26.11.2020

احساسات متحرک انتقال و انتقال متقابل در روابط روانشناس و مشتری. اشتباهات معمول یک روانشناس تازه کار. پدیده انتقال مشتری در روند مشاوره یا روان درمانی


مقابله با انتقال Gegenhbertragung) یک مورد خاص فرافکنی است که برای توصیف پاسخ عاطفی ناخودآگاه تحلیلگر به تحلیلگر و در یک رابطه درمانی استفاده می شود (انتقال را نیز ببینید). به عنوان مثال ، یک تحلیلگر با پیچیدگی در مورد تمایل غیرقابل تحقق خود برای تبدیل شدن به یک هنرمند ، ممکن است مجذوب توانایی هنری مشتری خود شود و به ضرر روند تحلیل باشد.

"انتقال مربوط به مقابله با انتقال از طرف تحلیلگر است ، هنگامی که وی آخرین مطالبی را ارائه می کند که از آنها آگاهی ندارد ، اما با این وجود در او وجود دارد. و تداخل ، بسته به عمیق بودن رابطه - ایجاد رابطه ، لازم و ضروری برای تحقق برخی از مطالب ناخودآگاه. مانند انتقال ، انتقال متقابل ماهیتی اجباری دارد و نشان دهنده ارتباط خشونت آمیز است که بر اساس آن یک "عرفانی" یا ناآگاهانه ایجاد می کند شی "(CW 8 ، پاراگراف 519).

رابطه تحلیلی کار بر این فرض بنا شده است که تحلیلگر به اندازه تجزیه و تحلیل روان رنجور نیست. در حالی که تجزیه و تحلیل شخصی مداوم یک نیاز اساسی در آموزش تحلیلگر است ، هیچ تضمینی در برابر فرافکنی وجود ندارد.

"حتی اگر آنالیزور روان رنجوری نداشته باشد ، بلکه فقط ناحیه وسیع تری از ناخودآگاه فراتر از حد معمول داشته باشد ، در حال حاضر این امر برای تشکیل ناخودآگاه متقابل ، یعنی ضد انتقال کافی است. این پدیده یکی از خطرات اصلی در روان درمانی است. این منجر به عفونت روانی هر دو می شود - هم تحلیلگر و هم بیمار ، و روند تحلیلی خودش متوقف می شود »(CW 16 ، پاراگراف 545 ؛ JSP ، پاراگراف 545).

انتقال پول

مجموع واکنشهای ناخودآگاه تحلیلگر نسبت به شخصیت تحلیلگر و به ویژه انتقال او. به این معنی صحیح ، K. یک عامل تداخل کننده ، تحریف کننده در درمان است. به معنای گسترده ، K. نگرش عاطفی تحلیلگر نسبت به بیمار خود است ، از جمله واکنش او به برخی از لحظات رفتار بیمار (Rycroft Ch.، 1995).

برای اولین بار اصطلاح "K." فروید (فروید اس. ، 1910) هنگام بحث در مورد چشم اندازهای آینده روانکاوی مورد استفاده قرار گرفت. در مورد کار روانکاو ، فروید خاطرنشان می کند که در نتیجه تأثیر بیمار بر ناخودآگاه روانکاو ، پدیده K. ظاهر می شود ، که باید آن را شناخت و بر آن غلبه کرد ، "هیچ روانکاو بیش از عقده ها و مقاومت های داخلی خود در کارش پیشرفت نمی کند ..." ... همانطور که در انتقال از همان ابتدا فروید مانعی را در برابر جریان انجمن های رایگان بیمار مشاهده می کرد ، در K. او دائماً مانعی را برای آزادی درک روانکاو از بیمار می دید. در این زمینه ، فروید به آگاهی تحلیلگر به عنوان "ابزاری" نگاه می كرد كه مانع از كارآیی آن می شود. ك. فروید اهمیت زیادی برای "پاك سازی روانكاوی" (1912) قائل بود ، زیرا او نگران خطراتی بود كه به دلیل استفاده نادرست از روش روانكاوی ممکن است در معرض خطر قرار گیرد ، و همچنین به دلایل علمی.

در ابتدا ، فروید (1910) از طرفداران یک تحلیلگر درون گرای مداوم بود ، اما خیلی زود به این نتیجه رسید که این کار به دلیل مقاومت خود در برابر درک خود بسیار دشوار است و شروع به توصیه روانکاوی برای خود تحلیلگر کرد. اعتبار "تجزیه و تحلیل آموزش" با نیاز به دستیابی به بینش و غلبه بر کمبودهای روانشناختی ایجاد شده توسط درگیری های ناخودآگاه حل نشده استدلال شد. بعداً ، با اعتقاد به اینكه چنین روشی كاملاً كافی نیست ، فروید (1937) پیشنهاد كرد كه هر 5 سال یك تحلیلگر تحت روانكاوی قرار گیرد. این توصیه معمولاً دنبال نمی شود ، احتمالاً به دلیل طولانی شدن تجزیه و تحلیل آموزش و - به تبع آن - دقیق تر. با این حال ، تجزیه و تحلیل مجدد در میان تحلیلگران غیر معمول نیست ، به خصوص اگر آنها در کار یا خارج از کار خود با مشکلاتی روبرو شوند (Sandler J. et al. 1995).

در حالی که انتقال در مدت زمان کوتاهی از مانع اصلی به قوی ترین منبع برای درمان تبدیل شد ، ک. تقریباً چهل سال تصویر منفی خود را حفظ کرد. او با آرمان علمی تثبیت شده آن زمان ، که فروید به آن وقف داشت و برای او مهم بود ، مغایرت داشت ، هم به دلیل اعتقاد شخصی و هم به خاطر شهرت روش متناقضش. لزوم غلبه بر تعارضات روان رنجور ، و به ویژه تظاهرات آنها در ارتباط با بیمار در K. ، منجر به نگرش آشکارا هراس تحلیلگران نسبت به احساسات آنها شد. این دلایل فاکتورهای تعیین کننده ای در تاریخهای بسیار متفاوت از مفاهیم انتقال بودند و K. فقط خیلی دیرتر این مسیرهای جداگانه بر این درک که "ما با سیستمی از روابط روبرو هستیم که در آن هر عامل تابعی از عامل دیگر است" (Tome H.، Kehele H.) همگرایی داشتند. ، 1996).

یک گام بزرگ به جلو در توسعه مفهوم K. در آثار روانکاوی در زمانی رخ داد که آشکار شد که این پدیده تا چه اندازه می تواند به روانکاوان در درک اطلاعات دریافت شده از بیمار کمک کند. این ایده مطرح شد كه روانكاوان عناصری از فهم و فهم فرآیندهای رخ داده در روان بیمار را به همراه دارد ، كه این عناصر بلافاصله تحقق نمی یابند ، اما اگر روانكا ، با گوش دادن به بیمار ، ارتباطات ذهنی خود را مشاهده كند ، می توان آنها را كشف كرد. این ایده به طور ضمنی در توصیفات فروید (1912) ، که به ارزش توجه خنثی یا "شناور آزاد" اختصاص داده شده بود ، وجود داشت ، اما اولین اظهار نظر واضح درباره ارزش مثبت K. توسط هیمن پی انجام شد و سپس توسط سایر تحلیلگران ادامه یافت. هیمن شروع به در نظر گرفتن K. به عنوان پدیده ای کرد که شامل تمام احساساتی است که تحلیلگر در رابطه با بیمار تجربه کرده است. در این حالت ، تحلیلگر باید بتواند احساسات خود را مهار کند ، در حالی که برعکس ، بیمار "تخلیه" می شود ، و با تحلیلگر ارتباط برقرار می کند. هیمن معتقد بود که روانکاو باید از پاسخ عاطفی خود به بیمار - K. خود - به عنوان یک کلید برای درک استفاده کند. آگاهی روانکاوان از واکنشهای خود می تواند دسترسی بیشتری به شناخت فرایندهای روانی ناخودآگاه بیمار داشته باشد (Sandler J. et al. 1995).

آثار راكر ، تحليلگر كلينيايي (راكر ه. ، 1953) ك. را با مفهومي همچون شناسايي تصويري مرتبط كرد. راکر ، روانکاوان K. را به عنوان واکنشی نسبت به شناسایی احتمالی بیمار در نظر گرفت. وی بین دو نوع واکنش از این دست تفاوت قائل شد: سازگار (سازگار) و مکمل (مکمل). در حالت اول ، تحلیلگر با بیمار هویت می یابد. در دوم با اشیا significant قابل توجه انتقال بیمار. در این حالت ، تحلیلگر احساساتی را که بیمار به جسم انتقال دهنده خود نسبت می دهد ، در واکنش های K. تجربه می کند ، در حالی که بیمار احساساتی را که نسبت به شخصیت والدین اصلی خود داشت ، دوباره تجربه می کند (Sandler J. et al.، 1995؛ Margolis B.، 1994 )

وینیکوت (D. W. ، 1947) پیشنهاد کرد احساسات را بر اساس شناسایی فعلی با بیمار تشخیص دهد - هدف K. - از واکنش های K. ناشی از شناسایی اولیه و تأخیرهای اساسی در تاریخ تحلیلگر - K. ذهنی (مارگولیس ، 1994). هدف K. نشان دهنده شناسایی فعلی و رگرسیون همدلی تحلیلگر با بیمار است. احساسات عینی توسط احساس انتقال بیمار ایجاد می شود و صرف نظر از ماهیت و شدت آن ، به تعامل درمانی بین تحلیلگر و بیمار محدود می شود. از این موارد اغلب به عنوان احساسات القایی یاد می شود. احساسات ذهنی K. نیز عمدتاً ناشی از احساس انتقال بیمار است. در ابتدا ، تفاوت های محسوسی با موارد عینی ندارند. با این حال ، رگرسیون همدلی تحلیلگر با بیمار به زودی تحت تأثیر شناسایی های اولیه واقعی و الگوهای سازگاری درمانگر و درگیری های حل نشده پیرامون ، جای خود را به رگرسیون می دهد.

هدف K. معمولاً از نظر زمانی محدود به فاصله جلسه تحلیلی است. هنگام ترک بیمار ، تحلیلگر در معرض تجربیات جدید بیمار بعدی است. در مقابل ، ویژگی K. ذهنی اغلب طولانی شدن واکنشهای K. در خارج از جلسه است. احساس خشم ، هیجان جنسی که ساعتها یا روزها فروکش نمی کند ، غالباً نشانه هایی از ذهنی K است. اینها همچنین ممکن است شامل تحلیلگر پاسخگویی به همه بیمارانش در هر زمان با همان روحیه باشد ، به عنوان مثال تحریک ، اضطراب ، افسردگی. ... یکی دیگر از ویژگی های متمایز بازیگری است. ضد انتقال ذهنی محدود به احساس شدید خشم ، تحریک جنسی ، یا عمل کردن نیست. غالباً با ركود در تحليل ناشي از مقاومت ضد انتقال ، وجود آن خيانت مي شود.

آرلو (Arlow J. A. ، 1985) جنبه های مختلفی از تعامل روانکاوی را شناسایی می کند که به ظهور K. کمک می کند. اولین آنها شناسایی مداوم با بیمار است که اساساً مبتنی بر تخیلات ناخودآگاه مشترک است.

این اتفاق زمانی رخ می دهد که تحلیل گر با بیمار همذات پنداری کند به این معنا که خیالات و خواسته های ناخودآگاه بیمار با خیالات و خواسته های ناخودآگاه مداوم تحلیلگر مطابقت دارد. در اینجا لازم است بین همدلی و K. تفاوت قائل شویم. در همدلی و در K. ، شناسایی با بیمار صورت می گیرد. اما در همدلی ، شناسایی تنها تفکیک موقتی عبارات مشتق شده از تخیلات و خواسته های ناخودآگاه بیمار است. در روند عادی وقایع ، این امر منجر به قطع شناخت و جدا شدن از بیمار می شود. تجربه به اشتراک گذاشتن با تخیلات ناخودآگاه بیمار ، کلید درک درگیری های بیمار است. در مورد K ، آنالیزور در نقطه شناسایی با بیمار ثابت می ماند. او در درگیری از درگیری های مشابه بیمار گرفتار شده است. بر این اساس ، تحلیلگر مستعد تجربه سوad این درگیری ها می شود و ممکن است تمایل به بازیگری یا واکنش دفاعی داشته باشد. تفکیک کافی بین شناسایی موقت ، که مشخصه همدلی است و شناسایی دائمی که منجر به K می شود ، دشوار است.

راه حل این Arlow در یک پارادوکس پیدا می کند - آنچه که همدلی برای یک شخص ممکن است برای دیگری باشد. اثرات شناسایی ثابت انتقال متقابل متفاوت است. نقطه کور کلاسیک ، یعنی "امتناع" یا ناتوانی در "دیدن" آنچه که مطالب در مورد آن صحبت می کنند ، فقط یک نوع پاسخ است و احتمالاً رایج ترین آن است. آنچه در واقع اتفاق می افتد این است که تحلیل گر نمی خواهد مطالب بیمار درگیری های ناخودآگاه خود را به او یادآوری کند. بنابراین ، او تفسیر را از دست می دهد یا نمی تواند آن را ارائه دهد ، زیرا عدم تمایل خود را با عقلانیت های مختلف توجیه می کند. علاوه بر این ، تمایل به جلب توجه بیمار از ادامه پیروی از مشتقات درگیری ناخودآگاه وی با برخی مداخلات که باعث جلب توجه به سایر عناصر این ماده می شود ، و اتخاذ موضع اخلاقی و محکومیت آنچه در تحلیلگر تحمل نمی کند در بیمار است.

شکل دوم اختلالات K. ناشی از ماهیت ماده ای است که بیمار نمایندگی می کند. این می تواند خواسته های فانتزی را در تحلیلگر بیدار کند که لزوماً با خواسته های ناخودآگاه بیمار یکسان نیست. آنها می توانند مکمل یکدیگر باشند ، مانند مورد تمایل بیمار به پس انداز و تحلیل گر برای پس انداز. در نمونه هایی که درگیری شدید و حل نشده ای در تحلیلگر وجود دارد ، با این وجود ممکن است مطالبی که به اندازه کافی از درگیری های مرکزی بیمار فاصله دارند ، اثر بیداری بر پتانسیل تحلیلگر برای K داشته باشد.

و سوم ، نمونه هایی وجود دارد که در آنها چیزی در وضعیت تحلیلی ، به تنهایی ، تعارضات تحلیلگر را بیدار می کند. اشتیاق پس انداز قبلاً ذکر شد. می توان محیط تحلیلی را تئاتری دانست که در آن تحلیل گر می تواند نوعی نقش مرکزی ناخودآگاه را در مقابل تماشاگران تحسین برانگیز بازی کند - فرصتی برای کشف ذهن وی یا استفاده از موقعیت تحلیلی به عنوان زمینه آزمایش توانایی هایش. از طرف دیگر ، او ممکن است نقش یک شنونده تحسین برانگیز را بازی کند ، ناخودآگاه با بیمار همذات پنداری می کند. شرایط جسمی وضعیت تحلیلی ، بیمار دروغگو ، انفعال تحلیلگر و / یا بیمار را می توان توسط تحلیلگر با شرایطی خواند که باعث تحریک تمایلات ناخودآگاه مرتبط با انفعال ، مازوخیسم و \u200b\u200bغیره می شود.

با توجه به پیچیدگی پدیده K. ، Sandler و همكاران (1995) به نتیجه گیری زیر می رسند: 1) در طول درمان ، تحلیلگر واكنشی به صورت K. دارد و این واکنشها در طول درمان وجود دارد. 2) K. می تواند منجر به عوارضی در روند روانکاوی یا رفتار نادرست آن شود. این ممکن است اتفاق بیفتد اگر (و چه وقت) روانکاو از برخی از جنبه های واکنش K. خود به بیمار آگاه نباشد یا در مواردی که از آنها مطلع است قادر به کنار آمدن با آنها نباشد. 3) یک مطالعه دقیق مداوم توسط تحلیلگر در مورد انواع احساسات و نگرش های او نسبت به بیمار می تواند به نفوذ عمیق تری در روند زندگی روانی بیمار کمک کند.

انتقال پول

وضعیتی که در آن احساسات و نگرش تحلیلگر نسبت به بیمار مشتق از موقعیت های قبلی زندگی تحلیلگر است که به بیمار منتقل می شود. بنابراین ، انتقال متقابل واکنشهای ناخودآگاه خود تحلیلگر را نشان می دهد اما واکنش بیمار را ، هرچند ممکن است برخی از جنبه های این پدیده آگاهانه باشد. این پدیده مشابه انتقال است ، که از نظر درمانی ارزش زیادی دارد. به معنای محدود ، انتقال متقابل به عنوان پاسخی خاص به انتقال بیمار تعریف می شود. برخی از آن به عنوان تمام پاسخهای عاطفی تحلیلگر به بیمار ، آگاهانه و ناخودآگاه ، به ویژه پاسخهایی که در درک و تکنیک تحلیلی تداخل دارند ، یاد می کنند. به تعبیری گسترده تر ، شاید بهتر باشد این پدیده را عکس العمل متقابل بنامیم. تحت تأثیر انتقال متقابل ، تحلیلگر به جای انطباق با واقعیت و فارغ از تعارض ، معنای تعارضی ناخودآگاه پیدا می کند. تظاهرات ضد انتقال بسیار متنوع است. این اغلب در مواقعی اتفاق می افتد که تحلیلگر با بیمار هویت پیدا می کند ، به ماده ای که تولید می کند یا جنبه هایی از وضعیت تحلیلی پاسخ می دهد. در این شرایط ، تلاشهای ناخودآگاه پشت ویژگیهای شخصیتی تحلیلگر تحریک می شود و مشتقات آنها در افکار ، احساسات و اعمال او نمایان می شود.

واکنشهای ناشی از تعارضات ناخودآگاه تحلیلگر از واکنش به شخصیت بیمار و وضعیت درمانی متفاوت است. مورد اول می تواند بی طرفی تحلیلی را مهار کرده و نقاط کوری ایجاد کند که در همدلی و درک اخلال ایجاد کند. در موارد شدید ، انتقال متقابل می تواند منجر به عمل شود. از طرف دیگر ، مطالعه دقیق تحلیلگر در مورد احساسات ناشی از ضد انتقال ، کلیدی برای درک رفتار ، احساسات و افکار بیمار است و در نتیجه نفوذ در ناخودآگاه وی را تسهیل می کند. چنین خودآزمایی کاملی یکی از اهداف اصلی تحلیل آموزشی است که به تحلیلگر کمک می کند تا از تعارضات خود و مشتقات آنها آگاه شود.

مقابله با انتقال و همدلی شامل مکانیسم شناسایی است ، اما تفاوت های قابل توجهی وجود دارد. در همدلی ، شناسایی یک تجربه گذرا و موقتی با بیمار از مظاهر مشتق خیالات ناخودآگاه او است. رزونانس عاطفی ناشی از آن می تواند به درک بهتر تعارضات وی کمک کند. در شناسایی که در نتیجه انتقال غیرقابل تجزیه و تحلیل بوجود می آید ، از نظر تحلیلگر چنین بینشی غیرممکن است ، زیرا وی خود درگیر یک درگیری ، مشابه بیمار است.

در سالهای اخیر ، احتمالاً در نتیجه توجه بیشتر به موضوعات روابط تحلیلی ، علاقه به مسئله انتقال متقابل در ادبیات روانکاوی افزایش یافته است. برخی از نویسندگان ، انتقال متقابل را یک پدیده دو قطبی می دانند ، زیرا هر دو تحلیلگر و بیمار به انتقال های یکدیگر پاسخ می دهند. به نظر می رسد تجزیه و تحلیل کودکان ، و همچنین بیماران روان پریش ، مرزی و خودشیفته ، واکنش های ضد انتقال پیچیده تری ایجاد می کند. افزایش حجم کار از این نوع نیز به افزایش علاقه به انتقال متقابل کمک می کند.

ضد انتقال

ضد انتقال) هورنی این اصطلاح را به معنای تجلی ساختار شخصیت و نه تجربیات کودکی به کار برد. در درمان ، این اصطلاح به ساختار شخصیت تحلیلگر اشاره دارد.

انتقال پول

1- در روانکاوی ، تحلیلگر احساسات خود (یعنی انتقال) به مشتری. 2. به طور کلی ، درگیری عاطفی تحلیلگر در تعامل درمانی. به معنای اول ، انتقال متقابل عنصری نامطلوب در روانکاوی است و می تواند مخرب باشد. به معنای اخیر ، این امر فرخنده تلقی می شود و حتی برخی آن را اجتناب ناپذیر می دانند.

ضد انتقال

پاسخ عاطفی خاص ، غالباً ناخودآگاه درمانگر به انتقال خاص بیمار. تا آنجا که برای بازتاب درمانگر قابل دسترسی باشد ، در قضاوت بالینی استفاده می شود. در صورت عدم تأمل ، به یک فاکتور مهار کننده درمانی تبدیل می شود که باید از طریق درون نگری یا تجزیه و تحلیل توسط یک درمانگر دیگر روشن شود.

انتقال کانتر (انتقال کانتر)

انتقال احساسات و واکنشهای ناخودآگاه تحلیلگر به بیمار. به معنای گسترده - نگرش عاطفی تحلیلگر نسبت به بیمار ، تجربه شده توسط وی در فرآیند تجزیه و تحلیل احساسات برای او ، واکنش او به وضعیت روانی و رفتار بیمار. به معنای محدود ، این فرآیندهای ناخودآگاه هستند که با واکنش تحلیلگر در انتقال بیمار همراه هستند.

اگر فروید در مراحل اولیه فعالیت درمانی خود با مشکل انتقال مواجه بود ، بعداً ایده ضد انتقال در وی بوجود آمد و در فرآیند توسعه نظریه و عمل روانکاوی شکل گرفت. اولین اشاره به این پدیده توسط وی در سال 1910 صورت گرفت. به ویژه ، در یکی از نامه ها به روانکاو مجارستانی S. Ferenczi (1873-1933) ، نوشته شده توسط او در اکتبر 1910 پس از سفر مشترک آنها به سیسیل ، S. فروید برای او توضیح داد یک همکار ، چرا او را سرزنش نکرده و به روش صحیحی برای درک موضوع بحث آنها در طول سفر اشاره کرده است. وی خاطرنشان کرد که او "ابرمرد روانکاوی" نیست که آنها الگو گرفتند و "انتقال پشت" را در خود غلبه نکرد. وی در توضیح اندیشه خود نوشت: "من موفق نمی شوم ، همانطور که در روابط با سه پسرم موفق نیستم ، زیرا آنها را دوست دارم و پشیمانم."

پیش از این ، در مارس 1910 ، در دومین کنگره بین المللی روانکاوی که در نورنبرگ برگزار شد ، Z. فروید گزارشی را منتشر کرد (که در سال 1911 منتشر شد) ، و در آن سوال از نوآوری های تکنیک روانکاوی ، هم درمورد مقاومت بیمار و هم شخصیت دکتر را مطرح کرد. نشان دادن "مقابله با انتقال". وی تأكید كرد كه "مقابله با انتقال" به دلیل تأثیر بیمار بر احساسات ناخودآگاه پزشك بوجود می آید "و ایده ضرورت ارائه تجزیه و تحلیلگر با چنین الزامی را بیان كرد ، كه طبق آن وی باید یاد بگیرد" این مقابله با انتقال را بشناسد و بر آن غلبه كند ".

با گسترش عمل روانکاوی ، مشخص شد که در طی درمان روانکاوی ، تحلیلگر نه تنها احساسات مختلفی را برای بیمار تجربه می کند ، بلکه آنها را به وی منتقل می کند. او تجربیات خود را که ریشه در گذشته نزدیک یا دور دارد ، به وی منتقل می کند ، اما در روند ارتباط با بیمار شدت می گیرد.

واکنش های عاطفی به بیمار با عقده ها و مقاومت های درونی ذاتی روانکاوان همراه است. از این نظر ، انتقال متقابل در درمان موفقیت آمیز اختلال ایجاد می کند. بنابراین ، هر روانکاو باید یک تجزیه و تحلیل شخصی داشته باشد تا بدین ترتیب با ناخودآگاه خود بهتر برخورد کند.

روانکاو موظف است احساسات و واکنش های ناخودآگاه خود را درک کند و بر آنها کنترل کند. فقط در این صورت او می تواند از منافع انتقال به نفع درمان بیمار استفاده کند ، زیرا درک ناخودآگاه خود به درک ناخودآگاه شخص دیگری کمک می کند.

ضد انتقال با دوسوگرایی ، دوگانگی احساسات و عواطف مشخص می شود. روانکاو می تواند به شیوه های مختلف نسبت به رفتار بیمار واکنش نشان دهد: احساس ترحم نسبت به او و نشان دادن بی تفاوتی حرفه ای. حرف خود را قبول کنید و در صحت گفته ها شک کنید؛ از نظر ظاهری عادتهای بد بیمار را از بین ببرید و از آنها رنجش دهید. با خود بجنگید ، تسلیم احساسات نشوید ، یا ناخودآگاه آنها را دنبال کنید و علاقه آنها به ایجاد روابط خاص با بیمار را نشان دهید.

احساسات صریح یا ضمنی آشکار ، ملایم و اروتیک بیمار نسبت به روانکاو می تواند پاسخی در وی ایجاد کند. مقابله با انتقال از این نوع معمولاً برای روانکاوان جوانی که در آغاز کار هستند ، یا برای کسانی که زندگی شخصی آنها شکست خورده است ، مشخصه است. وسوسه پاسخ دادن به محبت بیمار ، جلب رضایت وی ، استفاده از فرصت - همه اینها می تواند یک آزمون جدی برای روانکاو باشد.

فروید قاطعانه با چنین تجلی احساسات ضد انتقال در روانکاو مخالفت کرد. وی هرگونه تلاش روانکاوان را برای پاسخگویی به لطافتی که به او پیشنهاد شده و حتی بیشتر از آن به عشق بیمار ، غیر قابل قبول دانست. به گفته ز. فروید ، این روش تحلیلی این وظیفه را به پزشک تحمیل می کند که تقاضای بیمار برای جلب احساس عشق را نپذیرد. این فقط در مورد پرهیز جنسی روانکاو نیست ، بلکه در مورد توانایی او برای رفتار تاکتیکی با بیمار ، بدون آزردن وی یا جریحه دار کردن احساسات اوست. امتیاز دادن به خواسته های عاشقانه بیمار همیشه منجر به عدم موفقیت در درمان روانکاوی می شود.

در روند درمان تحلیلی ، ممکن است شرایطی پیش بیاید که بیمار تحلیلگر را دوست نداشته باشد ، باعث تحریک درونی ، عصبانیت و حتی خصومت او شود ، در نتیجه ، ناخودآگاه برای خودش ، او شروع می کند نه در درمان بیمار بلکه در مبارزه با او. در این حالت ، انتقال متقابل می تواند منجر به تبدیل یک تحلیلگر از یک درمانگر دلسوز به یک حریف مشکوک ، بیش از حد طاقت فرسا و حتی مجازات شود ، ناخودآگاه نسبت به او که قبلاً تجربه کرده است ، اغلب در اوایل کودکی ، تجارب و واکنش های مرتبط ، به عنوان مثال ، با انواع مختلف کینه ، رفتار می کند ، حسادت ، انتقام

ضد انتقال از طریق تأثیر بیمار بر احساسات ناخودآگاه روانکاو آشکار می شود. بنابراین ، یکی از الزامات اساسی در درمان روانکاوی این است که روانکاو باید انتقال متقابل خود را به موقع تشخیص داده و بر آن غلبه کند.

فروید تأکید کرد که هر روانکاو در فعالیت عملی خود به همان اندازه که مجتمع ها و مقاومت های داخلی خود اجازه می دهد ، موفق می شود. به همین دلیل است که روانکاو نه تنها باید فعالیت خود را با درون نگری آغاز کند ، بلکه با گسترش عمل بالینی و رشد تجربه ارتباط با بیماران ، آن را به طور مداوم عمیق تر کند. همانطور که Z. فروید خاطرنشان کرد ، "کسی که در چنین درون بینی نتواند به چیزی برسد ، باید با تجزیه و تحلیل به عدم توانایی خود در درمان بیماران متقاعد شود".

Z. فروید انتقال متقابل را عمدتاً به شکل یک پدیده منفی درک می کند که مانع کار تحلیلی می شود. نظرات مشابهی توسط سایر روانکاوان نیز در نظر گرفته شده بود ، آنها قدم های بیشتری را در درک پیامدهای منفی ضد حمل و نقل برداشتند. به طور خاص ، V. Reich (1897-1957) معتقد بود که در بعضی موارد ، وقتی انتقال منفی احساسی در روند تجزیه و تحلیل انجام نمی شود ، مقصر این بیمار نیست ، بلکه تحلیلگر است که یا متوجه محرک های منفی بیمار نمی شود یا از پیشرفت آنها جلوگیری می کند. یا از طریق دوستی اغراق آمیز ، پرخاشگری سرکوب شده آن را تقویت می کند. وی همچنین از این واقعیت پیش رفت که ماهیت مخالف ضد انتقال به دلیل ناتوانی در تحمل انتقال مثبت مرتبط با تظاهرات جنسی بیمار است. در این مورد ، همانطور که وی. رایچ در کار خود "تجزیه و تحلیل شخصیت" (1933) استدلال کرد ، "ترس خود تحلیلگر از تظاهرات حسی-جنسی بیمار اغلب نه تنها به شدت در درمان اختلال ایجاد می کند ، بلکه می تواند از ایجاد برتری دستگاه تناسلی در بیمار جلوگیری کند."

اگر از نظر برخی روانکاوان ، ضد انتقال پدیده ای منفی و نامطلوب بود ، در این صورت برخی از متخصصان در زمینه روانکاوی ، واکنشهای عاطفی تحلیلگر نسبت به بیمار را به عنوان یک پدیده طبیعی تلقی می کنند ، و آنچنان دخالت در تجزیه و تحلیل نیست ، زیرا در اجرای بعضاً م ofثر آن مutingثر است. بنابراین ، S. Ferenczi (1873-1933) معتقد بود که در تعدادی از موارد ، تحلیلگر نباید احساس پاسخ خود را سرکوب یا پنهان کند ، بلکه برعکس ، آنها را آشکارا ابراز می کند. نظرات Z. Freud ، W. Reich ، S. Ferenczi و سایر روانکاوان در مورد ضد انتقال انگیزه ای برای بحث در مورد این مسئله بود ، که در دهه های 30 و 40 در آثار M. Balint و A. Balint "در مورد انتقال و انتقال از راه دور" منعکس شد. (1939) ، نفرت در انتقال از جانب D. Winnicott (1949).

توسعه بعدی نظریه و عمل روانکاوی با تغییر در نگرش روانکاوان به نقش ضد انتقال در فرآیند تحلیلی همراه بود. برخی از روانکاوان استدلال کرده اند که انتقال متقابل برای درمان تحلیلی به اندازه انتقال ضروری است ، بنابراین باید در درمان روانکاوی به هر دو توجه یکسان شود. برخی دیگر ، همراه با شناخت م negativeلفه منفی ضد حمل ، بر اهمیت ویژگیهای مثبت آن و لزوم مطالعه موثرتر واکنشهای ضد انتقال آنالیزور به بیمار از آنچه توسط Z. فروید انجام شد ، تأکید کردند. برخی دیگر نیز از این موضع دفاع کردند که ضد انتقال ابزاری مهم برای کار تحلیلگر است و می تواند در روند روانکاوی درمانی به عنوان یک روش موثر مورد استفاده قرار گیرد.

به طور خاص ، P. Heimann در مقاله خود "در مورد ضد انتقال" (1950) مفاد زیر را مطرح كرد: الزام Z. فروید به توانایی تحلیلگر در شناخت و كنترل انتقال متقابل خود به این معنا نیست كه ضد انتقال عامل منفی است. از این الزام نتیجه می شود که تحلیلگر باید از پاسخ های عاطفی خود "به عنوان کلیدی برای بیهوش بودن بیمار" استفاده کند. ناخودآگاه تحلیلگر "ناخودآگاه بیمار را درک می کند". پاسخ عاطفی فوری تحلیلگر به بیمار "یک راهنمای مهم در فرایندهای ناخودآگاه بیمار است". حساسیت عاطفی تحلیلگر نباید شدید باشد ، بلکه باید "گسترده ، متمایز و متحرک" باشد. به طور خلاصه ، "انتقال متقابل تحلیلگر ابزاری برای تحقیق در مورد ناخودآگاه بیمار است."

بحثهای بیشتر در مورد مسئله ضد انتقال در آثار A. Reich "در مورد ضد انتقال" (1951) ، M. Little "ضد انتقال و واکنشهای بیمار نسبت به آن" (1951) ، R. Fliss "ضد انتقال و ضد شناسایی" (1953) ، G. منعکس شد. راسکر "مشارکت در مسئله انتقال متقابل" (1953) ، D. Orr "انتقال و انتقال متقابل" (1954) ، L. Tower "ضد انتقال" (1956) ، O. Kernberg "تأملات در مورد انتقال" (1965) ، G. Levelda "انتقال" - ضد انتقال "(1986) ، ج. بلوم" ضد انتقال و تئوری فن آوری "(1986) ، ج. کوهون" ضد انتقال: یک دیدگاه مستقل "(1986) ،" ضد انتقال "(ویرایش شده توسط E. Slakter ، 1987) ، S. Abend "ضد انتقال و تکنیک روانکاوی" (1989) ، S. Stein "تأثیر نظریه در ضد انتقال روانکاو" (1991) ، G. Feimberg "موقعیت و انتقال ضد انتقال" (1992) ، م. سلیمان "در مورد عشق و هوس در انتقال از طریق" (1997) ) و سایر روانکاوان.

در مرحله کنونی توسعه نظریه و عمل روانکاوی ، تمرکز محققان بر روی مشکلاتی از جمله "روان رنجوری ضد انتقال" ، ایده آل سازی ضد انتقال ، تبدیل ضد انتقال به همدلی و تفاوت بین آنها ، مشکلات فنی ضد انتقال هنگام کار با بیماران خودشیفته و روان پریش ، خطر انحلال تحلیلگر در بیمار است. ، درک عمیق از ضد انتقال به عنوان انتقال تحلیلگر به بیمار از واکنشهای عاطفی خود ناشی از درگیریهای درون فردی حل نشده و به عنوان واکنش تحلیلگر به انتقال بیمار.

انتقال پول

مجموع واکنشهای ناخودآگاه تحلیلگر نسبت به شخصیت تحلیلگر و به ویژه انتقال او. به این معنی صحیح ، K. یک عامل تداخل کننده ، تحریف کننده در درمان است. به معنای گسترده ، K. نگرش عاطفی تحلیلگر نسبت به بیمار خود است ، از جمله واکنش او به برخی از لحظات رفتار بیمار (Rycroft Ch.، 1995).
برای اولین بار اصطلاح "K." فروید (فروید اس. ، 1910) هنگام بحث در مورد چشم اندازهای آینده روانکاوی مورد استفاده قرار گرفت. در مورد کار روانکاو ، فروید خاطرنشان می کند که در نتیجه تأثیر بیمار بر ناخودآگاه روانکاو ، پدیده K. ظاهر می شود که باید آن را شناخت و بر آن غلبه کرد ، "هیچ روانکاو در کار خود فراتر از عقده ها و مقاومت های داخلی خود پیش نمی رود ..." ... همانطور که از همان ابتدا فروید مانعی را برای جریان انجمن های رایگان بیمار می دید ، در K. او دائماً مانعی بر سر درک روانکاوان از بیمار می دید. در این زمینه ، فروید به آگاهی تحلیلگر به عنوان "ابزاری" نگاه می كرد كه مانع از كارآیی آن می شود. ك. فروید به "پاك كردن روانكاوی" (1912) اهمیت زیادی می داد ، زیرا او نگران خطراتی بود كه به دلیل استفاده نادرست از روش روانكاوی ممکن است در معرض خطر قرار گیرد ، و همچنین به دلایل علمی.
در ابتدا ، فروید (1910) از طرفداران یک تحلیلگر درون گرای مداوم بود ، اما خیلی زود به این نتیجه رسید که این کار به دلیل مقاومت خود در برابر درک خود بسیار دشوار است و شروع به توصیه روانکاوی برای خود تحلیلگر کرد. اعتبار "تجزیه و تحلیل آموزش" با نیاز به دستیابی به بینش و غلبه بر کمبودهای روانشناختی ایجاد شده توسط درگیری های ناخودآگاه حل نشده استدلال شد. بعداً ، با اعتقاد به اینكه چنین روشی كاملاً كافی نیست ، فروید (1937) پیشنهاد كرد كه هر 5 سال یك تحلیلگر تحت روانكاوی قرار گیرد. این توصیه معمولاً دنبال نمی شود ، شاید به این دلیل که تجزیه و تحلیل آموزش بسیار طولانی تر شده و - در نتیجه - دقیق تر. با این حال ، تجزیه و تحلیل مجدد در میان تحلیلگران غیر معمول نیست ، به خصوص اگر آنها در کار یا خارج از کار خود با مشکلاتی روبرو شوند (Sandler J. et al. 1995).
در حالی که انتقال در مدت کوتاهی از مانع اصلی به قوی ترین منبع برای درمان تبدیل شد ، ک. تقریباً چهل سال تصویر منفی خود را حفظ کرد. او با آرمان علمی تثبیت شده آن زمان ، که فروید به آن وقف داشت و برای او مهم بود ، مغایرت داشت ، هم به دلیل اعتقاد شخصی و هم به خاطر شهرت روش متناقضش. لزوم غلبه بر تعارضات نوروتیک ، و به ویژه تظاهرات آنها در ارتباط با بیمار در K. ، منجر به نگرش آشکارا هراس تحلیلگران نسبت به احساسات آنها شد. این دلایل فاکتورهای تعیین کننده ای در تاریخهای بسیار متفاوت از مفاهیم انتقال بودند و K. فقط خیلی دیرتر این مسیرهای جداگانه بر این درک که "ما با سیستمی از روابط روبرو هستیم که در آن هر یک از عوامل تابعی از عامل دیگر است" (Tome H.، K Thele H.) همگرا بودند. ، 1996).
یک گام بزرگ به جلو در توسعه مفهوم K. در آثار روانکاوی در زمانی رخ داد که آشکار شد که این پدیده تا چه اندازه می تواند به روانکاو در فهم اطلاعات دریافتی از بیمار کمک کند. این ایده مطرح شد كه روانكاوان عناصری از فهم و فهم فرآیندهای رخ داده در روان بیمار را به همراه دارد ، كه این عناصر بلافاصله تحقق نمی یابند ، اما اگر روانكا ، با گوش دادن به بیمار ، انجمن های ذهنی خود را مشاهده كند ، می توان آنها را كشف كرد. این ایده به طور ضمنی در توصیفات فروید (1912) ، که به ارزش توجه خنثی یا "شناور آزاد" اختصاص داده شده بود ، وجود داشت ، اما اولین اظهار نظر واضح درباره معنای مثبت K. توسط هیمن پی بیان شد ، و سپس توسط سایر تحلیلگران ادامه یافت. هیمن شروع به در نظر گرفتن K. به عنوان پدیده ای کرد که شامل تمام احساساتی است که تحلیلگر در رابطه با بیمار تجربه کرده است. در این حالت ، تحلیلگر باید بتواند احساسات خود را مهار کند ، در حالی که برعکس ، بیمار "ترشح" می کند ، و با تحلیلگر ارتباط برقرار می کند. هیمن معتقد بود که روانکاو باید از پاسخ عاطفی خود به بیمار - K. خود - به عنوان یک کلید برای درک استفاده کند. آگاهی روانکاوان از واکنشهای خود می تواند دسترسی بیشتری به شناخت فرایندهای روانی ناخودآگاه بیمار داشته باشد (Sandler J. et al.، 1995).
آثار راكر ، تحليلگر كلينيايي (راكر ه. ، 1953) ك. را با مفهومي همچون شناسايي تصويري مرتبط كرد. راکر ، روانکاوان K. را به عنوان واکنشی نسبت به شناسایی احتمالی بیمار در نظر گرفت. وی بین دو نوع واکنش از این دست تفاوت قائل شد: سازگار (سازگار) و مکمل (مکمل). در حالت اول ، تحلیلگر با بیمار هویت می یابد. در دوم با اشیا significant قابل توجه انتقال بیمار. در این حالت ، تحلیلگر احساساتی را در واکنش های K. تجربه می کند که بیمار به جسم انتقال دهنده خود نسبت می دهد ، در حالی که بیمار احساساتی را که نسبت به چهره والدین اصلی خود داشت دوباره تجربه می کند (Sandler J. et al.، 1995؛ Margolis B.، 1994 )
Winnicott (Winnicott D. W.، 1947) پیشنهاد کرد احساسات را بر اساس شناسایی فعلی با بیمار تشخیص دهد - هدف K. - از واکنش های K. ناشی از شناسایی اولیه و تأخیرهای اساسی در تاریخ تحلیلگر - K. ذهنی (مارگولیس ، 1994). هدف C. نشان دهنده شناسایی فعلی تحلیلگر و رگرسیون همدلی با بیمار است. احساسات عینی توسط احساس انتقال بیمار ایجاد می شود و صرف نظر از ماهیت و شدت آن ، به تعامل درمانی بین تحلیلگر و بیمار محدود می شود. از این موارد اغلب به عنوان احساسات القایی یاد می شود. احساسات ذهنی K. نیز عمدتاً ناشی از احساس انتقال بیمار است. در ابتدا ، تفاوت های محسوسی با موارد عینی ندارند. با این حال ، رگرسیون همدلی تحلیلگر با بیمار به زودی تحت تأثیر شناسایی های اولیه واقعی و الگوهای سازگاری درمانگر و درگیری های حل نشده پیرامون ، جای خود را به رگرسیون می دهد.
هدف K. معمولاً از نظر زمانی محدود به فاصله جلسه تحلیلی است. هنگام ترک بیمار ، تحلیلگر در معرض تجربیات جدید بیمار بعدی است. در مقابل ، ویژگی K. ذهنی اغلب طولانی شدن واکنشهای K. در خارج از جلسه است. احساس خشم ، هیجان جنسی که ساعتها یا روزها فروکش نمی کند ، غالباً نشانه های ذهنی K است. اینها همچنین ممکن است شامل تحلیلگر پاسخگویی به همه بیمارانش در هر زمان با همان روحیه باشد ، به عنوان مثال تحریک ، اضطراب ، افسردگی. ... یکی دیگر از ویژگی های متمایز بازیگری است. ضد انتقال ذهنی محدود به احساس شدید خشم ، تحریک جنسی ، یا عمل کردن نیست. غالباً با ركود در تحليل ناشي از مقاومت ضد انتقال ، وجود آن خيانت مي شود.
Arlow (Arlow J. A. ، 1985) جنبه های مختلفی از تعامل روانکاوی را شناسایی می کند که به ظهور K. کمک می کند. اولین آنها شناسایی مداوم با بیمار است که اساساً بر اساس تخیلات ناخودآگاه مشترک است.
این اتفاق زمانی رخ می دهد که تحلیل گر با بیمار همذات پنداری کند به این معنا که خیالات و خواسته های ناخودآگاه بیمار با خیالات و خواسته های ناخودآگاه مداوم تحلیلگر مطابقت دارد. در اینجا لازم است بین همدلی و K. تفاوت قائل شویم. در همدلی و در K. ، شناسایی با بیمار صورت می گیرد. اما در همدلی ، شناسایی تنها تفکیک موقتی عبارات مشتق شده از تخیلات و خواسته های ناخودآگاه بیمار است. در روند عادی وقایع ، این امر منجر به قطع شناخت و جدا شدن از بیمار می شود. تجربه به اشتراک گذاشتن خیالات ناخودآگاه مشتق شده با بیمار ، کلید درک درگیری های بیمار است. در مورد K ، آنالیزور در نقطه شناسایی با بیمار ثابت می ماند. او در درگیری از درگیری های مشابه بیمار گرفتار شده است. بر این اساس ، تحلیلگر مستعد تجربه سوad این درگیری ها می شود و ممکن است تمایل به بازیگری یا واکنش دفاعی داشته باشد. تفکیک کافی بین شناسایی موقت ، که ویژگی همدلی است و شناسایی دائمی ، که منجر به K می شود ، دشوار است.
آرلو راه حل این مسئله را در یک پارادوکس پیدا می کند - آنچه که همدلی برای یک شخص ممکن است برای دیگری باشد. اثرات شناسایی ثابت انتقال متقابل متفاوت است. نقطه کور کلاسیک ، یعنی "امتناع" یا ناتوانی در "دیدن" مطالب مورد بحث ، فقط یکی از اشکال پاسخ است و احتمالاً رایج ترین آن است. آنچه در واقع اتفاق می افتد این است که تحلیلگر نمی خواهد مطالب بیمار درگیری های ناخودآگاه خود را به او یادآوری کند. بنابراین ، او تفسیر را از دست می دهد یا نمی تواند آن را ارائه دهد ، زیرا عدم تمایل خود را با عقلانیت های مختلف توجیه می کند. علاوه بر این ، تمایل به جلب توجه بیمار از ادامه پیروی از مشتقات درگیری ناخودآگاه وی با برخی مداخلات که باعث جلب توجه به سایر عناصر این ماده می شود ، و گرفتن موضع اخلاقی و محکوم کردن چیزی در بیمار که تحلیلگر در خودش تحمل نمی کند.
شکل دوم اختلالات K. از ماهیت ماده ای که بیمار نمایندگی می کند ناشی می شود. این می تواند خواسته های فانتزی را در تحلیلگر برانگیزد که لزوماً با خواسته های ناخودآگاه بیمار یکسان نیست. آنها می توانند مکمل یکدیگر باشند ، مانند مورد تمایل بیمار به پس انداز و تحلیل گر برای پس انداز. در مثالهایی که یک درگیری شدید و حل نشده در ذهن تحلیلگر وجود دارد ، با این وجود ممکن است مطالب به اندازه کافی دور از درگیریهای مرکزی بیمار ، تأثیر بیداری بر پتانسیل تحلیلگر برای K داشته باشد.
و سوم ، نمونه هایی وجود دارد که در آنها چیزی در وضعیت تحلیلی ، به تنهایی ، تعارضات تحلیلگر را بیدار می کند. اشتیاق پس انداز قبلاً ذکر شد. می توان محیط تحلیلی را تئاتری دانست که در آن تحلیل گر می تواند نوعی نقش مرکزی ناخودآگاه را در مقابل تماشاگران تحسین برانگیز بازی کند - فرصتی برای کشف ذهن وی یا استفاده از موقعیت تحلیلی به عنوان زمینه آزمایش توانایی هایش. از طرف دیگر ، او ممکن است نقش یک شنونده تحسین برانگیز را بازی کند ، ناخودآگاه با بیمار همذات پنداری می کند. شرایط جسمی وضعیت تحلیلی ، بیمار دروغگو ، انفعال تحلیلگر و / یا بیمار را می توان توسط تحلیلگر با شرایطی خواند که باعث تحریک تمایلات ناخودآگاه مرتبط با انفعال ، مازوخیسم و \u200b\u200bغیره می شود.
با توجه به پیچیدگی پدیده K. ، Sandler و همکاران (1995) به نتایج زیر می رسند: 1) در طول درمان ، آنالیزور واکنش هایی به شکل K. دارد و این واکنش ها در طول درمان وجود دارد. 2) می تواند منجر به عوارضی در روند روانکاوی یا رفتار نادرست آن شود. این ممکن است اتفاق بیفتد اگر (و چه وقت) روانکاو از برخی از جنبه های واکنش K. خود به بیمار آگاه نباشد یا در مواردی که از آنها مطلع است قادر به کنار آمدن با آنها نباشد. 3) بررسی دقیق مداوم تحلیلگر در مورد انواع احساسات و نگرش های او نسبت به بیمار می تواند به نفوذ عمیق تری در روند زندگی روانی بیمار کمک کند.


دائرlopالمعارف روان درمانی. - S.-Pb.: پیتر. B. D. Karvasarsky. 2000 .

ببینید "COUNTER TRANSFER" در دیکشنری های دیگر چیست:

    فروید مقابله با انتقال را به عنوان پاسخ عاطفی تحلیلگر به بیمار تعریف کرد و نتیجه آن تأثیراتی است که تحلیلگر بر احساسات ناخودآگاه درمانگر دارد. از این طریق می توان به طور منطقی نتیجه گرفت که فروید ... ... ویکی پدیا

    ضد انتقال - هنگام انجام روانکاوی ، درمانگر می تواند ناخودآگاه احساسات یا درگیری های ناشی از زندگی خود را بر روی بیمار فرافکنی کند. کاملا ضروری است. به طوری که درمانگر از این احتمال آگاه است و اجازه وقوع آن را نمی دهد ... ... دائرlopالمعارف روانشناختی عالی

    انتقال پول - (مقابله با انتقال ، Gegenhbertragung) مورد ویژه ای از فرافکنی که برای توصیف پاسخ عاطفی ناخودآگاه تحلیلگر به تحلیلگر و در یک رابطه درمانی استفاده می شود (انتقال را نیز ببینید). به عنوان مثال ، یک تحلیلگر با ... فرهنگ روانشناسی تحلیلی

    ضد انتقال - (مقابله با انتقال) یک پدیده در روان درمانی هنگامی که احساسات ، زندگی نامه و ارزشهای خود درمانگران به طور نهفته بر تفسیر آنها از مشکلات بیمار تأثیر می گذارد ... روانشناسی عمومی: واژه نامه

    روان درمانی مسئله محور ، در اوایل دهه 80 توسعه یافت. توسط روان درمانگران سوئیسی از دانشگاه Bern Bern Blaser، Heim، Ringer، Thommen (Blaser A.، Heim E.، Ringer Ch.، Thommen M.) ، نمایندگی ... ...

    این یک متخصص آموزش دیده است که قادر به تشخیص و درمان بیماریهایی است که عمدتاً منشا psych روانشناختی دارند و هدف آنها تأثیر روانشناختی به عنوان یک عامل درمانی است. با توجه به ویژگی های روان درمانی ، او در یک یا ... دائرlopالمعارف روان درمانی

    این مقاله در مورد اختلال شخصیت است. برای روان رنجوری ، به هیستری مراجعه کنید. اختلال شخصیت هیستریک ICD 10 F60.460.4 ICD 9 ... ویکی پدیا

    روشی روانکاوانه که با هدف آموزش پرسنل روانکاوی بسیار واجد شرایط انجام می شود. روانکاو آینده درگیر مشاوره به معلم خود به عنوان یک بیمار است (Goodman S. (Ed.) آموزش روانکاوی ... ... فرهنگ نامه روانشناسی

    اصطلاح P. در سه مورد استفاده می شود: الف) برای نشان دادن مجموعه ای از عقاید آزاد در مورد ماهیت انسان. ذهن ، به ویژه ، در مورد رشد شخصیت و آسیب شناسی روانی ؛ ب) برای توصیف روش مداخله درمانی برای برخی ... دائرlopالمعارف روانشناسی

    یک روش روان درمانی ، ویژگی آن در استفاده هدفمند از پویایی گروه ، یعنی کل مجموعه روابط و تعاملات ایجاد شده بین اعضای گروه ، از جمله گروه نهفته است ... دائرlopالمعارف روان درمانی

کتابها

  • بیمار و روانکاو: مبانی فرایند روانکاوی ، سندلر ج. ، نویسندگان ظهور و استفاده از اصطلاحات اساسی مانند انتقال ، ضد انتقال ، مقاومت ، پاسخ ، بینش را توسط نمایندگان مکاتب مختلف روانکاوی ردیابی می کنند. دسته بندی: روانشناسی عمومی: مونوگرافها و مجموعه ها سری: کتابخانه روانکاو ناشر:

انتقال اصطلاحی در روانشناسی است که بیانگر پدیده انتقال ناخودآگاه احساسات تجربه شده مرتبط با یک شخص به شخص کاملاً متفاوت است. ضد انتقال پاسخ ناخودآگاه درمانگر به کلمات ، احساسات ، اعمال و انتقال شخصیت بیمار است.

برای اولین بار این اصطلاحات در آثار S. فروید ، که اصول روانکاوی را بررسی کرد ، استفاده شد. از نظر فروید ، انتقال متقابل یک عامل منفی قلمداد می شود ، مانعی در درک کامل روانشناس از مشکل بیمار. با این حال ، محققان مدرن به یک دیدگاه کاملاً مخالف پایبند هستند - انتقال متقابل از طریق مهار واکنش عاطفی پزشک به آزادی روانشناختی بیمار کمک می کند.

اثر انتقال با واکنش ناکافی به برخی از اقدامات یا رویدادها مشخص می شود ، که در یک فرد سالم احساسات خاصی ایجاد نمی کند. این واکنش معمولاً با وقایع گذشته همراه است.

در مشاوره روانشناسی ، تعدادی از ویژگیهای پاسخ ناکافی برای تشخیص صحیح و درمان موثر از اهمیت زیادی برخوردار است - تکرار ، نامناسب بودن ، شدت ، دوسو و ماندگاری.

انواع انتقال و انتقال متقابل

روانشناسی مدرن شامل چندین جهت برای تمایز پدیده انتقال و ضد انتقال است:

  • موضوع انتقال: مادری ، برادرانه ، پدری و غیره.
  • مرحله رشد روان جنسی: ادیپی ، وابسته و غیره.
  • بستگی به چگونگی درک بیمار از پزشک دارد: خودشیفته یا عینی ، مثبت یا منفی ؛
  • انتقال وابسته به عشق شهوانی نوع خاصی از جذابیت جنسی بین روانکاو و بیمار است.

انواع ضد انتقال نیز در آثار Giovacini شرح داده شده است. بنابراین ، محقق دو نوع اصلی از ضد انتقال را شناسایی می کند:

  • همگن - واکنش کافی روان درمانگر نسبت به آسیب شناسی های روانشناختی بیمار ؛
  • خاص - واکنش روانکاو ، ناشی از تجربه زندگی و شخصیت او.

انتقال و انتقال در روان درمانی توسط عوامل خاصی تعیین می شود که ممکن است با شخصیت روانکاوان ، روابط در خانواده بیمار ، سن بیمار ، روانکاوی باتجربه مرتبط باشد. نظریه روانکاوی مکانیسم انتقال را به عنوان واکنش دفاعی فرد در برابر احساسات منفی تجربه شده ، برخورد بیرحمانه ، جنسی و روانشناختی تعریف می کند خشونت و غیره

روانشناس کمک کن

در جلسات روانکاوی برای انتقال درمانی ، مهم این است که درمانگر بتواند تعیین کند که آیا انتقال متقابل در کار مشتری وجود دارد یا خیر. مقابله با انتقال در گشتالت درمانی و روانکاوی از این نظر خطرناک است که روانشناس می تواند به طور خودکار به حل مشکلات خودش بپردازد.

اگر به وضوح مشخص شود که این پدیده وجود دارد ، بنابراین کار با ضد انتقال می تواند به یکی از موثرترین روش های کمک روانشناختی تبدیل شود. پزشک از تکنیک درمانی استفاده می کند که در آن تجربیات ، موقعیت های زندگی ، احساسات و غیره را برای ارزیابی بیمار فراهم می کند. در طی تعامل آگاهانه روانکاو و بیمار ، پزشک اهداف و روشهای درمانی را تعیین می کند ، در حالی که نه تنها از دانش خود بلکه از شهود نیز استفاده می کند.

بیشترین پیشرفت در روش روانکاوی از یافته های مهم فروید درباره دوگانگی انتقال حاصل شده است. این یک ابزار ارزشمند غیر قابل تعویض و منبع بزرگترین خطرات و خطاها در تجزیه و تحلیل بیمار است. واکنش های انتقال فرصتی ارزشمند برای تحلیل گذشته و غیرخودآگاه غیرقابل قبول مشتری به تحلیلگر می دهد. انتقال همچنین مقاومت را تحریک می کند ، که قوی ترین مانع کار تحلیلگر می شود. هر تعریفی از تکنیک روانکاوی ناگزیر شامل تجزیه و تحلیل انتقال به عنوان یک پیوند اصلی است. واکنشهای انتقال در تمام بیمارانی که تحت روان درمانی هستند وجود دارد. روانکاوی ، به گفته گرینسون ، با سایر روشهای درمانی در ارتقا reactions واکنشهای انتقال و همچنین در روش تلاش برای تحلیل منظم پدیده های انتقال تفاوت دارد.

مفهوم انتقال در روانکاوی به نوع خاصی از رابطه با یک شخص اشاره دارد. این نوعی رابطه شی object است که با تجربه برخی احساسات نسبت به شخص دیگر مشخص می شود ، احساساتی که در واقع مربوط به او نیستند و در واقع متوجه شخص دیگر هستند. در مورد پدیده های انتقال ، شخصیت در زمان حال طوری واکنش نشان می دهد که گویی شخصیتی از گذشته است. انتقال تکرار است ، ویرایش جدیدی از روابط شی object قدیمی (فروید 3 ، 1905) ، تجدیدنظر ، خطای زمانی. در حین انتقال ، حرکتی رخ می دهد: انگیزه ها ، احساسات و دفاع در رابطه با شخص در گذشته به شخص فعلی منتقل می شود. انتقال عمدتا یک پدیده ناخودآگاه است. در بیشتر موارد ، شخصی که با احساس انتقال واکنش نشان می دهد ، غافل از این است که ناخواسته واقعیت را تحریف می کند.

انتقال می تواند از هر م componentلفه ای از روابط شی تشکیل شود و می تواند به عنوان احساسات ، محرک ها ، ترس ها ، تخیلات ، نگرش ها ، ایده ها یا دفاع در برابر آنها تجربه شود. افرادی که منبع اصلی واکنش های انتقال هستند افراد قابل توجه و قابل توجهی از اوایل کودکی هستند. انتقال هم در تجزیه و تحلیل و هم خارج از تجزیه و تحلیل در روان رنجوری ، روان درمانی و افراد سالم انجام می شود. همه روابط انسانی حاوی مخلوطی از واکنشهای واقعی و انتقال دهنده است.

واکنش انتقال فقط در شرایط فعلی خود نامناسب می شود. در برخی از شرایط گذشته ، این یک واکنش کاملاً مناسب بود. آنچه اکنون به طرز دردناکی خود را به صورت واکنش های انتقال به شخص خاصی در زمان حال نشان می دهد ، دقیقاً مربوط به یک شخص خاص در گذشته است. به عنوان مثال ، گرینسون بیمار جوان خود را به عنوان نمونه ذکر می کند ، که در آغاز جلسه با تاخیر دو یا سه دقیقه ای با اشک واکنش نشان داد. بیمار فکر کرد که باید این زمان خود را به بیمار مورد علاقه دیگری بدهد. برای یک زن سی و پنج ساله باهوش و فرهیخته ، چنین واکنشی نا مناسب ، ناکافی به نظر می رسد. با این حال ، انجمن ها او را به وضعیت گذشته سوق دادند که در آن چنین احساساتی کاملاً مناسب بود. او واکنش هایش را بازگو کرد وقتی در کودکی پنج ساله با بوسه خداحافظی و شب بخیر در اتاقش منتظر پدرش بود. او همیشه چند دقیقه منتظر می ماند زیرا او معمولاً ابتدا خواهر کوچکش را می بوسد و آرزو می کند. سپس او با اشک واکنش نشان داد ، عصبانی شد و با حسادت خیال پردازی کرد - دقیقاً به همان روشی که بعداً انتظار تحلیلگر خود را تجربه کرد. واکنش های او برای یک دختر پنج ساله کاملاً مناسب بود ، اما برای یک زن سی و پنج ساله کاملاً نامناسب بود. کلید درک این رفتار این است که درک کنیم این فقط تکرار گذشته است ، یعنی یک واکنش انتقال.

واکنشهای انتقال اساساً تکرار روابط اشیا past گذشته است. تکرار را می توان از طرق مختلف درک کرد و به نظر می رسد عملکردهای مختلفی را ارائه می دهد. ناامیدی و تأخیر غریزی باعث می شود که روان رنجور به دنبال فرصت هایی تأخیر برای تأمین نیازهایش باشد. اما تکرار آنها همچنین می تواند راهی برای جلوگیری از خاطرات ، دفاعی در برابر خاطرات ناخواسته ، جلوه ای از تکرار وسواس باشد.

انتقال بخشی از رفتار است که چیزی را در گذشته کپی می کند و باعث می شود در زمان حال بی ربط باشد. تکرار می تواند یک کپی دقیق از گذشته ، یک کپی دقیق ، یک تجربه یا یک "نسخه جدید" ، یک نسخه اصلاح شده ، یک نگاه تحریف شده به گذشته باشد. اگر تغییر در گذشته به عنوان تکرار انتقال ظاهر شود ، آنگاه این معمولاً در جهت عملکرد مورد نظر اتفاق می افتد. خیلی اوقات ، تخیلات دوران کودکی در واقع اتفاق می افتند (فروید 3. ، 1914). بیماران احساساتی نسبت به تحلیلگر تجربه می کنند که می تواند به عنوان وسوسه جنسی برای پدر تعبیر شود ، که بعداً خود را به عنوان تکرار میل نشان می دهد ، که در اصل به عنوان یک خیال کودکانه ارائه می شود. احساسات انتقال که به سمت بیرون هدایت می شوند معمولاً به تلاش برای عملکرد مطلوب تبدیل می شوند.

اشیایی که به منابع اصلی واکنش انتقال تبدیل شده اند افراد مهمی در سالهای اولیه کودک هستند. اینها معمولاً والدین یا سایر مراقبانی هستند که محبت ، راحتی و تنبیه را فراهم می کنند و همچنین برادران ، خواهران و سایر رقبا. با این حال ، واکنش های انتقال می توانند از شکل های متاخر و حتی مدرن اتفاق بیفتند ، اما سپس تجزیه و تحلیل نشان می دهد که این اشیا بعدی ثانویه هستند و از شکل های اولیه کودکی نشأت گرفته اند.

تمام عناصر روابط شی object را می توان در واکنشهای انتقال شامل هر احساس ، اصرار ، میل ، نگرش ، خیال و دفاعی در برابر آنها دانست. به عنوان مثال ، ناتوانی بیمار در احساس تحریک در برابر تحلیلگر می تواند به دفاع از کودکی وی در برابر ابراز تحریک برسد. در کودکی یاد گرفت که بهترین راه جلوگیری از درگیری های وحشتناک با پدری گرم مزاج این است که خودش از تحریک بیهوش بماند. در تجزیه و تحلیل ، او تحریکی را که در پشت ادب همیشگی او پنهان شده بود نمی دانست.

واکنش های انتقال ذاتاً ناخودآگاه هستند ، اگرچه برخی از جنبه های واکنش ها ممکن است آگاهانه باشند. فردی که یک واکنش انتقال را تجربه می کند ممکن است از واکنش بیش از حد یا عجیب بودن خود آگاه باشد ، اما معنای واقعی این مسئله را نمی داند. حتی ممکن است از نظر فکری از منبع این واکنش آگاه باشد ، اما از برخی از م componentsلفه های عاطفی یا غریزی مهم آگاهی ندارد.

همه افراد واکنشهای انتقال دارند. وضعیت تحلیلی فقط به پیشرفت آنها کمک می کند و از آنها برای تفسیر و بازسازی استفاده می کند. عصب کشی به خصوص در معرض واکنش های انتقال است ، زیرا به طور کلی افراد ناامید و ناراضی هستند. تحلیلگر همانند سایر افراد مهم در زندگی فرد ، هدف اصلی واکنش های انتقال است.

بنابراین ، انتقال تجربه احساسات ، انگیزه ها ، روابط ، تخیلات و دفاعیات نسبت به یک شخص در حال حاضر است ، که برای این کار مناسب نیست ، یعنی یک تکرار واکنش است که در رابطه با شخصیت های قابل توجه کودکی در اوایل دوران کودکی ایجاد می شود ، ناخودآگاه به چهره های حال حاضر منتقل می شود. ... دو ویژگی اصلی واکنش های انتقال ، تکرار و بی ربط بودن است.

نامناسب بودن بگذارید یک مثال ساده بزنیم: یک بیمار از تحلیلگر خود عصبانی است. تشخیص اینکه آیا با یک واکنش انتقال روبرو هستیم غیرممکن است. ابتدا لازم است دریابیم که آیا رفتار تحلیلگر سزاوار تحریک بوده است یا خیر. اگر بیمار از اینکه تحلیلگر ارتباطات خود را با پاسخ دادن به یک تماس تلفنی قطع کرده ناراحت است ، احتمالاً نباید تحریک پذیری بیمار را به عنوان واکنش انتقال تلقی کرد. پاسخ وی واقع بینانه ، متناسب با شرایط به نظر می رسد و سطح عملکرد بالغ مشتری را نشان می دهد. این بدان معنا نیست که پاسخ بیمار نادیده گرفته می شود بلکه رفتار ما با آن متفاوت از پدیده های انتقال است. ما می توانیم داستان و تخیلات بیمار درباره واکنش های تحریک را بررسی کنیم ، اما با وجود یافته های ما ، باید به خود و بیمار یادآوری کنیم که واکنش آشکار او به ناامیدی واقع بینانه بود. اگر بیمار عصبانی شود و فقط اذیت نشود ، یا کاملاً بی تفاوت باقی بماند ، در نتیجه شدت نامناسب واکنش نشان می دهد که ما احتمالاً با تکرار یا واکنشی از کودکی روبرو هستیم ، گویی که سرخوردگی او ساعتها طول می کشد یا اگر او با خنده به وقفه واکنش نشان دهد.

نامناسب بودن عکس العمل ها نسبت به وقایع فعلی ، علامت اصلی این است که شخصی که واکنش داده شده را تعیین می کند ، موضوع تعیین کننده یا واقعی نیست. این نشان می دهد که پاسخ در گذشته با موضوع مطابقت دارد.

شدت. واکنشهای عاطفی شدید به تحلیلگر شاخص انتقال است. این در مورد اشکال مختلف عشق ، نفرت و ترس صدق می کند. رفتار معمول ملایم و غیر سرزده ، مطابق با نگرش تحلیلگر ، واقعاً واکنش های شدیدی را ایجاد نمی کند. بیمار فقط درصورت پاسخ شدید می تواند کافی باشد اگر رفتار تحلیلگر و وضعیت تحلیلی این موضوع را تأیید کند. مثال: یک تحلیلگر هنگام شنیدن صحبت های مشتری خوابش برد. بیمار از این موضوع آگاه است و در پایان ، با صدا زدن نام او موفق می شود او را از خواب بیدار کند. بیمار وقتی عصبانی می شود که گناه خود را نپذیرد ، عصبانی می شود ، اما شرایط را به گونه ای تفسیر می کند - گویی بیمار ، با چنین سخنی خسته کننده صحبت می کند ، ناخودآگاه می خواهد تحلیلگر به خواب رود. در این حالت ، هاری یک واکنش انتقال نیست. برعکس ، چنین واکنشی منصفانه و قابل قبول است و هر واکنش دیگری ترجیح می دهد نشانه انتقال از گذشته باشد. این ، به این معنی نیست که پاسخ بیمار تجزیه و تحلیل نمی شود ، بلکه هدف تحلیلی بسته به اینکه آیا با یک پاسخ انتقال یا یک پاسخ واقع گرایانه روبرو هستیم متفاوت است. علاوه بر این ، در تمام واکنش های شدید ، صرف نظر از انصاف بیان آنها ، علاوه بر یک روبنای واقع بینانه ، احتمالاً یک اساس نیز وجود دارد - انتقال. در یک دوره تجزیه و تحلیل سنتی ، واکنشهای شدید به تحلیلگر شاخصهای واقعی واکنشهای انتقال هستند.

عکس العمل واکنشهای شدید به تحلیلگر ، عدم واکنش ، می تواند با اطمینان نشانه انتقال باشد. بیمار واکنش هایی دارد ، اما به دلیل خجالت یا ترس از آن خودداری می کند. این تظاهر آشکار مقاومت به انتقال می تواند زمانی اتفاق بیفتد که احساسات شدیدی در درون بیمار وجود داشته باشد ، اما آنها سرکوب ، منزوی یا آواره شوند. این امر گاهی اوقات نیاز به تجزیه و تحلیل مداوم ترس تحلیلگر از پاسخ عاطفی دارد قبل از اینکه مشتری بتواند خود به خود پاسخ دهد.

عدم وجود طولانی مدت احساسات ، افکار ، تخیلات درباره تحلیلگر ، جلوه ای از انتقال ، مقاومت در برابر انتقال است. تحلیلگر بیش از حد مهم چهره زندگی تحلیلگر است و نمی تواند برای مدت زمان قابل توجهی در افکار و احساسات او حضور داشته باشد. اگر تحلیلگر واقعاً مهم نیست ، پس "بیمار در حال تجزیه و تحلیل نیست". بیمار ممکن است تحت درمان تحلیلی باشد تا مثلاً شخص دیگری را راضی کند.

همچنین اتفاق می افتد که شخصیت دیگری در زندگی بیمار احساسات شدید وی را جذب می کند. در این حالت ، فقدان احساسات شدید برای تحلیلگر لزوماً مستقیماً با مقاومت در برابر انتقال ارتباط ندارد. به عنوان مثال ، بیمار در اولین قسمت تجزیه و تحلیل از ترس از درگیری عاطفی ، مشارکت آزاد است ، اما بعدا عاشق می شود. رابطه عاشقانه احتمالاً شامل عناصر مهم گذشته بیمار است ، اما سهم شرایط تحلیلی ممکن است حیاتی باشد یا نباشد. پیش از رسیدن به نتیجه گیری ، تحلیل گر باید چنین وضعیتی را با دقت چند بار بررسی کند. آیا بیمار برای جلب رضایت او عاشق شده است؟ آیا او عاشق شخصی شده است که مثل او است؟ آیا عاشق شدن نشانه بلوغ نیست؟ آیا این نوعی امید واقعی برای یک رابطه شاد و طولانی مدت به نظر نمی رسد؟ به عنوان یک قاعده کلی که توسط فروید پیشنهاد شده است ، تحلیلگر باید از بیمار بخواهد قول دهد در طول تجزیه و تحلیل هیچ تغییر مهمی در زندگی او ایجاد نکند.

دوسوگرایی همه واکنش های انتقال با دوسوگرایی ، همزیستی احساسات متضاد مشخص می شوند. در تجزیه و تحلیل ، به طور کلی پذیرفته شده است که در مورد دوسوگرایی ، یکی از جنبه های یک احساس خاص ناخودآگاه است. بدون نفرت پنهانی هیچ علاقه ای به تحلیلگر وجود ندارد. هیچ تمایل جنسی برای آن بدون انزجار نهفته وجود ندارد ^ وقتی احساسات مختلط در رابطه با هر شی object ناپایدار و غیرقابل پیش بینی باشد ، مشروط بر تغییر ناگهانی و مداوم ، به راحتی مشخص می شود.

واکنشهای دوسویه نیز می توانند در انتقال ایجاد شوند. شکل تحلیلگر از نظر مشتری ، گویی به اشیا good خوب و بد تقسیم شده است ، که هر یک از آنها وجود مستقلی در ذهن بیمار دارند. مواردی که بیمارانی که به این روش واکنش نشان می دهند - به طور قابل توجهی که بیشترین مراجعات را در خود دارند ، می توانند احساس دوسگی خود را نسبت به کل شی object دیگری داشته باشند ، همیشه به عنوان دستاوردهای قابل توجه در درمان تحلیلی در نظر گرفته می شوند.

ناپایداری کیفیت مهم دیگر واکنشهای انتقال ، ناسازگاری آنهاست. احساسات انتقال اغلب نامنظم ، نامنظم و عجیب و غریب هستند. این امر به ویژه در ابتدای کار تحلیلی بیشتر صدق می کند. گلاور چنین واكنشی را به عنوان واكنش های انتقال "شناور" تعریف می كند.

ماندگاری. ویژگی بارز واکنشهای انتقال این است که ماهیت آنها در داخل متناقض است. در طی تجزیه و تحلیل ، بیماران یک سری احساسات نسبت به تحلیلگر دارند که وی آمادگی تفسیر را ندارد. این واکنشهای مداوم به تجزیه و تحلیل طولانی مدت ، گاهی تا چندین سال نیاز دارند. این مدت طولانی به این معنی نیست که کار تحلیلی به بن بست رسیده است ، زیرا در طی چنین مدت طولانی ممکن است ویژگی های مختلف رفتاری مشتری تغییر کند ، موسسات جدید و خاطرات جدید ظاهر شود. بیمار مجبور می شود به این موقعیت ثابت پایبند باشد ، زیرا احساسات آسیب دیده بیش از حد تعیین می شوند و به عنوان یک ابزار محافظتی مهم عمل می کنند. این واکنشهای مداوم می تواند نسبتاً شدید باشد ، یا برعکس ، ضعیف باشد.

ماندگاری ، عدم خودانگیختگی نشانه هایی از واکنش های انتقال است. حتی در بهترین و م mostثرترین تحلیل ها ، طبیعت انسان گاهاً خصومت ایجاد می کند ، مگر اینکه کار انتقال مثبت انجام شود. کارهای تحلیلی اغلب دردناک است ، بنابراین مشتری ممکن است احساس کینه و عصبانیت کند. علاوه بر این ، واکنش های انتقال از گذشته همیشه موفقیت آمیز بیمار ناشی نمی شوند و بنابراین باید شامل مقدار قابل توجهی از پرخاشگری ناخودآگاه باشند ، که نیاز به آزاد سازی دارد. برعکس ، بی طرفی دلسوزانه نگرش تحلیلی در برخی از بیماران خصومت طولانی مدت ایجاد نمی کند. انعطاف پذیری و صلبیت واکنش های انتقال با ترکیبی از دفاع ناخودآگاه و رضایت غریزی همراه است.

پنج ویژگی توصیف شده در بالا معمول ترین خصوصیاتی هستند که نشان دهنده واکنش های انتقال هستند. ویژگی برجسته ای که بیشتر از همه است و در همه موارد دیگر وجود دارد ، بی ربط است. نامناسب بودن در شدت ، ناسازگاری ، ناسازگاری ، انعطاف پذیری یافت می شود ، که نشان دهنده انتقال در کار است. این امر نه تنها در صورت مشاهده پاسخ های مشابه در رابطه با تحلیلگر ، بلکه همچنین در صورت بروز در رابطه با افراد دیگر ، درست باقی می ماند. واکنشهایی که با ماهیت و مکان ارتباطات بین فردی مطابقت ندارند ، پدیده های انتقال هستند.

ناامیدی غریزی و جستجوی رضایت انگیزه های اصلی شکل گیری پدیده های انتقال است. واکنش های انتقال یافته در افراد راضی و بی احساس بسیار اندک است. اولی ها می توانند رفتار خود را مطابق با امکانات و الزامات دنیای خارج تغییر دهند ، دومی بسته هستند و بیشتر به خودشیفتگی گرایش دارند. از طرف دیگر ، روان رنجورهایی که از درگیری های مختلف عصبی حل نشده رنج می برند ، در یک حالت ناخوشایند غریزی مداوم قرار دارند و در نتیجه ، در آمادگی مداوم برای انتقال هستند. در چنین شرایطی ، هر شخصیت جدیدی از دیدگاه ایده های پیش بینی کننده میل جنسی آگاهانه و ناخودآگاه و پرخاشگرانه ملاقات می کند. همه اینها قبل از ملاقات بیمار با تحلیلگر وجود دارد ، به طوری که داستان عصبی مدت ها قبل از مراجعه به درمان از رفتار انتقال اشباع شده است.

انتقال مثبت و منفی

اگرچه فروید تشخیص داد که پدیده های انتقال ماهیتی دوسویه دارند ، اما با این وجود تقسیم قدیمی انتقال را به مثبت و منفی حفظ کرد. این رایج ترین طبقه بندی امروزه در بین روانکاوان عملی است.

انتقال مثبت. اصطلاح "انتقال مثبت" کوتاه برای واکنش های انتقال است که در درجه اول از عشق به هر شکل یا هر یک از پیش سازها و مشتقات آن تشکیل شده است. انتقال مثبت زمانی وجود دارد که بیمار هر یک از احساسات زیر را نسبت به تحلیلگر تجربه کند: عشق ، لطافت ، اعتماد ، عاشق شدن ، همدردی ، علاقه ، شیفتگی ، تحسین ، اشتیاق بی پروا ، احساس شدید ، تمایل شدید یا احترام. عشق های غیرجنسی ، غیر رمانتیک و خفیف در شکل گیری یک اتحاد کاری نقش دارند.

شکل مهم دیگری از انتقال مثبت هنگامی رخ می دهد که بیمار عاشق تحلیلگر می شود ، این حالت به طور منظم هنگام کار با بیماران از جنس مخالف اتفاق می افتد. این عشقی که هنگام تحلیل به وجود می آید به طرز قابل توجهی شبیه عشق در زندگی واقعی است. در تجزیه و تحلیل ، چنین عشقی به وجود می آید زیرا بیماران در زندگی گذشته خود تجربه عشق دردناکی داشته اند. زمانی این احساسات سرکوب شدند ، اما در طول تجزیه و تحلیل به شکل عشق انتقال دوباره ظاهر شدند. چنین عشقی ، از دیدگاه خاص ، بیش از عشق واقعی ، غیر عقلانی و کودکانه است.

یک بیمار عاشق تحلیلگر خود انبوهی از مشکلات فنی را ایجاد می کند. اول ، هدف اصلی او ارضای خواسته های خود است و در برابر کارهای تحلیلی درباره احساسات لطیف خود مقاومت می کند. در شدیدترین مراحل عشق او ، دستیابی به منیت باهوش و ایجاد یک اتحاد کاری بسیار دشوار ، اگر نباشد غیرممکن است. تحلیلگر باید صبور باشد و منتظر فرو نشاندن احساسات شدید باشد. دوم ، عشق شدید به بیمار زن می تواند احساسات ضد انتقال را در تحلیلگر ایجاد کند. این امر به ویژه در مورد تحلیلگران جوان و بی تجربه و همچنین تحلیل گرانی که از زندگی شخصی خود ناراضی هستند ، صدق می کند. وسوسه پاسخگویی به نوعی به عشق یا ارضای آن به شکلی یا شکلی دیگر می تواند بیهوش بماند. مظهر دیگر این وسوسه ناخودآگاه برخورد خشن با مشتری است که چنین آرزوهایی را برانگیخته است. به نظر فروید ، در این شرایط ، سازش دور از ذهن است. حتی بی گناه ترین و جزئی ترین رضایت وابسته به عشق شهوانی را نمی توان به تحلیلگر داد. هرگونه رضایت از این قبیل عشق بیمار را تجزیه و تحلیل نمی کند. این به هیچ وجه به این معنا نیست که تحلیلگر باید بی احساس ، بی عاطفه و دلسوز باشد. او می تواند در رابطه با بیمار و شرایط او با درایت و حساسیت نشان دهد و در عین حال به وظیفه اصلی خود یعنی تجزیه و تحلیل بپردازد. شاید در هیچ زمان دیگری نگرش تحلیلی دلسوزی ، خویشتنداری ، انسانیت چندان ضروری نباشد.

عشق انتقال دهنده بیمار همیشه منبع مقاومت می شود. به دلیل اصرار و اصرار بیمار برای ارضای سریع ، می تواند در برابر کار تجزیه و تحلیل مقاومت کند. در این حالت جلسات تحلیلی برای مشتری به عنوان وسیله ای برای ارضای میل به صمیمیت ساخته می شود و بیمار علاقه به درک و بینش را از دست می دهد. یک عارضه دیگر در این واقعیت نهفته است که بیمار در برابر مداخلات تحلیلگر با انکار و درد واکنش نشان خواهد داد ، در نتیجه وی عمداً از کار خودداری خواهد کرد. چالش فنی اطمینان از بیان کامل هر مرحله از رشد عشق بیمار است ، به طوری که در زمان مناسب می توان مقاومت های وی را شروع کرد.

یک مشکل فنی دیگر توسط بیماران مستعد سفسطه ارائه می شود که معمولاً در همان ابتدای تجزیه و تحلیل می پرسند: "دکتر ، آیا وظیفه من این است که عاشق تو شوم؟" ابتدا باید منشأ این س findال را پیدا کنید ، مانند س questionsالات دیگری که در طول تجزیه و تحلیل به وجود می آیند و بلافاصله پاسخ ندهید. اما در پایان ، گاهی ارزش این است که به این سeringال پاسخ داده شود ، زیرا بیمار سزاوار است که از احساس "موظف" خود آگاهی کسب کند. بهترین پاسخ برای چنین سوالی می تواند توضیحات زیر باشد: بیمار "باید" طبق قاعده انجمن آزاد هدایت شود ، یعنی اجازه دهد افکار و احساساتش آزادانه و بدون هیچ گونه سانسوری حرکت کنند و آنها را به همان اندازه که بیمار احساس و فکر می کند گزارش دهد. هیچ مدل واحدی از احساس بیمار وجود ندارد ، زیرا هر فرد منحصر به فرد است. به هیچ وجه نمی توان فهمید که بیمار هر لحظه در رابطه با تحلیلگر خود چه احساسی را تجربه می کند.

ایده آل سازی نوع دیگری از انتقال مثبت است ، این در بیماران از هر دو جنس رخ می دهد (Greenson R.R.، 1993). گاهی اوقات این به بازگشت پرستش قهرمان تبدیل می شود. ایده پردازی به ویژه در بیمارانی که والدین خود را در نتیجه طلاق یا مرگ از دست داده اند ، معمول است. به گفته گرینسون ، رفتارهای عبادی ، انزجار سرکوب شده را پنهان می کند که نفرت اولیه را پوشانده است. حسادت سطحی به صفحه ای برای تحقیر تبدیل می شود که به نوبه خود حسادت قهقرایی بیشتری را پنهان می کند.

همه پدیده های انتقال دوسویه هستند زیرا ماهیت رابطه شیئی که در حال انتقال است کم و بیش کودک است و همه واکنش های جسم کودک دوسویه است. با این حال ، در هر مورد خاص باید به طور متفاوتی رفتار دوسوگرایی انجام شود ؛ علاوه بر این ، یک بیمار دارای انواع مختلف دوسوگرایی است. به عنوان مثال ، می توان مشاهده کرد که چگونه یک بیمار خاص غلبه احساس عشق و تحسین را نسبت به تحلیلگر خود نشان می دهد ، اما در عین حال ، در برخی موارد ، او همچنین پدیده های فردی تحریک یا کنایه را نشان می دهد ، که در یک زمینه مثبت حل شده است. در موارد دیگر ، بیمار ممکن است دچار نوسانات دوره ای در نگرش خود نسبت به تحلیلگر شود: به عنوان مثال ، برای چندین هفته احساسات او گرم و دوست داشتنی باقی می ماند و در دوره بعدی با خصومت و تحریک جایگزین می شود.

اجزای جنسی انتقال مثبت اغلب منبع شدیدترین و سرسختترین مقاومت هستند. بیماران تمایل دارند واکنشهای عاطفی خود را در مقابل تحلیلگر بپذیرند ، اما دریغ از درک جنبه های حسی این رابطه ندارند. علاوه بر این ، همه انتقال های مثبت ، به استثنای احساسات متعالی ، غیرجنسی ، با نوعی آرزوها و میل جنسی همراه خواهد بود. این بدان معناست که نواحی بدن ، اهداف غریزی و احساسات بدن کاملاً به هم آمیخته شده اند. وظیفه تجزیه و تحلیل این است که این عناصر مختلف را روشن کند و تخیلاتی را که با احساسات و تجارب جنسی اشتباه گرفته شده است ، شناسایی کند. خواب دیدن اغلب کوتاهترین مسیر رسیدن به آرزوهای جنسی نهفته است.

لازم به ذکر است که نه تنها حوادث واقعی در انتقال تجربه می شوند ، بلکه تخیلات گذشته نیز تجربه می شوند. اغلب اوقات ، واکنش های انتقال جنسی ، تخیلات بیمار نسبت به والدین را انعکاس می دهد.

واکنشهای انتقال مثبت اگر Ego-Shinthonic باشند مقاومت زیادی در تجزیه و تحلیل ایجاد می کنند. اولین مراحل تجزیه و تحلیل ، پس از اینکه واکنش های انتقال توسط بیمار متوجه شدند ، بیگانه سازی آنها با منیت است. چالش این است که "Ego" هوشمند را قادر به درک غیر واقعی بودن واکنشهای انتقال خود ، مبتنی بر تخیل و انگیزه های اساسی بودن آن بدانیم. سپس بیمار تمایل بیشتری به کار بر روی احساسات خود خواهد داشت ، سعی کنید آنها را کشف کنید تا شکل گیری این احساسات را ردیابی کند.

واکنش های انتقال مثبت مثبت-دیستونیکی ، گاهی اوقات نیز مقاومت ایجاد می کنند. بیماران ممکن است از عشق یا احساسات جنسی خود احساس خجالت و شرم کنند ، از طرد شدن و تحقیر ترس دارند و بنابراین احساسات خود را پنهان می کنند. در همه این موارد ، مقاومت ها در پس زمینه عقب می روند ، که در وهله اول باید آشکار شود و حتی قبل از شروع بررسی واکنش های انتقال لیبرین تجزیه و تحلیل شود. ابتدا باید خجالت یا ترس از طرد شدن بیمار بررسی شود تا سایر جنبه های انتقال با موفقیت تجزیه و تحلیل شود.

انتقال منفی اصطلاح "انتقال منفی" برای بیان احساسات انتقال استفاده می شود که بر اساس نفرت در انواع مختلف آن ، اسلاف یا مشتقات آن بنا شده است. انتقال منفی را می توان به عنوان نفرت ، عصبانیت ، خصومت ، بی اعتمادی ، انزجار ، ضددردی ، کینه ، تلخی ، حسادت ، متنفر بودن ، تحقیر ، تحریک و غیره بیان کرد. تظاهرات انتقال مثبت. بیمار نه تنها خود را از تحقق انتقال منفی محافظت می کند ، بلکه خود تحلیلگر نیز ناخودآگاه با این مقاومت "بازی می کند". با این وجود ، انتقال منفی ضعیف تجزیه و تحلیل شده متداول ترین علت آن است که گیر کرده است.

اگر یک اتحاد کاری ، همدردی غیرجنسی ، اعتماد و احترام به تحلیلگر بیمار را قادر سازد تا با بهره گیری از بینش جدید ، اقدام به انتقال منفی کند ، بی اعتمادی مزمن و عمیقی ایجاد می کند که می تواند کل روش تحلیلی را برای مشتری دردناک و بسیار آسیب زا کند. اگر بیمار بتواند این نوع انتقال منفی را تحمل کند بدون اینکه تسلیم انگیزه ای شود که باعث قطع آنالیز می شود ، معمولاً واکنش های انتقال مزمن مزوخیستی ضمنی رخ می دهد. بیمار سختی کار تحلیلی را تحمل می کند تا از این طریق عبور کند و آنها را از بین ببرد. اتحاد کاری متقابل احساس رضایت دلپذیری را ایجاد نمی کند. بیمار از روش تجزیه و تحلیل پیروی می کند زیرا قادر به قطع درمان نیست ، اما با آمدن به جلسات ، مشتری از صمیمیت جلوگیری می کند. چنین اجتنابی عمل مقاومت در برابر تجزیه و تحلیل با شرکت در جلسات تحلیلی است. کل تجزیه و تحلیل می تواند قابل تحمل شود زیرا شیوع آن کمتر از رنج واقعی روان رنجوری است.

اگر اتحادیه کاری در حال حاضر ایجاد شده باشد ، تجلی انتقال منفی به عنوان نشانه مهم پیشرفت تلقی می شود. تجربه مجدد خصومت و نفرت از ارقام انتقال در اوایل کودکی ، پربارترین مرحله کار تحلیلی است ، البته به شرط وجود یک اتحاد خوب و فعال. فقدان انتقال منفی یا تظاهرات آن فقط در واکنش های موقتی و پراکنده نشان دهنده تجزیه و تحلیل ناقص است. واکنشهای شدید و طولانی مدت نفرت نسبت به تحلیلگر باید ظهور کند و قبل از اینکه به فکر تکمیل تحلیل باشد ، مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرد. تجزیه و تحلیل نفرت انتقال به همان اندازه تجزیه و تحلیل عشق مهم است.

انتقال منفی از راه های دیگر نیز مهم است. این اغلب برای اهداف دفاعی - به عنوان مقاومت در برابر انتقال مثبت استفاده می شود. بسیاری از بیماران در احساسات خصمانه خود پافشاری می کنند زیرا از آنها به عنوان دفاعی در برابر عشق خود استفاده می کنند. فقدان انتقال منفی آشکار باید به عنوان دفاع و مقاومت در نظر گرفته شود. یکی از عوامل پیچیده ، احتمال دخالت متقابل تحلیلگر در جلوگیری از ایجاد یا تحقق نوعی نفرت است. شاید رفتار تحلیلگر به گونه ای باشد که ابراز خصومت برای بیمار دشوار باشد ، یا ممکن است که هر دو تحلیلگر و بیمار در حال توطئه برای چشم بستن بر روی آن باشند. بعضی اوقات بیماران خصومت خود را با شوخ طبعی یا تمسخر و کنایه می پوشانند.

شکل انتقال ، همانطور که V. T. Kondratenko و D. I. Donskoy (1993) اشاره کردند ، تا حد زیادی به رفتار تحلیلگر بستگی دارد. به عنوان مثال ، تحلیل گرانی که با گرما و حساسیت مداوم نسبت به بیماران رفتار می کنند ، متوجه می شوند که بیمارانشان تمایل دارند با انتقال مثبت طولانی مدت و همزمان پاسخ دهند. زمان در ایجاد یک انتقال منفی و خصمانه مشکل خواهد داشت. چنین بیمارانی می توانند به سرعت یک اتحاد عملیاتی ایجاد کنند ، اما این باریک و محدود خواهد بود و از گسترش انتقال به شکل مثبت اولیه جلوگیری می کند. از طرف دیگر ، تحلیل گرانی که تمایل به انزجار و خشن بودن دارند ، اغلب باید اطمینان حاصل کنند که بیمارانشان به سرعت و به طور مداوم واکنش های منفی انتقال را به تنهایی تولید می کنند.

به طور طبیعی ، رابطه بین بیمار و تحلیلگر همیشه نابرابر است: بیمار ملزم است که صمیمانه ترین احساسات ، انگیزه ها ، تخیلات خود را بیان کند و تحلیلگر باید یک چهره نسبتاً ناشناس باقی بماند. به عبارت دیگر ، روش تحلیلی برای بیمار دردناک ، تحقیرآمیز و یک طرفه است. اگر می خواهیم بیمار در چنین شرایطی با ما همکاری کند ، باید روش تجزیه و تحلیل را برای او توضیح دهیم تا "ابزار" ما را تا حدی آشکار کند.

تحلیلگر برای اینکه بتواند همدلی کند ، باید نزدیکی خاصی با بیمار را احساس کند. در عین حال ، وی باید بتواند برای درک دقیق مطالب بیمار قدم بردارد. این یکی از سخت ترین الزامات تکنیک روانکاوی است - گزینه ای بین شناسایی همدلی موقتی و جزئی تا بازگشت به موقعیت ناظر بی طرف. از نظر تحلیل گر ، نباید هیچ منطقه ای از زندگی بیمار وجود داشته باشد که در آن بیمار بستری نشود ، اما این صمیمیت را نمی توان به آشنایی کاهش داد.

روش تجزیه و تحلیل انتقال

تفسیر واکنش های انتقال یک گام فنی اساسی در برخورد با پدیده های انتقال است. به منظور تفسیر موثر انتقال ، مراحل مقدماتی ضروری مختلفی وجود دارد. نمایش ، روشن سازی ، تفسیر و شرح دقیق یک واقعه ذهنی را می توان "تحلیل" این پدیده دانست.

از آنجا که تکنیک روانکاوی هدف آن توسعه حداکثر انواع واکنشهای انتقال است و از آنجا که پدیده های انتقال به طور خود به خودی در بیمار بوجود می آیند ، تکنیک ما باید شامل انتظار بدون تداخل و تحمل بیمار باشد. استفاده منطقی از انتظار در قالب سکوت یکی از مهمترین ابزارهای ترویج انتقال است. با این حال ، در اصل ، به طور دقیق ، دستکاری است. سکوت تحلیل گر می تواند به بیمار کمک کند تا پاسخ های انتقال شدیدتری را تجربه کند و تجربه کند. پاسخ های احساسی احتمالی می تواند بیمار را نسبت به واقعیت احساسات خود قانع کند. با این حال ، سکوت تحلیلگر و پاسخ عاطفی بیمار ، به عبارت دقیق ، روشهای غیر تحلیلی هستند که همچنین می توانند منجر به یک وضعیت آسیب زا و مقاومت مداوم شوند ، اگرچه تحلیلگر آنها را برای زمان مناسب "تجزیه و تحلیل" می کند. فقط از طریق تجزیه و تحلیل می توان واکنش انتقال را خنثی کرد و بنابراین ، زمینه را برای انواع دیگر و شدت انتقال هموار می کند.

یک پیشنهاد یا اشاره از طرف تحلیلگر در کنترل انتقال نقش دارد. ما از بیماران خود می خواهیم که آزادانه معاشرت کنند و اجازه دهند احساسات آنها به طور خود به خود رشد کند. بنابراین ، ما به بیمار القا می کنیم که احساسات وی قابل قبول و قابل کنترل است. سکوت ما همچنین برای او به معنای تحمل احساسات خاص ، هر چقدر دردناک باشد ، خواهد بود و همه اینها به یک موفقیت موفقیت آمیز منجر می شود. وقتی از بیمار می پرسیم آیا خواب خود را بازگو می کند ، به این وسیله به او القا می کنیم که واقعاً رویاهایی را می بیند و قادر است آنها را به خاطر بسپارد. این پیشنهاد ، به ویژه در ابتدای تجزیه و تحلیل ، هنگامی که بیمار اطلاعات کمی در مورد ما و در مورد روش روانکاوی دارد ، به بیمار کمک می کند خطر بیشتری برای ادامه کار با ما داشته باشد. در نهایت ، احساسات انتقال که بیمار را تسلیم پیشنهاد یا دستکاری می کند نیز باید تجزیه و تحلیل و برطرف شود.

تکنیک تحلیل پدیده های حمل و نقل س questionsالات مهمی را ایجاد می کند.
1. چگونه می توان از پیشرفت طبیعی انتقال بیمار اطمینان حاصل کرد؟
2. چه زمانی اجازه می دهیم انتقال به صورت خود به خود ایجاد شود و در چه شرایطی مداخله لازم است؟
3- وقتی مداخله لازم شد ، چه اقدامات فنی برای تجزیه و تحلیل واکنشهای انتقال مورد نیاز است؟
4- چگونه توسعه اتحاد کارگران را ارتقا می دهیم؟ پاسخ به این سالات ، فرموله سازی ضروری است

چندین اصل مورد استفاده در تجزیه و تحلیل برای بهبود اثربخشی آن. آنها عمدتا به تاکتیک های رفتار تحلیلگر مربوط می شوند.

روانکاو مانند آینه است. زمانی فروید توصیه کرد که روانکاو باید برای بیمار مانند یک آینه باشد. از نظر گرینسون ، این مقایسه با آینه به این معنی است که رفتار تحلیلگر ، نگرش او به درگیری عصبی بیمار باید "مات" باشد ، و هر آنچه را که آشکار کرده است به بیمار بازنگرداند. اقدامات و تنظیمات شخصی تحلیلگر نباید در تحلیل نفوذ کند. در چنین شرایطی ، تحلیلگر به طور مداوم بی طرف است ، که بیمار را قادر می سازد واکنش های تحریف شده و غیرواقعی خود را نشان دهد. علاوه بر این ، تحلیلگر باید در حالی که پاسخ های خود را خفه می کند ، برای بیمار ناشناس باقی بماند. این تنها راه برای دیدن واضح واکنشهای انتقال بیمار و جدا کردن آنها از واکنشهای واقع بینانه تر است. برای تجزیه و تحلیل پدیده های انتقال موثرتر ، مهم است که منطقه تعامل بین بیمار و تحلیلگر نسبتاً از آلودگی و مصنوعات دور باشد. هر نوع رفتار دیگر تحلیلگر ، توسعه و آگاهی از پدیده های انتقال را پنهان و تحریف می کند.

شکی نیست که هرچه بیمار در مورد روانکاوی اطلاعات واقعی کمتری داشته باشد ، با خیال راحت تری می تواند فضاهای خالی را پر کند. و البته ، هرچه بیمار در واقع در مورد تحلیلگر اطلاعات کمتری داشته باشد ، برای تحلیلگر راحت تر می توان او را متقاعد کرد که واکنش های او تغییر مکان و پیش بینی است. با این حال ، باید در نظر داشت که حفظ ناشناس تحلیلگر موضوعی نسبی است ، زیرا همه چیز در دفتر تحلیلی و در کارهای عادی او چیزی در مورد او می گوید. همیشه نمی توان حتی عزم تحلیلگر را برای ناشناس ماندن پنهان کرد. رفتار بی روح یا بسیار منفعل تحلیلگر در تشکیل یک اتحاد کاری تداخل ایجاد می کند. اگر فقط یکنواختی عاطفی ثابت و تغییرناپذیری یا تبعیت آیینی از قوانین و نگرش ها داشته باشد ، چگونه بیمار می تواند صمیمیترین تخیلات خود را در رابطه با تحلیلگر نشان دهد؟ درست است که دانش تجزیه و تحلیل می تواند ایجاد تخیلات انتقال را دشوار کند ، اما بیگانگی شدید و انفعال ، تشکیل یک اتحاد کاری را تقریباً غیرممکن می کند. آنها یک روان رنجوری انتقال دهنده ایجاد می کنند که می تواند شدید اما دشوار و غیرقابل حل باشد. قانون Mirror در صورت ایجاد افراط در ایجاد یک اتحاد کاری خطرناک است.

قاعده خودداری. فروید همچنین توصیه مهمی برای معالجه بیمار در حالت پرهیز از مصرف کرد. علائم بیمار که باعث ترمیم وی می شود در بخشی از انگیزه های غریزی مردود است که به دنبال تسکین هستند. این انگیزه های غریزی تا زمانی که تحلیلگر از ارضای جایگزین های بیمار جلوگیری کند ، مورد تجزیه و تحلیل و وضعیت تحلیلی قرار خواهد گرفت. سرخوردگی طولانی مدت بیمار را وادار به قهقرا می کند ، به طوری که او تمام روان رنجوری خود را در انتقال ، در روان رنجوری انتقال دوباره زنده می کند. با این حال ، دریافت رضایت از هر اهمیتی که جایگزین علائم شود ، بیمار را از درد و رنج عصبی و انگیزه وی برای ادامه درمان محروم می کند.

برای اطمینان از حفظ انگیزه کافی ، روانکاو باید:
1) به طور مداوم انگیزه های شیرخوارگی و غیر واقعی او را برای رضایت غریزی مشتری که در تلاش است بدست آورد ، به بیمار نشان دهید.
2) مطمئن باشید که او به هیچ وجه ، آگاهانه یا ناآگاهانه ، نیازهای روان رنجوری کودک خود و همچنین نیازهای روان رنجور مشتری را برآورده نمی کند.

قانون پرهیز ، که بسیار افراطی به نظر می رسد ، همچنین می تواند مانع اتحادهای سازنده کارگران شود. اگرچه شواهد بالینی نشان می دهد که سرخوردگی مداوم از خواسته های شیرخوار بیمار پیش شرط لازم برای واکنش های انتقال قهراست ، اما ناامیدی شدید منجر به تجزیه و تحلیل بی پایان یا قطع آن می شود.

تحلیلگر یک شفای رنج عصبی است ، نه فقط یک محقق یا یک جمع کننده بی طرفانه داده ها ، و تجزیه و تحلیل یک وضعیت درمانی است که در آن فرد تجزیه و تحلیلگر بیمار است. برای به وجود آمدن همدلی ، باید تا حدودی احساسات و انگیزه های مشابه بیمار را احساس کنیم و باید مراقب بود که نشان دادن این درک باعث ترس در بیمار نشود. ما با استفاده از همدلی داده ها را جمع آوری می کنیم ، اما پاسخ ما باید محدود باشد. وظیفه ما تردید و مخلوط کردن نگرشهای مخالف است: همدل درگیر ، تقسیم کننده بی طرف و متفکر داده ها ، و وسیله محرمانه اما دلسوز غریزه و تفسیر. این یک تعریف ساده از هنر و علم روانکاوی درمانی است (Greenson R.R.، 1994).

با رعایت قوانین ناشناخته تحلیلگر و خودداری از تأیید انتقال ، تحلیلگر می تواند پویایی واکنش های انتقال بیمار را تضمین کند. با این حال ، یک روانکاو شایسته نیز انسانی با نقص است. دشوار است تصور کنید که هر تحلیل گر بتواند دلسوزی و نگرانی مداوم همراه با خویشتنداری را برای سالها بدون اشتباهات و اشتباهات تصادفی حفظ کند.

اما برای عملکرد روانکاوی ضروری است که تحلیلگر از کاستی های خود آگاه باشد. او باید به ویژه در موقعیت هایی که می داند برای او دشوار است هوشیار باشد. اگر قبلاً خطایی رخ داده باشد ، این باید توسط تحلیلگر متوجه شود و در زمان مناسب مورد توجه بیمار قرار گیرد. سپس واکنشهای بیمار نسبت به عقب نشینی تحلیلگر باید به دقت تجزیه و تحلیل شود. علاوه بر این ، روانکاو باید دائماً نسبت به آنچه که برای بیمارش اتفاق می افتد بسیار توجه داشته باشد ، بلکه صادق و متواضع نیز باشد ، باید واکنشهای شخصی خود را نیز به دقت بررسی کند.

بنابراین ، تحلیلگر به طور همزمان با دو وظیفه روبرو است ، اساساً در مقابل یکدیگر - برای اطمینان از توسعه روان رنجوری انتقال و اتحاد کاری. برای تضمین انتقال ، او باید ناشناس بودن و نگرش محرومیت خود را نسبت به خواسته های روان رنجور بیمار حفظ کند. برای تضمین اتحاد کاری ، وی باید حقوق بیمار را حفظ کند ، یک نگرش درمانی مداوم داشته و رفتار انسانی داشته باشد. اینها پیش نیاز هستند. خطاهایی که رخ می دهد باید شناخته شود و بخشی از موضوع تجزیه و تحلیل قرار گیرد.

انتقال احساسات ، عواطف و احساسات یکی از جالب ترین مفاهیم روانشناسی است که سالها به طور متوالی توسط مشهورترین نمایندگان این علم و در درجه اول طرفداران روانکاوی مورد بررسی قرار گرفته است.

انتقال در روانکاوی معمولاً به عنوان فرآیندی درک می شود که طی آن یک شخص تجربیات و احساسات خود را به شخص دیگری فرافکنی می کند. وی اولین کسی بود که به مطالعه این پدیده پرداخت. این ایده بعد از اینکه یکی از همکاران روانشناس بزرگ یک مورد جالب را به او گفت ، به ذهن او خطور کرد.

یک بار او در حال انجام یک جلسه بود ، پس از آن بیمار ناگهان خود را به آغوش او انداخت. درمانگر نتیجه گرفت که او به عنوان یک مرد بسیار سکسی و جذاب است. فروید با تدبیر معمول خود این وضعیت را تجزیه و تحلیل کرد و به این نتیجه رسید که بیمار روی کاناپه دراز کشیده ، صدای تحلیلگر را از بیرون درک می کند.

در طول مکالمه ، برداشت هایی که مدتها تجربه کرده بود در ضمیر ناخودآگاهش زنده شد و تجربیات عاطفی دوباره بازیابی شد. در همان زمان ، صدای تحلیلگر می توانست صدای مرد دیگری را به او یادآوری کند - به عنوان مثال پدرش ، و احساساتی که در طول جلسه روان درمانی به وجود آمد ویژه پدر بود و او آنها را به درمانگر خود فرافکنی کرد.

اصل مفهوم

بنابراین ، در روانشناسی ، انتقال فرافکنی احساسات از شخصی است که به او آزمایش می شود ، به شخصی که به عنوان یک جانشین عمل می کند. یک فرد بسیار مهم از زندگی گذشته معمولاً به عنوان یک جانشین عمل می کند و نگرشی که ما نسبت به او داشتیم به شخصی که در واقعیت با او ارتباط برقرار می کنیم نشان داده می شود.

لازم به ذکر است که انتقال به هیچ وجه آزادی احساسات ما بر روی جانشین نیست. به عنوان مثال ، هنگام ریختن احساسات ، افراد از کسانی که ضعف ذهنی دارند تخلیه می شوند ، و متوجه می شوند که اینها دلیل بدخلقی یا حالت روحی آنها نیستند و به راحتی خشم آنها را که برای دیگران در نظر گرفته شده بود ، از بین می برند.

وقتی کارمندان عروسک نماینده رئیس خود را مورد ضرب و شتم قرار می دهند ، از اثر آرامش به طور گسترده ای در سرزمین طلوع خورشید استفاده می شود. اما این به هیچ وجه انتقال نیست. پدیده اخیر بسیار عمیق تر است و همچنین شامل حرکت احساسات نیز می شود ، اما از نوعی کاملاً متفاوت.

فردی که در حال جابجایی است هرگز متوجه نمی شود که نه نسبت به این جسم بلکه نسبت به شخصی از گذشته احساساتی دارد. اغلب اوقات ، چنین شخصیت مهمی فردی از کودکی ، معمولاً والدین ، \u200b\u200bقابل توجه است.

در آینده ، در طول زندگی ، گاهی اوقات بر روی یک شی "مناسب" طرح ریزی می شود ، و دومی حتی نمی داند که چنین نقشی برای او در نظر گرفته شده است. شایان تأکید است که نه تنها احساسات مثبت ، بلکه احساسات منفی نیز می توانند به آینده منتقل شوند - نکته اصلی این است که آنها قبلاً بسیار قابل توجه بودند.

یک زندگی

شما می توانید چنین نمونه ای از انتقال را بیان کنید. پسر مادری بیش از حد محافظ داشت ، بنابراین به دنبال همسر آینده با همان خصوصیات - دلسوز ، دوست داشتنی و بی نهایت فداکار خواهد بود. در جستجوی خود ، او ممکن است تا آنجا پیش رود که سعی کند ویژگیهای اقتدارگرایانه را حتی در آن زنهایی که اصلاً آنها را ندارند ، تشخیص دهد.

مثالی دیگر از زندگی ، و این اغلب اتفاق می افتد. زنان زیادی وجود دارند که متقاعد شده اند که "همه مردان بز هستند". آنها انتقال را از یک مرد به دیگری و بیش از یک بار انجام خواهند داد. این معنای انتقال در روانشناسی است. خانمها می توانند از این طریق زندگی شخصی خود را نابود کنند ، زیرا حتی در نمایندگان مثبت جنس قوی ، آنها به دنبال یک صید هستند.

معلوم می شود که رابطه بارها و بارها شکست خواهد خورد. اما مهمترین چیز این است که همه اینها ناخودآگاه اتفاق می افتد و بنابراین فرد نمی تواند این روند را کنترل کند. ما نمی توانیم بفهمیم که به شخص دیگری نه رفتار واقعی او ، بلکه تخیلات شخصی خود را نسبت می دهیم که غالباً به هیچ وجه با واقعیت مطابقت ندارند.

واقعیت این است که روان انسان تنبل است و به دلیل اینرسی کار می کند ، بنابراین به راحتی به جای صرف انرژی برای کار کردن در رابطه ، از آنجا که می تواند بر روی آن رابطه برقرار کند ، برچسب زدن یا استفاده از الگوهای موجود برای او بسیار آسان تر است. در واقع ، انرژی بسیار کمتری صرف کارهای معمول می شود و ضمیر ناخودآگاه مقوله هایی مانند گذشته ، حال و آینده ندارد.

بنابراین معلوم می شود که شخصی با ورود به یک رابطه جدید ، به دنبال تولید مثل آنچه مدتهاست در فراموشی فرو رفته است ، می رود. اگر حرکت مثبت باشد خوب است ، اما اگر برعکس باشد ، با مشکلات بزرگی در زندگی همراه است.

مردم در واقعیت مقصر نیستند که احساسات گذشته را به آنها آویزان کرده اند ، اما آنها اغلب از این رنج می برند و نمونه های زیادی از این موارد وجود دارد. بیایید بگوییم یک زن در رابطه با همسرش به دنبال بازسازی شرایطی است که روزگاری در رابطه او با پدرش بوده است. برای توسعه رویدادها دو گزینه وجود دارد:

  • شوهر بازی می کند و پس از آن ممکن است اختلاف ایجاد نشود.
  • همسر نقش مورد نظر خود را بازی نمی کند و اختلاف نظر رخ می دهد.

گزینه دوم خیلی بیشتر اتفاق می افتد ، زیرا هیچ یک از همسران از وضعیت واقعی امور آگاهی ندارند. زن از اینكه گذشته خود را به شوهرش منتقل می كند غافل است و او نیز به نوبه خود نمی داند كه باید با او بازی كند. اگر تصویری از گذشته با شرایط واقعی منطبق باشد ، هیچ اتفاق بدی رخ نمی دهد ، اما اگر برعکس ، همسران ، به اصطلاح ، در جهان های مختلف زندگی می کنند.

روانکاوی

انتقال روانشناختی یک عامل بسیار نیرومند در روابط انسانی است ، به همین دلیل در روانکاوی برای مطالعه بیماران بسیار مورد استفاده قرار می گیرد. درمانگر از مشتری دعوت می کند تا طبق الگوی معمول خود با او رابطه برقرار کند ، به طوری که او تمام احساسات خود را به روانشناس منتقل می کند.

با استفاده از این روش می توانید به طور جزئی رفتار یک فرد را در زمان حال مطالعه کنید ، در حالی که به او اجازه می دهید درک کند که چگونه رفتار می کند ، حق با او است و در چه مواردی اشتباه یا انحراف دارد. به نظر می رسد که با کمک چنین روشی روانکاوی ، مشتری می تواند گذشته خود را بازسازی کند و زندگی کنونی و آینده خود را تغییر دهد. اصلی ترین کاری که یک روانکاو باید انجام دهد این است که فرد بتواند آن وقایع مهم را از کودکی به خاطر بیاورد و به زندگی خود منتقل کند.

مرحله دوم ، زنده ماندن یک لحظه مهم و اصلاح آن در آنجا ، در گذشته های دور است. اگر یک مشکل طولانی مدت با موفقیت حل شود ، آنگاه بلوک عاطفی که در پس زمینه آن ایجاد شده است ، به خودی خود از بین می رود و نیازی به "کشیدن" احساسات گذشته به زمان حال پس از زمان نخواهد بود.

ضد انتقال

صحبت از انتقال در روان درمانی ، نمی توان اصطلاح مخالف آن را نادیده گرفت - انتقال متقابل ، گرچه این مفهوم تاکنون هنوز به طور کامل بررسی نشده است.

به طور معمول مقابله با انتقال به معنای احساس درمانگر است که او دچار اضطراب و نگرانی شدید نسبت به مشتری خود می شود. گاهی اوقات می تواند تا حدی پیش رود که روانشناس دچار ترس و عدم تمایل به خلاص شدن از شر این اضطراب شود ، در این صورت نمی تواند موانع محافظتی لازم را بهم وصل کند.

از طرف دیگر ، می توان ضد انتقال را به عنوان عدم تمایل روانشناس به نگاه از بیرون به خود و کشف برخی از جنبه های جدید در خود در طی یک جلسه روان درمانی با مشتری خود دانست. بعضی اوقات معلوم می شود که در نتیجه این ، درمانگر خصومت بی دلیل نسبت به بیمار را تجربه می کند ، که در سطح ناخودآگاه پدید می آید.

به طور کلی ، همه تظاهرات ضد انتقال را می توان به سه گروه بزرگ تقسیم کرد: بیش از حد نگرانی برای بیمار ، اضطراب نسبت به مشتری و خصومت با او. با دو مورد اول ، اوضاع چندان وحشتناک نیست ، اما اگر در مراحل مشاوره یک نوع انتقال متقابل نوع سوم ظاهر شود ، آنگاه تحلیلگر اغلب به کمک روانشناسی نیاز دارد و ممکن است تمام جلسات برای مشتری کاملاً بی فایده باشد. نویسنده: النا راگوزینا


2020
polyester.ru - مجله ای برای دختران و زنان