19.10.2020

12 صندلی تصویرگری kukryniksy. رمان "گوساله طلایی" و تصاویر کوکرنیکسی


تمساح_ قدیمی اخیراً با اشاره به تصاویر شگفت انگیز Kukryniksy از "گوساله طلایی" توسط ایلف و پتروف خوشحال شدم. به اصطلاح ، کلاسیک ها کلاسیک ها را نشان می دهند. تصاویر بسیار جذاب هستند ، من به شدت توصیه می کنم به دنبال آنها بگردید.

در اینجا شخصیت های اصلی هستند. اوستاپ ابراهیموویچ:

لطفا توجه داشته باشید که تصاویر پس از انتشار اقتباس فیلم فوق العاده رمان ، اما دو سال قبل از "12 صندلی" گایدایف ترسیم شده است. و با این حال Bender at Kukryniksy تصویری تفریحی از آرچیل گومیاشویلی است!
بقیه شخصیت ها از نظر ظاهری کاملاً معادل معادل های اقتباس شوایتزر هستند ، البته نه همه. اینجا شورا بالاگانوف است:

پانیکوفسکی:

آدام کوزلویچ ، کاهنان کثیف:


الكساندر ایوانوویچ كوریكو ، میلیونر زیرزمینی:

رئیس جمهور فوخس:

ظاهر زوسیا بیشتر از همه بیانگر این واقعیت است که هنرمندان همان فیلمی را که یک سال قبل اکران شده بود تماشا کردند:

اما به هر حال ، آثار کوکرنیکسی شخصیت خاص خود را دارند و جزئیات کاملاً خیره کننده ای با به ظاهر حداقل ابزار دارند. به عنوان مثال ، در اینجا صحنه ای از فصل مربوط به "نابینای بزرگ" پانیکوفسکی وجود دارد. او زندگی چند بعدی خود را سپری می کند ، کاملاً از بعضی از خوانندگانی که به طور تصادفی "برای دیدن" آمده بودند ، غافل است. و در پس زمینه ، افراد با توجه در میان شما به راحتی رئوس مطالب خانه اپرای اودسا را \u200b\u200bتشخیص می دهند ، که همچنین حاکی از آن است که کوکرینیسکی ، مانند کارگردان شویتزر ، کاملاً از آنچه در واقع در پس نام شهر چرنومورسک پنهان شده است آگاهی داشته است:


من حتی در مورد پویایی دیوانه کوکرنیکوف و جالب ترین ترکیبات صحبت نمی کنم. لذت بردن از نگاه کردن به آنها:


به طور کلی ، چه کسی می خواست بیشتر ببیند - شما

دوازده صندلی

من مدتها منتظر آمدن این کتاب در کتابخانه ام بودم - از زمان شوروی! و اکنون ، سرانجام ، من یک کتاب دارم و مکانی را در اختیار گرفتم که تا امروز خالی بود ، زیرا از آن زمان تاکنون هیچ نشریه ای شایسته این مکان نبوده است - ersatz حساب نمی کند. در نسخه بررسی شده ، من فقط جنبه های مثبت را می بینم ، بنابراین نمی توانم در این مورد کاملاً عینی باشم. همانطور که می دانید ، برخی از "متخصصان" وجود دارند که در همه جا به دنبال نقص هستند و البته آنها را پیدا می کنند. و من تقریباً همه موارد این کتاب را دوست دارم.
این کتاب در یک کت گرد و غبار روشن است ، صحافی آن سیاه است ، در وسط جلد یک نقاشی شیک وجود دارد. قسمت فوقانی تریم به رنگ نارنجی است تا با ژاکت گرد و غبار مطابقت داشته باشد ، کاغذهای انتهایی آن آبی و دارای یک الگوی روشن جزئی است. یک رشته روبان وجود دارد. قالب کاملاً بزرگتر ، بزرگتر و گسترده تر از سری MiM است که به تازگی منتشر شده است ، که اتفاقاً بد هم نیست ، اما هنوز هم مایع مایع وجود دارد - بر روی گسترش ها می توانید یک نوار سفید مشاهده کنید که تصاویر جامد بزرگ را به نصف می برد. خوشبختانه ، این اینجا نیست ، همانطور که هیچ تصویر گسترده ای نیز وجود ندارد. تصاویر در اینجا کانتور ، سیاه و سفید ، غیرمعمول مشخص و دقیق است ، که شخصیت شخصیت ها را کاملاً آشکار می کند. تعداد آنها زیاد نیست اما زیبا هستند ، هرکدام یک شاهکار جداگانه هستند! این اتفاق می افتد که تصاویر ، از نظر فنی اجرا شده ، کمی ... ام ... بی چهره هستند. تقریباً در هر کاری از موضوع مربوطه می توان از آنها با موفقیت برابر استفاده کرد. در اینجا یک مورد کاملاً متفاوت وجود دارد ، نقاشی ها آنقدر واضح اندیشیده شده اند که دیگر نمی توان شخصیت ها را متفاوت تصور کرد.
این کتاب به نظر می رسد که یک اثر خارق العاده باشد - علیرغم تراکم متوسط \u200b\u200bجبران ، حجم سنگین و وزنی دارد. کاغذ سفید است ، چاپ آن واضح است ، قلم آن به راحتی خوانده می شود. تصاویر در متن و تصاویر تمام صفحه. هر قسمت با یک صفحه رنگی باز می شود.
به طور کلی ، انتشار بسیار شیک است و از نظر من ، نسبت کیفیت و قیمت ایده آل است.

رمان های بی نظیر "12 صندلی" و "گوساله طلایی" به درستی معیارهای نثر طنز محسوب می شوند. آنها در نقل قول ها و عبارات پراکنده شدند ، نام قهرمانان آنها اسامی مشترک شدند و قهرمانان خود ، که همیشه و در همه جا قابل تشخیص هستند ، سالها پیش جای خود را بر روی پایه های بناهای یادبود فعلی و آینده رزرو کردند. تصاویر درخشان کوکرنیکی کمک می کند تا طعم زمانی که شخصیت ها زندگی می کردند و نویسندگان گوساله طلایی کار می کردند ، تولید شود.



"در دروازه های برج سفید کاخ کرملین ، دو پیرزن سختگیر به زبان فرانسه صحبت می کردند ، از رژیم شوروی شکایت می کردند و دختران محبوب خود را به یاد می آوردند."

"یک شهروند با کلاه با یک تاپ سفید ، که در بیشتر قسمتها توسط مدیران باغهای تابستانی و سرگرمی ها پوشیده می شود ، بدون شک به قسمت بزرگتر و بهتر بشریت تعلق داشت. او با پای پیاده در خیابان های شهر آرباتوف قدم می زد ، با کنجکاوی توهین آمیز به اطراف نگاه می کرد. در دست او یک کیسه زایمان کوچک داشت. ظاهراً این شهر عابران پیاده را تحت تأثیر قرار نمی دهد.

"- سالم ، رئیس ، - تازه وارد پارس كرد ، كف دست بیل مانند خود را دراز كرد. - بیایید با هم آشنا شویم. پسر ستوان اشمیت."

"- بالاگانوف ، - مرد مو قرمز خود را معرفی کرد ، - شورا بالاگانوف.
بندر با ادب گفت: "من در مورد حرفه نمی پرسم ، اما حدس می زنم. چیزی روشنفکرانه ، احتمالاً؟ چه تعداد محکومیت امسال؟
- دو ، - بالاگناف آزادانه پاسخ داد.

"- این پانیکوفسکی است ، - گفت شورا. - پسر ستوان اشمیت.
در امتداد کوچه ، در سایه آهارهای آهسته ، کمی به یک طرف خم شده ، یک شهروند مسن در حال حرکت بود. یک کلاه حصیری محکم با لبه های آجدار به صورت پهلو روی سرش نشسته بود. شلوار آنقدر کوتاه بود که بندهای سفید کشوها را در معرض دید قرار می داد. زیر سبیل شهروند ، مانند شعله سیگار ، یک دندان طلایی در حال سوختن بود. "

"افسران سومین فرزند احمق ستوان اشمیت را به داخل ایوان کشاندند و شروع به آهستگی چرخاندن آن کردند. پانیکوفسکی ساکت بود و با ملایمت به آسمان آبی نگاه می کرد."

"سپس ، یکی پس از دیگری ، سه مغازه سازهای بادی ، ماندولین و بالایکاهای باس به طور یک ردیف به صف شده بودند. لوله های مسی ، با شکوه و درخشش ، روی پله های نمایشگر که با کالیکو قرمز پوشانده شده بود دراز کشیده بودند. هلیکون باس بسیار خوب بود."

"طبق پروژه بالاگانوف ، کل اتحادیه جمهوری ها باید با توجه به تعداد افراد جمع شده به سی و چهار بخش عملیاتی تقسیم می شد.
هیچ کس به اصول جدید کار اعتراض نکرد ، به جز پانیکوفسکی ، که قبلاً گفته بود که بدون کنوانسیون زندگی خواهد کرد. "

"در همان شب اول ، چهار نفر توسط فانوس های نفت سفید تیره روشن شدند ، به آدام كازیمیرویچ ، كه تمام روز بی حاصل در میدان Spaso-Kooperativnaya ایستاده بود ، نزدیک شدند. برای مدت طولانی و بی صدا آنها به ماشین نگاه كردند."

"با این سخنان ، مقامات با طنز نگاه و تبادل پنجره ها را قفل کردند. رانندگی با اتومبیل با پول خود به نظر آنها احمقانه بود."

"- در این صورت ، همه چیز خوب است. من قبلاً به شما گفتم كه من از نظر و عقاید كم ندارم. دقیقاً شصت كیلومتر بعد ، یك بشكه بزرگ آهنی با بنزین هواپیمایی در جاده منتظر شما خواهد بود. آیا بنزین هواپیمایی را دوست دارید؟
- من آن را دوست دارم ، - كوزلویچ با خجالت پاسخ داد. زندگی ناگهان برای او آسان و سرگرم کننده به نظر می رسید. او می خواست فوراً به چورنومورسک برود. "

"اتومبیل ابرهایی از غبار سرخ را روی پانیکوفسکی ریخت ..
- منو ببر - با آخرین قدرت خود ، و در نزدیکی ماشین ، فریاد زد پانیکوفسکی. - من خوبم."

"یک بار در میدان ایستگاه ، مردی با صندل چمدان را روی سنگفرش گذاشت ، از هر طرف با دقت نگاه کرد و حتی قفل کیف سفید خود را با دست لمس کرد. این یک چمدان معمولی بود ، از چوب ساخته شده و با الیاف مصنوعی چسبانده شده است."

"دو بشکه بلوط با فشار سنج و شیشه سنج وجود داشت ، یکی روی زمین ، دیگری روی میزانسن. بشکه ها توسط یک لوله نازک کلیستیر متصل می شدند ، از طریق آن مایع به سختی زمزمه می کرد. هنگامی که تمام مایعات از رگ فوقانی به ظرف پایین می رسید ، پسری با چکمه های نمدی به ساختمان تولید آمد. "

"در عرض نیم ساعت ، ماشین به تراکت بزرگ نووزایتسفسکی چرخید و بدون اینکه سرعت آن کم شود ، به داخل روستا حرکت کرد. در خانه چوبی که در سقف آن دکل رادیویی غرغره ای و کج و معوجی رشد می کرد ، مردم جمع شدند. مردی بدون ریش با قاطعیت از میان جمعیت خارج شد. مرد بی ریش یک تکه کاغذ در دست داشت. "

کادیلاک "خاکستری بسته" ، کمی خم شده ، در لبه جاده ایستاده بود. طبیعت روسیه مرکزی که در شیشه ضخیم صیقلی آن منعکس می شود ، تمیزتر و زیباتر از آنچه که در واقع بود به نظر می رسید. راننده زانو زده در حال از بین بردن لاستیک از چرخ جلو بود. با کتهای شنی مسافرتی. "

"آنتلوپ" زیر غوغای فزاینده اتومبیل هایی که هنوز به چشم نمی آمد به بزرگراه گریاژسکوی نزدیک شد. ما به سختی توانسته بودیم بزرگراه لعنتی را خاموش کرده و در تاریکی که به وجود آمده بود ، ماشین را در پشت تپه برداریم ، وقتی که انفجارهایی رخ داد و موتورها شلیک شد و ماشین اصلی در ستون های نور ظاهر شد. کلاهبرداران در چمنهای نزدیک جاده پنهان شدند و ناگهان وقاحت معمول خود را از دست دادند ، بی صدا به ستون عبوری نگاه کردند.

هنرمندان با دو دست زدن روی سه پایه خود و هل دادن یکدیگر ، دویدند. در این زمان ، یک کابین دور گوشه آمد. مرد چربی بود و شکم عرق کرده ای داشت زیر چین های سویشرت آبی اش. "

"او بدون نفس كشيدن ، به هنرمندي نگاه كرد كه مانند بذرپاش روي يك كاغذ سه چروون ، مشت هايي جو دوسر را از يك سبد گرفت و آن را روي بوم انداخت. موخين اخمي اخم كرد. گنجشك ها با او دخالت كردند. آنها با جسارت به سمت بالا پرواز كردند و جزئيات جداگانه آن را ديدند."

"و این اولین باری نبود که دختران این مکالمات را می شنید ، و او گربه ها را به نام می شناخت و به نظر می رسید قلع کار ، این سطل را سالها پشت سر هم درست کرده بود. زوسیا سینیتسکایا به اتاق بازگشت.
او غر زدن مادربزرگش را شنید: "ایدئولوژی گیر افتاده است ،" و چه ایدئولوژی در این معما وجود دارد؟ کسب و کار Rebus ... "

"- پانیکوفسکی ، - گفت اوستاپ ، - آیا به شما دستور داده شد که امروز با مشتری ما ملاقات کنید و برای بار دوم از او یک میلیون درخواست کنید ، این درخواست را با خنده سفیهانه همراه کنید؟"

"هرکول"

"پانیکوفسکی همراه خود را از ناحیه کمر بغل کرد. دست او در امتداد سمت چپ کوریکو لغزید و برای کسری از ثانیه روی جیب بوم کارمند میلیونر ماند."

"پانیکوفسکی چهار دست و پا به محل قتلگاه رسید و هر دو دست خود را از پشت به جیب های Herculean فرو برد. کوریکو او را لگد زد ، اما خیلی دیر بود. جعبه آهنی سیگارهای قفقاز از جیب سمت چپ به دستان پانیکوفسکی مهاجرت کرد. از جیب دیگر ، تکه های کاغذ به زمین افتاد و کتابهای عضویت. "

"دقیقاً در شانزده و چهل دقیقه ، واسیسوالی لوخانکین اعتصاب غذا کرد.
او روی مبل روغنی دراز کشیده بود ، صورتش از همه دنیا برگشت و رو به مبل محدب بود. او در لوسترها و جورابهای سبز که در چرنومورسک به آنها فرش نیز گفته می شود دراز کشید. "

"واروارا به بالا نگاه كرد و واسوسیالیا را دید. او در پشت كمد را ایستاد ، در حالی كه پشت به تخت بود ، و با صدای بلند غر زد. از بی حوصلگی و حرص ، خم شد ، پایش را در جوراب سبزی زد و با دماغش صدای سوت و له كرد. با خالی كردن یك قوطی بلند كنسرو ، او با احتیاط درب ظرف را بیرون آورد و انگشتان خود را به داخل گلدان سرد فرو کرد و یک تکه گوشت بیرون آورد. اگر وار پاپا حتی در بهترین زمانهای زندگی زناشویی شوهرش را این کار را می کرد ، واسیسوالی اوضاع بدی داشت. "

"و همه واقعاً یک غریبه را با شلوار آقا سفید دیدند که در آستانه در ایستاده است. واسیسالی آندریویچ سریع از جا پرید ، توالت خود را صاف کرد و با لبخند غیر ضروری صورت خود را به سمت بندر که وارد شد ، چرخاند."

"سفره مخملی با روبان از روی میز بلغزانید. حتی تابلوی نقاشی" ظاهر مسیح نزد مردم "و آن یکی به پهلو ، بیشتر آموزه هایی را که هنرمند در آن قرار داده بود در این شکل از دست داده بود. یک باد بخار تازه از بالکن بلند شد ، اسکناس هایی را که روی تخت پراکنده شده بودند ، حرکت داد. یک جعبه آهنی سیگار "قفقاز" در اطراف آنها افتاده بود. پانیکوفسکی و بالاگانوف در سکوت روی فرش غلت می زدند ، دست هایشان را می گرفتند و بیرون می انداختند. "

"این اتاق با فقر تقریبی مبله شده بود که در دوران پیش از انقلاب در پرورشگاهها و سازمانهای مشابه که تحت حمایت ملکه ماریا فئودوروونا بودند ، اتخاذ شده بود. در اینجا سه \u200b\u200bمورد وجود داشت: یک تخت بیمارستان آهنین ، یک میز آشپزخانه با درب مجهز به یک قفل چوبی ، که معمولاً در کلبه های تابستانی این امر وجود دارد. ، و یک صندلی وین دار. در گوشه ای ، دمبل قرار داشت و در میان آنها دو وزنه بزرگ ، لذت یک وزنه بردار بود. "

"تقریباً همه آنها در جلیقه های سفید پایک و کلاه های قایقی حصیری بودند. حتی برخی از آنها کلاه هایی از کاه تیره پاناما پوشیده بودند. و البته همه آنها در یقه های نشاسته ای زرد شده ، از جایی که گردن مرغهای مودار بلند می شد. اینجا ، در اتاق غذاخوری e 68 قبلاً کافه معروف فلوریدا واقع شده بود ، لاشه تجاری چرنومورسک قبل از جنگ در حال جمع آوری بود: دلالانی که بدون دفاتر خود ، نمایندگان کمیسیون باقی مانده بودند ، به دلیل عدم وجود کمیسیون ها ، عوامل غلات ، حسابداران از ذهن و سایر مزاحم ها پژمرده شدند. "

ادامه ...


E قالب دائرlopالمعارف.

حاشیه نویسی بر روی کتاب "دوازده صندلی"

رمان معروف فیلتون توسط I. Ilf و E. Petrov " دوازده صندلی"اولین بار در سال 1928 منتشر شد و امروزه آن را یکی از آثار فرقه ای ادبیات روسی قرن بیستم می نامند. داستان دو کلاهبردار که به جستجوی الماسهای مادام پتوخووا پرداختند ، همیشه مورد توجه خوانندگان قرار دارد. این رمان که صدها بار چاپ شده است ، به ندرت همراه با تصاویر باشکوه منتشر می شود کاریکاتوریست های برجسته میخائیل کوپریانوف ، پورفیری کریلوف و نیکولای سوکولوف ، آثار کلاسیک تصویرگری کتاب ، موفق شدند نه تنها فضای دهه 1920 را منتقل کنند ، بلکه شیوه خلاقانه آنها با طنز درخشان ایلف و پتروف همخوانی داشت.

صفحات: 344 (افست) وزن: 1126 گرم

ابعاد: 263x205x27 میلی متر

حاشیه نویسی بر روی کتاب "گوساله طلایی"

موفقیت وحشیانه ای که پس از انتشار "دوازده صندلی" (1928) متوجه ایلیا ایلف و یوگنی پتروف شد ، نویسندگان همکار را بر آن داشت تا قهرمان خود ، کلاهبردار شاد و جذاب Ostap Bender را "زنده کنند" و شروع به خلق رمان کنند " گوساله طلایی"(1931). Dilogy ، که وارد صندوق طلایی ادبیات روسیه در قرن بیستم شد و صدها چاپ مجدد را تحمل کرده است ، به ندرت همراه با تصاویر باشکوه ایجاد شده توسط کوکرینیسکی منتشر می شود. این نسخه به خوانندگان فرصت می دهد تا با این اثر میخائیل کوپریانوف ، پورفیری کریلوف و نیکولای سوکولوف آشنا شوند ، معروف به نام مستعار جمعی پر زرق و برق Kukryniksy ، کاریکاتوریست های برجسته ، کلاسیک تصویرگری کتاب ، نه تنها فضای دهه 1920 را منتقل کردند: معلوم شد که شیوه خلاقانه آنها با طنز درخشان ایلف و پتروف همخوانی دارد.
صفحات: 360 (افست) وزن: 1152 گرم

ابعاد: 266x207x29 میلی متر

دولت:(عکس را ببینید). خیلی خوب. مجموعه.

قیمت دو کتاب.

پرداخت: کارت پس انداز (هر مبلغی - بدون کارمزد از طریق خودپردازها یا شعب Sberbank). پرداخت از طریق پست یا تماس با توافق قبلی.

پرداخت باید طی 7 روز انجام شود. ارسال مقدار زیادی از 1 تا 7 روز پس از پرداخت.

هزینه های پستی هنگام ارسال تعداد زیادی از محاسبه بر اساس وزن کلی و

هزینه های بسته بندی با استفاده از ماشین حساب پست محاسبه می شود. همیشه یک شماره را بنویسید

ارسال پس از ارسال.

با اولویت می توانم تعداد زیادی ارسال کنم خارج از کشور (فقط از طریق فرم "از یک سوال از فروشنده س ASال کنید"). این تعداد تعداد ، روش پرداخت و هزینه پستی است که پیش از این بحث شده است).


2020
polyester.ru - مجله ای برای دختران و زنان