15.09.2020

چه کسی ماجراهای نیل را نوشت. مروری بر افسانه S. Lagerlef «سفر شگفت انگیز نیلز با غازهای وحشی. افسانه "سفر شگفت انگیز نیلز با غازهای وحشی" S. Lagerlöf


سلما لاگرلف

سفر شگفت انگیز نیلز با غازهای وحشی

فصل I. گنوم جنگل

در دهکده کوچک سوئدی وستمنهگ ، روزگاری پسری به نام نیلز وجود داشت. به نظر می رسد پسری مانند پسر است.

و هیچ شیرینی با او نبود.

در کلاس ، او کلاغ ها را می شمرد و شکار می کرد ، لانه های پرندگان را در جنگل خراب می کرد ، در حیاط غازها را اذیت می کرد ، مرغ ها را تعقیب می کرد ، گاوها را سنگ می انداخت و گربه را از دم می کشید ، گویی دم از طناب زنگ در است.

بنابراین تا دوازده سالگی زندگی کرد. و سپس یک حادثه خارق العاده برای او اتفاق افتاد.

اینطور بود

یکشنبه ، مادر و پدر برای یک نمایشگاه در یک روستای همسایه جمع شدند. نیل صبر نکرد تا آنها را ترک کند.

"ما ترجیح می دهیم برویم! - فکر کرد نیلز ، نگاهی به اسلحه پدرش انداخت که به دیوار آویزان بود. "پسران وقتی مرا با اسلحه ببینند از حسادت منفجر خواهند شد."

اما به نظر می رسید پدرش افکار او را حدس زده است.

نگاه کن ، یک قدم از خانه بیرون نیست! - او گفت. - کتاب درسی را باز کنید و ذهن خود را به چنگ آورید. می شنوی؟

من شنیدم ، - نیلز جواب داد ، و با خود فکر کرد: "بنابراین من بعد از ظهر یکشنبه را صرف درس می کنم!"

درس بخوان ، پسر ، درس بخوان ، - گفت مادر.

او حتی خودش یک کتاب درسی از قفسه برداشت ، آن را روی میز گذاشت و صندلی را بلند کرد.

و پدرم ده صفحه را شمرد و دقیقاً دستور داد:

تا با بازگشت خود همه چیز را به خاطر داشته باشیم. خودم بررسی می کنم

بالاخره پدر و مادر رفتند.

"برای آنها خوب است ، چقدر خوشحال راه می روند! نیلس به شدت آهی کشید. - و من قطعاً با این درسها در تله موش افتادم! "

خوب ، چه کاری می توانید انجام دهید! نیلز می دانست شوخی با پدرش بد است. دوباره آهی کشید و پشت میز نشست. درست است ، او نه به کتاب ، بلکه به پنجره نگاه می کرد. خیلی جالبتر بود!

طبق تقویم هنوز مارس بود ، اما در اینجا ، در جنوب سوئد ، بهار قبلاً توانسته بود زمستان را پشت سر بگذارد. آب با خوشحالی در خندق ها دوید. جوانه ها روی درختان متورم شده بودند. جنگل راش شاخه های خود را که در سرمای زمستان بی حس شده بودند ، صاف کرد و اکنون به سمت بالا کشیده شد ، گویی می خواهد به آسمان بهار آبی برسد.

و زیر همان پنجره ، مرغ ها با نگاهی مهم قدم زدند ، گنجشک ها پریدند و جنگیدند ، غازها در گودال های گل آلود پاشیدند. حتی گاوها که در انبار حبس شده بودند ، بوی بهار می دادند و از همه صداها آه می کشیدند ، گویی که می پرسیدند: "تو ما را رها کن ، ما را رها کن!"

نیلز همچنین می خواست آواز بخواند ، و داد بزند ، و در گودال ها بزند و با پسران همسایه جنگ کند. با دلخوری از پنجره برگشت و به کتاب خیره شد. اما زیاد مطالعه نکرد. به دلایلی ، نامه ها از جلوی چشمانم شروع به پریدن می کردند ، خطوط گاهی با هم ادغام می شدند ، سپس پراکنده می شدند ... خود نیلز متوجه خواب رفتن او نشد.

چه کسی می داند ، اگر نیل توسط برخی از خش خش ها بیدار نمی شد ، شاید نیلز تمام روز را می خوابید.

نیلز سرش را بلند کرد و هوشیار شد.

آینه ای که بالای میز آویزان بود ، کل اتاق را منعکس می کرد. کسی به جز نیلز در اتاق نیست ... به نظر می رسد همه چیز در جای خود قرار دارد ، همه چیز مرتب است ...

و ناگهان نیلز تقریباً جیغ کشید. شخصی درب سینه را باز کرده است!

مادر تمام جواهرات خود را در صندوق نگه داشت. لباسهایی را که او در جوانی پوشیده بود ، دراز می کرد - دامنهای گسترده ای از پارچه دهقان خانگی ، بدنه هایی که با مهره های رنگی گلدوزی شده اند. کلاهک های نشاسته ای سفید برفی ، سگک و زنجیر نقره ای.

مادر اجازه نداد که کسی بدون او سینه را باز کند و اجازه نداد که نیلز به آن نزدیک شود. و هیچ حرفی برای گفتن نیست که او می تواند بدون قفل شدن سینه از خانه خارج شود! این هرگز اتفاق نیفتاده است. و حتی امروز - نیلز این موضوع را خیلی خوب به یاد آورد - مادرش دو بار از در خانه برگشت تا قفل را بکشد - آیا خوب کلیک کرده است؟

چه کسی سینه را باز کرد؟

شاید وقتی نیلز خوابیده بود ، دزدی وارد خانه شد و اکنون در جایی ، پشت در یا پشت کمد پنهان شده است؟

نیل نفس خود را حفظ کرد و بدون اینکه پلک بزند ، به آینه نگاه کرد.

آن سایه آن گوشه سینه چیست؟ اینجا او حرکت کرد ... اینجا او در امتداد لبه خزید ... موش؟ نه ، به نظر موش نمی رسد ...

نیلز چشمهایش را باور نمی کرد. مرد کوچکی روی لبه سینه نشست. به نظر می رسید او از تصویر تقویم یکشنبه خارج شده است. روی سر یک کلاه لبه دار وجود دارد ، یک کافتان سیاه با یقه توری و دکمه های سر دست تزئین شده است ، جوراب ساق بلند از زانو با کمان های سرسبز بسته شده و سگک های نقره ای روی کفش قرمز مراکش می درخشند.

"چرا ، این یک کوتوله است! نیلز حدس زد. "یک گنوم واقعی!"

مادر اغلب از کوتوله ها به نیلز می گفت. آنها در جنگل زندگی می کنند. آنها می دانند چگونه با انسان ، پرنده و حیوان صحبت کنند. آنها در مورد تمام گنجینه هایی که حتی صد ، حتی هزار سال پیش در خاک دفن شده اند ، می دانند. اگر قارچ ها آن را بخواهند ، گلها در زمستان در برف شکوفا می شوند ؛ اگر آنها بخواهند ، رودخانه ها در تابستان منجمد می شوند.

خوب ، چیزی نیست که از یک gnome بترسید. چه چیز بدی می تواند چنین موجود ریزه کاری کند!

علاوه بر این ، کوتوله هیچ توجهی به نیلز نکرد. به نظر نمی رسید که او چیزی به جز کت بدون آستین مخملی با مرواریدهای کوچک رودخانه ای که در بالای آن در یک صندوق قرار گرفته بود ، دیده شده است.

در حالی که gnome الگوی پیچیده قدیمی را تحسین می کرد ، Niels قبلاً در نظر داشت که چه ترفندی را برای بازی با میهمان شگفت انگیز بازی کند.

خوب است او را به درون سینه فشار دهیم و سپس درب او را محکم بزنیم. و همچنین می توانید این کار را انجام دهید ...

نیلز بدون اینکه سرش را برگرداند ، به اطراف اتاق نگاه کرد. در آینه ، او با یک نگاه همه جلوی او بود. دیگ قهوه ، قوری ، کاسه ها ، قابلمه ها به ترتیب دقیق در قفسه ها صف کشیده بودند ... کنار پنجره - یک کشو ، پر از انواع و اقسام چیزها ... اما روی دیوار - کنار اسلحه پدرش - توری برای صید مگس ها. فقط آنچه شما نیاز دارید!

نیلز با دقت به زمین سر خورد و تور را از روی ناخن بیرون کشید.

یک چرخش - و کوتوله مانند یک سنجاقک اسیر شده در شبکه جمع شده است.

کلاه لبه پهن او به یک طرف گم شده بود و پاهایش را در لبه کفپوشش پیچانده بود. ته شبکه تورو زد و دستهایش را بی اختیار تکان داد. اما به محض اینکه توانست کمی بلند شود ، نیلز تور را تکان داد و کوتوله دوباره به زمین افتاد.

گوش کن ، نیلز ، - کوتوله سرانجام التماس کرد ، - بگذار آزاد شوم! من برای شما یک قطعه طلا به اندازه یک دکمه روی پیراهن خود به شما می دهم.

نیلز لحظه ای فکر کرد.

خوب ، این احتمالاً بد نیست ، "او گفت ، و چرخش تور را متوقف کرد.

چسبیده به پارچه ای نادر ، آدمک ماهرانه بالا رفت ، او قبلاً حلقه آهنی را گرفت و سرش از لبه تور ظاهر شد ...

سپس به ذهن نیلز رسید که معامله ای انجام داده است. علاوه بر سکه طلا ، از کوتوله می توان به او درس آموخت. اما هرگز نمی دانید که به چه چیز دیگری فکر می کنید! کوتوله حالا با همه چیز موافقت خواهد کرد! وقتی در یک تور می نشینید ، بحث نخواهید کرد.

و نیلز دوباره تور را لرزاند.

اما بعد ناگهان کسی چنان سیلی به او زد که تور از دستش افتاد و او خودش را با پاشنه بالا به گوشه ای غلتاند.

برای یک دقیقه نیلز بی حرکت دراز کشید ، سپس ناله و ناله کرد ، ایستاد.

گنوم از بین رفته بود. صندوقچه بسته شد و تور در جای خود آویزان شد - در کنار اسلحه پدرش.

"من همه اینها را خواب دیدم ، یا چه؟ نیلز فکر کرد. - نه ، گونه راست در حال سوختن است ، گویی با اتو لمس شده است. این همان گنوم بود که مرا به شدت تکان داد! مطمئناً مادر و پدر باور نخواهند كرد كه كوتوله به ديدار ما آمده است. آنها خواهند گفت - همه اختراعات شما برای اینکه درس ندهید. نه ، هر طور که آن را برگردانید ، باید دوباره پشت کتاب بنشینید! "

نیلز دو قدم برداشت و ایستاد. اتفاقی برای اتاق افتاد. دیوارهای خانه کوچک آنها از هم جدا شد ، سقف بلند شد و صندلی ، که نیلس همیشه روی آن نشسته بود ، به عنوان کوهی غیرقابل نفوذ بر فراز او برج داشت. برای صعود از آن ، نیلز مجبور شد از یک پای پیچ خورده مانند یک تنه بلوط غرغرو بالا برود. این کتاب هنوز روی میز بود ، اما آنقدر عظیم بود که در بالای صفحه نیلز نمی توانست حتی یک حرف را ببیند. روی شکم روی کتاب دراز کشید و از خط به خط از کلمه ای به کلمه دیگر می خزید. او با خواندن یک عبارت خسته شد.

تاریخ

در ابتدا ، این کتاب یک کتاب درسی جذاب در مورد جغرافیای سوئد به شکل ادبی برای دانش آموزان کلاس اول ، کودکان نه ساله بود. در سوئد ، از سال 1868 ، "کتاب دولتی برای خواندن" از قبل وجود داشت ، اما ، نوآورانه برای زمان خود ، در پایان قرن نوزدهم اعتبار خود را از دست داد. آلفرد دالین ، یکی از رهبران اتحادیه عمومی معلمان مدارس عامیانه ، پیشنهاد ایجاد کتاب جدیدی را داد که معلمان و نویسندگان در آن همکاری خواهند کرد. انتخاب او به سلما لاگرلوف افتاد ، که قبلاً با رمان "حماسه یست برلینگ" مشهور بود ، و او همچنین یک معلم سابق بود. او با پیشنهاد دالین موافقت کرد ، اما از همکاری با نویسندگان خودداری کرد. لاگرلیف کار بر روی کتاب را در تابستان 1904 آغاز کرد. نویسنده معتقد بود که ایجاد چندین کتاب درسی برای دانش آموزان ضروری است. سنین مختلف: کلاس اول قرار بود کتابی در مورد جغرافیای سوئد دریافت کند ، دسته دوم - در مورد تاریخ بومی ، سوم و چهارم - شرح سایر کشورهای جهان ، اکتشافات و اختراعات ، ساختار اجتماعی کشور. پروژه لاگرلوف سرانجام اجرا شد و اولین کتاب از مجموعه کتابهای درسی "سفر شگفت انگیز نیلز ..." بود. به زودی کتاب هایی برای خواندن "سوئدی ها و رهبران آنها" از ورنر فون هایدنشتام و "از قطب تا قطب" نوشته سوون هدین وجود داشت.

به پیشنهاد لاگرلوف ، آلفرد داهلین با آرزوی دریافت هرچه بیشتر اطلاعات كامل در مورد شیوه زندگی و مشاغل مردم در مناطق مختلف كشور و همچنین مطالب مردم نگاری و فرهنگ عامه ، پرسشنامه هایی را برای معلمان مدارس دولتی در تابستان 1902 تهیه و ارسال كرد.

Lagerlöf در آن زمان در بیت المقدس کار می کرد و قصد داشت به ایتالیا سفر کند:

... من در مورد فرم کتابی فکر می کنم که به بهترین وجهی کمک خواهد کرد تا خرد کشورمان را در این سران کوچک قرار دهیم. شاید افسانه های قدیمی به ما کمک کنند ... و به همین دلیل است که دوست دارم ابتدا با نگاهی به موادی که موفق به بدست آوردن آن شده اید شروع کنم. (از نامه لاگرلوف به دالین)

با مطالعه مطالب جمع آوری شده ، نویسنده ، با اعتراف خود ، دریافت که شناخت کمی از کشور دارد: "از زمان فارغ التحصیلی من از مدرسه ، همه علوم چنین گامی غیرقابل تصور را برداشته اند!". وی برای گسترش دانش خود ، به بلكینژ ، اسمولند ، نورلند ، به معدن فالون سفر كرد. بازگشت به کار روی کتاب ، لاگرلوف به دنبال طرحی بود که به او کمک کند از طریق انبوه اطلاعات کل یک اثر هنری را خلق کند. این راه حل را كتاب های كیپلینگ ، كه شخصیت های اصلی حیوانات سخنگو بودند و همچنین رمان "سفر پر بخت" و آگوست استریندبرگ و داستان افسانه ای "بهشت ناشناخته" ریچارد گوستافسون در مورد پسری از اسكان كه با پرندگان در سراسر كشور پرواز می كرد ، مطرح كردند.

جلد اول در 24 نوامبر 1906 در استکهلم منتشر شد ، جلد دوم - در دسامبر 1907. این اثر به بیشترین خوانش در اسکاندیناوی تبدیل شده است.

نشان دادن کشور در درک کودک ، در اصل با ترکیب جغرافیا و یک افسانه در یک اثر ، Lagerlöf ، همانطور که شاعر کارل اسنوئلسکی گفت ، "زندگی و رنگها را در ماسه خشک کویر یک درس مدرسه" ایجاد کرد.

طرح

کوتوله شخصیت اصلی ، نیلز هولگرسون را به کوتوله تبدیل می کند و پسر با یک غاز از سوئد به لاپلند و بازگشت سفری هیجان انگیز می کند. در راه لاپلاند ، او با گله ای از غازهای وحشی که در امتداد خلیج بوتنیا پرواز می کنند ، ملاقات می کند و با آنها به مناطق دورافتاده اسکاندیناوی نگاه می کند. در نتیجه ، نیلز از تمام استانهای سوئد بازدید می کند ، ماجراهای مختلفی را تجربه می کند و از جغرافیا ، تاریخ و فرهنگ هر استان از سرزمین مادری خود چیزهای زیادی می آموزد.

لک لک ermenrih

0 0 0

ساکن قدیمی قلعه گلیمینگن.

Akka Knebekayse (Knebekayze)

0 0 0

یک غاز پیر ، رهبر یک گله غاز.

شاه برونز

0 0 0

بنای یادبود برنز پادشاه چارلز یازدهم ، طعنه زدن به چه کسی ، نیلز موفق شد شرط کوتوله را برآورده کند.

0 0 0

ریون فول-طبل

0 0 0

دوست روباه پیر تشنه نقره Smirre. او نیلز را ربود تا یک کوزه نقره برایش باز کند ، یک سکه به او داد. در سفر کمک کرد.

0 0 0

کوتوله تیبلیوس (در این کتاب - براونی) ، نیلز را به خاطر شوخی های بی ادبانه جادو کرد و کارهای آموزشی را به او محول کرد.

0 0 0

عقاب ، فرزندخوانده Akka Knebekaise. مدت ها او خود را یک غاز وحشی می دانست.

در تمام زندگی خود ، او هرگز در نزدیکی Gray Rocks شکار نکرد و حتی با نوک پنجه های خود حتی یک غاز وحشی را لمس نکرد.

او به نیلز طلسم جایگزینی گفت که اگر کسی موافقت کند برای او ریزه کاری شود ، به او کمک می کند مرد شود.

0 0 0

سنجاب ، پسر سنجاب سرل. Tirlezalez قبل از افتادن از لانه به پشت.

0 0 0

رهبر ارتش موش در قلعه گلیمینگن.

0 0 0

روباه اسمیر که یک شکارچی پرندگان انعطاف پذیر بود ، او را ترغیب به شکار غاز کرد. سنگهای نیلز که به خوبی هدفش را گرفته بودند او را از بسته دور کردند

روباه smirre

0 0 0

دزدی که قصد شکار گله Akki Knebecaise را دارد ، توسط نیلز شکست می خورد.

او را از بسته روباه اخراج کردند ، زیرا او شب آتش بس و تعطیلات همه حیوانات گنجشکی را در کوه کولابرگ کشت.

0 0 0

یک غاز سفید که از خانه مادر اوسا و ماتس فرار کرد. به خاطر او ، مارتین تقریباً با چاقو کشته شد. با بسته Akki Knebekaise پرواز کنید. عروس مارتین شد.

0 1 0

هولگرسن غاز خانگی ، که با گله ای وحشی پرواز کرد.

0 0 0

پسر بچه ، برادر اوسا ، یک دمپایی چوبی پیدا کرد که توسط نیلز گم شده بود.

0 0 0

شوهر مورلیلا ، پدر موره و بوره ، رئیس خانواده خرس ها. وقتی نیلز خانواده اش را از دست شکارچیان نجات داد ، می خواست به دلیل انسان بودن نیلز را بخورد ، او را آزاد کرد

هار مورلا

0 0 0

خرس ، مادر بروم و موره ، نیلز را گرفت و او را به عنوان اسباب بازی به فرزندانش داد.

0 0 0

توله خرس یکی از دو پسر مورلیلا و شوهر خرس او است. با نیلز مثل عروسک بازی کردم.

Förlorare

0 0 0

دانشجوی بدشانسی از شهر اوپسالا. غیرقابل جابجایی ، نامحسوس ، مشکل او را دنبال کرد ، و هرگز او را رها نکرد. او از مردم پنهان می شد و هیچ کس با او دوست نبود.

وی دست نوشته ای شگفت انگیز در مورد تاریخ شهر اوپسالا نوشت و آن را برای خواندن به مرد خوش شانس داد.

نیلز هولگرسون

0 1 0

پسر دهقانی چهارده ساله ی هولیگان که یک براونی (gnome) را مسخره می کرد ، به همین دلیل توسط وی کاهش یافت و تا رسیدن به سه شرط در این حالت باقی ماند.

0 0 0

دختر ، خواهر ماتس ، دمپایی چوبی را که نیلز گم کرده بود ، یافت.

0 0 0

بسیاری از مردم این داستان را از اوایل کودکی به خاطر می سپارند. سفر شگفت انگیز نیلز با غازهای وحشی ، برای بسیاری ، اولین کتابی است که شب هنگام سوراخ های آن خوانده می شود ، و زیر چراغ قوه زیر پتو پیچ خورده است. اما شما حتی نمی دانستید که در حال خواندن کتاب درسی هستید.

داستان جغرافیایی

در واقع ، در نسخه کامل افسانهتوسط لاگرلوف سلما ، سفر نیلز با غازهای وحشی ، کتابی در زمینه جغرافیای سوئد است. در اواخر قرن نوزدهم ، یکی از رهبران سیستم مدارس سوئد ، آلفرد داهلین ، به سلما پیشنهاد داد تا پروژه ای را که در آن نویسندگان و مربیان شرکت داشتند ، کار کند. این پروژه شامل ایجاد یک سری کتابها بود که دانش را به شکلی جذاب ارائه می داد و به زودی اجرا شد. کتاب سلما اولین کتاب منتشر شده و برای دانش آموزان کلاس اول بود که در آن زمان در سن نه سالگی وارد مدرسه می شدند. این اثر که در سال 1906 منتشر شد ، به سرعت بیشترین خواننده را در اسکاندیناوی پیدا کرد و نویسنده آن مدتی بعد به دلیل سهم خود در ادبیات ، جایزه نوبل را دریافت کرد. هر کودک سوئدی آن را کاملاً می داند - یکی از محبوب ترین کتاب های کودکان در جهان. حتی یک یادبود کوچک از نیلز در سوئد وجود دارد.

ترجمه یا بازگویی؟

در روسیه ، این کتاب عمدتا به دلیل تنظیم رایگان آن است که در سال 1940 توسط زویا زادونایسکایا و الکساندرا لیوبارسکایا نوشته شده است. این یکی از موارد بسیاری است که برای ادبیات کودکان در زمان اتحاد جماهیر شوروی سابق معمول است ، وقتی آثار خارجی ، که قبلاً برای مخاطبان کودک نوشته شده بودند ، توسط مترجمان نیز اقتباس می شدند. وضعیت مشابهی با "پینوکیو" ، "سرزمین اوز" و دیگر آثار معروف خارج از کشور اتفاق افتاد. مترجمان 700 صفحه از متن اصلی را به بیش از صد صفحه تقسیم کردند ، در حالی که موفق شدند چندین قسمت و شخصیت را برای خود اضافه کنند. روند داستان به طور محسوسی محدود شد ، فقط تعدادی از قسمت های سرگرم کننده باقی مانده بود. از اطلاعات تاریخ جغرافیایی و محلی اثری باقی نمانده است. البته این دانش بیش از حد خاصی است که برای کودکان خردسال کشوری کاملاً متفاوت اصلاً جالب نیست. اما اینکه چرا لازم بود که پایان داستان افسانه ای تغییر کند کاملاً غیرقابل درک است ... عملاً معلوم شد خلاصه... "سفر نیلز با او بسیار ساده شد. با این حال ، در پایان ، مترجمان عالی شدند داستان جذاب، که قطعاً باید برای خواندن از پنج تا شش سالگی به کودکان داده شود.

ترجمه های دیگر

ترجمه های دیگری نیز وجود دارد که بسیار کمتر شناخته شده اند - مترجمان از سال 1906 روی تاریخ نیل کار کرده اند. الكساندر بلوك ، شاعر عصر نقره، یکی از این ترجمه ها را بخوانید و از کتاب بسیار راضی بود. اما اولین ترجمه ها از زبان آلمانی انجام شده است که روند ترجمه در آغاز قرن را ارج نمی نهد. ترجمه کامل از سوئدی فقط در سال 1975 توسط لیودمیلا براوده نوشته شده است.

اطلاعات بیشتر در مورد کتاب

کودکان روسی و بزرگسالان نیز تقریباً منحصراً از کتاب بازگویی لیوبارسکایا و زادونایسکایا با کتاب سفر شگفت انگیز به لاپلانیدیا آشنا هستند. این گزینه است که در حال مطالعه است (در صورت مطالعه کامل) در مدارس و در قفسه های کتابفروشی ها است. بنابراین ، ارزش دارد که در اینجا خلاصه مختصری از آن ارائه شود. "سفر نیلز با غازهای وحشی" خواندن بسیار مهیجی است و یک خلاصه کوتاه ارزش آن را ندارد.

پسر قلدر ، نیلز هولگرسون ، که از یک دهکده کوچک سوئدی بود ، برای خودش زندگی می کرد ، غصه نخورد - او غازها را اذیت کرد ، به حیوانات سنگ پرتاب کرد ، لانه های پرندگان را خراب کرد و همه شوخی های او مجازات نشد. اما فقط در حال حاضر - یک بار نیلس به طور ناموفق یک مرد کوچک خنده دار را مسخره کرد و معلوم شد که او یک پیرزن قدرتمند جنگلی است و تصمیم گرفت یک درس خوب به پسر بدهد. کوتوله نیلز را به همان بچه خودش تبدیل کرد ، حتی کمی کوچکتر. و روزهای سیاه برای پسر آغاز شد. او نمی توانست نزد نزدیکانش ظاهر شود ، از هر خش خش موش ترسیده بود ، مرغ ها به او نوک می زدند و فکر کردن برای یک جانور بدتر از گربه سخت بود.

در همان روز ، گله ای از غازهای وحشی به سرپرستی پیر آكا كبنكایزه از كنار خانه ای كه مرد بدبخت در آن زندانی بود عبور كرد. یکی از حیوانات خانگی تنبل ، مارتین غاز ، که طاقت تمسخر پرندگان آزاده را نداشت ، تصمیم گرفت به آنها ثابت کند که او نیز توانایی انجام کاری را دارد. با سختی پرواز ، گله را دنبال کرد - با نیل به پشت ، زیرا پسر نمی توانست بهترین غاز خود را رها کند.

گله مایل نبود مرغ های چربی را در صفوف خود بپذیرد ، اما حتی از مرد کوچک نیز کمتر خوشحال شد. غازها به نیلز مشکوک بودند ، اما در همان شب اول او یکی از آنها را از دست روباه Smirre نجات داد و باعث احترام به پاکت و نفرت از روباه شد.

بنابراین نیلز سفر شگفت انگیز خود را به لاپلند آغاز کرد ، در طی آن او با انجام کارهای بسیار ، به دوستان جدید - حیوانات و پرندگان کمک کرد. این پسر بچه ساکنان قلعه قدیمی را از حمله موشها نجات داد (اتفاقاً قسمت با لوله ، اشاره ای به افسانه Gammeln Pied Piper ، یک درج ترجمه است) ، به خانواده خرس ها کمک کرد تا از دست شکارچی فرار کنند و سنجاب را به لانه اصلی خود برگردانند. و در تمام این مدت ، حملات مداوم Smyrre را دفع کرد. این پسر همچنین با مردم ملاقات کرد - او به نویسنده لوزر برای بازگرداندن نسخه خطی کمک کرد ، با مجسمه هایی که جان گرفتند صحبت کرد ، برای زندگی مارتین با آشپز جنگید. و سپس ، پس از ورود به لاپلند ، برای بسیاری از غازهای وحشی برادر پرورشی شد.

و سپس به خانه بازگشت. در راه ، نیلز یاد گرفت که چگونه طلسم گنوم را از خود دور کند ، اما برای این کار مجبور شد با طبیعت و با خودش دوست شود. نیلز از یک هولیگان به پسری مهربان تبدیل شد ، همیشه آماده کمک به افراد ضعیف ، و همچنین بهترین دانش آموز - به هر حال ، او دانش بسیاری از دانش جغرافیایی را در طول سفر آموخت.

اقتباس از صفحه

"سفر شگفت انگیز نیلز با غازهای وحشی" با حضور در صفحه نمایش ها بیش از یک بار بینندگان را به وجد آورده است. اولین و مشهورترین اقتباس از این افسانه در روسیه کارتون پسر افسون شده در سال 1955 در شوروی بود. تعداد کمی از آن در کودکی آن را ندیده اند و همه خلاصه آن را به خاطر می آورند. سفر نیلز با غازهای وحشی چندین بار دیگر مورد توجه فیلمسازان قرار گرفت. بر اساس انگیزه های وی ، حداقل دو کارتون - سوئدی و ژاپنی و یک فیلم تلویزیونی آلمان فیلمبرداری شد.

قهرمان داستان افسانه "سفر شگفت انگیز نیلز با غازهای وحشی" پسری به نام نیلز است. او دوست داشت مسخره بازی کند و دوست نداشت درس بخواند. یک روز او یک گنوم را گرفت. کوتوله عصبانی شد و او را به اندازه خودش کوچک کرد و سپس ناپدید شد. نیلس از اینكه او برای همیشه كوچك بماند ترسیده بود و شروع به جستجوی همه جای gnome كرد تا از او بخواهد كه او را دلگیر كند. جستجو او را به حیاط آورد. پسر با تعجب فهمید که زبان پرندگان و حیوانات را می فهمد. در این زمان ، گله ای از غازهای وحشی از گذشته عبور کردند. آنها شروع به تحریک غازهای خانگی کردند و آنها را با خود به لاپلند دعوت کردند.

یکی از غازهای خانگی به نام مارتین تصمیم گرفت با غازهای وحشی پرواز کند. نیلس سعی کرد او را مهار کند ، اما فراموش کرد که او بسیار کوچکتر از غاز است و خیلی زود خود را در هوا یافت. آنها تمام روز پرواز کردند تا اینکه مارتین کاملاً خسته شد. یک بار حتی از بسته عقب افتادند ، اما توانستند از پس آن برآیند. غازهای وحشی ، در ابتدا که فهمیدند نیلز یک مرد است ، می خواست او را بدرقه کند ، اما اتفاق افتاد که در طول شب ، پسر یکی از آنها را از شر روباه نجات داد و او را بدرقه نکرد.

روزهای زیادی غازها به مقصد پرواز می کردند و در بعضی مواقع توقف می کردند. در طی یكی از توقف ها ، نیل سنجاب تایرلی را كه از لانه افتاده بود نجات داد. پسر آن را به مادرش برگرداند. سرانجام ، گله به قلعه ای متروک رسیدند ، جایی که مدتهاست فقط حیوانات و پرندگان مختلف در آنجا زندگی می کردند. از ساکنان قلعه ، مسافران متوجه شدند موش ها قلعه را محاصره می کنند. اما نیلز روز را نجات داد. رهبر گله غاز یک لوله جادویی به او داد و پسر ، که روی آن بازی می کرد ، همه موش ها را در آب فریب داد ، جایی که غرق شدند. بعداً ، نیلز فهمید که جغد از همان گناه جنگلی که او را آزرده است ، لوله را آورده است. کوتوله هنوز از پسر بسیار عصبانی بود.

پرواز غازها ادامه یافت. نیلز ماجراهای زیادی داشت. او از یک مجسمه برنز پادشاه در یک شهر بندری فرار کرد ، به زیر آب رفت و یک خانواده خرس را از دست شکارچیان نجات داد. قبلاً همه حیوانات و پرندگان از پسری که با غازها سفر می کند اطلاع داشتند. و مارتین غاز در جاده دوست دختری به نام مارتا پیدا کرد.

سرانجام گله به لاپلاند پرواز کرد. پرندگان شروع به ساختن لانه ها و جوجه ریزی کردند و نیلز نیز تصمیم گرفت برای خودش یک خانه واقعی بسازد. کل گله غاز به او کمک کرد و پرستوهایی که در آنجا پرواز کرده بودند خانه را با خاک رس پوشاندند. تمام تابستان گله در لاپلند زندگی می کردند و در پاییز آنها قصد بازگشت به جنوب را داشتند. نیلز خیلی دلتنگ خانه و پدر و مادرش بود ، اما او نمی خواست که به عنوان یک فرد کوچک به خانواده اش برگردد. رهبر بسته موفق شد یاد بگیرد که نیلز تنها در صورتی می تواند به ظاهر قبلی خود برگردد که کسی داوطلبانه موافقت کند که به اندازه خودش کوچک شود.

و بنابراین گله به جنوب رفت. جوجه غازهای جوان همراه با غازهای بالغ پرواز می کردند. در موقع توقف ، همه حیواناتی که قبلاً درباره نیلز مسافر می دانستند با هرچه می توانستند او را تغذیه کردند.

هنگامی که گله از کنار خانه پدر و مادر نیلز عبور کرد ، پسر تصمیم گرفت از زندگی آنها مطلع شود. اما او هنوز هم نمی خواست کمی به آنها بازگردد. پسر فهمید که والدینش او را به یاد می آورند و ناراحت می شوند که او آنجا نیست. و سپس ، به طور غیر منتظره ، یکی از غازلینگ ها به نیلز گفت که او می خواهد کوچک باشد. نیلس خوشحال شد و یک طلسم گفت ، پس از آن او دوباره پسر قدیمی شد. والدین خوشحال پسرشان را شناختند ، که با معجزه ای ناگهان خود را در آستانه خانه اش دید. بزودی نیلز دوباره به مدرسه رفت. حالا او فقط برای یک پنج مطالعه کرده است.

این خلاصه داستان است.

ایده اصلی داستان افسانه ای "سفر شگفت انگیز نیلز با غازهای وحشی" این است که شوخی ها و شوخی ها بی فایده نیستند و برای آنها می توانید مجازات ، گاهی اوقات بسیار شدید دریافت کنید. نیلس توسط کوتوله بسیار سخت تنبیه شد و قبل از اینکه اوضاع را اصلاح کند ، سختی های زیادی را متحمل شد.

افسانه "سفر شگفت انگیز نیلز با غازهای وحشی" به شما یاد می دهد که با تدبیر و شهامت باشید ، بتوانید در لحظات خطرناک از دوستان و همرزمان خود محافظت کنید. در طول سفر ، نیلز موفق شد کارهای خوبی را برای پرندگان و حیوانات انجام دهد و آنها این کار را خوب به او بازپرداخت کردند.

در داستان افسانه ای ، من از gnome جنگل خوشم آمد. او سختگیر اما منصف است. کوتوله نیلز را بسیار سخت تنبیه کرد ، اما پسران ، در نتیجه ، چیزهای زیادی را فهمید ، شخصیت او پس از تجربیاتی که تجربه کرده بود به سمت بهتر تغییر کرد و به خوبی در مدرسه شروع به تحصیل کرد. مجازات نیلز خوب بود ، او مرد خوبی شد.

چه ضرب المثلی متناسب با افسانه "سفر شگفت انگیز نیلز با غازهای وحشی" است؟

با نگاه کردن به مردم ، اگرچه رشد نمی کنید ، اما کش می آیید.
هرچه بیشتر بیاموزید ، قویتر خواهید شد.
انسان بدون دوست مانند سرزمین بی آب است.


2021
polyester.ru - مجله ای برای دختران و زنان