17.01.2021

برگ و سه درخت خرما. "سه درخت خرما". تحلیل اجمالی آیه «سه نخل»


(افسانه شرقی)

در استپ های شنی سرزمین عرب
سه نخل مغرور بلند شدند.
چشمه ای بین آنها از خاک بی حاصل،
زمزمه کردن، شکستن موج سرد،
زیر سایه برگ های سبز نگهداری می شود
از پرتوهای تند و شن های پرنده.

و سالها بی صدا گذشت...
اما سرگردانی خسته از سرزمین بیگانه
سوزاندن سینه به رطوبت یخی
هنوز زیر غرفه سبز تعظیم نکرده ام،
و آنها شروع به خشک شدن از پرتوهای گرم کردند
برگ های مجلل و جریانی پر صدا.

و سه درخت خرما شروع کردند به غر زدن بر خدا:
«آیا برای همین به دنیا آمده ایم تا اینجا پژمرده شویم؟
بدون استفاده در بیابان رشد کردیم و شکوفا شدیم،
لرزان از گردباد و گرمای سوزان،
هیچ کس خیرخواه نیست، چشم نواز نیست؟ ..
حق تو نیست، ای بهشت، یک جمله مقدس!

و فقط ساکت شد - از دور آبی
شن های طلایی مثل یک ستون می چرخید،
زنگ ها صداهای ناهماهنگی شنیده می شد،
بسته های پوشیده از فرش پر از فرش بود،
و او راه می رفت، مانند یک شاتل در دریا تاب می خورد،
شتر پشت شتر، ماسه در حال انفجار.

آویزان، آویزان بین قوزهای سخت
طبقات طرح دار چادرهای مسافرتی،
دست‌های تیره‌شان گاهی بالا می‌رود،
و چشمان سیاه از آنجا برق می زد ...
و با خم شدن به سمت کمان،
عرب اسب سیاه را گرم کرد.

و اسب گاهی بزرگ می شد،
و مانند پلنگی که تیری به او اصابت کرده می پرید.
و لباس های سفید چین های زیبا
بر شانه های فارس که به هم ریخته بود.
و با فریاد و سوت در امتداد شن ها هجوم آورد
پرتاب کرد و نیزه ای را گرفت.

اینجا کاروانی با سروصدا به درختان خرما نزدیک می شود
در سایه اردوگاه شاد آنها گسترده شده است.
کوزه ها پر از آب به صدا در می آیند،
و با افتخار با سر تکان دادن،
درختان نخل از مهمانان غیر منتظره استقبال می کنند،
و نهر سرد سخاوتمندانه آنها را سیراب می کند.

اما به محض اینکه غروب بر زمین افتاد،
تبر روی ریشه های کشسان کوبید،
و حیوانات خانگی قرن ها بدون زندگی سقوط کردند!
لباس های آنها توسط بچه های کوچک پاره شد،
سپس جسد آنها را تکه تکه کردند،
و آرام آرام آنها را تا صبح با آتش سوزاند.

وقتی مه به سمت غرب هجوم آورد،
کاروان راه خود را طی کرد،
و بعد از غم بر خاک بایر
فقط خاکستر خاکستری و سرد دیده می شد.
و خورشید بقایای خشک را سوزاند،
و سپس توسط باد در استپ آنها را با خود برد.

و اکنون همه چیز وحشی و خالی است -
برگ های با کلید جغجغه زمزمه نمی کنند.
بیهوده از پیامبر سایه می خواهد -
فقط ماسه داغ آن را می آورد
بله، بادبادک تاج دارد، استپ غیرقابل معاشرت است،
شکار آن را عذاب می دهد و نیشگون می گیرد.

تحلیل شعر لرمانتوف "سه درخت نخل"

شعر «سه نخل» در سال 1838 سروده شد و تمثیلی شاعرانه است که معنای عمیق فلسفی دارد. شخصیت های اصلی داستان سه درخت خرما در صحرای عربستان هستند که هنوز پای انسانی در آن نگذاشته است. نهر سردی که در میان ماسه‌ها جاری بود، دنیای بی‌جان را به واحه‌ای جادویی تبدیل کرد، «در زیر سایه برگ‌های سبز، از پرتوهای تند و شن‌های پرنده محافظت می‌شد».

تابلوی بت وار ترسیم شده توسط شاعر یک نقص مهم دارد و آن این است که این قطعه از بهشت ​​برای موجودات زنده غیرقابل دسترس است. بنابراین، درختان نخل مغرور به آفریدگار متوسل می شوند تا به آنها کمک کند تا سرنوشت خود را انجام دهند - تبدیل شدن به پناهگاهی برای مسافری تنها که در یک بیابان غم انگیز گم شده است. از این سخنان به گوش می رسد و به زودی کاروانی از تاجران در افق ظاهر می شوند که نسبت به زیبایی های واحه سبز بی تفاوت هستند. آنها به امید و آرزوی نخل های مغرور که به زودی در زیر ضربات تبر جان خود را از دست می دهند و هیزمی برای آتش مهمانان بی رحم خواهند شد، اهمیتی نمی دهند. در نتیجه ، واحه شکوفه به انبوهی از "خاکستر خاکستری" تبدیل می شود ، نهر با از دست دادن محافظت از برگ های سبز نخل ، خشک می شود و صحرا ظاهر اصلی خود را به خود می گیرد ، تاریک ، بی جان و مرگ اجتناب ناپذیر نویدبخش برای هر کسی. رهگذر.

در شعر "سه درخت نخل" میخائیل لرمانتوف به طور همزمان چندین موضوع موضوعی را لمس می کند. اولین مورد مربوط به رابطه انسان و طبیعت است. شاعر خاطرنشان می کند که مردم ذاتاً ظالم هستند و به ندرت از آنچه به آنها می دهد قدردانی می کنند جهان. علاوه بر این، آنها تمایل دارند این سیاره شکننده را به نفع خود یا یک هوی و هوس لحظه ای از بین ببرند، بدون اینکه فکر کنند طبیعت، که توانایی دفاع از خود را ندارد، هنوز می داند چگونه از متخلفان خود انتقام بگیرد. و این انتقام از اعمال افرادی که معتقدند تمام دنیا فقط متعلق به آنهاست کمتر نیست.

معنای فلسفی شعر "سه نخل" ماهیت مذهبی برجسته ای دارد و بر اساس ایده کتاب مقدس در مورد فرآیندهای جهان است. میخائیل لرمانتوف متقاعد شده است که می توانید هر چیزی را از خدا بخواهید. با این حال آیا درخواست کننده از آنچه به دست می آورد راضی خواهد بود؟از این گذشته ، اگر زندگی طبق معمول پیش می رود ، همانطور که از بالا مقدر شده است ، دلایلی برای این وجود دارد. تلاش برای امتناع از فروتنی و پذیرش آنچه که سرنوشت تعیین می کند می تواند منجر به عواقب مرگبار شود. و مضمون غروری که شاعر مطرح می کند نه تنها به او، بلکه به نسل او نیز نزدیک است - بی پروا، ظالم و ناآگاه که یک شخص فقط یک عروسک در دستان کسی است و نه عروسک گردان.

تشابهی که میخائیل لرمانتوف بین زندگی درختان نخل و مردم ترسیم می کند آشکار است. هر یک از ما با تلاش برای تحقق رویاها و خواسته های خود تلاش می کنیم تا حوادث را سرعت بخشیده و در اسرع وقت به هدف مورد نظر برسیم. با این حال، تعداد کمی از مردم به این واقعیت فکر می کنند که نتیجه نهایی می تواند نه رضایت، بلکه ناامیدی عمیق را به همراه داشته باشد، زیرا هدف اغلب افسانه ای است و اصلاً انتظارات را برآورده نمی کند. به نوبه خود، ناامیدی که در تعبیر کتاب مقدس آن را ناامیدی می نامند، یکی از بزرگترین گناهان انسان است، زیرا منجر به نابودی نفس و بدن می شود. این بهای زیادی برای غرور و اعتماد به نفسی است که بیشتر مردم از آن رنج می برند. با درک این موضوع ، میخائیل لرمانتوف ، با کمک یک شعر تمثیلی ، سعی می کند نه تنها انگیزه های اعمال خود را درک کند ، بلکه سعی می کند دیگران را از تمایل به بدست آوردن آنچه برای آنها در نظر گرفته نشده محافظت کند. از این گذشته ، رویاها به واقعیت می پیوندند ، که اغلب برای کسانی که خواسته های خود را بسیار بالاتر از توانایی های خود قرار می دهند به یک فاجعه واقعی تبدیل می شود.

لرمانتوف "سه نخل" را در سال 1838 نوشت. شاعر با توسل به ژانر افسانه، در بسیاری از موضوعات فلسفی تأمل می کند. این فقط یک داستان شرقی غم انگیز نیست، بلکه تصوری از آن است زندگی انسانهدف فرد از رابطه انسان با خداست. طبیعت کویر به شاعر کمک می کند تا همه این انگیزه ها را آشکار کند.

اشعار منظره از لرمانتوف

میخائیل یوریویچ لرمانتوف شاعر یک سازمان ذهنی غنی است. اشعار او سرشار از غزل، غم، تنهایی است. اغلب یک حالت روانی است قهرمان غناییتوسط لرمانتوف از طریق طرح های منظره آشکار شد. در پس زمینه زیبایی های طبیعت ، شاعر به زندگی ، روابط در جامعه می پردازد ، تجربیات خود را تجزیه و تحلیل می کند. کافی است شعرهای "تنها در جاده بیرون می روم" یا "وقتی مزرعه زرد نگران است" را به یاد آورید.

عشق به طبیعت، اتحاد با آن، لرمانتوف از دوران کودکی جذب شد. پسری که بدون پدر و مادر مانده بود توسط مادربزرگش - الیزاوتا آلکسیونا آرسنیوا بزرگ شد. شاعر کوچک به عنوان یک کودک بسیار بیمار بزرگ شد، بنابراین او دوران کودکی خود را در املاک خانوادگی گذراند. گهگاه الیزاوتا آلکسیونا میشا کوچک را به قفقاز نزد خویشاوندان می برد. حتی پس از آن، پسر یاد گرفت که زیبایی های طبیعت را تحسین کند و حتی آن را در نقاشی ها به تصویر بکشد. در برخی از پرتره های کودکان، لرمونتوف کودک را با مداد رنگی در دست می بینید. نقاشی های شاعر بالغ نیز از نظر زیبایی قابل توجه است: اغلب او کوه های قفقاز را نقاشی می کرد.

موضوع شعر "سه درخت خرما"

تصادفی نیست که لرمانتوف نیز این بار به موضوع طبیعت متوسل می شود. "سه درخت خرما" یک افسانه شرقی است. این بر اساس داستانی در مورد درختان نخل است که در واحه ای شگفت انگیز از صحرای عربستان رشد کرده اند. جویباری با آب خنک در مجاورت درختان است. آنها مدت زیادی با هم زندگی کردند تا اینکه درختان خرما با خدا "زمزمه" کردند و گفتند که دوست دارند مفید باشند و شکرگزاری را ببینند.

خداوند به درخواست پاسخ می دهد - کاروانی از بازرگانان بلافاصله در دوردست نشان داده می شود. درختان نخل از او استقبال می کنند، اما مردم نسبت به آنها احساس قدردانی نمی کنند. بلکه برعکس: درختان را قطع می کنند و می سوزانند. این شعر غم انگیز تمام می شود.

انسان و طبیعت در «سه نخل»

در یک شب، مردم واحه زیبایی را که قرن ها در اینجا زندگی می کردند، ویران کردند. و سپس درختان خرما و نهر مردم را از آفتاب طاقت فرسا رهایی می بخشید، آنها آرامش می بخشیدند. با این کار، لرمانتوف نشان داد که طبیعت چقدر شکننده است، به راحتی می توان آن را با اقدامات عجولانه از بین برد.

وحشی گری مردم در شعر به وضوح نشان داده شده است. لرمانتوف با استفاده از تکنیک جعل هویت به این امر دست می یابد: تنه درخت - "جسم" ، برگ - "لباس" ، "بدون جان افتاد" - اینگونه است که آنها معمولاً در مورد قهرمانان ، رزمندگانی که نابهنگام مردند صحبت می کنند.

معنای فلسفی شعر

مشکل رابطه انسان و طبیعت در شعر در ظاهر نهفته است، اما اگر در معنا عمیق شوید، می توانید سؤالات جدی ای را که M. Yu. Lermontov مطرح می کند، مشاهده کنید. "سه درخت خرما" - تأمل شاعر در مورد معنای وجود انسان در این جهان. او سعی دارد به این سوال پاسخ دهد که چرا ما وجود داریم؟ آیا زندگی ما مانند زندگی این درختان نخل نخواهد بود: آیا با آشکار ساختن استعداد خود به دیگران، قربانی آنها خواهیم شد، آیا آنها روح شکننده ما را زیر پا می گذارند و در نتیجه آن را از بین می برند.

به احتمال زیاد، لرمانتوف شخصاً در مورد مأموریت خود فکر می کند. او در تلاش است تا بفهمد که آیا جامعه واقعاً به استعداد او نیاز دارد و آیا این هدیه علیه او خواهد بود یا خیر. با ترسیم قیاس لرمانتوف - سه درخت نخل ، این شعر را می توان تا حدی نبوی نامید. بالاخره شاعر جوان می میرد.

نمادگرایی مسیحی در شعر

لرمانتوف "سه نخل" را با معنای عمیق مذهبی وقف کرد. تجزیه و تحلیل نمادهای ایمان مسیحی یک فکر دیگر از شعر را برای ما آشکار می کند: رابطه انسان با خدا. سه درخت خرما از خدا بالاترین خیر را برای خود می خواهند - پس فکر می کنند. خداوند خواسته را برآورده می کند. اما آیا شادی می آورد؟ پاسخ صریح است - نه. لرمانتوف به این فکر می کند که آیا لازم است از خدا بخواهیم در سرنوشت دخالت کند یا بگذاریم همه چیز مسیر خود را طی کند؟ شاعر به این نتیجه می رسد که: خدا خودش سرنوشت آدمی را تعیین می کند، او می داند که چگونه بهتر می شود. ارزش دخالت در مسیر سرنوشت را ندارد.

شعر با نمادهای مسیحیت اشباع شده است:

  1. شماره 3. عدد الهی حتی در عنوان شعر آمده است. به گفته محققان، سه درخت خرما اجزای روح انسان هستند: احساسات، اراده و ذهن.
  2. نهر روح خداست که جان می دهد و روح انسان را تغذیه می کند. به همین دلیل است که پس از اعمال وحشیانه، نهر در بیابان می ماند، زیرا کشتن خدا غیرممکن است.
  3. نام این مکان، سرزمین عرب، خواننده را به فکر باغ عدن می‌اندازد، زیرا ظاهراً موقعیت آن در شبه جزیره عربستان است.
  4. درگیری در شعر به دلیل غرور درختان نخل است - این اولین گناه است ، به خاطر او بود که لوسیفر در یک زمان سرنگون شد.
  5. تصاویر اعراب در حال قطع درختان خرما چیزی تیره و سیاه است (این رنگ در توضیحات آنها یافت می شود). با ارواح شیطانی تشبیه می شود.

این غرور و عدم تواضع آنها بود که منجر به مرگ بی رحمانه درختان خرما شد. شعر "سه درخت نخل" لرمانتوف دعوت می کند که به اراده خدا اعتماد کنیم و در سرنوشت دخالت نکنیم.

ویژگی های ترکیبی

M. Yu. Lermontov از ساختاری واضح برای ساختن شعر استفاده می کند. "سه درخت خرما" دارای ترکیب دایره ای کاملاً مشخصی است که بر روی آنتی تز ساخته شده است.

در واقع، M. Lermontov "سه نخل" با توصیف واحه آغاز می شود و با او به پایان می رسد. اما در اینجا تصویر دقیقا برعکس است. اگر در رباعی اول، تصویری آرام و موید زندگی به خواننده ارائه شود: گوشه ای سبز در میان بیابان، آسمان آبی، شن های طلائی. به محض اینکه کاروانی از قاتلان آینده در افق ظاهر می شود، رنگ ها تغییر می کنند - سیاه و تیره می شوند. همچنین صداها تغییر می کنند. همه چیز مثل یک گردباد اتفاق می افتد: "ماسه منفجر می شود"، "عرب اسب سیاه را گرم کرد"، "اسب ... مانند پلنگ پرید"، "با فریاد و سوت در کنار شن ها می شتابد".

دو رباعی آخر مستقیماً با رباعی اول مخالف است: خاکستر از تصویر تأیید کننده زندگی باقی مانده است ، غم در این مکان مستقر شده است. توجه بر گرما، گرما متمرکز است، در حالی که در رباعی اول تأکید بر آب سرد، یخ زده، سایه است. تنهایی در این مکان می نشیند: "همه چیز در اطراف وحشی و خالی است"، "یک بادبادک ... یک استپی غیر اجتماعی".

آنتی تز را نه تنها در سطح واژگانی، بلکه در سطح آوایی نیز می توان ردیابی کرد. اگر هنگام توصیف زندگی آرام درختان خرما و جویبار، صدایی خوشایند می شنویم، در هنگام توصیف کاروان، از ترکیبات عمدتاً تیز صامت ها با استفاده از صداها استفاده می شود: طبقات [قطعات] مشابه.

ژانر افسانه شرقی به شعر مقام حکمت عامیانه می دهد. با این کار، لرمانتوف تأکید می کند که موضوعات مطرح شده توسط او جدید نیست - آنها از زمان های بسیار قدیم بشریت را نگران کرده اند.

وسایل بیان هنری

وسایل بیان هنری که لرمانتوف استفاده می کند بسیار گسترده است. "سه نخل" شامل:


همانطور که می بینید، نبوغ لرمانتوف این امکان را به وجود آورد که با کمک طبیعت شرق، تأملات جدی فلسفی را به خواننده منتقل کند.

شخصیت میخائیل لرمانتوف اسرارآمیز است و آثار او به قدری عمیق و پرمعنی است که به نظر می رسد این آثار توسط یک فرد بسیار پخته و خردمند در طول سال ها خلق شده است.

در زمانی که M. Yu. Lermontov "سه درخت نخل" را نوشت، او تنها بیست و چهار سال داشت. اما این اثر نه تنها نمونه ای درخشان از غزلیات منظره است، در اینجا شاعر خود را به عنوان یک راوی و متفکر شگفت انگیز نشان می دهد. بیایید سعی کنیم با استفاده از روش های تحلیل ادبی قابل استفاده در شعر و بازگویی آن این را ثابت کنیم. خلاصه.

"سه نخل"

لرمانتوف در مورد مسائل اصلی زندگی انسان، در مورد قدرت احساسات و قدرت روح بسیار فکر می کرد. شاعر با روایت پویای درخشان خود، چه غزل و چه نثر، خواننده را به مدار اندیشه خود کشاند. به همین دلیل است که نسبت به قهرمانان و اتفاقاتی که در آثار استاد شرح داده شده است بی تفاوت نمی مانیم. این به طور کامل در مورد شعر، که گاهی اوقات تصنیف سه نخل نامیده می شود، صدق می کند.

زیرمتن چیست؟

سه درخت نخل در تصنیف به همین نام که توسط M. Yu. Lermontov ساخته شده است چیست و چه کسانی هستند؟ البته اینها فقط سه درخت باریک نیستند که در وسط بیابان می رویند. آنها هم مظهر رنج و جست و جوی انسان هستند و هم تمثیلی از روح سرکش و هم نمادی از تضادهای غم انگیز این جهان. کار چند لایه است. با حذف لایه به لایه، به درونی ترین ایده نویسنده می رسیم.

او در "افسانه شرقی" خود در واحه ای قرار داد، جایی که چشمه ای از زمین بیرون می زند. بیت اول تصنیف به این طرح منظره اختصاص دارد. در این دنیای کوچک زنده در میان یک بیابان بی‌حاصل و شرم‌آور، نوعی بت است که بر هماهنگی بنا شده است: بهار، ریشه‌های سه درخت را که به آسمان بالا می‌روند، تغذیه و تازه می‌کند، و شاخ و برگ‌های انبوه، به نوبه خود، به یک ضعیف پناه می‌دهد. منبع از آفتاب سوزان و باد داغ. سال ها می گذرد و هیچ چیز تغییر نمی کند. ناگهان درختان خرما شروع به غر زدن می کنند و از این که زندگی آنها بی ارزش و کسل کننده است ابراز نارضایتی می کنند. بلافاصله کاروانی پرصدا در دوردست ظاهر می شود، مردم با فریاد و خنده به واحه نزدیک می شوند، با رسیدن به آن، بی شرمانه از تمام مزایایی که طبیعت برای آنها در نظر گرفته است استفاده می کنند: آنها از آب اشباع شده اند، درختان خرما را خرد می کنند. آتش بزنند و سحرگاه محل را ترک کنند و به سفر خود ادامه دهند. آن گاه باد خاکستر نخل های سوخته را پراکنده می کند و چشمه بی حفاظ زیر آفتاب سوزان طاقت فرسا خشک می شود. خلاصه این است.

سه درخت خرما به عنوان نماد عصیان در برابر اراده الهی

تصادفی نیست که لرمانتوف از اولین سطرها به آنها لقب "غرور" را می دهد. از دیدگاه کتاب مقدس، غرور، غرور یک رذیله و گناه بزرگ است. در واقع، نخل ها به سرنوشت خوبی که خداوند برای آنها تعیین کرده بود، راضی نبودند، آنها خشمگین شدند: هیچ کس نیست که قدر زیبایی و عظمت آنها را بداند، بنابراین، عمر به هدر می رود! خداوند حوادث را در مسیری متفاوت هدایت کرد که به مرگ درختان خرما تبدیل شد. تراژدی موقعیت حتی بازخوانی تصنیف را که در یک خلاصه می گنجد، پنهان نمی کند. لرمانتوف به یک انسان سه بخشی تشبیه کرد که از بدن، روح و روح تشکیل شده بود، که در آن هر سه بخش شورش کردند و بنابراین حتی اثری از واحه (نمونه اولیه یک فرد هماهنگ) باقی نماند و فقط یک بادبادک غیرقابل معاشرت بود. گاهی اوقات طعمه خود را در محلی که برای جشن زندگی بود می کشد و عذاب می دهد.

آسیب زیست محیطی شعر "سه درخت خرما"

شخصیت‌های اصلی اثر خود را در تقابل مهلکی یافتند: درختان مهمان‌نوازانه پذیرای مهمانان خود بودند و قصد داشتند نه تنها خودنمایی کنند، بلکه آنچه را که دارند نیز اهدا کنند. واحه به مردم استراحت، طراوت، رطوبت، پناهگاه در صحرای وحشی داد. اما عصر فرا رسید، مردم یخ زدند و درختان خرما را برای هیزم خرد کردند تا گرم شوند. طبیعی عمل کردند، اما ناسپاسانه و بدون فکر، آنچه را که باید نجات می یافت، ویران کردند. این سوال نه تنها به این دلیل است که امروزه مردم اغلب همین کار را می کنند. مشکل اکولوژیکیارتباط نزدیک با مسائل اخلاقی اقدامات وحشیانه کاروانیان پیامد غیرمستقیم زمزمه درختان خرما در برابر خداوند است: شاعر نشان می دهد که چه اتفاقی می افتد زمانی که خودخواهی پوچ نظم اولیه را زیر پا بگذارد.

تکنیک های هنری

طرح تصنیف بسیار پویا است، مانند یک داستان سرگرم کننده، خواننده را مجذوب خود می کند. «سه نخل» به طور کلی از نظر فرم یک اثر شاعرانه بسیار شیک است. بیایید توجه کنیم که نویسنده برای تأکید بر تضاد تصنیف چه القاب هایی را انتخاب می کند. نخل‌های بلند در تجمل برگ‌های آبدار انبوه در برابر ما ظاهر می‌شوند، نهر آب‌نواز، خنک و سخاوتمندانه است، و کاروان شاد پر از لباس‌های رنگارنگ، کوله‌ها، چادرها، چشمانی درخشان است. نویسنده به طرز ماهرانه‌ای تنشی از اضطراب ایجاد می‌کند که مسافران به واحه نزدیک می‌شوند، جایی که سه درخت خرما با مهربانی از آنها استقبال می‌کنند. تحليل ساختار گفتار آيه بر اين احساس تأكيد دارد؛ وصف قافله تحت سلطه افعال و اسم هاست. شن "در ستون چرخید"، کف چادرها "آویزان، آویزان"، عرب "گرم" اسب، که "بالا می برد و می پرید مانند پلنگ"، چین های لباس "به هم پیچیده"، و مرد جوان "با فریاد و سوت" نیزه در حال پرواز را پرتاب کرد و گرفت. آرامش و آرامش بهشت ​​ناامیدانه از بین رفته است.

داستان قتل

لرمانتوف با استفاده از شخصیت پردازی، طرح اردوگاه مسافران را به داستانی دراماتیک درباره احساسات و مرگ تبدیل می کند که قلب کوچک می شود. درختان نخل از همان ابتدا به عنوان موجودات زنده در برابر ما ظاهر می شوند. آنها مانند مردم غر می زنند، ساکت می شوند، سپس به تازه واردان سلام می کنند و "سرهای تری" خود را تکان می دهند و وقتی تیشه بر ریشه هایشان کوبید، بی جان می افتند. نویسنده تنه ها را به بدن های خرد شده تشبیه می کند که در معرض شکنجه آهسته سوزانده شده اند و برگ ها را به لباس هایی تشبیه می کند که توسط بچه های کوچک کنده شده و با خود برده اند. پس از آن تصویری بی جان و ایستا از مرگ و ویرانی در برابر ما نمایان می شود.

صوت نوشتن آیه

همخوانی ها و لهجه های لحنی با دقت ضربه می زنند. مکث ها، پرسش ها، تعجب ها، خجالت و انعکاس، که با بیضی منتقل می شوند، به شما این امکان را می دهند که ببینید و بشنوید که چه اتفاقی می افتد، آن را احساسی تجربه کنید. فراوانی با داستان زندگی آرام درختان خرما مطابقت دارد و ظهور صداهای خش خش خبر از هجوم ناهماهنگی می دهد که در شرف آمدن است. این شعر در آمفیبراخ سه فوتی نوشته شده است که طبق نظم با ژانر اعلام شده توسط نویسنده - "افسانه شرقی" یا به عبارت دیگر یک تمثیل مطابقت دارد.

سرانجام

اینها برخی از سکته های تحلیل این اثر، نتیجه گیری اصلی و خلاصه ای است. بدون شک لرمانتوف "سه درخت نخل" را به موضوع مورد علاقه خود یعنی تنهایی و نارضایتی روح اختصاص داده است و در آرزوی چیزی مهمتر است که آن را در زندگی روزمره احاطه کرده است. به همین دلیل است که در دل ما احساس زنده ای به وجود می آید که نویسنده با قضای الهی موافق نیست، هرچند قانونمندی و عدالت آن را درک می کند.

شعر "سه درخت نخل" ام یو لرمانتوف در سال 1838 سروده شد. افسانه ای بسیار زیبا، پر از تمثیل های شفاف، در پس زیبایی هجا معنایی عمیق نهفته است: در استپ های شنی سرزمین عربی، سه نخل مغرور رشد کردند. بلند قد. چشمه ای بین آنها از خاک بی حاصل، زمزمه، راه خود را در موجی سرد باز کرد، زیر سایه بان برگ های سبز از پرتوهای تند و شن های پران نگه داشته شد... واحه ای در بیابان که توسط این درختان شگفت انگیز ایجاد شده است، همه چیز را در اطراف زنده می کند. ، هرکس را که از کویر می گذرد از خستگی و تشنگی نجات می دهد. اما بیهوده نبود که شاعر لقب نخل "مفتخر" را به کار برد. آنها غرغر کردند و عدالت خالق را رد کردند: و سه درخت خرما شروع کردند به غر زدن بر خدا: «چرا ما به دنیا آمدیم که اینجا پژمرده شویم؟ بدون استفاده در بیابان رشد کردیم و شکوفا شدیم، از گردباد و گرمای سوزان تکان خوردیم، خیرخواهی کسی در چشم نیست؟ حق تو نیست، ای بهشت، یک جمله مقدس! دعایشان مستجاب شد. آنها مفید بوده اند. بریده شدند و آتش افروخته شد و آتش مسافران خسته را گرم کرد. اما معلوم شد که هدف آنها متفاوت است: حفظ منبع زندگی در صحرای داغ. به سه درخت خرما داده نشد تا این معنای عالی را درک کند، همانطور که برای درک مشیت الهی به انسان داده نشده است. خودخواهی گاهی مرگ می آورد، مرگ. خودخواهی آنها به چه چیزی منجر شد، زمزمه آنها به خواست خالق؟ و اکنون همه چیز در اطراف وحشی و خالی است - برگهایی با مار زنگی زمزمه نمی کنند: بیهوده از پیامبر سایه می خواهد - فقط ماسه داغ می آورد، آری بادبادک کاکلی، استپی غیرقابل معاشرت، عذاب می کشد و طعمه را نیشگون می گیرد. بر او این افسانه شاعرانه نشان می دهد - آیا لرمانتوف سرنوشت خود را در آن منعکس می کند؟ از جانب خداوند به او تقدیری والایی داده شد، خاطره ای بی نظیر، اما او برای زندگی خود به عنوان یک شاعر و پیامبر ارزش چندانی قائل نشد - و درگذشت.

شعر "سه درخت خرما" توسط M.Yu سروده شده است. لرمانتوف در سال 1838، در حالی که در هنگ هوسار خدمت می کرد. او در سن پترزبورگ زندگی غیرمذهبی دارد که مدتهاست او را منزجر کرده و غمگین می کند. او در فضای شهری خفه‌کننده و ریاکارانه، طبیعت وحشی قفقاز را به یاد می‌آورد. شاعر همیشه با طبیعت عاشقانه رفتار کرده است و در شعر «سه نخل» آن را تجسم کرده، او را به تفکر و احساس وا می دارد. این اثر بازتاب تأملات فلسفی شاعر در مورد تعامل انسان و طبیعت است.

خواندن بیت "سه درخت نخل" از لرمانتوف میخائیل یوریویچ ارزش همه عاشقان تمثیل را دارد. این اثر که در سال 1838 نوشته شده است، معنای عمیق و فلسفی خود را دارد. شخصیت های اصلی شعر خود درختان خرما هستند که در بیابان قرار دارند. شعر به مضامین دینی و مشکل ارتباط انسان با طبیعت می پردازد. چنین سؤالاتی در بسیاری از آثار لرمانتوف به چشم می خورد. او همیشه در پی یافتن پاسخی برای عجیب ترین رازهای دنیای اطرافش بود. و او از خلاقیت به عنوان راهی برای برقراری ارتباط با خود، تلاش برای تأمل و پیشنهاد، فرصتی برای بیان یک فکر، برای بیان عقیده استفاده کرد.

متن شعر "سه نخل" لرمانتوف جوهر این واقعیت را می رساند که این واحه مکانی است غیرقابل دسترس برای موجودات زنده. به نظر می رسد که برای تبدیل شدن به نجاتی برای یک مسافر گمشده ایجاد شده است. و درختان خرما با این افکار آشکار خدا را فریاد می زنند. او، گویی آنها را شنیده است، افرادی را به واحه می فرستد که قادر به قدردانی از زیبایی باورنکردنی این مکان نیستند. درختان نخل زیبایی خود را از دست می دهند و به سوخت تبدیل می شوند. واحه ویران است، در جای خود فقط یک بیابان وجود دارد، آنچنان که باید باشد. چنین تأثیر دردناکی از انسان بر طبیعت باعث غم و حسرت می شود. در واقع، مردم همیشه نمی توانند از زیبایی که دنیای اطرافشان به آنها می دهد خوشحال شوند. آنها به چیز دیگری فکر می کنند، زمینی، نه چندان مهم. غرور مانع از آن می شود که همه چیز را آنطور که هست ببینند. او چشم ها را با یک حجاب نامرئی می پوشاند و همه چیز واقعاً زیبا و باورنکردنی را می پوشاند.

یکی از موضوعات اصلی که در اثر مطرح می شود، لحظه شرعی است. به نظر می رسد نویسنده به این واقعیت اشاره می کند که همیشه عریضه های معطوف به خدا منجر به تحقق یک رویا نمی شود. بسیاری نمی دانند که رویاهای آنها فقط می تواند درد و ناامیدی به همراه داشته باشد. هدف همیشه وسیله را توجیه نمی کند. غرور که در اثر مذموم است، اغلب منجر به خودباختگی کامل می شود. لرمانتوف در تلاش است تا خواننده را از تلاش برای به دست آوردن چیزی دست نیافتنی نجات دهد. همیشه باید به یاد داشته باشید که رویاها می توانند محقق شوند، بنابراین باید درست فکر کنید و عواقب آن را فراموش نکنید. چنین پیام فلسفی را بدون شک باید در کلاس های ادبیات دبیرستان تدریس کرد. کل کار را می توان به صورت آنلاین خواند یا از وب سایت ما دانلود کرد.

(افسانه شرقی)

در استپ های شنی سرزمین عرب
سه نخل مغرور بلند شدند.
چشمه ای بین آنها از خاک بی حاصل،
زمزمه کردن، شکستن موج سرد،
ذخیره شده، زیر سایه برگ های سبز،
از پرتوهای تند و شن های پرنده.

و سالها در سکوت گذشت
اما سرگردانی خسته از سرزمین بیگانه
سوزش سینه به رطوبت سرد
هنوز زیر غرفه سبز تعظیم نکرده ام،
و آنها شروع به خشک شدن از پرتوهای گرم کردند
برگ های مجلل و جریانی پر صدا.

و سه درخت خرما شروع کردند به غر زدن بر خدا:
«چرا ما به دنیا آمدیم که اینجا پژمرده شویم؟
بدون استفاده در بیابان رشد کردیم و شکوفا شدیم،
لرزان از گردباد و گرمای سوزان،
هیچ کس خیرخواه نیست، چشم نواز نیست؟ ..
حق تو نیست، ای بهشت، حکم مقدس!»

و فقط ساکت شد - از دور آبی
شن های طلایی مثل یک ستون می چرخید،
صداهای ناهماهنگ بلند شد،
بسته های پوشیده از فرش پر از فرش بود،
و او راه می رفت، مانند قایق در دریا تاب می خورد،
شتر پشت شتر، ماسه در حال انفجار.

آویزان، آویزان بین قوزهای سخت
کف طرح دار چادرهای کمپینگ؛
دست‌های تیره‌شان گاهی بالا می‌رود،
و چشمان سیاه از آنجا برق می زد ...
و با خم شدن به سمت کمان،
عرب اسب سیاه را گرم کرد.

و اسب گاهی بزرگ می شد،
و مانند پلنگی که تیری به او اصابت کرده می پرید.
و لباس های سفید چین های زیبا
بر شانه های فارس که به هم ریخته بود.
و با فریاد و سوتی که بر روی شن ها هجوم می آورد،
پرتاب کرد و نیزه ای را گرفت.

اینجا کاروانی با سروصدا به درختان خرما نزدیک می شود:
در سایه اردوگاه شاد آنها گسترده شده است.
کوزه ها پر از آب به صدا در می آیند،
و با افتخار با سر تکان دادن،
درختان نخل از مهمانان غیر منتظره استقبال می کنند،
و نهر سرد سخاوتمندانه آنها را سیراب می کند.

اما به محض اینکه غروب بر زمین افتاد،
تبر روی ریشه های کشسان کوبید،
و حیوانات خانگی قرن ها بدون زندگی سقوط کردند!
لباس های آنها توسط بچه های کوچک پاره شد،
سپس جسد آنها را تکه تکه کردند،
و آهسته آهسته آنها را با آتش سوزاند تا صبح.

وقتی مه به سمت غرب هجوم آورد،
کاروان راه خود را طی کرد.
و سپس غمگین در خاک بی حاصل
فقط خاکستر خاکستری و سرد دیده می شد.
و خورشید بقایای خشک را سوزاند،
و سپس توسط باد در استپ آنها را با خود برد.

و اکنون همه چیز وحشی و خالی است -
برگهای با کلید جغجغه زمزمه نمی کنند:
بیهوده از پیامبر سایه می خواهد -
فقط ماسه داغ آن را می آورد
بله، بادبادک تاج دارد، استپ غیرقابل معاشرت است،
شکار آن را عذاب می دهد و نیشگون می گیرد.


2022
polyester.ru - مجله دخترانه و زنانه