09.08.2022

داستان poltergeist در Enfield. اد و لورین وارن محققین معروف ماوراء الطبیعه هستند: آنابل، خانواده پرون، آمیتیویل، انفیلد پولترگیست. تحقیقات اد و لورین وارن


«قبل از مرگم نابینا شدم، خونریزی داشتم. من سیاه شدم و در گوشه ای در طبقه همکف مردم» - چنین مکاشفه ای از دنیای دیگر شما را از وحشت بی حس می کند. اما وحشتناک تر از آن این است که این صدای خشن و خشن مردانه از لبان جانت هاجسون 11 ساله می آمد. نوارهای ضبط شده حفظ شده 2 سال پس از مرگ صاحب صدا، بیل ویلکینز. همه چیزهایی که در دهه 1970 در انفیلد، واقع در ناحیه شمالی لندن اتفاق افتاد، بسیار یادآور سناریوی یک فیلم ترسناک بود. اما متأسفانه وقایع کاملاً واقعی بودند. این پدیده تقریباً بلافاصله به عنوان poltergeist انفیلد شناخته شد. مردم از این داستان وحشتناک شوکه، هیجان زده و متحیر شدند. خیابانی در انفیلد که همه چیز در آن اتفاق افتاد (عکس مدرن)

حدود 30 نفر شاهد poltergeist با تمام لحظات کلاسیک تجلی آن بودند. هوا در اتاق سردتر می شد، وسایل و اثاثیه در هوا حرکت می کردند و سینوسی های غیرقابل تصوری را می ساختند، کتیبه هایی ناگهان روی دیوارها ظاهر شد، گودال هایی روی زمین و کبریت ها خود به خود مشتعل شدند. علاوه بر این، نیرویی ناشناخته از پا و سپس بازوی افراد حاضر را گرفت و مانع از حرکت آنها شد. اما وحشتناک ترین منظره دختری بود که با صدای ویلکینز متوفی شروع به صحبت کرد. و حتی پس از مرگ نیز از عبارات زشت کوتاهی نکرد. البته افراد بدبین هم بودند که معتقد بودند همه اینها فقط یک حقه و حقه از پیش آماده شده است. اما هیچ کس نمی توانست ثابت کند که این چنین است. اما پسر متوفی سخنان پدرش را که از زبان دختر بود کاملاً تأیید کرد. ضبط مکالمه دختر با صدای مردانه به سوالات پاسخ می دهد و خود را بیل می نامد. https://www.youtube.com/watch?v=_OWgImgIRic#t=17

اولین تماس بازیگران فاجعه ای که در 30 اوت 1977 رخ داد مادر و چهار فرزند خانواده هاجسون بودند: جانی، جانت، بیلی و مارگارت. خانواده، اندکی قبل از حوادث، به یک آپارتمان کوچک در انفیلد نقل مکان کردند. طبق معمول عصر، مادر بچه ها را در رختخواب گذاشت و می خواست مهد کودک را ترک کند، که جانت شروع به شکایت کرد که تخت او و برادرش به نوعی لرزش عجیبی دارد. خانم هاجسون هیچ اهمیتی به سخنان دختر قائل نشد و همانطور که معلوم شد بیهوده است. عصر روز بعد، طبقه بالا، جایی که اتاق خواب بچه ها بود، صدای نامشخصی به گوش می رسید. مادر مضطرب با عجله وارد اتاق جانت شد و فکر کرد صدا از آنجا می آید.

زن با ورود به اتاق از ترس یخ کرد. کمد سنگین به خودی خود روی زمین حرکت کرد. او سعی کرد که دخترش را بیشتر نترساند، سعی کرد اثاثیه را به جای خود بازگرداند، اما شانسی نداشت. صندوق عقب مقاومت کرد، کسی یا چیزی همچنان او را به سمت در هل می داد. جنت بعداً در یادداشت‌های خود به این عصر اشاره کرد و افزود که وقتی صندوق عقب حرکت می‌کرد، به وضوح صدای تکان دادن پاهای کسی را شنید. و خواهرش مارگارت به یاد آورد که خانه به طور فزاینده ای با صداهای عجیب و غریب پر می شد، بنابراین بچه ها برای مدت طولانی نمی توانستند بخوابند. و گاهی آنقدر ترسناک می شد که مجبور می شدند فقط با حوله و دمپایی به خیابان فرار کنند تا نشنوند و ببینند چه اتفاقی دارد می افتد. پوشاندن ردپای خود زن و بچه ها بسیار ترسیده بودند و برای کمک به همسایه ویک ناتینگهام مراجعه کردند. به نظر می رسید که هیچ چیز نمی تواند این مرد قوی و بزرگ را بترساند. با این حال، هنگامی که او وارد خانه همسایه شد، همان صداها را شنید که به گفته او از همه جا - از دیوارها، از سقف - هجوم آورد. سپس مارگارت به یاد آورد که هرگز همسایه ای را در چنین سردرگمی و وحشت ندیده است. آنها به پلیس که خانم هاجسون بعد از رفتن ویک با آنها تماس گرفت، کمک نکردند. افسران پلیس گیج گفتند که وظیفه آنها بررسی چنین مواردی نیست. فریمی از مینی سریال بریتانیایی (3 قسمت) The Enfield Haunting (The Enfield Haunting) که در سال 2015 بر اساس این داستان منتشر شد.

می توان گفت که همه اینها شبیه یک داستان تخیلی به نظر می رسد، یک ترفند تقلبی، همانطور که شکاکان ادعا کردند، فقط برخی از شاهدان عینی موفق شدند چند عکس از آنچه در حال رخ دادن است بگیرند. یکی از آنها نشان می دهد که چگونه پولترگیست جانت را بلند کرد و با چنان قدرتی پرتاب کرد که دختر به طرف دیگر اتاق پرواز کرد. در عکس، چهره انحرافی به وضوح نشان می دهد که او درد زیادی دارد. بعید است که کودک عمداً به خودش صدمه بزند. خود گراهام موریس عکاس گفت که وقتی یک پولترگیست در خانه ظاهر شد، هرج و مرج واقعی ایجاد شد، مردم از ترس فریاد زدند، چیزها مانند تله کینزی در هوا حرکت کردند. جانت در جریان یک حمله پولترگیست دیگر

اما همه افراد خوش شانس نبودند که مطالب ویدئویی و عکس را دریافت کنند. بعداً یک گروه فیلمبرداری از یک کانال تلویزیونی محلی به طور ویژه به خانه دعوت شدند که دوربین هایی را در همه جای خانه نصب کردند تا ظاهر پولترگیست را ضبط کنند. وقتی چند روز بعد شروع به تماشای فیلم کردند، متوجه شدند که تمام تجهیزات معیوب بوده و آنچه موفق به فیلمبرداری شده اند پاک شده است. "این خانه وسواس دارد" مشخص شد که متخصصان در اینجا ضروری هستند. خانواده نگون بخت برای کمک به انجمن تحقیقات روانی که بیش از یک قرن در انگلستان وجود داشت و به مطالعه توانایی های انسان، یعنی روانی و ماوراء الطبیعه مشغول بود، مراجعه کرد. در نتیجه، دو متخصص از این جامعه، گای پلیفر و موریس گروس، شروع به اقامت دائم در خانه کردند. اتفاقاً به همین مناسبت بعداً کتاب این خانه در اختیار است را منتشر کردند. گروس در کتاب خود نوشت که به محض حضور در خانه بلافاصله متوجه شد که همه اینها اصلاً شوخی کسی نبوده است. او به احساس دائمی اضطراب، ترس و اضطرابی که تمام خانواده در آن زندگی می کردند اشاره کرد. نویسنده با چشمان خود دید که چگونه بخش هایی از یک طراح کودکان و تکه ای از سنگ مرمر در اطراف اتاق پرواز می کند. گروس از داغ بودن این اشیا شگفت زده شد.

و سپس ظاهراً پولترگایست به افراد جدید عادت کرد و یک باکانالیای واقعی ساخت: مبل از دیواری به دیوار دیگر پرواز می کرد، بقیه مبلمان در اتاق خزیده بودند، و شب یک نفر خانواده خوابیده و مهمانانشان را از اتاق بیرون راند. تخت گرم یک روز مردان صدای جیغ بیلی را شنیدند. پسر فریاد زد که کسی پای او را گرفته و او نمی تواند فرار کند. به معنای واقعی کلمه، بزرگسالان مجبور بودند با نیرویی نامرئی مبارزه کنند تا کودک را از او دور کنند. خانواده در حاشیه بودند، به خصوص در زدن که یک دقیقه هم فروکش نکرد، روی اعصاب اثر گذاشت. صدای بلندتر شد، سپس ساکت شد، از دیوارها به سقف و عقب رفت. در نهایت، ساکنان خانه شروع به خوابیدن در یک اتاق کردند و هرگز چراغ را خاموش نکردند. به مدت دو سال، محققان در خانه هاجسون کار کردند و مشاهدات خود را به دقت ثبت کردند. همانطور که بعدا مشخص شد، در دو سال آنها شاهد بیش از 1.5 هزار مورد poltergeist بودند. گره سفت شده است باید بگویم که فعالیت های ماوراء الطبیعه نه تنها به اعضای خانواده، بلکه به همه افراد خانه - مهمانان، پلیس ها، همسایگان، روزنامه نگاران - انجام می شود. اما جانت 11 ساله بیشترین آسیب را دید. وقتی دختر در حالت خلسه فرو رفت، منظره وحشتناکی بود. بعد از اینکه جانت چیزی به یاد نمی آورد و وقتی عکس هایی از poltergeist به او نشان داده شد بسیار شگفت زده شد. او دیدگاه خودش را در مورد آنچه اتفاق می‌افتد داشت.

او معتقد بود که قدرتی که او را در اختیار دارد شیطانی نیست. و poltergeist نمی خواست به خانواده آسیب برساند، بلکه می خواست عضوی از خانواده شود و در این امر آرامش خاطر پیدا کند. و جز از طریق جانت و مارگارت راهی برای بیان آن نداشت. یک بار پرده ای دور گردن دخترک پیچید و مادر به سختی گره ای را که شروع به سفت شدن کرده بود باز کرد. و در فرصتی دیگر، شخصی رنده را به زور پاره کرد و به گوشه ای دور انداخت. جانت معتقد بود که ویلکینز که در خانه مرده بود از این سوء تفاهم عصبانی بود و از قلمرو خود دفاع می کرد. چرا جانت پولترگیست را انتخاب کرد؟ به نظر او دلیلش این است که او با هیئت اویجا بازی می کرد. البته لحظاتی بود که صحت وقایع را مورد تردید قرار داد. به عنوان مثال، یک بار محققان دریافتند که بچه ها آرام در اتاق خود نشسته اند و قاشق ها را خم می کنند. یا وقتی جانت با صدای مردانه صحبت می کند اجازه ورود به اتاق را ندارند. اما چند سال بعد، بچه‌ها اعتراف کردند که اگر این شوخی‌ها را جعل کرده‌اند، فقط چند بار می‌توانستند ببینند که آیا محققان می‌توانند یک پولترگیست واقعی را از یک جعلی تشخیص دهند. به اعتبار Playfair و Grosse، آنها همیشه موفق بودند. زندگی پس از تماس لازم است بلافاصله بگوییم که جانت اکنون خوب است، او متاهل است و در اسکس زندگی می کند. اما دختر مجبور شد در یک بیمارستان روانی تحت درمان قرار گیرد. او اکنون برداشت های خود از وقایع آن سال ها را آسیب زا توصیف می کند. پرتره او روی جلد دیلی استار با عنوان "تسخیر شده توسط شیطان" به نمایش درآمد. در مدرسه، جانت توسط همسالانش مسخره می شد، در خانه این فقط ترسناک بود، به علاوه نگرانی پایدار برای خانواده اش، و، همانطور که معلوم شد، بیهوده نبود. برادرش بیلی "معجیب از خانه خالی از سکنه" نامیده می شد، هیچ کس نمی خواست با او ارتباط برقرار کند. او در سن 14 سالگی بر اثر سرطان درگذشت. اندکی بعد مادرش نیز بر اثر سرطان درگذشت. و پسر جانت در حالی که تنها 18 سال داشت در خواب مرد. اکنون جانت همچنان ادعا می کند که همه وقایع آن سال ها واقعی هستند، این تلاشی برای کسب شهرت و پول نیست. او به یاد می آورد که حتی زمانی که همه چیز در خانه آرام بود، حضور یک نفر و نگاه مطالعه کردن هنوز احساس می شد. و من مطمئن هستم که اگر poltergeist، مانند مورد او، با هیئتی برای معنویت گرایی تحریک نشود، می توانید کاملاً با او همزیستی کنید. در حال حاضر مستاجران جدید در خانه زندگی می کنند، اما چیزی در آنجا اتفاق می افتد یا نه، معلوم نیست.

صدای خشن مرد باعث شد همه در اتاق از ترس سرد شوند. پس از حضور، از پشت سنگ قبر خبری آورد و لحظه مرگش را به تفصیل شرح داد.

قبل از مرگم نابینا شدم، خونریزی کردم، از حال رفتم و در گوشه پایین مردم.
تصور می شود صدای وهم انگیزی که هنوز روی نوار شنیده می شود، بیل ویلکینز باشد. ضبط در دهه 70 در انفیلد، شمال لندن، چند سال پس از مرگ او انجام شد.
ترسناک ترین اما این بود که صدا از بدن دختری 11 ساله به نام جانت هاجسون می آمد. به نظر می رسید که او تسخیر شده بود. می توانست صحنه ای از جن گیر باشد، اما همه چیز واقعی بود.

چی بود؟ این مورد پولترگیست انفیلد بود که 30 سال پیش کل کشور را به خود مشغول کرد، پلیس و همچنین روانشناسان، متخصصان پدیده های غیبی و همه روزنامه نگاران معمولی را متحیر کرد.

نمایش‌های Poltergeist شامل شناور می‌شد که مبلمان در هوا پرواز می‌کردند و اشیا به اطراف تماشاگران شگفت‌زده می‌پریدند. یک دوش آب سرد، یک حمله فیزیکی، گرافیتی، آب روی زمین و حتی کبریت ها که خود به خود منفجر شدند وجود داشت.

یک افسر پلیس زن، با سوگند، اظهار داشت که حرکت صندلی را دیده است. در مجموع حدود 30 شاهد پدیده های عجیب بودند.

به طور غیرقابل توضیح، دختری که در مرکز صحنه قرار داشت، به عنوان سخنران بیل ویلکینز، پیرمرد عبوس و زبان بسته ای که سال ها پیش در این خانه درگذشت، عمل کرد. کسانی که این پرونده را بررسی می کنند با پسرش ملاقات کردند و او جزئیات داستان هایش را تایید کرد.

بسیاری هنوز شک دارند که آیا این پرونده یک دروغ بود، اما هیچ مدرکی برای این موضوع ارائه نشده است و نسخه ماوراء الطبیعه تنها توضیح قابل قبول باقی مانده است.

پس سالها پیش چه اتفاقی در آنفیلد افتاد؟ هاجسون ها الان کجا هستند، آیا آنها از شر ارواح خود خلاص شده اند و چه کسی اکنون در این آدرس زندگی می کند؟

خود داستان، به گفته هاجسون ها، در سال 1977 آغاز شد. خانواده در آن زمان غیرعادی بود، زیرا مادر مجرد چهار فرزند داشت - مارگارت 12 ساله، جانت 11 ساله، جانی 10 ساله و بیلی 7 ساله.

عصر 30 اوت 1977 بود و خانم هاجسون سعی می کرد فرزندانش را بخواباند. او شنید که جانت از اینکه تخت او و برادرش می لرزد شکایت می کند.

خانم هاجسون به او گفت دست از شکایت بردارد. با این حال، عصر روز بعد اتفاق ترسناک‌تری رخ داد. خانم هاجسون صدای بلندی از طبقه بالا شنید. او در حالی که روی خود ایستاده بود، به فرزندانش گفت که آرام باشند.

وقتی وارد اتاق خواب جانت شد، خانم هاجسون دید که صندوق عقب در حال حرکت است. او را به جای خود نشاند، اما متوجه شد که یک نیروی نامرئی دوباره او را به سمت در هل می دهد.

سال‌ها بعد، جانت می‌گوید: «همه چیز از انتهای اتاق خواب شروع شد، صندوق در حال حرکت بود، و می‌توانست صدای تکان خوردن را بشنوی. به مادرم گفتیم چه خبر است و او آمد تا همه چیز را به چشم خودش ببیند. دید که کمد در حال حرکت است. وقتی سعی کرد آن را به جای خود برگرداند، نتوانست."

خواهر جانت، مارگارت، می گوید که چگونه تظاهرات شروع به افزایش شدت کردند.

«صداهای عجیب و غریب مختلفی از این طرف و آن طرف در خانه شنیده می شد، معلوم نبود چه اتفاقی می افتد. هیچ کدام از ما نمی توانستیم بخوابیم.

حوله و دمپایی پوشیدیم و از خانه خارج شدیم.»

خانواده برای کمک به همسایگان خود ویک و پگی ناتینگهام مراجعه کردند. ویک، یک کارگر ساختمانی تنومند، برای انجام تحقیقات خود به خانه آنها رفت.

او می گوید: «به داخل خانه رفتم و این صداها را شنیدم - از دیوارها و از سقف شنیده می شد. بعد کمی ترسیدم.»

مارگارت می گوید: «او گفت: نمی دانم چه خبر است. این اولین بار است که یک مرد سالم را اینقدر ترسیده می بینم."

هاجسون ها با پلیس تماس گرفتند که به همان اندازه متحیر بودند.

پس از مدتی پلیس ها با بیان اینکه چنین حوادثی در صلاحیت پلیس نیست، آنجا را ترک کردند.

هاجسون ها بعدا با مطبوعات تماس گرفتند. گراهام موریس، عکاس دیلی میرور، که در خانه بود، می‌گوید: «آشوب بود. همه چیز ناگهان شروع به پرواز در اطراف اتاق کرد، مردم فریاد زدند.

برخی از این حوادث در دوربین عکاسی شده است. یکی از عکس ها جانت را نشان می دهد که توسط چیزی در اتاق پرتاب شده است. از طرف دیگر، صورتش از درد در هم می‌پیچد.

یک گروه فیلمبرداری بی‌بی‌سی به خانه آمدند، اما متوجه شدند که اجزای فلزی تجهیزاتشان تاب برداشته و ضبط‌شده‌ها پاک شده است.

سپس خانواده برای کمک به انجمن مطالعه پدیده های روانی مراجعه کردند. آنها محققان موریس گروس و گای لیون پلیفیر را فرستادند که متخصصان پولترژیست بودند که بعداً کتابی به نام این خانه در اختیار است در مورد این پرونده نوشتند.

گروس (که اکنون فوت کرده است) گفت: «به محض اینکه وارد خانه شدم، متوجه شدم که این یک مورد واقعی است، زیرا همه خانواده در وضعیت بدی قرار داشتند. همه در سردرگمی وحشتناکی بودند.

وقتی برای اولین بار وارد شدم، برای مدتی هیچ اتفاقی نیفتاد. سپس عناصر لگو و همچنین قطعات سنگ مرمر را دیدم که در اطراف اتاق پرواز می کردند. شگفت انگیزترین چیز این است که وقتی آنها را برداشتم، داغ بودند.

فعالیت‌های ماوراء الطبیعه خشونت‌آمیز در اطراف محققان چرخید: مبل بلند شد، مبلمان پرت شد و در سراسر اتاق پرتاب شد، و شب‌ها شخصی تمام خانواده را از تخت بیرون انداخت.

یک روز موریس همراه با همسایه‌ای که وارد شد، شنیدند که یکی از بچه‌ها فریاد می‌زند: «من نمی‌توانم حرکت کنم! پایم را نگه می‌دارد!» و مجبور شدند با چیزی که اصرار داشتند دست‌های نامرئی را احساس کنند.

در زدن مداوم یکی از آزاردهنده ترین جنبه های پرونده بود. او از دیوارها پایین آمد، فرو نشست و زیاد شد، گویی عمداً روی اعصاب کل خانواده بازی می کرد، که قبلاً آنقدر ترسیده بودند که همه در یک اتاق با چراغ روشن می خوابیدند.

فعالیت اصلی در اطراف جانت 11 ساله انجام شد. او به حالت خلسه ای رفت که تماشای آن ترسناک بود. در یک مورد، رنده آهنی شومینه اتاق های او توسط نیرویی نامرئی کنده شد.

«احساس می‌کردم نیرویی از من استفاده می‌کند که هیچ‌کس نمی‌تواند آن را بفهمد. من واقعاً نمی خواهم زیاد به آن فکر کنم. مطمئن نیستم که poltergeist یک "شیطان" واقعی بود. بلکه می خواست جزئی از خانواده ما باشد.

"این نمی خواست به ما توهین کند. در این خانه مرد و آرامش می خواست. تنها راهی که می‌توانست از طریق من و خواهرم ارتباط برقرار کند.»

با این حال، برخی افراد به این اتفاقات شک دارند. دو محقق بچه‌ها را در حال خم کردن قاشق‌ها گرفتند و از او پرسیدند که چرا وقتی او با صدای آهسته‌اش که ظاهراً صدای بیل ویلکینز بود، به کسی اجازه ورود به اتاق را نمی‌داد.

و در واقع، جانت اعتراف می کند که آنها چیزی را تنظیم کرده اند.

او در سال 1980 گفت: «یکی دو بار ما برخی از حوادث را جعل کردیم. می خواستیم ببینیم گروس و پلیفر ما را گرفتند یا خیر. آنها همیشه ما را گاز می گرفتند."

او اکنون 45 سال سن دارد و با همسرش در اسکس زندگی می کند.

«وقتی در مورد فیلم شنیدم، واقعاً آن را دوست نداشتم. پدرم به تازگی فوت کرده بود و تحمل دوباره همه اینها برایم سخت بود.»

او تظاهرات poltergeist را آسیب زا توصیف می کند.

«این یک مورد فوق العاده بود. این یکی از شناخته شده ترین موارد فعالیت های ماوراء الطبیعه در جهان است. اما برای من خیلی سخت بود. من فکر می کنم او اثر خود را به جا گذاشته است - فعالیت های پولترژیست، توجه مطبوعات، همه این افرادی که از خانه ما عبور کردند. این یک کودکی معمولی نبود.»

وقتی از او پرسیدند که چه تعداد از مظاهر poltergeist را جعل کرده‌اند، گفت: "من حدود دو درصد فکر می‌کنم."

او همچنین اعتراف کرد که درست قبل از شروع این پدیده ها با هیئت احضار بازی کرده است.

او می‌گوید تا زمانی که این عکس‌ها به او نشان داده نشد، نمی‌دانست که به حالت خلسه می‌رود.

این سخت بود مجبور شدم مدتی را در یک بیمارستان روانی در لندن بگذرانم، جایی که الکترودها را دور سرم پیچیدند، اما آزمایشات نشان داد که همه چیز عادی است.

Levitation ترسناک بود زیرا شما نمی دانید کجا قرار است فرود بیایید. یادم می آید که پرده دور گردنم پیچید و فریاد زدم و فکر کردم قرار است بمیرم.

مادرم مجبور شد تمام توانش را به کار گیرد تا آن را پاره کند. مردی که از طریق من صحبت کرد، بیل، عصبانی بود زیرا ما در خانه او زندگی می کردیم."

همه اینها تأثیر زیادی در خانواده داشت.

جانت می‌گوید: «در مدرسه مرا مسخره می‌کردند. آنها مرا دختر ارواح خطاب کردند و چیزهایی را به پشتم پرتاب کردند.

میترسیدم برم خونه درها مدام باز و بسته می شدند، افراد مختلف می آمدند و می رفتند، لحظه بعد نمی دانید چه انتظاری دارید و من خیلی نگران مادرم بودم. او در نهایت دچار حمله عصبی شد.

برادر او را "The Ghost House Freak" می نامیدند و مردم در خیابان به او تف می کردند.

خود جانت با تیتر "شیطان تسخیر شده" در صفحه اول دیلی استار قرار گرفت.

بسیار جوان، در سن 16 سالگی خانه را ترک کرد و ازدواج کرد.

به زودی توجه مطبوعات شروع به محو شدن کرد ، برادر کوچکتر جانی در سن 14 سالگی بر اثر سرطان درگذشت. پس از آن، مادر جانت به سرطان سینه مبتلا شد و او در سال 2003 درگذشت و جانت خود پسرش را از دست داد، او در سن 18 سالگی در خواب درگذشت.

او هر پیشنهادی مبنی بر اینکه کل داستان به دنبال پول یا شهرت بوده را رد کرد.

تا زمانی که مامانم زنده بود نمی خواستم این را دوباره زنده کنم، اما حالا می خواهم داستانم را بگویم. برایم مهم نیست که مردم آن را باور کنند یا نه - من آن را تجربه کردم و همه چیز درست بود."

او در پاسخ به این سوال که آیا خانه هنوز خالی از سکنه است، گفت: «سال‌ها بعد، زمانی که مادرم هنوز زنده بود، همیشه حضوری در آنجا وجود داشت - همیشه یک نگاه وجود داشت.

تا زمانی که مردم مداخله نکنند، مثل ما با هیئت احضار، خیلی ساکت است. الان خیلی آرامتر از دوران کودکی ام است. اما هنوز آنجاست."

چه کسی اکنون در خیابان سبز 284 زندگی می کند؟

پس از مرگ پگی هاجسون، کلر بنت با چهار پسرش به خانه نقل مکان کرد.

او می گوید: «من چیزی ندیدم، اما احساس ناراحتی کردم. حضور یک نفر به وضوح در خانه احساس می شد، همیشه احساس می کردم یک نفر به من نگاه می کند.

بچه هایش شب از خواب بیدار شدند و شنیدند که کسی در طبقه پایین صحبت می کند. کلر تصمیم گرفت تا از تاریخچه خانه مطلع شود. او می گوید: «ناگهان همه چیز سر جای خودش قرار گرفت. پس از تنها 2 ماه زندگی در خانه، آنها را ترک کردند.

یکی از پسرانش، شاکا 15 ساله، می‌گوید: «شب قبل از نقل مکان، از خواب بیدار شدم و دیدم مردی وارد اتاق شد. به سمت اتاق مادرم دویدم و به او گفتم: «باید برویم» که روز بعد این کار را کردیم.

در حال حاضر خانواده دیگری در خانه زندگی می کنند، آنها نمی خواستند خود را معرفی کنند. مادر به سادگی گفت: «من بچه دارم، آنها از این موضوع خبر ندارند. من نمی خواهم آنها را بترسانم."

یکی از مشهورترین موارد عجیب و غریب مدرن در سال 1977 در انفیلد، شمال لندن رخ داد.

وقایع در خانواده هارپر، متشکل از چهار فرزند و مادری که از همسرش جدا شد، رخ داد. همه چیز از 30 آگوست زمانی شروع شد که تخت بچه ها شروع به لرزیدن کرد. شب بعد، هم بچه ها و هم مادرشان شنیدند که انگار یکی پاهایشان را با دمپایی روی فرش تکان می دهد. سپس چهار ضربه محکم به صدا درآمد و صندوق سنگین شروع به حرکت کرد. همسایه خانواده کل محل را جست و جو کرد و با شنیدن صدای ضربه دیگری با پلیس تماس گرفت. اما پلیس نتوانست کاری انجام دهد.

عصر روز بعد، مجسمه‌های مرمری و سنگریزه‌های مجموعه مهماندار تحت تأثیر نیرویی نامرئی حرکت کردند. معلوم شد که یکی از مجسمه ها بسیار داغ است. Daily Mirror و Society for Psychical Research در این پرونده دخالت داشتند. این تحقیقات توسط موریس گراس و گای لیون پلی فیر رهبری شد.

بسیاری می توانستند حرکت اشیا، مبلمان و ظاهر دیدها را مشاهده کنند. در یکی از مراحل تحقیقات، "تحت ظن" روحیه آشفته دختربچه ای بود که توسط پدرش در خانه ای مجاور خفه شده بود. برخی از اثاثیه آن مکان به خانه هارپر منتقل شد، اما زمانی که وقایع مرموز شروع شد، تصمیم گرفتند از شر آن خلاص شوند.

رسانه دعوت شده چندین تماس با موجوداتی داشت که گفته می شد مسئول این آزار و شکنجه بودند. این رسانه گفت که موجودات انرژی منفی ناشی از یکی از بچه ها - ژانت یازده ساله - و مادرش را جذب کردند که اعتراف کرد که او فقط بدترین احساسات را نسبت به همسر سابق خود دارد.

موریس گروس روانپزشک در مبارزه با معماهای خانه در انفیلد. به گفته وی، این دختر از حمله پولترگیست رنج می برد. نیروهای حل نشده از همه ابزار استفاده کردند، حتی دختر را به هوا بردند. ناظران این حادثه را به انرژی حفظ شده پیرمرد متوفی مرتبط می دانند.

این اتفاقات عجیب برای چند هفته متوقف شد و سپس در ماه اکتبر از سر گرفته شد. محققان 400 حادثه را ثبت کردند، از جمله ظاهر شدن در کف آشپزخانه یک گودال بزرگ از آب با خطوط یک شخص.

همانطور که معمولا در مورد poltergeists اتفاق می افتد، آنها می توانند بسیار خطرناک باشند. یک روز ناگهان یک چرخ آهنی کنار یکی از بچه ها افتاد، یک بار دیگر ناگهان یک آبگرمکن گازی از روی دیوار کنده شد. به محض اینکه پولترگایست فعالیت خود را آغاز کرد، چشم اندازهایی ظاهر شد، یادداشت ها روی صفحات کاغذ و روی دیوارها باقی ماندند.

مرموزترین وقایع در اطراف ژانت رخ داد. او اغلب تشنج می‌کرد و حتی یک بار از تخت بیرون انداخته شد. دختر به حالت خلسه رفت و طوری رفتار کرد که انگار گلویش به شدت خونریزی می کند. سپس نام "واتسون" را نوشت. خانواده واتسون قبلا در این خانه زندگی می کردند و خانم واتسون بر اثر سرطان گلو درگذشت. در ماه دسامبر، صدای بسیار عجیبی شروع به صحبت کرد و خود را جو واتسون معرفی کرد. در واقع صدای مردانه بود. به نظر الکترونیکی می آمد، با سختی تلفظ هر کلمه. بعداً خود را افراد دیگری معرفی کرد و همچنین پیرمردی را که در قبرستان مجاور دفن شده بود معرفی کرد.

برخی از اعضای انجمن تحقیقات روانی (SPR) متقاعد شده بودند که همه اینها یک فریب است و بچه ها در حال پخش این نمایش هستند. با این حال، دو بازپرسی که روی پرونده انفیلد کار می کردند، اختلاف نظر دارند. غیرممکن است تصور کنید که یک خانواده بتواند این همه ماجراهای ناگوار مختلف را ترتیب دهد. تعقیب هارپرها در تابستان 1978 از بین رفت.

روز دیگر، ترسناک مورد انتظار بسیاری از آمریکایی ها "احضار 2" منتشر شد که از نبرد دیگری با "ارواح شیطانی" محققان رسانه ای پدیده های ماوراء الطبیعه اد و لورین وارن می گوید. در قیاس با فیلم اول، طرح قسمت دوم نیز بر اساس یک داستان واقعی است. این بار، مورد شناخته شده یک poltergeist که در اواخر دهه 1970 در شهر انفیلد انگلیس رخ داد، مبنا قرار می گیرد. سپس یک نیروی ناشناس خانواده بزرگ هاجسون را برای مدت طولانی به وحشت انداخت. به طور سنتی، در این مقاله کوتاه، می‌خواهیم تحلیل کنیم که اقتباس فیلم چقدر به واقعیت نزدیک است.

طبق داستان فیلم دوم «احضار»، خانواده وارن به بخش شمالی لندن (شهر انفیلد) می آیند تا به پگی هاجسون، مادری چند فرزند کمک کنند تا روح شیطانی را از خانه اش بیرون کند. دومی نه تنها خانواده را از زندگی مسالمت آمیز باز می دارد، بلکه تهدیدی مستقیم برای زندگی سه فرزند پگی است. به جای وارن ها، آنها متوجه می شوند که با یک روح ساده روبرو نیستند، بلکه با یک شیطان واقعی روبرو هستند، که علاوه بر این، دیدگاه های خاص خود را در مورد کوچکترین دختر Jeannet دارد. به طور قابل پیش بینی، نویسندگان The Conjuring 2 یک داستان جنجالی را به یک فیلم ترسناک معمولی با خانه نفرین شده، یک کودک تسخیر شده و شکارچیان شیک ارواح تبدیل کردند. اما آیا واقعا اینطور بود؟

فریم از فیلم "احضار 2".

شایان ذکر است که نویسندگان فیلم موفق شده‌اند که اطرافیان و لباس‌های شخصیت‌ها را کاملاً دقیق تکرار کنند، خلاصه‌ای از انفیلد poltergeist را منعکس کنند، اما اینجاست که تمام شباهت‌ها به پایان می‌رسد و فانتزی‌های هالیوودی آغاز می‌شود. اول از همه، وقایع واقعی که در انفیلد در دهه 1970 رخ داد، سؤالات باز زیادی را بر جای گذاشت و به گفته برخی از محققان، نشان دهنده یک جعل ماهرانه از طرف خواهران جانت و مارگارت هاجسون است. برخی از کارشناسان حتی ادعا کردند که دختران به طور مخفیانه حرکت می کردند و اشیاء را می شکستند، روی تخت می پریدند و صداهای "اهریمنی" تولید می کردند.


مدیسون ولف بازیگر (سمت چپ) در نقش جانت در The Conjuring 2 و جانت هاجسون واقعی (راست).

این شناور مکرر جانت جوان‌تر، که توسط محققان فیلم گرفته شده بود، بود که به ویژگی بارز poltergeist انفیلد تبدیل شد. این دختر مدعی شد که نیرویی ناشناس او را از روی تخت بلند کرده و "او را در هوا کشیده است." تعدادی از محققان دیدگاه متفاوتی داشتند. آنها بر این باور بودند که جانت فقط از رختخواب بیرون می‌پرد تا روی نوار به‌عنوان «در هوا معلق باشد». مشخص بود که این دختر به ژیمناستیک مشغول است و بنابراین به راحتی می تواند چنین ترفندی را انجام دهد. پس از آن، جانت واقعا اعتراف کرد که او و خواهرش برخی از قسمت ها را شبیه سازی کرده اند. همه اینها به طور گذرا در "احضار 2" ذکر شده است، و افراد شکاک، برخلاف وارن های نجیب، توسط شرورانی ارائه می شوند که نمی خواهند به دختر بیچاره کمک کنند.


با این حال، اد وارن، شیطان شناس ادعا کرد که او و همسرش شاهد حرکت های واقعی جانت بوده اند. محقق خاطرنشان کرد که او شخصاً دید که چگونه دختر به خواب عمیقی رفته بود و در لحظه بعد او قبلاً در هوا شناور بود. به گفته وارنز، این اپیزودهای معتبر در دوربین ثبت نشده اند. اما در اینجا باید بدانید که وارن های واقعی به مقدار زیادی اغراق در تحقیقات خود شناخته شده بودند که با این حال هالیوود را خوشحال کرد. این تفسیر آزادانه از مواد پرونده آنها بود که انگیزه ای برای اقتباس سینمایی از فیلم های ترسناک معروفی مانند The Amityville Horrors، The Haunting in Connecticut و The Annabelle Curse بود. «احضار ۲» نیز از این فهرست مستثنی نبود. علاوه بر این، از آنجایی که پرونده انفیلد به طور گسترده ای به عنوان یک حقه در نظر گرفته شد، برخی آن را به عنوان مدرکی برای کلاهبرداری خود وارن ها می دانستند.

این حضور رسانه ای وارن ها بود که به عنوان یک انحراف دیگر از داستان واقعی عمل کرد. در این فیلم، این زوج مشهور به عنوان محققین اصلی وقایع خیال‌انگیز معرفی می‌شوند، اگرچه در واقعیت، آنها تنها چند روز در انفیلد ماندند. رایج است که تحقیقات اصلی توسط افراد دیگری انجام شده است. از این میان فقط موریس گروس در فیلم ظاهر می شود که در اینجا به عنوان یک قهرمان فرعی با بینی جعلی کمیک ظاهر می شود. در عین حال از عکاس اصلی پدیده انفیلد، گای پلیفر، حتی در فیلم نامی برده نشده است.


فریم فیلم "احضار 2" (عکس بالا): از چپ به راست "سینه" لورین وارن، موریس گراس، اد وارن و پگی هاجسون و شیطان شناسان واقعی وارن در یکی از تحقیقات (عکس پایین).

واضح است که سازندگان فیلم به دنبال بازتولید دقیق وقایع واقعی در انفیلد نبودند. در غیر این صورت، آنها به سادگی نمی توانستند یک ترسناک تمام عیار را در بهترین سنت های آمریکایی فیلمبرداری کنند. به عنوان مثال، خط داستانی با یک دیو در قالب راهبه کاملاً داستانی است که کارگردان جیمز وان است. ربطی به پرونده انفیلد ندارد. و همچنین اپیزودی که poltergeist تمام خانه را آجر به آجر خرد می کند و سعی می کند محققان را بکشد. از طرف دیگر، جابجایی اثاثیه، پروازهای متعدد اشیاء مختلف، باز شدن خود به خودی درها و خیلی چیزهای دیگر که در فیلم نشان داده شده، تخیلی یا اغراق آمیز نیست. در یک مورد واقعی، آنها نه تنها توسط کارشناسانی که پدیده انفیلد را مطالعه می کنند، بلکه توسط افسران پلیس محلی که واقعیت چنین حوادث غیرعادی را تأیید می کنند، مستندسازی شده اند. به عنوان مثال، افسر کارولین هیپس به صورت کتبی شهادت داد که شاهد شناور شدن صندلی در خانه هاجون بوده است.


جانت واقعی نشانه هایی از «تسخیر اهریمنی» (راست) داشت که در فیلم اقتباسی (سمت چپ) نیز منعکس شد.

می خواهم توجه داشته باشم که یک بازیگر خوب و حتی گاهی لمس کننده به شما امکان می دهد کاملاً صمیمانه با آنها همدلی کنید. همانطور که معمولا در مورد اقتباس های سینمایی «بر اساس رویدادهای واقعی» اتفاق می افتد، شخصیت های فیلم بسیار دوست داشتنی تر از همتایان واقعی خود هستند. وارن ها به عنوان کاشفان نجیب و شجاعی معرفی می شوند که آماده اند به بهای جان خود به افراد ناآشنا کمک کنند. هاجسون ها بدون قید و شرط به عنوان قربانیان بی گناه «نیروهای شیطانی» و شرایط ناشناخته نشان داده می شوند که بیننده حتی فکر نمی کند به این افراد صادق اعتماد کند.

با وجود تناقضات ذکر شده با رویدادهای واقعی، و همچنین ابهام خود poltergeist انفیلد، فیلم ترسناک "The Conjuring 2" باید برای همه طرفداران این نوع ترسناک جذاب باشد. فیلم با معرفی طولانی و داستان پس زمینه عوض نمی شود. از همان دقایق اولیه، روح شیطانی با استفاده از تمام ترفندهای ممکن پولترگیست، به قهرمانان ترسیده حمله می کند. ظهور ناگهانی دیو و دیگر ارواح بیننده را به لرزه در می آورد، اگرچه در بیشتر موارد فقط به دلیل تعجب است. در تئوری، احساس "اکران وقایع واقعی" فقط باید ترس را افزایش دهد، اما در عمل، یک بیننده پیچیده به احتمال زیاد باور نمی کند که چنین چیزی ممکن است رخ دهد.


«قبل از مرگم نابینا شدم، خونریزی داشتم. من سیاه شدم و در گوشه طبقه پایین مردم."- چنین مکاشفه ای از جهان دیگر شما را از وحشت بی حس می کند. اما وحشتناک تر این است که این صدای خشن و خشن مردانه از دهان یک کودک 11 ساله شنیده می شود. جانت هاجسون. نوارهای ضبط شده حفظ شده 2 سال پس از مرگ صاحب صدا، بیل ویلکینز.

همه چیزهایی که در دهه 1970 در انفیلد، واقع در ناحیه شمالی لندن اتفاق افتاد، بسیار یادآور سناریوی یک فیلم ترسناک بود. اما متأسفانه وقایع کاملاً واقعی بودند. این پدیده تقریباً بلافاصله نامگذاری شد. enfield poltergeist. مردم از این داستان وحشتناک شوکه، هیجان زده و متحیر شدند.

خیابانی در انفیلد که همه چیز در آن اتفاق افتاد (عکس مدرن)

حدود 30 نفر شاهد poltergeist با تمام لحظات کلاسیک تجلی آن بودند. هوا در اتاق سردتر می شد، وسایل و اثاثیه در هوا حرکت می کردند و سینوسی های غیرقابل تصوری را می ساختند، کتیبه هایی ناگهان روی دیوارها ظاهر شد، گودال هایی روی زمین و کبریت ها خود به خود مشتعل شدند.

علاوه بر این، نیرویی ناشناخته از پا و سپس بازوی افراد حاضر را گرفت و مانع از حرکت آنها شد. اما وحشتناک ترین منظره دختری بود که با صدای ویلکینز متوفی شروع به صحبت کرد. و حتی پس از مرگ نیز از عبارات زشت کوتاهی نکرد.

البته افراد بدبین هم بودند که معتقد بودند همه اینها فقط یک حقه و حقه از پیش آماده شده است. اما هیچ کس نمی توانست ثابت کند که این چنین است. اما پسر متوفی سخنان پدرش را که از زبان دختر بود کاملاً تأیید کرد.

ضبط مکالمه دختر با صدای مردانه به سوالات پاسخ می دهد و خود را بیل می نامد.

تماس اول

قهرمانان فاجعه ای که در 30 اوت 1977 رخ داد، مادر و چهار فرزند خانواده هاجسون بودند: جانی، جانت، بیلی و مارگارت. خانواده، اندکی قبل از حوادث، به یک آپارتمان کوچک در انفیلد نقل مکان کردند. طبق معمول عصر، مادر بچه ها را در رختخواب گذاشت و می خواست مهد کودک را ترک کند، که جانت شروع به شکایت کرد که تخت او و برادرش به نوعی لرزش عجیبی دارد.

خانم هاجسون هیچ اهمیتی به سخنان دختر قائل نشد و همانطور که معلوم شد بیهوده است. عصر روز بعد، طبقه بالا، جایی که اتاق خواب بچه ها بود، صدای نامشخصی به گوش می رسید. مادر مضطرب با عجله وارد اتاق جانت شد و فکر کرد صدا از آنجا می آید.

زن با ورود به اتاق از ترس یخ کرد. کمد سنگین به خودی خود روی زمین حرکت کرد. او سعی کرد که دخترش را بیشتر نترساند، سعی کرد اثاثیه را به جای خود بازگرداند، اما شانسی نداشت. صندوق عقب مقاومت کرد، کسی یا چیزی همچنان او را به سمت در هل می داد.

جنت بعداً در یادداشت‌های خود به این عصر اشاره کرد و افزود که وقتی صندوق عقب حرکت می‌کرد، به وضوح صدای تکان دادن پاهای کسی را شنید. و خواهرش مارگارت به یاد آورد که خانه به طور فزاینده ای با صداهای عجیب و غریب پر می شد، بنابراین بچه ها برای مدت طولانی نمی توانستند بخوابند.

و گاهی آنقدر ترسناک می شد که مجبور می شدند فقط با حوله و دمپایی به خیابان فرار کنند تا نشنوند و ببینند چه اتفاقی دارد می افتد.

پوشاندن مسیرها

زن و بچه بسیار ترسیده بودند و برای کمک به همسایه ویک ناتینگهام مراجعه کردند. به نظر می رسید که هیچ چیز نمی تواند این مرد قوی و بزرگ را بترساند. با این حال، هنگامی که او وارد خانه همسایه شد، همان صداها را شنید که به گفته او از همه جا - از دیوارها، از سقف - هجوم آورد.

سپس مارگارت به یاد آورد که هرگز همسایه ای را در چنین سردرگمی و وحشت ندیده است. آنها به پلیس که خانم هاجسون بعد از رفتن ویک با آنها تماس گرفت، کمک نکردند. افسران پلیس گیج گفتند که وظیفه آنها بررسی چنین مواردی نیست.

عکسی از مینی سریال بریتانیایی (3 قسمت) The Enfield Haunting که در سال 2015 بر اساس این داستان منتشر شد.

می توان گفت که همه اینها شبیه یک داستان تخیلی به نظر می رسد، یک ترفند تقلبی، همانطور که شکاکان ادعا کردند، فقط برخی از شاهدان عینی موفق شدند چند عکس از آنچه در حال رخ دادن است بگیرند. یکی از آنها نشان می دهد که چگونه پولترگیست جانت را بلند کرد و با چنان قدرتی پرتاب کرد که دختر به طرف دیگر اتاق پرواز کرد. در عکس، چهره انحرافی به وضوح نشان می دهد که او درد زیادی دارد. بعید است که کودک عمداً به خودش صدمه بزند.

خود گراهام موریس عکاس گفت که وقتی یک پولترگیست در خانه ظاهر شد، هرج و مرج واقعی ایجاد شد، مردم از ترس فریاد زدند، چیزها مانند تله کینزی در هوا حرکت کردند.

جانت در جریان یک حمله پولترگیست دیگر

اما همه افراد خوش شانس نبودند که مطالب ویدئویی و عکس را دریافت کنند. بعداً یک گروه فیلمبرداری از یک کانال تلویزیونی محلی به طور ویژه به خانه دعوت شدند که دوربین هایی را در همه جای خانه نصب کردند تا ظاهر پولترگیست را ضبط کنند.

وقتی چند روز بعد شروع به تماشای فیلم کردند، متوجه شدند که تمام تجهیزات معیوب بوده و آنچه موفق به فیلمبرداری شده اند پاک شده است.

"این خانه وسواس دارد"

مشخص شد که در اینجا نمی توان بدون متخصص انجام داد. خانواده نگون بخت برای کمک به انجمن تحقیقات روانی که بیش از یک قرن در انگلستان وجود داشت و به مطالعه توانایی های انسان، یعنی روانی و ماوراء الطبیعه مشغول بود، مراجعه کرد.

در نتیجه، دو متخصص از این جامعه، گای پلیفر و موریس گروس، شروع به اقامت دائم در خانه کردند. اتفاقاً به همین مناسبت بعداً کتاب این خانه در اختیار است را منتشر کردند.

گروس در کتاب خود نوشت که به محض حضور در خانه بلافاصله متوجه شد که همه اینها اصلاً شوخی کسی نبوده است. او به احساس دائمی اضطراب، ترس و اضطرابی که تمام خانواده در آن زندگی می کردند اشاره کرد. نویسنده با چشمان خود دید که چگونه بخش هایی از یک طراح کودکان و تکه ای از سنگ مرمر در اطراف اتاق پرواز می کند. گروس از داغ بودن این اشیا شگفت زده شد.

و سپس ظاهراً پولترگایست به افراد جدید عادت کرد و یک باکانالیای واقعی ساخت: مبل از دیواری به دیوار دیگر پرواز می کرد، بقیه مبلمان در اتاق خزیده بودند، و شب یک نفر خانواده خوابیده و مهمانانشان را از اتاق بیرون راند. تخت گرم

یک روز مردان صدای جیغ بیلی را شنیدند. پسر فریاد زد که کسی پای او را گرفته و او نمی تواند فرار کند. به معنای واقعی کلمه، بزرگسالان مجبور بودند با نیرویی نامرئی مبارزه کنند تا کودک را از او دور کنند.

خانواده در حاشیه بودند، به خصوص در زدن که یک دقیقه هم فروکش نکرد، روی اعصاب اثر گذاشت. صدای بلندتر شد، سپس ساکت شد، از دیوارها به سقف و عقب رفت. در نهایت، ساکنان خانه شروع به خوابیدن در یک اتاق کردند و هرگز چراغ را خاموش نکردند.

به مدت دو سال، محققان در خانه هاجسون کار کردند و مشاهدات خود را به دقت ثبت کردند. همانطور که بعدا مشخص شد، در دو سال آنها شاهد بیش از 1.5 هزار مورد poltergeist بودند.

گره سفت شد

باید بگویم که فعالیت های ماوراء الطبیعه نه تنها به اعضای خانواده، بلکه به تمام کسانی که در خانه بودند - مهمانان، پلیس ها، همسایه ها، روزنامه نگاران، انجام می شد. اما جانت 11 ساله بیشترین آسیب را دید. وقتی دختر در حالت خلسه فرو رفت، منظره وحشتناکی بود. بعد از اینکه جانت چیزی به یاد نمی آورد و وقتی عکس هایی از poltergeist به او نشان داده شد بسیار شگفت زده شد. او دیدگاه خودش را در مورد آنچه اتفاق می‌افتد داشت.

او معتقد بود که قدرتی که او را در اختیار دارد شیطانی نیست. و poltergeist نمی خواست به خانواده آسیب برساند، بلکه می خواست عضوی از خانواده شود و در این امر آرامش خاطر پیدا کند. و جز از طریق جانت و مارگارت راهی برای بیان آن نداشت. یک بار پرده ای دور گردن دخترک پیچید و مادر به سختی گره ای را که شروع به سفت شدن کرده بود باز کرد.

و در فرصتی دیگر، شخصی رنده را به زور پاره کرد و به گوشه ای دور انداخت. جانت معتقد بود که ویلکینز که در خانه مرده بود از این سوء تفاهم عصبانی بود و از قلمرو خود دفاع می کرد. چرا جانت پولترگیست را انتخاب کرد؟ به نظر او دلیلش این است که او با هیئت اویجا بازی می کرد.

البته لحظاتی بود که صحت وقایع را مورد تردید قرار داد. به عنوان مثال، یک بار محققان دریافتند که بچه ها آرام در اتاق خود نشسته اند و قاشق ها را خم می کنند. یا وقتی جانت با صدای مردانه صحبت می کند اجازه ورود به اتاق را ندارند.

اما چند سال بعد، بچه‌ها اعتراف کردند که اگر این شوخی‌ها را جعل کرده‌اند، فقط چند بار می‌توانستند ببینند که آیا محققان می‌توانند یک پولترگیست واقعی را از یک جعلی تشخیص دهند. به اعتبار Playfair و Grosse، آنها همیشه موفق بودند.

زندگی پس از تماس

ارزش این را دارد که بلافاصله بگوییم که جانت در حال حاضر خوب است، او ازدواج کرد و در اسکس زندگی می کند. اما دختر مجبور شد در یک بیمارستان روانی تحت درمان قرار گیرد. او اکنون برداشت های خود از وقایع آن سال ها را آسیب زا توصیف می کند. پرتره او روی جلد دیلی استار با عنوان "تسخیر شده توسط شیطان" به نمایش درآمد.

در مدرسه، جانت توسط همسالانش مسخره می شد، در خانه این فقط ترسناک بود، به علاوه نگرانی پایدار برای خانواده اش، و، همانطور که معلوم شد، بیهوده نبود. برادرش بیلی "معجیب از خانه خالی از سکنه" نامیده می شد، هیچ کس نمی خواست با او ارتباط برقرار کند. او در سن 14 سالگی بر اثر سرطان درگذشت. اندکی بعد مادرش نیز بر اثر سرطان درگذشت. و پسر جانت در حالی که تنها 18 سال داشت در خواب مرد.

اکنون جانت همچنان ادعا می کند که همه وقایع آن سال ها واقعی هستند، این تلاشی برای کسب شهرت و پول نیست. او به یاد می آورد که حتی زمانی که همه چیز در خانه آرام بود، حضور یک نفر و نگاه مطالعه کردن هنوز احساس می شد. و من مطمئن هستم که اگر poltergeist، مانند مورد او، با هیئتی برای معنویت گرایی تحریک نشود، می توانید کاملاً با او همزیستی کنید.

در حال حاضر مستاجران جدید در خانه زندگی می کنند، اما چیزی در آنجا اتفاق می افتد یا نه، معلوم نیست.

گالینا بلیشوا


2022
polyester.ru - مجله دخترانه و زنانه