیل می دهد. پولانی خاطرنشان می کند که در استفاده از اصطلاحات به معنای مستقیم آنها، همیشه "خطر" عدم تعین معنایی وجود دارد: هر اصطلاحی همیشه مملو از Z ضمنی و ضمنی است. بنابراین، برای درک کافی معنای اصطلاح، آن برای بازسازی زمینه نظری استفاده از آن ضروری است.

با مفهوم Z ضمنی، نظریه Z شخصی نیز به هم پیوسته است.«در عمل دانستن، سهم پرشور شخص دانا وجود دارد و ... این اضافه دلیلی بر نقص نیست، بلکه عنصر اساسی Z است. "



مفهوم دانش ضمنی البته هم برای فیلسوفان و هم برای متخصصان حوزه روانشناسی، جامعه شناسی دانش، قابل توجه است. هوش مصنوعی. با این حال، بسیاری از مشکلات مطرح شده توسط پولانی راه حل های کافی در او پیدا نکرد. بنابراین، نویسنده عملاً انتقال z ضمنی به صریح را بررسی نمی کند، اگرچه اشاره می کند که هر تعاریفی "فقط ناحیه ضمنی را تغییر می دهد، اما نمی تواند آن را حذف کند." مشکل تولید دانش ضمنی از طریق دانش آشکار خارج از مفهوم او باقی می ماند.

M. Polanyi: Z. ضمنی در زبان بیان نمی شود و در مهارت های بدنی، طرح های ادراک و مهارت های عملی تجسم می یابد. اجازه توضیح و ارائه کامل در کتاب های درسی را نمی دهد، اما در ارتباطات و تماس های شخصی محققین «از دست به دست» منتقل می شود. در حال حاضر، علاقه فزاینده ای به مسئله غیرعقلانی وجود دارد، یعنی. چیزی که فراتر از دسترس ذهن است و به کمک ابزارهای عقلی شناخته شده قابل درک نیست، اما در عین حال این اعتقاد به این که وجود لایه های غیرمنطقی در روح انسان باعث ایجاد آن عمق می شود که از آن معانی، ایده های جدید ، آفریده ها ظاهر می شوند. گذار متقابل عقل و غیرعقل یکی از پایه های اساسی فرآیند شناخت است. با این حال، اهمیت عوامل غیرعقلانی را نباید اغراق کرد، مانند طرفداران خردگرایی.

M. Polanyi: مفهوم دانش ضمنی

پولانی، مانند کوهن، از ایده‌هایی متفاوت از پوپر درباره توسعه علم سرچشمه می‌گیرد و پیش نیازهای فرهنگی و تاریخی را که نه تنها ظاهر علم را به عنوان یک نهاد اجتماعی، بلکه معیارهای عقلانیت علمی را نیز تشکیل می‌دهد، به عنوان ویژگی‌های اساسی آن می‌داند. . او به همراه کوهن وظیفه فلسفه علم را شناسایی عامل انسانی آن می داند. پولانی با رد تقابل نئو پوزیتیویستی ابژه و سوژه شناخت، اصرار می ورزد که این بینش انتزاعی به جوهر چیزها فی نفسه که ویژگی انسان است نیست، بلکه همبستگی واقعیت با جهان انسانی است. هر تلاشی برای حذف دیدگاه انسان از تصویر جهان نه به عینیت، بلکه به پوچی می انجامد. به عقیده وی، اساس پیشرفت علمی، نفوذ شخصی دانشمند به اصل کار پژوهشی است. شرط عملکرد موفق تیم علمی، کسب مهارت های فکری مشترک توسط اعضای آن است که اساس آن را تشکیل می دهد. کار مشترکدانشمندان

به گفته پولانی، منظور از پژوهش علمی، نفوذ به عقلانیت عینی و ساختار درونی واقعیت است. به عقیده وی فرضیه های علمی مستقیماً از مشاهده و مفاهیم علمی از آزمایشات به دست نمی آیند. ساختن منطق کشف علمی به عنوان یک سیستم رسمی غیرممکن است. هدف پولانی رد هر دو رویکرد صرفا تجربی و منطق‌گرای صوری است - مبنای آن معرفت‌شناسی دانش ضمنی است.

اساس مفهوم علم ضمنی، تز وجود دو نوع معرفت مرکزی (صریح) و پیرامونی (پنهان، ضمنی) است. در عین حال، دومی نه تنها به عنوان یک مازاد اطلاعات غیر رسمی، بلکه به عنوان اساس بسیار مهماشکال منطقی دانش به گفته پولانی، هر اصطلاحی مملو از دانش ضمنی است و درک کافی از معنای آن تنها در یک زمینه نظری استفاده ممکن است.

پولانی در بررسی نقش این گونه اشکال انتقال دانش، که در آن اشکال منطقی-کلامی نقش کمکی (از طریق نمایش، تقلید و غیره) دارند، اولویت دارد. مقدماتی که دانشمند در کار خود بر آن تکیه می کند را نمی توان به طور کامل بیان کرد، ᴛ.ᴇ. به زبان بیان کند علم از این نوع است که پولانی آن را دانش ضمنی نامید. «... در قلب علم، حوزه‌هایی از دانش عملی وجود دارد که نمی‌توان آنها را از طریق فرمول‌بندی منتقل کرد.» اینها شامل سنت ها و جهت گیری های ارزشی است.

دانش ضمنی نه تنها شامل دانش پیرامونی عناصر یکپارچگی معین، بلکه آن دسته از فرآیندهای یکپارچه ای است که از طریق آنها در یکپارچگی گنجانده می شود. به عقیده پولانی، فرآیند شناخت به صورت بسط دائمی چارچوب دانش ضمنی با گنجاندن موازی اجزای آن در دانش مرکزی ظاهر می شود. هر تعاریفی عقب می اندازد، اما ناحیه ضمنی را حذف نمی کند. اطلاعات دریافت شده از طریق حواس بسیار غنی تر از اطلاعاتی است که از طریق آگاهی می گذرد، فرد بیش از آنچه می تواند بیان کند می داند. چنین احساسات ناخودآگاهی مبنای تجربی دانش ضمنی را تشکیل می دهد.

دو نوع علم ضمنی و سنت ضمنی وجود دارد. اولی با بازتولید الگوهای مستقیم فعالیت همراه است و در سطح نمایش مستقیم الگوهای فعالیت (مسابقه رله اجتماعی) منتقل می شود، آنها بدون تماس های شخصی غیرممکن هستند. دومی متن را به عنوان یک واسطه فرض می کند، برای آنها چنین تماس هایی اختیاری است. ریشه سنت های ضمنی می تواند هم الگوهای عمل و هم الگوهای محصولات نهفته باشد. بنابراین، انتزاع، تعمیم، رسمی سازی، طبقه بندی، روش بدیهی در قالب یک توالی مشخص از عملیات وجود ندارد. علاوه بر این، آنها اصلاً لازم نیستند وجود داشته باشند.

نظریه دانش شخصی پولانی در ارتباط با مفهوم دانش ضمنی است. وی خاطرنشان می کند که دانش توسط افراد خاص به دست می آید، فرآیند شناخت غیر رسمی است، کیفیت دانش به اصالت دانشمندی خاص بستگی دارد، اگرچه به جنبه های اجتماعی شناخت توجه کافی ندارد و پایان نامه در مورد ماهیت شخصی دومی او را به پیروی از K. Popper به نتیجه گیری در مورد نسبیت هر دانش می رساند. به عقیده پولانی، نکته اصلی تعیین کننده پذیرش هر نظریه علمی توسط یک دانشمند، درجه اثبات انتقادی آن، همبستگی آگاهانه آن با هنجارهای پذیرفته شده در علم نیست، بلکه فقط میزان "عادت" شخصی به این نظریه است. به آن اعتماد کنید مقوله ایمان در درک پولانی از شناخت و دانش محوری است. او ورود انسان به علم را به قیاس با گرویدن به ایمان دینی، نوعی تبدیل شخصی می داند.

نقطه ضعف نظریه پولانی این است که او به رابطه ژنتیکی بین دانش آشکار و ضمنی نمی پردازد. در عین حال، پولانی با تأکید بر نقش مؤلفه‌های غیررسمی و معنادار در تحقیقات علمی، از تز عدم امکان الگوریتم‌سازی کامل و رسمی‌سازی دانش، نتیجه‌گیری بسیار بحث برانگیز از دیدگاه علم در مورد استفاده کم روش‌شناختی می‌کند. تحقیق به طور کلی (به نظر من در اینجا او تا حدودی کار پ. فایرابند را پیش بینی می کند).

کار پولانی تا حد زیادی تعیین کننده تکامل بیشتر فلسفه پسا پوزیتیویستی بود. بنابراین، این او بود که برای اولین بار تعدادی از ایده های اصلی را در این راستا فرموله کرد: غیرقابل مقایسه بودن سیستم های مفهومی مختلف، تغییرپذیری هنجارهای عقلانیت علمی، ایده هایی در مورد ناهنجاری ها. توسعه علمیو غیره.

م. پولانی: مفهوم دانش ضمنی - مفهوم و انواع. طبقه بندی و ویژگی های رده "M. Polanyi: مفهوم دانش ضمنی" 2017، 2018.

    مفهوم دانش شخصی M. Polanyi.

    دانش پیرامونی ( ضمنی ).

    سه حوزه همبستگی بین تفکر و گفتار. - حوزه «غیرقابل بیان» و حوزه «درک مشکل».

    ماهیت ابزاری "دانستن چگونه"

در فلسفه علم، مفاهیم توسعه علم نویسنده M. Polanyi, St. تولمین، تی کوهن، ای. لاکاتوش، جی. آغاسی، پی. فایرابند، جی. هولتون. مفهوم دانش ضمنی و شخصی با بیشترین اصالت متمایز می شود. پولانی. مایکل پولانی (1891-1976) - دانشمند بریتانیایی، اهل مجارستان. او در برلین در مؤسسه شیمی فیزیک کار می کرد، پس از به قدرت رسیدن نازی ها در آلمان در سال 1933 به بریتانیا مهاجرت کرد و در آنجا سمت استاد شیمی فیزیک و علوم اجتماعی در دانشگاه منچستر را داشت.

M. Polanyi گامی به سوی جامعه شناسی علم برمی دارد. اثر معروف او با نام خود «دانش شخصی. در راه فلسفه پسا انتقادی» اولویت های جدیدی را آشکار می کند. البته این مفهوم با خصومت کی پوپر مواجه شد و او را به غیرعقلان گرایی متهم کرد. به گفته رورتی، کواین همچنین پولانی را به خاطر اینکه می‌خواهد از مفهوم مشاهده خلاص شود، سرزنش کرد. اگرچه هدف اصلی مفهوم M. Polanyi غلبه بر ایده آل نادرست یک فرد مسخ شده بود. دانش علمی, به اشتباه با عینیت شناسایی شده است. این متفکر استدلال کرد: «آرمان حقیقت غیرشخصی و بی‌طرف با در نظر گرفتن ماهیت عمیقا شخصی عملی که حقیقت به وسیله آن اعلام می‌شود، قابل بازنگری است». او نوشت: «من ایده‌آل بی‌طرفی علمی را کنار گذاشته‌ام، و می‌خواهم ایده‌آل متفاوتی از دانش را پیشنهاد کنم». این دانشمند در بحث عنوان کتاب خود «دانش شخصی» خاطرنشان کرد: «ممکن است به نظر برسد که این دو مفاد با یکدیگر تضاد دارند. زیرا دانش واقعی غیرشخصی، جهانی، عینی در نظر گرفته می شود. برای من دانش درک فعال چیزهای قابل شناخت است، عملی که هنر خاصی را می طلبد.

در معرفت شناسی M. Polanyi، جهت گیری های انسان شناختی به طور قابل توجهی تقویت شده است. پایان نامه های اصلی نتیجه گیری هستند:

    علم توسط افراد با مهارت ساخته می شود.

    هنر فعالیت شناختی را نمی توان از کتاب درسی آموخت. فقط در ارتباط مستقیم با استاد منتقل می شود. (بنابراین، اصل سنتی «آنطور که من انجام می‌دهم!» با قدرتی تازه به نظر می‌رسد و در الگوی جدیدی ارائه می‌شود).

    افرادی که علم می سازند را نمی توان با دیگران جایگزین کرد و از دانشی که تولید می کنند جدا کرد.

    انگیزه ها در فعالیت های شناختی و علمی بسیار مهم هستند. تجربه شخصی، احساسات ، ایمان درونی به علم ، به ارزش آن ، علاقه دانشمند ، مسئولیت شخصی 5 .

برای پولانی، دانش شخصی خودبخشی فکری است، سهم پرشور دانشمنداین دلیلی بر نقص نیست، بلکه عنصر اساسی دانش است. او تأکید می کند که هر تلاشی برای حذف دیدگاه انسان از تصویر ما از جهان، ناگزیر به بیهودگی منجر می شود. دانشمند مطمئن است که تثبیت حقیقت به تعدادی از دلایل و معیارهای ضمنی خود ما بستگی دارد که قابل تعریف رسمی نیستند. محدودیت های متناظر در مقام حقیقت که در کلمات رسمیت یافته است نیز اجتناب ناپذیر است.

پولانی نقش عظیم ایمان در فرآیند شناختی را دوباره ارزیابی می کند و خاطرنشان می کند که «ایمان چنان بی اعتبار شده است که علاوه بر تعداد محدودی از موقعیت های مربوط به مسلک دین، انسان مدرن توانایی باور کردن، پذیرش را از دست داده است. با اعتقاد به هرگونه اظهار نظر مبنی بر اینکه پدیده ایمان وضعیت تجلی ذهنی را دریافت کرده است که اجازه نمی دهد دانش به جهان شمول برسد.» به گفته نویسنده، امروز باید دوباره تشخیص دهیم که ایمان منبع معرفت است. سیستمی از اعتماد عمومی متقابل ایجاد می کند. رضایت صریح و ضمنی، اشتیاق فکری، وراثت فرهنگ - همه اینها حاکی از انگیزه های نزدیک به ایمان است. عقل به عنوان پایه نهایی خود بر ایمان تکیه می کند، اما هر بار می تواند آن را زیر سوال ببرد. پیدایش و وجود مجموعه‌ای از بدیهیات، اصول و اصول در علم نیز ریشه در این باور ما دارد که جهان یک کل هماهنگ کامل و قابل پذیرش دانش ماست.

برای M. Polanyiبدیهی است که تسلط بر دانش هر چقدر هم که توسعه یافته و قدرتمند باشد، با زبان قابل توصیف و بیان نیست. البته این تز با تکلیف ایجاد زبان یکپارچه علم در تضاد است. دانش علمی ارائه شده در متون مقالات علمی و کتب درسی، به گفته اندیشمند، تنها بخش خاصی است که در کانون آگاهی قرار دارد. بخش دیگر بر نیمی از دانش به اصطلاح جانبی (یا ضمنی) متمرکز است که دائماً فرآیند شناخت را همراهی می کند. دانش ضمنی و پیرامونی را می‌توان با قیاس با «تشخیص حاشیه‌ای احساسات» از ابزاری در دست تفسیر کرد، که بدون آن فرآیند فعالیت به‌عنوان یک فرآیند هدفمند غیرممکن است. «عمل دانستن با سازماندهی مجموعه‌ای از اشیاء که به عنوان ابزار یا نشانه‌ها مورد استفاده قرار می‌گیرند و شکل دادن آنها به یک نتیجه ماهرانه، نظری یا عملی انجام می‌شود. می‌توان گفت که در این مورد آگاهی ما در رابطه با «تمرکز آگاهی» اصلی یکپارچگی که در نتیجه به آن دست می‌یابیم، «پیرامونی» است.

و

حوزه دوم دانش به خوبی از طریق گفتار منتقل می شود. این ناحیه ای است که مؤلفه تفکر در قالب اطلاعاتی وجود دارد که می تواند به طور کامل با گفتار کاملاً فهمیده منتقل شود، به طوری که در اینجا حوزه دانش ضمنی با متنی که حامل معنای آن است منطبق است. این است. در حوزه سوم، حوزه «درک مشکل» - بین محتوای غیرکلامی تفکر و گفتار - ناهماهنگی وجود دارد که مفهوم‌سازی محتوای فکر را دشوار می‌کند. این حوزه ای است که در آن دانش ضمنی و دانش رسمی مستقل از یکدیگر هستند. مکانیسم آشنایی با شی نیز در حجم دانش شخصی و ضمنی غوطه ور است که در نتیجه آن دومی در روند فعالیت زندگی گنجانده می شود و مهارت ها و توانایی های برقراری ارتباط با آن شکل می گیرد. بنابراین، آشنایی با یک شی به عنوان دانش اولیه در مورد آن، تبدیل به مهارت و توانایی استفاده، رسیدگی به این شی، به دانش شخصی فرد تبدیل می شود. البته توجه داشته باشید که مهارت‌ها با وجود شباهت‌هایی که در طرح فعالیت دارند، متفاوت و فردی هستند. وظیفه کپی کردن مهارت شخص دیگری لایه ای از دانش شخصی خود را ایجاد می کند. (H.P. - تجربه سیسرو)."مطمئن است که M. Polanyi، نوشتن قوانین عمل ماهرانه می تواند مفید باشد، اما به طور کلی آنها موفقیت فعالیت را تعیین نمی کنند. آنها اصولی هستند که تنها در صورتی می توانند به عنوان یک راهنما عمل کنند که در مهارت عملی یا تسلط هنر قرار گیرند. آنها نمی توانند جایگزین دانش شخصی شوند."

این توسط کل سازمان بدن فرد تنظیم می شود و از دانش ابزاری که بیان نشده باقی مانده است جدایی ناپذیر است. از نظر عملیاتی، معنا در صفحه زیر شکل می گیرد - در فرآیند تجربه خواندن درونی متن در حال ظهور "برای خود" و تلاش برای بیان آن "خارج" از طریق سیستم زبانی ایجاد شده توسط انسان. پولانی استدلال می کند که معنا نیز از اعتماد شخصی که در قضاوت علمی اعلام شده سرمایه گذاری شده است جدا ناپذیر است.

محققان خلاقیت متفکر تأکید می کنند که اکتشافات روانشناسی گشتالت او را بر آن داشت تا در مبانی مفهوم سنتی دانش تجدید نظر کند. گشتالت - به عنوان یک تصویر یا شکلی پایدار بصری از لحاظ فضایی ادراک شده از اشیاء - نشان دهنده تقدم کل بر اجزا است. این روش برای تشکیلات ذهنی به کار می رود تا یک ساختار کل نگر واحد را بازسازی کند که عناصر و اجزای مختلف را متحد و به هم متصل می کند. در واقع، فن آوری مهارت های عملیاتی، فرآیندهای شکل گیری مهارت ها به عنوان دانش، که علاوه بر نتیجه عینی، به معانی جدید، به محتوای رنگارنگ شخصیتی سرازیر می شود، از دید روش شناسان و معرفت شناسان فرار کرد. M. Polanyi منجر به نیاز به در نظر گرفتن مدل جدیدی برای رشد دانش علمی شد که مکانیسم‌های شخصی-شناختی موجود فعالیت شناختی را در نظر بگیرد.

نظرات و توضیحات:

دانش -اطلاعات گزینشی، سفارشی، به روش (روش) معین، مطابق با هر معیار (هنجار) به دست آمده، اطلاعات رسمی که دارای اهمیت اجتماعی است و توسط سوژه های اجتماعی خاص و جامعه به عنوان یک کل به عنوان دانش شناخته می شود. با توجه به معیارهای فوق، دانش را می توان بر حسب سطح عملکرد آن به دو نوع تقسیم کرد: دانش عادی زندگی روزمره و دانش تخصصی (علمی، دینی، فلسفی و غیره). همچنین ساختارهایی از دانش آشکار، ارائه شده، منطقی طراحی شده (بیان شده) و ضمنی (نهفته) وجود دارد که در ساختارهای تجارب انباشته شده اجتماعی-فرهنگی و در ناخودآگاه انسان بومی شده است. علاوه بر این، در دانش صریح، می توان "عینی" را با هدف اشیاء، فرآیندها، پدیده های دانش و فرادانش (دانش در مورد دانش) مشخص کرد. در فلسفه، بخش های زیر به مسئله معرفت می پردازند: معرفت شناسی («آموزه معرفت»)، معرفت شناسی («آموزه معرفت»). روش شناسی ("دکترین روش") مدعی جایگاه ویژه ای است.

اجازه دهید اکنون به تفصیل رابطه بین دانش آشکار و ضمنی را بررسی کنیم.

دانش صریح- این دانشی است که می تواند به اطلاعات تبدیل شود و در رسانه ها (کاغذی و الکترونیکی) ذخیره شود و بدون توجه به درک آن توسط شخص وجود خواهد داشت. دانش صریح با امروز، دیروز مطابقت دارد و می تواند در یک رسانه ضبط شود.

دانش ناملموس -دانش شخصی پنهان، بیان نشده و غیر انعکاسی، لایه غیرمفصل و غیر انعکاسی تجربه انسانی. دانش ضمنی با تجربه عملی فرد مرتبط است و بدون از دست دادن جزئی اطلاعات قابل تدوین نیست. دانش ضمنی شامل مهارت ها، توانایی ها، توانایی ها، احساسات یک فرد است. دانش ضمنی منبع منحصر به فردی است که کپی کردن آن دشوار است.

همانطور که در بالا نشان داده شد، M. Polanyi از این تز نتیجه می گیرد که یک فرد دارای دو نوع دانش است: صریح، بیان شده، بیان شده در مفاهیم و قضاوت ها، و ضمنی، ضمنی، که در زبان بیان نشده است، اما در مهارت های بدنی، در طرح های ادراک تجسم یافته است. و تسلط عملی . . پولانی در درمان دانش ضمنی، بین ادراک «کانونی» و شناخت چیزهای دانش «پیرامونی» یا «ابزاری» تمایز قائل می شود.

ایده مرکزی پولانیعبارت است از این که علم توسط افرادی ساخته می شود که بر مهارت ها و توانایی های مناسب فعالیت شناختی تسلط دارند، تسلط بر شناخت، که نمی توان به طور جامع توصیف و با استفاده از زبان بیان کرد. بنابراین، دانش علمی بیان شده، آنچه در متون کتب درسی، مقالات علمی ارائه می شود، به گفته پولانی، تنها بخش کوچکی از دانش است که در کانون آگاهی قرار دارد. ادراک معنا خارج از زمینه دانش ضمنی و پیرامونی غیرممکن است. معنای گزاره های علمی با زمینه ضمنی دانش پنهان (یا ضمنی) تعیین می شود که ماهیت ابزاری دارد: "دانش چگونه انجام می شود" ، "دانش مهارت ها" که توسط کل سازمان بدنی و ذهنی ارائه می شود. یک شخص. فرایند بیان، «خواندن» معنا، که در کانون آگاهی قرار دارد، بدون یک زمینه جامع و غیر جزئی غیرممکن است.

در دانش علمی، دانش صریح و بیان شده به عنوان دانش بین فردی عمل می کند، در نظریه های علمی، فرضیه ها، مدل های نظری و قوانین تجربی نشان داده می شود. با این حال، به گفته پولانی، بیان همیشه در رابطه با دانش ناقص می ماند. بنابراین، پیشرفت علم بدون دانش شخصی ضمنی غیرممکن است، که به طور پنهان در تجربه فردی محققان - در هنر آزمایش، تشخیص، تسلط بر مدل های نظری آنها وجود دارد. این دانش غیرقابل بیان و "ساکت" در کتاب های درسی و کتابچه های راهنما ارائه نشده است، نمی توان آن را در تک نگاری های علمی و مقالات مجلات یافت. این یا در طول تماس مستقیم شخصی دانشمندان یا در فرآیند تحقیقات تجربی مشترک منتقل می شود. مفهوم پولانی به عنوان جایگزینی برای نظریه‌های «بنیادگرایانه» دانش (تجربه‌گرایی منطقی، مارکسیسم) مطرح شد که حضور اشکال فطری، ناخودآگاه و غیر بازتابی دانش را کاملاً حذف می‌کند. پیشرفت در دانش علمی، به گفته پولانی، به فداکاری فرد بستگی دارد، که در آن تماس با واقعیت برقرار می شود. اعتماد به نفس تمایل ما را برای دست کشیدن از یک اقدام معمول تعیین می کند. فداکاری ما برای جستجوی چیز جدید با شور و شوق آغشته شده است.

ما زبان خود را به این معنا می دانیم که می دانیم چگونه از آن برای انتقال این یا آن محتوای عینی استفاده کنیم. اما این شناخت زبان ضمنی است، زیرا برای ما زبان از اشیایی که به کمک آن دریافت می کنیم جدایی ناپذیر است. گاهی اوقات ما حتی متوجه خود این زبان، ساختار آن نمی شویم، در "پس زمینه"، در "حاشیه" آگاهی است. اما از طریق تأمل، زبان می تواند به دانش صریح تبدیل شود. وقتی صحبت می کنیم، "صحت"، رعایت هنجارهای گفتار، سواد نوشتاری را منعکس نمی کنیم. هنجارها، قوانین به طور شهودی، به طور خودکار مشاهده می شوند. از طریق تأمل، دانش ضمنی را به دانش آشکار تبدیل می کنیم.

من موضع پولانی را «عقل گرایی پسا انتقادی» می نامم. این امر اولاً به معنای تشخیص این حقیقت بدیهی است که علم ساخته مردم و افزون بر آن افراد صاحب تسلط است. هنر فعالیت شناختی و ظرافت های آن را نمی توان از کتاب درسی آموخت، فقط در ارتباط مستقیم با استاد ارائه می شود. از این نتیجه برمی‌آید که ثانیاً نمی‌توان افرادی را که علم می‌سازند، به‌صورت مکانیکی و ساده از دانشی که تولید می‌کنند جدا کرد و تنها با کمک کتاب‌های درسی، مقدمه‌های دیگری برای این دانش جایگزین کرد. و در نهایت، ثالثاً، پولانی انگیزه تجربه علمی را به عنوان یک تجربه درونی، ایمان درونی به علم، در ارزش آن، علاقه پرشور دانشمند به جستجوی حقیقت علمی عینی، مسئولیت شخصی در فلسفه علم مدرن معرفی می کند. آی تی.

دانش ضمنی توسط شخص در اقدامات عملی، در کارهای علمی مدرن تسلط پیدا می کند و به عنوان مبنایی برای فعالیت هدفمند او عمل می کند. در علم، دانش صریح در مفاهیم، ​​نظریه‌ها و دانش ضمنی به عنوان دانش شخصی که در هنر آزمایش و مهارت‌های نظری دانشمندان، در علایق و باورهای آنها تنیده شده است، بازنمایی می‌شود. از دیدگاه پولانی، «دو نوع دانش وجود دارد که همیشه به طور مشترک در فرآیند شناخت کلیت فراگیر گنجانده می شوند. اینها عبارتند از: - شناخت شی با تمرکز بر آن به عنوان یک کل. - آگاهی از شیء بر اساس ایده های ما در مورد هدفی که به عنوان بخشی از این یکپارچگی انجام می دهد، بخشی از آن است. دومی را می توان دانش ضمنی نامید. به گفته پولانی، دانش ضمنی مشمول توضیح کامل نیست و از طریق آموزش مستقیم در مهارت تحقیق علمی و تماس های شخصی دانشمندان منتقل می شود. از دستی به دست دیگر منتقل می شود. تجربه علمی پولانی به دلیل تمایل پرشور محقق برای دستیابی به حقیقت علمی واقعاً تجربه شده است و به وضوح با شخصیت رنگ آمیزی شده است.

«وقتی گروهی از اشیاء را درک می‌کنم، در عین حال از تفاوت بین آگاهی خود و این اشیاء آگاهم، از موقعیت مکانی-زمانی بدنم نیز آگاهم. با این حال، همه این حقایق آگاهی در "تمرکز" آن نیست، بلکه، همانطور که بود، در "پس زمینه"، در "پیرامون" آن است. آگاهی من مستقیماً متوجه اشیاء خارجی است که موضوع دانش هستند. بدن من، آگاهی من، فرآیند شناختی من در این مورد در دایره اشیاء تجربه، ابژه های دانش گنجانده نمی شود. بنابراین، دانش در مورد خود که توسط هر تجربه ای در نظر گرفته می شود، که در قالب خودآگاهی بیان می شود، دانشی از نوع خاص است. می‌توان آن را تا حدودی «دانش ضمنی» نامید، برخلاف دانش صریحی که معمولاً با آن سروکار داریم. هدف از فرآیند شناختی به دست آوردن دانش صریح است. دانش ضمنی به عنوان وسیله ای عمل می کند، راهی برای به دست آوردن دانش آشکار» / Lektorsky V.A. موضوع، شیء، شناخت. - م. 1980. ص255. وقتی با دستم شیئی را لمس می کنم، خود شیء را حس می کنم نه دستم را. ادراک لمسی از یک شی خارجی صحبت می کند و نه از خود. و فقط در «پس‌زمینه» آگاهی، عمل لمس خود را تجربه می‌کنم و تأثیر جسم را روی من در نوک انگشتانم محلی می‌کنم. در این مورد، اگر من شی را نه با دستم، بلکه با چوب لمس کنم، ادراک لامسه دوباره به خود شی اشاره دارد، نه به وسیله ای که استفاده می کنم - پلاک. دومی دیگر در "تمرکز" آگاهی قرار نمی گیرد، بلکه معلوم می شود که در "حاشیه" آن است و به عنوان ادامه مستقیم بدن من تجربه می شود. در این مورد، احساس برخورد جسم - قبلاً اشاره کردیم که این با تصویر ملموس اشیا یکی نیست! - توسط من به عنوان موضعی دیگر نه در نوک انگشتان، بلکه در انتهای چوب تجربه می شود / Lektorsky V.A. موضوع، شیء، شناخت. - م. 1980. ص255.

م. پولانی، نقش عظیم ایمان در فرآیند شناختی را دوباره ارزیابی می کند و خاطرنشان می کند: «ایمان چنان بی اعتبار شده است که علاوه بر تعداد محدودی از موقعیت های مربوط به مسلک دین، انسان مدرن توانایی ایمان را از دست داده است. ، با قاطعیت پذیرفتن هر گونه اظهار نظر مبنی بر اینکه پدیده ایمان وضعیت تجلی ذهنی را دریافت کرده است ، که اجازه نمی دهد دانش به جهانی شدن برسد. به گفته نویسنده، امروز باید دوباره تشخیص دهیم که ایمان منبع معرفت است. سیستمی از اعتماد عمومی متقابل ایجاد می کند. رضایت صریح و ضمنی، اشتیاق فکری، وراثت فرهنگ - همه اینها حاکی از انگیزه های نزدیک به ایمان است. عقل به عنوان پایه نهایی خود بر ایمان تکیه می کند، اما هر بار می تواند آن را زیر سوال ببرد. پیدایش و وجود مجموعه‌ای از بدیهیات، اصول و اصول در علم نیز ریشه در این باور ما دارد که جهان یک کل هماهنگ کامل و قابل پذیرش دانش ماست.

پولانی آگاهی غنی خود را از سیر و توسعه فلسفه علم نشان می دهد. او بیان می کند (نه بدون تأسف) که چنین بازنمایی از علوم طبیعی به عنوان ایده آل دانش انتخاب شده است، که در آن مانند مجموعه ای از گزاره ها به نظر می رسد، «به این معنا که محتوای آنها کاملاً با مشاهده تعیین می شود، و شکل آنها می تواند متعارف باشد.» بنابراین، او به طور غیرمستقیم به هر سه مرحله ای که فلسفه علم گذرانده است، اشاره می کند، و آن را به توصیف اقتصادی حقایق، به زبانی متعارف برای ثبت نتیجه گیری و فرمول بندی داده های مشاهده ای به زبان جملات پروتکل تقلیل می دهد. با این حال، به نظر او، شهود را نمی توان از فرآیند شناختی حذف کرد.

در مفهوم دانش شخصی M. Polanyi، مفسران سه حوزه اصلی یا سه گزینه را برای نسبت تفکر مشخص می کنند. وسخن، گفتار. اولین مورد با حوزه دانش ضمنی مشخص می شود که بیان شفاهی آن خودکفا نیست یا به اندازه کافی کافی نیست. این حوزه ای است که در آن مؤلفه دانش ضمنی ضمنی به حدی تسلط دارد که بیان مفصل آن در اینجا اساساً غیرممکن است. می توان آن را قلمرو «بیان ناپذیر» نامید. این دانش مبتنی بر تجربیات و برداشت های زندگی را در بر می گیرد. این دانش عمیقا شخصی است و ترجمه و اجتماعی کردن آن بسیار بسیار دشوار است. هنر همیشه سعی کرده این مشکل را با ابزار خودش حل کند. کنش هم آفرینی و همدلی توانایی نگریستن به جهان و زندگی را از نگاه قهرمان درام زندگی منعکس می کرد.

حوزه دوم دانش به خوبی از طریق گفتار منتقل می شود. این ناحیه ای است که مؤلفه تفکر در قالب اطلاعاتی وجود دارد که می تواند به طور کامل با گفتار کاملاً فهمیده منتقل شود، به طوری که در اینجا حوزه دانش ضمنی با متنی که حامل معنای آن است منطبق است. این است. در حوزه سوم، حوزه «درک مشکل» - بین محتوای غیرکلامی تفکر و گفتار - ناهماهنگی وجود دارد که مفهوم‌سازی محتوای فکر را دشوار می‌کند. این حوزه ای است که در آن دانش ضمنی و دانش رسمی مستقل از یکدیگر هستند. مکانیسم آشنایی با شی نیز در حجم دانش شخصی و ضمنی غوطه ور است که در نتیجه آن دومی در روند فعالیت زندگی گنجانده می شود و مهارت ها و توانایی های برقراری ارتباط با آن شکل می گیرد. بنابراین، آشنایی با یک شی به عنوان دانش اولیه در مورد آن، تبدیل به مهارت و توانایی استفاده، رسیدگی به این شی، به دانش شخصی فرد تبدیل می شود. البته توجه داشته باشید که مهارت‌ها با وجود شباهت‌هایی که در طرح فعالیت دارند، متفاوت و فردی هستند. وظیفه کپی کردن مهارت شخص دیگری لایه ای از دانش شخصی خود را ایجاد می کند. "مطمئن است که M. Polanyi، نوشتن قوانین عمل ماهرانه می تواند مفید باشد، اما به طور کلی آنها موفقیت فعالیت را تعیین نمی کنند. آنها اصولی هستند که تنها در صورتی می توانند به عنوان یک راهنما عمل کنند که در مهارت عملی یا تسلط هنر قرار گیرند. آنها نمی توانند جایگزین دانش شخصی شوند."

ابداعات اساسی مفهوم M. Polanyi عبارت است از این که معنای مفاد علمی وابسته به زمینه ضمنی دانش پنهان، «دانش به عنوان» است که در مبانی عمیق آن ویژگی ابزاری دارد. کل سازمان بدنی یک فرد و از دانش ابزاری که بیان نشده باقی می ماند جدایی ناپذیر است. از نظر عملیاتی، معنا در یک صفحه برش شکل می گیرد - در فرآیند تجربه خواندن درونی متن در حال ظهور "برای خود" و تلاش برای بیان آن "خارج" از طریق سیستم زبانی ایجاد شده توسط انسان. پولانی استدلال می کند که معنا نیز از اعتماد شخصی که در قضاوت علمی اعلام شده سرمایه گذاری شده است جدا ناپذیر است.

یک دانشمند مدرن باید آماده ثبت و تجزیه و تحلیل نتایج حاصل از خارج و علاوه بر هدف گذاری آگاهانه خود باشد، از جمله این واقعیت که ممکن است نتیجه دوم بسیار غنی تر از هدف بومی باشد. زمینه‌های معنایی محتوا بدون برنامه‌ریزی با هدف‌گذاری، نفوذ ناخواسته در نتیجه، جهان را به‌طور بی‌علاقه‌ای به صورت جهانی نشان می‌دهد. بخشی از منزوی شدن به عنوان موضوع مطالعه در واقع یک انتزاع مجزا نیست. با شبکه ای از فعل و انفعالات، جریان های گرایش ها و نیروهای چند جهته، با پویایی بی نهایت جهان که علم به دانش آن وسواس دارد، پیوند می خورد. جهات اصلی و فرعی، مرکزی و محیطی، اصلی و بن بست، با داشتن طاقچه های خاص خود، در تعامل غیرتعادلی دائمی همزیستی دارند. شرایطی وجود دارد که فرآیند توسعه شامل اشکال آماده ای از حالت های آینده نیست. آنها به عنوان محصولات جانبی تعاملاتی که خارج از خود پدیده یا حداقل در حاشیه این چارچوب اتفاق می افتد، به وجود می آیند. و اگر علم قبلی توانایی قطع شاخه‌های جانبی را داشت - کره‌های محیطی که بی‌اهمیت به نظر می‌رسیدند - اکنون این یک تجمل غیرقابل استطاعت است. به نظر می رسد که تعریف «مهم نبودن» یا «جالب نبودن» در علم به طور کلی آسان نیست. یک محصول جانبی که در حاشیه اتصالات و روابط بوجود می آید، در برابر پس زمینه تلاقی زنجیره های مختلف علیت در شبکه ای از تعامل جهانی (از جمله تحت تأثیر عواملی که به طور ناچیز در گذشته خود را نشان داده اند)، می تواند به عنوان منبع نئوپلاسم است و حتی مهمتر از هدف اولیه باشد. او بر میل فنا ناپذیر هستی برای تحقق بخشیدن به همه ظرفیت هایش گواهی می دهد. در اینجا نوعی برابری فرصت ها وجود دارد، زمانی که هر چیزی که جایی برای بودن دارد، خود را اعلام می کند و نیاز به وجود شناخته شده دارد.

دانش را می توان به صریح، مثلاً مدون، و ضمنی، یعنی شخصی که قابل مدون شدن نیست، تقسیم کرد. به طور کلی، دانش ضمنی یک ماده کنجکاو است. نمی توان آن را دید، احساس کرد و 100٪ پذیرفت، بنابراین مدیریت آن بسیار دشوار است. اما این دانش ضمنی است که اغلب از همه مهمتر است. مایکل پولانی، فیلسوف علم، که خود مفهوم «دانش ضمنی» را وارد فرهنگ کرد، مورد زیر را به عنوان تصویری از نقش «دانش ضمنی» ذکر می‌کند. یک آزمایشگاه بریتانیایی تجهیزاتی را از همکاران آمریکایی خریداری کرد. قبل از شروع کار، انگلیسی ها بسیاری از دستورالعمل های عملیاتی را به دقت مطالعه کردند. با این حال، تجهیزات هرگز کار نمی کنند. متخصصان در مورد اینکه موضوع چیست متحیر شدند تا اینکه تصمیم گرفتند به سراغ سازنده بروند و با چشمان خود نحوه استفاده صحیح از ماشین ها را ببینند. پس از بازگشت، تیم توانست تجهیزات را راه اندازی کند. هنگامی که از متخصصان جدید در طول سفر پرسیده شد، آنها پاسخ دادند که نمی توانند در مقایسه با آنچه در دستورالعمل ها آمده است، چیز جدیدی را تدوین کنند. در اینجا یک مثال برجسته از تشخیص حضور دانش ضمنی است. یا مثال دیگری: مشخص است که کاپیتسا بزرگ مدت طولانی در انگلستان کار می کرد و ریاست یک آزمایشگاه (موسسه تحقیقاتی) را بر عهده داشت. هنگامی که دولت شوروی پیشنهاد خرید این (NII) را در رابطه با پایان سفر تجاری طولانی کاپیتسا داد، هایزنبرگ در این امر کمک کرد و گفت: آزمایشگاه (NII) به طور خاص برای کاپیتسا ایجاد شد و هیچ کس دیگری نمی توانست در آنجا کار کند. بنابراین آزمایشگاه باید به شوروی فروخته شود.

بنابراین معلوم می شود که افراد حامل این نوع مهم دانش هستند و این دانش در حین ارتباط مانند کارآموزی، کنفرانس و کار مشترک منتقل می شود. مثال دیگر: در رم باستانچنین رویه ای برای آموزش دولتمردان آینده وجود داشت. مرد جوانسناتور معروفی را به خانه آوردند، و او با تماشای چگونگی تهیه سخنرانی های سیاسی توسط سناتور، به او کمک کرد، مهارت های به دست آورد، هنجارهای رفتاری را آموخت. در مورد سیسرو ببینید.

از طریق تأمل، دانش ضمنی را به دانش آشکار تبدیل می کنیم. §. بازتاب به عنوان ابزاری برای تبدیل دانش ضمنی به دانش آشکار.

    مفهوم دانش شخصی M. Polanyi.

    دانش پیرامونی ( ضمنی ).

    سه حوزه همبستگی بین تفکر و گفتار. - حوزه «غیرقابل بیان» و حوزه «درک مشکل».

    ماهیت ابزاری "دانستن چگونه"

در فلسفه علم، مفاهیم توسعه علم نویسنده M. Polanyi, St. تولمین، تی کوهن، ای. لاکاتوش، جی. آغاسی، پی. فایرابند، جی. هولتون. مفهوم دانش ضمنی و شخصی با بیشترین اصالت متمایز می شود. پولانی. مایکل پولانی (1891-1976) - دانشمند بریتانیایی، اهل مجارستان. او در برلین در مؤسسه شیمی فیزیک کار می کرد، پس از به قدرت رسیدن نازی ها در آلمان در سال 1933 به بریتانیا مهاجرت کرد و در آنجا سمت استاد شیمی فیزیک و علوم اجتماعی در دانشگاه منچستر را داشت.

M. Polanyi گامی به سوی جامعه شناسی علم برمی دارد. اثر معروف او با نام خود «دانش شخصی. در راه فلسفه پسا انتقادی» اولویت های جدیدی را آشکار می کند. البته این مفهوم با خصومت کی پوپر مواجه شد و او را به غیرعقلان گرایی متهم کرد. به گفته رورتی، کواین همچنین پولانی را به خاطر اینکه می‌خواهد از مفهوم مشاهده خلاص شود، سرزنش کرد. اگرچه هدف اصلی مفهوم M. Polanyi غلبه بر ایده آل نادرست دانش علمی غیرشخصی شده بود. , به اشتباه با عینیت شناسایی شده است. این متفکر استدلال کرد: «آرمان حقیقت غیرشخصی و بی‌طرف با در نظر گرفتن ماهیت عمیقا شخصی عملی که حقیقت به وسیله آن اعلام می‌شود، قابل بازنگری است». او نوشت: «من ایده‌آل بی‌طرفی علمی را کنار گذاشته‌ام، و می‌خواهم ایده‌آل متفاوتی از دانش را پیشنهاد کنم». این دانشمند در بحث عنوان کتاب خود «دانش شخصی» خاطرنشان کرد: «ممکن است به نظر برسد که این دو مفاد با یکدیگر تضاد دارند. زیرا دانش واقعی غیرشخصی، جهانی، عینی در نظر گرفته می شود. برای من دانش درک فعال چیزهای قابل شناخت است، عملی که هنر خاصی را می طلبد.

در معرفت شناسی M. Polanyi، جهت گیری های انسان شناختی به طور قابل توجهی تقویت شده است. پایان نامه های اصلی نتیجه گیری هستند:

    علم توسط افراد با مهارت ساخته می شود.

    هنر فعالیت شناختی را نمی توان از کتاب درسی آموخت. فقط در ارتباط مستقیم با استاد منتقل می شود. (بنابراین، اصل سنتی «آنطور که من انجام می‌دهم!» با قدرتی تازه به نظر می‌رسد و در الگوی جدیدی ارائه می‌شود).

    افرادی که علم می سازند را نمی توان با دیگران جایگزین کرد و از دانشی که تولید می کنند جدا کرد.

    در فعالیت های شناختی و علمی، انگیزه های تجربه شخصی، تجربه، ایمان درونی به علم، ارزش آن، علاقه دانشمند و مسئولیت شخصی بسیار مهم است.

برای پولانی، دانش شخصی خودبخشی فکری است، سهم پرشور دانشمنداین دلیلی بر نقص نیست، بلکه عنصر اساسی دانش است. او تأکید می کند که هر تلاشی برای حذف دیدگاه انسان از تصویر ما از جهان، ناگزیر به بیهودگی منجر می شود. دانشمند مطمئن است که تثبیت حقیقت به تعدادی از دلایل و معیارهای ضمنی خود ما بستگی دارد که قابل تعریف رسمی نیستند. محدودیت های متناظر در مقام حقیقت که در کلمات رسمیت یافته است نیز اجتناب ناپذیر است.

پولانی نقش عظیم ایمان در فرآیند شناختی را دوباره ارزیابی می کند و خاطرنشان می کند که «ایمان چنان بی اعتبار شده است که علاوه بر تعداد محدودی از موقعیت های مربوط به مسلک دین، انسان مدرن توانایی باور کردن، پذیرش را از دست داده است. با اعتقاد به هرگونه اظهار نظر مبنی بر اینکه پدیده ایمان وضعیت تجلی ذهنی را دریافت کرده است که اجازه نمی دهد دانش به جهان شمول برسد.» به گفته نویسنده، امروز باید دوباره تشخیص دهیم که ایمان منبع معرفت است. سیستمی از اعتماد عمومی متقابل ایجاد می کند. رضایت صریح و ضمنی، اشتیاق فکری، وراثت فرهنگ - همه اینها حاکی از انگیزه های نزدیک به ایمان است. عقل به عنوان پایه نهایی خود بر ایمان تکیه می کند، اما هر بار می تواند آن را زیر سوال ببرد. پیدایش و وجود مجموعه‌ای از بدیهیات، اصول و اصول در علم نیز ریشه در این باور ما دارد که جهان یک کل هماهنگ کامل و قابل پذیرش دانش ماست.

برای M. Polanyiبدیهی است که تسلط بر دانش هر چقدر هم که توسعه یافته و قدرتمند باشد، با زبان قابل توصیف و بیان نیست. البته این تز با تکلیف ایجاد زبان یکپارچه علم در تضاد است. دانش علمی ارائه شده در متون مقالات علمی و کتب درسی، به گفته اندیشمند، تنها بخش خاصی است که در کانون آگاهی قرار دارد. بخش دیگر بر نیمی از دانش به اصطلاح جانبی (یا ضمنی) متمرکز است که دائماً فرآیند شناخت را همراهی می کند. دانش ضمنی و پیرامونی را می‌توان با قیاس با «تشخیص حاشیه‌ای احساسات» از ابزاری در دست تفسیر کرد، که بدون آن فرآیند فعالیت به‌عنوان یک فرآیند هدفمند غیرممکن است. «عمل دانستن با سازماندهی مجموعه‌ای از اشیاء که به عنوان ابزار یا نشانه‌ها مورد استفاده قرار می‌گیرند و شکل دادن آنها به یک نتیجه ماهرانه، نظری یا عملی انجام می‌شود. می‌توان گفت که در این مورد آگاهی ما در رابطه با «تمرکز آگاهی» اصلی یکپارچگی که در نتیجه به آن دست می‌یابیم، «پیرامونی» است.

و

حوزه دوم دانش به خوبی از طریق گفتار منتقل می شود. این ناحیه ای است که مؤلفه تفکر در قالب اطلاعاتی وجود دارد که می تواند به طور کامل با گفتار کاملاً فهمیده منتقل شود، به طوری که در اینجا حوزه دانش ضمنی با متنی که حامل معنای آن است منطبق است. این است. در حوزه سوم، حوزه «درک مشکل» - بین محتوای غیرکلامی تفکر و گفتار - ناهماهنگی وجود دارد که مفهوم‌سازی محتوای فکر را دشوار می‌کند. این حوزه ای است که در آن دانش ضمنی و دانش رسمی مستقل از یکدیگر هستند. مکانیسم آشنایی با شی نیز در حجم دانش شخصی و ضمنی غوطه ور است که در نتیجه آن دومی در روند فعالیت زندگی گنجانده می شود و مهارت ها و توانایی های برقراری ارتباط با آن شکل می گیرد. بنابراین، آشنایی با یک شی به عنوان دانش اولیه در مورد آن، تبدیل به مهارت و توانایی استفاده، رسیدگی به این شی، به دانش شخصی فرد تبدیل می شود. البته توجه داشته باشید که مهارت‌ها با وجود شباهت‌هایی که در طرح فعالیت دارند، متفاوت و فردی هستند. وظیفه کپی کردن مهارت شخص دیگری لایه ای از دانش شخصی خود را ایجاد می کند. (H.P. - تجربه سیسرو)."مطمئن است که M. Polanyi، نوشتن قوانین عمل ماهرانه می تواند مفید باشد، اما به طور کلی آنها موفقیت فعالیت را تعیین نمی کنند. آنها اصولی هستند که تنها در صورتی می توانند به عنوان یک راهنما عمل کنند که در مهارت عملی یا تسلط هنر قرار گیرند. آنها نمی توانند جایگزین دانش شخصی شوند."

این توسط کل سازمان بدن فرد تنظیم می شود و از دانش ابزاری که بیان نشده باقی مانده است جدایی ناپذیر است. از نظر عملیاتی، معنا در صفحه زیر شکل می گیرد - در فرآیند تجربه خواندن درونی متن در حال ظهور "برای خود" و تلاش برای بیان آن "خارج" از طریق سیستم زبانی ایجاد شده توسط انسان. پولانی استدلال می کند که معنا نیز از اعتماد شخصی که در قضاوت علمی اعلام شده سرمایه گذاری شده است جدا ناپذیر است.

محققان خلاقیت متفکر تأکید می کنند که اکتشافات روانشناسی گشتالت او را بر آن داشت تا در مبانی مفهوم سنتی دانش تجدید نظر کند. گشتالت - به عنوان یک تصویر یا شکلی پایدار بصری از لحاظ فضایی ادراک شده از اشیاء - نشان دهنده تقدم کل بر اجزا است. این روش برای تشکیلات ذهنی به کار می رود تا یک ساختار کل نگر واحد را بازسازی کند که عناصر و اجزای مختلف را متحد و به هم متصل می کند. در واقع، فن آوری مهارت های عملیاتی، فرآیندهای شکل گیری مهارت ها به عنوان دانش، که علاوه بر نتیجه عینی، به معانی جدید، به محتوای رنگارنگ شخصیتی سرازیر می شود، از دید روش شناسان و معرفت شناسان فرار کرد. M. Polanyi منجر به نیاز به در نظر گرفتن مدل جدیدی برای رشد دانش علمی شد که مکانیسم‌های شخصی-شناختی موجود فعالیت شناختی را در نظر بگیرد.

نظرات و توضیحات:

دانش -اطلاعات گزینشی، سفارشی، به روش (روش) معین، مطابق با هر معیار (هنجار) به دست آمده، اطلاعات رسمی که دارای اهمیت اجتماعی است و توسط سوژه های اجتماعی خاص و جامعه به عنوان یک کل به عنوان دانش شناخته می شود. با توجه به معیارهای فوق، دانش را می توان بر حسب سطح عملکرد آن به دو نوع تقسیم کرد: دانش عادی زندگی روزمره و دانش تخصصی (علمی، دینی، فلسفی و غیره). همچنین ساختارهایی از دانش آشکار، ارائه شده، منطقی طراحی شده (بیان شده) و ضمنی (نهفته) وجود دارد که در ساختارهای تجارب انباشته شده اجتماعی-فرهنگی و در ناخودآگاه انسان بومی شده است. علاوه بر این، در دانش صریح، می توان "عینی" را با هدف اشیاء، فرآیندها، پدیده های دانش و فرادانش (دانش در مورد دانش) مشخص کرد. در فلسفه، بخش های زیر به مسئله معرفت می پردازند: معرفت شناسی («آموزه معرفت»)، معرفت شناسی («آموزه معرفت»). روش شناسی ("دکترین روش") مدعی جایگاه ویژه ای است.

اجازه دهید اکنون به تفصیل رابطه بین دانش آشکار و ضمنی را بررسی کنیم.

دانش صریح- این دانشی است که می تواند به اطلاعات تبدیل شود و در رسانه ها (کاغذی و الکترونیکی) ذخیره شود و بدون توجه به درک آن توسط شخص وجود خواهد داشت. دانش صریح با امروز، دیروز مطابقت دارد و می تواند در یک رسانه ضبط شود.

دانش ناملموس -دانش شخصی پنهان، بیان نشده و غیر انعکاسی، لایه غیرمفصل و غیر انعکاسی تجربه انسانی. دانش ضمنی با تجربه عملی فرد مرتبط است و بدون از دست دادن جزئی اطلاعات قابل تدوین نیست. دانش ضمنی شامل مهارت ها، توانایی ها، توانایی ها، احساسات یک فرد است. دانش ضمنی منبع منحصر به فردی است که کپی کردن آن دشوار است.

همانطور که در بالا نشان داده شد، M. Polanyi از این تز نتیجه می گیرد که یک فرد دارای دو نوع دانش است: صریح، بیان شده، بیان شده در مفاهیم و قضاوت ها، و ضمنی، ضمنی، که در زبان بیان نشده است، اما در مهارت های بدنی، در طرح های ادراک تجسم یافته است. و تسلط عملی . . پولانی در درمان دانش ضمنی، بین ادراک «کانونی» و شناخت چیزهای دانش «پیرامونی» یا «ابزاری» تمایز قائل می شود.

ایده مرکزی پولانیعبارت است از این که علم توسط افرادی ساخته می شود که بر مهارت ها و توانایی های مناسب فعالیت شناختی تسلط دارند، تسلط بر شناخت، که نمی توان به طور جامع توصیف و با استفاده از زبان بیان کرد. بنابراین، دانش علمی بیان شده، آنچه در متون کتب درسی، مقالات علمی ارائه می شود، به گفته پولانی، تنها بخش کوچکی از دانش است که در کانون آگاهی قرار دارد. ادراک معنا خارج از زمینه دانش ضمنی و پیرامونی غیرممکن است. معنای گزاره های علمی با زمینه ضمنی دانش پنهان (یا ضمنی) تعیین می شود که ماهیت ابزاری دارد: "دانش چگونه انجام می شود" ، "دانش مهارت ها" که توسط کل سازمان بدنی و ذهنی ارائه می شود. یک شخص. فرایند بیان، «خواندن» معنا، که در کانون آگاهی قرار دارد، بدون یک زمینه جامع و غیر جزئی غیرممکن است.

در دانش علمی، دانش صریح و بیان شده به عنوان دانش بین فردی عمل می کند، در نظریه های علمی، فرضیه ها، مدل های نظری و قوانین تجربی نشان داده می شود. با این حال، به گفته پولانی، بیان همیشه در رابطه با دانش ناقص می ماند. بنابراین، پیشرفت علم بدون دانش شخصی ضمنی غیرممکن است، که به طور پنهان در تجربه فردی محققان - در هنر آزمایش، تشخیص، تسلط بر مدل های نظری آنها وجود دارد. این دانش غیرقابل بیان و "ساکت" در کتاب های درسی و کتابچه های راهنما ارائه نشده است، نمی توان آن را در تک نگاری های علمی و مقالات مجلات یافت. این یا در طول تماس مستقیم شخصی دانشمندان یا در فرآیند تحقیقات تجربی مشترک منتقل می شود. مفهوم پولانی به عنوان جایگزینی برای نظریه‌های «بنیادگرایانه» دانش (تجربه‌گرایی منطقی، مارکسیسم) مطرح شد که حضور اشکال فطری، ناخودآگاه و غیر بازتابی دانش را کاملاً حذف می‌کند. پیشرفت در دانش علمی، به گفته پولانی، به فداکاری فرد بستگی دارد، که در آن تماس با واقعیت برقرار می شود. اعتماد به نفس تمایل ما را برای دست کشیدن از یک اقدام معمول تعیین می کند. فداکاری ما برای جستجوی چیز جدید با شور و شوق آغشته شده است.

ما زبان خود را به این معنا می دانیم که می دانیم چگونه از آن برای انتقال این یا آن محتوای عینی استفاده کنیم. اما این شناخت زبان ضمنی است، زیرا برای ما زبان از اشیایی که به کمک آن دریافت می کنیم جدایی ناپذیر است. گاهی اوقات ما حتی متوجه خود این زبان، ساختار آن نمی شویم، در "پس زمینه"، در "حاشیه" آگاهی است. اما از طریق تأمل، زبان می تواند به دانش صریح تبدیل شود. وقتی صحبت می کنیم، "صحت"، رعایت هنجارهای گفتار، سواد نوشتاری را منعکس نمی کنیم. هنجارها، قوانین به طور شهودی، به طور خودکار مشاهده می شوند. از طریق تأمل، دانش ضمنی را به دانش آشکار تبدیل می کنیم.

من موضع پولانی را «عقل گرایی پسا انتقادی» می نامم. این امر اولاً به معنای تشخیص این حقیقت بدیهی است که علم ساخته مردم و افزون بر آن افراد صاحب تسلط است. هنر فعالیت شناختی و ظرافت های آن را نمی توان از کتاب درسی آموخت، فقط در ارتباط مستقیم با استاد ارائه می شود. از این نتیجه برمی‌آید که ثانیاً نمی‌توان افرادی را که علم می‌سازند، به‌صورت مکانیکی و ساده از دانشی که تولید می‌کنند جدا کرد و تنها با کمک کتاب‌های درسی، مقدمه‌های دیگری برای این دانش جایگزین کرد. و در نهایت، ثالثاً، پولانی انگیزه تجربه علمی را به عنوان یک تجربه درونی، ایمان درونی به علم، در ارزش آن، علاقه پرشور دانشمند به جستجوی حقیقت علمی عینی، مسئولیت شخصی در فلسفه علم مدرن معرفی می کند. آی تی.

دانش ضمنی توسط شخص در اقدامات عملی، در کارهای علمی مدرن تسلط پیدا می کند و به عنوان مبنایی برای فعالیت هدفمند او عمل می کند. در علم، دانش صریح در مفاهیم، ​​نظریه‌ها و دانش ضمنی به عنوان دانش شخصی که در هنر آزمایش و مهارت‌های نظری دانشمندان، در علایق و باورهای آنها تنیده شده است، بازنمایی می‌شود. از دیدگاه پولانی، «دو نوع دانش وجود دارد که همیشه به طور مشترک در فرآیند شناخت کلیت فراگیر گنجانده می شوند. اینها عبارتند از: - شناخت شی با تمرکز بر آن به عنوان یک کل. - آگاهی از شیء بر اساس ایده های ما در مورد هدفی که به عنوان بخشی از این یکپارچگی انجام می دهد، بخشی از آن است. دومی را می توان دانش ضمنی نامید. به گفته پولانی، دانش ضمنی مشمول توضیح کامل نیست و از طریق آموزش مستقیم در مهارت تحقیق علمی و تماس های شخصی دانشمندان منتقل می شود. از دستی به دست دیگر منتقل می شود. تجربه علمی پولانی به دلیل تمایل پرشور محقق برای دستیابی به حقیقت علمی واقعاً تجربه شده است و به وضوح با شخصیت رنگ آمیزی شده است.

«وقتی گروهی از اشیاء را درک می‌کنم، در عین حال از تفاوت بین آگاهی خود و این اشیاء آگاهم، از موقعیت مکانی-زمانی بدنم نیز آگاهم. با این حال، همه این حقایق آگاهی در "تمرکز" آن نیست، بلکه، همانطور که بود، در "پس زمینه"، در "پیرامون" آن است. آگاهی من مستقیماً متوجه اشیاء خارجی است که موضوع دانش هستند. بدن من، آگاهی من، فرآیند شناختی من در این مورد در دایره اشیاء تجربه، ابژه های دانش گنجانده نمی شود. بنابراین، دانش در مورد خود که توسط هر تجربه ای در نظر گرفته می شود، که در قالب خودآگاهی بیان می شود، دانشی از نوع خاص است. می‌توان آن را تا حدودی «دانش ضمنی» نامید، برخلاف دانش صریحی که معمولاً با آن سروکار داریم. هدف از فرآیند شناختی به دست آوردن دانش صریح است. دانش ضمنی به عنوان وسیله ای عمل می کند، راهی برای به دست آوردن دانش آشکار» / Lektorsky V.A. موضوع، شیء، شناخت. - م. 1980. ص255. وقتی با دستم شیئی را لمس می کنم، خود شیء را حس می کنم نه دستم را. ادراک لمسی از یک شی خارجی صحبت می کند و نه از خود. و فقط در «پس‌زمینه» آگاهی، عمل لمس خود را تجربه می‌کنم و تأثیر جسم را روی من در نوک انگشتانم محلی می‌کنم. در این مورد، اگر من شی را نه با دستم، بلکه با چوب لمس کنم، ادراک لامسه دوباره به خود شی اشاره دارد، نه به وسیله ای که استفاده می کنم - پلاک. دومی دیگر در "تمرکز" آگاهی قرار نمی گیرد، بلکه معلوم می شود که در "حاشیه" آن است و به عنوان ادامه مستقیم بدن من تجربه می شود. در این مورد، احساس برخورد جسم - قبلاً اشاره کردیم که این با تصویر ملموس اشیا یکی نیست! - توسط من به عنوان موضعی دیگر نه در نوک انگشتان، بلکه در انتهای چوب تجربه می شود / Lektorsky V.A. موضوع، شیء، شناخت. - م. 1980. ص255.

م. پولانی، نقش عظیم ایمان در فرآیند شناختی را دوباره ارزیابی می کند و خاطرنشان می کند: «ایمان چنان بی اعتبار شده است که علاوه بر تعداد محدودی از موقعیت های مربوط به مسلک دین، انسان مدرن توانایی ایمان را از دست داده است. ، با قاطعیت پذیرفتن هر گونه اظهار نظر مبنی بر اینکه پدیده ایمان وضعیت تجلی ذهنی را دریافت کرده است ، که اجازه نمی دهد دانش به جهانی شدن برسد. به گفته نویسنده، امروز باید دوباره تشخیص دهیم که ایمان منبع معرفت است. سیستمی از اعتماد عمومی متقابل ایجاد می کند. رضایت صریح و ضمنی، اشتیاق فکری، وراثت فرهنگ - همه اینها حاکی از انگیزه های نزدیک به ایمان است. عقل به عنوان پایه نهایی خود بر ایمان تکیه می کند، اما هر بار می تواند آن را زیر سوال ببرد. پیدایش و وجود مجموعه‌ای از بدیهیات، اصول و اصول در علم نیز ریشه در این باور ما دارد که جهان یک کل هماهنگ کامل و قابل پذیرش دانش ماست.

پولانی آگاهی غنی خود را از سیر و توسعه فلسفه علم نشان می دهد. او بیان می کند (نه بدون تأسف) که چنین بازنمایی از علوم طبیعی به عنوان ایده آل دانش انتخاب شده است، که در آن مانند مجموعه ای از گزاره ها به نظر می رسد، «به این معنا که محتوای آنها کاملاً با مشاهده تعیین می شود، و شکل آنها می تواند متعارف باشد.» بنابراین، او به طور غیرمستقیم به هر سه مرحله ای که فلسفه علم گذرانده است، اشاره می کند، و آن را به توصیف اقتصادی حقایق، به زبانی متعارف برای ثبت نتیجه گیری و فرمول بندی داده های مشاهده ای به زبان جملات پروتکل تقلیل می دهد. با این حال، به نظر او، شهود را نمی توان از فرآیند شناختی حذف کرد.

در مفهوم دانش شخصی M. Polanyi، مفسران سه حوزه اصلی یا سه گزینه را برای نسبت تفکر مشخص می کنند. وسخن، گفتار. اولین مورد با حوزه دانش ضمنی مشخص می شود که بیان شفاهی آن خودکفا نیست یا به اندازه کافی کافی نیست. این حوزه ای است که در آن مؤلفه دانش ضمنی ضمنی به حدی تسلط دارد که بیان مفصل آن در اینجا اساساً غیرممکن است. می توان آن را قلمرو «بیان ناپذیر» نامید. این دانش مبتنی بر تجربیات و برداشت های زندگی را در بر می گیرد. این دانش عمیقا شخصی است و ترجمه و اجتماعی کردن آن بسیار بسیار دشوار است. هنر همیشه سعی کرده این مشکل را با ابزار خودش حل کند. کنش هم آفرینی و همدلی توانایی نگریستن به جهان و زندگی را از نگاه قهرمان درام زندگی منعکس می کرد.

حوزه دوم دانش به خوبی از طریق گفتار منتقل می شود. این ناحیه ای است که مؤلفه تفکر در قالب اطلاعاتی وجود دارد که می تواند به طور کامل با گفتار کاملاً فهمیده منتقل شود، به طوری که در اینجا حوزه دانش ضمنی با متنی که حامل معنای آن است منطبق است. این است. در حوزه سوم، حوزه «درک مشکل» - بین محتوای غیرکلامی تفکر و گفتار - ناهماهنگی وجود دارد که مفهوم‌سازی محتوای فکر را دشوار می‌کند. این حوزه ای است که در آن دانش ضمنی و دانش رسمی مستقل از یکدیگر هستند. مکانیسم آشنایی با شی نیز در حجم دانش شخصی و ضمنی غوطه ور است که در نتیجه آن دومی در روند فعالیت زندگی گنجانده می شود و مهارت ها و توانایی های برقراری ارتباط با آن شکل می گیرد. بنابراین، آشنایی با یک شی به عنوان دانش اولیه در مورد آن، تبدیل به مهارت و توانایی استفاده، رسیدگی به این شی، به دانش شخصی فرد تبدیل می شود. البته توجه داشته باشید که مهارت‌ها با وجود شباهت‌هایی که در طرح فعالیت دارند، متفاوت و فردی هستند. وظیفه کپی کردن مهارت شخص دیگری لایه ای از دانش شخصی خود را ایجاد می کند. "مطمئن است که M. Polanyi، نوشتن قوانین عمل ماهرانه می تواند مفید باشد، اما به طور کلی آنها موفقیت فعالیت را تعیین نمی کنند. آنها اصولی هستند که تنها در صورتی می توانند به عنوان یک راهنما عمل کنند که در مهارت عملی یا تسلط هنر قرار گیرند. آنها نمی توانند جایگزین دانش شخصی شوند."

ابداعات اساسی مفهوم M. Polanyi عبارت است از این که معنای مفاد علمی وابسته به زمینه ضمنی دانش پنهان، «دانش به عنوان» است که در مبانی عمیق آن ویژگی ابزاری دارد. کل سازمان بدنی یک فرد و از دانش ابزاری که بیان نشده باقی می ماند جدایی ناپذیر است. از نظر عملیاتی، معنا در یک صفحه برش شکل می گیرد - در فرآیند تجربه خواندن درونی متن در حال ظهور "برای خود" و تلاش برای بیان آن "خارج" از طریق سیستم زبانی ایجاد شده توسط انسان. پولانی استدلال می کند که معنا نیز از اعتماد شخصی که در قضاوت علمی اعلام شده سرمایه گذاری شده است جدا ناپذیر است.

یک دانشمند مدرن باید آماده ثبت و تجزیه و تحلیل نتایج حاصل از خارج و علاوه بر هدف گذاری آگاهانه خود باشد، از جمله این واقعیت که ممکن است نتیجه دوم بسیار غنی تر از هدف بومی باشد. زمینه‌های معنایی محتوا بدون برنامه‌ریزی با هدف‌گذاری، نفوذ ناخواسته در نتیجه، جهان را به‌طور بی‌علاقه‌ای به صورت جهانی نشان می‌دهد. بخشی از منزوی شدن به عنوان موضوع مطالعه در واقع یک انتزاع مجزا نیست. با شبکه ای از فعل و انفعالات، جریان های گرایش ها و نیروهای چند جهته، با پویایی بی نهایت جهان که علم به دانش آن وسواس دارد، پیوند می خورد. جهات اصلی و فرعی، مرکزی و محیطی، اصلی و بن بست، با داشتن طاقچه های خاص خود، در تعامل غیرتعادلی دائمی همزیستی دارند. شرایطی وجود دارد که فرآیند توسعه شامل اشکال آماده ای از حالت های آینده نیست. آنها به عنوان محصولات جانبی تعاملاتی که خارج از خود پدیده یا حداقل در حاشیه این چارچوب اتفاق می افتد، به وجود می آیند. و اگر علم قبلی توانایی قطع شاخه‌های جانبی را داشت - کره‌های محیطی که بی‌اهمیت به نظر می‌رسیدند - اکنون این یک تجمل غیرقابل استطاعت است. به نظر می رسد که تعریف «مهم نبودن» یا «جالب نبودن» در علم به طور کلی آسان نیست. یک محصول جانبی که در حاشیه اتصالات و روابط بوجود می آید، در برابر پس زمینه تلاقی زنجیره های مختلف علیت در شبکه ای از تعامل جهانی (از جمله تحت تأثیر عواملی که به طور ناچیز در گذشته خود را نشان داده اند)، می تواند به عنوان منبع نئوپلاسم است و حتی مهمتر از هدف اولیه باشد. او بر میل فنا ناپذیر هستی برای تحقق بخشیدن به همه ظرفیت هایش گواهی می دهد. در اینجا نوعی برابری فرصت ها وجود دارد، زمانی که هر چیزی که جایی برای بودن دارد، خود را اعلام می کند و نیاز به وجود شناخته شده دارد.

دانش را می توان به صریح، مثلاً مدون، و ضمنی، یعنی شخصی که قابل مدون شدن نیست، تقسیم کرد. به طور کلی، دانش ضمنی یک ماده کنجکاو است. نمی توان آن را دید، احساس کرد و 100٪ پذیرفت، بنابراین مدیریت آن بسیار دشوار است. اما این دانش ضمنی است که اغلب از همه مهمتر است. مایکل پولانی، فیلسوف علم، که خود مفهوم «دانش ضمنی» را وارد فرهنگ کرد، مورد زیر را به عنوان تصویری از نقش «دانش ضمنی» ذکر می‌کند. یک آزمایشگاه بریتانیایی تجهیزاتی را از همکاران آمریکایی خریداری کرد. قبل از شروع کار، انگلیسی ها بسیاری از دستورالعمل های عملیاتی را به دقت مطالعه کردند. با این حال، تجهیزات هرگز کار نمی کنند. متخصصان در مورد اینکه موضوع چیست متحیر شدند تا اینکه تصمیم گرفتند به سراغ سازنده بروند و با چشمان خود نحوه استفاده صحیح از ماشین ها را ببینند. پس از بازگشت، تیم توانست تجهیزات را راه اندازی کند. هنگامی که از متخصصان جدید در طول سفر پرسیده شد، آنها پاسخ دادند که نمی توانند در مقایسه با آنچه در دستورالعمل ها آمده است، چیز جدیدی را تدوین کنند. در اینجا یک مثال برجسته از تشخیص حضور دانش ضمنی است. یا مثال دیگری: مشخص است که کاپیتسا بزرگ مدت طولانی در انگلستان کار می کرد و ریاست یک آزمایشگاه (موسسه تحقیقاتی) را بر عهده داشت. هنگامی که دولت شوروی پیشنهاد خرید این (NII) را در رابطه با پایان سفر تجاری طولانی کاپیتسا داد، هایزنبرگ در این امر کمک کرد و گفت: آزمایشگاه (NII) به طور خاص برای کاپیتسا ایجاد شد و هیچ کس دیگری نمی توانست در آنجا کار کند. بنابراین آزمایشگاه باید به شوروی فروخته شود.

بنابراین معلوم می شود که افراد حامل این نوع مهم از دانش هستند و این دانش در حین ارتباط مانند کارآموزی، کنفرانس و کار مشترک منتقل می شود. مثال دیگر: در روم باستان، چنین رویه ای برای تربیت دولتمردان آینده وجود داشت. مرد جوانی را به خانه برخی از سناتورهای معروف آوردند و او با تماشای چگونگی تهیه سخنرانی های سیاسی توسط سناتور و کمک به او در این امر ، مهارت های به دست آورد ، هنجارهای رفتار را آموخت. در مورد سیسرو ببینید.

از طریق تأمل، دانش ضمنی را به دانش آشکار تبدیل می کنیم. §. بازتاب به عنوان ابزاری برای تبدیل دانش ضمنی به دانش آشکار.

شناسایی سنت علمی در توسعه دانش توسط کوهن به نقطه آغازی در حرکت بیشتر فلسفه علم تبدیل شد. یکی دیگر از نمایندگان روند تاریخی در فلسفه علم بود مایکل پولانی (1891-1976)، شیمیدانی است که به دلیل کارش در فلسفه علم شناخته شده است. او اهل مجارستان است و از سال 1923 تا 1933 در مؤسسه شیمی فیزیک در برلین کار کرد. در سال 1933 به بریتانیا مهاجرت کرد و در دانشگاه منچستر به عنوان استاد شیمی و علوم اجتماعی مشغول به کار شد. او یکی از توسعه دهندگان روش های مکانیکی کوانتومی برای محاسبه سرعت واکنش های شیمیایی است. در فلسفه و جامعه شناسی علم، کتاب «دانش شخصی» (ترجمه روسی، 1985) او بیشتر شناخته شده است.

موضع پولانی با موضع کوهن و پوپر از این جهت متفاوت است که پولانی مفهوم مسخ شده دانش علمی را رد می کند. این رویکرد بود که توسط پوپر و کوهن به اشتباه با عینیت شناسایی شد. پولانی، در مقابل، استدلال می‌کند: «آرمان حقیقت غیرشخصی و بی‌طرف، با در نظر گرفتن ماهیت عمیقاً شخصی عملی که حقیقت توسط آن اعلام می‌شود، در معرض بازنگری است». برای این کار، پوپر پولانی را به غیرعقلان گرایی متهم کرد. طرفداران پولانی موضع او را اعلام کردند عقل گرایی پسا انتقادی . ماهیت آن چیست:

اولا،در تشخیص این حقیقت بدیهی که علم توسط افرادی با مهارت خاصی ساخته می شود. هنر فعالیت شناختی و ظرافت های آن را نمی توان از کتاب درسی آموخت، فقط در ارتباط مستقیم با استاد ارائه می شود.

ثانیاًافرادی که علم می‌سازند را نمی‌توان به‌صورت مکانیکی و ساده از دانشی که تولید می‌کنند جدا کرد و تنها با کمک کتاب‌ها و کتاب‌های درسی آن‌ها را با دانش‌های دیگری که به این دانش متصل هستند جایگزین کرد.

ثالثاًپولانی از طریق معرفت شناسی خود از "دانش شخصی" تلاش می کند تا انگیزه های جهت گیری ارزشی دانشمند، تجربه علمی او به عنوان یک تجربه درونی، ایمان به علم، مسئولیت شخصی در قبال آن را به فلسفه علم مدرن وارد کند.

پولانی نوشت: «زمان زیادی که دانشجویان شیمی، زیست‌شناسی و پزشکی به تمرین‌های عملی اختصاص می‌دهند، نشان‌دهنده نقش مهمی است که در این رشته‌ها با انتقال دانش و مهارت‌های عملی از معلم به دانش‌آموز ایفا می‌شود. با توجه به مطالب فوق، می توان نتیجه گرفت که در قلب علم، زمینه های عملی وجود دارد دانشی که از طریق فرمول بندی قابل انتقال نیست. پولانی این نوع دانش را دانش ضمنی نامید. . از نظر پولانی، دانش شخصی یک تعهد فکری است، مشارکت پرشور آگاه. دانشمند مطمئن است که تثبیت حقیقت به تعدادی از دلایل و معیارهای ضمنی خود ما بستگی دارد که قابل تعریف رسمی نیستند.

پولانی نقش ایمان را در فرآیند شناختی مورد ارزیابی مجدد قرار می دهد و این مفهوم را از تفسیر ایمان به معنای محدود به عنوان دینی متمایز می کند. به گفته این دانشمند، باز هم باید تشخیص دهیم که ایمان منبع معرفت است. عقل به عنوان پایه نهایی خود بر ایمان تکیه می کند، اما هر بار می تواند آن را زیر سوال ببرد. استفاده از بدیهیات، فرضیه ها و اصول در علم ریشه در اعتقاد ما دارد، یعنی به معنای وسیع، در این باور که جهان یک کل هماهنگ کامل و قابل پذیرش دانش ماست. رضایت صریح و ضمنی، اشتیاق فکری، میراث فرهنگ - همه اینها وضعیت خاصی از آگاهی ما را نشان می دهد که ارتباط نزدیکی با ایمان دارد.

سه حوزه اصلی یا سه گزینه برای رابطه بین تفکر و گفتار در مفهوم دانش شخصی توسط M. Polanyi وجود دارد.. اولین حوزه ای از دانش ضمنی است که بیان شفاهی آن خودکفا یا ناکافی است. به آن منطقه "غیر قابل بیان" می گویند . این یک دانش خاص بر اساس تجربیات و برداشت های زندگی است. انتقال و معاشرت آنها دشوار است. هنر در پی آن است که این دانش را از طریق دنیای درونی و زندگی قهرمان اثر به وسیله خود منتقل کند. دومین حوزه دانش به خوبی از طریق گفتار منتقل می شود و در قالب برخی اطلاعات وجود دارد. سوم حوزه دانش را ناحیه می گویند "فهمیدنش مشکل است" . بین محتوای غیرکلامی تفکر و وسایل گفتاری قرار دارد که قادر به مفهوم سازی محتوای فکر نیستند.

ابداعات اساسی مفهوم M. Polanyi در این است که معنای مفاد علمی به زمینه ضمنی دانش پنهان بستگی دارد. "دانستن چگونه" که در پایه های عمیق خود شخصیتی ابزاری دارد. معنای قضاوت علمی با خواندن درونی متن "برای خود" و تلاش برای بیان آن "بیرون" از طریق سیستم زبان شکل می گیرد. پولانی استدلال می کند که معنا نیز از اعتماد شخصی که در قضاوت علمی اعلام شده سرمایه گذاری شده است جدا ناپذیر است. پژوهشگران آثار پولانی معتقدند که فیلسوف به تجدید نظر در مبانی مفهوم سنتی دانش و ایجاد مفهوم خود تحت تأثیر اکتشافات روانشناسی گشتالت آمده است.

بنابراین، سنت در علم که کوهن به آن اشاره می کند، به گفته پولانی، هم می تواند به صورت کلامی، هم در قالب متون موجود باشد و هم در قالب دانش ضمنی غیرکلامی. دومی از معلم به دانش آموز یا از نسلی به نسل دیگر در سطح نمایش مستقیم الگوهای فعالیت یا همانطور که گاهی اوقات می گویند در سطح مسابقات رله اجتماعی منتقل می شود. مفهوم دانش ضمنی معرفی شده توسط M. Polanyi امکان غنی سازی و تمایز چشمگیر تصویر کلی از شکل گیری قضاوت های علمی را فراهم کرد. او منجر به در نظر گرفتن مدل جدیدی برای رشد دانش علمی شد که مکانیسم‌های شخصی-شناختی موجود فعالیت‌های شناختی را در نظر بگیرد.


2022
polyester.ru - مجله دخترانه و زنانه