27.07.2020

جنگ میهنی اول در چه سالی است. معبد تثلیث زندگی بخش در تپه های ووروبیووی. جنگ های میهنی در تاریخ روسیه


کل بیوگرافی بشر به طور مداوم با درگیری های نظامی ، ظهور و سقوط امپراتوری ها و کشورهای جداگانه مرتبط است. ماهیت جنگ ادامه همان سیاست است ، اما با استفاده از خشونت. انگیزه هایی که مردم را به سمت اسلحه سوق می دهد می تواند بسیار متفاوت باشد و در جایی کاملا خود را توجیه می کنند ، اما پایان کار همیشه یکسان است - خسارات بزرگ بشریت.

یک ویژگی بارز جنگهای میهنی ، اول از همه ، عدالت است ، وقتی آنها از استقلال سرزمین خود ، یکپارچگی مرزهای آن ، جنگ با مهاجمان خارجی دفاع می کنند.

اصطلاح "جنگ میهنی"

ارزش ویژه همه مردم در دولت روسیه سرزمین مادری آن است. این مترادف با سرزمین مادری است ، اما به معنای درک مقدس تری است: ارزشهای معنوی و اخلاقی ، میهن پرستی ، احساس وظیفه فرزندی.

نقش اصلی در درک جنگ به عنوان جنگ داخلی با موضع کلیسای ارتدکس و امپراتور الکساندر اول در قرن 19 انجام شد. یک کار تبلیغاتی راه اندازی شد: دستورات ، درخواست تجدیدنظر ، خطبه های کلیسا ، آیات میهنی. در روزنامه نگاری ، این تعریف اولین بار در سال 1816 پس از انتشار کار شاعر F.N. Glinka ، که در نبردهای جنگ میهنی بزرگ 1812 شرکت داشت ، ظاهر شد.

و در ژوئیه 1941 ، رئیس کمیته دفاع دولتی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی ، جی وی استالین ، مجدداً متوجه تهدید سرزمین مادری شد. وی با تعریف ماهیت جنگ در آدرس خود ، آن را میهن پرستانه می نامد. این جنگ علیه آلمان نازی بود که به خاک اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی حمله کرد.

حوادث گذشته

جنگ به هیچ کشوری رحم نکرده است. و روسیه نیز از این قاعده مستثنی نیست. در دوران بحران بزرگ مسکو روسیه در سپتامبر 1610 ، نیروهای لهستانی وارد مسکو شدند. پیروزی در آن شرایط تنها از طریق شبه نظامیان کل مردم ممکن بود ، زمانی که منافع ملی بالاتر از اختلافات و دشمنی های داخلی قرار می گرفت. و در پاییز 1612 ، با مشارکت نمایندگان همه طبقات ، سرزمین روسیه آزاد شد.

دو جنگ بزرگ میهنی 1812 و 1941 ، که کل جهان را تحت تأثیر قرار داد ، همچنین برای دفاع از سرزمین مادری بود. با تلاش و فداکاری های باورنکردنی ، نیروهای متحد مردم توانستند متجاوزان را در سرزمین خود متوقف کرده و آنها را بیرون کنند.

لازم به ذکر است که در این جنگ ها دشمن از برتری عددی برخوردار بود. 500 هزارمین ارتش ناپلئون با مخالفت 200 هزارمین ارتش سربازان روسی روبرو شد. و بیش از 5 میلیون ارتش ورماخت و متحدانش با 3 میلیون سرباز شوروی مقابله کردند. کاملاً انتظار می رود که در همان آغاز این جنگهای میهنی ، عقب نشینی اجباری اجتناب ناپذیری رخ داده باشد.

و همچنین این واقعیت مهم است که در هر دو مورد نبرد مسکو نقطه عطفی بود. برای شهر ، که قلب دولت است ، آنها آخرین مبارزه کردند.

برای یک هدف عادلانه

پیروزی در جنگهای بزرگ میهنی را باید نتیجه وحدت کل جامعه دانست. زمانی که آنها نه از ترس و نه برای گرفتن مدال ، بلکه از روی احساس وظیفه نسبت به سرزمین مادری جنگیدند. وقتی آنها نه برای شکوه و منافع ، بلکه برای زندگی عزیزانشان به نبردی فانی رفتند. پیروزی با هزینه ای سخت همراه بود: از طریق درد و رنج ، محرومیت و شهادت.

سالهای جنگ میهنی این همه شجاعت و دلاوری مردم عادی را آشکار کرد! دهقان رعیت ایوان سوزانین تزار میخائیل را در سال 1613 نجات داد و راه اشتباهی را به لهستانی ها نشان داد ، به همین دلیل او را تکه تکه کردند. یا واسیلیسا کوژینا ، همسر یک دهیار در استان اسمولنسک ، در برابر فرانسوی هایی که در سال 1812 به روستا آمدند مقاومت کرد. و در مورد قهرمانان کوچک جنگ میهنی بزرگ 1941 ، که با قلاب یا کلاهبرداری وارد ارتش فعال شدند چه می شود: والری لیالین ، آرکادی کمانی ، ولودیا تارنوفسکی.

جنگ میهنی 1812

در آغاز قرن نوزدهم ، یکی از وقایع مهم تاریخ اروپا جنگ بود امپراتوری روسیه علیه ارتش مهاجم ناپلئون اول امپراطور. دلایل حمله عدم تمایل روسیه برای شرکت در محاصره قاره انگلستان بود. در آن زمان ، ناپلئون تقریباً تمام اروپا را غصب کرده بود.

تحت فشار نیروهای برتر دشمن ، نیروهای روسی به داخل کشور عقب نشینی کردند. نبرد عمومی نبرد در نزدیکی روستای بورودینو در 125 کیلومتری مسکو بود. این یک جنگ فرسایشی برای متجاوزان بود ، که تلفات زیادی از هر دو طرف داشت. و اگرچه روسها عقب نشینی کردند و مسکو را تسلیم کردند ، که این یک تصمیم استراتژیک فرماندهی بود ، نیروهای فرانسه برای حفظ مواضع خود بسیار خونریزی کردند.

جنگ میهنی 1812 با اطلاع فرمانده کل ارتش روسیه M.I.Kutuzov درباره شکست کامل دشمن در ماه دسامبر پایان یافت. شکست ناپلئون در این جنگ آغاز زوال حرفه وی بود.

برای سرزمین مادری!

در قرن 20 ، حمله خیانت آمیز آلمان آغاز جنگ بزرگ میهنی 1941-1945 بود. رهبری اتحاد جماهیر شوروی تا آخرین زمان معتقد بود که هیتلر جرأت نقض پیمان عدم تجاوز منعقد شده بین اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی شوروی و آلمان را ندارد. با این حال توافقات نقض شد.

درگیری ها قلمرو عظیمی را در بر گرفت. نیروهای شوروی در حال عقب نشینی بودند. در دسامبر 1941 ، یک رویداد مهم در نزدیکی مسکو رخ داد: نیروهای ارتش سرخ موفق شدند متجاوزان دشمن را متوقف و 250 کیلومتر عقب برانند. این یکی از بزرگترین نبردها در طول جنگ بزرگ میهنی بود ؛ بیش از 7 میلیون نفر در این نبرد شرکت کردند.

پیروزی در استالینگراد در سال 1943 لحظه تعیین کننده ای در این جنگ بود ، زمانی که نیروهای شوروی از دفاع به حمله حمله کردند. و در 9 مه 1945 ، عمل تسلیم آلمان در برلین امضا شد.

قیمت پیروزی

اگر نقشه های ناپلئون برای تحقیر و مقهور روسیه بود ، پس برنامه های هیتلر برای شکست کامل سرزمین شوروی بود. همانطور که تاریخ نشان داده است ، این جنگ برای آلمان برای نابودی ، برای مردم اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی - برای بقا بود.

در طول جنگ بزرگ میهنی ، ویرانی گسترده مردم شوروی رخ داد ، قساوتهایی که قبلاً شنیده نشده بودند ، وحشت آور بودند: نسل کشی مردم اسلاو ، یهود و کولی ها. آزمایشات غیرانسانی پزشکی بر روی زندانیان ؛ استفاده از خون کودکان برای انتقال به مجروحان آلمانی. وحشیگری سرزمینهای اشغالی محدودیتی نداشت.

شهرها و روستاها تخریب ، بمباران شد راه آهن و بنادر ، اما مردم تسلیم نشدند ، زیرا به عنوان یک غول واحد برای دفاع از سرزمین مادری قیام کرده اند. حتی کوچکترین شهرکها نیز مقاومت قهرمانانه نشان دادند. سال های جنگ میهنی وحشتناک ، وحشتناک بود ، اما در این جهنم شجاعت و نشکنندگی مردم متحد دولت بزرگ متولد و معتدل شد.

نتیجه

پیروزی ها در جنگ های بزرگ میهنی رویدادهایی در سطح بین المللی هستند. نه تنها دفاع از استقلال و آزادی دولت آنها ، بلکه همچنین آزادی سایر مردم از حاکمیت استبداد در معرض خطر بود. پیروزی های به دست آمده اعتبار کشور ما را در سطح جهانی بالا برده است - این کشور در حال تبدیل شدن به یکی از قدرتهای پیشرو است که باید مورد توجه قرار گیرد و مورد توجه قرار گیرد.

جنگ های میهنی صفحات دشواری از تاریخ هستند که نمی توان آنها را فراموش کرد. این خسارات به تعداد زیادی محاسبه می شود: تقریباً 42 میلیون نفر جان خود را از دست دادند - و این فقط در سالهای 1941-1945 است. چه تلفاتی در جنگ های دیگر ناشناخته مانده است.

جنگ میهنی 1812 در 12 ژوئن آغاز شد - در این روز ، نیروهای ناپلئون از رودخانه نمان عبور کردند و جنگ هایی را بین دو تاج فرانسه و روسی آغاز کردند. این جنگ تا 14 دسامبر 1812 به طول انجامید و اوج آن پیروزی کامل و بدون قید و شرط نیروهای روسی و متحدان بود. این صفحه با شکوهی در تاریخ روسیه است که ما با مراجعه به کتابهای درسی تاریخ رسمی روسیه و فرانسه و همچنین کتابهای کتاب شناسان ناپلئون ، اسکندر 1 و کوتوزوف که با جزئیات زیادی وقایع در آن لحظه را شرح می دهند ، در نظر خواهیم گرفت.

➤ ➤ ➤ ➤ ➤ ➤ ➤

آغاز جنگ

علل جنگ 1812

علل جنگ میهنی 1812 ، مانند سایر جنگهای تاریخ بشر ، باید از دو جنبه بررسی شود - علل ناشی از فرانسه و علل روسیه.

علل ناشی از فرانسه

فقط در طی چند سال ، ناپلئون دیدگاه خود را نسبت به روسیه کاملاً تغییر داد. اگر ، پس از روی کار آمدن ، نوشت که روسیه تنها متحد او است ، پس از سال 1812 روسیه به تهدیدی برای فرانسه تبدیل شده بود (آن را برای امپراتور در نظر بگیرید). این خود توسط الكساندر 1 تحریک شد. بنابراین ، به همین دلیل فرانسه در ژوئن 1812 به روسیه حمله كرد:

  1. نقض توافق نامه های تیلسیت: کاهش محاصره قاره. همانطور که می دانید دشمن اصلی فرانسه در آن زمان انگلیس بود که علیه آن محاصره سازماندهی شد. روسیه نیز در این امر مشارکت داشت ، اما در سال 1810 دولت قانونی را تصویب کرد که اجازه تجارت با انگلیس را از طریق واسطه ها می داد. در واقع ، این باعث شد كه این محاصره بی نتیجه باشد و این باعث كاهش برنامه های فرانسه شد.
  2. طردهای ازدواج پویا ناپلئون آرزو داشت که با دربار شاهنشاهی روسیه ازدواج کند تا "مسح خدا" شود. با این حال ، در سال 1808 از ازدواج با پرنسس کاترین محروم شد. در سال 1810 از ازدواج با پرنسس آنا محروم شد. در نتیجه ، در سال 1811 امپراطور فرانسه با یک پرنسس اتریشی ازدواج کرد.
  3. انتقال نیروهای روسی به مرز با لهستان در سال 1811. در نیمه اول سال 1811 ، الكساندر اول دستور داد كه 3 لشكر را به مرزهای لهستان منتقل كند ، از ترس قیام لهستان ، كه می تواند به سرزمین های روسیه منتقل شود. ناپلئون این مرحله را تجاوز و آمادگی برای جنگ بر سرزمین های لهستان قلمداد می کرد ، که در آن زمان تابع فرانسه بودند.

سربازها جنگ جدید ، دومین پشت سر هم ، لهستان آغاز می شود! اولی در تیلسیت به پایان رسید. در آنجا روسیه قول داد در جنگ با انگلیس متحد ابدی فرانسه باشد ، اما او قول خود را شکست. امپراطور روسیه نمی خواهد توضیحی در مورد اقدامات خود ارائه دهد تا زمانی که عقاب های فرانسه از راین عبور کنند. آیا آنها فکر می کنند که ما متفاوت شده ایم؟ آیا ما برندگان آسترلیتز نیستیم؟ روسیه یک انتخاب - شرم یا جنگ - به فرانسه ارائه کرد. انتخاب واضح است! بیایید جلو برویم ، از نمان عبور کنیم! دومین زوزه لهستانی برای سلاح های فرانسوی باشکوه خواهد بود. این یک پیام رسان را به نفوذ فاجعه بار روسیه در امور اروپا می آورد.

بنابراین جنگ فتح برای فرانسه آغاز شد.

دلایل روسیه

از طرف روسیه نیز دلایل خوبی برای شرکت در جنگ وجود داشت که معلوم شد این یک آزادی برای دولت است. دلایل اصلی موارد زیر است:

  1. خسارات زیادی از همه اقشار مردم در اثر قطع تجارت با انگلیس. نظرات مورخان در این مورد متفاوت است ، زیرا اعتقاد بر این است که این محاصره بر کل دولت تأثیرگذار نبوده ، بلکه منحصراً بر نخبگان آن تأثیر داشته است ، که در نتیجه عدم تجارت با انگلیس ، ضرر کرده است.
  2. قصد فرانسه برای بازآفرینی Rzeczpospolita. در سال 1807 ، ناپلئون دوكش ورشو را ایجاد كرد و درصدد بازآفرینی دولت باستان در اندازه واقعی آن بود. شاید این تنها در صورت تصرف اراضی غربی آن از روسیه بود.
  3. نقض صلح تیلسیت توسط ناپلئون. یکی از معیارهای اصلی امضای این توافق نامه این است که پروس باید از وجود نیروهای فرانسوی پاک شود ، اما این کار هرگز انجام نشد ، اگرچه اسکندر 1 دائماً این موضوع را یادآوری می کرد.

برای مدت طولانی فرانسه تلاش کرده است که استقلال روسیه را نقض کند. ما همیشه سعی می کردیم نرم و نرم باشیم ، بنابراین معتقدیم که تلاش او برای دستگیری را منحرف می کنیم. با تمام آرزوی خود برای حفظ صلح ، مجبوریم برای دفاع از سرزمین مادری نیرو جمع کنیم. هیچ فرصتی برای حل مسالمت آمیز درگیری با فرانسه وجود ندارد ، این بدان معنی است که فقط یک چیز باقی مانده است - دفاع از حقیقت ، دفاع از روسیه در برابر مهاجمان. من نیازی به یادآوری شجاعت به ژنرال ها و سربازان ندارم ، این در قلب ما است. خون پیروزها ، خون اسلاوها در رگهای ما جریان دارد. سربازها شما از کشور دفاع می کنید ، از دین دفاع می کنید ، از میهن دفاع می کنید. من با تو هستم. خدا با ماست.

توازن نیروها و وسایل در آغاز جنگ

عبور ناپلئون از آن طرف نیمن با حضور 450 هزار نفر در 12 ژوئن انجام شد. تا پایان ماه ، 200000 نفر دیگر به او پیوستند. با توجه به اینکه در آن زمان تلفات زیادی از طرف هر دو طرف وجود نداشته است ، بنابراین تعداد کل ارتش فرانسه در زمان آغاز جنگ در سال 1812 650 هزار سرباز بوده است. نمی توان گفت که فرانسوی ها 100٪ ارتش را تشکیل می دهند ، زیرا ارتش ترکیبی تقریباً تمام کشورهای اروپایی (فرانسه ، اتریش ، لهستان ، سوئیس ، ایتالیا ، پروس ، اسپانیا ، هلند) در کنار فرانسه جنگید. با این حال این فرانسوی ها بودند که اساس ارتش را تشکیل دادند. اینها سربازان اثبات شده ای بودند که با امپراطور خود پیروزی های زیادی کسب کردند.

روسیه پس از بسیج 590 هزار سرباز در اختیار داشت. در ابتدا ، ارتش 227 هزار نفر بود و آنها در سه جبهه تقسیم شدند:

  • شمال - ارتش اول. فرمانده - میخائیل بوگدانوویچ بارکلی دی تولی. جمعیت - 120 هزار نفر. آنها در شمال لیتوانی قرار داشتند و سن پترزبورگ را پوشانده بودند.
  • ارتش مرکزی - ارتش دوم. فرمانده - پیتر ایوانوویچ باگراسیون. جمعیت - 49 هزار نفر. آنها در جنوب لیتوانی واقع شده بودند و مسکو را می پوشاندند.
  • جنوب - ارتش سوم. فرمانده - الكساندر پتروویچ تورماسوف. جمعیت - 58 هزار نفر. آنها در Volhynia واقع شده بودند ، و حمله به کیف را پوشش می دادند.

همچنین در روسیه ، دسته های پارتیشی به طور فعال در حال فعالیت بودند که تعداد آنها به 400 هزار نفر رسید.

مرحله اول جنگ - حمله نیروهای ناپلئون (ژوئن-سپتامبر)

ساعت 6 صبح 12 ژوئن 1812 ، جنگ میهنی با ناپلئونی فرانسه برای روسیه آغاز شد. سپاهیان ناپلئون از نیمن عبور کرده و به سمت داخل کشور حرکت کردند. قرار بود جهت اصلی اعتصاب در مسکو باشد. خود فرمانده گفت که "اگر کیف را بگیرم ، پاهای روسها را بالا می آورم ، سن پترزبورگ را می گیرم ، گلو می گیرم ، اگر مسکو را بگیرم قلب روسیه را می زنم."


ارتش فرانسه به فرماندهی فرماندهان درخشان بدنبال نبردی عمومی بود و اینكه اسكندر 1 ارتش را به 3 جبهه تقسیم كرد بسیار در دست متجاوزان بود. با این حال ، در مرحله اولیه ، بارکلی دو تولی نقش تعیین کننده ای ایفا کرد ، وی دستور داد در جنگ با دشمن شرکت نکند و در داخل کشور عقب نشینی کند. این امر به منظور ترکیب نیروها و همچنین ایجاد ذخایر ضروری بود. با عقب نشینی ، روس ها همه چیز را نابود کردند - آنها گاو را کشتند ، آب را مسموم کردند ، مزارع را سوزاندند. به معنای واقعی کلمه ، فرانسوی ها از طریق خاکستر به جلو حرکت می کردند. بعداً ، ناپلئون شکایت داشت که مردم روسیه جنگی وحشتناک انجام می دهند و طبق قوانین رفتار نمی کنند.

جهت شمال

ناپلئون 32 هزار نفر را به رهبری ژنرال مک دونالد به سن پترزبورگ فرستاد. اولین شهر در این مسیر ریگا بود. طبق نقشه فرانسه ، مک دونالد قرار بود این شهر را تصرف کند. با ژنرال اودینوت (او 28 هزار نفر در اختیار داشت) ارتباط برقرار کنید و فراتر بروید.

دفاع از ریگا را ژنرال اسن با 18 هزار سرباز فرماندهی می کرد. او همه اطراف شهر را سوزاند و خود شهر نیز بسیار مستحکم شده بود. در این زمان مک دونالد دینابورگ را تصرف کرد (روسها با شروع جنگ شهر را ترک کردند) و اقدامات فعال دیگری انجام نداد. او پوچ بودن طوفان ریگا را درک کرد و منتظر آمدن توپخانه بود.

ژنرال اودینوت پولوتسک را اشغال کرد و از آنجا سعی کرد سپاهان ویتگنشتاین را از ارتش بارکلی دو تولی جدا کند. با این حال ، در 18 ژوئیه ، ویتگنشتاین ضربه ای غیرمنتظره به اودینوت وارد کرد ، که فقط توسط سپاه سن سیر که به موقع رسیده بود ، از شکست نجات یافت. در نتیجه ، تعادل حاصل شد و دیگر هیچ عملیات تهاجمی فعالی در جهت شمالی انجام نشد.

جهت جنوب

قرار بود ژنرال رانیر با ارتشی 22 هزار نفری در جهت جنوب عمل کند و ارتش ژنرال تورماسوف را مسدود کرده و از پیوستن آن به بقیه ارتش روسیه جلوگیری کند.

در 27 جولای ، تورماسوف شهر كوبرین را محاصره كرد ، جایی كه نیروهای اصلی رانیه در آنجا جمع شدند. فرانسوی ها یک شکست وحشتناک متحمل شدند - در این جنگ 5 هزار نفر در نبرد کشته شدند ، که فرانسوی ها را مجبور به عقب نشینی کرد. ناپلئون دریافت که جهت جنوب در جنگ میهنی 1812 در معرض خطر شکست قرار دارد. بنابراین ، او نیروهای ژنرال شوارتزنبرگ را که تعداد آنها 30 هزار نفر بود ، منتقل کرد. در نتیجه ، در 12 آگوست ، تورماسوف مجبور به عقب نشینی به لوتسک و دفاع در آنجا شد. در آینده ، فرانسوی ها اقدامات تهاجمی فعالی را در جهت جنوب انجام ندادند. وقایع اصلی در جهت مسکو اتفاق افتاد.

سیر حوادث شرکت تهاجمی

در تاریخ 26 ژوئن ، ارتش ژنرال باگراسیون از وایتبسک خارج شد ، وظیفه ای که اسکندر اول برای خسته کردن آنها با نیروهای اصلی دشمن به نبرد پرداخت. همه به پوچ بودن این ایده پی بردند ، اما سرانجام تا 17 ژوئیه امپراتور از این کار منصرف شد. سربازان شروع به عقب نشینی به اسمولنسک کردند.

در تاریخ 6 ژوئیه ، تعداد زیادی از نیروهای ناپلئون مشخص شد. برای جلوگیری از طولانی شدن جنگ میهنی ، الكساندر 1 فرمانی را درباره ایجاد شبه نظامیان امضا می كند. به معنای واقعی کلمه ، تمام ساکنان کشور در آن ثبت نام کرده اند - در کل حدود 400 هزار داوطلب وجود دارد.

در 22 ژوئیه ، ارتشهای باگریشن و بارکلی دی تولی در نزدیکی اسمولنسک متحد شدند. فرماندهی ارتش ترکیبی را بارکلی دو تولی بر عهده گرفت که 130 هزار سرباز در اختیار داشت ، در حالی که پیشتاز ارتش فرانسه متشکل از 150 هزار سرباز بود.


در تاریخ 25 ژوئیه ، شورای جنگی در اسمولنسک برگزار شد که در آن بحث پذیرش نبرد به منظور آغاز ضد حمله و شکست ناپلئون با یک ضربه مطرح شد. اما بارکلی علیه این ایده صحبت کرد و متوجه شد که نبرد علنی با دشمن ، یک استراتژیست و تاکتیکین درخشان ، می تواند منجر به یک شکست بزرگ شود. در نتیجه ، ایده تهاجمی اجرا نشد. تصمیم گرفته شد بیشتر عقب نشینی کنیم - به مسکو.

در تاریخ 26 ژوئیه ، عقب نشینی نیروها آغاز شد ، ژنرال نئرووفسکی که قرار بود آنها را تحت پوشش قرار دهد ، دهکده کراسنو را اشغال کند و بدین ترتیب دور زدن اسمولنسک برای ناپلئون بسته شود.

در تاریخ 2 آگوست ، مورات با یک سپاه سواره سعی در دفاع از نرووفسکی را داشت ، اما نتیجه ای نداشت. در مجموع ، بیش از 40 حمله با کمک سواره نظام انجام شد ، اما آنها در رسیدن به مطلوب موفق نبودند.

5 آگوست یکی از تاریخ های مهم در جنگ میهنی 1812 است. ناپلئون حمله به اسمولنسک را آغاز کرد و شب حومه را تصرف کرد. با این حال ، شب او را از شهر بیرون کردند و ارتش روسیه به عقب نشینی گسترده خود از شهر ادامه داد. این باعث طوفان نارضایتی در میان سربازان شد. آنها معتقد بودند که اگر موفق شوند فرانسوی ها را از اسمولنسک بیرون بیاورند ، لازم است که آنجا را نابود کنند. آنها باركلی را به بزدلی متهم كردند ، اما ژنرال فقط یك نقشه را اجرا كرد - برای خنثی كردن دشمن و نبردی سرنوشت ساز هنگامی كه توازن نیروها در كنار روسیه بود. در این زمان ، فرانسوی ها از همه برتری برخوردار بودند.

در 17 آگوست ، میخائیل ایلاریونوویچ کوتوزوف وارد ارتش شد و فرماندهی را به عهده گرفت. این نامزدی س questionsالاتی را ایجاد نکرد ، زیرا کوتوزوف (شاگرد سووروف) بسیار مورد احترام بود و پس از مرگ سووروف بهترین فرمانده روس محسوب می شد. با ورود به ارتش ، فرمانده کل قوا جدید نوشت که هنوز تصمیم نگرفته است که چه اقدامی انجام دهد: "این سوال هنوز حل نشده است - یا از دست دادن ارتش ، یا تسلیم مسکو."

در تاریخ 26 آگوست ، نبرد بورودینو رخ داد. نتیجه آن هنوز سوالات و اختلافات زیادی را ایجاد می کند ، اما در آن زمان بازنده ای وجود نداشت. هر فرمانده مشکلات خود را حل می کرد: ناپلئون راه خود را به مسکو باز کرد (قلب روسیه ، همانطور که خود امپراطور فرانسه نوشت) ، و کوتوزوف توانست خسارات زیادی به دشمن وارد کند ، و بدین ترتیب نقطه عطف اولیه در جنگ 1812 باشد.

اول سپتامبر یک روز قابل توجه است که در همه کتابهای درسی تاریخ شرح داده شده است. شورای جنگ در فیلی ، نزدیک مسکو برگزار شد. کوتوزوف ژنرال های خود را جمع کرد تا تصمیم بگیرد که در مرحله بعد چه کاری انجام دهد. تنها دو راه وجود داشت: عقب نشینی و تسلیم مسکو ، یا بعد از بورودینو برای سازماندهی نبرد عمومی دوم. بیشتر ژنرال ها ، بر روی موج موفقیت ، خواستار نبرد بودند تا در کمترین زمان ممکن ناپلئون را شکست دهند. خود کوتوزوف و بارکلی دو تولی با این پیشرفت وقایع مخالفت کردند. شورای نظامی در فیلی با عبارت کوتوزوف پایان یافت: "تا زمانی که ارتش وجود داشته باشد ، امید وجود دارد. ما ارتش نزدیک مسکو را از دست خواهیم داد - نه تنها پایتخت باستان ، بلکه کل روسیه را از دست خواهیم داد. "

2 سپتامبر - به دنبال نتایج شورای نظامی ژنرال ها ، که در فیلی برگزار شد ، تصمیم گرفته شد که ترک پایتخت باستان ضروری باشد. ارتش روسیه عقب نشینی کرد و مسکو خود ، طبق بسیاری از منابع ، قبل از ورود ناپلئون ، مورد غارت وحشتناک قرار گرفت. با این حال ، این حتی مسئله اصلی نیست. با عقب نشینی ، ارتش روسیه شهر را به آتش کشید. مسکو چوبی تقریباً به سه چهارم سوخت. مهمترین چیز این است که به معنای واقعی کلمه تمام فروشگاه های مواد غذایی نابود شدند. دلایل آتش سوزی مسکو در این واقعیت است که فرانسوی ها چیزی به دست نیاورده اند که دشمنان بتوانند برای غذا ، جابجایی یا جنبه های دیگر استفاده کنند. در نتیجه ، نیروهای متجاوز در موقعیت بسیار نامطلوبی قرار گرفتند.

مرحله دوم جنگ - عقب نشینی ناپلئون (اکتبر - دسامبر)

ناپلئون پس از اشغال مسكو ، مأموریت خود را به اتمام رساند. بعداً كتابشناسان این فرمانده نوشتند كه او وفادار است - از دست دادن مركز تاریخی روسیه روح پیروزمندانه را می شكند و رهبران كشور مجبور شدند با درخواست صلح نزد وی بیایند. اما این اتفاق نیفتاد. کوتوزوف با ارتشی در 80 کیلومتری مسکو در تاروتین مستقر بود و منتظر ماند تا ارتش دشمن ، از تجهیزات عادی محروم شود ، ضعیف شود و خود یک تغییر اساسی در جنگ میهنی ایجاد کند. خود امپراطور فرانسه بدون انتظار برای پیشنهاد صلح از روسیه ، ابتکار عمل را به دست گرفت.


آرزوی ناپلئون برای صلح

طبق برنامه اولیه ناپلئون ، تصرف مسکو برای تعیین نقشی تعیین کننده بود. در اینجا امکان استقرار جایگاه مناسبی وجود داشت ، از جمله برای سفر به سن پترزبورگ ، پایتخت روسیه. با این حال ، تاخیر در حرکت در اطراف روسیه و قهرمانی مردم ، که به معنای واقعی کلمه برای هر قطعه زمین جنگیدند ، عملا این طرح را خنثی کرد. از این گذشته ، سفر به شمال روسیه در زمستان برای ارتش فرانسه با مواد غذایی نامنظم واقعاً برابر با مرگ بود. این موضوع در اواخر ماه سپتامبر که هوا سردتر شد ، مشخص شد. متعاقباً ، ناپلئون در زندگینامه خود نوشت كه بزرگترین اشتباه او لشكركشی علیه مسكو و ماهی كه در آنجا گذراند بود.

امپراطور و فرمانده فرانسوی که متوجه سنگینی اوضاع خود شد ، تصمیم گرفت با امضای پیمان صلح با او به جنگ میهنی روسیه پایان دهد. سه تلاش وجود داشت:

  1. 18 سپتامبر از طریق ژنرال توتولمین ، پیامی به اسكندر 1 منتقل شد ، كه می گوید ناپلئون امپراطور روسیه را گرامی می دارد و به او پیشنهاد صلح می دهد. روسیه فقط موظف است خاک لیتوانی را رها کند و دوباره به محاصره قاره برگردد.
  2. 20 سپتامبر اسکندر اول نامه دوم را با پیشنهاد صلح از ناپلئون دریافت کرد. شرایط ارائه شده مانند گذشته است. امپراطور روسیه به این پیام ها پاسخ نداد.
  3. چهارم مهر ناامیدی اوضاع منجر به این واقعیت شد که ناپلئون به معنای واقعی کلمه خواهان صلح بود. این همان چیزی است که او برای الکساندر 1 می نویسد (به گفته مورخ مشهور فرانسوی اف. سگور): "من به صلح احتیاج دارم ، به آن احتیاج دارم ، مهم نیست ، فقط باعث حفظ عزت می شود." این پیشنهاد به کوتوزوف تحویل داده شد ، اما امپراطور فرانسه پاسخی دریافت نکرد.

عقب نشینی ارتش فرانسه در پاییز و زمستان 1812

برای ناپلئون آشکار شد که او قادر به امضای پیمان صلح با روسیه نیست و احمقانه ماندن در زمستان در مسکو بود که روس ها عقب نشینی کردند و آن را سوزاندند. علاوه بر این ، ماندن در اینجا غیرممکن بود ، زیرا حملات مداوم شبه نظامیان آسیب زیادی به ارتش وارد کرد. بنابراین ، در طی یک ماه ، در حالی که ارتش فرانسه در مسکو بود ، تعداد آنها 30 هزار نفر کاهش یافت. در نتیجه ، تصمیم به عقب نشینی شد.

در 7 اکتبر ، مقدمات عقب نشینی ارتش فرانسه آغاز شد. یکی از دستورات در این زمینه منفجر کردن کرملین بود. خوشبختانه این سرمایه گذاری ناموفق بود. مورخان روسی دلیل این امر را این واقعیت می دانند که به دلیل رطوبت زیاد ، فتیله ها خیس و از کار افتاده اند.

در 19 اکتبر ، ارتش ناپلئون شروع به عقب نشینی از مسکو کرد. هدف از این عقب نشینی رسیدن به اسمولنسک بود ، زیرا این شهر تنها شهر مهم نزدیک بود که دارای منابع غذایی قابل توجهی بود. جاده از کالوگا می گذشت ، اما کوتوزوف این مسیر را مسدود کرد. حالا این مزیت از طرف ارتش روسیه بود ، بنابراین ناپلئون تصمیم گرفت که دور بزند. با این حال ، کوتوزوف این مانور را پیش بینی کرد و در Maloyaroslavets با ارتش دشمن روبرو شد.

در 24 اکتبر ، نبرد Maloyaroslavets رخ داد. در طول روز ، این شهر کوچک 8 بار از یک طرف به آن طرف عبور می کرد. در آخرین مرحله نبرد ، کوتوزوف موفق شد مواضع مستحکم را اشغال کند و ناپلئون جرات حمله به آنها را نداشت ، زیرا برتری عددی قبلاً در کنار ارتش روسیه بود. در نتیجه ، نقشه های فرانسوی ها خنثی شد و آنها مجبور شدند در امتداد همان جاده ای که به مسکو رفتند ، به اسمولنسک عقب نشینی کنند. این در حال حاضر زمین سوخته بود - بدون غذا و آب.

عقب نشینی ناپلئون با خسارات سنگینی همراه بود. در واقع ، علاوه بر درگیری با ارتش کوتوزوف ، ما همچنین باید با دسته های پارتیشانی که روزانه به دشمن ، به ویژه واحدهای عقب آن حمله می کردند ، مقابله کنیم. ضررهای ناپلئون وحشتناک بود. در 9 نوامبر ، او موفق شد اسمولنسک را به تصرف خود درآورد ، اما این امر تغییری اساسی در روند جنگ ایجاد نکرد. عملاً غذایی در شهر وجود نداشت و سازماندهی یک دفاع قابل اعتماد امکان پذیر نبود. در نتیجه ، ارتش تقریباً مورد حملات شبه نظامیان و میهن پرستان محلی قرار گرفت. بنابراین ، ناپلئون 4 روز در Smolensk ماند و تصمیم به عقب نشینی بیشتر گرفت.

عبور از رودخانه برزینا


فرانسوی ها برای عبور از رودخانه و عبور از رودخانه Neman به سمت رودخانه Berezina (در بلاروس امروزی) در حرکت بودند. اما در 16 نوامبر ، ژنرال چیچاگوف شهر بوریسوف را که در Berezina واقع شده است ، تصرف کرد. موقعیت ناپلئون فاجعه بار شد - از آنجا که او را محاصره کرده بودند ، برای اولین بار فرصتی برای دستگیری فعال بود.

در 25 نوامبر ، به دستور ناپلئون ، ارتش فرانسه شروع به تقلید از گذرگاه جنوب بوریسوف کرد. چیچاگوف این مانور را خریداری کرد و انتقال نیروها را آغاز کرد. در آن لحظه ، فرانسوی ها دو پل از آن طرف Berezina ساختند و عبور از 26 تا 27 نوامبر را آغاز کردند. فقط در تاریخ 28 نوامبر ، چیچاگوف به اشتباه خود پی برد و سعی کرد با ارتش فرانسه نبرد کند ، اما دیگر خیلی دیر بود - عبور و مرور به پایان رسید ، البته با از دست دادن تعداد زیادی از انسانها. هنگام عبور از برزینا ، 21 هزار فرانسوی جان خود را از دست دادند! "ارتش بزرگ" اکنون تنها 9 هزار سرباز داشت که بیشتر آنها از قبل توانایی جنگیدن را نداشتند.

در این گذرگاه بود که یخبندانهای غیرمعمول شدید به راه افتادند ، امپراطور فرانسه برای توجیه خسارات زیاد به آن اشاره کرد. در بیست و نهمین بولتن که در یکی از روزنامه های فرانسه به چاپ رسیده بود ، گفته شده بود که هوا تا 10 نوامبر عادی است ، اما پس از آن سرمای بسیار شدید فرا رسید ، هیچ کس آمادگی آن را نداشت.

عبور از نعمان (از روسیه به فرانسه)

عبور از برزینا نشان داد که مبارزات روسی ناپلئون به پایان رسیده است - او در سال 1812 جنگ میهنی را در روسیه از دست داد. سپس امپراطور تصمیم گرفت که ماندن بیشتر او در ارتش منطقی نباشد و در 5 دسامبر نیروهای خود را ترک کرد و به سمت پاریس حرکت کرد.

در 16 دسامبر ، در کونو ، ارتش فرانسه از نیمن عبور کرد و خاک روسیه را ترک کرد. جمعیت آن فقط 1600 نفر بود. ارتش شکست ناپذیر ، که باعث ترس در سراسر اروپا می شد ، در کمتر از 6 ماه تقریبا توسط ارتش کوتوزوف نابود شد.

در زیر نمایش گرافیکی عقب نشینی ناپلئون بر روی نقشه آمده است.

نتایج جنگ میهنی 1812

جنگ میهنی روسیه با ناپلئون برای همه کشورهای شرکت کننده در درگیری از اهمیت زیادی برخوردار بود. عمدتا به لطف این وقایع ، سلطه غیرقابل تقسیم انگلیس در اروپا امکان پذیر شد. کوتوزوف چنین تحولی را پیش بینی می کرد ، وی پس از فرار ارتش فرانسه در ماه دسامبر ، گزارشی را به اسکندر 1 ارسال کرد و در آنجا به حاکم توضیح داد که جنگ باید فوراً خاتمه یابد ، و تعقیب دشمن و آزادی اروپا در خدمت تقویت قدرت انگلیس خواهد بود. اما اسکندر به توصیه فرمانده خود توجه نکرد و خیلی زود سفر به خارج از کشور را آغاز کرد.

دلایل شکست ناپلئون در جنگ

با تعیین دلایل اصلی شکست ارتش ناپلئونی ، لازم است که در مورد مهمترین چیزهایی صحبت کنیم که اغلب توسط مورخان استفاده می شود:

  • اشتباه استراتژیک امپراطور فرانسه ، که 30 روز در مسکو نشست و با التماس برای نتیجه گیری صلح در انتظار نمایندگان اسکندر اول بود. در نتیجه ، هرچه سردتر می شد و مواد اولیه آن تمام می شد ، و حملات مداوم جنبش های حزبی نقطه عطفی در جنگ بود.
  • اتحاد مردم روسیه. طبق معمول ، اسلاوها در برابر خطرات بزرگ به راه می افتند. این بار این بود. به عنوان مثال ، لیون مورخ می نویسد که دلیل اصلی شکست فرانسه در ماهیت گسترده جنگ است. همه برای روس ها - چه زنان و چه کودکان - جنگیدند. و همه اینها از نظر ایدئولوژیک بود که باعث شد روحیه ارتش بسیار قوی شود. امپراطور فرانسه او را نشکست.
  • بی میلی ژنرال های روسی از پذیرش نبردی سرنوشت ساز. اکثر مورخان این موضوع را فراموش می کنند ، اما اگر ارتش بگراتیون در آغاز جنگ یک نبرد عمومی را بپذیرد ، همانطور که اسکندر 1 واقعاً می خواست ، سرنوشت ارتش چه بود؟ 60 هزار ارتش باگراسیون در برابر 400 هزار ارتش متجاوز. این یک پیروزی بی قید و شرط است و پس از آن آنها به سختی وقت بهبودی خواهند داشت. بنابراین ، مردم روسیه باید از بارکلی دو توللی ، که با تصمیم خود ، دستور عقب نشینی و اتحاد ارتش را صادر کرد ، سپاسگزاری کنند.
  • نبوغ کوتوزوف. ژنرال روسی که توسط سووروف کاملاً آموزش دیده بود ، اجازه یک حساب غلط تاکتیکی را نداد. قابل توجه است که کوتوزوف هرگز موفق به شکست دشمن خود نشد ، اما موفق شد از نظر تاکتیکی و استراتژیک در جنگ میهنی پیروز شود.
  • جنرال فراست بهانه می شود. به خاطر انصاف ، باید گفت که یخبندان هیچ تأثیر قابل توجهی در نتیجه نهایی نداشته است ، زیرا در زمان آغاز یخبندان های غیرطبیعی (اواسط ماه نوامبر) نتیجه رویارویی تصمیم گرفته شد - ارتش بزرگ نابود شد.

تاریخ انتشار یا به روزرسانی 01.11.2017

جنگ های میهنی در تاریخ روسیه.

هر ماه ژوئن برای ما ، روس ها ، بوی دود باروت ، آتش سوزی بیشتر از بوته های گلدار و عطر عسل از آهک است. حافظه ژنتیکی مردم برای همیشه ژوئن را با دو وحشتناک ترین حمله خارجی به سرزمین ما پیوند داد. کل کشور در 22 ژوئن ، روز یادآوری منجمد می شود ، زمانی که ما سر خود را در برابر کسانی که بدون شکم خود از استقلال میهن دفاع می کنند ، خم می کنیم.

تاریخچه این دو جنگ بزرگ به ما چه می آموزد؟ اشتراک آنها چیست و چه تفاوتی دارند؟ عواقب آنها چیست: فوری و دور؟ چرا فقط ما این جنگ ها را میهن پرستانه می نامیم - این اصطلاح در غرب شناخته شده نیست و شما ترجمه آن را در هیچ فرهنگ لغتی پیدا نخواهید کرد.

حمله به ارتش ناپلئون بناپارت در 24 ژوئن 1812 آغاز شد و نیروهای آلمان هیتلری در 22 ژوئن 1941 مرزهای ما را عبور دادند ، تقریباً روز به روز ، هر دو بار در سحر. ناپلئون اول و آدولف هیتلر به طور یکسان معتقد بودند که این بهترین روز برای حمله به روسیه است. ساعات روشنایی روز طولانی ترین ، جاده ها خشک ، مناسب برای راهپیمایی های سریع هستند ، زمان کافی قبل از سرمای زمستان وجود دارد تا کمپین را در چند ماه به پایان برسانید. "حمله رعد اسا" (حمله رعد اسا) به هر دو استراتژیست اشاره کرد.

ناپلئون اول ، مانند هیتلر ، در زمان آغاز مبارزات خود علیه روسیه ، بدون شک برجسته ترین و موفق ترین سیاستمداران جهان بود ، جایی که اروپا مرکز اصلی و غالب بود. اکنون برای ما مهم نیست که ناپلئون ، با تلاش مدافعان خود ، همچنان یک شخصیت بزرگ سیاسی قلمداد شود و هیتلر به شخصیت بد تبدیل شد. برای ما ، آنها هر دو جنایتکاری هستند که خواهان مرگ دولت روسیه و بردگی مردم روسیه بودند. قبل از تجاوز به روسیه ، تمام قاره اروپا فروتنانه در زیر پای این فاتحان قرار گرفت.

هر دو جنگ جهانی جنگ بین دو کشور نبود. آنها نبردهای جبهه ای کل اروپای غربی متحد با روسیه بودند. در ارتش بزرگ ناپلئون ، فقط نیمی از سربازان و افسران فرانسوی بودند ، بقیه از سایر کشورهای اروپایی بودند. درک این نکته دشوار است که کشورهایی مانند اتریش و پروس که روس ها برای استقلال آنها خون در مزارع آسترلیتز ، نزدیک فریدلند و پروسیش الائو ریختند ، 50 هزار سرباز را برای بناپارت فراهم کردند تا به روسیه بروند و تأمین تجهیزات ارتش او را بر عهده گرفتند.

و هیتلر ایتالیایی ها ، فنلاندی ها ، رومانیایی ها ، مجارها ، اسپانیایی ها ("لشکر آبی") و "سوئدی های مختلف دیگر" را تحت عنوان یگان ها و تشکیلات داوطلب به مرزهای ما آورد.

تنها "متحد" رسمی روسیه - انگلیس - مثل همیشه در جزیره خود در به اصطلاح "انزوای درخشان" نشسته و منتظر پایان درگیری دو عظیم است.

در هر دو جنگ جهانی ، عامل تعیین کننده پیروزی مردم روسیه (به معنای وسیع کلمه) بود ، آمادگی آنها برای تحمل مشکلات عظیم و غلبه بر موانع به قیمت فشار روحی باورنکردنی. ال. تولستوی در "جنگ و صلح" در مورد "باشگاه جنگ مردم" صحبت کرد. استالین همین ایده را در نان تست معروف به مردم روسیه در یک مهمانی به افتخار فرماندهان جبهه در سال 1945 بیان کرد. در همه شکست ها (سیاسی یا نظامی) ، ما به راحتی می توانیم اشتباهات و اشتباهات افراد خاص را پیدا کنیم و ببینیم ، اما به طور کلی مردم شایسته بزرگ بودن هستند پیروزی ها البته ، بی اندازه بودن فضای جغرافیایی ، و آب و هوای سخت برای تازه واردان و خارج از جاده غیرمعمول برای آنها به ما کمک کرد. حق با سیاستمدار آلمانی بیسمارک بود که گفت: "روسیه عالی است: هرچه بیشتر بخورید ، بیشتر هم می شود!"

هر دو جنگ جهانی به همین ترتیب به پایان رسید: نیروهای روسی با غلبه بر فاتحان ، در خیابان های پایتخت خود رژه رفتند. هیتلر خودکشی کرد ، ناپلئون به جزیره البا تبعید شد. در نتیجه این پیروزی ها ، روسیه به یک قدرت تأثیرگذار جهانی تبدیل شده است.

در اروپا ، صلح و امنیت پس از جنگ توسط اتحادیه مقدس سلطنت های اروپایی تضمین شد ، که در میان آنها امپراطور الکساندر اول موقعیت مسلط غالب را داشت. در سال 1945 ، سازمان ملل و شورای امنیت ، حفظ نظم مسالمت آمیز پس از جنگ را به عهده خود گرفتند. روسیه (اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی اتحادیه جماهیر شوروی) با حق وتو به عضویت دائمی شورای امنیت درآمد.

اما با وجود همه شباهت های گوناگون در جنگ های میهنی که تجربه کرده ایم ، نباید تفاوت های جدی بین آنها را فراموش کنیم. اغلب اوقات ، کلیشه های تبلیغاتی که در سر رسانه ها کوبیده می شوند ، حقیقت تاریخی را تحریف می کنند. من به خوبی به یاد دارم که چگونه روزنامه نگاران ، که می خواستند هیتلر را تحقیر کنند ، نوشتند که "در مقایسه با ناپلئون چیزی جز یک بچه گربه در کنار شیر نیست". تا به امروز ، فیورر به عنوان یک دیوانه اهریمنی ، ظالم ، اما تنگ نظر ارائه شده است. اما چگونه یک انسان عاقل می تواند برای خود توضیح دهد که جنگ میهنی 1812 در 6 ماه پایان یافت و جنگ بزرگ میهنی تقریباً 8 برابر بیشتر ، تقریباً چهار سال به طول انجامید.

چرا ما در جنگ با ناپلئون 210 هزار سرباز و شبه نظامی را از دست دادیم و برای پیروزی بر انبوه هیتلر ما جان 25-27 میلیون نفر را پرداخت کردیم. چگونه اتفاق افتاد که در پاریس در سال 1812 با استقبال گل از قزاقهای ما روبرو شد ، و در برلین محاصره شده و محکوم به فنا در سال 1945 ، جوانان پانزده ساله تانکهای ما را با "کارتریج فاوست" از زیرزمین ها زدند. نقاشی بدوی از هیتلر غیرممکن است و از این طریق ارزش پیروزی بزرگ ما را نادیده می گیرد.

شعار اصلی جنگ میهنی 1812 "برای خدا ، تزار و میهن بود!" در جنگ جهانی دوم این شعار به صدا درآمد: "برای سرزمین مادری! برای استالین! " در سالهای 1941-1945 جایی برای خدا نبود. یک سرباز ارتش سرخ ملحد و یک سرباز ارتدوکس روسی از نظر مقاومت اخلاقی و اخلاقی و توانایی جنگی تفاوت چشمگیری با یکدیگر دارند. این اعتقاد که مرگ در نبرد با دشمن مرحله آخر وجود نیست ، بلکه تنها انتقال به زندگی ابدی در پادشاهی آسمان است ، روح جنگجو را تقویت می کند. در نیمه دوم جنگ بزرگ میهنی ، مقامات معنای کلمات A. Suvorov را فهمیدند: "ما روس هستیم. خدا با ماست!"

نقش ارتدکس در جنگ 1812 نیز توسط بناهای یادبودی که به افتخار پیروزی بر ناپلئون برپا داشتند تأکید شد. کلیساهای اصلی کلیسای جامع مسیح ناجی در مسکو و ستون الکساندر در میدان قصر در سن پترزبورگ بودند که با شکل فرشته ای که صلیبی در دستان اوست ، تاج گذاری کرده اند. لازم به یادآوری است که طبق متن امپراتور الكساندر اول ، این جشن میلاد مسیح بود كه به روز پیروزی تبدیل شد و تا سال 1917 به این ترتیب جشن گرفته می شد. متأسفانه ، پیروزی های روسیه در جنگ های میهنی ، پیامدهای منفی مشابهی را برای کشور ما به همراه داشت. اروپا نسبت به افزایش شدید اقتدار و وزن سیاسی روسیه محتاط و مشکوک شده است. در هر دو مورد ، نوعی جنگ سرد آغاز شد. در قرن نوزدهم ، این شخصیت از افتضاحات ادبی متعددی برخوردار بود.

در فرانسه ، در سال 1825 ، کتاب A. Rabbet "بررسی تاریخ روسیه" ظاهر شد ، جایی که نه تنها تاریخ ما ، بلکه صفات ملی مردم روسیه نیز مورد تحقیر قرار گرفت. دو سال بعد ، كتابی با عنوان "شش ماه در روسیه" از یك ژاك آنچلو منتشر شد كه درباره ناتوانی ما در مدیریت مستقل ، بربریت روس ها و غیره صحبت می كرد. ارتش ترکیه ، به اسارت روسها درآمد و مدتی را در روسیه گذراند. با جریانهای جعلی دروغین و دروغین علیه ارتش ما سقوط کرد. جالب است که افسر روسی یاکوف تولستوی ، که در آن زمان در فرانسه بود ، نه تنها تهمت زن را علناً افشا کرد ، بلکه او را به یک دوئل نیز دعوت کرد ، که وی ناجوانمردانه امتناع کرد.

تاریخچه جنگ سرد که در فوریه 1946 توسط وینستون چرچیل در سخنرانی خود در شهر فولتون آمریکا اعلام شد ، کاملاً مشهور است. این خود را به جنگ ادبی و روزنامه نگاری محدود نکرد ، بلکه به اقتصاد ، روابط انسانی و غیره سرایت کرد. "پرده ای آهنین" در سراسر کشور ما برافراشته شد - اتفاقاً این اصطلاح در غرب ایجاد شد.

سرخوشی پیروزمندانه و افزایش شدید وضعیت روسیه در جهان پس از جنگ های میهنی تا حدودی به رشد احساسات محافظه کارانه در جامعه کمک کرد. در اروپای غربی ، تحول سیستم سیاسی در دوره پس از ناپلئون با دموکراتیزه کردن ، تبدیل سلطنت های مطلق به حکومت های مشروطه مشخص می شود. در روسیه ، این روند متوقف شد ، به ویژه پس از سخنرانی Decembrists در 1825. علاوه بر این ، ارتش روسیه بارها و بارها به عنوان ابزاری برای سرکوب شورش های انقلابی در اروپا عمل کرده است. نیروهای ما به فرماندهی فیلد مارشال I. پاسکویچ در سال 1830 تشکیلات نظامی شورشیان لهستان را شکست دادند و در سال 1848 به درخواست فرانتس ژوزف امپراتور اتریش شورشیان مجارستان را شکست دادند که اتریشی ها به تنهایی نمی توانستند از پس آن برآیند.

روسیه (اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی شوروی) پس از جنگ بزرگ میهنی به همان نیروی محافظه کار در کشورهای اروپای شرقی و مرکزی تبدیل شد. سرکوب قیام برلین در سال 1953 ، شکست شورش در مجارستان در سال 1956 - عملیاتی که توسط نیروهای متحد پیمان ورشو در سال 1968-1969 انجام شد. برای جلوگیری از فروپاشی سیستم سوسیالیستی در آن کشور ، از شورش در چکسلواکی جلوگیری شد.

رکود سیاسی و اجتماعی که پس از جنگهای میهنی پیروزمندانه شکل گرفت ، ناگزیر به رکود علمی ، فنی و اقتصادی تبدیل شد. محافظه کاری به ویژه در تولید ، در تکامل ابزار خطرناک است. چگونه نمی توان همزمان "لفتی" جاودانه N. Leskov را یادآوری کرد ، که دقیقاً پس از جنگ با ناپلئون به انگلیس سفر کرد و طبق تجربه "Aglitsky" دستور داد تمیز کردن لوله های تفنگ را با پودر آجر متوقف کند ، زیرا این باعث گسترش بیشتر بشکه و دامنه پرواز گلوله می شود و هدف گیری به شدت افت می کند.

ما از شناخت این واقعیت که ما با چنین سلاحهایی وارد جنگ میهنی 1812 شدیم که به هیچ وجه از سلاحهای ارتش ناپلئون پایین نبوده و از برخی جهات خصوصاً در توپخانه برتر بود ، دور نخواهیم شد. اما 40 سال بعد ، در جنگ کریمه ، با دشمنی روبرو شدیم که بهتر از ارتش روسیه مسلح بود. ناوگان قایقرانی ما دیگر برای نبردهای دریایی مناسب نبود ، ارتشهای انگلیس و فرانسه به اسلحه های تفنگدار ("اتصالات") مجهز بودند و سربازان ما بیشتر اسلحه هایی با حفره صاف از مدلهای قدیمی داشتند. شکست شرم آور ما را مجبور کرد که اصلاحات در شخصیت اجتماعی (لغو رعیت) و نظامی را جدی بگیریم.

وضعیت مشابهی پس از پیروزی 1945 ایجاد شد. ما جنگ پیشرفته میهنی را با پیشرفته ترین سلاح های آن زمان خاتمه دادیم. اتحاد جماهیر شوروی شوروی بهترین تانک جهان را ایجاد کرد - T-34 ، هواپیمای جنگنده عالی ، توپ موشکی ، اسلحه کلاشینکف و غیره. اما پس از سالها رکود ، نیروهای شوروی در افغانستان دیگر سلاحی نداشتند که مطابق با الزامات جنگ مدرن باشد. آنها مقابله الکترونیکی نداشتند ، ما از موشکهای ضد هوایی قابل حمل متحمل خسارات زیادی شدیم ، نیروهای زرهی برای نبرد با گروههای مجاهدین مناسب نبودند.

تمام این کاستی ها در سال های جنگ های چچن کاملاً نمایان شد. همه ناظران مستقل متذکر می شوند که تسلیحات ارتش روسیه عمدتاً تجهیزات قدیمی دهه 60-70 قرن گذشته است. انواع مدرن سلاح در نسخه های قطعه ای موجود است و به طور کلی بر اثربخشی جنگی نیروهای مسلح تأثیری ندارد. روسیه که هرگز در خارج از کشور سلاح نخریده است ، در فرانسه کشتی ، زرهی در ایتالیا و تجهیزات در کشورهای دیگر خریداری می کند.

این تصور ایجاد می شود که رهبران سیاسی روسیه در قرن 19 و 20 به نظر نمی رسد که از نظر استراتژیک به اندازه کافی سستی داشته باشند تا نتایج جنگ های میهنی پیروز را به درستی ارزیابی کنند ، نسبت به یک زمان نسبتاً کوتاه تاریخی مزایای سیاسی زیادی را از دست داده و برای مقابله با چالش های جدید زمان آماده نیستند. به عنوان یک روسی ، من شرمسارم که می فهمم فرانسه ناپلئونی شکست خورده ، 40 سال بعد ، روسیه را در جنگ کریمه شکست داد و شرایط تحقیرآمیز صلح پاریس را به ما دیکته کرد. اما بسیاری از مورخان نظامی از جنگ جنگ کریمه خجالت می کشند ، آنها آن را یک عملیات ساده فرود می دانند. و حتی تلخ تر این است که دریابیم پس از این همه فداکاری و پیروزی بزرگ در سال 1945 ، 45 سال بعد ، کشور من کمک های انسانی تحقیرآمیزی از آلمان دریافت کرد تا جمعیت خود را از گرسنگی نجات دهد.

تناقض این است که مردم روسیه ، در جنگهای شکست ناپذیر ، در یک زندگی مسالمت آمیز ، در رقابت مسالمت آمیز با مخالفان دیروز خود ، شکست های مهلکی را متحمل می شوند. مردم به هیچ وجه مقصر این ناکامی ها نیستند ، اما تقاضای سیاستمداران باید متفاوت باشد.

چندی پیش من فرصتی پیدا کردم تا با مواد مربوط به مراقبت های پزشکی از افراد اول دولت روسیه آشنا شوم. شگفت آور بود که در پرونده پزشکی شخصی امپراتور نیکلاس اول ، در گذشته های دور قبل از انقلاب ، ورق هایی در مورد روزهای گذشته زندگی امپراطور. همین امر باعث گمانه زنی های زیادی در مورد دلایل مرگ وی شد. گزینه عزیمت داوطلبانه امپراطور از زندگی تحت تأثیر شکستها در جنگ کریمه منتفی نبود. اکنون هیچ کس نمی تواند معمای ورقه های پاره شده را حل کند.

سیاستمداران مقصر تخریب روسیه تاریخی ، در درجه اول م. گورباچف \u200b\u200bو ب. یلتسین ، خسته کننده در مورد سهم تاریخی خود در نوسازی کشور تکرار کردند. آنها با سرسختی شیدایی بحث کردند و ادعا کردند که فعالیت های آنها باید به شکوفایی همه جانبه دولت روسیه منجر می شد. چنین فریب آشکاری را دشوار می توان در تاریخ جهان یافت.

این عزت نفس رهبران علت بلایای ملی است.

سرانجام ، زمان آن فرا رسیده است که بدنبال توضیحی برای اصطلاح "جنگ میهنی" بگردیم ، که در تاریخ سایر کشورها یافت نمی شود و ترجمه آن به زبان های خارجی دشوار است. جنگ میهنی به معنای جنگ آزادی ملی در برابر تهاجم خارجی به نام نجات کشور و مردم خود است. ویژگی اصلی و مشخصه جنگ میهنی مشارکت همه مردم در آن است ، متحد در آرزوی شکست دشمن. در جنگهای جهانی ، نه تنها نیروهای منظم شرکت می کنند ، بلکه واحدهای ارتش رها شده در عقب دشمن و تشکیلات حزبی از جمعیت غیرنظامی نیز شرکت می کنند. در چنین جنگ هایی ، ارتش منظم نیروهای انسانی را در قالب شبه نظامیان مردمی دریافت می کند. تمام املاک ، طبقات و اقشار اجتماعی مردم علیه دشمن می جنگند. "همه چیز برای جبهه ، همه چیز برای پیروزی!" - این شعار اصلی دولت در طول جنگ بزرگ میهنی بود.

VM مولوتوف ، در 23 ژوئن 1941 ، برای اولین بار در زمان اتحاد جماهیر شوروی ، از کلمه "داخلی" استفاده کرد. وی گفت: ارتش سرخ و همه مردم ما بار دیگر جنگ میهنی پیروز را برای سرزمین مادری ، برای افتخار ، برای آزادی هدایت خواهند کرد. در همان روز ، روزنامه پراودا مقاله ای کامل را تحت عنوان "جنگ بزرگ میهنی" منتشر کرد. I. استالین در سخنرانی خود در 3 ژوئیه 1941 از عبارت "جنگ میهنی همه مردم" استفاده کرد.

جنگ های میهنی در تاریخ مردم ما نمونه هایی از شجاعت بی حد و حصر فرزندان روسیه ، شجاعت جمعی ، مقاومت و شکست ناپذیری به جا مانده است. وراث خالقان پیروزی نه تنها باید در یادبود "آتش های ابدی" غمگین شوند ، بلکه ، آستین بالا بزنند ، با هم جمع شوند ، شروع به از بین بردن ویرانه های سرزمین مادری فرسوده و بازسازی ساختمان میهن می کنند.

نیکولای سرگئیویچ لئونوف

مجله "خانه روسی" ، شماره 6 2012

جنگ بزرگ میهنی در 22 ژوئن 1941 آغاز شد - در روزی که مهاجمان فاشیست آلمان و متحدان آنها به اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی حمله کردند. چهار سال به طول انجامید و به مرحله نهایی جنگ جهانی دوم تبدیل شد. در کل ، حدود 34 میلیون سرباز شوروی در آن شرکت کردند که بیش از نیمی از آنها کشته شدند.

علل جنگ بزرگ میهنی

دلیل اصلی شروع جنگ بزرگ میهنی آرزوی آدولف هیتلر برای آوردن آلمان به سلطه جهانی با تصرف سایر کشورها و ایجاد یک کشور ناب نژادی بود. بنابراین ، در اول سپتامبر 1939 ، هیتلر با شروع جنگ جهانی دوم و تسخیر هر چه بیشتر سرزمین ها ، به لهستان و سپس چکسلواکی حمله کرد. موفقیت ها و پیروزی های آلمان نازی هیتلر را مجبور به نقض پیمان عدم تجاوزگری منعقد شده بین آلمان و اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی در 23 آگوست 1939 کرد. وی یک عملیات ویژه به نام "بارباروسا" را توسعه داد که شامل دستگیری بود اتحاد جماهیر شوروی در مدت زمان کوتاه بنابراین جنگ بزرگ میهنی آغاز شد. در سه مرحله انجام شد

مراحل جنگ بزرگ میهنی

مرحله 1: 22 ژوئن 1941 - 18 نوامبر 1942

آلمانی ها لیتوانی ، لتونی ، اوکراین ، استونی ، بلاروس و مولداوی را به تصرف خود درآوردند. نیروها برای تصرف لنینگراد ، روستوف روی دون و نوگورود به داخل کشور حرکت کردند ، اما هدف اصلی نازی ها مسکو بود. در این زمان ، اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی متحمل خسارات زیادی شد ، هزاران نفر به اسارت درآمدند. در 8 سپتامبر 1941 ، محاصره نظامی لنینگراد آغاز شد که 872 روز ادامه داشت. در نتیجه ، نیروهای شوروی توانستند حمله آلمان را متوقف کنند. طرح بارباروسا به شکست انجامید.

مرحله 2: 1942-1943

در این دوره ، اتحاد جماهیر شوروی شوروی به تقویت قدرت نظامی خود ، صنعت و دفاع ادامه داد. به لطف تلاشهای باورنکردنی سربازان شوروی ، مرز جبهه به سمت غرب عقب رانده شد. واقعه اصلی این دوره بزرگترین نبرد استالینگراد در تاریخ بود (17 ژوئیه 1942 - 2 فوریه 1943). هدف آلمانی ها تصرف استالینگراد ، انحنای بزرگ دون و ایستگاه ولگودونسک بود. در طول نبرد ، بیش از 50 ارتش ، سپاه و لشکر دشمن منهدم شد ، حدود 2 هزار تانک ، 3 هزار هواپیما و 70 هزار وسیله نقلیه منهدم شد ، هواپیمایی آلمان به طور قابل توجهی تضعیف شد. پیروزی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی شوروی در این نبرد تأثیر بسزایی در روند حوادث بعدی ارتش داشت.

مرحله 3: 1943-1945

ارتش سرخ از دفاع ، به تدریج به حالت تهاجمی درآمد و به سمت برلین پیش رفت. چندین کارزار با هدف از بین بردن دشمن انجام شد. جنگ پارتیزانی درگرفت و طی آن 6200 دسته پارتیزان تشکیل شد که می کوشید به طور مستقل با دشمن بجنگد. پارتیزان ها از همه وسایل موجود ، از جمله چماق و آب جوش ، برای ایجاد کمین و تله استفاده کردند. در این زمان ، نبردها برای سمت راست اوکراین ، برلین ، انجام می شود. عملیات بلاروس ، بالتیک ، بوداپست توسعه یافته و مورد بهره برداری قرار گرفت. در نتیجه ، در 8 مه 1945 ، آلمان رسماً شکست را اعلام کرد.

بنابراین ، پیروزی اتحاد جماهیر شوروی در جنگ بزرگ میهنی در واقع پایان جنگ جهانی دوم بود. شکست ارتش آلمان به خواسته های هیتلر برای به دست آوردن سلطه بر جهان ، برده داری جهانی پایان داد. با این حال ، پیروزی در جنگ بهای سنگینی داشت. میلیون ها نفر در مبارزه برای سرزمین مادری کشته شدند ، شهرها ، روستاها و روستاها نابود شدند. آخرین بودجه به جبهه می رفت ، بنابراین مردم در فقر و گرسنگی به سر می بردند. هر ساله در تاریخ 9 ماه مه ، روز پیروزی بزرگ بر فاشیسم را جشن می گیریم ، ما به سربازان خود می بالیم که به نسل های آینده زندگی می بخشند و آینده ای روشن را تضمین می کنند. در همان زمان ، این پیروزی توانست تأثیر اتحاد جماهیر شوروی اتحاد جماهیر شوروی را در صحنه جهانی تثبیت کند و آن را به یک ابرقدرت تبدیل کند.

مختصر برای کودکان

جزئیات بیشتر

جنگ بزرگ میهنی (1941-1945) وحشتناک ترین و خونین ترین جنگ در کل اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی است. این جنگ بین دو قدرت بود ، قدرت قدرتمند اتحاد جماهیر شوروی و آلمان. در یک نبرد شدید ، در طی 5 سال ، اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی حریف خود را شایسته شکست داد. آلمان ، هنگام حمله به اتحادیه ، امیدوار بود که به سرعت کل کشور را تصرف کند ، اما آنها انتظار نداشتند که مردم اسلاو چقدر قدرتمند و سلنیوم باشند. این جنگ به چه چیزی منجر شده است؟ اول ، بیایید به تعدادی از دلایل نگاه کنیم ، چرا همه چیز شروع شد؟

پس از جنگ جهانی اول ، آلمان بسیار ضعیف شد ، شدیدترین بحران بر کشور غلبه کرد. اما در این زمان هیتلر به حکومت رسید و تعداد زیادی اصلاحات و تغییر ایجاد کرد که به لطف آن کشور شکوفا شد و مردم اعتماد خود را به او نشان دادند. هنگامی که او به یک حاکم تبدیل شد ، سیاستی را دنبال کرد که در آن به مردم اطلاع می داد که ملت آلمان بهترین کشور در جهان است. هیتلر با ایده انتقام از جنگ جهانی اول از کار اخراج شد ، برای از دست دادن جنگ وحشتناک ، او ایده ای داشت که کل جهان را زیر سلطه خود درآورد. او کار خود را با جمهوری چک و لهستان آغاز کرد که بعداً به جنگ جهانی دوم تبدیل شد.

همه ما از کتابهای درسی تاریخ بخوبی به یاد داریم که قبل از سال 1941 توافق نامه عدم حمله به دو کشور آلمان و اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی امضا شد. اما هیتلر حمله کرد. آلمانی ها طرحی به نام "بارباروسا" داشتند. به وضوح بیان شده بود که آلمان باید ظرف 2 ماه اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی را تصرف کند. او معتقد بود که اگر تمام قدرت و قدرت چیزهای عجیب و غریب را در اختیار داشته باشد ، پس می تواند بدون ترس وارد جنگ با ایالات متحده شود.

جنگ به سرعت برق آسا آغاز شد ، اتحاد جماهیر شوروی شوروی آماده نبود ، اما هیتلر آنچه را که می خواست و انتظار داشت دریافت نکرد. ارتش ما مقاومت زیادی کرد ، آلمانی ها انتظار دیدن چنین حریف قدرتمندی را در مقابل خود نداشتند. و جنگ 5 سال طول کشید.

حال بیایید دوره های اصلی کل جنگ را تحلیل کنیم.

مرحله اولیه جنگ 22 ژوئن 1941 تا 18 نوامبر 1942 است. در این مدت آلمانی ها بیشتر کشور و همچنین لتونی ، استونی ، لیتوانی ، اوکراین ، مولداوی ، بلاروس را به تصرف خود درآوردند. بعلاوه ، آلمانی ها از قبل مسکو و لنینگراد را جلوی چشم خود داشتند. و آنها تقریباً موفق شدند ، اما معلوم شد که سربازان روسی قوی تر از آنها بودند و به آنها اجازه تصرف این شهر را ندادند.

با تأسف فراوان ، آنها لنینگراد را به تصرف خود درآوردند ، اما آنچه بیش از همه تعجب آور است ، مردم ساکن در آنجا مهاجمان را به خود شهر راه ندادند. نبردها برای این شهرها تا پایان سال 1942 ادامه داشت.

پایان سال 1943 و آغاز سال 1943 برای ارتش آلمان بسیار دشوار و در عین حال برای روس ها خوشحال بود. ارتش شوروی یک ضد حمله را آغاز کرد ، روس ها شروع به بازپس گیری آهسته اما مطمئنا قلمرو خود کردند و مهاجمان و متحدان آنها به آرامی به سمت غرب عقب نشستند. برخی از متحدان درجا نابود شدند.

همه به خوبی به یاد دارند که چگونه کل صنعت اتحاد جماهیر شوروی به سمت تولید تجهیزات نظامی روی آورد و به لطف آنها توانستند دشمنان را دفع کنند. ارتش از عقب نشینی به مهاجمان تبدیل شد.

آخرین. 1943 تا 1945. سربازان اتحاد جماهیر شوروی تمام توان خود را جمع کردند و با سرعت بالایی شروع به بازپس گیری قلمرو خود کردند. همه نیروها به سمت اشغالگران ، یعنی برلین ، هدایت شدند. در این زمان ، لنینگراد آزاد شد و سایر کشورهای قبلاً اشغال شده نیز بازپس گرفته شدند. روس ها با قاطعیت به سمت آلمان در حرکت بودند.

آخرین مرحله (1943-1945). در این زمان ، اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی قطعه قطعه زمین خود را گرفت و به سمت مهاجمان حرکت کرد. سربازان روسی لنینگراد و شهرهای دیگر را فتح کردند ، سپس آنها به قلب آلمان - برلین حرکت کردند.

در 8 مه 1945 ، اتحاد جماهیر شوروی شوروی وارد برلین شد و آلمانی ها تسلیم خود را اعلام کردند. حاکم آنها طاقت نیاورد و خودش رفت.

و حالا بدترین چیز در مورد جنگ. چه تعداد انسان به خاطر این واقعیت که ما اکنون در دنیا زندگی خواهیم کرد و هر روز لذت خواهیم برد ، جان خود را از دست دادند.

در واقع ، تاریخ در مورد این اعداد وحشتناک ساکت است. برای مدت طولانی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی تعداد افراد را پنهان می کرد. دولت داده ها را از مردم پنهان می کرد. و مردم سپس فهمیدند که چه تعداد مردند ، چه تعداد اسیر شدند و چه تعداد افراد گمشده تا به امروز. اما پس از مدتی ، داده ها هنوز ظاهر شدند. طبق منابع رسمی ، در این جنگ تا 10 میلیون سرباز کشته شده اند و حدود 3 میلیون نفر در اسارت آلمان بوده اند. اینها اعداد وحشتناکی هستند. و چه تعداد کودک ، پیر ، زن درگذشتند. آلمانی ها بی رحمانه همه را شلیک کردند.

این یک جنگ وحشتناک بود ، متأسفانه اشکهای زیادی برای خانواده ها به همراه داشت ، کشور برای مدت طولانی در حال ویرانی بود ، اما به آرامی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی دوباره روی پا بود ، اقدامات پس از جنگ فروکش کرد ، اما در قلب مردم فروکش نکرد. در قلب مادرانی که از جلو منتظر پسرانشان نبودند. همسرانی که با فرزندان خود بیوه مانده اند. اما چه مردم اسلاوی قدرتمندی هستند ، حتی بعد از چنین جنگی ، آنها از زانو بلند شدند. سپس همه دنیا می دانستند که دولت چقدر قدرتمند است و روحیه مردم در آنجا چقدر قوی است.

با تشکر از پیشکسوتانی که خیلی جوان بودند از ما دفاع کردند. متأسفانه ، در حال حاضر تعداد کمی از آنها باقی مانده است ، اما ما هرگز شاهکار آنها را فراموش نخواهیم کرد.

گزارش از جنگ بزرگ میهنی

در 22 ژوئن 1941 ، ساعت 4 صبح ، آلمان بدون اعلام اولین جنگ به اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی حمله کرد. چنین اتفاق غیرمنتظره ای باعث شد تا نیروهای شوروی برای مدت کوتاهی از فعالیت خارج شوند. ارتش شوروی با عزت با دشمن روبرو شد ، گرچه دشمن بسیار قدرتمند بود و از ارتش سرخ برتری داشت. هنگامی که ارتش اتحاد جماهیر شوروی از حفاظت سواره نظام به سمت حفاظت از سلاح در حرکت بود ، آلمان سلاح ، تانک ، هواپیما زیادی داشت.

اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی برای چنین جنگی گسترده آماده نبود ؛ بسیاری از فرماندهان آن زمان بی تجربه و جوان بودند. از پنج مارشال ، سه نفر مورد اصابت گلوله قرار گرفتند و به عنوان دشمن مردم شناخته شدند. جوزف ویساریونوویچ استالین در طول جنگ میهنی بزرگ قدرت را در دست داشت و برای پیروزی سربازان شوروی تمام تلاش خود را انجام داد.

جنگ بی رحمانه و خونین بود ، کل کشور شروع به دفاع از سرزمین مادری کرد. همه می توانستند به صفوف ارتش اتحاد جماهیر شوروی بپیوندند ، جوانان گروههای حزبی ایجاد می کردند و سعی می کردند از هر لحاظ کمک کنند. همه زنان و مردان برای حفاظت از سرزمین مادری خود جنگیدند.

جنگ برای لنینگراد 900 روز به طول انجامید ، ساکنانی که در محاصره بودند. بسیاری از سربازان کشته و اسیر شدند. نازی ها اردوگاه های کار اجباری ایجاد کردند که مردم را به تمسخر و گرسنگی می کشیدند. سپاهیان فاشیست امیدوار بودند که جنگ طی 2-3 ماه به پایان برسد ، اما میهن پرستی مردم روسیه قویتر شد و جنگ 4 سال طولانی ادامه یافت.

در آگوست 1942 ، نبرد استالینگراد آغاز شد و شش ماه به طول انجامید. ارتش شوروی به پیروزی دست یافت و بیش از 330 هزار نازی را اسیر کرد. نازی ها نتوانستند با شکست خود کنار بیایند و حمله ای را به کورسک آغاز کردند. 1200 دستگاه خودرو در نبرد كورسك شركت كردند - این نبرد عظیم تانك ها بود.

در سال 1944 ، نیروهای ارتش سرخ توانستند اوکراین ، کشورهای بالتیک ، مولداوی را آزاد کنند. همچنین ، نیروهای شوروی از سیبری ، اورال و قفقاز پشتیبانی دریافت کردند و توانستند نیروهای دشمن را از سرزمینهای اصلی خود بیرون کنند. بارها نازی ها می خواستند با حیله گری نیروهای ارتش شوروی را به دام بیندازند ، اما موفق نشدند. به لطف فرماندهی ذی صلاح شوروی ، برنامه های نازی ها نابود شد و سپس آنها از توپخانه سنگین استفاده کردند. نازی ها تانک های سنگینی مانند: "ببر" و "پلنگ" را به جنگ انداختند ، اما علی رغم این ارتش سرخ یک عقب گرد شایسته داد.

در آغاز سال 1945 ، ارتش شوروی به خاک آلمان نفوذ کرد و نازی ها را مجبور به پذیرش شکست کرد. در 8-9 مه 1945 ، قانون تسلیم نیروهای آلمان فاشیست امضا شد. به طور رسمی ، 9 مه روز پیروزی در نظر گرفته می شود ، و تا امروز جشن گرفته می شود.

  • اتیوپی - گزارش جغرافیای پست درجه 7

    اتیوپی (جمهوری دموکراتیک فدرال اتیوپی) ، که قبلا حبشه نامیده می شد ، در شرق آفریقا واقع شده است و مساحت آن تقریباً 1،127،127 مربع است. کیلومتر

  • البته همه نام نبوغ موسیقی ، آهنگساز و مجری ولفگنگ آمادئوس موتسارت را می دانند. سهم موتزارت در فرهنگ موسیقی جهانی بسیار ارزشمند است. موتزارت زمین عالی داشت

  • نویسنده ری بردبری. زندگی و آفرینش

    ری داگلاس بردبری نویسنده ای است که توانسته است در ژانرهایی مانند فانتزی و علمی تخیلی در بین طیف وسیعی از خوانندگان علاقه ایجاد کند. حدود 800 اثر از زیر قلم او بیرون آمد.

  • ماهی کپور - گزارش پیام

    کپور کروسیان ماهی است که در آب شیرین زندگی می کند. ماهی مستطیل ، گرد ، از نظر اندازه بزرگ نیست و دارای کمر گشاد و باله های بلند است.

  • حیوانات صحرا - گزارش

    همانطور که می دانید صحرا برای اکثر موجودات زنده فضای مطلوبی ندارد. اما با وجود این ، تنوع زیادی از حیوانات را می توان در صحرا یافت.

در حال حاضر در مسکو ، که این جنگ برای او نه یک پیروزی درخشان ، بلکه یک پرواز شرم آور از از روسیه دیوانه ارتشهای وحشتناک ارتش بزرگ خود ، که تمام اروپا را فتح کرده است؟ در سال 1807 ، پس از شکست ارتش روسیه در نبرد با فرانسوی ها در فریدلند ، امپراتور الکساندر اول مجبور شد که پیمان صلح بی سود و تحقیرآمیز تیلسیت را با ناپلئون امضا کند. در آن لحظه ، هیچ کس فکر نمی کرد که چند سال دیگر نیروهای روسی ارتش ناپلئونی را به پاریس برانند و روسیه در سیاست های اروپا موضع رهبری کند.

در تماس با

علل و روند جنگ میهنی 1812

دلایل اصلی

  1. نقض مفاد پیمان تیلسیت توسط روسیه و فرانسه. روسیه محاصره قاره انگلیس را خرابکاری کرد ، که برای خود مطلوب نبود. فرانسه ، با نقض پیمان ، نیروهای خود را در پروس مستقر كرد و دوك الدنبرگ را الحاق كرد.
  2. سیاست در قبال کشورهای اروپایی توسط ناپلئون بدون در نظر گرفتن منافع روسیه دنبال شد.
  3. یک دلیل غیرمستقیم را نیز می توان این واقعیت دانست که بناپارت دو بار اقدام به ازدواج با خواهران اسکندر اول کرد ، اما هر دو بار او را نپذیرفتند.

از سال 1810 ، هر دو طرف به طور فعال در حال پیگیری هستند آماده سازی به جنگ ، جمع آوری نیروهای نظامی.

آغاز جنگ میهنی 1812

اگر بناپارت ، که اروپا را فتح کرد ، چه کسی می تواند از حمله رعد اسا خود مطمئن باشد؟ ناپلئون امیدوار بود که ارتش روسیه را حتی در نبردهای مرزی شکست دهد. در صبح زود 24 ژوئن 1812 ، ارتش بزرگ فرانسه در چهار نقطه از مرز روسیه عبور کرد.

جناح شمالی ، تحت فرماندهی مارشال مک دونالد ، در مسیر ریگا - سن پترزبورگ پیشروی کرد. اصلی گروهی از نیروها به فرماندهی ناپلئون خود به سمت اسمولنسک حرکت کردند. در جنوب نیروهای اصلی ، این حمله توسط سپاه پسرخوانده ناپلئون ، یوجین بوهرنیس توسعه یافت. سپاه ژنرال کارل شوارتزنبرگ اتریشی در مسیر کیف در حال پیشروی بود.

ناپلئون پس از عبور از مرز نتوانست میزان بالایی از پیشروی را حفظ کند. فقط مسافت های عظیم روسی و جاده های معروف روسیه مقصر نبودند. استقبال مردم محلی از ارتش فرانسه کمی متفاوت از اروپا بود. خرابکاری تأمین غذا از سرزمینهای اشغالی به عظیم ترین شکل مقاومت در برابر مهاجمان تبدیل شد ، اما ، البته ، فقط ارتش منظم می توانست مقاومت جدی در برابر آنها ایجاد کند.

قبل از پیوستن مسکو ارتش فرانسه مجبور بود در 9 نبرد بزرگ شرکت کند. در تعداد زیادی نبرد و درگیری مسلحانه. حتی قبل از اشغال اسمولنسک ، ارتش بزرگ 100 هزار سرباز خود را از دست داد ، اما ، به طور کلی ، آغاز جنگ میهنی 1812 برای ارتش روسیه بسیار ناخوشایند بود.

در آستانه حمله ارتش ناپلئونی ، نیروهای روسی در سه مکان پراکنده شدند. اولین ارتش بارکلی دوتولی در ویلنا ، دومین ارتش باگریشن در حوالی ولوکوویسک و سومین ارتش تورماسوف در وولین بودند. استراتژی ایده ناپلئون این بود که ارتش های روسیه را جداگانه خرد کند. سربازان روسی شروع به عقب نشینی می کنند.

با تلاش های حزب به اصطلاح روسی ، بجای باركلی دو تولی ، MI كوتوزوف به سمت فرماندهی كل منصوب شد كه دلسوز بسیاری از ژنرالهای با نام خانوادگی روسی بود. استراتژی عقب نشینی در جامعه روسیه رایج نبود.

با این حال کوتوزوف همچنان به آن پایبند بود تاکتیک ها انحرافی که توسط بارکلی دی تولی انتخاب شد ناپلئون تلاش کرد تا نبرد اصلی و اصلی را در اسرع وقت به ارتش روسیه تحمیل کند.

نبردهای اصلی جنگ میهنی 1812

نبردی خونین برای اسمولنسک تمرین یک نبرد عمومی شد. بناپارت با امید به اینکه روس ها تمام نیروهای خود را در اینجا جمع کنند ، حمله اصلی را آماده می کند و ارتش 185000 نفری را به شهر می کشاند. علی رغم مخالفت های باگراسیون ، باکلی دی تولی تصمیم می گیرد اسمولنسک را ترک کند. فرانسوی ها با از دست دادن بیش از 20 هزار نفر در جنگ ، وارد شهر در حال سوختن و ویران شده شدند. ارتش روسیه با وجود تسلیم اسمولنسک ، توانایی جنگی خود را حفظ کرد.

اخبار در مورد تسلیم اسمولنسک در فاصله نه چندان دور از ویازما کوتوزوف را پشت سر گذاشت. در همین حال ، ناپلئون ارتش خود را به سمت مسکو پیش برد. کوتوزوف در موقعیتی بسیار جدی قرار گرفت. او به عقب نشینی خود ادامه داد ، اما کوتوزوف قبل از ترک مسکو مجبور شد یک نبرد کلی انجام دهد. عقب نشینی طولانی مدت تأثیر افسردگی بر سربازان روسی گذاشت. همه مشتاق جنگ سرنوشت ساز بودند. هنگامی که کمی بیش از صد مایل به مسکو باقی مانده بود ، در زمینی نزدیک روستای بورودینو ، همانطور که بعدا خود بناپارت اعتراف کرد ، ارتش بزرگ با ارتش شکست ناپذیر برخورد کرد.

قبل از شروع نبرد ، تعداد نیروهای روسی 120 هزار نفر بود ، فرانسوی ها 135 هزار نفر بودند. در جناح چپ تشکیل نیروهای روسی ، چشمک های سمیونوف و قسمت هایی از ارتش دوم قرار داشت باگراشن... در سمت راست - تشکیلات نبرد اولین ارتش بارکلی دی تولی و جاده قدیمی اسمولنسک توسط سپاه سوم پیاده ارتش ژنرال توچکوف پوشانده شد.

سحرگاه 7 سپتامبر ، ناپلئون مواضع را بازرسی کرد. ساعت هفت صبح ، باتری های فرانسوی نشانه شروع جنگ بودند.

شدت اولین ضربه را نارنجک های ارتشبد تحمل کردند وورونتسوف و لشکر 27 پیاده نظام نمرووسکی نزدیک روستای سمیونوفسکایا. فرانسوی ها چندین بار به گرگرفتگی های سمیونوف حمله کردند ، اما آنها را تحت فشار حملات ضد حمله روسیه ترک کردند. در جریان ضد حمله اصلی ، باگراسیون در اینجا به صورت زخمی مجروح شد. در نتیجه ، فرانسوی ها موفق شدند گرگرفتگی ها را به دست آورند ، اما هیچ مزیتی نداشتند. آنها نتوانستند جناح چپ را بشکنند و روسها با روشی سازمان یافته به سمت دره های سمیونوف عقب نشینی کردند و در آنجا موضع گرفتند.

یک موقعیت دشوار در مرکز ، جایی که ضربه اصلی Bonaparte به آنجا وارد شد ، جایی که باتری به شدت جنگید ، ایجاد شد رائوسکی... برای شکستن مقاومت مدافعان باتری ، ناپلئون از قبل آماده بود تا ذخیره اصلی خود را وارد جنگ کند. اما جلوی این امر توسط قزاقهای افلاطون و سواران سوار اوواروف گرفته شد ، كه به دستور كوتوزوف یك حمله سریع به عقب جناح چپ فرانسه انجام دادند. این امر پیشرفت فرانسوی ها را در باتری ریفسکی برای حدود دو ساعت متوقف کرد ، که به روس ها اجازه داد مقداری از ذخایر خود را جمع کنند.

پس از نبردهای خونین ، روس ها به صورت سازمان یافته از باتری رائوسکی عقب نشینی کردند و دوباره به دفاع پرداختند. نبردی که دوازده ساعت ادامه داشت ، کم کم فروکش کرد.

در حین نبرد بورودینو روس ها تقریبا نیمی از پرسنل خود را از دست دادند ، اما همچنان به سمت خود ادامه دادند. بیست و هفت نفر از بهترین ژنرال ها توسط ارتش روسیه از دست رفتند ، چهار نفر از آنها کشته و بیست و سه نفر زخمی شدند. فرانسوی ها حدود سی هزار سرباز خود را از دست دادند. از سی ژنرال فرانسوی که خارج از عمل بودند ، هشت نفر کشته شدند.

نتایج مختصر نبرد بورودینو:

  1. ناپلئون نتوانست ارتش روسیه را شکست دهد و تسلیم کامل روسیه شود.
  2. کوتوزوف اگرچه ارتش بناپارت را بسیار ضعیف کرد اما نتوانست از مسکو دفاع کند.

علی رغم این واقعیت که روس ها به طور رسمی قادر به پیروزی نبودند ، میدان بورودینو برای همیشه در تاریخ روسیه زمینه شکوه روسیه باقی مانده است.

پس از دریافت اطلاعات در مورد ضرر و زیان در Borodino ، کوتوزوف فهمید که نبرد دوم برای ارتش روسیه فاجعه آور است و مسکو باید کنار گذاشته شود. کوتوزوف در یک شورای نظامی در فیلی اصرار داشت بدون تسلیم مسکو تسلیم شود ، اگرچه بسیاری از ژنرال ها مخالف آن بودند.

سپتامبر 14 ارتش روسیه ترک کرد مسکو امپراطور اروپا با تماشای چشم انداز باشکوه مسکو از Poklonnaya Gora ، با کلیدهای شهر منتظر هیئت شهر بود. پس از سختی ها و سختی های نظامی ، سربازان بناپارت در شهر متروکه آپارتمان های گرم ، غذا و اشیای قیمتی منتظر مدت زیادی را یافتند که مسکوویان وقت نداشتند آنها را بیرون آورند ، که در بیشتر قسمت ها با ارتش شهر را ترک کردند.

پس از سرقت های گسترده و غارت آتش سوزی در مسکو آغاز شد. به دلیل خشکی و وزش باد ، کل شهر در آتش سوخت. به دلایل امنیتی ناپلئون مجبور شد از کرملین به حومه کاخ پتروفسکی نقل مکان کند ، در راه ، گم شد ، تقریباً خودش را سوزاند.

بناپارت به سربازان ارتش خود اجازه داد تا آنچه هنوز سوخته نشده را غارت کنند. ارتش فرانسه با بی احترامی مخالف مردم محلی متمایز شد. مارشال داوود اتاق خواب خود را در محراب كلیسای Archangel درست كرد. کلیسای جامع فرار کرملین فرانسوی ها از آن به عنوان اصطبل استفاده کردند و در آرخانگلسک آشپزخانه ارتش را ترتیب دادند. قدیمی ترین صومعه سنت دانیلوف در مسکو برای کشتارگاه مجهز شده بود.

این رفتار فرانسوی ها تا عمق روح ، خشم کل مردم روسیه را برانگیخت. همه با انتقام از مقدسات مقدس و هتک حرمت به خاک روسیه سوختند. اکنون جنگ سرانجام شخصیت و محتوای خود را بدست آورد. داخلی.

اخراج فرانسوی ها از روسیه و پایان جنگ

کوتوزوف ، نیروهای خود را از مسکو بیرون می کشد ، مانور دادن، به لطف آن ارتش فرانسه ابتکار عمل را قبل از پایان جنگ از دست داد. روسها با عقب نشینی در امتداد جاده ریازان ، توانستند به جاده قدیمی کالوگا بروند و خود را در نزدیکی روستای تاروتینو تثبیت كنند ، از آنجا كه از طریق كالوگا توانستند تمام جهات منتهی به مسكو به جنوب را كنترل كنند.

کوتوزوف پیش بینی می کرد که اینگونه باشد کالوگا بناپارت سرزمینی است که توسط جنگ دست نخورده است ، عقب نشینی خود را آغاز می کند در تمام مدت ناپلئون در مسکو ، ارتش روسیه با ذخایر تازه ای پر شد. در 18 اکتبر ، در حوالی روستای تاروتینو ، کوتوزوف به واحدهای فرانسوی مارشال مورات حمله کرد. در نتیجه نبرد ، فرانسوی ها بیش از چهار هزار نفر را از دست دادند و عقب نشینی کردند. خسارات روسیه حدود یک و نیم هزار نفر بود.

بناپارت به بی فایده بودن انتظارات خود از پیمان صلح پی برد و روز بعد بعد از جنگ تاروتینو ، با عجله مسکو را ترک کرد. ارتش بزرگ اکنون به انبوهی بربر با اموال غارت شده شباهت داشت. فرانسوی ها با مانورهای پیچیده در راهپیمایی به سمت کالوگا ، وارد Maloyaroslavets شدند. در 24 اکتبر ، نیروهای روسی تصمیم گرفتند فرانسوی ها را از شهر بیرون کنند. Maloyaroslavets در نتیجه یک جنگ سرسختانه ، او هشت بار از یک دست به دست دیگر رسید.

این نبرد نقطه عطفی در تاریخ جنگ میهنی 1812 بود. فرانسوی ها مجبور شدند در امتداد جاده قدیمی خراب Smolensk عقب نشینی کنند. اکنون ، یک بار ارتش بزرگ عقب نشینی های موفقیت آمیز خود را پیروزی می دانست. سربازان روسی از تاکتیک های تعقیب موازی استفاده کردند. پس از نبرد ویازما و به ویژه پس از نبرد در نزدیکی روستای کراسنوئه ، جایی که تلفات ارتش بناپارت با تلفات آن در بورودینو قابل مقایسه بود ، تأثیر چنین تاکتیک هایی آشکار شد.

در سرزمین های اشغال شده توسط فرانسوی ها ، فعال است پارتیزان... دهقانان ریش دار ، مسلح به چنگک و تبر ، ناگهان از جنگل بیرون آمدند و همین امر فرانسوی ها را به حالت گیجی سوق داد. عناصر جنگ مردم نه تنها دهقانان ، بلکه تمام املاک را به اسارت خود درآورد جامعه روسیه... کوتوزوف خود داماد خود ، شاهزاده کوداشف را که رئیس یکی از گروهها بود ، به پارتیزانها فرستاد.

آخرین ضربه سرنوشت ساز به ارتش ناپلئون در گذرگاه وارد شد رودخانه Berezina... بسیاری از مورخان غربی ، عملیات برزینا را تقریباً پیروزی ناپلئون می دانند که موفق به نجات ارتش بزرگ ، یا بهتر بگوییم ، بازماندگان آن شد. حدود 9 هزار سرباز فرانسوی توانستند از Berezina عبور کنند.

ناپلئون ، که در واقع ، در روسیه حتی یک نبرد را از دست نداد ، کم شده پویش. ارتش بزرگ وجود خود را متوقف کرد.

نتایج جنگ میهنی 1812

  1. در وسعت روسیه ، ارتش فرانسه تقریباً به طور کامل نابود شد ، که بر تعادل قدرت در اروپا تأثیر گذاشت.
  2. خودآگاهی تمام اقشار جامعه روسیه به طور غیرمعمولی رشد کرده است.
  3. روسیه که از جنگ پیروز شده بود ، موقعیت خود را در صحنه ژئوپلیتیک تقویت کرد.
  4. جنبش آزادی ملی در سال تشدید شد کشورهای اروپاییتوسط ناپلئون فتح شد.

2021
polyester.ru - مجله ای برای دختران و زنان