15.08.2020

چگونه می توان از بحران خارج شد و خود را درک کرد. چگونه می توان از بحران روابط خانوادگی خارج شد؟ چگونه از بحران خارج شویم


لحظه هایی از زندگی هر فرد وجود دارد که باید در دیدگاه های خود در مورد زندگی تجدید نظر کنید ، اولویت ها را برای خود دوباره تنظیم کنید و اعتقادات خود را برای قدرت محک بزنید. لیست چنین شرایطی می تواند بسیار طولانی و متنوع باشد ، آنها با نام مشترک خود - بحران شخصی - متحد شده اند.

بسیاری از مردم از بحران های شخصی ترسیده اند: وجود یک بحران به معنای وجود عدم اطمینان ، عدم اطمینان ، کمبود "زمین زیر پا" است و این فرد را به حالت گیجی فرو می برد. در طی یک بحران ، فرد با سوالات زیادی روبرو می شود که پاسخ آنها مسیر زندگی بعدی او را تعیین می کند.

روشن است که چرا زنده ماندن در بحران بسیار دشوار است: شما باید شجاعت و استقامت ، توانایی یادگیری از موقعیت های مختلف زندگی و تنظیم برنامه های خود برای آینده را نشان دهید. با این حال ، نباید یک بحران شخصی را به عنوان یک پدیده منفی در نظر گرفت ، زیرا یک بحران همچنین می تواند به عنوان سیگنالی درک شود که زمان تغییر چیزی در زندگی ما است. اگر جهت تغییر و هدف نهایی را به درستی تعیین کنید ، فرصتی عالی برای تغییر زندگی به سمت بهتر وجود دارد. در این راستا ، یک بحران شخصی شبیه به یک دوراهی است: بخش خاصی از مسیر قبلاً طی شده است ، امکانات مسیری که باید قبلاً طی می شد خود را خسته کرده و یک شخص با انتخابی مواجه است که اکنون باید به کدام سمت برود ، انتخابی که سرنوشت آینده مسافر را تعیین می کند.

یک بحران تقریباً همیشه با تجربه احساسات منفی حاد همراه است. بنابراین ، اولین آرزوی شهودی یک فرد در این وضعیت ، تمایل به خلاص شدن از شر این تجربیات منفی در اسرع وقت ، برای از بین بردن آنها ، مانند پاشیدن آب است. با این حال ، بسیار مهم است که با شناسایی صحیح احساسات خود و تعیین اینکه دقیقاً چه چیزی باعث بروز بحران شخصیت شده است ، شروع شود. پس از شناسایی علل بحران ، یک فرد فرصت دارد برنامه ای برای اقدامات بعدی خود تعیین کند ، یک وضعیت دشوار را به نفع خود تبدیل کند و به عنوان یک برنده از بحران خارج شود. برای موفقیت در بحران چه کار دیگری می توان انجام داد؟ نکات زیر می تواند کمک کند:

  • به خودتان اجازه دهید یک وضعیت بحرانی را پشت سر بگذارید ، با خود ، احساسات و افکار خود تنها باشید

یک وضعیت بحرانی همیشه به عنوان یک دردسر تلقی می شود که بهتر است در اسرع وقت از شر آن خلاص شوید. به همین دلیل بسیاری از مردم بحران را به طور کامل تجربه نمی کنند: بیشتر تجربیات منفی "به دریا می ریزند" یا انکار می شوند.

برای تبدیل یک وضعیت دشوار به نفع خود و تبدیل یک بحران به یک تجربه ، اول از همه ، آگاهی لازم است. درک شرایط پیش از بروز و ایجاد بحران و درک احساسات مربوط به شرایط بحرانی بسیار مهم است. به محض اینکه مشکل را شناختید ، این فرصت را دارید که با تغییر زندگی به سمت بهتر آن را برطرف کنید.

  • وقت بگذارید و به س toالاتی که بوجود می آید پاسخ صادقانه بدهید

نوع دیگر رفتار غلط در شرایط بحرانی این است که سعی کنید هرچه زودتر مشکل را حل کنید ، بدون اینکه حتی زحمت داشته باشید در عمق خود بنگرید و بفهمید که واقعاً چه می خواهید.

آنچه برای دادن به خود در طول یک بحران بسیار مهم است ، زمان است. کمی به خود فرصت دهید تا اولین موجهای تجربه عاطفی شدید فروکش کند و در یک مرحله سوالات سرنوشت ساز از خود خواهید پرسید: بعد چه باید کرد؟ چه چیزی می خواهم از این زندگی خارج شوم؟ کجا باید برم؟ اگر به خود فرصتی بدهید تا در این س questionsالات تأمل کنید و سعی کنید پاسخ های کاملاً صادقانه ای به آنها بدهید ، در این صورت این بحران می تواند به آغاز مرحله جدیدی از زندگی تبدیل شود.

  • غلبه بر بحران: تدوین اهداف و مقاصد آینده

بیایید بگوییم شما طوفانی احساسی را تجربه کرده اید که به دنبال شروع بحران رخ داده است ، و توانسته اید جهت کلی مسیر زندگی آینده خود را تعیین کنید - شما قصد ساختن زندگی خود را دارید. با این حال ، اهداف به تنهایی کافی نیستند ، زیرا زندگی از عدم اطمینان اطمینان پیدا می کند. بنابراین ، مرحله بعدی ، به شما این امکان را می دهد تا با موفقیت از بحران جان سالم به در ببرید ، مطالعه دقیق اهداف و مقاصد آینده است ، و یک برنامه زندگی برای خود تنظیم می کنید.

اول ، شما باید اهداف جهانی را تعریف کنید - آنچه را که می خواهید از زندگی خارج کنید. با این حال ، اهداف جهانی در مقیاس خود می توانند ترسناک باشند ، بنابراین باید آنها را به کارهای کوچک تری تقسیم کنیم - به این ترتیب شروع حرکت به سمت هدف نهایی و جشن گرفتن موفقیت های خود در راه رسیدن به آن بسیار آسان تر خواهد بود.

  • عبور از بحران: یادتان باشد موفقیت های خود را جشن بگیرید

دستیابی به هدف نهایی ممکن است بیش از یک سال یا حتی بیش از یک دهه طول بکشد. گاهی اوقات حرکت به سمت هدف برای یک عمر کشیده می شود ، یا حتی به خود زندگی تبدیل می شود. بنابراین ، در راه رسیدن به هدفی دور ، پیروزی های کوچک می توانند مورد توجه قرار نگیرند یا ارزش آنها را کم کنند.

برای اینکه در مسیر رسیدن به هدف از نظر احساسی "منفجر نشوید" ، باید یاد بگیرید که چگونه دستاوردهای بزرگ و کوچک خود را جشن بگیرید. اولاً ، این باعث تحقق دستاوردهای بعدی خواهد شد ، و ثانیا ، به توسعه توانایی توجه به جنبه های مثبت وضعیت ، دیدن موارد مثبت در زندگی کمک خواهد کرد. با بزرگداشت موفقیت های خود ، از تلاش های خود تشکر می کنیم و به خود کمک می کنیم قبل از رسیدن به قله های بالاتر ، قدرت جمع کنیم.

  • یاد بگیرید که یک موقعیت دشوار را مثبت ارزیابی کنید

یکی از دامهای شرایط بحرانی که می تواند شما را به طور دائمی ناتوان کند ، دلسردی است. فرد در حال ناامیدی قرار می گیرد و فرصت خود را برای خارج شدن از یک شرایط دشوار سلب می کند ، به نظر می رسد با احساسات منفی خود دست و پا را بسته و حرکت به جلو را غیرممکن می کند.

بهتر است به جای اینکه در افکار غم انگیز خود غرق شوید ، سعی کنید در وضعیت مثبت تجدید نظر کنید. بله ، چنین عملی همیشه آسان نیست ، گاهی اوقات کاملاً غیرممکن است ، اما در بیشتر موقعیت ها ، بازاندیشی مثبت ، یک استراتژی درست در یک شرایط دشوار است. اگر فقط شما یاد بگیرید که همیشه و همه جا مزایا را پیدا کنید ، شرایط دشواری است که می تواند منبعی برای رشد بیشتر شخصی شود.

  • احساسات خود را بیرون بگذارید و منبع پشتیبانی خود را پیدا کنید

از کودکی به ما عادت داده می شود احساسات خود را مهار کنیم و مشکلات را در محیط اجتماعی قرار ندهیم. شما باید خویشتندار باشید. شما نمی توانید دیگران را با مشکلات خود "سنگین" کنید. اما آیا چنین استراتژی نتیجه مثبتی دارد؟ آیا برای غلبه بر یک وضعیت بحرانی ، کنار آمدن با مشکلات زندگی کمک می کند؟

در واقع ، همه چیز کاملاً متفاوت است: برای زنده ماندن در یک بحران ، شما باید یاد بگیرید که احساسات خود را تخلیه کنید ، و در صورت لزوم ، از حمایت اجتماعی دوستان و حلقه نزدیک استفاده کنید. اگر همه احساسات را در درون خود مهار کنید ، احتمال "انفجار عاطفی" در نامناسب ترین لحظه وجود دارد. و بنابراین - شما این فرصت را دارید که به طور مستقل زمان و روش تخلیه عاطفی را انتخاب کنید ( استرس ورزش، خلاقیت یا "صحبت کردن" کلاسیک).

علاوه بر این ، بهتر است یاد بگیرید برای کمک گرفتن در شرایط دشوار از کمک گرفتن از عزیزان دریغ نکنید. این بحران قدرت ما را تخلیه می کند و هیچ چیز شرم آوری در تمایل طبیعی برای یافتن حمایت و پشتیبانی از دوستان و خانواده وجود ندارد. برای این ، انواع و اقسام روابط اجتماعی وجود دارد ، به این ترتیب ما می توانیم در شرایط دشوار به همسایه خود کمک کنیم و شخصی در شرایط مشابه در کنار ما باشد ، تا به مشکلات زندگی و مراحل بحرانی زندگی ما کمک کند.

بحران شخصی وضعیت بحرانی در خلق و خو و احساسات مرتبط با تفکر سخت درباره چگونگی غلبه بر آن برای رسیدن به سطح استاندارد زندگی قابل قبول است. وقتی فرد نتواند راهی برای خروج پیدا کند ، غالباً به عنوان یک حالت ناامید کننده تلقی می شود. این امر منجر به تجربه های مخرب روانی می شود که فقط یک روانشناس می تواند به خلاص شدن از آن کمک کند.

بحران هویت چیست؟

بحران شخصی یک مفهوم روانشناختی است که متضمن یک لحظه حساس در رشد معنوی یک فرد است. بگذارید بگوییم یک جوان می خواهد خوب شود آموزش عالی، خود را یک وکیل درخشان می داند ، اما نمی تواند وارد یک م educationalسسه آموزشی معتبر شود. این برای او یک فاجعه واقعی می شود. تخصص مورد نظر ، که آرزو داشت با آن زندگی را بگذراند ، غیرقابل دستیابی بود. مرد جوان ضرر کرده است ، نمی داند چه کاری انجام دهد. بازتاب ها می آیند: چگونه می توان زندگی کرد؟

هر فردی نمی تواند با یک وضعیت بحرانی کنار بیاید ؛ در چنین نقطه عطفی در زندگی ، اغلب تصمیماتی عاطفی گرفته می شود که به حل مشکل کمک نمی کند ، بلکه فقط آن را تشدید می کند.

اگر بحران رشد فردی به عنوان بن بست شناخته شود ، وقتی همه امیدها به آینده در حال خراب شدن است و راهی برای برون رفت از این وضعیت وجود ندارد ، کمک روان درمانگر لازم است. در غیر این صورت ، ممکن است شخصی در دریای طوفانی زندگی گم شود و از یک ساحل محکم خارج نشود - او محکم روی پاهای خود نخواهد ایستاد.

بحران شخصی فرد را وادار می کند تا خود را با تغییر شرایط بیرونی و درونی زندگی وفق دهد. اگر او موفق شود خود را با حالت جدید موجود سازگار کند ، وضعیت سلامتی او آسیب نخواهد دید. در غیر این صورت ، یک وضعیت بحرانی ، همراه با طغیان احساسی منفی طولانی مدت ، می تواند منجر به یک اختلال روانی جدی شود.

تمام تجارب خارق العاده و ماهیت شخصی تحت تعریف "بحران شخصیت" قرار می گیرند. این باید شامل شود بحران های سنی: کودکی و نوجوانی ، سالهای میانی و پیشرفته.

دانستن مهم است! بحران شخصی یک مرحله طبیعی در زندگی فرد است. این یک شکست روانی نگران کننده است. با این حال ، این پایان جهان نیست! یک طبیعت قوی ، با اراده قوی ، که به طور جدی روی خودش کار می کند ، می تواند تجربیات عاطفی خود را "حل و فصل" کند تا با اطمینان بیشتری زندگی را پشت سر بگذارد.

دلایل اصلی روانشناختی بحران شخصیت

در روانشناسی ، بحران شخصیت به عنوان رویدادی در نظر گرفته می شود که روند عادی زندگی را مختل می کند ، هنگامی که یک فشار روحی-عاطفی شدید ایجاد می شود ، و روح آسیب پذیر می شود. عوامل تحریک کننده چنین فرآیندهایی می توانند بیرونی و درونی باشند.

علل درونی بحران شخصیت

عوامل داخلی یک بحران شخصی شامل شرایطی است که فرد را ناامید می کند ، یعنی احساس اضطراب و نارضایتی را تجربه می کند و گاهی اوقات ناامید می شود ، وقتی احساس عدم قدرت می شود ، عدم توانایی در رسیدن به هدف مورد نظر.

به دلایل داخلی باید شامل شود:

  • سد روانشناختی... به نظر می رسد شرایط بحرانی غیرقابل حل است. فرد بسیار نگران می شود که معلوم شود به هیچ وجه آنطور که دوست دارد در زندگی نباشد. این تهدیدی برای ارزشهای زندگی است که شما به هیچ وجه نمی خواهید تغییر دهید. به عنوان مثال ، یک جوان آرزو دارد که در آن ثبت نام کند مدرسه نظامی، اما معاینه پزشکی را قبول نمی کند. حرفه نظامی درخشان نیست ، و بنابراین رویای خلبان شدن را در سر می پرورانید! تجربیات قوی منجر به یک شکست روانی می شود ؛ هرکسی قادر نیست به تنهایی از آن خلاص شود.
  • وضعیت استرس زا... مشکلی بوجود آمده است ، فرد نمی تواند آن را حل کند و خود را درمانده می داند. این حالت دلگیر کننده است. در واقع ، شخص می ترسد تا کلیشه رفتار خود را تغییر دهد تا زندگی خود را کاملاً تغییر دهد. این بیشتر باعث تشدید استرس می شود. راهی برای برون رفت از آن تنها می تواند توسط یک روان درمانگر پیشنهاد شود.
  • احساسات مخرب... فرد به جای این که بی سر و صدا در فکر حل مشکلات خود باشد ، به احساسات خود اعتیاد پیدا می کند. او عصبانی می شود ، دیوانگی شدیدی همراه با عصبانیت و پرخاشگری لجام گسیخته. وضعیت بحرانی "حل و فصل" نشده ، بلکه فقط وخیم است. وقتی وضعیت روانی-روانی به شدت بدتر می شود ، افکار خودکشی پدید می آید ، یک وضعیت بن بست به وجود می آید. در این حالت ، دور از مرحله عجول نیست.
  • نارضایتی مداوم از خود... یکی از دلایل اصلی بحران رشد شخصی "موتور پیشرفت" تلقی می شود. هنگامی که آنها در موفقیت به دست آمده متوقف نشوند ، اما معتقدند که می توان به موفقیت های بیشتری نیز دست یافت. برای انجام این کار ، باید نگرش خود را نسبت به وضعیت زندگی موجود تغییر دهید ، یعنی کلیشه رفتار خود را تغییر دهید.
  • خود را به عنوان یک شخص درک کنید... هنگامی که عدم رضایت از خود به یک عقده حقارت محدود می شود ، فردی با عزت نفس پایین زندگی می کند ، امکانات "او" در زیر ازاره قرار می گیرد. او دائماً خود را با دیگران مقایسه می کند و به نتیجه ناامیدکننده ای می رسد که بدترین فرد است. چنین شخصی دائماً در شرایط بحرانی قرار دارد و راهی برای برون رفت از آن نمی بیند. این در حال حاضر بیماری است که باید درمان شود.

بیشتر افراد به تنهایی با بحران شخصی خود کنار می آیند. با این حال ، برای به تأخیر انداختن آن ، باید با یک متخصص تماس بگیرید. این می تواند یک روانشناس ، روان درمانگر یا حتی روانپزشک باشد.

علل بیرونی بحران شخصیت

عوامل بیرونی بحران شخصیت شامل شرایطی است که زندگی را از خارج تحت تأثیر قرار می دهد. اینها می توانند:

  • مشکلات خانه... در خانواده خوب پیش نمی رود. این زوج خوب زندگی می کردند ، اما بعد از آن یک داس روی یک سنگ پیدا کردند. دلایل این اتفاق می تواند بسیار متفاوت باشد. بگذارید بگوییم کودکی ظاهر شد و ناگهان معلوم شد که عشق جایی رفته است ، نثر زندگی آمده است. و این وظایف روزمره نه تنها نسبت به یکدیگر ، بلکه همچنین نسبت به کودک است. شما باید زود بیدار شوید و صبحانه بپزید ، کودک را به مهد کودک یا مدرسه بفرستید. و او یا او به هیچ وجه آماده این کار نیست ، زندگی مشترک در یک نور گلگون دیده شد. و یکی از همسران ارزیابی مجدد ارزشهای زندگی قبلی ، یک بحران شخصی را دارد. وقتی همسران به تدریج با شرایط جدید زندگی سازگار شوند ، می تواند بی سر و صدا پیش برود. اگر با شکست عاطفی درخشان همراه باشد ، این می تواند منجر به خرابی روابط شود.
  • مشکلات کار... بیایید بگوییم یک طبیعت مشاجره کننده در ارتباط با مردم سهیم نیست. گروه کاری نظر بدی نسبت به یک شخص دارد. درگیری با همکاران بر روحیه تأثیر می گذارد. در نتیجه ، بهره وری نیروی کار کاهش می یابد و نظرات مقامات آغاز می شود. شخصیت عصبی است ، مشکلات بوجود آمده روان را تحت فشار قرار می دهد ، به یک بحران شخصی تبدیل می شود ، راه حل آن غیرقابل حل است.
  • مشکلات ارتباطی... اغلب افرادی مشکوک و خودشیفته هستند. اینگونه است که همه چیز در پرتو کاذب دیده می شود ، که آنها اشتباه درک می شوند ، و همه جا سرگردان می شوند. آنها "من" خود را بیرون می کشند ، نمی خواهند نظر دیگران را تحمل کنند. دیر یا زود ، چنین افرادی با خود تنها می مانند ، همه دوستان و آشنایان از آنها دور می شوند. وقتی فردی متوجه شود که تنها مانده است ، شروع به نگرانی شدید می کند. او فقط در صورتی قادر خواهد بود که از وضعیت بحران شخصی خارج شود که بتواند ارزش های خود را تغییر دهد ، در مشکلات ارتباط با مردم تجدید نظر کند.
  • بلوغ... در دوران بلوغ (بلوغ) ، تغییرات جسمی در بدن نوجوان رخ می دهد. روان در حال تغییر است. نوجوانان شروع به فکر کردن در مورد معنای زندگی می کنند. "به من جای پایی بده ، و من همه دنیا را خواهم چرخاند!" بسیاری از مردم معتقدند که آنها برای تغییر بهتر زندگی به این زندگی آمده اند. و وقتی با واقعیت های زندگی روبرو می شویم ، ناامیدی به وجود می آید. به نظر می رسد که همه چیز در دنیای زیرمجموعه خیلی ساده نیست. ما باید با آن سازگار شویم ، و دور از روشی که آرزو می کنیم. برای بیشتر افراد ، این کار با سازگاری موفقیت آمیز با بزرگسالی پایان می یابد.
  • میانگین سن... طی 30 سال چنین بحرانی در افراد رخ می دهد. نه تنها به دلیل داخلی ، بلکه به دلیل خارجی نیز ایجاد می شود. جوانان با امیدها و بی احتیاطی های خود را ترک کرده اند ، همه کارها از برنامه پیش نرفته است ، اما شما باید زندگی کنید. پیری دیگر خیلی دور به نظر نمی رسد ، کاملاً واقعی است. و شما باید از آن مراقبت کنید.
  • سن سالمندی... فرد پیر می شود ، زندگی به تدریج کمرنگ می شود ، رنگ های روشن زندگی برای اکثر افراد مسن غیرقابل دسترسی است. ما باید خود را با شرایط جدید زندگی خارجی تطبیق دهیم. برای اینکه بتوانید سالهای آزاد شده توسط سرنوشت را با موفقیت پشت سر بگذارید ، باید کلیشه های ثابت شده تفکر و رفتار خود را ارزیابی کنید. این روند دور از درد است. با بازنشستگی ، همه نمی توانند از بحران وضعیت روحی-روانی خود عبور کنند. از نظر برخی ، با پیری زودرس و مرگ پایان می یابد.

توجه داشته باشید! شرایط زندگی بر احساس فرد تأثیر می گذارد. بنابراین ، عوامل داخلی و خارجی یک بحران شخصی با هم ارتباط تنگاتنگی دارند. یکی را بدون دیگری نمی توان در نظر گرفت. این تقسیم مشروط است.

مراحل بحران شخصیت در زندگی فرد

پیشرفت شخصی بدون غلبه بر مشکلات غیرممکن است. جای تعجب نیست که گفته شود "از طریق خار - به ستاره ها". و "خارها" دشواری های مسیر زندگی هستند. 5 حالت بحرانی وجود دارد ، مراحل یک بحران شخصی:

  1. مرحله یک... عدم تعادل احساسی. یک بحران شخصی ، به عنوان مثال ، همراه با عدم رضایت از موقعیت اجتماعی فرد ، فرد را از یک حالت متعادل خارج می کند ، احساسات شدید (خشم ، ترس ، نارضایتی) او را وادار به حل مشکلات خود می کند.
  2. مرحله دو... مبارزه معنوی بین "خوب و بد" ، هنگامی که درک می شود اختلافات در زندگی شخصی باید حل شود ، برای این کار لازم است رفتار خود را تغییر دهید. با این حال ، یک شخص هنوز قادر به تصمیم گیری در این مورد نیست. در واقع غیرفعال است.
  3. مرحله سه... عزم برای عمل بینشی حاصل می شود که اگر می خواهید خوب زندگی کنید ، باید کاری انجام دهید. در غیر این صورت خیلی بد خواهد شد. میل به عمل در حال بلوغ است ، اما هنوز ضعیف است. نکته اصلی در اینجا حفظ اعتماد به نفس است ، نه پیروی از ضعف ، هنگامی که با دستان پایین ، فرد با جریان حرکت می کند.
  4. مرحله چهار... تحقق نادرستی کلیشه های قبلی. این شخصیت به وضوح می فهمد که مفاهیم زندگی قبلی نادرست است ، آنها باید قاطعانه تغییر کنند. شاید حتی با کمک روان درمانگر. او به شما خواهد گفت که چگونه این کار را بدون آسیب رساندن به سلامت روان آسان تر انجام دهید. در گروهی از افراد که به دنبال معنی خود در زندگی هستند. شما باید آماده باشید تا رفتار خود ، حلقه دوستان ، همه آن لحظات منفی را که منجر به یک بحران شخصی شده است ، تغییر دهید.
  5. مرحله پنج... تغییر کلیشه رفتار. همه نمی توانند این مرحله مهم را انجام دهند. لازم است برای غلبه بر بحران معنوی و رسیدن به سطح جدیدی از زندگی ، برای تغییر رفتار خود ، هر چقدر سخت باشد ، تمام اراده خود را نشان دهید. بیایید بگوییم یک مرد دوست داشت یک لیوان با دوستانش بخورد ، و "تجارت صبر می کند". دوستان شروع به خندیدن کردند ، اما او قاطعانه تصمیم گرفت که کنار گذاشتن سرگرمی متوسط \u200b\u200bبه او کمک می کند شکست های زندگی را کنار بگذارد. اگر قدرت و انرژی کافی برای کنار گذاشتن سبک زندگی قبلی خود داشته باشید ، قطعاً همه چیز درست خواهد شد.

مهم! هر کسی در طول زندگی خود به طور مداوم هر 5 مرحله از یک بحران شخصیت را پشت سر می گذارد. اگر این اتفاق نیفتد ، شخصیت "در تجربه های خود گیر می کند" ، وقتی خواسته ها با امکانات مطابقت ندارند ناامید می شود. این منجر به شرایط سخت زندگی می شود. یک شخص می تواند پایین بیاید ، یک الکل یا یک معتاد به مواد مخدر شود.

انواع بحران شخصیت

در روانشناسی ، تقسیم بندی مشخصی از انواع بحران شخصیت وجود ندارد. درجه های مختلفی از آن وجود دارد ، به عنوان مثال ، سن ، موقعیت و معنوی (وجودی).

بحران شخصیت مرتبط با سن

با افزایش سن ، فرد دوره قبلی زندگی خود را به گونه ای دیگر ارزیابی می کند ، به جهان و جایگاه خود در آن متفاوت نگاه می کند. وقتی نتیجه گیری مناسبی انجام می شود ، همه بحران های سنی معمولاً با تغییر در رفتار و نگرش پایان می یابند ، که به شما امکان می دهد با موفقیت با تغییر شرایط زندگی سازگار شوید.

روانشناسان بحران های سنی کودکان 3 ، 7 و 12-14 ساله را تشخیص می دهند. از سه سالگی کودک شروع به آگاهی از خود می کند ، با دنیای خارج آشنا می شود ، مهمترین چیز برای او مادر و پدر است - خانواده.

در هفت سالگی کودک شروع به درک این می کند که جهان بزرگ و متنوع است ، این دایره جهان بینی او را گسترش می دهد. بحران این سن با مدرسه همراه است و بار شدید او در روان کودک افزایش می یابد. برای خروج موفقیت آمیز از آن ، نقش نه تنها والدین ، \u200b\u200bبلکه یک معلم مدرسه نیز در اینجا مهم است.

بحران نوجوانان (12-14 ساله) همراه با بلوغ ، هنگامی که بلوغ رخ می دهد. دختران و پسران درک می کنند که آنها فیزیولوژی متفاوتی دارند ، در ابتدا رفتاری بسته و حتی نمایشی خصمانه نسبت به یکدیگر دارند.

با پایان مدرسه می توانید در مورد آن صحبت کنید بحران جوانان (17-18 ساله)... در این زمان ، علاقه مشخصی به جنس مخالف وجود دارد. با این حال ، تجربیات مرتبط با انتخاب مسیر زندگی بعدی ، تجربه اصلی هستند. در واقع ، در این سن ، پایه و اساس زندگی آینده گذاشته می شود. بیشتر زنان و مردان جوان با نگرش صحیح از یک بحران شخصی خارج می شوند و زندگی را با موفقیت پشت سر می گذارند.

و کسانی که نتوانسته اند خود را درک کنند ، معنای وجود خود را پیدا نکرده اند ، غالباً در سراشیبی می غلتند ، در جامعه طرد می شوند. عوامل شخصی و خارجی در اینجا نقش دارند. به عنوان مثال ، ضعف یا تأثیر منفی محیط (خانواده ناکارآمد ، دوستان بد).

بعد از 30 سال بحران میانسالی وجود دارد. دوران جوانی گذشته است ، وقت آن است که از سالهای زندگی شده سنجش کنیم. اغلب ناامیدکننده به نظر می رسد ، من چیزهای بیشتری می خواستم ، اما خیلی کم معلوم شد. فرد هوشیارانه مسیر زندگی خود را ارزیابی می کند و برای ادامه زندگی با وقار خود را تنظیم می کند.

با بازنشستگی بحران بزرگسالی وجود دارد. زندگی شده است ، پیری آمده است ، سلامتی کم است. اکنون شما باید با چمدان های انباشته زندگی زندگی کنید. و اینها ارزشهای مادی ، یک خانه ، یک خانواده و فرزندان بالغ هستند. وقتی همه اش را داشته باشید خوب است. در غیر این صورت ، غم انگیز خواهد بود. افراد قدیمی این را درک می کنند ، با چنین موجودی سازگار می شوند و بنابراین روزهای خود را سپری می کنند.

این اتفاق زمانی رخ می دهد که فرد در شرایط سخت زندگی قرار گیرد. اگر او بتواند آن را حل کند ، می توان بحران شخصیت را محرک چنین فرآیندی خواند. این نقش مثبت آن است. عدم تصمیم گیری صحیح ، بیانگر سکون تفکر و کلیشه ای کاملاً تثبیت شده در رفتار است که فقط مسئله را تشدید می کند.

بحران شخصیت معنوی (وجودی)

در لحظات سخت زندگی می آید. بیایید بگوییم این می تواند مرگ کسی نزدیک باشد ، عشق ناموفق یا خیانت باشد. در چنین شرایطی فرد سعی می کند در زندگی خود تجدید نظر کند و به دنبال راهی برای خروج از بن بست است. تمام قدرتش را فشار می دهد.

اگر بحران با موفقیت برطرف شود ، فرد از نظر معنوی متولد می شود ، مقیاس جدیدی از ارزش ها ظاهر می شود ، که به او اجازه می دهد با موفقیت و بدون تعارض زندگی کند. در غیر این صورت ، همه عقاید در مورد جهان و شخص خود فرو می ریزد ، که منجر به یک درگیری داخلی پایدار می شود. غالباً با یک اختلال روانی شدید ، درمان در یک بیمارستان روانپزشکی به پایان می رسد.

توجه داشته باشید! هر سن ، بحران موقعیتی یا معنوی باید فرد را به سطح جدید و بالاتری از زندگی برساند. اگر این اتفاق نیفتاد ، پس فرد کاملاً روی خودش کار نکرد. او قهقرا می شود و به یک شکست در زندگی تبدیل می شود.

چگونه می توان از بحران شخصیت عبور کرد؟

تکنیک هایی وجود دارد که توسط روانشناسان ساخته شده و به شما کمک می کند تا از یک بحران شخصی خارج شوید. آنها حاوی تجدید نظر و اصلاح اهداف زندگی هستند. یکی از آنها شامل 4 مرحله زیر است:

  • گام یک... خود را مهار کنید. اگر چیزی در زندگی تغییر کرده است و شما آن را دوست ندارید ، احساسات منفی خود را بر روی همه نیندازید. آنها تخریب می شوند ، روابط با همسایگان خراب می شود. آرام باشید و هوشیارانه درباره آنچه اتفاق افتاده تأمل کنید. آنها می گویند اجازه ندهید سرنوشت شما روند خود را طی کند و به کجا برساند. و می تواند به یک بانک بد ناخن بخورد.
  • مرحله دوم... احساسات و افکار خود را بفهمید ، چرا این اتفاق افتاده و چه کارهایی باید انجام شود تا از چنین وضعیت ناخوشایندی خارج شوید.
  • مرحله سه... یک هدف کاملاً دست یافتنی تعیین کنید و هر روز به آرامی ، اما با ثبات به سمت آن حرکت کنید. برای انجام این کار ، شما باید یک برنامه گام به گام از اقدامات خود تهیه کنید و از آن منحرف نشوید.
  • مرحله چهار... این مرحله از 4 مرحله ضروری ترین و دشوارترین است. این امر مستلزم آمادگی روانی جدی است. تغییر کلیشه تفکر ضروری است. شما باید مثبت فکر کنید. "جهان زیباست ، خدا را شکر که به من فرصتی داد تا آن را ببینم و از زندگی لذت ببرم."

دانستن مهم است! تنها نگرش مثبت نسبت به عبور از بحران شخصی به شما کمک می کند تا با موفقیت از آن عبور کنید. این تضمین زندگی مرفه تر است.

چگونه از بحران شخصی خارج شویم - فیلم را تماشا کنید:

بحران شخصی یک روند روانشناختی طبیعی است. اگر شخصی موفق شده باشد در خود بفهمد چه چیزی او را راضی نمی کند و چگونه برای موفقیت موفق شود ، در این صورت یک وضعیت بحرانی کاتالیزوری می شود که برای تصمیم گیری های لازم در این مرحله از زندگی تحریک می شود. در غیر این صورت ، هنگامی که با مشکلات روبرو می شوید ، نمی فهمید چه اتفاقی افتاده و از حل مشکلات فوری دور می شود ، او به عنوان یک شخص تنزل می یابد و به یک شکست تبدیل می شود.

به شما دوستان سلام می کنم!

امروز می خواهم در مورد دو جنبه مهم شخصیت انسان و روح انسان به عنوان بحران و تحقق صحبت کنم. این دو ویژگی هستند که همیشه در کنار هم وجود دارند و یکی بدون دیگری وجود ندارد.

بحران چیست؟

بیایید نگاهی دقیق به این کلمه بیندازیم. برای هر یک از شما ، این کلمه معنای بسیار دردناک و ناخوشایندی دارد. و برخی از شما ممکن است با شنیدن کلمه CRISIS تجربه بسیار متفاوتی را احساس کنید. بسیاری از ما حتی به این فکر نمی کنیم که آیا این قسمت از روح در درون او وجود دارد یا خیر. آنقدر به ما آموخته اند که باید در دنیای بیرون خود را نشان دهیم ، عمل کنیم ، و به نتیجه ای دست می یابیم که متوجه نمی شویم چگونه به تدریج به این وضعیت بحران وارد می شویم. ما معتقدیم که هیچ بحرانی وجود ندارد و این با ما نیست. و ما لزوماً باید فعال باشیم ، تا متوجه علائم این حالت نشویم ، که از روح ما "شکسته" می شوند ، سعی می کنیم دائماً خودمان را با چیزی مشغول کنیم.

اما بیایید کمی از این مظهر شخصیت خود دور شویم و همان نوع بحران را در نظر بگیریم. شاید این یک مفهوم منفی نیست که فقط برخی احساسات نامفهوم را برانگیزد ، شاید چیزی باشکوه تر در پشت آن باشد.

بیایید عناصر بحران را با استفاده از سه جنبه مهم زندگی بشر به عنوان مثال بررسی کنیم:

جنبه اول زندگی بشر. RELATIONSHIP را انتخاب کنید.

وقتی با شریک زندگی ، زن یا مرد شروع به برقراری رابطه می کنید ، در همان لحظه اول چه احساسی دارید؟

شما در حالت الهام قرار دارید ، برای شما این احساس تجربه عشق ، عاشق شدن ، مهمترین عنصر موجود در آن لحظه می شود. شما احساس خوبی می کنید ، و این احساس شما را به هم نزدیکتر می کند ، جذب یکدیگر می شوید. در این لحظه به نظر شما می رسد که همه آسمان ها از هم جدا شده اند و شما مانند خدا در حال قدم زدن بر روی زمین به سمت محبوب یا محبوب خود هستید. و همه چیز بسیار زیبا ، بسیار خوب است.

اما بعد از مدتی زندگی مشترک را شروع می کنید. یا هنگامی که با هم زندگی می کنید یا از قبل به هم نزدیک هستید به یک هدف ، چنین هدفی می رسید. و در این لحظه ، گام به گام ، به طور نامحسوس احساس می کنید که رابطه شروع به خراب شدن می کند ، احساسات کسل می شوند و شما از حالت عشقی که در همان ابتدا داشتید فاصله دارید. شما به تدریج احساس می کنید که برای تحریک رابطه و حفظ آن ، باید مرتباً کاری انجام دهید. شما توجه نمی کنید که چگونه به تدریج به لحظه بحران در روابط نزدیک می شوید.

البته بسیاری از ما اینگونه نمی بینیم. آنها معتقدند که اینها فقط مواردی است که باید در مواد ، در دنیای خارج تغییر یابد. توجه بیشتر ، رنگ های بیشتر. چیز دیگری برای بیدار کردن دوباره این احساسات. اما به زودی خواهید دید که عناصری که به دنیای خارج هدایت می شوند دیر یا زود خستگی را برای شما ایجاد می کنند. زیرا آنها با تلاش از شما بیرون می آیند. برای حفظ رابطه یک تلاش لازم است و وقتی می بینید که این تلاش با نوعی الهام پشتیبانی نمی شود ، کاملاً دچار بحران خواهید شد. احساس خواهید کرد لحظه ای فرا رسیده است که شریک زندگی شما را درک نمی کند. او شما را نمی شنود ، نمی بیند ، احساس نمی کند و بس ... لحظه بحران فرا رسیده است.

به این لحظه نگاه کنید ، ذهن شما چگونه فکر می کند؟ ذهن او همیشه به سمت بیرون هدایت می شود و بهترین چیزی که می تواند بگوید این است: "به دنبال شریک دیگری باشید ، او مناسب شما نیست". البته قبل از آن ، او اقدامات زیادی را برای جلوگیری از این اتفاق انجام داد ، تلاش های زیادی انجام شد. و در پایان ، می گوییم: "دیگر کافی است! دیگر نمی توانم آن را انجام دهم! ".

این نوع رابطه ، نوع بحران را به عنوان رابطه ای بین شرکا در نظر بگیرید. وقتی در این لحظه به این مرحله رسیدید ، نگاه کنید - این همیشه لحظه ای بسیار دردناک از تعامل شماست. در این لحظه چه حسی دارید؟ اگر در این لحظه عمیقاً به درون خود نگاه کنید ، این لحظه اوج است. هنگامی که در سخت ترین لحظه زندگی شما ، تجربه های بسیار عجیبی از اعماق روح شما از ضمیر ناخودآگاه شما شروع به ظهور می کنند. ناگهان ، شما خودتان نمی شوید ، انگار که نمی توانید واکنش های خود را کنترل کنید ، احساسات از مقیاس خارج می شوند و لحظه ای در آن حالت فرو می ریزید ، وقتی شروع به مرتب کردن مسائل با یکدیگر می کنید.

به کجا منتهی می شود؟ احتمالاً بسیاری از شما در گذشته لحظه ای مشابه را در زندگی خود تجربه کرده اید و تجربه خود را دارید.

بگذارید این لحظه بحران در رابطه را فعلاً بگذاریم ، فقط بگذارید فعلاً در یک مکث بماند.

بیایید نگاهی به عنصر بعدی در زندگی بشر بیاندازیم - پول.

پول جنبه بسیار مهمی است و شاخصی از تجلی قدرت ، اراده شما در زندگی است. چون اگر می دانید چگونه پول در بیاورید ، به چیزی در زندگی دست پیدا کنید ، از قبل می دانید چگونه کارهای زیادی انجام دهید. اما بیایید بررسی کنیم که بحران پول چگونه بوجود آمده است.

در ابتدا ، از برخی ایده ها الهام می گیرید ، تمام توان خود را در اجرای آن بیندازید ، آن را مجسم کنید. شما می بینید که چگونه از نظر اقتصادی گام به گام ثروتمندتر و موفق تر می شوید. و به نظر می رسد همه چیز در جای خود قرار دارد ، اما بعد از لحظه ای نکته ای پیش می آید که پول درآوردن یا درآمدزایی برای شما سنگین می شود. و در این لحظه شروع به کنار رفتن می کنید ، با این جریان مالی این ارتباط را با آنچه ایجاد کرده اید از دست می دهید.

چون دوباره همان مکانیسم کار می کند. برای اینکه موفقیت مالی خود را حفظ کنید ، باید روی خودتان تلاش کنید. و برای یک لحظه احساس می کنید که دیگر خسته شده اید. این خستگی شما را به لحظه ای علاقه مند می کند ، که فکر می کنید چیزی را از دست داده اید. وقتی احساس می کنید که این پول را از دست می دهید - قدم به قدم ، دیگر آن را از دست می دهید. پول به تدریج شما را ترک می کند. و در این لحظه ، شما به تدریج به یک وضعیت بحران ، بحران مالی تبدیل می شوید.

البته ذهن همیشه در همان سناریو عمل می کند. او می گوید این بحران مالی به دنیای خارج مربوط می شود. آنچه در خارج اتفاق افتاد ، در اینجا نیز اتفاق افتاد. اینکه برخی از طرحهای غیرکارآمد مقصر هستند ، شرکتها ، مردم و هر چیز دیگری مقصر هستند. چون آنقدر مرتب هستیم که همیشه به سمت بیرون هدایت می شویم. آنچه در این لحظه در شما افزایش می یابد - فقط خود شما احساس خواهید کرد. شما احتمالاً قبلاً در این لحظه بوده اید ، لحظه بحران؟ شما می توانید ببینید که چگونه این برنامه ها ، این تجربیات ، درد ، احساسات در شما افزایش می یابد و به چه عواملی منجر می شود. شاید شما قبلاً زندگی کرده و آن را احساس کرده باشید ، یا هنوز در این مسیر هستید. بیایید اکنون این قسمت از روح خود ، زندگی خود را در یک مکث بگذاریم.

بیایید به سراغ عنصر بعدی بحران برویم - بحران HEALTH.

سلامتی ما یک عنصر بسیار مهم از تجلی خود در کل زندگی ما است. این همان چیزی است که قدرت خلاقیت ما را حفظ کرده و ما را به روح وصل می کند. اگر سلامتی شما از کودکی خیلی خوب نیست و برای سلامت آن نیاز به توجه بیشتری دارید ، در یک حالت عملکردی طبیعی ، دیر یا زود احساس خستگی نیز خواهید کرد. به عنوان مثال ، شما باید تمام آنچه را که می خورید ، احساس خود را کنترل کنید ، از سو any استفاده از مواد مضر برای سلامتی ، نوشیدن داروها خودداری کنید. گام به گام ، دوباره به لحظه خستگی می رسید ، زیرا افراد سالم و خوشبختی در اطراف شما وجود خواهند داشت ، آنها از زندگی لذت می برند و شما تمایل به زندگی را از دست می دهید. به نظر می رسد شما هم با درد و هم با احساس ناامیدی محدود شده اید. و دوباره بحران!

این وضعیت بحران چیست؟

با در نظر گرفتن این سه بخش ، سه جنبه مهم زندگی بشر ، می بینید که نتیجه هر یک از این بحران ها چنین شرایط یا تجربیاتی است - مانند احساس ناامیدی ، تمایل به کنار گذاشتن همه چیز ، فرار در جایی ، ترک زندگی و غیره. ما به طور نامحسوس به احساس جدایی از دنیا می رسیم ، می خواهیم از همه چیز فاصله بگیریم. از روابط - ما می خواهیم از آنها فرار کنیم. ما وقتی در یک بحران پول قرار داریم می خواهیم هر رابطه ای را با پول خاتمه دهیم. وقتی سلامتی ما ضعیف است ، ما می خواهیم این دنیا را ترک کنیم و بگوییم "همین! ما در اینجا کار دیگری نداریم! "

هر یک از شما دیر یا زود این لحظات را تجربه خواهید کرد. شخصی لحظه ای خودکشی می کند ، فکر می کند که این کار او را نجات می دهد و این مسئله دشوار زندگی را حل می کند ، کسی می خواهد همه چیز را رها کند و از این دنیا ، از روابط ، از پول ، از تعاملات با این جنبه های زندگی ناپدید شود.

ببینید وقتی در چنین شرایط دردناکی برای شما قرار دارد ، چه برنامه هایی می توانند در درون شما افزایش پیدا کنند. یا این اتفاق قبلاً برای شما افتاده است؟ یا واقعا می تواند با شما باشد! در این لحظه ، وقتی خود را در این بحران ها می بینیم ، هر یک از شما س isال بسیار مهمی را مطرح می کنید. سوال این است: "و معنای زندگی چیست؟" ما شروع به پرسیدن درباره معنای زندگی می کنیم و در عین حال خود را متقاعد می کنیم که زندگی بی معنی است.

فقط ببینید که ضمیر ناخودآگاه شما در این لحظه چه تجربه هایی را برای شما به ارمغان می آورد. چه تعداد باور از آن برخواهد آمد. شما خود را در افسردگی خواهید دید و اگر بیشتر به آن فرو بروید ، بی علاقگی و بی معنی بودن هر آنچه اتفاق می افتد به وجود خواهد آمد ، و سپس میل به ترک زندگی به طور کامل وجود دارد. به این ترتیب ذهن شما سعی می کند از این شرایط بحرانی خارج شود و از آنها جلوگیری کند.

به طور طبیعی ، شما شروع به جستجوی خارج از دلایل و راه های جلوگیری از این بحران می کنید. و چه چیزی را در اطراف می بینید؟ در اطراف ، عناصر بسیار ساده ای را می بینید که به شما می گویند برای اینکه افسرده و پریشان نباشید ، باید احساسات خود را همیشه تحریک کنید. چه مفهومی داره؟ این به این معنی است: الکل ، قهوه بنوشید ، به پیاده روی بروید ، خود را شریک دیگری پیدا کنید ، رابطه جنسی برقرار کنید ، به ورزش بپردازید ، به برخی از آموزش های خودسازی بروید ، به عنوان مثال ، "چگونه می توان یک میلیون درآمد کسب کرد!" و غیره. شما برای گذر از این بحران به دنبال فرصت های مختلف برای تحقق بخشیدن به خود هستید. من در مورد شما که می خواهید این راه حل ها را پیدا کنید صحبت می کنم. اما برخی از شما در حالت بی تفاوتی ، بی معنی بودن زندگی قرار می گیرند و نمی دانند چگونه راهی برای برون رفت از این وضعیت پیدا کنند.

واقعیت این است که ذهن ما ، وقتی به دنیای خارج روی می آوریم ، همیشه سعی در تحریک این احساسات دارد. شاید برخی از افراد این لحظه را بدست آورند. اگر پول کافی دارید ، شروع به جستجوی روابط جدید می کنید ، با پیاده روی ها ، سفرها ، حرکات مختلف خود را سرگرم می کنید. همه ، فقط به این فکر نمی کنند ، فقط احساس نمی کنند. به خصوص وقتی به خاطر "بی عاطفه بودن" احساسات خود نسبت به شریک زندگی خود بی انصافی می کنید ، نمی خواهید این رابطه را خراب کنید. شما همه چیز را امتحان می کنید راههای ممکن آن را نبینید ، آن را نشنید. اما اگر به عمق خود بنگرید ، آنگاه احساس خواهید کرد که از هر جنبه ای مشکلی وجود دارد ، مشکلی است. و هنوز هم باز است ، این سوال "با این کار چه باید کرد؟" چگونه می توان هماهنگ شد؟

این بحران به شما امکان می دهد از یک سطح آگاهی به سطح دیگری بروید

تمام این لحظات بحران هایی که در مورد آنها صحبت کردم موتورهای بسیار مهمی هستند که به میل شما انجام می شود. بیایید در مورد کیفیت دیگری از بحران صحبت کنیم. از آنجا که بحران بسیار مهم است و ابزار لازم تغییرات در خودتان این ابزار در زندگی شما همیشه به سراغ شما می آید ، شما همیشه با آن روبرو خواهید شد. یک بحران به شما امکان می دهد از یک سطح آگاهی به سطح دیگری بروید. از یک سطح زندگی به یک سطح دیگر زندگی. این همیشه پویایی مثبتی در تغییر دارد. اما چرا ما آن را چنین نمی بینیم؟ چرا ما بحران را به عنوان هدیه ای از سرنوشت ، که قصد دارد ما را تغییر دهد ، درک نمی کنیم تا به آنچه در ما وجود دارد نگاه کنیم؟ و چه کاری می توان برای انتقال به سطح کیفی آگاهی جدید ، سطح جدیدی از روابط ، سطح جدیدی از سلامتی انجام داد؟ چرا ما اینگونه نمی بینیم؟

مسئله این است که وقتی با هم برخورد می کنیم و در این لحظه ناخوشایند از تجربیات خود قرار می گیریم ، با سیستم ایده های خود روبرو می شویم که به نوعی یا به طریقی دیگر ، قوانین رفتاری را در این لحظه به ما حکم می کند.

این یعنی چی؟

به عنوان مثال ، برخی از افراد وقتی دچار بحران می شوند ، عصبی می شوند و به حالت پرخاشگری در می آیند ، برخی برعکس ، دچار افسردگی می شوند. شخصی شروع به واکنش و عملکرد ناخودآگاه می کند. تمام واکنش های شما به ضمیر ناخودآگاه شما بستگی دارد. این عنصری است که از گذشته های دور و دور به ما می رسد ، که سعی می کنیم آن را نبینیم و نشنیم. اما در یک لحظه بحران ، در یک لحظه جاذبه شرایط زندگی، این برنامه ها از ناخودآگاه ما ناشی می شود. آنها از اعماق ضمیر ناخودآگاه ما بالا می روند و به قسمت آگاهانه ما می روند. این یک مکانیسم طبیعی و عمدی است.

این برای چیست؟

برای اینکه همه این برنامه ها را از درون خود مطرح کنید و به شما اجازه دهد آنها را در این زندگی آزاد کنید ، از شر آنها خلاص شوید ، این مشکلات را برطرف کنید. زیرا وقتی برای این کار آماده باشید ، خود را در یک عنصر بحران قرار می دهید. و اکنون شما فقط به آگاهی نیاز دارید تا این لحظه از زندگی را با وقار پشت سر بگذارید.

اما این همیشه صدق نمیکند.

بحران چگونه آغاز می شود

و اکنون سعی خواهم کرد برای شما توضیح دهم که این نوع سازوکار بحران چیست ، از کجا ناشی می شود. چرا این اتفاق می افتد و در چه دوره ای از زندگی اتفاق می افتد.

بیایید به چندین عنصر مهم وجودی انسان به عنوان یک موجود نگاه کنیم. بیایید از اولین مرحله زندگی که وارد این زندگی می شوید ، استفاده کنیم. شاید بدانید ، اما شاید نه. من به شما می گویم که وقتی شخصی وارد این زندگی می شود ، رشد می کند ، تشکیل پنج عنصر را تجربه می کند که در درک ما بدن نامیده می شوند. تشکیل هر یک از این اجسام منوط به یک چرخه توسعه هفت ساله است.

اولین بدن

اولین بدن - از لحظه تولد تا 7 سال ، بدن فیزیکی شما رشد می کند. و به راحتی می توانید این را مشاهده کنید. با شروع هنگام مشاهده کودک ، نحوه رفتار ، فکر کردن ، خواهید دید که تمام اقدامات او به این دلیل است که او شروع به عادت می کند ، یاد می گیرد با این بدن فیزیکی ارتباط برقرار کند ، نحوه عملکرد دست ها ، پاها ، احساسات و احساسات او را بررسی می کند. در این لحظه ، وقتی بدن جسمی او رشد می کند ، رشد کیفیت درونی روح انسان نیز اتفاق می افتد ، این کیفیت WILL نامیده می شود.

در این 7 سال اول بسیار مهم است که کودک را سرکوب نکنید ، انرژی او را قطع نکنید ، و او را در هیچ کاری متوقف نکنید. به او فرصت دهید تا جهان را کشف کند. زیرا در این لحظه کودک جهان را از هر نظر ، با هر کیفیتی کاوش می کند. برای بزرگسالان همیشه خوشایند نیست که چنین لحظه ای وجود داشته باشد که کودک چیزی را پرتاب کند ، وقتی کودک کار اشتباهی انجام دهد ، احساس تحریک و عصبانیت در داخل کنیم و شروع به نشان دادن آن در بیرون کنیم. و در این لحظه ، با توجه به ایده های خود ، ما شروع به قطع او می کنیم ، اراده او را برای عمل قطع می کنیم ، بیان خود را سرکوب می کنیم ، با استفاده از کلماتی مانند "نه" ، "انجام ندهید" ، "این لازم نیست". ما حتی فکر نمی کنیم که سیستم تفکر کودک با مفهومی مانند "نه" ، "نکن" سازگار نیست ، زیرا در این لحظه هوشیاری او در تصاویر فکر می کند. او این کلمات را نمی فهمد ، بسیاری از چیزهای "بزرگسال" را نمی فهمد. اما در این لحظه که نه می گویید چه اتفاقی می افتد؟ شما در او تنش و آشفتگی ایجاد می کنید. از یک طرف ، او می خواهد اراده خود را نشان دهد ، عملی انجام دهد ، اما شما او را قطع می کنید. و او متحیر است و نمی داند چه کاری انجام دهد. روشن است که او شما را باور می کند ، زیرا در این لحظه ، پدر و مادر تمام زندگی او ، تمام جهان او هستند. او زندگی دیگری نمی شناسد ، آن را نمی بیند و هنگام نه گفتن به شما اعتماد می کند.

هرچه بیشتر این کار را انجام دهید ، هر چقدر در چنین مظاهری محدودیت بیشتری داشته باشید ، کمتر قادر به دستیابی به نتیجه در زندگی عادی خواهد بود. احساس شک به خود در او نهفته است ، یک مقایسه از او با دیگران در همه زمان ها وجود خواهد داشت ، خواه این کار را درست انجام دهد یا نه ، بنابراین اینگونه است یا نه. و خواهید دید که چگونه این کیفیت در مرحله بعدی از تجلی او را محدود می کند. بنابراین ، برای هفت سال اول ، بسیار مهم است که اراده کودک را محدود نکنید ، فرصت دهید که خود را نشان دهد. این به دلیل رشد بدن جسمی است ، همچنین هنگامی که شما یک سیستم محدودیت برای کودک ایجاد کرده اید ، رشد مناسبی ندارد ، زیرا این دو جنبه از اراده و بدن فیزیکی به صورت داخلی و خارجی به هم پیوند خورده اند.

بدن دوم

جنبه دوم ، بدن دوم یک شخص بدن ETHERIC است. بدن اثیری چگونه خود را نشان می دهد؟ بدن اثیری حرکت مایعات در بدن ، لنف ، خون در بدن است. بدن اثیری به بدن فیزیکی متصل است و به او امکان ایجاد حرکت می دهد. چه کیفیت درونی با تجسم جسم اثیری همراه است؟ بدن اثیری از 7 تا 14 سالگی رشد می کند. در این چرخه رشد ، کودک در حال حاضر به چنین مفهومی ، به عنوان یک قاعده ، ریتم می رسد. در این لحظه کودک به مدرسه می رود. او فقط در این لحظه می تواند در مدرسه تحصیل کند و فقط در این لحظه آگاهی او قادر است دانش را جذب کند. در این لحظه مفهوم ریتم برای او مهم است. چه مفهومی داره؟ صبح بیدار شوید ، مسواک بزنید ، اقدامات خاصی انجام دهید. گویی تمام روز او باید از یک ریتم خاص ، یک چرخه خاص پیروی کند. اگر این روز را از این طریق برای او ایجاد کنید ، پس کودک می آموزد اراده ای را که در هفت سال اول ایجاد کرده کنترل کند ، به راحتی و به طور طبیعی آن را در این دوره برای رشد خود هدایت کند. یعنی در این دوره یاد می گیرد اراده خود را کنترل کند.

در این لحظه بسیار مهم است که ریتم خود را دنبال کنید ، زیرا در این لحظه کودک به والدین خود نیز نگاه می کند ، خواه آنها همان کار را انجام دهند ، آنها از آنها تقلید می کند ، مدل رفتار آنها را کپی می کند. و اگر شما از این چرخه حمایت نمی کنید ، از این ریتم پشتیبانی نکنید ، پس کودک لحظه ای فروپاشی می کند ، اختلاف می بیند که شما هم این کار را نمی کنید ، اما مجبور می شود. که شما کاری اشتباه انجام می دهید ، و او این کار را متفاوت انجام می دهد. برای او این بدان معناست که مشکلی برایش پیش آمده است. هیچ سوالی وجود ندارد ، هیچ الزامی وجود ندارد ، فقط قوانینی وجود دارد که کودک در این سن به طور طبیعی قابل درک است. بنابراین ، این سن باید به کودک بیاموزد که اراده خود را به درستی کنترل کند.

بدن سوم

مرحله سوم زندگی ما. وقتی از 14 به 21 می رویم. این سن دختران و پسران است که بلوغ آغاز می شود. هر "تربیتی" فقط تا 14 سالگی امکان پذیر است ، این دوره ای است که می توانید به کودک چیزی بدهید ، چیزی را پیشنهاد دهید ، به نوعی آموزش دهید تا در این دنیا عمل کند. البته ما نمی توانیم شخصیت کودک را خیلی تغییر دهیم ، زیرا او از قبل با ویژگی های ذاتی به اینجا می آید ، اما می توانیم به او اجازه دهیم فضایی را ایجاد کند که در آن تمام خصوصیات او به بهترین شکل ممکن بروز کند.

دوره از 14 تا 21 سال دوره رشد ASTRAL BODY ، بدن بنیادی است. این لحظه ای است که احساسات رشد می کنند. و اگر به نوجوانان نگاه کنید ، می بینید که احساسات چگونه آنها را هدایت می کند. گویی منطقی وجود ندارد ، تفکر در جایی بسیار دور است. و آنها در اعمال خود توسط احساسات ، اعمال ، خودانگیختگی هدایت می شوند. اگر این اتفاق به این ترتیب رخ دهد ، در آن صورت خواهید فهمید که این دوره رشد بدن اصلی است.

در این دوره ، و همچنین در هر یک از دوره های زندگی ، برنامه های گذشته ، مشخصه این دوره از زندگی ، از ناخودآگاه پدیدار می شوند ، که هنوز آن نیروی "دردناک" را ندارند که در سن بلوغ بیشتری با آنها روبرو خواهید شد. به عنوان مثال ، در لحظه ای که بدن اختری ابتدایی ما رشد می کند ، برنامه رفتار عاطفی بالا می رود و در لحظه ای که شما به درستی از دو دوره اول هفت سال پرورش کودک عبور کردید ، او به راحتی با این دوره از زندگی کنار می آید. برای او آسان است که احساسات خود را مدیریت کند. کنار آمدن با آنها برای او آسان است ، زیرا در دوره اول وی اراده را آشکار کرد ، در دوره دوم کنترل این اراده را آموخت. و در دوره سوم ، او می تواند به طور مستقل با احساسات خشونت آمیز خود ، که بدن اختری او را باز می کند ، کنار بیاید. در این دوره ، اولین عشق ظاهر می شود ، احساسات آشکار می شوند ، عناصر عشق ریخته می شود.

بدن چهارم

مرحله بعد رشد انسانی از 21 سالگی آغاز می شود و در 28 سالگی به پایان می رسد - این مرحله از رشد بدن ذهنی است. در این لحظه ، ما خود را در چنین نظامی از زندگی می بینیم ، جایی که مسائل روابط و خانواده برای ما مهم می شود. وقتی می خواهیم این رابطه را حفظ کنیم ، عشقی که زودتر در مرحله بود. اکنون می خواهیم آن را به اصل مدت زمان ترجمه کنیم. ما یک خانواده درست می کنیم ، بچه داریم.

ما همچنین می خواهیم در موفقیت مالی ثابت قدم باشیم. ما در این لحظه شروع به جستجوی کار می کنیم ، موفق می شویم و در دنیای خارج خود را درک می کنیم. این دوره از رشد بدن ذهنی با این واقعیت مشخص می شود که ما باید در سطح مادی ، در دنیای خارجی به موفقیت برسیم. بنابراین ، این بیشترین است دوره مهم، پربارترین دوره برای دستیابی به نتایج به معنای مادی. از یک طرف ، خانواده تشکیل می دهیم ، از سوی دیگر ، با دستیابی به ثروت مادی ، خود را درک می کنیم. این یک دوره مهم دستیابی و تحقق در خارج است ، در همه چیزهایی که به ما رفاه مادی می بخشد و روابط ما را با دیگران تقویت می کند.

بدن پنجم

بعد چه اتفاقی می افتد؟ ما از سن 28 سالگی در حال پیشرفت به سمت رشد روحیه هستیم. این دوره ای است که همیشه برای ما آشکار نیست و همیشه روشن نیست. اگر چهار دوره اول را با آرامش ببینیم ، احساس کنیم ، درک کنیم ، درک کنیم ، زندگی کنیم ، این دوره برای ما ضمنی می شود. این دوره ای است که ما درمورد معنای زندگی با سوالاتی روبرو می شویم. ما برای چی اینجا هستیم ما چرا اینجاییم؟ اگر در دوره گذشته برای ما مسئله بنیان های اجتماعی ، اهمیت ما در جهان وجود داشت ، در این دوره ما قبلاً سوالی در مورد معنای زندگی ، در مورد جهانی جهانی داشتیم. و در این لحظه ، ما به تدریج ، به تدریج شروع به سقوط در آن بحران هایی می کنیم که قبلاً در مورد آنها صحبت کردم. زیرا در این لحظه همه اعضای ادراک درونی شما ، ذهنی ، حسی ، ارادی ، از قبل تکامل یافته اند و شما آماده پیشرفت بیشتر هستید. و اکنون این برنامه ها از ناخودآگاه شما ناشی شده اند ، که با آنها شروع به رفتن به دنیای معنوی می کنید و خود را درک می کنید. در این دوره ، شما در یک رابطه موفق هستید ، در دنیای مادی ثروتمند هستید. و اکنون شما باید یاد بگیرید ، تا بفهمید چرا این زندگی وجود دارد ، برای چه کاری است ، به چه چیزی منجر می شود.

البته باید اعتراف کرد که همه این مراحل زندگی به وضوح برای شما سپری نمی شوند ، اما می توانید این واقعیت را مشاهده کنید که در زندگی شما در این توالی رخ می دهد. بعضی از شما ممکن است فقط در سن 50 سالگی متوجه این اشکال از بحران شوید ، برخی حتی بعداً ، همه اینها به منابع مادی انباشته شده و وابستگی به "محرک" های تجربیات حسی بستگی دارد. در عین حال ، شما به لحظه ای خواهید رسید که باید تمام زندگی و ایده های خود را تغییر دهید ، این عملکرد بدن معنوی است - تا شما را به تحقق نهایی خود برساند ، تحقق در روح.

بنابراین ما شروع به مواجهه با این بحران هایی کرده ام که در مورد آنها صحبت کردم. بنابراین ، در بحران ها زندگی کنید!

آنها برای چه کاری هستند؟ و سرانجام باید چه چیزهایی را ببینیم که با گذر از این بحران ها ، در این لحظات زندگی ، اینقدر مثبت باشند؟

هر بحرانی نقش بسیار مهمی را ایفا می کند ، ما را به سمت تحقق واقعی خود سوق می دهد. و اکنون به این مفهوم اجرا رسیده ایم.

پیاده سازی چیست؟

برای بسیاری از ما ، تحقق درك كیفیت ما به معنای مشاغلی است كه دوست داریم در زندگی پیدا كنیم ، كه دوست داشته باشیم و در آن به موفقیت برسیم. این تنها بخش کوچکی از این عملکرد پیاده سازی است. تحقق یک پدیده بسیار گسترده تر است ، یک مفهوم گسترده تر که اراده ما را نشان می دهد ، الهام ما را نشان می دهد.

چرا یک شخص نمی تواند الهام گرفته ، تحقق یابد ، به روی خودش باز باشد؟

چرا ما همیشه در جستجوی چیزی هستیم ، نمی توانیم بفهمیم که آن چیز در درون ماست؟

ما باید چنین مسیری دشوار را طی کنیم تا بدانیم همه چیز در درون ماست. ما در تلاشیم تا خود را در دنیای خارج تحقق بخشیم ، ایده های بعدی را برای خود ایجاد کنیم که دانش همه ثروت های این جهان ، هر آنچه را که می خواهیم برای ما به ارمغان بیاورد. و البته، با دیدن موفقیت های موقتی مردم در فروش پول ، می فهمیم که این احتمالاً راه است... با دیدن این "افراد موفق" ، می فهمیم که این راه است.

ما یکی از طرفین را می بینیم ، یکی راحت ترین. ما دیگر از مشاهده صداقت این فرد دست بر می داریم. به مردم نگاه کنید ، اگر در درک خودشان کامل هستند یا مشکلی پیش آمده است. بله ، مطمئناً قسمت مهمی از این تجلی را برای خود خواهید دید. به عنوان مثال ، خواهید دید که این شخص در پول موفق تر از شما است. و شما وی را از قبل معیار خود در امور مالی می دانید. خواهید دید که فرد مقابل در دیگری موفقیت بیشتری دارد و شما بدون داشتن آن در خود شروع به تلاش می کنید.

اما دیر یا زود شما می فهمید که همه این آرزوها در برخی از جنبه های شما ، فقط در قسمت هایی ، شما را به سمت صداقت نمی کشاند... آنها منجر به موفقیت های خاصی در زندگی می شوند ، اما چیزی از دست رفته است. چیزی مطمئناً گم شده است. و این باعث غمگینی ، نوعی ناامیدی در زندگی ، ناتوانی می شود.

سپس ما در مورد معنای زندگی تعجب می کنیم - برای چی اینجا هستیم- حتی در آن لحظه که پول زیادی داریم ، یا در آن لحظه که مردان ، زنان ، شریکان زیادی داریم که جایگزین آنها می شویم. گویی که ما جوهر ، ارزش این زندگی را درک نمی کنیم. در جایی احساس می کنیم که زندگی کاملاً به همین شکل نیست ، و بنابراین ما دوباره با استفاده از مکانیسم های یافتن خود ، دوباره شروع به بیرون رفتن می کنیم ، دوباره به دنبال چیزی می گردیم. اما ، به عنوان یک قاعده ، همه آن را پیدا نمی کنند.

چرا نمی توان درک کرد؟

هر یک از ما این عبارت "برای تحقق بخشیدن به خود" را می شنویم. اما چگونه می توان این کار را انجام داد ، و "تحقق بخشیدن به خود" به چه معناست؟ هر یک از شما فکر می کنید که تحقق بخشی از شخصیت شما موفقیت است. اما این اتفاق می افتد که اجرا کاملاً همین نیست.

اینها بخشهای کوچکی از تحقق در خودتان در این جنبه های کوچک زندگی است. از این گذشته ، اجرای یک فرآیند جامع است. جامع نگر زیرا در کل این فرایند ، از هر جنبه ، شما احساس موفقیت مطلق ، الهام مطلق می کنید.

البته ممکن است بسیاری بحث کنند و بگویند این کار غیرممکن است ، یا ما برای این کار در اینجا نیستیم.

اما ، من به شما اطمینان می دهم ، شما فقط باید یک قدم در راه خود ، در درون خود بردارید ، و در هر مرحله از این نتایج الهام خواهید گرفت و خواهید دید که هنوز برای چیزی بیشتر ، برای چیزی بی حد و حصر خلق شده اید. و ذاتاً ، شما دارای ویژگی صداقت ، یک دید واقعی از زندگی ، ایجاد رویدادهای زندگی برای خود ، کنترل اراده خود هستید.

چرا ما می خواهیم ، اما نمی فهمیم ، یا باور داریم که به این کار نمی رسیم ، یا نمی توانیم به این نتیجه برسیم؟

فرمولی که در درون خودم زندگی می کنم با این حس تحقق یا تعریفی که می توانم از آن ارائه دهم مرتبط است: "تحقق به معنای ابراز وجود در هر لحظه از زندگی ، با احساس الهام است."

هر جنبه از زندگی خود ، هر یک از احساسات خود را در لحظه تصور کنید و ببینید آیا از آن الهام گرفته اید یا نه. اگر از شما الهام گرفته نشود ، به این معنی است که هنوز در مسیر تحقق خود هستید ، زیرا الهام در هر لحظه تحقق یک انسان است.

در بعضی از لحظات ، البته ، می توانید بگویید: در اینجا من خیلی از این الهام نمی گیرم ، کمی از آن الهام گرفته ام ... و سپس آن را ترک می کند ، سپس یک الهام دیگر از جنبه دیگری ارائه می شود ، اما به نظر می رسد هیچ صداقت وجود ندارد. زیرا تحقق شامل چندین جنبه تشکیل دهنده روح شماست.

تحقق آن چیزی نیست که ذهن فکر می کند. ذهن تصور می کند که تحقق خود به معنای انجام کاری است - دستیابی به نتایج برجسته در زندگی ، ساختن خانه ، موفقیت مالی ، ایجاد خانواده. مطمئناً هر یک از این جنبه ها شخصیت شما را به روش خاص خود درک می کنند. اما صداقت فقط در این نیست. صداقت خیلی بیشتر است. و وقتی خود را در این جنبه ها درک می کنید ، می بینید که یکسان نیست که باعث ایجاد یکپارچگی روح شما می شود.

جنبه مهم پیاده سازی چیست؟

چرا ارزش دارد در مورد آن صحبت کنید و چرا ارزش دارد که در مورد آن صحبت کنید؟

همانطور که گفتم ، تحقق در هر لحظه از زندگی شما الهام بخش است. این به این معنی است که شما در این لحظه حضور دارید. منظور از "بودن در این لحظه" چیست؟ وقتی ناظر آنچه برای شما اتفاق می افتد ، احساسات ، احساسات در این لحظه هستید و هنگامی که تا آنجا که ممکن است در این لحظه حضور دارید ، می توانید معنای اتفاقات را درک کنید. شما می توانید معنای بسیار عمیقی را در پشت همه این اقدامات مشاهده کنید ، که در آن این عمل نهفته است.

مطمئناً ذهن می تواند اعتراض کند و مخالفت خواهد کرد ، زیرا ذهن عادت به مشاهده و فکر کردن ندارد که همه چیز در مشاهده ، احساس ، تجربه اتفاق می افتد. ذهن می گوید برای تحقق باید کاری انجام دهی. ما مطالعه می کنیم ، دانش کسب می کنیم ، به مدرسه می رویم ، به م institسسات می رویم ، و در پایان ، می فهمیم که یکسان است که تا آخر کار نمی کند. بله ، کسی موفق تر است ، کسی کمتر است ، در چیزی تحقق یافته تر ، در چیزی کمتر ، اما هنوز هم این نیست. این منجر به این احساس الهام ، صداقت نمی شود.

در لحظه بودن زمانی است که ذهن شما به خود آن لحظه مشغول باشد!

ما به او فرصت می دهیم فقط ناظر باشد. ناظری از خودش ، آنچه در این باره فکر می کند ، این افکار ، احساساتی است که از درون برمی خیزد. وقتی در این لحظه هستید ، همیشه در طبیعت احساس هستید. این جنبه بسیار مهمی از تحقق است - احساس.

احساس طبیعتی است که دانش نامحدودی درباره خود را برای شما آشکار می کند.

سه جنبه سازمان ذهنی یک انسان

بنابراین انسان آفریده شده است - از سه جنبه: اراده ، تفکر ، احساسات. و هر یک از این جنبه ها برای تحقق شما در نظر گرفته شده است ، به طوری که این سه جنبه با یکدیگر هماهنگی کامل دارند. ببینید ، در این روح سه گانه جنبه ای مانند تفکر وجود دارد. تفکر مفهوم ذهن را ندارد. ذهن محصول جانبی تفکر ماست. تفکر مانند ابزار شناختی است که ما در دنیای مادی که استفاده می کنیم به آن نیاز داریم. تفکر عنصری است که از طریق ادراک حسی برای ما آشکار می کند دانش شهودی، بینشی را برای ما آشکار می کند که تمام وجود ، کل روح ما را متزلزل می کند.

بنابراین ، وقتی با ذات حسی خود ارتباط برقرار می کنیم ، در یک لحظه معین حضور داریم ، ناگهان تفکر درک این نکته را برای ما آشکار می کند که این دانش درباره آن است یا انگیزه های احساسی است که از درون برمی خیزد - آنها دقیقاً به دلیل تفکر به دانش می افزایند. زیرا تفکر این دانش حسی درونی را به خارج منتقل می کند. ما موجوداتی هستیم که صلح درونی را در ظاهر بروز می دهیم. بنابراین ، تفکر ابزاری است که به ما امکان می دهد انگیزه های درونی را در خارج نشان دهیم.

بنابراین ، این سه عنصر ضروری است. بدون احساس الهام ، اراده شما هرگز به سمت خلقت ، به سمت خلق هر چیزی معطوف نخواهد شد. بدون الهام ، نمی توانید گامی به سوی تحقق واقعی بردارید. اما ، با این وجود ، نگاه کنید ، ما اغلب این مراحل را در زندگی برمی داریم. انجام لزوماً به معنای الهام گرفتن ، بلکه انجام دادن با تلاش. زیرا ما معتقدیم ... ذهن معتقد است که برای تحقق بخشیدن به خود ، باید عملی انجام داد. این اقدام باید با تلاش انجام شود. این اجبار الهام بخش نیست. این در واقع تلاشی است که ذهن ایجاد می کند ، ما را مجبور به انجام کاری می کند ، توضیح می دهد که این نیاز برای تحقق ماست.

بعد از چند قدم در این تلاش ، خسته می شویم. از آنجا که ما از یک منبع مهم تحقق استفاده نمی کنیم ، که موارد زیر را می گوید: در هر مرحله از تجلی خود در جهان خارج ، شما باید الهام بگیرید. چرا این احساس الهام بسیار مهم است؟ اگر وقتی الهام می گیرید ، تماشا می کنید ، انگار یک نیروی درونی از درون شما برخاسته و بیشتر به سمت این فرآیند شناختن و عمل سوق می یابد ، به این حرکت می رسد ، شما را در این حرکت راهنمایی می کند.

این نشان می دهد که الهام ، با هر قدم ، با هر حرکت در زندگی ، اراده شما را بیدار می کند. و وقتی این الهام است که اراده شما را بیدار می کند ، شما حتی به عمل فکر نمی کنید بلکه در حال بازیگری هستید. و این مکانیسم ذهن را دور می زند ، این مکانیسم از آگاهی بی نهایت ناشی می شود. بنابراین ، شما برای حرکت بیشتر این قدرت نامحدود را از درون خود دریافت می کنید.

وقتی در هر قدمی که برمی دارید با این احساس الهام زندگی می کنید ، خسته نمی شوید. از آنجا که خستگی از ویژگی های روان ، ذهن ، منابع بدن شما ، منابع آگاهی ذهنی شماست.

شعور روانی چیست؟

این یک تلاش ارادی است که از طریق این فیلتر ایجاد می کنید - ذهنی که با چیزهای خوشمزه ، ایده های خاص در مورد پول به شما انگیزه می دهد ، شما دائما به دنبال انگیزه در زندگی هستید. و هنگامی که برای انجام اقدام به طور مداوم به دنبال آن انگیزه هستید ، متوجه می شوید که در این راه تلاش می کنید. و شما خسته می شوید ، مدام خسته می شوید ، فکر می کنید کار اشتباه ، مکان نامناسب ، چیز اشتباه! وقتی با تجلی در الهام با این مسئله مخالفت می کنید ، پس تمام ذات شما به شما این قدرت را می بخشد. از آنجا که الهام متعلق به بالاترین سطح است ، الهام تابع ذهن نیست. ذهن نمی تواند الهام بگیرد. و بدین ترتیب ، گام به گام به اراده خود پی خواهید برد ، در هر حرکتی ، در هر گام خود تحقق خواهید یافت.

مطمئناً ، احساس الهام وقتی ایجاد می شود که در لحظه ای که به احساسات خود اعتماد دارید حضور داشته باشید و وقتی به این احساسات اجازه می دهید حرکت شما را هدایت کنند. بنابراین ، گام به گام ، ماهیت خود را عمیق تر و عمیق تر می کنید. در واقع ، شما احساس کامل بودن ، سیری می کنید. احساس می کنید که چطور منابع بیشتری برای چنین حرکتی به شما می رسند ، انگار از هیچ کجا.

این مکانیسم درستی است که در آن تحقق می یابید. از آنجا که پیاده سازی کاری نیست که انجام شود ، برای رسیدن به چیزی است. تحقق بخشیدن ، زندگی در این لحظه ، هر لحظه از زندگی در الهام ، در خوب بودن ، در پر بودن است. و سپس ، وقتی این لحظه را به این روش زندگی می کنید ، اراده خود شما را به حرکت در می آورد ، نیازی به ایجاد تلاش ندارید. شما همیشه این احساس آسودگی ، میل به رفتن را دارید ، زیرا با هر مرحله از این مرحله بیشتر و بیشتر پر می شوید ، قدرت بیشتری می گیرید ، حتی منابع بیشتری را در درون خود باز می کنید. و چه کسی می خواهد آن را رها کند؟

و وقتی می بینید که گرفتن این منبع ، این را بدست می آورید قدرت درونی، شما در پول ، در روابط ، و در آگاهی از جهان ، در هر چیزی که شما را احاطه کرده است ، درک شده اید - شما کامل هستید! با هر قدم ، یکپارچگی پیدا می کنید.

البته همه ساده به نظر می رسد.

چرا ما نمی توانیم در این لحظه تحقق پیدا کنیم ، تحقق پیدا کنیم؟

به طور طبیعی ، تمام نکته در ذهن ما ، ایده ها ، آینده ما است که در آن همیشه اینجا نیستیم و اکنون نیستیم. از آنجا که ذهن فقط برای مدت طولانی می تواند فکر کند: ما باید به آن برسیم ، برای این کار ما باید این کار را انجام دهیم ، بیش از حد فشار بیاوریم ، تلاش کنیم و تلاش های خاصی ایجاد کنیم.

دنیای خارج ما را از هر لحاظ ممکن اسیر می کند. ما توسط تلویزیون حواس مان پرت می شود ، با توجه به افراد دیگر حواسمان پرت می شود ، به مردم نگاه می کنیم ، شروع به مقایسه خود می کنیم ، مشکل ما چیست ، در این مقایسه ما رنج می بریم که نمی توانیم چنین باشیم. زیرا ما نمی دانیم که همه ما منحصر به فرد هستیم و هر یک از ما این حق را داریم که منحصر به فرد خود را در این حس الهام آشکار کنیم و تحقق خود را بروز دهیم.

اگر در زندگی با کمال قدم ، در حضور ، هماهنگ با زندگی قدم بگذارید ، همه درها برای شما باز است ، همه چیز. و پول و روابط و سلامتی - همه چیز به شما الهام می دهد و به عنوان یک ارکستر واحد و هماهنگ با جهان کار می کند. زیرا ما موجوداتی باهوش هستیم. ما در اتصالات و ریتم های کل این جهان زندگی می کنیم. اما تنها ذهن عنصری است که ما را از این ریتم خارج می کند. او معتقد است که به همه چیز در این جهان ، به همه چیز در این جهان حق دارد. و او باید همه اینها را تسخیر کند ، زیرا زمان کمی باقی مانده است ، آینده آنقدر نزدیک است که ما باید کاری را خیلی سریع انجام دهیم.

در این سرعت همه چیز را از دست می دهیم. ما خود را از دست می دهیم ، الهام را از دست می دهیم. ما در حال ایجاد یک تلاش عظیم هستیم تا بتوانیم وقت خود را به این کالسکه آخر برسانیم ، زیرا دیگران قبلاً به آنجا پریده اند. و پس از آن ناامید می شویم ، زیرا هنوز چیزی نیست که منبع قدرت ما را به ما باز کند. این چیزی نیست که ما را القا کند.

منتظر این لحظه نمانید ، منتظر این بحرانی که به طور طبیعی در زندگی شما اتفاق می افتد نباشید. انتظار این ناتوانی ، بی علاقگی و انتظار را نداشته باشید. همین حالا شروع کنید تا با اعتماد به احساسات خود ، این منبع قدرت را در خود باز کنید ، به شما اجازه می دهد این تهویه ذهن را از بین ببرید ، به شما این امکان را می دهد که از بیرون به خود نگاه کنید: چگونه فکر می کنم ، چه احساسی دارم ، چگونه رفتار می کنم.

زیرا دستکاری شما بسیار آسان است. شما با یک ذهنیت خاص ، با یک نگاه خاص به زندگی تربیت شده اید. و همه این را می دانند ، و همه بلافاصله از شما استفاده می کنند ، شما را برای انجام این یا آن عمل دستکاری می کنند ، چیزی می فروشند ، چیزی می برند. در واقع ، در اعماق روح او ، هر انسانی تمایل به کنترل دیگران دارد ، زیرا توانایی کنترل اراده او وجود ندارد. این تمایل عمیق درونی برای کنترل اراده خود است که باید این درک را در ما ایجاد کند که نباید افراد بیرون را کنترل کنیم ، بلکه باید یاد بگیریم اراده خود را کنترل کنیم ، اگرچه ذهن فکر می کند که اینگونه نیست ، ما باید اراده موجود دیگری را مقهور خود کنیم ، این تنها راهی است که من تحقق می یابم.

و حتی پول مهمترین م componentلفه زندگی یک شخص نیست ، بلکه تسلیم در برابر اراده موجود دیگر است. به کسانی که به دولت می دوند ، کسانی که می خواهند توده های مردم زیرشان باشد نگاه کنید - این عدم تحقق آنها ، مشکلات خودشان است ، که آنها نمی توانند در درون خود حل کنند. آنها معتقدند که با مدیریت تعداد زیادی از مردم قدرت خواهند گرفت. اما راه آنها این است. در این امر ناامیدی ، از دست دادن معنای زندگی ، رنج و عذاب وجود خواهد داشت ، و به همین ترتیب ، دنیای بیرون آنها را به توجه به خود سوق می دهد و می فهمند که همه چیز در درون خودشان است.

هیچ چیز خارجی در هر حجم ، مقیاس نمی تواند جایگزین دنیای خودم شود. و اگر این را درک کنم ، پس می فهمم که می توانم دنیای خارجی اطرافم را تغییر دهم ، نگرشم نسبت به آن فقط وقتی خودم را تغییر دهم.

در این احساس الهام مشاهده کنید که آیا در آن زندگی می کنید یا نه ، آیا در هر لحظه از زندگی کامل هستید یا نه. وقتی غذا می خورید ، آیا در روند کار هماهنگی دارید ، آیا احساس سیری می کنید و از غذا الهام می گیرید؟ وقتی به دنیا می روید و در شهر قدم می زنید ، از این لحظه الهام می گیرید؟ هنگام رانندگی از این لحظه الهام می گیرید؟ وقتی به سر کار می روید ، آیا این کار الهام بخش شماست؟

با کار ، به طور کلی ، یک پدیده بسیار جالب است. اگر این شغل به شما الهام ندهد ، دیر یا زود نمی توانید در آن شغل داشته باشید. شما نمی توانید به خاطر پول کار کنید ، این یک توهم دیگر ذهن است ، زیرا به خاطر پول ، همیشه یک تلاش است ، ما همیشه به دنبال راهی هستیم که بتوانیم خود را به این کار ترغیب کنیم. دیر یا زود متوجه می شویم که نه ، ما خسته شده ایم. ما فکر می کنیم که اکنون این شغل را تغییر خواهیم داد ، و همه چیز متفاوت می شود ، همه چیز آسان تر می شود ، همه چیز خوب می شود. اما هر بار که شغل خود را تغییر می دهیم ، یکی ، دیگری ، سوم را تغییر می دهیم ، می فهمیم که همه ما دوباره در یک خیال باطل هستیم ، همه در جستجوی معنای زندگی ، آگاهی از خودمان ، که هستیم ، هستیم.

چگونه می توانیم بر این عنصر بحران غلبه کنیم و به تحقق واقعی برسیم؟

نکته این است که هر بحرانی این برنامه های ناخودآگاه را از درون شما بالا می برد. و هنگامی که در زندگی عادی با آنها روبرو می شوید ، باید آگاهی لازم را برای بهبودی آنها داشته باشید ، از شر آنها خلاص شوید. آنگاه می توان به درستی درک کرد. می توانید وانمود کنید که متوجه آنها نشده اید ، یا بگویید که این مربوط به من نیست. اما زندگی همیشه شرایطی را ایجاد خواهد کرد که برای بدن ، روابط ، پول شما دردناک باشد ، به طوری که هنوز با این برنامه ها روبرو می شوید و به شما اجازه می دهد با آگاهی و توجه عمیق به خود ، آنها را با عزت زندگی کنید.

و وقتی با این بحران ها در زندگی به این روش روبرو می شوید ، می دانید چگونه آنها را رد کنید ، قدرت ، الهام می گیرید و واقعاً به سطح جدیدی از تعامل با زندگی ، با وجود ، به سطح جدیدی از آگاهی می روید. و سپس زندگی در اطراف شما تغییر می کند. شما به ارتفاعات بی سابقه ای می رسید ، این قدرت بی حد و مرز دانش را کشف می کنید و در هر لحظه از زندگی خود را درک می کنید. و در این لحظه می فهمید که تحقق بخشیدن به خود کیفیت نامحدودی از روح شماست ، که خود را نشان می دهد ، تمام قدرت روحیه شما ، فرصت های بیشتر و بیشتری را در تحقق همه برنامه های شما ، تمام خواسته های شما ، همه آنچه می خواهید در این امر بدست آورید زندگی

دستاوردهای بزرگ در این راه!

وظیفه عملی

و اکنون می خواهم تکنیکی را به شما ارائه دهم که در همان ابتدا در مورد آن صحبت کردیم.

این روش به شما امکان می دهد فراتر از ذهن خود ، به ذهن ناخودآگاه خود نگاه کنید. تا حدی ، شما می توانید ببینید که چگونه این مکانیسم تفکر و ذهن کار می کند ، و برنامه های ناخودآگاه در حال افزایش است.

همچنین ، به لطف این تکنیک ، شما می توانید برخی از این برنامه ها را آزاد کرده و در زندگی ، آگاهی از نحوه کار را کسب کنید.

این تکنیک یکی از انواع آن است و برای حواس شما جذاب است. همانطور که گفتم ، احساسات فراتر از ذهن هستند و ماهیت نامحدود دانش را برای ما آشکار می کنند. و این به شما این امکان را می دهد که به درون خود نگاه کنید و حقیقتی را که بر شما آشکار می شود ببینید. وقتی می فهمید چگونه کار می کند ، وقتی معنی این تکنیک را درک می کنید ، می توانید با هر مسئله ای ، با هر موقعیت زندگی کار کنید و اجازه دهید در هسته اصلی وجودتان حل شود.

حالا یک کاغذ بردارید ، آن را به دو قسمت ، به دو ستون تقسیم کنید. در بالای یک ستون ، اولین سوال را بنویسید ، اینطور به نظر می رسد: "آیا می خواهم ناامید شوم؟"

در ستون دوم س secondال دوم را بنویسید: "آیا می خواهم محقق شوم؟"

و هنگامی که آنها را نوشتید ، قلم خود را کنار بگذارید ، چشمان خود را ببندید و دستورالعمل های من را دنبال کنید.

اکنون ، در این حالت ، هنگامی که چشمان خود را بسته اید ، به خود اجازه دهید که آرام باشید ، تمام افکار ، تجربیات ، احساسات را کنار بگذارید. فقط ناظر افکار خود باشید. احساس کنید بدن شما هر روز آرامتر می شود و به خود اجازه دهید آرامش بیشتری داشته باشید. چند لحظه نفس خود را تماشا کنید. بگذارید یکنواخت باشد ، آرام باشد. برای کنترل آن نیازی نیست کاری انجام دهید. فقط تماشا کن

و اکنون که در این حالت آرامش بخش هستید ، به خود اجازه دهید تصور کنید ، این اولین س thatالی را که نوشتیم ببینید. اکنون آن را تکرار می کنم ، به نظر می رسد اینگونه است: "من می خواهم ناامید شوم؟"

این س yourselfال را از خود بپرسید: "من می خواهم ناامید شوم؟" مشاهده کنید چه احساسی ، احساسی ، احساسی را برای شما به همراه می آورد. شاید برخی از خاطرات در حال حاضر به وجود بیایند. شاید این فقط احساساتی در بدن باشد. یا شروع به دیدن برخی از تصاویر خواهید کرد که هرگز ندیده اید. این س yourselfال را از خود بپرسید و برای خود هدف تعیین کنید ، نیتی که می خواهید پاسخ این سال را بدانید.

اگر احساس مقاومت کردید ، فعلاً آن را علامت گذاری کنید ، آن را تماشا کنید. من می خواهم ناامید شوم؟ .. سعی کنید ذهن خود را رها کنید و فکر نکنید ، اما به احساساتی که از درون شما برمی خیزند اعتماد کنید. گویی این سوال فراتر از ذهن شما ، فراتر از تفکر منطقی شما ، جایی در اعماق و هسته وجود شماست. سعی کنید آنچه را که در حال حاضر به شما می آید مشاهده کنید. افکار نیز احساساتی هستند و شما را به نوعی تجربه سوق می دهند.

رعایت کنید. اما هیچ فعالیت منطقی ، تجزیه و تحلیل ، تأمل را در بر نگیرید ، فقط به خود اجازه دهید تا علت این سوال را در شما مشاهده کند. و اکنون که هنوز با آن هستید چشم های بسته چند لحظه این سوال را تماشا خواهید کرد ، می توانید چشمان خود را باز کنید ، یک قلم بردارید و شروع به نوشتن همه آنچه در این لحظه می آید ، مرتبط با این سوال: "من می خواهم ناامید باشم؟"

آنچه احساس می کنید ، آنچه احساس می کنید ، آنچه به شما می آید - فقط در این ستون ، در این قسمت اول از برگه خود بنویسید. نوشتن. تا اینکه احساس کنید قبلاً چیزهای زیادی نوشته اید و به نوعی سکوت کرده اید.

وقتی این فاصله سکوت ، آرامش ، سبکی را دارید ، دوباره چشم هایتان را ببندید. به خود اجازه دهید با مشاهده درونی خود ارتباط برقرار کند و سوال دوم را از خود بپرسید ، "آیا می خواهم تحقق پیدا کنم؟" و در این لحظه ، برای چند لحظه به خود اجازه دهید آن احساسات ، احساسات ، افکار را که از درون به شما می آیند مشاهده کند. باز هم ، سعی نکنید در مورد آن فکر کنید ، فقط سعی کنید ببینید چه چیزی باعث ایجاد این سوال در شما می شود: "من می خواهم محقق شوم؟" و پس از تماشای چند لحظه دیگر قبل از شروع به نوشتن ، با این احساسات ارتباط برقرار کنید.

و وقتی آماده شدید می توانید چشمان خود را باز کنید. در ستون دوم ، شروع به نوشتن هر آنچه که احساس می کنید ، هر آنچه در این لحظه می آید ، مربوط به سوال "آیا می خواهم تحقق پیدا کنم؟" تا زمانی که احساس می کنید جریانی از افکار ، احساسات ، احساسات وجود دارد ، بنویسید. و وقتی احساس کردید که متوقف شده ، پایان یافته است ، به اولین سوال برگردید ، این روش را دقیقاً همانطور که قبلاً گفتم ، انجام دهید.

40 دقیقه برای این روش وقت بگذارید. بگذارید این 40 دقیقه فقط با این دو سوال کار کنم. سعی نکنید به آن فکر کنید ، قضاوت کنید ، سعی نکنید به آن فکر کنید ، فقط آن را انجام دهید. و خواهید دید که چگونه شما را به سمت اولین تجربه ها سوق می دهد. و همینطور که این کار را بیشتر انجام می دهید ، احساس کنید که تحقق یافته است. این انرژی ، احساس ، اشتیاق به زندگی ، الهام شما را تغییر می دهد.

اگر در این کار کوشا باشید ، اگر بتوانید اراده خود را هدایت کنید ، مدتی به خودتان وقت بدهید و آن را انجام دهید ، خواهید دید که بسیاری از فرایندهای زندگی شروع به تغییر می کنند ، چقدر برای شما روشن می شود. زندگی شما را عوض خواهد کرد.

از سفر خود در آگاهی خود لذت ببرید ، اکتشافات جدید دلپذیر داشته باشید و دفعه بعد شما را می بینیم!

دستمال توالت ، ماکارونی ، غذای کنسرو شده ، صابون تنها مواردی است که به سرعت در قفسه های سوپرمارکت ها در میان شیوع ویروس کرونا ناپدید می شوند. بیایید یک کلم بیل بنامیم: اینها خریدهای غیر ضروری نیستند ، بلکه خریدهای وحشت هستند. و اگرچه این یک واکنش کاملاً قابل درک مردم نسبت به یک موقعیت نامشخص است ، اما به بهترین شکل بر زندگی دیگران تأثیر نمی گذارد.

سطح عزت نفس از هر طریقی یا دیگری بر اعمال فرد تأثیر می گذارد. فرد دائماً توانایی های خود را دست کم می گیرد ، در نتیجه "جوایز زندگی" به دیگران تعلق می گیرد. اگر عزت نفس شما پایین و پایین می رود ، در این مقاله 20 نکته برای کمک به شما آورده شده است. با شروع بکارگیری آنها در زندگی می توانید عزت نفس خود را افزایش داده و به فردی با اعتماد به نفس تبدیل شوید.

بسیاری موافقت خواهند کرد که گهگاه ، افکار ناخواسته ای که نمی توانند از بین بروند ، بر آنها غلبه می کنند. آنها آنقدر قوی هستند که حتی انجام یک کار جالب هم اصلاً کمکی نمی کند. این همراه با احساسات منفی است که احساسات طاقت فرسایی را اضافه می کند. گاهی اوقات به نظر می رسد شکست دادن چنین افکاری ممکن نیست ، اما اگر از دیدگاه های مختلف به مسئله نگاه کنید ، می توانید راه حل مناسب را پیدا کنید.

ما خوشبختی خود را با دستان خود می کشیم. نکاتی که ما در خود به دیگران منتقل می کنیم ، افکار مخرب ، حسادت ، خشم ، کینه - این لیست بی پایان است. زندگی خود را مرور کنید ، خاطرات ناخوشایند را آزاد کنید ، از شر افراد ، فعالیت ها و چیزهایی که ذهن شما را مسموم می کنند خلاص شوید. با خوب و مثبت سازگار باشید. کاری زیبا انجام دهید ، کاری که مدتهاست در مورد آن آرزو می کنید.

زندگی انسان با افزایش سن ، خواسته ها و اولویت ها تغییر می کند. عالیه روند عادی، گرچه هر یک از ما فردی هستیم. اگر می خواهید بعد از 30 سال از زندگی خود نهایت استفاده را ببرید ، 9 نکته زیر به شما کمک می کند.

مبارزه با مجتمع ها به دلیل نداشتن انگیزه اغلب بسیار دشوار است. و برای دستیابی به حداکثر تأثیر در مبارزه با مجتمع ها ، لازم است که تاکتیک های پیدا کردن انگیزه لازم و اقدامات بعدی را برای خود ایجاد کنید. بر اساس این کار مشترک است که اصل کار بر روی خود ایجاد می شود.

خوشبختی - مهم نیست هر کسی چه می گوید ، هدف زندگی هر فرد است. اما آیا واقعاً دستیابی به این هدف دشوار است؟ مردم تلاش می کنند تا خوشبخت شوند ، اما از شادی های ساده غافل می شوند ، که در کنار هم می تواند این احساس را ایجاد کند. در اینجا چند روش برای کمک به احساس شادی بیشتر آورده شده است

آیا می خواهید یک فرد سالم شوید؟ اگر از توصیه های ارائه شده در این مقاله پیروی کنید ، به راحتی می توان گفت که شما سالم تر از گذشته خواهید شد. در نگاه اول ، به نظر ساده می آیند ، اما شروع به انجام آنها کنید ، و از تغییرات واقعی در سلامتی و شرایط خود شگفت زده خواهید شد.

لمس یک ویژگی شخصیتی غیر قابل اصلاح نیست ، می تواند اصلاح شود و باید اصلاح شود. کینه ، واکنش فرد در برابر برآورده نکردن انتظارات اوست. این می تواند هر چیزی باشد: یک کلمه ، یک عمل یا یک نگاه تند. نارضایتی های مکرر منجر به بیماری های جسمی ، مشکلات روانی و ناتوانی در ایجاد روابط هماهنگ با دیگران می شود. آیا می خواهید آزرده خاطر شوید و یاد بگیرید که تخلفات خود را درک کنید؟ سپس بیایید ببینیم چگونه می توانید این کار را انجام دهید.

روسیه بیش از یک بار توسط بحران های اقتصادی متزلزل شده است. اگر در مورد قرن بیستم صحبت کنیم ، اولین تجربه مهم منفی جنگ جهانی اول و انقلاب بود ، که تقریباً موفقیت و پتانسیل مالی امپراتوری تا سال 1913 را باطل کرد. این وضعیت بحرانی هفتاد سال طول کشید.


سپس یک دور مهم - بحران نفتی دهه 1970 ، که منجر به فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی شد ، آغاز شد و گفت که این یک شوک ویژه برای کشور است که چیزی نگوید. بحران 1998 از آنجا که مثبت ترین اپیزود منفی است ، از جایگاه ویژه ای در تاریخ برخوردار است. تعداد افراد کمتر از دیگران را لمس کرد (فقیر و احساس کرد). باید اضافه شود که ما به سرعت از آن خارج شدیم ، عمدتا به دلیل نگرشی کاملاً متفاوت - مثبت ، با ایمان به بهترین ها و باز هم براساس تعداد قربانیان کمتر.


اما در مورد بحران 2007-2009 ارزش آن را دارد که به طور جداگانه و با جزئیات بیشتر ساکن شوید. قبلاً جهانی و جدی تر بود. در ابتدا ، از آنجا که قیمت نفت کاهش نیافت و کشور ذخایر زیادی داشت ، وضعیت اقتصادی کشور به طور محسوسی سقوط نکرد. اما ما هنوز حتی پیامدهای جهانی - انقلاب در اوکراین ، چشمه های عربی و غیره - را احساس می کنیم. این نه تنها به مسائل اقتصادی ، بلکه به موضوعات مهم اجتماعی ، از جمله مسائل مذهبی می پردازد.


اما ما در دهه 10 قرن بیست و یکم عواقبی را در کشورمان به دست آوردیم - از نظر عادی ، مردم پول کمتری دارند. به گفته روزستات ، تعداد روس های زیر خط فقر از سال 2006 به اوج رسیده است. تعداد افراد فقیر در سال 2015 با افزایش 3.1 میلیون نفر به 19.2 میلیون نفر رسید. در سال 2013 ، 15.5 میلیون نفر ، در سال 2014 - 16.1 میلیون نفر بوده است. از این نتیجه می رود که سطح کلی فقر در کشور ، به استثنای کریمه و سواستوپل ، به 13.4 rose افزایش یافته است. این تعداد به سادگی عظیم است: 3.1 میلیون نفر ، به عنوان مثال ، جمعیت دو شهر مانند نووسیبیرسک هستند. و آنچه مهم است - در این بحران کاملاً متفاوت است حال عمومی - بسیاری از آنها دچار افت اقتصادی و تغییرات مربوط به سبک زندگی خود ، توانایی خرید چیزی ، مسافرت به جایی و غیره هستند. و نه تنها همه متضرر شدند ، بلکه آنها همچنین می فهمند که به سادگی مانند سالهای 2000 رشد نخواهیم کرد ، هیچ منبع و فرصتی برای این کار وجود ندارد. در اینجا فقط مهم است که بدانید چگونه مثبت شوید ، چگونه روند سقوط را برای مدت طولانی به تأخیر نیندازید؟


زندگی یک حرکت مارپیچی است: یا اقتصاد رشد می کند اما سقوط می کند ، سپس دوباره رشد می کند و غیره هیچ چیز خاصی در بحران وجود ندارد ، این یک قاعده است ، این فقط یک دور جدید و بخشی از روند زندگی است (ما می توانیم همان را مشاهده کنیم نه تنها در اقتصاد ، بلکه حتی در وضعیت روانی و توسعه ما) ، نیازی به ترس از این نیست. این بحران نیز قطعاً پایان خواهد یافت ، س isال این است که کجا خواهیم رفت: به رشد یا رکود یا یک بحران حتی بیشتر. همچنین مهم است که چه مدت دوام بیاورد. برای اطمینان از سریع و مثبت بودن خروج چه کاری می توانیم انجام دهیم؟ بگذارید در پایان اجازه ندهیم که سقوط طولانی و تاریک ادامه یابد ، حتی برای هفتاد یا هشتاد سال.


هرکسی شخصاً برای این کار چه کاری می تواند انجام دهد؟ بسیاری می گویند: "یک نفر در میدان جنگجو نیست." دیگران ، طبق معمول ، اضافه می کنند که در همان حال ما به هیچ وجه تحت تأثیر قرار نمی گیریم ، هیچ کمکی نمی کند ، ما بسیار کم هستیم و شکایت های دیگر فداکاری. این چنین نیست ، همه چیز همیشه توسط فعال ترین قشر کوچک جامعه کنترل می شود - وظیفه این است که یکی شود و این به هیچ چیز طبیعی نیاز ندارد.


من موارد زیر را راه حلی برای مسئله می دانم - ایجاد هرچه بیشتر منابع درآمد مستقل. از این طریق است که تفکر مستقل شکل می گیرد ، زیرا مسئولیت شخصی ، میل به کسب و نه از دست دادن ، مسئولیت بالایی دارد.


بنابراین ، اگر تمایل به انجام کاری از خود دارید ، پروژه خود را راه اندازی می کنید یا مشاغلی را افتتاح می کنید ، این نه تنها به سرمایه شخصی و سرمایه خانواده کمک می کند - بلکه همچنین باعث حرکت کل کشور به سمت جلو می شود: سطح جدیدی از آگاهی را تشکیل می دهد ، مردم را از نظر سیاسی و مدنی توسعه می دهد. توسعه کارآفرینی همان اقدام پیشگیرانه ای است که باعث می شود کشور نتواند مسیر توتالیتر توسعه را دنبال کند ، زیرا افراد بی علاقه زیادی در این امر وجود خواهد داشت ، نه با کلمات ، بلکه با عمل ، زیرا آنها به خوبی می بینند که شخصاً می توانند از دست دادن آنچه که با چنین سخت کوشی بدست آمده است.


توسعه کارآفرینی همچنین موجب تحریک رشد اقتصادی ، کوتاه شدن مدت بحران ها و بهبود روند تغییر مراحل رشد و انحطاط می شود و باعث می شود که مارپیچ کلی چرخه های زندگی جذابیت بیشتری داشته باشد.


لازم به یادآوری است که در آغاز قرن بیستم ، مجله معتبر اکونومیست پیش بینی زیر را منتشر کرد: در قرن بیستم ، سه کشور در زمینه رفاه اقتصادی و توسعه به پیشرفته ترین کشورها تبدیل می شوند: ایالات متحده ، آرژانتین و روسیه. همانطور که می توانید تصور کنید ، پیش بینی آنها فقط در رابطه با یک کشور محقق شد. س isال این است که او چه کرده که دیگران این کار را نکرده اند و بالعکس. ایالات متحده تنها کشوری است که به توسعه نهادهای دموکراتیک و تفکیک قوا اعتماد کرده است. بله ، اقتصاد ایالات متحده در واقع به آرامی رشد می کند ، اما دور رشد بسیار طولانی تر است. کشورهایی که دولت در آنها به طور فعال در اقتصاد دخالت می کند یا به عبارت دیگر ، کشورهایی که اقتصاد بسیج نمی تواند برای مدت طولانی توسعه یابد ، این دوره های خوب بیش از 50 سال طول نمی کشد و رکود اجتناب ناپذیر آنها را دنبال می کند ، و آرژانتین و اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی به عنوان یک نمونه عالی در اینجا هستند. تاریخ نشان داده است که رشد اقتصادی آمریکا در هر سال تنها 3٪ همیشه از رشد اضطراری که پایان خوبی ندارد بهتر است. دموکراسی نهادی خوب است زیرا به آن امکان می دهد تا به صورت یکنواخت و برای مدت طولانی رشد کند ، زیرا از این طرف به آن طرف نمی پرد ، این دقیقاً همان چیزی است که نبود نهادهای دموکراتیک منجر می شود. در کشورهای با ثبات در حال توسعه ، قدرت به تدریج در حال انتقال است و همه چیز به آرامی پیش می رود ، زیرا هیچ مبارزه دائمی بر سر این که چه کسی مسئول است و چه کسی همه چیز را در کشور تصاحب می کند و تصمیم می گیرد ، به تنهایی انجام می شود. و اکنون ، بازگشت به راه حل خروج از بحران ، مهم است که بگوییم ساخت چنین اقتصاد نهادی بدون ایجاد منابع درآمد مستقل ، که کارآفرین هستند ، غیرممکن است.


سرانجام ، دوباره تکرار می کنم ، بحران قطعاً پایان خواهد یافت ، اما اینکه چگونه و چه زمانی از بسیاری جهات به ما بستگی دارد و مانند همیشه ، بهترین دارو کار است.


2021
polyester.ru - مجله ای برای دختران و زنان