25.08.2020

تحلیل کار توسط ایوان سوزانین. تحلیل اندیشه «ایوان سوسنین. V. کار واژگان


"ایوان سوسنین" اندیشه ای است که قهرمانی و از خودگذشتگی باورنکردنی یک دهقان معمولی روس را توصیف می کند ، که با زندگی ارزشمند خود نه تنها تزار آینده ، بلکه استقلال مردم روسیه را نیز حفظ کرد.

مبنای تاریخی دوما و آغاز قهرمانانه آن

دوما ، مانند همه ژانرهای تاریخی ادبی آن دوره ، براساس واقعه ای واقعاً رخ داده است. آغاز زمان مشکلات ، قرن هفدهم ، در حیاط است. مقامات لهستان با اطلاع از اینکه تزار جدید روسی در Zemsky Sobor انتخاب شده است ، عجله کردند و ارتش خود را به منطقه Kostroma ، جایی که در آن زمان میخائیل رومانوف جوان بود ، می فرستند.

هدف لهستانی ها کشتن تزار و قرار دادن تسارویچ ولادیسلاو بر تخت سلطنت روسیه و بدین ترتیب روسیه به استانی لهستان بود. ارتش لهستان به راهنمایی احتیاج داشت که بتواند محل صومعه ای که میخائیل در آن پنهان شده بود را به آنها نشان دهد و از یکی از ساکنان نزدیک روستا ، ایوان سوسانین کمک بخواهد.

با این حال ، یک دهقان ساده به سرعت اهداف لهستانی ها را آشکار کرد و آنها را به یک جنگل عمیق جنگل هدایت کرد. در حالی که ایوان سوسانین لهستانی ها را با فریب از صومعه دور کرد ، بستگان وی توانست تزار را از خطر قریب الوقوع آگاه کند.

طبیعتاً ارتش لهستان که فهمید ایوان آنها را فریب داده است ، بلافاصله دهقان را کشت. قهرمانی سوسنین در این واقعیت نهفته است که او اجتناب ناپذیر مرگ خود را درک کرده است ، و با وجود این ، از انجام یک عمل جسورانه ترسی نداشته است.

Susanin به عنوان شخصیت شخصیت ملی روسیه

دومای رایلیف پر از عشق همه جانبه برای میهنش است. یک دهقان ساده ، با الگوبرداری از پدرانش ، که قهرمانانه علیه گسترش خارجی جنگیدند ، به اهمیت رسالت خود برای کل مردم روسیه پی برد.

با وجود زندگی سخت دهقانان آن دوره ، ایوان سوزانین از منافع خود دفاع نمی کند ، بلکه از دولت خود که قبلاً او را به وجود فقر زده محکوم کرده بود ، دفاع می کند.

با این حال ، بدهی به سرزمین مادری آنها احساس بی عدالتی و انتقام احتمالی را کسل می کند. علاوه بر این ، سوسانین حتی نمی فهمد که مرتکب یک عمل قهرمانانه می شود.

او حتی با فروتنی مرگ را می پذیرد ، نه به این دلیل که قادر به نجات نیست ، بلکه به دلیل این که جان خود را بر محراب آزادی خود بگذارد ، چاره دیگری برای خود به عنوان پسر وفادار دولت خود نمی بیند. بنابراین در قسمت آخر این فکر ، او می گوید که از مرگ نمی ترسد ، زیرا به نام زندگی پادشاه خود می میرد.

با نگاه به شخصیت اصلی ، سرمان را خم می کنیم در حالی که آرام و بدون هشدار و هیجان قابل مشاهده است ، او به سوی مرگ خود می رود. روانشناسی ایوان سوزانین جهان بینی همه دهقانان قرن هفدهم است: ایمانی شکست ناپذیر به پادشاهی شایسته ، نفرت از مهاجمان خارجی و همچنین عشقی محکم و آرام به میهن.

شاعر مشهور A.S. پوشکین افکار را به عنوان یک ژانر درک نمی کرد ، او همیشه می گفت ، با وجود توصیف تاریخی که در آنها وجود دارد ، آنها فاقد محتوای میهنی هستند.

با این حال ، او "ایوان سوسانین" را اثری دانست که در آن همه سطرها با شعور ملی روسیه پر شده است. میهن پرستی که در دوما نهفته است ، آهنگساز درخشان روسی M.I. Glinka را برای خلق اپرای به همین نام الهام داد.

در اواخر سال 1612 ، میخائیل فئودوروویچ رومانوف جوان ، آخرین شاخه سلسله روریک ، در منطقه Kostroma مخفی شد. در آن زمان ، مسکو توسط لهستانی ها اشغال شد: این تازه واردان می خواستند تسارویچ ولادیسلاو ، پسر پادشاه آنها Sigismund III را بر تخت سلطنت روسیه مستقر کنند. یک گروه به مرزهای کاستروما نفوذ کرده و درصدد تصرف میخائیل برآمد. در نزدیکی پناهگاه وی ، دشمنان ایوان سوسنین ، ساکن روستای دومنینا را گرفتند و خواستار این شدند که وی مخفیانه آنها را به محل سکونت تاج دار آینده روسیه برساند. سوزانین به عنوان یک پسر وفادار میهن ، می خواست نابود شود تا اینکه زندگی خود را با خیانت نجات دهد. او لهستانی ها را در جهت مخالف هدایت کرد و میخائیل را از خطر آگاه کرد: کسانی که با او بودند موفق شدند او را با خود ببرند. لهستانی های عصبانی سوسانین را کشتند. پس از به سلطنت رسیدن میخائیل فئودوروویچ (در سال 1613) ، به فرزندان سوسانین گواهی اعطا برای زمینی در نزدیکی روستای دومنینا داده شد. توسط حاكمان بعدی تأیید شد.

"ما را کجا می برید؟ .. نمی توانید آن را ببینید! -
دشمنان با قلبی به سوسنین فریاد زدند: -
غرق می شویم و غرق در برف می شویم.
ما می دانیم که نمی توانیم با شما بخوابیم.
گمراه شده ای ، برادر ، احتمالاً از روی عمد از عمد.
اما با این کار نمی توانید مایکل را نجات دهید!

بگذار گم شویم ، بگذاریم کولاک خشمگین شود
اما پادشاه شما از مرگ لهستانی ها نجات نخواهد یافت! ..
ما را رهبری کن ، - پس این برای زحمات تو خواهد بود.
10 یا بترسید: ما مدت طولانی به دردسر نخواهیم افتاد!
ما را وادار کرد که تمام شب را با کولاک شکستیم ...
اما چه چیزی در دره پشت صنوبر سیاه می شود؟ "

"دهکده! - مرد کوچک در پاسخ به Sarmatians: -
اینجا گلخانه ، نرده ها و اینجا پل است.
بیا دنبالم! به دروازه! - این کلبه
همیشه برای مهمان گرم می شود.
وارد شوید - نترسید! " - "خوب ، همین است ، مسکویت! ..
چه فاصله لعنتی برادران!

من هرگز چنین شب لعنتی را ندیده ام
20 چشم شاهین از برف کور شد ...
ژوپان من - حداقل فشار دهید ، هیچ نخ خشک وجود ندارد! -
او وارد شد ، Sarmatian جوان را غرغر کرد. -
شراب برای ما ، استاد! خیس شدیم ، سرد شدیم!
عجله کن! .. ما را وادار نکنید که شمشیر بگیریم! "

در اینجا یک سفره ساده روی میز است.
آبجو و یک لیوان شراب تحویل داده شده
و سوپ کلم روسی و کلم قبل از مهمانان ،
و نان جلوی هر تکه بزرگ.
در پایان باد ، بیداد می کند ،
30 متأسفانه و با یک ترک مشعل می سوزد.

ساعت از نیمه شب گذشته است! .. در آغوش خواب شدید ،
سارماتی ها بی خیال در مغازه ها دراز می کشند.
همه در کلبه دودی طعم آرامش را دارند.
سوسنین تنها ، هوشیار و موهای سفید
در زیر گوشه کنار نماد با زیرزمینی دعا می کنید
پادشاه دفاع مقدس جوان! ..

ناگهان شخصی سوار تا دروازه رسید.
سوسنین بلند شد و مخفیانه درب منزل ...
"عزیزم تو هستی؟ .. و من تو را دنبال می کنم!
40 در مواقع طوفان کجا می روید؟
بعد از نیمه شب ... و باد هنوز خاموش نشده است.
شما مالیخولیایی را فقط به قلب خانواده خود می آورید! "

"خدا خودش تو را به این خانه می آورد ،
پسرم ، زود باش پیش پادشاه جوان ،
به میخائیل بگویید که هر چه زودتر مخفی شود
که لهستانی های مغرور ، از روی سوice نیت خود ،
آنها قصد دارند که او را مخفیانه بکشند
و مسکو با یک بدبختی جدید تهدید می شود!

بگو که سوسانین پادشاه را نجات می دهد ،
50 عشق به میهن و ایمان غم و اندوه.
بگویید فرار تنها فرار است
و اینکه قاتلان برای شب با من هستند. "
"اما شما به چه کاری مشغول هستید؟ فکر کن عزیزم!
لهستانی ها تو را می کشند ... چه بلایی سر من خواهد آمد؟

و با یک خواهر جوان و مادری ضعیف؟ "
- "خالق با قدرت مقدس خود از شما محافظت خواهد کرد.
شما عزیزان نمی گذارد بمیرید:
او برای همه یتیمان پوشاننده و یاور است.
خداحافظ ، پسرم ، وقت ما گرانبهاست؛
60 و به یاد داشته باش: من در حال مرگ برای قبیله روسی هستم! "

هق هق گریه ، روی اسب سوسنین یانگ
او از جا پرید و با یک تیر سوت از آنجا هجوم آورد.
در همین حال ، ماه نیمی از دایره ایجاد کرده است.
سوت باد متوقف شد ، کولاک از بین رفت.
طلوع آفتاب در آسمان شرقی ،
Sarmatians ، شرور پادشاه ، از خواب بیدار شدند.

"سوسنین! - فریاد زد ، - چرا باید به درگاه خدا دعا کرد؟
اکنون زمان آن نیست - زمان آن است که ما در جاده هستیم! "
ترک روستا به عنوان جمعیت پر سر و صدا
70 آنها با یک مسیر دوربرگردان وارد جنگل تاریک می شوند.
سوسنین آنها را هدایت می کند ... حالا صبح فرا رسیده است ،
و خورشید از میان شاخه های جنگل می درخشید:

به سرعت ناپدید می شود ، سپس به شدت چشمک می زند ،
کم نور خواهد درخشید ، سپس دوباره ناپدید خواهد شد.
بلوط و توس بی حرکت ایستاده اند ،
فقط برف زیر پا از سرما می شکند ،
فقط به طور موقت زاغی ، بال زدن ، خش خش می کند ،
و دارکوب یک بید توخالی را توخالی می کند.

Sarmatians یکی پس از دیگری سکوت می کنند.
80 همه چیز رهبر موهای سفید آنها بسیار دور است.
در حال حاضر خورشید از آسمان می درخشد -
جنگل در حال وحشی شدن و وحشی شدن است!
و ناگهان مسیر قبل از آنها ناپدید می شود:
و کاج و صنوبر ، شاخه های ضخیم

با تارکی به زمین خم شده ،
دیواری کتانی از شاخه ها بافته شده بود.
گوش هشدار دهنده هوشیار:
همه چیز در آن آب پس زمینه هر دو مرده و ناشنوا است ...
"ما را کجا بردی؟" - قدیمی فریاد زد.
90 "آنجا ، جایی که به آن نیاز دارید! - سوسنین گفت. -

بکش شکنجه! - قبر من اینجاست!
اما بدانید و تلاش کنید: من میخائیل را نجات دادم!
آنها فکر کردند شما در من یک خائن پیدا کردید:
آنها در سرزمین روسیه نیستند و نخواهند بود!
در آن ، همه از کودکی سرزمین خود را دوست دارند
و او با خیانت روح خود را نابود نخواهد کرد. "

"شرور! - دشمنان ، جوش ، فریاد زدند ، -
زیر شمشیر خواهی مرد! " - "عصبانیت شما وحشتناک نیست!
هرکسی که قلباً روسی باشد با نشاط و جسارت ،
100 و با خوشحالی برای یک هدف عادل می میرد!
نه اعدام و نه مرگ و من نمی ترسم:
بدون سر و صدا ، برای تزار و روسیه خواهم مرد! "

"بمیر! - Sarmatians به قهرمان فریاد زدند ،
و شمشیرزنان بزرگتر ، سوت زده ، برق زدند! -
بمیر ، خیانتکار! آخر تو فرا رسیده است! "
و شرکت سوزانین از زخم افتاد!
برف ، خون پاک و خالص آغشته به:
او میخائیل را برای روسیه نجات داد!

میخائیل ایوانوویچ گیلینکا (1804-1857) - بنیانگذار مکتب آهنگسازی روسیه ، که آثار وی تأثیر شگرفی در شکل گیری موسیقی کلاسیک روسیه و مسیر خلاقیت پیروان آهنگسازان وی ، از جمله A.P. Borodin ، A.S. Dargomyzhsky ، N.A. داشت. ریمسکی-کورساکوف ، م. پی. موسورگسکی ، پ. آی. چایکوفسکی و بسیاری دیگر. منتقد برجسته موسیقی V. Stasov اهمیت کار گلینکا را برای موسیقی روسیه با اهمیت کار A.S. پوشکین در ادبیات مقایسه کرد.

تاریخ آفرینش

اپرای "ایوان سوسانین" از گیلینکا یکی از اولین اپراهای روسی است. آهنگساز به توصیه شاعر وی. ژوکوفسکی شروع به نوشتن یک اثر میهن پرستانه کرد. این محتوا براساس شاهکاری است که توسط دهقان کوستروما ایوان سوسنین انجام شده است. منظور از تصویر سوسنین مردم روسیه بود که به طور قهرمانانه علیه سربازان ناپلئون جنگیدند. شعر "ایوان سوسانین" از ک. رایلیف تأثیر زیادی در شکل گیری تصویر شخصیت اصلی اپرا داشت.

لیبرتو برای اپرای "ایوان سوسنین" توسط GF Rosen ایجاد شد. اولین بار در 27 نوامبر 1836 در سن پترزبورگ در تئاتر بولشوی برگزار شد. این تولید با شور و اشتیاق از سوی روشنفکران مترقی که در خلق اپرای "ایوان سوسنین" آغاز مرحله جدیدی در توسعه موسیقی روسی را دیدند ، مورد استقبال قرار گرفت. اشراف دربار اشتیاق آنها را نداشتند ، اگرچه خود شاهنشاه در مراسم نخست حضور داشت.

به درخواست نیکلاس اول ، اپرای ایوان سوزانین از Glinka به عنوان یک زندگی برای تزار تغییر نام یافت ، تا زیرنویس سلطنتی داشته باشد. پس از فروپاشی سلطنت ، دوباره به "ایوان سوسنین" معروف شد. لیبرتو روزن توسط شاعر S. M. Gorodetsky پردازش شد.

اولین اقدام

موسیقی آشفته و پویای اورتور ، طرح دراماتیک خلاصه اپرای "ایوان سوسنین" را پیش بینی می کند.

گروه کر از دهقانان و زنان دهقان در خیابان روستای دومنیا آواز می خوانند. مردان سو explo استفاده های نظامی را ستایش می کنند. زنان از فرا رسیدن بهار خوشحال می شوند. در تولیدات دوران اتحاد جماهیر شوروی ، این اقدام در پاییز اتفاق می افتد ، از آنجا که جنبشی که مینین در آن زمان آغاز کرد.

پس از پراکنده شدن دهقانان ، آنتونیدا بیرون می آید و با ناراحتی به سمت رودخانه نگاه می کند. این دختر منتظر بازگشت نامزدش بوگدان سوبینین است که برای جنگ با مردان لهستانی عزیمت کرده است. دهقانان دوباره بیرون می آیند و همراه آنها سوسنین که از شهر بازگشته است. وی گزارش داد که هیچ عروسی برگزار نخواهد شد ، آنتونیدا آنقدر آرزوی آن را دارد ، زیرا غم و اندوه مردم پایان ندارد. ناگهان قایقی به ساحل پهلو می گیرد ، که از آن سوبینین بیرون می آید. او به گرمی با آنتونیدا سلام می کند و به پدرش می گوید که نیروهای پوژارسکی بر لهستانی ها پیروز شدند.

دهقانان سرحال هستند ، اما سوسنین می فهمد که این پایان جنگ نیست. سوبینین و آنتونیدا از او می خواهند که با عروسی آنها موافقت کند. او قاطع است. خلاصه اپرای "ایوان سوسنین" روشن می کند: سرنوشت میهن برای قهرمان داستان به طور جدایی ناپذیری با سرنوشت خانواده پیوند دارد. شخصیت اصلی اعلام می کند که هنگامی که پادشاه به سلطنت می رسد ، به عروسی رضایت می دهد. سوبینین می گوید که میخائیل رومانوف قرار است به زودی پادشاه شود. سوسنین با عروسی موافقت می کند. همه متفرق می شوند ، خوشحال می شوند.

در لهستان ، یک توپ باشکوه در زمین داده می شود. حاضران از انتظار پیروزی قریب الوقوع بر مسکو روحیه بالایی دارند. اما پیام رسان که آمده است پایان جنگ را اعلام نمی کند. چندین جسور پیشنهاد می کنند که به مسکو بروند و تزار را دستگیر کنند. لهستانی ها به موفقیت این رویداد اطمینان دارند.

عمل سه

پسری یتیم وانیا در کلبه سوسنین زندگی می کند. او به همراه ایوان سوسنین در مورد این واقعیت تأکید می کند که لهستانی ها می توانند برای اسارت شاه به اینجا بیایند. اما آنها قادر خواهند بود در برابر لهستانی ها مقاومت کنند و حاکم را از سرنوشت مشابه نجات دهند.

دهقانانی که وارد آن شدند ایوان آرزوی خوشبختی می کنند. پس از عزیمت آنها - صحنه برکت سوزانین از جوانان. ناگهان صدای پای اسب شنیده می شود. آنها لهستانی هستند. آنها خواستار بردن آنها به تزار هستند ، زیرا آنها فکر می کنند تزار در جایی در نزدیکی پنهان شده است ، آنها به ایوان سوسانین قول می دهند طلا بدهند. او موافقت می کند ، بی سر و صدا به وانیا می گوید که خطر را به فرمانروا اعلام کند. آنتونیدا ، با تصور اینکه پدرش واقعاً وسوسه پول شده است ، از او التماس می کند که این کار را نکند. اما پدرش او را برکت می دهد و به او می گوید که عروسی را بدون او جشن بگیرد. پس از آن ، او می رود. آنتونیدا گریه تلخی دارد. از خلاصه اپرای "ایوان سوسنین" از قبل مشخص شده است: شخصیت اصلی قرار نیست دیگر به خانه برگردد.

سوبینین ، که رسیده است ، متعجب است که دشمنان از کجا آمده اند. او پس از گوش دادن به داستان عروس ، دسته ای از دهقانان را جمع می کند تا ایوان سوسنین را آزاد کند.

سوزانین با لهستانی ها در یک جنگل عمیق سرگردان است. آنها خسته شده اند ، بنابراین راهنمای خود را لعنت می کنند ، اما هنوز هم او را باور دارند. دشمنان برای شب متوقف می شوند. سوسنین می فهمد که ساعت مرگ او نزدیک است. افکار غمگین او را آزار می دهد. که در خلاصه اپرای "ایوان سوسنین" غم انگیزترین لحظه است. دهقان پس از خداحافظی ذهنی از خانواده اش به رختخواب می رود.

شدیدترین کولاک لهستانی ها که از خواب بیدار می شوند ، می فهمند که دهقان حیله گر آنها را عمداً به اینجا آورده است تا مرگ خود را در اینجا پیدا کنند. سوسنین از نقشه خیانت خود برای آنها می گوید. لهستانی های عصبانی تصمیم می گیرند سوسانین را بکشند.

پایان نامه

صحنه توده ای. مردم شاه را ستایش می کنند. وارد آنتونیدا ، سوبینین و وانیا شوید. آنها آرزوی ایوان سوسنین را دارند. یک گروه نظامی با مشاهده آنها ، سرعت خود را کم می کند و تعجب می کند که چرا وقتی همه خوشحال هستند غمگین هستند؟ وقتی سربازان دریافتند که این خانواده سوسنین است که تزار را نجات داد ، آنها نیز از مرگ او ابراز ناراحتی می کنند. از لیبرتو اپرای "ایوان سوسانین" می توان دریافت که سربازان انتقام کامل دشمنان خود را برای مرگ قهرمان داستان گرفته اند.

مردم پیروزمند با شکوه تزار در میدان سرخ مسکو آواز می خوانند ، در همه جا زنگ ها به گوش می رسد. قطار تزار به سمت دروازه اسپاسکی کرملین در حرکت است.

قهرمانان اپرای "ایوان سوزانین" ویژگی های مردم روسیه را در تصاویر خود دارند: شجاعت و توانایی فدا کردن خود برای اهداف والا (سوسنین) ، شجاعت و عزم راسخ (سوبینین) ، وفاداری و فروتنی (آنتونیدا) ، فداکاری و بی باکی (وانیا). طرح وطن پرستانه و موسیقی فوق العاده میخائیل گیلینکا این اپرا را به عنوان یک حرفه کاملا روسی و جهانی تضمین کرد.

در پایان سال 1612 ، میخائیل فدوروویچ رومانوف جوان ، آخرین شاخه سلسله روریک ، در منطقه Kostroma مخفی شد. در آن زمان ، مسکو توسط لهستانی ها اشغال شد: این تازه واردان می خواستند تسارویچ ولادیسلاو ، پسر پادشاه سیگیسموند سوم را بر تخت سلطنت روسیه مستقر کنند. یک گروه به مرزهای کاستروما نفوذ کرده و تصمیم به تصرف میخائیل گرفت. در نزدیکی پناهگاه او ، دشمنان ایوان سوسنین ، ساکن روستای دومنینا را گرفتند و خواستار این شدند که وی مخفیانه آنها را به محل سکونت دار تاج آینده روسیه برساند. سوزانین به عنوان یک پسر وفادار میهن ، می خواست نابود شود تا اینکه زندگی خود را با خیانت نجات دهد. او لهستانی ها را در جهت مخالف هدایت کرد و میخائیل را از خطر آگاه کرد: کسانی که با او بودند موفق شدند او را با خود ببرند. لهستانی های تحریک پذیر ایوان سوسانین را کشتند. پس از روی کار آمدن میخائیل فدوروویچ به سلطنت (در سال 1613) ، به فرزندان سوسانین نامه ای برای کمک به یک قطعه زمین در حوالی روستای دومنینا اعطا شد. توسط حاكمان بعدی تأیید شد. طبق این داده ها ، در یک هزار و هشتصد و بیست و دو ، کندرا فدروویچ رایل یف ، دوما را "ایوان سوسنین" نوشت. این دوما ترس از ترس مردم و اعتراف در حال مرگ سوسنین را نشان می دهد ، چالشی آشکار برای دشمن ، گواهی افتخارآمیز برای آیندگان.
آنها فکر کردند شما در من یک خائن پیدا کردید:
آنها در سرزمین روسیه نیستند و نخواهند بود!
در آن ، همه از کودکی سرزمین خود را دوست دارند
و او با خیانت خود روح خود را نابود نخواهد کرد.
هرکسی که قلباً روسی باشد با نشاط و شجاعت است
و خوشبختانه برای یک هدف عادل می میرد!
به طور معمول ، تصاویر قهرمانان با یک کیفیت تعیین می شود که به ویژه برجسته است. قهرمانان بسیاری از اندیشه های کندری فدروویچ رایل یف چنین هستند. بنابراین ، به عنوان مثال ، سوسنین کیفیتی مانند عشق به وطن دارد. دوما «ایوان سوسنین یکی از برجسته ترین خلاقیت های شاعر است. همه چیز در اینجا ملموس و تا حد زیادی تاریخی است. این اقدام با گفتگوی پر جنب و جوش و رنگارنگ بین مردهای لهستانی خسته و گیاهی و دهقان روسی سوسانین آغاز می شود:
"من هرگز چنین شب لعنتی را ندیده ام ،
چشم شاهین از برف کور شد ...
ژوپان من - حتی آن را فشار دهید ، هیچ نخ خشک وجود ندارد! " -
او وارد شد ، Sarmatian جوان را غرغر کرد. -
"شراب برای ما ، استاد! ما خیس و سرد هستیم! عجله کن
ما را وادار نکنید که غرق شویم! "
شرح بیشتر دکوراسیون ساده کلبه روستا و گفتگوی سوسنین و پسرش و شرح مختصر سحر کاملاً واقع گرایانه است. منظره صبحگاهی که Ryleev نقاشی کرده است ، در سادگی و خاصیت خود ، یکی از چشمگیرترین موارد در شعر روسی دهه 1920 است.
سوسنین آنها را هدایت می کند ... اکنون صبح فرا رسیده است ، و خورشید از میان شاخه های جنگل می درخشد: به سرعت ناپدید می شود ، سپس به شدت می درخشد ، کم نور می درخشد ، سپس دوباره ناپدید می شود. بلوط و درخت توس ، تکان نمی خورند. فقط برف زیر پا از سرما می شکند ،
فقط به طور موقت زاغی ، بال زدن ، خش خش می کند ،
و دارکوب یک بید توخالی را توخالی می کند.
Sarmatians یکی پس از دیگری در سکوت راه می روند؛
رهبر دور موهایشان بسیار دور است.
در حال حاضر خورشید از آسمان بسیار می درخشد:
جنگل وحشی و وحشی می شود!
در این "دوما" هیچ رعد و برق کور کننده ، رعد و برق مداوم ، و هیچ ویژگی دیگری از وسایل منظره پیش رمانتیک وجود ندارد. بی تردید ، Ryleev در روایت خود با آرامش و آرام انتخاب شده است ، و هیچ جای دیگری در آمفیبراکیوم چهار پا وجود ندارد.
رایلیف در اینجا بیشترین موفقیت را در خلق یک تصویر اصلی بدست آورد ، یعنی در منطقه ای که همیشه سخت ترین کار برای او بوده است. تصویر سو سانین هنوز هم با سادگی قهرمانی او حیرت زده می کند. صادقانه و خالی از تأثیرات خارجی ، سخنان وی قبل از مرگ:
من از اعدام یا مرگ نمی ترسم:
بدون سر و صدا ، برای تزار و روسیه خواهم مرد!
این سخنرانی به وضوح روانشناسی یک دهقان روسی ساده در قرن هفدهم را انتقال می دهد. با ایمان به "پادشاه خوب" ، با نفرت از مهاجمان ، با عشق آرام ، عمیق و محکم به سرزمینش.
نکته قابل توجه این است که پوشکین ، که ثابت کرد در دوما "هیچ ملی ، روسی ... چیزی غیر از اسامی وجود ندارد" ، شرط کرد: "من" ایوان سوسنین "را کنار می گذارم ، اولین اندیشه ای که به موجب آن به شما نسبت به استعداد واقعی مشکوک شدم. این "دوما" عاشق M.I. گیلینکا و الهام بخش او برای ایجاد اپرای درخشان روسی "ایوان سوسنین".

"ایوان سوسنین" اندیشه ای است که قهرمانی و از خودگذشتگی باورنکردنی یک دهقان معمولی روس را توصیف می کند ، که با زندگی ارزشمند خود نه تنها تزار آینده ، بلکه استقلال مردم روسیه را نیز حفظ کرد.

دوما ، مانند همه ژانرهای تاریخی ادبی آن دوره ، براساس واقعه ای واقعاً رخ داده است. آغاز زمان مشکلات در حیاط است. قرن 17. مقامات لهستان ، با اطلاع از انتخاب تزار جدید روسی در Zemsky Sobor ، عجله کردند تا ارتش خود را به منطقه Kostroma بفرستند ، جایی که در آن زمان

میخائیل رومانوف جوان بود.

هدف لهستانی ها کشتن تزار و قرار دادن تسارویچ ولادیسلاو بر تخت سلطنت روسیه و بدین ترتیب روسیه به استانی لهستان بود. ارتش لهستان به راهنمایی احتیاج داشت که بتواند محل صومعه ای که میخائیل در آن پنهان شده بود را به آنها نشان دهد و از یکی از ساکنان نزدیک روستا ، ایوان سوسانین کمک بخواهد.

با این حال ، یک دهقان ساده به سرعت اهداف لهستانی ها را آشکار کرد و آنها را به یک جنگل عمیق جنگل هدایت کرد. در حالی که ایوان سوسانین لهستانی ها را با فریب از صومعه دور کرد ، بستگان وی توانست تزار را از خطر قریب الوقوع آگاه کند.

به طور طبیعی

ارتش لهستان که فهمید ایوان آنها را فریب داده است ، بلافاصله دهقان را کشت. قهرمانی سوزانین در این واقعیت نهفته است که او اجتناب ناپذیر مرگ خود را درک کرد ، و علی رغم این ، از انجام عملی شجاعانه ترس نداشت.

دومای رایلیف پر از عشق همه جانبه برای میهنش است. یک دهقان ساده ، با الگوبرداری از پدرانش ، که قهرمانانه علیه گسترش خارجی جنگیدند ، به اهمیت رسالت خود برای کل مردم روسیه پی برد.

با وجود زندگی سخت دهقانان آن دوره ، ایوان سوزانین از منافع خود دفاع نمی کند ، بلکه از دولت خود که قبلاً او را به وجود فقر زده محکوم کرده بود ، دفاع می کند.

با این حال ، بدهی به سرزمین مادری آنها احساس بی عدالتی و انتقام احتمالی را کسل می کند. علاوه بر این ، سوسانین حتی نمی فهمد که مرتکب یک عمل قهرمانانه می شود.

او حتی با فروتنی مرگ را می پذیرد ، نه به این دلیل که قادر به نجات نیست ، بلکه به دلیل این که جان خود را بر محراب آزادی خود بگذارد ، چاره دیگری برای خود به عنوان پسر وفادار دولت خود نمی بیند. بنابراین در قسمت آخر این فکر ، او می گوید که از مرگ نمی ترسد ، زیرا به نام زندگی پادشاه خود می میرد.

با نگاه به شخصیت اصلی ، سرمان را خم می کنیم در حالی که آرام و بدون هشدار و هیجان قابل مشاهده است ، او به سوی مرگ خود می رود. روانشناسی ایوان سوزانین جهان بینی همه دهقانان قرن هفدهم است: ایمانی شکست ناپذیر به پادشاهی شایسته ، نفرت از مهاجمان خارجی و همچنین عشقی محکم و آرام به میهن.

شاعر مشهور A.S. پوشکین افکار را به عنوان یک ژانر درک نمی کرد ، او همیشه می گفت ، با وجود توصیف تاریخی که در آنها وجود دارد ، آنها فاقد محتوای میهنی هستند.

با این حال ، او "ایوان سوسانین" را اثری دانست که در آن همه سطرها با شعور ملی روسیه پر شده است. میهن پرستی که در دوما نهفته است ، آهنگساز درخشان روسی M.I. Glinka را برای خلق اپرای به همین نام الهام داد.

(2 تخمین ها ، به طور متوسط: 5.00 از 5)



مقاله هایی در موضوعات:

  1. V.M. Vasnetsov هنرمندی است که آثار وی به یکی از اوج های هنر روسیه تبدیل شده است. به او بهترین کارها در گالری ترتیاکوف هستند ...
  2. ستوان ارشد جوان گالتسف ، فرمانده گردان موقت ، نیمه شب بیدار شد. پسری در حدود دوازده سال در نزدیکی ساحل بازداشت شد ، همه خیس ...

2020
polyester.ru - مجله ای برای دختران و زنان