09.08.2022

زیر نژادهای انسانی آموزه های ماهاتما، بخش سوم. نژادها و نژادهای فرعی. مفهوم "نژاد مردم"


نژاد به گروهی از مردم گفته می شود که از لحاظ تاریخی تحت شرایط جغرافیایی خاصی توسعه یافته اند و دارای برخی ویژگی های مورفولوژیکی و فیزیولوژیکی مشروط ارثی مشترک هستند.

ویژگی های نژادی ارثی است، سازگار با شرایط وجود / بقا.

سه مسابقه اصلی:

مغولوئید (آسیا) 1. پوست تیره، مایل به زرد است. 2. موهای مشکی صاف و درشت، چشم های باریک با بریدگی پلک بالایی (اپیکانتوس). 3. بینی صاف و نسبتاً پهن، لب ها رشد متوسطی دارند. 6. رشد اکثریت متوسط ​​یا کمتر از حد متوسط ​​است.

→ چشم انداز استپ، دمای بالا، افت شدید، باد شدید.

قفقازی (اروپا) 1. پوست روشن (برای جذب پرتوهای خورشید). 2. موهای نرم بلوند روشن یا مواج صاف یا مواج. چشم های خاکستری، سبز یا قهوه ای. 3. بینی باریک و به شدت بیرون زده (برای گرم کردن هوا) نه لب های ضخیم. 4. رشد متوسط ​​یا قوی مو در بدن و روی صورت.

استرالیا-نگروید (آفریقا) 1. پوست تیره. 2. موهای تیره مجعد، چشمان قهوه ای یا مشکی. 3. بینی پهن، لب های ضخیم. 4. خط موی سوم ضعیف توسعه یافته است.

← رطوبت و دمای بالا.

تفاوت های نژادی مرتبه 1 - مورفولوژیکی (رنگ پوست، بینی، لب ها، مو).

تفاوت‌های نژادی مرتبه دوم: سازگاری با محیط، انزوا در پهنه‌های وسیع در نتیجه مرزهای تیز بین قاره‌ها، انزوای اجتماعی (اندوگامی، انزوای گروه)، جهش خود به خود (به عنوان مثال، شاخص سر، ترکیب خون، استخوان ترکیب بندی).

مشکل تعداد نژادهای اصلی هنوز به طور فعال مورد بحث است. تقریباً در تمام طرح‌های طبقه‌بندی نژادی، حداقل سه گروه کلی (سه نژاد بزرگ) لزوماً متمایز می‌شوند: مغولوئیدها، نگرویدها و قفقازی‌ها، اگرچه ممکن است نام این گروه‌ها تغییر کند. اولین طبقه بندی شناخته شده نژادهای انسانی در سال 1684 توسط F. Bernier منتشر شد. وی چهار نژاد را مشخص کرد که نژاد اول در اروپا، شمال آفریقا، آسیای صغیر و هند رایج است و بومیان آمریکا نیز به آن نزدیک هستند، نژاد دوم در بقیه آفریقا، نژاد سوم در شرق رایج است. آسیا، چهارمین در لاپلند.

K. Linnaeus در ویرایش دهم "سیستم طبیعت" (1758) چهار گونه جغرافیایی را در گونه Homo sapiens معرفی کرد: آمریکایی، اروپایی، آسیایی، آفریقایی، و همچنین نسخه جداگانه ای برای لاپ ها پیشنهاد کرد. اصول تشخیص نژادها در آن زمان هنوز نامشخص بود: در توصیف نژادها، K. Linnaeus نه تنها علائم ظاهری، بلکه خلق و خوی را نیز شامل می شود (مردم آمریکا وبا هستند، اروپا - سانگوئن، آسیا - مالیخولیا و آفریقا - بلغم هستند) و حتی ویژگی های فرهنگی و روزمره مانند خیاطی و غیره.

در طبقه بندی های مشابه توسط J. Buffon و I. Blumenbach، نژاد آسیای جنوبی (یا مالایی) و نژاد اتیوپی علاوه بر این متمایز شدند. برای اولین بار، فرضی در مورد ظهور نژادها از یک نوع منفرد در نتیجه استقرار در مناطق مختلف آب و هوایی زمین مطرح شد. I. Blumenbach قفقاز را مرکز شکل گیری نژادی می دانست. او اولین کسی بود که روش جمجمه شناسی انسان شناسی را برای ساختن سیستم خود به کار برد.

در قرن 19 طبقه بندی های نژادی پیچیده تر و تکمیل شد. در میان نژادهای بزرگ، نژادهای کوچک شروع به برجسته شدن کردند، اما نشانه هایی از چنین تمایزی در سیستم های قرن نوزدهم. اغلب به عنوان ویژگی های فرهنگ و زبان عمل می کند.

طبیعت‌شناس و طبیعت‌شناس مشهور فرانسوی J. Cuvier مردم را بر اساس رنگ پوست به سه نژاد تقسیم کرد: نژاد قفقازی. نژاد مغولی؛ نژاد اتیوپی

P. Topinar همچنین این سه نژاد را با رنگدانه متمایز کرد، اما عرض بینی را علاوه بر رنگدانه تعیین کرد: نژاد پوست روشن، بینی باریک (Caucasoid). نژاد زرد پوست، بینی پهن متوسط ​​(Mongoloid)؛ نژاد سیاه و پهن بینی (نگروید).

الف.

E. Haeckel و F. Müller طبقه بندی نژادها را بر اساس شکل مو بنا کردند. آنها چهار گروه را شناسایی کردند: موی مستی (لوفوکم ها) - عمدتاً هوتنتوت ها: موهای پشمالو (اریوکوم ها) - سیاه پوستان. موهای موج دار (یوپلوکوما) - اروپایی ها، اتیوپی ها و غیره. مو راست (euplokoms) - مغول ها، آمریکایی ها و غیره.

سه رویکرد اصلی برای طبقه بندی نژادها:

الف) بدون توجه به مبدا - سه نژاد بزرگ متمایز می شوند که شامل 22 نژاد کوچک است که برخی از آنها انتقالی هستند و به صورت دایره به تصویر کشیده می شوند.

ب) با در نظر گرفتن منشأ و خویشاوندی - برجسته کردن نشانه های باستان گرایی (باستان) و پیشرفت تکاملی نژادهای فردی. به عنوان یک درخت تکاملی با تنه کوتاه و شاخه های متفاوت به تصویر کشیده شده است.

ج) بر اساس مفهوم جمعیت - بر اساس داده های مطالعات دیرینه انسان شناسی؛ ماهیت این است که نژادهای بزرگ جمعیت‌های عظیمی هستند، نژادهای کوچک زیرجمعیت‌های بزرگ هستند، که در آن تشکیلات قومی خاص (ملت‌ها، ملیت‌ها) جمعیت‌های کوچک‌تری هستند. به نظر می رسد ساختاری شامل سطوح سلسله مراتبی است: یک فرد - یک گروه قومی - یک نژاد کوچک - یک نژاد بزرگ.

سیستم طبقه بندی I. Deniker اولین سیستم جدی است که فقط بر اساس ویژگی های بیولوژیکی است. گروه هایی که توسط نویسنده مشخص شده است، عملاً بدون تغییر، اگرچه با نام های مختلف، به طرح های نژادی بعدی منتقل شدند. I. Deniker اولین کسی بود که از ایده دو سطح تمایز استفاده کرد - انتخاب اول از نژادهای اصلی و سپس از نژادهای فرعی.

دنیکر شش تنه نژادی را شناسایی کرد:

گروه A (موی پشمی، بینی پهن): نژادهای بوشمن، سیاه پوست، سیاه پوست و ملانزی.

گروه B (موهای مجعد یا موج دار): نژادهای اتیوپی، استرالیایی، دراویدی و آشوری.

گروه C (موی موج دار، تیره یا سیاه و چشمان تیره): نژادهای هندو-افغانی، عرب یا سامی، بربر، اروپای جنوبی، ایبرو-جزیره، اروپای غربی و آدریاتیک.

گروه D (موهای موج دار یا صاف، مو بور با چشمان روشن): نژادهای اروپای شمالی (اسکاندیناوی) و اروپای شرقی؛

گروه E (مستقیم یا موج دار، موهای سیاه، چشمان تیره): نژادهای آینو، پلینزی، اندونزیایی و آمریکای جنوبی؛

گروه F (موی صاف): نژادهای آمریکای شمالی، آمریکای میانه، پاتاگونیایی، اسکیمو، لوپار، اوگریک، ترکوتاتار و مغولستان.

در میان نژادهای اروپایی، علاوه بر موارد فوق، دنیکر نژادهای فرعی خاصی را نیز متمایز کرد: شمال غربی. زیر نوردیک؛ ویستولی یا شرقی

جمعیت سیاره ما آنقدر متنوع است که فقط می توان شگفت زده شد. چه نوع ملیت ها، ملیت هایی که نخواهید دید! هر کس ایمان، آداب، سنت، دستورات خاص خود را دارد. فرهنگ زیبا و غیرعادی آن. با این حال، همه این تفاوت ها تنها توسط خود مردم در روند توسعه تاریخی اجتماعی شکل می گیرد. و چه چیزی زیربنای تفاوت هایی است که در ظاهر ظاهر می شوند؟ پس از همه، همه ما بسیار متفاوت هستیم:

  • سیاه پوستان؛
  • زرد پوست؛
  • سفید؛
  • با رنگ چشم های مختلف
  • ارتفاعات مختلف و غیره

بدیهی است که دلایل صرفاً بیولوژیکی است، وابسته به خود مردم نیست و در طول هزاران سال تکامل شکل گرفته است. این گونه است که نژادهای مدرن انسان شکل گرفتند که به لحاظ نظری تنوع بصری مورفولوژی انسان را توضیح می دهند. بیایید با جزئیات بیشتری در نظر بگیریم که این اصطلاح چیست، ماهیت و معنای آن چیست.

مفهوم "نژاد مردم"

مسابقه چیست؟ این یک ملت، نه یک قوم، نه یک فرهنگ است. این مفاهیم را نباید اشتباه گرفت. از این گذشته، نمایندگان ملیت ها و فرهنگ های مختلف می توانند آزادانه به یک نژاد تعلق داشته باشند. بنابراین می توان تعریفی را که علم زیست شناسی ارائه می دهد ارائه کرد.

نژادهای انسانی مجموعه ای از ویژگی های مورفولوژیکی خارجی هستند، یعنی آنهایی که فنوتیپ یک نماینده هستند. آنها تحت تأثیر شرایط خارجی، تأثیر مجموعه ای از عوامل زنده و غیر زنده تشکیل شدند و در طول فرآیندهای تکاملی در ژنوتیپ ثابت شدند. بنابراین، علائمی که زمینه ساز تقسیم افراد به نژادها است باید شامل موارد زیر باشد:

  • رشد؛
  • رنگ پوست و چشم؛
  • ساختار و شکل مو؛
  • پرمویی پوست؛
  • ویژگی های ساختار صورت و اجزای آن.

همه آن نشانه های هومو ساپینس به عنوان یک گونه بیولوژیکی که منجر به شکل گیری ظاهر بیرونی یک فرد می شود، اما بر ویژگی ها و مظاهر شخصی، معنوی و اجتماعی او و همچنین سطح خودسازی و خودآموزی تأثیر نمی گذارد. .

افراد از نژادهای مختلف دارای یک سکوی پرش بیولوژیکی کاملاً یکسان برای توسعه توانایی های خاص هستند. کاریوتیپ کلی آنها یکسان است:

  • زنان - 46 کروموزوم، یعنی 23 جفت XX.
  • مردان - 46 کروموزوم، 22 جفت XX، 23 جفت - XY.

این بدان معنی است که همه نمایندگان یک فرد معقول یکسان هستند، در میان آنها کم و بیش توسعه یافته، برتر از دیگران، بالاتر وجود ندارد. از نظر علمی همه برابرند.

انواع نژادهای انسانی که در طی حدود 80 هزار سال شکل گرفته اند، ارزش تطبیقی ​​دارند. ثابت شده است که هر یک از آنها به منظور فراهم کردن امکان وجود طبیعی در یک زیستگاه خاص، برای تسهیل سازگاری با شرایط اقلیمی، امدادی و سایر شرایط شکل گرفته است. طبقه‌بندی وجود دارد که نشان می‌دهد کدام نژادهای هومو ساپینس قبلاً وجود داشته‌اند و کدام‌ها در حال حاضر هستند.

طبقه بندی نژادی

او تنها نیست. موضوع این است که تا قرن بیستم مرسوم بود که 4 نژاد از مردم را تشخیص دهند. اینها انواع زیر بودند:

  • قفقازی؛
  • استرالیایی
  • سیاه پوست
  • مغولوئید.

برای هر یک، ویژگی های مشخصه مفصلی توصیف شد که با آن می توان هر فردی از گونه های انسانی را شناسایی کرد. با این حال، بعداً این طبقه بندی گسترده شد که فقط 3 نژاد انسانی را شامل می شود. این به دلیل متحد شدن گروه های استرالیایی و نگروید در یک گروه ممکن شد.

بنابراین، انواع مدرن نژاد بشر به شرح زیر است.

  1. بزرگ: قفقازوئید (اروپایی)، مغولوئید (آسیایی-آمریکایی)، استوایی (استرالیایی-نگروید).
  2. کوچک: بسیاری از شاخه های مختلف که از یکی از نژادهای بزرگ تشکیل شده اند.

هر یک از آنها با ویژگی ها، علائم، تظاهرات خارجی در ظاهر افراد مشخص می شود. همه آنها مورد توجه مردم شناسان هستند و خود علمی که این موضوع را بررسی می کند زیست شناسی است. نژادهای بشری از زمان های بسیار قدیم علاقه مند بوده اند. در واقع، ویژگی‌های کاملاً متضاد بیرونی اغلب علت نزاع و درگیری نژادی می‌شد.

مطالعات ژنتیکی سال های اخیر دوباره اجازه می دهد تا در مورد تقسیم گروه استوایی به دو قسمت صحبت کنیم. هر 4 نژاد از افرادی را در نظر بگیرید که قبلاً برجسته بودند و اخیراً دوباره مرتبط شده اند. علائم و ویژگی ها را یادداشت می کنیم.

نژاد استرالیایی

نمایندگان معمولی این گروه شامل مردم بومی استرالیا، ملانزیا، آسیای جنوب شرقی و هند است. همچنین نام این نژاد Australo-Veddoid یا Australo-Melanesian است. همه مترادف ها مشخص می کنند که کدام نژادهای کوچک در این گروه قرار می گیرند. آنها به شرح زیر هستند:

  • استرالیایی ها
  • ودویدها؛
  • ملانزیایی ها

به طور کلی، ویژگی‌های هر گروهی که نشان داده می‌شود، در بین خود تفاوت چندانی ندارد. چندین ویژگی اصلی وجود دارد که تمام نژادهای کوچک افراد گروه استرالیایی را مشخص می کند.

  1. دولیکوسفالی - شکل کشیده جمجمه در رابطه با نسبت بقیه بدن.
  2. چشم های عمیق، شکاف پهن. رنگ عنبیه عمدتاً تیره و گاهی تقریباً سیاه است.
  3. بینی پهن است، پل بینی صاف است.
  4. موهای بدن به خوبی رشد کرده است.
  5. رنگ موهای سر تیره است (گاهی اوقات بلوندهای طبیعی در بین استرالیایی ها وجود دارد که نتیجه یک جهش ژنتیکی طبیعی یک بار ثابت شده در این گونه بود). ساختار آنها سفت و سخت است، آنها می توانند مجعد یا کمی مجعد باشند.
  6. رشد افراد متوسط ​​و اغلب بالاتر از حد متوسط ​​است.
  7. بدن نازک، کشیده است.

در گروه Australoid، افراد از نژادهای مختلف با یکدیگر گاهی اوقات کاملاً شدید تفاوت دارند. بنابراین، یک بومی استرالیا می تواند یک بلوند بلند با ساختار متراکم، با موهای صاف، با چشم های قهوه ای روشن باشد. در همان زمان، بومی ملانزیا یک نماینده لاغر و کوتاه پوست تیره خواهد بود که دارای موهای مشکی مجعد و چشمان تقریبا سیاه است.

بنابراین، ویژگی های کلی که در بالا برای کل نژاد توضیح داده شد، تنها یک نسخه متوسط ​​از تجزیه و تحلیل تجمعی آنها است. به طور طبیعی، اختلاط نیز اتفاق می افتد - مخلوطی از گروه های مختلف در نتیجه تلاقی طبیعی گونه ها. به همین دلیل است که گاهی اوقات تشخیص یک نماینده خاص و نسبت دادن او به یک یا آن نژاد کوچک و بزرگ بسیار دشوار است.

نژاد سیاه پوست

افرادی که این گروه را تشکیل می دهند، ساکنان مناطق زیر هستند:

  • آفریقای شرقی، مرکزی و جنوبی؛
  • بخشی از برزیل؛
  • برخی از مردم ایالات متحده آمریکا؛
  • نمایندگان هند غربی

به طور کلی، نژادهایی از مردم مانند استرالیایی ها و نگرویدها در گروه استوایی متحد می شدند. با این حال، تحقیقات در قرن بیست و یکم شکست این نظم را ثابت کرده است. از این گذشته ، تفاوت در علائم نشان داده شده بین نژادهای تعیین شده بسیار زیاد است. و برخی از شباهت ها بسیار ساده توضیح داده شده است. از این گذشته ، زیستگاه این افراد از نظر شرایط وجودی بسیار شبیه است ، بنابراین سازگاری ها در ظاهر نیز نزدیک است.

بنابراین، نمایندگان نژاد Negroid با علائم زیر مشخص می شوند.

  1. رنگ پوست بسیار تیره، گاهی آبی مایل به سیاه است، زیرا به خصوص سرشار از ملانین است.
  2. شکاف چشم پهن. آنها بزرگ، قهوه ای تیره، تقریبا سیاه هستند.
  3. مو تیره، مجعد، درشت است.
  4. رشد متفاوت است، اغلب کم است.
  5. اندام ها به خصوص بازوها بسیار بلند هستند.
  6. بینی پهن و صاف است، لب ها بسیار ضخیم و گوشتی هستند.
  7. فک فاقد برآمدگی چانه است و به جلو بیرون زده است.
  8. گوش ها بزرگ هستند.
  9. موهای صورت ضعیف است، ریش و سبیل وجود ندارد.

نگرویدها به راحتی از طریق داده های خارجی قابل تشخیص هستند. در زیر نژادهای مختلف مردم آورده شده است. این عکس نشان می دهد که چگونه نگرویدها به وضوح با اروپایی ها و مغولوئیدها تفاوت دارند.

نژاد مغولوئید

نمایندگان این گروه با ویژگی های خاصی مشخص می شوند که به آنها امکان می دهد با شرایط خارجی نسبتاً دشوار سازگار شوند: شن های بیابان و بادها، رانش های برف کور کننده و غیره.

مغولوئیدها مردم بومی آسیا و بیشتر آمریکا هستند. ویژگی های بارز آنها به شرح زیر است.

  1. چشم های باریک یا مایل.
  2. وجود اپیکانتوس - یک چین پوستی تخصصی با هدف پوشاندن گوشه داخلی چشم.
  3. رنگ عنبیه قهوه ای روشن تا تیره است.
  4. با براکیسفالی (سر کوتاه) مشخص می شود.
  5. برآمدگی های فوقانی ضخیم شده، به شدت بیرون زده است.
  6. گونه های بلند و تیز به خوبی مشخص هستند.
  7. خط مو روی صورت ضعیف است.
  8. موهای سر درشت، تیره رنگ، ساختار صاف است.
  9. بینی پهن نیست، پل بینی پایین است.
  10. لب هایی با ضخامت های مختلف، معمولا باریک.
  11. رنگ پوست در نمایندگان مختلف از زرد تا تیره متفاوت است، افراد با پوست روشن نیز وجود دارند.

لازم به ذکر است که یکی دیگر از ویژگی های بارز کوتاهی قد چه در مردان و چه در زنان است. اگر نژادهای اصلی مردم را با هم مقایسه کنیم، این گروه مغولوئید است که از نظر تعداد غالب است. آنها تقریباً در تمام مناطق اقلیمی زمین ساکن بودند. از نظر خصوصیات کمی نزدیک به آنها قفقازی ها هستند که در ادامه به بررسی آنها می پردازیم.

نژاد قفقازی

ابتدا زیستگاه های غالب افراد این گروه را مشخص می کنیم. آی تی:

  • اروپا
  • شمال آفریقا.
  • غرب آسیا.

بنابراین، نمایندگان دو بخش اصلی جهان - اروپا و آسیا را متحد می کنند. از آنجایی که شرایط زندگی نیز بسیار متفاوت بود، پس از تجزیه و تحلیل همه شاخص ها، علائم عمومی دوباره یک گزینه متوسط ​​هستند. بنابراین، ویژگی های ظاهری زیر قابل تشخیص است.

  1. مزوسفالی - سر متوسط ​​در ساختار جمجمه.
  2. برش افقی چشم ها، عدم وجود برجستگی های فوقانی قوی.
  3. بینی باریک بیرون زده.
  4. لب هایی با ضخامت های مختلف، معمولاً اندازه متوسط.
  5. موهای مجعد یا صاف نرم. بلوند، سبزه، مو قهوه ای وجود دارد.
  6. رنگ چشم از آبی روشن تا قهوه ای.
  7. رنگ پوست نیز از رنگ پریده، سفید تا مایل به زرد متفاوت است.
  8. خط مو به خصوص در سینه و صورت مردان بسیار خوب توسعه یافته است.
  9. فک ها ارتوگناتیک هستند، یعنی کمی به جلو رانده شده اند.

به طور کلی، یک اروپایی به راحتی از دیگران متمایز می شود. ظاهر به شما امکان می دهد این کار را تقریباً بدون تردید انجام دهید، حتی بدون استفاده از داده های ژنتیکی اضافی.

اگر به تمام نژادهای مردم نگاه کنید، عکس نمایندگان آنها در زیر قرار دارد، تفاوت آشکار می شود. با این حال، گاهی اوقات علائم آنقدر عمیق در هم می آمیزند که شناسایی فرد تقریباً غیرممکن می شود. او قادر است به طور همزمان به دو نژاد تعلق داشته باشد. این امر با جهش درون گونه ای تشدید می شود که منجر به ظهور صفات جدید می شود.

به عنوان مثال، آلبینوهای نگروید یک مورد خاص از ظهور مو بورها در نژاد نگروید هستند. یک جهش ژنتیکی که یکپارچگی صفات نژادی را در یک گروه معین مختل می کند.

خاستگاه نژادهای بشر

چنین تنوعی از علائم ظاهری افراد از کجا آمده است؟ دو فرضیه اصلی وجود دارد که منشأ نژادهای بشر را توضیح می دهد. آی تی:

  • تک محوری؛
  • چند مرکزیت

با این حال، هیچ یک از آنها هنوز به یک نظریه پذیرفته شده رسمی تبدیل نشده اند. بر اساس دیدگاه تک محوری، در ابتدا، حدود 80 هزار سال پیش، همه مردم در یک قلمرو زندگی می کردند و بنابراین ظاهر آنها تقریباً یکسان بود. با این حال، با گذشت زمان، تعداد فزاینده‌ای منجر به اسکان گسترده‌تر مردم شده است. در نتیجه گروهی در شرایط سخت آب و هوایی قرار گرفتند.

این منجر به ایجاد و تثبیت در سطح ژنتیکی برخی سازگاری های مورفولوژیکی شد که به بقا کمک می کند. به عنوان مثال، پوست تیره و موهای مجعد، تنظیم حرارت و اثر خنک کنندگی سر و بدن را در Negroids فراهم می کند. و برش باریک چشم آنها را از ماسه و گرد و غبار و همچنین از کور شدن توسط برف سفید در بین مغولوئیدها محافظت می کند. خط موی توسعه یافته اروپایی ها نوعی عایق حرارتی در زمستان های سخت است.

فرضیه دیگر چند مرکزیت نام دارد. او می گوید که انواع مختلف نژادهای انسانی از چندین گروه اجدادی که به طور نابرابر در سراسر جهان مستقر شده بودند، منشاء گرفتند. یعنی در ابتدا کانون های متعددی وجود داشت که توسعه و تثبیت ویژگی های نژادی از آنجا شروع شد. باز هم تحت تأثیر شرایط آب و هوایی.

یعنی روند تکامل به صورت خطی پیش رفت و به طور همزمان بر جنبه های زندگی در قاره های مختلف تأثیر گذاشت. به این ترتیب شکل گیری انواع مدرن افراد از چندین خط فیلوژنتیک صورت گرفت. با این حال، نیازی به بیان قطعی در مورد اعتبار این یا آن فرضیه نیست، زیرا هیچ مدرکی دال بر ماهیت بیولوژیکی و ژنتیکی در سطح مولکولی وجود ندارد.

طبقه بندی مدرن

نژادهای مردم طبق تخمین دانشمندان فعلی دارای طبقه بندی زیر هستند. دو تنه برجسته هستند و هر یک از آنها دارای سه نژاد بزرگ و تعداد زیادی نژاد کوچک هستند. به نظر می رسد این است.

1. تنه غربی. شامل سه مسابقه:

  • قفقازی ها؛
  • کاپویدها
  • نگرویدها

گروه های اصلی قفقازی ها: نوردیک، آلپ، دیناریک، مدیترانه، فالیان، شرق بالتیک و دیگران.

نژادهای کوچک کاپوید: بوشمن و خویسان. آنها ساکن آفریقای جنوبی هستند. در چین بالای پلک، آنها شبیه به مغولوئیدها هستند، اما از جهات دیگر به شدت با آنها تفاوت دارند. پوست الاستیک نیست، به همین دلیل است که ظاهر چین و چروک های اولیه مشخصه همه نمایندگان است.

گروه‌های سیاه‌پوست: پیگمی‌ها، نیلوت‌ها، سیاه‌پوستان. همه آنها ساکنان مناطق مختلف آفریقا هستند، بنابراین علائم ظاهری مشابهی دارند. چشم های خیلی تیره، همان پوست و مو. لب های ضخیم و بدون برآمدگی چانه.

2. تنه شرقی. شامل مسابقات اصلی زیر است:

  • استرالیایی ها
  • آمریکنوئیدها؛
  • مغولوئیدها

مغولوئیدها - به دو گروه - شمالی و جنوبی تقسیم می شوند. اینها ساکنان بومی صحرای گبی هستند که در ظاهر این مردم اثر گذاشته است.

آمریکایی ها جمعیت آمریکای شمالی و جنوبی هستند. آنها رشد بسیار بالایی دارند، اپیکانتوس اغلب به ویژه در کودکان ایجاد می شود. با این حال، چشمان به اندازه چشمان مغولوئیدها باریک نیست. ویژگی های چند نژاد را ترکیب کنید.

استرالویدها از چندین گروه تشکیل شده اند:

  • ملانزیایی ها؛
  • ودویدها؛
  • آینو
  • پولینزیایی ها؛
  • استرالیایی ها

ویژگی های مشخصه آنها در بالا مورد بحث قرار گرفته است.

نژادهای کوچک

این مفهوم یک اصطلاح کاملاً تخصصی است که به شما امکان می دهد هر فرد را در هر نژادی شناسایی کنید. از این گذشته، هر یک از بزرگ‌ها به تعداد زیادی کوچک تقسیم می‌شوند، و آنها قبلاً بر اساس نه تنها ویژگی‌های متمایز خارجی کوچک جمع‌آوری شده‌اند، بلکه شامل داده‌هایی از مطالعات ژنتیکی، تحلیل‌های بالینی و حقایق زیست‌شناسی مولکولی نیز می‌شوند.

بنابراین، نژادهای کوچک - این چیزی است که به شما امکان می دهد موقعیت هر فرد را در سیستم دنیای ارگانیک و به طور خاص در ترکیب گونه های Homo sapiens sapiens با دقت بیشتری منعکس کنید. اینکه چه گروه های خاصی وجود دارند در بالا مورد بحث قرار گرفت.

نژاد پرستی

همانطور که متوجه شدیم، نژادهای مختلف مردم وجود دارد. علائم آنها می تواند به شدت قطبی باشد. این همان چیزی است که منجر به ظهور نظریه نژادپرستی شد. او می گوید که یک نژاد بر نژاد دیگر برتری دارد، زیرا از موجودات بسیار سازمان یافته و کاملتری تشکیل شده است. زمانی این امر منجر به ظهور بردگان و اربابان سفید پوست آنها شد.

اما از نظر علم، این نظریه کاملاً پوچ و غیرقابل دفاع است. استعداد ژنتیکی برای رشد مهارت ها و توانایی های خاص برای همه مردم یکسان است. اثبات اینکه همه نژادها از نظر بیولوژیکی برابر هستند، امکان آمیزش آزادانه بین آنها با حفظ سلامت و زنده ماندن فرزندان است.

در مصراع 4، عبارت 17 از دکترین مخفی می خوانیم: «نفس (موناد انسانی) به شکل نیاز دارد. پدرها آن را می دهند. نفس به یک بدن متراکم نیاز داشت. زمین به او شکل داد. نفس به روح زندگی نیاز داشت. LHA خورشیدی (خدایان) آن را به شکل خود استنشاق کرد. نفس به آینه ای از بدنش نیاز داشت (سایه اختری). "ما خودمان را به او دادیم!" - گفت DHIA-NI. THE BREATH NEED A DESIR CARRIER (KAMA RU-PA); "آن را دارد!" - گفت: خشک کن آب (شوخی، آتش شور و غریزه حیوانی). اما نفس برای تکمیل جهان به ذهن نیاز دارد. "ما نمی توانیم آن را بدهیم!" پدرها گفتند. "من هرگز آن را ندارم!" - گفت روح زمین. "اگر شکل خود را به او بدهم، شکل می سوزد!" – گفت آتش بزرگ (خورشیدی)... (نیازمند) انسان خالی ماند، بی معنی BHU-TA... پس استخوانی به کسانی که (بعدها) انسان شدند، در سومین (نژاد) با استخوان قوی شد، جان داد.»

تمام صورت های فوق به یک معنا «اجرام اختری» هستند، یعنی از نور، گرما و رطوبت به وجود می آیند. آنها وسایل نقلیه ای هستند که از طریق آنها شش اصل از هفت اصل اساسی زندگی برای اولین بار وارد عمل می شوند. تکانه های حیاتی به این رساناها یا اشکال انرژی با عمل موجودات روحانی که شش حالت انرژی و جوهر را ایجاد می کنند - مبنایی برای آشکار شدن بیشتر همه اشکال مادی است، منتقل می شود. با این حال، اشکال اختری سه بخش اول، بدن سه نژاد ریشه اولیه بشریت بودند. هر یک از آنها توسط فرزندان خود جذب شدند و در نهایت، هر سه به عنوان یکی در یک جسم یا شکل اختری دائمی متحد شدند، که در آن "زمین" بدن فیزیکی را تشکیل داد. در افراد نژاد ریشه سوم بود که پسران عقل تجسم یافتند - کسانی که به نفس "روح زندگی" بخشیدند و بنابراین نیمه دیگر نژاد بی فکر را به نژاد خاصی از ارواح در بدن های فیزیکی تبدیل کردند. .

در تفسیر بند دوم این بیت، باید فهمید که نژادهای دوره ای که در بند اول ذکر شد، هنوز به حدی رشد نکرده اند که بتوان آنها را به ذهن برتر اعطا کرد. اما تعداد بسیار محدودی از افراد "دومین ابتکار خود را در لژ سفید بزرگ بشریت" دریافت کرده اند، همانطور که این سازمان توسط اساتید در برخی از دستورالعمل های شخصی آنها به شاگردان ارائه شده است. اما نمایندگانی از نژادهای بسیار توسعه یافته تر وجود داشتند که در اعصار گذشته تجسم یافته بودند که به درجه معینی از دانش و قدرت رسیدند و به عنوان "دو بار متولد - مبتکر - اربابان آتش عرفانی مقدس" شناخته می شدند. این مبتکران برای پیشبرد تکامل نژادهایی که از نظر کارمایی با آنها مرتبط بودند، تناسخ یافتند.

ایگو - روح الهی - با داشتن ذهن برتر، فردیت کامل را به دست آورد. انسان آزاد است که به ارتفاعات بی‌اندازه صعود کند یا به اعماق بی‌اندازه فرود بیاید، اما دیگر هرگز نمی‌تواند موجودی غیرمسئول باشد که قبلا بود. او قبلاً وارد شعله مرکزی "اتاق های آغازگر بزرگ" - آتش مقدس عرفانی، شده است، و این شعله جوهر اصلی امیال و اشتیاق پایین او را یا پاک می کند یا از بین می برد.

در اوج دوره رشد یک نژاد، تکانه های الهی قانون چرخه ای، نیروهای عنصری خاصی را به حرکت در می آورد که نژادهایی را که به طور کامل توانایی های خود را درک نکرده اند، نابود می کنند و در نهایت از انرژی تولید شده در طی نابودی یک نژاد برای ایجاد نژاد دیگر استفاده می کنند. این یک پارادوکس است، اما برای کشتن به همان مقدار نیروی حیات نیاز است که برای خلق کردن.

نژادهای زرد و قهوه ای قدرت الهی را که در اعصار و تجسم های دیگر به دست آورده بود حفظ کردند - توانایی تمرکز. حتی انحطاط و از دست دادن بعدی آنها را به طور کامل از این موهبت محروم نکرد. برخورداری آگاهانه از این توانایی و امکان استفاده از آن است که اساس راهبردهای نظامی آنها در هر رویارویی با نژاد سفید خواهد بود.

هنگامی که شواهد این توانایی تمرکز در نژادهای قهوه ای، زرد و در دوره های قبلی در نژاد قرمز مورد توجه مردم نژاد سفید قرار گرفت، اکثریت قریب به اتفاق نژاد سفید این شواهد را نادیده گرفتند، نادیده گرفتند یا با غرور رفتار کردند. ، اگرچه از قبل معلوم بود که چه قدرت و استقامتی به این توانایی می دهد، چه تحقیر درد جسمی و حتی خود مرگ. یکی از گواهی های این توانایی، فداکاری ملی و نژادی است که ایده آل لازم برای اتحاد تلاش های مشترک و جهت دهی خردمندانه انرژی را که اکنون برای ایجاد، تجهیز و آموزش ارتش به کار می رود، فراهم می کند. این انرژی زمانی برای تسلط و کنترل امیال طبیعی و کارکردهای حیاتی و تولید پدیده های جادویی و روانی استفاده می شد، اما اکنون در جهت مخالف قرار گرفته است و می خواهیم بپرسیم نژاد سفید چه آمادگی هایی برای دیدار و مبارزه با آنها داشته است. این نیروها چه زمانی به جنگ انداخته می شوند تا آن را نابود کنند؟

این یک اشتباه بسیار جدی است که فکر کنیم شخص مجبور است یا اجازه دارد با یکی از اعضای جنس مخالف یک نژاد متخاصم رابطه صمیمانه داشته باشد، تنها به این دلیل که چنین تماس هایی در آینده اجتناب ناپذیر است.

ایستگاه III

«جانوران صحرا و پرندگان آسمان با هم ملاقات خواهند کرد و با آرامش از هم جدا خواهند شد. هر دو از دانه بنفش تغذیه خواهند کرد، هدیه ای که مستقیماً از خدایان دریافت شده است. هر چیزی که در لایه جامد پایینی چرخ رشد می کند از این پس ممنوع خواهد بود و شخص به جای غذای درشت تر با نیروی اراده خود زندگی می کند. < ... >

با بازگشت به sloka نظر داده شده، باید به خاطر داشته باشیم که تمام عبارات این پاراگراف طولانی، پیش‌بینی رویدادهایی هستند که در طول وجود برخی از نژادهای فرعی بعدی نژاد ریشه مورد نظر اتفاق می‌افتند.

جنبه مردانه یک گاو گاو در آخرین فرعی آخرین دور عصر برتری خواهد داشت، به این دلیل که جنبه زنانه همان گاو گاو در دور قبل غالب بود و جنبه مذکر و مؤنث. اصول به نوبه خود از آغاز تا پایان Manvantara افزایش می یابد. بذر نژاد آینده همیشه در زنان آخرین نژاد فرعی هر نژاد ریشه جمع آوری می شود، بنابراین در آخرین نژاد فرعی نژاد سوم ریشه، بذر انسانیت اولین نژاد فرعی بعدی است. Root Race باید به روشی مشابه حفظ می شد.

در نیمه دوم عصر سوم، ماده ای که بدن مردمان نژاد اول از آن تشکیل شده بود شروع به سخت شدن کرد. ترکیب همه مواد بیش از پیش متراکم و درشت تر می شد و اشکال حیوانی ایجاد شده توسط انسان بی فکر و همچنین نژاد بشر شروع به متمایز شدن کردند.

غیرجنسی ها در نهایت دوجنسه شدند و روش های مدرن لقاح و تولد رایج شد.

تقریباً در همان زمان، قاره دیگری در بالای سطح آب ظاهر شد. سایر شرایط جوی و مغناطیسی آشکار شد و در پایان دوره چهارم، بسیاری از فرزندان دوجنسه نژادهای قبلی در قاره جدید ساکن شده بودند و به طور قابل توجهی از نظر ظاهری تغییر کردند.

"لباس چرمی" رنگ زردی به خود گرفت و خلوص معنوی و زیبایی این موجودات به شدت کاهش یافت.

سپس نژاد به گناهی وحشتناک افتاد و شکاف عمیقی بین خانواده ها، قبایل و گروه های بزرگتر به وجود آمد. یکی از گروه ها - زیر نژادها - به گناه بزرگ نفسانی افتاد و سیاه شد، دیگری - قرمز، سومی - قهوه ای، اما بخش خاصی از نژاد اصلی اجازه نمی داد به گناهی بزرگ کشیده شود، که به آن بقیه تسلیم شدند و در قاره اولیه ماندند و رنگ اصلی خود را در طول اعصار حفظ کردند. این آنها بودند که اجداد نژاد مدرن چینی بودند.

در پایان قرن چهارم، هیمالیا، قدیمی‌ترین رشته کوه روی زمین، از کف اقیانوس برخاست و کره زمین را احاطه کرد، که از قسمت کم ارتفاع کنونی شمال آسیا شروع شد، که اتفاقاً اولین قاره ای که پس از جدایی دو جنس طلوع کرد. اکنون فقط بخش نسبتاً کوتاهی از این رشته کوه بالاتر از سطح دریا قرار دارد ، اما در آن زمان سدی غیرقابل نفوذ بین نژادهای فرعی شمالی و جنوبی و همچنین بین قاره هایی بود که متعاقباً بوجود آمدند و "سرزمین مبارک" - قطب شمال؛ و نه تنها این سد در برابر انسان ایستاده است، زیرا مسیر هوای گرم جنوب، آب و جریان های مغناطیسی را مسدود کرده و منطقه قطبی را به یک بیابان یخی تبدیل کرده است که امروزه باقی مانده است و باید تا این موانع (بخش های زیادی) باقی بماند. که در زیر آب هستند) در هنگام تغییر شکل سطح زمین از بین نمی روند. این در طول زندگی نژاد ششم اتفاق می افتد، که در آن زمان زمین را پر خواهد کرد.

سپس قاره هایی که اکنون بالای آب هستند و بسیاری از جزایر نیمکره جنوبی ناپدید خواهند شد. لموریا دوباره برمی خیزد و ارتباط بین او و قاره شمالی برقرار می شود.

باید به خاطر داشت که همانطور که نژادها و نژادهای فرعی مختلف متقابلاً یکدیگر را پیدا می کنند ، مقدرات قانون کارمایی نیز بر هم قرار می گیرند. برای مقایسه می توان گفت که تنها بخش کوچکی از کارمای یک نژاد یا یک ملت در چرخه ای که در آن تولید شده است به طور کامل خاموش می شود. مقدرات کارمای نژادی و ملی ایجاد شده در جنگ های کنونی، اعم از خوب و بد، تا حدی در اولین نژادهای فرعی نژاد ششم محقق می شود تا در نهایت در طول سومین و چهارمین نژاد فرعی آن محقق شود یا رستگار شود. هنگامی که چرخه مسیحایی بعدی و تمام کارماهای منقضی نشده همه موارد قبلی از راه می رسد، نژادهایی بر بشریت می افتند، که برای رسیدن به بالاترین نقطه رشد نژاد - آخرین آزمایش یک فرد برای رسیدن به بالاترین نقطه رشد نژاد، آزمایش قدرت می کنند. حق مالکیت میراث الهی او - کمال. اما امکان اجتناب از عمل کارما در چرخه فعلی نمی تواند به عنوان یک استدلال به نفع کشتار فعلی باشد.

04.01.39 حالا سوالات شما "آیا نژاد پنجم واقعی یک نژاد ریشه است یا یک نژاد فرعی، و آیا فقط هندوها به نژاد پنجم تعلق ندارند؟"

طبق داده های باطنی، این سرخپوستان آریاوارتای شمالی یا آریایی ها هستند که متعلق به پنجمین زیر نژاد از نژاد پنجم ریشه هستند.

و هر نژاد ریشه متوالی از زیر نژاد مربوطه خود متبلور می شود. بنابراین، نژاد ریشه پنجم در پنجمین نژاد فرعی نژاد چهارم ایجاد شد، بنابراین نژاد ششم آینده از ششمین نژاد فرعی نژاد پنجم شکل می گیرد. نمایندگان ششمین نژاد فرعی نژاد پنجم در منطقه وسیعی پراکنده شده اند و بنابراین می توان گفت که نژاد ششم اکنون در بسیاری از نقاط در حال ظهور است. اما، البته، هسته اصلی نژاد ریشه آینده در یک مکان خاص جمع می شود و تا زمانی که جابجایی اتفاق می افتد، حاملان آن در این مکان محافظت شده جمع می شوند. البته هنوز هم نمایندگان زیادی از شاخه های مختلف نژاد چهارم و حتی سوم روی زمین وجود دارند. اگر اکثریت اروپایی‌ها به زیر نژاد پنجم از پنجمین نژاد ریشه تعلق دارند، در این میان می‌توان ششمین نژاد فرعی را نیز یافت. حتی در مجموعه انگلستان، قبایل نادری را می توان یافت که متعلق به زیر نژاد ششم هستند.

یونانی ها و رومی ها به زیر نژاد پنجم از نژاد ریشه پنجم و مصری ها به زیر نژاد چهارم از نژاد پنجم تعلق داشتند.

تکامل فردی انسان

23.09.37 هر یک از توانایی های انسانی جدا شده یا جداگانه ارزشی نه مطلق، بلکه نسبی دارد. همانطور که ذهن از آتش دل روشن نمی شود، قلب نیز که از ذهن پشتیبانی نمی کند، پدیده های زشتی است. همه چیز نیاز به تعادل دارد. هدف تکامل دستیابی به تعادل یا هماهنگی همه توانایی ها و احساسات انسان است. مصیبت زمان ما دقیقاً در ناسازگاری وحشتناک ایجاد شده بین ذهن و قلب نهفته است. اگر Infinity را پیش روی خود داشته باشیم، مطمئناً همه توانایی ها می توانند به طور نامحدود رشد کنند. اما، دوباره، رشد صحیح آنها با توازن یا افشای هماهنگ تمام نیروهای ذاتی یک فرد تعیین می شود. سنتز بالاترین هارمونی است...

هر چرخه سیاره ای، یا دایره، حد خود را برای رشد ارگانیسم انسان دارد و با هر چرخه جدید، سطح موفقیت افزایش می یابد. بنابراین ماناس، یا ذهن برتر، روی زمین ما در دور پنجم و در پنجمین مسابقه خود رشد کامل خود را دریافت خواهد کرد، در حالی که ما هنوز در مرحله چهارم و در مرحله پنجم در مرحله تکمیل آن هستیم، بنابراین برای دایره ما ماناس قبلاً به اوج رشد خود رسیده است و با تولد نژاد ششم، یا بهتر است بگوییم، با تأسیس آن، زیرا در حال حاضر تعداد کمی از افراد متعلق به نژاد ششم هستند، ما وارد عصر رشد آگاهی معنوی خواهیم شد. که اساسش در دل است.

قسمت دوم

فراتاریخ زمین

فصل 1

سازندگان فضا

اخوان سفید به عنوان نمایشی از ذهن کیهانی روی زمین

معلمان بزرگ

1937 اخیراً علم به اکتشافات پنهانی در زمینه ظریف ترین انرژی ها بسیار نزدیک شده است. بنابراین، شما می توانید با قاطعیت و با آرامش، قبل از همه بر دانش خود از تأثیرات انرژی روانی اصرار کنید، که به وضوح در انتقال افکار از راه دور و در افزایش ارتعاشاتی که توسط بهترین دستگاه ها در حین کار شدید ذهنی تسخیر می شود، آشکار می شود. . ما پدیده های روانی و فراروانی را مطالعه می کنیم که اکنون همه دانشمندان برجسته و برتر به آنها علاقه مند هستند. ما همچنین می‌توانیم دانش خود را در مورد وجود دژ دانش، یا برادری مهاتماس، این برادران بزرگتر بشریت، که خود را وقف دانش بزرگ برای خیر عمومی کرده‌اند و تکامل جهان را دنبال می‌کنند، تأیید کنیم. همه اکتشافات بزرگ، همه ایده های بزرگ همیشه از این منبع دانش و نور آمده و آمده اند. همانطور که پروفسور هارلی می گوید: "باید موجودات والا در کیهان وجود داشته باشند که هوش آنها به همان اندازه بالاتر از ماست، زیرا سوسک ذهن یک سوسک ساده را تعالی می بخشد و این موجودات در مدیریت فرآیندهای تکاملی طبیعت مشارکت فعال دارند. ”

بنابراین، اگر کسی از وجود این فانوس دریایی اطلاعی ندارد، باید برای او ترحم کند و به او توصیه کند که به سرعت با مطالب ادبی عظیمی که هزاران سال را در بر می گیرد، آشنا شود، که در آن حقایق و شواهد زیادی در مورد حضور چنین افرادی ثبت شده است. دژی از دانش نه در حوزه های ماورایی، بلکه در زمین ما.

نردبان یعقوب

06.12.34 ذهن کیهانی سلسله مراتب نور یا نردبان یعقوب است. علاوه بر این، تاج این سلسله مراتب متشکل از ارواح یا هوش هایی است که تکامل انسانی خود را در این یا آن سیاره، در یک یا آن منظومه شمسی، به اصطلاح ارواح سیاره ای، خالقان جهان ها، تکمیل کرده اند. این خالقان جهان ها یا سیارات، معماران جهان حال و آینده ما هستند. در طول روزهای پرالایا، آنها نگهبان برهما را نگه می دارند و تکامل بعدی کیهان را ترسیم می کنند. بنابراین، تاج ذهن کیهانی به manvantaras وابسته نیست، در واقع، آنها در سراسر Infinity می مانند.بنابراین، بالاترین سلسله مراتب سیاره ما یکی از زیباترین الماس ها در تاج عقل کیهانی است.

آهنربای کیهانی قلب کیهانی یا آگاهی تاج ذهن کیهانی، سلسله مراتب نور است. دقیقاً، آهنربای کیهانی به دستور هستی ارتباطی با جهان های برتر است. ارتباط قلبی ما با قلب و آگاهی بالاترین سلسله مراتب سیاره ما، ما را با جریان قدرتمند آهنربای کیهانی آشنا می کند.

من یک پاراگراف از قسمت سوم دنیای آتشین را نقل می کنم که شاید در اینجا مناسب باشد: «اگر آگاهی انسان می توانست مقایسه کند. ابدی با گذرا،آنگاه اجمالی از درک کیهان وجود خواهد داشت، زیرا تمام ارزش های بشر بر اساس ابدیاساس اما بشریت چنان با احترام به امر گذرا آغشته شده است که ابدی را فراموش کرده است. در این میان، تغییر شکل، ناپدید شدن و جایگزینی فرم جدید قابل توجه است. گذرا بودن بسیار بدیهی است و هر کدام از این قبیل گذرابه زندگی ابدی اشاره می کند. روح خالق هر شکلی است، اما توسط بشریت طرد شده است. وقتی آنها بفهمند که روح ابدی است، هم بی نهایت و هم جاودانگی وارد زندگی خواهند شد. بنابراین لازم است روح مردم را به درک آغازهای برتر سوق داد. انسان غرق در آثار است، اما ریشه و آغاز همه چیز است ایجاد، اما آن فراموش شده. هنگامی که روح به عنوان آتش مقدس مورد احترام قرار گیرد، آنگاه صعود بزرگ تأیید می شود.

شما به درستی توجه کرده اید که همه فیلسوفان یونان چقدر به تعلیم نزدیک هستند. به هر حال، همه فلسفه‌ها، همه ادیان از منبع واحد سرچشمه می‌گیرند، و همان ذهن‌های بزرگی که نور را به ارمغان آوردند و به تولد اندیشه در طلوع انسانیت ما انگیزه دادند، همچنان آن را در سراسر روند آهسته تکامل آگاهی بشر به ارمغان می‌آوردند. . بیایید آن هفت روح بزرگ یا کومارا را به یاد بیاوریم که در دکترین مخفی از آنها صحبت شده است. این هفت نفر، و در میان آنها بالاترین، بودند که دیده بان جهان را پذیرفتند، که در تمام نقاط عطف سیاره ما ظاهر شدند. این آگاهی آنها بود که آگاهی بشریت را با حقیقت واحدی که توسط آنها در لباس فلسفه ها و مذاهب مختلف مطابق با زمان آورده شده بود تغذیه کرد. چقدر زیبا می گویید "معنای واقعی الهی بسته به گشایش آگاهی آشکار می شود." بله، اسرار و زیبایی های بزرگ زمانی برای ما آشکار می شود که آگاهی ما با نور آگاهی های پیشروها تماس پیدا کند. چقدر انباشته‌های شگفت‌انگیز، یعنی «صداها و درخشش‌های روح» در وجود ما شعله‌ور می‌شوند وقتی این آفتاب‌گیران قدرتمند را لمس می‌کنیم.

07.12.35 یک زنجیره واحد از سلسله مراتب نور وجود دارد که تا بی نهایت ادامه دارد و همه حاملان واقعی نور که حتی اکنون در زمین ما ظاهر می شوند و می مانند، حلقه های آن هستند. البته پسران نور که از جهان های برتر (زهره و مشتری) به سیاره ما آمدند، در پایان سومین مسابقه دایره ما برای تسریع تکامل انسانیت آن، بزرگترین ارواح هستند که در رأس آن قرار دارند. سلسله مراتب نور از نظر کارما در دسترس و نزدیک به ما است. آنها اجداد آگاهی ما هستند، ما رشد ذهنی خود را مدیون آنها هستیم. و البته آنها به زنجیره سازندگان کیهان تعلق دارند. هر یک از این سازندگان باید از طریق تکامل انسان بگذرد تا سپس در رأس این یا آن سیاره قرار گیرد. اما از آنجایی که تکامل بی حد و حصر است، پس همه این سازندگان، با تکمیل یک چرخه تکامل، چرخه دیگری را آغاز می کنند و دوباره متولد می شوند، اما در جهان های برتر. در مفهوم بی نهایت عمیق تر فکر کنید.

در مورد ادعای شخصی که شما نام بردید مبنی بر اینکه مهاتماهای هیمالیا از زمین متولد شده اند، اول از همه باید فهمید که او با این کار چه می خواهد بگوید؟ زیرا، به بیان دقیق، فقط می توان شاهزاده این جهان و همه زمینیان را که به پرتو او پاسخ می دهند روح و ارواح متولد شده از زمین در نظر گرفت، زیرا هر دانه روح در زیر نور خاصی متولد می شود که ستاره پیشرو آن باقی می ماند. در سراسر مانوانتارا بنابراین، شاهزاده این جهان متعلق به زمین است و به واسطه دستاوردهای قبلی خود در سیاره ای دیگر و بر اساس قوانین کیهانی، ارباب آن است و واضح است که آن ارواح که زیر پرتوی مربوطه نیز سرچشمه گرفته اند، نزدیک ترین آنها به او خواهند بود. . اما ارواح زیادی در زمین ما وجود دارند که ذاتاً متعلق به خود هستند یا به خودی خود پتانسیل انرژی های جهان های دیگر را دارند که بخشی از منظومه شمسی ما هستند و حتی آنهایی مانند اورانوس و نپتون که قبلاً در معرض جاذبه های بالاتر هستند. . علاوه بر این، فراموش نکنیم که زندگی همه پادشاهی ها از ماه به سیاره ما منتقل شده است، به همین دلیل است که "دکترین مخفی" نشان دهنده اجداد دوگانه بشر - قمری و خورشیدی است. اجداد قمری در واقع اکنون خود بشریت هستند، یا بهتر است بگوییم، اکثریت آن، اما اجداد خورشیدی آن پسران نور هستند که خلاقیت فداکارانه ای را به نفع کل کیهان به عهده گرفتند و از جهان های برتر به سیاره ما آمدند. همانطور که قبلا ذکر شد، در پایان مسابقات سوم دایره ما. از آن زمان، آنها به طور خستگی ناپذیری در آستانه همه نژادها، همه رویدادهای بزرگ تجسم یافته اند تا هر بار تغییر جدیدی به آگاهی بشر بدهند. همانا جانشان پر از فداکاری است. همانا آنها جام های زهر بسیار نوشیده اند. بنابراین، آنها بنیانگذاران اخوان بزرگ در جزیره مقدس در زمان آتلانتیس هستند، آنها همچنین نگهبانان ارگ ترانس هیمالیا در نژاد ما هستند.

جوهر یک آرهات

02.09.37 در چرخه ابدی زندگی، با پیشرفت تکامل، هدف بزرگ انسان به عنوان همکار کیهان - در حفظ تعادل زندگی کیهانی - بیشتر و بیشتر آشکار می شود. دنیاها متولد می شوند و می میرند، در حالی که شخصی که تمام احساسات خود را بر آتش روح تبدیل کرده است، به یک ابرمرد تبدیل می شود و در میان ارواح برتر جای می گیرد و در ابدیت زندگی می کند. بالاترین ارواح، همدستان معمار بزرگ و مادر طبیعت، سازندگان جهان ها و رهبران ملل هستند.

<...>او (مرد. - اد.) مراکز ادراکات و نیروها با مراکز انرژی های کیهان مطابقت دارد.

13.10.29 درک آرهات تاریک در آگاهی انسان زندگی می کند، اما بدون این درک، پیشرفت غیرممکن است. در کتاب «سلسله مراتب» آمده است: «در منطقه ابری، مرسوم است که ارهات را ببینند. سوابق تفکر وحشتناک و مضحک است. به راستی که ما برادران بشریت خود را در مفاهیم انسانی نمی شناسیم. تصاویر ما آنقدر خارق‌العاده هستند که فکر می‌کنیم اگر مردم فانتزی را در مقابل آن اعمال کنند، تصویر ما شکل درستی به خود می‌گیرد. همه چیز در مقیاسی متفاوت است، همه چیز باورنکردنی است، همه چیز با واقعیت مطابقت ندارد. بیایید بگوییم، رفتن به عوالم برتر، آرهات در همه مظاهر بی حد و مرز است. آرهات در حال راه رفتن است و قدرت آهنربای کیهانی را در قلب خود حمل می کند.

اما بیایید ببینیم که چگونه این تصویر در آگاهی بالاتر زندگی می کند: «قلب کیهان با قلب آرهات برابر است. آتش خورشید برابر است با قلب یک آرهات. ابدیت و حرکت کیهان قلب یک آرهات را پر می کند. Maitreya می آید و با همه آتش می سوزد، قلب او از شفقت برای همه بشریت فقیر می سوزد. قلبش با تایید شروع های جدید می سوزد. مردم مفهومی از آرهات های مرده دارند و "یوگی های" بیچاره تخیلات خود را با تصاویرشان تغذیه می کنند. وقتی بشریت بفهمد که آرهات بالاترین تجلی ماده لوسیدا است، خواهد فهمید که بین ماده لوسیدا که نور می دهد و ماده عشق که همه چیز را با نور می پوشاند تفاوتی وجود ندارد. بشریت آرهات را در پوسته ای خشن می پوشاند، اما ماتریا لوسیدا از عشق می درخشد. کی می شود با تصویر ما آدمی را روشن کرد؟! درک خلوص سپهر عالی برای اندیشیدن دشوار است. به کسی که راه ما را می‌شناسد بگوییم: راه عشق برو، راه کار برو، راه سپر ایمان برو. به کسانی که تصویر ما را در دل خود یافته‌اند، می‌گوییم: با قلب خود برو تا جام، راه را تصدیق می‌کند. به کسی که فکر می کند راه را از طریق خود بزرگ بینی فهمیده است، به او می گوییم: "برو از روحی که پایان را می داند یاد بگیر، زیرا خود بزرگ بینی پیشرفت را متوقف می کند." ندای قلب شامل تمام خلاقیت است، تمام وسعت کیهانی پر از ندای است و قلب کیهان و قلب آرهات پر از ندا است. تماس و پاسخ ترکیبی از آتش های کیهانی است. قلب اخوان ما از راه رسیدن به خیر عمومی برای بشریت محافظت می کند.


2022
polyester.ru - مجله دخترانه و زنانه