21.11.2020

کدام نویسنده مورفین مصرف کرده است. میخائیل بولگاکوف نویسنده ای نابغه و دارای بیماری جدی یا معتاد به مواد مخدر است. سنگ قبر ، آتش و شبح گوگول


علم و تکنولوژی
00:02 ، 23 نوامبر 2015
مرفین ، عوضی ها!
بولگاکوف هنگام کار در "استاد و مارگاریتا" به مصرف مواد مخدر محکوم شد

دانشمندان آثاری از مرفین را در صفحات نسخه دست نویس The Master و Margarita پیدا کرده اند. به نظر آنها ، این ثابت می کند که میخائیل بولگاکوف در سالهای اخیر به استفاده از داروهای سخت برگشته است. آنچه دانشمندان دریافتند ، استاد از چه چیزی بیمار است و چرا این یافته مهم است - "Lenta.ru" فهمید.

اعتقاد بر این بود که میخائیل بولگاکوف در سال 1918 با عادت مهلکی - استفاده از مرفین - گره خورد. با این حال ، تجزیه و تحلیل شیمیایی نسخه خطی رمان استاد و مارگاریتا ، که نویسنده از 1936 تا 1940 بر روی آن کار کرد ، نشان داد که او هرگز موفق به ترک مواد مخدر نشده است. این نتیجه توسط گروهی از دانشمندان از اسرائیل و ایتالیا به دست آمد ، بر اساس نتایج تحقیقات خود ، مقاله ای را در ژورنال پروتئومیکس منتشر کردند.

ده نسخه از 127 صفحه نسخه اصلی که به طور تصادفی انتخاب شده اند ، مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. در این مطالعه از مواد خانه Pashkov (RSL) و مجموعه های خصوصی استفاده شده است. همه این قطعات نسخه خطی در حراج "In Nikitsky" در سال 2014 زیر چکش قرار گرفت.

مولکول های مواد آلی با استفاده از میکرو گرانول از ورق های نسخه استخراج شده و سپس با استفاده از کروماتوگرافی مایع گازی و طیف سنجی جرمی مورد مطالعه قرار گرفتند. در نتیجه ، آثاری از مورفین و همچنین محصول تجزیه آن در روند متابولیسم بدن انسان ، 6-مونواستیل مورفین (C19H21NO4) پیدا شد. محتوای مرفین در هر سانتی متر مربع از هر یک از ورق های دست نویس از 2 تا 100 نانوگرم بود. دو فرضیه مطرح شده است: این دارو یا از بزاق و انگشتان نویسنده به آنجا رسیده است (اگر وی از دارو به صورت خوراکی استفاده کرده باشد) یا با عرقی که از طریق پوست دست آزاد می شود.

به گفته دانشمندان ، این واقعیت که آثار مرفین 75 سال پس از مرگ نویسنده حفظ شده است ، می تواند با این واقعیت توضیح داده شود که هیچ ماده سفید کننده ای مانند کلر در مقاله وجود ندارد. حداقل مواد مخدر و فرآورده های پوسیدگی آن در صفحات اول نسخه خطی و همچنین در قسمت های اختصاص داده شده به پونتیوس پیلاتس و یشوا ها نوذری است. صفحه ای که بیشترین میزان مرفین را دارد (100 نانوگرم) حاوی یک طرح کلی است که نویسنده بیش از یک بار آن را دوباره کار کرده است. 50 نانوگرم در صفحات فصل هشتم - "دوئل بین استاد و شاعر" یافت شد.

دانشمندان اصرار دارند که مورفین را خود نویسنده و نه افسران NKVD که نسخه را پس از مرگ بولگاکف مصادره کردند ، مصرف کنند. چکیست ها مورفین مصرف نمی کنند بلکه داروهای خالص مانند هروئین و کوکائین مصرف می کنند. محققان همچنین نمونه های مرفین قدیمی را که از بیمارستانهایی که به عنوان رهبر عالی حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی و KGB و همچنین آمپولهای موجود در داروخانه های قدیمی مسکو یافت می شوند ، بررسی کردند. با این حال ، به دلیل کیفیت پایین نمونه های برجای مانده ، امکان انجام تجزیه و تحلیل کیفی و مقایسه آنها با آثار موجود در نسخه وجود نداشت.

همچنین در نسخه خطی ، سه پروتئین یافت شد که نشانگر سندرم نفروتیک هستند - آسیب کلیه ، مشخص شده با پروتئینوریای شدید (محتوای پروتئین در ادرار) ، ورم گسترده ، افزایش انعقاد خون و عملکرد نامناسب متابولیسم پروتئین چربی. این همچنین به عنوان شواهدی مبنی بر باقی ماندن آثار مورفین توسط بولگاکوف ، که به دلیل بیماری مرتبط با کلیه ها درگذشت ، تفسیر می شود.

مطالعه نسخه خطی س questionsالات جدیدی را ایجاد کرد. به عنوان مثال ، باید دید که آیا بولگاکف در سال 1936 مصرف مواد مخدر را از سر گرفت یا این کار را زودتر انجام داده است.

در دوران جوانی ، میخائیل بولگاکوف تمایل به مصرف مواد مخدر نشان نداد: فقط در سال 1913 ، هنگام تحصیل در پزشکی ، کوکائین را امتحان کرد. همه چیز به طور تصادفی تصمیم گیری شد - در تابستان 1917 ، نوزادی که مبتلا به دیفتری بود ، نزد پزشک جوانی که در روستای نیکولسکوی ، منطقه سیچفسکی تمرین می کرد ، آورده شد. بولگاکوف در تلاش برای نجات کودک ، گلو را برید و فیلم های دیفتری را از طریق لوله مکید. و بعد ، برای اطمینان از این موضوع ، به خودم واکسن دیفتری تزریق کردم. با شروع اثر ، خارش و دردهای وحشتناکی آغاز شد که بولگاکوف سعی کرد با تزریق مورفین آنها را تسکین دهد.

پس از چند روز ، دردها از بین رفت ، اما این عادت کشنده همچنان باقی ماند. وضعیت نویسنده با قرار گرفتن در یک بیابان روستایی وخیم تر شد - او از همسرش تاتیانا خواست که به دلیل خستگی فقط آمپول بزند. و بولگاکف اعتقاد به وابستگی نداشت ، با این استدلال که یک پزشک به لطف دانش خود نمی تواند معتاد شود. اما چندین ماه بعد ، هنگامی که نویسنده در حال تعقیب همسرش با یک هفت تیر ، خواستار آوردن مورفین بود ، خرابی ها و انواع دیوانگی ها آغاز شد.

سپس بولگاکف سعی کرد سیگار تریاک بکشد و دوز دارو را کاهش دهد. وی به این دلیل که همسرش مخفیانه هر دوز مورفین را با آب مقطر رقیق می کرد ، توانست از اعتیاد خلاص شود و به تدریج نسبت آن را به دارو افزایش دهد. بولگاکوف از اعتیاد خلاص شد. همانطور که معلوم شد ، نه برای همیشه.

در فوریه 1917 ، بولگاکف هنوز برای درمان اعتیاد خود به مسکو رفت. با این حال ، این پزشکان نبودند که بولگاکوف را از شر اعتیاد خود به مواد مخدر خلاص کرد ، بلکه تاتیانا وفادار بود. در بهار سال 1918 ، زوجین به کیف بازگشتند ، جایی که به توصیه ناپدری بولگاکف ، تاتیانا شروع به رقیق کردن هر دوز مرفین با آب مقطر کرد. و در پایان او فقط شروع به تزریق آب برای شوهرش کرد. این زوج یک سال و نیم نسبتاً آرام در کیف زندگی کردند. میخائیل بولگاکوف و تاتیانا لاپا: لوله های آتش ، آب و مس. (مقاله از سایت aif.ru گرفته شده است ، من نمی دانم آیا می توانید به عینیت ارائه داستان توسط مطبوعات زرد اعتماد کنید ، اما بگذارید باشد ، حتی اگر بسیار شبیه به مقاله قبلی است) دانشجوی پزشکی میخائیل بولگاکوف مرد بیمار لاعلاجی در گوش خواهرش که از روی او خم شده بود زمزمه کرد: "تاسیا را پیدا کن ، من باید از او عذرخواهی کنم." همسر در گوشه اتاق ایستاد و در تلاش برای مهار اشکهایی بود که می آمد. میخائیل بولگاکوف سخت در حال مرگ بود. باورش سخت بود که این مرد شکنجه شده روزگاری جوانی باریک و چشم آبی بود که بعداً نویسنده بزرگی شد. در زندگی بولگاکوف اتفاقات زیادی افتاده بود - فراز و نشیب های گیج کننده ای وجود داشت ، و در زمان کمبود پول ، زیبایی های خیره کننده او را دوست داشتند ، او با بسیاری از افراد برجسته آن زمان آشنا بود. اما قبل از مرگ ، او فقط اولین عشق خود را به یاد آورد - در مورد زنی که با او به بهترین وجه رفتار نکرده و می خواست گناه او را جبران کند - در مورد تاتیانا نیکولاوا لاپا. آزمون خانواده ... تابستان در کیف. زوج های زیبا در امتداد خاکریز قدم می زنند ، برگ های شاه بلوط حک شده تاب می خورند ، هوا با عطرهای معطر ناشناخته اما بسیار دلپذیری پر می شود و بعد از استان ساراتوف به نظر می رسد که به یک توپ خارق العاده رسیده اید. اینگونه بود که تاتیانا لاپا 16 ساله از دیدار خود با عمه کیف خود در سال 1908 یادآوری کرد. عمه به خواهرزاده جوان گفت: "من شما را با پسر آشنا می کنم ، او شهر را به شما نشان می دهد." تانیا و میخائیل برای یکدیگر عالی بودند - آنها هر دو از خانواده های خوبی بودند (پدر تاتیانا مدیر اتاق خزانه داری ساراتوف بود ، و میخائیل از خانواده یک استاد در آکادمی الهیات کیف) حواس. وقتی تعطیلات پایان یافت و تانیا به ساراتوف بازگشت ، عاشقان به مکاتبه و برقراری ارتباط ادامه دادند و این باعث نارضایتی خانواده های آنها شد. والدین می توانستند درک کنند - مادر بولگاکوف از این واقعیت که پسرش تحصیلات خود را در دانشگاه رها کرده بود نگران بود و والدین تاتیانا تلگرافی را که دوست بولگاکوف فرستاده بود دوست ندارند. "ورود را با تقلب سیم کنید. میشا در حال تیراندازی به خود است. ”در تلگرافی که بعد از اینکه والدینش اجازه ندادند تاتیانا برای تعطیلات به کی یف برود ، به خانه لاپ رسید. اما ، طبق معمول ، موانع فقط به احساسات عاشقان دامن زدند و بولگاکوف در سال 1911 برای آشنایی با پدرشوهر و مادرشوهر آینده خود به ساراتوف رفت. در سال 1913 ، والدین سرانجام به خواسته های فرزندان خود استعفا دادند (در آن زمان تاتیانا قبلاً موفق به بارداری و سقط شده بود) و رضایت خود را برای ازدواج اعلام کردند. آنها زیبا و شاد در مقابل محراب ایستادند. و هیچ یک از آنها نمی توانستند جدی بودن لحظه را احساس کنند - هر دو به طور مداوم به خنده کشیده می شدند. "چگونه آنها در بی احتیاطی خود متناسب یکدیگر هستند! "- یک بار در مورد عاشقان جوان خواهر بولگاکف ، ورا گفت ، و من باید بگویم که در آن لحظه این حقیقت واقعی بود. با این حال ، با گذشت زمان ، اثری از بی احتیاطی سابق باقی نماند. محاکمه با جنگ اولین عشق نویسنده - تاتیانا لاپا در سال 1916 ، کلیه دانشجویان دانشگاه پزشکی ، جایی که بولگاکف در آنجا تحصیل می کرد ، به بیمارستان های zemstvo منتقل شدند. میخائیل و تاتیانا در اسمولنسک به سرانجام رسیدند. در همان شب اول ، زنی را که زایمان داشت ، آوردند ، شوهر داغدار او دکتر جوان سردرگم را با تپانچه تهدید کرد و فریاد زد: "اگر او بمیرد ، تو را می کشم!" زایمان با هم انجام شد: تاسیا صفحه لازم را از یک کتاب درسی زنان خواند ، و بولگاکف سعی کرد دستورالعمل های کتاب را دقیقاً دنبال کند. خوشبختانه هیچ اتفاقی نیفتاد. پس از مدتی ، بولگاکف به جبهه بسیج شد و وی به عنوان یک پزشک نظامی ، کار خود را در بیمارستان ها آغاز کرد. تاتیانا ، به عنوان همسر Decembrist ، به دنبال شوهرش رفت و از زخمی ها به همان اندازه با او مراقبت کرد ، و به عنوان خواهر رحمت کار می کرد. "من پاهایی را که او قطع شده نگه داشتم. اولین بار احساس بدی کردم و بعد هیچ چیز. "تاسیا در خاطرات خود نوشت. بولگاکف پس از بازگشت از جبهه به عنوان پزشک zemstvo در دهکده کوچک سیچوکا در نزدیکی اسمولنسک کار کرد و تاتیانا نیز به آنجا رفت. بیماران زیادی وجود داشتند ، بیشتر آنها از گرسنگی و کمبود دارو در حال مرگ بودند و پزشک جوان نمی توانست کاری برای کمک به بخشهای خود انجام دهد. پس از آن بود که بولگاکوف به مورفین اعتیاد پیدا کرد. زندگی با معتاد به مواد مخدر همیشه یک آزمایش است و اگر هرج و مرج و بی پولی ایجاد شود ، یک فاجعه واقعی می شود. برای دریافت مرفین ، شما مجبور به فروش جواهرات خانوادگی شدید ، از ضروری ترین آنها صرف نظر کنید. در حین عقب نشینی ها ، بولگاکوف گاهی پرخاشگر می شد (او همسرش را با سلاح تهدید می کرد ، یک بار پرموس سوزان به سمت او انداخت) ، سپس شروع به گریه و زاری کرد که همسرش او را به پناهگاه معتادان متهم نبرد. تاتیانا مجبور شد دوباره سقط کند - میخائیل می ترسید که به دلیل اشتیاق به مواد مخدر ، کودک بیمار به دنیا بیاید. در فوریه 1917 ، بولگاکف هنوز برای درمان اعتیاد خود به مسکو رفت. با این حال ، این پزشکان نبودند که بولگاکوف را از شر اعتیاد خود به مواد مخدر خلاص کرد ، بلکه تاتیانا وفادار بود. در بهار 1918 ، این زوج به کیف بازگشتند ، جایی که به توصیه ناپدری بولگاکوف ، تاتیانا شروع به رقیق کردن هر دوز مرفین با آب مقطر کرد. و در پایان او فقط شروع به تزریق آب برای شوهرش کرد. این زوج یک سال و نیم نسبتاً آرام در کیف زندگی کردند. در سال 1919 ، بولگاکوف مجدداً به خدمت سربازی درآمد (این بار میخائیل با سربازان و افسران سفیدپوست معالجه کرد) و این زوج به ولادیکاوکاز رفتند. در زمستان سال 1920 ، میخائیل به دلیل شدید بیماری تیفوس بیمار شد و تاسی دوباره با آزمایش های سختی روبرو شد. تانیا به دلیل شوهر بیمار خود نمی توانست با سفیدپوستان شهر را ترک کند ، او مجبور شد در جستجوی پزشک در خیابان های غارت شده بدود ، بقایای جواهرات را برای تغذیه دوره نقاهت بفروشد. پس از آن بود که تاسیا تصمیم گرفت حتی حلقه های ازدواج ، خود و میخائیل را بفروشد و بعداً این عمل را دلیل فروپاشی خانواده آنها دانست. آزمون جلال بولگاکوف به خاطر لیوبوف بلوزرسکایا ، ازدواج با تاتیانا لاپا را از بین برد در پاییز 1921 ، این زوج به مسکو نقل مکان کردند. مبارزه سختی برای بقا آغاز شد. بولگاکوف شب ها "گارد سفید" را نوشت ، تاتیانا در کنارش نشست و مرتباً به شوهرش آب داغ می داد تا دستهای یخ زده اش را گرم کند. تلاش ها بی فایده نبود - بعد از چند سال نویسنده شیک پوش بولگاکف شد. اما زندگی خانوادگی شکسته است. تاتیانا علاقه زیادی به تحقیقات ادبی شوهرش نداشت و از آنجا که همسر نویسنده خیلی نامرئی به نظر می رسید. اگرچه بولگاکف به تاتیانا اطمینان داد که هرگز او را ترک نخواهد کرد ، اما هشدار داد: "اگر در خیابان با یک خانم با من روبرو شوید ، وانمود می کنم که شما را نمی شناسم." در آن زمان ، بولگاکوف به طور فعال با هواداران معاشقه می کرد. اما بولگاکوف هرگز به قولش وفا نکرد که هرگز از تاتیانا خارج نشود 11 سال پس از عروسی ، او به او پیشنهاد طلاق داد. Lyubov Evgenievna Belozerskaya ، بانوی 29 ساله با بیوگرافی غنی ، که به تازگی از خارج از کشور آمده است ، نقش مرغ عشق را بازی کرد. او فقط از یک شوهر جدا شد ، قصد داشت با دیگری ازدواج کند ، اما نتیجه ای نداشت. بنابراین عاشقانه با Bulgakov مفید بود. و بولگاکوف از ظرافت ، عشق به ادبیات ، زبان تیز و براقیت دنیوی خوشش می آمد. در ابتدا ، میخائیل به تاتیانا پیشنهاد داد سه نفر از آنها در آپارتمان خود زندگی کنند (البته سومین نفر قرار بود بلوزرسکایا باشد) ، اما ، با امتناع سرسختانه ای ، وسایل خود را جمع کرد و رفت. آخرین عشق نویسنده - همسر سوم النا Shilovskaya لیوبوف بلوزرسكایا همسر دوم بولگاكف شد ، اما او سعی كرد تاتیانا را نیز فراموش نكند - گاهی او را در تهیه غذا به او كمك می كرد ، به وی سر می زد. یک بار او یک مجله به عنوان هدیه آورد ، جایی که گارد سفید با تقدیم به لیوبا چاپ شد. او در این باره توضیح داد: "او از من خواست. من نمی توانم از یک غریبه امتناع کنم ، اما می توانم کار خودم را انجام دهم. " توضیحات چاپلوسانه به نظر می رسید ، اما تاسیا خشمگین شد و مجله را روی زمین انداخت. آنها دیگر یکدیگر را ندیدند. پس از آن ، تاتیانا لاپا برای بار دوم ازدواج کرد ، 90 سال عمر کرد و در Tuapse درگذشت. بولگاکوف از بلوزرسکایا طلاق گرفت ، همسر سوم او النا شیلوفسکایا (در ازدواج بولگاکوف) بود ، که تا زمان مرگ با او زندگی کرد. الکساندرا تیرلووا عکس از کتاب «میخائیل بولگاکوف. خاطره. نامه ها. 1914-1940 "

صحبت درباره میخائیل بولگاکوف ، بلافاصله آثار غیرمعمولی مانند "استاد و مارگاریتا" ، "قلب یک سگ" را به یاد می آورد. شاید کسی "گارد سفید" خود را به یاد بیاورد ، و کسی حتی داستان "مورفین" را بخواند.

این نویسنده با استعدادی است که به دلیل شغل دوم خود (پزشک) با مورفین آشنا شد و شاهد عینی چگونگی از بین بردن این دارو توسط فرد ، روح و جسم او شد.

چرا بولگاکوف شروع به مصرف مورفین کرد

تا دهه 30 قرن گذشته ، از مورفین به طور فعال در پزشکی استفاده می شد و طبق آمار ، 40٪ از پزشکان و حتی همسران آنها (10٪) معتاد بودند. در همان زمان ، درصد زیادی از بیماران نیز معتاد به مرفین (معتاد) شدند. مورفین به عنوان مسکن و خواب آور به صورت آزاد در داروخانه ها فروخته می شد. هروئین ، داروی ضد بیماری های ریوی و افسردگی ، نیز در آنجا فروخته شد. بولگاکوف پایان این دوره را یافت.

در سال 1916 ، میخائیل جوان برای کار در بیمارستانی در دهکده دور نیکولسکوی مامور شد. برای اولین بار او به طور تصادفی مورفین را امتحان کرد - ضرورت او را مجبور کرد.

هنگام معالجه کودک بیمار به نظر می رسید که ویروس در طی یکی از اقدامات به وی منتقل شده است. دکتر از او خواست سرم را به این ویروس تزریق کند ، بعد از آن دچار خارش شدید ، درد غیر قابل تحمل شد ، صورتش متورم بود و بدنش با بثورات پوشانده شده بود. سپس به او آمپول مرفین تزریق شد و پس از آن وضعیت او بهتر شد و به خواب رفت. و هنگامی که از خواب بیدار شد ، مورفین بیشتری درخواست کرد - به هر حال.

چگونه اعتیاد بوجود آمد

این عادت به سرعت ایجاد می شود - 2-3 بار کافی است. اول ، تمایل به "احساس بهشت \u200b\u200bبودن" برای استفاده فشار می آورد. معتادان به مواد مخدر (و حتی بیمارانی که دوزهای درمانی دارو دریافت می کنند) رویاهای دلپذیر می بینند و احساس سبکی می کنند ، تخیلات زنده می شوند ، ادراکات تیزتر می شود.

به تدریج ، دوز دارو باید افزایش یابد و اکنون این تمایل به بهشت \u200b\u200bبودن نیست که فرد را راهنمایی می کند ، بلکه وحشت از رنج شدید بدون دارو است. و این به این دلیل است که حتی کمی تأخیر در مصرف دوز باعث درد غیر قابل تحمل در بدن ، استفراغ ، اسهال خونی ، مشکلات تنفسی و دیدهای کابوس می شود.

اعتیاد نیز به میخائیل رحم نکرده است. همسرش به او آمپول زد. و او همچنین وضعیت او را "بسیار آرام" توصیف کرد. او می توانست کار کند و بنویسد.

چگونه مرفین بر زندگی و کار بولگاکوف تأثیر گذاشت

با خواندن سطرهای رمان "مورفین" آشکار می شود که این فقط حدس یک ناظر یا تخیل نویسنده نیست ، بنابراین با ظرافت و دقت او حقیقت را در مورد این دارو منتقل می کند.

رنج ناشی از مصرف مواد مخدر اساس داستان "مورفین" را تشکیل داد. و نویسنده همچنین قهرمان رمان "استاد و مارگاریتا" ایوان بزدومنی را به یک معتاد به مرفین تبدیل می کند ، و چشم اندازهای او را تحت تأثیر مواد مخدر توصیف می کند.

استفاده از نویسنده حدود سه سال طول کشید تا همسر ، ناپدری و همچنین اشتیاق به خلاقیت و درک اینکه چگونه اعتیاد زندگی او را خراب می کند به او کمک کردند.

یک سری داستان "یادداشت های یک دکتر جوان"

این هفت هشت داستان است. محققان در مورد اینکه مورفین بخشی از این مجموعه است ، اختلاف نظر داشتند. این آثار براساس وقایع واقعی است که برای نویسنده اتفاق افتاده است. طرح تغییر کرده است ، اما اساساً آنها آنچه را که در واقعیت اتفاق افتاده است منعکس می کنند.

بولگاکوف در داستانهای خود درباره عملیات موفقیت آمیز نوشت ، زندگی و آداب و رسوم ساکنان دهکده ای را که وی در آن زندگی و کار می کرد ، به طور رنگارنگ و واضحی توصیف کرد.

وی در داستان "مورفین" توصیف می کند که چگونه یک پزشک جوان به مواد مخدر اعتیاد پیدا کرده است ، چه تجربه کرده ، چه احساسی داشته و چگونه سعی کرده از این دام خارج شود. او به وضوح و صادقانه فاجعه ای را که برای یک فرد با استعداد اتفاق افتاده توصیف می کند. بله ، مورفین می تواند هر کسی را شکست ، حتی قدرتمندترین ما.

درباره آینده نویسنده

بولگاکف پس از زندگی در روستا ، به پایتخت نقل مکان کرد و به نویسندگی مشغول بود ، به عنوان مدیر کار می کرد. آخرین رمان او استاد و مارگاریتا بود. قبل از مرگ ، او از بیماری کلیوی رنج می برد و مجبور شد مرفین تجویز شده خود را دوباره برای تسکین درد مصرف کند.

در پایان می توان موارد زیر را بیان کرد. از یک طرف ، این دارو یک داستان غیرمعمول به دنیا داد. از طرف دیگر ، رنج و اندوه ارزش خطوط نوشته شده را ندارند. این افسانه است که مواد مخدر خلاقیت را ارتقا می دهند. بدون آنها ، شخص بسیار قوی تر و تواناتر است.

برای مشاوره رایگان ثبت نام کنید

ما به انگیزه دادن به فرد کمک خواهیم کرد تا تمایل به ترک اعتیاد داشته باشد.
ما در مورد چگونگی ارتباط با معتاد به مواد مخدر توصیه هایی خواهیم کرد.

آنها باید هزینه بسیار بالایی را برای استعداد خود بپردازند. بیشتر اوقات - سلامتی ، در بعضی موارد - زندگی. بارد ولادیمیر ویسوتسکیاعتیاد عمیق به مواد مخدر ، رقصنده رودولف نوری یفهمجنسگرا بود و طبق یک نسخه ، به ایدز ، شاعر مبتلا شد ویاچسلاو ایوانفبا همسرش در برج معروف خود در سن پترزبورگ ، آنها سازمان دهی واقعی در دهه 1910 ، الكساندر بلوكگفته می شود که الکلی مزمن بوده است.

عشق و ودکا

و اینجا ولادیمیر مایاکوفسکی، با توجه به خاطرات معاصران ، او هیچ اعتیادی به الکل نداشت ، اما کوکائین استفاده می کرد و از انواع شیدایی های مرز جنون رنج می برد. او به طرز باورنکردنی ، آسیب شناسی ضعیف و در عین حال دیوانه ای درباره همه موجودات زنده بود. او مدام گربه ها و سگ های ولگرد را برمی داشت. در پایان ، صاحبخانه آپارتمانی که شاعر در آن زندگی می کرد ، از او خواست که اتاق شیرخانه را پاک کند. او عاشقانه به همان افراط رفت. ارزش تنها یک "اتحاد سه گانه" بود - مایاکوفسکی ، بزرگترین عشق او لیلیا بریک و همسرش اوسیپ بریک. مایاکوفسکی با یک زن و شوهر در یک آپارتمان زندگی می کرد و همه قبض های آنها را پرداخت می کرد. خود لیلیا اطمینان داد که رابطه صمیمی با همسرش را خیلی قبل از اینکه به رختخواب با شاعر معروف برود قطع کرده بود ، که اوسیا به سادگی زندگی او را به روشی دوستانه روشن می کند. "من اوشیا را بیشتر از برادرم ، بیشتر از شوهرم ، بیش از پسرم دوست داشتم ، دوست خواهم داشت. من در مورد چنین عشقی در هیچ شعری چیزی نخوانده ام ... "- اطمینان داد لیلیا. و در همان زمان او شاعر را تحریک کرد تا "در خشم شاعرانه" او را نگه دارد. "ولودیا خیلی کسل کننده است ، حتی صحنه های حسادت را می سازد!" او در مایاکوفسکی تعجب کرد. این شکنجه عشق به مایاکوفسکی سودمند بود - وقتی لیلیا شاعر را از خانه و بدن برای مدت چند ماه امتناع کرد ، خواستار این بود که ابتدا بنویسد ، و فقط پس از آن عشق ، مایاکوفسکی فرسوده مجموعه ای از شاهکارها را ارائه داد.

"شارلاتان" و "نزاع" سرگئی یسنین او از مستی خود خجالت نمی کشید: "یا باد سوت می زند / بر فراز یک زمین خالی و بیابانی ، / یا مانند یک نخلستان در سپتامبر ، / الکل روی مغزها می ریزد." به دلیل لیبراسیون غیرقابل جبران و رسوایی های عمومی ، حتی به شدت به یسنین توصیه شد که در یک بیمارستان روانپزشکی تحت درمان پزشکی قرار گیرد. دوست او آناتولی مارینگوف نوشت: شاعر خود را با نوشیدن معلول می کند که "از لیوان اول صبح ، شعور او قبلاً تاریک شده بود."

درمان تنهایی

مایکل بولگاکوفدر مورد معاون او - علاقه به مرفین - داستان "مورفین" را نوشت. "میخائیل معتاد به مرفین بود ، و گاهی اوقات شب هنگام تزریق ، که به خودش تزریق می کرد ، احساس بدی داشت ، درگذشت. تا صبح او در حال بهبود بود ، اما تا عصر احساس بدی داشت. اما بعد از ناهار پذیرایی کرد و زندگی دوباره برقرار شد. گاهی اوقات شب ها کابوس ها او را له می کردند. از تخت پرید و ارواح را تعقیب کرد. شاید به همین دلیل است که او شروع به مخلوط کردن زندگی واقعی و خیال در آثار خود کرده است. ”” لئونید کاروم ، شوهر خواهر بولگاکوف ، در کتاب خود گفت.

بولگاکوف ، که یک پزشک بسیار جوان بود ، به مورفین اعتیاد پیدا کرد ، هنگامی که به همراه همسرش تاتیانا لاپا ، به عنوان پزشک zemstvo به استان منصوب شد. "معتاد به مرفین یک خوشبختی دارد که هیچ کس نمی تواند از او بگیرد - توانایی گذراندن زندگی در خلوت کامل. و تنهایی مهم است ، افکار قابل توجهی ، این تفکر ، آرامش ، خرد است ... من به هیچ چیز اهمیت نمی دهم ، به چیزی احتیاج ندارم و به جایی کشیده نمی شوم "- نویسنده معاون خود را توجیه کرد.

"چه اتفاقی برای شما افتاده است ، چه اتفاقی افتاده است؟ .. شما ، همانطور که می دانم ، یک عادت هیولایی روسی دارید که فقط از غم و اندوه ، مالیخولیا ، بلوز ، فراق می نوشید ..." - کنستانتین سیمونوف شاعر در نامه ای به والنتینا سرووا بازیگر زن می نویسد. زندگی یکی از زیباترین زنان در اتحاد جماهیر شوروی به دلیل الکل نابود شد ، به همین دلیل او خانواده خود را از دست داد ، دخترش - دادگاه سرووا را از داشتن حق والدین محروم کرد و شایعه - نام خوبی: آنها از او نه به عنوان یک بازیگر زیبا بلکه به عنوان یک زن کاملا مست صحبت کردند.

سرگرمی پیوتر ایلیچ چایکوفسکی مردان جوان خوش تیپی بودند آنها می گویند در زمان اتحاد جماهیر شوروی ، برخی از نامه های ساده لوحانه وی با خیال راحت پنهان می شد تا چهره آهنگساز را بی اعتبار نکند ، اما در دوره پرسترویکا از طبقه بندی خارج شد. در اینجا بخشی از نامه ادعایی پیوتر ایلیچ چایکوفسکی به برادرش مودست آورده شده است: «تصور کنید! چایکوفسکی برای برادرش می نویسد ، من روز گذشته حتی سفری به دهکده داشتم تا بولاتوف را ببینم ، خانه ای که او خانه ای بیش از یک فاحشه خانه مخصوص کودکان نیست. - نه تنها که من آنجا بودم ، بلکه مثل گربه عاشق مربی او شدم !!! بنابراین ، شما کاملاً درست هستید که در نامه خود می گویید هیچ راهی برای مقاومت در برابر نقاط ضعف شما وجود ندارد. " طبق یك نسخه ، چایكوفسكی ، همانطور كه \u200b\u200bمعمولاً تصور می شود ، از بیماری وبا درگذشت ، اما با سرگرم كردن سرگرمی های «ناعادلانه» خود ، خودكشی كرد.

و حال آنها چطور است؟

شاعر چارلز بودلر یک نوشیدنی بود و تریاک دود می کرد ، ادگار آلن پو او همچنین از عینک یا دو عینک پرهیز نکرد ، یک بار آنقدر مست شد که او را در خندق پیدا کردند. آنها موفق شدند نویسنده را به بیمارستان منتقل کنند اما او را نجات ندادند. نویسنده اریش ماریا رمارک سرکوب درد روحی و جسمی ناشی از جنگ با الکل ، و هونوره دو بالسامن در ... کافئین غوطه ور شدم - روزانه 20-30 فنجان قهوه می نوشیدم ، که پزشکان آن را وابستگی دردناکی می دانستند که باعث یک بیماری مهلک می شود. لوئیس کارولهمانطور که برخی از زندگینامه نویسان اطمینان می دهند ، او "آلیس در سرزمین عجایب" خود را تحت تأثیر تریاک نوشت.

نظر متخصص

الكساندر پوليف ، روان درمانگر: "سو Ab مصرف الکل ، مواد مخدر ، بی ثباتی عاطفی - این برای محیط هنری بسیار طبیعی است. زیرا اهالی هنر چیزی را می آفرینند که قبلاً وجود نداشته است. یک صنعتگر ، حتی ماهرترین فرد ، چیزی پیش پا افتاده ایجاد می کند. و هنرمند یک اثر هنری خلق می کند که باید هزاران بیننده یا خواننده را به وجد بیاورد. این به مقدار زیادی استرس روحی نیاز دارد ، و طاقت فرسا است. چگونه می توان ضربه روانی را درمان کرد؟ و بسیاری بطری را به دست می گیرند ...

آنها خود را از داخل با الکل ، مواد مخدر می سوزانند ، اما بالاتر از همه آنها خود را با خلاقیت می سوزانند. بله ، یسنین موفق بود ، اما به هر حال نوشید. و همه به این دلیل است که موفقیت نقش زیادی ندارد. موفقیت خلاقیت یعنی چه؟ شما امروز شعر خوبی نوشتید. اما آیا مطمئن هستید که همین فردا را می نویسید؟ هیچ تضمینی وجود ندارد. به دلیل چنین بی ثباتی در زندگی ، فرد شروع به افراط می کند. "


2020
polyester.ru - مجله ای برای دختران و زنان